وبسایت روزیاتو: بنای معماری را که در فهرست بهترین های جهان قرار گرفته اند را به پنج بخش تقسیم و تا کنون بخش های اول، دوم، سوم و چهارم آن را مورد مطالعه قرار دادیم. اکنون به ۲۰ بنای نخست که احتمالا پرهیجان ترین بخش این بناها هستند می پردازیم.
20- «خانه اپرای اسلیک» در اسلو که متشکل از ۱۰۰۰ اتاق است.
10
بدیهی است همانطور که نمیتوان بدون تحقیق کامل و دقیق به این سؤال پاسخ داد که زُهر، به عنوان اثری ادبی، چه وقت و چگونه نوشته شد، حل این معما که موسی دلئون نویسندهی واقعی زهر باشد بدون بررسی و تحلیل دقیق تمام عوامل دخیل، امکانپذیر نیست. با وجود این، میتوان نتایجی را که به آن دست یافتهام به صورتی نسبتاً موجز و کوتاه خلاصه کرد.11
اگر تمام این واقعیات و نیز برخی اشارات در آثار موسی دلئون به منابع عرفانیاش به درستی مورد توجه قرار گیرد دیگر چیزی باقی نمیماند مگر اشارت پنهانی او به اینکه نویسندهی واقعی خود اوست. از اینرو خود وی، در سال 1290 در کتاب نفس عاقله (20) اظهار میدارد: «همین اخیراً چشمهی عرفان در این سرزمین جاری شده است»، (21) که اشارهای روشن به نشر تازهی برخی از نوشتههای زُهر است. اما جالبترین اشارات از این نوع را میتوان در رسالهی میشکَن ها-عِدوت که در سال 1293 نوشته شد، یافت؛ من مهمترین فقره را، به صورت لفظ به لفظ تا جایی که ممکن باشد از آن نقل خواهم کرد، عبارتی که نظیر بسیاری از موارد دیگر، از توجه نویسندگان در باب این موضوع به دور مانده است. در عبارتی که او به نظریهی ثنوی گِهِنّا (22) میپردازد که قرابت نزدیکی با نظریهی بهشت ثنویت دارد، اظهارات گوناگون زهری خود را در این خصوص به صورت ذیل شروع میکند:پینوشتها
1. کلمه «هیتعُورِر (برانگیختن، بیدار کردن)» به عنوان فعل متعدی؛ صورتهایی مانند هیبصَیَّر (تصویر کردن)، هیتسَدِر (مرتب کردن) و غیر آن؛ کاربرد وجه مصدری مصدر مانند («او... یگانه نقطهای است که از آن تمام هستیها متسلسل میگردند» که در زُهر بسیار معمول است)؛ تلاش در پی؛ با آن نام صعود کرد به این معنا که به اسم، کسی را صدا زد؛ تأیید نزاع در معنای رفع نزاع «رفع منازعه»؛ خطایی نزد من و بسیاری از ساختهای نادرست دیگر با اِصِل (نزد) (مقایسه کنید با یادداشت 40)؛ برگشت به جای برگرداند. اینها تنها برخی مثالهای بارز است که همه آنها در زُهر یافت میشود.
2. Sefer Ha-Rimon
3. A. Jellinek, Moses de Leon und Sein Verhaeltnis Zum Zohar (1851), especially p.24-36.
4. از این رو حکایت تمثیلی در (Zohar, I, 170a) در میشکنها عِدُوت (مسکن شهادت) در (Ms. Berlin Or. 833 f.59b) به کار میرود و «تصحیح میشود» تا به عنوان تمثیلی برای آشنا شدن نفس با جهان دیگر مورد استفاده قرار گیرد.
5. cosmic symolism
6. میشکَنها عدوت (مسکن شهادت) f.35f در مقایسه با: Zohar, I, 20a and Zohar Hadash, f.71a.
7. ل. گینزبرگ اشاره کرده است (Legends of The Jews, vol.VI, p.123) که زُهر (III, 184b) از تبیین ابن میمون از یادوعَ (معلوم) در تفسیر خود در رسالهی سنهدرین میشنا استفاده کرده است. دقیقاً همین قطعه است که موسی دلئون در واقع در بررسی خود دربارهی جن و غیبگو در سفر هاریموُن (کتاب انار) آن را نقل میکند.
8. Pesikta
9. tabernacle
10. Pesikta de-Rab kahana, ed. Buber f.6a.
««و واقع شد در روزی که موسی پایان داد»، واژهی عبری «حَکُّوت» (پایان داد یا کامل کرد) شبیه واژهی آرامی «کَلتا» (عروس) است، لذا این آیهی عبری در زبان آرامی چنین ترجمه شده است که «در روزی که عروس به حجله صعود کرد»».
11. در سفر هار یموُن (کتاب انار) (Ms. British Museum, f.6) او همهی موضوعات و تداعیهای اندیشه را که در قطعهی مورد بحث دربارهی موسی، مرد خدا، خانهی آقایش مَطُرونیتا را نورانی کرد در پسیقتا (Zohar, I, 236) وجود دارد، نقل میکند. به خصوص پیوند شگفتانگیز با سفر اعداد، باب سی، آیه 14 در هر دو قطعه بسیار جالب است.
12. این تصور مورد علاقهی جلینک بود و گرتس (vol.VII, p.200 (1894)) آن را اخذ کرد. نقل قولهای موسی دلئون از کتاب حنوخ در مجموعهی سفر هاریموُن (کتاب انار)، در اصل گَن عِدِن (باغ عدن، بهشت) (f.115a ff(1860)) و تا حدی در Beth Ha. Midrash III, p.195-197 جلینک چاپ شده است.
13. مقایسه کنید با دستنوشتهها در قبالا اثر بنده.
14. Responsa
15. Hai Gaon
16. در پاسخ به این پرسش در ابواب توبه (no.80) یافت میشود. کتاب اسرار در باب چندین فرمان که بخش دوم کتاب حکمت نفس را تشکیل میدهند در دو روایت موجود است. یکی چاپی در اثر موسی دلئون که فقرهای از آن نقل میشود که با نام «اسم استادان ما که خدایشان بیامرزد»، بخش 12 آمده است. نسخهی دیگر به شکل نسخه خطی که سالیانی بیش در تملک آقای یعقوب صوی ژوسکوویچ در زلای (Jacob Zevi Joskowitz) لهستان وجود داشت که از زبان ربیهای گائون نقل میکند! «در سخنان شیخ ما جای گائون (یادش نیکوباد) دیدم که این مطلب بدین صورت نقل شده است: تا زمانی که گوسفندان در صحرا هستند و خرس و شیرها در آنجا چوپان باید حافظ آنها باشد همین که آنها را وارد شهر در آغل کرد دیگر محافظت ضرورتی ندارد».
17. David Luria, گفتاری دربارهی قدمت کتاب زُوهَر , ch. II (1856 and 1887).
18. Zohar, III, 184b.
از کتاب ادوات جادوگری نقل میکند موسی دلئون افسانهی دیگری دربارهی این Kasdiel در اسرار خروج از مصر، (Ms. Sohazleos, f.82a) روایت میکند.
19. اشارهی کوتاه در زُهر (I, 15b) به سه حرف صدادار «حُولام (صدای اُ)، شوروق (صدای اوو)، حیریق (صدای ایی)»، به طور کامل در سفر هار یمون (کتاب انار) بسط مییابد. برای نمونهی دیگر مقایسه کنید با: Jellinak, Moses de Leon, p.37.
20. Book of The Rational Soul
21. کتاب نفس حکمت، بخش 12: (آثار آسمانی): «اندکی از این اسرار (سِرّ زن برادر متوفای بدون فرزند) بر روی زمین باقی مانده است».
22. Gehenna
23. Ms. Berlin Or 833, f.51a/b.
در همان متن دو قطعهی زیر را در (f.52b-53a) میخوانیم (یعنی در شروع شرح وی بر باغ عدن): «از این رو حکمت از میان ما رخت بربست و انواع عقیدهها رواج یافت و پس از چند نسل در پی باطل رفتند و از مطالب نادرست مانند مثلهای یونانیان بهره جستند، و بدین ترتیب از راه پیشرفت بازمانده رو به سوی قهقرا شدند، همانطور که قبلاً همهی این مطالب را در مقدمهی کتاب باغ انار بیان داشتم».
24. Ibid, f.58b.
25. Jellinek, Mosas de Leon, p.21.
26. قطعهی بسیار جالب زیر به زبان عبری در سفر هارِ یموُن (کتاب باغ انار) (Brit. Mus. f.107-108a) آمده است: «کسانی را مشاهده کردم که شبانهروزی در تحصیل تورات و گفتار حاخامهای مان (یادشان بخیر) مشغول هستند و خداوند را با قلبی طاهر و به گونهای شایسته عبادت میکنند، و حال آنکه امروزه شاگردان مکاتب یونانی آمدهاند که در برابر خداوند بایستند و شیطان نیز در میان ایشان حضور یافته و موجب شده که سرچشمهی آب حیات را ترک کرده و به کتب آنان (یونانیان) مشغول گردند و افکارشان به دنبال آنان کشیده شود تا حدی که گفتارهای تورات و احکام شرع را ترک کرده و دنبال اقوام غیر روند و چنان تصور کنند (صفحه 108 الف) که طبق معیارهای ظاهریشان، گفتار حاخامهای مان (یادشان بخیر) کذب است.
و اینک نه سخنی هست و نه پاسخی، زیرا این دورافتادگان همان یونانیان و یاران ایشان هستند که روح الاهی دیگر در میان ایشان جای ندارد به حدی که دیگر به مردمی دیگر مبدل گشتهاند، بر تعالیم نخستین و بر راههای نیکی که پیش از این میپیمودند، تردید و شک دارند، سخنان حاخامهای مان (یادشان بخیر) را مسخره میدانند و آن را سبک میشمارند، به غیر از زمانی که با جمع مردم روبهرو میشوند میگویند که چون به طریق زهد و تقوا میروند و بدین سبب در حضور جمع مؤمنان از حاخامهای مان (یادشان بخیر) به زشتی سخن نمیگویند زیرا که آنها اکنون درگذشتهاند، و نه به دلیل دیگر؛ و چنین میاندیشند که تمام سخنان آنها (حکما) ابلهانه است. تا آنجا که زمانی که در خلوت گرد هم آیند، کلام یونانیان و اصحاب آنان را به استهزاء یاد میکنند.
و باز، بار دیگر میدیدم که آنان در ایام عید سوکوت (جشن سایهبانها) چون به کنیسه حاضر میگردند و میبینند که عابدان خداوند با «لولاو»ها (بستهی شامل بالنگ و برگهای مورد و نخل و بید) به گرد تورات طواف میکنند، میخندند و آنان را ریشخند میکنند و میگویند عجب مردم نادان و احمقاند. حال آنکه خود نه لولاو دارند و نه بالنگ، و با طعنه میگویند مگر نه اینکه تورات گفته است که حکمت در دست گرفتن لولاو چنین آیهای است: «هفت روز در حضور خداوند خالقتان شادی کنید»، آیا میپندارید که این گیاهان برای ما شادی میآورد؟ آیا آلات نقره و طلا و لباسهای فاخر برای شادی ما بهتر نیست؟
و میگویند که آیا طبق تصور شما که بر ماست که خدا شکر نماییم، آیا خداوند را به شکر ما نیازی هست؟
بلکه همهی این امور پوچ است. تا آنجا که بر سر خویش «تفیلین» (تعویذ آیات تورات) نمیگذارند و چون از ایشان علت را بپرسند، پاسخ میدهند که آیا دستور بستن تفیلین غیر از این است که در تورات آمده: «و این مطالب برای تو به عنوان یادبود بین چشمانت باشند»، و از آنجا که هیچ یادبودی برای ما بهتر از این نیست که در روز چندین بار ذکر خدا را بر لب آوریم، و این ذکری بسیار بهتر و شایستهتر از آن است.
و آن کتب را در دست میگیرند و این مطالب را در آن میجویند و میگویند این است تورات حقیقی.
و مؤمنان حقیقی تورات در اثر سخنان ایشان، خود را مخفی میدارند زیرا در دل خویش آن قوت را ندارند که با آنان حتی یک کلمه سخن گویند تا چه رسد به آنکه مطالب کهنی که در سنت قدما وجود دارد را بازگویند و قلبهایشان امکان صحبت و بر زبان راندن آن مطالب را ندارد.
به همین سبب است که بسیاری از تعالیم تورات در میان یهودیان فراموش شده است.
سرانجام خداوند روح جدیدی در آنان دمید و مردم مخیر شدند که به دنبال معرفت خالق حقیقی جهان گشتند و اینک مطالبی از حکمای دین ما درک میکنند که کمی بیدار کننده است.
اما هنوز هم عدهای مردم هستند که (به نشانهی شرک) بر سکوهایی قربانی و بخور میگذرانند، و اصلاً افکارشان را رها نمیکنند و بر همگان واجب است که از تورات اطاعت کنند، توراتی که موسی به عنوان میراث یعقوب به ما حکم نموده است».
27. Enneads
28. در میشکنها عِدوت یا مسکن شهادت خود (Ms. Berlin, f.32a). در این قطعه به طور مبهم به موره صدیق، استاد صادق، نسبت داده میشود. شاید به این خاطر که او نمیخواست نام ارسطو را در چنین موارد مهمی ذکر کند.
29. godhead
30. اشناین شنایدر که تواناییهای موسی دلئون را دستکم میگرفت، با لخنی گزنده گفت:
"Wie Unser Gewissenlosser Buecher Fabrikant Ueberhaupt Gerne Sich in Moralisation Ergeht"
مقایسه کنید با فهرست دستنوشتههای عبری او در برلین (vol.II, p.39 (1897)). این موضوع لحن سادهاندیشانه جان اهل اسکیتوبولیس (Scythopolis) (حدود 540) اولین مفسر یونانی دیونسیوسی را به یاد ما میآورد که دربارهی دیونسیوس آریوپاگوس گفت: «عجب فردی است با جنبههای گوناگون که با نامهای افراد مقدس گوناگون با مسیحیان ارتباط برقرار کرد. به دروغ مطالبی گفت و همچنان فردی مقدس و نویسندهای فرهیخته است».
وبسایت 118 سفر: برخلاف باور درصد بالایی از مردم، سفر تنها به معنای بازدید از مکان های شناخته شده و مورد پسند عموم نیست بلکه بهتر است همچون فرصتی ویژه برای جست و جوی نقاط خارق العاده و هیجان انگیز دنیا، به آن نگاه شود.
از این رو لیستی از مکان هایی که کمتر مورد بازدید قرار می گیرند را ارائه می کنیم، دسته ای از این ها ممکن است مناظر طبیعی باشند و یا ساخته ی دست بشر و حتی دیدنی های پنهان.
لازم به ذکر است که محل های اشاره شده در این لیست از گزارشی به نقل از TripAdviser برداشت شده اند و از بیشترین شمار بازدید کنندگان تا کمترین آن ها رتبه گرفته اند. با ما همراه باشید.
9
همان طور که دیدیم، رابطه میان عرفان عرشی و مکاشفهای بسیار نزدیک است، اما رابطهی میان معادشناسی و کیهانآفرینی یعنی مبدأ و معاد اشیا در آثاری که به دست ما رسیده به هر صورت نسبتاً سست و ناپایدار است. از این لحاظ، عرفان مرکاوانه تنها با اشکال غیر یهودی عرفان گنوسی، بلکه با عرفان قبالا در دورهی بعد که رابطهی میان مبدأ و معاد بسیار نزدیک است، نیز تفاوت دارد. علاوه بر این، قطعات نسبتاً پراکنده دربارهی این موضوع، با نام تأملاتی در باب معسه برشیت (واقعهی آفرینش) (1) بیشتر کیهانشناسی (2) است تا کیهانآفرینی، به عبارت دیگر، اگر ما اجازه داوری و اظهارنظر داشته باشیم، تأکید بر روی شناخت نظام کیهان است نه شیوهی پیدایش آن، که نقش بزرگی در اسطورهشناسی عرفای گنوسی ایفا میکند. انسان باید کتاب بارَیتا در باب خلقت (3) که بخشهایی از آن متعلق به این دوره است را فقط بخواند، تا با خواندن آن نسبت به این تفاوت میان تأمل عرفان مرکاوا و ویژگی عرفان گنوسی به معنای اخص (4) آگاه شود، هر چند تحریر این کتاب نسبتاً جدید و ارتباطش با عرفان مرکاوا روشن است. دلیل آن روشن است: قلمرو «کمال اعلی» الاهی، یعنی پلِرومای (5) عرفای گنوسی، که به طور شگفتانگیزی توالی آئونها (6) را آشکار میسازد، با مسئلهی خلقت و پیدایش کیهان ارتباط مستقیم دارد، در حالی که از نظر عرفای مرکاوا که جهان عرش را جایگزین پلورما و آئونها میکردند، این مسئله اصلاً مشکلساز نبود. اجزای تشکیل دهنده جهان عرش: یعنی حشمل، (7) اُفَنیم، (8) حیوت، (9) سرافیم (10) و غیره را دیگر نمیتوان واقعاً برحسب مفاهیم کیهانآفرینی تفسیر کرد؛ همانطور که دیدهایم، تنها حلقهی پیوند میان جهان عرش و مسئلهی خلقت، اندیشهی پرده و حجاب کیهانی بود. در اینجا ما یکی از مهمترین نقاط افتراق میان عرفان مرکاوا و عرفان قبالا را داریم؛ عرفان قبالا به خاطر علاقهی مجدد به تأمل نظری صِرف دربارهی کیهانآفرینی، که بیشتر حال و هوای کاملاً گنوسی داشت، متمایز میشود. در آثار اولیه - مسلماً در طی دورهای که متون هخالوت شاخص آن است - مسائل نظری هیچ جایگاهی ندارد؛ حال و هوای آن توصیفی است نه تحلیلی، (11) و این امر به ویژه در مورد مهمترین مسائل این عرفان صادق است. با وجود این، امکان دارد که در همان آغاز یک دورهی تأمل نظری وجود داشته است، و احتمال دارد که عبارتی مشهور در میشنا که سؤالات: «چه در بالاست و در پایین چیست؟ در گذشته چه بوده و پس از این چه خواهد بود؟» را ممنوع کرده است، اشاره به تأمل نظری دارد که شیوهی عرفای گنوسی است که در پی شناخت این بودند که «ما که هستیم، و چه شدهایم کجا بودیم یا کجا قرار داده شدهایم، به کجا میشتابیم، و از چه نجات مییابیم». (12)10
نمونه مشابه گرایشهای نظری عرفان گنوسی که ارتباط تنگاتنگی با عرفان مرکاوا داشت، در نوشتههایی موسوم به معسه برشیت گروهبندی شدهاند کتاب سِفِر یِصیرا (22) یا «کتاب آفرینش» در زمرهی این نوشتههاست، که رویکردی نظری دربارهی مسائل کیهانشناسی و کیهانآفرینی دارد. (23) هر چند احتمال دارد، دارای افزودههایی از دورهی بعدی باشد اما پیوند آن با نوشتههای مرکاوا، حداقل از حیث واژگان و سبک نگارش تقریباً روشن است. این اثر که در زمانی بین قرن سوم تا ششم احتمالاً نوشته شده، دارای سبکی موجز و مختصر است؛ حتی کاملترین نسخههای مختلف از 1600 واژه تجاوز نمیکند. از لحاظ تاریخی، این اثر قدیمیترین متن عرفان نظری موجود است که به زبان عبری نگاشته شده است. به نظر میرسد که مؤلف از مکاشفهی عرفانی به عنوان یک منبع الهام گرفته، تا جایی که ابهام و نامفهوم بودن متن، هر نوع قضاوتی را در باب این نکته مجاز میسازد. بنابراین، مایهی تعجب نیست که با اینکه سبک نگارش این اثر پرطمطراق و موجز، مبهم و دشوار و پیچیده است، فلاسفه و عارفان قبالای قرون وسطا هر دو به وضوح از این کتاب نقل قول میکردند. موضوع اصلی کتاب، اجزا و عناصر تشکیل دهندهی جهان است که در ده بنیان آغازین یا به قول کتاب ده سفیروت (24) و بیست و دو حرف الفبای عبری جستوجو میشود. اینها بر روی هم قوای سرّی را نشان میدهند که ترکیب و اتحاد آنها باعث مجموعههای مختلفی میشوند که در فرآیند کلّ خلقت قابل مشاهده هستند؛ این قوا «سی و دو راه سرّی حکمت» هستند، که خداوند به واسطهی آنها تمام موجودات را خلق کرده است. این سفیراها صرفاً ده حضرت، یا نمایانگر ده مرتبهی ظهور خود نیستند؛ موضوع به این سادگی نیست. بلکه «پایان اینها در آغازشان و آغاز آنها در پایانشان حضور دارد، همچون آتشی که به زغال تبدیل میشود دهان خود را ببند مبادا که سخن گوید و دلت را مبادا که بیندیشد». نویسنده پس از اینکه با جملاتی کم و بیش پیچیده و مبهم به تحلیل نقش سفیروت در نظریهی کیهانآفرینیاش میپردازد، یا به بیان دقیقتر راهحلی ارائه میدهد، به تبیین نقش و عاملیت حروف در خلقت میپردازد: خداوند آنها را بیرون کشید، جدا کرد، ترکیب کرد، سنجید، جای آنها را عوض کرد، و به واسطهی آنها کل جهان آفرینش و هر آنچه را مقرر شده است خلق شود، ایجاد کرده است». سپس نویسنده مبحثی را طرح میکند یا به عبارت دقیقتر به آشکار ساختن معنی سرّی هر حرف در سه قلمرو آفرینش میپردازد که برای او شناخته شده است: یعنی قلمرو انسان، جهان ستارگان و سیارات، و جریان توالی زمان در طول سال. در سراسر این اثر، تلفیق عرفان اعداد یونانی متأخر، و شاید حتی نوافلاطونی متأخر با شیوههای عالی و بدیع تفکر یهودی دربارهی رمز و راز حروف و زبان تقریباً روشن و واضح است. (25) این اثر، از عناصر عرفان مرکاوا نیز بیبهره نیست؛ به نظر میرسد که نویسنده در طلب عرش مرکاوا برای شرح تفکر کیهانشناختی خود است که بیتوفیق نیز نبوده است، زیرا حیوت در مرکاوا که جزقیال به توصیف آن پرداخته یعنی «موجودات زنده» ای که مرکاوا را حمل میکنند، علیالظاهر، از نظر او با سفیراها به عنوان «موجودات عددی زنده» مرتبط است. زیرا، در واقع، اینها همان «اعداد» خاصّی هستند که دربارهی آنهاگفته شده است: «آنها همانند پرتو نوری ظهور میکنند و تا بینهایت گسترده میشوند؛ و هنگامی که از خدا سریان مییابد و زمانی که به مبدأ خود باز میگردند، کلام خدا در آنها متجلی میشود؛ به امر خدا همچون گردبادی با شتاب سرعت میگیرند، و در برابر عرش او به خاک افتاده و سجده میکنند».11
از این رو هر چند عرفان مرکاوا در برخی موارد به سحر و جادوی صرف و ساده منحرف شد، در موارد دیگر به بازنگری و تفسیر مجدد اخلاقی روی آورد. در ابتدا، عروج نفس به هیچوجه پس از عمل توبه و ندامت تصور نمیشد، اما در دورههای بعدی افرادی مانند گائون یهودای بابلی (37) (قرن هشتم)، قول قدیمی تلمود یعنی «توبه عملی بزرگ است... زیرا که انسان را به عرش جلال و عظمت رهنمون میشود» را اشارهای به آن مطلب دانسته و پیشرفت جذبهآمیز از میان آسمانهای هفتگانه را پس از عمل توبه تصور کردند. (38) پیش از این، در یکی از رسالههای هخالوت، پنج قصر اول از قصرهای هفتگانه، که نفس انسان باید از میان آنها گذر کند، متناظر با برخی مقامات یا حالات تکامل اخلاقی در نظر گرفته شدهاند. از این رو حاخام عقیوا به حاخام یشمائیل میگوید: «هنگامی که به اولین قصر عروج کردم مؤمن (حسید) (39) بودم، در قصر دوم طاهر (طاهور) (40) بودم، در سومی پاکدل (یاشار)، (41) در چهارمی کاملاً با خدا (تامیم) (42) بودم، در پنجمی در پیشگاه خدای مقدس بودم، در ششمی با زمزمهی قدوشا (43) (تقدیسگویی سهگانه) (44) در پیشگاه آنی که با کلمه سخن میگفت و خلق میکرد، در مقابل آزار فرشتگان نگهبان محفوظ بودم؛ در قصر هفتم با تمام توانم سرپا ایستادم، و در حالی که تمام دست و پایم میلرزید، نیایش زیر را زمزمه کردم... «درود و ستایش بر تو باد که متعالی هستی، درود بر حضرت اعلی و متعال در تالارهای جلال و عظمت».پینوشتها
1. Maaseh Bereshith
2. cosmology
3. Baraitha on The Work of Creation.
4. چندین قطعه از تفسیر میشنایی بر واقعه آفرینش وجود دارد. الف) در کتاب رازیئِل، 1701 f.35a-36b. ب) تحت عنوان تفسیر کبیر بر سِفر پیدایش ed. Wortheimer, vol. 1, p. 1-31، ج) در پیوست یادنامهی کوهن به نام کثرت معجزات Ehone"s (1994), p.47-50، د) در گنجینههای مدفون «شیطر» vol.I, p. 182-187 به اهتمام L. Ginzberg"s,
5. Pleroma
6. Aeons
7. Hashmal
8. Ofannim
9. Hayoth
10. Seraphim
11. speculative
12. Cf. Mishnah Hagigah, II, 1, and The Excerpts Ex Theodoto of Clement of Alexandria ed. Casey (1934), 79.
13. Hagiyah, 126.
14. Middot
15. Aboth de Rabbi Nathan, ch.37.
16. Bahir
17. بنگرید به یادداشت شماره 35 [متن انگلیسی] سخنرانی اول. من ترجمه آلمانی آن را (Dasbuch Bahir) در 1923 منتشر کردهام.
18. Raza Raba
19. دانیال با عنوان اَلقومسی به این کتاب اشاره میکند. مقایسه کنید با:
J. Mann, Texts and Studiesin Jewish History, vol.II, p.76, 79 and by Hai Gaon.
بنگرید به صفحهی 21 گنجینهی علما دربارهی رسالهی حَگیگا، بخش پاسخها.
20. یکی از شاگردان الیعازر اهل ورمز در تفسیر خود بر شیعور قوما چندین بند از کتاب رازا ربا «راز بزرگ» را نقل میکند که من آنها را در نسخه دستنویس کتابخانه آنجلیک دُم، (Capua, no.27) و دیگر نسخههای خطی کشف کردهام. بخشی نیز در (New York, JThs 844 f. 100a-103a) آمده است. قطعات دیگری از رساله راز بزرگ در مجموعهای معروف به راز «مِرکاوا» (مرکبه) در (Ms. Milano, 57, f.20) یافت میشود.
21. termini technici
22. Sefer Retsirah
23. منابع فراوانی درباره این کتاب وجود دارد. بنگرید به مقالهی: Jezira in EJ, vol.IX, col. 104-111 که در آنجا یادداشتهای کتابشناختی داده شده است. ترجمهها و تفسیرهای انگلیسی و. وستگاف (1893) (Westcott) و کا. استنرنیگ (K. Stenring) (1923) شامل برخی عبارات غیر واقعی هستند.
24. Sefiroth
25. ل. بیک (L. Baeck) کوشیده است نشان دهد که کتاب آفرینش اقتباس یهودی برخی اندیشههای اساسی پروکلوس هستند همانطور که کتابهای دیونیسیوس آریوپاگوس اخذ و اقتباس مسیحی آن محسوب میشوند. بنگرید به:
MGWI, vol.70 (1926), p.371-376, vol.78(1934), p.448-455.
اما دلیل او قانع کننده نیست هرچند نظریات او فریبنده و جذاب است. پل کراوس (Paul Kraus) به برخی از تشابههای جالب میان کتاب پیدایش و نخستین متصوفه گنوسی اسلامی از کتاب آثار جابر ابن حیان (Paul Kraus, Jabir ibn Hayyan, vol.II (Cairo, 1942), p.266-268) اشاره میکند.
26. این کلمات و عبارات عبارتند از سفیروت (مظاهر دهگانهی) نیستی، مرزهای کج هستند که در عبری معنای درستی ندارند، یا کاربرد معنای عمق به معنای بنیان هستند. به نظری حروف اساس (پایه) تقلیدی از معنای دوپهلوی واژه یونانی stoicheia است که هم به معنای عناصر است و هم حروف.
27. Sepiroth Belimah
28. در هگادای قدیم، عبارات و بندهایی وجود دارد که در آنها پیوند میان آفرینش و حروف تورات و نیز بر قوای سری انسان تأکید میشود. بنگرید به:
Cf. Berakhoth, 55a, Sanhedrin, 65b, Aboth de-Rabbi Nathan ch 39 (ed. Schechter, p.116); Midrash Tehillim, ed. Buber, 17a.
سفر یِصیرا حروف عبری و ترکیبات آنها را به عنوان قوای کیهانی در نظر میگیرد. یعنی یک نظریه اساسی درباره کاربرد جادویی کلمات و اسماء.
29. عبارت عبری پوششِ آن نام با عبارت سریانی لباس آن نام اعظم در (غزل غزلهای سلیمان 39: 7) تطبیق میکند. پولس در رساله به رومیان (رومیان 13: 14) نیز میگوید: عیسی مسیح پروردگار را بپوشید این بسیار فراتر از کاربرد مشابه پوشید در کتاب مقدس عبری است.
30. این آیین که در سفر ملّبَس توصیف میشود در بسیاری از نسخههای دستنویس وجود دارد، مثل
Sasoon 290 f.311 f.; British Museum 752 (Cf. details in Margoliouth"s Catalouge p.38). Cf. also note 112 to Lecture IV.
31. Sar Torah
32. بنگرید به هخالهای بزرگ، فصول 27-30 و برخی قطعات ارزشمند در (Ms. Oxford, 1531).
33. Harba de-Moshe
34. Hardalah of Rabbi Akiba
35. Shimmushe Tehillim
36. کتاب شمشیر موسی نخست توسط گاستر (1896) منتشر شده است. بیشتر این نوشتهها در نسخههای دستنویس: سفر یاشار (کتاب راست)؛ تفکیک (Cf. Noteloo)؛ کتاب تفکیک ربی عقیوا (Sassoon, 290, p.302ff)؛ کتاب بهرههای تورات و مزامیر داود؛ کتاب نیایشهای راو «همونا»ی بزرگ، رسالهی مقاماتی که به آدم اول داده شدند که از این آثار اخیر نسخه خطی بسیاری وجود دارد دربارهی کتاب بهرههای مزامیر داود بنگرید به:
M. Grunwald in uiteilungen der gesellschat für Judische volksk unde no.x, p.81-98 (1902) p.91ff به ویژه Joshua Tranchtenberg, Jewish Magic and Superstition (1939), p.108-113.
و ترجمهی آلمانی کاملی از کتاب بهرههای مزامیر داوود، توسط G. Selig به سال 1788 ارائه شده است و ترجمهی انگلیسی آن توسط L. Weber از روی ترجمه آلمانی در لندن سال 1880، منتشر شد.
37. Babylonian Gaon Jehudai
38. Cf. Aptowitzer in Hebrew Union College Annual, vol.VIII/IX. p.397, on Posikta Rabbati, ed. Friedmann, 185a
39. Hasid
40. Tahor
41. Yashar
42. Tamim
43. Kedushah
44. The Trishagion
45. در نسخه Ms. Oxford, 1531, f.52a نقل است: «حاخام یشمائیل گفت از حاخام عقیوا پرسیدم فاصلهی هر پل تا پل بعدی چقدر است؟ حاخام عقیوا فرمود: اگر قلب تو مملو از خلوص و تقوا شود آنگاه فاصله آسمان را خواهی یافت. به او فرمود هنگامی که به هخال اول عروج کردم، حسید (پارسا) بودم، در هخال دوم طاهر بودم، در هخال سوم پاکدل در هخال چهارم کامل بودم در هخال پنجم در حال تقدس در محضر خدای مقدس بودم، در هخال ششم، با زمزمهی قدوشا (تقدیس) در پیشگاه آن حقیقی که با امرش همه چیز را آفرید، در مقابل آزار فرشتگان نگهبان محفوظ ماندم، در هخال هفتم با تمام توانم سرپا ایستادم و در حالی که تمام دست و پایم میلرزید نیایش زیر را زمزمه کردم: درود و ستایش بر تو باد که متعالی و حیّ و قیوم هستی که خالق آسمان و زمین هستی، هیچ موجودی غیر از تو تا ابد باقی نیست. فرشتگان همواره به ذکر تو مشغول و اعمال پرشکوه تو در زمین مشهود است. ای قادر توانا،ای خالق اشیا، ای رب جلیل، ای مجبوب بیهمتا، صاحبان قدرت در محضر تو هیچاند و به قدرت تو اقرار دارند که افعال تو به درستی و راستی انجام میشود. با راستی و عدالت در جهان عمل میکنی. و به پاکی و صداقت اسم مبارکت مرا از خویش رهایی ده و برکات جلال خویش را تا ابد بر من ارزان دار. همواره به ذکر نام تو مشغولم. درود و ستایش بر تو باد ای پروردگار جلیلُالنام در تمام تالارهای اعلی مبارک هستی».
46. Jos, Stoffeis, Die Mystische Theologie Makarius des Aegvpters (1908), p.79.
در جنبش قبالای اسپانیایی روح همچون عرش خداوند تصویر میشود، نیز بنگرید به Tikkune Zohar (1558), f.3b: «پاک و مقدس است اسم اعظم خداوند که بر نفس سریان یافته است و برای او یک عرش اعلی پدید آمده است».
47. Simeon ben Lakish
48. Gen. Rabba ed. Theoder, p.475, 793, 983.
وبسایت روزیاتو: بنای معماری را که در فهرست بهترین های جهان قرار گرفته اند را به پنج بخش تقسیم و تا کنون بخش های اول، دوم، سوم و چهارم آن را مورد مطالعه قرار دادیم. اکنون به ۲۰ بنای نخست که احتمالا پرهیجان ترین بخش این بناها هستند می پردازیم.
20- «خانه اپرای اسلیک» در اسلو که متشکل از ۱۰۰۰ اتاق است.
10
بدیهی است همانطور که نمیتوان بدون تحقیق کامل و دقیق به این سؤال پاسخ داد که زُهر، به عنوان اثری ادبی، چه وقت و چگونه نوشته شد، حل این معما که موسی دلئون نویسندهی واقعی زهر باشد بدون بررسی و تحلیل دقیق تمام عوامل دخیل، امکانپذیر نیست. با وجود این، میتوان نتایجی را که به آن دست یافتهام به صورتی نسبتاً موجز و کوتاه خلاصه کرد.11
اگر تمام این واقعیات و نیز برخی اشارات در آثار موسی دلئون به منابع عرفانیاش به درستی مورد توجه قرار گیرد دیگر چیزی باقی نمیماند مگر اشارت پنهانی او به اینکه نویسندهی واقعی خود اوست. از اینرو خود وی، در سال 1290 در کتاب نفس عاقله (20) اظهار میدارد: «همین اخیراً چشمهی عرفان در این سرزمین جاری شده است»، (21) که اشارهای روشن به نشر تازهی برخی از نوشتههای زُهر است. اما جالبترین اشارات از این نوع را میتوان در رسالهی میشکَن ها-عِدوت که در سال 1293 نوشته شد، یافت؛ من مهمترین فقره را، به صورت لفظ به لفظ تا جایی که ممکن باشد از آن نقل خواهم کرد، عبارتی که نظیر بسیاری از موارد دیگر، از توجه نویسندگان در باب این موضوع به دور مانده است. در عبارتی که او به نظریهی ثنوی گِهِنّا (22) میپردازد که قرابت نزدیکی با نظریهی بهشت ثنویت دارد، اظهارات گوناگون زهری خود را در این خصوص به صورت ذیل شروع میکند:پینوشتها
1. کلمه «هیتعُورِر (برانگیختن، بیدار کردن)» به عنوان فعل متعدی؛ صورتهایی مانند هیبصَیَّر (تصویر کردن)، هیتسَدِر (مرتب کردن) و غیر آن؛ کاربرد وجه مصدری مصدر مانند («او... یگانه نقطهای است که از آن تمام هستیها متسلسل میگردند» که در زُهر بسیار معمول است)؛ تلاش در پی؛ با آن نام صعود کرد به این معنا که به اسم، کسی را صدا زد؛ تأیید نزاع در معنای رفع نزاع «رفع منازعه»؛ خطایی نزد من و بسیاری از ساختهای نادرست دیگر با اِصِل (نزد) (مقایسه کنید با یادداشت 40)؛ برگشت به جای برگرداند. اینها تنها برخی مثالهای بارز است که همه آنها در زُهر یافت میشود.
2. Sefer Ha-Rimon
3. A. Jellinek, Moses de Leon und Sein Verhaeltnis Zum Zohar (1851), especially p.24-36.
4. از این رو حکایت تمثیلی در (Zohar, I, 170a) در میشکنها عِدُوت (مسکن شهادت) در (Ms. Berlin Or. 833 f.59b) به کار میرود و «تصحیح میشود» تا به عنوان تمثیلی برای آشنا شدن نفس با جهان دیگر مورد استفاده قرار گیرد.
5. cosmic symolism
6. میشکَنها عدوت (مسکن شهادت) f.35f در مقایسه با: Zohar, I, 20a and Zohar Hadash, f.71a.
7. ل. گینزبرگ اشاره کرده است (Legends of The Jews, vol.VI, p.123) که زُهر (III, 184b) از تبیین ابن میمون از یادوعَ (معلوم) در تفسیر خود در رسالهی سنهدرین میشنا استفاده کرده است. دقیقاً همین قطعه است که موسی دلئون در واقع در بررسی خود دربارهی جن و غیبگو در سفر هاریموُن (کتاب انار) آن را نقل میکند.
8. Pesikta
9. tabernacle
10. Pesikta de-Rab kahana, ed. Buber f.6a.
««و واقع شد در روزی که موسی پایان داد»، واژهی عبری «حَکُّوت» (پایان داد یا کامل کرد) شبیه واژهی آرامی «کَلتا» (عروس) است، لذا این آیهی عبری در زبان آرامی چنین ترجمه شده است که «در روزی که عروس به حجله صعود کرد»».
11. در سفر هار یموُن (کتاب انار) (Ms. British Museum, f.6) او همهی موضوعات و تداعیهای اندیشه را که در قطعهی مورد بحث دربارهی موسی، مرد خدا، خانهی آقایش مَطُرونیتا را نورانی کرد در پسیقتا (Zohar, I, 236) وجود دارد، نقل میکند. به خصوص پیوند شگفتانگیز با سفر اعداد، باب سی، آیه 14 در هر دو قطعه بسیار جالب است.
12. این تصور مورد علاقهی جلینک بود و گرتس (vol.VII, p.200 (1894)) آن را اخذ کرد. نقل قولهای موسی دلئون از کتاب حنوخ در مجموعهی سفر هاریموُن (کتاب انار)، در اصل گَن عِدِن (باغ عدن، بهشت) (f.115a ff(1860)) و تا حدی در Beth Ha. Midrash III, p.195-197 جلینک چاپ شده است.
13. مقایسه کنید با دستنوشتهها در قبالا اثر بنده.
14. Responsa
15. Hai Gaon
16. در پاسخ به این پرسش در ابواب توبه (no.80) یافت میشود. کتاب اسرار در باب چندین فرمان که بخش دوم کتاب حکمت نفس را تشکیل میدهند در دو روایت موجود است. یکی چاپی در اثر موسی دلئون که فقرهای از آن نقل میشود که با نام «اسم استادان ما که خدایشان بیامرزد»، بخش 12 آمده است. نسخهی دیگر به شکل نسخه خطی که سالیانی بیش در تملک آقای یعقوب صوی ژوسکوویچ در زلای (Jacob Zevi Joskowitz) لهستان وجود داشت که از زبان ربیهای گائون نقل میکند! «در سخنان شیخ ما جای گائون (یادش نیکوباد) دیدم که این مطلب بدین صورت نقل شده است: تا زمانی که گوسفندان در صحرا هستند و خرس و شیرها در آنجا چوپان باید حافظ آنها باشد همین که آنها را وارد شهر در آغل کرد دیگر محافظت ضرورتی ندارد».
17. David Luria, گفتاری دربارهی قدمت کتاب زُوهَر , ch. II (1856 and 1887).
18. Zohar, III, 184b.
از کتاب ادوات جادوگری نقل میکند موسی دلئون افسانهی دیگری دربارهی این Kasdiel در اسرار خروج از مصر، (Ms. Sohazleos, f.82a) روایت میکند.
19. اشارهی کوتاه در زُهر (I, 15b) به سه حرف صدادار «حُولام (صدای اُ)، شوروق (صدای اوو)، حیریق (صدای ایی)»، به طور کامل در سفر هار یمون (کتاب انار) بسط مییابد. برای نمونهی دیگر مقایسه کنید با: Jellinak, Moses de Leon, p.37.
20. Book of The Rational Soul
21. کتاب نفس حکمت، بخش 12: (آثار آسمانی): «اندکی از این اسرار (سِرّ زن برادر متوفای بدون فرزند) بر روی زمین باقی مانده است».
22. Gehenna
23. Ms. Berlin Or 833, f.51a/b.
در همان متن دو قطعهی زیر را در (f.52b-53a) میخوانیم (یعنی در شروع شرح وی بر باغ عدن): «از این رو حکمت از میان ما رخت بربست و انواع عقیدهها رواج یافت و پس از چند نسل در پی باطل رفتند و از مطالب نادرست مانند مثلهای یونانیان بهره جستند، و بدین ترتیب از راه پیشرفت بازمانده رو به سوی قهقرا شدند، همانطور که قبلاً همهی این مطالب را در مقدمهی کتاب باغ انار بیان داشتم».
24. Ibid, f.58b.
25. Jellinek, Mosas de Leon, p.21.
26. قطعهی بسیار جالب زیر به زبان عبری در سفر هارِ یموُن (کتاب باغ انار) (Brit. Mus. f.107-108a) آمده است: «کسانی را مشاهده کردم که شبانهروزی در تحصیل تورات و گفتار حاخامهای مان (یادشان بخیر) مشغول هستند و خداوند را با قلبی طاهر و به گونهای شایسته عبادت میکنند، و حال آنکه امروزه شاگردان مکاتب یونانی آمدهاند که در برابر خداوند بایستند و شیطان نیز در میان ایشان حضور یافته و موجب شده که سرچشمهی آب حیات را ترک کرده و به کتب آنان (یونانیان) مشغول گردند و افکارشان به دنبال آنان کشیده شود تا حدی که گفتارهای تورات و احکام شرع را ترک کرده و دنبال اقوام غیر روند و چنان تصور کنند (صفحه 108 الف) که طبق معیارهای ظاهریشان، گفتار حاخامهای مان (یادشان بخیر) کذب است.
و اینک نه سخنی هست و نه پاسخی، زیرا این دورافتادگان همان یونانیان و یاران ایشان هستند که روح الاهی دیگر در میان ایشان جای ندارد به حدی که دیگر به مردمی دیگر مبدل گشتهاند، بر تعالیم نخستین و بر راههای نیکی که پیش از این میپیمودند، تردید و شک دارند، سخنان حاخامهای مان (یادشان بخیر) را مسخره میدانند و آن را سبک میشمارند، به غیر از زمانی که با جمع مردم روبهرو میشوند میگویند که چون به طریق زهد و تقوا میروند و بدین سبب در حضور جمع مؤمنان از حاخامهای مان (یادشان بخیر) به زشتی سخن نمیگویند زیرا که آنها اکنون درگذشتهاند، و نه به دلیل دیگر؛ و چنین میاندیشند که تمام سخنان آنها (حکما) ابلهانه است. تا آنجا که زمانی که در خلوت گرد هم آیند، کلام یونانیان و اصحاب آنان را به استهزاء یاد میکنند.
و باز، بار دیگر میدیدم که آنان در ایام عید سوکوت (جشن سایهبانها) چون به کنیسه حاضر میگردند و میبینند که عابدان خداوند با «لولاو»ها (بستهی شامل بالنگ و برگهای مورد و نخل و بید) به گرد تورات طواف میکنند، میخندند و آنان را ریشخند میکنند و میگویند عجب مردم نادان و احمقاند. حال آنکه خود نه لولاو دارند و نه بالنگ، و با طعنه میگویند مگر نه اینکه تورات گفته است که حکمت در دست گرفتن لولاو چنین آیهای است: «هفت روز در حضور خداوند خالقتان شادی کنید»، آیا میپندارید که این گیاهان برای ما شادی میآورد؟ آیا آلات نقره و طلا و لباسهای فاخر برای شادی ما بهتر نیست؟
و میگویند که آیا طبق تصور شما که بر ماست که خدا شکر نماییم، آیا خداوند را به شکر ما نیازی هست؟
بلکه همهی این امور پوچ است. تا آنجا که بر سر خویش «تفیلین» (تعویذ آیات تورات) نمیگذارند و چون از ایشان علت را بپرسند، پاسخ میدهند که آیا دستور بستن تفیلین غیر از این است که در تورات آمده: «و این مطالب برای تو به عنوان یادبود بین چشمانت باشند»، و از آنجا که هیچ یادبودی برای ما بهتر از این نیست که در روز چندین بار ذکر خدا را بر لب آوریم، و این ذکری بسیار بهتر و شایستهتر از آن است.
و آن کتب را در دست میگیرند و این مطالب را در آن میجویند و میگویند این است تورات حقیقی.
و مؤمنان حقیقی تورات در اثر سخنان ایشان، خود را مخفی میدارند زیرا در دل خویش آن قوت را ندارند که با آنان حتی یک کلمه سخن گویند تا چه رسد به آنکه مطالب کهنی که در سنت قدما وجود دارد را بازگویند و قلبهایشان امکان صحبت و بر زبان راندن آن مطالب را ندارد.
به همین سبب است که بسیاری از تعالیم تورات در میان یهودیان فراموش شده است.
سرانجام خداوند روح جدیدی در آنان دمید و مردم مخیر شدند که به دنبال معرفت خالق حقیقی جهان گشتند و اینک مطالبی از حکمای دین ما درک میکنند که کمی بیدار کننده است.
اما هنوز هم عدهای مردم هستند که (به نشانهی شرک) بر سکوهایی قربانی و بخور میگذرانند، و اصلاً افکارشان را رها نمیکنند و بر همگان واجب است که از تورات اطاعت کنند، توراتی که موسی به عنوان میراث یعقوب به ما حکم نموده است».
27. Enneads
28. در میشکنها عِدوت یا مسکن شهادت خود (Ms. Berlin, f.32a). در این قطعه به طور مبهم به موره صدیق، استاد صادق، نسبت داده میشود. شاید به این خاطر که او نمیخواست نام ارسطو را در چنین موارد مهمی ذکر کند.
29. godhead
30. اشناین شنایدر که تواناییهای موسی دلئون را دستکم میگرفت، با لخنی گزنده گفت:
"Wie Unser Gewissenlosser Buecher Fabrikant Ueberhaupt Gerne Sich in Moralisation Ergeht"
مقایسه کنید با فهرست دستنوشتههای عبری او در برلین (vol.II, p.39 (1897)). این موضوع لحن سادهاندیشانه جان اهل اسکیتوبولیس (Scythopolis) (حدود 540) اولین مفسر یونانی دیونسیوسی را به یاد ما میآورد که دربارهی دیونسیوس آریوپاگوس گفت: «عجب فردی است با جنبههای گوناگون که با نامهای افراد مقدس گوناگون با مسیحیان ارتباط برقرار کرد. به دروغ مطالبی گفت و همچنان فردی مقدس و نویسندهای فرهیخته است».