عکسی جالب از شاه پهلوی و فرح دیبا و لیلا پهلوی در حال گذراندن تعطیلات زمستانی
عکسی که مشاهده می کنید مربوط به سال 1968 بوده و محمدرضا شاه را در کنار همسرش، فرح دیبا و لیلا پهلوی در پیست اسکی گرنوبل نشان می دهد:

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از عصر ایران، آیا تا به حال به این فکر کرده اید که کدام وضعیت می تواند بهترین گزینه برای خوابیدن باشد؟ برخی پاسخ این پرسش را برای خود یافته اند، اما برای بسیاری دیگر این مساله نامشخص باقی مانده و همچنان در به خواب رفتن دچار مشکل هستند. در این میان، کارشناسان نه تنها بهترین گزینه را خوابیدن روی پهلو می دانند، بلکه خوابیدن روی یک پهلوی مشخص را نیز توصیه می کنند.
دکتر جان دویلارد با مد نظر قرار دادن آیورودا، یک روش درمانی قدیمی که در هند ریشه دارد، خوابیدن روی پهلوی چپ را ایده آلترین روش برای استراحت عنوان کرده است. در ادامه برخی دلایل که به مفید بودن انجام این کار اشاره دارند را ارائه می کنیم.
ستون فقرات و تنفس
خوابیدن روی پهلو کمترین ضرر طبیعی را می تواند برای ستون فقرات به همراه داشته باشد. خوابیدن به پشت فشار بیش از انداره روی قسمت بالایی پشت و کفل ها وارد می کند و قسمت پایینی پشت نیز در وضعیت معلق باقی می ماند که در بلند مدت مضر است. به همین ترتیب، خوابیدن روی شکم بر قسمت پایینی پشت و گردن فشار وارد می کند. خوابیدن روی پهلو بهترین حالت محسوب می شود و جریان هوای مطلوب به ریه ها را فراهم می کند.
گوارش
با توجه به مسیری که روده در شکم دنبال می کند، در صورتی که به پهلوی چپ بخوابید ضایعات مواد غذایی هرچه سریعتر پردازش می شوند. در این وضعیت غذا روانتر و سریعتر از روده کوچک به روده بزرگ منتقل می شود. حتی توصیه می شود پس از خوردن غذا به مدت 10 دقیقه روی پهلوی چپ خود دراز بکشید تا به گوارش هر چه بهتر مواد غذایی کمک کرده و بهبودی سریعتر از «کمای غذایی»، حالتی از خواب یا بی حالی شدید که واسطه مصرف مقدار زیاد غذا شکل می گیرد، حاصل شود.
تخلیه لنف
بخش اعظم سیستم لنفاوی در سمت چپ بدن قرار گرفته و هنگامی که تراکم لنفاوی رخ می دهد، اغلب سمت چپ بدن را درگیر می کند. در نتیجه هنگامی که روی پهلوی چپ خود خوابیده اید به نیروی گرانش اجازه می دهید تا مقداری از فشار تخلیه لنف از قلب و طحال شما دور شود که هر دو این اندام ها نیز در سمت چپ بدن قرار گرفته اند.
اگرچه خوابیدن روی پهلوی چپ می تواند برای انسان مفید باشد، اما به گفته دکتر استیون پارک، متخصص خواب، تلاش برای ایجاد تغییر اجباری در وضعیت خوابیدن می تواند شرایط را بدتر سازد زیرا فرد عادات خواب خود را از بین می برد. با این وجود، اگر به وضعیت خواب مشخصی عادت نکرده اید و در پی یافتن بهترین گزینه هستید، خوابیدن روی پهلوی چپ می تواند ارزش امتحان کردن را داشته باشد.
عکسی که مشاهده می کنید مربوط به سال 1968 بوده و محمدرضا شاه را در کنار همسرش، فرح دیبا و لیلا پهلوی در پیست اسکی گرنوبل نشان می دهد:
عیاشی های شاه در سوئیس
شاه در مسافرتش به سوئیس از همان فرودگاه از فرح جدا میشد و به دنبال عیاشی خود میرفت. در یکی از این مسافرتها شاه «از فرودگاه مستقیماً عازم محل اقامت یکی از ستارگان معروف شد و تمام ساعات بعدازظهر را در جوار او گذراند.»
بریژیت باردو
در ویلای مجلل شاه، اتاق شاه از همسرش به دستور شاه جدا شد تا وی بتواند با صرف پولهای گزاف، چهره های مشهور سینمایی غرب و … را دعوت کند که از آن جمله می توان به بریژت باردو (هنرپیشه مشهور فرانسوی) اشاره کرد.
بریژیت باردو چهار بار ازدواج کرده و بر اساس کتاب خودش، با مردان متعددی رابطهٔ عاشقانه داشته است.
روابط عاشقانه:
ژان لویی ترنتینیان
ژیلبر بکو
راف والون
ساشا دیستل
سامی فره
باب زگوری
سرژ گنزبورگ
پاتریک ژیل
نینو فره
فرانسوا سور
کریستیان کال
لوران ورژز
میرکو بروزک
آلن بوگرن – دوبورگ
ولخرجی از پول مردم
سفیر وقت ایران در سوئیس یک بار برای تهیه پمادی جهت مداوای خارش دست شاه،هواپیمایی را در بست به لندن فرستاد تا ده حلقه از پماد مورد نظر را برای شاه بیاورد، زیرا پمادی با نام مورد دستور شاه در سوئیس وجود نداشت.بلکه مشابه آن با نامی دیگر موجود بود اما سفیر معتقد بود امر شاه باید همان طور که هست اجرا شود.
ولخرجی های شاه و اطرافیان در سوئیس تا بدان حد بود که بارها مورد اعتراض مطبوعات سوئیسی و اروپایی قرار گرفته بود اما سفیر می کوشید با اهدای هدایای گران قیمت به روزنامه نگاران صدای آنها را خاموش کند اما برخی پول می گرفتند و در عین حال به انتقادات خود شدت می دادند. این اعتراضات منجر به تظاهرات دانشجویی علیه حضور شاه در سوئیس می شد.
بدنامی خاندان سلطنتی در سوئیس
در سالهای اولیه دهه ۱۹۷۰ که ثروت خانواده شاه به چند برابر نسبت به گذشته افزایش یافته بود، سلسله پهلوی عصر طلائی خود را میگذراند. در ژانویه ۱۹۷۲ بنای جدیدی در محوطه پشت ویلای «سوورتا» در سن موریتس به عنوان ورزشگاه اختصاصی شاه و ملکه ساخته شد، که در آن بهترین و مدرنترین وسایل ورزشی وجود داشت. ولی علیرغم آن همه مخارج سرسامآور شاه در سوئیس، هر سال که میگذشت ناخرسندی مردم سوئیس از سفرهای شاه به کشورشان بیشتر نمودار میشد.
شاه و خانواده در سنت موریتس، سوئیس، فوریه ۶، ۱۹۶۹
گرچه روزنامههای چاپ ایران به خاطر سانسور بسیار شدید هیچ مطلبی راجع به ولخرجیهای شاه و دربار منتشر نمیکردند، لیکن روزنامههای سوئیس همواره مقالات مشروح انتقادی راجع به اعمال افراطی و اسرافکاریهای خانواده پهلوی به چاپ میرساندند. و به خصوص اوج این مقالات در زمانی بود که شاه در اکتبر ۱۹۷۱ جشنهای ویژه سالگرد ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران را در تخت جمشید برگزار کرد.
واکنش سوئیس به ولخرجی های شاه
برای تأسیسات مورد نظر جشنهای ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی از یک سال قبل کاروان کامیونها وسایل موردنیاز را به محل برگزاری آن حمل کردند. و چون همه سران کشورها به جشن دعوت شده بودند، برای پذیرایی از آنها: ۱۶۵ سرآشپز و پیشخدمت و گارسن را مستقیماً از رستوران «ماکسیم» پاریس با هواپیما به ایران آوردند، و ۲۵۰۰ بطری شراب درجه یک نیز به فرانسه سفارش دادند که قیمت هر بطر آن سر به یکصد دلار میزد.
سوئیس در پاسخ به دعوت شاه از سران کشورها برای شرکت در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، فقط به اعزام یک عضو بازنشسته شورای حکومت فدرال اکتفا کرد. ولی همین اقدام دولت سوئیس نیز بحثهای بسیار تندی را در پارلمان برانگیخت.
نمایندگان پارلمان سوئیس که اصولاً با اعزام هر نوع نمایندهای به جشنهای تخت جمشید مخالف بودند، از دولت میپرسیدند: چرا سوئیس باید نمایندهای برای شرکت در یک نمایش مسخره بفرستد؟ و یا: اگر سوئیس در جشن شاه شرکت نکند، چه چیزی از دست میدهد؟… آنها به خصوص تأکید میکردند: وقتی مردم ایران از فقر رنج میبرند، نماینده سوئیس نباید در جشنی حضور یابد که خوراک شاه و میهمانان ثروتمندش را خاویار تشکیل میدهد.
رئیس پارلمان سوئیس نیز ضمن بحث، در جواب نماینده دولتش که ایران را کشوری ثروتمند توصیف میکرد، مثالی آورد که هنوز در خاطرم مانده است. او گفت: «یک عرب بدوی در صحرائی بیآب و علف در جستجوی تکه نانی بود تا سد جوع کند. موقعی که دیگر کاملاً ناامید شده بود، یک مرتبه چشمش به کیسهای در زیر یک بوته خار افتاد و مشتاقانه دوید و آن را برداشت و گشود. ولی چون در کیسه چیزی جز چند رشته مروارید قیمتی نیافت، همه را به دور افکند. چرا که مروارید قیمتی در صحرا هرگز نمیتوانست درد شکم گرسنهاش را تسکین دهد».
باشگاه خبرنگاران، حسن قدیریابیانه، با اشاره به فساد گسترده اقتصادی و اخلاقی در دربار پهلوی اظهار داشت: در آن زمان آنچنان فقر گستردهای در کشور وجود داشت که با وجود گذشت ۳۵سال و انجام تلاشهای مستمر در جمهوری اسلامی ایران علیرغم همه پیشرفتها هنوز نتوانستهایم آن فقر را ریشهکن کنیم.
درباریان و افراد وابسته به آنها بیتالمال را غارت میکردند و از سهم بیتالمال برای فسادها و خوشگذرانیهای خود هزینه مینمودند در حالی که مردم در فقر مفرط به سر میبردند، فرح پهلوی برای بازسازی شهر “ونیز “هزینه میکرد و به حساب شهردار لندن پول واریز میکرد.
سفیر سابق کشورمان در ایتالیا اضافه کرد: مطابق با خاطرات برخی خلبانان بازنشسته که یکی از آنها مستقیما برای شخص بنده تعریف میکرد هر بار که مهمانی در “دربار” برگزار میشد، هواپیمای سلطنتی صبح زود زنان دربار را برای آرایش به فرانسه میبرد تا خود را برای مهمانی شب آماده کنند، مادر محمدرضا پهلوی هواپیمایی مخصوص داشت که هفتهای سه بار او را به آب گرم رامسر میبرد و در بقیه ایام هفته نیز هواپیما بخشی از آب گرم معدنی رامسر را برای وی به تهران میآورد تا وی یک روز نیز از نعمت استفاده از آب گرم رامسر بیبهره نماند.
وی در خصوص برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله نیز گفت: بهطور معمول در مورد جشنهای ۲۵۰۰ ساله گفتنی زیاد است فقط برای این جشنها رقمی معادل ۱۰۰ میلیون دلار هزینه شده است. این جشن به مناسبت سالگرد بنیانگذاری نخستین سلسله شاهنشاهی در ایران به شکل مفتضحانهای برگزار شد. جشنهای ۲۵۰۰ساله تنها برای رهبران کشورهای خارجی تدارک دیده میشد و به همین خاطر تمامی فعالیتهای تدارکاتی آن نیز به خارجیان سپرده میشد. جشنها با بریز و بپاش فراوانی همراه بود و هزینه یکصد میلیون دلاری آن هم از خزانه مملکتی پرداخت میشد در مجالس برپا شده اعمال خلاف اخلاق و فاسد جاری بود، تنها برای تزئین و چراغانی شهر تهران حدود هشتاد میلیون تومان هزینه شد؛ در حالی که در جنوب شهر، مردم از شدت قحطی و خشکسالی مجبور بودند اطفال خود را بفروشند.
قدیری ابیانه افزود: در یکی از جشنهای ۲۵۰۰ ساله نوار حاشیه لباس “فرح پهلوی “یک متر کم میآید البته حل مشکل برای پادشاه ایران کار پیچیدهای نیست چون یک هواپیمای اختصاصی به فرانسه میرود تا آن یک متر نوار را تهیه و برای لباس همسر پادشاه ایران به تهران منتقل کند اینها نمونههای کوچکی از عمق فساد خاندان پهلوی محسوب میشود.
وی ضمن بیان اینکه این فساد در زمان رضاخان نیز سابقه داشت تصریح کرد: در زمان حکومت رضاخان سنت وقف به شدت رایج و زمینهای زیادی وقف شد یکی از دلایل این اقدام نیز آن بود که رضاخان هر زمین مرغوبی را تصاحب میکرد و مالکین این زمینها تنها راه نجات اموال و زمینهای خود را وقف آنها میدانستند تا املاک خود را از دستاندازی رضاخان مصون بدانند. لذا وقف زمینها واملاک به امکان متبرکه همچون آستان قدس رضوی سبب میشد رضاخان پهلوی بهدلیل تحت فشار قرار گرفتن از طرف انظار عمومی قادر به تملک ظالمانه املاک و مستقلات مردم بیدفاع کشورش نباشد. این در حالی است که شخص رضاخان قبلا مسئول نظافت اسطبل سفارت هلند در ایران بود اما اصولا این خاندان خود را صاحب همه ثروت کشور تلقی میکرد.
سفیر سابق کشورمان در ایتالیا در خصوص فساد اقتصادی اشرف پهلوی نیز گفت: اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر به اروپا دست داشت و ثروت زیادی را از این طریق گردآوری مینمود و برای آنکه انحصار توزیع موادمخدر در ایران را در دست خود داشته باشد به شدت با سایر باندهای قاچاق به مبارزه میپرداخت که سود سرشاری نصیب خود کند قاچاق اشیا عتیقه کشور از جمله اقداماتی بود که درباریان کشور در آن زمان انجام میدادند فرح پهلوی آنچنان به غارت بیتالمال پرداخته بود که حتی تخمین زده شده است که ثروت وی از این طریق بیش از ثروت خود محمدرضا پهلوی بوده است.
وی در ادامه گریزی نیز به فسادهای اخلاقی دربار پهلوی زد و گفت: فساد اخلاقی نیز در بین درباریان متداول بود فرح پهلوی معشوقین خود را به کاخ محل اقامت خود میبرد و این درحالی بود که شاه نیز از این قبیل اقدامات وقیحانه وی مطلع بود و نسبت به آن واکنشی نشان نمیداد در خاطرات مادر شاه آمده است زمانی که در این خصوص به فرح اعتراض کردم و خطاب به وی گفتم تو از این قبیل اقدامات که مردان را به اتاق خود دعوت میکنی خجالت نمیکشی؟ وی پاسخ داد: این مسئله، مسئلهای شخصی است و به شما ارتباطی ندارد.
قدیریابیانه در پایان عنوان کرد: به این ترتیب فساد پهلوی تمام تار و پود نظام شاهنشاهی را دربر گرفته بود و مصداق بیان شده تنها بخش کوچک و ناچیزی از اعمال وقیحانه، وحشیانه و مشمئز کننده سلطنت پهلوی بشمار میرود.
آلبومی دیده نشده از عکس های دوران سلطنت محمدرضاپهلوی که در آرشیو خبرگزاری آلمان نگهداری می شود به تازهگی در akg-images منتشر شده است که عکس های دیده نشده ای از دوران پهلوی دوم را در بر می گیرد. در این مجموعه عکس هایی از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی، سفرهایش به نقاط مختلف و دیدارهایش با مقامات کشورها تا عکس های خانوادهگی او به چشم می خورد.
تعطیلات زمستانی. محمدرضا شاه، فرح دیبا و لیلا پهلوی در پیست اسکی گرنوبل. تاریخ: سال ۱۹۶۸.
سفر ۹ روزه محمدرضا شاه و فرح دیبا به آلمان. پذیرایی هاینریش لوبکه، رئیس جمهور آلمان (سمت راست) از شاه و شهبانو در قصر آگوستوس بورگ در شهر برول در نزدیکی شهر بن، پایتخت سابق جمهوری فدرال آلمان. در ردیف دوم کنار محمدرضاشاه و فرح دیبا، ویلی برانت صدراعظم وقت آلمان دیده میشود. تاریخ: ۲۷ فوریه سال ۱۹۶۷.
فرح دیبا (پهلوی) در گفتوگو با روزنامه آلمانی «دیولت»، از شاه انتقاد کرده که «بیش از حد سرگرم سیاست خودش بود. او به آدمهای عوضی اعتماد کرد. دست بسیاری از ژنرالها و کارمندان بلندپایه را باز گذاشت» و درباره شکنجه در دوران پهلوی گفته است: «ما اشتباه کردیم. آنچه هم در زمان ما رخ داد بد بود.»
فرح در پاسخ به سؤالی درباره انتقادهای شاه از غرب گفت: «ما خیلی زیاد حرف زدیم و خیلی طولانی. بهتر بود دهانمان را میبستیم. با توجه به قدرت و نقش قوی غرب ما میتوانستیم بیشتر بیشهامتی یا واقعگرایی نشان بدهیم.»
این گفتوگو که «تاریخ ایرانی» ترجمه متن آن را (با اندکی حذفیات) منتشر کرده، درباره زندگی شاه و خانوادهاش در ایران و خارج از کشور و دیدار فرح با ملکه ثریا، همسر سابق شاه است که دربارهاش میگوید: «او بخش مهمی از تاریخ ما بود و بعدها زندگی راحتی نداشت.»
“فرح پهلوی آخرین شهبانوی ایران بود. او از زمان سقوط شاه در مهاجرت زندگی میکند. این گفتوگویی است پیرامون گناه و از دست رفتن قدرت (حاکمیت) همسرش.”
او نامی بر خود دارد که مثل تمام دوران زندگیاش سبب قطببندی میشود: فرح پهلوی، ۷۶ ساله که زندگی افسانهای یک شهبانو را در کنار شاه از سر گذرانده است. سپس سقوط از تخت پادشاهی، از کف دادن قدرت و میهن، مطرود شدن و خودکشی دو فرزند. سلطنتطلبان پهلویها را چون یک زوج جذاب میستودند. دیگران هزاران قربانی شکنجه در زندانهای شاه را بخاطر میآورند. انقلابیها در سال ۱۹۷۹ قدرت را به دست گرفتند و آنها را از کشور بیرون راندند. نگاه یک شهبانوی سرنگونشده به امپراتوری از کف داده.
ما در لابی یک هتل سر چای کیسهای (تی بگ) نشستهایم. فرض کنیم مهمانی شام در کاخ بِلوو (کاخ ریاست جمهوری آلمان در برلن) است، بر کارت روی میز شما چه چیزی نوشته شده بود؟
علیاحضرت شهبانو. تا زمانی که زندهام این عنوان رسمی من باقی خواهد ماند. بسیاری مرا فرح دیبا صدا میزنند، در حالی که دیبا نامخانوادگی (دختری) من است و نه اسم دوم. در گذرنامهام فرح پهلوی قید شده، به همین نام هم امضا میکنم؛ نامخانوادگی شاه. عنوان علیاحضرت کافی است.
جای شما در سلسله مراتب رسمی خانوادههای پادشاهی در کجا است؟
در میان سابقها! (و میخندد) در ردیف دوم، در کنار پادشاهان سابق. مگر اینکه دربارهای پادشاهی دوست مثل موناکو، مراکش و یا بلژیک باشند که فرق میکند. اخیرا در میان پادشاهان سر کار در کنار شهبانوی ژاپن نشسته بودم. در پشت سر ما بر حسب سلسله مراتب هر کس که مدت زمان طولانیتری حکومت کرده بود.
جایی که شهبانو پیاده میرود.
بله، در مقایسه با یک پادشاهی ۲۵۰۰ ساله در ایران، حکومت پادشاهی در دبی هنوز در قنداق است (در آلمانی در کفش بچگی). برای من این عنوان نقش شفابخش دارد: تا هر زمان و تا حدی که در توان دارم برای هممیهنانم باشم. این تکلیفی است که به سبب آن هنوز زنده ماندهام. مابقی مثل گلی است که چون نقش بر یک کاغذ دیواری کهنه رنگ میبازد.
شما مجبور شدید در سال ۱۹۷۹ ایران را ترک کنید و از آن زمان در مهاجرت زندگی میکنید. آیا هنوز خاطراتی از دوران شهبانویی در تهران دارید؟
من کاخ کوچک خودمان را به یاد دارم. زمانی که با چهار بچه این کاخ دیگر برایمان کوچک شده بود، به کاخ نیاوران در شمال تهران که در واقع مهمانخانه دربار بود نقل مکان کردیم. در مجاورت آن یک کتابخانهٔ بسیار زیبا برای کتابهایم ساختم. بعضی اوقات صبح زود پیش از رفتن به دفتر، شاه و من در آنجا چای صرف میکردیم. این روزها، وقتی که به تنهایی در سالن منزلم در پاریس با تمام آن عکسهایی که دور و برم دارم، این تصاویر خانواده برایم زنده میشود. من حتی صدایشان را هم میشنوم. چند هفته پیش از این، در روز ولنتاین، بعد از چهار سال توانستم شوهرم را ببینم. من به مقبرهٔ او در قاهره رفتم…
چه چیزی این همه مدت مانع شما شده بود؟
بعد از بهار عربی سفر به مصر برای من خطرناک بود. هنگامی که ما آنجا دوران تبعید خود را میگذراندیم حسنی مبارک دوست نزدیک ما بود. صرفنظر از اتهاماتی که به او میزنند، من همیشه مناسباتم را با این خانواده حفظ خواهم کرد. این بار پیامی تلفنی دریافت و بلافاصله به آنجا پرواز کردم، کاملا خصوصی. هیچ کس از این سفر خبر نداشت. جهان سادات (همسر انور سادات رئیسجمهور اسبق مصر) مرا همراهی میکرد؛ خواهر بیوهٔ من. فقط متاسفانه سوزان مبارک (همسر حسنی مبارک) را نتوانستم ملاقات کنم. من به دلایل امنیتی از این کار منع شدم. ما همراه جهان سادات بر سر مزار همسرش انور سادات هم رفتیم. من یک دسته گلایول سفید خریدم، در مسجد رفاعی دستم را روی سنگ همسرم گذاشتم و دعا کردم.
به خودتان بپردازیم. پدر شما در مدرسه نظامی معروف Ecole Saint Cyr فرانسه درسخوانده بود. او در ارتش ایران قاضی لشگر بود. مادرتان در تهران یک خانهٔ بزرگ را اداره میکرد. شما تنها فرزند آنها بودید.
که میبایست به جای یادگرفتن آشپزی در دانشگاه تحصیل کند. بله، مادر من زن فعالی بود. ایران یک کشور مدرن غربدوست بود. من در پاریس معماری تحصیل کردم. هنوز یادم هست که آدم با یک گذرنامه ایرانی برای اروپا نیازی به روادید نداشت. من آن زمان در کشور خودم با دامن کوتاه بسکتبال بازی میکردم. ما در کنار دریا بیکینی میپوشیدیم و در میهمانیها لباسهای آخرین مد. اما امروز باید زنان در ایران حجاب را رعایت کنند.
در سال ۱۹۶۷ تاجگذاری شما به عنوان نخستین شهبانو سمبل برابر حقوقی زنان بود. شما خودتان هم خود را در این نقش میدیدید؟ در نقش فمینیست در خاورنزدیک؟
وقتی من ۹ ساله بودم پدرم به خاطر سرطان مرد. من خیلی زود یاد گرفتم که مستقل باشم. با یک مادر قوی بزرگ شدم. به این دلیل خودم را فمینیست نمیدانم. یک مرد باید در را برای من نگه میداشت، اما من ترس را نمیشناختم و میتوانستم اغلب دیدگاهی را با شاه در میان بگذارم که با دیدگاه مشاورانش تفاوت داشت. اینطور بگویم او تاج را به عنوان نماینده همه زنان کشور بر سر من گذاشت و من آستینهایم را بالا زدم. موزهها را تاسیس کردم، یک فستیوال تئاتر به راه انداختم و افراد خلاقی مثل وارهول، رابرت ویلسون، والنتینو و پیر گاردن را وارد کشور کردم.
شما در افکار عمومی غرب برای مدت طولانی وجهه کاملا متفاوت دیگری هم داشتید: شاه به شما مثل پول بادآورده طلا میداد و شما همه چیز را میخریدید. ملکهای که ثروتش را به رخ میکشید. امروز میتوانید این انتقاد را درک کنید؟
این نگاه خیلی منفی است. اما درباره ثروت خصوصی عظیم ما حرفهای بیمعنی زیادی زده میشد. بله. پس این ثروت کجا بود؟ جمهوری اسلامی میخواست شهرت ما را خراب کند. من امروز با کمک کسانی زندگی میکنم که به من نزدیک هستند. البته با بالا رفتن قیمت نفت بود که توانستیم کمکهای دولتی برای اشاعهٔ هنر تخصیص دهیم. برای نمونه من یک کلکسیون جمع کردم و هنرمندان معاصری چون ماکس ارنست، کرونینگ، پیکاسو را وارد ایران کردم، البته آثار شگفتانگیز هنرمندان ایرانی را هم از خارج به ایران بازگرداندم؛ در آن زمان چیزی در حدود ۱۰۰ میلیون دلار بود. امروز ارزش این کلکسیون در حدود ۵ میلیارد دلار تخمین زده میشود! پس از انقلاب در زیرزمینها گم و گور شد. من ترس داشتم که نیست و نابود شوند.
چه بلایی سر این نقاشیها آمده؟
یکی از پرترههایی را که اندی وارهول از من کشیده با چاقو پاره پاره کردهاند. بقیه به لطف خدا دستنخورده باقی مانده است. پس از این همه سال، دو سال پیش این مجموعه در تهران به نمایش درآمد. در این مورد به من احساس غرور دست میدهد. هنر ما همیشه نیرومندتر بوده است.
از هر پرترهای که وارهول از شما و شاه کشیده دوتایشان امروز در اتاق نشیمن غول مستغلات فرانکفورتی آبی روزن میان پرترههای تولیدکنندهٔ سریال تلویزیونی «داینستی»، داگلاس کرامر و رایمار کلائوسن، یکی از طراحان مُد دهه هشتاد که امروز در کنار دریاچه شویلوو (در شرق آلمان) زندگی میکند، آویزان است.
اسمش کلائوسن است؟ من او را نمیشناسم. اما عجیب است که وارهول ۱۲ پرتره از من و شاه کشیده است. در زمانی که هنوز وارهول در قید حیات بود هر کدام از این نقاشیها، اولیاش ۲۵۰۰۰ دلار و مابقی ۱۵۰۰۰ دلار خرج برمیداشت. اما شاه هرگز این مبلغ را پرداخت نکرد، زیرا این پرترهها مدت کوتاهی پیش از انقلاب تحویل داده شد.
شما امروز شش ماه سال را در پاریس و شش ماه دیگر آن را نزد دو فرزند و نوههایتان در آمریکا زندگی میکنید. بعد از این همه سال حالا آنجا احساس بودن در خانه را دارید؟
من در بهترین جاهای دنیا جهان زندگی میکنم. اما آنجا وطن من نیست، احساسات یک تبعیدی را به سختی میتوان در قالب کلام بیان کرد. از هم گسیختگی و احساس اینکه غربت هرگز وطن نمیشود و در وطن نیز احساس غربت میکنید در فرد ایجاد میشود. بسیاری بر اثر ضربه روحی مهاجرت اجباری در هم میشکنند. آیا شما تا حال خاک جمع کردهاید؟
منظورتان چیست؟
در اتاق نشیمن من در پاریس یک میز شیشهای هست با یک جعبه خاک وطنم. من آن را نگه میدارم. جالب است که چنین چیزهایی چقدر میتوانند اهمیت داشته باشند؛ یک مشت خاک. من متاسفانه تا امروز نمیدانم آدم چطور غذا میپزد. اما به یک غذای ایرانی خیلی علاقه دارم: آبگوشت. تنها عطر سوپ گوشت در حال پختن برای من وطن است.
تصاویر محو خاطره که آدم از آن تغذیه میکند.
آری، فرزندانم از بابت ترک میهن رنج بسیار کشیدهاند.
دو تن از فرزندانتان خودکشی کردهاند. شاهزاده لیلا پهلوی در ماه ژوئن ۲۰۰۱ در هتلی در لندن بر اثر مصرف دارو و شاهزاده علیرضا پهلوی چهار سال پیش در بوستون با شلیک گلوله خودکشی کرد.
لیلا ۹ ساله بود که مجبور به ترک ایران شد. او وابستگی زیادی به پدرش داشت. او در این اواخر غمزده و مایوس شده بود. علیرضا کوچکترینشان بود. زمان هرگز زخمها را التیام نبخشید. میدانید، برای درک بهتر کشور ما باید به خانههایمان بروید. فرهنگ ما متاثر از احساس عمیق نسبت به خانواده و پیوند خانوادگی است. من دوستان زیادی در چهارگوشه جهان دارم، اما در غرب آدم در چهاردیواری خانهاش اغلب تنهاست.
آیا تاکنون نسبت به خدا تردید به دل راه دادهاید؟
یکی از دوستانم که بانوی مسیحی بسیار مومنی بود روزی در موقعیت بسیار سختی که داشتم به من گفت خدا تنها کسانی را که دوست دارد در چنین موقعیتهای تنگی قرار میدهد. من بعضی وقتها دلم میخواست بگویم: «ای خدا کمتر مرا دوست بدار». ورزش به من کمک کرد. موسیقی، من موسیقی را بسیار دوست دارم. هنر، نقاشی کردن. مدیتیشن، یوگا. من زیاد اهل آزمایش هستم. من واقعا هر چه را امتحان کردهام تا بتوانم به زندگی ادامه دهم. فقط دو امکان وجود دارد: یا باید سعی کنم برخورد مثبتی به زندگی داشته باشم و یا خودم را بکشم. من اولی را ترجیح میدهم. من در برابر فرزندان و نوههایم و تمام آنهایی که در این جهان مبارزه میکنند مدیونم. نه، چنین اتفاقی روی نمیدهد که بتواند مرا از پا درآورد. تا حال همیشه برپا ایستادهام. شاید روزی من هم از پا بیافتم.
میهن شما اکنون مدتهاست که با تحریم زیر فشار قرار گرفته است. غرب میخواهد از این طریق مانع آن شود که ایران بمب اتمی بسازد. داوری شما درباره این سیاست چیست؟
تحریمها طبعا به جمهوری اسلامی زیان میزنند، در عین حال ایرانیها خیلی بیشتر از آن ضرر میبینند. شاه مناسبات خیلی خوبی با غرب داشت. به یقین جمهوری اسلامی حق دارد که انرژی هستهای برای اهداف صلحآمیز در اختیار داشته باشد. فقط آدم هرگز نمیداند که آیا آنها این را به صورت صلحآمیز به کار خواهند گرفت؟ غرب به حق از یک ایران اتمی ترس دارد. من هم میترسم. با این همه آرزو میکنم که در مذاکرات اتمی فعلی با ایران تنها موضوع به انرژی هستهای خلاصه نشود، بلکه همچنین بر سر حقوق بشر مذاکره شود.
از تلاش شما برای زنان چیزی باقی مانده؟
ما در آن دوران گامهای اصلاحی برداشتیم از جمله حق حضانت فرزند در صورت طلاق و دستمزدهای عادلانه. این اصلاحات از بین نرفته است. حق رای زنان هنوز پابرجاست. منع چندهمسری متاسفانه دوباره لغو شد.
در سال ۲۰۱۳ حسن روحانی به صورت غافلگیرکنندهای انتخابات ریاست جمهوری را برد. احساس شما در این مورد چیست؟
وعدههای توخالی. روحانی دوباره امیدها را بیدار کرد، اما نگه نداشت. ولی در نهایت رئیسجمهور نمیتواند چیزی را تغییر بدهد.
تحت رژیم همسر شما هم آن زمان هزاران نفر شکنجه و تعقیب شدند.
بله. ما اشتباه کردیم. آنچه هم در زمان ما رخ داد بد بود. مشاوران همسر من، دولت و شخص شاه آلارمها را ناشنیده گرفتند. شوهر من بیش از حد سرگرم سیاست خودش بود. او به آدمهای عوضی اعتماد کرد. دست بسیاری از ژنرالها و کارمندان بلندپایه را باز گذاشت.
ما در برلین هستیم. شهری که هنگام بازدید شاه در سال ۱۹۶۷ شاهد برخوردهای خشونتآمیز علیه او بود. شما امروز با چه احساسی اینجا نشستهاید؟
من اغلب به برلین میآیم. این شهر را دوست دارم. هرچند به خاطر مرد جوانی که در تظاهرات ضد شاه آن زمان به گلوله بسته شد، مدتها سفر به این شهر برایم خوشایند نبود.
اسم او «بنو اونه زورگ» بود. یک دانشجو که در تظاهرات روز ۲ ژوئن سال ۱۹۶۷ مورد اصابت گلوله یک پلیس قرار گرفت.
من همواره در این مورد طوری مورد پرسش قرار گرفتهام که انگار من یا همسرم در این جنایت مقصر بودهایم.
در این تظاهرات درگیریهای خشونتباری میان مخالفان و هواداران شاه پیش آمد که اعضای ساواک خودشان را قاطی آنها کرده بودند و با تخته و چماق به جان مخالفان افتادند، در حالی که پلیس ناظر خاموش صحنه بود.
اما مدتها بعد شما در آلمان ناگهان کشف کردید که قاتل نه کمونیست، بلکه عضو سابق اشتازی (سازمان امنیت آلمان شرقی سابق) از برلین شرقی بوده که با بیرحمی مرتکب قتل شد تا بازدید شاه را خراب کند. او موفق به این کار شد.
همسر شما همچنان مثل گذشته به عنوان صاحب قدرتی مورد پشتیبانی واشنگتن دیده میشود که صرفنظر از همه تلاشهایش برای مدرنیزه کردن کشور پلیس مخفی خود، ساواک را علیه مردم به کار میگرفت. او خودش در فروریختن قدرت و تقویت [آیتالله] خمینی مقصر بود؟
بعد از انقلاب ما از خودمان میپرسیدیم ما چه اشتباهی کردیم. خیلی چیزها مطرح میشد، فشاری که از طریق اصلاحات اجتماعی و اقتصادی شاه بر کشور وارد میشد. در کشور جریانات مختلفی وجود داشتند: کمونیستها و روحانیت. فشار غرب هم بر این افزوده میشد. فشار آمریکاییها، بریتانیاییها و فرانسویها. آنها ما را در افزایش قیمت نفت مقصر میدانستند و اینکه شاه از اوپک پشتیبانی میکند. غرب به این دلیل گذاشت ایران سقوط کند. وقتی که من امروز انتقاد رسانهها و سیاستمداران غربی علیه جمهوری اسلامی را میشنوم باید بگویم: طبعا ما بیخطا نبودیم، اما ما نیت خوبی داشتیم. همسر من میخواست اول ایران را به لحاظ اقتصادی توسعه بدهد تا بعد به آزادی سیاسی برسد. ما به زمان زیادی نیاز داشتیم و به اشتباه افتادیم. ما کور شده بودیم.
همسر شما یک بار یک مصاحبه پرادعا کرد.
منظورتان چیست؟
او با خودپسندی نه تنها آنجا، بلکه همواره روی پیست اسکی سن موریتس تکرار کرد که غرب تقریبا در همه موارد اشتباه کرده است.
بله. ما خیلی زیاد حرف زدیم و خیلی طولانی. بهتر بود دهانمان را میبستیم. من در این مورد با شما موافقم. با توجه به قدرت و نقش قوی غرب ما میتوانستیم بیشتر بیشهامتی یا واقعگرایی نشان بدهیم.
ظاهرا برای شاه روشن نبود که چه سونامی مذهبیای از ناآرامیهای اجتماعی سر بر خواهد کشید.
کاملا حق دارید.
اما چه شد که به رغم پلیس مخفی آموزش یافته از سوی اسرائیل هیچ کس متوجه آنچه داشت میآمد نشد؟
میدانید؟ من همان زمان گفتم که پلیس مخفی وظیفه خودش را خوب انجام نمیداد، زیرا خطر برایش روشن نبود. همانطور که پیشتر گفتم، ما بیش از مذهبیون متعصب نگران کمونیستها بودیم. من نمیدانم آن زمان چه بلایی به سر ما آمد. دشمن یک گام پیش بود و ما یک قدم عقب.
اسلام به سختی میان شیعیان و سنیها تجزیه شده است. ایران قدرت رهبریکننده شیعیان را کسب کرده و عربستان سعودی در کنار سنیها ایستاده است. آیا این برخورد میتواند تمام خاورمیانه را ویران کند؟
من نمیتوانم بپذیرم که مسلمانان متقابلا یکدیگر را نابود کنند. من تنها میتوانم آرزو کنم که ما در قرن بیست و یکم مثل قرون وسطی به جنگهای عقیدتی بازنگردیم. تراژدی آنجا است که اسلامگرایان توانستهاند از طریق اینترنت برخی از اروپاییها و آمریکاییها را به جنگ برای دولت اسلامی متقاعد کنند.
آیا دموکراسی پاسخ تنشهای خاورمیانه است؟
دموکراسی پاسخ است. منظورم دموکراسی واقعی است. در عین حال مشکل هم هست: تمام کشورهای منطقه نمیتوانند به سادگی از امروز به فردا دموکراتیک شوند. خیلیها به دقت اصلا نمیدانند دموکراسی یعنی چه. و اینکه کار به کجا میکشد را، میشد در به قدرت رسیدن اخوانالمسلمین در مصر دید.
گروههای اپوزیسیون ایرانی زیادی در داخل و خارج از کشور وجود دارند. چرا اینها علیه رژیم متحد نمیشوند؟
کاراکتر ایرانی؟ زمانی که ما سلطه داشتیم متحد شدند، علیه شاه.
شما هرگز با دومین همسر شاه، ثریا دیداری داشتهاید؟
یکبار، بله. در یک آرایشگاه پاریس و در دیور. من شنیدم که یک فروشنده گفت یور هاینس! چرخی زدم و ملکه ثریا را دیدم. ما متاسفانه هرگز با هم صحبت نکردیم. این خیلی غمانگیز است. او خوشبختی خود را دیگر هرگز نیافت.
ازدواج (شاه و ثریا) به خاطر بچهدار نشدن به جدایی انجامید. شاه اگر مدرن بود میتوانست قانون را عوض کند و دخترش را از نخستین ازدواج خود ولیعهد بنامد. شما هیچ وقت در این مورد بحث کردید؟
من چطور میتوانم ماه باشم و به خورشید پیشنهاد بدهم که شب بتابد؟ در این صورت خانواده من وجود نمیداشت. اما حرف شما کاملا هم نادرست نیست. سالهای دهه ۵۰ بود. میان خانوادهها مشکلاتی وجود داشت. خانوادههای سلطنتی غرب هم در آن زمان با زنانی مثل کیت میدلتون اینقدر باز نبودند. رفتار با ملکه ثریا ناخوشایند بود. او بخش مهمی از تاریخ ما بود و بعدها زندگی راحتی نداشت.
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که یکبار دیگر از وطنتان دیدن کنید؟
به درد چه کسی میخورد؟ فقط برای اینکه بازگردم؟ این خوراک مفت و مجانی برای آنها خواهد بود. حکومت میداند که من چه فکر میکنم. به جز آن تعریف میکنند که تهران دیگر قابل بازشناخت نیست. تهران امروزی شهری شلوغ و کثیف است. مردم تغییر کردهاند، البته نه همه. من همچنان با کشورم در ارتباطم. چند نفر از بستگانم که هنوز در قید حیاتاند، در تهران زندگی میکنند. به جز آن جماعت جوانان مشتاق علم و دانشی وجود دارد که برای من از ایران نامه مینویسند. من در پاریس تمام روز اخبار ایران را دنبال میکنم. میز کار و تمام اتاق ناهارخوریام پر از فکس و ایمیل است. خیلی کار دارم. اما این هم مرا به حرکت وامیدارد. نه برنمیگردم، حتما مرا دستگیر میکنند و میاندازند زندان! به جای آن جمعه جشن نوروز، جشن سال نو ایرانیان را در نیویورک به همراه فرزندان و نوههایم جشن میگیرم. پیش از آن هم از روی آتش میپریم. آن هم چطور!
منبع : فرارو
گزارشی از نامه صدیقه سوادکوهی دختر رضاخان به امام خمینی (ره) در روزهای پس از پیروزی انقلاب.
در نامه صدیقه که روزنامه اطلاعات متن آن را منتشر کرده، آمده است: «اینجانب صدیقه دختر رضاخان (رضاشاه سابق) و زهرا سوادکوهی می باشم که با انگیزه تلفن مورخه سه شنبه اول اسفند ۵۷ خانمی که خود را از کمیته آن امام به من معرفی کرد و گویا من بی نام و نشان را که از مردم طبقه سوم اجتماع نیز محروم ترم با شاهزاده خانمهای معروف پهلوی اشتباه گرفتند و به کمیته احضارم کردند لذا مصدع اوقات گرانبهای شما شدم در حالی که اکنون مجال رسیدگی به این امور نیست.»
در ادامه این نامه آمده است: «اینجانب بنا به وظیفه شرعی خود در روز ششم تشریف فرمایی آن حضرت موفق به زیارت شدم ولی حال که احضار گردیدم چه بهتر که این سعادت از نزدیک دست دهد تا جریان ۲۰ سال مبارزه حق طلبانه از دستگاه بی عدالت دربار و طبقه حاکمه با نخست وزیری هویدا را به عرض برسانم. پرونده دادخواهی در مورد اثبات نسب و احقاق حق خود را که بنا بر امر مرجع تقلید شیعیان آن زمان مرحوم حضرت آیت الله بروجردی به جریان انداخته ام در تمام مراجع صلاحیت دار کشور نظیر اداره معاضدت قضایی شعبه اول دادگاههای شهرستان تهران، شعبه ۶ دادگاه استان مرکزی و شعبه هفتم دیوان عالی کشور و دادگاههای کرمانشاه، همدان، مازندران، وزارت دربار، کمیسیون عرایض دربار، سازمان امنیت و… سابقه طولانی دارد.
ضمنا چون مرحوم آیت الله بروجردی به من فرمودند در نهایت سیدی شما را یاری خواهد کرد من ابتدا فکر کردم منظورشان امام جمعه سابق تهران است.
پس از ملاحظه منزل و دم و دستگاه درباری و بریز و بپاش ایشان متوجه شدم او نیست و با تلفن پریروز دستگیرم شد آن سید یاری کننده زعیم و مرجع عالیقدر شیعیان فعلی میباشد.
علی هذا من فاقد شناسنامه هستم به جهت اینکه وزارت دربار گفتند که شوهرش مصدقی است و اشرف پهلوی هم گفت ما این خواهر بیسواد که با لهجه صحبت مینماید را نمی توانیم شناسنامه پهلوی دهیم ناچار تقاضا کردم شناسنامه پهلوی نمی خواهم با شناسنامه مادرم که سوادکوه است به من شناسنامه بدهید آن هم پس از تشریفات اداری از دربار به وزارت دادگستری سپس به اداره ثبت احوال ارسال کردم که آنها هم اظهار داشتند باید یک مقام صلاحیت دار دستور بدهد.»
در بخش پایانی از این نامه آمده است: «به علت پیگیری ۲۰ ساله نه تنها چیزی دست مرا نگرفت بلکه بیش از ۴۰ هزار تومان قرض و از دست دادن درآمد روزانه شوهرم نصیبم گردید و فقط نزدیک به ۷۰۰ متر زمین از ارثیه مادری که در مازندران است بنابراین پس از تحقیق کافی از ادارات فوق و محل های سکونت من استدعای رسیدگی و احضارم را مینمایم تا با مدارک موجود بتوان حق مظلومی را از ظالمان اخذ و ضمنا به وصیت مرحوم آیت الله بروجردی نیز عمل شود.»
صدیقه پهلوی متولد ۱۲۹۶ فرزند یکی از ۴ همسر رضاشاه یعنی زهرا سوادکوهی بود و مادرش را در شیرخوارگی به علت بیماری سل از دست داد.
صدیقه پهلوی تا زمان انقلاب ایران با نام خانوادگی پدرخوانده اش، کدویی، شناخته می شد و لذا هرگز به خاندان سلطنتی راه نیافت.
او در دی ماه ۱۳۶۸در سن ۷۲ سالگی در تهران درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
حلبی نشین های تهران پارس در باران میمیرند
کیهان و اطلاعات در زمان بحبوحه انقلاب اسلامی به انتشار گزارشهای خواندنی و جالب در کنار خبرهای مربوط به انقلاب و جنگ می پرداختند.
یکی از گزارش های خواندنی این روزنامه ها درباره حلبی آباد تهرانپارس بود که در فروردین سال ۵۹ به بهانه دیدار رئیس جمهور وقت در صفحه ۵ روزنامه کیهان منتشر شد.
در بخشی از این گزارش با تیتر «حلبی نشینها در باد می لرزند و در باران میمیرند» آمده بود: «خیابانی در دل شهر حلبیها، خیابانی در شهر فقر و ویرانی. خیابانی که از کوچه تنگ تر است از حیاط هم کوچکتر، عمر این خیابان و خیابان های دیگر حلبی آباد به بادی بند است. باد اگر تند بوزد، خانه های حلبی فرو می ریزد و آنگاه از کوچه و خیابان و حیاط حلبی نشین ها هم چیزی باقی نمی ماند.
همه چیز از زباله می روید اما بهداشت در زباله می میرد. در یک وجب جا می شویند، می پزند و می خورند. با گل استکان ها را می شویند، در زباله بچه ها ته مانده غذای دیگران را مزه مزه می کنند، در خاک آلوده بر سر آب و آبادانی با هم حرفشان می شود. حلبی آبادهای تهران حاصل رشد سرمایه داری وابسته در پی «رفرم» آمریکایی بهمن ماه سال ۴۱ هستند. در حلبی آبادها اعتیاد بیداد می کند و حتی خیلی از کودکان کم سن و سال هم معتاد هستند. یکی از ساکنان حلبی آباد می گوید برای معالجه بیماری های فراوان مردم فقیر و محروم منطقه حضور حتی یک پزشک می تواند کمک موثری باشد. سیم های برق درحلبی آباد تهرانپارس روی زمین طوری قرار دارد که هر لحظه احتمال برق گرفتگی ساکنین وجود دارد.»
در روزهای آخر سال های ۵۷ و ۵۸ بیشتر گزارشها حول و حوش اتفاقات مربوط به انقلاب، درگیری ها، حتی گزارشهایی از آوارگی شاه منتشر می شد. در فروردین سال ۵۹ کیهان گزارش های لحظه به لحظه از فرار شاه به مصر خبر می داد. حتی گزارشی از بازتاب و واکنش تند ایران نسبت به پناهندگی محمدرضا در مصر منتشر شد. در این اخبار حتی به جزئیات نیز پرداخته می شد مانند تلاش پزشکان آمریکایی و مصری برای خارج کردن طحال شاه!
در آن زمان همچنان روزنامه ها از حمله مهاجمان به پاسگاههای مرزی و درگیری هایی که در شهرها وجود داشت خبر می دادند. در بین همه این تیترها مقررات جدید هم مخاطب خود را داشت مانند ممنوعیت ورود اتومبیل و کالاهای لوکس به کشور آن هم بر اساس مقررات جدید واردات و صادرات، البته سود بازرگانی لوازم آرایش هم افزایش یافته بود.
کاخ های کیش مهر و موم شدند
در گزارش دیگری که ۲۶ اسفند ۵۷ نوشته شده بود از مهر و موم شدن کاخ های جزیره کیش خبر می داد.
در این گزارش آمده بود که استاندار استان ساحلی نماینده اعزامی امام خمینی در بندرعباس آیت الله امینی نجف آبادی و آیت الله مسعودی خمینی با یک فروند هواپیمای نیروی هوایی ملی به جزیره کیش رفتند.
در کیش وسایل موجود در کاخ های چهارگانه شاه سابق، رضا پهلوی، نخست وزیر، وزیر دربار سابق صورت برداری و درهای کاخ ها مهر و موم شد. چند هتل بزرگ ۴۰۰ اتاقی، ۵۰۰ ویلای مدرن و کاخ ها و ساختمان های متعدد جانبی آن، قایق های متعدد فوق مدرن شاه سابق که با موتور جت کار می کند، وسایل کازینو که هر دستگاه از ماشین های قمار آن تا ۱۲ میلیون تومان ارزش دارد، همگی در اختیار نیروهای انقلاب اسلامی است.
نماینده امام پیشنهاد کرده بود که می توان با کسب اجازه از امام خمینی یک دانشگاه علوم دریایی در کیش تاسیس کرد و در هتل ها و ویلاها و خانه های سازمانی نیز دانشجویان و استادان اقامت کنند.
در میان اخبار و گزارشهای خبری رسانهها در سالهای انقلاب هم مطالبی ویژه تحویل سال و فرارسید نوروزی فراهم میآوردند. از این دست مطالبویژه می توان به مطلبی اشاره کرده که درباره علت نامیده شدن سال ۵۹ به سال میمون اشاره داشت. این گزارش در واقع یک رپورتاژ تحقیقی درباره تاریخچه تقویم و سنجش روز ماه وسال بوده است.
در بخشهایی از این گزارش آمده بود نوروز در فرهنگ ایرانی روز به بند کشیدن ضحاک است، یعنی روزی که مردم ایران به رهبری کاوه آهنگر قیام کردند و ضحاک شاه ستمگر را به بند کشیدند. امیدواریم سال جدید در یک جو آرامتری شروع شود، این چیزی است که امیدواریم مردم به عنوان عیدی از ما بپذیرند. این پژوهش کاری از تیمور گورگین بوده است.
دکتر صادق جلالی نیز به انتشار گزارشی در ویژه نامه نوروز کیهان که سال ۵۸ منتشر شد پرداخته بود و با عنوان «عروس نوروز بر جاده طلا می خرامد» نوشته بود.
در بخشهایی از این متن نوروزی میخوانیم: «عمر بن عبدالعزیز خلیفه خوشنام اموی تازه چشم از جهان بسته بود. در دوره او مردم آزاد بودند که نوروز را جشن بگیرند، اما پس از او وضع عوض شده بود و حکام فارس مخصوصا حاکم استخر می ترسیدند این جشن میهنی ایرانیان که تنها اسلام را با خاندان پیامبر و علی(ع) می خواستند و اصالت این مذهب پاک را در وجود آنها می دیدند، به شورش و انقلاب علیه بنی امیه وا دارد…»
این یکی از داستان هایی بود که به تفصیل توسط صادق جلالی در این شماره از ویژه نامه کیهان منتشر شده بود. روزنامه کیهان در عید نوروزی که با زمزمههای آغاز جنگ تحمیلی همراه بود گزارش ویژه ای نوشت که در آن مردم را به تقسیم کردن عید خود با جنگ زدگان ترغیب می کرد. در این گزارش تصاویری از مردم جنگ زده خوزستان منتشر شده بود و از مردم می خواست تا شادیهای خودشان را در عید نوروز با این افراد تقسیم کنند.(مهر)
عکس جالب آنتونی کویین بازیگر نقش حمزه در فیلم محمد رسول الله در کنار فرح پهلوی
معروفترین فساد جنسی فرح، کشف رابطه او با فریدون جوادی بود. «فریدون جوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.» به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود.
فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملکه را نمیکرد و با هر بیسر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی اسکیاش که یک نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد.
منبع:
(۱) ژانلو روریه یا ژان لوروریه و احمد فاروقی، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸، ص ۱۰۳.
(۲) خاطرات فریده دیبا، دخترم فرح صص ۲۰ـ۲۹.
(۳) خاطرات تاجالملوک، ص ۴۵۸.