مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

خاطره جنجالی اکبر عبدی از خواستگاری یک عرب از دخترش المیرا + فیلم

خاطره جنجالی اکبر عبدی از خواستگاری یک عرب از دخترش المیرا + فیلم

اکبر عبدی خاطره‌ای متفاوت از سفر زیارتی‌ به مکه همراه با خانواده‌اش را روایت کرد.

اکبری عبدی در ویژه برنامه‌ی زنده‌ای که به مناسبت عید غدیر خم پنجشنبه شب (۹ مهرماه) از شبکه سه پخش شد، با بیان خاطره‌ای از سفرش به حج گفت: هنگامی که ایرانی‌ها به عربستان سفر می‌کنند رفتار عرب‌ها با آنان بسیار بد است و با باطوم مردم را هدایت می‌کنند؛ اگرچه خودشان معتقدند برای نظم این کار را انجام می‌دهند اما رفتارشان توهین‌آمیز است.

همسر المیرا عبدی همسر اکبر عبدی دختر اکبر عبدی داماد اکبر عبدی خانواده اکبر عبدی بیوگرافی المیرا عبدی بیوگرافی اکبر عبدی

او ادامه داد: زمانی که با خانواده‌ام به حج رفته بودیم از کنار یک مغازه فروش لوازم الکترونیک عبور می‌کردیم که برنامه «راز بقا» از یکی از تلویزیون‌های مغازه پخش می‌شد. من و دخترم المیرا با لباس احرام روی زمین نشستیم و برنامه را تماشا کردیم که مسئول کاروان آمد و گفت، شما کجا هستید؟ همه دنبال‌تان می‌گردند.

همسر المیرا عبدی همسر اکبر عبدی دختر اکبر عبدی داماد اکبر عبدی خانواده اکبر عبدی بیوگرافی المیرا عبدی بیوگرافی اکبر عبدی

این بازیگر اضافه کرد: من و دخترم بلند شدیم برویم که صاحب مغازه به همراه پسرش بیرون آمد و از مسئول کاروان پرسید، آیا این خانم دختر آقا هست؟ مسئول کاروان هم پاسخ داد، این آقا اکبر عبدی یکی از کمدین‌های خوب ایران است و این خانم هم دخترش است. صاحب مغازه که یک مرد عرب بود گفت، حاضرم هم وزن خود آقا و دخترش طلا دهم به شرط آنکه دخترش را به پسر من بدهد. من هم به مرد عرب گفتم منم حاضرم هم وزن خودش و پسرش (…) !!

عبدی بعد از بیان این خاطره روی آنتن زنده و به کار بردن عبارتی که در این خبر از آوردن آن معذوریم، افزود: احتمالا شبکه سه همزمان با تعریف قسمت آخر خاطره‌ من سوت پخش می‌کند.

خاطره این بازیگر با تشویق و خنده حاضران این برنامه که به صورت زنده از برج میلاد روی آنتن می‌رفت، همراه شد.

دانلود

بیوگرافی اکبر عبدی بیوگرافی المیرا عبدی خانواده اکبر عبدی داماد اکبر عبدی دختر اکبر عبدی همسر اکبر عبدی همسر المیرا عبدی


ادامه مطلب ...

عکس شهرام قائدی با همسر و دخترش سارینا +بیوگرافی

عکس شهرام قائدی با همسر و دخترش سارینا +بیوگرافی

ابراهیم قائدی shahramghaedi معروف به شهرام قائدی متولد ۳۱ مرداد ۱۳۵۴ در شهر قیر و کارزین در استان فارس به دنیا آمده است، از سال ۱۳۷۰ به تهران آمد. اولین کار تصویری تلویزیونی‌اش “خودروی پلاک ۱۱” بود و پس از آن در سریال “بازگشت پرستوها” بازی کرد.

همسر شهرام قائدی همسر بازیگران خانواده بازیگران بیوگرافی شهرام قائدی ازدواج بازیگران

“شهرام قائدی” در صفحه اینستاگرام خود تصویری‌ با این شرح “بعد از یک ماه کار سنگین، من و عشق و دریا” منتشر کرد.

همسر شهرام قائدی همسر بازیگران خانواده بازیگران بیوگرافی شهرام قائدی ازدواج بازیگران

وقتی خدا بخواد حتی اگر صدها کار رو سرمون اوار شده باشه و از ناملایمتی روزگار و نمیشه ها و چه کنم ها دلت گرفته باشه ،کافیه لحظه ای مکث کنی ،بعضتو ول کنی و دلت هوای شونه های مادرت کنه ،اگه اون بخواد دیگه براش کاری نداره که هزارو فلان کیلومتر فاصله ست ،همه چی را ردیف میکنه ودیدار عزیزانتو بهت عیدی میده خدایا شکرت ،عیدتون مبارک رفقا انشاالله همیشه در کناره خانواده هاتون شاد باشید

 

همسر شهرام قائدی همسر بازیگران خانواده بازیگران بیوگرافی شهرام قائدی ازدواج بازیگران
همسر و دختر شهرام قائدی

شهراف قائدی و دخترش سارینا

می‌گویند دخترها بابایی هستند و مصداق این عبارت در مورد سارینا قائدی به‌شدت صدق می‌کند. این پدر و دختر نه تنها از نظر ظاهری شبیه هم هستند، بلکه وقتی پای صحبت‌های سارینا می‌نشینید، متوجه می‌شوید خون پدر با دوز بالای بداهه در شوخی و نگاه مشترک به برخی مسائل به‌شدت در رگ‌های این دختر هم جاری است. شهرام قائدی بارها در این سال‌ها مصاحبه کرده و علاوه بر صحبت‌های مربوط به حرفه‌اش، از دنیای پدر و دختری بین خودش و سارینا نیز گفته است اما برای نخستین بار از بخش‌های پنهان زندگی‌اش و رابطه با پدرش پرده‌برداری کرده و درباره ارتباط ایده‌آل خود با سارینا می گوید.

ماجراهای یک پدر متفاوت

شهرام قائدی: فرق پدر بودن یک بازیگر با پدرهای دیگر این است که ناخواسته گاهی برای فرزند خود چیزهایی را کم می‌گذارد که همسرش باید آنها را جبران کند. مثلا گاهی آن زمان که باید حضور داشته باشی، نیستی. درست زمانی که به تو احتیاج است و باید انجام وظیفه کنی، به خاطر مشغله کاری نمی‌توانی حضور داشته باشی و مادر جور تمام این نبودن‌ها را می‌کشد.

فرصت‌های آقای گرفتار

شهرام قائدی: در هر صنفی می‌تواند پیش بیاید که گاهی اوقات مادرمان به ما زنگ می‌زند و گله می‌کند که «یه زنگ نباید به من بزنی؟!» و شما هم در جواب می‌گویید که «گرفتارم». در حالی که هر فردی در مدت زمانی که سر کار است، به فرض از شش صبح تا هشت شب، محال است دقایقی را برای یک تلفن یک دقیقه‌ای پیدا نکند. سر هر کاری که باشیم زمان ناهار، استراحت و. . . داریم ولی در واقع این گرفتاری، یک گرفتاری فکری است. خودم شخصا از آنجایی که دوست دارم در حال خوش به مادرم زنگ بزنم، پس دوست ندارم زمانی که فکرم جای دیگری مشغول است یا فقط برای اینکه زنگ زده باشم، زنگ بزنم. در هر صنف و هر شغلی مطمئنا ساعاتی از آن خودمان هستیم. مهم این است که آن لحظه فکرمان هم آزاد باشد.

دغدغه‌های بی‌پایان بازیگر

شهرام قائدی: زمانی پیش می‌آید به عنوان یک بازیگر با هر جایگاهی که داشته باشی در خانه نشسته‌ای و فکرت مشغول این است که چرا کاری به من پیشنهاد نمی‌شود. بعد کار پیشنهاد می‌شود، این فکر به وجود می‌‌آید که این کار درخور آن جایگاهی که دارم، هست؟ آیا از پس این کار برمی‌آیم؟ آیا این کار را به سلامت کامل می‌توانم انجام بدهم؟ کار انجام می‌شود و بعد از آن دغدغه زمان اکران یا پخش کار به وجود می‌آید. بعد از پخش مشغله فکری این می‌شود که بازخورد مردم بعد از دیدن کار چیست؟ و… . در این میان مساله امرارمعاش را هم باید در نظر بگیریم. بازیگری یک شغل سراسر استرس و اضطراب است. یک باغدار تنها دغدغه‌اش این است که زمین را به بهترین نحوه آماده کند و اگر باران و تگرگی در کار نبود، محصول خوبی برداشت کند. در حرفه ما هیچ امنیت شغلی وجود ندارد و حضور در کار بعدی منوط به خوان آخر کار قبلی است؛ یعنی خوان آخر کار قبلی باید به خیر بگذرد تا کار بعدی به تو پیشنهاد شود. اگر کار قبلی شکست بخورد، تنها یک آه و پشیمانی باقی می‌ماند که چرا من مجبور شدم آن کار را بازی کنم که الان به من پیشنهادی نشود. این افکار به هم ریخته و مشغله دائمی که در ذهن دارم باعث می‌شود که من پدری که باید برای دخترم نباشم.

دوراهی وجدان شخصی و نگاه خانواده

شهرام قائدی: سال گذشته مجبور شدم کاری را در شهرستان به خاطر یک دوست بازی کنم. خانواده‌ من تهران بودند. آن زمان کار دیگری به من پیشنهاد شده بود که در تهران فیلمبرداری می‌شد؛ با همان دستمزد. خانم من آن زمان به من گفت که همان دستمزد ولی تهران، چرا کار شهرستان را قبول کردی؟ آن زمان من در فکر این بودم که برای دوستم که اولین تجربه کارگردانی‌اش بود، قدم پیش بگذارم. کار تهران با بازیگر دیگری فیلمبرداری شد که کار بسیار موفقی هم از آب درآمد اما کار شهرستان من با سر زمین ‌خورد. آن زمان خانواده من چیزی نگفتند ولی من باید جوابگوی وجدان خودم باشم و با گفتن جمله «همیشه اون چیزی که آدم دلش می‌‌خواد نمیشه» خودم را خالی ‌کنم. خیلی مسائل پیش می‌آید که من دغدغه فکری داشته باشم و این دغدغه فکری باعث می‌شود حضوری را که باید، نداشته باشم.

بابای پرمشغله

سارینا: از پدرم خیلی راضی هستم. حتی جدای از اینکه به خاطر کارش سرش شلوغ است باز هم بابای خوبی است. اینکه بابای من فرصت این را ندارد که برای من وقت بیشتری بگذارد، مساله‌ای نیست که مرا ناراحت کند چون می‌دانم پدر من به خاطر من زحمت می‌کشد. البته بابا تا آنجایی که بتواند مرا بیرون می‌برد و تمام خواسته‌های مرا برآورده می‌کند.

فرصت آزاد برای خانواده

شهرام قائدی: من هر زمانی کوچک‌ترین وقت اضافه‌ای به دست بیاورم آن را تنها به خانواده‌ام اختصاص می‌دهم. گاهی به خاطر همین موضوع دوستان از دست من ناراحت می‌شوند که مثلا چرا در جشنواره حضور نداشتم؛ چرا فلان مراسم شرکت نکردم؛ چرا فلان نمایش نرفتم تا دوستان دیگر که چرا نمیایی با هم برویم استخر یا چرا فلان ‌مهمانی نیامدی و…. برای همه دوستانم احترام زیادی قائل هستم و همه آنها را از صمیم قلب دوست دارم ولی از نظر من این نامردی است که آن فرصت آزادی که به دست می‌آورم را جدای از خانواده خرج کنم.

هجرت با طعم غربت

شهرام قائدی: در زندگی ما یک هجرت بزرگ اتفاق افتاد. من و همسرم که دختردایی من هم هست، از جایی که ۱۳۰۰ کیلومتر تا اینجا فاصله دارد، کوچ کردیم و وارد یک غربت به تمام معنا شدیم. همسرم پای من ایستاد و مبارزه کرد تا من یک هنرپیشه شوم. بعد از آن سارینا نیز پای من ایستاد. بارها و بارها سفرهای خارج از کشور یا داخل کشور پیش آمده ولی به خاطر کار من نتوانستیم برویم. بارها و بارها تعطیلات آخر هفته که باید در کنار خانواده می‌بودم، سر کار بودم یا برای یک مراسم خیریه دعوت شده بودم و همسرم جور مرا کشید و سارینا را به گردش برد. در زندگی خودم آدمی هستم که اگر یک نفر برای من یک قدم بردارد، من برایش ۲۰ قدم برمی‌دارم، حالا شما فرض کن وقتی برای غریبه این کار را می‌کنم پس برای خانواده‌ام صد برابر مایه می‌گذارم.

از صفر با کمی لهجه

شهرام قائدی: پدر همسرم از بازاری‌های مطرح شیراز است و پدر خودم نیز از ملاکان و زمین‌داران به نام شیراز بود. هر دو در شرایط کاملا مرفه زندگی می‌کردیم. شرایطی پیش آمد و من و همسرم به خاطر کار من مجبور به کوچ شدیم و متعاقب آن یکسری حمایت‌های همیشگی زندگی‌مان قطع شد. پدر من که مخالف شدید کار من بود، دست حمایتش را به کل از پشت من برداشت و بعد از آن من که همیشه دستور می‌دادم و شخص دیگری کارهایم را انجام می‌داد، باید از صفر و روی پای خودم شروع می‌کردم. به نوعی زیر پایم خالی شد. در کنار این مسایل، مساله غربت، مشکل لهجه، مشکل دانش کم بازیگری و. . . نیز بود.

سرمایه‌گذاری روی یک بچه شهرستانی

شهرام قائدی: مدت قابل توجهی دوران تلخ و بسیار اذیت‌کننده‌ای را سپری کردیم. البته بخش اعظم این مشکلات به غرور خودم هم بازمی‌گشت. می‌توانستم از پدرم عذرخواهی کنم و دلش را به دست بیاورم. می‌توانستم جلوی حمایت‌های پدر همسرم را نگیرم که حداقل کمکی از جایی داشته باشم ولی غرورم اجازه نمی‌داد. در ذهنم بارها و بارها پشیمان شده بودم چون مواقعی پیش آمده بود که واقعا دیگر بریده و کم آورده بودم. چه دلیلی داشت یک کارگردان یا یک تهیه‌کننده این ریسک را بپذیرد تا به یک جوان شهرستانی دیپلمه نقشی را بسپارد. نه پولی برای سرمایه‌گذاری در کاری داشتم که نقشی به من داده شود، نه چهره و فیزیک آنچنانی، نه دانش بازیگری آنچنانی و… . از تمام فاکتورها من حداقل آن را برخوردار بودم.

چیزی شبیه معجزه

شهرام قائدی: بازیگر شدن من چیزی شبیه معجزه بود؛ نه اینکه بازیگری فتح قله‌های دست نیافتنی باشد اما رسیدن من به این نقطه از جایی که آمدم که بعد از ۲۵ سال، سالن سینما ندارد، سالن تئاتر ندارد، هیچ‌گونه امکانات فرهنگی ندارد، واقعا یک معجزه بود. گاهی که به این مسائل فکر می‌کنم، هم حال می‌کنم هم تنم به لرزه می‌افتد.

فرار از مخمصه با حرف مادر

شهرام قائدی: مادر من یک مادر پیر فوق‌العاده مهربان است که گاهی صحبت‌هایی می‌کند که من به خنده می‌افتم و می‌گویم الهی دورت بگردم چرا آنقدر از جهان بی‌خبری؟! ولی همین مادر زمانی که در یک مخمصه گرفتار هستم، تنها با گفتن اینکه درست میشه چنان اطمینان قلبی به من می‌دهد که به راحتی آن گرفتاری را رد می‌کنم.

سارینا منتقد بی‌رحم

شهرام قائدی: سارینا به‌شدت منتقد خوبی است. بهتر است بگویم که یک منتقد بی‌رحم  زمانی که بحث نقد فیلم‌های من در میان باشد، اصلا تعارف نمی‌کند که من پدرش هستم و به راحتی نقد می‌کند. گاهی آنچنان بی‌رحمانه حضور من در یک فیلم را نقد می‌کند که من در جواب می‌گویم اگر این کار را بازی نمی‌کردم، پس چه کسی پول شهریه یا خورد و خوراک تو را می‌داد و البته سارینا هم در جواب می‌گوید بازی نمی‌کردی ما هم کمتر می‌خوردیم!

پول برای استحکام زندگی

شهرام قائدی: بازیگری آن گمشده‌ای بوده که پیدایش کرده‌ام و به استثنای خانواده‌ام واقعا تنها چیزی بود که به خاطرش از زندگی کردن لذت می‌برم. یعنی اگر روزی پیش بیاید که به من بگویند دیگر نمی‌توانی بازی کنی، لذت زندگی من هم از بین می‌رود. بارها در تنهایی خودم فکر کردم که اگر بازیگر نبودم چه کار دیگری بود که دوستش داشتم و آن را انجام می‌دادم؟ کارهای زیادی هستند که زحمت کمتری دارند و پول بیشتر ولی هیچ علاقه‌ای به آنها ندارم. هیچ کس از پول بدش نمی‌آید. من اگر عاشق پول هستم، تنها به این خاطر است که بتوانم به کمک آن پایه‌های بازیگری خودم را مستحکم کنم. اگر پول بیشتری داشته باشم متعاقب آن کمتر کار بد بازی می‌کنم.

صبور مانند بابا

سارینا: بهترین چیزی که این سال‌ها از بابا یاد گرفتم، صبور بودن است چون از خانواده‌اش دور بوده و در صحبت‌هایی که برایم داشته، فهمیدم چقدر تلاش کرده در همه این سال‌ها با صبر کارش را جلو ببرد.

بهترین دوستان هم

شهرام قائدی: من درباره خیلی از مسائل با سارینا صحبت می‌کنم. سارینا بهترین دوست من است. آنقدر با هم دوست هستیم که مثلا اگر در مدرسه مشکلی داشته باشد اولین نفر به من می‌گوید و از این بابت خیلی خوشحالم.

سارینا: با بابا مثل دو تا دوست هستیم و هیچ‌وقت بین خودش و من فاصله ایجاد نکرده. هیچ‌وقت طوری با من صحبت نکرده که من اذیت شوم. من هم خیلی سعی می‌کنم که برای بابا بچه خوبی باشم.

دیزاینر بعد از این

سارینا: نمی‌دانم پدرم کار خوبی کرده که بازیگری را انتخاب کرده یا نه اما به نظر من آدم هر کاری که در فکرش هست را باید دنبال کند. من خودم دوست دارم در آینده دیزاینر بشوم چون بابا بازیگر است و از نزدیک سختی‌های کار بازیگری را دیدم، دوست ندارم که بازیگر شوم.

شهرام قائدی: من چیزی به سارینا یاد نمی‌دهم. مدتی بود که در یک کلاس بازیگری با چند هنرآموز کار می‌کردم. بعدها دیگر دعوت دوستان را برای تدریس قبول نکردم. این لحظه‌ای که نزد شما هستم، به این باور دارم که چیزی برای آموختن به کسی وجود ندارد منظورم این است که شما تنها یک تلنگر یا جرقه برای نمود استعداد فرد هستید. آن فرد از همان ابتدا در ذاتش مثلا نوازندگی سنتور را داشته و شما تنها گرد و خاکش را کنار زدید و او را نمایان کرده‌اید.

هم دختر هم پسر

شهرام قائدی: تا به حال به اینکه اگر سارینا پسر بود فکر نکردم چون شاید فکر کنم این موضوع در ژن ما باشد. مثلا من همانقدر که نقش‌های طنز و کمدی بازی کردم، نقش‌های منفی هم بازی کرده‌ام. سارینا هم همانقدر که اخلاق و رفتارهای دخترانه دارد گاهی همانند یک پسر رفتار می‌کند.

ابراز علاقه سارینا

سارینا: بابا را خیلی خیلی زیاد دوست دارم یعنی اصلا اندازه ندارد.

شهرام قائدی: (خنده فراوان) هر شب قبل از خواب طوری به من ابراز علاقه می‌کند که به او می‌گویم مگر می‌خواهی بروی سفر؟! در چند مرحله مرا می‌بوسد و می‌گوید که دوستم دارد. این کاری است که هر شب انجام می‌دهد. البته شب‌هایی که سرکار هستم و گاهی شده که دیروقت به خانه می‌آیم و سارینا خواب بوده و ناگهان بیدار می‌شود، در همان حالت خواب و بیداری می‌گوید: «بابا دوست دارماااا.»

یک بازیگر برای یک خاندان

سارینا: دوست نداشتم مادرم هم بازیگر بود. من از وقتی که فهمیدم بابام چه کاری انجام می‌دهد و بازیگری چیست همیشه این حرف مادرم که می‌گفت برای هر خانواده‌ای یک نفر بازیگر باشد، برای یک خاندان کفایت می‌کند.

پز بابای معروف

سارینا: از همان بچگی متوجه شدم که پدرم معروف است. مثلا به ‌مهمانی‌ها می‌رفتیم مدام به من توجه می‌کردند یا در مراسمی شرکت می‌کردیم، همه به بابا توجه می‌کردند. همکلاسی‌هایم می‌دانند که بابای من بازیگر است ولی پز نمی‌دهم. به نظر خودم بقیه شغل‌ها همه خوب هستند فقط بابای من بیشتر دیده می‌شود. بعضی موقع‌ها این بیشتر دیده شدن اذیتم می‌کند. من هر جایی که لازم باشد، می‌گویم پدرم بازیگر است.

شهرام قائدی: برخلاف سارینا، همسرم تا آنجایی که امکان داشته باشد، این موضوع را مخفی نگه می‌دارد.

خاطره‌ای در باب شباهت

شهرام قائدی: سارینا از نظر فیزیکی آنقدر به من شباهت دارد که همه متوجه می‌شوند. خاطره‌ای هست که خود سارینا تعریف کند بهتر است.

سارینا: پیش‌دبستانی بودم که بابا آمده بود دنبالم. نزدیک پیش‌دبستانی ما یک مدرسه پسرانه بود. آن روز کاری برای بابا پیش آمد و مجبور شد جلوی مدرسه پسرانه پارک کند. مدرسه تعطیل شد و پسرها می‌آمدند بیرون. بابا سریع رفت پایین و زیر فرمان پنهان شد که او را نبینند. من هم  سریع رفتم پایین. بابا گفت: تو دیگه برای چی اومدی؟ من هم گفتم آخه من خیلی به تو شبیه هستم.

شغل آبرومند و توجه مردم

سارینا: بارها پیش آمده که بابا یک ساعت وقت پیدا کرده که مثلا من را به پارک ببرد ولی بیشتر زمان ما صرف عکس انداختن و خوش وبش بابا با مردم می‌شود. نمی‌توانم بگویم که اذیت نمی‌شوم؛ چرا گاهی خیلی ناراحت می‌شوم ولی از طرفی خوشحال هستم که بابا یک شغل آبرومند دارد و مردم به او توجه می‌کنند.

دوست نزدیک‌تر از برادر

شهرام قائدی: پدر در هر شکلی که باشد، پدر است. در هر شکلی قابل احترام است اما محبت برای من باید لمس کردنی باشد. برای مثال کسی که هیچ نسبت فامیلی با من ندارد، ولی نگاه مهربانی نسبت به من دارد، برادر واقعی من است. این الزاما معنایش نمی‌شود که بیاید برای من پول خرج کند. در زندگی واقعی من دقیقا به همین شکل است و شاید به جرات بتوانم بگویم که دوست من از برادر واقعی من خیلی به من نزدیک‌تر است. من خیلی جاها دچار مشکل می‌شوم ولی حرفم را می‌گویم.

زندگی یعنی خاطره‌ها

شهرام قائدی: زندگی یک آدم چیزی نیست به جز خاطره‌ها؛ اگر خاطره‌های شیرین زندگی بیشتر باشد تو آن را دوست داری و مدام مرورش می‌کنی. سال‌ها پیش فردی از همکاران بود که با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. این فرد آنقدر در خانواده و دوستان ما منفور است که من چند وقت پیش با خودم فکر می‌کردم که چه اتفاقی افتاد که این فرد به این حد بین ما منفور شد که خدا را شکر می‌کنیم که دیگر بین ما نیست. با یکی از دوستان مشترک، اتفاقی در مورد همین موضوع صحبت می‌کردیم که ایشان هم گفت خدا را شکر می‌کنم که دیگر با او رفت و آمد ندارم! به عنوان مثال چند نفر را در اطرافیان‌مان می‌شناسیم که از مرگ همسرشان به‌شدت خوشحال شدند. این چیزی نیست جز خاطره که باقی می‌ماند.

همه‌چیز برای دخترم

شهرام قائدی: زمانی که در به دنیا آمدن یک بچه نقش دارم؛ از صفر تا صد آن بچه مسوول هستم. اگر نمی‌توانم این مسوولیت خطیر را به بهترین نحو عهده‌دار شوم، بیجا می‌کنم پدر می‌شوم. پدر من سال ۷۷ فوت شد و گاهی در تنهایی خودم با خودم صحبت می‌کنم که: «شهرام چت شده؟ چرا هنوز از بابات توقع داری و چیزهایی از او می‌خواهی؟ او دیگر نیست.» متوجه منظور من می‌شوید. منظورم پول، مال و. . . نیست. به نظر من اگر بچه من هر روز با من مخالفت کند و هر روز از اینکه در تصمیم‌گیری‌هایش دخالت می‌کنم، مرا ناراحت کند، باز این وظیفه را دارم که او را دورادور حمایت کنم. پدرم را به‌شدت دوست دارم ولی خاطره خوش با پدرم خیلی کم دارم. به همین خاطر تمام تلاشم را می‌کنم که بهترین خاطرات و خوش‌ترین خاطرات را سارینا از من داشته باشد. تمام تلاشم این است که چیزهایی که من نداشتم را دخترم داشته باشد.

دلگیری‌های بچه آخر خانواده

شهرام قائدی: من فرزند آخر خانواده بودم و فاصله سنی من با پدرم خیلی زیاد بود. پدرم بهار ۷۷ از دنیا رفت. این فاصله سنی زیاد باعث شده بود که طرز تفکر کاملا متفاوتی هم داشته باشیم. کوچک‌ترین نکته نوع موسیقی بود که پدرم گوش می‌داد. او از شنیدن آن موسیقی لذت می‌برد ولی من واقعا سردرد می‌گرفتم اما اوحال مرا درک نمی‌کرد و اجازه نمی‌داد که موسیقی که من دوست دارم، پخش شود. به همین خاطر گاهی سوئیچ را بدون اجازه برمی‌داشتم و می‌رفتم توی ماشین می‌نشستم و موسیقی که دوست داشتم، گوش می‌دادم یا مثلا وقتی در ترافیک اتوبان‌ها هستم و می‌بینم که بچه‌ای از صندلی عقب خم شده و دور گردن پدرش دست انداخته، یاد پدرم می‌افتم که هیچ وقت اجازه نمی‌داد من این کار را انجام بدهم.

شاید به نظر شما نکته‌های خیلی ساده و ‌ریزی باشد اما همین مسایل باعث شده که در ارتباط خودم با سارینا دقت کنم. گاهی پیش آمده که موسیقی که سارینا گوش می‌دهد، باب میل من نباشد ولی به خاطر خاطرات کودکی خودم به موسیقی سارینا هم گوش می‌دهم. منظور من از اینکه نمی‌گذارم به آنجاها برسد، همین است. وقتی روزی سارینا به من بگوید که مثلا فلان شغل را دوست دارد، نه تنها او را رد نمی‌کنم، بلکه تمام قد حمایتش می‌کنم.

معدل بالای رابطه ما

شهرام قائدی: در هر زندگی بحث و دعوا وجود دارد فقط میزان آن مهم است. اینکه یک پدر بداخلاق است یا خوش‌اخلاق. اینکه دختر یا پسر حرف گوش‌کن هست یا اینکه کلا به کوچه علی‌چپ زده است. . . معدل در همه چیز نقش مهمی دارد. معدل یک رفتار باید نمره قبولی بگیرد نه فقط نمره ۲۰٫ معدل پدر و فرزندی ما، معدل خوب و تقریبا بالایی است. تا به الان از ته دل از دست سارینا ناراحت و دلگیر نشدم و مطمئن هستم که سارینا هم از دست من هیچ وقت از ته دل ناراحت نشده. این حرفی که می‌زنم اصلا شعار نیست و یک واقعیت است. در زندگی به هیچ عنوان به همدیگر دروغ نمی‌گوییم. همه چیز در زندگی ما عیان است. هیچ نقطه پنهانی در زندگی ما وجود ندارد.

من خانواده‌ام را از ریز جزئیات کارم مطلع می‌کنم و آنها نیز همینطور. گاهی مشغول کاری هستم و فیلمنامه دیگری به من پیشنهاد می‌شود. زمانی‌که مشغول بازی در فیلمی هستم، فیلمنامه دیگری را نمی‌خوانم به خاطر اینکه اگر یک درصد آن نقش جذاب‌تر باشد، هنگام بازی در فیلمی که مشغول آن هستم، فکر و ذهنم درگیر آن نقش است که نه به‌دار است و نه به بار. به همین خاطر این‌گونه از همسرم یا سارینا می‌خواهم که فیلمنامه را بخوانند که قبول کنم یا خیر. گاهی پیش می‌آید که سارینا فیلمنامه را خوانده و آنقدر قشنگ و جذاب برایم تعریف می‌کند که وقتی خودم فیلمنامه را می‌خوانم، برایم جذابیت ندارد.

همسر شهرام قائدی همسر بازیگران خانواده بازیگران بیوگرافی شهرام قائدی ازدواج بازیگران

سینمایی

  • ۱ – آدم‌آهنی (۱۳۹۱)
  • ۲ – مرگ سپید (۱۳۸۹)
  • ۳ – دلقک‌ها (۱۳۸۸)
  • ۴ – چار چنگولی (۱۳۸۷)
  • ۵ – کلانتری غیرانتفاعی (۱۳۸۷)
  • ۶ – احضار شدگان (۱۳۸۶)
  • ۷ – قاعده بازی (۱۳۸۵)
  • ۸ – سرود تولد (۱۳۸۳)
  • ۹ – ماجراهای اینترنتی (چای نت) (۱۳۸۳)
  • ۱۰ – من و نگین دات کام (۱۳۸۲)
  • ۱۱ – روز کارنامه (۱۳۸۱)
  • ۱۲ – ارتفاع پست (۱۳۸۰)

شب شیشه ایی

مجموعه تلویزیونی

  • آقا و خانم سنگی(۱۳۹۴)
  • معمای شاه(۱۳۹۴)
  • خاتون (۱۳۹۳)
  • بازی سرنوشت (۱۳۹۱)
  • زمانه (۱۳۹۱)
  • پنج کیلومتر تا بهشت (۱۳۹۰)
  • چهار چرخ (۱۳۹۰)
  • باغ شیشه‌ای (۱۳۸۸)
  • پنجمین خورشید (۱۳۸۸)
  • دلقک ماهی (۱۳۸۸)
  • سه در چهار (۱۳۸۷)(مجید صالحی)
  • قرارگاه مسکونی (۱۳۸۵)
  • روز سوم (۱۳۸۵)
  • ارث بابام (۱۳۸۴)
  • داستان‌های نوروز (۱۳۷۹)
  • بازگشت پرستوها (۱۳۷۵-۱۳۷۶)
  • خودروی پلاک ۱۱

تله‌فیلم

ازدواج بازیگران بیوگرافی شهرام قائدی خانواده بازیگران همسر بازیگران همسر شهرام قائدی


ادامه مطلب ...

بیوگرافی عاطفه رضوی و همسرش حسین پاکدل +عکس دخترش

بیوگرافی عاطفه رضوی و همسرش حسین پاکدل +عکس دخترش

عاطفه رضوی بازیگر نقش مهتاب مادر آرش در سریال کیمیا (متولد ۱۵ اسفند ۱۳۴۷ در تهران) است. او درسال ۱۳۶۳ در دورهٔ دبیرستان موفق به کسب رتبهٔ اول در اجرای نمایش شد و به دنبال آن توسط آموزش و پرورش ناحیه به وزارت ارشاد معرفی گردید.

او دوره دو سالهٔ تئاتر را در تالار محراب گذراند و سال ۱۳۶۵ به عنوان هنرجوی گریم زیر نظر عبدالله اسکندری شروع به کار نمود.او با مهرداد شکرابی ازدواج کرد  و بعد از مدتی رابطه آنها به طلاق انجامید و سپس با حسین پاکدل ازدواج کرد.

همسر عاطفه رضوی همسر حسین پاکدل بیوگرافی مهرداد شکرابی بیوگرافی عاطفه رضوی بیوگرافی حسین پاکدل

عاطفه رضوی و همسر سابق (مهرداد شکرآبی)

مهرداد شکرابی در سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. وی در سال ۱۳۵۶دیپلم ریاضی را گرفت و از همان سال تا سال ۱۳۶۰ در کارگاهی به طور حرفه ای نقاشی روی چرم را تجربه کرد. از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ خدمت مقدس سربازی را به اتمام رسانید. وی همچنین در سال ۱۳۶۲ نزد استاد اسکندری در سریال «هزاردستان» همزمان با آموزش و کار پرداخت. سپس به عنوان مجری در کارهای ایشان تا سال ۷۶ مشغول بود. او از سال ۷۶ با توصیه ایشان مستقلاً به عنوان طراح و مجری کار خود را ادامه داد. از فعالیت های جشنواره ای وی: سال ۷۶ برای فیلم «ساغر» کاندید جشنواره فجر، سال ۸۰ برای فیلم «مزاحم» کاندید جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما، سال ۷۸ سیمرغ بلورین را برای فیلم «بوی کافور، عطر یاس» بوده است. از دیگر فعالیت های وی سریال های: وزیر مختار، امام علی (ع)، زیر بازارچه، نجات یافتگان، مشق عشق،‌ شبی از شبها، بدون شرح، باغ مظفر، مرد هزار چهره، مرد دو هزار چهره و قهوه تلخ را می توان نام برد.

 عاطفه رضوی

همسر عاطفه رضوی همسر حسین پاکدل بیوگرافی مهرداد شکرابی بیوگرافی عاطفه رضوی بیوگرافی حسین پاکدل

حسین پاکدل (متولد ۱۳۳۸ اصفهان) نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس، مجری صدا و سیما و کارگردان ایرانی است. او در سال‌های ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۳، مدیریت پخش شبکه اول سیما را بر عهده داشت. همچنین مدیر دوره‌های دهم و یازدهم جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان بود. او مدتی نیز مدیریت تئاتر شهر را بر عهده داشت. از کارهای او می‌توان نویسندگی و کارگردانی نمایش‌های حضرت والا و رقص زمین را نام برد.

وی برادر مهدی پاکدل و مسعود پاکدل است.

همسر عاطفه رضوی همسر حسین پاکدل بیوگرافی مهرداد شکرابی بیوگرافی عاطفه رضوی بیوگرافی حسین پاکدل

حسین پاکدل و عاطفه رضوی و دخترش

همسر عاطفه رضوی همسر حسین پاکدل بیوگرافی مهرداد شکرابی بیوگرافی عاطفه رضوی بیوگرافی حسین پاکدل

عاطفه رضوی و همسرش حسین پاکدل و برادر شوهرش مهدی پاکدل

همسر عاطفه رضوی همسر حسین پاکدل بیوگرافی مهرداد شکرابی بیوگرافی عاطفه رضوی بیوگرافی حسین پاکدل

عاطفه رضوی و همسر و دخترش

بیوگرافی حسین پاکدل بیوگرافی عاطفه رضوی بیوگرافی مهرداد شکرابی همسر حسین پاکدل همسر عاطفه رضوی


ادامه مطلب ...

واکنش بهزاد فراهانی به حرکت دخترش «گلشیفته»

واکنش بهزاد فراهانی به حرکت دخترش «گلشیفته»

شقایق فراهانی در پاسخ به این سوال رشیپور که پرسید؛ گفتی پدر شما غیرتی است، واکنشش نسبت به کار گلشیفته چی بود؟ گفت: غیرتی بودن با داشتن باورهای سنتی فرق دارد. پدر من سنتی است و حالا وقتی با چنین داستانی روی کره زمین مواجه می شود ، دارد امتحان خودش را پس می‌دهد.
همسر شقایق فراهانی همسر بهزاد فراهانی عکس برهنه گلشیفته فراهانی طلاق شقایق فراهانی پسر شقایق فراهانی بیوگرافی گلشیفته فراهانی بیوگرافی شقایق فراهانی بیوگرافی رضا رشیدپور بیوگرافی بهزاد فراهانی برنامه دید در شب

شقایق فراهانی روبه روی رضا رشیدپور نشست و به پرسش‌های مجری برنامۀ «دید درشب» پاسخ گفت.

او که از ابتدای این برنامه نگران بخش نمایش عکس‌ها بود و می‌ترسید که چهره ها را نشناسد در نهایت به رضا رشیدپور گفت که مخاطبان احتمالا فکر می کنند تو پارتی بازی کرده‌ای و تصاویر چهره های خیلی آشنا را برای من نمایش دادی.

 

بخشی از صحبت‌های شقایق فراهانی در این برنامه، بدین شرح است:

-امسال پر کار بودم اما ۴ کارم در جشنواره پذیرفته شده که عبارتند از «کفش‌هایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمد، «آبنبات چوبی»به کارگردانی حسین فرحبخش، «نیمه شب اتفاق افتاد» کار تینا پاکروان  و «نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه.

-درباره ی خانم اسکویی اطلاعی ندارم، مگر از ایران رفته‌اند.

-من جای هیچکدام [از بازیگرانی که به خارج رفته‌اند] نبودم، آن‌ها دنبال آرزوهایشان می‌روند، برای برخی [این آرزوها] بر آورده می‌شود، برای برخی نه.

-[درپاسخ به سوالی دربارۀ نقش پدرش در حضور او، برادرش و گلشیفته در سینما] در زمان شروع کار خب، سایه پدر هست، اواسط کار هم اعتبارشان. اما بعدش هر کدام ما سعی کردیم راه خودمان را پیدا کنیم.

– اگر پدرم بازیگر مهمی نبود شاید من هم بازیگر مهمی نمی‌شدم.

-[در پاسخ به سوالی دربارۀ سوء استفاده کردن از نام پدر] یکبار کمیته ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال «امام علی» پخش می‌شد، من گفتم دختر معاویه‌ام، باور نکردند و ما را بردند درِ خانه، پدرمن هم غیرتی، خلاصه  آمدند و…

-بعد از ماجرای گلی [گلشیفته] فضا سخت تر شد اما نامحسوس بود، من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم.

-دربارۀ سیمرغ گاهی تر و خشک با هم می سوزد، برخی به حق سیمرغ می‌گیرند و برخی هم به نوبت. ما در خانواده،  پی‌ِ سیمرغ نگرفتن را به تنمان مالیده‌ایم.

– زشت بود که به آقای عبدی سیمرغ ندهند، خیلی سال پیش باید جایزه را می گرفتند.

– مثل همه آدم ها من هم اشتباه داشته‌م، سه سال ممنوع کار بودم.

همسر شقایق فراهانی همسر بهزاد فراهانی عکس برهنه گلشیفته فراهانی طلاق شقایق فراهانی پسر شقایق فراهانی بیوگرافی گلشیفته فراهانی بیوگرافی شقایق فراهانی بیوگرافی رضا رشیدپور بیوگرافی بهزاد فراهانی برنامه دید در شب

-وقتی آقای ملاقلی‌پور روی صحنۀ فیلم شارلاتان آمد، من می لرزیدم. نه این که ازش بترسم تحت تاثیر موقعیتش در کارش و سینما بودم. جزو آرزوهام بود که با آقای ملاقلی‌پور کار کنم. یادم هست وقتی فیلم  «میم مثل مادر» را در جشنواره دیدم  میخکوب شدم و بعد با خودم می گفتم که این آدم دیگر می‌خواهد چی بسازد.

– [درپاسخ به سوالی در مورد این که اگر جای گلشیفته بود از ایران می‌رفت؟] من جای گلشیفته نبودم، سال ۸۸ زمانی که به خیلی از هنرمندان [برای انتخاب‌هایشان] انتقاد می‌شد، می گفتم خدایا من را در شرایط آن‌ها قرار نده که بخواهم اشتباه کنم.

-یک جاهایی به گلشیفته حسادت کردم، نه به خودش در  نقشی که بازی کرده، بلکه  به آن شرایطی که برایش پیش آمد.

– زمانی که خودت به خودت در کائنات رای ندهی، کائنات هم به تو رای نمی دهد. آن موقع خودم، خودم را به اندازۀ حالا دوست نداشتم. پر از خشم بود، خشم‌هایی که مربوط به کودکی و شرایط زندگی‌ام بود.

– این نگاه مربوط به سن نیست، از آگاهی است، برای کسی ممکن است این آگاهی در ۲۳ سالگی اتفاق بیفتد، برای یک نفر در ۱۴ سالگی، و یک نفر هم ممکن است پیر شود و بمیرد و به آگاهی نرسد.

-الان برخی از کارها[انتخاب نقش و پیشنهاد سینمایی] را دلی نجام می دهم، برخی را برای پول و برخی را به خاطر رودبایستی. به برخی از پیشنهادها هم اکیدا نه می‌گویم.

– تاریخ یک حافظه ای دارد که کارهای خوب را نگه می‌دارد. مردم حق دارند بگویند چرا این کار[بازی نقش در فیلم] را انجام دادی. برخی از فیلم‌های بد هم مخاطب خود را دارد، کسانی هستند که این فیلم‌ها را دوست دارند.

-چند تا بازیگر دارید که دستمزد بالا دارند، خانه دارند، کاری دارند و می‌دانند زندگی‌شان زمان پیری و از کار افتادگی هم  تامین هست.

– تعداد بازیگرانی که دستمز بالا می‌گیرند زیر ۱۰ نفر است.

–  سینما فاسد نیست، کسی که پیشنهادی به او می شود، خودش جاذب پیشنهاد هست.

– سواد برای بازیگر هم مهم هست و هم نیست، پارادوکس است در واقع. برخی از بازیگرای مهم ما با استعداد خودشان آمدند و تحصیلات نداشتند.  من نقاشی خواندم و لیسانسم را هم نتوانستم بگیرم. سواد عمومی اما خیلی مهم است. برای یک بازیگر، یه عقیدهۀ من آشنایی با روانشناسی و جامعه شناسی  هم مهم است.

-من عاشق برتولوچی[کارگردان ایتالیایی] هستم، عاشق کوروساوا هستم، ولی ممکن است عکسشان  را به من نشان بدهید، نشناسم. نمی دانم چه ریختی هستند، لزومی ندارد که آدم همه را بشناسد.

– هنرمند مورد علاقۀ من سوسن تسلیمی و فائقه آتشین هستند.

– فوتبالی نسیتم و واقعا تیم‌ها و بازیکنان را نمی‌شناسم، اما به خاطر پدرم استقلالی‌ام.

– خانواده‌ام با بازیگر شدن من مخالف نبودن با بازیگر شدن گلی مخالف بودند، آن موقع گلی موسیقی کار می‌کرد و پیانو می‌زد و خیل هم موفق بود در کارش. من گلی را به سینما بردم.

–  [من و گلی] برای هم خواهران خیلی خوبی هستیم.

– سر سریال «کلاه پهلوی» یادم هست که یک شب هر کاری می‌کردم نمی‌توانستم دوتا دیالوگ را بگویم. همه خسته شدند، سرد بود، من اضطراب داشتم و خلاصه نشد.من در واقع خرد شدم، شکستم، و وقتی به خانه آمدم اگر سامی پسرم را نداشتم، خودکشی می کردم. فردای آن روز نهار دعوت داشتم خانه گلشیفته، یادم هست که او طوری با من حرف زد که آرام شدم خیلی حرفه ای مرا راهنمایی کرد و گفت این اتفاقات مال بازیگر است و پیش می‌اید حتی خود من بارها شده که سر فیلمبرداری رفته ام و گفته‌ام امروز نمی‌توانم بازی کنم.

– خیلی با تکنولوژی عجین نیستم و تازه یکسال هست که موبایل تاچ گرفته‌ام، اینستاگرام دارم، اما واقعا بلد نیستم مطلب بگذارم و دوستانم کمک می‌کنند.

-پدرم همیشه تا صبح کتاب می خواند و مدام می زد تو سرمن که من هم یه مقدار کتاب بخوانم. شاید به همین خاطر من دور شدم از کتاب خوندن، اما در این دنیا مجازی خیلی چیزها را دارم می‌خوانم، به نظرم خیلی بد نیست؛ آن هم این‌قدر که دارند از آن بد می گویند.

-سال ۸۲ ممنوع کار شدم. دلیلش این بود که جمعی از عزیزان هنرمند با هم بودیم. آقای انوشیروان ارجمند هم بود و خیلی اتفاقا زحمت کشید.

– [در پاسخ به این سوال رشیدپور که گفتی پدر شما غیرتی است، واکنشش نسبت به کار گلشیفته چی بود؟] غیرتی بودن با داشتن باورهای سنتی فرق دارد. پدر من سنتی است و حالا وقتی با چنین داستانی روی کره زمین مواجه می شود ، دارد امتحان خودش را پس می‌دهد. پدر و مادرم مارا طوری بار آوردند که هر کس بتواند تصمیم خوش را بگیرد. ما با هم بحث می‌کنیم و حرف می‌زنیم اما در نهایت تصمیم خودمان را می‌گیریم و همه هم به این تصمیم احترام می‌گذاریم.

-من آقای روحانی را مثل اقای خاتمی دوست دارم، وقتی ایشان رئیس جمهور شدند احساس امنیت کردم و بعدش هم اتفاقات خوبی برای ما افتاد، مثل همین [برطرف شدن] تحریم‌ها.

منبع: خبرآنلاین

برنامه دید در شب بیوگرافی بهزاد فراهانی بیوگرافی رضا رشیدپور بیوگرافی شقایق فراهانی بیوگرافی گلشیفته فراهانی پسر شقایق فراهانی طلاق شقایق فراهانی عکس برهنه گلشیفته فراهانی همسر بهزاد فراهانی همسر شقایق فراهانی


ادامه مطلب ...

نیما کرمی در کنار همسرش زینب زارع و دخترش “نیل” + عکس

نیما کرمی در کنار همسرش زینب زارع و دخترش “نیل” + عکس

نیما کرمی و زینب زارع هر دو از مجریان توانای کشور به شمار می روند. آنها ۸ سال از زندگی مشترک شان را پشت سر گذاشتند.

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع

نیما کرمی می گوید: «چون من و همسرم از قبل همدیگر را می شناختیم و پیرامون بسیاری از مسائل با یکدیگر به توافق رسیده بودیم در نتیجه در روز خواستگاری استرس چندانی نداشتیم و این مراسم به ما چندان سخت نگذشت و بیشتر جنبه معارفه خانواده ها با یکدیگر را داشت چون مادر بسیاری از زمینه ها با یکدیگر هم فکر بودیم، در نتیجه مراسم خواستگاری با خیر و خوشی گذشت و اصلا در آن از سختگیری های رایج خبر نبود.»

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع

نیما کرمی و همسرش زینب زارع، این زن و شوهر آرام و هنرمند به گفته خودشان اجازه نمی‌دهند حواشی به سمت‌شان بیاید و تا حد امکان از این ماجرا فرار می‌کند.

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع

این روزها مجری‌های صدا و سیما بیش از بازیگران مطرح سینما در صدر اخبار قرار می‌گیرند. روزی نیست که خبری در موردشان نشنویم و نخوانیم؛ از اخبار ممنوع‌التصویری گرفته تا حواشی شخصی زندگی‌شان که در رسانه‌ها قرار می‌گیرد. خلاصه اینکه مجری‌های مشهور و محبوب برنامه‌های تلویزیونی به فهرست سلبریتی‌های وطنی اضافه شده‌اند.

نیما کرمی و همسرش زینب زارع از استثنا‌ها هستند. این زن و شوهر آرام و هنرمند به گفته خودشان اجازه نمی‌دهند حواشی به سمت‌شان بیاید و تا حد امکان از این ماجرا فرار می‌کند. کرمی و زارع علاوه بر اجراهای تلویزیونی کارگاه کوچکی نیز دارند و در این کارگاه که خورشید نام دارد وسایل چوبی دستی می‌سازند. زینب زارع همچنین به‌تازگی فعالیت در زمینه طراحی مانتو را هم شروع کرده و نام برند مانتوهای طراحی شده خود را نیز میس سان (بانوی خورشید) گذاشته است.

در یک روز مهمان این زوج جوان و هنرمند شدیم و با آنها درباره اجراهای مشترک تلویزیونی، حاشیه‌های دنیای اجرا در این روزها، فعالیت‌های هنری، تجربه شیرین پدر و مادر شدن و برنامه‌ها‌ی‌شان برای آینده شغلی‌شان گپ و گفتی مفصل و خواندنی داشتیم.

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع

وقتی پنج ساله بودم برای اولین‌بار جلوی میکروفن رفتم
نیما کرمی: پدر من از گوینده‌ها و تهیه‌کنندگان قدیمی رادیوست و من هم همیشه این شغل را دوست داشتم. اولین‌بار که جلوی میکروفن قرار گرفتم فقط پنج سال داشتم. خوب به یاد دارم قرار بود تیزری رادیویی درباره واکسیناسیون بسازند و نیاز به صدایی کودکانه داشتند و این اولین باری بود که صدایم ضبط و در رادیو پخش شد. در دوران دبیرستان برنامه‌های صبحگاهی  را اجرا می‌کردم؛ تا اینکه فرصتی برایم پیش آمد تا بازیگری را تجربه کنم و در سریالی برای مرکز اصفهان بازی کردم.

بعد از آن دوباره به سمت اجرا رفتم تا اینکه در سال ۷۴ به تهران آمدیم و من گویندگی برای واحد دوبلاژ شبکه پنج را شروع کردم. بچه‌های رادیو صدای مرا در این برنامه‌ها که مستند بود شنیدند و از آنجا که صدایم خیلی شبیه به پدرم بود، صدای مرا با ایشان اشتباه گرفتند و به پدرم گفتند که چقدر فلان برنامه جالب بود و پدرم هم گفته بود: «گوینده آن برنامه‌ها نیما بود نه من.» به این ترتیب دوستان رادیویی هم از پدرم خواستند تا مرا به رادیو معرفی کند. خلاصه من به رادیو رفتم و پس از آن هم اجراهای تلویزیونی‌ام شروع شد.

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع
زینب زارع: در دوران دانشجویی معمولا همه دوست دارند به استقلال مالی برسند و این موضوع هیچ ربطی به این ندارد که شما خانواده‌ای متمول یا بی‌پول داشته باشید. در‌واقع این یک جور اشتیاق دوران جوانی است. سال ۸۲ من دانشجوی تئاتر بودم و یکی از دوستانم به من گفت که برای گروه نیمرخ تست اجرا می‌گیرند. استودیوی این برنامه نزدیک دانشگاه ما بود، برنامه مربوط به نوجوانان و مجری برنامه هم مژده لواسانی بود. برای این برنامه مجری دوم می‌خواستند و اجرای من مورد قبول‌شان واقع شد که پس از آن به رادیو رفتم و کار اجرا را ادامه دادم تا به امروز.

بازیگری را دوست داریم
نیما کرمی: در این سال‌ها جسته و گریخته کار بازیگری را ادامه دادم. در چند تئاتر حرفه‌ای و یک تله‌فیلم بازی کردم. در مورد تئاتر که باید بگویم برایم خیلی لذت‌بخش است و درواقع کاری دلی محسوب می‌شود اما در مورد سینما و تلویزیون به دنبال یک موقعیت بسیار خوب هستم. برای من که موقعیتم در حیطه اجرا تثبیت شده چندان مناسب نیست که در زمینه‌ای دیگر و در کاری ضعیف ظاهر شوم. دوست دارم اگر قرار است در فیلم یا سریالی بازی کنم، آنقدر خوب باشد که دیده شود و از اینکه در حیطه‌ای دیگر کار می‌کنم لذت ببرم و یک کار موفق باشد؛ نه اینکه صرفا حضور داشته باشم.

زینب زارع: من کارگردانی تئاتر خوانده‌‌ام، در دانشکده هم بازی ‌کرده‌ام اما خب، خیلی سال است از این فضا دور شده‌ام. شاید اگر در همان حال و هوا می‌ماندم می‌توانستم بازی کنم. بازیگری هم مانند خلق کردن است و شما خالق نقش‌تان هستید. انسان دوست دارد خالق باشد و اصلا به همین خاطر است که برخی از آدم‌ها به سمت هنر می‌روند چون در این حیطه می‌توانند با خلاقیت خود دست به خلق آثار مختلف بزنند.

در اجراهای‌مان خودمان هستیم و نقش بازی نمی‌کنیم
زینب زارع: اجرا کاری سخت و سنگین است؛ به‌خصوص اگر روی آنتن زنده باشید. من شخصا اجراهای دونفره‌مان را دوست دارم و فکر می‌کنم خوب از آب درمی‌آید چون رابطه‌مان در این اجراها همانی است که در واقعیت هم وجود دارد و دوست نداریم برای مردم نقش بازی کنیم. ما در این اجراها از فضای همیشگی‌مان دور نمی‌شویم و فقط سعی می‌کنیم کارمان به اصطلاح کادربندی شده باشد چون مردم برنامه‌هایی را می‌پسندند که حواشی بی‌جهت نداشته باشد. خدا را شکر بازخوردی که از مردم گرفته‌ایم خوب است.

نیما کرمی: در اجرای دو نفره احترام حرف اول را می‌زند. اگر در این اجراها  یک نفر بخواهد دوربین یا میکروفن را مال خودش کند و به اصطلاح بدزدد، توی حرف پارتنر خود بپرد، همکارش را جلوی مردم خراب کند و. . . هم برنامه خراب می‌شود و هم مردم این موضوع را به خوبی درک می‌کنند و از تماشای برنامه لذت نمی‌برند. اگر این اجراها توسط یک زن و شوهر اجرا شود به این نکات باید بسیار بیشتر هم توجه داشت.

منظور من این نیست که نباید بین ما شوخی باشد؛ اتفاقا من و زینب در اجراهای‌مان با هم شوخی هم می‌کنیم اما این شوخی‌ها باید از جنس احترام و ادب باشد نه از جنس تخریب شخصیت؛ یعنی من هرگز زینب، خانواده‌اش، مدل حرف زدنش و. . . را مورد شوخی قرار نمی‌دهم. تاکید من و زینب این است که جلوی دوربین خودمان باشیم و رابطه‌مان درست همان شکلی باشد که همیشه با هم داریم. بازی و ادا و اطوار خیلی سریع لو می‌رود و مردم می‌فهمند چه کسی خودش است و چه کسی نقش بازی می‌کند. قربان صدقه الکی رفتن زود مشخص می‌شود یا اگر طرف مقابل‌تان را تخریب شخصیت کنید، مشخص می‌شود که عقده‌گشایی دعوای شب قبل را آورده‌اید روی آنتن!

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع

کارگاه خورشید
نیما کرمی: ایده اولیه کارگاه مشترک من و همسرم با آینه‌ و شمعدان عروسی‌مان شروع شد. دوستی که فامیل‌مان هم بود آینه و شمعدان عروسی ما را ساخت و کلی طرفدار پیدا کرد و این منجر به قرار کاری بین ما شد. در ابتدا کار با شیشه‌های رنگی را شروع کردیم و نام برندمان را خورشید گذاشتیم. الان اما کارمان تلفیق کاشی و چوب یا فلز و چوب است.

زینب زارع: درواقع ما همان کاری را می‌کنیم که گذشتگان‌مان هم انجام می‌دادند اما در حال حاضر به خاطر کم کردن هزینه‌ها به فوم و‌ ام‌دی‌اف روی آورده‌ایم. ما در کارهای‌مان چرم، کاشی و فلز را با چوب تلفیق می‌کنیم و محصولاتی برای طراحی داخلی منزل و محل کار می‌سازیم. درواقع ما همان راه گذشتگان را ادامه می‌دهیم و البته حس و حال، ذوق و حال خوب‌مان را به کارها تزریق می‌کنیم. جالب اینکه ایده اغلب این کارها از جمع‌های دوستانه به دست می‌آید؛ مثلا دوستان‌مان می‌گویند به فلان وسیله نیاز داریم اما در بازار چیز خوبی پیدا نمی‌شود و همین موضوع انگیزه‌ای می‌شود تا تلاش کنیم آن چیزی را بسازیم که دوستان‌مان نیاز دارند و شبیه‌اش در بازار وجود ندارد.

نیما کرمی: از صفر تا صد وسایلی که در کارگاه ما تولید می‌شود، کار دست است و به قول قدیمی‌ها نفس هنرمند به آن خورده است؛ حتی نقاشی‌هایی که روی چوب می‌بینید کار دست یک هنرمند است. این نقاشی‌ها را همسر آقای نیما رئیسی می‌کشد.

«میس سان» برند طراحی مانتوی ما
زینب زارع: خواهر من طراحی پارچه و لباس خوانده است. کار ما فعلا طراحی و دوخت محدود برای آدم‌هایی است که به ما سفارش می‌دهند و لباس‌های خاص دوست دارند. راستش من شخصا لباس‌هایی که دوست دارم را در بازار پیدا نمی‌کنم؛ لباس‌هایی که در عین سادگی شیک، زیبا و پوشیده باشند.

نیما کرمی: با کار چوب برند خورشید تولید شد با نام «سان وود» و حالا طراحی مانتو و لباس‌مان «میس سان» یا بانوی خورشید نام گرفته است. خوشبختانه دوستان هنرمند از این لباس‌ها استقبال کرده‌اند. همکاران‌مان خانم‌ها شبنم مقدی، لیندا کیانی، هانا کامکار و. . . از مانتوهای طراحی ما استقبال کرده‌اند.

شهرت همراه با محبوبیت لذت‌بخش است
نیما کرمی: شهرت به تنهایی شاید آزار‌دهنده باشد اما وقتی همراه با محبوبیت باشد لذت‌بخش است. فرد مشهور موظف است با همه افرادی که به سمتش می‌آید با خوشرویی و احترام برخورد کند و خب این کمی کار را سخت می‌کند اما در عین حال محبت گرفتن از مردم لذت‌بخش است. ما هم مثل همه مردم درگیری، مشکل، دعوا، اوقات تلخی، بیماری و. . . داریم اما این حق را نداریم که ناراحتی‌های‌مان را در مواجهه با مردم نشان دهیم.

زینب زارع: ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که شهرت خیلی اهمیت دارد و حتی آدم‌ها شغل‌های‌شان را بر این اساس انتخاب می‌کنند که مشهور شوند. در همه عرصه‌ها دیده شدن به نفع آدم‌ها تمام می‌شود و دنیای مجازی هم به این موضوع دامن زده است و به طی کردن مسیر شهرت کمک می‌کند؛ مثلا تا همین چند سال پیش ما ترانه‌سراها، موزیسین‌ها، شعرا، نویسنده‌ها و. . . را تنها از روی اسم‌شان می‌شناختیم و هرگز ندیده بودیم‌شان اما الان به لطف دنیای مجازی همه را به چهره می‌شناسیم و این دیده شدن خیلی برای همه مهم شده است. الان شهرت مختص مجریان، بازیگران و ورزشکاران نیست. دنیای شهرت جذاب است؛ البته من آدم مشهوری نیستم اما نیما را همه می‌شناسند و خوشبختانه همسرم در این مورد خیلی باحوصله است.

نیل مدیر برنامه ماست
نیما کرمی: با پدر و مادر شدن جنس زندگی عوض می‌شود و شما باید این تغییرات را دوست داشته باشید تا از پدر و مادر شدن‌تان لذت ببرید. آنهایی که از بچه‌دار شدن می‌نالند که «بابا بچه خیلی اذیت می‌کند و…» اصلا دوست نداشته‌اند که بچه‌دار شوند. ما هشت سال است ازدواج کرده‌ایم از سال چهارم به بچه‌دار شدن فکر کردیم و در سال ششم بچه‌دار شدیم. همه این روند هم از قبل فکر شده و برنامه‌ریزی شده بود به همین خاطر تغییرات برای‌مان لذت‌بخش بود و می‌دانستیم جنس زندگی‌مان عوض می‌شود و مثلا شبی باید چند بار از خواب بپریم. (می‌خندد) البته من که فقط از خواب بیدار می‌شوم و می‌پرسم: «چی شده؟» و زینب می‌گوید: «هیچی بخواب» خلاصه همراهی من در این حد است. (می‌خندد)

پس از بچه‌دار شدن شما باید همه برنامه‌های‌تان را با خواب و بیداری، سلامت و بیماری، تفریحات و بازی و حتی دستشویی رفتن بچه هماهنگ کنید. (می‌خندد) خلاصه بچه می‌شود مدیر برنامه زندگی.

زینب زارع: من همیشه در زندگی‌ام برای همه‌چیز تصویر ذهنی داشتم؛ مثلا در دوره نوجوانی از ازدواج، کار کردن، خانه دارم ؛ در ذهنم تصور داشتیم اما هرگز از بچه‌دار شدن هیچ تصوری نداشتم، (می‌خندد) ولی حالا که مادر شدن را تجربه کردم می‌گویم خیلی شیرین و دلنشین است.

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع

نیل یعنی آبی
نیما کرمی: دوست داشتیم اسم بچه‌مان خاص باشد اما مثل بعضی‌ها دنبال این ادا نبودیم که اسم ویژه یا عجیب و غریب روی بچه‌مان بگذاریم. هفته آخر بارداری با مشورت همسرم به این اسم رسیدیم.

زینب زارع: من هم دوست داشتم اسم دخترم خاص باشد؛ نیل یعنی آبی. به نظرم این اسم خوش‌آهنگ و زیباست و بار معنایی خوبی دارد. می‌دانستیم که در کشورهای انگلیسی‌زبان اسم نیل را روی پسرها می‌گذارند مثل نیل آرمسترانگ ولی ترک‌های آذربایجان خودمان و ترک‌های کشور ترکیه این اسم را روی دختر می‌گذارند. بعدها دوستان‌مان در سریال‌های ترکیه‌ای این اسم را روی شخصیت‌های زن داستان شنیدند و به ما گفتند نیل اسم فلان شخصیت در یک سریال ترکیه‌ای است.

تلفظ اسم‌های تک‌سیلابی در فرهنگ ما سخت است. پدر من هنوز دخترم را نیلی یا نیل جان صدا می‌زند یا پدر همسرم او را نیل خانم جان صدا می‌کند. اوایل سخت بود ولی الان دیگر همه این نام را پذیرفته‌اند.

دوست داریم آقای ظریف مهمان برنامه‌مان شوند
نیما کرمی: اگر قرار باشد برنامه‌ای داشته باشیم و مهمان آن را خودم انتخاب کنم دوست دارم میزبان آقای محمدجواد ظریف باشم. دوست دارم در بخشی از برنامه خانواده‌شان هم حضور داشته باشند و از همسرشان سوال کنم «داشتن چنین همسری که مرتب در سفر هستند با این همه دردسر چطور است؟» (می‌خندد)

زینب زارع: من هم خیلی دوست دارم در برنامه‌ای با اجرای مشترک میزبان آقای ظریف باشیم. مهمان دیگری که دوست دارم به برنامه‌مان دعوت کنم علی دایی است. به نظرم شخصیت موفق و جالبی دارد. من از چالش‌ها و حواشی اطرافش هم خوشم می‌آید.(می‌خندد) مهمانان دیگری که دوست دارم با آنها صحبت کنم همایون شجریان، وحید جلیلوند و اصغر فرهادی هستند.

نیما کرمی: بدمان نمی‌آید در یک برنامه هم میزبان بابک زنجانی باشیم! (می‌خندد) دوست دارم از او بپرسم: «چطور شد تبدیل به یک غول در شرکت‌های نفتی شده؟ چطور این همه سال با این بدهی‌ها زندگی کرده و اصلا این همه شرکت، ثروت و. . . را از کجا به دست آورده.»
همچنین خیلی دوست دارم در یک برنامه میزبان خودرو‌سازان وطنی باشم و از آنها بپرسم: «شما به چی فکر می‌کنید که این ماشین‌ها را می‌سازید؟» (می‌خندد)

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع
برنامه‌های مخصوص نوروز و سال تحویل به تکرار افتاده‌اند
زینب زارع: برنامه‌های نوروز ما مخصوصا برنامه سال تحویل به تکرار افتاده؛ طوری‌که اگر بهترین ‌مهمانان هم در این برنامه‌ها دعوت شوند برای مخاطب جذابیت ندارد چون شکل و فرم کلی این برنامه‌ها روندی تکراری دارد.

نیما کرمی: برنامه مخصوص امسال می‌تواند مثلا با گروه «خندوانه» باشد. این برنامه می‌تواند برای مخاطب جذاب باشد؛ البته ما هم طرحی به یکی از شبکه‌ها داده‌ایم و شاید مهمان نوروزی مردم باشیم.

زینب زارع: در برنامه‌های مخصوص نوروز یا مناسبت‌های دیگر همه شبکه‌ها به یک شکل عمل می‌کنند و فقط دکور‌ها فرق دارد. من فکر می‌کنم نیاز است نگاهی نو و ایده‌هایی جدید به برنامه‌های مناسبتی تزریق شود؛ مثلا همین ایده «خندوانه» که نیما اشاره کرد، جالب است.

تاک‌شوهای شبکه‌های خارجی را می‌بینیم
نیما کرمی: تاک‌شوهای شبکه‌های خارجی را گاهی می‌بینیم. زینب بیشتر از من این برنامه‌ها را دنبال می‌کند. بعضی از این برنامه‌ها واقعا جذابند اما خب باید توجه داشته باشیم که هر رسانه قوانین خود را دارد و ما نمی‌توانیم مانند مجری‌های آن برنامه‌ها عمل کنیم؛ یعنی اصلا فرهنگ و عرف جامعه ما این اجازه را به ما نمی‌دهد؛ مثلا نمی‌توانیم برنامه‌ای مانند اُپرا در ایران داشته باشیم و هرکس هم تلاشی در این مورد کرده شکست خورده است.

زینب زارع: دیدن این برنامه‌ها کمک می‌کند تا از استاندارد تعریف شده‌ای که وجود دارد کمی دور شویم و فراتر فکر کنیم.

همسر نیما کرمی همسر زینب زارع شوهر زینب زارع زندگینامه نیما کرمی بیوگرافی نیما کرمی بیوگرافی زینب زارع

مجری باید خوش‌لباس و خوش‌چهره باشد
نیما کرمی: در هر برنامه تلویزیونی باید یک طراح لباس و یک طراح گریم وجود داشته باشد. خوشبختانه الان دیگر در برنامه‌ها طراح گریم وجود دارد در حالی که سابقا به ما می‌گفتند «خودتان قبل از برنامه فوم بزنید به صورت‌تان بس است!» اما هنوز در حیطه طراح لباس هیچ برنامه مشخصی وجود ندارد در حالی که با ۱۰طراح و متخصص لباس می‌توان کل برنامه‌های صدا و سیما را پوشش داد.

من که از جیب خودم لباس می‌خرم پس چه بهتر که یک طراح به من بگوید برای هر برنامه بهتر است از چه نوع لباسی استفاده کنم. بخشی از پوشش‌های بی‌سلیقه‌ای که در تلویزیون می‌بینیم به همین خاطر است که هنوز به مقوله حضور طراح لباس در کنار عوامل برنامه‌ها دیدگاه حرفه‌ای وجود ندارد.

زینب زارع: من فکر می‌کنم ما باید به چشم مخاطب و دید بصری او احترام بگذاریم. برنامه‌ها باید دکور زیبا داشته باشند و مجری‌ها باید لباس‌های زیبا بپوشند. به نظر من حتی یک مجری یا گوینده خبر در کنار داشتن صدای زیبا باید چهره مناسبی هم داشته باشد. نمی‌خواهم بگویم حتما باید شبیه محمدرضا گلزار باشد (می‌خندد) اما باید چهره‌اش طوری باشد که مخاطب آن را بپذیرد.

حاشیه های اجرا …
نیما کرمی: اینکه می‌گویید زندگی برای مجریان تلویزیونی سخت است را قبول ندارم. هر رسانه‌ای خطوط قرمز خود را دارد. وقتی شما در یک رسانه کار می‌کنید باید در چارچوب همان رسانه زندگی کنید و اگر این موضوع را دوست ندارید می‌توانید شغل‌تان را عوض کنید.

زینب زارع: من فکر می‌کنم آدم‌هایی که زندگی کاری و شخصی‌شان با هم تداخل پیدا می‌کند و زندگی برای‌شان سخت می‌شود دو حالت دارند؛ اول اینکه خودشان به دنبال حاشیه می‌روند و دوم اینکه آدم‌های بدشانسی هستند؛ مثلا اینکه اتفاقی که ممکن است برای همه آدم‌های دنیا بیفتد برای یک مجری هم رخ می‌دهد اما در همان حال کسی از او فیلمبرداری می‌کند و از بدشانسی این فیلم رسانه‌ای می‌شود و. . .. بعضی وقت‌ها به اتفاق‌های اینچنینی که نگاه می‌کنم می‌بینم واقعا فقط می‌توان اسم بدشانسی را رویش گذاشت؛ اینکه یک شوخی، یک جمله ساده یا یک اتفاق شخصی ناگهان بدون خواست آن فرد رسانه‌ای شود دیگر فقط باید اسمش را بدشانسی گذاشت.

نیما کرمی: با زینب موافقم. ما باید در چارچوب‌هایی که رسانه‌مان مشخص می‌کند حرکت کنیم اما ممکن است این اتفاق‌ها برای هر کسی بیفتد و خیلی‌ها ناخواسته قربانی همین بدشانسی‌ها شوند. ما در مرحله گذار هجوم اپلیکیشن‌های رسانه‌ای هستیم که هنوز فرهنگ استفاده‌شان را بلد نیستیم؛ مثلا اگر من در یک کافی‌شاپ با دوستانم بگویم و بخندم مگر چه می‌شود؟ مگر دیگران چنین معاشرت‌هایی در زندگی‌شان ندارند؟

درست است که من نباید کارهایی برخلاف عرف و شرع انجام دهم و به عنوان یک مجری مراقبت بیشتری از رفتارم داشته باشم اما همه آن آدم‌هایی که لوله تفنگ‌شان را طرف مجری‌هایی می‌گیرند که چنین مشکلاتی برای‌شان به وجود آمده اگر تنها به ۲۴ ساعت گذشته خود نگاه کنند، دیگر به این راحتی‌ها قضاوت نمی‌کنند یا همان‌هایی که به برنامه‌ای که یک لهجه در آن به کار برده شده حمله و آتش آن را تند می‌کنند اگر با خودشان فکر کرده و به حجم جوک‌های قومیتی که ارسال کرده‌اند فکر کنند دیگر به این راحتی‌ها اجازه توهین به خودشان نمی‌دهند. به یاد داشته باشیم کسی را قضاوت می‌کنیم که قبلا کلی کار خیر کرده و تنها به خاطر یک اشتباه نباید او را حذف کرد.

منبع: برترین ها
بیوگرافی زینب زارع بیوگرافی نیما کرمی زندگینامه نیما کرمی شوهر زینب زارع همسر زینب زارع همسر نیما کرمی


ادامه مطلب ...

کیهان ملکی و دخترش ژرفا ملکی + مصاحبه و عکس

کیهان ملکی و دخترش ژرفا ملکی + مصاحبه و عکس

ارتباط پدرها و دخترها همیشه در فرهنگ ما ارتباطی زیبا و صمیمانه بوده است. تا آنجا که همه مان با جمله معروف «دخترها بابایی هستن» آشناییم.

در گذشته شاید به دلیل برخی رسم و رسومات همیشه فاصله ای بین پدرها و دختران شان وجود داشت اما با عوض شدن زمانه و رفتن جامعه به سمت مدرنیته، ارتباط بین دختران و پدران نیز صمیمانه تر و دوستانه تر شده است. در روزهایی که سریال محبوب «روزگار جوانی» پخش می شد، کیهان ملکی، بازیگر خوب کشورمان صاحب یک دختر شد و نام متفاوت و زیبای ژرفا را برای او انتخاب کرد و حالا ژرفا که به سنین نوجوانی رسیده با اشتیاق همان سریال را همراه پدر تماشا می کند. در یک عصر بارانی میزبان این پدر و دختر دوست داشتنی شدیم و با انها درباره ارتباطشان، خاطراتشان و… گپ و گفت صمیمانه ای داشتیم که خواندنش برای تان خالی از لطف نیست.

کیهان ملکی (متولد ۱۳۴۷ – تهران اصالتا تبریزی) بازیگر ایرانی است.وی فعالیت خود را در سینما از سال ۱۳۷۲ با نقشی کوتاه در فیلم آرزوی بزرگ به کارگردانی خسرو شجاعی آغاز کرده‌است.

ارتباط دوستانه ما
ژرفا ملکی: ارتباط من و بابا ارتباطی دوستانه است و از خیلی از ارتباطهای پدر ودختری که در اطرافم می بینم یا می شنوم صمیمانه تر است. ما به هم اعتماد داریم و بحثهای مان هدف دار است؛ یعنی می دانیم باید در مورد چه چیزهایی باهم صحبت کنیم وچطور به نتیجه برسیم. من همین ارتباط صمیمانه را با مادرم هم دارم ولی معمولا اگر سوالی داشته باشم با پدرم مطرح می کنم. از ارتباطی که با بابا دارم کاملا راضی ام و حس می کنم نیازهایم به عنوان یک فرزند از طرف پدرم کاملا تامین می شود. خیلی خوشحالم که از طرف بابا و مامان درک می شوم.

کیهان ملکی: مهمترین انگیزه ام برای زندگی ژرفاست. به همه وجود دخترم می بالم؛ از بخشهایی که به من مربوط است مانند نام زیبایش و بخش هایی که به من مربوط نیست مانند استعدادهای ویژه و فراوانش.

همسر کیهان ملکی مصاحبه بازیگران ژرفا ملکی خانواده بازیگران بیوگرافی کیهان ملکی

دختر با استعداد من
کیهان ملکی: میدانم همه پدرها و مادرها تصور می کنند فرزندشان خاصی است و من هم از این قاعده مستثنا نیستم اما وقتی از استعدادهای دخترم صحبت می کنم تنها تصور من نیست و خیلی از دوستانی که نظرشان در این مورد معتبر است و به اصطلاح ذیصلاح هستند به من تاکید کردهاند که این استعدادهارا جدی بگیرم ودر جهت رشد انها تلاشی کنم. ژرفا به ادبیات علاقه مند است اما این علاقه صرفا در کتابخوانی خلاصه نمی شود. دخترم کتابخوان است و سواد بالایی در حوزه ادبیات و بخش نوشتن دارد. همین طور قلم بسیار وزین و کارآیی دارد. به دخترم قول دادهام نوشتههایش را ثبت و ضبط کنم و درصدد هستم جایی مناسب برای این کار پیدا کنم. ژرفاسینما و تئاتر را هم به خصوص در بخشهای کارگردانی و نمایشنامه نویسی دوست دارد. کارگردانی تئاتر را تجربه کرده و طبع شعرهم دارد و اتفاقا برخی از دوستان شاعرم، شعرهایش را به لحاظ ادبی تایید کرده و به من گفتهاند که این استعداد را در حد یک ذوق و شوق نوجوانانه نبینم وجدی بگیرم.

به علایق ژرفا احترام می گذارم
کیهان ملکی: دوست داشتم ژرفا تا به سن بلوغ نرسیده کاردر سینما را تجربه نکند و وقتی به سن استقلال فکری رسید، خودش در این زمینه تصمیم بگیرد. عالم سینما به شدت جذاب است و کسی که در کودکی وارد این دنیای گیرا شود، ممکن است تا آخر درگیر این حرفه بماندولی من دوست داشتم دخترم به سنی برسد که خودش تصمیم بگیرد. این موضوع هم توافقی بود و از همان اول با دخترم در این زمینه صحبت کردم و به او گفتم تا زمان رسیدن به دوران بلوغ فکری و زمانی که بتواند خودش در مورد علایقش تصمیم بگیرد، بهتر است به شکل جدی وارد سینما نشود.

دوست داشتم اسم دخترم زیبا و خاص باشد
کیهان ملکی: دوست داشتم اسم دخترم تک باشد اما در عین حال مصر بودم از آن اسمهایی نباشد که برای پیدا کردن معنایش لغتنامه ها رازیرورو کنیم وبعدا بفهمیم اسم یالِ اسب فلان سردار بوده است. (میخندد)ژرفا نامی خوش آهنگ، خوش معنا و از همه مهمتر کاملا پارسی است. این کلمه همه قابلیتهای نام شدن را دارد. اتفاقا برای گرفتن شناسنامه به دردسرهم خوردیم چون اسم ژرفا را قبول نمی کردند اما وقتی اصرار مرا دیدند تصمیم گیری را به مرکز صدور شناسنامه ارجاع دادند و در آن بخش دونفراز مسئولان در مورد این اسم بحث کردند. یکی از آنها معتقد بود باید برای تصمیم گیری جلسه تشکیل داد و دیگری معتقد بود این نام مشکلی ندارد و نباید برای همه تصمیم گیری ها منتظرجواب از روسا باشیم. در نهایت با این اسم موافقت شد واتفاقا سال بعد که فهرست اسامی از طرف ثبت احوال منتشر شد، این اسم هم در بین اسامی بود.

ژرفا ملکی: گاهی اسمم برای اطرافیان عجیب به نظر می رسد؛ مخصوصا اگربه فینگیلیش تایپ کنم که دیگر اصلاسر در نمی آورند و با تعجب میپرسند: «این چه جور اسمی است؟» (میخندد) جالب اینکه بعضی ها حتی معنی اسمم را نمیدانند.

کتابخوانی یکی از لذت های زندگی من است
ژرفا ملکی: کتاب خواندن یکی از لذت های زندگی من است. کتابخانه اتاقم کاملا پر است و دیگر جایی ندارد؛ به طوری که کتاب های جدیدم را گوشه اتاق چیده ام. در خواندن کتاب خودم را محدود نمی کنم و هیچ پیشنهادی را در زمینه کتاب رد نمی کنم، همیشه وقت برای کتاب خواندن کنار میگذارم؛ مگر اینکه در دوره امتحانات باشیم. الان یکی از غصه هایم این است که به خاطر امتحاناتم مدتی است نتوانستهام کتاب بخوانم در شرایط فعلی هم سعی می کنم حداقل شبی دو صفحه کتاب بخوانم؛ البته تا قبل از اینکه از شدت خواب آلودگی بیهوش شوم.(میخندد)

پدر و مادرم به روز هستند
ژرفا ملکی: شاید برخی از نوجوانان یا جوانان حس کنند از طرف پدر یا مادرشان درک نمیشوند اما خدا را شاکر من هرگز چنین مشکلی نداشته ام. بابا و مامان کاملابه روز هستند و مرامی فهمند؛ البته گاهی از اینکه سرم زیادی توی گوشی ام باشد، ناراحت می شوند.(می خندد)

کیهان ملکی: این مشکل همه خانوادههایی است که نوجوان در خانه دارند. (میخندد) مازمان های توافقی داریم که این مشکل را مرتفع کرده است. ژرفاملکی:ازساعت چهار تا ۹ شب گوشی ام خاموش است وبه درس و کارهای روزمرهام می رسم و بعد گوشی ازاد می شود. (می خندد)

کارگردانی در سینما را دوست دارم
ژرفا ملکی: کلاس سوم دبیرستان هستم و ریاضی می خوانم اما علاقه اصلی ام هنر است. نوشتن را خیلی دوستت دارم. در سینما کارگردانی را دوست دارم و در تئاتر نمایشنامه نویسی را بازیگری در تئاتر را تجربه کرده ام و به نظرم کاملا با بازی در سینما متفاوت است. از اینکه تجربه های مختلفی در زمینه های هنری داشته باشیم، لذت می برم ولی اگر قرار باشد یکی از آنها را به شکل کاملا جدی ادامه دهم، قطعا کارگردانی سینماست.

پدر و مادر سختگیری هستیم
کیهان ملکی: دخترم یکی یک دانه است اما واقعا لوسش نکرده ایم، برعکس خیلی هم به طفلک سخت گرفته ایم (می خندد) نمی گویم پدر و مادری ایده الیست هستیم اما همیشه در حد توان بهترینها را برای دخترمان مهیا کرده ایم و در مقابل از او انتظار داشته ایم در جهت بهتر شدن زندگی اش تلاش کند. انصافا در این مسیر خودش هم  با ما همراه بوده و گله و شکایتی نداشته است.

خانواده همدل
ژرفا ملکی: خوشحالم که بابا و مامان به خواسته هاو آرزوهایم اهمیت میدهند و با من همدل هستند. وقتی خواستهای را مطرح می کنم اول حسابی با من در موردش صحبت می کنند ومی پرسند: «مطمئنی این چیزی را که می خواهی، برایش برنامه ریزی داشته ای ویک هوس گذرانیست؟» و بعد از صحبت های مان هر کمکی لازم داشته باشم، انجام میدهند؛ البته منظورم از این خواسته ها نیازهای مادی نیست و اغلب شان معنوی است؛ مانند همان توجه به علایقم، انتخاب رشته ام و …

گاهی ممکن است در خلال این صحبتها نتوانیم یکدیگر را متقاعد کنیم؛ حتی در این مورد هم یکی از ما کاملا و صددرصد حق را به خودش نمی دهد و سعی میکنیم یک راه میانه پیدا کنیم.

کیهان ملکی: خلاصه کلام اینکه سعی می کنیم به حق انتخاب همه احترام بگذاریم. (می خندد)

نقش های ما
ژرفا ملکی: تماشای تئاتر یکی از بهترین و لذت بخش ترین تفریحات مشترک من و باباست. خانه ما به مرکز شهر و سالنهای تئاتر دور است و طبعا خودم تنها نمیتوانم به تماشای تئاتر برم؛ ضمن اینکه صحبت هایمان بعد از تماشای تئاتر به اندازه دیدن آن لذت بخش است. (می خندد) برنامه تماشای فیلم هم داریم. گاهی هم با هم کتاب می خوانیم.

کیهان ملکی: شاید جالب باشد بدانید مادر خانه مان شخصیتهای مختلفی را مانند تئاتر اجرا می کنیم. هر کدام از ماسه نفر چندین تیپ و شخصیت مختلف را به فراخور حال و احوال مان اجرا می کنیم. این هم یکی از سرگرمیهای مادر خانه است. یکی از شخصیتها کرمک است و یکی شان گربه ودیگری یک پیرمرد خسیس (می خندد)

همسر کیهان ملکی مصاحبه بازیگران ژرفا ملکی خانواده بازیگران بیوگرافی کیهان ملکی

نگرانیهای اولین روز تولد ژرفا
کیهان ملکی:من وهمســرم دوست داشتیم جنسیت فرزندمان را تا روز تولدندانیم اما درست شب قبل از تولد ژرفا خوابی دیدم و صبح ان روزبه همسرم گفتم: «برو یک دختر برای من به دنیا بیاور»(می خندد) البته این روز نگرانیهایی هم به همراه داشت. به خاطر ماده بیهوشی که به همسرم تزریق شده بود، ژرفا در ساعات اول تولدش نمی توانست شیربخورد ودکترماهم که خیلی آدم صریحی بود به من گفت احتمال اینکه دخترم مشکل مغزی داشته باشد، زیاد است. من در ان شرایط که همسرم نیاز به مراقبت داشت به شدت نگران دخترم هم بودم. خلاصه یک روز گذشت و حال ژرفا خوب شد ولی نگرانی و دلهره ای که آن روز تجربه کردم را فراموش نمی کنم.

دوست داشتم دخترم بلبل زبانی کند
کیهان ملکی: پیش از اینکه صاحب بچه شوم دوست داشتم دختری داشته باشم آتش پاره که مرتب بلبل زبانی کند و از در ودیوار بالا برود که خوشبختانه دقیقا همین طور هم شد.(می خندد)
ژرفا ملکی: اینقدرها هم بازیگوش نبودم! به نظر خودم بچه ارامی بودم. (میخندد) کیهان ملکی: تو خوب یادت نیست عزیزم (می خندد) اما در عین بازیگوشی، مودب، سرزنده و حرف گوش کن هم بودی،

تولد ژرفا نقطه عطف زندگی ام است
کیهان ملکی: پدرشدن نقطه عطف زندگی ام است؛ به طوری که می توان گفت زندگی ام به دو بخش قبل از تولد دخترم وبعدازان تقسیم می شود. آنچه مسلم است شما با فرزند دار شدن تغییری بزرگ را در زندگی تجربه می کنید. تا پیش از بچه دار شدن شما تنهالیدرزندگی خودتان وهمسرتان هستید ولی پس از ان مکلف می شوید برای کسی که خودش تصمیم نداشته به این دنیا بیاید، هدفمند زندگی کنید و تبدیل به یک انسان دیگرشوید.

«روزگار جوانی» را دوست دارم
ژرفا ملکی: کلا فیلمهای و سریالهایی که بابا در آنها بازی کرده را دوست دارم ولی «روزگار جوانی» برایم سریال محبوب تری است؛ به خصوص اینکه اغلب نقش های بابا جدی بوده ولی در این سریال رگههای کمدی وجود دارد. اتفاقاجدیدا بعضی قسمتهای این سریال را دوباره شیب ها می بینم و کلی هم لذت میبرم. جالب اینکه تولد من همزمان با تولید و پخش این سریال بوده است.

دوست داشتم ژرفا به موسیقی علاقه مند باشد
کیهان ملکی: هر پدر و مادری آرزوها و رویاهایی برای فرزندانشان دارند. من هم مانند همه پدرها رویاهایی داشته و دارم؛ البته این رویاها باعث نمیشوند واقع بین نباشم ودخترم را مجبور به کاری کنم که به آن علاقه ای ندارد. برای مثال دوست داشتم ژرفا موسیقی بیاموزد ولی خودش علاق های به فراگیری موسیقی و نواختن ساز ندارد؛ البته از علاقه مندان پیگیر موسیقی است اما فقط برای شنیدن.

ژرفا ملکی: به نظر من هرکسی می تواند در یکی از حیطههای هنری موفق عمل کند و فعال باشد و با اصرار کسی به چیزی علاقه مند نمی شود. موسیقی هنرمن نبود. من حتی مدتی آموزش گیتار دیدم و تمرین میکردم ولی درنهایت متوجه شدم موسیقی هنرمورد علاقه من نیست ودران نمیتوانم پیشرفت کنم.

کیهان ملکی: ژرفا سازهای دیگر را امتحان کرده ولی خب علاقه چندانی به نواختن ندارد؛ البته در زمینه اواز مستعد است و به خواندن علاقه هم دارد.

علت کم کاری من
کیهان ملکی: متاسفانه در سالهای اخیر من و خیلی از دوستان و همکارانم کم کار شده ایم. دلیلش هم برای مان مشخص نیست. به دلایل نامشخصی برخی از بازیگران مرتب سر کار هستند و گاهی حتی همزمان در چند فیلم و سریال بازی می کنند ولی عده ای جزو حذفی ها هستند. جالب اینکه معمولا علت کم کاری ام را به سمت خودم برمی گردانند و توپ را داخل زمین من می اندازند و می گویند: «تو خیلی سختگیر هستی.» سختگیری هم اگر باشد بین پیشنهادهایی است که به من می شود و می دانم حالا که باید یکی از این فیلمنامهها را انتخاب کنم، طبیعتا سعی می کنم بهترین را انتخاب کنم؛ ضمن اینکه من هم مانند هر بازیگری دوستت دارم در کارهای خوب بازی کنم؛ البته خدا را شکر می کنم چون درنهایت هر سال در یک کار خوب حضور داشته و دارم.

 

با بازی در فیلم آرمانشهر
کیهان ملکی: من دوستی به نام وحید رحمانی دارم که از بچه های تئاتر است. او در فیلم «آرمانشهر» دربخش کستینگ (انتخاب بازیگر)همکاری داشت و مرا برای بازی در یکی از نقشها انتخاب کرد. من به این دوست اعتماد داشتم و خیلی هم دوست داشتم تاجیکستان را ببینم و به همین خاطر بازی در این نقش را قبول کردم. نقش من در این فیلم خیلی کوتاه بود اما برایم بدیع بود و تازگی داشت. شخصیتی که در این فیلم بازی می کنم در جنگ آسیب دیده و خیلی مشخص نیست که درکی از جهان اطرافش دارد یا خیر فیلمنامه این فیلم را امیراقایی نوشته و از طرف کشور
افغانستان برای شرکت در آکادمی اسکار انتخاب وارسال شده است.

حضور در بالیوود
کیهان ملکی: سال گذشته در سریال «مسافر خورشید» به کارگردانی آقای شاه حاتمی بازی کردم. بخشهای از این سریال در ایران فیلمبرداری شده و بخش هایی در هند، که من در قسمت هند بازی داشتم. برای بازی در این سریال به بمبئی و بالیوود رفتم. در بمبئی استودیوهای بالیوود را دیدم که برایم بسیار جالب بود. با برخی از بازیگران بالیوودی هم گپ و گفت داشتم محیط بالیوودرا بسیار ایده آل دیدم و شرایط سینمای حرفهای را درک کردم. بازی در این سریال تجربه جالبی بود. در این سریال نقش یک روحانی را دارم که هم ظاهرم به نسبت سایر کارهایم متفاوت است و هم نقشم.

خاطرہ جالب ما
ژرفا ملکى:دوره دبستان تحقیق درس علوم داشتم و باید برای درست کردن یک کاردستی یک کره زمین کوچک تهیه می کردم امانصف شب یادم افتاد که کاردستی ام این کره را کم دارد. بابا اصلا ناراحت نشد و به من گفت زودتر آماده شوم تابریم ببینیم می توانیم کره زمین پیدا کنیم یا نه؟ خلاصه با بابا از جردن تا گیشا را به دنبال یک الوازم التحریرفروشی زیر پا گذاشتیم. همه مغازه ها آن وقت شب بسته بودند اما شانس آوردیم و یک مغازه پیدا کردیم و کره زمین را خریدیم. نیمه شب بودوما گرسنه ساعتها به دنبال مغازه گشته بودیم؛ به همین خاطر رفتیم پارک گفت وگو و ساندویچ خوردیم. پارک آن وقت شب خیلی خلوت بودو ما در سکوت شب باهم گپ می زدیم و بابا شروع کرد برایم قصه تعریف کردن ولی من به پایان قصه نرسیدم که خوابم برد. (می خندد)

کیهان ملکی: کلا من در کارهای عملی و کاردستی ها همیشه یار و یاور ژرفا بودم. (می خندد)

منبع : مجله خبری لحظه نما

بیوگرافی کیهان ملکی خانواده بازیگران ژرفا ملکی مصاحبه بازیگران همسر کیهان ملکی


ادامه مطلب ...

خاله شادونه و دخترش مانلی + عکس

خاله شادونه و دخترش مانلی + عکس

ملیکا زارعی برزی Melika Zarei (خاله شادونه) در ۴ اردیبهشت ۱۳۶۴ در تهران به دنیا آمد، رشته حقوق قضایی خوانده است، از سال سوم دبستان فعالیت هنری خود را با اجرا در برنامه ی تازه ها از شبکه ۲ آغاز کرد، و در سال ۱۳۸۲ در سریال دوران سرکشی یک سکانس بازی کرد و بعد در مجموعه مهر خاموش بازی کرد و از سال ۱۳۸۳ همزمان با قبولی در دانشگاه به عنوان مجری برنامه کودک و با نام خاله شادونه مشغول به کار شد.

همسر ملیکا زارعی دختر ملیکا زارعی دختر خاله شادونه بیوگرافی ملیکا زارعی Melika Zarei

به خاطر صدای کودکانه‌اش و صداقتی که در کلامش وجود دارد، خیلی زود در دل بچه‌ها جا باز کرد، او برای اینکه کودک درونش همیشه سرزنده باشد، دائم کتاب‌های ویژه کودکان را می‌خواند و سعی می‌کند تمام وقتش را با آنها سپری کند، او عاشق بچه‌هاست و به نظرش بچه‌ها پاک‌ترین موجوداتی هستند که خداوند آفریده است.

همسر ملیکا زارعی دختر ملیکا زارعی دختر خاله شادونه بیوگرافی ملیکا زارعی Melika Zarei
همچنین او خواهر کوچکتر مریلا زارعی هنرپیشهٔ سینما و تلویزیون است.

ملیکا زارعى در صفحه اینستاگرامش از اینکه باب شده که على صادقى همسر ایشون هستن گفت من این موضوع را تکذیب میکنم . آقاى صادقى همسر ایشون نیستد و ایشون داراى یک دختر به نام مانلى هستن.عکس خاله شادونه با دو بچه, اون دو بچه خواهر زاده هاى آقاى محمد رضا گلزار هستند.

در برنامه وی در روز ۲۱ اردیبهشت ۹۱ به علت ازدحام ۳ نفر از کودکان شرکت کننده در مراسم در گذشتند.

همسر ملیکا زارعی دختر ملیکا زارعی دختر خاله شادونه بیوگرافی ملیکا زارعی Melika Zarei

دختر ها فرشته هایی در نقش انسان هستند👼
دخترم،قشنگم،عزیزترین عمرم، مانلی جانم❤
مرسی که با آمدنت دنیام رو زیباتر کردی💞
مرسی که هستی دخترم🙏💋

Melika Zarei بیوگرافی ملیکا زارعی دختر خاله شادونه دختر ملیکا زارعی همسر ملیکا زارعی


ادامه مطلب ...

هرمز شجاعی مهر و دخترش ندا شجاعی مهر + عکس و مصاحبه

هرمز شجاعی مهر و دخترش ندا شجاعی مهر + عکس و مصاحبه

هرمز شجاعی مهر (متولد ۱۳۳۵ شمسی ) مجری تلویزیون، گوینده ی رادیو و صاحب امتیاز مجله ی خانواده سبز و در طول مدت حدود سه دهه مجری یک برنامه ی روزانه و پرمخاطب به نام سیمای خانواده بوده است.این مجری اصالت مازندرانی دارد.

شجاعی مهر دارای فرزند دختری به نام «ندا» می باشد.

همسر هرمز شجاعی مهر ندا شجاعی مهر مجری شبکه یک دختر هرمز شجاعی مهر بیوگرافی هرمز شجاعی مهر

ندا شجاعی مهر ، دختر این مجری مطرح تلویزیونی درباره رابطه خودش و بردارش با هرمز شجاعی مهر گفته است:

ما همیشه درباره مشکلات و مسائلی که در زندگی با آنها مواجه هستیم، با پدرمان مشورت و درد دل می‌کنیم و رابطه‌ای دوستانه با او داریم. هیچ‌وقت از بیان حرف‌هایمان به او نترسیده‌ایم و شاید همیشه اولین نفری بوده که من و برادرم صحبت‌هایمان را با او در میان می‌گذاشتیم، زیرا همیشه راه درستی به ما نشان داده‌اند که دیگر به مشورت با دیگران نیازی نبود. ایشان همیشه راه درست را به ما نشان می‌داده و در کنارمان بوده است. اگرچه ممکن است به دلیل مشغله کاری مدت زمان کمتری را با ما سپری کند، اما در همین زمان کم حضورش توصیه‌هایی کرده که من اکنون در ۲۳ سالگی متوجه نتایج آن می‌شوم. البته ما هم بچه‌های خوبی بودیم.

آقای شجاعی مهر! چرا پیر نمی شوید؟
خیلی ها به من گفته اند و می گویند که ما هر وقت شما را دیده ایم همیشه همینطور بوده اید، اما واقعیت این است که من خیلی عوض شده ام و تغییرات ظاهری و پیر شدن در من آرام اتفاق می افتد، اما چون مردم دائم من را از تلویزیون می بینند، این تغییرات خیلی برایشان مشخص و واضح نیست.
با همه اینها، سرعت پیر شدن شما از متوسط مردم کمتر است، واقعا برای خودتان هم این سوال نشده بود؟
اتفاقا با دکتر مجد، از روانشناسان خوب کشور که مهمان برنامه خانواده شده بود، صحبت می کردم، از ایشان پرسیدم چطور است که کار ما علی رغم سختی و دشواری ولی ما سرحال و پرانرژی هستیم، جواب داد این به دلیل ارتباط شما با مردم است، چون مردم شما را دوست دارند و به خاطر حرف های خوبی که می زنید تحت تاثیر قرار می گیرند و در حق شما دعا می کنند و این انرژی مثبت که برای شما فرستاده می شود، اگر فطرت شما پاک باشد آن را دریافت می کنید.
واقعیت این است که ما مجریان از مردم انرژی می گیریم؛ در جمع بودن همیشه انرژی می دهد، مثلامی توانیم در خانه ناهار بخوریم اما به رستوران می رویم و در جمع قرار می گیریم تا از مردم انرژی بگیریم. این انرژی که مستقیم به سمت ما می آید می تواند در زندگی ما موثر باشد من بخش عمده آن را مطمئن هستم که از دعای خیر مردم است و بعد از آن هم سعی کردم که سالم زندگی کنم.
از جراحی زیبایی و پلاستیک برای جوان ماندن استفاده نکرده اید؟
خیر هرگز.
یعنی استفاده از این روش ها را برای جوان ماندن در تلویزیون درست نمی دانید؟
اگر نیاز شود استفاده می کنم مثل دندانی که کرم خورده می شود و می کشیم برای صورت هم اگر مشکل پیش بیاید قطعا استفاده می کنیم، تا حالاهزاران نفر به من گفتند شما یک رنگی به ریش هایت بزن، اما من فکر می کنم خیلی مصنوعی می شود. به نظر من همین طوری خیلی واقعی تر است.
 همسر هرمز شجاعی مهر ندا شجاعی مهر مجری شبکه یک دختر هرمز شجاعی مهر بیوگرافی هرمز شجاعی مهر
این ظاهر شما دست خودتان است؟ مثلااگر بخواهید موهایتان را کوتاه کنید، مدلش را عوض کنید یا ریشتان را بزنید، امکانش هست؟
تا به حال نخواستم این کار را انجام بدهم ببینم می گذارند یا نه، ولی من فکر می کنم خود مردم خیلی جا بخورند چون ۳۰ سال مرا با این چهره دیدند و خودم هم دوست ندارم تغییری ایجاد کنم.
تا به حال جوک یا متلک های مردمی در رابطه با خودتان را شنیده اید؟
(با خنده) کم و بیش.
مثلا؟
بیشتر جوک ها و متلک ها در مورد پیر نشدن من بوده، چند وقت پیش یک مطلب طنز از یکی از شبکه های اجتماعی را برایم پرینت گرفتند و آوردند که نشان می داد یک نفر از کودکی تا سالمندی پای تلویزیون است، ولی تصویر من ثابت و همیشه جوان روی تلویزیون دیده می شود.
 همسر هرمز شجاعی مهر ندا شجاعی مهر مجری شبکه یک دختر هرمز شجاعی مهر بیوگرافی هرمز شجاعی مهر

آقای شجاعی مهر چرا شما پیر نمی شوید؟!! | گفتگو با هرمز شجاعی مهر مجری با سابقه تلویزیون

تلویزیون در کشور ما پنجاه وچهار ساله است و هرمز شجاعی مهر، بیش از سه دهه در قاب جادویی تلویزیون مهمان مردم ایران است. در ابتدای تاسیس تلویزیون بسیاری از خانواده های ایرانی با دیدن تصویر مجری در تلویزیون، آن را غریبه تلقی می کردند و حتی گفته شده است که خیلی از بانوان و دختران در آن سال ها با حجاب مقابل تلویزیون می نشستند، اما شجاعی مهر در این حضور سی ساله، طوری با مردم خودمانی شده است که خیلی از مردم او را دیگر عضوی از خانواده خودمان می دانند، طوری که حتی از او بارها دعوت شده است به مراسم خواستگاری همین «بینندگان عزیز» برود. هرمز شجاعی مهر به معنای واقعی و دقیق کلمه «آنکادر» است. گفت وگوی جام جم با این مجری معروف را از نظر می گذرانید:
آقای شجاعی مهر! چرا پیر نمی شوید؟
خیلی ها به من گفته اند و می گویند که ما هر وقت شما را دیده ایم همیشه همینطور بوده اید، اما واقعیت این است که من خیلی عوض شده ام و تغییرات ظاهری و پیر شدن در من آرام اتفاق می افتد، اما چون مردم دائم من را از تلویزیون می بینند، این تغییرات خیلی برایشان مشخص و واضح نیست.
با همه اینها، سرعت پیر شدن شما از متوسط مردم کمتر است، واقعا برای خودتان هم این سوال نشده بود؟
اتفاقا با دکتر مجد، از روانشناسان خوب کشور که مهمان برنامه خانواده شده بود، صحبت می کردم، از ایشان پرسیدم چطور است که کار ما علی رغم سختی و دشواری ولی ما سرحال و پرانرژی هستیم، جواب داد این به دلیل ارتباط شما با مردم است، چون مردم شما را دوست دارند و به خاطر حرف های خوبی که می زنید تحت تاثیر قرار می گیرند و در حق شما دعا می کنند و این انرژی مثبت که برای شما فرستاده می شود، اگر فطرت شما پاک باشد آن را دریافت می کنید.
واقعیت این است که ما مجریان از مردم انرژی می گیریم؛ در جمع بودن همیشه انرژی می دهد، مثلامی توانیم در خانه ناهار بخوریم اما به رستوران می رویم و در جمع قرار می گیریم تا از مردم انرژی بگیریم. این انرژی که مستقیم به سمت ما می آید می تواند در زندگی ما موثر باشد من بخش عمده آن را مطمئن هستم که از دعای خیر مردم است و بعد از آن هم سعی کردم که سالم زندگی کنم.
از جراحی زیبایی و پلاستیک برای جوان ماندن استفاده نکرده اید؟
خیر هرگز.
یعنی استفاده از این روش ها را برای جوان ماندن در تلویزیون درست نمی دانید؟
اگر نیاز شود استفاده می کنم مثل دندانی که کرم خورده می شود و می کشیم برای صورت هم اگر مشکل پیش بیاید قطعا استفاده می کنیم، تا حالاهزاران نفر به من گفتند شما یک رنگی به ریش هایت بزن، اما من فکر می کنم خیلی مصنوعی می شود. به نظر من همین طوری خیلی واقعی تر است.
این ظاهر شما دست خودتان است؟ مثلااگر بخواهید موهایتان را کوتاه کنید، مدلش را عوض کنید یا ریشتان را بزنید، امکانش هست؟
تا به حال نخواستم این کار را انجام بدهم ببینم می گذارند یا نه، ولی من فکر می کنم خود مردم خیلی جا بخورند چون ۳۰ سال مرا با این چهره دیدند و خودم هم دوست ندارم تغییری ایجاد کنم.
تا به حال جوک یا متلک های مردمی در رابطه با خودتان را شنیده اید؟
(با خنده) کم و بیش.
مثلا؟
بیشتر جوک ها و متلک ها در مورد پیر نشدن من بوده، چند وقت پیش یک مطلب طنز از یکی از شبکه های اجتماعی را برایم پرینت گرفتند و آوردند که نشان می داد یک نفر از کودکی تا سالمندی پای تلویزیون است، ولی تصویر من ثابت و همیشه جوان روی تلویزیون دیده می شود.
جالب ترین و عجیب ترین درخواست مردمی از شما چه بوده؟
عجیب نبوده، اما چیزی که از من زیاد خواسته شده این بوده که در مراسم خواستگاری و عروسی آنها شرکت کنم.
در مراسم خواستگاری؟! تا به حال قبول کرده اید؟
بله زیاد رفتم، البته برای من سخت هم بود که کجا می روم، چون با محیط آشنایی نداشته ام و به هر حال غریب بوده ام. این را برای خودنمایی نمی گویم، ولی معمولاکسانی از من خواسته اند که با آنها خواستگاری بروم که از سطح زندگی پایین تری برخوردار بودند و به نوعی می خواستند شجاعی مهر اعتبارشان باشد.
آخرین خواستگاری که برای «بینندگان عزیز» رفتید را تعریف می کنید؟
یکی از بچه های سازمان که آبدارچی و بسیار انسان شریفی است از من خواست مثل برادرش در خواستگاری دخترش حضور داشته باشم. به من گفت فکر کن دختر خودت است و من با اطلاعات کمی که از ایشان داشتم، رفتم. اتفاقا عروسی شان هم بودم که خیلی باصفا برگزار شد.
زندگی خصوصی شما چقدر متاثر از کارتان است؟ مردم چقدر این حریم را رعایت می کنند؟
من حریم خانوادگی ام را از کارم جدا کرده ام. به عنوان نمونه همسر بنده در ۳۱ سالی که در سازمان کار می کنم، حتی حاضر نشده یک ثانیه جلوی دوربینی برود، عکسی بگیرد یا مصاحبه ای انجام دهد و تاکنون نیز هیچ خبرنگاری را به منزل راه نداده است.
این خواست شما بود یا همسرتان؟
صد در صد تدبیر خودش بود و من الان می فهمم که چه کار خوبی کرد ، حریم خانه و زندگی من کاملامجزا از کارم است، من یک کار دیگر هم برای این تفکیک حریم خصوصی از مسائل کاری انجام دادم. سعی کردم خودم را نزدیک کنم به آن شخصیتی که در تلویزیون از من جاافتاد، یعنی آن هرمز شجاعی مهر تلویزیونی. من با خیلی از هنرمندان برخورد کردم که ذهنیت دیگری نسبت به آنها داشتم و وقتی دیدمشان، انگار یک آدم دیگر بودند و آنقدر در ذوق من خورد که با خودم گفتم نکند من هم همین طور باشم و سعی کردم اگر یک درصد احتمال وجود دارد که من هم این طور باشم، خودم را نزدیک شجاعی مهر تلویزیون کنم، و الان همان چیزی که در زندگی روزمره هستم، در تلویزیون هم هستم.

هرمز شجاعی مهر ، بیش از سه دهه در قاب جادویی تلویزیون مهمان مردم ایران است. در ابتدای تاسیس تلویزیون بسیاری از خانواده های ایرانی با دیدن تصویر مجری در تلویزیون، آن را غریبه تلقی می کردند و حتی گفته شده است که خیلی از بانوان و دختران در آن سال ها با حجاب مقابل تلویزیون می نشستند، اما شجاعی مهر در این حضور سی ساله، طوری با مردم خودمانی شده است که خیلی از مردم او را دیگر عضوی از خانواده خودمان می دانند.
این مجری باسابقه، با لیسانس تعاون و تامین اجتماعی در سال ۱۳۶۱ کار در صداوسیما را با گویندگی در رادیو آغاز کرد و بجز سیمای خانواده ، اجرای برنامه هایی چون سلام صبح بخیر ، تهران ساعت ۲۰ ، ساعت خوش و… را در کارنامه دارد.
او آذر ماهی است و اگر مجری نمی شد، دوست داشت خلبان شود. همکاری اش با مرحوم منوچهر نوذری، تاثیر فراوانی در کارش داشت.
یک نکته ی جالب درباره او، حضورش به عنوان صاحب امتیاز نشریه خانواده سبز است که از سال ۷۹ به صورت ۱۵ روز یک بار منتشر می شود.

خانواده خاستگاه مهر و عشق است
این جمله آغازین شجاعی مهر بود و به این گفته باور دارد. او خانواده را واحد بسیار کوچک اجتماعی می داند که بسیاری از مهارت های زندگی و شخصیت و هویتی افراد را شکل می دهد و با الگو قراردادن پدر و مادر بر اساس اصل عشق ورزیدن می توانند فرزندان را تربیت کنند.
شجاعی مهر با گفتن ساده زندگی می کند، به صحبت هایش اینگونه ادامه داد که جلسات خانوادگی با همدیگر برگزار می کنند تا بتوانند با هم فکری و تبادل نظر مسایل خانوادگی را پیش ببرند.
هرمز شجاعی مهر به موضوع تحکیم بنیان های خانواده با توجه به الگوی حسنه اهل بیت (ع) تکیه دارد و گفت: یکی از موثرترین راهکارهای شکل گیری خانواده بر پایه های صحیح توجه به اصل رایزنی مشورت است.
وی ادامه داد: زمانی که در خانواده مسائل به طور مشترک مطرح می شود و افراد و اعضای خانواده نظرات خود را بیان می کنند به طور حتم پذیرش مسائل راحت تر است.
شجاعی مهر با اشاره به آموخته هایش در این چند سال گفت: من در برنامه خانواده با بسیاری از کارشناسان و اساتید مسائل خانوادگی و اجتماعی گفتگو می کنم و آنها بهترین شیوه ها را برای داشتن یک زندگی سالم و بی دغدغه ارائه می کنند، طبیعی است که من هم از این اطلاعات در زندگی ام استفاده می کنم، به همین جهت توانسته ام در زندگی خانوادگی موفق باشم و خانواده خوب و سالم و نازنینی دارم که همه عشق من در دنیا است، فکر می کنم همه آنچه در برنامه گفته می شود قابل اجرا است و من به عنوان کسی که مطالب را گوش داده و آنها را بررسی می کنم، می توانم از قابلیت اجرایی آنها بهره ببرم.
وی در ادامه با اشاره به اهمیت همراهی خانواده ها با فرزندانشان نیز گفت: آرزو می کنم اطلاعات و دانش خانواده های ما زیاد شود، چون خانواده تنها پایگاهی است که ما بسیاری از مهارت ها و آداب زندگی را در آن یاد می گیریم و شخصیت و هویت آنجا شکل می گیرد.
شجاعی مهر با اشاره به ازدواج خود گفت: علاقمند بودم با خانواده ساده وصلت کنم و به برکت پدر و مادر همسرم زندگی ساده و خوب و موفقی دارم. از طرفی داماد خوبی نصیبم شده و به خاطر این موضوع خدا را سپاس می کنم.

هرمزشجاعی مهر درباره توجه به تفاوت ها در ازدواج نیز گفت: در زندگی مشترک زندگی با عشق شروع می شود بعد جذابه های زندگی کمرنگ می شود. در ابتدا همه چیز زیباست و دنبال اصلاح نیستیم ولی بعد از مدتی می خواهیم همدیگر را اصلاح کنیم نباید به دنبال تغییر باشیم باید در کنار آمیزه های شخصیت های هم با آرامش و عشق زندگی کنیم و جاذبه ها ادامه خواهد داشت. نباید شبیه یکدیگر شویم باید با همه تفاوت ها مکمل بود و زندگی کرد.
شجاعی مهر در ادامه به فاصله نسل ها اشاره کرد و گفت: پدیده های نو و انفجار اطلاعات باعث شد فاصله ها بیشتر شود. رسانه ها فرزندان را تربیت می کنند اما والدین آگاه به علم روز مدیریت امور را باید در دست بگیرند و با این آشنایی تربیت را انجام دهند. در چالش موجود در خانواده شاید همان بحث تجربه و گذشت خیلی مهم باشد؛ گذشت یک معنی عام دارد که همان چشم پوشی است ولی معتقدم در خانواده گذشت باید با متنبه شدن همراه باشد؛ به طور مثال اگر فرزندان بدانند از چیزی ناراحتیم ولی همراه آنها شویم تا آنها بدانند با اینکه نخواستیم ولی با آنها همراه شدیم باعث تربیت صحیح می شود.
وی گفت: بخش عمده را مدیون همسرم هستم که در تربیت فرزندان تلاش کرد در بسیاری از موارد با فرزندان همراه می شویم تا خود آنها به نتیجه برسند که تصمیمات اشتباهی گرفته اند و در بازه زمانی اجازه می دهیم تا با اصول منطقی در تصمیم ها و علایق خود تجدید نظر کنند.

هیچ وقت از بیان حرف هایمان به او نترسیده ایم
در ادامه این برنامه ندا شجاعی مهر، دختر این مجری تلویزیونی درباره رابطه خودش و برادرش با پدر بیان کرد: ما همیشه درباره مشکلات و مسائلی که در زندگی با آنها مواجه هستیم، با پدرمان مشورت و درد دل می کنیم و رابطه ای دوستانه با او داریم.
وی ادامه داد: هیچ وقت از بیان حرف هایمان به او نترسیده ایم و شاید همیشه اولین نفری بوده که من و برادرم صحبت هایمان را با او در میان می گذاشتیم، زیرا همیشه راه درستی به ما نشان داده اند که دیگر به مشورت با دیگران نیازی نبود. ایشان همیشه راه درست را به ما نشان می داده و در کنارمان بوده است.
ندا شجاعی مهر در خصوص تصمیم گیری های زندگی خود گفت: در زندگی شخصی خود بحث مشورت بسیار موثر بوده و در بحث و گفتگو به مسائل پرداخته و جایی هم به توافق نمی رسیدیم تلاش می کردیم یکدیگر را قانع کنیم.

دختر هرمز شجاعی مهر افزود: چون والدینم بزرگترین راهنمایان زندگی من هستند پس ترجیح دادم همیشه همه مباحث را با والدین خود مطرح کنم و این حس شاید به دلیل نوع رفتار و عکس العملی است که والدینم داشتند چون در اشتباهات همیشه همراه ما و حامی بودند.
ندا به اهمیت حمایت و گاهی گوشزد موارد از سوی والدین به فرزندان اشاره کرد و گفت: :همسن و سالهایم در مسائل ازدواج باید دقت کنند و چرا که در زندگی مشترک باید صبوری کرد دوست داشتن باعث گذشت می شود همه زندگی ها مشکلاتی دارند ولی باید چشم پوشی کرد و با گذشت به حفظ زندگی توجه کرد و خانواده ها هم باید فرزندان را برای حفظ زندگی مشترک حمایت کنند و با کمک فکری سعی کنند تا فرزندان صحیح ترین تصمیمات را بگیرند حتی گاهی والدین با سلب حمایت باید جلوی تصمیم های اشتباه را بگیرند.
پدرم بهترین دوست من است
امین شجاعی مهر، پسر این مجری برنامه های خانواده گفت: در اشتباهات، انسان به دنبال درددل کردن است وقتی خیال راحت داریم که والدینمان برخورد خوبی دارند ما نیز مسائل را در خانواده مطرح می کنیم.
وی ادامه داد: احترام نقش مهمی در خانواده است بین تجرد و تاهل مرزی وجود دارد که در خانواده ها باید رعایت شود چون مسئولیت ها تفاوت دارد و احترام می تواند در این بخش رفارهای افراد را شکل دهد و از طرفی احترام به اطرافیان موجب احترام به خود است وگرنه هرکس کار خود را کند اختلاف ایجاد می شد و انتظاراتی که پیش می آید توقع و … باعث اختلاف می شود.
امین شجاعی مهر افزود: در هر خانه قوانینی وجود دارد و اعضای خانواده بر اساس این احترام برای حفظ خانواده به نظر جمع احترام می گذارند.
والدین برای شکل گیری زندگی بهتر باید به فرزندان نزدیک شوند.

بیوگرافی هرمز شجاعی مهر دختر هرمز شجاعی مهر مجری شبکه یک ندا شجاعی مهر همسر هرمز شجاعی مهر


ادامه مطلب ...

نگار استخر (سنجد) در کنار همسر و دخترش نارگل + عکس

نگار استخر (سنجد) در کنار همسر و دخترش نارگل + عکس

نگار استخر طراح صحنه و لباس و عروسک گردان در اینستاگرام خود عکس سلفی از عروسک های معروف تلویزیون به همراه صداپیشگان آن را منتشر کرد.

همسر نگار استخر همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی نگار استخر

نگار استخر طراح صحنه و لباس، عروسک‌گردان و بازیگر است که با عروسک‌گردانی و صدای شخصیت «سنجد» به شهرت رسید.

وی در اینستاگرام خود نوشت: ما و رفیقامون… .

همسر نگار استخر همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی نگار استخر

سنجد ، چرا و پنگول

نگار استخر کاسب (۱۳۴۹ در شیراز) طراح صحنه و لباس، عروسک‌گردان و بازیگر ایرانی است. استخر با عروسک گردانی و صدای شخصیت «سنجد» به شهرت رسید.

همسر نگار استخر همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی نگار استخر

نارگل دختر نگار استخر

نگار استخر فارغ التحصیل رشته زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد اسلامی، طراحی صحنه و لباس از دانشگاه هنر و نیز فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تهران است. فعالیت سینمایی استخر با طراحی صحنه و لباس فیلم شهر زنان در سال ۱۳۷۷ آغاز شد. وی در سال ۱۳۸۷ تئاتر «زن غرغرو» را کارگردانی کرد.

همسر نگار استخر همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی نگار استخر

عکس جدید نگار استخر با همسر و دخترش

بیوگرافی نگار استخر عکس جدید بازیگران همسر بازیگران همسر نگار استخر


ادامه مطلب ...

رحیم نوروزی مثل پولدارها زندگی می کند +عکس همسر و دخترش

رحیم نوروزی مثل پولدارها زندگی می کند +عکس همسر و دخترش

رحیم نوروزی از جمله هنرمندانی است که همیشه در حاشیه ای امن جلو آمده و کمتر تن به گفت و گو می دهد.

او به اندازه ای نقاشی خوب در کارنامه اش دارد که به جرات بتوان گفت یک چهره ممتاز در میان هم نسالان خود است. از نوروزی کارهای خاطره انگیز بسیاری به یاد داریم که هر کدامشان بخشی از توانایی های او را به نمایش گذاشته اند. او مدتهاست که دیگرخودش را تنها بازیگر تلویزیون و تئاتر می داند و از سینما فاصله گرفته است. نوروزی ودخترش پناه که تنها فرزند اوست، عصر یک روز پاییزی مهمان ما بودند و از دغدغه هاشان گفتند حرف هایی که در این سال ها از دهان او نشنیده بودیم حرف هایی از جنس دغدغه های پدرانه، بیم و امیدهایش و اینکه سعی دارد حامی خواسته های دخترش باشد. صحبت با بازیگری که خطاط قابلی هم هست می توانست بیش از اینها مفصل باشد اما ما تنها ترجیح دادیم وجوه کمتر دیده شده او را به نمایش بگذاریم تا جایی که بعد از خواندن مصاحبه حس کنید به دریافت تازه ای از کهنه کاری چون رحیم نوروزی می رسید.

همسر رحیم نوروزی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران پناه نوروزی بیوگرافی رحیم نوروزی

رحیم نوروزی (متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۶ در رشت)، بازیگر سینما و تلویزیون است. نوروزی با ایفای نقش در مجموعه «پس از باران» به شهرت رسید و سپس در فیلمها و سریالها و تله فیلمهای بسیاری مثل تب و دوزخ برزخ بهشت و کلانتر و مدار صفر درجه و کرگدن و خانه کاغذی بازی کرد. نوروزی دارای مدرک کاردانی رشته مرمت بناهای تاریخی و کارشناسی تئاتر با گرایش ادبیات نمایشی است.

تحصیلات طولانی
رحیم: این روزها در کنار بازی در سریال «معمای شاه» و تمرین تئاتری که برای جشنواره فجر آماده می شود، تدریس می کنم و در عین حال تحصیلاتم را ادامه می دهم. در دانشکده سینما تئاتر، کارشناسی ارشد تئاتر می خوانم. به شکل های متفاوت در رشتههای مختلف ۲۴ سالی هست که در دانشگاه هستم. به خاطر فعالیت بازیگری ام تحصیلم طول کشید و ارائه پایان نامه ام بسیار طولانی شد.

لزوم تحصیلات عالیه
رحیم: شاید اگر از منظر متفاوتی نگاه کنید به این نتیجه برسید که اصلا دانشگاه رفتن لزومی ندارد و لازم نیست همه به دانشگاه بروند. به نظرم تحصیلات عالیه خوب است اما در چه اندازه، چه کیفیت و سطحی با چه انتخاب هایی مهم است. این مساله قابل بررسی و اسیب شناسی است؛ اینکه یک زمانی به یکباره همه فکر کردند باید لیسانس داشته باشند و همه پشت کنکور صف کشیدند. کنکور تبدیل به مساله همه جوان ها شد که باید حتما از آن عبور کنند. وقتی تقاضا تا این حد افزایش یافت، دانشگاههای مختلفی هم تکثیر شد. با عناوین مختلف و به اشکال گوناگون از دانشگاه آزاد تا سوره، علمی کاربردی، پیام نور و… درواقع سعی شد فضای لازم برای این همه متقاضی ایجاد شود اما آیا این ازدیاد با سطح علمی کشور تناسب داشته؟ آیا اساتید خوبی برای آموزشی و انتقال دانش تربیت شدند؟ آیا واقعا به همان اندازه هم دانش آموخته فرهیخته و… خروجی داشته ایم؟

همسر رحیم نوروزی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران پناه نوروزی بیوگرافی رحیم نوروزی

تلاش بدون نشاط
رحیم: راستش حسی می کنم این تبدیل به یک عادت شده که به محضی صحبت کردن، شروع به گله گذاری و انتقاد می کنیم در حالی که لزومی ندارد. شده ایم آدمهای نقنقو و غرزن، این شامل خود من نیز می شود، گله دارم، غار می زنم و… ولی در رسانه بهتر است ادم به شکلی حرف بزند که مفید باشد. اگرچه به آن رسالت امیدواهی دادن نیز اعتقادی ندارم. وقتی در کلانشهری با این حجم شالوغی و مشکلات مختلف اقتصادی و اجتماعی هستیم، نمی شود به دروغ بگوییم حال من خوب است. در یک ماراتن برای مالکیت خصوصی، طبقه ای می خواهد خودش را به طبقه دیگر برساند و به نفر جلویی نزدیک شود امامدام این فاصله بیشتر می شود. در این تلاش مدام خسته و فرسوده تر می شویم و این باعث میشود ادمهایی که انتهای صف هستند خسته و ناامید شوند و هیچ نشاطی نداشته باشند.

حواس پنجگانه قدرتمند
رحیم: من زیاد به اطرافم نگاه می کنم؛ یعنی کارم همین است. حواس پنجگانه ام به شدت فعال است و آنها را برای دقت کردن به همه چیز تربیت کرده ام. این جزء ابزار یک بازیگر است. اما این اذیتم می کند چون حواسم مدام فعال است و در حال دیدن و شنیدن هستم. به هر حال این همه دریافت حسی و تجمیع ادراکات در ذهن، به یک داده پردازی هم نیاز دارد. شما نمی توانید پشت سرهم و بدون برنامه و نظم مادام فایل روی صفحه کامپیوترتان را باز کنید. آنها نیاز به دسته بندی، پوشه بندی و نظم دارند و در نهایت باید تحلیل شوند. این پروسه که باید به علم و استنتاج منتهی شود، پروسه دردناکی است که مربوط به مسائل مهندسی ذهن می شود.

از روی عشق یا اجبار
رحیم: اگر بخواهم رحیم نوروزی حال را با مثلا ۱۵ سال قبل در سالهای ۸۰ مقایسه کنم، باید بگویم خیلی خسته تر شده ام. راستش قطعا آن سخت جانی ۱۵ سال پیش را ندارم اما همچنان به اندازه سه نفر کار می کنم. در مورد این فعالیت که چقدر آن ماحصل عشق یا اجبار است باید بگویم اصلا این مفهوم عشق را در کارم در ک نمی کنم یا قائل به ان نیستم. گاهی به نظرم ضرورت من است؛ مثلا وقتی خوشنویسی می کنم نمی توانم بگویم من عاشق خوشنویسی هستم؛ یعنی عاشق چه چیزان هستم؟ قلم؟ مرکب؟ سافیدی کاغاذ؟ صادای حرکت قلم روی کاغذ؟ یا اینکه عاشق آن فضای خلوت متمرکزش هستم؟ به نظرم گاهی توضیحی برای ان نیست. در مورد من ضرورت است. ضرورت من است که گاهی خط بنویسیم اما اگر بخواهم به ان بپردازم زندگیام تعطیل می شود؛ یعنی ضرورت های دیگری آن طرف وجود دارد؛ مثلا ضرورت معیشت، دانشگاه، شاگردانی که مسوولی آنها هستم؛ شاگردانی که دوست دارم تا جایی که تجربه شخصی و دانشم اجازه می دهد راه را به آنها نشان دهم؛ حتی در همان حد درسی که با هم داریم، مراقب آنها هستم که ببینم آن راه را می روند؟ نگران شان هستم چون کاسب نیستم. تدریس کاری بسیار علمی است. شعار نمیدهم، با بچه ها کاملا همراه می شوم، ارتباط می گیرم و در عین انتقال دادن آموخته هایم به آنها خودم نیز در مورد ان مساله و هم در مورد چگونگی انتقالش بیشتر یاد می گیرم. در این پروسه با شاگردانم به کشف می رسیم.

حضور همیشگی پناه
رحیم: به نوعی در نگرانیها و دغدغه هایم، حضور پناه همیشه و همه جا دخیل است. وقتی بچه دار می شویم حسی می کنیم دیگر یک رسالت و مسئولیت جدید داریم. انگار دوباره متولد شده ایم؛ مثل یک شروع تازه است. اگرچه نمی توانیم بگویم هرچه تا قبل از آن بوده تمام شده اما انگار در ان لحظه متوقف می شوید و از آن لحظه به بعد استارت تازه ای می خورید ولی من خودم راندید نگرفتم و کارهای خودم را می کنم؛ حتی در این سان، البته به زبان آوردن سانم را دوست ندارم گرچه در بیوگرافیها با یک جست و جوی ساده به دست می اید اما این به خاطر جنس کارمان است. من هنوز هم دلم می خواهد نقش جوان اول را بازی کنم؛ مثلا همین سال گذشته در کنکور شرکت کردم و در رشته ای که می خواستم با رتبه ای معقول در دانشگاهی معتبر قبول شادم؛ منظورم این است که خودم را رها نکردم. من خوشنویسی را در مقطعی رها کردم و بعد از ۱۹ سال دوباره سراغش رفتم. سه هفته تمرین کردم و امتحان دادم و در دوره ممتاز قبول شدم. این برای خودم جالب بود چون دیدم می توانم باز به خودم بپردازم و حرکتی موثر داشته باشیم. در حوزه خودم می گویم من قرار نیست با چند تابلوی خط که از من بهترها هم نوشته اند، جهان را تغییر دهم. در دنیای خودم دنبال کشف خودم هستم؛ اینکه من در آن چه پیدا می کنم، ۱۹ سال خط ننوشتم چون حس کردم در آن چیزی پیدا نکردم اما الان برگشته ام با توانایی جدید و نگاهی پخته تر که حال خوبی هم دارم.

خستگی و گذر سن
رحیم: هرگز نمی گویم که حضور پناه انرژی مرا گرفته است. آنچه انرژی مرا گرفته روزگار است. نسبت به چند سال پیش که پناه متولد شد سنم بالاتر رفته و از نظر جسمی و حتی روحی شاید آن ادم سابق نباشم اما نه به خاطر پناه، بلکه گذر سن و عمراست آن موقع شاید فکر می کردم مثلا در ۱۰ سال اینده چه کاری می خواهم انجام دهم اما بعد به جایی رسیدم که از خودم پرسیدم اصلادر ۱۰ سال گذشته چه کردهام؟ وقتی پناه به دنیا آمد، من داشتم به ۱۰ سال آینده خودم فکر می کردم اما حالا به ۱۰ سال گذشته خودم و پناه و ۱۰ سال های آینده پناه فکر می کنم، الان دیگر خیلی کمتر به ۱۰سال آینده خودم فکر می کنم.

همسر رحیم نوروزی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران پناه نوروزی بیوگرافی رحیم نوروزی

خوشحالی از پیشرفت پناه
رحیم: حتی هر کلمه یادگیری و حرکت پناه برایم مهم است؛ اینکه مثلا می بینیم الان به زبان انگلیسی صحبت می کند و پیشرفت می کند، برای من یک برد است؛ یعنی در بخشی از زندگی ام برنده و موفق شدهام؛ البته همه نتیجه تلاش خودش بود و مان و مادرش زمینه ای را فراهم کرده ایم که آن را دنبال کند و برایش جستوجو کردیم که کجا چه چیزی را یاد بگیرد، نه اینکه فقط صرفا یک کلاسی تابستانی باشد و…؛ مثلا سوارکاری را دوست دارد و ما گشتیم و بهترین جایی که ممکن بود را برایش پیدا کردیم؛ هادی ساعی لطف کردند و پناه به باشگاه شان می رود. البته این توضیح را همین جا بدهم که اگر پناه به کلاسی سوارکاری می رود معنایش این نیست که ما تفریحات لوکس آدمهای پولدار را داریم. ما حتی اسب هم برای پناه نخریدیم. هفته ای ۴۰ هزار تومان پرداخت می کنم و پناه می رود و در آن باشگاه تمرین می کند. فکر می کنم در هر زمینه ای مناسبترین جا را برایش پیدا کرده ام. گاهی مثالی این است که ما اتفاقاتی که برای خودمان نیفتاده را دوست داریم در فرزندمان متبلور شود.

صحبت های پدرانه و دخترانه
رحیم: سعی کرده ام پناه، من و کارم را ببیند؛ اینکه با شغلم چطور رفتار می کنم و در روند کارهایم چه پروسه ای طی می شود؛ مثلا وقتی خط می نویسیم اجازه می دهم ان را خوب ببیند اما اجباری در کار نیست. اگر خودش دوست داشت سمت آن میرود؛ همچنانکه دو، سه باری قلم به دست گرفت؛ بدون اصرار من، پناه دنبال علایق خودش است. من سعی می کنم زمینه انچه دوست دارد را برایش فراهم کنم اما انچه به شدت خودخواهانه از او متوقع هستم پشتکار است. دوست دارم پناه مانند یک تراکتور به کارهایش بپردازد؛ بدون تقلیل کردن، بدون پرداختن به دوستانش، کودکی کردن یا بازی کردن و… شاید انگار این طوری است که حس می کنم او باید کودکی را یک شغل ببیند و در این شغل وظیفه اش تنها آموختن است؛ البته قدری تفکر و خواست ظالمانه ای است.

پناه: پدرم هیچ وقت به من فشار نمی آورد بلکه مدام آنها را گوشزد می کند.

رحیم: من و پناه باهم زیاد صحبت می کنیم. پناه: البته شرکت در بحثهای نرمال و روتین برایم جذابیت ندارد اما وقتی قرار است درباره چیزهای مهمی صحبت کنیم خیلی مشتاق هستم. شاید برایش تعریف کنم که مثلاچه اتفاق بامزه ای در مدرسه افتاد اما نه موبه مو. شاید مسائلی باشد که فقط بین خودم و دوستم است یا اصلا فقط مربوط به خودم است و درباره آن حرفی نمیزنم.

مصائب یک پدر بازیگر
پناه: من از زمانی که یادم می آید پدرم بازیگر بوده است. اما هیچ وقت این موضوع که پدرم بازیگراست افتخار خیلی بزرگی برایم نبود. شاید چون عادت داشتم و با ان بزرگ شده بودم. پس چیز غریب و استثنایی برایم نبود. هیچ وقت هم مشکلی با او نداشتم فقط شاید گاهی ساعت کاری اش اذیت مان می کرد.

رحیم: من به هر حال آسیبهای کارم را دیده ام. این شکل بی نظمی کارمان گاهی آدم را خسته و دلزده می کند. نمی دانم اگر روزی ان را کنار بگذارم ایا ان دلتنگی، نیاز یا ضرورتش باز در من فوران می کند یا مرا می طلبد به سمت کار؟ البته برایم پیش آمده سه سال کار نداشتم و احساس خالی بودن کرده ام. نمیدانم بدون بازیگری چه چیزی به سرم می آید اما شاید در اثر همین دلزدگی هاروزی ان را کنار بگذارم و به زندگی بپردازم. بازیگری به نوعی زندگی را از دایره نظم و انضباط سایرین خارج می کند. کار ما هیچ قاعده و قرار مشخصی ندارد؛ مثلا من نمی دانم که سال آینده واقعا چند ماه سر کار هستم و چند ماه بیکار، یک کار کاملا تصادفی است. من کمپانی یا مدیربرنامه ای ندارم که بیاید بگوید آقای نوروزی، این انتخابهای مثلا پنج سال آینده شماست و بدانم چه کار می کنیم و به کجا می روم که متاثر از آن زندگی ام را مدیریت کنم. اینکه بدانم چقدر می توانم پول خرج کنم، چقدر با خانوادهام هستم، چقدر می توانم به خودم بپردازم و… الان هیچ کدام اینها نیست؛ مثلا حتی نمی دانم شنبه ها که قرار است پناه را سر کلاس ببرم، سر کار هستم یا نه. پناه هم قطعا نمیداند که ایا شنبه ها می تواند به کلاس خودش برود یا نه. چون در ان روز مادرش هم درگیر است و من باید حتما او را ببرم. اگر من شنبه در آن ساعت آفیش شوم، پناه یک جلسه کلاسش را از دست می دهد.

پناه: این مساله ها باعث نشده هیچ وقت فکر کنم که کاشی پدرم بازیگر نبود. راستش تا به حال به این موضوع فکر نکرده ام.

همسر رحیم نوروزی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران پناه نوروزی بیوگرافی رحیم نوروزیعدم علاقه به شغلی پدر!
پناه: بعضی دوستانم میدانند که پدرم بازیگر است؛ البته من به آنها نگفته ام؛ یعنی چیزی نیست که بخواهم بگویم و آنها هم واکنش خاصی ندارند. گاهی حتی این موضوع یادشان می رود. من اصلادوست ندارم کار پدرم را ادامه دهم؛ یعنی راستش من اصلا بازیگری را دوست ندارم. گاهی کارهای پدرم را می بینم اما اگر وقت نداشته باشم اصراری بر آن ندارم که حتما آنها را دنبال کنم. چیزی که هست او پدرم است و من به راحتی او را از نزدیک می بینم. رحیم: پناه خیلی اوقات سر صحنه کارهایم حضور دارد. تئاترهایم را عمومانه از جایگاه تماشاگران بلکه از فضای پشت صحنه اجرا دیده است؛ البته انتخاب می کند؛ مثلا شبهای مختلف می آید و ممکن است جاهایی از نمایش را از دست بدهد و همان جاها را می بیند.

پناه: من هر نیاز و تفریحی که بخواهم پدرم برایم فراهم می کند اما کمتر پیش می اید که در تفریحی با من شریک باشد؛ مثلا ممکن است مرا ببرد توچال و من چیزهیجان انگیزی سوار شوم اما خودش در ان موقعیت مرا همراهی نمی کند.

رحیم: راستش من از یکسری چیزها فراری هستم؛ مثلا شهربازی، ترن هوایی، بانجی جامپینگ و… چون کمی فوبیای ارتفاع دارم؛ البته کوهنوردی را به شدت دوست دارم و حتی با پناه زیاد کوهنوردی رفته ایم. خانه مان درکه است و فقط به خاطر کوه به آنجا رفته ایم. هرزمان فراغتی داشته باشیم، می روم. اوایل که به انجا نقل مکان کردیم هر روزکوه می رفتم. کوه رفتن از تفریحات قدیمی من است. خیلی از تمرینهای بازیگری برای صدا، بیان و بدن را در کوه انجام می دهم. از ورزشهای انفرادی و ذهنی مانند مدیتیشن، روی قله نشستن و تمرکز کردن و به صدای طبیعت گوش دادن لذت میبرم. رفتن به دلی طبیعتِ خیلی دوستت دارم که کمتر برایم پیش می اید. در تهران شرایط ان را با رفتن به درکه جبران کرده ام. بودن کنار درختها و رودخانه را دوست دارم. دیدن خر، الاغ، سگ و… یا چیدن خرمالو و گردو از درخت حس خوبی به من می دهد. یک رگههایی از روستاهنوز در درکه باقی مانده است، گرچه آنها را هم دارند به مرور از بین میبرند و ساختمان می سازند.

تصمیم جدی برای آینده
پناه: اصلا دوست ندارم به این فکر کنم که قرار است در آینده چه شغلی را انتخاب کنم چون سلیقه ام به سرعت درباره همه چیز عوض می شود؛ مثلاازیکی، دو سال پیش تا الان خیلی عوض شدهام. به نظرم همان زمان که وقتش می رسد باید درباره اش تصمیم گرفت نه الان، در حال حاضر بیشتر تمرکزم روی کلاس هایی است که می روم اما تفریحاتم و بودن با دوستانم برایم مهم است. به کلاس موسیقی، سوارکاری، زبان و پاتیناژمی روم. ویولن میزنم؛ البته قبلا از ویولن خوشم نمی امد به یک باره تصمیم گرفتم سمت ان بروم، دلیلش را مطمئن نیستم. شاید چون پدرم خیلی دوست داشت من ویولن بزنیم اما دلیل اصلی اش این نیست. چون ادمی هستم که اگر دوست نداشته باشم کاری را انجام دهم امکان ندارد کسی بتواند مرا مجبور کند. ویولن ساز سختی است اما از ان لذت میبرم. سوارکاری را همیشه دوست دارم؛ البته دلیلش این نیست که به طبیعت دلبستگی دارم. راستش خود اسب را خیلی دوست دارم. به نظرم این کلاسها صرفا یادگیری است و تمرکزم را روی اموختن چند چیز تقسیم کردهام. برای همین به ان فکر نمی کنم که مثلا قرار است بعدها سوارکاریا موزیسین شوم. هر موقع که زمانش فرابرسد تصمیم میگیرم و تا ان زمان سعی می کنم فقط یاد بگیرم و لذت ببرم.

تمام انرژی برای کار
رحیم: هیچ وقت دوست نداشتم پناه مثلا صددرصد ادامی شبیه به من شود ولی فقط دلم می خواست جدیت من نسبت به کارهایی که انجام می دهد را داشته باشد. تمرکز و پشتکارشی کاملا مثل من شود. وقتی بازیگری می کنم، بازیگری در آن لحظه مهمترین کار جهان برای من است. شاید اگر قرار باشد برای مثال چهار صبح بیدار شوم و بروم سر کار، حتی اگر حالم بالا یا ساختم باشد زمانی که به سر کار می رسم تمام تمرکز مکارم است. در پشت صحنه کار ارامش و سکوت خودم را دارم. وقتی جلوی دوربین می روم در آن لحظه انگار آدم دیگری می شوم که برای همه عجیب است؛ حتی لحن صدایم تغییر می کند. تمام انرژی ام پشت صحنه صرف جلوی دوربین می شود؛ برای همین کمتر حرف میزنم و به سختی سمت چیزی می روم؛ مثلا به همین علت سمت ساز نرفتم چون اولا لازم نیست همه فن حریف باشیم، در ثانی وقتی درگیر کاری می شوم تمام انرژی ام را صرف می کنم. شاید جالب باشد بگویم یکی از چیزهایی که کمترین استعداد را در ان داشتم، بازیگری بود. واقعا هرگز فکر نمیکردم باید بازیگرشوم یا ان را به عنوان هدف تعقیب کنم چون مطلقا استعدادش را در خودم نمیدیدم. هنوز هم گاهی این موضوع را در خودم نمی بینم اما وقتی سر کار هستم سعی می کنم آن را به درست ترین شکلی که می توانم انجام دهم. اگر بازیگری من مورد قبول است برای آن سعی و تلاشی است که دارم چون بسیار متعهد و دقیق انجامش می دهم. خط را رها کردم چون می دانم اگر بخواهم دنبال آن باشام روزی هشت ساعت وقتیم را برایش میگذارم و حتی آرتروز گردن می گیرم. به قول خودمانی اگر به چیزی گرایشی پیدا کنم خوره اش می شوم.

جایگاه خاص پدر و مادر
پناه: ارتباط من با پدر و مادرم خیلی خوب است. هیچ وقت نتوانستم بین آنها تفاوتی قائل شوم؛ یعنی اصلا به انفکر نکردم، دوست داشتن و محبت من نسبت به انها عددی و قابل شمارش نیست. من مادرم را خیلی دوست دارم. اما نه آن طور که پدرم را دوست دارم و البته برعکس آن نیز هست. هر کدام جایگاه خاص خودشان را دارند.

از مطالعه تا اینستاگرام
پناه: مطالعه ام بستگی به کتاب دارد. آنطور کتابخوان نیستم که نویسنده خاصی را دنبال کنم. از هر کتابی خوشم بیاید می خوانم اما نمی توانم بگویم دختری اهل کتاب هستم. راستش برای هر چیزی به جز رسیدگی به چیزهایی که روی آنها تمرکز کرده ام، وقت کمی دارم. اگر فرصت فراغتی باشد، صرف فیلم دیدن و مطالعه می شود. در همه سایتهای اجتماعی هستم اما خیلی کم سراغ شان می روم؛ مثلا شاید هر دو روز یک باریک بازدید کوچک از صفحه اینستاگرامم داشته باشم. ترجیح میدهم دوستانم را حضوری ببینم و باهم حرف بزنیم. شاید دوستانم بیشتر از من سمت این چیزها بروند.

رابطه عجیب پدر و دختر
رحیم: به نظرم رابطه پدر و دختری چیز غریبی است. شما هم مسئول هستید و هم می خواهید رابطه پایاپایی داشته باشید. هم می خواهید نظارت داشته باشید و هم رفاقت. معمولا والدین در این رابطه دهنده مطلق هستند و هرچه حتی عشقی که می دهند باید بدهند؛ عشق بی دلیلی است و انتظار بازخورد و دریافتی نیست. اگر گاهی به جان پناه غرمی زنم برای این است که توقع دارم چیزهایی را از او ببینم. گاهی حسی می کنم همین قدر توقع هم آن عشق خالصی را مخدوش می کند. شاید من کمی زیاد از حد روی پناه نگاه نظارتی دارم ولی از همان زمان کودکی اش دوست داشتم صاحب تشخیصی باشد. در مصاحبه ای از من پرسیده شد اگر فرزند تان وارد فضای مجازی شود چه کار می کنید؟ من سعی می کنم در حد این بگویم که سعی کن این قدر چشمت در ان برنامه نباشد وگرنه اینکه مدام او را چک کنم ببینم کجا می رود یا نمی رود یافیلترش کنم و… هیچ فایده ای ندارد. ترجیح من این است که خودش تشخیص دهد و به عنوان کسی که فاعلیت در زندگی اش دارد، صاحب نگاه باشد و انتخاب کند. همان قدرت انتخابی که خلقت به او داده است؛ گناه، خیر، شار و ثوابش همین است. کنش های ما یا به نفع خودمان و دیگران یا به ضرر خودمان و دیگران است. این انتخاب خود ماست که کدام راه را برویم. دلم میخواهید پناه موجود صاحب تشخیص باشد که اگر حتی کاری می کند که مورد پسند من نیست اما به تشخیصی او احترام بگذارم.

گرایشی بسته به شرایط
رحیم: یک بچه، دوره های مختلفی را طی می کند. اینکه می پرسید به من گرایش بیشتری دارد یا مادرش؟ به نظرم تحت تاثیر شرایط است. در دوره ای به من و در دورهای به مادرش نزدیک تر می شود. محور رابطه من و پناه بر اساس گفت و گو است. دائم از او میخواهم با من حرف بزند و دلم می خواهد همه حرفهایش را به من بگوید اما جاهایی در سنینی کمی فاصله بین مان می افتد و ترجیح می دهد که با مادرش صحبت کند و من هم پیله نمی کنم که مثلا مجبوری با من در میان بگذاری ولی این عطش، عشق و ولع در من وجود دارد که پناه به من بچسبد و حرفهایش را با من در میان بگذارد، از من مطالبه کند، کمک و راهنمایی بخواهد و… شاید خودخواهانه باشد اما این هم یک نیاز پدرانه است.

بیوگرافی رحیم نوروزی پناه نوروزی عکس جدید بازیگران همسر بازیگران همسر رحیم نوروزی


ادامه مطلب ...