کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - آوا زمانی:
برگها زرد و نارنجی میشوند و میریزند، روزها کوتاه میشود و هوا ابری و بارانی! اما این همهی ماجرا دربارهی پاییز نیست! این طبیعت دوست داشتنی و زیبا قصههای دیگری هم دارد...
پاییز که میشود، پروانهی شهریار (Monarch Butterfly) از آمریکا به مکزیک مهاجرت میکند. این پروانه تنها حشرهای اســت که برای رسیدن به منطقهی گرم، چیزی حدود چهار هزار کیلومتر پرواز میکند.
کوتاهشدن روز و بلندشدن شب، روی خلقوخوی و رفتار موجودات زنده اثر میگذارد. از ما آدمها گرفته که تغییراتی در میزان سطح هورمونهایمان به وجود میآید تا حیوانها که برخی به خواب زمستانی میروند یا مهاجرت میکنند.
گیاهان هم با دریافت کمتری از نور خورشید، سبزی خود را از دست میدهند و زرد و قرمز میشوند. البته برخی گیاهان همیشه سبز هستند و با داشتن پوشش مومی شکل در مقابل سرما و کمآبی مقاومند.
چرا با آمدن پاییز تعداد عنکبوتها بیشتر میشود؟ در واقع تعداد آنها بیشتر نمیشود، بلکه در ابتدای پاییز و با تغییر دما، معمولاً در گوشه وکنار خانهها سر وکلهشان در حال بندبازی و آویزان بودن از تارشان پیدا میشود.
آنها این موقع سال به جاهای بلند مثل بالای گیاهان و یا نرده میروند و با تنیدن تار از سمتی به سمت دیگر حرکت میکنند!
بدر پاییزی نزدیکترین ماه کامل به اعتدال پاییزی اســت که به ماه خرمن هم شهرت دارد. در آداب و رسوم بسیاری ازمناطق دنیا، این اتفاق با جشن و شادی همراه اســت.
محققان میگویند افرادی که در پاییز به دنیا آمدهاند، بیشتر از سایرین احتمال دارند به سن 100سالگی برسند! البته این موضوع که چرا متولدین پاییز بیشتر عمر میکنند هنوز بهطور علمی مشخص نشده اســت.
در گذشته به پاییز، فصل خرمن یا برداشت محصول (Harvest) گفته میشده که دلیل آن هم واضح اســت. اما سازمان ناسا نام دیگری نیز به پاییز داده و آن فصل شفق اســت.
شفق قطبی که عمدتاً در پاییز و مناطق نزدیک به قطب شمال روی میدهد، به دلیل توفانهای میدان مغناطیسی زمین اســت که منظرهی پاییزی زیبایی را خلق میکند.
رئیس سازمان غذا و دارو ضمن انتقاد از تبلیغاتی که در رسانههای مختلف درباره مصرف غذاهای شور و شیرین انجام میشود، عنوان کرد: حتی در مورد دوغ که یک نوشیدنی مفید اسـت، افزودن تدریجی نمک طی سالهای گذشته، ذائقه مردم را به سمت دوغ شور هدایت کرده اسـت به شکلی که در حال حاضر مردم دوغ شورتر را خوشمزه تر میدانند و میپسندند.
به گزارش وزارت بهداشت - دیناروند در مورد طعم شور نانهای سنتی گفت: در مورد نان نیز، مردم نانی را میپسندند که نمک بیشتری دارد و اگر بخواهیم میزان نمک را به یک باره اصلاح کنیم، مصرف کنندگان اعتراض خواهند کرد که چرا نان ها بی مزه شده اند.
رئیس سازمان غذا و دارو در این مورد تاکید کرد: اصلاح این ذائقهها کار ساده ای نیست و کاری نیست که با تصمیم و اقدام یک شبه، یک روزه یا حتی یک ساله امکان پذیر باشد؛ بنابراین برنامه ما در وزارت بهداشت این اسـت که به تدریج و کم کم ذائقه مردم را به سمت مواد کم ضررتر و موادی که شکر، چربی و نمک کمتری داشته باشد، هدایت کنیم.
دیناروند در پایان خاطرنشان کرد: در این مسیر برای اصلاح تدریجی ذایقه مردم، میزان نمک مجاز در نانها و تولیدات صنایع غذایی و همین طور میزان حد مجاز شکر را در نوشیدنیهای صنعتی و آبمیوهها به تدریج کاهش یافته و برای اولین بار برای میزان مجاز شکر در نوشابهها و نمک در نانها سقف تعیین شده که این روند تدریجی تا رسیدن به حد مطلوب ادامه خواهد داشت./ن
میخواهیم ببینیم چرا افرادی که سفر میکنند برایمان جذاب تر و دوست داشتنی ترند.
دلایل شادابی افراد پرسفر
احتمالا دوست یا دوستانی دارید که از نظر شما تمام دنیا را گشته اند. این افراد پرسفر کسانی هستند که از دوستی با آنها خیلی خوشحالید و از بودن کنارشان لذت میبرید. میخواهیم ببینیم چرا افرادی که سفر میکنند برایمان جذاب تر و دوست داشتنی ترند.
آنها از چیزی نمیترسند.
خارج شدن از دایره ی راحتی و قدم گذاشتن به دنیای بیرون شجاعت میخواهد. این افراد از امتحان کردن چیزهای جدید نمیترسند. از تجربه کردن و هرروز چیز تازه ای را انتخاب کردن هراسی ندارند.
ذهن بازی دارند.
آنها میتوانند برای فهمیدن دیگران ذهنشان را باز بگذارند. چون به جاهای مختلف سفر کرده اند و رسوم و فرهنگهای مختلف را دیده اند تفاوت ها را راحت تر میپذیرند.
در لحظه زندگی میکنند.
آنها دوستانی هستند که کنارشان لحظات خوبی دارید. شاد و در لحظه زندگی میکنند و خسته کننده نیستند.
پیشنهادهای غذایی خوبی میدهند.
آنها غذاهای مختلفی را امتحان کرده اند و چون شما را میشناسند پیشنهادهای خوبی میدهند. احتمالا از خوردن غذاهایی که این دوستانتان پیشنهاد میکنند پشیمان نمیشوید.
داستان های جالبی برای تعریف کردن دارند.
افرادی که زیاد سفر میکنند از مکان ها و افراد مختلف خاطره های جالبی دارند. چیزهایی دیده اند که شما از گوش کردن بهشان خسته نمیشوید.
شنونده های خوبی هستند.
چون به کشورها و شهرهای مختلفی رفته اند، یاد گرفته اند خوب گوش دهند. آنها در مواجهه با افراد محلی و هنگام درخواست کمک باید شنونده های خوبی باشند و این ویژگی خیلی خوبی برای یک دوستی اســت.
خودشان را باور دارند.
آنها در طول سفرهایشان فهمیده اند تنها باید خودشان را باور کنند. با هر سفر این اطمینان آنها بیشتر میشود.
آنها سوغاتی ها و کارت پستال های خوبی برایتان میاورند.
دوستانی که درسفرند همیشه چیزهای خوبی پیدا میکنند که برایتان بفرستند یا همراه بیاورند.
از چیزهای کوچک خوشحال می شوند.
افرادی که سفر میکنند زیبایی و قدرشناسی را در چیزهای کوچک میبینند. آنها از دیدن غروب خورشید هم ذوق میکنند. آنها میتوانند در هر شرایطی از اتفاقات بی اهمیت اطرافشان لذت ببرند.
با بی برنامگی کنار میایند.
در سفر اتفاقات پیش بینی نشده ای میفتد که باعث میشود افراد بتوانند در هر شرایطی راه حل پیا کنند. به این افراد لازم نیست برنامه ی دقیقی بدهید، آنها در هر شرایطی یک ماجرای خوب پیش میاورند.
نگرش خوبی دارند.
افرادی که زیاد سفر می کنند یاد گرفته اند به مشکلات شان اجازه ندهند زندگی شان را ببلعند. آنها می دانند تا زنده هستند بهتر اســت سعی کنند از زندگی لذت ببرند.
آنها الهام بخش شما هستند.
اگر دوستی دارید که همیشه در سفر اســت، باعث می شود دیدتان به زندگی مثبت تر و امیدوارانه تر شود. هرچه بیشتر با او وقت بگذرانید تاثیر بهتری خواهید دید. حتی ممکن اســت روی شما آنقدر تاثیر بگذارد که از دایره ی راحتی بیرون بیایید و پا به دنیای سفر بگذارید.
گردالی
اخبار مرتبط:
این دوستان ارزش دارند که همیشه همسفرتان باشند/ سفری لذت بخش با دوستان+تصاویر
11 راه برای شاد بودن افراد پر مشغله !!
اگر قصد سفر دارید، بخوانید
تکنیک به راحتی سفر کردن
این اشتباهات را برای سفر کردن انجام ندهید+تصاویر
اگر شما هم جزو افرادی هستید که به تازگی سبزیها و طعمدهندهها اهمیت میدهید، میتوانید همیشه آنها را کنار دست خود داشته باشید
گلخانه ای دکوراسیون آشپزخانه
ظهر گرم تابستانی بود که به خانه دلانگیزم بازگشتم. مثل همیشه اول سراغ آشپزخانه رفتم تا سری به یخچال بزنم. میخواستم کمی آب خنک بنوشم بلکه تشنگیام رفع شود. همان لحظه چشمم به گلدان لب پنجره افتاد؛ رنگ سبز و شادابش مرا به سمت خود میخواند! سراغش رفتم و چند برگ تازه و لطیف چیدم و آنها را شستم. شربت دلچسب سکنجبین و نعناع بیشتر از آنچه تصور میکردم تشنگی و خستگی روز را از تنم دور کرد.
باغچهای با عطر و طعم تازه
اگر شما هم جزو افرادی هستید که به تازگی سبزیها و طعمدهندهها اهمیت میدهید، میتوانید همیشه آنها را کنار دست خود داشته باشید و قد کشیدنشان را به چشم ببینید. گیاهان آشپزخانه با نگهداری ساده ضمن اینکه فضا را زنده و شاداب میکنند، بسیار دوستداشتنی هستند.
آنها نیازمند صرف زمان و اطلاعات زیادی در مورد باغبانی نیستند؛ تنها اینکه بدانید چه زمانی تشنهاند یا بیمار نیستند، کافی اســت. گیاهان فضای داخلی معمولا تولیدات کمتری نسبت به انواع بیرونی دارند، ولی قطعا در کنار اینکه سالمتر هستند، طعم و مزه فوقالعادهتری نیز به وعدههایتان میدهند. در ادامه خواهید دید پرورش باغی از گیاهان با عطر و طعم دلنشین آنقدرها هم که فکر میکنید، سخت نیست.
بستری نورانی و دنج
همه آنچه نیاز دارید فضای روشن و پرنور، واریتههای گیاهی مناسب و حوصله اســت. آغاز رشد باغچهتان ممکن اســت چند هفته طول بکشد، ولی با جوانه زدنشان انرژی ای که به فضا وارد میشود را بهخوبی حس خواهید کرد. برای اینکه ناامید نشوید و موفقیت حتمی داشته باشید، بهتر اســت از نشا استفاده کنید تا چند ماه جلو بیفتید.
مکان مناسبی را برای آنها انتخاب کنید. سبزیهای آشپزخانه اکثرا نیازمند پنج تا شش ساعت نور خورشید در طول روز، دمای 13تا24 درجه سانتیگراد و تهویه و گردش هوا هستند. بهترین مکان برای نگهداری از آنها نیز جلوی پنجره آشپزخانه اســت. عامل مهم دیگری که در انتخاب محل نگهداری گلدانها باید به آن توجه کنید، درختان بیرون پنجره هستند؛ چراکه ممکن اســت سایه بیندازند و از ورود نور جلوگیری کنند.
از گلدانهای بزرگ و جادار با زهکش مناسب استفاده کنید تا ریشه گیاه رشد بیشتری داشته باشد. زمان آبیاری را میتوانید با لمس خاک متوجه شوید. برای گیاهتان به خاک نرم و سبک نیاز دارید. اگر خاک فشرده یا حاوی رس سنگین باشد، با اضافه کردن کمپوست، پیت ماس، شن درشت و ذرات سبکی مثل پرلیت یا ورمی کولیت اجازه عبور آب اضافی را به گلدان بدهید. زمانی که خاک خشک بود و انگشتتان رطوبت را حس نکرد، بهترین زمان برای آبیاری اســت.
اعضای این باغ خوشمزه
1. ریحان: دارای انواع گوناگونی از نظر عطر، طعم و میزان رشد اســت. برای رشد بیشتر، برگها را هرس کرده و بچینید.
2. پیازچه: فرم علفیشکل داشته و طعم ملایمی از پیاز یا سیر دارد. در زمان برداشت برگهای آن را تا سطح خاک کوتاه کنید تا برگهای تازه دوباره رشد کنند.
3. گشنیز: عمر کوتاهی دارد و عطر آن ترکیبی از سبزیهای دیگر اســت. با کشت بذر آن نتیجه بهتری میگیرید. این سبزی سریع رشد میکند ولی زمانی که برداشت شود، رشد دوبارهای ندارد. اگر میخواهید برداشت بیشتری داشته باشید چند گلدان در فواصل زمانی متفاوت بکارید.
4. شوید: سبزی معطری اســت که تنها برای مصرف برگها کاشته میشود. مانند گشنیز این سبزی را در چند مرحله و در گلدانهای متفاوت بکارید و از واریته مناسب برای داخل خانه استفاده کنید.
5. مرزنجوش: از خانواده پونه کوهی اســت با طعمی شیرینتر و مطبوعتر. واریته شیرین آن اغلب در فضای داخلی استفاده میشود و واریته ایتالیایی کمی طعم تندتری دارد. این گیاه به علت فرم برگهایش نمای دکوراتیو هم دارد.
6. نعناع: سبزی چندساله با عمری طولانی اســت. آن را در گلدان جداگانهای قرار دهید؛ چراکه میتواند بر دیگر گیاهان غالب شود. بهتر اســت بهصورت نشا و گیاهچه کشت شود.
7. پونه کوهی/ ارگانو: با برداشت برگ، رشدش را تشویق میکنید. به مدت دو سال محصول میدهد تا چوبی شود.
8. جعفری: واریته ایتالیایی گیاهی دوساله بوده و طعم قویتری دارد و محبوبتر اســت. برگهای خارجی را هنگام برداشت بچینید. در این صورت از وسط دوباره رشد کرده و برگی جدید میدهد.
9. رزماری: چندساله اســت با طعم تند و عطری بینظیر که در فضای سبز هم آن را استشمام میکنید! نوع فشرده آن با برگهای عمودی خوشطعمتر اســت. این گیاه از شرایط خشک لذت میبرد ولی هرگز نگذارید خاکش کاملا خشک شود.
10. مریمگلی: برای نگهداری در گلدان از نوع مناسب و بدون گل خوراکی استفاده کنید. به علت فرم برگهایش نمای دکوراتیو هم دارد.
11. آویشن: ادویهای محبوب و خوشعطر اســت و از گونههای بسیار مناسب برای آشپزخانه محسوب میشود.
12. بادرنجبویه: از خانواده نعناع اســت و رشد خوبی دارد با بوی عالی مرکبات. آن را بهصورت جداگانه در گلدان مخصوص قرار دهید.
13. ترخون: آن را از طریق بذر بکارید. به علت فرم برگهایش نمای دکوراتیو هم دارد.
حمام آب و صابون
اگر گیاهانی در آشپزخانه دارید که بهخوبی رشد نمیکنند یکی از دلایل آن قطرات چربی اســت که رویشان نشسته اســت. برای اینکه مشکل را حل کنید، برگهایشان را با آب و صابون ملایم با دمای محیط و با اسفنج پاک کنید. سپس دوباره آنها را با آب شستوشو دهید تا آلودگی و ذرات رویشان حذف شود.
منزل
اخبار مرتبط:
دکوراسیون آشپزخانه آخرین سیستم این امکانات را دارد+تصاویر
دکوراسیون آشپزخانه با طرح های متفاوت و مدرن + تصاویر
شیک ترین سبک های دکوراسیون آشپزخانه+تصاویر
ایده هایی برای آشپزخانه های کوچک و جمع وجور
چیدمانی شگفت انگیز برای آشپزخانه کوچک شما/ جادوگری برای آشپزخانه های کوچک+تصاویر
اگر میخواهید فردی دوست داشتنی باشید به نکات زیر توجه کنید.استفاده از کلماتی مثل «لطفا» و «متشکرم» ممکن اسـت همه جا ضرورتی نداشته باشد اما اگر میخواهید کاریزماتیک باشید استفاده از آنها بسیار به نفعتان خواهد بود.وقتی کسی به خاطر چیزی از شما تشکر میکند گفتن دوکلمهی «خواهش میکنم»
خیلی بیشتر از «حرفشم نزن» (یا مثلا «باشه») اثر دارد. آدمهای دوستداشتنی از شنیدن تشکر خوشحال میشوند و با کلام به آن پاسخ میدهند.در اینجا «واقعی» کلمهی کلیدی اسـت. افراد کاریزماتیک تعریفهای واقعی به زبان میآورند. نه بیهوده تعریف میکنند نه چاپلوساند. اگر کسی شایستهی تعریف باشد
از گفتناش دریغ نمیکنند.آنها از عباراتی مانند «حتما خیلی احساس غرور کردی» یا «میتونم تصور کنم چقدر عصبانی شدی» استفاده میکنند بنابراین هم با احساسات افراد دیگر همراهی میکنند و هم به آنها بها میدهند (بد نیست این راز را بدانید که آدمها دوست دارند دیگران درکشان کنند!)
بعضیها اطلاعات را فقط برای خودشان میخواهند چون فکر میکنند که این کار باعث قدرت آنها میشود. چنین آدمی نباشید. البته توجه کنید که: آدمهای واقعا دوستداشتنی متوجه هستند که «اطلاعات» با «شایعات» تفاوت دارد.خیلی از ما دلمان میخواهد به جامعه کمک کنیم
اما نمیدانیم از کجا باید شروع کرد. کاریزماتیکترین آدمها خیلی ساده در جستجوی فرصتی برای کمک، فقط به اطرافشان نگاه میکنند- در خانواده، در جامعه و در هر لحظه از زندگی روزمره (این کار میتواند در حد باز نگه داشتن در برای کسی باشد که پشت سر شما دارد وارد میشود).
احساس رفاقت میتواند موقعیتهای سخت را قابل تحمل کند. شوخطبعی حتی میتواند باعث لذتبخش شدن چنین موقعیتهایی بشود. آدمهای خیلی کاریزماتیک در موقعیتهای سخت جملاتی مثل این به زبان میآورند: «عیب نداره، برای همهمون همینطوره» و بعد در کنار بقیه برای رسیدن به اهداف تیم تلاش میکنند.
آدمهای کاریزماتیک اسامی دیگران را به خاطر میسپارند و در موقعیتهایی که استفاده از عناوین، افراد را خوشحال میکند آنها را به کار میبرند. کسب عناوینی مثل «دکتر» یا «سرهنگ» زمان میبرد؛ پس چرا از آنها استفاده نکنیم؟لاف نمیزنند اما در مواجهه با موقعیتهای چالشبرانگیز-
به خصوص چیزهایی که روی زندگی دیگران اثر دارند- با آرامش، کنجکاوی و اعتماد به نفس به مسئله نزدیک میشوند. معمولا میشود جملاتی مانند این را از زبانشان شنید: «خب، ببینیم چطور باید این مشکلو حل کرد»می دانید بهترین چیزی که کسی میتواند
همزمان به دو نفر بگوید چیست؟ «اجازه بدید … را به شما معرفی کنم.» البته ظاهرا این روزها همه به دنبال برقراری ارتباط هستیم اما آدمهای کاریزماتیک کسانی هستند که علاوه بر ساختن شبکهی ارتباطی خودشان به دیگران هم کمک میکنند تا با افراد بیشتری آشنا بشوند.
آدمهای واقعا کاریزماتیک به نظر خود اعتماد دارند اما در عین حال متوجه هستند که دیگران ممکن اسـت دیدگاه متفاوتی داشته باشند و باید بتوانند مسیر زندگی خودشان را انتخاب کنند. به علاوه، رهبران کاریزماتیک از دادن اختیار و سپس اعتماد به دیگران برای دستیابی به چیزی که از آنها خواسته شده ترسی ندارند.
فقط سه کلمه :«بهت ایمان دارم». همین کلمات ساده میتوانند الهامبخش موفقیت باشند. همهی افراد به تصدیق شدن نیاز دارند. در عین حال این تصدیق باعث ایجاد محبت نسبت به فرد گوینده میشود.آدمهای دوستداشتنی وقتی که برای انجام کاری چه مفرح و چه دشوار و ناراحتکننده نوبت آنها باشد نمیترسند
و قدم پیش میگذارند . به عبارت دیگر، آنها اگرچه از دیگران تعریف میکنند یا بخشنده هستند اما در عین حال یادشان نمیرود که این دفعه مثلا پرداخت صورتحساب ناهار نوبت آنهاست.آدمهای خیلی دوستداشتنی شنوندههای فعال و صادقی هستند.
میتوانید با آنها درباره نظرات یا ماجراهایتان صحبت کنید یا از آنها راهنمایی بخواهید و آنها با پرسیدن سئوال و دادن نشانههای کلامی نشان میدهند که در لحظه حاضر و حتی به موضوع علاقهمند هستند.
زمان برای همهی ما با ارزشترین منبع اسـت اما آنها حاضرند وقتشان را در اختیار شما بگذارند.این آدمها مسئولیت کار یا خطایشان را میپذیرند و کنترل اموری را که باید تحت نظارتشان باشد به دست میگیرند.
بنابراین با عقل جور درمیآید که بگوییم آدمهای قابل اعتماد بسیار دوست داشتنیاند.ما آدمهایی را که کنارمان میمانند و کاری می کنند احساس کنیم ما را حمایت میکنند دوست داریم. در ارتش به این کار میگویند
«هوای ساعت شش همدیگه را داشتن» (ساعت شش موقعیت پشت سر فرد اسـت). کسی را به یاد بیاورید که در موقع نیاز از شما حمایت کرده اسـت و به من بگویید
که در آن لحظه چقدر برایتان دوست داشتنی مینمود؟آدمهای دوست داشتنی اغلب آدمهایی رویاپرداز، مثبتنگر و عملگرا هستند. رابرت اف کندی این آدمها را به بهترین وجه توصیف کرده اسـت:
«بعضیها عادت دارند چیزها را همانطور که هستند نگاه کنند و بپرسند چرا؟ من رویای چیزهایی را میبینم که هرگز وجود نداشتهاند و میپرسم چرا که نه؟»
گفتوگو با «استیون اسپیلبرگ»، کارگردان فیلم «غول بزرگ مهربان»:
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - ترجمهی سارا منصوری:
خودش قهرمان آدمهای زیادی در دنیاست و فیلمهایش هواداران بیشماری دارد و میگوید «والت دیزنی» قهرمان دوران کودکی اوست.
کاناپهى محبوب رولد دال/ سال ۱۹۸۳
طرح جلد نشر افق
طرح جلد اولین چاپ کتاب
پوستر فیلم غول بزرگ مهربان
انیمیشن غول بزرگ مهربان
اولین نمایش غول بزرگ مهربان
او که هشتماه را صرف پیداکردن بازیگر کودک فیلمش کرد، حالا معتقد اسـت که «غول بزرگ مهربان» را نباید در صفحههای کوچک تبلت یا مانیتور دید.
او میگوید حتماً و حتماً و حتماً این فیلم را بر پردهی بزرگ سینما ببینید. چون داستان غولها را باید بر پردههای غولآسا تماشا کرد.
«استیون اسپیلبرگ»، فیلمساز 69ساله و مشهور آمریکایی، خالق فیلمهای کودک و نوجوان «ییتی: موجود فرازمینی»، «هوک»، «ایآی: هوش مصنوعی» و انیمیشن «ماجراهای تنتن: راز اسب شاخدار»، اینبار و در تجربهای متفاوت در سینمای کودک و نوجوان به سرزمین پریان قدم گذاشته اسـت.
او در صدمین سالگرد تولد «رولد دال»، نویسندهی انگلیسی مشهور ادبیات کودک و نوجوان، کتاب «غول بزرگ مهربان» را برپردهی سینماها آورده اسـت.
این فیلم که چند هفتهای از اکران جهانی آن میگذرد و احتمالاً بهزودی به سالنهای نمایش فیلمهای خارجی در «سینماقلهک» و «پردیس سینمایی کوروش» و احتمالاً شبکهی نمایش خانگی ما هم میرسد، موضوع پروندهی این ماه صفحهی «شهرفرنگ» اسـت.
پس فرصت خوبی اسـت که پای صحبتهای استیون اسپیلبرگ بنشینیم و ببینیم دربارهی فیلم تازهاش، چه حرفهایی دارد.
از نظر من، تم یا پیرنگ فیلم، میتواند در نظر هرمخاطب متغیر باشد. یعنی هرتماشاگر میتواند برداشت و تفسیر خود را از یک فیلم داشته باشد.
بعد از سالها مصاحبه و گفتوگو دربارهی آثار و فیلمهایم به این نتیجه رسیدهام که تعریف و توضیح من در مقام کارگردان دربارهی یک فیلم، تخیل و تصور مخاطبی که هنوز فیلم را ندیده تحتتأثیر قرار میدهد. انگار که ناخواسته بخواهم به مخاطب دیکته کنم که قرار اسـت چه چیزی ببیند.
در پاسخ به پرسش شما میتوانم خیلی کلی بگویم که فیلم غول بزرگ مهربان دربارهی قدرت گفتوگو اسـت. داستان دو موجود که از دو سرزمین متفاوت هستند.
منظورم تأکید بر تفاوت دو جغرافیا نیست؛ بلکه این دو موجود از دو دنیای متفاوت هستند. یکی از سرزمین پریان و دیگری از پرورشگاهی در انگلیس؛ جایی که یک سرپرست سختگیر و بد دارد و هیچ چشمانداز شادی را برای آینده نمیشود تصور کرد.
این دو شخصیت با هم همراه میشوند و با تمام تفاوتهایشان یاد میگیرند تا از طریق گفتوگو، همدیگر را بشناسند و با هم ارتباط برقرار کنند.
بهترین بخش حضورم در این پروژه را مدیون «ملیسا متیسون»، فیلمنامهنویس هستم. او با مهارت و تسلط توانست براساس کتاب رولد دال، گفتوگوهای جذاب و تفکر برانگیزی بنویسد که دوستی بین دو موجود بیگانه و غریبه را بهارمغان آورد.
بازیگران و فیلمنامهنویس این فیلم برایم فضایی را بهوجود آوردند تا بتوانم فیلمی بسازم که پیش از این تجربهی ساختش را نداشتم. برای همین این فیلم نهتنها اولین فیلم من در دنیای پریان اسـت، بلکه اولین همکاری من با استودیوی دیزنی اسـت و این اولینها برایم بسیار شیرین بود.
دوست دارم بدانید که «والت دیزنی»، مؤسس کمپانی دیزنی، قهرمان دوران کودکی من بود و در عالم کودکی، بسیار از او تأثیر گرفتم.
در واقع استودیوی دیزنی با استیون اسپیلبرگ ِکودک دو کار مهم کرد:
اول: با فیلمهایش مرا چنان میترساند که پیش از آن آنقدر نترسیده بودم و پنج دقیقه بعد از ترساندنم، در نقش نجاتبخشم ظاهر میشد.
دوم: فیلمهای استودیوی دیزنی به من یاد دادند که فضائل زنهایی با شخصیتِ قوی و محکم را ستایش کنم.
این دو مورد از طریق تماشای فیلمهای انیمیشن استودیوی دیزنی از کودکی در ذهن من حک شدهاند.
یکی از چیزهایی که مرا مجذوب این داستان رولد دال کرد، شخصیت «سوفی» بود. این علاقهام به همان آموزههای
کودکیام از انیمیشنهای والت دیزنی برمیگردد.
سوفی دختری بااراده و شجاع اسـت که میتواند بایستد و به غولی که 25 فوت از او بلندتر اسـت و هیچ شناختی هم از او ندارد، زل بزند! او حتی به این موضوع فکر هم نمیکند که این غول، چهقدر میتواند برایش خطرناک باشد. من سوفی را نمونه یک دختر نترس میدانم که به دل خطر میزند و برای همین ویژگیهایش او را تحسین میکنم و دوستش دارم.
من به سرنوشت معتقدم و میدانم که کائنات بهترین چیزها را در بهترین لحظهها رقم میزنند. هشتماه از شروع پروژه گذشته بود و ما هنوز بازیگر سوفی را پیدا نکرده بودیم. گروه ما شاید بیش از دوهزار بازیگر جوان و تازهکار را تست کرده بود و هنوز از گزینهی اول خبری نبود.
من امیدوار بودم، اما با این حال به انتخابهای سوم و چهارم و پنجم نگاه میکردم که گرچه همهشان خوب بودند، اما هیچکدام سوفی واقعی نبودند.
کم کم داشتم خودم را به پذیرش یکی از این انتخابها راضی میکردم که سرنوشت کار خودش را کرد. رابی بارنهیل به همراه والدینش برای تست بازیگری آمد و به محض دیدنش، سوفی را در او دیدم. بهیاد دارم که با هیجان و شادی به استودیو برگشتم و داد زدم: «پیدایش کردم! پیدایش کردم! پیدایش کردم!»
آن لحظه اصلاً برایم مهم نبود که «تام هنکس» با قیافهی متعجب به من خیره شده بود و فکر میکرد چه چیزی مرا اینقدر هیجانزده کرده! در آن لحظه انگار دنیا برایم روشنتر شد و راهها باز! ما بهترین بازیگر و درستترین فرد را برای این نقش داشتیم.
هرفیلم برایم مثل شکاررفتن اسـت. روشهای مختلفی در شکارکردن وجود دارد و من روش مناسب را بنا بر موضوع انتخاب میکنم. به سراغ کارگردانی هرفیلم با هرموضوعی نمیروم؛ بلکه بنا به احساسم نسبت به موضوع، بدون اینکه مرز و محدودیتی برای ژانر یا گروه سنی آن قائل شوم؛ داستان مورد علاقهام را گزینش و انتخاب میکنم.
واقعیت این اسـت که من مادرزادی، قصهگو یا با اعتمادبهنفس تعریفکردن هرقصهای به دنیا نیامدهام. اگر بخواهم سادهتر این موضوع را توضیح بدهم اینگونه اسـت که در مواجهه با یک داستان، از خودم میپرسم این موضوع چهقدر برایم چالشبرانگیز اسـت؟
دیگر اینکه از خودم میپرسم برای کارگردانی این داستان باید چه مهارتهایی را یاد بگیرم تا واجد شرایط ساختن و کارگردانیاش شوم؟
انگار وارد کالج بشوید و به کلاسی بروید که درس مورد علاقهتان در آن تدریس میشود. پس بیشتر میخوانید و بیشتر مطالعه میکنید و مشتاقانهتر به استاد گوش میدهید تا بهتر و ماندگارتر یاد بگیرید. بنابراین هرفیلم برایم تا حدی شبیه مشقکردن اسـت.
دلیل تنوع فیلمهایم هم دقیقاً به همین موضوع برمیگردد. قبول دارم که تمهای مختلفی در بسیاری از فیلمهایم وجود دارند که از سرشت و طبیعتم سرچشمه میگیرند؛ اما آنچه اهمیت دارد این اسـت که ساختار مفهمومی این فیلمها تک به تک با یکدیگر تفاوت دارند و شبیه به هم نیستند.
[میخندد.] میدانم با این سؤال دنبال چه جوابی هستید! من هیچوقت برای دلم فیلم نساختهام مگر در یک مورد، که آن هم «ایندیانا جونز» اسـت! تنها زمانی که خواستهام یک ایندیانا جونز دیگر بسازم، مستقیم به دلم گوش کردهام و نه هیچ چیز دیگر.
تازه در اینجا هم با دلم، یک مکالمهی دلنشین دارم. دلم میگوید: اگر قرار اسـت یک ایندیانا جونز دیگر بسازی بهتر اسـت یک خوبش را بسازی! بعد من با خودم فکر میکنم، خب، من که قبلاً یک خوبش را ساختهام، پس چرا باید یکی دیگر بسازم؟ و دوباره دلم در گوشم زمزمه میکند: چون غیر از تو کسی آن را نخواهد ساخت!
غول مهربان من، برایم شبیه یک سیر و سیاحت در جهان تخیل و جادو بود. در کل زندگی حرفهایام به جز چند صحنهی کوچک، چنین تجربهای در عالم سحر و جادو و جهان پریان نداشتم.
این فیلم برایم یک ماجراجویی واقعی بود و اوقات عالیای را در آن گذراندم. من سه سال را صرف این پروژه کردم و بدترین لحظه در آن برایم زمانی بود که فیلم را به پایان رساندنم. در آنلحظه با این حقیقت روبهرو شدم که این فیلم تمام شده و قرار نیست دوباره به آن برگردم.
آن لحظه بود که فهمیدم چهقدر عمیقاً به آن وابسته شده بودم. حتی تا یک روز پیش از اتمام پروژه هم از این احساسم آگاه نبودم و نمیدانستم چهقدر غول بزرگ مهربان را دوست دارم.
حتماً و حتماً و حتماً این فیلم را بر پردهی بزرگ سینما ببینید. داستان غولها را باید بر پردههای غولآسا تماشا کرد. هرچه پردهی نمایش بزرگتر باشد، لذت تماشای آن بیشتر میشود. بگردید و بزرگترین پردهی نمایش شهرتان را پیدا کنید.
من اصلاً طرفدار تماشای فیلم بر روی صفحههای نمایش کوچک نیستم. هرچند خودم فیلمهای کلاسیکی را که 75سال پیش ساخته شدهاند بر روی آیپدم دیدهام. اما جای افسوس نیست چون الآن یک «آیپد پرو» دارم که به اندازهی کافی صفحهاش برای دیدن این فیلمها بزرگ شده اسـت!
در صدسالگی آقای دال!
او هم شبیه «آنتوان دوسنت اگزوپری»، نویسندهی کتاب «شازدهکوچولو»، در جوانی، خلبان جنگی بود. بعد از جنگ، خسته از نبردهای هوایی به واشنگتن رفت و نویسندگی را شروع کرد.
اولین داستانهایش براساس خاطرههایش از جنگ بود، اما کمکم به سمت ادبیات کودک و نوجوان رفت؛ جایی که به آن تعلق داشت.
او روزها و شبهای بسیاری را در اتاق کوچکش و روی کاناپهی محبوبش مینشست و کتابهای محبوب ما را مینوشت؛ «جیمز و هلوی غولپیکر»، «چارلی و کارخانهی شکلاتسازی»، «آقای روباه شگفتانگیز»، «چارلی و آسانسور بزرگ شیشهای»، «دنی، قهرمان جهان»، «داروی شگفتانگیز جورج»، «جادوگرها»، «ماتیلدا» و... را روی همین کاناپه و زیردستیای که با چسب نواری و کاغذ درستشده نوشت.
«رولد دال»، نویسنده و فیلمنامهنویس مشهور انگلیسی، در سیزدهم سپتامبر 1916 در کاردیف ولز بهدنیا آمد. تخیل بینظیر و کلام طنزآمیز رولد دال در کنار گیرایی تصویرگریهای جذاب و سادهی «کوئنتین بلیک»، دهههاست که نسلهای مختلف کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان را با خود همراه کرده اسـت.
او در طول زندگیاش 19 رمان نوشت که 17تای آن برای کودکان و نوجوانان اسـت. پرفروشترین کتاب او چارلی و کارخانهی شکلاتسازی اسـت که بیش از 20میلیون نسخه در سراسر جهان فروش رفته و از پرفروشترین کتابهای تاریخ ادبیات بهشمار میرود.
«غول بزرگ مهربان» سیزدهمین رمان اوست که سال در 1982 میلادی نوشت. او در این کتاب داستان «سوفی»، دختر یتیمی را روایت میکند که به دنیای غولها قدم میگذارد.
یکشب که سوفی روی تختخواب یتیمخانه دراز کشیده، از تخت پایین میآید، غافل از اینکه الآن درست ساعت جادوگری اسـت و هرچیز غیرعادی ممکن اسـت اتفاق بیافتد. دزدکی نگاه کردن به بیرون از پنجره همان و آغاز ماجرایی که به خواب هیچ بزرگسالی هم نمی آید همان.
هفت سال بعد، انیمیشن غول بزرگ مهربان به کارگردانی «برایان کاسگرُو» ساخته شد و یک سال پس از این انیمیشن، رولد دال، نویسندهی محبوب این کتاب در سال 1990 میلادی از دنیا رفت.
یکسال بعد «دیوید وود»، بازیگر و کارگردان انگلیسی که آثار نمایشی و تلویزیونی بسیاری برای کودکان و نوجوانان کار کرده بود، در یادبود دال اولین نمایش غول بزرگ مهربان را روی صحنه برد.
اما از سه سال قبل خبری مبنی بر اقتباسی بزرگ از این کتاب مشهور بهگوش رسید. «استیون اسپیلبرگ»، نویسنده و کارگردان بزرگ آمریکایی تصمیم داشت اولین فیلم سینمایی اقتباسشده از این کتاب را بهروی پردهی سینماها بیاورد.
تولید این فیلم پرهزینه که بسیاری از صحنههای آن با تکنیکهای کامپیوتری خلق شده، نزدیک به سه سال طول کشید و این فیلم در آستانهی صدمین سالگرد تولد رولد دال روی پردهی سینماهای جهان نقش بست.
سهشنبه 23 شهریورماه95، صدمین سالگرد تولد او بود و جشنهای بسیاری در سراسر دنیا برای تولد او برگزار شد.
واقیعت غمانگیز این اســت که افرادی که در کودکی به اندازه کافی عشق دریافت نکردهاند، در بزرگسالی نیز از روابط عاطفیشان عشق کافی نمیگیرند. کودکان خود را با پیامهای والدین هماهنگ میکنند. اگر والدین آشفته حال، غرق در مسائل زندگی و تحت فشارهای مالی و عاطفی باشند، نمیتوانند آن عشق و توجه و مراقبتی که لازمه رشد کودک اســت، به او بدهند. هرچند که والد ممکن اســت عمیقاً فرزندش را دوست بدارد، ولی این کافی نیست. البته که والدین نه باید و نه میتوانند عملکردی کامل و بدون نقص داشته باشند. ولی والدینی که عشق و توجه پایدار از خود نشان میدهند، بیشتر احتمال دارد فرزندانی بار بیاورند که در بزرگسالی به طور طبیعی به سمت عشق سالم حرکت کنند.
شما میتوانید با عشق ورزیدن به خود، آن چیزی را که هرگز دریافت نکردهاید، به خودتان بدهید. هر چه بیشتر در این راه به خودتان ارزش دهید، بیشتر جذب افرادی خواهید شد که به شما عشق می ورزند و رابطه لذتبخش متقابلی را تجربه خواهید کرد.
به جای آنکه مرتباً خود را ناکام کنید و به ملاقات افرادی شبیه به افراد قبلی بروید، برای مدتی همه ملاقاتها را متوقف کنید. در عوض تلاش کنید بخشهایی از خود را بازسازی کنید. بسیاری میگویند: قبول، ولی چه باید کرد؟ عشق ورزیدن به خودم را از کجا شروع کنم؟
ما چهار گام را برای بازسازی عزت نفس پیشنهاد میکنیم: چطور احساس کنیم که به «اندازه کافی خوب» هستیم؟ تمرین ها و بینش هایی برای رسیدن به الگوی جدید عشقِ به خود.
۱- هر روز زمانی را به تنهایی بگذرانید
اگر هرگز عشقی که باید را دریافت نکردهاید،تنهایی، تجربه وحشتناکی برای شما خواهد بود. و این بدان معناست که هرگز یاد نگرفته اید که رفتاری محبتآمیز با خود داشته باشید. به همین خاطر همیشه و به هر قیمتی از خودتان دوری میکنید.این الگوی اجتناب از خود، به پیچیدگیهای بیپایانِ عزت نفسِ پایین، دامن میزند. فقط و فقط متعهد شوید که حداقل یک ساعت در روز با خودتان وقت بگذرانید. طی این زمان مجله بخوانید، مراقبه کنید، و به دنبال راههایی بگردید که با خودتان راحت تر باشید و در آرامش بیشتری قرار بگیرید.
۲- با مهربانی با خود سخن بگویید
امروز، همین الان همه چیز را متوقف کنید و به گفتگوی درونیتان گوش دهید و ببینید درباره شما و زندگیتان چه می گوید. همه ما صدایی در ذهن داریم که درباره ما و زندگیمان نظر میدهد، قضاوت میکند و نتیجهگیری میکند. با شنیدنِ ندای درونیتان آغاز کنید. کاری کنید که کمتر قضاوتگر و خشن، و بیشتر مهربان و خوشسخن باشد. به این ترتیب میتوانید پیوندی گرم و دلنشین با خود برقرار کنید.
۳- سرگرمی و علاقهای ایجاد کنید که تماماً مال خودتان باشد
یک روش بسیار مؤثر برای بازسازی عزت نفس، انجام کارهایی اســت که هیچ ارتباطی با دوستان و خانواده ندارد، ولی به شما احساس ارزشمندی و کمال می دهد. زمانیکه با عزت نفس پایین خود مبارزه میکنید شاید سخت باشد که به خود اجازه دهید هر کاری که دوست دارید انجام دهید. زیرا شما معتقدید که به اندازه کافی خوب نیستید. ولی موضوع خوب «بودن» نیست، بلکه خوب «انجام دادن» یک کار اســت. شاید مایل باشید که داوطلبانه به دیگران کمک کنید، یا اهداف شخصی تان از تناسب اندام و تمرینهای ورزشی را دنبال کنید. یا شاید شغل نیمهوقت کوتاهی بگیرید. هرآنچه به شما کمک کند که دروناً احساس مفید بودن و شایستگی داشته باشید، تغییر مثبتی خواهد بود. ولی فراموش نکنید : بی نقص بودن مهم نیست، مهم انجام کاری اســت که در شما احساس خوبی نسبت به خودتان ایجاد میکند.
۴- خودتان را مجبور کنید که تصمیمات شخصی بگیرید
وقتیکه با ضعفتان در ارزش دادن به خود ، مبارزه میکنید، احساس میکنید که حتی نمیدانید بهترین چیز برای شما چیست. همین باعث میشود که از دیگران کمک بخواهید تا در مسیر زندگی شما را هدایت کنند. دیگران هم ممکن اســت شما را بازیچه قرار داده یا از شما بهرهکشی کنند. پس بهتر اســت که قطبنمای خودتان باشید. وقتی که نمیتوانید برای انجام دادن یا انجام ندادن کاری تصمیم بگیرید، نگران و وحشتزده میشوید. عیبی ندارد، به خودتان فضا بدهید تا راه و روش شخصیتان را بیابید. حتی اگر اشتباه کنید و تصمیم نادرست بگیرید، باز هم موفق بودهاید، چرا که این تصمیم مال شما بوده و برای بیشترین نفع خود تلاش کردهاید.
منبع: Psychology Today
ترجمه: سارا احمدی
۵۴۵۴
در این مطلب به صورت ویژه به خودکشی نوجوانانی پرداخته ایم که خودشان به زندگی شان پایان داده اند اما سوال اصلی ما این اســت چرا؟ چرا درست در عنفوان نوجوانی، در زمانی که بچه های دیگر به آرزوهای بزرگ و کوچکشان فکر کرده و برای آینده درسی و شغلی شان برنامه ریزی می کنند، عده انگشت شماری به مرگ می اندیشند و دوست دارند بمیرند تا اینکه زندگی خود را بسازند؟
در این مطلب به جای اینکه به تهیه گزارشی مختصر درباره خودکشی این بچه ها بپردازیم به دنبال علت وقوع آن هم رفته ایم و پای صحبت خانواده هایی نشسته ایم که واقعا فرزندشان را با جان و دل دوست داشته اند و نمی خواسته اند شاهد مرگ آنها پای چوبه داری باشند که خودشان با دست های کوچکشان آن را درست کرده بودند. به قول یک روانشناس زبده وقوع این گونه حوادث چند علتی اســت و دلیل خودکشی یک نوجوان نمی تواند فقط مشکل خانوادگی یا مالی باشد. این اتفاق ممکن اســت برای هر خانواده ای رخ دهد، پس شاید بهتر باشد بدون کسب اطلاعات درباره جزییات این ماجرا زود قضاوت نکنیم و به داغ خانواده ها نیفزاییم.
هم مدرسه ای های سجاد گفته بودند این پسر 16 ساله به خاطر تحقیر شدن در جمع اقدام به خودکشی کرده. شنبه دو هفته پیش بود که سجاد به همراه تعدادی از همکلاسی های خود از روستایشان چشمه بید عازم مدرسه شدند. تنها مدرسه واقع در روستای چشمه بید تا مقطع پنجم دبستان درس می داد و بچه های این مدرسه برای ادامه تحصیل باید 65 کیلومتر را پشت سر می گذاشتند تا خود را به مدرسه شبانه روزی شهید مطهری برسانند.
آنها کل هفته را در مدرسه به سر می بردند و چهارشنبه ها عازم خانه می شدند تا تعطیلات را در کنار خانواده شان پشت سر بگذارند اما دوشنبه هفته پیش به جای این که سجاد همراه با دوستانش به خانه بازگردد، او را با ماشین آمبولانس و برای اجرای مراسم تدفین به روستای چشمه بید منتقل کردند. این در حالی بود که یک چشم خانواده اش اشک بد و یک چشم شان خون. برادر بزرگ تر سجاد می گوید: «ما 9 خواهر و برادر هستیم و سجاد کوچک ترین عضو خانواده و ته تغاری بود. پدرم به شدت به او وابسته و همیشه حمایتش می کرد. همگی مان او را دوست داشتیم اما پس از این که برادرم در مدرسه خود را به دار آویخت همه جا اعلام شد که سجاد به خاطر نکوهش پدرم اقدام به این کار کرده در صورتی که اصل ماجرا چیز دیگری اســت.»
2- اول تحقیر بعد تنبیه
اما ماجرا از چه قرار بود و چرا پسر نوجوان 16 ساله تصمیم گرفت 65 کیلومتر دور از خانواده اش خود را از حلق آویز کند؟ سوالی که برادر سجاد اینطور جوابش را برایمان تعریف می کند: «روز شنبه سجاد همراه با دوستانش که آنها هم در همین روستا سکونت دارند به مدرسه رفتند. برادرم گویا برای خرید خوراکی به مغازه ای رفته که در نزدیکی مدرسه شان بوده. صاحب اصلی مغازه مردی 80 ساله اســت و پسری میانسال دارد. سجاد خرید خود را انجام داد، دو هزار تومان در دستانش بوده که پسر صاحب مغازه با دیدن پول های سجاد به پدرش می گوید که او پول ها را بی اجازه از دخل برداشته و در اصطلاح به سرقت برده اما پدر همان آقا گفته که این بچه ها مشتریان من هستند و دست به چنین کاری نمی زنند. من آنها را می شناسم.» اما مرد میانسال دست سجاد را گرفته و او را کشان کشان به سمت مدرسه برد درست در زمانی که زنگ تفریح بچه ها بود و همه دانش آموزان در حیاط مدرسه بودند.
برادر سجاد در ادامه می گوید: «همانجا آن مرد انگار ه دزد گرفته باشد سجاد را به حیاط مدرسه برده و شماتتش کرده و به او تهمت دزدی زد. یکی از مسئولان مدرسه هم سجاد را به دفتر برده اســت.
پدر سجاد درباره آخرین روز ملاقات پسرش اینطور می گوید: «رفتم مدرسه به سجاد گفتم چه شده پسرم. گفت هیچی بابا حل شد. دیدم سجاد حرفی به زبان نیاورد. این بود که به سراغ مدیر رفتم. گفتم چه شده، سجاد چه کار کرده؟ آنها هم گفتند خودت را نگران نکن پدرجان حل شده. مشکلی نیست. زنگ تفریح بود که من به سراغ پسرم رفتم اما خدا شاهد اســت که اصلا نه خود سجاد و نه مسئولان مدرسه هیچ حرفی راجع به اتفاقی که افتاده بود به من نگفتند.» وقتی زنگ تفریح تمام شد پسر روستایی می رود سر کلاس و پدر او تا زنگ تفریح دوم منتظرش می ماند تا شاید بتواند اصل ماجرا را از سجاد جویا شود.
«اما وقتی زنگ خورد همه بچه ها به حیاط مدرسه آمدند غیر از پسرم. از دوستانش که در روستای خودمان زندگی می کنند، پرسیدم سجاد کجاست؟ گفتند خجالت می کشد شما را ببیند رفته خودش را پنهان کرده. من هم بی خبر از حال پسرم نفهمیدم که او در عذاب اســت و گفتم شاید از من خجالت کشیده که خودش را پنهان کرده. فکر کردم مثل همیشه آخر هفته به خانه می آید و آنجا با او حرف می زنم. مسئولان مدرسه به من چیزی را توضیح ندادند. فقط گفتند نصیحتش کن در صورتی که همه اینها تهمت بوده. پسرم شیر پاک خورده بود. او هیچ کار خلافی تا آن روز انجام نداده بود.»
4- من او را سرزنش نکردم
پس از خودکشی سجاد، صاحب مغازه اغذیه فروشی مدعی شد که اشتباهی به سجاد تهمت زده و اظهار پشیمانی کرده بود اما خیلی دیر شده بود و پشیمانی مرد میانسال برای خانواده پسر 16 ساله هیچ سودی نداشت. پدر سجاد می زند زیر گریه دیگر نمی تواند صحبت کند و پسر بزرگش ادامه ماجرا را اینطور تعریف می کند. او می گوید: «همه سایت ها و روزنامه ها گفته بودند سجاد به خاطر نکوهش پدرم خودش را حل آویز کرده اما من می خواهم بگویم ما اینجا خانواده آبرومندی هستیم. پدرم غیر از سجاد 8 فرزند دیگر هم دارد و همه ما همیشه شاهد حمایت های پدرم از برادر ته تغاری مان بودیم. از آنجا که همه ما دانشجو هستیم و در شهرهای دیگر زندگی می کنیم، سجاد عصای دست پدرم بود.
اگر برادرم به خاطر مشکلات خانوادگی اقدام به خودکشی کرده چرا در خانه مان این کار را نکرده و 65 کیلومتر دورتر از خانواده دست به خودکشی زده؟ بعد از آن حادثه برادرم سه روز در فشار بوده و بچه های مدرسه برای این که سر به سر او بگذارند جلوی سجاد به یکدیگر گفته بودند وسایل خودتان را سفت بچسبید تا سجاد آنها را نبرد.»
به گفته برادر سجاد، در جریان تحقیقاتی که او درباره مرگ برادرش از هم مدرسه ای های این دانش آموز 16 ساله کرده، سجاد روز دوشنبه در حالی که دو روز از حادثه تحقیر شدنش مقابل دیگر دانش آموزان مدرسه می گذشت، به همراه دوستانش برای شام به سلف مدرسه نمی رود.
دوستانش به او اصرار می کنند که برای شام آنها را همراهی کند اما سجاد به آنها گفته اشتها ندارد. او سه روز در سکوت و انزوا به سر برد تا این که شب حادثه درست وقتی دوستانش از شام بازگشتند، پیراهن خود را برداشته و از خوابگاه برون می زند.
«دوستانش به سجاد گفته اند کجا می روی؟ او هم گفته پیراهنم کثیف شده و می روم آن را بشویم.» اما پسر نوجوان با استفاده از همان پیراهنی که در دستش بوده خود را از میله یکی از پنجره های این مدرسه حلق آویز کرده و به زندگی اش پایان داد. «این ماجرا می توانست خیلی زود توسط مسئولان مدرسه فیصله پیدا کند. در آن مدرسه مشاوری هست که لیسانس مشاوره دارد اما نه او و نه دیگر مسئولان مدرسه مشکل برادرم را جدی نگرفته و از او نپرسیدند که چرا برای شام سر میز حاضر نشده یا در این مدت دلیل انزوای او را جویا نشده اند.
آنها همانطور که به پدرم گفتند موضوع مهمی نیست و همه چیز حل شده، می توانستند در مورد سجاد هم همین رفتار را انجام داده و به جای این که او را تنبیه کنند، حمایتش کنند. برادرم به خاطر دو هزار تومان جانش را از دست داد.»
5- غیبت مرگبار
دوستان سجاد پس از 20 دقیقه که متوجه تاثیر او شدند در مدرسه به دنبالش رفتند اما با صحنه تلخی رو به رو شدند. «برادرم چه می دانست که چطور می تواند خود را بکشد اما آنقدر فشار روی او بوده که پیراهنش را تکه تکه کرده و از آن حلقه دار درست می کند و خودش را به دار می آویزد.» به گفته برادر سجاد حالا دو نفر از دانش آموزان همان مدرسه که دوستان سجاد و ساکن روستایشان هستند از ترس ترک تحصیل کرده اند «ما حتی یک دانش آموز دیگر در روستایمان داریم که به خاطر تنبیه در همین مدرسه سال ها پیش ترک تحصیل کرد. بچه های ما چه گناهی کرده اند که مجبورند برای ادامه تحصیل 65 کیلومتر دورتر از خانه و خانواده شان باشند. کاش در این روستا مدرسه ای بود که بچه ها پس از دوران ابتدایی می توانستند همین جا زیر سایه خانواده شان درس بخوانند.»
این روزها خانواده پسر 16 ساله در شرایط بدی به سر می برند و در این میان پدر سجاد نمی داند مرگ تلخ پسرش را باور کند یا حرف هایی که بی هیچ سندی روی سایت های خبری قرار گرفته و در آنها عنوان شده که سجاد به خاطر نکوهش پدر خود اقدام به خودکشی کرده. «آنقدر در این مدت پدرم برای سجاد گریه کرده که به ما گفته بدون او یکی دو ماه بیشتر زنده نخواهد ماند.»
خانواده سجاد در تلاش برای شکایت از مقصران حادثه هستند اما به گفته برادر او هنوز به شکایات آنها رسیدگی نشده و تنها جوابی که تحویلشان داده اند این بوده که سجاد خودش اقدام به خودکشی کرده و کسی مسبب آن نیست. «برادرم خودش را کشته درست اما چرا؟ به چه علت؟ اگر برادرم تحقیر نمی شد، اگر مسئولان مدرسه حمایتش می کردند آن وقت این اتفاق برایش رخ نمی داد. کافی بود مشاور مدرسه به سراغش برود بگوید صاحب مغازه به او تهمت زده و هیچ کس حرف های او را باور نکرده تا این که برای فرار از این بحران اقدام به خودکشی کرد.»
به گفته برادر سجاد او تصمیم داشت معلم شود اما در نیمه راه باز ماند. «همیشه به برادرم توصیه می کردم که در رشته برق ادامه تحصیل بدهد اما او گفت داداش می خواهم معلم بشوم. به همین خاطر وارد رشته انسانی شد اما چه می دانست که سال انتخاب رشته اش، سال پایان زندگی اش اســت؟»
پدر و مادر هاوره برای کار و جمع آوری سیب ها خود را به باغ سیب شان رسانده بودند. رحمان قادر شوان پدر هاوره کارگر اســت و مدتی بود که به همراه همسرش در باغ سیب مشغول به کار شده بودند. آنها طبق معمول روزهای گذشته، 6 صبح از خواب بیدار شدند تا به محل کارشان بروند. «به مادر بچه ها سپردم که هزار تومان پول توجیبی به هاوره بدهد اما هاوره همان لحظه از خواب بیدار شد و گفت بابا دو هزار تومان می خواهم برای طرح ویژه مدرسه که البته من نمی دانستم از چه طرحی صحبت می کند. اما با این وجود دو هزار تومان به پسرم دادم و به سمت محل کار شروع به حرکت کردیم.»
رحمان و همسرش نمی دانستند که آن روز آخرین دیدار آنها با پسرشان اســت. پدر این نوجوان 12 ساله در حالی که بغض راه گلویش را بسته در ادامه می گوید: «هاوره هر روز بعد از رفتن ما به باغ سیب، مدرسه اش که تمام می شد به خانه پدربزرگش می رفت. به همین خاطر هیچ نگرانی از بابت خواب و خوراکش نداشتیم و جایش امن بود. این بود که با خیال راحت به کارهایمان می پرداختیم و مطمئن بودیم که پدربزرگ و مادربزرگش از او خوب نگهداری می کنند». به اینجای صحبت که می رسیم، انگار که خاطرات هاوره برای مادرش زنده شده باشد می زند زیر گریه و پدرش سکوت سنگینی می کند.
حسن قادر شوان عموی هاوره که او هم از وقوع حادثه هنوز در شوک به سر می برد می گوید: «روز حادثه برادر بزرگ ترمان کاک رحیم که به خانه پدرمان رفته بود هاوره را آنجا دیده و با او مزاح و بگو بخند کرده.» به گفته عموی هاوره هیچ کدام از آنها تصور نمی کردند که پسر نوجوان در فکر پایان دادن به زندگی به سر می برد. «برادرم از راه کارگری نان در می آورد اما هیچ وقت نشده بود که برادرزاده ام چیزی بخواهد و او برایش نخرد. هاوره پسر بزرگ برادرم بود و نه شاهد گوشه گیری اش بودیم و نه انزوا. خودمان هم نمی دانیم چه شد که دست به این کار زد».
در حالی که خانواده شوان در بهت و ناباوری این واقع به سر می برند اما خاطره آن روز هیچ وقت از خاطرشان نخواهد رفت. پدر هاوره با صدایی لرزان می گوید: «وضعیت مالی خوبی ندارم اما هیچ وقت اجازه ندادم پسرم کمبودی را احساس کند.» آنها زمانی پسرشان را پیدا کردند که داخل اتاق دربسته جلوی آینه خود را با طناب حلق آویز کرده بود در حالی که یک چهارپایه به زیر پاهایش قرار داشت. پدر هاوره می گوید: «دو شب قبل از وقوع این حادثه تلخ، هاوره پای برنامه یکی از کانال های ماهواره نشسته بود. از این کانال فیلمی در حال پخش بود که یک نفر در آن خود را اعدام کرد.» پس از هاوره از والدین خود سوالاتی درباره اعدام و این که چطور انجام می شود، پرسید اما پدرش هر چقدر به آن شب فکر می کند یادش نمی آید که در مقال سوال های تعجب برانگیز پسرش چه پاسخی داده.
به نظر پدر هاوره، پسرش تخت تاثیر فیلمی که چند روز قبل از خودکشی، شاهد بوده و از روی کنجکاوی اقدام به دار آویختن خودش کرده اســت. البته در خیلی از سایت های خبری ادعا شده بود که هاوره به خاطر کادوی 100 هزار تومانی که باید به مدرسه پرداخت می کرد و برای همه دانش آموزان اجباری بود اقدام به خودکشی کرده. چرا که قادر به تهیه این مبلغ پول نبوده اســت اما پدر هاوره با اعتراض به همه شایعات پخش شده، اظهار می کند که پسرش کمبودی نداشته و به خاطر مشکلات خانوادگی اقدام به خودکشی نکرد.
می خواهم بروم بهشت!
زمان زیادی از خودکشی پسر 12 ساله در اشنویه نگذشته بود که خودکشی دانش آموزی دیگر این بار در منطقه رستمکلا تیتر خیلی از روزنامه های خبری شد. فاجعه هولناکی که تنها چند هفته از وقوع آن می گذرد و خانواده علی در شرایط مساعدی برای مصاحبه قرار ندارند. به همین خاطر عموی علی حادثه خودکشی برادرزاده اش را اینطور برایمان تعریف می کند: «هنوز بلایی که بر سرمان آمده را باور نداریم. علی پسر شاد و خوبی بود. همه او را دوست داشتیم حتی معلم هایش از لحاظ درسی و اخلاقی علی را خیلی دوست داشتند.»
به گفته عموی این پسر 14 ساله، علی یک روز قبل از این که به زندگی اش پایان بدهد در مدرسه با دوستانش والیبال بازی می کند اما قبل از این که از دوستانش جدا شود به آنها می گوید من می خوام برم بهشت. فردا بیایید تشییع جنازه ام». اما دوستانش حرف های علی را شوخی تلقی کردند. «خانواده برادرم از نظر وضع مالی در شرایط خوبی هستند و علی هرچه نیاز داشت مادر یا پدرش برای او می خریدند. حتی در مدرسه درس هایش خوب بود و معلم ها از رفتارش راضی بودند.» اما چه شد که علی به زندگی اش پایان داد؟ با وجود این که چند روز از مرگ پسر نوجوان می گذرد هنوز آنها جوابی برای این سوال در ذهنشان پیدا نکرده اند.
«آن روز که علی از مدرسه به خانه برگشت، هیچ کسی در خانه شان نبود. برادرم سر کار و زن برادرم برای خرید رفته بود بیرون.» مادر علی برای او ناهارش را آماده گذاشته بود تا پسرش که خسته از مدرسه به خانه باز می گردد گرسنه نماند. «علی ناهارش را می خورد و به اتاقش می رود.» پسر نوجوان در اتاق در بسته به سر می برد که پدر و مادرش به خانه بازگشتند. سکوت خانه و غیبت طولانی علی باعث شد تا پدرش به اتاق او سری بزند اما برادرم با صحنه دردناکی رو به رو شد. صحنه ای که هیچوقت از ذهنش خارج نخواهد شد. علی با پارچه ای خود را از پنکه سقفی خانه به دار آویخته بود.»
پدر علی در حالی که اشک چشم هایش را پر کرده بود، اجازه نداد تا مادر علی با این صحنه رو به رو شده و وارد اتاق شود. «زن داداشم بیرون اتاق در حال گریه کردن بود که با تلفن برادرم من به سرعت خودم را به خانه آنها رساندم. پلیس و اورژانس هم آمده بودند. پدرش خیلی سعی کرد که مادر علی جگر گوشه اش را در آن وضعیت نبیند. اما نمی دانم کدام از خدا بی خبری عکس او را در سایت های مجازی منتشر کرد و به داغ این خانواده دامن زد.»
پدر علی او را در حالی از چوبه اعدام ساختگی اش پایین آورد که بدن بی جان پسرک سرد و نامه ای در دستش مچاله شده بود. «علی در نامه اش نوشته بود هیچ کس مقصر نیست. خودم مقصر هستم و با کسی مشکلی نداشت. من مردم جشن برادرزاده ام را بگیرید.» نامه ای که آخرین یادگاری علی برای خانواده اش بود. «موبایلش را چک کردیم اما هیچ چیز در گوشی اش نبود. حتی همه دفترهای درسی اش را هم چک کردیم اما چیزی پیدا نکردیم. فقط دوستانش گفتند که او روز قبل از این حادثه تلخ گفته بود که می خواهد برود بهشت».
وبسایت چطور: شاید اعتراف کردن به این موضوع برای برخی افراد دشوار باشد، اما این یک حقیقت اسـت که همهی ما انسانها به اینکه دیگران دربارهی ما چه فکری میکنند، اهمیت میدهیم و کم یا زیاد، همهی ما تمایل داریم که جذاب باشیم یا دستکم از ما خوششان بیاید.
افراد اغلب در عرض چند ثانیهی اول دیدار با ما شروع به فکر و قضاوت دربارهی شخصیتمان میکنند و این ارزیابیها و قضاوتها ممکن اسـت روی این تصمیم که ما را استخدام کنند، یا با ما قرار بگذارند یا دوست شوند تأثیر بگذارد. پس باید پیش از آنکه خیلی دیر شود، بهترین تأثیر را روی افراد بگذاریم.
بدیهی اسـت که برای اینکه دوست داشته شویم، اساسا باید انسانهای خوب، باملاحظه و معقولی باشیم. اما نکاتی ریزتر و ظریفتر نیز وجود دارند که رعایت کردن آنها تأثیر بسیار عمیقتری روی دید دیگران نسبت به ما میگذارد.
با اینکه این نکات ممکن اسـت بیاهمیت به نظر برسند، ولی اگر به طور روزمره آنها را در روابطمان به کار ببریم، کمکم میان دیگران به فردی محبوب تبدیل میشویم. در این مقاله میخوانید که چطور در نگاه اول دوستداشتنی باشیم.
بهترین بخش ماجرا این اسـت که کل این روند تنها ۴ ثانیه طول میکشد. پس برای اینکه بدانید چطور بیمعطلی دوستداشتنی به نظر برسید، ادامهی این مطلب را از دست ندهید.
بوثمن دربارهی زبان بدن میگوید: «باید قلبتان را مستقیما به سمت شخص مقابلتان نشانه بروید. قلبتان را با دستها یا بازوهایتان نپوشانید. اگر کت پوشیدهاید، حتما پیش از ملاقات، دکمههای آن را باز کنید.»
داشتن برخوردی مثبت نیز به همان اندازه اهمیت دارد. بوثمن میگوید: «هنگامی که با طرف مقابلتان سلام و احوالپرسی میکنید، خودتان نیز باید این حس مثبت را احساس کنید و نسبت به آن آگاه باشید.»
اگر شما نیز در برقرار کردن ارتباط چشمی، احساس راحتی نمیکنید و معذب هستید، بوثمن برای اینکه به این کار عادت کنید، روشی پیشنهاد میدهد: «هنگام تماشای تلویزیون، به رنگ چشم افرادِ روی صفحه توجه کنید و آن رنگها را در ذهنتان نام ببرید. روز بعد، همین کار را در مورد افرادی که ملاقات میکنید، تکرار کنید.»
فقط حتما گهگاهی ارتباط چشمی را قطع کنید و به جای دیگری نگاه کنید. همانطور که «کارول کینسی گومَن»، نویسنده و سخنران مشهور، در وبسایتِ «فوربس» (Forbes) مینویسد: «ارتباط چشمیِ طولانی ممکن اسـت به نظر طرف مقابل بیادبانه یا حتی ترسناک باشد.»
بوثمن توصیه میکند: "اولین کسی باشید که لبخند میزند. با این کار به دیگران این پیام را میدهید که فردی صادق و صمیمی هستید."
تحقیقات نشان داده اسـت که در موقعیتهای شاد وقتی کسی را ملاقات میکنید، با لبخند زدن باعث میشوید که او شما را به خاطر بسپارد.
هنگامی که طرف مقابلتان نامش را به شما میگوید، سعی کنید چند باری در صحبتهایتان آن را تکرار کنید. برای نمونه، بگویید: «سارا! از آشناییِ شما خوشحالم، سارا!»
هنگامی که چندین نفر را ملاقات میکنید و دست دادن با همه ممکن نیست، بوثمن توصیه میکند که میتوانید روشِ «دست دادنِ بیدست» را انجام دهید. به این صورت که هر کاری را که هنگام دست دادن با یک نفر انجام میدهید، تکرار کنید. قلبتان را به سمت آنها نشانه بگیرید، سلام کنید و لبخند بزنید، اما دستتان را دراز نکنید.
وقتی با پوست بدون محافظ زیر آفتاب بیرون بروید عواقب بدی به دنبال خواهد داشت. عواقبی چون سوختگی، قرمزی و پوسته پوسته شدن که در اثر زیرآفتاب ماندن ایجاد می شود. شاید اکنون انتظار داشته باشید که درباره کرم های ضد آفتاب و SPF برایتان بگویم اما حالا که دیگر این عوارض برای پوست ایجاد شده اند باید به فکر راهی برای درست کردن آن باشیم.بهترین راه استفاده آلوئه ورا می باشد. شاید این گیاه نتواند به سرعت آفتاب سوختگی ها را درمان کند اما می تواند در طول دوره بهبود و درمان پوست را خنک و تسکین دهد. اگر به فکر سفری به کنار دریا هستید همراه خود ژل یا مرطوب کننده آلوئه ورا ببرید تا پس از آفتاب به پوست و بدن خود بمالید. اگر پوست صورت دچار آفتاب سوختگی شده اســت با تمیز کننده آلوئه ورا آن را بشوئید.
آلوئه ورا آبرسان پوست
آلوئه ورا علاوه بر خاصیت تسکین دهنده برای پوست خاصیت آبرسانی نیز دارد. روغن این گیاه پوست هایی که بیش از حد خشک شده اند را مرطوب می کند و مانع پوسته پوسته و خشک شدن پوست می شود. این فصل سال مرطوب نگه داشتن پوست بسیار مهم اســت زیرا گرمای تابستان رطوبت طبیعی پوست را می گیرد. سعی کنید لوسیونی که استفاده می کنید را ابتدا با آلوئه ورا ترکیب کنید.
خاصیت مرطوب کننده و آبرسان این گیاه برای موها نیز کاربرد دارد و می تواند موهای خشک و شکننده را درمان کند. اگر موهایتان در اثر آب دریا و استخر شکننده و خشک شده باشد فقط کافی اســت ماسک موی آلوئه ورا استفاده کنید تا لطافت و درخشندگی را به آن بازگردانید.