فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
اسلام به عنوان دینی که مدّعی کامل ترین برنامه برای زندگی انسان است، تأکید زیادی بر ارزشهای اخلاقی دارد.
در آیینی که به همه وجوه انسانی توجه شده و راه کارهای مناسب را برای سعادت و کمالات انسانی قرار داده است ، توصیه به انصاف نیز مصداقی از فضیلتهای اخلاقی است.
البته انصاف قبل از اینکه یک مسئله فردی باشد یک موضوع اجتماعی است و در رابطه های اجتماعی بیشتر نمود پیدا می کند. امیر المومنین علیه السلام در حکمت 570 غررالحکم می فرمایند: انصاف دلها را به یکدیگر پیوند می دهد. این حدیث نگاه امیر المومنین را در رابطه با انسجام اجتماعی مسلمین بیان می دارد.
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
اهمیت این موضوع به اندازه ای است که حتی در برخورد با دشمنان و افرادی که معتقدیم در حقّمان بدی کرده اند نیز توصیه به انصاف شده است .
بسیار شنیده ایم این شعر معروف حافظ را که : آسایش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است - با دوستان ، مروّت ! با دشمنان ، مدارا! اما در واقع سفارش به انصاف با دوست و دشمن ابداع این شاعر گرانقدر نبوده است بلکه این کلام وحی الهی است که می فرماید: «با دوست و دشمن خود به عمل و انصاف عمل کنید که این روش ، به تقوا نزدیک تر است و همواره از خشم خدا بیمناک باشید که خداوند به آنچه می کنید آگاه است » (سورة مائده ، آیة 8)
پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این که در اسلام حتی در برخورد با دشمنان با انصاف توصیه شده ، به این خاطر است که چه بسا این انصاف ، دشمن را از کینه ورزی باز دارد و خود، منشأ همبستگی اجتماعی گردد. خداوند می فرماید: «ای اهل ایمان ، در امر عدالت و انصاف ایستادگی کنید، برای خدا گواهی دهید، هر چند آن گواهی به زیان خود یا پدر و مادر یا نزدیک ترین خویشتان باشد» (سورة نساء، آیة 135)
از آموزه های اسلام استفاده می شود که انصاف از مکارم اخلاقی است. بلکه از امیرمومنان علی (علیه السلام) روایت است که فرمود: الانصاف أفضل الفضائل؛ انصاف، برترین ارزش هاست. (غررالحکم، ج1، ص203، ح805) زیرا برکات و آثار آن بسیار است و تأثیر مثبت و مفیدی بر زندگی فردی و اجتماعی و نیز دنیوی و اخروی انسان به جا می گذارد. مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رسید و گفت: مرا از مکارم اخلاق آگاه کن. پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این بدان معنا است که همه فضایل اخلاقی در یک رتبه و درجه نیستند؛ بلکه با توجه به آثار و برکات هر فضیلتی در زندگی دنیوی و اخروی باید درجه بندی و ارزش گذاری شود. همان طوری که از نظر آموزه های قرآنی، تقوا معیار و ملاک ارزش گذاری انسان است و خداوند می فرماید: إن أکرمکم عندالله أتقاکم؛ ارجمندترین و گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست (حجرات، آیه13) همچنین فضیلت انصاف در درجه برتری قرار می گیرد و به عنوان افضل الفضایل اخلاقی معرفی می شود.
خداوند در قرآن به مومنان فرمان می دهد که همواره میان اعمال صالح خوب و خوب تر و خوب ترین، آخری را انتخاب و بدان عمل کنند. چنانکه در آیه 55 سوره زمر می فرماید: واتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم من ربکم؛ و از نیکوترین آنچه از پروردگارتان به شما فرو فرستاده شده پیروی کنید.
به این معنا که در میان کتب آسمانی، قرآن که نیکوترین و احسن آنهاست مورد پیروی قرار گیرد و در میان آموزه های قرآنی نیز باید دنبال احسن و نیکوترین رفت و بدان عمل کرد. البته خداوند خود نیز این گونه عمل می کند و هنگام پاداش و جزای اعمال به دنبال آن است تا میان اعمال، نیکوترین را انتخاب کرده و همه اعمال را بر اساس آن نیکوترین و برترین، قیمت گذاری و ارزش گذاری کند. خداوند در آیه 38 سوره می فرماید: لیجزیهم الله أحسن ما عملوا و یزیدهم من فضله؛ تا خداوند به آنان نیکوترین پاداش آنچه عمل کرده اند را بدهد و از فضل خویش نیز بر آن بیفزاید این معنا بارها در آیات دیگر تکرار شده است. (احقاف، آیه 16؛ نحل، آیات 96 و 97؛ توبه، آیه 121)
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
خداوند در هنگام خرید اعمال آدمی و ارزش گذاری، به مجموعه اعمال او می نگرد و اگر در میان آن یک کالای بسیار گرانبها و ارزشمند یافت همه اعمال صالح او را بر اساس همان یک کالای ارزشمند ارزش گذاری کرده و آنها را به همان میزان و ارزش یک کالا می خرد و حتی اعمال زشت و کالاهای خراب و ناقصی را نیز نادیده می گیرد و از آنها در می گذرد. (احقاف، آیه 16)
خداوند این گونه انصاف می ورزد و دوست دارد تا مومنان نیز این گونه با خدا و خود و خلق رفتار کنند. بنابراین، انصاف را می توان از برترین فضایل اخلاقی دانست؛ زیرا نقش کلیدی و تاثیرگذار در بهبود روابط اجتماعی، دنیا و آخرت آدمی به جا می گذارد.
یک روایت زیبا از حضرت علی علیه السلام داریم که می فرمایند: «آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند؛ با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود»
در واقع اصل کلام ما در این نوشتار تمام و کمال در این حدیث پرمغز جمع شده است. چرا که اگر به این سخن عمل شود نهایت انصاف رعایت شده است. و اگر افراد جامعه چنین روشی را که امیرالمومنین به آن توصیه کرده اند در زندگی و رفتار خودشان به کار گیرند در واقع انصاف را رعایت کرده و به رفیع ترین نقطه مکارم اخلاق رسیده اند.
در خدا گم شو کمال این اسـت و بس *** گم شدن گم کن وصال این اسـت و بس
مصراع اول این بیت ناظر به مقام خفیّ و مصراع دوم ناظر به مقام اخفی اسـت. بدین ترتیب مرحلهی اول سفر (سفر از خلق به سوی حق) به پایان میرسد و سالک به دریای بیکران هستی مطلق میرسد.
2. سفر از حق به سوی حق با حق (سفر من الحقّ الی الحقّ بالحقّ): پس از آن که هستی سالک در اثر فنای در وجود حق و محو در توحید شدن، حقانی شد، در واحدیت وجود محو میشود و از کثرت به طور کامل رهایی مییابد و پس از آن که عنایت الهی شامل حال او شد، به مقام صحو بعد از محو نایل میشود و صاحب مقام ولایت میگردد. در این جا سفر دوم آغاز میگردد. سالک در این مرحله از سفر، شروع به سیر در اسماء و صفات حق میکند؛ یعنی پس از فنای در توحید، سیر در اسماء و صفات الهی مینماید و علم به اسماء و خواص اسماء پیدا میکند و از مظاهر اسماء که اعیان ثابته اسـت، آگاه و از مقتضیات آنها با خبر میشود و اقتضای هر اسم را نسبت به مظهر خود مشاهده میکند. در این مرحله اسـت که از اسرار قضا و قدر اطلاع مییابد و دارای ولایت تامّهی الهیّه میشود و ذات، صفات و افعال خود را فانی در حق و صفات و افعال او مینماید؛ لذا با حق میبیند، میشنود و میگوید. بدین ترتیب مرحلهی دوم سفر او نیز تکمیل میشود و به مرحلهی بعد نایل میگردد.
3. سفر از حق به سوی خلق با حق (سفر من الحقّ الی الخلق بالحق): سالک در این مرحله، در مراتب افعال سیر میکند؛ زیرا هنگامی که از مقام شهود ذات تنزل کرد و به کثرت نگاه نمود، اولین سیر او در کثرت اسمائی و صفاتی آغاز میشود، به گونهای که پس از سیر در اسماء، به سیر در افعال و مظاهر خارجی اسماء میپردازد.
این مرحله از سفر، در مقابل مرحله اول و برعکس آن اسـت؛ زیرا سالک از حق به سوی خلق و از وحدت به جانب کثرت حرکت میکند؛ اما در تمام مراحل سیر نزولی، با حفظ مقام وحدت و جمع بین مراتب هستی، همه را با دید حقبین مشاهده میکند.
پس از آن که سالک مقام سیر در افعال را سپری کرد، حالت «محو» از او زایل میشود و به «صحو» کامل میرسد، و در واقع هشیاری خود را نسبتاً باز مییابد و با بقای در حق، سیر در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت میکند.
سالک در این مرحله به گونهای در کثرت سیر میکند که خواص، آثار و احکام تمام پدیدههای عالم هستی را شناخته و به اسرار قدر و لوازم اعیان و خواص اسماء آگاه اسـت. و در این مرحله اسـت که بهرهای از مقام نبوت نصیب او میشود و «نبی» نامیده میشود و از معارف و حقایق ذات، صفات و افعال حق تعالی خبر میدهد؛ اما در نبوت، تابع نبیّ مطلق اسـت و احکام را از او میگیرد.
بدین ترتیب مرحله سفر سوم نیز به پایان میرسد و وارد آخرین مرحلهی سیر میشود.
4. سفر از خلق به سوی خلق با حق (سفر من الخلق الی الخلق بالحقّ): سالک در این مرحله از سفر، موجودات هستی و آثار و لوازم آنها را مشاهده میکند؛ از تمام آنچه موجب سعادت یا شقاوت بشر میگردد آگاه میشود و نحوهی برگشت انسان را به سوی خداوند با تمام جزئیات میداند؛ لذا همگان را به سوی توحید و حق دعوت میکند. چنین انسانی صلاحیت تشکیل مدینهی فاضله را برای ادارهی جامعه و تأمین سعادت ابدی آنان پیدا میکند. (13)
امام خمینی با ارائه تفسیر خاصی از اسفار اربعه (14) به این نکته اشاره میکنند که هر یک از انبیا باید سفرهای یاد شده را طی کنند؛ با این وجود مراتب آنها در پیمودن این مراحل و مقامات کاملاً متفاوت اسـت. هر یک از انبیا مظهر اسم یا اسماء خاصی هستند و دورهی نبوّتشان نیز با گذشت زمان سپری میشود؛ مثلاً بعضی از انبیا مظهر اسم «الرحمن» بودند و در سفر اول، اسم «الرحمن» را در عالم هستی شهود میکردند؛ سفر دوم این انبیا در حالی به پایان میرسید که همه چیز را در اسم «الرحمن» فانی و مستهلک میدیدند و با وجود رحمانی به سوی عالم بر میگشتند و دورهی نبوتشان نیز محدود بود... تا این که نوبت به مظهر اسلام «الله»، یعنی وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت رسید. ایشان در پایان سفر اول خود، حق را با شؤون نامحدودش مشاهده کرد و هیچ شأن و اسمی او را به خود مشغول نداشت و در پایان سفر دوم همه حقایق را در اسم جامع الهی (الله) و در حضرت احدیّت محض مستهلک و فانی دید و با وجودی جامع (البته پس از پایان سفر چهارم) به سوی خلق برگشت، لذا نبوت او ازلی و ابدی و خلافت او ظاهری و باطنی اسـت. (15)
حضرت امام پس از طرح این مسئله میفرماید، ائمه (علیهمالسلام) به تبع رسول ختمی، به این مقام جمعی نایل آمدهاند، هرچند که دارای مقام نبوت نیستند. (16)
بنابراین از دیدگاه امام خمینی، یکی از اسرار فضیلت و برتری ائمه (علیهمالسلام) بر انبیای پیشین مظهریت آنها نسبت به اسم جامع الهی و کامل شدن اسفار اربعه آنان اسـت؛ یعنی انبیای پیشین تنها مظهر برخی از اسماء الهی بودند و با تجلی بعضی از اسماء الهی سفرهای معنویشان به پایان میرسید و به سوی هدایت خلق مبعوث میشدند؛ اما حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت او مظهر اسم جامع الهی هستند و پس از طی کردن سفرهای یاد شده مأمور هدایت خلق شدند؛ با این تفاوت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سمت نبوت داشت و اهل بیت (علیهمالسلام) سمت امامت.
پینوشتها:
1. مصنفات الشیخ المفید، ج 4، ص 70.
2. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 237.
3. ر.ک: مصابح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 75-77.
4. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 387 و 405.
5. شرح فصوص الحکم (قاسانی)، ص 42-44.
6. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 406.
7. بحارالانوار، ج 26، ص 281، ح 29.
8. همان، ص 317، ح 83.
9. ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 150-151.
10. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 89-90.
11. بحارالانوار، ج 26، ص 317، ح 82.
12. ر.ک: نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 305-312.
13. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 88؛ الحکمة المتعالیه، ج 1، ص 13؛ نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 305؛ ممدّ الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 55؛ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 663.
14. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 88.
15. ر.ک: همان، ص 89.
16. ر.ک: همان، ص 89-90.
تبیان به نقل از گزارش ایرنا، آیت الله محمد محمدی ری شهری روز دوشنبه در دیدار با جمعی از خادمان و کارکنان آستان مقدس حرم حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) با اشاره به حدیثی از امام باقر(علیه السلام) گفت: حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) در بیانی به جناب محمد بن مسلم از یاران صدیق و باوفای خویش بر تواضع تاکید فراوانی فرمودند به گونه ای که محمد بن مسلم برای پرهیز از غلبه شیطان و خودبزرگ بینی با وجود مقام عظیم علمی و اجتماعی مدتی به خرما فروشی در کنار مسجد روی آورد.
وی گفت: امام باقر(علیه السلام) در سفارش خود به محمد بن مسلم بر مراقبت از عمل و رعایت تقوای الهی وهمچنین تلاش برای فرستادن اعمال خیر و صالح برای جهان آخرت تاکید فراوانی فرمودند.
ری شهری افزود: یکی دیگر از تاکیدات امام باقر(علیه السلام) بر مراقبت از فرصت گرانبهای عمر است که نباید آن را به سادگی از دست داد.
وی ادامه داد: امام باقر(علیه السلام) سفارش فرمودند که نباید اعمال خیر و همچنین گناهان را کوچک شمرد و باید توجه داشت که هر عملی قدر و منزلت خود را دارد و ممکن است عملی که در ظاهر کوچک و بی ارزش است روزی فریاد رس انسان شود.
ری شهری همچنین بر انجام عمل خالص برای خدا تاکید کرد و افزود: عمل خالص زمینه ساز نجات انسان از بلایای آخرت می شود.
به گزارش ایرنا، جمعی از خدام و کارکنان آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) همزمان با سومین روز از هفته بزرگداشت ولادت حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) با آیت الله ری شهری تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) دیدار کردند.
11 تا 17 دی ماه سالجاری( اول تا هفتم ربیع الثانی) هفته بزرگداشت ولادت حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) نامگذاری شده است.
منبع: www.irna.ir
بزرگ ترین آرزوی محسن قرائتی!
این آرامش را مدیون حفظ قرآن هستم+فیلم
با این آیه همه مشکلات حل می شود
بالاترین مدال واقعی برای انسان های خاص !
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
اسلام به عنوان دینی که مدّعی کامل ترین برنامه برای زندگی انسان است، تأکید زیادی بر ارزشهای اخلاقی دارد.
در آیینی که به همه وجوه انسانی توجه شده و راه کارهای مناسب را برای سعادت و کمالات انسانی قرار داده است ، توصیه به انصاف نیز مصداقی از فضیلتهای اخلاقی است.
البته انصاف قبل از اینکه یک مسئله فردی باشد یک موضوع اجتماعی است و در رابطه های اجتماعی بیشتر نمود پیدا می کند. امیر المومنین علیه السلام در حکمت 570 غررالحکم می فرمایند: انصاف دلها را به یکدیگر پیوند می دهد. این حدیث نگاه امیر المومنین را در رابطه با انسجام اجتماعی مسلمین بیان می دارد.
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
اهمیت این موضوع به اندازه ای است که حتی در برخورد با دشمنان و افرادی که معتقدیم در حقّمان بدی کرده اند نیز توصیه به انصاف شده است .
بسیار شنیده ایم این شعر معروف حافظ را که : آسایش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است - با دوستان ، مروّت ! با دشمنان ، مدارا! اما در واقع سفارش به انصاف با دوست و دشمن ابداع این شاعر گرانقدر نبوده است بلکه این کلام وحی الهی است که می فرماید: «با دوست و دشمن خود به عمل و انصاف عمل کنید که این روش ، به تقوا نزدیک تر است و همواره از خشم خدا بیمناک باشید که خداوند به آنچه می کنید آگاه است » (سورة مائده ، آیة 8)
پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این که در اسلام حتی در برخورد با دشمنان با انصاف توصیه شده ، به این خاطر است که چه بسا این انصاف ، دشمن را از کینه ورزی باز دارد و خود، منشأ همبستگی اجتماعی گردد. خداوند می فرماید: «ای اهل ایمان ، در امر عدالت و انصاف ایستادگی کنید، برای خدا گواهی دهید، هر چند آن گواهی به زیان خود یا پدر و مادر یا نزدیک ترین خویشتان باشد» (سورة نساء، آیة 135)
از آموزه های اسلام استفاده می شود که انصاف از مکارم اخلاقی است. بلکه از امیرمومنان علی (علیه السلام) روایت است که فرمود: الانصاف أفضل الفضائل؛ انصاف، برترین ارزش هاست. (غررالحکم، ج1، ص203، ح805) زیرا برکات و آثار آن بسیار است و تأثیر مثبت و مفیدی بر زندگی فردی و اجتماعی و نیز دنیوی و اخروی انسان به جا می گذارد. مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رسید و گفت: مرا از مکارم اخلاق آگاه کن. پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این بدان معنا است که همه فضایل اخلاقی در یک رتبه و درجه نیستند؛ بلکه با توجه به آثار و برکات هر فضیلتی در زندگی دنیوی و اخروی باید درجه بندی و ارزش گذاری شود. همان طوری که از نظر آموزه های قرآنی، تقوا معیار و ملاک ارزش گذاری انسان است و خداوند می فرماید: إن أکرمکم عندالله أتقاکم؛ ارجمندترین و گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست (حجرات، آیه13) همچنین فضیلت انصاف در درجه برتری قرار می گیرد و به عنوان افضل الفضایل اخلاقی معرفی می شود.
خداوند در قرآن به مومنان فرمان می دهد که همواره میان اعمال صالح خوب و خوب تر و خوب ترین، آخری را انتخاب و بدان عمل کنند. چنانکه در آیه 55 سوره زمر می فرماید: واتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم من ربکم؛ و از نیکوترین آنچه از پروردگارتان به شما فرو فرستاده شده پیروی کنید.
به این معنا که در میان کتب آسمانی، قرآن که نیکوترین و احسن آنهاست مورد پیروی قرار گیرد و در میان آموزه های قرآنی نیز باید دنبال احسن و نیکوترین رفت و بدان عمل کرد. البته خداوند خود نیز این گونه عمل می کند و هنگام پاداش و جزای اعمال به دنبال آن است تا میان اعمال، نیکوترین را انتخاب کرده و همه اعمال را بر اساس آن نیکوترین و برترین، قیمت گذاری و ارزش گذاری کند. خداوند در آیه 38 سوره می فرماید: لیجزیهم الله أحسن ما عملوا و یزیدهم من فضله؛ تا خداوند به آنان نیکوترین پاداش آنچه عمل کرده اند را بدهد و از فضل خویش نیز بر آن بیفزاید این معنا بارها در آیات دیگر تکرار شده است. (احقاف، آیه 16؛ نحل، آیات 96 و 97؛ توبه، آیه 121)
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
خداوند در هنگام خرید اعمال آدمی و ارزش گذاری، به مجموعه اعمال او می نگرد و اگر در میان آن یک کالای بسیار گرانبها و ارزشمند یافت همه اعمال صالح او را بر اساس همان یک کالای ارزشمند ارزش گذاری کرده و آنها را به همان میزان و ارزش یک کالا می خرد و حتی اعمال زشت و کالاهای خراب و ناقصی را نیز نادیده می گیرد و از آنها در می گذرد. (احقاف، آیه 16)
خداوند این گونه انصاف می ورزد و دوست دارد تا مومنان نیز این گونه با خدا و خود و خلق رفتار کنند. بنابراین، انصاف را می توان از برترین فضایل اخلاقی دانست؛ زیرا نقش کلیدی و تاثیرگذار در بهبود روابط اجتماعی، دنیا و آخرت آدمی به جا می گذارد.
یک روایت زیبا از حضرت علی علیه السلام داریم که می فرمایند: «آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند؛ با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود»
در واقع اصل کلام ما در این نوشتار تمام و کمال در این حدیث پرمغز جمع شده است. چرا که اگر به این سخن عمل شود نهایت انصاف رعایت شده است. و اگر افراد جامعه چنین روشی را که امیرالمومنین به آن توصیه کرده اند در زندگی و رفتار خودشان به کار گیرند در واقع انصاف را رعایت کرده و به رفیع ترین نقطه مکارم اخلاق رسیده اند.
بامداد – اغلب مومنین شناخت عمیقی از «سوره یس» ندارند و از مناقب و فضائل و آثار دنیوی و اخروی آن غافل هستند. لذا در دام مشکلات، غم ها و غصه ها و گرفتار می مانند.
انسان با اندک توجّهی به بیانات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، به این حقیقت پی می برد که سوره یس از موقعیت ویژه و مرتبه ای بلند برخوردار است و اگر کسی بتواند با آن فضایل و مناقب آشنا شود، خواهد توانست فواید کاملی را از آن خود سازد.
امامان(علیهم السلام) برای این که مومنان را از موقعیت ممتاز این سوره که همچون قلّه ای پوشیده از فضایل است، آگاه کنند، فرموده اند: «یس قلب قرآن است».
موقعیت ممتاز و جایگاه برتر و منحصر به فرد بودن قلب در بدن انسان بر کسی پوشیده نیست. سوره یس نیز دارای همان موقعیت و جایگاه در میان دیگر سوره ها است.
چنین نیست که فضایل و عجایب سوره یس تنها در زمانه خاصّی کشف شده باشد. با مطالعه تاریخ در می یابیم از همان صدر اسلام، از این سوره با شگفتی یاد می شده و فضایلش معروف بوده است. حتّی گاهی بزرگانی را به فکر وا می داشته که این همه فضیلت برای این سوره ناشی از کدام یک از آیات آن است.
باتوجه به این سفارشات می توان گفت یس در این مکتب، محور سیر و سلوک و نردبان رسیدن به بالاترین مقامات معنوی می باشد.
بزرگانی که خود با این سوره مأنوس بوده اند اغلب برای شاگردان خود در مورد قرائت این سوره مبارکه دستورالعمل هایی نیز داشته اند.
عارف بزرگ آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(ره) به شاگردان خود چنین سفارش می کردند که هر شب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن، ۱۴ صلوات بفرستید. یعنی این سوره را در بین این صلوات ها قرار دهید. بی شک این ۱۴ صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. (متاله قرآنی، رحیمیان، محمدعلی، ص ۲۷۸)
آن بزرگمرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هر چه که رسیده ام و هرچه به دست آورده ام از برکت این سوره می باشد.
با توجه به این فرمایش می توان گفت: «یس در این مکتب، محور سیر و سلوک و نردبان رسیدن به بالاترین مقامات معنوی می باشد.»
در فضیلت این سوره، حضرت محمد(صلی الله و علیه وآله) می فرمایند: هر کس سوره «یس» را قرائت کند مانند آن است که ۱۰ بار قرآن را ختم کند.
در این رابطه امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یاسین است. کسی که قبل از خواب یا در روز آن را تلاوت کند، در آن روز محفوظ بوده و روزی می خورد.
پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) به امیرالمومنین علی(علیه السلام) فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ۱۰ اثر است: هر که آن را قرائت کند، اگر گرسنه باشد سیر گردد؛ اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ اگر عزب باشد، ازدواج کند؛ اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: کسی که یک بار در عمر خود سوره یس را بخواند، خداوند به شماره هر آفریده ای در دنیا و هر آفریده ای در آخرت و در آسمان دو هزار حسنه برای او نوشته و دو هزار گناه او را پاک می نماید و دچار فقر، زیان مالی، زیر آوار ماندن، بیچارگی، دیوانگی، جذام، وسواس و بیماری زیانبخش نمی شود.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: سوره ی یس را به فرزندان خود بیاموزید؛ زیرا که آن گل خوشبوی قرآن است.
منابع:
سلسله مباحث صفیر هدایت؛ آیت الله ضیاء آبادی
منابع روایات در متن؛ الدر المنثور، ج۵، ص ۲۵۶ – ثواب الأعمال و عقاب الأعمال – المصباح کفعمی، ص۱۸۲
نوشته فضیلت خواندن سوره یس اولین بار در بامداد پدیدار شد.
نوشته فضیلت خواندن دعای توسل اولین بار در بامداد پدیدار شد.
بامداد-فضیلت دعای مشمول
امام حسین علیه السلام مى فرماید: من با پدرم در شب تاریکى خانه خدا را طواف مى کردیم. کنارخانه خدا خلوت شده بود و زوار به خواب رفته بودند که ناگهان ناله جانسوزى به گوشمان رسید. شخصى رو به درگاه خدا آورده و با سوز و گداز خاصى ناله و گریه مى کرد.
پدرم به من فرمود: اى حسین! آیا مى شنوى ناله گنهکارى که به درگاه خداوندپناه آورده و با دل شکسته اشک پشیمانى فرو مى ریزد. برو او را پیدا کن و نزد من بیاور.
امام حسین علیه السلام مى فرماید: در آن شب تاریک دور خانه خدا گشتم. او را در میان رکن و مقام در حال نماز یافتم.
سلام کردم و گفتم: اى بنده پشیمان گشته! پدرم امیرالمؤمنین تو را مى خواهد. با شتاب نمازش را تمام کرد. او را محضرپدرم آوردم حضرت دید جوانى است زیبا و لباس هاى تمیز به تن دارد. فرمود:
– توکیستى؟
عرض کرد: من یک عربم.
پرسید: حالت چطور است ؟ چرا با آهى دردمند وناله اى جانگداز گریه مى کردى؟
عرض کرد: یا امیرالمؤ منین! گرفتار کیفر نافرمانى پدرم گشته ام و نفرین او ارکان زندگیم را ویران ساخته و سلامتى و تندرستی را از من گرفته است. پدرم فرمود: قضیه تو چیست؟
گفت : من جوانى بى بند و باربودم. پیوسته آلوده معصیت و گناه بودم و از خدا ترس و واهمه نداشتم. پدر پیری داشتم که نسبت به من خیلى مهربان بود. هر چه مرا نصیحت مى کرد به حرف هایش گوش نمى دادم.
هر وقت مرا نصیحت و موعظه مى کرد، آزرده خاطرش نموده و دشنام مى دادم وگاهى کتک مى زدم. یک روز مقدارى پول در محلى بود، به سویش رفتم تا آن پول رابردارم و خرج کنم. پدرم مانع شد و نگذاشت. من هم از دستش گرفته او را محکم به زمین زدم. دست هایش را روى زانو گذاشت. خواست برخیزد، اما از شدت درد و کوفتگی نتوانست از زمین بلند شود. پول ها را برداشتم و به دنبال کارهاى خود رفتم و در آن لحظه شنیدم که همه آمال و آرزوهایش نسبت به من بر باد رفته و در آخر به خدا سوگندخورد که به خانه خدا رفته و درباره من نفرین مى کند. به خدا قسم! هنوز نفرینش به پایان نرسیده بود که این بدبختى به سراغم آمد و تندرستى از من گرفته شد.
در این هنگام پیراهنش را بالا زد و یک طرف بدنش را فلج دیدیم. جوان سخنانش را ادامه داد و گفت: پس از این قضیه از رفتار خود سخت پشیمان شدم. پیش پدرم رفته، معذرت خواستم، ولى او نپذیرفت و به سوى خانه خود حرکت کرد. سه سال با این وضع زندگى کردم تا اینکه سال سوم موسم حج درخواست کردم به خانه خدا مشرف شده، در آن مکان که مرا نفرین کرده، براى من دعاى خیر نماید. پدرم محبت کرد و پذیرفت. به سوى مکه حرکت کردیم تا به بیابان سیاه که رسیدیم. شب تاریک بود. ناگهان پرنده اى از کنار جاده پرواز کرد. براثر سر و صداى بال و پر او شتر پدرم رمید و او را به زمین انداخت.
پدرم روى سنگ ها افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. بدن او را در همان مکان دفن کردم و آمدم. می دانم این بدبختى و بیچارگى من به خاطر نفرین و نارضایتى پدرم است. امیرالمؤمنین پس از شنیدن قصه دردناک جوان فرمود: اکنون فریادرس تو فرا رسید. دعایى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخت به تو مى آموزم و در آن دعا اسم اعظم خدا وجود دارد و شخصی که آن دعا را بخواند خدای عزّ و جلّ دعایش را مستجاب می گرداند و خواسته اش را برآورده می نماید و اندوه و غم را از او می زداید و گرفتاری های او را برطرف می سازد…
اما برحذر باش که در وقت خواندن این دعا عجب و خودبینی بر تو مستولی گردد.
ای مرد تقوای الهی را پیشه خود ساز. زیرا هنگامی که من ناله های جانسوز تو را شنیدم که به درگاه خداوند توبه نموده و از او طلب بخشش می نمودی دلم برای تو سوخت و به رحم آمد ودر هنگام خواندن این دعا باید که نیّت تو صادق باشد و این دعا را در راه معصیت خدا بکار نبری.
و آن را تنها به کسانی که به دیانت آنها اطمینان داری بیاموزی و چنانچه نیّت خود را در هنگام خواندن این دعا خالص نمائی دعای تو مستجاب می گردد و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را در رؤیا خواهی دید.
در حالی که آن حضرت تو را به استجابت این دعا (دعای مشمول) و به بهشت بشارت می دهد.
امام حسین علیه السلام فرمود: خوشحالی من از آموختن این دعا (دعای مشمول) بیشتر از خوشحالی آن مرد برای کسب سلامتی اش بود.
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام به من فرمود: کاغذ و دواتی بیاور و آنچه را که من به تو می گویم بنویس.
امیرالمومنین فرمود: بعد از خواندن این دعا (دعای مشمول) حاجت خود را از خدای متعال طلب کن. و آن حاجت را نام ببر.
و لازم است که در هنگام خواندن-این دعا (دعای مشمول) -پاک و با طهارت باشی.
سپس امیرالمومنین علیه السلام به آن جوان فرمود: هنگامی که شب فرا می رسد این دعا (دعای مشمول) را ده بار بخوان.
و در صبحگاهان-نتیجه آن را برای من بازگو کن.
امام حسین علیه السلام فرمود: این جوان نوشته این دعا را با خود برد و از آنجا رفت. فردای آن روز-صبحگاهان-آن جوانی در حالی که شفایافته و در کمال صحّت و سلامت و عافیت بود به نزد ما آمده و در حالی که نوشته دعا در دستش بود گفت:بخدا سوگند که در این دعا اسم اعظم خدا وجود دارد. زیرا با خواندن این دعا خواسته من برآورده گشته و دعایم مستجاب شد.
امیرالمؤمنین علیه السلام ماجرا را از او جویا شدند. او گفت:پس از آنکه مردم به خواب رفتند و شب به نیمه رسید و تاریکی همه جا را فراگرفت. من در حالی که نوشته دعا در دستم بود.دست خود را بالا بردم و این دعا را چندین بار خواندم. سپس به خواب رفتم. و در عالم رؤیا پیامبر صلی الله علیه و آهل را مشاهده نمودم. و ایشان دست مبارک خود را بر روی بدن من کشید. و پیامبر صلی الله علیه و آله در عالم به من فرمود:اسم اعظم خدا را محافظت کن. زیرا تو در مسیر خیر و درستی هستی. در این هنگام-در حالی که شفایافته و سلامتی خود را بازیافته بودم-از خواب برخاستم. خدا پادش خیر به شما کرامت فرماید.
دعای مشلول با ترجمه
دعای مشلول همراه با ترجمه
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ یَا هُوَ یَا مَنْ لا یَعْلَمُ مَا هُوَ وَ لا کَیْفَ هُوَ وَ لا أَیْنَ هُوَ وَ لا حَیْثُ هُوَ إِلا هُوَ یَا ذَا الْمُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ یَا ذَا الْعِزَّةِ وَ الْجَبَرُوتِ یَا مَلِکُ یَا قُدُّوسُ یَا سَلامُ یَا مُؤْمِنُ یَا مُهَیْمِنُ یَا عَزِیزُ یَا جَبَّارُ یَا مُتَکَبِّرُ یَا خَالِقُ یَا بَارِئُ یَا مُصَوِّرُ یَا مُفِیدُ یَا مُدَبِّرُ یَا شَدِیدُ یَا مُبْدِئُ یَا مُعِیدُ یَا مُبِیدُ یَا وَدُودُ یَا مَحْمُودُ یَا مَعْبُودُ
خدایا!از تو خواستارم به نامت،به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانىاش همیشگى است،اى داراى بزرگى و بزرگوارى،اى زنده اى همیشه پاینده،اى زنده،معبودى جز تو نیست،اى او،اى آنکه کسى نمىداند او چیست و نمىداند او چگونه است و نمىداند کجاست، و نمىداند در کدام سو است،اى داراى فرمانروایى و ملکوت،اى صاحب عزّت و جبروت،اى فرمانروا،اى منزّه از هرعیب،اى سلام،اى ایمنىبخش،اى پرشکوه،اى عزّتمند،اى دارنده قره،اى بزرگمنش،اى آفریننده،اى پدیدآوردنده،اى صورتگر،اى سودبخش اى تدبیر کننده،اى محکمکار،اى آغازگر،اى نابود کننده ستمگران،اى دوست نیکان،اى ستوده،اى پرستیده،
یَا بَعِیدُ یَا قَرِیبُ یَا مُجِیبُ یَا رَقِیبُ یَا حَسِیبُ یَا بَدِیعُ یَا رَفِیعُ یَا مَنِیعُ یَا سَمِیعُ یَا عَلِیمُ یَا حَلِیمُ یَا کَرِیمُ یَا حَکِیمُ یَا قَدیِمُ یَا عَلِیُّ یَا عَظِیمُ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا دَیَّانُ یَا مُسْتَعَانُ یَا جَلِیلُ یَا جَمِیلُ یَا وَکِیلُ یَا کَفِیلُ یَا مُقِیلُ یَا مُنِیلُ یَا نَبِیلُ یَا دَلِیلُ یَا هَادِی یَا بَادِی یَا أَوَّلُ یَا آخِرُ یَا ظَاهِرُ یَا بَاطِنُ یَا قَائِمُ یَا دَائِمُ یَا عَالِمُ یَا حَاکِمُ یَا قَاضِی یَا عَادِلُ یَا فَاصِلُ یَا وَاصِلُ یَا طَاهِرُ یَا مُطَهِّرُ یَا قَادِرُ یَا مُقْتَدِرُ یَا کَبِیرُ یَا مُتَکَبِّرُ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَ لا کَانَ مَعَهُ وَزِیرٌ ،
اى دور از هر چیز،اى نزدیک به هرچیز،اى اجابت کننده،اى دیدبان،اى حسابرس،اى نورآفرین،اى بلندمرتبه،اى ارجمند،اى شنوا،اى دانا،اى بردبار،اى بزرگوار،اى فرزانه،اى دیرینه،اى والا،اى بزرگ،اى پرمهر،اى عطابخش،اى جزادهنده،اى یارى کننده،اى با جلالت، اى زیبا،اى کارگزار،اى کفایت کننده،اى بخشنده لغزش،اى رساننده نعمت،اى شریف،اى رهنما،اى هدایتگر،اى آغازگر، اى اوّل،اى آخر،اى آشکار،اى پنهان،اى استوار،اى پایدار،اى آگاه،اى حکمران،اى داور،اى دادگر،اى جدا کننده، اى پیونددهنده،اى پاک،اى پاک کننده،اى توانا،اى نیرومند،اى بزرگ،اى بزگمنش،اى یگانه،اى یکتا،اى مقصود دل نیازمندان،اى آنکه نزاده و زاده نشده،و همتایى ندارد و همسرى برایش نباشد و وزیرى با او نبوده
وَ لا اتَّخَذَ مَعَهُ مُشِیرا وَ لا احْتَاجَ إِلَى ظَهِیرٍ وَ لا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ فَتَعَالَیْتَ عَمَّا یَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّا کَبِیرا یَا عَلِیُّ یَا شَامِخُ یَا بَاذِخُ یَا فَتَّاحُ یَا نَفَّاحُ یَا مُرْتَاحُ یَا مُفَرِّجُ یَا نَاصِرُ یَا مُنْتَصِرُ یَا مُدْرِکُ یَا مُهْلِکُ یَا مُنْتَقِمُ یَا بَاعِثُ یَا وَارِثُ یَا طَالِبُ یَا غَالِبُ یَا مَنْ لا یَفُوتُهُ هَارِبٌ یَا تَوَّابُ یَا أَوَّابُ یَا وَهَّابُ یَا مُسَبِّبَ الْأَسْبَابِ یَا مُفَتِّحَ الْأَبْوَابِ یَا مَنْ حَیْثُمَا دُعِیَ أَجَابَ یَا طَهُورُ یَا شَکُورُ یَا عَفَوُّ یَا غَفُورُ یَا نُورَ النُّورِ یَا مُدَبِّرَ الْأُمُورِ،
و براى خود مشاورى نگرفته و به پشتیبانى نیازمند نگشته و با او جز او معبودى نبوده است،نیست معبودى جز تو،تو برتر از آنى که ستمکاران گویند بسیار برترى،اى والا بلندمرتبه،اى عطابخش،اى گشایشگر،اى بخشایشگر،اى فرخبخش دلها،اى غمزدا،اى یارى رسان،اى یارى ستان،اى دریابنده،اى نابود کننده،اى انتقام گیرنده،اى برانگیزنده،اى وارث،اى خواهان،اى چیره،اى که گریزندهاى از دستش نگریزد،اى بسیار توبهپذیر،اى بسیار پذیراى بندگان،اى بسیار بخشنده،اى فراهم آورنده سببها،اى گشاینده درها،اى آنکه هرگاه و هرجا خوانده شود اجابت نماید،اى پاک کننده،اى قدردان صالحان اى با گذشت،اى آمرزنده،اى روشنایى نور،اى مدبّر امور،
یَا لَطِیفُ یَا خَبِیرُ یَا مُجِیرُ یَا مُنِیرُ یَا بَصِیرُ یَا ظَهِیرُ یَا کَبِیرُ یَا وِتْرُ یَا فَرْدُ یَا أَبَدُ یَا سَنَدُ یَا صَمَدُ یَا کَافِی یَا شَافِی یَا وَافِی یَا مُعَافِی یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا مُتَکَرِّمُ یَا مُتَفَرِّدُ یَا مَنْ عَلا فَقَهَرَ یَا مَنْ مَلَکَ فَقَدَرَ یَا مَنْ بَطَنَ فَخَبَرَ یَا مَنْ عُبِدَ فَشَکَرَ یَا مَنْ عُصِیَ فَغَفَرَ یَا مَنْ لا تَحْوِیهِ [یَحْوِیهِ] الْفِکَرُ وَ لا یُدْرِکُهُ بَصَرٌ وَ لا یَخْفَى عَلَیْهِ أَثَرٌ یَا رَازِقَ الْبَشَرِ یَا مُقَدِّرَ کُلِّ قَدَرٍ،
اى مهربان،اى آگاه،اى پناهدهنده،اى روشنىبخش،اى مددرسان اى بزرگ،اى یکتا،اى یگانه اى پاینده،اى تکیهگاه،اى بىنیاز،اى کفایت کننده،اى شفابخش،اى وفا کننده،اى عافیتبخش، اى نیکوکار،اى زیبایىبخش،اى نعمت افزا،اى فزونبخش اى گرامى،اى بىهمتا،اى آنکه بلندى گرفت و چیره گشت،اى آنکه در فرمانروایىاش توانا شد،اى آنکه پنهان و آگاه گشت،اى آنکه پرستیده شد و پذیرفت،اى آنکه نافرمانى شد و آمرزید،اى آنکه اندیشه نگنجایدش،و دیدهاى او را در نیابد،و اثرى بر او پوشیده نماند،اى روزىدهنده بشر،اى اندازهگیر هر اندازه،
یَا عَالِیَ الْمَکَانِ یَا شَدِیدَ الْأَرْکَانِ یَا مُبَدِّلَ الزَّمَانِ یَا قَابِلَ الْقُرْبَانِ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الْإِحْسَانِ یَا ذَا الْعِزَّةِ وَ السُّلْطَانِ یَا رَحِیمُ یَا رَحْمَانُ یَا مَنْ هُوَ کَلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ یَا مَنْ لا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ یَا عَظِیمَ الشَّأْنِ یَا مَنْ هُوَ بِکُلِّ مَکَانٍ یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ یَا مُنْجِحَ الطَّلِبَاتِ یَا قَاضِیَ الْحَاجَاتِ یَا مُنْزِلَ الْبَرَکَاتِ یَا رَاحِمَ الْعَبَرَاتِ یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ یَا کَاشِفَ الْکُرُبَاتِ یَا وَلِیَّ الْحَسَنَاتِ یَا رَافِعَ الدَّرَجَاتِ،
اى والا جاه،اى استوار پایه،اى گرداننده روزگار،اى پذیرنده قربانى،اى منتّگذار نیکوکار، اى داراى شکوه و سلطنت،اى مهربان،اى بخشنده،اى کسىکه هر روز در کارى است،اى آنکه کارى از کار دیگر بازش ندارد،اى بلندمرتبه،اى آنکه در هر جا هست،اى شنونده نجواها،اى اجابت کننده دعاها،اى برآورنده خواستهها و نیازها،اى فرو فرستنده برکات،اى رحم کننده بر اشکها،اى درگذرنده از لغزشها،اى برطرف کننده ناراحتیها،اى سرچشمه خوبیها،اى بالابرنده درجات،
یَا مُؤْتِیَ السُّؤْلاتِ یَا مُحْیِیَ الْأَمْوَاتِ یَا جَامِعَ الشَّتَاتِ یَا مُطَّلِعا عَلَى النِّیَّاتِ یَا رَادَّ مَا قَدْ فَاتَ یَا مَنْ لا تَشْتَبِهُ عَلَیْهِ الْأَصْوَاتُ یَا مَنْ لا تُضْجِرُهُ الْمَسْأَلاتُ وَ لا تَغْشَاهُ الظُّلُمَاتُ یَا نُورَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتِ یَا سَابِغَ النِّعَمِ یَا دَافِعَ النِّقَمِ یَا بَارِئَ النَّسَمِ یَا جَامِعَ الْأُمَمِ یَا شَافِیَ السَّقَمِ یَا خَالِقَ النُّورِ وَ الظُّلَمِ یَا ذَا الْجُودِ وَ الْکَرَمِ یَا مَنْ لا یَطَأُ عَرْشَهُ قَدَمٌ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ یَا جَارَ الْمُسْتَجِیرِینَ ،
اى درهنده خواستهها،اى زنده کننده مردگان،اى گرد آورنده پراکندهها،اى آگاه از نیتّها،اى برگرداننده آنچه از دست رفته،اى کسىکه نجواها بر او مشتبه نشود،اى کسىکه درخواستها او را به ستوه نیاورد،و تاریکیها او را فرا نگیرد،اى روشنى زمین و آسمانها،اى فروریز نعمتها،اى دفع کننده بدفرجامیها،اى آفریننده آدمیان،اى گرد آورنده امّتها،اى شفابخش دردها،اى پدیدآورنده روشنى و تاریکیها،اى صاحب جود و کرم،اى آنکه به عرشش قدمى پاى ننهد،اى بخشندهترین بخشندگان،اى کریمترین کریمان،اى شنواترین شنوایان،اى بیناترین بینایان،اى پناه پناهجویان،
یَا أَمَانَ الْخَائِفِینَ یَا ظَهْرَ اللاجِینَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِینَ یَا صَاحِبَ کُلِّ غَرِیبٍ یَا مُونِسَ کُلِّ وَحِیدٍ یَا مَلْجَأَ کُلِّ طَرِیدٍ یَا مَأْوَى کُلِّ شَرِیدٍ یَا حَافِظَ کُلِّ ضَالَّةٍ یَا رَاحِمَ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ یَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ یَا فَاکَّ کُلِّ أَسِیرٍ یَا مُغْنِیَ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ یَا مَنْ لَهُ التَّدْبِیرُ وَ التَّقْدِیرُ یَا مَنِ الْعَسِیرُ عَلَیْهِ سَهْلٌ یَسِیرٌ یَا مَنْ لا یَحْتَاجُ إِلَى تَفْسِیرٍ ،
اى امان هراسناکان،اى تکیهگاه پناهندگان اى سرپرست مؤمنان،اى فریادرس فریادکنندگان،اى مقصود دل نیازمندان،اى کس هر بىکس، اى همدم هر تنها،اى پناه هر رانده،اى مأواى هر آواره،اى نگهدار هر گمشده،اى مهرورز سالخوردگان،اى روزىدهنده کودکان خردسال،اى ترمیم کننده استخوان شکسته،اى رهاننده هر اسیر اى بىنیاز کننده هر بینواى تهدیست،اى پناه هر ترسان پناهجو،اى آنکه تدبیر و تقدیر از آن اوست،اى آنکه دشواریها براى او سهل و آسان است،اى آنکه نیازمند به دلیل و تفسیر نیست،
یَا مَنْ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ یَا مَنْ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ خَبِیرٌ یَا مَنْ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ یَا مُرْسِلَ الرِّیَاحِ یَا فَالِقَ الْإِصْبَاحِ یَا بَاعِثَ الْأَرْوَاحِ یَا ذَا الْجُودِ وَ السَّمَاحِ یَا مَنْ بِیَدِهِ کُلُّ مِفْتَاحٍ یَا سَامِعَ کُلِّ صَوْتٍ یَا سَابِقَ کُلِّ فَوْتٍ یَا مُحْیِیَ کُلِّ نَفْسٍ بَعْدَ الْمَوْتِ یَا عُدَّتِی فِی شِدَّتِی یَا حَافِظِی فِی غُرْبَتِی یَا مُونِسِی فِی وَحْدَتِی یَا وَلِیِّی فِی نِعْمَتِی یَا کَهْفِی حِینَ تُعْیِینِی الْمَذَاهِبُ وَ تُسَلِّمُنِی الْأَقَارِبُ وَ یَخْذُلُنِی کُلُّ صَاحِبٍ یَا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ لَهُ،
اى آنکه بر هر کارى تواناست،اى آنکه به هر چیزى داناست،اى آن به همهچیز بیناست،اى فرستنده بادها،اى شکافنده روشنى صبح اى برانگیزنده ارواح،اى صاحب جود و بخشش،اى آنکه هر کلیدى به دست اوست،اى شنونده هر نجوا اى پیشتر از هر آنچه گذشته،اى حیاتبخش هر جان پس از مرگ،اى توشهام در سختى،اى نگهدارم در غربت،اى همدمم در تنهایى،اى سرپرستم در نعمت،اى پناهم آنگاه که روشهاى ناهنجار درماندهام سازد و نزدیکان رهایم کنند،و هر همدمى دست از یارىام بردارد،اى تکیهگاه آنکه تکیهگاهى ندارد،
یَا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یَا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یَا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یَا کَهْفَ مَنْ لا کَهْفَ لَهُ یَا کَنْزَ مَنْ لا کَنْزَ لَهُ یَا رُکْنَ مَنْ لا رُکْنَ لَهُ یَا غِیَاثَ مَنْ لا غِیَاثَ لَهُ یَا جَارَ مَنْ لا جَارَ لَهُ یَا جَارِیَ اللَّصِیقَ یَا رُکْنِیَ الْوَثِیقَ یَا إِلَهِی بِالتَّحْقِیقِ یَا رَبَّ الْبَیْتِ الْعَتِیقِ یَا شَفِیقُ یَا رَفِیقُ فُکَّنِی مِنْ حَلَقِ الْمَضِیقِ وَ اصْرِفْ عَنِّی کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ ضِیقٍ وَ اکْفِنِی شَرَّ مَا لا أُطِیقُ وَ أَعِنِّی عَلَى مَا أُطِیقُ یَا رَادَّ یُوسُفَ عَلَى یَعْقُوبَ یَا کَاشِفَ ضُرِّ أَیُّوبَ یَا غَافِرَ ذَنْبِ دَاوُدَ یَا رَافِعَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ مُنْجِیَهُ مِنْ أَیْدِی الْیَهُودِ یَا مُجِیبَ نِدَاءِ یُونُسَ فِی الظُّلُمَاتِ یَا مُصْطَفِیَ مُوسَى بِالْکَلِمَاتِ،
اى پشتوانه کسىکه پشتوپناهى ندارد اى اندوخته هر بىاندوخته،اى نگهدار آنکه نگهدارى ندارد،اى پناه بىپناهان،اى گنجینه کسىکه برایش گنج نیست اى تکیهگاه هر بىکس،اى فریادرس آنکه برایش فریادرسى نیست،اى همسایه بىهمسایگان،اى همسایه همراه من اى تکیهگاه محکم،اى خداى من به حقیقت،اى پرورگار خانه کعبه،اى مهربان اى دوست،رهایم کن از بندهاى تنگناها،و هر غم و اندوه و تنگى را از من برگردان و شرّ آنچه را تاب نیاورم از من دور ساز و بر آنچه مىتوانم یارىام ده،اى بازگرداننده یوسف نزد یعقوب،اى برطرف کننده رنج ایّوب،اى آمرزنده خطاى داود،اى بالا برنده عیسى بن مریم و رهایىبخش او از دست یهود،اى پاسخدهنده به نداى یونس در دل تاریکیها اى برگزیننده موسى براى سخنگویى،
یَا مَنْ غَفَرَ لِآدَمَ خَطِیئَتَهُ وَ رَفَعَ إِدْرِیسَ مَکَانا عَلِیّا بِرَحْمَتِهِ یَا مَنْ نَجَّى نُوحا مِنَ الْغَرَقِ یَا مَنْ أَهْلَکَ عَادا الْأُولَى وَ ثَمُودَ فَمَا أَبْقَى وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغَى وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوَى یَا مَنْ دَمَّرَ عَلَى قَوْمِ لُوطٍ وَ دَمْدَمَ عَلَى قَوْمِ شُعَیْبٍ یَا مَنِ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلا یَا مَنِ اتَّخَذَ مُوسَى کَلِیما وَ اتَّخَذَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ حَبِیبا یَا مُؤْتِیَ لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ وَ الْوَاهِبَ لِسُلَیْمَانَ مُلْکا لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ یَا مَنْ نَصَرَ ذَا الْقَرْنَیْنِ عَلَى الْمُلُوکِ الْجَبَابِرَةِ یَا مَنْ أَعْطَى الْخِضْرَ الْحَیَاةَ وَ رَدَّ لِیُوشَعَ بْنِ نُونٍ الشَّمْسَ بَعْدَ غُرُوبِهَا،
اى آنکه خطاى آدم را بخشید و ادریس را به رحمت خویش به جایگاه بلندى برکشید،اى آنکه نوح را از غرق شدن نجات بخشید،اى آنکه هلاک ساخت قوم عاد نخستین و قوم ثمود را و هیچکس از آنان را باقى نگذاشت،و پیش از آنها قوم نوح را هلاک نمود زیرا آنها ستمکارتر و سرکش تر بودند و نابود ساخت افترازنندگان را که در زمین فرو رفتند،اى آنکه بر قوم لوط واژگون نمود،و بر قوم شعیب عذابى دردناک فرستاد،اى آنکه ابراهیم را دوست خویش ساخت،اى آنکه موسى را همسخن خود ساخت،و محمد)درود خدا بر او و همه خاندانش(را محبوب خویش برگرفت،اى بخشنده حکمت به لقمان و بخشنده فرمانروایى به سلیمان، چنان فرمانروایى که براى احدى پس او سزاوار نیست،اى آنکه ذو القرنین را بر فرمانروایان سرکش پیروز نمود،اى آنکه به خضر زندگى جاودان عطا فرمود،و خورشید را پس از غروبش براى یوشع بن نون برگرداند،
یَا مَنْ رَبَطَ عَلَى قَلْبِ أُمِّ مُوسَى وَ أَحْصَنَ فَرْجَ مَرْیَمَ ابْنَتِ عِمْرَانَ یَا مَنْ حَصَّنَ یَحْیَى بْنَ زَکَرِیَّا مِنَ الذَّنْبِ وَ سَکَّنَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبَ یَا مَنْ بَشَّرَ زَکَرِیَّا بِیَحْیَى یَا مَنْ فَدَى إِسْمَاعِیلَ مِنَ الذَّبْحِ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ یَا مَنْ قَبِلَ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى قَابِیلَ یَا هَازِمَ الْأَحْزَابِ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى جَمِیعِ الْمُرْسَلِینَ وَ مَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ مَسْأَلَةٍ سَأَلَکَ بِهَا أَحَدٌ مِمَّنْ رَضِیتَ عَنْهُ فَحَتَمْتَ لَهُ عَلَى الْإِجَابَةِ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ ،
اى آنکه آرامش بخشید به قلب مادر موسى و عفت و پاکى مریم دختر عمران را حفظ نمود،اى آنکه یحیى پسر زکریّا را از گناه پاک داشت و خشم را از موسى باز نشاند،اى آنکه زکریّا را به تولّد یحیى مژده داد،اى آنکه با فرستادن ذبح عظیم،اسماعیل را از ذبح شدن نجات داد،اى آنکه قربانى هابیل را پذیرفت،و لعنت را بر قابیل قرار داد،اى گرزدهنده گروهها دشمن محمّد(درود خدا بر او و خاندانش)،بر محمّد و خاندان محمّد و بر همه فرستادگان و فرشتگان بارگاهت و بر اهل طاعتت همگان درود فرست،و از تو خواستارم هر خواهشى را که بندگان مورد خشنودیت از تو خواستهاند،و اجابت خواهش آنها حتم فرمودى،اى خدا،اى خدا،اى خدا،اى بخشنده،اى بخشنده،اى بخشنده، اى مهربان،اى مهربان،اى مهربان،
یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی شَیْءٍ مِنْ کُتُبِکَ أَوْ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ وَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِکَ وَ بِمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتَابِکَ وَ بِمَا لَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ وَ أَسْأَلُکَ بِأَسْمَائِکَ الْحُسْنَى الَّتِی نَعَتَّهَا فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ:
،اى داراى شکوه و کرامت،اى داراى شکوه و کرامت،اى داراى شکوه و کرامت،به او،به او،به او،به او،به او،به او،به او،از تو خواستارم به هر نامى که خود را به آن نامیدى،یا آن را در کتابى از کتابهایت فرو فرستادى،یا آن را در علم غیبت نزد خود نگاه داشتى،و به بندگاههاى بلند عرشت،و و بهنتهاى رحمت از کتاب سرنوشت خویش و به آنچه در این آیه است:«اگر همه درختان روى زمین قلم باشند و دریا هم مرکب شود که از پس آن هفت دریاى دیگر مدوش کنند کلمات خدا تمام نمىشود،همانا خدا عزیز است»،و تو را مىخوانم به نامهاى نیکویت که آنها را در کتابت وصف کرده و گفتى:
وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَ قُلْتَ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ وَ قُلْتَ وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ وَ قُلْتَ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ یَا إِلَهِی وَ أَدْعُوکَ یَا رَبِّ وَ أَرْجُوکَ یَا سَیِّدِی وَ أَطْمَعُ فِی إِجَابَتِی یَا مَوْلایَ کَمَا وَعَدْتَنِی وَ قَدْ دَعَوْتُکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یَا کَرِیمُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ
«و براى خدا نامهاى نیکوست،پس خدا را به آنها بخوانید»،و نیز گفتى: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم»،و گفتى:«هرگاه بندگانم از تو درباره من بپرسند پس به یقین من به آنان نزدیکم،دعاى دعا کننده را هرگاه دعا کند پاسخ مىدهم»،و گفتى:«اى بندگانم که بر خود اسراف کردید از رحمت خدا ناامید نباشید، همانا خدا همه گناهان را مىآمرزد،به یقین او آمرزنده مهربان است«و من از تو درخواست مىکنم اى خداى من و تو را مىخوانم اى پروردگارم،و به تو امیدوارم اى آقایم و در اجابت دعایم به تو طمع دارم اى مولایم،آنطور که به من وعده اجابت دادى،تو را خواندم،و آنگونه که به من امر فرمودى،پس با من چنان رفتار کن که سزاوار تو است اى کریم و سپاس خداى را پروردگار جهانیان و درود خدا بر محمّد و خاندانش همگان.
پس خاجت خود را ذکر کن که انشا الله تعالى برآورده خواهد شد و در روایت «مهج الدعوات»است که این دعا را هرگز بدون طهارت نخوان.
گردآوری:بخش مذهبی بیتوته
منبع:
payambar-azam.com
bonyadedoa.com
نوشته فضیلت دعای مشلول اولین بار در بامداد پدیدار شد.
درباره فضیلت نماز شب روایت بسیار است
یکی از حکمت های خواب ماندن نماز شب گزاران
تقریباً همه ما از فضیلت نماز شب خبر داشته و توصیه و سفارش های فراوان در باره آن را نیز شنیده ایم. برخی افراد از این توفیقات بی نصیب نمانده و شب را با یاد محبوب به صبح می رسانند . در این میان گاه اتفاق افتاده، افرادی که نزد خدا از جایگاه برجسته ای برخورداند از توفیق نماز محروم می شوند، سوال این است آیا همیشه خواب ماندن و بی نصیب ماندن از نماز شب نشان از محرومیت دارد؟ آیا خدا بدین وسیله آنان را تنبیه کرده است؟
فضیلت نماز شب
درباره فضیلت نماز شب روایت بسیار است، از آن جمله روایت شده است که نماز شب شرف مومن است و باعث صحت بدن و کفاره گناهان روز و برطرف کننده وحشت قبر، روی را سپید و بوی را پاکیزه روزی را جلب می نماید. نماز شب ضامن روزی روز است. و از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت است که فرموده بود در وصیت رسول خدا به حضرت علی (علیه السلام ): یا علی وصیت می کنم تو را در باب نفس خودت به چند خصلت، پس حفظ کن آنها را بعد از آن فرمود خداوندا یاری کن او را و ذکر فرمود جمله ایی از خصلت ها تا آنکه فرمود: بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب و بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز زوال و بر تو باد نماز زوال و بر تو باد نماز زوال(ظهر). اینها بیانگر اهمیت نماز شب است.
نماز شب شرف مومن است و باعث صحت بدن و کفاره گناهان روز و برطرف کننده وحشت قبر میشود
شب زنده داران
حضرت علی (علیه السلام) نیز درمیان سخنان خویش اشاراتی به این موضوع داشتند، «ای نوف همانا داوود پیامبر در چنین ساعتی از شب بر می خواست و می گفت: این ساعتی است که دعای هر بنده ای به اجابت می رسد جز باج گیران، جاسوسان، شب بگردان، نیروهای انتظامی حکومت ستمگر یا نوازنده طنبور و طبل»(نهج البلاغه ، حکمت ۱۰۴) حضرت در خطبه ۲۱ ، یکی از اوصاف یاران شهید خود را رنگ زرد صورت ، ناشی از شب زنده داری معرّفی می کنند و همچنین در خطبه ۸۳ یکی از اوصاف پرهیزگاران را اینگونه معرفی می کند؛« و شب زنده داری خواب از چشم او ربوده است.»
جا ماندن نماز شب گزاران از قافله
در میان ما کسانی هستند که هنگام شب از خواب برخاسته و با پروردگار خویش خلوت میکنند. اینان دست رد بر سینه خواب شیرین نزدیک صبح زده و از بستر، به امید جلب رضایت دوست بر می خیزند و وای به روزی که از خواب برخیزند و متوجه شوند که شب را به صبح رسانده اند در حالی که از معبود خود غافل گشته و خواب چشمانشان را ربوده است. در این هنگام خیالات و سرزنشها به سوی او هجوم آورده و فرد خود را انسانی محروم و بی لیاقت و گناهکار می پندارد . در این حال به این می اندیشد که خدای من چه کردم که عمل من مستوجب دوری از تو و این محرومیت گشت؟ لابد گناهی را مرتکب شده ام که نخواستی صدای مرا بشنوی و مرا از لذت عبادت محروم کرده ایی و شاید …
خواب هدیه خداوند رئوف به چشمان نمازگزار
یکی از صفات خداوند رحیم و رحمان است. خداوند مهربان از خود فرد آگاهتر به شب زنده داری های او و مشقّتی است که در این راه تحمّل می کند ، بنابراین گاهی بر فرد نمازگذار کسالت و خواب را یک شب و یا دو شب مسلط میکند و این امر از جهت نظر کردن خدا به او و ترحّم و مهربانی خداوند است به او . و هر آینه اگر نمازگذار از این امر آگاه شود امکان دارد او را عُجب فرا بگیرد و خود را دیگر مقصر ندانسته و خود را فوق همه عابدان پندارد و در این حال عُجب است که از خداوند دور گشته و فکر می کند که به خدا نزدیک است .
بنابراین هر خوابی دلیل بر محرومیت و اثر گناه و اعمال انسان نیست . گاهی این خواب هدیه خداوند به چشمان نماز گذار است تا خستگی و ضعف را از او دور سازد، اما در عین حال باید مراقب بود تا دچار عُجب نگشت.
منابع:
۱٫ نهج البلاغه ترجمه دشتی
۲٫ کاشف الاسرا ، ملانظر علی طالقانی
۳٫ مفاتیح الجنان
تبیان
نوشته فضیلت بسیار برای نماز شب اولین بار در بامداد پدیدار شد.
بامداد-به سند معتبر روایت کرده اند که روزی پیامبر اکرم(ص) در مسجد نشسته بودند که جبرئیل نازل شد و عرض کرد یا رسول الله(ص) حق تعالی تو را سلام می رساند و می فرماید : که این دعا را برای تو به هدیه فرستادم و هر کس این دعا را بخواند یا باخود همراه کند آنقدر به او ثواب عطا فرمایم که برابری کنند با ثواب همه فرشتگان و خدا جمیع گناهان او را بیامرزد و هر کس این دعا را پنج مرتبه بخواند جمال پیامبراکرم (ص) را در خواب ببیند، و هر فقیری بخواند غنی شود، و هر بیماری بخواند شفا یابد و هر گرسنه بخواند طعام یابد و هر تشنه بخواند سیراب شود و هر مغمومی بخواند شاد گردد و هر مقروضی بخواند قرضش ادا شود و اگر کسی را حافظه نباشد و این دعا را با مشک و زعفران بنویسد و شوید و بخورد صاحب فهم و حافظه گردد و اگر این دعا را بر کفن میت بنویسند حق تعالی امر کند به ملائک ها که قبر او را روشن گردانند.
فضیلت وخواص دعای عکاشه
و اگر کسی چیزی گم کرده باشد چهار رکعت نماز بگذارد و در هر رکعتی بعد از حمد یک مرتیه قل هو الله بخواند و بعد از نماز این دعا را بخواند و بعد از نماز سجده کند حاجت خود را بخواهد البته گمشده پیدا شود و اگر بر دشمن بخواند غالب گردد و از برای هر حاجتی مهمی که بخواند برآورده شود و هرکس شک آورد کافر شود و علی (ع) فرمود : که دارنده این دعا در قیامت رویش چون (ماه) باشد و بی حساب وارد بهشت شود.
و پیامبر اکرم (ص) فرمود: که برای امتاaن من هیچ چیز بهتر از خواندن و همراه داشتن این دعا نیست و هر کسی این دعا را با خود دارد چون بمیرد خدا هفتاد هزار فرشته فرستد با طبقه ای از نور که قبر او را روشن کنند و بشارت دهند او را به ایمنی و مونس او باشد تا روز قیامت.
یا محمد خدا می فرماید: که من شرم دارم از بنده ایی که این دعا را بخواند و من او را عذاب کنم، جبرئیل عرض کرد : که این دعا بر قائمه عرش با قدرت نوشته شده است که هر کس این دعا را بخواند یا با خود همراه کند در زیر عرش هفتاد هزار فرشته ایستاده، و هر فرشته بیست سر و هر سر بیست دهان و هر دهان بیست دندان (زبان) دارد و هر زبانی خدای تعالی را تسبیح می گویند و ثواب همه را به آن بنده دهند و همه حاجات او را برآورند و چون از قبر مبعوث شود هفتاد هزار فرشته می فرستد با طبقه ای از نور که در آن قدحی باشد از شیرینی های الوان و بر هر طبقی دستاری از نور افکنده باشند و در آن مُهری گذارده اند که بر مهر نوشته شده «لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» و خلایق تعجب کنند که آیا این امت کدام پیغمبر است ؟ گویند این امت محمد (ص) است که در دنیا دعای عکاشه را خوانده است یا با خود داشته است ،
و پیامبر(ص) فرمود: که هر کس از امت من این دعا را بخواند یا با خود دارد این همه ثواب وی را باشد پس جبرئیل عرض کرد : یا رسول الله (ص) هرکس این دعا را بخواند البته بهشت جای اوست و هرکس بسیار بخواند ثواب او مضاعف گردد، و هرکس بنویسد و با خود داشته باشد خداوند با او دو ملک موکّل گرداند که او را از جمیع بلیّات و آفات محافظت فرمایند و ثواب طاعت همه انبیا، اولیا، اتقیا، ملائکه، (امامین)، مردان، صالحان و زنان صالحه او را باشد، و در دنیا هرچه طلب کند به او عطا فرماید.
خدا می فرماید: که من شرم دارم از بنده ایی که دعای عکاشه را بخواند و من او را عذاب کنم
دعای عکاشه
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اَللَّهُمَّ یا کَثیرَ النَّوالِ یا دائمَ الوصالِ یا حَسَنَ الحالِ یا رازِقَ العِبادِ بِحَقِّ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ اِن دَخَلَ الشَّکَّ فی ایمانی بِکَ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ اِن دَخَلَ الشُّبهَةُ فی مَعرِفَتی ایّاکَ وَلَم اَعلَم بها تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ اِن دَخَلَ النِّفاقُ فی قلبی مِنَ الذَّنُوبِ الکَبائِرِ وَالصَّغائِرِ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ اِن دَخَلَ العُُجبُ وَالکِبریاءُ وَالسُّمعةُ فی عَمَلی وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ اِن جَرَی الکِذبُ وَالغَیبَةُ وَالنَّمیمةُ عَلی لِسانی وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما اَرَدتَ لی مِن خَیر فَلَم اَشکُرهُ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما اََنعَمتَ عَلَیَّ وَ لَم اَرضَهُ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما اَوَلَیتَنی مِن نَعَمائکُ فَغَفَلتُ مِن شُکرِکَ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنتَ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین اَللَّهُمَّ ما اَوَلَیتَنی مِن آلائکَ فَلَم أؤَدِّ حَقَهُ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما مَنَنتَ بِهِ عَلَیَّ مِنَ الحُسنی فَلَم اَحمَدکَ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما اَوجَبتَ عَلَیَّ فَلَم اَرضَهُ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما قَصَدتَ عَلَیَّ فی رَجآئی وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما زَلَلتَ قَدَمی اِنِ اعتَمَدتُ مِن سُؤالِ فِی الشّدائدِ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ ما صَلحَ شَأنی بِفَضلِکَ فَرَاَیتُهُ مِن غَیرِکَ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّه، اَللَّهُمَّ اِن طَلَبَ لِسانی مِن غَیرِکَ وَلَم اَعلَم بِهِ تُبتُ عَنهُ وَ اَقُولُ لا اِلهَ الاَّاللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللّهِ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّد وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ الحَمدُلِلهِ رَبِّ العالَمینَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ .
وَالسَلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللّه وَبَرکاتُة
گردآوری:بخش مذهبی بیتوته