جام جم سرا: سرخوشیات چندان دوام نمیآورد، بوی بدی به مشامت میرسد، خیلی بد. تفحصی میکنی و منبع این شمیم نفس بندآور را مییابی. مسافر بغل دستیات پاها را از کفشهای قیصری پاشنه تخم مرغیاش درآورده و باد میدهد. میخواهی تذکر بدهی که سبیلهای آویخته دسته دوچرخهایاش منصرفت میکند.
***
قطار در ایستگاه میایستد و درها باز میشود. به محض بازشدن در و قبل از آنکه مسافران پیاده شوند، عدهای بیملاحظه به امید یافتن صندلی خالی به داخل واگن هجوم میآورند و آن بیچارهها را حسابی میتکانند. بازار فریاد و اعتراض و ناله و متلک و حتی دشنام گرم میشود.
***
با گوشی تلفن همراهت مشغولی و برای عزیزی پیامک میفرستی. ناخودآگاه سنگینی نگاههایی را احساس میکنی. سرت را بالا میگیری، مسافران کناریات از چپ و راست و بالا چنان با لذت غرق در صفحه تلفن همراهت شدهاند که حتی متوجه نمیشوند مبهوت و معترض نگاهشان میکنی. بعد از لحظاتی هم که از آن حالت سکرآور خارج میشوند تنها لبخندی تحویلت میدهند و خودشان را به آن راه میزنند.
***
در ساعتهای اوج شلوغی مترو در همان لحظاتی که فشار بیامان، کلید موفقیت در سوارشدن است آقایی همسر یا نامزدش را در حالی که با دستهایش کاملا احاطه کرده به زور به داخل واگن مردانه میآورد. این مسافر که نمیخواهد لذت همصحبتی با یار را حتی برای لحظهای از دست بدهد، اما متعصب و حساس و غیرتی نیز هست و کوچکترین نگاه و نیمنگاه و حتی مجاورت تا فاصله نیممتری را نمیتواند تحمل کند و مترصد فرصتی است تا این تعصب و تعلق خاطر را به همراه خود نیز نشان دهد، گیرم به قیمت سیاهشدن پای چشمی و شکستن بینی و دندانی و پارهشدن لب و دهانی.
***
و باز در همان ساعات نهایت ازدحام در ایستگاهها مسافران هجوم میآورند و تو ناگاه رانده میشوی به میان جمعیت و سرت میرود زیر بغل یک مسافر عزیز. رفتن سر همانا و تا مرز بیهوشی رفتن همان. دنیا جلوی چشمانت تیره و تار میشود. هرچند وقت یکبار روی شانههای مسافران دیگر سوار میشوی، نفس میگیری و دوباره زیر میروی و باز بالا میآیی و نفس ذخیره میکنی برای روز مبادا.
***
در قطار در حال بسته شدن است که مسافری دواندوان از پلهها پایین میآید و تا به واگن میرسد پایش را لای در میگذارد تا مانع بستهشدنش شود. در باز میشود و او سوار. اما تا در واگن میخواهد دوباره بسته شود باز پایش را میان لنگههایش میگذارد تا رفقایش هم سر برسند. صدها مسافر، معطل چند آدم عجول که حاضر نیستند چند دقیقه، شاید دو یا سه دقیقه، منتظر بمانند تا وقت دیگران گرفته نشود و حقوقشان ضایع.
***
پلکهایت سنگین میشود. چشمانت را خواب برده؛ همه وجودت در آرزوی چرتی هر چند کوتاه. به ناگهان فریادی بند دلت را پاره میکند. اول به تصور دیدن دعوایی و هیجانی، گردن میکشی، اما دلت بیجهت گمان به بدی داده. مسافری است که یاد ولایت کرده و با صدای بلند، خیلی بلند، سلام و احوالپرسی میکند با همولایتیهایش از طریق تلفن همراه. به دعا و سلام رساندن که میرسد خوابت یکسره پریده است.
***
همه واگن به جنب و جوش افتاده است؛ از صدایی که در هوا موج میزند و گوشها را میخراشد. منبع صدا اما، یک هدفون است که در گوش مسافری جوان جاخوش کرده. حجم صدا آنچنان بالاست که تقریبا تمام مسافران یک واگن توفیق اجباری کسب کرده و از نعمت شنیدن یک موسیقی خالتور برخوردار شدهاند. حالا دیگر همه میدانند شراره موهایش را عروسکی شانه کرده است.
***
روبهرویت ایستاده و گهگاه لبخندی تحویلت میدهد. بعد یکباره نفسش را پر باد رها میکند به طرف صورتت. پاهایت آرام آرام سست میشود. آرزو میکنی ایکاش داخل هر واگن غیر از چکش اضطرار، یک کپسول اکسیژن هم قرار داده بودند. مطمئنی صاحب این بوی دهان ماهها است که با واژههای نامانوسی همچون مسواک و خمیردندان غریبه و بیگانه است.
***
خانمی که داخل واگن آقایان آمده، بر سر هیچ با یک فروشنده بحثشان میشود و تا بخواهید وساطت کنید بدترین کلمات را بر زبان میآورد و به فروشنده بیچاره نسبت میدهد و تهدیدش میکند در ایستگاه بعد به مامور انتظامی تحویلش خواهد داد. فروشنده که حسابی ترسیده و دهان به دهان شدن با یک خانم آن هم در میان آن همه مرد را صلاح نمیداند، میخواهد زودتر از آن محدوده خارج شود که خانم مسافر ناگهان سیلی محکمی به گوشش مینوازد و چون با اعتراض فروشنده که تا بناگوش سرخ شده مواجه میشود در حالی که از نبودن حتی یک مرد در واگن گلایه میکند و در اصل طعنه میزند، اینبار با لگد به جان آن بیچاره میافتد و مردهای حاضر در میدان، همه شگفتزده و حیران از عملیات محیرالعقول این شیرزن. بالاخره چند ریشسفید پادرمیانی میکنند تا مگر فروشنده را که همچنان نجیبانه سکوت کرده، از ضربات پی در پی نجات دهند و زن همچنان سرکوفت میزند که یک مرد اینجا پیدا نمیشود. و شما ماندهاید چگونه به آن خانم بگویید که با وجود او دیگر نیازی به مرد نیست و البته آنچه از وجاهت و نجابت یک زن محافظت میکند سنگینی و وقار اوست، نه هتاکی و لگدپرانیاش.
فقدان سیستم پاداش و تنبیه منطقی در جامعه
کمتر پایتختنشینی را میتوان سراغ گرفت که سروکارش به مترو نیفتاده باشد. قطار زیرزمینی تهران روزانه چهار میلیون شهروند را جابهجا میکند و نقش بیبدیلی در حمل و نقل عمومی دارد. متاسفانه در طول روز کاری مترو بخصوص در ساعتهایی که ازدحام و شلوغیهایش به اوج میرسد، ناهنجاریها و اختلالات رفتاری بسیاری در آن مشاهده میشود که تکروایتهای ذکر شده در بالا، مشتی است نمونه خروار.
به اعتقاد یک روانشناس، مهمترین عامل در بروز ناهنجاریهای رفتاری در مترو یادگیریهای مشاهدهای غلط است؛ به این معنی که وقتی مردم میبینند هنجارشکنان نهی و تنبیه نمیشوند و از طرفی کارشان هم زودتر راه میافتد، احساس میکنند خودشان هم اگر مرتکب این اشتباهات نشوند از دیگران عقب خواهند ماند.
عزیزالله قربانی، فقدان یک سیستم پاداش و تنبیه منطقی در جامعه را از دیگر عوامل بروز سوءرفتارها میداند و میگوید: نوع تربیت خانوادگی، خودخواهی، خودبینی، خودمحوری، احترام قائل نشدن برای حقوق دیگران و سستشدن باورهای مذهبی در خانوادهها از دیگر عوامل موثر در بسط و گسترش این ناهنجاریها است.
این پژوهشگر مرکز تحقیقات صدا و سیما با تاکید بر احیای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه تاکید میکند: این فرضیه، ارزشی است که حافظ دیگر ارزشها نیز هست و باید هر چه بیشتر در سطح جامعه رواج پیدا کند، اما متاسفانه در حال حاضر ناهیان از منکر حتی کشته هم میشوند.
وی اظهار میکند: باید دید چه میزان فرهنگسازی برای مترو صورت گرفته است. همراه هر پدیده اجتماعی باید یک بسته فرهنگی نیز لحاظ شود که در این زمینه کار زیادی صورت نگرفته است.
فقط حاکمیت مسئولیت ندارد
متاسفانه یک بیتفاوتی عمومی در سطح جامعه مشاهده میشود و میرود تا به یک اپیدمی خطرناک تبدیل شود؛ مردم نهتنها در برابر ناهنجاریها و عاملانش نمیایستند که گاهی با متخلفان همراهی نیز میکنند و همرنگ جماعت میشوند.
قربانی درباره دلایل این ضدرفتارهای عمومی میگوید: گروهی از مردم به اشتباه تصور میکنند فقط حاکمیت مسئول برقراری نظم اجتماعی است و به نوعی از خودشان رفع مسئولیت میکنند، در حالی که فرهنگ عمومی کشور به فرهنگ عامه باز میگردد.
این روانشناس جهل و ناآگاهی را از جمله دلایل مشاهده ناهنجاریها در سطح جامعه ذکر میکند و میگوید: بسیاری از اختلالات رفتاری و به تعبیر دینی، گناه به علت لذتهای آنی و پاداشهای زودرس است. باید مردم را آگاه کرد که این خطاها در طول زمان حتی به خود فاعل هم آسیبهای جدی میرساند. البته گاهی هم پیش میآید که مردم بعمد اصرار بر انجام و تکرار ناهنجاری دارند تا بهوسیله آن اعتراض خود را به حاکمیت نشان دهند.
وی جهل، ترس، پاداشهای زودرس و مجازات را چهار عاملی برمیشمرد که در حرکت و توقف جامعه به سوی لغزشهای رفتاری موثر است.
مترو، قوانین خودش را میخواهد
قربانی، نسبت به آسیب دیدن نهاد خانواده از این اختلالات روانی قابل مشاهده در سطح جامعه هشدار میدهد و میگوید: مهمترین یادگیریها در خانواده بهعنوان اساسیترین واحد اجتماعی و تربیتی جامعه اتفاق میافتد و از آنجا که اعضای آن بشدت از هم الگوبرداری میکنند، هنجارشکنی میتواند از پدر به فرزند منتقل شود و ناهنجاریها از جامعه به خانوادهها تعمیم پیدا کند.
این پژوهشگر مرکز تحقیقات صدا و سیما فرهنگسازی را بهترین راهکار برای مقابله با خطاهای رفتاری میداند و یادآور میشود: البته امکانات فرهنگسازی هم یک شرط است. رسانهها، مدارس، دانشگاهها، وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی و بخصوص صدا و سیما در این فرهنگسازی نقش موثری دارند. برنامه «ماه عسل» هر ساله در نظرسنجیها در رتبههای بالای کسب رضایت مردم قرار میگیرد، چرا که بخشی از مشکلات جامعه را واکاوی میکند و با درد و مصائب مردم درگیر است.
قربانی با تاکید بر این که مترو هم باید قوانین خودش را داشته باشد، متذکر میشود: لازم است افراد منضبط و قانونمدار معرفی شوند و مورد تشویق قرار گیرند و هنجارشکنان نیز بهعنوان تنبیه و مجازات از برخی امکانات و تسهیلات اجتماعی و عمومی محروم شوند.
محسن محمدی / جامجم