لگو تنها یک بازی خوب نیست، بلکه نقطهی اشتراکی بین اغلب افرادی است که در نیم قرن اخیر کودکی کرده و با آجرهای لگو ذهنیت کودکانهی خود را با واقعیت پیوند دادهاند.
لگو را باید جزو یکی از محبوبترین اسباببازیهایی خواند که در بیش از نیم قرن اخیر دنیای کودکان را به تسخیر خود درآورده است؛ البته با اشاره به کودکان، بخشی از طرفداران آجرهای پلاستیکی رنگی را نادیده میگیریم، چراکه لگو یک بازی تمامشدنی نیست و کودکان دیروز را با خود همراه کرده است و درواقع حتی در میان بزرگسالان نیز طرفداران دوآتشهای دارد. بهطور حتم با مراجعه به یکی از فروشگاههای لگو - که در کشورمان هم شاهد فعالیت غیررسمی این فروشگاه با ظاهری شبیه به فروشگاههای رسمی هستیم - میتوان عطش سیریناپذیری را در کودکان و حتی والدینشان برای خرید لگو مشاهده کرد؛ چرا که لگو راز و رمز جلب نظر مخاطبانش را بهخوبی میداند.
لگو بزرگترین تولید کننده اسباببازی در جهان است
لگو بهعنوان بزرگترین تولیدکنندهی اسباببازی در جهان رتبهی ۸۶ در بین ۱۰۰ برند باارزش لیست فوربز را در اختیار دارد و بر اساس برآوردهای فوربز ارزش برند لگو بیش از ۷.۱ میلیارد دلار است. بزرگترین تولیدکنندهی اسباببازی در جهان که موفق شد این عنوان را در سال ۲۰۱۴ با عبور از Mattel کسب کند، بر اساس آخرین آمارها به فروش سالیانه ۵.۳ میلیارد دلار دست یافته که این مهم در سایهی تلاش بیش از ۱۲,۵۸۲ کارمند این کمپانی به دست آماده است. اما لگو بهراحتی به جایگاه کنونی خود دست نیافته است و مالکان کمپانی، لگو را در سایهی رکود و ورشکستگی ساختند و حتی در قرن بیست و یکم از آستانهی ورشکستگی نجات دادند.
سالانه ۵ میلیارد ساعت صرف بازی با لگو می شود
بر اساس برآوردهای انجامشده توسط متخصصان دنیای سرگرمی و مخصوصا اسباببازی، مردم سالیانه بیش از ۵ میلیارد ساعت صرف بازی با قطعات پازلهای لگو میکنند. بر اساس آخرین آمارهای منتشرشده که مربوط به جولای سال ۲۰۱۵ میلادی است، لگو بیش از ۶۰۰ میلیارد قطعهی لگو تولید کرده بود که با تقسیم آن بر جمعیت کرهی زمین، میتوان نتیجه گرفت که لگو از سال ۱۹۵۸ میلادی به ازای هر نفر از جمعیت کنونی کرهی زمین، ۸۵ لگو تولید کرده است.
اوله کرک کریستینسن، نجاری بود که در شهر بلوند دانمارک، کارگاهی برای ساخت منازل چوبی و لوازم خانگی در اختیار داشت. با آغاز رکورد بزرگ در دههی ۱۹۳۰ میلادی که کل دنیا را تحت تأثیر خود قرار داده بود، کریستینسن در آستانهی ورشکستگی آغاز به تولید مدلهای کوچکتری از محصولات خود کرد تا از طریق این مدلسازی در سایز کوچکتر، بتواند طراحی محصولات چوبی خود را بهبود بخشد. ساخت چند نمونه از لوازم چوبی در قطع کوچکتر باعث شد ایدهی تولید اسباببازیهای چوبی در ذهن کریستینسن شکل گیرد. با توجه به رکود بزرگ که سراسر قارهی اروپا و آمریکا را تحت تأثیر قرار داده بود، کریستینسن، بعضا در ازای دریافت غذا، اسباببازیهای تولیدی خود را با کشاورزان معاوضه میکرد. در سالهای بعد، رواج اسباببازی موسوم به یو-یو به کسبوکار کریستینسن رونق داد، اما با فروکش کردن موج یو-یو، دوباره رکورد به سراغ کارگاه کریستینسن آمد. در سال ۱۹۳۴ کریستینسن رقابتی برای انتخاب نام محصولاتش بین کارکنان خود به راه انداخت که نتیجهی آن انتخاب نام لگو بود. Lego کوتاه شدهی عبارت Leg Godt است که در زبان دانمارکی به معنی خوب بازی کردن است. همچنین در زبان لاتین این عبارت به معنای مونتاژ کردن یا اسمبل کردن است.
آجرهای پلاستیکی لگو پس از جنگ جهانی دوم متولد شدند
پس از پایان جنگ جهانی دوم هنوز خبری از آجرهای پلاستیکی لگو نبود و کریستینسن در سال ۱۹۴۷ یک دستگاه قالبگیری و تزریق پلاستیک را برای کارگاه خود خرید. اولین محصول ماژولار با قابلیت باز و بسته کردن لگو که پس از خرید دستگاه تولید شد، یک کامیون پلاستیکی بود. در همان سال، کریستینسن به همراه پسرش گادفرد، نمونهای از آجرهای پلاستیکی با قابلیت به هم پیوستن را دریافت کردند که توسط کمپانی بریتانیایی Kiddicraft تولید شده بود. این کمپانی بریتانیایی گواهی اختراع یا پتنت این آجرهای پلاستیکی را نیز به اسم خود ثبت کرده بود. تا سال ۱۹۴۹ که لگو ساخت آجرهای پلاستیکی خود را با نام Automatic Binding Bricks آغاز کرد، کیدیکرفت بریتانیایی دو پتنت برای طراحی آجرهای خود ثبت کرد. لگو با عرضهی آجرهای پلاستیکی به بازار با مشکلاتی روبرو شده بود، چراکه در آن سالها، مردم از محصولات پلاستیکی استقبال چندانی نمیکردند و تمایل به خرید نمونههای چوبی و فلزی داشتند، از اینرو آجرهای پلاستیکی لگو با فروش پایین به کارخانه بازمیگشت.
در سال ۱۹۵۴، گادفرد به عنوان پسر مؤسس لگو بهعنوان مدیرعامل انتخاب شد و ایدهی جدیدی برای موفقیت کمپانی مطرح کرد. گادفرد یک سیستم اسباببازی را معرفی کرد که بهترین گزینه برای پیادهکردن آن، آجرهای فلزی لگو بودند؛ بهطوری که آجرهای لگو امکان ساخت ایدههای مختلفی در اختیار این کمپانی قرار میدادند. لگو در سال ۱۹۵۵ اسباببازی Town Plan را معرفی کرد که ساخت شهر در ساختاری کوچک را با استفاده از آجرهای پلاستیکی ممکن میکرد. این کمپانی تا سال ۱۹۵۸ با معرفی طراحی جدید برای آجرها و ثبت پتنت جدید، ایرادات قفل شدن آجرها به یکدیگر را بهبود داد.
از سال ۱۹۶۰ به بعد لگو با تثبیت جایگاه خود، دامنهی محصولاتش را گسترش داد. پس از آتشسوزی در انبار ذخیرهی چوب این کمپانی، لگو در سال ۱۹۶۰ بهصورت کامل استفاده از چوب در ساخت اسباببازی را کنار گذاشت. این کمپانی در سال ۱۹۶۴ استفاده از نوع جدیدی از پلاستیک را که آکریلونیترل بوتادین استایرن نام دارد، در دستور کار قرار داد و تا به امروز همچنان به آن ادامه میدهد. این نوع پلاستیک از مواد غیرسمی تشکیل شده است و مقاومت بالایی در برابر حرارت، اسید، کشیده شدن و گرما دارد و رنگ خود را بهراحتی از دست نمیدهد.
لگو علاوه بر حضور در بازار آمریکای شمالی که از طریق همکاری با سامسونت حاصل شد، طیف اسباببازیهای مبتنی بر آجرهای پلاستیکی خود را نیز گسترش داد، بهطوری که در سالهای منتهی به انتهای دههی ۶۰ میلادی، علاوه بر افتتاح اولین لگو پارک در بیلوند (شهری که مقر اصلی لگو در آن مستقر است)، از سیستم راهآهن لگو بهعنوان یک سیستم اسباببازی جدید با تم راهآهن و ساختهشده با قطعات لگو نیز رونمایی شد. پس از رونمایی محصولات جدید نظیر مبلمان مینیاتوری و خانههای عروسکی برای جلب نظر مخاطبان دختر، لگو محصولات دیگری را مبتنی بر لگو نظیر گشتی و قایق رونمایی کرد.
لگو تا سال ۱۹۹۸ به گسترش دامنهی محصولات خود در کنار افزایش تعداد خطوط تولید ادامه داد. این کمپانی دانمارکی که دیگر به برندی شناختهشده برای کودکان تبدیل شده بود، در دههی ۷۰ میلادی به مدد کیلد کرک کریستینسن، پسر گادفرد کریستینسن، ساختار امروزی خود را پیدا کرد، چرا که وی بخش تحقیق و توسعه را از بخش تولید جدا و بهروز بودن تولیدات کمپانی را بر اساس نیازهای روز و درخواست مشتریان تضمین کرد.
یکی از جالبترین اقدامات لگو عرضهی سری متخصصان یا Expert Series در سال ۱۹۷۵ بود. این سری برای مخاطبانی که سن بیشتری داشتند، تدارک دیده شده بود، بهطوری که با ساختن پازلهای مبتنی بر قطعات لگو، در نهایت برای مثال یک موتور خودرو شبیهسازی میشد وتمام قطعات قابلیت حرکت داشتند. در سالهای بعد لگو تولیدات خود را گسترش داد و نسل بعدی محصولات خود را نظیر سری جدید قطار رونمایی کرد. همچنین سری محصولات متخصصان نیز توسعه یافت. از سال ۱۹۹۲ میلادی سود لگو از محل فروش سریهای مختلف اسباببازیهای مبتنی بر آجرهای پلاستیکی روندی نزولی در پیش گرفت تا اینکه لگو در سال ۱۹۹۸ برای اولین بار در تاریخ کمپانی متحمل ضرری ۲۳ میلیون دلاری شد.
در سالهای بعد، لگو تولید شخصیتهای تحت لیسانس؛ نظیر محصولاتی مبتنی بر شخصیتهای فیلمهای جنگ ستارگان، وینی ده پو و هری پاتر را در دستور کار قرار داد. اما اوضاع همچنان برای این کمپانی چندان خوب نبود، بهطوری که لگو در سال ۲۰۰۴ متحمل ضرر ۲۲۰ میلیون دلاری شد و کمپانی دانمارکی در آستانهی ورشکستگی قرار گرفت. افزایش حجم محصولات تولیدی در کنار بالا بودن هزینههای کمپانی باعث شده بود لگو تا مرز نابودی پیش برود. لگو در سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ برای رهایی از ضرردهی، اشتباهات استراتژیک متعددی را مرتکب شد؛ بهطوریکه این کمپانی حتی وارد حوزهی تولید لباس و ساعت با برند لگو شد.
لگو طی ۱۰ سال با فرار از ورشکستگی به سوددهترین اسباببازی ساز دنیا تبدیل شد
اما انتخاب مدیرعامل جدید برای کمپانی دانمارکی باعث شد لگو طی ده سال دوباره به روزهای خوب خود بازگردد و حتی سوددهترین کمپانی تولید اسباببازی شود. یورگن ویگ کنورستورپ در سال ۲۰۰۴ میلادی بر صندلی ریاست لگو نشست. سیاستهای کنورستورپ شامل فروش پارکهای لگو، تمرکز بیشتر بر محصولات اصلی لگو و همچنین کاهش تعداد قطعات لگویی بود که این کمپانی تولید میکرد، بهطوریکه تنوع قطعات لگو از ۱۲,۹۰۰ قطعه به ۷,۰۰۰ قطعه کاهش پیدا کرد. مدیرعامل جدید لگو تعادل خوبی بین نوآوری و سنتهای لگو برقرار کرد که همین امر منجر به افزایش فروش شد. در کنار تغییرات ساختاری و بنیادی در این کمپانی، لگو از میان طرفداران بیشمار خود که دیگر تنها کودکان نبودند و جامعهی طرفداری Adults Fans of LEGO را تشکیل داده بودند، افرادی را به استخدام تیم طراحی درآوردند. لگو با ایجاد پورتالی، از طرفدارانش خواست ایدههای خود را با این کمپانی و تیم طراحی لو به اشتراک بگذارند. در سالهای منتهی به ۲۰۰۴ که همراه با افزایش ضرردهی برای لگو بود، این کمپانی تمرکز زیادی بر شخصیتهای معروف داستانی که محبوبیت بالایی در فیلمهای سینمایی کسب کرده بودند، قرار داد؛ ولی این سیاست چندان موفق نبود و در سالهای بعدی و توجه به طرفداران لگو باعث شد تا این کمپانی دوباره به روزهای خوبش بازگردد.
با در پیش گرفتن سیاستهای ریاضتی و کاهش هزینهها که همراه با تعدیل نیروی گسترده بود، لگو موفق شد در سال ۲۰۱۱ میلادی با افزایش ۱۱ درصدی فروش خود به ۳٫۴۹۵ میلیارد دلار، سود خود را به ۷۷۶ میلیون دلار افزایش دهد. دلیل اصلی افزایش سوددهی این کمپانی در سال ۲۰۱۱، رونمایی از سری جدید اسباببازیهای این کمپانی با نام Ninjago بود که بزرگترین رونمایی از سری جدید محصولات لگو را به نام خود ثبت کرد. در سال ۲۰۱۲ درآمد لگو با افزایش ۲۵ درصدی همراه شد که بخش بزرگی از این موفقیت در گرو عرضهی سری جدید با عنوان Friends بود. در سال ۲۰۱۳ میزان سوددهی لگو در مقایسه با سال ۲۰۱۲ تنها ۹ درصد افزایش پیدا کرد که همین موضوع نگرانیها در خصوص کاهش سوددهی این کمپانی را افزایش داد، اما اکران اولین فیلم سینمایی The Lego Movie که توسط استودیوی فیلمسازی برادران وارنر تولید شده است بهعنوان یک حرکت موفق تبلیغاتی برای این کمپانی به شمار میرود، چراکه این فیلم موفق شد در گیشه به فروش ۵۰۰ میلیون دلاری دست یابد. همچنین یکی دیگر از سیاستهای موفق لگو در سال ۲۰۱۴، تولید سری جدیدی مبتنی بر شخصیتهای فیلم سینمایی جنگ ستارگان بود که یکی از پرفروشترین سری محصولات لگو در سال ۲۰۱۴ بود. لگو در سال ۲۰۱۴ با رشد فروش ۱۵ درصدی همراه شد و سود خالص خود را به بیش از ۸۳۱ میلیون دلار افزایش داد.
نظر شما در مورد لگو و اسباببازیهای این کمپانی چیست؟
تی سی اِل (TCL) کمپانی مادر تولیدکنندهی گوشیهای هوشمند آلکاتل، امتیاز تولید گوشیهای هوشمند اندروید با برند بلک بری را دریافت کرد.
بلکبری با وجود تمایل به حضور در بازار گوشیهای هوشمند اندروید، میداند که بهترین راه برای ادامهی حیات در این حوزه، همکاری با یک کمپانی دیگر است تا برندش را زنده نگه دارد. از اینرو در پی یک توافق با تیسیال، کمپانی مادر تولیدکنندهی گوشیهای هوشمند با برند آلکاتل، امتیاز تولید و عرضهی محصولات مبتنی بر اندروید را به این کمپانی واگذار کرد.
تیسیاِل رسما اعلام کرد در پی یک توافق طولانیمدت با بلکبری، وظیفهی تولید گوشیهای هوشمند اندروید با این برند را بر عهده خواهد گرفت. بلکبری همچنان به ارائهی گواهی استفاده از نرمافزار امنیتی و همچنین بلکبری هاب ادامه میدهد و تیسیاِل طراحی، تولید، فروش و بازاریابی گوشیهای هوشمند با برند بلکبری را بر عهده خواهد داشت.
توقف تولید گوشیهای هوشمند توسط بلکبری و ارائهی گواهی استفاده از این برند به یک تولیدکنندهی دیگر را باید حرکتی هوشمندانه از سوی این کمپانی کانادایی خواند؛ چرا که بلکبری همچنان در پی یافتن راه خود در حوزهی گوشیهای هوشمند است. تیسیاِل و بلکبری میتوانند به صورتی که از این همکاری منتفع شوند، با یکدیگر کار کنند. این دو کمپانی سابقهی همکاری در رابطه با طراحی و تولید گوشیهای هوشمند سری DTEK را در کارنامه دارند.
شماری از تحلیلگران ردبول را یک موسسهی سرگرمی و تولید محتوا میدانند که در کنار این کارها، نوشابهی انرژیزا نیز تولید میکند.
مدرنیته تأثیر شگرفی در زندگی بشر دارد، بهطوریکه انسان مدرن خود را در برابر هجمهی اطلاعات مصون میپندارد و تصمیم در مورد رد یا قبول یک مفهوم جدید را وابسته به امنیت خود میداند، اما ظهور برندهایی چون ردبول این موضوع را به اثبات رسانده است که راوی بهترین داستان، میتواند همچون همیشه توجه جوامع بشری و کاربران را بهسوی خود جلب کند.
نگاهی به تاریخ بشر گویای این واقعیت است که داستان از ابتدای تاریخ در تاروپود فرهنگ بشری تنیده شده است و با وجود تغییر و تحولاتی که انسان در طول تاریخ شاهد آن بوده، همواره جذابیت خود را برای بشر حفظ کرده است. نقش و نگارهای بهجامانده روی دیوار غارها، انتقال سینه به سینه داستانهای اساطیری تا مکتوب شدن افسانهها و رسیدن به صنعت چاپ و تولد سینما، همگی در پی رفع عطش بشر برای شنیدن، دیدن و خواندن داستان است. با گذشت زمان بستر انتقال محتوا شکل دیگری به خود گرفته، اما مفهوم محتوا تفاوت چندانی نکرده است، هرچند کیفیت انتقال آن دستخوش تغییرات گستردهای شده است؛ بهطوریکه بعضاً مخاطبان خود نیز متوجه این موضوع نیستند که مخاطب یک داستان جذاب شدهاند.
ظهور فناوریهای نوین انتقال محتوا، انسان را در برابر حجم گستردهای از اطلاعات قرار داده است، بهطوریکه بشر امروز بهواسطهی دانش کسبشده از این بمباران اطلاعاتی، جایگاه خود را در بالای هرم تصمیمگیری میپندارد و برای اثبات نظر خود به محتوایی تکیه میکند که از منابع مختلف دریافت کرده است، از اینرو است که باز هم راوی بهترین داستان، برنده بازی است.
در قرن بیست و یکم، محتوا بهاندازهای مهم است که اپراتورهایی نظیر AT&T یا Verizon حاضرند برای در اختیار داشتن منابع تولید محتوا، چندین میلیارد دلار هزینه کنند. اپراتور مخابراتی AT&T با در اختیار داشتن کانالهای مختلف برای انتقال محتوا، چندی پیش با پرداخت بیش از ۸۴ میلیارد دلار، کمپانی تایم وارنر را مال خود کرد.
ردبول بهترین مثال فعالیت یک برند به عنوان ناشر است
با توجه به تغییر شرایط در سالهای اخیر، تبلیغات سنتی از قبیل بیلبوردهای تبلیغاتی یا آگهیهای ویدیویی کانالهای تلویزیونی دیگر نفوذ گذشته را ندارند و از اینرو روشهای جدیدتری برای جذب کاربران ایجاد شده است. این روزها کمپانیها برای درگیر کردن هر چه بیشتر کاربران، به سراغ تولید محتوا رفتهاند؛ بهطوریکه ایدهی برند بهعنوان ناشر به یکی از ترفندهای بازاریابی تبدیل شده است. کمپانی ردبول را باید بهعنوان یکی از بهترین مثالهای فعالیت یک برند بهعنوان ناشر خواند. نام ردبول با نوشابههای انرژیزا گره خورده است، اما در صورتی که سری به وبسایت این کمپانی بزنید، برخلاف انتظار خبری از قوطی فلزی ردبول نیست و با حجم گستردهای از اخبار و اطلاعات در رابطه با فعالیتهای ورزشی و هیجانانگیز ردبول مشاهده میکنید. ردبول را باید برندی خواند که در کنار تولید محتوا درصدد اشاعهی یک سبک زندگی خاص برای مخاطبان خاص است که برای همزادپنداری با ستارگان ردبول، به سراغ خرید نوشابهی انرژیزای این کمپانی خواهند رفت.
شاید از خود بپرسید که تمام مواردی که در سطرهای بالا به آن پرداختیم، چه ارتباطی با یک نوشابه انرژیزا به نام ردبول دارد؟ بهجرئت میتوان گفت که ریشهی اصلی موفقیت ردبول، در سیاست رسانهای این کمپانی نهفته است. در صورتی که به وبسایت ردبول سری بزنید؛ کوچکترین اثری از قوطی فلزی نوشابه انرژیزای ردبول نخواهید یافت، بلکه گویی به یک وبسایت خبری یا به بیان بهتر پایگاه اینترنتی یک رسانه سرزدهاید؛ رمز موفقیت ردبول، در ایفای نقش برند بهعنوان یک رسانه نهفته است.
ردبول در سال ۱۹۸۷ برای اولین بار در پیستهای اسکی اتریش به فروش رسید
در ابتدا برای آشنایی با برند ردبول، بهتر است نگاهی گذرا به نحوهی ایجاد برند ردبول داشته باشیم. دیتر ماتسیش اتریشی ایدهی تولید نوشابهی انرژیزای ردبول را از یک نوشیدنی با نام Krating Daeng که در تایلند تولید میشد، گرفت. وی بهعنوان مدیر بازاریابی بینالمللی Blendax راهی تایلند شده بود تا یک سفر کاری دیگر را تجربه کند، اما آشنایی وی با کراتینگ دائنگ سرنوشت دیگری برای وی رقم زد. این نوشیدنی ابتدا در تایلند توسط چالئو یوودیهیا تولید و راهی بازار شد. ماتسیش در سفری که به تایلند داشت، با این نوشیدنی آشنا شد و فهمید که نوشیدن کراتینگ دائنگ باعث شده است تا پرواززدگی وی حل شود. ماتسیش با تغییر فرمول ساخت این نوشیدنی برای جلب رضایت ذائقهی غربی، نوشابهی خود را با شراکت چالئو تولید کرد، بهطوریکه این دو، کمپانی Red Bull GmbH را در سال ۱۹۸۷ در اتریش تأسیس کردند. با وجود اینکه کراتینگ دائنگ و ردبول ماهیتی مشابه داشتند، اما کمپانی اتریشی ترجیح داد برای اولین بار ردبول را در پیستهای اسکی اتریش بهعنوان یک نوشیدنی ردهبالا معرفی کند؛ به همین دلیل قیمت آن از برادر تایلندی خود بالاتر تعیین شده بود. طی سالهای آینده ردبول وارد بازارهای جهانی شد و پس از مجارستان و اسلوونی، این نوشیدنی در آمریکا راهی بازار شد و در سال ۲۰۰۰ در قفسهی فروشگاههای خاورمیانه جا گرفت. در سال ۲۰۰۸، مجلهی فوربز، چالئو و ماتسیش را در رده ۲۵۰ لیست ثروتمندان قرار داد؛ بنا به برآوردها، ثروت تقریبی این دو بیش از ۴ میلیارد دلار تخمین زده شده بود.
ردبول برای معرفی برند و نوشیدنی خود، راه و روش متفاوتی از سایر کمپانیهای فعال در حوزهی مواد غذایی در پیش گرفته است. این کمپانی بهجای تبلیغ نوشیدنی خود، سبکی از زندگی را نمایش میدهد که بسیاری از جوانان و در واقع خریداران اصلی نوشابههای انرژیزا از آن لذت میبرند، از اینرو مخاطبان محتوای ردبول برای همزادپنداری با قهرمانان داستانهای ردبول و تبعیت از سبک زندگی جذابی که جوانان را هدف قرار داده است، به سراغ خرید نوشابهی انرژیزای ردبول میروند. جامعهی هدف ردبول، افراد بین بازهی سنی ۱۸ تا ۳۴ سال هستند؛ از اینرو هیجان و ورزشهای پرتنش، مسیری است که ردبول برای همراه کردن مخاطبان به سراغ آنها رفته است.
ماتسیش دربارهی استراتژی ردبول میگوید:
ما محصول خود را پیش چشم مصرفکنندگان نمیبریم، بلکه مردم را به سمت محصول خود میکشانیم. ما محصول نوشابهی انرژیزای خود را در دسترس قرار میدهیم و افرادی که به سبک زندگی ردبول علاقه داشته باشند، به سوی آن میروند.
ردبول نشان داد اشباع بازار از تبلیغات سنتی بهینهترین و بهترین راه برای موفقیت در بازار و جلب نظر مخاطبین نیست، هرچند این کمپانی تبلیغات تلویزیونی کارتونی نیز دارد که بر شعار ردبول یعنی «Red Bull Gives You Wings» استوار شده است. البته این شعار تا سال ۲۰۱۴ توسط کمپانی مورد استفاده قرار میگرفت، تا اینکه در سال ۲۰۱۴ ردبول به خاطر آن تحت تعقیب قرار گرفت. بنجامین کِراَثرز، شخصی بود که ردبول را به دلیل شعار تبلیغاتی تحت پیگرد قرار داد. وی اعلام کرده بود که با وجود ۱۰ سال خوردن ردبول نهتنها بال درنیاورده است، بلکه حتی قابلیتهایی همچون ورزشکاران هم در اختیار ندارد.
ردبول با اسپانسرینگ و همچنین مالکیت تیمهای مختلف در رشتههای ورزشی متفاوت، سعی دارد با مخاطبانش از کانالهای مختلف تعامل داشته باشد و در کنار آنها قرار بگیرد.
ماهیت انرژیزای ردبول در کنار وجههی برند این کمپانی، هر روز آن را بیشتر به سمت ورزشهای هیجانانگیز سوق میدهند، بهطوریکه ردبول علاوه بر اسپانسر شدن، تیمهایی هم در اختیار دارد و در رقابتهای مختلف حاضر میشود. ردبول ریسینگ، اسکودریا تورو روسو و تیم ردبول از جملهی شاخصترین تیمهای تحت مالکیت ردبول هستند که در مسابقات فرمول یک و ناسکار به رقابت میپردازند. تیم فرمول یک ردبول ریسینگ موفق شده است در سالهای اخیر در رقابتهای فرمول یک بدرخشید و رانندگان این تیم بارها روی سکوی قهرمانی قرار گرفتهاند.
فوتبال بهعنوان پرطرفدارترین ورزش روی کرهی خاکی، رشتهای است که چشمپوشی از آن برای ردبول با استراتژی متمرکزشده بر هیجان و سرگرمی، قابلچشمپوشی نبود، از اینرو این کمپانی با خرید امتیاز یک تیم دسته پنجمی در شرق آلمان و تغییر نام آن به RB Leipzig، طی هشت سال این تیم را به بوندسلیگای یک رساند. فدراسیون آلمان در همان زمان با اختصاص نام ردبول روی این تیم ورزشی مخالفت کرد، از اینرو ردبول نام تیم را تغییر داد و در عوض نام استادیوم اختصاصی تیم لایپزیگ را ردبول آرنا گذاشت. این تیم در حال حاضر در اولین فصل حضورش در بوندسلیگای یک، با وجود حضور تیمهایی چون بایرنمونیخ و بورسیا دورتمند در جایگاه اول قرار دارد. البته این تنها تیم فوتبال تحت مالکیت ردبول نیست و باید به نیویورک ردبولز و ردبول سالزبورگ اشاره کرد.
اما مواردی که در بالا اشاره کردیم، تنها بخشی از استراتژی رسانهای این کمپانی در حوزهی ورزشی بود و شامل تمام سیاستهای بازاریابی ردبول نیست. ردبول برای اینکه خود را همواره در نظر مخاطبانش نگه دارد، روشهای مختلفی به کار میگیرد. برای مثال میتوان به تأمین بودجهی ۲ میلیون دلاری برای تهیهی فیلمی مستند با نام The Art of Flight اشاره کرد که به رشتهی ورزشی اسنوبرد میپردازد. این فیلم مستند موفق شد امتیاز ۸.۳ را از مخاطبانش در IMDB کسب کند.
همچنین باید به ردبول استراتوس اشاره کرد که یک پروژهی پرش از لایهی استراتوسفر بود. این پرش توسط فلیکس بامگارتنر، چترباز اتریشی در ۱۴ اکتبر ۲۰۱۲ بالای آسمان نیومکزیکوی آمریکا انجام شد. بامگارتنر پس از آنکه کپسول حامل وی به ارتفاع ۳۸ کیلومتری زمین رسید، از کپسول بیرون پرید. ردبول با اسپانسرینگ بامگارتنر، نام خود را برای همیشه در تاریخ ثبت کرد؛ چراکه چترباز اتریشی لقب اولین انسانی را به خود اختصاص داده بود که بدون موتور جت موفق به شکستن سرعت صوت شد. بامگارتنر طی سقوط آزاد خود که بیش از ۴ دقیقه و ۱۹ ثانیه طول کشید، موفق شد به سرعت ۱۳۵۷ کیلومتر در ساعت یا ۱.۲۵ ماخ برسد.
ردبول در ابتدا به سراغ انتشار مجلهای با عنوان Red Bulletin رفت که در قالب یک روزنامه در روز برگزاری مسابقات فرمول یک، در پیست برگزاری بین حاضرین پخش میشد. اولین نسخه از این مجله در جریان برگزاری گراندپری موناکو منتشر شد و به مرور به بخشی از فرهنگ فرمول یک در جریان فصل تبدیل شد. از نوامبر سال ۲۰۰۷ این مجله با پیدا کردن ماهیت یک نشریه سبک زندگی بهصورت ماهانه منتشر میشود و در طی سالهای اخیر رفتهرفته این مجله زیر نظر Redbull Media House در اغلب کشورها گسترش پیدا کرد؛ بهطوریکه امروزه تیراژ این مجله به بیش از ۲ میلیون نسخه میرسد. Red Bulletin بیشتر به سراغ شخصیتهایی میرود که در طول زندگی خود تجربیاتی ورای یک زندگی معمولی دارند و موفق به شکستن محدودیتها شدهاند. در واقع Red Bulletin بر اساس سیاست رسانهای خود، در پی معرفی افراد ماجراجو و قرارگرفتن در کنار اینگونه افراد است.
ردبول سپس سرویس جدیدی با عنوان RedBull Content Pool ایجاد کرد که در ازای دریافت ایمیل، انواع محتوا نظیر تصاویر، ویدیوها و مصاحبهها با قهرمانان رشتههای ورزشی مختلف را در اختیار کاربران قرار میداد. البته Content Pool ابزاری برای تغذیهی رسانههای مختلف با محتوایی بود که با کیفیت بالا و منطبق بر استانداردهای این کمپانی تهیه شده بود. در واقع ردبول با برگزاری مسابقات مختلف و تهیهی محتوای مورد نیاز برای پوشش خبری، بهجای تمرکز روی بازاریابی و تبلیغات بهطور سنتی، تولیدات رسانهای خود را در قالب اخبار راهی رسانههای تصویری، وبسایتها و مجلات مختلف کرد. این کمپانی در سالهای بعدی به ترتیب حساب رسمی خود در یوتیوب، فیسبوک، توییتر و اینستاگرام را راهاندازی کرد.
ردبول با مشاهدهی موفقیت RedBull Media Pool، در سال ۲۰۰۷ سرویس دیگری برای تجمیع فعالیتهایش برای تولید محتوا با نام red bull media house در شهر سالزبورگ اتریش راهاندازی کرد. این کمپانی شعبهی دیگری از این دپارتمان را در سال ۲۰۱۱ در کالیفرنیای آمریکا راه انداخت تا با تمرکز بیشتری اقدام به تولید محتوا کند. مدیاهاوس علاوه بر کنترل حسابهای ردبول در شبکههای اجتماعی، مدیریت چندین ایستگاه رادیویی، تلویزیون و رادیو اینترنتی، بازیهای آنلاین، تولید خبر و دیتابیس دیجیتال را بر عهده دارد. همچنین باید به توسعهی اپلیکیشنهای ردبول نیز اشاره کرد که توسط مدیاهاوس صورت میپذیرد.
بر اساس لیست ردهبندی باارزشترین برندهای فوربز، برند ردبول با ارزش ۷.۹ میلیارد دلار در رتبهی ۷۴ قرار دارد. آخرین اطلاعات ارائهشده از میزان فروش نوشابههای این کمپانی نشان از این دارد که کمپانی اتریشی در سال ۲۰۱۵ با افزایش ۶ درصدی فروش، بیش از ۵.۹۶ میلیارد قوطی در سراسر جهان به فروش رساند که درآمد ۶.۴ میلیارد دلاری را طی یک سال برای این کمپانی به ارمغان آورد. باید به این نکته اشاره کرد که این کمپانی هنوز بهصورت خصوصی اداره میشود و وارد تالار بورس نشده است.
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۴۵
تحقیقاتِ دانشمندان نشان میدهد که زنان به خاطر داشتن دو کروموزوم X احتمال بیشتری برای انتقال ژن هوش به فرزندان شان دارند.
در این مطلب از ایران ناز برای شما تصاویر زیبایی از مدل ست جواهر و جواهرات گردنبند و گوشواره و دستبند از برند مشهور Hazoorilal Jewellers را گردآوری نموده ایم. امیدوارم از دیدن این کارها لذت ببرید و ایده بگیرید.
جدیدترین مدل طلا و جواهرات,مدل جواهرات
جدیدترین مدل جواهرات,مدل طلا و جواهرات
شیک ترین مدل جواهرات
جدیدترین مدل طلا و جواهرات
شیک ترین گردنبندهای جواهر
جدیدترین انگشترهای جواهر
مدل دستبندهای جواهر
مدل جواهرات شیک
جدیدترین مدل ست و نیم ست های جواهر
مطالب مرتبط:
طلا و جواهرات و بدلیجات شیک و جدید ایرانی از Mio
شیک ترین مدل جواهرات برند David Morris
زیباترین طلا و جواهرات جذاب هندی
مدلهای جدید انگشترهای طلا و جواهر
فشن ترین کارتن خواب در دنیا +عکس
شرکت «ماشینهای اداری بینالمللی» یا IBM با نام مستعار «آبی بزرگ»، یک شرکت کامپیوتری چندملیتی است که مقر اصلی آن در نیویورک قرار دارد. IBM از معدود شرکتهایی با زمینهی فعالیت فناوری ارتباطات است که بیش از ۱۰۰ سال سابقه دارد و پیشینهی آن به قرن ۱۹ میلادی بازمیگردد. کسبوکار فعلی IBM، طیف وسیعی از فعالیتها از جمله طراحی و تولید سختافزار و نرمافزار، ارائهی خدمات زیرساخت، سرویسهای هاست، مشاوره، کامپیوترهای مینفریم و نانوتکنولوژی را شامل میشود. شاید کمتر شرکتی را در دنیای تکنولوژی بتوان یافت که زمینهی فعالیتش به گستردگی و تنوع IBM باشد.
IBM با داشتن بیش از ۳۷۷ هزار کارمند (بیشتر از مجموع تعداد کارمندان گوگل، اپل و مایکروسافت) در ۱۷۵ کشور دنیا و در اختیار داشتن ۱۲ لابراتوار پیشرفتهی تحقیقاتی، به تنهایی از هر شرکت تکنولوژیک دیگری بیشتر پتنت در اختیار دارد. کارمندان این شرکت تا به حال موفق به کسب ۵ جایزهی نوبل، چهار جایزهی تورینگ، ۵ مدال ملی تکنولوژی و ۵ مدال ملی علمی شدهاند.
اما آبی بزرگ فعالیت خود را چگونه و از کجا آغاز کرد؟
ریشهی IBM به سال ۱۸۸۰ باز میگردد؛ سالها پیش از پیدایش کامپیوترهای الکترونیکی. IBM در ابتدا یک شرکت هلدینگ (مانند آلفابت) به نام CTR بود که از سه شرکت «ماشینهای جدولبندی» (Tabulating Machine)، «شرکت بین المللی ضبط زمان» (International Time Recording) و شرکت «مقیاس پردازشی» (Computing Scale) تشکیل میشد. این سه شرکت به فعالیت مستقل تحت نام خود ادامه میدادند تا اینکه بالاخره در سال ۱۹۳۳ با از بین رفتن ماهیت هلدینگ شرکت مادر، تمامی آنها در هم ادغام شدند.
شرکتهایی که هلدینگ CTR را به وجود آورده بودند، طیف گستردهای از محصولات را تولید میکردند؛ از دستگاههای ثبت ساعات حضور و غیاب کارمندان و ترازو گرفته تا آسیاب قهوه و دستگاه برش خودکار گوشت. اما مهمترین محصول این شرکت، ماشینهای محاسباتی و پانچ کارتهای مخصوص استفاده در این دستگاهها بود. چارلز فلینت، مدیر عامل وقت شرکت، دربارهی خط تولید محصولات متفاوت CTR در آن زمان میگفت:
... بهجای اینکه درآمدمان به یک محصول خاص وابسته باشد، سه خط تولید مجزای محصولات داشتیم. با این کار در شرایط عادی بازار، از سود سرشار حاصل از محصولات متنوع سه شرکت مستقل خود بهرهمند میشدیم و در زمانهای غیرعادی، بهجای یک شانس، از سه شانس بقا در بازار برخوردار بودیم و میتوانستیم همچنان به سهامداران سود پرداخت کنیم.»
ماشین «پانچ کارت» (punched card) ساخت هرمن هولریث
شرکتهای تشکیلدهندهی CTR با داشتن ۱۳۰۰ کارمند، دارای دفتر و کارخانه در ایالتهای نیویورک، اوهایو، میشیگان و حتی تورنتوی کانادا بودند. از میان شرکتهای CTR، مهمترین آنها از لحاظ تکنولوژیک، شرکت «ماشینهای جدولبندی» بود که توسط هرمن هولریث تأسیس شد و تخصص آن در توسعهی تجهیزات پردازش اطلاعات توسط کارتهای پانچ بود.
هولریث که در ادارهی آمار ایالات متحده کار میکرد، برای کاهش زمان و پیچیدگی جدولبندی اطلاعات بهدستآمده از آمارگیری سال ۱۸۹۰ آمریکا، اولین پتنتهای مربوط به تکنولوژی ماشینهای جدولبندی را به ثبت رساند. توسعهی کارتهای پانچ توسط او در سال ۱۸۸۶، تا ۸۰ سال به عنوان استانداردی برای صنعت جدولبندی و ورودی اطلاعات محاسباتی در نظر گرفته میشدند.
IBM در ابتدا یک شرکت هلدینگ متشکل از سه شرکت زیرمجموعه بود
پس از اینکه شرکت ماشینهای جدولبندی توانست در مناقصهی دولتی برای پردازش اطلاعات سرشماری سال ۱۹۰۰ میلادی آمریکا برنده شود و پروژه را با سرعت خارقالعادهای به انجام برساند؛ هولریث با این چالش جدید مواجه بود که چگونه شرکت نوپای خود را در سالهایی که در آن سرشماری انجام نمیشود، مشغول نگه دارد. او برای یافتن بازار فروش ماشینهای پانچ و جدولبندی اتوماتیک خود، به شرکتهای خصوصی و خارجی روی آورد.
در سال ۱۹۱۱، هولریث ۵۱ ساله که وضع سلامتی مناسبی نداشت، کسب و کار خود را به مبلغ ۲.۳ میلیون دلار به چارلز فلیت (که بعدها CTR را تأسیس کرد) فروخت، که از این مبلغ، مقدار ۱.۲ میلیون دلار به خودش رسید.
IBM یکی از اولین شرکتهایی بود که زنان و اقلیتها را نیز استخدام میکرد
وقتی مشخص شد مدیریت کسبوکار گستردهی CTR کار آسانی نیست، فلیت از توماس واتسون، شخص دوم شرکت انسیآر کمک خواست. در سال ۱۹۱۴ واتسون به عنوان مدیر ارشد و در سال ۱۹۱۵ به عنوان رئیس CTR برگزیده شد. واتسون با استفاده از تجربیات مدیریتی خود در انسیآر، بهسرعت مجموعهای از تاکتیکهای تجاری مؤثر را در CTR به اجرا گذاشت.
از جمله سیاستهایی که واتسون با خود به CTR آورد؛ میتوان به توجه و تمرکز ویژه به مشتری اشاره کرد که بعدها به IBM به ارث رسید و همچنان بهعنوان یکی از سیاستهای اصلی این شرکت اجرا میشود. تغییرات واتسون در CTR به سرعت نتیجه داد؛ بهطوری که درآمد شرکت در چهار سال ابتدایی مدیریت وی، دو برابر شد و شرکت توانست پای خود را به اروپا، آفریقای جنوبی، آسیا و استرالیا باز کند.
در این دوران واتسون نقشی اساسی در شکلگیری آنچه امروزه به نام «فرهنگ IBM» میشناسیم، ایفا کرد. او در سال ۱۹۱۴ اولین کارمند معلول را به استخدام شرکت درآورد و اولین دپارتمان آموزش کارمندان را در سال ۱۹۱۶ شکل داد. شعار معرف «THINK» نیز توسط او در سال ۱۹۱۵ ابداع و بهسرعت به بخشی از فرهنگ سازمانی شرکت تبدیل شد. IBM در ویدئوی زیبای زیر (که در ابتدای آن از سخنرانی الهامبخش توماس واتسون در سال ۱۹۱۵ استفاده شده است) توضیح میدهد فلسفهی پشت این شعار چیست.
واتسون برای نظرات کارمندان خود ارزش و اهمیت زیادی قائل بود. او با سیاست درب باز (Open Door policy) و تشویق کارمندان به مراجعه به شخص او یا دیگر مدیران ارشد اجرایی، سعی داشت تا روح جمعی شرکت را تقویت کند.
واتسون که از نام CTR خوشش نمیآمد؛ بالاخره در سال ۱۹۲۴، نام شرکت را به International Business Machines و به اختصار، (IBM) تغییر داد.
IBM بخش مهمی از فرهنگ سازمانی امروز خود را مدیون توسعه در سالهای دههی ۲۰ میلادی است. در آن سالها، طرحهایی مانند «باشگاه ربع قرن» برای گرامیداشت کارمندانی با ۲۵ سال سابقهی کار در شرکت، «باشگاه صد درصد» برای تجلیل از کارمندانی که به هدف فروش سالانهی خود دست پیدا میکردند و برنامهی «طرح پیشنهادات» که ایدههای ارزشمند کارکنان را با پاداش نقدی تشویق میکرد، برای اولین بار به اجرا گذاشته شدند.
IBM تا سال ۱۹۵۸ و فروش بخش «تجهیزات زمان» خود به شرکت سیمپلکس، به مدت ۷۰ سال تجهیزات اندازهگیری زمان تولید میکرد. هستهی مهندسین مبتکر IBM که از جیمز برایس، کلیر لیک، فرد کارول و رویدن پیرس تشکیل میشد، مجموعهای از محصولات خلاقانه را برای شرکت توسعه میدادند. در سال ۱۹۲۸، IBM کارتهای پانچ ۸۰ ستونه را که ظرفیت ذخیرهی اطلاعات در آنها دو برابر افزایش یافته بود، معرفی کرد. این کارتها که به «کارت IBM» مشهور شدند، تا دههی ۷۰ میلادی به عنوان کارت استاندارد در صنعت محاسبات کامپیوتری استفاده میشدند.
دههی ۳۰ قرن بیستم با رکود بزرگ اقتصاد آمریکا (معروف به Great Depression) همزمان بود. استراتژی واتسون برای مقابله با این چالش نیز در نوع خود جالب بود. او بهجای اجرای طرحهای ریاضتی و اخراج کارمندان، به استخدام کارکنان جدید، سرمایهگذاری بر روی افراد و تشویق آنها به نوآوری ادامه داد. واتسون در این دوران، حتی دستمزد کارکنان IBM را افزایش داد. IBM همچنین جزء اولین شرکتهایی بود که کارمندان خود را بیمهی عمر کرد و برای آنها مرخصی با حقوق در نظر گرفت.
این تغییرات شاید از منظر کارکنان یک شرکت بسیار مطلوب و رؤیایی به نظر برسند؛ اما برای خود شرکت، مخصوصاً در دوران رکود اقتصادی، ریسک بزرگی به حساب میآید.
واتسون با تصمیمات خود دست به قمار بزرگی زده بود. کارخانههای IBM، بیتوجه به عدم وجود بازاری برای فروش، به مدت ۶ سال با تمام ظرفیت خود مشغول تولید تجهیزات بودند. این کار باعث شد منابع شرکت تمام شود و انبارهای آن از دستگاههای محاسباتی و جدولبندی پر شوند. برای مقابله با بحران منابع، IBM مجبور شد شاخهی «دایتون اسکیل» (کسبوکار خدمات غذایی) خود را که در وضعیت مناسبی به سر نمیبرد، در سال ۱۹۳۳ بفروشد.
واتسون در دوران رکود بزرگ نه تنها کارمندان خود را اخراج نکرد، بلکه حقوق آنان را نیز افزایش داد
هنگامی که دولت ایالات متحده در سال ۱۹۳۵ برای اجرای «طرح بزرگ تامین اجتماعی آمریکا» (ملقب به بزرگترین عملیات حسابداری در طول تاریخ) مناقصه برگزار کرد، IBM تنها شرکتی بود که میتوانست تجهیزات مورد نیاز را بهسرعت فراهم کند. قمار واتسون باعث شده بود شرکت بهقدری تجهیزات داشته باشد که بتواند اطلاعات ۲۶ میلیون نفر را پردازش کند.
موفقیت IBM در اجرای سریع و موفقیتآمیز قرارداد، باعث شد سفارشهای دیگری نیز از سوی دولت دریافت کند. تا انتهای دههی ۳۰ میلادی، IBM نهتنها توانسته بود از رکود بزرگ با موفقیت عبور کند، بلکه به بزرگترین شرکت در زمینهی فعالیتی خود تبدیل شده بود. اینگونه بود که پردازش اطلاعات به فعالیت اصلی و زمینهی رشد و موفقیت IBM در ۵۰ سال آینده تبدیل شد.
لوگوی قدیمی IBM، تشکیل شده از عبارت International Business Machines
تمرکز و اصرار واتسون به گسترش جهانی شرکت، یکی دیگر از دلایل موفقیت IBM در قرن بیستم میلادی بود. واتسون که ویرانیهای جنگ جهانی اول را به چشم دیده بود، تجارت را مانعی بر سر راه جنگ میدانست و عقیده داشت که «صلح» و «تجارت»، منافع مشترک زیادی دارند. او آنچنان به این عقیده باور داشت که در سال ۱۹۳۸ دستور داد تا شعار «صلح جهانی از طریق تجارت جهانی» (World Peace Through World Trade) را بر سردر ورودی مقر جدید شرکت در نیویورک حک کنند.
واتسون به طرز خستگیناپذیری تلاش میکرد مفهوم تجارت جهانی را بین رهبران جهان به شهرت برساند. هنگام برگزاری رویدادهای مهم بینالمللی در نیویورک، او وظیفهی میزبانی از رهبران خارجی را به صورت غیررسمی از طرف دولت آمریکا بر عهده داشت. تلاشهای واتسون باعث شدند تا دولتهای خارجی به پاس زحمات او برای بهبود روابط بینالمللی از طریق شکل دادن مناسبات تجاری، جوایز متعددی به او اعطا کنند.
در سالهای منتهی به جنگ جهانی دوم، IBM فعالیتهای خود را در کشورهای زیادی (که بعدها درگیر جنگ شدند) گسترش داده بود. شعبهی IBM در آلمان، یکی از شعب بزرگ و پرسود این کمپانی به شمار میرفت. شرکت همچنین دارای شعبی در لهستان، سوئیس و دیگر کشورهای اروپایی بود که بعدها در طی جنگ به دست نازیها و دیگر کشورهای محور (متحدین) افتادند. دفتر مرکزی IBM در نیویورک اما در جریان جنگ جهانی دوم به متفقین و دولت آمریکا کمک میکرد.
تفنگ M1 Carbine ساخت IBM، مورد استفاده توسط نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم
هنگامیکه جنگ جهانی دوم شروع شد، واتسون تمامی منابع IBM را در اختیار دولت ایالات متحده قرار داد. خط تولید محصولات IBM به سرعت از تجهیزات محاسباتی و جدولبندی به ادوات نظامی تغییر پیدا کرد. از جمله محصولات تولیدشده توسط IBM در آن زمان میتوان به تفنگ اتوماتیک براونینگ و ام۱ کارابین اشاره کرد. کارخانههای IBM در زمان جنگ جهانی دوم، در مجموع بیش از ۳۰ نوع مهمات سنگین و ۷۰ محصول مرتبط با جنگ تولید میکردند. واتسون سود اندک ۱ درصدی برای این محصولات در نظر گرفته بود و با ایجاد یک صندوق، درآمد حاصله را به زنان بیوه و کودکان یتیم کارکنان شرکت که در جریان جنگ کشته شده بودند، اختصاص میداد.
نیروهای نظامی متفقین در جریان جنگ جهانی دوم، از تجهیزات محاسباتی IBM نیز استفاده میکردند. در جریان پروژهی منهتن، برای توسعهی اولین بمب اتمی در لوس آلاموس، بهصورت گستردهای از ماشینهای پانچ کارد IBM استفاده میشد.
نازیها نیز از تجهیزات شعبه اروپایی IBM که حالا دیگر در اختیار آنها قرار گرفته بود، بهصورت گستردهای استفاده میکردند. این تجهیزات برای طبقهبندی شهروندان آلمان و دیگر کشورهای اشغالشده توسط نازیها، حیاتی بودند. در جریان هولوکاست، از اطلاعات سرشماریهای پردازششده توسط ماشینهای IBM به منظور تسهیل فرآیند جمعآوری یهودیان و فرستادن آنها به اردوگاههای مرگ استفاده میشد.
ادوین بلک، مورخ و نویسندهی مشهور، در کتاب پرفروش خود مینویسد:
شرکت در جریان تصاحب توسط آلمان نازی غارت نشد، ماشینهای آن ضبط نشدند و IBM از طریق شعبهی خود در ژنو، همچنان سود شعب اروپایی خود را دریافت میکرد.
دولت آلمان نازی در جریان هولوکاست از تجهیزات ساخت IBM برای پردازش اطلاعات و یافتن یهودیان استفاده میکرد
بلک در کتابش اینگونه استدلال میکند که شرکت ارتباط خود با رژیم نازی را حفظ کرده بود و به تأمین قطعات برای آنها میپرداخت. او عقیده دارد حتی پس از اشغال لهستان، IBM همچنان به سرویسدهی و گسترش در رایش سوم ادامه میداد. بنا به ادعای بلک، تشنج بین IBM و آلمان، تنها پس از جریان حمله به پرل هاربر و اعلام جنگ از طرف آمریکا در سال ۱۹۴۱ به وجود آمد.
با پایان جنگ جهانی دوم، IBM بهقدری گسترش یافته بود که مدیران آن نگران بودند در صورت کاهش تقاضای ساخت تجهیزات نظامی، کسبوکار شرکت با مشکل روبرو شود. یکی از راههای آنها برای غلبه بر این مشکل، شتاب بخشیدن به رشد جهانی شرکت بود. این رشد در سال ۱۹۴۹ و با تشکیل سازمان تجارت جهانی به اوج خود رسید.
مینفریم ۷۰۴ آیبیام در سال ۱۹۵۷
توماس جی واتسون، بنیانگذار و پدر معنوی IBM در سال ۱۹۵۶ در سن ۸۲ سالگی درگذشت و مقام مدیریت ارشد اجرایی پس از واتسون به پسر بزرگش توماس واتسون جونیور رسید. این اولین تغییر رهبری در IBM، پس از گذشت بیش از ۴ دهه محسوب میشد.
مدیریت جدید شرکت در دههی ۵۰ و ۶۰ میلادی با چالشهای زیادی مواجه بود. با ظهور کامپیوترهای الکترونیکی، نوارهای مغناطیسی ذخیرهی اطلاعات، دیسک درایوها و برنامهنویسی، رقبای جدیدی برای IBM در حال شکلگیری بودند و از طرفی سازمان دادن و مدیریت شرکت، که حالا از هر زمان دیگری در تاریخ خود بزرگتر شده بود، روز به روز سختتر میشد.
واتسون جونیور که از کاریزمای پدر برای مدیریت بیبهره بود، تصمیم گرفت با ایجاد یک ساختار سازمانی مدرن، از طریق وضع قوانین به ادارهی شرکت بپردازد. او برای این کار، قوانین نانوشته و فرهنگ IBM را بهصورت مدون جمعآوری کرد و به آنها جنبهی رسمی داد. او ۱۱ سال پیش از تصویب لایحهی حقوق مدنی ۱۹۶۴، سیاست فرصت برابر شغلی، فارغ از نژاد، رنگ، دین، جنسیت یا ملیت را در IBM به اجرا گذاشت.
واتسون جونیور که کاریزمای مدیریتی پدرش را به ارث نبرده بود، با جمع آوری قوانین نانوشته و فرهنگ شرکت، آنها را به قوانین رسمی تبدیل کرد
IBM تحت مدیریت جدید به همکاری با دولت ایالات متحده در زمینهی نوآوریهای محاسباتی ادامه میداد. ظهور جنگ سرد باعث شده بود تا دولت آمریکا بیش از پیش به اهمیت محاسبات دیجیتال پی ببرد و در نتیجه به حمایت از پروژههای کامپیوتری در دههی ۵۰ میلادی بپردازد. در سال ۱۹۵۲، IBM با همکاری آزمایشگاه لینکلن دانشگاه MIT، طرح ساخت «کامپیوتر دفاع هوایی از طریق رهگیری» یا SAGE را نهایی کرد. پروژهی SAGE منجر به توسعهی بسیاری از فناوریهای دیجیتالی شد که امروزه همهی ما از آنها استفاده میکنیم. از جمله مهمترین این نوآوریها میتوان به انتقال اطلاعات از طریق خط تلفن و تکنیک چندپردازشی اشاره کرد. IBM در مجموع، ۵۶ کامپیوتر SAGE (هر یک به مبلغ ۳۰ میلیون دلار) برای دولت ساخت. کامپیوترهای SAGE از لحاظ مجموع ابعاد و مکان اشغال شده، همچنان بزرگترین مجموعهی کامپیوتری ساخت بشر محسوب میشوند.
نقشهی پراکندگی کامپیوترهای SAGE در خاک آمریکا
همکاری با دولت، نوآوری در تکنولوژی و عرضهی یک سری محصولات موفق تجاری، باعث شدند تا IBM تحت مدیریت جدید با سربلندی دههی ۵۰ میلادی را پشت سر بگذارد. واتسون جونیور نه تنها توانسته بود میراث پدرش را حفظ کند؛ بلکه ظرف مدت تنها ۵ سال، شرکت را ۲.۵ برابر بزرگتر کرد و ارزش سهام آن را ۵ برابر افزایش داد. در آن سالها از مجموع ۶۰۰۰ کامپیوتر در حال فعالیت در آمریکا، ۴۰۰۰ کامپیوتر ساخت IBM بود.
همانطور که واتسونِ پدر فهمیده بود آیندهی شرکت با تجهیزات محاسباتی و جدولبندی گره خورده است و نه ترازو و دستگاه برش گوشت؛ واتسون جونیور نیز متوجه شده بود که آیندهی تجارت شرکت به کامپیوترهای الکترونیکی وابسته است. همین درک درست از آینده، باعث شد IBM ظرف ۲۰ سال پس از مدیریت جدید، از یک شرکت متوسط که تجهیزات جدولبندی و دستگاه تایپ تولید میکرد، به یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا و بزرگترین شرکت کامپیوتری جهان تبدیل شود.
IBM در بین ۸ شرکت بزرگ کامپیوتری، با اختلاف بزرگترین آنها محسوب میشد؛ بهطوریکه ۷۰ درصد کامپیوترهای دنیا در سال ۱۹۶۴ ساخت این شرکت بود. سلطهی IBM بر بازار کامپیوتر باعث شده بود تا در سالهای دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی، برای اشاره به شرکتهای فعال در صنعت کامپیوتر، بهصورت طنز از عبارت «IBM و هفت کوتوله» استفاده شود. جالب است بدانید تنها یکی از این شرکتهای بهاصطلاح کوتوله، شرکت بزرگ جنرال الکتریک بود.
شرکت تحت رهبری واتسون جونیور به یکی از تحسینبرانگیزترین شرکتهای دنیا و نماد جهانی تجارت تبدیل شده بود. کارکنان و نوآوریهای IBM نقشی اساسی در فرود انسان بر روی ماه در سال ۱۹۶۹ داشتند. IBM در دههی ۶۰ قرم بیستم، شاهد رشد پنج برابری درآمد و سود عملیاتی بود که بخش بزرگی از آن، به بزرگترین ریسک تاریخ این شرکت توسط واتسون مربوط میشد.
در سالهای دههی ۶۰ میلادی برای اشاره به ۸ شرکت بزرگ کامپیوتری از عبارت «IBM و هفت کوتوله» استفاده میشد
در سال ۱۹۶۴، IBM از محصول انقلابی خود با نام System/360 پرده برداشت. System/360 اولین خانوادهی بزرگ از کامپیوترها محسوب میشد که با کامپیوترهای قبل از خود سازگار نبود. اگر طرح System/360 جواب نمیداد، رقبا در مدت کوتاهی سهم IBM از بازار را میربودند. مجلهی فورچن در آن زمان تصمیم واتسون را «قمار ۵,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ دلاری IBM» نامید. در صورت شکست طرح System/360، شرکت نیز همراه با آن سقوط میکرد. تاریخ در حال تکرار شدن بود و واتسون جونیور درست مانند پدرش در زمان رکود بزرگ، بار دیگر داشت روی شرکت قمار میکرد. در نهایت ریسک واتسون جونیور نیز مانند ریسک پدرش نتیجه داد و ظرف مدت تنها دو سال، System/360 به کامپیوتر مینفریم غالب بازار، و معماری آن به استاندارد صنعت کامپیوتر تبدیل شد. System/360 بهقدری موفق ظاهر شد که حتی مینفریمهای امروزی IBM نیز همچنان بر مبنای معماری مشابه با مینفریمهای شرکت در دههی ۶۰ میلادی ساخته میشوند.
بر خلاف پیشبینیها، نهتنها رقبای IBM نتوانستند سهمی از بازار آن بربایند، بلکه با موفقیت System/360 اکثر آنها از بازار محو شدند. به مجموع شرکتهای باقیمانده هم دیگر لقب «کوتوله» داده نمیشد، بلکه از آن به بعد برای اشاره به شرکتهای فعال در صنعت کامپیوتر از اصطلاح «یک مشت (BUNCH) شرکت و IBM» استفاده میشد.
قوانین رقابت در بازار (برای جلوگیری از به وجود آمدن انحصار) در آمریکا به «قوانین آنتیتراست» مشهورند. (برای آشنایی با مفهوم تراست در کسبوکار اینجا را بخوانید.) سلطهی IBM بر بازار کامپیوتر، باعث شد وزارت دادگستری ایالات متحده در جریان پروندهای با نام «U.S. v. IBM» از شرکت IBM به دلیل ایجاد انحصار شکایت کند و آن را به دادگاه بکشاند. رسیدگی به این پرونده ۱۳ سال طول کشید و بخش بزرگی از تصمیمات تجاری IBM در دههی ۷۰ و ۸۰ میلادی را تحت تأثیر خود قرار داد.
در سال ۱۹۶۹، IBM تصمیم گرفت تا نرمافزار و خدمات خود را از بخش سختافزار جدا کند. تا آن زمان کاربران برای نرمافزار یا سرویس بهصورت جداگانه هزینهای پرداخت نمیکردند. حتی هزینهی نصب، نگهداری و آموزش پرسنل نیز بهصورت جداگانه دریافت نمیشد. عدم اجازهی استفاده از نرمافزار شخص ثالث به شرکتهای کامپیوتری اجازه میداد تا کنترل بیشتری بر روی کامپیوترهای خود داشته باشند و همانطور که در زمینهی سختافزار بدون رقیب بودند، اجازهی پیدایش رقیب نرمافزاری را نیز به کسی ندهند.
بسیاری عقیده دارند تصمیم IBM در سال ۱۹۶۹ مبنی بر جدا کردن نرمافزار و سرویسها از سختافزار، باعث شد تا آنچه امروزه با نام «صنعت نرمافزار» میشناسیم، به وجود بیاید. اگر شرکتهای کامپیوتری همچنان اجازهی استفاده از نرمافزار ثالث بر روی سختافزار خود را نمیدادند، امروز شاهد شرکتهای عظیم و چند صد میلیارد دلاری نرمافزاری نبودیم.
IBM برای تکرار موفقیت سالهای طلایی دههی ۶۰ میلادی، با چالشهای زیادی مواجه بود. پس از سکتهی قلبی و بازنشستگی توماس جونیور، شرکت برای اولین بار طی ۶۰ سال گذشته، از داشتن یک واتسون در راس امور بیبهره بود. فرانک کری ۲۵ ساله با توجه به سابقهی درخشان خود در ادارهی بخش پردازش اطلاعات شرکت در دههی شصت میلادی، به عنوان مدیرعامل جدید IBM انتخاب شد.
تصمیم IBM مبنی بر جداسازی نرمافزار از سختافزار باعث شد تا شرکتهای بزرگ نرمافزاری امروزی پدید بیایند
با مدیریت کری جوان، IBM توانست در دههی ۷۰ میلادی نیز همچنان به سلطهی سختافزاری خود ادامه دهد و علاوه بر آن همچنان به نوآوری بپردازد. از جمله اختراعات و تکنولوژیهای توسعه داده شده توسط IBM در این سالها، میتوان به فلاپی دیسک، دستگاه اسکن بارکد و دستگاههای خودپرداز (ATM) اشاره کرد.
دههی ۸۰ میلادی همزمان بود با ورود به دورانی جدید: «عصر کامپیوترهای شخصی». IBM در سال ۱۹۸۱ با عرضهی IBM PC برای اولین بار وارد بازار مصرفی کاربران عمومی شده بود. تا پیش از این، عمدهی مشتریان شرکت را نهادهای دولتی و سازمانهای بزرگ تشکیل میدادند. اگرچه IBM PC یک شاهکار تکنولوژیک محسوب نمیشد، اما برای اولین بار بهترین و مهمترین ویژگیهای کامپیوترها را در ابعاد و قیمتی معقول به خانهها میآورد. کامپیوتر شخصی IBM دارای ۱۲۸ کیلوبایت حافظه، یک یا دو فلاپی دیسک، مانیتوری رنگی و از همه مهمتر برند با پرستیژ IBM بود. قیمت این کامپیوتر ۱۵۶۵ دلار (برابر با ۴۱۵۶ دلار سال ۲۰۱۶ با احتساب تورم) بود که در مقایسه با قیمت ۲۰ هزار دلاری کامپیوتر پورتابل ۲۵ کیلویی IBM که در سال ۱۹۷۵ معرفی شده بود، بسیار مقرونبهصرفه به نظر میرسید.
IBM 5150 PC به همراه مانیتور IBM 5151
علیرغم موفقیت اولین کامپیوترِ واقعاً شخصی شرکت، IBM نتوانست رهبری نرمافزاری و سختافزاری خود را در بازار حفظ کند و آنها را به ترتیب به مایکروسافت و اینتل باخت. تا پیش از آن، IBM در طول تاریخ چندین دههای خود همواره اجزای کلیدی سیستمهایش از جمله پردازنده، سیستم عامل و لوازم جانبی را خودش میساخت. با ورود به عصر پردازش شخصی، IBM برای اینکه بتواند با سرعت بیشتری وارد بازار PC شود، تصمیم گرفت ساخت و تولید قطعات حیاتی سیستمهای خود را (که همان پردازنده و سیستم عامل باشند) به اینتل و مایکروسافت بسپارد. این تصمیم بعدها به اتحاد «وینتل» (ویندوز روی پردازندههای اینتل) و خروج بازاری چند صد میلیارد دلاری از دستان IBM منجر شد.
با چرخش بازار به سمت رایانش شخصی، IBM نتوانست به سلطهی خود بر دنیای کامپیوترها ادامه دهد. صنعت کامپیوتر دیگر برای شرکت همهفنحریف و غولآسایی مانند IBM که یکتنه در همهی زمینهها فعالیت و نوآوری میکرد، جایی نداشت. در عوض شرکتهایی با زمینهی تخصصی فعالیت، به سرعت در حال رشد و گسترش بودند. اینتل با ساخت ریزپردازنده، مایکروسافت با نرمافزار، نوول با شبکه، اچپی با پرینتر، سیگیت با تجهیزات ذخیرهسازی و اوراکل با دیتابیس جای IBM را در بازار گرفته بودند.
IBM با سپردن ساخت نرمافزار و سخت افزار محصولاتش به شرکتهای ثالث، سلطهی خود بر بازار کامپیوتر را به مایکروسافت و اینتل باخت
هرچند IBM در این سالها که از آن به عنوان دوران افول غول صنعت کامپیوتر یاد میشود، همچنان به نوآوریهای خود ادامه میداد، اما این ابتکارات و خلاقیتها به تنهایی نمیتوانستند شرکت را نجات دهند. از جمله دستاوردهای تکنولوژیک شرکت در آن زمان میتوان سیستم تشخیص گفتار IBM که در سال ۱۹۸۴ معرفی شد اشاره کرد. همانطور که در ویدئوی زیر میتوانید مشاهده کنید، این سیستم حتی با معیارهای امروزی نیز بسیار عالی عمل میکند.
در ژانویهی ۱۹۹۳، IBM خبر از زیان مالی ۸.۱ میلیارد دلاری در سال مالی ۱۹۹۲ داد. این رقم تا به امروز همچنان به عنوان بیشترین میزان زیان مالی یک شرکت در یک سال مالی محسوب میشود. بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳، شرکت IBM درمجموع ۱۶ میلیارد دلار از داراییهای خود را از دست داد و دهها هزار نفر از کارمندان خود را اخراج کرد. IBM دیگر شکوه و جلال سابق را نداشت و از آن به عنوان «دایناسور صنعت کامپیوتر» یاد میشد.
در سال ۱۹۹۳، IBM با استخدام لوییس گرستنر، برای اولین بار در تاریخ خود مسند ریاست شرکت را به شخصی خارج از شرکت سپرد. اولویت اول گرستنر، ثبات بخشیدن به شرکت در حال سقوط IBM بود. او تا سال ۱۹۹۴ بسیاری از بخشهای زیانده شرکت را فروخت، تعداد کارکنان را به ۲۲۰ هزار نفر تقلیل داد و جلوی بسیاری از مخارج غیرضروری را گرفت. همین اقدامات ساده و اولیه، باعث شدند IBM در سال ۱۹۹۴ دوباره به سودآوری برسد.
قدم بعدی گرستنر، احیای دوبارهی شهرت و اعتبار IBM بود. او کسبوکارهای با حاشیهی سود کم (مانند بخش شبکه، تولید رم، پرینتر و هارد درایو) را بهکل کنار گذاشت و بر روی فرصتهای تجاری با حاشیهی سود بالا تمرکز کرد. یکی از این فرصتهای پرسود، صنعت نرمافزار بود. IBM تا سال ۱۹۹۵ با معرفی نرمافزارهای موفق DB2، Lotus، WebSphere، Tivoli و Rational توانسته بود در بازار نرمافزار شهرت خود را احیا کند. نرمافزارهای IBM بیشتر از نوع middleware (نرمافزارهای حیاتی که بهعنوان رابطی میان سیستم عامل و اپلیکیشنها عمل میکنند) به شمار میرفتند و با تمرکز بر روی مشتریان سازمانی، از حاشیهی سود بالایی برخوردار بودند.
البته تمام نرمافزارهای IBM در آن زمان نتوانستند موفق ظاهر شوند. برای مثال، سیستم عامل OS/2 علیرغم محبوبیت بین سازمانها و کاربران حرفهای و برتری فنی نسبت به ویندوز ۹۵ مایکروسافت، نتوانست بین عموم کاربران به موفقیت برسد.
IBM با توسعهی بیش از پیش لابراتوارهای تحقیقاتی مشهور خود، بار دیگر به شرکتی خلاق و نوآور تبدیل شد که سهم بزرگی از پیشرفت تکنولوژی را یکتنه به خود اختصاص میداد. دستاوردهای فنی شرکت مانند کامپیوتر «آبی تیره» (Deep Blue) (که توانسته بود گری کاسپارف، استاد بزرگ شطرنج را شکست بدهد) بار دیگر زبانزد خاص و عام شده بود و کامپیوترهای مینفریم شرکت نیز دوباره به یکی از قویترین و در عین حال مقرون بهصرفهترین راهکارهای پردازش اطلاعات در بازار تبدیل شده بودند.
یکی از دلایل بازگشت موفقیتآمیز شرکت به عرصهی رقابت، احیای برند IBM در افکار عموم مردم بود. تبلیغات و بازاریابی شرکت در زمان افول آن بسیار بینظم و آشفته به نظر میرسید و پیامهای متفاوت و بعضاً متضادی را به بازار میداد. بخشی از این بینظمی به دلیل کار کردن با بیش از ۷۰ آژانس متفاوت تبلیغاتی بود. IBM در سال ۱۹۹۴ با سپردن وظیفهی تبلیغات به تنها یک آژانس، توانست پیامی مشخص و منسجم به بازار بفرستد.
یکی از دلایل بازگشت موفقیت آمیز شرکت به عرصهی رقابت، احیای اعتبار برند IBM در نزد افکار عمومی بود
از جمله تصمیمات درست IBM در سالهای دههی ۹۰ میلادی، برخورد محتاطانه با پدیدهی جدید اینترنت بود. در آن سالها هیاهوی زیادی پیرامون اینترنت ایجاد شده بود و بسیاری از کسبوکارها، آیندهی کاری خود را تنها در این پدیدهی نوظهور جستجو میکردند. IBM اما با وجود سرمایهگذاری در این زمینه، هیچگاه تحت تأثیر جو آن زمان قرار نگرفت. همین موضوع باعث شد تا IBM از ترکیدن حباب دات کام لطمهای نبیند. در ویدئوی زیر که در سال ۱۹۹۷ منتشر شده است، مشاهده میکنید که IBM چگونه دستپاچگی شرکتها برای ورود به دنیای اینترنت و عدم آگاهی از ماهیت آن را به سخره گرفته است و در انتها پیشنهاد میکند برای این کار از IBM مشورت بگیرند.
IBM که زمانی تا مرز سقوط پیش رفته بود، حالا دوباره به یکی از بزرگترین شرکتهای دنیای تکنولوژی و مبتکرترین سازمانهای تحقیقاتی دنیا تبدیل شده است. آبی بزرگ، ۲۳ سال متوالی است که رکورد در اختیار داشتن بیشترین تعداد پتنت را در بین تمامی شرکتهای دنیا به خود اختصاص میدهد. بنا بر اعلام فوربز، IBM در سالهای اخیر همواره جزو ۱۰ برند ارزشمند دنیا بوده است.
امروزه IBM را در دنیا؛ نهتنها با تاریخچه و پیشینهی باشکوهش، بلکه با موفقیتها و نوآوریهای سالهای اخیرش میشناسند.
ماهنامه معیشت: آبروی اشخاص ظرف سال های دراز به دست می آید؛ اما در یک لحظه از دست می رود. چهره کاری شما و برند شخصی تان نیز در زمره همین آبرو جای می گیرد. فعالیت های طولانی مدت، ارتباط با افراد، انجام درست یا نادرست کارها، سطح تخصص، برخورد با مشتری و موارد بسیار دیگر در طول سال ها به ایجاد یک عنوان یا برند خاص می انجامد که آن شما هستید. این برند به نوعی هویت حرفه ای شما محسوب می شود و باید با تمام توان از آن محافظت کنید.
1- عملکرد مطلوب و یکپارچه داشته باشید
در کار خود با صداقت و صراحت عمل کنید و حقوق دیگران را در نظر بگیرید. سعی کنید در بربر پولی که در یافت می کنید بهترین عملکرد ممکن را ارائه دهید و مسئولیت کامل کار خود را بپذیرید. اگر به مشکلی برخوردید، با آرامش و متانت برای حل آن اقدام کنید. البته این کار به درجه بالایی از خودشناسی نیاز دارد که در طول زمان دست یافتنی است. به یاد داشته باشید که یکپارچگی و هماهنگی شخصیتی عامل بسیار موثری در شکل گیری برند شماست.
3- ظاهری آراسته داشته باشید
4- به زمان و پول اهمیت بدهید
همکاران و مشتریان شما به دقت عملکردتان را تحلیل می کنند. آن ها زمانی به شما اعتماد خواهند کرد که رویکرد مناسب به پول و زمان را مشاهده نمایند به طور مثال، اگر همواره بر اساس وقت شناسی رفتار کنید و برای هر لحظه از زمان کاری خود اهمیت قائل شوید، تاثیر قابل توجهی بر ذهن مخاطب خواهیدگذاشت.
سعی کنید براساس زمان بندی به قرارها وفادار باشید و هرگز خارج از زمان مورد نظر درخواست دیگران را انجام ندهید. همین موضوع درباره پول و منابعی که در اختیار دارید نیز صادق خواهدبود. این روش موجب افزایش اعتماد به نفس شما خواهدشد و چهره ای توانا از شما به نمایش خواهدگذاشت.
6- همیشه خودتان باشید
آخرین و شاید مهم ترین توصیه در ایجاد برند شخصی و درخشان این است که اصیل باشید. به این معنا که همیشه مطابق با احساسات، افکار و خواسته های واقعی خود عمل کنید. ممکن است هر یک از ما در زندگی، الگویی داشته باشیم. اما هر یک از این الگوها تنها از جهتی خاص مهم اند. در حالی که شخصیت «کل» یکپارچه است و باید آن را در کلیت پذیرفته و محترم بشماریم. مطمئن باشید که صداقت شخصیتی و اصالت رفتاری در شما، کلید اصلی برای ایجاد برندی موفق، خوش نام و پول ساز خواهد بود.
وبسایت مدیر سبز: فیلیپ نایت با داراییای به ارزش خالص ۱۱ میلیارد دلار توسط مجله فوربز به عنوان بیست و سومین مرد ثروتمند آمریکا معرفی شد. اگر با این نام آشنا نیستید، نمیدانید که وی چطور به این ثروت رسیده اســت. او این ثروت را به ارث نبرده، هیچ تکنولوژی اینترنتی ایجاد نکرده و از طریق معامله ابزار مشتقه نیز به آن نرسیده اســت.
شواهدی نیز این مدعا را تایید میکند. ری کراک مؤسس مک دونالد گفته معروفی دارد که «اگر ریسک پذیر نیستید باید خود را از کسب و کار کنار بکشید.»
ویکتور کیام رییس و مدیر اجرایی محصولات رمینگتون این مطلب را طور دیگری بیان میکند «کارآفرینان ریسک پذیرند. آنها حاضر هستند در جایی که اعتبار و یا سرمایهشان در معرض خطر اســت برای حمایت از یک ایده و یا سازمان ریسک کنند.»
ولی رویکرد همه کارآفرینان به کسب و کار چنین بیپروا نیست. برخی از آنان راههای محافظهکارانهتری را انتخاب میکنند.
این گفته من را به داستان فیلیپ نایت برمیگرداند.
در اواخر دهه ۱۹۵۰ فیل عضو تیم دوی دانشگاه ارگان بود. در آن زمان کفشهای دو در آمریکا از مواد بازیافتی کمپانیهای پلاستیک سازی ساخته میشد. قیمت یک جفت کفش جدید تنها ۵ دلار بود، ولی این کفشها بیشتر از یک مسابقه دوی پنج مایلی دوام نمیآوردند. فیل کیفیت کفشهای خود را تا جایی که میتوانست بهبود داد و تا اندازهای توانست به دوام بهتری دست پیدا کند. بعدها هنگامی که دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه استنفورد شد، واحدی درسی درباره گسترش تجارتهای کوچک اخذ کرد. موضوع یکی از تکالیف ایجاد یک تجارت کوچک بود.
با توجه به تجربه دوران دانشجوییاش به عنوان یک ورزشکار، فیل تولید و فروش کفشهای ورزشی با کیفیت بهتر را به عنوان موضوع انتخاب کرد. به منظور کاهش هزینهها کشور ژاپن را برای تولید در نظر گرفت.(در آن زمان تولید در ژاپن به مراتب کم هزینه تر از آمریکا بود.) و پس از تولید، بازاریابی در آمریکا در رقابت با کانورس٫ کدس و دیگر نامهای معروف تجاری آمریکایی انجام میشد.
از این که چه نمره ای به آن تکلیف داده شد اطلاعی ندارم، ولی حدس میزنم نمره خوبی بوده باشد.
فیل بعد از پایان تحصیلات تکمیلی به شرق دور سفر کرد. در ژاپن به دنبال کفشهایی که در فروشگاه های دپارتمان دیده بود رفت. او به خصوص تحت تأثیر مارک تایگر قرار گرفته بود. به سرعت با رییس شرکت تماس گرفت و با او درباره تجربه تلخش در رابطه با کفشهای آمریکایی صحبت کرد. آنها به منظور بررسی امکان داد و ستد تجاری با هم ملاقات کردند. و بلافاصله بعد از آن فیل امتیاز پخش کفشهای تایگر در غرب آمریکا را بدست آورد.
فیل در مدتی که منتظر رسیدن نمونهها بود، به عنوان حسابدار مشغول کار شد. همچنین در دانشگاه ایالت پورتلند به تدریس پرداخت. با وجود تجربه ای که از پروژه دوران تحصیل خود بدست آورده بود، فیل به این نتیجه رسید که هنوز درباره کفشهای ورزشی چیزی نمیداند. به همین دلیل، اوقات فراغت خود را صرف شناخت هر چه بیشتر این تجارت کرد.
یک سال بعد، زمانی که نمونهها دریافت شد، او طرح تجاری خود را آماده کرده بود و توانسته بود با رابطهای مهمی در آمریکا آشنا شود. یکی از این رابطها بیل بومن بود، مربی افسانه ای تیم دوی دانشگاه اورگن. فیل امیدوار گرفتن یک تایید از جانب بورمن بود. ولی بورمن کار بهتری برای او انجام داد. او موافقت کرد که شریک فیل شود.
این دو در ۲۵ ژانویه سال ۱۹۶۴ طی یک توافق غیر رسمی شرکت ورزشهای روبان آبی را تشکیل دادند و هر کدام از آنها به مبلغ ۵۰۰ دلار سرمایه گذاری کردند.
طی ۵ سال بعد، بیل مشغول ارتقا طراحی کفشهای خودشان شد و فیل نمونه های وارداتی ژاپنی را در پشت وانت مدل پلی موث والیانت خود به مسابقات دو میدانی، در پسفیک نورتوست میبرد و میفروخت. در این فاصله هر دو نفر کار روزانه خود را حفظ کردند. هیچ کدام از آنها پس انداز و یا حقوقش را در معرض ریسک قرار نداد. آنها کم کم شروع ناچیز خود را به یک تجارت کوچک، با ۴۵ نفر کارمند و فروشی نزدیک به ۱ میلیون کفش در سال تبدیل کردند.
همین موقع بود که نام شرکت را تغییر دادند. ایده اولیه فیل-ـ بعد ششم ـ رد شد. سپس یکی از دوستانشان به نام جف جانسون نامی را پیشنهاد کرد که دریک خواب به او الهام شده بود. نام خدای یونانی پیروزی، خدایی بالدار: نایک
موفقیت نایک افسانهای اســت. و گاهی مواقع هنگام بیان این داستان، نویسندگان کسب و کار فیل نایت و بیل بورمن را به عنوان نمونه کارآفرینان ریسک پذیر معرفی میکنند.
همانطور که میدانید این گفته از واقعیت فاصله دارد. آنها بیشتر افرادی محتاط و حتی در برخی مواقع ترسو بودهاند.
من دهها تجارت کارآفرین موفق را یا به تنهایی و یا با مشارکت دیگران شروع کرده و یا برای ایجاد آن مشاوره دادهام. دو مورد از این تجارتها شرکتهایی بودند که دهها شرکت کوچکتر از آنها منشعب شده اســت. بر اساس تجربه شخصی من، مطمئنترین و بیخطرترین راه برای ایجاد یک تجارت موفق این نیست که ایده جدیدی را پرورش داده و تمام سرمایه خود را صرف آن کنید. بلکه باید مانند فیل نایت به آهستگی شروع کنید. ابتدا منابع، رابطها و طرح تجاری خود را مشخص کنید و شغل فعلیتان را تا زمانی که درآمد حاصل از تجارتتان به حدی برسد که دیگر نیازی به حقوق روزانه نداشته باشید حفظ کنید.
اقتصاد پرس: مدیریت برند موفق آسان تر از آن چیزی اسـت که نشان می دهد اما مدیران اغلب دچار ۸ اشتباه رایج میشوند و به سرعت ارزش برند و کسب وکار خود را نابود میکنند. در ادامه با این اشتباهات خطرناک آشنا می شویم.
برند های با عملکرد ضعیف فاقد حمایت مدیریت ارشد میباشد.آنها توصیفکننده عملیات خئمت خود میباشداما ارائه گر هیچ ارزش افزودهای برای مشتری نمیباشد.آنها دارای کم نفوذی برای کسب وکار تلقی میشوند که هیچ جائی بین یک سوم ودوسوم دارائیهای کل بنگاه ندارند.این بدان معناست که کسب وکار هایی که فاقد حمایت مدیر ارشد از برند میباشند ناکام خواهد ماند.آنها به مشتریان دلیلی برای خرید ارائه نمیکنند ومزیت رقابتی دربرابررقیب از خود نشان نمیدهند.ندرتا هدف، تصمیم به خرید اسـت.حتی درقراردادهایی کسب وکار، افزایش ریسک خریدیک تامینکننده برای بیشتر خریدارنی که به برندهای قوی دربازار خودرو میآورند بسیار بالاست.
برندشما یک بیرق یاعلامت یازبرند یا مزیت برای مشتری نیست.برند های بسیاری نام خودرابدون هیچ مزیتی برای مشتریان تغییر میدهند.تغییر یک نام برند باید تغییری بنیادین وپایدار درنحوه عملکرد کسب وکار شما باشدنه یک عنوان ساده.
این فرض ساده انگارانه اسـت که ایجاد ضمائم برند اضافی، هزینه پایین وریسک کمی برای بهبود کسب وکار دارد.حقیقت این اسـت که هزینه بالاتر وتمرکز ضعیف مدیریت به این معناست که بسیاری از برند یابرند های فرعی برای حداکثرسازی فرصت اسـت.
مدیریت برند مدرن از تکنیکهای کنترل مدیریت به سمت تکنینکهای تاثیرگداری وهمکاری حرکت کرده اسـت.این مستلزم شفافیت بازبودن وحضور فعال دربین مخاطبان اسـت.
با یافتن یک برند قوی جالب اسـت که هجمهپذیری آن مفروض دانسته شده وتغییرات بازار نادیده گرفته شود.درحالیکه مهم اسـت که دربازار تغییر چندان سریعی نداشته باشی اما مصیب آور اسـت که ورودیهای جدید رانادیده گرفته وسلائق متغیر مشتری را نبینیم.
تغییر بسیاردر برند نه فقط مشتریان راسردرگم میکند بلکه برای کسب وکار نیز به شدت ناکاراست.برند های ضعیف به محلیسازی بسیار ببدون تقویت مبنای برند کمک میکند.این بدان معناست که یک برند میتواند معنای متفاوتی با مخاطبین برای مخاطبین متنوع حفظ کند.
تمامی تلاشهای بازاریابی یا مشتریان شما سودآور نیستند.بسیاری از بازاریابان نمیتواند پیوند سختی بین تلاشهای بازاریابی برند ایجاد نماید هزینه دستیابی به مشتری وحفظ آن وبازگشت سرمایه مطرح اسـت این امر منجر به حفظ مشتریان غیر سودآور بسیار یا مشتریانی میشود که ارزش برند شما رااز بین میبرند.
اسامی محصول همیشه خوب عمل نمیکنند.جهان برند سازی پر از لاشههای برند های موفق در یک بازار اسـت که نتوانستند درزمان صادرات به شکوری دیگر محصولی خوب ارائه کنند یا حتی درجائی به مردم آن کشور اهانت کردهاند.
شما نمیتوانید از جانب همه پذیرفته شوید.شجاع باشید ومخاطب هدف خود را انتخاب کنید.بسیاری از کسب وکارها تلاش میکنند تا مشتریان بسیاری از هدف گیری نمایند زیرا باور دارند محصول آنها جهان شمول اسـت.
مدیران برند به شدت به چالش کشیده میشوند.جهان مدیریت برند پیچیده وپیچیده ترمی شود.فناوری زمانی نفرین محسوب میشود.فناوری زمانی نفرین محسوب میشود وزمانی فرصت یعنی درحالیکه خالق قابلیتهایی برای مدیر برند میباشد نیاز به مهارتهای جدید ونگرش متفاوتی راموجب میشود.عوامل پیشروی مدیران برند موقتی نیستند.برند هادربازار رقابتی دارای ارزش بوده وبدون شک به وجود خود ادامه میدهند.
منطق اصلی سیستم مدیر برند دربنگاه دارای چند برند براساس این باور اسـت که رقابت دردرون برسر منبع باعث بهبود تلاش از جانب هرفرد میشود.اما مدیران چند برند در یک طبقه محصول اغلب بیرحمانه با یکدیگر رقابت میگنند گوئی که بنگاههای رقیب رقابت میکنند. این دشواری درهماهنگسازی برنامههای بازاریابی برای هر برند وتقاضا برای رویکردی وابسته تر به مدیریت کل طبقه محصولات دربخشی از بنگاهها منجر به تمرکز تصمیم گیری در سطح آن طبقه شده اسـت. محققان اشاره میکنند که مدیریت طبقه فرصتی رابرای مدیران مجرب جهت درگیر ساختن خود با عملکرد مدیریت برند فراهم میکند وبه موجب آن یکی از ضعفهای مدیریت برند سنتی را کاهش میدهد.