در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود که یکی از سربازان گارد آنها را دید. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، به فریدون جوادی اعتراض میکند. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری رفت و گفت: «ما خیال میکردیم که از یک زن عفیفه نگهبانی میکنیم و نمیدانستیم که اینطور مسائل هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک مغازه مرخص کردند.
رابطه فرح و جوادی در یک دربار فاسد، امر غیرمنتظرهای جلوه نمیکرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلی میکرد. فرح نهتنها از فاش شدن این ماجرا واهمهای نداشت، بلکه دستور داد تا اتاق یکی از مأموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیک او باشد.ملکه مادر در این باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً کاری میکرد که به محمدرضا لطمه بخورد.»
ملکه مادر در عکسالعمل به این ماجرای عشقی مینویسد: «خب چه کار میتوانستم بکنم؟ اگر میخواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت میشد. این بود که خودم فرح را خواستم که به او نهیب زدم و زنیکه گدازاده خجالت نمیکشی این قبیل کارها را جلوی چشم کارکنان دربار انجام میدهی؟» البته ملکه پهلوی درباره غیرت محمدرضا گزافهگویی میکند. چطور ممکن است شاهی که خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی میپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملکه تأییدی بر استنباط ما باشد.
فرح گفت: «درست گفتهاند، شاه میبخشد؛ شیخ علیخان نمیبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایینتنهام را دارم!»اختیار پایینتنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یک بار دیگر که فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یک اتاق، در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلی انصاری قرار گرفت، همین پاسخ را داد که همه «اختیار پایینتنه خودشان را دارند.»
ماجرای عشقی دیگر فرح با بژورن مایرولد است. فرح یک شب در کافه محله لاتن با وی که یک دانشجوی نروژی بود، آشنا شد و «این آشنایی یک عشق آتشین بین آنها ایجاد کرد. در ابتدا، کار آنها لاس زدنهای پاک! بود، ولی دیری نپایید که این لاس زدنها تبدیل به بوسههای بسیار عاشقانه شد.»
این رابطه همچنان برقرار بود تا اینکه فرح چند وقت بعد ناپدید شد. پس از آن بژورن از روزنامهها فهمید که فرح نامزد شاه ایران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وی رساند. فرح به وی گفت: «بژورن من همان هستم که بودم، برای تو ملکه یا علیاحضرت نیستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده که دوستی ما در قلب ما هر طوری که شده است، باقی بماند.»
فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملکه را نمیکرد و با هر بیسر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی اسکیاش که یک نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد.
رفتار جلف فرح در کاخ یک مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه میخواست استراحت بیشتری بکند با لحنی پرخاشکنان گفت: «تنها یک راه برای استراحت کردن من وجود دارد و آن هم این است که از دعوت کردن این بچه خوشگلها که دور و برتان میگردند، دست بردارید. وقتی اینجور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار دارید که استراحت کنم؟»
درباریان شاه چنان در فساد غوطهور بودند که گاه دست به اعمالی جنونآمیز میزدند. در فرهنگ مذهبی مردم ایران، همآغوشی مرد و زن نامحرم یا با هم رقصیدن آنها دیگر حیثیتی برای آن خانواده باقی نمیگذاشت. حتی فریده دیبا در مهمانی کاخ سفید از اینکه مردان و زنان یکدیگر را در حضور هم میبوسند و خیلی صمیمانه با زنان یکدیگر در حضور هم میرقصند، سخت تعجب میکرد، ولی هنوز غرق در تعجب بود که «کندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم درحالی که دستهایش را دور کمر ژاکلین حلقه کرده بود با او رقصید.»
پرده دری فرح در زیر پا گذاشتن خطوط قرمز اسلامی و انسانی را عموم ما با جشن هنر شیراز می شناسیم ولی فرح، هنر نمایی ها و هنر پروری های(!) دیگری هم داشته است که یک نمونه آن حمایتش از آشور بانی پال بابلا (یکی از نمادهای انحطاط و استهجان و ابتذال هنر در کشور) بوده است.
«آشور بانی پال بابلا یکی از هنرمندان سوپر مدرنیست !! و خیلی خیلی پیشتاز !! بود که دستی در تمام به اصطلاح هنرها داشت. شعر می گفت، نمایشنامه می نوشت، کارگردانی می کرد، ادعای فیلم سازی و عکاسی داشت.
او در سال های آخر حیات رژیم پهلوی، نمایشگاه عکسی از صُوَر قبیحه و عکس هایی در ابعاد بسیار بزرگ از پایین تنه خود ترتیب داده بود، که فرح پهلوی شخصاً این نمایشگاه را افتتاح کرد و او را به خاطر “ابراز شجاعت در شکستن مرزهای رو در بایستی فرهنگی” (این عبارت دقیقاً عین گفته فرح پهلوی خطاب به آشور بانی پال بابلا، پس ازدیدار از نمایشگاه عکس او بود) مورد تفقد قرار داد و یک بورس مطالعاتی در اختیار او گذاشت و او را به فرانسه فرستاد.
آشور بانی پال چند نمایشنامه بر روی صحنه آورد. در یکی از این نمایشنامه ها تمام هنر پیشه های زن و مرد آن لخت و عریان -به صورت مادر زاد- به صحنه می آمدند و در مقابل چشم تماشاگران هنر نمایی می کردند و در نمایشنامه ای دیگر، هنر پیشگان در حین اجرای برنامه برخی از تماشاچیان را به باد ناسزا می گرفتند و به آنان فحش های رکیک می دادند و واکنش خشم آلود بعضی از تماشاچیان را به حساب موفقیت خود در وادار کردن تماشاچی به بازی و دخالت در نمایش خود تلقی می کردند.
* فرح پهلوی که همسر محمدرضا شاه شد اگر به سابقه او نگاه کنید او پیشینه روشنفکری داشت بعد ازاین که همسر محمدرضا شاه شد آیا این تمایلات در او وجود داشت؟ جریان قدرتگیری فرح پهلوی را توضیح دهید؟
ـ قطعا آرزو و و تمایلات انسان زمانی که در قدرت است با زمانی که در قدرت نیست فرق میکند .یک مثال برای شما میزنم که جالب است آقای هویدا و پرفسور عدل بر سر اینکه چه شخصى باید در انتخابات پیروز شده و به مجلس راه پیدا کند با هم چانه میزدند به عبارت دیگر انتخابات در میان این دو فرد با نظر شاه انجام میگرفت و نه در پاى صندوق راى . من به آقاى هویدا میگفتم این چه مجلسی است که از قبل نمایندگان باید توسط شما انتخاب شوند چرا انتخابات فرمایشی برای مجلس برگزار میکنید مجلس را منحل کنید هویدا پاسخ داد که ما نمیتوانیم آزادی دهیم و بعد نتوانیم آنراکنترل کنیم.
زمانی که هویدا از نخستوزیری برکنار و وزیر دربار شد جرقه انقلاب ایران را زد. وى قصد داشت به شاه نشان دهد که آموزگار قابلیت نخست وزیر شدن را ندارد و برای همین قصد داشت شلوغى راه بیاندازد تا شاه را مجاب به برکنارى آموزگار کرده تا دوباره نخستوزیر شود. آموزگار در ملاقات با من گفت: تو را خدا با هویدا صحبت کن تا دست از کارى که شروع کرده است بردارد. در جزیره کیش هویدا را دیدم ـ این واقعه درست عید سال قبل از انقلاب صورت گرفت ـ با وى صحبت کردم که دست به اقدامات تخریبی علیه آموزگار نزند و تاکید کردم اقدامات شما موجب ناآرامی میشود و نا آرامی گسترش پیدا میکند. هویدا رو به من کرد و گفت: احمد در ایران دو نفر کنار هم نمیتوانند جمع شوند بگذار مردم آزاد باشند. هویدا زمانی که در رأس قدرت بود میگفت مردم نباید آزاد باشند و زمانی که از رأس قدرت کنار گذاشته شد میگفت مردم باید آزاد باشند.
گفتوگو با احمدعلی مسعود انصاری
احمدعلی مسعود انصاری پسر خاله فرح پهلوی بعد از ازدواج فرح با محمد رضا شاه به دربار نزدیک شد و حتی با شاه بعد از فرار از ایران و رضا پهلوی فرزند بزرگ محمد رضا شاه همراهی و همکاری کرد.
*حاشیههای عاطفی پیرامون شاه و فرح که گفته میشود هر کدام در مقطعی برای خود معشوقه داشتند تا چه حد به واقعیت نزدیک است؟
فرح در سن ۲۰ سالگی با شاه که ۴۰ سال داشت ازدواج کرد تا اینکه بعد از مدتی که ازدواج فرح و شاه گذشت، شاه عاشق زنی به نام «گیلدا صوفی» معروف به «طلا» شد و حتی ممکن بود که فرح را طلاق داده و با گیلدا صوفی ازدواج کند از آن به بعد فرح با فریدون جوادی که دوست زمان تحصیل او بود رابطه نزدیکترى را شروع کرد. من زمانی که متوجه شدم نزد مادر فرح رفتم و توصیه کردم که جلوی فرح را بگیرد دو تا از پسر عموهاى فرح ، یحیی و کامران دیبا مستقیماً با فرح صحبت کردند و در دربار نیز همه میدانستند.
فریدون جوادی چپى بود و هیچ اعتقادی به خدا نداشت و نفوذ بسیارى روى فرح پیدا کرد. تا زمانی که اعلم زنده بود با اقتدار نمیگذاشت فرح در حکومت دخالت کند و بعد از مرگ اعلم بود که فرح در سیاست صاحب نفوذ شد.
*این سخنان شما یعنی دخالت مستقیم فرح و دوستان او از جمله فریدون جوادى در سیاست؟
بله. این وقایع درست یکسال قبل از انقلاب رخ داد، این که میگویم، تقدیر است. فریدون جوادی چون نفوذ زیادى روى فرح پیدا کرده بود از این قدرت خود استفاده کرد و بقیه افراد نزدیک به فرح به اندازه جوادی روى فرح نفوذ نداشتند حتی رضا قطبی که پسر دایی فرح است و به فرح خیلی نزدیک بود چنین جایگاهی را نزد فرح نداشت. فریدون جوادی از طریق فرح ارتش و ساواک را خنثی کرد تا شاه را ضعیف کنند و فرح و دوستانش حکومت را در اختیار بگیرند که در این راه موفق نشدند و امام خمینی توانست انقلاب را به پیروزی برساند. این افراد برای دین هیچ ارزشی قائل نبودند گمان میکردند اگر شاه ضعیف شود خودشان به قدرت میرسند. بنابراین فرح نقش اساسی در سقوط نظام شاهنشاهى بازى کرد.
*شاه چه نظری نسبت به دوستان و اطرافیان فرح داشت؟
شاه علاقهای به اطرافیان فرح نداشت.
*آیا شما بعنوان یکی از نزدیکان و معتمدین شاه هیچگاه اشارهای به این موضوع داشتید؟
متاسفانه خیر. روزی من و شاه در نوشهر قدم میزدیم شاه رو به من کرد و پرسید این کیست که نمیگذارد فرح شبها زود برگردد که من نگفتم جوادی است اگر آن زمان میگفتم، شاید شاه امورات را بیشتر در دست میگرفت.