جام جم سرا:گل نساء پاکدل(مادر شهید مهراب باقریان)، بیان کرد: 115 سال دارم و در یکی از روستاهای محروم این استان با نام حصهگاه زندگی کنند.
وی در خصوص تعداد فرزندان خود گفت: دارای دو اولاد پسر و یک دختر بودهام.
گل نسا با اشاره به اینکه یکی از پسرانم با نام مهراب در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده است، افزود: خانواده دخترم عشایر بوده و از من دور هستند و هم اکنون محل زندگیام نزدیک به حیاط پسرم است.
پاکدل بیان کرد: ساختمان محل زندگیام از وضعیت خوبی برخوردار نبوده که چند وقت پیش از سوی ارتش بازسازی شد.
وی گفت: تمام وسایل زندگیام شامل یک تخته فرش و وسایل مورد نیاز آشپزخانه و یک یخچال و یک پنکه قدیمی است که همگی را میتوان در گوشهای از اتاق سرجمع کرد.
پاکدل بیان کرد: به دلیل کهولت سن نیاز به مراقبت و رسیدگی بیشتر دارم که این امر به طور مداوم از عهده خانواده پسرم بر نمیآید.
وی گفت: سن شهید مهراب باقریان 22 سال بود که در محل زبیدات به شهادت رسید.(ایسنا)
جام جم سرا:وقتی از اهدای عضو سخن گفته میشود، همه نگاهها معطوف بیماران مرگ مغزی میشود که خانوادههایشان بدون هیچ چشمداشتی، اعضای بدن عزیزان خود را به بیماران نیازمند هدیه میدهند اما این بار فردی که عضوی از بدنش را اهدا کرد یک بیمار مغزی نبود، بلکه پسر بیست و چهار سالهای است که پس از 10 سال طاقت نداشت مادرش را که به نارسایی کلیه مبتلا بود روی تخت بیمارستان و در حال دیالیز شدن ببیند. این جوان تصمیم گرفت یکی از کلیههایش را بدون آن که مادرش بداند به او هدیه دهد.
رییس انجمن حمایت از بیماران کلیوی استان آذربایجان غربی در این باره به جامجم گفت: زن پنجاه و یک سالهای به دلیل نارسایی کلیههایش از روزهای پایانی تیر سال 1383 برای انجام دیالیز به این انجمن میآمد و به دلیل این که وضع مالی مناسبی نداشت، به مراکز درمانی معرفی میشد تا رایگان دیالیز شود.
حسن اشتری افزود: در این ده سال او تحت درمان قرار داشت و حتی نام وی در فهرست گیرندگان عضو پیوندی ثبت شده بود، اما به دلیل گروه خونی خاصی که داشت موفق به دریافت عضو نشده بود، تا این که پسر بیست و چهارساله وی یکی از کلیههایش را به مادرش اهدا کرد.
این زن پنجاه و یک ساله که نمیخواست خود را معرفی کند، به خبرنگار ما گفت: از ده سال پیش از بیماری کلیه رنج میبردم. اوایل نمیدانستم دچار ناراحتی کلیه هستم تا این که یک روز در خانه بیهوش شدم. خانوادهام وقتی مرا به بیمارستان بردند، پزشک احتمال داد دچار ناراحتی کلیه شده باشم بنابراین پس از چند آزمایش معلوم شد کلیههایم دچار مشکل شده و باید درمان جدی را شروع کنم. از آن موقع به بعد سه بار در هفته دیالیز میشدم. زن میانسال افزود: پس از مدتی هر دو کلیهام را از دست دادم و شوهرم با جمعآوری ضایعات هزینه زندگیمان را تامین میکرد. اما او نیز به دلیل بیماری کم سو شده و بسختی میتوانست کار کند بنابراین با از کار افتاده شدن شوهرم، تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتیم و دیگر پولی نداشتیم که با آن کلیه بخریم.
این گیرنده عضو پیوندی اضافه کرد: سالها از پی هم میگذشت و حال من هر روز وخیمتر میشد چند روز پیش پسرم به ملاقاتم آمد و گفت یک اهداکننده کلیه بدون هیچ چشمداشتی میخواهد یکی از کلیههایش را به من هدیه کند. با شنیدن این حرف گریستم و خدا را شکر کردم که هنوز انسانهایی هستند که برای رضای خدا کار نیک انجام میدهند. هزاران بار دهنده عضو و خانوادهاش را دعا کردم که به یاریام شتافتند.
وی خاطرنشان کرد: هر چه از او خواستم نام دهنده کلیه را بگوید حاضر به گفتن نام وی نشد و زمانی متوجه شدم، فرزندم کلیه خود را به من هدیه کرده که او را در ورودی اتاق عمل دیدم. لحظهای که روی برانکارد بودم و به سمت واحد پیوند میرفتم، او را دیدم که خود را برای عمل آماده میکرد. پسرم با دیدن من خندید و خواست آرام باشم. فهمیدم او همان فردی است که به من کلیه هدیه کرده است.
دیگر نمیتوانستم رنج مادرم را ببینم
پسر بیست و چهار ساله این زن نیز به خبرنگار ما گفت: در این سالها وقتی رنج مادرم را میدیدم عذاب میکشیدم و نمیتوانستم این همه درد و رنج او را تحمل کنم.وقتی همه راهها را بر روی خود بسته دیدم تنها چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که خود دست به کار شوم و یکی از کلیههایم را به او هدیه کنم، اما میدانستم اگر او بداند دهنده کلیه من هستم آن را نخواهد پذیرفت.
وی افزود: دعا میکردم بعد از آزمایش پاسخ مثبت از پزشکان بگیرم و عمل پیوند انجام بشود تا مادرم نجات یابد. وقتی جواب آزمایشها آمد و متوجه شدم این کار عملی است، خوشحال شدم و از این که توانستم دین خود را به مادرم ادا کنم، خوشحالم و امیدوارم او از من راضی باشد.( معصومه ملکی /گروه حوادث)
جام جم سرا: تشییع باشکوه دو شهید گمنام در این دیار بهانهای شد که به دیدارش بروم. مدتی از دیدارش با شهدای گمنام میگذرد اما این دیدار دوباره هوای دلش را پر داده، بیتاب است و اشک امانش نمیدهد. فراموش نمیکنم زمانی را که دستان لرزانش را بر کفن این دو شهید میکشید و زیر لب میگفت: شاید پسرم داود باشد....
۳۱ سال است است که منتظر است. محرمها و فاطمیهها میآیند، هیئتها سیاهپوش میشوند، صدای زنجیر و سنج دوباره به گوش میرسد اما، همچنان جای داوود در حسینیهها خالیست. نمیداند در کدام فاطمیه بود که داوودش را صله دادند یا در کدام ظهر دهم به این باور رسید که بیکفن بماند تا در عملیات والفجر۴ در لبیک به امامش، رجزخوان، علی اکبر حسین زمان خویش شود.
۳۱ سال است که به دنبال ردی از پوتینهای داوود میگردد و میچرخد. سراغش را از خودش میگیرد چرا که رفت و آمدش در خوابهاشان آنقدر گرم و صمیمی شده که در آخرین خواب که غزل خداحافظیاش را غمبار سرود، مادر را به کوچهای باریک، به همسایگی عابری با چادری خاکی دعوت کرد و از آن شب است که خانه بوی زهرا (س) گرفته است.
میگوید: پسر شهیدم وقتی فهمید میخواهم از گمنامی رهایش کنم و با انجام آزمایش ژنتیک شناسایی شود تا شاید دیگر به جای نام و نشانت خط تیره نگذارم، شبانه به خوابم آمد و خواهش کرد از اینکار صرفنظر کنم. گفت به برادرم هم بگو از انجام آزمایش برای شناسایی من خودداری کند، دوست دارم مانند حضرت زهرا (س) قبرم گمنام بماند.
راستی در کدام نقطه پنجوین لباس رزمت خاکی شد یا کدامین گلوله پهلویت را نشان گرفت که تصمیم گرفتی بینشان باشی و به مادر سادات اقتدا کنی.
این روزها «یوسف»های شهر یکی یکی بازمیگردند. بوی اسپند شهر را پر میکند. قرآن و آیینه به دست به استقبالت میآییم اما هر بار یعقوبوار، واسفا سر میدهیم. هیچ نامی آنچنان زیبا نیست که زیبندهٔ تو باشد؛ اگر چه پلاکت را گم کردهای اما مسیر آمدنت همچنان پیداست. دلم را به نخی از چفیهات گره زدهام،ای مسافر!
۳۱ زمستان، یا بهتر است بگویم ۳۱ پاییز را بیتو سپری کردیم. اگر چه ۳۱ بهار از تولد دوبارهات در والفجر۴ میگذرد و تو قد کشیدی به بلندای تاریخ و جاری شدی در سرزمینی به وسعت ایران. شاید «اقلیمی»، رازی باشد برای ما که بیش از این به دنبال یافتن تو نباشم تا اقلیمی به گستردگی این سرزمین مزارت باشد و ما همواره با یاد همه شهدا بویژه آنها که نخواستند حتی پیکر مطهرشان یک وجب از این خاک را اشغال کند در ذهن تکرار میکنیم؛ شهید گمنام سلام، خوش آمدی مسافر من، خسته نباشی پهلوان... (علی فرقانی/ایسنا)
جام جم سرا: روز ۲۵ شهریور ماه سال گذشته زن جوان و دختر ۱۰ سالهاش برای میهمانی خانهشان را ترک کردند تا به خانه مادربزرگ در رباطکریم بروند. مادر تازه از بستر بیماری بلند شده بود. دخترانش به خانهاش آمدند و تصمیم گرفتند چند روزی در خانه مادر بمانند و کارهای وی را انجام دهند.
«مریم کبیری» ۳۵ ساله و دخترش «عسل معبودی» که ۱۰ سال دارد دو روز را در خانه مادربزرگ گذراندند تا اینکه ساعت چهار بعدازظهر ۲۷ شهریورماه زنگ تلفن مریم به صدا درآمد و همسرش خواست به خانه بازگردند.
مریم و دخترش با هم به سمت خانهشان حرکت کرئند. اما ساعت دو ظهر فردای آن روز «کیومرث» که فکر میکرد خانوادهاش هنوز در خانه مادر زنش هستند به آنجا رفت و زمانیکه وارد خانه شد شنید که زن و بچهاش روز گذشته بعداز تماس تلفنی وی به خانه بازگشتهاند.
ماجرای مرموز ناپدید شدن مادر و دختر به پلیس مخابره شد و بازپرس شعبه دوم دادسرای رباطکریم دستور داد تیم ویژهای از مأموران پلیس آگاهی برای رازگشایی از سرنوشت این دو گمشده وارد عمل شوند.
کارآگاهان ابتدا به پزشکی قانونی رفتند و پس از اینکه به سرنخی از مادر و دختر جوان در بین اجساد ناشناس دست نیافتند در گام بعدی به بررسی در بیمارستانها، زندانها و بهزیستی پرداختند اما همچنان به هیچ سرنخی نرسیدند.
تحقیقات پلیسی در همان مراحل ابتدایی به بنبست خورد و کارآگاهان در گام بعدی خانواده «مریم» و همسرش را تحت بازجویی قرار دارند. در این مرحله مشخص شد که مریم و دخترش با کسی اختلاف نداشته و کسی اطلاع ندارد این مادر و دختر چه سرنوشتی دارند!
خواهر «مریم» در این خصوص گفت: مادرم بیمار بود به همینخاطر مریم و دخترش نیز به خانه مادرم آمدند و با هم در آنجا بودیم که دو روز بعد شوهرخواهرم زنگ زد و خواست آنها به خانه برگردند.
وی افزود: خواهرم ساعت چهار بعداز ظهر بود که رفت و در حالی که ما فکر میکردیم «مریم» در خانهاش است، دامادمان بهخانه مادرم آمد و ادعا کرد از زن و بچهاش بیخبر است.
خواهر جوان ادامه داد: به همه جا سرزدیم و به هرکس که فکر میکردیم زنگ زدیم اما بینتیجه بود و با گذشت یک سال هنوز ناپدید شدن خواهرم باور کردنی نیست. وی گفت: خواهرم در شرایط سختی زندگی میکرد اما هیچوقت درباره رفتن صحبت نکرد و حتی اگر خودش نیز رفته باشد بهخاطر وابستگیای که به مادرمان دارد حتماً زنگ میزد و با هم صحبت میکردند.
بنابر این گزارش، با گذشت یکسال از تحقیقات پلیسی برای ردیابی این مادر و دختر و در حالی که پلیس خود را در برابر گرههای کور میدید بازپرس شعبه دوم دادسرای رباطکریم خواستار انتشار عکس مریم و عسل شد تا کسانی که سرنخی از سرنوشت آنها دارند با شماره ۵۶۷۲۰۳۳۳ پلیس آگاهی رباطکریم تماس بگیرند یا به دادسرای رباطکریم مراجعه کنند. (ایران)
جام جم سرا:بیشترخانمها حاملگی را تجربهای خوشایند قلمداد میکنند و به گفته دکتر آمنه لاهوتیاشکوری، متخصص زنان و زایمان خانمهای باردار معمولا عوارض جسمیای چون تهوع و احساس ضعف در اوایل بارداری و احساس ناراحتی و مشکلات خواب را در مقطع پایانی بارداری تجربه میکنند، ولی بیشتر بارداران درطول سه ماهه دوم و سوم بارداری احساس انرژی زیاد و حس مثبت دارند. به بیان دیگر، تجربیات خوشایندی در بدن مادر طی سه ماهه دوم و سوم بارداری جایگزین خواهد شد که باعث میشود وی حس بسیارخوبی در طولانیمدت داشته باشد و تجربیات ناخوشایند احتمالی ابتدای بارداری را از خاطر ببرد.
ترک سیگار و کنترل دیابت
حاملگی باعث میشود که اکثر زنان در یک وضعیت مثبت از نظر سلامتی قرار گیرند و عادات بد خود را برای سلامت جنین ترک کنند. دکتر لاهوتی با اشاره به این مساله در گفتوگو با جامجم ادامه میدهد: به عنوان مثال، حاملگی بهترین زمان برای ترک سیگار است. همچنین بزرگترین انگیزه برای دریافت هوای تازه و ورزش محسوب میشود. حتی بارداری در خانمهای دیابتی باعث میشود تا انگیزه بیشتری برای یادگیری مدیریت بیماری خویش داشته باشند. حتی اغلب این عادات خوبی که طی بارداری کسب میشود تا بعد از بارداری نیز باقی میماند و باعث میشود سبک زندگی بعدی شخص نیز بهبود پیدا کند.
کاهش خطر سرطان پستان
دیر یا زود بعد از به دنیا آمدن نوزاد، دردهای قاعدگی دوباره شروع میشود، اما معمولا به شدت دردهای قبل از بارداری نیست. این کاهش درد، یک پدیده کاملا شناختهشده است، اما دلیل آن کاملا مشخص نیست.
علاوه بر این دکتر لاهوتی با اشاره به مطالعات جدید دانشمندان مبنی بر این که بارداری نقش محافظتی در برابر سرطان سینه و تخمدان دارد، توضیح میدهد: هرچه تعداد بارداریها بیشتر باشد و هرچه بارداری در سنین پایینتری اتفاق بیفتد این اثرات بیشتر خواهد بود. دلیلی که برای این موضوع بیان شده این است که طی حاملگی، تخمکگذاری متوقف میشود و به همین دلیل خطر سرطان سینه و تخمدان کمتر میشود. تئوری دیگری هم مطرح است و آن این که بافت سینهای که در معرض تغییرات ناشی از بارداری نبوده بیشتر مستعد ابتلا به سرطان است.
تقویت حس بویایی
به نظرمیرسد حس بویایی طی حاملگی قویتر میشود و این مساله باعث میشود فرد باردار مزهها را بهتر و بیشتر تشخیص دهد و از طعمهای خوب و خوشایند لذت بیشتری ببرد.
دکتر لاهوتی با اشاره به فرضیهای که درمورد چرایی این قابلیت گفته شده، میگوید: تقویت حس بویایی برای حفاظت مادر و پرهیز وی از مواد خطرناکی مثل الکل، توتون و دود سیگار است. بعضی از پژوهشگران نیز معتقدند که دیگر حواس مادر نیز تقویت میشود تا وی بتواند صداها و بوهای ضعیف فرزند خود را تشخیص داده و او را بشناسد، اما اینکه هورمونهای بارداری باعث این مساله میشود یا مسئولیت مادر شدن، نکتهای است که مورد اختلاف نظر است.
تقویت اعتماد به نفس
بارداری از آن دست اتفاقاتی در زندگی یک زن محسوب میشود که تجربهاش برای خیلیها لذتبخش بوده و احساس و اعتماد به نفس خوبی به فرد داده است. یعنی همین که میبیند با وجود تحمل فشارهای ناشی از حاملگی قادر به انجام بسیاری از کارها هست، احساس توانمندی میکند.
دکتر لاهوتی در این باره میگوید: بعضی از مطالعات نشان داده است که پس از زایمان و وضع حمل بسیاری از زنان احساس جدید خوبی نسبت به خود دارند. یعنی وقتی میبیند که یک انسان جدید از طریق بدن او پا به هستی میگذارد این خودش احساس بسیار شیرینی به آنها میدهد که باعث میشود بسیاری از مشکلات برایشان کماهمیت جلوه کند.
کاهش عوارض ناشی از فیبرومهای رحمی
بررسیها نشان میدهد زنانی که هرگز باردار نشدهاند بیشتر دچار فیبرومهای رحمیمیشوند. دکتر لاهوتی با اشاره به این موضوع میگوید: در بیماری اندومتریوز هم که بافتهای داخل رحمی در مکانی غیرعادی مثل تخمدان و لگن رشد میکنند بیمار با درد های شدید لگنی، بویژه از چند روز قبل از شروع عادت ماهانه و ادامه دردها درطول قاعدگی مراجعه میکند، اما در دوران بارداری به علت تغییرات هورمونی ایجاد شده رشد ضایعات اندومتریوز متوقف و چسبندگیهای ناشی از آن نیز کمتر میشود و درد بیماری نیز فروکش میکند.
افزایش قابلیتهای ذهنی
بعضی از پژوهشگران نیز معتقدند گرچه دردهای زایمانی و سختیهای آن برای مدت کوتاهی در همان دوران زایمان ذهن مادر را از کار میاندازد، ولی بعد از آن به طرز معجزهآسایی هوش و قابلیتهای ذهنی مادر افزایش مییابد. شاید به همین دلیل است که بسیاری از زنان پس از بچهدار شدن میتوانند با وجود مشغله کاری و ذهنی زیاد به دانشگاه بروند و بخوبی تحصیل کنند.(پونه شیرازی/گروه سلامت)
چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 12:15
صبح امروز سیدحسن قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت به مرکز قلب تهران رفت و با تعدادی از بیماران از جمله مادر رییس جمهور، حسن روحانی ملاقات کرد.
سه شنبه 22 مهر 1393 ساعت 09:17
مراقبت مهربانانه و احساس نزدیکی بین مادر و فرزند، مخصوص انسانها نیست، بلکه در بسیاری از حیوانات جهان نیز دیده میشود. تصاویری در این زمینه را ببینید.
جام جم سرا به نقل از اعتماد: اواخر تیرماه امسال چشمان نوزاد مرودشتی در حالی که تنها ١١ روز از زندگیاش میگذشت، رو به این دنیا بسته شد. نوزادی که به شکل طبیعی جان خود را از دست نداد و ماده افیونی شیشه بهار زندگی او را به خزانی زودهنگام بدل ساخت. همان ماده مخدری که پیش از این، شیشه زندگی مادر ٢٠ ساله او را با شکاف عمیقی روبه رو ساخت و زندگیاش را به تباهی کشاند.
گرمای سوزان آفتاب در آسمان مرودشت جولان میداد. کادر پزشکی بیمارستان شهید مطهری در حال مداوای بیماران بودند که ناگهان با فریادهای بیرمق زنی جوان روبه رو شدند که نوزادی چند روزه را در آغوش خود داشت. مادر جوان هراسان بود و اضطراب وجود او را رها نمیکرد. پیکر بیجان نوزاد در حالی که خون از دهانش روی پیراهن سوختهاش سرازیر شده بود صحنه یی دلخراش را به تصویر میکشاند.
شرایط اضطراری بود و شانس نوزاد برای ادامه حیات اندک. پرستاران به سرعت نوزاد را از دستان زن جوان گرفتند تا برای انجام عملیات احیا آماده کنند اما مادر لحظه یی تردید نکرد و بلافاصله از بیمارستان گریخت. با این حال تلاش کادر پزشکی برای نجات جان کودک نتیجه نداد و مرگ نوزاد تنها بعد از ١١ روز زندگی فرا رسید.
مرگ مشکوک نوزاد باعث شد تا کادر پزشکی بیمارستان شهید مطهری مرودشت به سرعت با فوریتهای پلیسی ١١٠ تماس بگیرد و پلیس را در جریان حادثه قرار دهد. تماسی که به سرعت تیمی از کارآگاهان را برای انجام تحقیقات اولیه راهی بیمارستان کرد.
در تحقیقات اولیه کارآگاهان و به گفته کادر پزشکی بیمارستان مشخص شد نوزاد بر اثر مسمومیت شدید جان خود را از دست داده است. این در حالی بود که آثار سوختگی و جراحت روی بدن کودک نیز دیده میشد. شواهدی که ثابت میکرد مادر جوان در حالت عادی نبوده و احتمال اعتیاد او به مواد مخدر دور از انتظار نیست. احتمالی که با انتقال جنازه نوزاد به پزشکی قانونی رنگ واقعیت گرفت و مرگ با مسمومیت ماده مخدر شیشه را تایید کرد. به این ترتیب پرونده برای شناسایی و دستگیری مادر فراری در اولویت کاری پلیس قرار گرفت.
سرهنگ علی شیبانیان، فرمانده انتظامی مرودشت در تشریح روند رسیدگی به پرونده گفت: در تحقیقات اولیه کارآگاهان و با در نظر گرفتن گزارش پزشکی قانونی مشخص شد نوزاد بر اثر مسمومیت با ماده مخدر شیشه جان خود را از دست داده است. سرنخی که پلیس با پیگیری آن موفق به چهره زنی از مادر نوزاد شد. پرونده به دستگیری مادر فراری نزدیک میشد.
با مشخص شدن هویت مادر نوزاد از طریق چهره نگاری تحقیقات میدانی و استعلام کارآگاهان از محل زندگی او آغاز شد. با این حال اثری از متهم به قتل نبود و به نظر میرسید تحقیقات پلیس با بن بست مواجه شده است.
تحقیقات ماموران همچنان ادامه یافت تا سرانجام مادر نوزاد پس از گذشت چهار ماه، شناسایی و در اقدامی غافلگیرانه در یکی از محلههای مرودشت دستگیر و برای انجام بازجوییها به پلیس آگاهی منتقل شد.
سرهنگ شیبانیان در تشریح روند بازجوییها گفت: در حالی که قتل نوزاد ١١ روزه از سوی مادرش، فرضیه اصلی کارآگاهان بود بازجوییها از متهم آغاز شد که در جریان آن، مادر به قتل نوزاد اعتراف کرد.
به گفته سرهنگ شیبانی مادر ٢٠ ساله که شدیدا به مواد مخدر شیشه اعتیاد داشت در جریان بازجوییها به پلیس گفت در روز حادثه و به دلیل خماری از اعتیاد شدید به ماده مخدر، حالت عادی نداشته و با خوراندن آبی مسموم به شیشه به نوزاد، باعث خونریزی شدید معده او شده است.
اقدامی هولناک که مرگ نوزاد ١١ روزه را رقم زد و از مادر ٢٠ ساله قاتل ساخت.
به گفته سرهنگ شیبانی متهم به دلیل اعتیاد شدید به مواد مخدر در روز حادثه دستان فرزندش را با چاقو زخم کرده و پاهایش را با سیگار سوزانده بود. هرچند این پرونده با اعترافات صریح متهم مختومه و برای سیر مراحل قانونی در اختیار مراجع قضایی قرار گرفت اما پرونده مصرف مواد مخدر شیشه و شیوع آن در میان جوانان ایران همچنان باز است.
براساس آمار منتشر شده از سوی دفتر تحقیقات و آموزش ستاد مبارزه با مواد مخدر، بررسیها نشان میدهد، شیشه دومین ماده مخدر پرمصرف در کشور است و توجه به آن در چند سال اخیر افزایش داشته است: سیری صعودی که با نشانه رفتن نسل جوان، آینده را با خطرات جبران ناپذیری روبه رو ساخته است.
جام جم سرا: در ابتدا خودتان را معرفی کنید و بگوئید چند فرزند دارید.
نام من «سیوئین کوئین لیائو» است؛ هنرمندی آزاد که در کالیفرنیا آمریکا زندگی میکنم. مادر سه پسرم و همواره سعی کردهام از آن دسته کارهای هنری لذت ببرم که تمرکز اصلیشان بر فرزندانم باشد.
چطور شد که به عکاسی از فرزندتان با ایدۀ صحنهآرایی روی آوردید؟
عکاسی همیشه یکی ازسرگرمیهای من بوده است. ابتدا علاقهام در این رشته هنری، گرفتن عکس از مناظر طبیعی بود اما پس از به دنیا آمدن اولین فرزندم در سال ۲۰۰۲، توجهم در عکاسی به پسر کوچکم معطوف شد. بدین ترتیب شروع به عکس گرفتن از پسرم کردم.
فکر اولیه آن هم از خودتان بود؟
در این نوع کار از آثار زیبای خانم «آنه گیدس» الهام گرفتم اما در سال ۲۰۱۰ پس از مشاهده عکسهای خانم «آدل انرسن» که از دخترش در خواب عکسبرداری کرده بود، تصمیم گرفتم چنان ایدهای را با ونگن، پسر ۳ ساله خودم تجربه کنم.
پس ایده طراحی پسزمینه این عکسها را از آنها به دست آوردید؟
در واقع خودم در دنیای قصههای تخیلی کودکانه بزرگ شدم. من این داستانهای خیالانگیز را بارها و بارها میخواندم و چشمم غالباً به توضیحات زیبای عکسهای این گونه داستانها دوخته شده بود. وجود همین داستانها در پس ذهنم باعث شد درصدد وارد کردن پسرم به تجربه آن باشم. بنابراین هر روز پیش از خوابیدن ونگن، او را به جای شخصیت اصلی داستانهای خودم تصور میکردم و سپس با کمک لباسهای رنگی، حیوانات عروسکی و دیگر وسایل عادی خانه، شروع به تزئین پسزمینۀ عکسها میکردم. وقتی ونگن میخوابید، او را در وسط داستانی میگذاشتم که از پیش طراحی کرده بودم و عکس میگرفتم.
عکسهایتان غیر از شبکههای مجازی جای دیگری هم در دسترس است؟
با بیش از یکصد عکس که هر کدام داستان کوتاهی از ونگن را در سفر ماجراجویانه بیان میکند، آلبومی درست کردهام به نام «ونگن در سرزمین عجایب»؛ نسخه چینی این کتاب به عنوان «کودکی در خواب» ماه جولای ۲۰۱۲ منتشر شد و در آن جزئیات گرفتن این گونه عکسها و همچنین توضیحاتی منتشر شده است دربارۀ اینکه چگونه میتوان آثار هنری با عکسهای کودکان درست کرد. نسخه انگلیسی این کتاب نیز در حال آمادهسازی است و ویدئویی ۴ دقیقهای نیز از کارهایم در یوتیوب وجود دارد.
نمونههای قبلی این تصاویر را میتوانید با کلیک روی لینک «نوزادی که با هنرمندی مادرش جهانی شد» یا از طریق اخبار مرتبط ببینید
(ترجمه: حسین خلیلی)
جام جم سرا به نقل از خراسان: باید بدانید که نوجوانان در شرایطی هستند که تمایل زیادی به استقلال و همچنین نشان دادن قابلیتها و استعدادهای خود به خانواده و همچنین دوستان و آشنایان دارند. از طرف دیگر از مقایسه شدن با دیگران، هرچند خواهر یا برادر یا دوست صمیمیشان باشد، فراری و بیزارند و گاهی نیز این احساس رقابت با احساسات منفی همچون تنفر همراه میشود و شما نیز از این امر مستثنا نیستید.
یادگیری مهارت ارتباط موثر
اگرچه گاهی بین خواهر و برادرها اختلافاتی ایجاد میشود ولی رابطه خواهر و برادری ارتباطی است که همیشه با ما همراه خواهد بود و ما نمیتوانیم از آن بگریزیم. با این حال آنچه از ما بر میآید یادگیری برقراری ارتباطی موثر با آنان خواهد بود. بالاخره زمانی فرا میرسد که ما به منحصر به فرد بودن این ارتباط شگفت انگیز پی ببریم.
برخی مزیتهای رابطه خواهر و برادری
البته از نقش والدین در ارتباط بین فرزندان نمیشود چشم پوشی کرد. این والدین هستند که میتوانند با ایجاد ارتباطی مناسب بین خواهر و برادرها باعث شکل گیری ارتباط دوستانه و محترمانه بین آنها شوند. در رابطه خواهر و برادری است که ما یاد میگیریم چه طور با دیگران ارتباط برقرار کنیم، شخصیت خود و دیگران را بشناسیم، الگوهای رفتاری متفاوت را ببینیم و گاهی بتوانیم مسائلی را پیش از اینکه خودمان تجربه کنیم به نتایج احتمالی آن به خاطر حضور خواهر و برادرهایمان پی ببریم؛ به طور مثال، مسائلی چون تصمیم گیری برای انتخاب رشته در کنکور و ازدواج. بنابراین داشتن یک رقیب همیشه بد و ناراحت کننده نخواهد بود بلکه میتواند تمایل ما را نیز به تلاش مضاعف و موفقیت بیشتر کند.
خواهرتان را رقیب خودتان نبینید
از شما میخواهم این بار به حضور خواهرتان به عنوان یک اتفاق مثبت با توجه به آنچه به آن اشاره شد، نگاه کنید. از طرفی نیز سعی کنید به جای ایجاد فاصله و تقویت این رقابتهای بیجا به او نزدیک شوید و دنیای یکدیگر را بیشتر بشناسید. والدین فرزندان خود را به یک میزان و البته به طور متفاوتی دوست دارند و اگر در زمانهای مختلف به طور متفاوتی به هر یک از فرزندانشان توجه خود را نشان میدهند، دلیلی بر انتخاب یکی و کنار گذاشتن دیگری نیست.
به خانوادهتان عشق بورزید و مطمئن باشید که این عشق، زندگیتان را زیباتر خواهد کرد. (سیمین قربانی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده)