عکسی جالب از شاه پهلوی و فرح دیبا و لیلا پهلوی در حال گذراندن تعطیلات زمستانی
عکسی که مشاهده می کنید مربوط به سال 1968 بوده و محمدرضا شاه را در کنار همسرش، فرح دیبا و لیلا پهلوی در پیست اسکی گرنوبل نشان می دهد:

جام جم سرا: مهندس لیلا عراقیان، روبهرویمان نشسته است. طراح پل طبیعت. معماری جوان که در ۲۵ سالگی به تعبیر خودش «این هیولای هراسآور» را طراحی کرد. او فارغالتحصیل معماری از دانشگاه شهید بهشتی است و در ونکوور کانادا در حال ادامه تحصیل است.
فکر میکنم سال ۸۵ بود که به خاطر تبلیغاتی که کرده بودیم برای کار در اراضی دعوت شدیم. کار آلاچیقهای بوستان را به عهده گرفتیم. یک محوطه بود که سقف اسپیس فریم داشت. یک پوشش ساده و صاف بود و هفتصد مترمربع پارچه داشت. در بازار گل هم پلی بود که قرار بود دو طرف پارک را به هم وصل کند. کار ما درواقع طراحی پوشش پارچهای بود که دو طرف قرار گیرد. هر قطعه آن هزار مترمربع بود. آبوآتش دارای یکپارچه یکتکه است ولی در بازار گل، هر یک از قسمتهای پل با استفاده از سهتکه پارچه درستشده است.
بعد از اینکه پروژههای آمفیتئاتر آبوآتش، بازار گل و پل ابریشم دو را به عهده گرفتیم. در مرحله طراحی این پروژهها بودیم که فراخوان طراحی پل طبیعت که آن زمان نامش پل پیاده شهید مدرس بود مطرح شد.
طرح چهارپایه طرح دوم من بود. طرح اول که در مسابقه هم شرکت کرد، قسمت روی اتوبانش از اینکه هست خیلی سادهتر بود. در مورد این پروژه پنج فکر اساسی وجود داشت. اولین ایده این بود که این پل قرار نیست فقط مکانی برای وصل کردن دونقطه به هم باشد بلکه قرار است ادامه دو پارک و فضایی برای ماندن باشد. نکته دوم این بود که بیاییم بهجای اینکه دونقطه را در دو پارک به هم وصل کنیم، طوری طراحی کنیم که در هر دو طرف پخش شود و به همه نقاط کلیدی دو پارک هم متصل شود. این ایده تا حدی اتفاق افتاد. در درجه سوم میخواستیم نقاطی با کمترین درخت را پیدا کنیم و ستونها را آنجا کار بگذاریم.
طرح اولیه هم بنابراین بود که فرم به شکل درخت باشد. البته تصور این نبود که یک ستون درختی داشته باشیم. تکستونهای پراکندهای مدنظر بود. خود بدنه خرپا هم المانهای نامنظمی داشت. ایده دیگر این بود که بررسی کردیم و دیدیم وقتی با یک دهانه بزرگ طرف هستیم بدون شک یک عمق سازهای خواهیم داشت. درواقع ایده این بود که ابعاد را طوری کنیم که فضا و معماری تبدیل به المانهای جداییناپذیر باشند. مسئله دیگری که مدنظرمان قرار گرفت این بود که معمولاً پلها چون قرار است بهینه ساخته شوند، طراحی صاف دارند. اینیک نوع پرسپکتیو یک نقطهای ایجاد میکند که آدم را مجبور به رفتن میکند. ما پل را بهصورت قوسی کشیدیم تا رهگذر انتهای مسیر را نبیند. این پیچوخم سرعت آدم را کم میکند.
در مرحله دوم قرار شد کار با همان ایده اولیه کمی تحقیق شود؛ یعنی قرار شد طرحی بدهیم که تمرکز اولیه آن روی اتوبان باشد ولی زبانی داشته باشد که اگر لازم شد بعدا بتواند ادامه پیدا کند. مسئله دیگر این بود که قرار شد پل کمی نمادگراتر باشد و خیلی ساده و معمولی نباشد. در مرحله دوم مسابقه تمرکز را روی بخش اتوبان گذاشتیم و مسیرها خلاصه شد؛ اما الآن یک سری مسیرهایی داریم که روی خطوط توپوگرافی زمین حرکت میکند. در هر دو پارک پخش میشود. دوطبقه بودنش دو نوع دسترسی به پل را ایجاد میکند. در مرحله دوم چهارپایه بودن مطرح شد و آن چیزی که امروز میبینید درواقع پیشرفته شده همان طرح مرحله دوم است.
نه اصلاً. این فرمی نبود که من بهتنهایی به آن رسیده باشم. یک کار تیمی بود. مهندس بهزادی و سحر یاسایی هم در زمینه همکار من بودند و فکر هر سه ما بود که برنده شد. وقتی با مهندس سازه صحبت کردیم گفت شاید بهجای ۴ ستون با دو ستون هم بشود این کار را پیش برد. بعد بررسی کردیم و کار روی سه ستون نهایی شد. زمان بررسی، قوسها هم تغییراتی ایجاد شد. همچنین رمپها بیرون فضای پارک بود که حس خطرناکی داشت؛ برای همین تغییر کرد. فرم سرستونها هم که از اول سهطبقه و ویوپوینت بود، کمی تغییر کرد.
راستش آن اول که بحث مسابقه مطرح شد، یکطورهایی گفتم که دلت خوش است. اینهمه مهندس بزرگ. امکان ندارد طرح من برگزیده شود. مهندس بهزادی گفت که آنها آدمهای منصفی هستند و اگر کار خوب بدهیم میپذیرند. ولی ته دلم فکر میکردم که دارم طرحی را میکشم که قرار است روی کاغذ بماند. برای همین تصمیم گرفتم یکچیز هیجانانگیز و جالب طراحی کنم که چیز خوبی روی کاغذ باقی بماند. آن زمان ۲۵ سالم بود. وقتیکه برنده شدیم ۲۶ ساله بودم و تا ۲۷ سالگی درگیر طرح بودم. میرفتم ایتالیا و کنار دست مهندسان سازه مینشستم تا کارشان را ببینم. وقتی برنده شدیم داشتم در کانادا فوقلیسانس میخواندم. مرخصی گرفتم و برگشتم ایران تا پایکار باشم. میدانستم دارم با یک گروه سازهای حرفهای کار میکنم که کارشان را بلدند و من فقط روی طراحی فرم تمرکز داشتم و نگران مسائل فنی نبودم. همیشه میگویم خوشمزهترین قسمت و پز دادنش برای من است ولی حقیقت این است که زحمت و سختی کار بر عهده تعداد زیادی از دوستانم بود. هم حس میکنم که خیلی خوششانس بودم و هم از آنها خجالت میکشم که همهاش اسم مرا میبرند.
بله. زیاد.
خوب. وقتی آدمها را میبینم که روی آن قدم میزنند و عکس میگیرند حس خوشایندی دارم. رسالت ما معمارها این است که فضاهایی بسازیم که مردم در آن حس بهتری داشته باشند. حتی چند بار مردم دوربین به دستم دادهاند تا از آنها عکس بگیرم. یکبار با همکارم رفته بودم برای عکاسی از پل. تنها کنار سهپایه ایستاده بودم. یک زوج رد میشدند. فکر کردند ما از آنهایی هستیم که از مردم عکس میگیرند و به آنها میفروشند. از من خواستند از آنها عکس بگیرم. من هم گرفتم و برایشان ایمیل کردم. (همشهری معماری)
عکسی که مشاهده می کنید مربوط به سال 1968 بوده و محمدرضا شاه را در کنار همسرش، فرح دیبا و لیلا پهلوی در پیست اسکی گرنوبل نشان می دهد:
شاید در ۶ ماه گذشته مطلبی یا تصویری از افتتاح یک پل جدید و مدرن در تهران که صرفا به منظور پیادهروی و تفریح و ورزش ساخته شده است، نشنیده و یا ندیده باشید. اگر چنین است کافی است نام «پل طبیعت» را در موتور جستجوی گوگل بنویسید و با تصاویر و محل این پل که شش ماه بیشتر از افتتاح آن نمیگذرد، آشنا شوید.
لیلا فروهر Leila Forouhar (متولد ۴ اسفند ۱۳۳۷ در اصفهان)، بازیگر و خواننده ایرانی سبک موسیقی پاپ است. او فرزند جهانگیر فروهر یکی از هنرپیشگان پیشین سینمای ایران است. مادرش فرنگیس فرحزادی نیز از بازیگران سینمای ایران به شمار میرود. وی از سن ۳ سالگی بر روی صحنهٔ تئاتر به همراه پدر و مادر خود نقش آفرینی میکرد و در اکثر تئاترها با هنرمند بزرگ تئاتر ارحام صدر نقش آفرینی میکرد.
عکس لو رفته از لیلا فروهر خواننده و بازیگر قبل از انقلاب اسلامی در سن ۵۶ سالگی بدون هیچ گونه آرایش و گریمی .
او در سال ۱۳۴۴ با فیلمهای «مراد و لاله» و «خروس جنگی» وارد سینمای ایران شد و با سن و سال کمی که داشت از پرکارترین هنرمندان ایران بشمار میرفت تا جایی که به او لقب «کودک خردسال سینمای ایران» را دادند. از درخشانترین فیلمهای لیلا فروهر میتوان به فیلم سلطان قلبها به کارگردانی محمدعلی فردین اشاره کرد.
لیلا پس از انقلاب ابتدا در سال ۱۳۶۵ به ترکیه رفت و از آنجا رهسپار آلمان شد و بعد از چهار روز راهی فرانسه شد که در آنجا مادر , خواهر و برادر خود را برای اولین بار پس از انقلاب ملاقات نمود, و سپس در سال ۱۹۸۸ به آمریکا رفت، ساکن شهر لس آنجلس شد و به خواندن در کنسرتها و تولید آلبوم جدید پرداخت.
لیلا فروهر در ۲۹ مرداد ۱۳۸۳ با فردی به نام اسماعیل (اسی) ازدواج کرد و به شهرستان اورنج، کالیفرنیا نقل مکان کرد.
فرنگیس فرحزادی (فروهر) (متولد ۱۳۱۹، اصفهان) بازیگر ایرانیست. او همسر سابق جهانگیر فروهر (بازیگر) و مادر لیلا فروهر (خواننده) و فریبا فروهر است.
او پس از ازدواج با جهانگیر فروهر نام خانوادگیاش را به نام شوهرش تغییر داد. او و جهانگیر فروهر دارای دو فرزند به نامهای لیلا و فریبا هستند که اولی خوانندهای مشهور است. فرنگیس فروهر پس از جدایی از جهانگیر با داوود اسماعیلی (تدوینگر، کارگردان، فیلمنامهنویس و بازیگر) ازدواج کرد و پس از مدتی از او نیز جدا شد.
پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، فروهر در ۴۰ فیلم سینمایی به ایفای نقش پرداخت. پس از انقلاب او تنها در فیلم جهانپهلوان تختی ساختهبهروز افخمی بازی کردهاست.
او هماکنون در کنار دخترانش در آمریکا زندگی میکند.
جهانگیر فروهر در سال ۱۲۹۵ در شهر اصفهان متولد شد. فعالیت هنری خود را در زمینه تئاتر از هجده سالگی شروع کرد. همچنین بازی در سینما را از سال ۱۳۴۵ با فیلم «گنجینه سلیمان» کاری از «عزیزالله رفیعی» آغاز کرد. در سال ۱۳۷۰ لوح تقدیر نقش دوم مرد برای فیلم «خانه خلوت» (مهدی صباغ زاده) را از دهمین دوره جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.
از کارهای مهم او بازی در فیلم سوتهدلان و همچنین هزاردستان بود.
زری خوشکام در سال ۱۳۲۶ در شهر اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را در تهران و لندن گذراند و یک دوره کلاس چهار ساله باله سازمان ملی باله را نیز به اتمام رسانید. اشتیاق و علاقهٔ او نسبت به کارهای هنری نخست پای او را به هنر رقص باز کرد و در این راستا وی یک دوره آموزشی رقص باله را در سازمان ملی باله ایران گذرانید و پس از آن در سال ۱۳۵۰ و در حالیکه تنها ۲۴ سال داشت، جذب سینماگردید.
شروع فعالیت سینمایی وی با فیلم «کلبهای آن سوی رودخانه» (به کارگردانی و فیلمبرداری احمد شیرازی) و تهیه کنندگی محمدعلی جعفری در فرودین فیلم بود. در این فیلم که در سال ۱۳۵۰ ساخته و اکران شد، زری نقش دختری به نام فرانک را ایفا میکرد که پس از جدایی از پسر محبوبش، بیژن، توسط یک رانندهٔ کامیون به نام «حسین گابی» به زندگی باز گردانده میشد.نقش مردهای مقابل او را در این فیلم ناصر ملک مطیعی و همایون بهادران ایفا میکردند.
شرکت وی در این فیلم و درخشش او که با صحنههای خاص موجود در این فیلم هم بی ارتباط نبود، توجه بسیاری از سینماگران ایرانی را به سمت او جلب نمود. در واقع استعداد قابل توجه او در بازیگری ، در کنار زیبایی خیره کننده و همینطور بی پرواییش در پذیرش نقشهای برهنگی و … با توجه به شرایط آن روز سینمای ایران، انبوه پیشنهادها را برای بازی در فیلم های فارسی را به جانب او روان کرد و بدین ترتیب او در همان نخستین سالهای فعالیتش در سینمای ایران علاوه بر شرکت در تعداد زیادی فیلم، موفق شد که بازی در برابر اغلب ستارگان مرد و جوان اولهای فیلم فارسی را تجربه کند. بدین ترتیب جدای از اولین تجربه اش در بازی در مقابل ناصر ملک مطیعی، بازی در کنار محمدعلی فردین و ایرج رستمی در فیلم مرد هزارلبخند(ساخته سیامک یاسمی ،۱۳۵۰)، بازی در برابر بهروز وثوقی و بهمن مفید در فیلم رشید (ساخته پرویز نوری ، ۱۳۵۰)، بازی در برابر سعید راد و محمدعلی جعفری در فیلم الکلی (ساخته محمدعلی جعفری ، ۱۳۵۰)، بازی در برابر ایرج قادری در فیلم توبه (ساخته اسمعیل پورسعید ، ۱۳۵۱) و بازی در کنار پرویز صیاد در فیلم خواستگار(ساخته علی حاتمی ، ۱۳۵۱)، نمونههایی از فعالیتهای او به عنوان بازیگر دربرابر هنرپیشههای درجه یک سینمای ایران در آن روزگاراست. وی در این سالها همچنین در فیلمهای هنری و قابل توجهی نظیر آدمک (ساخته خسرو هریتاش ، ۱۳۵۰) و تپلی (ساخته رضا میرلوحی، ۱۳۵۱ که بر اساس رمان موشها و آدمها، نوشته جان اشتاینبک ساخته شد) نیز ظاهر گردید.
با اینکه علی حاتمی در این مصاحبه اعلام کرده بود که :«پس از این زری فقط در فیلمهای خودم شرکت خواهد کرد»، اما زری خوشکام در طول سال بعد از این مصاحبه علاوه بر شرکت در فیلم خواستگار ساختهٔ همسرش در برخی فیلمهای کارگردانهای دیگری نیز ظاهر شد.
با این وجود زری خوشکام پس از تولد نخستین و تنها فرزندشان لیلا در مهرماه ۵۱ عملاً از سینما کنار کشید و تا قبل از انقلاب تنها در یک نقش یعنی نقش خانم عزت الدوله در سریال سلطان صاحبقران (مجموعه تلویزیونی) به کارگردانی شوهرش ظاهر شد.
زری خوشکام، که پس از ازدواجش با علی حاتمی، اغلب در محافل سینمایی زهرا حاتمی خطاب شده، پس از سالها دوری از پرده نقرهای اینروزها با ایفای نقش حوای فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» به کارگردانی صفی یزدانیان، میهمان پردههای سینماست. این بازیگر شناختهشده سالهای پیش از انقلاب، در ادامه، از اشتیاقش بابت حضور دوباره در سینما، همینطور از عشقش به علی حاتمی گفته که انقلابی در مسیر زندگیاش رقم زد و حاصلش تولد لیلا حاتمی شد که جنجال زیادی به خاطر روبوسی با یک نامحرم ایجاد کرد. خوشکام همچنین ماجرای بیمهریهای مدیران سینمایی، در آخرین سالهای عمر علی حاتمی را بازگو کرده که حاصلش را میخوانید:
چه شد بالاخره بعد از این همه سال، دوباره به سینما برگشتید؟ تقریبا پس از آقای حاتمی هرگز در فیلمی حضور نداشتید. جز یکبار که در فیلم «سیمای زنی در دوردست» آقای مصفا نقشی کوتاه ایفا کردید.
حضور دوباره در سینما آرزوی من بود. اصلا نمیتوانستم از سینما دور باشم. ٣٠ سال اصلا اجازه نداشتم جلو دوربین بیایم. مرا ممنوعالچهره کرده بودند. با شروع ساخت فیلم تختی در نقش خودم (همسر علی حاتمی) حضور داشتم (که چقدر هم پشیمانم در آن پروژه همکاری کردم)، پسازآن فیلمنامهای که مطابق سلیقهام باشد، پیشنهاد نمیشد. تا وقتی که آقای یزدانیان مشغول نگارش سناریوی «در دنیای تو ساعت چند است؟» بودند. او را منزل دخترم دیدم، از من خواستند فیلمنامه را بخوانم. فیلمنامه خوبی بود. بعد که فیلمنامه بازنویسی شد، بار دیگر آن را خواندم و این بار آن را بیشتر پسندیدم. آقای یزدانیان گفتند نقش خوبی در این سناریو هست، حوا که نقش یک مادر است. بازی میکنی؟ من هم به شوخی گفتم ببین من نقش مادر بازی نمیکنم، فقط مادر لیلا حاتمی هستم. ایشان هم خندید و گفت اتفاقا در این فیلم هم مادر لیلا هستی. یک روز از من برای تست گریم دعوت شد و به دفتر آقای مصفا رفتم. پس از گریم، از چهره پیشنهادی گریمور خوشم نیامد، قیافهام تلخ شده بود. احساس کردم صفی یزدانیان هم خوشش نیامده. بعد یکی از دوستانم را پیشنهاد دادم که ظاهرا ایشان هم برای نقش حوا موردپسند کارگردان قرار نگرفت. تا اینکه برای فیلمبرداری رفتند رشت. من هم مرتب با دخترم و دامادم در تماس و جویای وضعیت فیلم بودم. میپرسیدم برای نقش حوا کسی مورد قبولتان واقع شد؟ گفتند بله، خانمی را آوردهایم و بد هم نیست… خیلی برای من جزئیاتش را باز نکردند. بعد از مدتی علی مصفا به من زنگ زد و گفت خواهش میکنم شما برای ایفای این نقش بیا شمال. من هم به آقای مصفا گفتم حالا که شما خواستهاید، حتما میآیم ولی هرکس دیگری بود، محال بود بپذیرم. (با خنده)
ماشین گرفتیم و رفتیم و همین که به رشت رسیدم و قرار بود صبح فردایش جلو دوربین باشم، چنان سرماخوردگی و تبولرزی گرفتم که کارم به بیمارستان کشید. فیلمبرداری دو روز تعطیل شد تا بعد از بهبودی شروع بهکار کردیم. آقای یزدانیان یک خط کلی به من داد و شخصیت حوا را کاملا برای من تشریح کرد، من هم تمام سعیام را کردم تا آنچه میخواهم را به نحو احسن اجرا کنم. گویا خوشبختانه موفق بودم. این موفقیت را از برخورد تماشاگران با خودم احساس کردم.
علی حاتمی ، لیلا حاتمی و زری خوشکام
تجربه همبازیشدن با آقای مصفا در این فیلم برای شما چه طور بود؟
بسیار عالی. بسیار راحت. بسیار خوب. شانس بزرگ من این بود که با علی مصفا همبازی شدم.
معیارهای شما برای پذیرفتن یک نقش چیست؟
فیلمنامه خوب، کارگردان کاربلد که بتوانم به او اعتماد کنم و دوستش داشته باشم و گروه خوب؛ چه از نظر اخلاقی و چه از نظر کاری و سایر بازیگرانی که حضور دارند.
پس از این به بعد شما را بیشتر در فیلمها خواهیم دید؟ قرار است حضور شما بعد از این مستمر باشد؟
بله حتما، اگر فیلمنامههای خوبی پیشنهاد شود، با کمال میل در آنها بازی خواهم کرد.
آقای یزدانیان جایی گفته بودند با عشقی که به «سوتهدلان» علی حاتمی داشتند، این فیلم را کارگردانی کردند. شما این فیلم را تا چه اندازه به «سوتهدلان» نزدیک میبینید؟
خیلی زیاد. شباهتهای زیادی دارند. ایشان خیلی لطف دارند و برای علی حاتمی احترام بسیاری قائل هستند که واقعا از ایشان ممنونم. جنس عاشقانه جاری در فیلم آقای یزدانیان، خیلی به عشق مجید «سوتهدلان» علی حاتمی شباهت دارد. واضح است که آقای یزدانیان عاشق «سوتهدلان» بوده و این عشق سبب شده چنین فیلمی بسازد.
شما بعد از ازدواج با آقای حاتمی فقط در آثار ایشان به ایفای نقش پرداختید. دلیل اینکه فقط در فیلمهای همسرتان حضور داشتید و در فیلم دیگران بازی نکردید، چه بود؟
من درواقع قبل از ازدواجم، فقط حدود یکسال در سینمای ایران کار کردم. سال ۵٠ که ازدواج کردم، انقلابی در خودم بهوجود آوردم. شرط ازدواجمان این نبود که کار نکنم، اما هر دو ترجیح دادیم فقط در کارهای علی حضور داشته باشم. ما میخواستیم کانون گرم خانواده تشکیل دهیم. بهخصوص که من سه ماه بعد از ازدواجم هم باردار شدم و دیگر نتوانستم تا مدتی کار کنم. همان زمان که ازدواج کردیم، ١۵ قرارداد ٢٠٠ هزار تومانی داشتم که آن زمان قراردادهای واقعا گرانی محسوب میشد. با ٢٠٠ تومان میشد یک آپارتمان ٢٠٠، ٣٠٠متری در منطقههای خوب تهران خرید. ولی با وجود این، همه را پس دادم و پیشقسطهایی که گرفته بودم را حتی برگرداندم و دیگر کار نکردم. یکجور تبادلنظر و همفکری و توافق بین من و همسرم بود که نتیجهاش این شد که پس از آن، فقط در فیلمهای او بازی کنم.
از ممنوعالچهرهشدنتان صحبت کردید. چطور در جریان این ممنوعیت قرار گرفتید؟ آیا به شما چیزی ابلاغ شد؟
متأسفانه مسئولان وقت هیچ توجهی به سابقه کاری و شخصیت حرفهای من نداشتند و براساس سلیقه تصمیم گرفتند. چند سال بعد از انقلاب، ما درحال ساخت دکور شهرک سینمایی ایتالیا بودیم و هزینههای بسیار کردیم. وقتی برگشتیم، آنجا را کلنگ زدیم و همینطورکه علی مشغول ساخت شهرک بود، کار «هزاردستان» را هم در کاخ گلستان پیش میبرد. دو، سه سال کار کردیم. این وسط وقفههایی هم بود. چون مدیران مدام تغییر میکردند و باز تا میآمدند و بر مسند مینشستند و تا پول بدهند برای پروژه، فیلمبرداری چند ماه متوقف میشد. ما نیمی از کار را فیلمبرداری کرده بودیم و من نقش مقابل آقای انتظامی را بازی میکردم. یکدفعه نامهای به دست آقای حاتمی از شبکه رسید که از ممنوعبودن نمایش چهره من خبر میداد و در آن گفته شده بود دیگر من در ادامه پروژه همکاری نداشته باشم. آقای حاتمی هم جواب داد که نه؛ چون این خانم نسبتی با من دارد، ولی کار از نیمه گذشته و من دیگر نمیتوانم بازیگر دیگری جای ایشان بگذارم. من تا آخر کار حضور داشتم و یک ریال دستمزد که به من داده نشد هیچ، یک کامیون آجر به ارزش ۵٠ هزار تومان آن زمان، که از زمان ساخت خانهمان باقیمانده بود را هم برای ساخت شهرک فرستادم و اهالی سازمان هزینهای در قبال آن ندادند. بعد هم تمام بخشهایی که من حضور داشتم را قیچی کردند و از سریال بیرون گذاشتند (با خنده). یکجورهایی قصه اصلا از بین رفت. طفلک علی اصلا نمیدانست چطور سروته قصه را بههم وصل کند.
پس روزگار سختی بر علی حاتمی گذشت… .
بله، روزگاری خیلی سخت. چه زحمتی برای ساخت شهرک و این سریال کشید و بعد هم اینطور با او و اثرش برخورد کردند و حتی حاضر نشدند نام این شهرک را «شهرک سینمایی علی حاتمی» بگذارند! او همیشه میگفت من بهقدری مشغول کار بودم که بزرگشدن و رشد دخترم را ندیدم؛ ١٠سال، ١٢سال بچهام را ندیدم. او بهخاطر ساخت شهرک از سر صبح سر کار بود و از بیلزدن و سنگفرشکردن تا مدیریت کلی را برعهده داشت و آخر هم دستمزد کارش تکهتکهشدن «هزاردستان» بود. سازمان دستمزد مرا که نداد هیچ، دستمزدهای علی حاتمی را هم برای کارگردانی «هزاردستان» درست نداد. آن زمان آقای هاشمی که مدیرعامل بود، به حسابداری نامه نوشت که دستمزد علی حاتمی را پرداخت کنند. حسابداری برای پرداخت، باج میخواست و علی هم اهل باجدادن و باجگرفتن نبود. دائم به او میگفتم برو حقمان را بگیر ولی او بابت این طرز برخورد، بهطورکامل از پیگیری حقوقش صرفنظر کرد.
برای ساخت شهرک سینمایی هم به علی حاتمی دستمزدی داده نشد؟
خیلی کم. اندک دستمزدی در حد بخورونمیر. نهتنها عهدهدار اصلی ساخت شهرک، علی حاتمی بود، بلکه حتی خودش آجر روی آجر میگذاشت و بیل میزد تا این شهرک ساخته شد.
پس این رفتارها، گلهمندی شما و علی حاتمی را حتما بههمراه داشته… .
بله، از صداوسیما بسیار گلهمندم. خیلی زیاد. حتی بعضی وقتها از دست مسئولانش گریه کردم. این همه زحمتی که علی از سالهای دور، برای صداوسیما کشید را نادیده گرفتند. از زمان آقای قطبی، با ساخت «داستانهای مثنوی» و بعد «سلطان صاحبقران» و بعد «جاده ابریشم» که شد «هزاردستان»، همه نادیده گرفته شد… و مسئولان همیشه ناسپاسی کردند. هر کدام که عوض میشدند، کار ما مدتی تعطیل میشد. هزارجور بازی درآوردند. یک روز میگفتند سر بازیگران کلاهگیس بگذارید، یک روز میگفتند بردارید، یک روز میگفتند ممنوع است و هر روز یک داستان تازه میساختند.
پس علی حاتمی خیلی اذیت شد… .
بله…، درواقع او را دق دادند. ارشاد که تقریبا بعد از فیلم «دلشدگان» محترمانه کارکردن او را ممنوع کرد. دو سال تمام، علی به ارشاد فیلمنامه میفرستاد و تصور کنید فیلمنامههای علی حاتمی را رد میکردند! فقط به این دلیل که چرا در فیلم علی حاتمی تمبک هست. خب، حضرت امام موسیقی را آزاد کرده بودند و علی هم به این فکر افتاد که برای موسیقی سنتی ایرانی کاری کند. چقدر هم برای این موضوع سرمایهگذاری کرد. بگذریم… برگردیم به همان بیمهریهای صداوسیما. این سازمان یک ریال از طلبهای علی حاتمی را پرداخت نکرد.
چه سالی؟
تقریبا ۶٣ و ۶۴. پول نمیدادند و میگفتند بودجه نداریم. یک ریال به من هم دستمزد ندادند جز اینکه هزینه ۵٠ تومان کامیون آجرم را هم پرداخت نکردند. دائم میگفتند پول نداریم و مدام جلسه میگذاشتند پشت جلسه و هیچ نتیجهای هم حاصل نمیشد. طوری رفتار میکردند که به همسرم برخورده بود و برای خیلی از جلسات مرا میفرستاد. بالاخره قرار شد دو فیلم سینمایی از کل این مجموعه به علی حاتمی بدهند که جبران زحمات و ضرروزیانهای او شود که آقای محمدمهدی دادگو لابی کرد و این فیلمها را هم گرفت. نوارهای موسیقیمان را هم بردند و پس نیاوردند که هیچ، یک سیدی هم از این دو فیلم به ما ندادند. خیلی از آقای دادگو دلخورم. زمانی که آقای ضرغامی مسئول صداوسیما شدند خوشحال شدم. چون یکی، دوبار ایشان در دوره بیماری همسرم محبت کرده بود و به عیادت او آمد، گفتم حالا که مدیر شده، پس حتما روی ما را زمین نمیاندازد. از دفتر ایشان درخواست وقت ملاقات کردم، حتی یک زنگ نزد بگوید اصلا شما این وقت را برای چه میخواهی؟! ما را بیجواب گذاشت. هر بار زنگ میزدم و خودم را معرفی میکردم و میگفتم من همسر علی حاتمیام و هیچ جوابی نمیگرفتم. آن سالها واقعا گرفتار و مقروض بودم. این همه هزینهای که برای معالجه علی حاتمی در خارج از کشور کردیم، بیهیچ کمکی بود. حتی ارز دولتی هم به ما ندادند.
واکنش علی حاتمی چه بود؟
هیچ. او هم قهر کرد. بعد از فوتش انتظار داشتم یک کدام زنگ بزنند ببینند خانواده علی حاتمی در چه حال است. اما هیچکس تماسی هم نگرفت و واقعا از این بابت دلم گرفت.
چطور متوجه شدید دوره ممنوعبودن نمایش چهره شما تمام شده؟
در پروژه «تختی» آقای شایسته به من پیشنهاد کردند نقش همسر علی حاتمی را خودم بازی کنم. من هم پذیرفتم چون بیشتر فیلمبرداری هم در خانه من بود. بعدا بازی کردم و در تیتراژ هم آمد: با حضور افتخاری زهرا حاتمی. مشکلی هم ایجاد نشد، این طور متوجه شدیم که گویا دیگر ممنوعیتی در کار نیست.
برگردیم به قبلتر. اصلا چطور با آقای حاتمی آشنا شدید؟
سر صحنه فیلم «مترسک» با علی حاتمی آشنا شدم و به یکدیگر علاقهمند شدیم و از طرف ایشان پیشنهاد ازدواج گرفتم و جواب مثبت دادم. آن زمان من و آقای فردین و آقای رشیدی و چند بازیگر دیگر، در آن فیلم به کارگردانی آقای حاتمی بازی میکردیم. ششم آبان ۵٠ ازدواج کردیم و یکسال بعد نهم مهر ۵١ لیلا بهدنیا آمد.
در زندگی مشترک شما با علی حاتمی، چه اتفاقی افتاد که یکی از بهترین بازیگران زن امروز سینمای ایران، از خانه شما بیرون آمد؟ در منزل شما چه بستری برای رشد لیلا حاتمی فراهم شده بود؟
به قول یکی از منتقدان، خانه ما دانشگاه هنر بود، احتیاجی نبود لیلا سینما بخواند. رشته لیلا مکانیک بود. ولی در خانه ما دائم یا فیلمی در حال تولید بود، یا علی حاتمی مشغول طراحی صحنه و لباس یا تدوین بود. در خانه ما دائم تبادل نظر بین اهالی سینما جریان داشت. هر کاری که علی میساخت، طی مدت فیلمبرداری، بازیگرانش در خانه ما زندگی میکردند. لیلا در چنین محیطی رشد کرد. البته که خودش هم علاقهمند بود. یادم هست دو، سه ساله بود که ژیلا سهرابی (خواهرزاده علی حاتمی)، سریال «طلاق» را بازی میکرد. یک شب ما در تراس خانه نشسته بودیم و شام میخوردیم و لیلا هم کنار ما نشسته بود و بازی میکرد. ژیلا زنگ زد که ما در فیلم یک بچه میخواهیم، لطفا لیلا را بفرستید. اول من و پدرش گفتیم نه، بعد دیدیم وروجک دو، سهساله خودش میگوید میخواهم بروم و بازی کنم. علی هم همیشه از لیلا در فیلمها استفاده میکرد.
پس هدفگذاری شما از ابتدای کودکی ایشان، این نبود که بازیگر شوند؟
نه اصلا، شرایطش مهیا شد. شرایط خانه و خانواده ما طوری بود که لیلا هم علاقهمند شد.
در بین نقشهایی که خانم حاتمی بازی کردند، کدامیک برای شما ویژهترند؟
من همه کارهایش را دوست دارم، مثلا فیلم «لیلا»یش را خیلی دوست دارم. خب، اولین کارش هم بود و خیلی برایم جالب بود.
تابهحال شده لحظهای که دارید فیلمی با بازی ایشان روی پرده سینما میبینید، فراموش کنید او دختر شماست؟
نه، هرگز فراموش نکردهام. همیشه ذهنیتم این است که ببینم دخترم چهکار میکند.
در بین آثار آقای حاتمی کدام اثر برای شما ویژهتر است؟
اکثر فیلمهایش را بهشدت دوست دارم اما شاید «حاجی واشنگتن»، «سوتهدلان»، «مادر» و «کمالالملک» برایم رنگوبویی دیگر دارند.
با توجه به اینکه فضای سینمای پیش از انقلاب را هم تجربه کردهاید و سالهاست با توجه به موقعیت خانوادگیتان، در جریان جزئیات اتفاقات جاری بودهاید، وضعیت امروز سینمای ایران را چطور میبینید؟
من نه آن زمان، زیاد در جریان اتفاقات سینما بودم و نه حالا. آن زمان همیشه در جریان سینمای علی حاتمی بودم و نه وضعیت کلی سینما. ولی کلا اگر وضع سینمای ایران را بخواهم ارزیابی کنم، باید بگویم اگر محدودیتهای موجود را نادیده بگیریم، وضعیت کیفی فیلمها خیلی بهتر از گذشته است.
چه چشماندازی برای سینمای ایران میبینید؟
با این همه جوان مستعد و باانگیزهای که وارد این حرفه شدهاند، مسلما روزهای خوبی در راه است. چون ما ایرانیها اهل پسرفت نیستیم، پس حتما وضعیت رو به پیشرفت است. اتفاقات بینالمللی بسیار خوبی که برای سینمای ایران در این سالها مثلا برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» افتاده، خب، امیدوارکننده است. فیلمهای«چارشنبه سوری» آقای فرهادی یا «درباره الی»شان واقعا شاهکار و امیدوارکننده بودند.
جای علی حاتمی واقعا در سینمای امروز ایران خالی است… .
بله، خیلیخیلی. بهخصوص وقتی فیلم آقای فرهادی رفت اسکار و لیلا هم دعوت شد آنها، نمیدانید چه حالی شدم و چقدر جای خالی علی را احساس کردم. چون آرزوی علی حاتمی این بود که سینمای ایران، به اسکار راه پیدا کند و همیشه میگفت فیلم ایرانی باید خصوصیات فرهنگی ما را داشته باشد و کپی از روی فیلمهای خارجی هم نباشد. اگرچه خودش آن زمان نبود تا موفقیت سینمای ایران را ببیند، ولی خوشبختانه دخترش آنجا حضور داشت.
بهروز شعیبی behrooz shoaibi بازیگر نقش محمد در سریال تنهایی لیلا (متولد ۱۳۵۸ در مشهد) بازیگر و کارگردان ایرانی است. او در فیلمهای مختلف، نقشهای مختلفی را از جمله کارگردان، بازیگر، دستیار کارگردان و برنامه ریز داشتهاست. او برای کارگردانی فیلم دهلیز برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم سی و یکمین جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو (مسابقه فیلمهای اول) شد. شعیبی یک فرزند پسر هم دارد.
جدیدترین سریال بهروز شهیبی، پرده نشین است که به آهنگسازی مهیار علیزاده ساخته میشود.
بهروز شعیبی و همسرش و خواهر همسرش
همسر پیمان ابدی در اولین حضور جلوی دوربین در سریال تنهایی لیلا ایفای نقش کرده است ، ساناز نوروززاده پس از گذشت چند سال از مرگ همسرش کار بازیگری اش را آغاز کرده است.
او سرانجام در عصر روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ در حین اجرای یک صحنه اکشن، در تلهفیلم چشمهای نامحسوس به کارگردانی محسن موسویان جان خود را از دست داد. پیکر او در قطعهٔ هنرمندان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شده است.
مینا ساداتی mina sadati در سال ۱۳۶۰ در تهران متولد شده و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته گرافیک از دانشکده هنرهای زیبا تهران و آموزشگاه بازیگری کارنامه میباشد.
تا این لحظه هیچ عکس و خبری مبنی بر اینکه این خانم بازیگر ازدواج کرده و همسری دارد منتشر نشده است.
مینا ساداتی که به نوعی از بازیگران پرکار جشنواره فجر امسال بود با لباس چوقا که لباس محلی مردان چهارمحال و بختیاری بود بر روی فرش قرمز ظاهر گردیده بود.
چوقا که لباسی است نه سیاه و نه سفید بلکه ترکیبی از این دو رنگ است دارای آستین کوتاه و بلندی آن تا پایین زانو می باشد که لباس عشایری قوم بختیاری در غرب ایران است.
مینا ساداتی با پوشیدن این لباس به نوعی احترام به این قوم و ارزش نهادن به قوم بختیاری می باشد و اینکه دربرخی ار سایتها می خوانیم که این نوع پوشش نوعی بی احترامی به این قوم می باشد به هیج وجه درست نمی باشد.
توجه داشته باشیم پیش از مینا ساداتی علی کریمی و احمدی نژاد و قالیباف نیز این لباس را بر تن کرده بودند.
در ادامه عکس های طرح چوقا را بر تن مینا ساداتی مشاهده می نمایید و همچنین در ادامه لباس چوقا را بر تن علی کریمی و قالیباف و احمدی نژاد مشاهده می نمایید.
عکس های جدید
عکس های جدید
عکس های جدید
عکس های جدید
عکس های جدید
عکس های جدید
جشن «موسیقی ما» یکی از همین جشن های شیرین چند روز گذشته بود که اهالی پر افتخار موسیقی ایران را در تالار وحدت دور هم جمع کرد و با تقدیر از برگزیدگان و همچنین اجرای برخی از عزیزان شب خوبی را برای جامعه موسیقی رقم زد. بوسه همایون شجریان عزیز روی فرش قرمز خطاب به عکاسانی که نمایندگان مردم در این جشن بودند، شروع عکس های این جشن است.
مراسم اختتامیه جشنواره فیلم «یاس» در رامسر، اختتامیه ای که منجر به گرفتار شدن بخش عظیمی از جامعه هنر یک مملکت به آنفولانزای فصلی شد! یعنی عزیزان برگزارکننده کوچکترین پیش بینی ای درباره باران شدید رامسر نکرده بودند تا عزیزان پیشکسوت اینطوری مجبور نباشند زیر باران بنشینند و موش آبکشیده شوند!
به مناسبت زادروز استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر گرانقدر کشورمان، یکی از جدیترین عکس های استاد را در کنار شعری زیبا از ایشان انتخاب کرده ایم. امیدوارم سایه استاد سالهای سال مستدام باشد.
“گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر ! اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را”
سوال روز. پیراهن حامد سفید است با خط های مشکی، یا مشکی است با لایه های سفید؟!
ترانه علیدوستی با این سلفیِ کم انرژی، ایرانیان ساکن آلمان را به مراسم فرش قرمز سریال شهرزاد دعوت کرد. جالب است سریال مربوطه هنوز در تهران پخش نشده است ولی در کلن برایش فرش قرمز برپا کرده اند!
ترانه خانم انشالله حال حنا جان خیلی زود خوب میشود.
سلفی رضا گلزار، مصطفی زمانی و دوستشان با برجِ میلادِ کُلن!
یک سوال! نقش رضا گلزار در سریال شهرزاد چه بود که حالا برای اکرانش همراه تیم این سریال به آلمان رفته است؟!
به این میگویند زن زندگی! عکس خودش را نصفه گذاشته تا همسرش کامل در عکس باشد! الله اکبر!
در ضمن حدیث جان اگر اینستاگرامت را آپدیت کنی، در ورژن جدیدش محدودیت سایز دیگر وجود ندارد و میتوانی عکس های غیر مربع را هم آپلود کنی.
نام: بهاره افشاری
پیشه: عکس میگیرد و در اینستاگرام میگذارد. گاهاً هم یک سریال بازی میکند.
محمد خطاب به کاپیتان: برگردو… نذار که این سلفی من خراب شده، برگردوو
کاپیتان: باشه الآن، بذار منم دوربینم رو اوکی کنم با این هم سلفی بگیرم واسه اینستاگرام!
و به پایان میبریم این شماره را با این عکس شیوا طاهری در لبه پنجره یک خانه باغ.
خسته نباشید.
لیلا برخورداری ، (متولد سال ۱۳۵۷ در شهر تهران) مجرد است و همسری ندارد است.
لیلا فارغالتحصیل انجمن سینمای جوان؛ ۱۳۷۶ لیسانس بازیگری، دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران؛ دارای مدرک فوقلیسانس کارگردانی از دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران است.
instagram leila barkhordari
مستند رؤیای سرزمین پارس… شیراز… به کارگردانی علی لایق زاده… آرامگاه سعدی شیرازی که اشعارش را بسیار دوست می دارم….🍀 به چه کار آیدت ز گل طبقی از گلستان من ببر ورقی گل همین پنج روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد…
لیلا برخورداری: هوا را از من بگیر؛ پیاده روی را نه!
بعضی از آدم ها تک بعدی هستند و دوست ندارند جنبه های مختلف شخصیت شان را پرورش دهند و برعکس، عده ای دیگر چند بعدی هستند؛ یعنی به همان نسبت که عاشق هنر هستند، به ورزش هم می پردازند و با انجام حرکات ورزشی درست، مانند زمانی که یک اثر هنری خلق می کنند، لذت می برند.
نمونه این بعضی ها هم لیلا برخورداری است؛ دختری که هنر و ورزش به یک میزان در او پرورش یافته و در طول سال ها سعی کرده است بین آن دو، بالانس ایجاد کند. به همین خاطر وقتی حرف از ورزش به میان آمد با عشق و علاقه این گفتگو را پذیرفت و مثل یک ورزشکار حرفه ای پاسخگوی ما بود.
لیلا برخورداری: هوا را از من بگیر؛ پیاده روی را نه!
از کاراته باز ماندم
در زندگی من همیشه وقتی برای ورزش کردن هست و هیچ وقت ورزش را از برنامه روزمره ام حذف نکرده ام. حسی که در ورزش برایم وجود دارد فرای تناسب اندام و سلامتی است؛ چرا که به واسطه آن می توانم روحیه ام را شارژ کنم و با انرژی تر از همیشه به زندگی بپردازم.
وقتی نوجوان بودم به همراه خواهرم برای آموزش کاراته به باشگاه می رفتم. اتفاقا در این مسیر هم موفق عمل کردم و توانستم ظرف مدت کوتاهی کمربند قرمز را بگیرم اما مادرم با این ورزش مخالف بود؛ چرا که حس می کرد کاراته خشن تر از آن است که یک دختر بخواهد به آن بپردازد. به همین خاطر این رشته را نیمه کاره رها کردم در حالی که خیلی دوست داشتم آن را به شکل حرفه ای ادامه دهم.
برای ورزش نکردن دنبال بهانه نباشید
متاسفانه فرهنگ ورزش کردن، آنطور که باید در بین ما به ویژه خانم ها جا نیفتاده است. افراد می خواهند به بهانه های مختلف از انجام آن شانه خالی متاسفانه فرهنگ ورزش کردن، آنطور که باید در بین ما به ویژه خانم ها جا نیفتاده است. افراد می خواهند به بهانه های مختلف از انجام آن شانه خالی کنند. در حالی که ورزش کردن باعث می شد ما از هر جهت در شرایط بهتری قرار بگیریم. فکر می کنم همه افراد با هر شرایط کاری که دارند می توانند وقتی را برای ورزش کردن پیدا کنند. بسیاری از ما ساعت های زیادی را صرف تماشای تلویزیون یا فضای مجازی می کنیم اما همین که پای ورزش به میان می آید می گوییم وقت کافی نداریم و نسبت به سلامتی مان بی تفاوت هستیم.
از آمادگی جسمانی تا ایروبیک
در آن مقطع که من کاراته را رها کردم، ایروبیک به شکل امروزی در باشگاه ها مرسوم نبود. به همین خانم اکثر خانم ها برای ورزش، آمادگی جسمانی را انتخاب می کردند. من هم علاقه زیادی به آن داشتم و همین علاقه ام هم باعث می شد که با جدیت به آن بپردازم. در نهایت این موضوع باعث شد تا چند مدال هم در این رشته در سطح باشگاهی به دست بیاورم.
لیلا برخورداری: هوا را از من بگیر؛ پیاده روی را نه!
روحیه من به گونه ای است که ورزش های غیرگروهی و انفرادی را به ورزش های جمعی ترجیح می دهم. وقتی شما می خواهید با یک گروه ورزش کنید، همه چیز باید در سطح مناسبی قرار داشته باشد، اگر غیر از این باشد نمی توانید توانایی های خودتان را نشان دهید. به همین خاطر دوست ندارم خودم را درگیر چنین اتفاقاتی کنم و ترجیح می دهم به تنهایی ورزش کنم.
شاید به خاطر همین دردسرهای کارهای گروهی است که وقتی می خواهم به باشگاه بروم یا تنهایی پیاده روی کنم از دوستانم نمی خواهم با من همراه شوند؛ چون می دانم اگر بخواهم هر روز با آنها برای ورزش هماهنگ کنم هیچ وقت موفق به این کار نمی شوم چون یک نفر مهمان دارد، آن یکی می خواهد به مهمانی برود و نفر بعدی هم ناخوش است. به همین خاطر بی خیال این هماهنگی ها کفش ورزشی ام را می پوشم و خودم به سراغ ورزش می روم؛ چرا که معتقدم هیچ چیزی نباید ما را از انجام حرکات ورزشی بازدارد.
بعضی از دوستانم از این روحیه من تعجب می کنند، می گویند چطور می توانی تنهایی ورزش کنی، بدون اینکه کسی همراهی ات کند و جواب من به آنها این است که «با انگیزه ای که خود ورزش به من می دهد».
یک باشگاه کوچک در خانه دارم…
من چند وسیله ورزشی کوچک مانند دوچرخه هفت کاره و … را خریداری کردم و در خانه از آنها استفاده می کنم. برخی از افراد هدف شان از خرید این وسایل صرفا جهت دلخوشی است و فکر می کنند با نگاه کردن به آن هم ممکن است وزن کم کنند و به تناسب برسند؛ در حالی که اینطور نیست. این وسایل برای من کاملا جنبه کابردی دارد و در خانه با عشق و علاقه به واسطه آنها ورزش می کنم و حضورشان برای من کاملا جنبه کاربردی دارد.
عکس های لیلا برخورداری
هوا را از من بگیر، پیاده روی را نه؟
از بین ورزش های مختلف علاقه زیادی به پیاده روی دارم و همین موضوع باعث شده است که این ورزش در برنامه زندگی من جای خودش را باز کند. من هر شب به شکل منظمی به باشگاه انقلاب می روم و بین دو تا سه ساعت پیاده روی می کنم. این کار در روحیه من تاثیر شگفت آوری دارد. فکر می کنم کسانی که نمی توانند برنامه زندگی شان را با باشگاه تطبیق دهند، بهترین و ساده ترین کار برای آنها پیاده روی است چون سلامت و تناسب اندام را یک جا به شما می دهد.
با ورزش، افسردگی را خط بزنید
در جامعه ما افسردگی شیوع زیادی پیدا کرده است و بر کسی پوشیده نیست که اولین دشمن افسردگی ورزش است. اگر ما به شکل منظم و درست ورزش کنیم خیلی زود می توانیم از شر افسردگی و بیماری های روحی خلاص شویم. ورزش به ما کمک می کند تا به هیجانات روحی مناسبی دست پیدا کنیم.
در کنار ورزش های مختلفی که انجام می دهم، علاقه زیادی به مدیتیشن و یوگا دارم و در روز حدود بیست تا سی دقیقه را صرف این کار می کنم. این موضوع باعث می شود که تمرکز بیشتر را در زندگی برای انجام کارهای مختلف به دست بیاورم و بتوانم با آرامش به کارهای مختلفم بپردازم.
رژیم غذایی به شیوه لیلا برخورداری
با وجود این که همیشه حواسم به اضافه وزنم هست اما همیشه قانون خاص خودم را در رژیم غذایی دارم و آن قانون این است که هر چیزی را که دوست دارم بخورم اما کم. متاسفانه بسیاری از ما فکر می کنیم با منع کردن خودمان از مواد غذایی می توانیم خودمان را سالم و لاغر نگه داریم، در حالی که بدن ما به ویتامین های مختلف احتیاج دارد و ما باید به شکل درست و برنامه ریزی شده ای آن را مصرف کنیم.
من خودم عاشق انواع سبزیجات دانه های گیاهی هستم و سعی کردم در طول سال ها اطلاعاتم را در این زمینه بالا ببرم و با آگاهی آنها را مصرف کنم چرا که معتقدم گیاهان بهترین منبع تغذیه هستند. شاید به همین خاطر است که مصرف روزانه چای سبز با زنبیل و لیمو، نان جو، جو دوسر، بذر کتان، انواع سالاد و … هیچ وقت از برنامه روزانه من حذف نمی شود، ضمن این که من علاقه زیادی به لبنیات هم دارم و آن را به شکل درستی مصرف می کنم.
لیلا برخورداری در کنار بازیگران زن مشهور