شروع سال نو برای هر کسی با داشتن آرزو همراه است. حداقل یکبار به آنها فکر می کند تا در سال جدید آنها را دست یافتنی کند.
بامداد – پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد (صلوات الله علیه و آله) به عنوان رحمت برای همه جهانیان و برای ابلاغ پیام خداوند به وسیله معجزه جاوید کلام الهی یعنی قرآن کریم مبعوث شد؛ لذا دور از ذهن نیست که یکی از آرزوهای ایشان، وحدت و همدلی مسلمانان برای حفظ دین شریف اسلام از خطر توطئه های دشمنان باشد. در این نوشتار به گوشه ای از تأکیدات قرآن و پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) بر لزوم وحدت بین مسلمانان می پردازیم.
قرآن کریم با برادری دانستنِ نسبت بین مسلمانان،(از لحاظ عطوفت و همدلی آنان با یکدیگر) نسبت به اصلاح اختلافات و کدورت های احتمالی، دستور داده و می فرماید: إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون: در حقیقت مومنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید. (حجرات ۱۰)
از طرفی ریشه این وحدت را، وحدت راه و هدف یعنی همان توحید و قرب الهی می داند و بیان می دارد: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اذْ کُنْتُمْ اعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ أِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ ایاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون: و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید. آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید؛ و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند، باشد که شما راه یابید.(آل عمران/ ۱۰۳)
همیشه یکی از دغدغه ها و توصیه های پیامبر گرامی اسلامی در ارتباط با وحدت امّت اسلامی بوده است. احادیث نورانی حضرت را در چند عنوان بررسی می کنیم.
عواقب وخیم تفرقه
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: مااختَلفت أمّةٌ بعدَ نبیّها أِلّا ظَهَر أَهلُ باطِلها علی أهلِ حقِّها: هیچ امّتی پس از پیامبر خود گرفتار اختلاف نشد؛ مگر آنکه باطل گرایان آن، بر حق خواهانش پیروز گشتند.(میزان الحکمه، ح۴۸۳۰، باب الاختلاف) از آنجا که همه مومنین در یک جبهه قرار دارند و دشمنان اسلام بر آنند تا اصل اسلام و جامعه اسلامی را در هم شکنند؛ لذا باید دانست که هرگونه فاصله گرفتن صفوف متراکم اسلامی از یکدیگر به نفع دشمنان اسلام و به ضرر تمام مسلمانان تمام خواهد شد.
برادری و برابری؛ عامل وحدت
پیامبر اکرم در حدیثی دیگر، برادری و برابری مومنان را عامل وحدت و یکپارچگی آنها در مقابل دشمنان اسلام دانسته و می فرمایند: ألمُومِنونَ إِخوَةٌ تَتَکافَوُ دِماوُهُم وَ هُم یَدٌ عَلی مَن سِواهُم: مومنان با هم برادرند و خونشان برابر است و در برابر دشمن، متّحد و یکپارچه اند. (کافی، جلد ۱، ص ۴۰۴)
برابری و برادری مسلمانان با یکدیگر از یک طرف و نیز ملاک اصلی برتری که قرآن کریم آن را “تقوا” می داند از طرف دیگر ایجاب می کند که مسلمانان در ارتباط با یکدیگر تقوا را رعایت کنند.
از مهم ترین موارد تقوا، عدم ظلم به برادر دینی است. مسلّماً دوری از برادر دینی و ایجاد کدورت و تفرقه بین مسلمین که نهایتاً به ضعف و مظلومیّت تمام امّت اسلامی منجر می شود، بزرگ ترین ظلم در حقّ امّت اسلامی و خلاف رعایت تقواست.
تکیه گاه یکدیگر
کسانی که به خدا و پیامبری رسول اکرم و نیز معاد، ایمان دارند نمی توانند در زمان سختی ها و مشکلات یکدیگر را تنها گذارده و نسبت به یکدیگر بی تفاوت باشند؛ بلکه حقوقی بر عهده دارند و باید تکیه گاه یکدیگر در تمام زمان ها باشند.
پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله) می فرمایند: ألمُومِنُ لِلمُومِنِ کَالبُنیَانِ المَرصُوصِ یَشُدُّ بَعضُهُ بَعضاً: مومن نسبت به مومن مانند بنای استواری است که اجزای آن، یکدیگر را استحکام می بخشند.(صحیح مسلم، جلد ۴، ص ۱۹۹۹؛ نهج الفصاحه، حدیث ۳۱۰۳) تکیه گاه، محل و موضعی نزدیک و مستحکم و مطمئن است که مواقع سُستی و ضعف، انسان را حفظ کرده و نیرو می بخشد. با این معنا، لازمه اولیّه تکیه گاه بودن مسلمانان با یکدیگر، نزدیکی و انس و اتّحاد بین مسلمانان است.
به عبارت دیگر؛ تک تک مسلمانان و امّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) باید تکیه گاه یکدیگر باشند. وقتی همه افراد امّت اسلامی به یکدیگر اعتماد و تکیه کردند، حاصل این اعتماد، یکپارچگی خاصّی خواهد بود که همان وحدت است.
وحدت؛ ارمغان دوستی
جوشش محبّت و الفت مسلمان، در بین مسلمانان، همانند آهنربایی قدرتمند، دلربایی کرده و باعث تجمیع دل های مومنین و وحدت بین آنها می شود. پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) می فرمایند: خیرُ المُومِنینَ مَن کَانَ مَألَفَةً لِلمُومِنینَ وَ لَا خَیرَ فِیمَن لَایَألفُ وَ لَایُولفُ: بهترین مومنان، کسی است که محور الفت مومنان باشد، کسی که انس نگیرد و با دیگران مأنوس نشود خیری ندارد.( بحار الانوار، جلد ۷۱، ص ۳۹۳)
دوستی و وحدت، ارتباط مستقیم با یکدیگر دارند به شکلی که نمی توان گفت: “دوستی عامل وحدت است یا وحدت عامل دوستی است!” قرآن کریم، این الفت و دوستی را به عنوان نعمتی الهی دانسته که یادآوری آن مقدّمه ای است برای خودداری از تفرقه و جدایی ها. خداوند متعال می فرماید: وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ: و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید؛ و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند، باشد که شما راه یابید. (آل عمران/ ۱۰۳)
هم قرآن کریم و هم فرمایشات نورانی پیامبر عظیم الشّأن اسلام، بر مسأله برادری و اتّحاد در بین تمام مسلمانان تأکید و اصرار ویژه ای دارند و چرا اینچنین نباشد! در حالی که در صورت ایجاد تفرقه و فاصله بین صفوف مسلمین و عارض شدن سستی و ضعف بر آن ها، قدرت امّت اسلامی رو به کاهش گزارده و باعث می شود تا در مقابل دشمنی های دائمی دشمنان اسلام، صدمه دیده و اصل دین اسلام به خطر بیافتد. لطفاً قبل از خواسته های شخصی خودمان، به فکر محافظت از اصل دین اسلام باشیم.
منبع:تبیان
نوشته وحدت ، آرزوی همیشگی پیامبر اکرم (ص) اولین بار در بامداد پدیدار شد.
حجت الاسلام محسن رفیعی- کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان
قرآن کریم با برادری دانستنِ نسبت بین مسلمانان،(از لحاظ عطوفت و همدلی آنان با یکدیگر) نسبت به اصلاح اختلافات و کدورت های احتمالی، دستور داده و می فرماید: إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون: در حقیقت مومنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید. (حجرات 10)
از طرفی ریشه این وحدت را، وحدت راه و هدف یعنی همان توحید و قرب الهی می داند و بیان می دارد: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اذْ کُنْتُمْ اعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ أِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ ایاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون: و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید. آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید؛ و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند، باشد که شما راه یابید.(آل عمران/ 103)
همیشه یکی از دغدغه ها و توصیه های پیامبر گرامی اسلامی در ارتباط با وحدت امّت اسلامی بوده است. احادیث نورانی حضرت را در چند عنوان بررسی می کنیم.
عواقب وخیم تفرقه
رسول گرامی اسلام می فرمایند: مااختَلفت أمّةٌ بعدَ نبیّها أِلّا ظَهَر أَهلُ باطِلها علی أهلِ حقِّها: هیچ امّتی پس از پیامبر خود گرفتار اختلاف نشد؛ مگر آنکه باطل گرایان آن، بر حق خواهانش پیروز گشتند.(میزان الحکمه، ح4830، باب الاختلاف) از آنجا که همه مومنین در یک جبهه قرار دارند و دشمنان اسلام بر آنند تا اصل اسلام و جامعه اسلامی را در هم شکنند؛ لذا باید دانست که هرگونه فاصله گرفتن صفوف متراکم اسلامی از یکدیگر به نفع دشمنان اسلام و به ضرر تمام مسلمانان تمام خواهد شد.
تک تک مسلمانان و امّت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) باید تکیه گاه یکدیگر باشند. وقتی همه افراد امّت اسلامی به یکدیگر اعتماد و تکیه کردند، حاصل این اعتماد، یکپارچگی خاصّی خواهد بود که همان وحدت است.
برادری و برابری؛ عامل وحدت
پیامبر خدا در حدیثی دیگر، برادری و برابری مومنان را عامل وحدت و یکپارچگی آنها در مقابل دشمنان اسلام دانسته و می فرمایند: ألمُومِنونَ إِخوَةٌ تَتَکافَوُ دِماوُهُم وَ هُم یَدٌ عَلی مَن سِواهُم: مومنان با هم برادرند و خونشان برابر است و در برابر دشمن، متّحد و یکپارچه اند. (کافی، جلد 1، ص 404)
برابری و برادری مسلمانان با یکدیگر از یک طرف و نیز ملاک اصلی برتری که قرآن کریم آن را "تقوا" می داند از طرف دیگر ایجاب می کند که مسلمانان در ارتباط با یکدیگر تقوا را رعایت کنند.
از مهم ترین موارد تقوا، عدم ظلم به برادر دینی است. مسلّماً دوری از برادر دینی و ایجاد کدورت و تفرقه بین مسلمین که نهایتاً به ضعف و مظلومیّت تمام امّت اسلامی منجر می شود، بزرگ ترین ظلم در حقّ امّت اسلامی و خلاف رعایت تقواست.
تکیه گاه یکدیگر
کسانی که به خدا و پیامبری رسول اکرم و نیز معاد، ایمان دارند نمی توانند در زمان سختی ها و مشکلات یکدیگر را تنها گذارده و نسبت به یکدیگر بی تفاوت باشند؛ بلکه حقوقی بر عهده دارند و باید تکیه گاه یکدیگر در تمام زمان ها باشند.
پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله) می فرمایند: ألمُومِنُ لِلمُومِنِ کَالبُنیَانِ المَرصُوصِ یَشُدُّ بَعضُهُ بَعضاً: مومن نسبت به مومن مانند بنای استواری است که اجزای آن، یکدیگر را استحکام می بخشند.(صحیح مسلم، جلد 4، ص 1999؛ نهج الفصاحه، حدیث 3103) تکیه گاه، محل و موضعی نزدیک و مستحکم و مطمئن است که مواقع سُستی و ضعف، انسان را حفظ کرده و نیرو می بخشد. با این معنا، لازمه اولیّه تکیه گاه بودن مسلمانان با یکدیگر، نزدیکی و انس و اتّحاد بین مسلمانان است.
به عبارت دیگر؛ تک تک مسلمانان و امّت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) باید تکیه گاه یکدیگر باشند. وقتی همه افراد امّت اسلامی به یکدیگر اعتماد و تکیه کردند، حاصل این اعتماد، یکپارچگی خاصّی خواهد بود که همان وحدت است.
دوستی و وحدت، ارتباط مستقیم با یکدیگر دارند به شکلی که نمی توان گفت: "دوستی عامل وحدت است یا وحدت عامل دوستی است!" قرآن کریم، این الفت و دوستی را به عنوان نعمتی الهی دانسته که یادآوری آن مقدّمه ای است برای خودداری از تفرقه و جدایی ها.
وحدت؛ ارمغان دوستی
جوشش محبّت و الفت مسلمان، در بین مسلمانان، همانند آهنربایی قدرتمند، دلربایی کرده و باعث تجمیع دل های مومنین و وحدت بین آنها می شود. نبیّ اعظم (صلوات الله علیه) می فرمایند: خیرُ المُومِنینَ مَن کَانَ مَألَفَةً لِلمُومِنینَ وَ لَا خَیرَ فِیمَن لَایَألفُ وَ لَایُولفُ: بهترین مومنان، کسی است که محور الفت مومنان باشد، کسی که انس نگیرد و با دیگران مأنوس نشود خیری ندارد.( بحار الانوار، جلد 71، ص 393)
دوستی و وحدت، ارتباط مستقیم با یکدیگر دارند به شکلی که نمی توان گفت: "دوستی عامل وحدت است یا وحدت عامل دوستی است!" قرآن کریم، این الفت و دوستی را به عنوان نعمتی الهی دانسته که یادآوری آن مقدّمه ای است برای خودداری از تفرقه و جدایی ها. خداوند متعال می فرماید: وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ: و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید؛ و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند، باشد که شما راه یابید. (آل عمران/ 103)
هم قرآن کریم و هم فرمایشات نورانی پیامبر عظیم الشّأن اسلام، بر مسأله برادری و اتّحاد در بین تمام مسلمانان تأکید و اصرار ویژه ای دارند و چرا اینچنین نباشد! در حالی که در صورت ایجاد تفرقه و فاصله بین صفوف مسلمین و عارض شدن سستی و ضعف بر آن ها، قدرت امّت اسلامی رو به کاهش گزارده و باعث می شود تا در مقابل دشمنی های دائمی دشمنان اسلام، صدمه دیده و اصل دین اسلام به خطر بیافتد. لطفاً قبل از خواسته های شخصی خودمان، به فکر محافظت از اصل دین اسلام باشیم.
جام جم سرا: محققان دانشگاه هاروارد از شناسایی دو ترکیب شیمیایی خبر دادهاند که میتواند سلولهای چربی بدن را با سلولهای سوزاننده چربی جایگزین کند. آنچه این محققان ارایه کردهاند گامی به سوی درمان مؤثر چاقی است.
محققان دانشگاه هاروارد ارایه این روش را در قالب نوعی قرص چربی سوز واقعی جهت کنترل بیخطر وزن دور از ذهن نمیدانند. آنها دریافتهاند که تمامی سلولهای چربی درون بدن یکسان نیستند و درحالی که سلولهای چربی سفید انرژی را در قالب لیپیدها ذخیره میکنند و با فرآیند چاقی، بیماریهای قلبی و دیابت نوع دوم در ارتباط هستند، سلولهای چربی قهوهای رنگی نیز در بدن وجود دارند که ثابت شده با فرآیند کاهش وزن در انسانها ارتباط مستقیم دارند.
به گزارش مهر، چربیهای قهوهای حدود ۵ درصد از کل توده بدن نوزادان تازه متولد شده را تشکیل میدهد و از این طریق به آنها در گرم ماندن بدن نوزادان کمک میکنند.
یافتههای محققان نشان میدهد این نوع چربی به مقدار اندکی در گردن و شانههای افراد بالغ وجود دارد که به سوزانده شدن چربیهای سفید کمک میکند. محققان دانشگاه هاروارد میگویند شیوه ارائه شده آنها برای تشخیص ترکیبات شمیایی، سلولهای بنیادین چربی را تحریک میکند تا سلولهایی شبیه سلولهای چربی قهوهای تولید کنند. درحقیقت با این روش سلولهای بنیادین چربی سلولهای سفید نامناسب برای بدن را تولید نمیکنند.
هم اکنون قرصهای خاصی در بازار وجود دارد که با مصرف آنها چربیهای بدن تاحدودی سوزانده میشود اما مشکل این قرصها آن است که اثرگذاریشان موقتی است؛ روش ابداعی محققان دانشگاه هاروارد، به گفته محققان مذکور در عین حال که هیچ اثر سوئی برای بدن ندارد، تا مدتهای طولانی اثربخش خواهد بود. جزئیات بیشتر این دستاورد در نشریه تخصصی زیستشناسی سلولی طبیعی منتشر شده است.
زنی که همیشه آرزو داشت نابینا باشد، بالاخره به آرزویش رسید!
«جواهر شاپینگ» نام زنی ۳۰ ساله اهل کارولینای شمالی است که از کودکی آرزوی عجیب نابینا بودن را داشته و همیشه ادای آدمهای نابینا را در میآورد.
این علاقه تا آنجا پیش رفته که در سال ۲۰۰۶ با ریختن قطرههای بیحسی در چشمانش و تخلیه چشم توسط پزشک، خود را نابینا کرد تا به گفته خودش زندگی شادتری داشته باشد!
آنان به موازاتِ این ادّعا، بر سه عقیده ی دیگر به قرار زیر هستند:
– «آتش تنها «مسّ و برخوردی» با ما دارد»؛ آن هم، برای ایّامی کمشمار و حداکثر هفت یا چهل روز و از سویی دیگر، فقط با گروهِ گوسالهپرست از یهود، وگرنه دخول در آتش در کار نیست: (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیاماً مَعْدُودَةً …)(۲)
– «بهشت تنها از آن اهل کتاب است و دیگران از آن سهمی ندارند»: (وَ قالُوا لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری …)(۳)
– «نیاکان ما که پیامبر بودند؛ شفاعتمان را بر عهده میگیرند.»
پاسخ قرآن به این شبهه، حول دو محورِ اساسی به قرار زیر است:(۴)
۱ ـ طلبِ دلیل نقلی و عقلی
قرآن کریم چنین پنداری را غیر برهانی و صرف آرزو میداند و از یهودیان و مسیحیان ، دلیلِ نقلی طلبیده و می فرماید : آیا بین شما و خداوند قول و قراری بوده و از خداوند عهدی گرفته اید که عذابتان نکند: (… قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً …) (۵)
در جایی دیگر خداوند از آنان برهانِ عقلی میطلبد و می فرماید که اگر دلیلی برای اثبات ادّعایتان دارید بیاورید: (… تِلْک أَمانِیهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقین) (۶)
۲ ـ ارائه ی دلیلِ عقلی
در پاسخ به این شبهه که «نیاکان ما که پیامبر بودند؛ شفاعتمان را بر عهده میگیرند» خداوند میفرماید: چنین نیست که قیامت مانند دنیا باشد. یقیناً در قیامت، هیچ یک از شفاعت، فدیهپذیری و نصرت نیست (۷): (… وَ لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یۆْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُون) (۸) و شفاعت در آن زمان به اذن و اجازه ی پروردگار است.
امّا در برابرِ ادّعایِ محبّتِ یهودیان و مسیحیان نسبت به خداوندِ سبحان: (… نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاۆُه …) (۹) چهار جدال احسن (۱۰) وارد شده است که به ارائه ی راهکارِ عملی با یهودیان و مسیحیان میپردازد.
این چهار جدال احسن از این قرارند: (۱۱)
– چرا سخنِ فرستاده ی مرا نمیپذیرید؟
خداوندِ سبحان به آنان میفرماید: اگر شما محبّ من هستید؛ پس چگونه سخنِ فرستاده ی مرا نمیپذیرید و با او دشمنی میورزید؟
محبّ خدا کسی است که دوستدارِ دین و پیکِ خدا و پیروِ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) باشد: (قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْکمُ اللَّهُ …) (۱۲)
– چرا به عهد خویش وفادار نیستید و گناه میکنید؟
محبّ خدا بودن دو شرط دارد: حسن فعلی و حسن فاعلی. حسن فعلی، وفا به عهد خویش است و حسن فاعلی، تقواست.
آری وفادار به عهد و اهل ایمان و تقوا، محبوب حقاند: (بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ) (۱۳) متّقی محبوب خداست؛ زیرا فضیلتی دارد که دیگران آن را ندارند.
– چرا با انجامِ معصیّت، کیفر میبینید؟
اگر از احبّا و ابنای خداوند هستید، پس چرا معذّب بوده، مانند دیگران با انجامِ معصیّت، کیفر میبینید: (… فَلِمَ یعَذِّبُکمْ بِذُنُوبِکمْ …) (۱۴) شما هیچ فرقی با دیگران ندارید و اراده و مشیتِ مستقل و نهایی، در اختیار خدای سبحان است؛ او هر کس را بخواهد میبخشد یا عذاب میکند و هر انسانی در برابر عمل خود مسئول است: (… بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یغْفِرُ لِمَنْ یشاءُ وَ یعَذِّبُ مَنْ یشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَینَهُما وَ إِلَیهِ الْمَصیر) (۱۵)
– چرا آرزوی مرگ نمیکنید؟
دوست حقیقی، مشتاق لقای دوست خود است. شرطِ صدق در این ادّعای یهودیان و مسیحیان که از اولیاء و دوستان خدایند و نعمتهای آخرت ویژه ی آنهاست؛ تن دادن به لوازم آن و از جمله، آرزوی مرگ است زیرا:
– محبّ و محبوب، علاقمند به دیدار یکدیگرند و راه رسیدن به دیدار خدا مرگ است.
– لازمه ی یقین به متنعّم شدن از نعمتهای آخرت، حقیر دانستن نعمتهای دنیا و دل کندن از آن و اشتیاق به آخرت است و راه رسیدن به آن نیز، مردن است.
– پس مرگ را آرزو کنید: (قُلْ یا أَیهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت …) (۱۶)، پس چرا شما بیش از همه به دنیا علاقهمند و از مرگ گریزانید: (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ …) (۱۷) عدم تحقّق چنین آرزویی، از گناهانشان نشأت میگیرد: (وَ لَنْ یتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیدیهِمْ …)
حریص بودن یهود بر حیات ناپایدار مادّی و در نتیجه آلوده شدن آنها به گناه، مانع چنان آرزویی بوده و علّت، هراس آنان از مرگ است: (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکوا …) (۱۸) ولی این ترس برایشان سودی ندارد، زیرا بیتردید مرگ به سراغ آنان خواهد آمد: (قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (۱۹) و چون محبّت آنان به دنیا از همه بیشتر است؛ گناهانشان نیز بیش از دیگران است.
از اینرو یهود از مشرکان نیز بدترند؛ زیرا با این که به آخرت معتقد بوده و خود را اهل بهشت میپندارند؛ حرص و محبّتشان به دنیا از آنان بیشتر است.
متأسفانه برخی از مسلمانان نیز به باور این که معصومین (علیهم السلام) شفاعت آنان را در آخرت تضمین کرده اند، بی پروا گناه می کنند. اما این باوری اشتباه است و معصومین (علیهم السلام) جز به اذن پروردگار هیچ بندهای را شفاعت نمی کنند.
بارالها بر محمّد و آلش درود فرست و ما عاصیانِ معترف به گناه و پشیمانان از کرده خویش را در زمره ی شفاعت شوندگان قرار بده.
اللّهم صل علی محمدٍ و آل محمّد و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان
=============================================
پی نوشت ها:
۱٫ سورهء مبارکه ی مائده، آیه ۱۸٫
۲٫ سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ۸۰٫
۳٫ سوره ی مبارکه ی بقره، آیه۱۱۱٫
۴٫ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، ج ۶، ص ۲۰۰ و ۲۰۱٫
۵٫ سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ۸۰٫
۶٫ همان، آیه ۱۱۱٫
۷٫ فضلالله، سیّد محمّد حسین، تفسیر من وحی القرآن، ج ۲، ص ۳۰٫
۸٫ سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ۴۸٫
۹٫ سوره ی مبارکه ی مائده، آیه ۱۸٫
۱۰٫ یعنی از آنچه مورد قبول رقیب و خصم است برای مقابله با وی استفاده شود.
۱۱٫ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، ج ۵، ص ۵۹۵ و ۵۹۶٫
۱۲٫ سوره ی مبارکه ی آلعمران، آیه ی ۳۱٫
۱۳٫ همان، آیه ی ۷۶٫
۱۴٫ سوره ی مبارکه ی مائده، آیه ۱۸٫
۱۵٫ همان.
۱۶٫ سوره ی مبارکه ی جمعه، آیه ۶٫
۱۷٫ سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ۹۶٫
۱۸٫ سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ۹۶٫
۱۹٫ سوره ی مبارکه ی جمعه، آیه ۸٫
tebyan.net
فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان
صلح عبارتست از پیمان عدم تعرض، نجنگیدن و پیمان همزیستی مسالمت آمیز. صلح در جایی معنا پیدا می کند که وظیفه جنگیدن باشد (جهاد ابتدایی در زمان امام علیه السلام، جهاد دفاعی، قتال اهل بغی و...)، ولی مصلحت اسلام و مسلمین ایجاب می کند که با دشمن قرار داد صلح امضا کنند؛ و این در جایی است که تعداد مسلمانان کم است و نمی توانند در مقابل دشمن مقاومت کنند، یا ترک مخاصمه می کنند تا کسب نیرو کنند و یا به این امید که طرف مقابل در اسلام وارد شود و مسلمان شود. اما اگر این جهات در کار نباشد، ادامه دادن صلح جایز نیست.صلح به دو معنی است:
1- جایی که دو نیرو در مقابل هم قرار می گیرند و یک قرار داد صلح بسته می شود. مثل صلح حدیبیه و صلح امام حسن علیه السلام.
2- صلح به معنی جنگ نکردن، و این در جایی است که توانایی جنگیدن نیست و جنگ سودی ندارد، پس پیمان صلح بسته می شود.
«جز این نیست که مدتی را برای تحکیم فاصله قرار دادم برای اینکه شخص نادان اطلاع و آگاهی به دست بیاورد و شخص دانا در کار خود تحقیق کند یا موضع خود را تثبیت نماید که خداوند در مدت این متارکه جنگ، امر این امت را اصلاح فرماید.»
صلح از دیدگاه امام علی علیه السلام، به معنى دست کشیدن از حقوق عادلانه نیست، بلکه دست کشیدن از جنگ یا آشتى کردن بر پایه عدل است. از این رو امام، در سخنانش اهداف و شروطی را براى صلح ضرورى مى داند.
امام متقین درباره صلح می فرماید: «و هرگز صلحی را که دشمنت دعوت به آن می کند و رضایت خدا در آن است دفع مکن، زیرا در صلح آرامشی برای لشکریان توست، و راحتی از اضطرابات درونی برای تو، و امنیتی بر شهرهایت.»
امیرالمومنین مالک را از دفع صلحی که دشمنی دعوت به آن می کند به یک شرط منع می کند که فوق العاده با اهمیت است، این است که صلح مفروض مورد رضای خداوندی باشد، و بدیهی است که اگر صلح برای این باشد که دشمن خود را تقویت نماید، و بر سر مسلمانان تاخت و تاز بیاورد، مورد رضای خدا نیست، اگر صلح برای آن باشد که در میان مسلمانان اختلاف بیفتد و پراکندگی پیش بیاید و دشمن از این فرصت استفاده کند و آنان را مورد هجوم قرار بدهد، می توان گفت صلحی که رضای خدا در آن است، اینست که طرفین از کشتار یکدیگر دست بردارند و (حیات معقول) خود را با اندیشه و تفکر عمیق و با فرصت مناسب تحقق ببخشند و راه را برای تفاهم معقول هموار بسازند، همانطور که در منابع اسلامی آمده است جهاد برای اصلاح و ایجاد حیات طیبه است نه برای از پای درآوردن مردم که کشتن بی دلیل یکی از آنان مساوی کشتن همه انسان ها است. (مائده/ 32) و چنین صلحی است که آسایش لشکریان را تأمین می کند و اندوه ها و اضطرابات درونی زمامدار منتفی و امنیت را در جامعه برقرار می نماید.
در خطبه 207 نهج البلاغه در یکی از روزهای جنگ صفین شنید که بعضی از یاران آن حضرت به لشکریان دشنام می دهند،
صلح از دیدگاه امام علی علیه السلام، به معنی دست کشیدن از حقوق عادلانه نیست، بلکه دست کشیدن از جنگ یا آشتی کردن بر پایه عدل است.
فرمود: «من نمی خواهم شما مردمی ناسزاگو باشید، ولی شما اگر کردارهای آنان را به یکدیگر توصیف کنید، و به یاد بیاورید، صحیح تر و برای معذور بودنتان کاملتر خواهد بود. به جای ناسزا گفتن، چنین بگوئید: خداوندا، خونهای ما و خونهای آنان را حفظ فرما و در میان فرما و آنان صلح را برقرار فرما.»
در خطبه 125 در پاسخ کسانی که می گفتند: «چرا برای تحکیم مدتی فاصله قرار دادی؟» فرمود: «جز این نیست که مدتی را برای تحکیم فاصله قرار دادم برای اینکه شخص نادان اطلاع و آگاهی به دست بیاورد و شخص دانا در کار خود تحقیق کند یا موضع خود را تثبیت نماید که خداوند در مدت این متارکه جنگ امر این امت را اصلاح فرماید.»
آن ها که دم از مسلمانی می زنند و آتش جنگ با مستضعفان و محرومان جهان را بر می افروزند بدانند که اندیشه مردان خدا، جز صلح و آرامش و آشتی برای بشر نبوده و نیست. امام علی علیه السلام حتی در نیایش های خود از «صلح» سخن می گوید: «خداوندا، تو می دانی که کوشش ما در موضع خلافت برای رقابت در سلطه گری و به دست آوردن چیزی از متاع محقر دنیا نبود، بلکه برای آن بود که به نشانه ها و حقایق دین تو وارد شویم و در شهرهای تو اصلاح نمائیم (صلح را برقرار کنیم) تا ستمدیدگان از بندگانت در امن و آسایش باشند و قوانین متروک تو بار دیگر به جریان بیفتد.»
منابع:
- نهج البلاغه، خطبه 131، 125، 207؛ نامه 53
- مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16، ص 628
- محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، صص 522- 523
گزارشنگاری از احوال دانشآموزان مبتلا به بیماران پروانهای
دانشآموزان مبتلا به بیماری پروانهای یا امکان تحصیل ندارند یا پیشرفت بیماری باعث جلوگیری از تحصیل آنها میشود و یا اینکه نگاههای همسالان در مدرسه از نظر روحی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
به گزارش شفاف؛ وقتی با او همکلام شدم، درد و اندوه از چشمانش زبانه میکشید و هیچ ردی از لبخند در چهره نداشت.
دختر است و دوست دارد دخترکانه برخورد کند، اما بیماری و نگاههای اطرافیانش اجازه حس دختر بودن را هم از او گرفته و فقط باید در خود فرو برود.
انگار هیچ آرزویی هم ندارد و در همین لحظه حضور دارد و گذشته برایش کوهی از درد را تداعی میکند و از آینده مبهم هراس دارد.
چند وقتی است که به واسطه داشتن این بیماری او هم سرشناس شده است، اما انگار از توجه دیگران رضایت ندارد و علاقهای به شناخته شدن نشان نمیدهد.
درد و اندوهی دارد که سراسر وجود او را فراگرفته و گاهی سردش و گاهی سختش میشود؛ از اینکه هر لحظه باید کسی در کنارش باشد و برخی کارهایش را انجام دهد، تمایل خوبی ندارد.
بیمار پروانهای یا EB بیماری است که مشکلات ناراحت کنندهای در اعضای بدن ایجاد میکند به طوری که باعث چسبیدن انگشتان به هم میشود و حتی قسمتهایی از اعضای بدن از بین میرود.
شاید خودشان هم داشتن این بیماری را باور ندارند و نمیدانند در طی مدت زمانی کوتاه چه اتفاقی در دستان و صورت و پاهای آنها رخ میدهد.
به نظر میرسد بیماری جلوی رشد جسمانی را میگیرد و فردی که نزدیک به 30 سال سن دارد را با کسی که حدود 12 سال سند دارد نمیتوان خیلی تشخیص داد.
وقتی بیماری در بدن رشد میکند بیشترین آسیب از چسبندگی حاصل میشود یعنی انگشتان دست و پا شروع به چسبیدن به هم میکند؛ بیماری نادری که کمتر از 1000 نفر در کشور به آن مبتلا شدهاند و حتی آمار و اعداد خیلی مشخصی از مبتلایان به آن وجود ندارد.
یکی از مهمترین مشکلات این بیماران موضوع پانسمانهای گران قیمتی است که برخی به علت داشتن مشکلات مالی از پس هزینههای آنها بر نمیآیند، اما مدتی است که با کمک خیرین و وزارت بهداشت، پانسمان زخم این بیماران به نوعی تأمین میشود و امیدواریم تمام بیماران پروانهای بتوانند رایگان از این پانسمانها استفاده کنند. البته این بیماری واگیردار نیست.
ندا: نگاه بعضی هم کلاسیهایم اذیتم میکند
همکلامشان که میشوم خیلی علاقهای به صحبت ندارند، اما «ندا»، شیرین زبان است؛ وقتی مدرسه میرود و در کلاس درس حضور دارد حتی برای باز کردن زیپ کیف مدرسهاش هم مشکل دارد و باید از یکی از دوستانش بخواهد زیپ کیفش را باز کند.
با «ندا» که اکنون کلاس هشتم میرود و در مدرسه امام رضا(ع) زنجان درس میخواند همکلام شدم و از او پرسیدم «وقتی به مدرسه میروی مشکل نداری و آیا اذیت نمیشوی؟»، گفت: بعضی وقتها در درسها مشکل دارم و آنهایی که مرا نمیشناسند و در کلاسهای دیگر هستند با نگاههایشان اذیتم میکنند.
وی افزود: در مدرسه با همکلاسیهایم در خصوص این بیماری صحبت کردهام و وقتی نمیتوانم دکمههایم را باز کنم و یا زیپ کیفم را باز کنم از آنها کمک میگیرم.
ندا در خصوص توانایی برای ورزش کردن در مدرسه گفت: نمیتوانم ورزش کنم و فقط نگاه میکنم، چون نمیتوانم با توپ بازی کنم و ضربه خوردن برایم ضرر دارد.
مادر «ندا» در خصوص شرایط فرزندش گفت: قبلا در شهرستان سلطانیه استان زنجان بودیم. ندا بیماری داشت و نمیتوانستیم برای درمان در رفت و آمد باشیم. ضمن اینکه مدیر مدرسه در آنجا طعنه میزد و به من میگفتند خودت بیا و بچهات را نگه دار و با ما همراهی نمیکردند؛ اما اکنون که به شهر زنجان آمدهام و ندا در اینجا به مدرسه میرود، خوب است؛ مدرسه همراهی میکند.
وی ادامه داد: به عنوان نمونه، وقتی مدیران مدرسه میخواهند ناخنهای بچهها را در صف کنترل کنند، چون ندا ناخن ندارد او را زودتر به داخل کلاس میفرستند. در مدرسه قبلی خیلی سوال میپرسیدند که چرا ناخن نداری و چه شده است؟
در مدت زمانی که ندا را دیدیم متأسفانه حال جسمانی او تغییر کرد و در نهایت به بیمارستان انتقال یافت اما درد و آمال بیماران پروانهای به این موارد ختم نمیشود.
فاطمه: مدرسه ثبت نامم نکرد، انگشتام به هم جوش خورد و نتوانستم مداد دستم بگیرم
فاطمه فتوحی 29 سال دارد و در یزد ساکن است. وقتی در مورد تعداد بیماران پروانهای در استان یزد از او پرسیدم اینطور پاسخ داد: به نظرم در یزد پنج نفر به بیماری ای بی مبتلا هستند که خودم و خواهرم و بچه دختر خالهام به این بیماری مبتلا هستم.
فاطمه در خصوص تحصیل و درس خواندن حرفهای جالبی داشت و گفت: نمیتوانم به مدرسه بروم چون جایی برای ما وجود ندارد. اکنون 29 سال سن دارم و با توجه به شرایط بیماریام نمیتوانم در مدرسه درس بخوانم.
وی با ابراز ناراحتی در خصوص اینکه نمیدانم چه معلمی میتواند با ما کنار بیاید، تصریح کرد: دفعه اول که هفت سال داشتم به مدرسه برای ثبت نام مراجعه کردم من را قبول نکردند و ثبت نامم نکردند و بعد از آن به مدرسه نرفتم.
او افزود: فقط یک کتاب سوادآموزی پایه اول دبستان را سال 1390 در خانه خواندم. همین کتاب هم دو سال و نیم کار برد چون خواهرم که مثل خودم این بیماری را دارد و توانایی کمتری داشت. کتاب را خواندیم و کتاب دوم را که خواستیم شروع کنیم، پدرم از دنیا رفت و بعد از آن انگشتانم به هم جوش خورد و نتوانستم مداد دستم بگیرم و نتوانستم درس بخوانم.
آرزوی فاطمه درس خواندن و باسواد شدن است و از آموزش و پرورش درخواست میکنم که یک جایگاهی برای بچههای «ای بی» داشته باشد که ما هم بتوانیم سواد دار شویم.
رئیس خانه بیماران پروانهای: 450 بیمار پروانهای داریم که 150 نفر دانشآموز هستند
حجت الاسلام و المسلمین هاشمی گلپایگانی رئیس خانه بیماران پروانهای (EB) با بیان اینکه اگر یک بیمار پروانهای به هر دلیل از سر درس بلند شود دیگر مادام العمر فاصله گرفته است، خاطرنشان کرد: در صورتی که اگر معلم و مدیر مدرسه با وظیفه ذاتی که خودش دارد آموزش ببینند و متوجه شوند که زخم دست واگیر ندارد و فقط باید بهداشت را رعایت کند و دستکش دستش کند و به هیچ عنوان برای شاگرد بغل دستی مشکلی ندارد، قطعا آنها هم استقبال میکنند.
رئیس خانه بیماران پروانهای (EB) در پاسخ به این پرسش که «آیا تعداد دقیقی از دانشآموزان مبتلا به بیماری پروانهای در کشور دارید؟»، تصریح کرد: اکنون در سطح کشور 450 بیمار پروانهای (EB) داریم اما بعید میدانم در کل دوره ابتدایی و راهنمایی بیشتر از 150 دانشآموز داشته باشیم.
وی تصریح کرد: همکاری موردی را آموزش و پرورش انجام میدهد، اما عزم جدیتر و ملی را طلب میکند و اگر دستوری از وزارت آموزش و پرورش ابلاغ شود و مدیران و معلمان در خصوص این بیماری نگران پاسخ به سایر اولیا دانشآموزان نباشند و همین که مدیر مدرسه آرامش داشته باشد که این بیماری واگیر ندارد، کافی است.
بیماران پروانهای (EB) نیازمند توجه هستند و برای ادامه تحصیل آنها مجموعه آموزش و پرورش باید دست در دست هم دهند تا این بچهها از مدرسه و درس خواندن فاصله نگیرند.
آموزش این موضوع که بیماری پروانهای (EB) واگیردار نیست و مردم نگران از واگیردار بودن آن نباشد، از نکات مهمی است که این بیماران را آزار میدهد.
منبع: خبرگزاری فارس
داستان
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - بنفشه چاپاری:
سیمرغی بود که بال نداشت و پلنگی هم بود که خال نداشت، به همراه تکشاخی که یال نداشت. آن گوشه و کنار اژدهایی هم بود که اصلاً حال نداشت. آنها سالهای زیادی را در جنگلی زیبا و سرسبز در کنار هم با غصه و ناراحتی زندگی میکردند.
اگر گفتید چرا؟
چون همیشه حیوانهای جنگل به آنها میخندیدند یا سربهسرشان میگذاشتند و مسخرهشان میکردند.
یک روز غروب، پلنگ بیخال با هزار زحمت خودش را از توی گودالی که بچهخرگوشها برایش کنده بودند نجات داد و با سر و روی گِلی، خسته و کوفته و گریهکنان رفت پیش دوستانش و دمش را محکم روی زمین کوبید و گفت:
«من دیگه میخوام از این جنگل پرغصه برم. دیگه از دست این حیوونهای بدجنس خسته شدم. شما هم دوست دارین با من بیاین؟!»
تکشاخ بییال پرسید: «حالا کجا میخوای بری؟!»
پلنگ بیخال جواب داد: «یه جایی که دیگه هیچکس نتونه اذیتم کنه. شنیدم پشت کوه بیغار یه جاییه که ستارههاش به جای اینکه توی آسمون باشن روی زمین پخش شدن. اونوقت میتونیم آرزوهامون رو بگیم تا برآورده بشن.»
اژدهای بیحال خمیازهای کشید و بهزور چشمهایش را باز کرد و گفت:
«برو بابا، من که اصلاً حال ندارم از جام تکون بخورم. ستاره، ستارهست دیگه. چه فرقی داره؟ خب خیلی راحت سرت رو بگیر بالا رو به آسمون و آرزوت رو بگو. برای چی میخوای اینهمه راه تا اونجا بری؟!»
پلنگ بیخال گفت: «مگه نشنیدی چی گفتم؟ این ستارهها همهشون بهجای آسمون روی زمینن. برای همین زودتر صدامون رو میشنون.»
سیمرغ بیبال نگاهی غمگین به جای خالی بالهایش کرد و گفت: «خیلی دلم میخواد بیام، ولی دیگه از دست زال و فکوفامیلش پر و بالی برام نمونده. چهطوری بیام؟!»
ناگهان تکشاخ بییال با صدای بلند گفت: «من که با این سروشکل از تو هم بیچارهترم. چهطوری با این ریخت و قیافه بیام بیرون؟! بیشتر شبیه الاغ شاخدارم! من که اصلاً نمیتونم بیام.» بعد هم سمهایش را گذاشت روی چشمهایش و هایهای گریه کرد.
پلنگ بیخال گفت: «خب تقصیر خودته. میخواستی گول اون روباهه رو نخوری!»
تکشاخ بییال اشکهایش را پاک کرد و دماغش را بالا کشید و با ناله گفت: «اگه هرروز برای تو هم میخوند... بهبه تو چهقدر زیبایی... چه سری چه دمی عجب یالی، تو هم... اوهو اوهو.»
و دوباره شروع به گریه کرد. سیمرغ همانطور که ناخنهای پایش را جلوی صورتش گرفته بود و تماشایشان میکرد گفت: «اوووه، اونکه این شعر رو برای همه میخونه. برای یکی از فامیلهای دور ما هم خونده بود. حتی برای عبرت بقیه قصهاش رو توی کتاب درسی هم نوشتهن.»
بعد مکثی کرد و پرسید: «خوندیش دیگه، نه؟!»
اژدها چشمهایش را نیمهباز کرد و همانطور بیحال گفت: «نه بابا، این اگه کتابخون بود که این بلا سرش نمیاومد.»
پلنگ که حسابی حوصلهاش از دست وراجیهای آنها سر رفته بود، گفت: «حالا ول کنین این حرفها رو. اگه میخواین با من بیایین، بجنبین زودتر راه بیفتیم.»
آنها برای اینکه کسی متوجهشان نشود شبها راه میافتادند و روزها در جایی پنهان میشدند و استراحت میکردند. از دشتها و جنگلها و دریاها گذشتند تا اینکه یک شب، باد و توفان و گردباد و صاعقه یکدفعه چهارتایی هوس کردند همینطوری الکیالکی حالشان را بگیرند و بهشان حمله کنند.
آنها به دنبال پیداکردن جایی امن به هرطرف میدویدند، تا اینکه از دور خانهی بزرگ دربوداغانی را دیدند و رفتند داخلش تا از دست صاعقه نجات پیدا کنند. آن ساختمان داغان پشت کوه بیغار بود.
پلنگ با خوشحالی دمش را به این طرف و آن طرف تکان داد و گفت: «بالأخره رسیدیم. ستارهها نزدیک این کوه هستن و امشب میتونیم ببینیمشون و هرآرزویی داریم بهشون بگیم.»
سیمرغ، که خستگی حسابی از سر و رویش میبارید، گفت: «بیایین فعلاً بریم اینجا بخوابیم که مُردم از خستگی. اینجوری پیش بره، از من دیگه فقط یه دُم میمونه که اون رو هم باید بزنین سر یه چوب و باهاش اینجا رو تمیز کنین.»
اژدها، که از خستگی نفسنفس میزد و از سوراخهای بینیاش دود بیرون میداد، نگاهی به اطرافش کرد و گفت: «بهبه، عجب هتل پنجستارهایه! خیلی خوف و خفنه. من که اینجا خوابم نمیبره!» ولی اولین نفری بود که صدای خروپفش همهجا را پر کرد.
تازه خوابشان برده بود که ناگهان با صدای گریهای از خواب پریدند. البته بهغیر از اژدها که حال نداشت از خواب بیدار شود.
تکشاخ داد زد: «کیه داره گریه میکنه؟!»
پلنگ پرید و جلوی دهان تکشاخ را گرفت و توی گوشش گفت: «هیس، چته داد میزنی؟! ما که نمیدونیم کیه. شاید الکی داره گریه میکنه که بریم پیشش و بعد حسابمون رو برسه.» بعد هم پرید توی بغل تکشاخ و شروع کرد به لرزیدن.
سیمرغ بیبال ناخنهای پایش را روی سنگی کشید و تیزشان کرد و یواش به دوستانش گفت: «همینجا باشین و تکون نخورین تا من یه سروگوشی آب بدم ببینم چه خبره.»
اژدهای بیحال، که تازه بیدار شده بود، گفت: «فقط خیلی سروصدا نکن که من بتونم دوباره بخوابم.» بعد هم خمیازهای کشید؛ اما نخوابید. سیمرغ یواشیواش از کنار دیوار به طرف صدای گریه میرفت که ناگهان از پشتسرش صدای خردشدن چیزی را شنید.
برگشت و دید که پلنگ بیخال و تکشاخ بییال و اژدهای بیحال هم دنبالش راه افتادهاند. پنجهاش را کوبید توی سرش و گفت: «مگه بهتون نگفتم همونجا بمونید تا من برگردم؟»
اما آنها به سیمرغ بیبال نگاه نمیکردند. به هشت تا چشم قلمبه، که پشتسر سیمرغ به آنها زلزده بودند، نگاه میکردند. چشمها مال چهار دختر و پسری بود که با لباسهای کثیف و پاره از دیدن آنها خشکشان زده بود.
یکی از پسرها که از همهشان بزرگتر و شجاعتر بود پرسید: «شما کی هستین؟ تو خونهی ما چیکار میکنین؟»
اژدهای بیحال همانطور که به دوروبرش نگاه میکرد جواب داد: «ببخشید، خیلی ببخشید، ما نمیدونستیم به اینجا هم میگن خونه!»
سیمرغ چشمغرهای به اژدها رفت و رو به بچهها گفت: «راستش بیرون بدجوری بارون میاومد و یه صاعقه هم افتاده بود دنبالمون. برای همین مجبور شدیم بیاییم اینجا. الآن هم تا بزرگترهاتون نیومدن زحمت رو کم میکنیم.»
بعد به دوستانش اشاره کرد که بیرون بروند. ناگهان دختر کوچولویی که توی دستش نان بربری و قند بود زد زیر گریه.
پسر بزرگ، که حسابی هول شده بود، زود خواهرش را بغل کرد و با دستهای کثیف و زبرش اشکهای او را پاک کرد و با عصبانیت رو به سیمرغ بیبال و دوستانش گفت: «خیالتون راحت شد! دوباره اشکش رو درآوردین؟ تازه گریهش رو بند آورده بودم.»
سیمرغ هر چه فکر کرد نفهمید چرا پسرک دعوایش کرده. به نظرش حرف بدی نزده بود. چرا دخترکوچولو گریه میکرد؟ برای همین فقط هاج و واج نگاه کرد.
پسر و دختر دیگر که تا آن موقع ساکت بودند و فقط تماشا میکردند شروع کردند به شکلک درآوردن تا بتوانند دخترکوچولو را بخندانند. اما فایدهای که نداشت هیچ، تازه گریهی دخترک هم بیشتر شد.
برادرش خیلی مهربان و آرام توی گوشش گفت: «یهکم بخند دیگه، آدم که روز تولدش اینقدر گریه نمیکنه!»
دخترکوچولو دماغش را بالا کشید و با چشمهای اشکآلود گفت: «من که کیک تولد ندارم، چهطوری خوشحال باشم؟» میخواست دوباره گریه کند که برادرش سریع نان بربری را از دستش گرفت و قندها را خیلی قشنگ روی آن چید و شمعی هم از توی جیبش درآورد و گذاشت روی نان و با خوشحالی گفت:
«بیا این هم یه کیک فوریتر از فوری.» بعد آن را گرفت جلوی صورت دخترکوچولو و گفت: «حالا یه آرزو کن.»
دخترکوچولو میخواست آرزو بکند که آن یکی دختر فریاد زد: «نه، صبر کن.» بعد هم تندتند با گلهایی که میخواست فردا سر چهارراه بفروشد یک حلقه گل درست کرد و گذاشت روی سر دخترکوچولو و گفت: «این هم هدیهی من. حالا یه آرزو کن.»
دخترکوچولو که خیلی خوشحال شده بود بالأخره خندید و خواست آرزو بکند که چشمش به شمع بدقواره و خاموش روی نان افتاد و دوباره قیافهاش توی هم رفت و با بغض گفت: «این که روشن نیست. چهطوری آرزوم برآورده بشه؟»
بعد خواست دوباره گریه کند که تکشاخ بییال به اژدهای بیحال، که داشت چرت میزد، لگد زد و اشاره کرد که برود و شمع را روشن کند. اژدها بیحال جلو رفت و با یک فوت کوچولو شمع را روشن کرد.
دخترکوچولو از خوشحالی جیغ زد و تندتند دست میزد. بعد هم چشمهایش را بست و توی دلش آرزو کرد.
باد و باران هم دیگر تمام شده بود و هوا داشت تاریک میشد. اما روی زمین یکییکی ستارهها روشن میشدند. پلنگ بیخال از خوشحالی پرید این طرف و آن طرف و با ذوق گفت:
«هورا... ستارهها، جانمی ستارهها.» و خواست آرزویش را فریاد بزند که چشمش افتاد به سیمرغ بیبال که قیافهاش یک جوری شده بود.
چه جوری شده بود؟!
مثل وقتهایی که زال یکی از پرهایش را آتش میزد تا او به کمکش برود. ولی آنموقع هیچکس پرش را آتش نزده بود، بلکه آرزوی دخترکوچولو دلش را آتش زده بود.
سیمرغ بیبال، بدون آنکه بخواهد، آرزوی دخترکوچولو را شنیده بود و دلش خیلی غصهدار شده بود. چون دخترکوچولو آرزوی یک پیتزای گنده کرده بود و از آنجایی که سیمرغها همهچیز را میدانند، میدانست پیتزا چیست.
پلنگ بیخال رفت کنار سیمرغ و یواشکی از او پرسید که چی شده. سیمرغ دوستانش را به کناری کشید و آرزوی دخترکوچولو را برایشان تعریف کرد و از آنها کمک خواست تا بتوانند دخترکوچولو را به آرزویش برسانند. همهشان برای دخترکوچولو ناراحت شدند، حتی اژدهایی که حال نداشت برای خودش هم ناراحت باشد.
پلنگ بیخال به سرعت دوید تا از جنگلی که نزدیک آنجا بود کمی قارچ و گوجه و سبزیجات جنگلی بچیند و بقیهی موادی را که فکر میکرد برای درستکردن پیتزا لازم هست بیاورد.
اژدهای بیحال هم که مدتها بود آتش درستوحسابی روشن نکرده بود تا رسیدن پلنگ شروع کرد به تمرین درستکردن آتش. تکشاخ بییال هم شاخش را تندتند به دیوارهی کوه میکشید و تیز میکرد.
تازه فهمیده بود نداشتن یال خیلی هم بد نیست، چون اینطوری یالش به شکاف سنگها گیر نمیکرد و کشیده نمیشد. تازه شاخش هم بهتر تیز میشد.
سیمرغ بیبال به بچهها نگاه کرد که داشتند با هم حرف میزدند و نان و قندشان را میخوردند و حواسشان به آنها نبود. پلنگ با مواد غذاییای که بهسختی پیدا کرده بود برگشت و آنها دستبهکار شدند.
تکشاخ شروع کرد تندتند مواد را با شاخش خرد کرد. سیمرغ با پاهای قویاش خمیر درست کرد و آن را ورز داد و پلنگ مواد خردشده را روی خمیر چید و بالأخره اژدها هم با آتشی که از دهانش خارج میکرد آن را پخت.
بوی خوش پیتزا همهجا را پرکرده بود و آب از دهان بچهها سرازیر شده بود. پیتزا را جلوی بچهها، که هاجوواج نگاهشان میکردند، گذاشتند و آنها در چشمبرهمزدنی آن را بلعیدند.
دخترکوچولو از خوشحالی دست میزد و فریاد کشید: «یکی دیگه، یکی دیگه!» و برادرش قدرشناسانه آنها را در آغوش کشید و تشکر کرد.
پلنگ بیخال و تکشاخ بییال و سیمرغ بیبال و اژدهای بیحال دیگر فرصت سر خاراندن نداشتند. تندتند پیتزا درست میکردند و به بچهها میدادند.
بعد از مدتی پلنگ بیخال تصمیم گرفت تنهایی پیش ستارهها برود و از آنها کمک بخواهد. اما هرچه به ستارهها نزدیکتر میشد، آنها عجیبتر میشدند.
تازه متوجه شد که آنها اصلاً ستاره نیستند، بلکه چراغهای خانهها و خیابانهای یک شهر کوچک هستند که انگار شبها روی زمین پخش میشوند. ناراحت و غمگین بیرون شهر نشسته بود و هایهای گریه میکرد که دوستانش کنارش نشستند و دلداریاش دادند.
سیمرغ بیبال گفت: «بالأخره فهمیدی؟!»
پلنگ بیخال با تعجب نگاهش کرد و گفت: «تو میدونستی؟! پس چرا هیچی نگفتی؟!»
سیمرغ گفت: «چون تو باورش کرده بودی و نمیخواستم آرزوت رو نابود کنم. اما به نظرم ما بدون کمک ستارهها هم به آرزومون رسیدیم. الآن دوستهای جدیدی پیدا کردیم که خیلی دوستمون دارن و مسخرهمون هم نمیکنن.»
پلنگ بیخال که هنوز در شوک حرفهای سیمرغ بود همانطور نگاه میکرد.
اژدهای بیحال که بعد از مدتها آنقدر آتش درست کرده بود که حسابی گرم و سرحال شده بود گفت:
«ببین، ما تونستیم بعد از مدتها با همین شکل و ریختمون یه کاری کنیم. هرچند اونطوری که فکر میکردیم به آرزومون نرسیدیم، ولی تونستیم دل بچهها رو شاد کنیم و یه بچه رو در روز تولدش به آرزوش برسونیم.»
تکشاخ بییال دستی به شاخش کشید و با خوشحالی گفت: «من که حالا دیگه از خودم حسابی خوشم اومده.»
سیمرغ بیبال گفت: «زود باشید تا بچهها بیشتر از این نگرانمون نشدن برگردیم که فردا کلی سفارش داریم.»
پلنگ بیخال با تعجب پرسید: «سفارش؟ سفارش چی؟»
اژدهای بیحال خیلی باحال گفت: «خب معلومه، پیتزا.»
بازآوری: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
یکی از مباحث مقدماتی مرگ آرزوی مرگ اسـت. آیا انسان می تواند آرزوی مرگ بکند؟ پاسخش منفی اسـت. کراهت دارد انسان آرزوی مرگ کند چون حیات و زندگی از بزرگترین نعمت های خداست و با اینکه دوست داشتن لقاء الله از سوی انسان منافات ندارد. روایاتی نقل شده که حاصل آن این اسـت که پیامبر و ائمه (علیهم السلام) فرمودند: آرزوی مرگ نکنید بلکه آرزوی حیات کنید منتها آرزوی حیاتی که در آن احسان و نیکی باشد.
پیامبر عظیم الشأن اسلام اسـت فرمود: " آرزوی مرگ نکنید زیرا موت عمل را قطع می کند و انسان دیگر به دنیا باز نمی گردد که کارهای انجام نداده را انجام بدهد پس آرزوی مرگ نکنید که اگر آرزوی مرگ کردید عمل قطع می شود و دیگر بر نمی گردید.
پیامبر عظیم الشأن اسلام اسـت فرمود: " آرزوی مرگ نکنید زیرا موت عمل را قطع می کند و انسان دیگر به دنیا باز نمی گردد که کارهای انجام نداده را انجام بدهد پس آرزوی مرگ نکنید که اگر آرزوی مرگ کردید عمل قطع می شود و دیگر بر نمی گردید
در حدیث دیگری فرمود: هیچ یک از شما آرزوی مرگ نکند چون نمی داند آنچه که فرستاده چیست. ما نمی دانیم حتماً بهشتی هستیم که بگوییم خدایا مرگ من را برسان پس باشیم تا آن زمانی که خداوند خودش مشیتش تعلق گرفت و در این مدت باقیمانده کاری بکنیم که باعث نجات ما بشود.
امام علی (علیه السلام) به حارث همدانی فرمود: " زیاد به یاد مرگ باش و آنچه که بعد از مرگ اتفاق می افتد ، ولی آرزوی مرگ نکن مگر اینکه یک شرط محکمی داشته باشی و این شرط هم معمولاً حاصل نمی شود. اگر نگوییم حتماً حاصل نمی شود ولی قاعدتاً حاصل نمی شود چون ما مطمئن نیستیم که آن طرف چطور اسـت و چکار کردیم؟
مردی آرزوی مرگ می کرد و در حضور امام صادق(علیه السلام) می گفت خدایا مرگ من را برسان حضرت فرمود که آرزوی حیات کن تا اطاعت کنی و معصیت نکنی، اگر زنده باشی و اطاعت کنی برای تو بهتر اسـت تا بمیری و نه گناه کنی نه اطاعت.
اگر انسان آرزوی حیات داشته باشد تا اطاعت کند این بهتر از این اسـت که آرزوی مرگ داشته باشد و بمیرد و بگوید من وقتی بمیرم دیگر گناه نمی کنم ، اطاعت هم نمی کنم. امام فرمود: حالت اول بهتر اسـت یعنی انسان زنده باشد و اطاعت بکند بهتر از این اسـت که بمیرد و نه اطاعت کند و نه گناه بکند.
مردی آرزوی مرگ می کرد و در حضور امام صادق(علیه السلام) می گفت خدایا مرگ من را برسان حضرت فرمود که آرزوی حیات کن تا اطاعت کنی و معصیت نکنی، اگر زنده باشی و اطاعت کنی برای تو بهتر اسـت تا بمیری و نه گناه کنی نه اطاعت
آیا منظور از این مرگ ، مرگ در بستر هست یا آرزوی شهادت را هم شامل می شود و آیا مرگ به معنای مطلق و عامش مورد نظر اسـت یا نه مرگی اسـت که در بستر باشد؟
آرزوی شهادت غیر از آرزوی مرگ اسـت. در دعاها هم عبارت " اللهمّ اجعل وفاتی قتلا فی سبیلک " فراوان داریم اما معنایش این اسـت که خدایا آن زمانی که مقدر کردی که من بمیرم نوع مرگ من شهادت باشد نه این که مرگ من را زود برسان و جلو بیاور.
بحث این اسـت که آیا انسان می تواندآرزو بکند که زودتر بمیرد فارغ از اینکه به چه مرگی بمیرد ؟
به طور کلی پاسخش این اسـت که خیر اما آیا حالا نوع مرگ را خوب اسـت که انسان دعا کند؟ بله دعا کند که خدایا نوع مرگ من شهادت باشد ومرگ در بستر نباشد ، مرگ ناگهانی نباشد.
در روایات و دعاها فراوان داریم که " و لیلة القدر، و حجّ بیتک الحرام و قتلاً فی سبیلک فوفّق لنا ". در دعاهای ماه مبارک رمضان مخصوصاً فراوان آمده که می گوییم خدایا! مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده، نوع وفات من را قتل فی سبیلک قرار بده نه اینکه جلو بیاور.
اما تعجیلش را هیچ وقت دعا نمی کنیم فقط نوعش را دعا می کنیم.
در تعالیم آسمانی اسلام آرزوی مرگ کردن نهی شده اما توصیه شده در باره نوع و کیفیت مرگ دعا کنیم ، نمونه آن دعاهای ماه مبارک رمضان اسـت " .... وقتلاً فی سبیلک فوفّق لنا " .