مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

روانشناسی زشتی در کودکان: به من می‌گن میمون!

جام جم سرا: گاهی از برخی والدین کودکان شنیده‌ایم: «میمون هرچی زشت‌تره، اطوار و بازیش بیشتره.» آنها چنین ضرب‌المثل‌هایی را در مورد کودکان زشت به کار می‌برند خصوصا اگر مربوط به کودک خودشان نباشد.

سهیلا مستوفی، روان‌شناس و مشاور خانواده در این باره می‌گوید: وقتی مادری صاحب یک فرزند زشت می‌شود، ممکن است واکنش منفی از خود نشان دهد و خانواده کودک بسته به درکی که از موضوع دارند واکنش متفاوتی نشان دهند.

یکی از واکنش‌های رایج نسبت دادن چهره کودک به طرف مقابل است که این خود سبب تنش در خانواده می‌شود.

این روان‌شناس می‌گوید: موفقیت یک فرد در زندگی بیش از هرچیز وابسته به توانمندی‌های اوست پس اگر خانواده‌ای‌صاحب یک کودک واقعا زشت شدند، بهتر است به او کمک کنند تا توانایی‌هایش بیش از چهره‌اش دیده شود. او می‌افزاید: برجسته‌سازی توانایی‌های کودک و پرهیز از برجسته کردن اهمیت زیبایی در نظر او می‌تواند از آسیب‌های روحی و تخریب اعتماد به نفس وی بکاهد.

مستوفی حمایت والدین از کودک با صحبت نکردن در مورد زشتی او نزد دیگران را یکی از ابزارهای مهم مقابله با این مساله می‌داند.

او می‌افزاید: امروزه عمل‌های زیبایی فک، صورت، پیشانی، بینی، گونه و... تا حدی پیشرفت کرده که فرم بومی چهره‌ها را کلا متحول کرده و پیچیده‌ترین عیوب را ترمیم می‌کند. بنابراین حتی کودک زشت شما اگر دختر هم باشد باز جای نگرانی نیست و می‌توانید از همین امروز برای سال‌های جوانی او پس‌انداز کنید تا بموقع بتوانید کاری را که لازم است انجام دهید.

مستوفی می‌گوید: وقتی کودک ببیند والدین او پذیرای چهره او نیستند دچار ناامیدی و سرخوردگی می‌شود و از حضور در جمع کناره خواهد گرفت. پس بهتر است دراین مورد سخن نگویید و نگذارید دیگران نیز به این موضوع دامن بزنند.

چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)


ادامه مطلب ...

متلک به دختران، حرکت زشتی که عادت شد! صحبتهای برخی خانمها در این مورد …

متلک به دختران، حرکت زشتی که عادت شد!/ صحبتهای برخی خانمها در این مورد …

«پا می دی واسه فلج می خوام»، «پا می دی واست کفش بخرم»، «تفنگو بده خرس بزنیم»، «مداد نوکی رو ببین». متلک ها ممکن است رکیک باشد، ممکن است ایرادی از ظاهرت باشد یا نه کنایه های خیلی تمیز که تعریف از ظاهر و وجنات و کمالاتت است. به هر حال دختران باید به خاطر هر خصوصیتی که دارند، متلک بشنوند، دختر چاق یکجور، دختر لاغر یک جور، دخترها با مانتوی کوتاه یک نوع متلک می شنوند و با مانتوی بلند هم جور دیگر.
مزاحمت برای دختران مزاحم نوامیس مزاحم زنان متلک پرانی
مثلا پسری اگر چاق باشد، کسی به او نمی گوید: «بادکنک، نختو بگیرم نری هوا؟». در صورتی که این متلک، متلک رایجی است که خیلی از دختران چاق می گویند به آنها در خیابان نسبت داده می شود.

یا مثلا جمله «دماغت ماستیه» متلکی است که دخترهایی که دماغشان را سربالا عمل کرده اند می شنوند. کمتر پسری تا به حال به خاطر لنگ زدنش در خیابان و از سوی آدم های غریبه متلک شنیده است، اما بعضی از دخترهایی که پایشان مشکل دارد می گویند پسرها به خاطر این مشکل مسخره شان کرده اند و متلک انداخته اند.

مزاحمت برای دختران مزاحم نوامیس مزاحم زنان متلک پرانی

این فرهنگی است که طی سال ها با خوی بعضی از مردم جامعه عجین شده است. فرهنگ مسخره کردن، متلک انداختن و زیر ذره بین گذاشتن افرادی که نمی شناسیم. شاید هم راحت ترین جرمی که می شود در ایران مرتکب شد، همین باشد: «متلک انداختن به زنان عابر». جرمی که نه مجرمان از «جرم» بودنش اطلاع چندانی دارند و نه قربانی. زنان عابر با وجود ناراحتی از این مزاحمت ها، حتی نمی دانند این پدیده «متلک انداختن» در قانون ما جرم محسوب می شودو متلک اندازها هم با خیال راحت از اینکه کسی آنها را شماتت نمی کند و دنبال ماجرا را نمی گیرد، با آزار دادن دیگران تفریح می کنند.

سمانه دختری است که به گفته خودش بارها قربانی خشونت کلامی پسران رهگذر شده است. او به هفت صبح می گوید: «فقط دختران با پوشش مانتو نیستند که قربانی می شوند. این متلکها نصیب کسانی هم که چادری هستند می شود. من خودم یک دوست چادری دارم که بارها از متلکهایی که بهش گفته اند با هم حرف زده ایم.»

بد حرفی نیست، به سراغ یکی از دختران چادری می رویم تا از او هم درباره مزاحمت های گاه به گاه خیابانی بپرسیم. مهر اوه دختری چادری و دانشجو است. او می گوید: «من دختری هستم که نسبتا چاقم و با وجودی که چادر سرم می کنم این چاقی مشخص است. گاهی می شود که وقتی از مقابل دسته ای از پسران رد می شوم به من متلک های ناجور می گویند و چاقی ام را به رخم می کشند.» از او می پرسیم مثلا چه متلک هایی می گویند؟ چندتایش را که یادم می آید اینها بوده: «کیسه بوکسو ببینین» یا «تفنگو بده خسر بزنیم» یا «کو اون تفنگ فیل کش من».

با دختر دیگری حرف می زنیم که چادری نیست اما معمولا با مانتوی بلند و حجاب خوب در همه جا تردد می کند. او می گوید که محل کارش در خیابان مولوی است و هر دفعه که از جلوی مغازه ها رد می شود محال است متلک نشنود: «عروس خانوم، جهیزیه نمی خوای»، «چه دختری، حیف نیست تا الان ازدواج نکردی»، «پا می دی واست کفش بخرم؟». او در ادامه می گوید: «درست است که حرف های رکیک و زشتی نمی زنند ولی همین که دائم یک عده دور و بر گوشت پچ پچ کنند و بخواهند از تو ایرادی بگیرند یا درباره ات نظر بدهند، اعصابت را به هم می ریزد و آستانه تحملت را کم می کند اما متاسفانه چون هر روز از اینجا تردد می کنم ومحل کارم اینجاست نمی توانم به آنها چیزی بگویم، اینجور وقت ها آدم یک چیز هم بدهکار می شود.»

حتی کودکان و نوجوانان دختر هم از این نوع مزاحمت ها در امان نیستند. این نوع خشونت ها از سنین نوجوانی شروع می شود. یکی از دخترهای دانشجوی ۲۱ ساله در گفتگو با هفت صبح در این باره می گوید: «شاید ۱۱ سال بیشتر نداشتم که وقتی با مادرم برای خرید بیرون رفته بودیم من بیرون مغازه ایستاده بودم و ویترین را تماشا می کردم که یک مرد مسن به من تعرض جسمی کرد، این موضوع به شدت در ذهنم اثر منفی گذاشت و تا مدت ها از مردها بدم می آمد و فکر می کردم که من چه کار زشتی کرده ام که باید با من اینطور رفتار شود؟»

متلک فقط برای نوع پوشش نیست

وقتی از زنان چاق می پرسیم تا به حال در خیابان به شما متلک انداخته اند، یک قطار جمله ردیف می کنند: «تو چرا راه میری؟ باید قل بخوری»، «کدو قل قل زن تو ندیدی پیرزن؟»، «فرار کنید… غولا حمله کردن!»، «خانم یواش راه برو، زمینداره می لرزه»، «تانک وارد می شود». این متلکها و ده ها متلک دیگر که بعضی از آنها را حتی نمی شود به زبان آورد جملاتی هستند که شاید خنده دار به نظر بیایند، اما برای کسانی که مورد حمله و تمسخر دیگران با این جملات قرار می گیرند اصلا خنده دار نیست و البته پیکان این تیکه و کنایه ها به سمت «زنان چاق» است و نه مردان چاق. چون مردها، چاق بودنشان نه خیلی زیاد به چشم دیگران بد جلوه می کند و نه خودشان دغدغه چاقی و شکم جلو آمده شان را دارند.

البته فکر نکنید که دخترهای لاغر از این قاعده مستثنا هستند. آنها هم متلکهایی می شنوند از این قبیل که: «مداد نوکی» و … گوشه و کنایه هایی که شاید در وهله اول خنده دار به نظر بیاید اما این سوال را به وجود می آورد که چطور یک نفر غریبه این شجاعت را دارد که خیلی راحت به یک فرد غریبه دیگر این صفت ها را نسبت دهد، در حالی که همین فرد اگر «مرد« باشد، این شجاعت را ندارند.

به سراغ جامعه مردان می رویم تا ببینیم پسران و مردان از گفتن این به اصطلاح «متلک»ها چه انگیزه ای دارند؟ با چند پسر در رنج سنی ۱۹ تا ۲۷ سال در این باره گفتگو کردیم. یکی از پسرها که ۲۵ سال دارد از انگیزه های دوستان هم سن و سالش می گوید: «پسرها با این کار به دنبال قدرت و تاییدطلبی هم سن و سال هایشان هستندکه مثلا طرف چقدر با جربزه ست که به فلان دختر چنین حرفی زد.»

مزاحمت برای دختران مزاحم نوامیس مزاحم زنان متلک پرانی

پسرها: فرهنگ مسخره کردن از دبیرستان باب می شود

یکی از پسرهای دانشجو در گفتگو با هفت صبح می گوید که این نوع رفتارها ریشه در دوران دبیرستان دارد: «پسرها در دوره دبیرستان از هم سن و سال هایشان یاد می گیرندکه باید اینطور رفتار کنند تا مقبول جمع باشند.»

پسر دیگری می گوید که این مشکل به جدا بودن مدارس دخترانه و پسرانه ربط ندارد: «مشکل اصلی عقده های فروخفته جنسی است که بعضی از پسرها می خواهند با گفتن متلک تخلیه اش کنند، چون جای دیگری نیست که این هیجانات را تخلیه کنند.»

«۱۰ درصد دنبال تفریح هستند و بقیه دنبال برقراری ارتباط با دخترها هستند، برای همین گاهی هم اگر دختر جواب ندهدو یا بی تفاوت رد شود، ممکن است به او حرف بدی بزنند.»
این حرف پسری ۲۵ ساله و دانشجوست. او معتقد است که متلک انداختن درجامعه ما تبدیل به یک جور عرف شده: «خودمن وقتی از کنار دبیرستان دخترانه رد می شوم، بارها شده که دخترهای دبیرستانی بهم متلک انداخته اند.»

با من دوست می شی؟!

شماره می دی؟!

اینا یه سری الفاظی یه که بین یه سری ها (که نصفشون ادعایه روشنفکری میکنن) رایج شده

می خوام آثار این اعمال ناشایست ( همون دوستی دختر و پسر رو که متا سفانه بین خیلیا رایج شده) رو مینویسم:

۱- بیماری روحی: برای مثال بعد از این که ازدواج می کنن به زن یا شوهرشون مشکوک می شن که نکنه با کسی سر و سِر و روابطی داره و یا یکی دیگه این که شکست عشقی می خورن و یا افسرده میشن.

۲- که از اولی خیلی مهم تره این که قرآن با این کار مخالفت کرده و در نتیجه گناه بزرگیه که مدرک هم دارم:

بسم الله الرحمن الرحیم:

بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا

أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَهٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَیْرٌ

لَّکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ “سوره ی نساء آیه﴿۲۵﴾”

معنی:[همه] از یکدیگرید پس آنان را با اجازه خانواده‏شان به همسری [خود] درآورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند نه زناکار و یا پنهانی رفیق [مرد] داشته باشند پس چون به ازدواج [شما] درآمدند اگر مرتکب فحشا شدند پس بر آنان نیمی از عذاب [=مجازات] زنان آزاد است این [پیشنهاد زناشویی با کنیزان] برای کسی از شماست که از آلایش گناه بیم دارد و صبر کردن برای شما بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است

“سوره ی نساء آیه﴿۲۵﴾”

البته این رو فقط به زن ها نمی گه تازه وای به حالشون چون با آدم درستی ازدواج سالم نخواهند کرد و زندگی سالمی م نخواهند داشت (دو باره قرآن رو شاهد می گیرم):

الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ

مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ

“سوره نور آیه ﴿۲۶﴾”

معنی:

زنان پلید برای مردان پلیدند و مردان پلید برای زنان پلید و زنان پاک برای مردان پاکند و مردان پاک برای زنان پاک اینان از آنچه در باره ایشان می‏گویند بر کنارند برای آنان آمرزش و روزی نیکو خواهد بود

پس بعضیا !! خواهشاٌ دست از این کارا بردارید که اگه هر چه قدر بیشتر گناه کنید بیشتر گیر میکنید.

منبع : برترینها
متلک پرانی مزاحم زنان مزاحم نوامیس مزاحمت برای دختران


ادامه مطلب ...

مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود!

[ad_1]
عصرایران: موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.
مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود!

دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید:

 - آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟

دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت:

- بله، شما چه عقیده ای دارید؟

- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»

درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:

«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه اســت. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی اســت به او عطا کن»

فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.

او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.
 
نتیجه اخلاقی:

 دخترها از گوش خام می شوند و پسر ها از چشم!


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا ...2 جولای 2013 ... مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و ...14 ژوئن 2016 ... داستان مرد زشت , داستان کوتاه , داستان های زیبا , داستان های آموزنده , داستان های جالب , داستان های بزرگان , داستان های مذهبی , انواع داستان,داستان مرد ...موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا ...موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از ...18 ژانويه 2014 ... اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن دختر زیبا.مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای ...مرد سرشناس زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! عکس موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی ...28 فوریه 2013 ... مرد سرشناس زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار ...


کلماتی برای این موضوع

زیباترین مکان های دیدنی شهر دبییکی از شهرهای مهم امارات متحده عربی است دبی یکی از هفت امارت امیر نشین امارت متحده داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک گنجور عبید زاکانی موش و گربهبا دو بار کلیک بر روی هر واژه می‌توانید معنای آن را در لغت‌نامهٔ دهخدا جستجو کنیدداستان های زیبا و خواندنی داستان های مثنوی معنویداستانهایمثنوییک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می کودک، اخبار کودکان، خبرهای کودک، حوادث کودکان، …کودک یک ساله ای که زندگی بخش شد کتاب بریل در کانون پرورش فکری کودکان به نمایش گذاشته زبان و ادبیات فارسی ادبیات فارسیشماره‌ی نوشته ۵۵ ۴ ترحم امیری امرایی ادبیات غنایی زبان فارسی یکی از بحث‌های دامنه معجزه دات کامخداى تعالى پیامبران و اوصیاى ایشان ع را با معجزاتى که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر رمانی عاشقانه و زیبا که هرگز از خوندنش پشیمون …لحظاتی بعد با شنیدن صدای شایان در حالی که بشدت تعجب کرده بودم در را برایش باز کردم و سروش، از اسلام‌گرایی تا تأیید همجنس‌گرایی و زنا با …روشن است که مطالعه قسمت اوّل برای فهم بهتر این قسمت ضرورت دارد چرا که نویسنده در صدد جالب کده ، پیامک ، آهنگ پیشواز تعبیر خواب …ارسال اس ام اسمانسل بوسه های خیابانی هستیمنسل خوابیدن بااس ام اسنسل درد‎ ‎و‎ ‎دل با‎ ‎غریبه


ادامه مطلب ...

جادوگری که زشتی دخترش را با زیبایی عروس حاکم عوض کرد

[ad_1]

 داستانی از لتونی

مادری دختری داشت که مانند سپیده دم زیبا و روشن بود. (1) حاکم شهر او را دوست داشت و می‌خواست به عقد خودش درآورد. جشن عروسی نزدیک شده بود. عروس رفت برادرش را، که در نقطه‌ی دوری می‌زیست، به جشن عروسی دعوت کند.
دخترک در بین راه کلبه‌ای دید که در کنار راه قرار داشت. از توی کلبه پیرزن فرتوتی بیرون آمد و دختر را به درون کلبه دعوت کرد و گفت:
- دخترک زیبا، بیا توی کلبه، بگذار پاهای آزرده‌ات اندکی از رنج راه بیاسایند.
دخترک زیبا وارد کلبه شد و شب را در آن‌جا گذرانید.
این پیرزن یک جادوگر بدخواه بود.
صبحگاهان وقتی که دخترک دوباره خواست به راه خودش ادامه دهد، جادوگر مانع رفتن او شد. او را در اتاقک تاریکی زندانی کرد و به او دستور داد که از شکاف در آن قدر آه بکشد که دیگر جان و نیرو نداشته باشد. دختر جادوگر در آن طرف شکاف در ایستاده بود و آه‌های دختر را می‌شنید. چندی نگذشت که در اثر جادو تمام قشنگی‌های عروس حاکم به دختر زن جادوگر منتقل شد و زشتی و بدترکیبی آن دختر هم به عروس حاکم انتقال یافت. دختر جادوگر چنان دختر زیبایی شد که در قشنگی نظیر نداشت. او به شکل دختر زیبا و عروس حاکم نزد برادرش رفت و او را به جشن عروسی خودش و حاکم دعوت کرد.
روز بعد عروس واقعی حاکم از چنگال زن جادوگر نجات یافت و نزد برادر آمد. دختر جادوگر او را دید و زیر لب گفت:
- نگاه کن ببین چه دختر زشت و بدترکیبی به طرف تو می‌آید. او را مجبور کن که اسب‌های تو را بچراند.
برادر حرف او را گوش کرد و خواهرش را به چراندن اسب‌ها گماشت. دخترک اسب‌ها را می‌چراند و این آواز را زمزمه می‌کرد:
- برادر به عیش و نوش سرگرم اسـت،
خانه پر از بستگان و مهمان اسـت،
من یگانه کسی هستم که این‌جا در مزرعه پیش اسب‌ها اندوهگینم.
برادر وقتی که این آواز را شنید حس کنجکاویش تحریک شد و خواست بداند که مقصود از این آواز چیست. دخترک وقت را غنیمت شمرد و آنچه را که در راه به سرش آمده بود برای برادر تعریف کرد و به او فهماند که دختر زیبایی که نزد او آمده خواهرش نیست.
برادر بدون تأخیر دختر جادوگر را مجبور کرد که زیبایی خواهرش را برگرداند. دخترک بار دیگر زیبایی خودش را به دست آورد. پسر برای این که خواهرش در راه دوباره گرفتار زن جادوگر نشود خود او را به خانه رساند.
چیزی نگذشت که جشن عروسی بسیار مجلل دختر با حاکم برگزار شد.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود!

[ad_1]
عصرایران: موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.
مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود!

دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید:

 - آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟

دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت:

- بله، شما چه عقیده ای دارید؟

- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»

درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:

«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه اســت. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی اســت به او عطا کن»

فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.

او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.
 
نتیجه اخلاقی:

 دخترها از گوش خام می شوند و پسر ها از چشم!


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا ...2 جولای 2013 ... مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و ...14 ژوئن 2016 ... داستان مرد زشت , داستان کوتاه , داستان های زیبا , داستان های آموزنده , داستان های جالب , داستان های بزرگان , داستان های مذهبی , انواع داستان,داستان مرد ...موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا ...موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از ...18 ژانويه 2014 ... اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن دختر زیبا.مرد زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای ...مرد سرشناس زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! عکس موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی ...28 فوریه 2013 ... مرد سرشناس زشتی که با یک جمله دل دختر زیبا را ربود! موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار ...


کلماتی برای این موضوع

زیباترین مکان های دیدنی شهر دبییکی از شهرهای مهم امارات متحده عربی است دبی یکی از هفت امارت امیر نشین امارت متحده داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک گنجور عبید زاکانی موش و گربهبا دو بار کلیک بر روی هر واژه می‌توانید معنای آن را در لغت‌نامهٔ دهخدا جستجو کنیدداستان های زیبا و خواندنی داستان های مثنوی معنویداستانهایمثنوییک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می کودک، اخبار کودکان، خبرهای کودک، حوادث کودکان، …کودک یک ساله ای که زندگی بخش شد کتاب بریل در کانون پرورش فکری کودکان به نمایش گذاشته زبان و ادبیات فارسی ادبیات فارسیشماره‌ی نوشته ۵۵ ۴ ترحم امیری امرایی ادبیات غنایی زبان فارسی یکی از بحث‌های دامنه معجزه دات کامخداى تعالى پیامبران و اوصیاى ایشان ع را با معجزاتى که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر رمانی عاشقانه و زیبا که هرگز از خوندنش پشیمون …لحظاتی بعد با شنیدن صدای شایان در حالی که بشدت تعجب کرده بودم در را برایش باز کردم و سروش، از اسلام‌گرایی تا تأیید همجنس‌گرایی و زنا با …روشن است که مطالعه قسمت اوّل برای فهم بهتر این قسمت ضرورت دارد چرا که نویسنده در صدد جالب کده ، پیامک ، آهنگ پیشواز تعبیر خواب …ارسال اس ام اسمانسل بوسه های خیابانی هستیمنسل خوابیدن بااس ام اسنسل درد‎ ‎و‎ ‎دل با‎ ‎غریبه


ادامه مطلب ...

جادوگری که زشتی دخترش را با زیبایی عروس حاکم عوض کرد

[ad_1]

 داستانی از لتونی

مادری دختری داشت که مانند سپیده دم زیبا و روشن بود. (1) حاکم شهر او را دوست داشت و می‌خواست به عقد خودش درآورد. جشن عروسی نزدیک شده بود. عروس رفت برادرش را، که در نقطه‌ی دوری می‌زیست، به جشن عروسی دعوت کند.
دخترک در بین راه کلبه‌ای دید که در کنار راه قرار داشت. از توی کلبه پیرزن فرتوتی بیرون آمد و دختر را به درون کلبه دعوت کرد و گفت:
- دخترک زیبا، بیا توی کلبه، بگذار پاهای آزرده‌ات اندکی از رنج راه بیاسایند.
دخترک زیبا وارد کلبه شد و شب را در آن‌جا گذرانید.
این پیرزن یک جادوگر بدخواه بود.
صبحگاهان وقتی که دخترک دوباره خواست به راه خودش ادامه دهد، جادوگر مانع رفتن او شد. او را در اتاقک تاریکی زندانی کرد و به او دستور داد که از شکاف در آن قدر آه بکشد که دیگر جان و نیرو نداشته باشد. دختر جادوگر در آن طرف شکاف در ایستاده بود و آه‌های دختر را می‌شنید. چندی نگذشت که در اثر جادو تمام قشنگی‌های عروس حاکم به دختر زن جادوگر منتقل شد و زشتی و بدترکیبی آن دختر هم به عروس حاکم انتقال یافت. دختر جادوگر چنان دختر زیبایی شد که در قشنگی نظیر نداشت. او به شکل دختر زیبا و عروس حاکم نزد برادرش رفت و او را به جشن عروسی خودش و حاکم دعوت کرد.
روز بعد عروس واقعی حاکم از چنگال زن جادوگر نجات یافت و نزد برادر آمد. دختر جادوگر او را دید و زیر لب گفت:
- نگاه کن ببین چه دختر زشت و بدترکیبی به طرف تو می‌آید. او را مجبور کن که اسب‌های تو را بچراند.
برادر حرف او را گوش کرد و خواهرش را به چراندن اسب‌ها گماشت. دخترک اسب‌ها را می‌چراند و این آواز را زمزمه می‌کرد:
- برادر به عیش و نوش سرگرم اسـت،
خانه پر از بستگان و مهمان اسـت،
من یگانه کسی هستم که این‌جا در مزرعه پیش اسب‌ها اندوهگینم.
برادر وقتی که این آواز را شنید حس کنجکاویش تحریک شد و خواست بداند که مقصود از این آواز چیست. دخترک وقت را غنیمت شمرد و آنچه را که در راه به سرش آمده بود برای برادر تعریف کرد و به او فهماند که دختر زیبایی که نزد او آمده خواهرش نیست.
برادر بدون تأخیر دختر جادوگر را مجبور کرد که زیبایی خواهرش را برگرداند. دخترک بار دیگر زیبایی خودش را به دست آورد. پسر برای این که خواهرش در راه دوباره گرفتار زن جادوگر نشود خود او را به خانه رساند.
چیزی نگذشت که جشن عروسی بسیار مجلل دختر با حاکم برگزار شد.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...