معصومه آقاجانی (متولد ۱۳۳۸ – ارومیه) بازیگر و دوبلور اهل ایران و خواهر صفا آقاجانی است. وی کار هنریاش را سال ۱۳۵۳ با تئاتر بامها و زیربامها آغاز کرد و سپس جذب دوبله شد. همسر معصومه آقاجانی ، علیشاه مولوی است و دختر به نام میسا مولوی دارند.
سینما
- مسیح (۱۳۸۴)
- خانهای در شن (۱۳۸۲)
- از صمیم قلب (۱۳۷۹)
- لژیون (۱۳۷۷)
- توطئه (۱۳۷۴)
- جاده عشق (۱۳۷۲)
سریال های تلویزیون معصومه آقاجانی
- کلانتر
- کلانتر ۲
- کلانتر ۳
- زمانه
- مهر و ماه
- زیر تیغ
- بشارت منجی
- آندروماک
- اشتباه در اشتباه
- سنگ و شیشه
دوبله
- مورد عجیب بنجامین باتن
- گروه فالک
- عصر سفید
- غوطه در منجلاب
- جنایت و مکافات
- بینوایان
علیشاه مولوی گَرسَنگی در ۲۲ دی ماه ۱۳۳۱ در میانکوه آغاجاری خوزستان و در یک خانوادهٔ کارگری با منشأ روستایی متولد شد، مولوی در سال ۱۳۴۵ با جریانهای سیاسی و سیاست آشنا شد و دو سال بعد همزمان با تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی به صورت جدی به فعالیتهای سیاسی و هنری مانند تاتر، سینما و فعالیتهای ورزشی پرداخت. در سال ۱۳۵۱ به منظور پیوستن به طبقه کارگر دانشگاه را ترک کرد. وی در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ پنج دفتر شعر و یک شعر داستان با نامهای مستعار منتشر کرد. اشعار مولوی در مجلات آدینه، دنیای سخن، کارنامه، بایا، نافه، کلک، گوهران، پابریک و ارمغان فرهنگی و تجربه و برخی روزنامهها چاپ شده بود.
علیشاه مولوی به مدت شش سال دبیر شعر مجله نافه بود و در همین مدت توانست جریان شعر شاعران شهرستان را به وجود آورد. او در سالهای پس از انقلاب به منظور اعتراض به سانسور با وجود پیشنهاد ناشران مختلفی مانند چشمه، نگاه، بوتیمار و… از سپردن شعرهایش به ممیزی در هر شکل خودداری کرد و به مراقبه شخصی از خود و شعرش با دغدغه استقلال در شعر و شخصیتاش پرداخت.
علیشاه مولوی از جمله شاعرانی بود که نسبت به مسائل اجتماعی حساس بود و شعرش بیشتر گرایشی اجتماعی و عینی داشت. او در سن ۶۱ سالگی و بر اثر سکته مغزی در بیمارستان فیروزگر تهران درگذشت. و در قطعه ۳۱۸ بهشت زهرا ردیف ۱۵۷ شماره ۴۳ به خاک سپرده شد.
تصویر مراسم تشییع پیکر علیشاه مولوی – شاعر
کتاب های علیشاه مولوی
- نشانههای زمینی، دفتر شعر، ناشر واحد پخش نشر طوس، با نام مستعار علی مولوی
- شهید سوم، شعر داستات، نشر پیوند، با نام مستعار علی مولوی
- آوازهای آغاز، دفتر شعر، نشر یاشار، نام مستعار ع مولوی
- بهار تا زمستان ۵۸، دفتر شعر، انتشارات یاشار، با نام مستعار بهار آقا
- از خلق به امپریالیزم، دفتر شعر، انتشارات یاشار، با نام مستعار بهار آقا
- خلقنامه، دفتر شعر، انتشارات یاشار، با نام مستعار بهار آقا
- کاملن خصوصی برای آگاهی عموم، دفتر شعر، نشر ناکجا، پاریس
میسا مولوی فرزند علیشاه مولوی از فیلمسازان جوانی است که عزمش را جزم کرده تا راه پدرش را دنبال کند. زنده یاد علشیاه مولوی ۴۰ روز از درگذشت اش می گذرد و حالا میسا – فرزندش –می خواهد فیلمنامه پدر را که از آن به «ارثیه» یاد می کند، بسازد. میسا مولوی این روزها فیلم «مهمانی کامی» را در شبکه خانگی دارد و در حال ساخت <ارثیه> است.
از ارثیه بگویید؟
ارثیه، آخرین نوشته مشترک من و بابا (علیشاه مولوی)است. قرار نبود دیگر فیلم بسازم، یعنی چند سالی می شد این تصمیم را گرفته و بر آن پابرجا مانده بودم. تصمیمی که گرفتنش برمی گشت به برخوردهای زشت و ناشایست مسئولان گذشته سینمای ایران.
بازیگران زیادی هستند که سالهاست آنها را در نقشهای مختلف میبینیم یا صدای آنها را در نمایشهای رادیویی میشنویم، بازیگران خوبی هم هستند، اما انگار در حاشیهاند، آنقدر محجوباند که در خانه مینشینند تا کارگردان یا تهیهکنندهای به یاد آنها بیفتد و نقشی برایشان در نظر بگیرد. این گروه از بازیگران نه اهل مهمانی رفتن هستند و نه مهمانی دادن.
نه اهل فضای مجازیاند و نه جشن و فرش قرمز و... خلاصه کلام اینکه هرچند توانایی این را دارند که مقابل دوربین نقش بازی کنند، اما اهل زد و بند و رابطه و… نیستند، برای همین گمنام میمانند، هرچند عاشق بازیگریاند و عمر خود را در این راه گذاشتهاند.
یکی از این بازیگران، صفا آقاجانی است؛ بازیگر نمایشهای رادیویی و سریالهای تلویزیونی. بازی او در سریالهایی مانند زمانه و دردسرهای عظیم را بهیاد داریم. زنی آرام و رنجدیده، اما صبور. با او درباره زندگیاش و اینکه این روزها چه میکند همصحبت شدیم.
متولد ارومیه هستید و خواهر شما معصومه هم بازیگر است و هم دوبلور، چطور شد که خواهران آقاجانی به سمت هنر و بازیگری و گویندگی رفتند؟
پدرم پیمانکار بود، به همین دلیل ما مجبور بودیم محل سکونتمان را تغییر دهیم. من و معصومه که سه سال از من کوچکتر است، در ارومیه متولد شدیم، شش ساله بودم که به تهران آمدیم، اما بعد از چند سال به تبریز رفتیم و مدتی در این شهر زندگی کردیم. در تبریز معصومه به دبیرستان هنر رفت و من از ۱۷ سالگی کار در اداره فرهنگ و هنر تبریز را شروع کردم. یکی از کارگردانان تئاتر به معصومه نقشی را برای بازی در نمایشی که نویسندهاش زندهیاد غلامحسین ساعدی بود، پیشنهاد داد. من گاهی با خواهرم به پشت صحنه این نمایش میرفتم. یکی از نقشهای این تئاتر را خانمی ۴۰ ساله بازی میکرد که بعد از مدتی به دلیل اختلافی که با کارگردان پیدا کرد، از بازی در این نمایش انصراف داد و کارگردان آن نقش را به من سپرد. در سن ۱۷ سالگی نقش خانمی ۴۰ ساله را بازی کردم که مورد توجه هم قرار گرفت. همین نقش باعث شد به بازیگری علاقهمند شوم و کارم را تا به امروز ادامه دهم.
بعد برای ادامه کار به تهران آمدید؟
بله! در آن زمان هنوز مردم شهری مانند تبریز نمیپذیرفتند که زنان هم در کار هنر و بازیگری باشند، به همین دلیل پدرم ما را تشویق کرد که برای ادامه کار به تهران بیاییم. آمدن ما به تهران مصادف شد با اتفاقاتی که به پیروزی انقلاب منجر شد و ما بعد از انقلاب توانستیم وارد حرفه بازیگری شویم و معصومه علاوه بر بازیگری توانست به عنوان دوبلور فعالیت خود را ادامه دهد.
چنین به نظر میرسد که در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدید؟
ما شش خواهر و برادر بودیم، خیلی با هم مهربان بودیم و در کنار هم خوش میگذشت. ما به دلیل شغل پدرم دور از فامیل و اقوام زندگی کردیم، اما به نظرم رفت و آمدهای فامیلی و دوستانه فرهنگ اجتماعی ما را ارتقاء میدهد، بخصوص برای بچهها خیلی خوب است چون آنها را از انزوا درآورده و بعد اجتماعی شخصیتشان را تقویت میکند.
در دورههای بیکاری و زمانی که به شما نقش کمتر پیشنهاد میشود، امورات زندگی را چگونه میگذرانید؟
بسختی! چون ما بجز بازیگری کار دیگری نداریم. وقتی جوان بودیم که به دلیل علاقه و عشقی که به بازیگری داشتیم، سراغ کار دیگری نرفتیم و زمانی متوجه شدیم که از این حرفه نمیتوانیم امرار معاش کنیم و امنیت شغلی و مالی نداریم که دیگر دیر شده بود و سن و سالمان اجازه نمیداد سراغ شغل دیگری برویم. وقتی جوان هستی و عاشق بازیگری، کاملا کور میشوی و نمیتوانی ارزیابی درستی از حرفهای که انتخاب کردهای، داشته باشی. من الان که موسپید این حرفه به حساب میآیم، به جوانانی که دوست دارند وارد حرفه بازیگری شوند، توصیه میکنم که بازیگری را به عنوان شغل اصلی و اول خود انتخاب نکنند و عمر خود را پای این کار نگذارند، اما آنها چون جوان هستند، به دنبال علاقه خود میروند و تا به سن و سال من نرسند، متوجه اشتباه خود نمیشوند.
استخدام رسمی رادیو هستید؟
نه! حدود ۴۰ سال است که در حرفه بازیگری فعالیت میکنم، اما استخدام هیچجایی نیستم و حقوق بازنشستگی هم نمیگیرم. سال ۸۴ رادیو با ۲۳ نفر از بازیگران قدیمی قرارداد بست و آنها را بیمه تامین اجتماعی کرد که من هم یکی از آن ۲۳ نفر هستم.
طاهره آشیانی – جامجم