در حال حاضر، به طور کامل اثبات شده که فرآیندهای روانی مختلفی، مراحل مختلف رفتار اعتیاد به داروها و مواد مخدر را تحتتأثیر قرار میدهند. در این نوشته دو مرحلهی زیر برای مصرف داروها و مواد مخدر مورد بحث قرار میگیرند؛ شروع مصرف دارو و ادامهی مصرف دارو.
شروع مصرف دارو و مواد
در این قسمت، مطالعات تحقیقیای مطرح میشوند که فرآیند شروع مصرف مواد را در نوجوانان بررسی کردهاند. این تحقیقات را میتوان به دو گروه اصلی تقسیم کرد: یکی عوامل ژنتیکی و دیگری عوامل روانی اجتماعی خاص.
زمینههای ژنتیکی
بحث اصلی در این مورد این اسـت که بعضی نوجوانان زمینههای ژنتیکی برای مصرف مواد دارند، با این حال، بعضی صاحبنظران معتقدند وراثت و ویژگیهای ژنتیکی با عوامل محیطی خاصی در تعامل قرار میگیرند و منجر به مصرف مواد میشوند. محققان به منظور بررسی این علل مختلف به مطالعهی دوقلوهای همسان، خواهر و برادرهای ناتنی و فرزندخواندهها میپردازند.
بیشتر پژوهشهای انجامشده بر روی دوقلوهای همسان و غیرهمسان، نشاندهندهی تأثیر قدرتمند عوامل ژنتیکی بر الکلیسماند. مروری بر تحقیقات انجامشده طی سالهای 1960 تا 1987، نشان میدهد که هماهنگی در مصرف الکل در دوقلوهای همسان، بسیار بیشتر از دوقلوهای ناهمسان اسـت (هیون، 1996).
در مرور دیگری که بر ادبیات صورت گرفت، نتایج پژوهشهای انجامشده بر روی 16.000 دوقلوی پسر که از نظر میزان شیوع و هماهنگی در الکلیسم، روانپریشی ناشی از الکل، سیروز کبدی و مشکلات لوزالمعده، طبقهبندیشده بودند، بررسی شد. میزان هماهنگی در تمام اختلالات مذکور به غیر از مشکلات لوزالمعدهای در تمام دوقلوهای یکسان دوبرابر دوقلوهای ناهمسان بود. این یافتهها نشاندهندهی تأثیر قدرتمند عوامل ژنتیکی اسـت. تحقیقات انجامشده روی خواهر و برادرهای ناتنی و فرزندخواندهها که روش خوبی برای جداکردن تأثیرات ژنتیکی و محیطی اسـت، نیز نشاندهندهی نقش مهم عوامل ژنتیکی در مصرف الکل و الکلیسم اسـت (ادیتیان جی و مورای (1)، 1999).
به نظر میرسد بین افراد الکلی و غیرالکلی تفاوتهای فیزیولوژیکی وجود داشته باشد. برای مثال، بعضی محققان گزارش کردهاند کودکان والدین الکلی در مقایسه با کودکان گروه کنترل، دارای سطح تحمل اولیهای برای اتانول هستند و ریتم آلفای آنها در EEG (2) کمتر اسـت. پسران پدران الکلی نیز عملکرد کلامی و ذهنی کمتری را نشان میدهند و تفاوتهای عصب روانشناختی دیگری با پسران پدران غیرالکلی دارند. به طور خلاصه، شواهد نشان میدهد که ممکن اسـت عوامل ژنتیکی و فیزیولوژیکی (وراثت) زمینهساز مصرف مواد در بعضی از نوجوانان باشند (هیون، 1996).
پیشبینیکنندههای روانی اجتماعی
عوامل روانی اجتماعی مختلفی در شروع مصرف مواد مخدر و داروها نقش دارند. این عوامل عبارتند از: مصرف مواد توسط همسالان و والدین، آسیبهای اجتماعی والدین، عزتنفس ضعیف، تنیدگیها و فقدان تأیید اجتماعی (گرین، 1979؛ مارلات (3) و همکاران، 1988).
پژوهشهای بسیاری تأثیر مصرف مواد توسط والدین و همسالان را در نوجوانان بررسی کردهاند. کندل (1990)، دریافت که نقش مصرف مواد توسط دوستان نوجوان بسته به این اسـت که نوجوان عضو فعالی از گروه همسالان خود باشد یا نه. نوجوانانی که دوستانشان سیگار نمیکشند یا ماریجوانا مصرف نمیکنند، باورها و نگرشهای مشابهی در مورد استفاده از مواد و داروها و کیفیت تعامل با والدین دارند. در هر حال، نوجوانانی که فعالانه با گروه همسالان در تعاملاند و دوستانی دارند که ماریجوانا میکشند، از ماریجوانا و دیگر داروهای تحریککننده بیشتر استفاده میکنند تا نوجوانانی که دوستانشان کمتر ماریجوانا مصرف میکنند. پسران نوجوانی که دوستان آنها ماریجوانا میکشند، خطرهای سلامتی مرتبط با مصرف ماریجوانا را بسیار ناچیز میدانند و به آن توجهی نمیکنند و این کار را به منزلهی نوعی سازوکار مقابلهای به کار میگیرند. در حالیکه مصرف ماریجوانا در دختران نوجوان، نشانهی استقلال، بلوغ و خودمختاری اسـت. اگر والدین نوجوانان از مواد مخدر و داروها استفاده کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که آنها نیز این کار را انجام دهند، این مواد عبارتند از: سیگار، باربیتوراتها و الکل، نظریهپردازان یادگیری معتقدند ابن کار از طریق الگودهی یا سرمشقگیری از والدین آموخته میشود. از طرفی مشاهدهشده اختلالات روانی والدینی که مواد مخدر مصرف میکنند، قابل انتقال به کودکان آنان اسـت. کلارک (4) و همکاران (2004) خطر انتقال آسیبهای روانی والدین مبتلا به اختلال مصرف مواد به کودکان آنها را بررسی کردند. آنان بدینمنظور 1167 کودک و نوجوان 14 تا 17 سالهی (62 درصد پسر و 38 درصد دختر) متعلق به 613 خانواده را انتخاب و بررسی کردند. شایان ذکر اسـت که والدین 294 خانواده کاملاً معتاد و دارای اختلالات روانی و 319 خانواده فاقد اعتیاد و اختلالات روانی بودند. نتایج نشان داد که کودکان و نوجوانان متعلق به خانوادههای معتاد به مواد مخدر، در سطح بالایی مبتلا به اختلالات سلوکی، اختلال بیشفعالی همراه با نقص توجه، افسردگی و اضطراب بودند. این محققان نتیجه گرفتند که این نتایج نشاندهندهی قابلیت انتقال اختلالات روانی از والدین معتاد به کودکان آنهاست.
یافتههای پژوهشی منتشر شده در گزارش معاونت امور فرهنگی و پیشگیری سازمان بهزیستی (1375) نشان میدهند که 72 درصد از معتادان استان مرکزی متولد شهر و 28 درصد آنان متولد روستا بودهاند، در حالیکه 83 درصد این معتادان در شهر سکونت داشتهاند. از نظر میزان تحصیلات نیز 8 درصد آنان بیسواد، 38 درصد آنان در مقطع ابتدایی، 25 درصد در مقطع راهنمایی و 28 درصد در مقطع متوسطه و 2 درصد در مقطع تحصیلات عالی بودهاند. همچنین مشاهده شد که 28 درصد این معتادان، در خانوادههایی زندگی میکردند که لااقل یکی از اعضای خانوادهی آنان معتاد بوده اسـت.
در گزارش فیروزآبادی (1375) نیز سنین افراد معتاد چنین آمده اسـت: 33/8 درصد بین 20 تا 30 سال، 37/5 درصد بین 31 تا 40 سال، 17/5 درصد بین 41 تا 50 سال و 2/5 درصد 60 سال و بالاتر گزارش شده اسـت. همچنین بر اساس این بررسی 76/25 درصد متأهل و 21/25 درصد مجرد بودند و 2/5 درصد آنها از همسر خود جدا شده بودند. در این گزارش سن شروع مصرف نیز قابل توجه اسـت، 40 درصد معتادان، سن آغاز مصرف را بین 31 تا 40 سالگی و مابقی سن شروع مصرف مواد را در دوران نوجوانی و جوانی گزارش کردهاند.
بنابر گزارش رفیعیان (1375) که 400 معتاد بستری در مرکز بازپروری یزد را مورد بررسی جمعیتشناختی قرار داده اسـت، 57/4 درصد از این افراد، حداقل یک معتاد در خانوادهی خود داشتهاند. نکتهی مهمتر اینکه 82 درصد معتادان دربارهی مضرات اعتیاد و مصرف مواد بیاطلاع بودهاند. با این حال هنوز تحقیق جامعی در خصوص بررسی همهگیرشناسی اعتیاد در کشور ما انجام نشده اسـت (بهرامی احسان، 1383).
ستاری و اعظمی (1383) در پژوهشی میزان گرایش به مصرف مواد مخدر را در افراد بالای 10 سال در استان اردبیل مورد بررسی قرار دادند. آزمودنیها شامل 598 نفر از افراد 10 سال به بالای این استان بودند که در قالب 150 خانوار برآورد شدند. نتایج این پزوهش نشان داد که میزان گرایش به اعتیاد در گروههایی مانند بیکاران، بیسوادان، روستاییان، حاشیهنشینان شهرها و خانوادههای دارای مصرف مواد زیاد اسـت.
آمار و ارقام گزارششده توسط معاونت امور فرهنگی و پیشگیری سازمان بهزیستی استان مرکزی (1375) در مورد معتادان اعزامشده یا خودمعرف به مراکز بازپروری ایران، نشان میدهد که بیش از 80 درصد معتادان در بخش خصوصی و فقط 8/6 درصد آنان در بخش دولتی شاغل بودهاند و از آنجا که رقابت در بخش خصوصی شدیدتر بوده و متعاقب آن موفقیت و دستاوردها نیز بیشتر اسـت، چه بسا افرادی که از صحنهی رقابت حذف شدهاند، به مواد مخدر گرایش یافتهاند.
در تحقیق صدیق سروستانی (1375) مشاهده شد که بیشتر نمونههای مورد بررسی، قبل از مصرف تریاک یا هروئین سیگاری بودهاند. زرگر (1378) مشاهده کرد که مصرف سیگار بین تمام معتادان زندانی رایج اسـت. براتوند (1378) با بررسی کودکان خیابانی شهرستانی اهواز دریافت که 90 درصد یک نمونهی 43 نفره از این کودکان سیگاری بودند. شایان ذکر اسـت که میانگین سن این کودکان 12/5 سال بود و هیچکدام از آنها به دلیل اعتیاد زندانی نشده بودند.
بشارت (1379) به بررسی نقش متغیرهای خانوادگی در پدیدآیی اختلالات مصرف مواد پرداخته اسـت. یافتههای او نشان میدهد که بین فزون حمایتگری مادران و حرمت خود فرزندان آنان رابطهی مثبت و معنادار و بین فزون حمایتگری مادران و سن اختلال مصرف مواد فرزندان آنان (سن شروع و سن معتادشدن) همبستگی منفی و معناداری وجود دارد. همچنین مشاهده شد فراتر از آنچه به عنوان نقش مؤثر متغیرهای خانوادگی اعم از جنبههای مربوط به مواد در رفتار والدین (نوع مصرف مواد در والدین، نگرش والدین در مورد مواد و غیره) و جنبههای غیرمرتبط با مواد در رفتار والدین و خانواده (مدیریت ضعیف، تعارض خانوادگی، پیوندهای ناپایدار و غیره) بر اختلالات مصرف مواد مطرح شده اسـت، این متغیرها از زاویههای دیگر نیز بر پدیدآیی و شکلگیری اختلالات مصرف مواد تأثیر میگذارند. عزتنفس کاذب و خودبزرگپنداری، خواه محصول فزون حمایتگری مادر باشد، خواه نتیجهی نگرشها و انتظارات خانوادگی و اجتماعی برخاسته از توانمندیهای اقتصادی و موقعیتهای اجتماعی خانواده، یکی از سازوکارهای اصلی پدیدآیی اختلالات مصرف مواد محسوب میشود.
بروک (5) و بروک (1990)، متغیرهای تعیینکنندهی مصرف مواد و داروها را مطرح کردهاند که عبارتند از:
عوامل کودکی
شخصیت کودکی و
عوامل خانوادگی.
شخصیت والدین و مصرف مواد توسط آنها
متعارف بودن؛
کنترل هیجانات؛
مصرف مواد توسط والدین؛
عملکردهای درونروانی.
هماهنگی زوجین
شخصیت نوجوان
متعارف بودن؛
کنترل هیجانات؛
روابط خواهر و برادرها؛
روابط درونشخصی؛
عملکردهای درونروانی؛
روابط والد- نوجوان؛
دلبستگی دوجانبه.
نتایج پژوهش موسوی (1383) در مورد ویژگیهای کمی و کیفی عملکرد خانواده در نوجوانان معتاد نشان داد که حضور پدر در خانوادههای دارای نوجوان معتاد از نظر فیزیکی و عاطفی بسیار کمرنگ و قوانین انضباطی نامناسب و کنترل نامطلوب اسـت. میزان همبستگی در این خانوادهها ضعیف و درگیری بین پدر و مادر و نوجوان معتاد زیاد اسـت.
در پژوهشی حیدرنیا و چرخیان (1385) کیفیت رابطهی والد- فرزندی را در نوجوانان معتاد و عادی شهر تهران مقایسه کردند. آنان بدینمنظور 30 نوجوان معتاد مراجعهکننده به مراکز ترک اعتیاد تهران و 30 نوجوان غیرمعتاد را با رعایت همتاسازی از بین دانشآموزان مدارس راهنمایی شهر تهران انتخاب و بررسی کردند. آنها دریافتند که کیفیت رابطهی والد- فرزندی (پدر- فرزند و مادر- فرزند) در نوجوانان عادی در کلیهی ابعاد بهتر از نوجوانان معتاد بود. همچنین مشاهده شد که در نوجوانان معتاد کیفیت رابطه با مادر به گونهی معناداری بهتر از کیفیت رابطه با پدران بود.
صولتی، نیکفرجام و دریس (1383) 724 نفر از بیماران مراجعهکننده به مرکز مشاوره و خدمات روانی کلینیک ویژه بیمارستان آیتالله کاشانی شهرکرد را به صورت تصادفی در طول یک سال انتخاب و مورد مطالعه قرار دادند که 49/4 درصد از این افراد اظهار کردند که لااقل یکی از اعضای خانوادهی آنان دارای سوء مصرف یا وابستگی به مواد بوده و این مسئله در بروز یا عود بیماری آنها نقش اساسی داشته اسـت. از این گروه 66/5 درصد زنان و 32/2 درصد مردان وجود سوءمصرف یا وابستگی به مواد را در همسر و فرزند خود و 33/5 درصد زنان و 27/7 درصد مردان چنین مسئلهای را در خانوادهی خود گزارش کردند. همچنین رابطهی معناداری میان سوءمصرف و وابستگی به مواد در همسر و فرزند و خانوادهی بیمار با متغیرهای جنسیت، وضعیت تأهل و شغل به دست آمد. نتایج پژوهش دیگری نشان داد که احتمال اینکه همسر، فرزند یا خانوادهی فرد مبتلا به افسردگی، دارای سوءمصرف یا وابستگی به مواد باشند، دو برابر فردی اسـت که مبتلا به سایر اختلالات روانی اسـت. بیشتر این بیماران اشاره کردندکه اختلال روانی آنها منبعث از درگیری اعضای خانواده (همسر، فرزند، پدر، مادر و خواهر و برادر) با مواد مخدر اسـت.
نظام همسالان
همانطور که مشاهده میشود، عوامل روانی اجتماعی مختلفی مانند عوامل بیولوژیکی، بین فردی، درونفردی و فرهنگی اجتماعی در مصرف مواد نقش دارند. با این حال، در مورد یک فرد خاص، برخی عوامل تأثیر بیشتری از سایر عوامل دارند و ممکن اسـت برخی از حوزهها در برخی از مراحل مصرف مواد مهمتر باشند.
بروک و بروک (1990)، نشان دادند همسالان تأثیر زیادی در تعداد دفعات مصرف داروها و مواد مخدر دارند، اما به احتمال زیاد خانواده و عوامل شخصیتی، مرحلهی استفاده از مواد مخدر را توسط فرد تعیین میکند. بنابراین عوامل خانوادگی و عامل همسالان، اثر متقابلی در تعیین مصرف مواد توسط نوجوان دارند.
پیلگریم، آبی و کرشاو (6) (2004)، تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم میزان پیوستگی خانوادگی را در مادران و نوجوانان بر نگرش نوجوانان نسبت به مصرف مواد مخدر بررسی کردند. 225 نوجوان و مادران آنها، آزمودنیهای این پژوهش را تشکیل میدادند. نتایج نشان داد که پیوستگی خانوادگی بیشتر در دورهی راهنمایی و دبیرستان به طور مستقیم با دارابودن نگرش منفی در مورد مصرف مواد مخدر در نوجوانان مرتبط اسـت. عواملی که اثر پیوستگی خانوادگی را بر نگرش منفی نسبت به مصرف مواد واسطهگری میکردند، شامل دلبستگی به همسالان و آموزشگاه، انجام فعالیتهای مذهبی توسط افراد خانواده و نگرش مادران به مصرف مواد توسط کودکان بود.
روابط بین خواهران و برادران، بویژه با خواهر و برادرهای بزرگتر، نقش مهمی در مصرف مواد مخدر توسط فرد دارد. برای مثال، برادرهای کوچکتر ممکن اسـت در رفتار خود از برادران بزرگتر الگو و سرمشق بگیرند.
آیا نقش عوامل درونفردی در تعیین مصرف مواد توسط فرد بیشتر از نقش عوامل بینفردی اسـت؟ فلانری (7) و همکاران (1994) دریافتند که هم در دختران و هم در پسران اسپانیایی و روسی، عوامل بینفردی در مقایسه با عوامل درونفردی پیشبینیکنندهی مهمتری برای مصرف مواد و داروها به شمار میروند. داشتن دوستان بیشتر و صمیمیتر و نداشتن دوستان صمیمی که مواد مخدر مصرف کنند و تأثیرپذیری از همسالان، از عوامل بسیار مهم و کلیدی در این زمینهاند.
باید توجه داشت که استفادهی افراطی نوجوانان از مواد مخدر، اثرهای منفی شدیدی بر سلامت آنان به جای میگذارد. نتایج پژوهشها نشان داده اسـت که تعداد بسیار کمی از نوجوانان به طرف استفاده از مواد خطرناکی چون کوکائین و هروئین میروند، زیرا این مواد خطرناک آثار جدی و شدیدی بر سلامت نوجوانان داشته و با بزهکاری، قتل، فحشا و تجاوز جنسی در نوجوانان رابطهی قدرتمندی دارند. همچنین دیده شده که استفاده از ماریجوانا، زمینه را برای استفاده از کوکائین و هروئین فراهم میکند و یکی از پیشبینیکنندههای مهم برای مصرف هروئین به شمار میرود. با اینحال، عوامل روانی- اجتماعی و بیولوژیکی زیادی در استفاده و رویآوردن به مواد مخدر نقش دارند، از جمله عوامل شخصیتی مانند عزتنفس، عوامل خانوادگی و عوامل اجتماعی مانند فقر.
عوامل زیستشناختی و شخصیتی
در سالهای اخیر موضوعی که بسیار مورد توجه قرار گرفته این اسـت که آیا نشانههای زیستشناختیای وجود دارند که بتوانند افراد الکلی را از افراد غیرالکلی جدا کنند. بعضی معتقدند افراد الکلی در مقایسه با افراد غیرالکلی فعالیت پلاکت کمتری در مونوامین اکسیداز (8) خود دارند (مزیچ (9) و همکاران، 1994). در واقع، فعالیت مونوامین اکسیداز با صفات شخصیتی خاصی مرتبط اسـت (مانند هیجانطلبی) که ممکن اسـت نشاندهندهی این واقعیت باشد که عوامل زیستشناختی در رابطهی بین مصرف الکل و شخصیت نقش دارند.
طی پژوهشهایی، فعالیت MAO در دختران مصرفکنندهی الکل و گروه کنترل مقایسه شد. در این تحقیقات، تفاوت در صفات شخصیتی مانند خوشبینی، صمیمیت و نزدیکی اجتماعی، واکنش به تنش، اجتناب از آزار و اذیت، عاطفهی مثبت، عاطفهی منفی، پرخاشگری و انزوا نیز بررسی شد. نتایج این پژوهشها نشان داد تفاوت معناداری بین دو گروه نوجوان از نظر فعالیت MAO وجود نداشت. اگرچه فعالیت MAO به خودی خود نمیتواند مصرف الکل را در این نمونه تبیین کند، با این حال، فعالیت MAO میتواند در ترکیب با صفات شخصیتی خاصی منجر به مصرف الکل شود، صفاتی چون خلق و خوی عاطفی پیچیده (مزیچ و همکاران، 1994).
در پژوهشی قریشیزاده و ترابی (1381) عوامل مؤثر در وابستگی به مواد مخدر را در 200 نفر از معتادان مرد مراجعهکننده به مرکز خود معرفی شهر تبریز بررسی کردند. یافتهها نشان داد که 46 درصد مراجعهکنندگان در گروه سنی 25 تا 34 سال، 65 درصد در سطح زیر دیپلم و 78 درصد متأهل بودند. رایجترین مادهی مصرفی، تریاک (در 80 درصد موارد) بود. در مورد علل گرایش و شروع مصرف، شایعترین علت، فشار دوستان و معاشرت با دوستان ناباب (28 درصد)، پس از آن به ترتیب لذتجویی و مصرف تفننی (26 درصد)، فرار از درد و ناراحتی جسمی (19 درصد) و فشار روانی و مشکلات زندگی (13 درصد) گزارش شد. عوامل مؤثر در تداوم سوءمصرف عبارت بودند از احساس وابستگی (20 درصد)، ناتوانی در تحمل علایم ترک (28 درصد)، آثار نشئگی (15/5 درصد)، رفع اضطراب و ناراحتی (12/5 درصد)، ایجاد اعتماد به نفس (11 درصد) و ایجاد تمرکز، توانایی فکر و کارکردن (13 درصد). عوامل مؤثر در مصرف دوباره پس از دورههای قطع شامل ناراحتی روانی ناشی از ترک (45 درصد)، طردشدگی از سوی خانواده (10 درصد)، نقش دوستان در مصرف مجدد (22 درصد)، احساس تنهایی و طردشدگی از سوی اجتماع (8/5 درصد)، بیکاری (6 درصد) و افسردگی (8/5 درصد) بود. این پژوهش نشان میدهد که عوامل گوناگون زیستی، روانی و اجتماعی در شکلگیری مراحل مختلف پدیدهی اعتیاد از جمله شروع و تداوم مصرف مواد دخالت دارند.
ادامهیافتن مصرف مواد
در این بخش به طور مختصر به تحقیقاتی اشاره میشود که رابطهی بین مصرف مواد و عوامل اجتماعی روانی خاصی را ارزیابی کردهاند. همپوشیهای زیادی بین نظریههای شروع مصرف مواد و ادامهی مصرف مواد وجود دارد.
تأثیر مواد مخدر و داروهای روانگردان
میدانیم که افراد نسبت به یک داروی خاص تحمل دارویی پیدا میکنند. به عبارت دیگر، سلولهای عصبی درون مغز، به مرور زمان به حضور یک دارو سازگار میشوند و در نتیجه اجازهی عملکرد طبیعی را میدهند. به این موضوع تحمل دارویی گفته میشود. با کنارگذاشتن مصرف دارو یا کاهش آن، عملکرد و کارکرد مغز تحتتأثیر قرار میگیرد و به نیاز به مصرف دارو میانجامد. برای مثال، کوکائین بسرعت توسط کبد سوخت و ساز شده و به کاهش افسردگی منجر میشود و این با افت سطح کوکائین خون رابطه دارد. در نتیجه، مصرفکننده برای اینکه باز هم افسردگی خود را تسکین دهد، به طرف کوکائین کشیده میشود.
بعضی نوجوانان مواد را به دلیل ویژگیهای بهبوددهندهی خلق مصرف میکنند و ادامه میدهند. داروهای توهمزایی چون LSD، اثرهای هیجانی و روانشناختی شگفتانگیز و مخصوص به خود دارند که ممکن اسـت تداوم مصرف این داروها را تبیین کند. LSD منجر به توهمهای دیداری و شنیداری و تحریفهای زمانی میشود. بعضی از این حالتها به صورت «افزایش هشیاری» تجربه میشوند و ممکن اسـت فرد را برای ادامهی مصرف دارو تشوق کنند. LSD ممکن اسـت سبب تغییرهای خلقی نیز بشود که فرد را به وجد میآورد و شاد میکند، اگرچه ممکن اسـت تأثیرهای بسیار ترسناکی هم داشته باشد و منجر به افسردگی شود. بنابراین در بسیاری از موارد وقتی داروها اثری «مثبت» یا پاداشدهنده برای مصرفکننده دارند، رفتار مصرف دارو از طریق فرآیندهای شرطیسازی کلاسیک تداوم مییابد. در واقع، حالت وجدآور و شادیانگیز یا بهبود در خلق به منزلهی محرکی عمل میکند که نوجوان را همچنان به طرف مصرف مواد میکشاند (پیام مشاور، 1385).
عوامل روانی اجتماعی
عوامل شخصیتی و نگرشی نیز با مصرف مواد رابطه دارند. این عوامل شامل انگیزههای شخصی، عزتنفس اندک، تکانشیبودن، هیجانطلبی، نگرشهای منفی نسبت به نمادهای قدرت، افسردگی زیاد، تعهد و مسئولیتپذیری کم و نافرمانی هستند.
انگیزههای شخصی برای تبیین اینکه چرا بعضی به مصرف مواد ادامه میدهند، بسیار مهماند. برای مثال نوجوانانی که سیگار میکشند، دلایل روشنی برای این کار دارند. در پژوهشی مشاهده شد نوجوانانی که سیگار میکشند، تمایل دارند از نظر اجتماعی پذیرفته شوند (من احساس اطمینان میکنم؛ دوستانم سیگار میکشند، این کار به من اجازه میدهد احساس کنم جزئی از گروه آنان هستم) یا این کار سبب شادی و خوشحالی آنان میشود (این کار مرا آرام میکند) یا اعتیاد پیدا کردهاند و این کار برای آنها به صورت نیاز و عادت درآمده اسـت (فهمیدم که ترککردن بسیار سخت اسـت) (هو (10)، 1994).
این انگیزهها برای کشیدن سیگار همانگونه که هو عنوان میکند، رابطهی نزدیکی با عوامل انتظاری تعریفشده توسط مارلات (11) و همکاران (1988) دارند. نویسندگان اخیر معتقدند افراد باورها یا انتظارهایی دارند مبنی بر اینکه داروهای خاص اثرهای رفتاری و خلقی خاصی دارند که سبب مطلوببودن آنها میشوند. صاحبنظران مذکور دو نوع از انتظارها را مشخص کردهاند؛ یکی انتظارهای پیامد و دیگری باور به خود- کارآمدی. بنابراین ممکن اسـت نوجوانی مشروبخواری کند، زیرا اعتقاد دارد این کار به او کمک میکند تا احساس اطمینان بیشتری کند.
نوجوانان انتظارهای خاصی دربارهی اثرهای نوشیدن مشروب و الکل دارند و به نظر میرسد چنین انتظارهایی مرتبط با رفتار آنان اسـت. انتظارهای پیامد در مورد الکل عبارتند از:
• تغییر مثبت؛
• بهبود رفتار اجتماعی یا بازداری از رفتار اجتماعی؛
• اصلاح توانشهای شناختی یا حرکتی فرد؛
• بهبود و افزایش میل جنسی؛
• وخیمترشدن کارکردهای شناختی و رفتاری؛
• افزایش سطح برانگیختگی؛
• کاهش تنیدگی و افزایش آرامش.
بعضی پژوهشها به بررسی نقش خانواده در تداوم مصرف مواد در نوجوانان پرداختهاند. برای مثال مشاهده شده ویژگیهای پدر همراه با شخصیت نوجوانان نقش زیادی در پیشبینی مصرف مواد توسط نوجوان دارد. شیوههای فرزندپروری در شکلدهی رفتار مصرف مواد در نوجوانان اهمیت دارند. در این مورد ماهیت التزام و تعهد بین والدین و نوجوان و همچنین صمیمیت عاطفی و هیجانی و تعهد والدین نقش بسزایی دارند. سبک دلبستگی نیز در پیشبینی رفتار مصرف مواد مهمتر از عواملی مانند کنترل والدین اسـت (سیرایت (12) و همکاران، 1991؛ به نقل از هو، 1994).
نوجوانان مصرفکنندهی مواد که برای ترک اعتیاد خود تحت درمان هستند، به طور معناداری در زمینهی تصورات و ادراکاتشان از خانوادهی اصلی خود با دیگران تفاوت دارند. آنها به خانوادهی خود به عنوان خانوادهای مینگرند که مهارتهای ارتباطی ضعیفی دارند و برای مرزبندیهای شخصی ارزش زیادی قائلاند. از اینرو، به نظر میرسد درون این خانوادهها درگیری زیادی وجود داشته باشد. نوجوان در این خانوادهها، مورد محافظت شدید و افراطی قرار میگیرد. این خانوادهها نمیتوانند هیجانات خود را به صورت رضایتبخشی بیان کنند و فاقد گرمی و صمیمیت عاطفیاند.
پینوشتها:
1. Adityanjee & Murray
2. Electroence phalography (EEG)
3. Marlatt
4. Clarck
5. Brook
6. Pilgrim, Abbey & Kershaw
7. Flannery
8. Monoamine Oxidase (MAO)
9. Mezzich
10. Ho
11. Marlatt
12. Searight
منبع مقاله : خدایاریفرد، محمد، عابدینی، یاسمین؛ (1391)، مشکلات سلامتی نوجوانان و جوانان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم