مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول (داستانک)

[ad_1]
مفیدستان:

در زمان های دور مرد ثروتمندی زندگی می کرد که ثروتش را از راه تجارت و بازرگانی در طی سال ها اندوخته بود..

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول ,در زمان های دور مرد ثروتمندی زندگی می کرد که ثروتش را از راه تجارت و بازرگانی در طی سال ها اندوخته بود. ثروتش به ده هزار هزار سکۀ طلا رسیده بود.

از قضای روزگار این مرد روزی سخت بیمار شد و به بستر افتاد. او که مرگ خودش را نزدیک می دید، ده پسرش را به پیش خود خواند تا به آنها بگوید که قصد دارد ماترکش را چگونه تقسیم کند.

او گفت: مجموع ثروت من ده هزار هزار سکۀ طلا است. به هر کدامتان هزار هزار سکه می رسد. اما یکی از شما باید صد هزار سکه برای مراسم و کفن و دفن من خرج کند و چهارصد هزار سکۀ دیگر را به نیت من خیرات کند. هر کدام از شما این شرط را قبول کند، من در عوض ده دوستم را به او معرفی می کنم.

پسر کوچکش این شرط را پذیرفت و پدرش همان طور که قول داده بود، ده تن از صمیمی ترین دوستان خودش را با او آشنا کرد.

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول

وقتی پیرمرد بازرگان مرد، ده پسرش سهم الإرث خود را گرفتند و زندگی شان را به تنهایی ادامه دادند. آنها که به آسودگی و زندگی تجملی عادت کرده بودند، دیری نگذشت که هر چه پول و اموال از پدرشان به ارث برده بودند، خرج و تمام کردند. پسر کوچک تر وقتی در ته همیانش هزار سکه باقی مانده و شدیداً نگران آینده شده بود، به یاد ده دوست پدرش افتاد که قبل از فوتش به او معرفی کرده بود. او آنها را پیدا کرد و همه را به خانه اش دعوت کرد.

دوستان پدرش که حالا دوستان خود او هم محسوب می شدند، پس از خوردن غذایی که آماده کرده بود، گفتند: از بین ده برادرت، تو تنها کسی هستی که هنوز ما را فراموش نکرده ای. حالا در این وضعیتی که هستی، ما می توانیم به تو کمک کنیم.

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول

به این ترتیب هر کدام یک رأس گاو شیری باردار خود و یک هزار سکۀ طلا به او دادند و او را در کارهای تجاری راهنمایی کردند.

پسر کوچک تر با کمک دوستان پدرش وارد کار تجارت شد

و کم کم راه ترقی را پیمود و دوستان پدرش را نیز فراموش نکرد.

سال ها گذشت و وقتی مرد موفقی شده بود، یک بار به برادرانش گفت پدرش گفته بود
که دوست خوب، ثروتی ماناتر از پول است و بعد از این تجربه ای که در زندگی ام کسب کردم،
فهمیدم که حرف پدرم چقدر درست بوده است.

ثروت ممکن است به انسان حس خوشبختی و رضایت موقت بدهد،
اما پول و ثروت مانا نیست و هر اتفاقی ممکن است برای آن بیافتد.
اما حمایت، کمک و پشتگرمی دوستان خوب همیشه برای انسان باقی می ماند
و در راه سعادت راهنمای انسان می شود.

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول

شنوندگان گرامی، حال از شما دعوت می کنم به قصۀ دیگری به نام «نتیجه گیری گوسفندی» توجه کنید.

گوسفندی خواست برای خوردن علف تازه به بالای تپه ای برود.
رفت و رفت تا این که خسته شد. به خودش دلداری داد که خستگی مهم نیست.
اگر به سر تپه برسم، علف تازه در انتظار من است.
راهش را ادامه داد و دوباره خسته شد.
باز به خودش گفت که برای خوردن علف تازه باید حتماً به بالای تپه برسد.
تنها هدف او این بود که برای خوردن علف تازه به بالای تپه برسد.
اما وقتی به آنجا رسید، متوجه شد که نه تنها در آنجا هیچ علفی وجود ندارد،
بلکه در راه رسیدن به بالای تپه، علف های زیادی را نادیده گرفته است.

بله، گاه لازم است اندکی درنگ کنیم و با سنجیدن اهداف خود در زندگی،
در صورت لزوم آنها را تعدیل کنیم تا هم به آنها نزدیک تر شویم
و هم به یک باره و دیروقت متوجه از دست رفتن فرصت های زیاد نشویم.

داستانک

داستان دوست خوب ثروتی ماناتر از پول


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه عاشقانه داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنزداستانک داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه عاشقانه داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز


ادامه مطلب ...

فریاد (داستانک)

  ماشینش را بیشتر از جانش دوست داشت. حتی به پسرش اجازه نمی داد با آن رانندگی کند. خودش هم با موتور سر کار می رفت. اما حالا سه روز بود بی توجه به فریادهای او، هرکسی که از راه می رسید پشت فرمان ماشینش می نشست. . . . آنچه را می دید باور نمی کرد، این بار شاگرد مغازه اش حلوای ختمش را به مسجد می برد. اسدالله افلاکی   منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.


ادامه مطلب ...

آرزوی ضیافت (داستانک)

  چند سالی بود نذر کرده بود، که هر وقت وضع مالی اش خوب شد روز 21 رمضان روز شهادت علی(ع) مردم را به ضیافت الله در خانه اش دعوت کند. ولی مشکلات مالی اجازه چنین کاری را هرگز به او نمی داد. او همچنان در این آرزو بود که به یک باره وضع مالی اش خوب شد، ترتیبی داد و عده کثیری را به خانه اش دعوت کرد. اول همه چیز خوب پیش می رفت که ناگهان صدای دختر کوچکش را شنید که به او می گفت: بابا بابا بیدار شو سحری بخور چیزی به اذان نموده. او همچنان در آرزوی خود باقی ماند. احمد حسینی منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.


ادامه مطلب ...

پرواز (داستانک)

  به سختی از صخره سنگی بالا رفت. می خواست پرواز کند، مثل پرنده ها. نوک صخره ایستاد. به پایین نگاه کرد و لحظه ای از ارتفاع زیاد آن ترسید؛ اما با خود گفت: باید پرواز کنم؛ و آنگاه پرید. دست هایش را مثل بال پرنده ها تکان داد. اما هرچه بیشتر بال می زد، با سرعت بیشتری سقوط می کرد. به پایین نگاه کرد و در همان لحظه، بزرگترین کشف زندگی اش را کرد: او پا داشت و می توانست راه برود، دستانش هم برای پرواز ساخته نشده بود. این را فهمید، اما خیلی دیر شده بود. فقط یک متر تا زمین فاصله داشت. ابراهیم جعفری سارمی   منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.


ادامه مطلب ...

نیم ساعت (داستانک)

    به صاحب کارم گفتم زمستان هم هوا سرده هم تاریک. زیر پل هم شلوغه، اگر امکان داره نیم ساعت زودتر برم منزل. گفت: نه خانوم ! همه جا امنه ! نمی تونی بیایی، نیا سر کار، باش خونه. یاد دفترچه های قسط و خستگی های همسرم افتادم و زمان سخت. سرم رو انداختم پایین و به کارم ادامه دادم. همکارم که خواهر زاده اش بود گفت نیم ساعت زودتر می رم خونه هوا سرده. فقط نگاهش کردم ! دلم برای صاحب کارم سوخت ! از تمام نیم ساعت های دنیا بیزار شدم ! الهام مؤمنی   منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.


ادامه مطلب ...

گنجشک کوچولو (داستانک)

  گنجشک کوچولو دنیا را از وقتی عقاب زیر بالش را گرفت از دید او می دید. بالهایش که در آمد سایه عقاب بر سرش سنگینی کرد. روزی احساس کرد که بی عقاب هم می تواند در اوج پرواز کند. بنابراین به دور از چشم عقاب پرید. در میان زمین و آسمان در حال سقوط تازه ارزش بالهای عقاب را شناخت. عقاب در اوج آسمانها دنبال او می گشت. بیچاره از اول گنجشک کوچولو را با جوجه عقاب اشتباه گرفته بود. ولی گنجشک کوچولو که ادای عقاب را در آورد، سقوط کرده بود کنار گنجشک های کوچک دیگری که همه ادای عقاب را در آورده بودند. امیر اصفهانی   منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.


ادامه مطلب ...

استخدام (داستانک)

جوان در حالی که سوار بر اتوبوس بود روزنامه را در جستجوی آگهی استخدام ورق می زد. خبری نظرش را جلب کرد: بازنشستگان اداره . . . به کار دعوت شدند ! اتوبوس در ایستگاه متوقف شد. پیرمردی سوار شد. جایی برای نشستن نبود و پسر با خوشرویی جایش را به پیرمرد داد. امیر هوشنگ الوندی   منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.

عبارات مرتبط با این موضوع

داستانکداستانک بـــزرگترین آرشیـــو داستـــــــــــان کوتـــــــــاه فرهاد و هوشنگ هر شرایط‌ثبت‌نام‌درآزمون‌استخدام‌آموزش‌وپرورشبه گزارش مهر، شرایط عمومی و اختصاصی، تاریخ و نحوه ثبت نام، مواد امتحانی و زمان توزیع استخدام در سیمرغ پورتال سیمرغ در نظر دارد جهت تکمیل کادر تامین محتوای خود نسبت به استخدام کارشناس شبکه اجتماعی جوجوک جامعه مجازی جوجوک، شبکه اجتماعی جوجوک، چت روم فارسی جوجوک، سریع ترین چت روم ایراناستخدام فوری داغ داغ استخدام کاریابی بین المللی …استخدام فوری داغ داغ استخدام کاریابی بین المللی کارپیرا در آلمان،سوییس و اربیل داستان های جالبداستان های جالب اگه دنبال داستان های باحال میگردی بیا تو داستان های جالبعکسپا تو کفش زنان پارسینهپیاده روی یک مایلی مردان با کفش های زنانه در آلاسکا برای آکاهی زنان علیه خشونت جنسیدانلود رایگان بازی و نرم افزاربروزترین سایت دانلود رایگان بازی، نرم افزار کامپیوتر، نرم افزار و بازی اندروید عاشقانهعاشقانه سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد عاشقانه داستانک داستانک بـــزرگترین آرشیـــو داستـــــــــــان کوتـــــــــاه فرهاد و هوشنگ هر دو شرایط‌ثبت‌نام‌درآزمون‌استخدام‌آموزش‌وپرورش به گزارش مهر، شرایط عمومی و اختصاصی، تاریخ و نحوه ثبت نام، مواد امتحانی و زمان توزیع کارت استخدام فوری داغ داغ استخدام کاریابی بین المللی کارپیرا در استخدام فوری داغ داغ استخدام کاریابی بین المللی کارپیرا در آلمان،سوییس و اربیل عراق استخدام در سیمرغ پورتال سیمرغ در نظر دارد جهت تکمیل کادر تامین محتوای خود نسبت به استخدام کارشناس دارای شبکه اجتماعی جوجوک جامعه مجازی جوجوک، شبکه اجتماعی جوجوک، چت روم فارسی جوجوک، سریع ترین چت روم ایران داستان های جالب داستان های جالب اگه دنبال داستان های باحال میگردی بیا تو داستان های جالب عکسپا تو کفش زنان پیاده روی یک مایلی مردان با کفش های زنانه در آلاسکا برای آکاهی زنان علیه خشونت جنسی دانلود رایگان بازی و نرم افزار بروزترین سایت دانلود رایگان بازی، نرم افزار کامپیوتر، نرم افزار و بازی اندروید، دانلود عاشقانه عاشقانه سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد عاشقانه پایگاه اطلاع رسانی پرستاری پایگاه اطلاع رسانی پرستاری اولین و فعال ترین پایگاه در زمینه اطلاع رسانی پرستاری است با


ادامه مطلب ...

تردید (داستانک)

 وقتی صدایش کردند و سرش را برگرداند ؛ هنوز در باز بود ؛ سریع به سمت آسمان پرواز کردم: هنوز کاملاً خارج نشده بودم که متوجه فرار من شد و در را محکم به رویم بست. من به داخل پرت شدم و بالم زخمی شد ؛ زخم پرواز رنج اسارت را چند برابر کرد. مدتها گذشت با مراقبت زندانبان مهربان حالم رو به بهبودی رفت. تا اینکه دوباره فرصتی به دست آمد ؛ این بار می خواست آذوقه ام را داخل قفس بگذارد که از دستش افتاد. فراموش کرد که در را گشوده ! و مشغول جمع کردن آذوقه از روی زمین شد ! قلبم به شدت می تپید به نفس نفس افتاده بودم. با خودم گفتم ؛ اون بیرون کی منتظره منه؟ کی اصلاً منو یادشه؟ اگر بعد از اینهمه اسارت توان یافتن آذوقه را از دست داده باشم چی؟ حتماً از گرسنگی خواهم مرد ؛ اگر دوباره بالهایم زخمی بشن ! اینبار ممکنه دیگر نتونم پرواز کنم و تا آخر عمر اینجا بمونم. اگر . . . هنوز داشتم با خودم فکر می کردم که زندانبان در مقابل چشم های مبهوتم در را محکم به رویم بست، این بار ضربه اش قلبم را شکست. از آن زمان تا به امروز پیر و خسته در حسرت تمام هویت و معنایم هستم: پرواز در آسمان. آرین دخت فرناد پور منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.

عبارات مرتبط با این موضوع

توصیه هایی برای جلوگیری از خیانتاسلایدتوصیه هایی برای جلوگیری از خیانت یک متخصص ترمیم و بهبود روابط ناشی از خیانت همسران با یک مرد واقعی نباید فندکش را خانهٔ یک زن تنها جا …یک مرد واقعی نباید فندکش را خانهٔ یک زن تنها جا بگذاردتوضیحات محسنی اژه ای درباره پرونده سعید طوسی …توضیحاتمحسنیاژهایمجله مراحم سخنگوی قوه قضائیه در یکصد و سومین نشست خبری خود توضیحاتی را درباره رسیدگی سری پنجم مجموعه ای از ترانه های شاد کودکانه ترانه …سری پنجم مجموعه ترانه های شاد کودکانه باز هم با سری جدید ترانه های کودکانه در خدمت شما داستان های کوتاه پندآموز سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پند آموز و حکیمانه ، قصه های جذاب و خواندنی اعدامی های کودتای نوژه نقش مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای در خنثی‌سازی کودتای نوژه بدون تردید فال روزانه چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹فالروزانهفال روزانه متولدین شهریور امروز وقتی که ماه در نشانه شما به بهرام می‌پیوندد، شما عناصر داستان ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادعناصرداستانعناصر داستان اجزای بنیادین تشکیل دهندهٔ داستان هستند میان اهل فن و نویسندگان در مورد روزنامه‌ها پس از درگذشت خلخالی چه نوشتند؟آفتاب میثم غلامپور ساعت‌های پایانی روز عید فطر سال ۱۳۸۲ بود که آیت‌الله محمدصادق دزیره آن ماری سلینکو جاکتابیناپلئون بدون روتوش گاهی رمان‌هایی نوشته می‌شوند که در بستر یک تاریخِ واقعی روی داده توصیه هایی برای جلوگیری از خیانت اسلاید توصیه هایی برای جلوگیری از خیانت یک متخصص ترمیم و بهبود روابط ناشی از خیانت همسران با اشاره یک مرد واقعی نباید فندکش را خانهٔ یک زن تنها جا بگذارد یک مرد واقعی نباید فندکش را خانهٔ یک زن تنها جا بگذارد توضیحات محسنی اژه ای درباره پرونده سعید طوسی مجله مراحم توضیحاتمحسنیاژهای محسنی اژه‌ای در صدوسومین نشست خبری قوه قضائیه در رابطه با پرونده سعید طوسی، گفت فردی شکایت داستان های کوتاه پندآموز سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پند آموز و حکیمانه ، قصه های جذاب و خواندنی برای همه سری پنجم مجموعه ای از ترانه های شاد کودکانه ترانه کودکانه سری پنجم مجموعه ترانه های شاد کودکانه باز هم با سری جدید ترانه های کودکانه در خدمت شما اعدامی های کودتای نوژه نقش مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای در خنثی‌سازی کودتای نوژه بدون تردید کودتای عناصر داستان ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد عناصرداستان عناصر داستان اجزای بنیادین تشکیل دهندهٔ داستان هستند میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد فال روزانه چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹ فال روزانه فال روزانه متولدین شهریور امروز وقتی که ماه در نشانه شما به بهرام می‌پیوندد، شما زیاد شاد خانه مهر گاهی در مرحله آشنایی، دختر یا پسر ویا هردو بنا به دلایلی شک و تردید دارند، بعضی از مسائل در روزنامه‌ها پس از درگذشت خلخالی چه نوشتند؟ آفتاب میثم غلامپور ساعت‌های پایانی روز عید فطر سال ۱۳۸۲ بود که آیت‌الله محمدصادق خلخالی


ادامه مطلب ...

پالتو (داستانک)

  یک روز سرد زمستون بود. پارچه فاستونی گرون قیمتی را به خانه آورد. رو به مادر کرد و گفت: یک خبر خوش ؛ بالاخره پست ریاست را به چنگ آوردم. دیگه در شأن من نیست که با این پالتو برم سر کار ؛ فردا این پارچه را می بری پیش اوستا خیاط خودش می دونه چی کار کنه. روزی که پالتوش را جلوی آینه قدی بر تن کرد و مشغول برانداز خودش شد، چنان ابرویی در هم کشیدکه از ابهتش آینه ترک خورد ؛ پالتوئی زیبا با جیبهای بزرگ و دگمه های سیاه و براق. سال ها گذشت پدر خانه نشین شد و پالتو در صندوقی جا خوش کرد. پدر راهی دیار باقی شد و پالتو اسیر دست بید. چند سال بعد وقتی به شمال بر می گشتم متوجه مترسکی در شالیزار شدم، چنان با غرور و ابهت در وسط شالیزار ایستاده بود که انگار حاکم است. مترسک پالتوئی با پارچه فاستونی، جیب های بزرگ و دگمه های سیاه و براق بر تن داشت. آرین دخت فرناد پور   منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.


ادامه مطلب ...

آرزو (داستانک)

  آن شب آسمان پر از ابرهای تیره و روشن بود و ماه قوس کامل داشت. او در نیمه های شب مثل شب های دیگر مشغول جمع آوری زباله ها از جلوی ساختمان های شیک و سر به فلک کشیده بود. با بلند کردن کیسه زباله ای که جسم تیزی درون آن بود دستش برید با غضب رو به آسمان کرد و گفت: « خدایا چی می شد اگر من هم توی یکی از این خونه های اعیونی به دنیا می آمدم؟ » با پاره شدن دستش کیسه پر از لجن زباله هم پاره شد. وای خدا ! میان لجن ها پر از اسکناس بود ! کیسه را برداشت و تک تک اسکناس ها را بیرون کشید ؛ بوی تعفن لجن ها را اصلاً احساس نمی کرد. بعدها برای زیاد کردن اسکناس ها به هر کاری دست زد. ولع ثروتمند شدن هر روز در او بیشتر می شد، صاحب چند کارخانه و بزرگترین خانه شهر شد. زیبا ترین دختر شهر را برای ازدواج انتخاب کرد و از او صاحب سه فرزند شد. اما در نیمه راه زندگی وقتی فهمید شریک زندگیش، به خاطر ثروت با او ازدواج کرده و زمانی که بعد از فروش اولین کارخانه اش شنید کارمندانش به هم می گفتند دیگر لازم نیست به او احترام بگذاریم و وقتی که فرزندانش به خاطر یک قطعه زمین به جان هم افتاده بودند تازه بوی تعفن آنچه را یافته بود، احساس کرد. آرین دخت فرناد پور منبع : مفیدستان کپی بدون لینک به مفیدستان مجاز نمی باشد.

عبارات مرتبط با این موضوع

داستان غم انگیز بی وفایی داستانک ناسپاسیداستانک غم انگیز و خواندنی در مورد بی وفایی و ناسپاسی داستان عاشقانه بعد از فوت پدرم ایده های لازیکا سلام به وبلاگم خوش اومدینآرزو هستم با سبدی پر از آرزوهای نودستان پر مهر وهنرمندتان داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان آموزنده ارزش انسان یک سخنران معروف در مجلسی که دوصد نفر در آن حضور داشتند، قصه های قرآنی مؤسسه جهانى سبطین عمؤسسه سبطین آیت الله موسوی اصفهانی قرآن احکام مداحی ولادت شهادت اهل بیت اخلاق داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه انتشار فهرست کامل کتاب‌های مناسب دوره …فهرست عنوان کتاب مناسب برای کودکان و مربیان دوره پیش‌دبستانی از سوی دبیرخانه جایزه داستانهای ده کلمه ای ۱۴ آذر ۱۳۹۵ ارسال داستان به هشتمین جایزه داستان‌های ده کلمه‌ای فراموشی لیدانلود مجموعه داستانهای آنتوان چخوف به زبان فارسی …در زیر فایل مجموعه داستانهای کوتاه اثر آنتوان چخوف به همراه زندگینامه ایشان می باشد انشایی با موضوعسفر خیالی به …انشایی با موضوعسفر خیالی به اسمان همیشه ارزو داشتم که به اسمان سفر کنمروزی که این انواع فعل ایستگاه ششمنکات دستوری مهم منبع ادبیات فارسی انتشارات واله نکتــــــــــــه داستان غم انگیز بی وفایی داستانک ناسپاسی داستانک غم انگیز و خواندنی در مورد بی وفایی و ناسپاسی داستان عاشقانه بعد از فوت پدرم زندگی ایده های لازیکا سلام به وبلاگم خوش اومدینآرزو هستم با سبدی پر از آرزوهای نودستان پر مهر وهنرمندتان رو می داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه عاشقانه داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنزداستانک قصه های قرآنی مؤسسه جهانى سبطین ع مؤسسه سبطین آیت الله موسوی اصفهانی قرآن احکام مداحی ولادت شهادت اهل بیت اخلاق تشیع داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه عاشقانه داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز انتشار فهرست کامل کتاب‌های مناسب دوره پیش‌دبستانی فهرست عنوان کتاب مناسب برای کودکان و مربیان دوره پیش‌دبستانی از سوی دبیرخانه سامان‌دهی استخدام فوری داغ داغ استخدام اداره گزینش نیروی انتظامی استخدام فوری داغ داغ استخدام اداره گزینش نیروی انتظامی استان کردستان جایزه داستانهای ده کلمه ای ۱۴ آذر ۱۳۹۵ ارسال داستان به هشتمین جایزه داستان‌های ده کلمه‌ای فراموشی لی انشایی با موضوعسفر خیالی به اسمان انشایی با موضوعسفر خیالی به اسمان همیشه ارزو داشتم که به اسمان سفر کنمروزی که این ارزو دانلود مجموعه داستانهای آنتوان چخوف به زبان فارسی در زیر فایل مجموعه داستانهای کوتاه اثر آنتوان چخوف به همراه زندگینامه ایشان می باشد


ادامه مطلب ...