الف) طرح مسئله (2)
1.ناکار آمدی حقوق کلاسیک یهودی و ناتوانی آن در غلبه بر مشکلات اجتماعیِ مربوط به جرم و مجازات شهرهی خاص و عام است. نمونهی آن این قاعده است که هیچکس را نمیتوان به سبب جرمی محکوم کرد مگر اینکه [پیش از ارتکاب] به متهم اخطار داده شده و در همان لحظه وی آن را رد کرده باشد. (3)ب. رویکرد ربی نیسیم (رن)
با نظریهی ربی نیسیم اهل گروندی (23) (رَن) (24)، تلموددان اسپانیایی در قرن چهاردهم، آغاز میکنیم. وی در موعظهای کوشید تا تناقض بین مخالفت سموئیل نبی با انتصاب پادشاه و امر مقرر در سفر تثنیه مبنی بر انتصاب پادشاه را رفع کند. (25) ربی نیسیم در خلال بیاناتش بین قانون و آیین دادرسیِ مجموعه قوانین جزایی اصیل (کتاب مقدسی – تلمودی) (میشپاط اَمیتی صودِق بِعَصمو (26)؛ «قانون معتبر ذاتاً عادلانه») و بین اجرای عدالت جزایی از سوی پادشاه (هیدور همدینی (27)؛ «حفظ قانون و نظم») تفاوت قائل میشود. وی میگوید:ج) قانون یهودی به عنوان نیروی آموزشی
میتوان در قانون راجع به پسر سرکش و فتنهانگیز تأییدی بر نظریهی ربی نیسیم یافت. تفسیر مضیق این قانون کل «قانون» را بیاثر کرده است.د) ساختار اساسی نظام قضایی براساس حقوق یهود (59)
با این حساب، حقوق یهود چگونه بر جرم فائق میآید؟ افزون بر «1» حقوق کلاسیک که کارکرد اصلی آن، چنان که ملاحظه کردیم، معنوی و تعلیمی است، مجموعهی قوانین یهودی سه صلاحیت قضایی کیفری دیگر را در کنار هم در نظر میگیرد: «2» دادگاههای حاخامی (60) که در حالت اضطرار صلاحیت قضایی دارند؛ «3» قانون پادشاه، علاوه بر قدرت سلطنتی برای مجازات فتنهانگیزی و خیانت به کشور؛ و «4» دادگاه آسمانی (61) که مجازات الاهی را تعیین میکند (و خواننده نباید با آن با بیاعتنایی برخورد کند).به چند نکته باید توجه کرد:
1)«دادگاه»، که گاهی «سنهدرین» نامیده میشود، قوانین رسمی کتاب مقدس را، آن گونه که سنت شفاهی آن را تفسیر کرده است، به کار میبرد. همین قانون است که رَن آن را میشپاط آمیتی صودِق بِعَصو («قانون معتبر ذاتاً عادلانه») (62) میخواند – یعنی حقوق کلاسیک یهودی. این قانون در بندهای 1 و 2 از متنی منتخبِ ابنمیمون ارائه شده است.هـ) حقوق کیفری یهودی در شکل کامل آن
در نقل قول از ربی نیسیم، که پیشتر در بخش (ب) گذشت، اشاره شد به تیقون هسیدورهمدینی (83)، که همسنگ عدالت کیفریِ دیگر نظامهای حقوقی است. حفظ قانون و نظم – دستگیری مجرمان، کیفرخواست بر ضد آنان، پیگرد، حکم و مجازات – چنانکه قوانین غیردینی آنها را به رسمیت میشناسند، با توسل به قدرت قانونی پادشاه یا اختیارات اضطراری دادگاهها تحقق مییافت – دست کم عقیدهی دانشمندان هلاخایی چنین بود.و) دادگاه آسمانی
این گمراه کننده است که اجرای عدالت کیفری یهودی را به دو نهاد، یعنی دادگاه (که قانون تورات را اجرا میکند یا اقدامات اضطرای را به عمل میآورد) و پادشاه، محدود کنیم، بدون اینکه از بازوی سوم نظام قضایی، که هم عرض آنها است، یادی کنیم. یعنی دادگاه آسمانی که ریاست آن را خود خداوند عدالت بر عهده دارد. هنگامی این محکمه (به طور خاص و نه فقط) دست به کار میشد که دو نهاد دیگر نمیتوانستند یا نمیخواستند با جرم مقابله کنند.ز) یادداشت پایانی
نقش مجازات در حقوق کیفری کلاسیک یهودی، تورات – قانون، نقشی است قدسی، رازورانه و آموزشی؛ هدف آن ارتقای معنویت آدمی و نزدیک کردن او به شریعت خدا است.پینوشتها:
1.Aaron Kirshenbaum؛ استاد حقوق یهودی، فلسفهی حقوق و حقوق رومی. وی به مدت یازده سال در حوزهی علمی الاهیات یهودی در آمریکا به تدریس تلمود پرداخته است. برخی از آثار مهم او عبارتاند از:
-Self-incrimination in Jewish Law;
-Equity in Jewish Law;
-The Criminal Confession in Jewish Law.
2.این نوشته ترجمهای است از:
Aaron Kirschenbaum, “The Role of Punishment in Jewish Criminal Law: a Chapter in Rabbinic Renological Thought”, Martin P. Golding (ed.) Jewish Law and Legal Theory, Dartmouth, pp. 451-71.
اصل عبری این مقاله در شمارهی 12 مجلهی حقوقی دانشگاه تلآویو (سال 1987) در صص 253 – 266 به چاپ رسیده است.
3.Maimonides, Judges, sanh. 12:12.
4.Ibid., “Testimony” 4:1 .
5. Rabbi Simeon b. Shetah؛ (قرن اول ق م). وی که یکی از سرشناسترین عالمان یهودی در دورهی معبد دوم است، ریاست سنهدرین را به عهده داشت. وی در امر رسیدگی به دعاوی مستوجب اعدام بسیار سختگیر بود و شواهد و قرائن را به هیچ وجه برای اثبات نمیپذیرفت. نقل است که وی روزی مردی را دید که با شمشیر برهنه دیگری را تعقیب میکرد. آن دو درپی هم داخل خرابهای شدند. شیمعون چون سر رسید دید که مردِ تعقیب کننده با شمشیری خونآلود در آنجا حضور دارد و فرد دیگر کشته شده است. با این همه، چون شاهدانی که وقوع جرم را با چشمانشان دیده باشند وجود نداشتند، شیمعون تعقیب کننده را به مجازات مرگ محکوم نکرد. م.
6.Y. Sanh. 37b.
7.Maimonides, ibid., 5: 3.
8.Ibid., 9: 1;
ابن میمون برای هر گروه توضیح مفصلی آورده است.
9.M. Mak. 1:7; B. Yoma 83a; B. Yoma 18:30.
10.M. B. Y. Sanh. 4-5, Maimonides, Judges, “Sanh,a: 11-12
11. R. Eliezer b. Azariah
12.M. Mak .1:10.
13.Maimonides, ibid., 15: 10-13.
14.M. Mak., ibid.
15. E. g., Maimonides, Judges, Sanh., 18: 6.
16.E. g., R. Isaac b. Sheshet, Responsa Rivash II, 234-239. Cf. S. Assaf, Ha’onashim ohare Hatimat HaTalmud )Jerusalem: Sifriyah Mishpatit, 1922)
17. باید توجه داشت که هنگامی که اوضاع و احوال مؤید انحراف از قانون کتاب مقدس بود، فقط خود پادشاه یا خود دادگاه، مطابق تشخیص خود، میتوانستند حکم کنند.
18. به ادامهی مطلب در ذیل مراجعه شود.
19.برای نمونه بنگرید به:
P. Dykan (Dickstein), Criminal Law (Hebrew; Tel Aviv: Yavneh, 1966), 618; G. F. Moore. Judaism in the First Centuries of the Christian Era: the Age of the Tannaim (Cambridge: Harvard University Press, 1950) II. 187; B. bridge Cohen, “Evidence in Jewish Law”, Recueils de la Société Jean Bodin 16 (1965), III; H.H. Cohn, “The Penology of the Talmud”, Jewish Law in Ancient and Modern Israel (New York: Ktav, 1971),61 -62.
20. M. Eduy. 1:3; B. Suk. 28a; S. Mendelsohn, “Capital Punishment”, Jewish Encyclopaedia III, 558;
(سنتهای جزایی را ربیهایی محافظت کردند که یوسفوس قدمت آنان را تأیید کرده است.) برای مطالعهی بیشتر رک:
B. Rabinowitz – Teomin, “Capital Trials According to Torah Law and According to Royal Prerogative” (Hebrew), Hatorah Vehamedinah 2 (1952), 45-81.
21. ربی عقیوا مشتاقانه از شورش بَرکوخبا در مبارزه برای آزادی یهودیان از سلطهی رومیان حمایت کرد:
Y. Ta’an. 4:5; B. Sanh. 97b.
22.برای توصیف دقیقی از اصطلاح «هیلختا لمشیحا» [= قانون دوران ماشیح] رجوع شود به:
Talmudic Encyclopaedia (Hebrew), IX. 388.
23. Rabbi Nissim of Gerondi
24.Ran
25.Derashot Haran, ed. E.L. Feldman (Jerusalem: Makhon Shalem, 1977), 11, pp. 190-191.
این اثر را من [= آرون کرشنباوم] ترجمه کردهام. بحثهای جدید را بنگرید در:
Y. Ahituv, “The Ran and the Torah State” (Hebrew), Amudim (Tammuz, 1986), 256-260.
26. mishpat amiti tsodek be’atsmo
27. Hasiddur hamedini
28. Divine effulgence
29.به گفتهی اَبّایه (Abbaye) در Sanh. 51b رجوع کنید.
30. Non – rational
31. Divine Matter
32. non – pragmatic
33. non - utilitarian
34.Midrash Bereshit Rabbah 44:1;
ابنمیمون، دلالة الحائرین، 3: 26؛
Cf. Novellae Rashba, Bava Batra (Jerusalem, 1963), III, 120.
35.CF. M. Greenberg, “Some Postulates of Biblical Criminal Law”, Yehezkel Kaufman Jubilee Volume (Jerusalem: Magnes Press, 1960), 5, part II.
36. یعنی بین پایان کودکی تا بلوغ کامل سه ماه فاصله است و این حکم فقط در سن بین این سه ماه جاری است. م.
37.B. Sanh. 68b- 71b.
38. این گفتهی کتاب مقدس که: «تمامی اسرائیل چون بشنوند خواهند ترسید» به تبع ربی شیمعون باید به همین شیوه فهمیده شود.
Cf. B. sanh. 89a.
39. Rabbi Jonathan
40. ربی یهودا در یک نکتهی جزیی مخالفت میکند، اما به گونهای به «قانون» پسر سرکش و فتنهانگیز انتقاد نمیکند که آن را یکسره بیاثر کند؛
Cf. B. Sanh. 71a.
41. در تَنَخ: 13 – 19.
42.همان، برای یک بیان نو از نظریهی رن، مراجعه کنید به:
Rabbi J. B. Soloveitchik, Halakhic Man, trans. L Kaplan (Philadelphia: Jewish Publication Society of America, 1983), ch, VI.
43.گفتهی «آن را تفسیر کن و آنگاه جایزه بگیر» در متن جزایی دیگر نیز (B. Sanh. 51b) هست.
44.Cf. Maimonides’ Commentary to M. Hor. 3:8.
45.Maimonides’ Commentary to M. Abot. 2:1. Rabbenu Jonah, Shaarei Teshuvah, gate 3.
46. رک: مور (Moore)، منبع مذکور در پینوشت شمارهی 15 (ص 186 آن منبع)؛ ربی ام. فاینشتاین (M. Feinstein) همین ایده را در شکل دیگری بیان کرده است. رجوع کنید به:
Iggerot. Mosheh, H. MII. 68.
47.مقایسه کنید با: «ربی عقیوا میگوید... شما به خاطر زاویم [= ترشحات] مسئول نیستید» (M. Zav. 2:2)
48. Rabban Simeon B. Gamaliel
49. M. Mak 10:1. برداشت ما را مقایسه کنید با:
G. S. Blidstein, “Capital Punishment – the Classical Discussion”, Judaism 14 (1965), 163-167.
50. Maimonides, Tort, “Assault and Damage”, 1: 3.
مکتوبات – هلاخایی، قانونی و تاریخی – گسترده است و ارتباط مستقیمی با بحث ما ندارد.
51. leges imperfectae
52. ab initio
53.de facto
54.ذکر این نکته جالب است که تلمود این مسئله را که «آیا ما این قوانین را برای عصر مسیحایی مطالعه میکنیم؟» نسبت به آیین قربانی و قوانین جزایی مطرح نمیکند، گرچه عمل کردن به آنها منوط به بازسازی معبد است.
55. Cf. S. M. Paul, Studies in the Book of Covenant in the Light of Cuneiform and Biblical Law (Leiden: E. J. Brill, 1970), 122-123.
56. formalism
57.Rabbi I. Herzog, The Main Institutions of Jewish Law, I. Property (London: Soncino, 1980), “Appendix: Moral Rights and Duties in Jewish Law”, 379. Also: M. Silberg, “Laws and Morals in Jewish Jurisprudence” (translated with introduction by B. Porath), Harvard Law Review 75 (1961), 323, newly translated as chapter VI of Talmudic Law and the Modern State, Translated by B. Z. Bokser (New York: Burning Bush Press, 1973), 53-54.
58. محققان نقاد جدید، که به کتاب مقدس از یک دیدگاه کاملاً متفاوت مینگرند، به نتایج مشابهی رسی
عبارات مرتبط با این موضوع
حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش …حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش دوم شرایط قصاصوبلاگ تخصصی حقوق ایران حقوق ایران در برنامه جامع اقدام مشترک توافق هستهای راهکارهای کیفری برای مقابله سوالات حقوق جزای اختصاصی عدالتبا گذشت ماه از تاسیس این وبلاگ متاسفانه شاهد این هستیم که ساعتی پس از انتشار مطالب در جزوه فن ترجمه دکتر اموخته عدالتدر حال حاضر من دانشجوی دکتر آموخته هستم و کلاسهای ایشون رو یکی از موهبت های زندگی ام نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب …نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب شماره الی نظریه شماره معنای قسامه و قاعده لوث علم حقوقمعنای قسامه و قاعده لوث مقاله حاضر، به بررسی معنای قسامه و قاعده لوث و موارد کاربرد آن موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای …موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای قرآن و علوم گروه قرآن و علم مرکز حمایت از مصرفکننده ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد…تعریف حمایت از حقوق مصرف کننده مسلم این است که برای حمایت از مصرفکننده نیز، همانند پرسمان دانشجویی ادیان و مذاهبمعیشت مبلغان مسیحی که در قرن های اخیر در دورافتاده ترین نقاط جهان به تبلیغ آیینشان می مروری بر جایگاه اخلاق در اسلامتربیت و اهداف آن از منظر قرآن و سنت نبوی مفهوم تربیت در تعالیم وحی و سنت نبوی، بر حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش دوم حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش دوم شرایط قصاص وبلاگ تخصصی حقوق ایران رجبعلی گلدوست جویباری بررسی جرائم سوء قصد و توهین به مقامات سیاسی خارجی در قانون مجازات سوالات حقوق جزای اختصاصی عدالت با گذشت ماه از تاسیس این وبلاگ متاسفانه شاهد این هستیم که ساعتی پس از انتشار مطالب در وبلاگ جزوه فن ترجمه دکتر اموخته عدالت در حال حاضر من دانشجوی دکتر آموخته هستم و کلاسهای ایشون رو یکی از موهبت های زندگی ام می دونم نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب شماره الی نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب شماره الی نظریه شماره معنای قسامه و قاعده لوث علم حقوق معنای قسامه و قاعده لوث مقاله حاضر، به بررسی معنای قسامه و قاعده لوث و موارد کاربرد آن و موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای قرآن و علوم موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای قرآن و علوم گروه قرآن و علم مرکز تحقیقات حمایت از مصرفکننده ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد تعریف حمایت از حقوق مصرف کننده مسلم این است که برای حمایت از مصرفکننده نیز، همانند دیگر پرسمان دانشجویی ادیان و مذاهب معیشت مبلغان مسیحی که در قرن های اخیر در دورافتاده ترین نقاط جهان به تبلیغ آیینشان می قتلهای زنجیرهای ایران ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد قتلهای زنجیرهای، به قتل برخی از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی منتقد نظام جمهوری اسلامی در شهادت در حقوق کیفری
[1. آیین دادرسی] مدنی (2)
جلسات دادگاه
جلساتِ دادگاههایِ دارایِ سه قاضی که در موضوعات مدنی دارای صلاحیت بودند در طول روز برگزار میشد، اما – به تبع پند یترون به موسی که قاضیان باید «پیوسته» در دسترس باشند (خروج، 18: 22) – آنان میبایست برای به انجام رساندن دعاویای که در روز آغاز شده بودند، شب نیز به کار خود ادامه میدادند. (3) جلسات در صبح زود آغاز میشد، و قاضیان ردا بر تن داشتند – آنان رداهای خاصی «بر دور خود میپیچیدند» تا نتوانند چندان به اطراف بنگرند – (4) و معمولاً کار را شش ساعت تا وقت غذا ادامه میدادند. (5) با آنکه در آغاز، جلسه حتی برای نماز نیز قطع نمیشد، بعدها در قانون تجدیدنظر شد و در این مورد اجازه داده شد که جلسه قطع شود. (6) هیچ دادگاهی در روز شنبه یا روزهای تعطیل برگزار نمیشد، مبادا عمل نوشتن انجام گیرد. در شب شنبه یا تعطیلیها دادگاهها فقط میتوانستند به طور استثنا به دعاوی اضطراری بپردازند، (7) اما طرفی که احضار شده بود، اگر حاضر نمیشد، (8) به لحاظ عدم حضور مجازات نمیشد. دادگاه میتوانست در روزهای میانی یک عید [دینی] تشکیل جلسه دهد. (9)طرفین دعوا
هر شخصی، مرد یا زن، (10) ممکن است اقامهی دعوا کند یا بر ضدش اقامهی دعوا کنند، مگر کودکان، کرولالان، و دیوانگان. دعاویای که قیمان به نمایندگی از این افراد محجور اقامه کنند یا بر ضد قیمان و به نفع محجوران اقامه شود در دادگاه استماع میشود، اما هر حکمی که صادر شود فقط آنگاه الزامآور است که به نفع این افراد محجور باشد. (11) غیریهودیانی که در دادگاه یهودی اقامهی دعوا میکنند یا در این دادگاه بر ضدشان اقامهی دعوا میشود، میتوانند درخواست کنند که قانون غیریهودیِ خودشان در مورد آنان اعمال شود؛ (12) یهودیای که بر ضد غیریهودی دادخواهی میکرد در آغاز مجاز بود که همهی منافع قانون غیریهودی را ادعا کند، اما این تبعیض بعدها منسوخ شد. (13)محل دادرسی
خواهان «از خوانده پیروی میکند»؛ یعنی دعوا باید به دادگاهِ محلِ سکونتِ خوانده تسلیم شود، (20) اما اگر خواهان خوانده را در جایی که دادگاهی منعقد است بیابد، میتواند همهجا بیدرنگ بر ضد او اقامهی دعوا کند. (21) این قاعدهی قدیمی که طرف دعوا حق دارد که با اصرار بخواهد دادگاه کبیر اورشلیم به مسئله رسیدگی کند، (22) گرچه منسوخ شده است، (23) در بسیاری از کشورها چنین تفسیر شده که خواهان میتواند خوانده را ملزم کند تا خارج از محل اقامتش در دادگاهی که صلاحیت بالاتر یا شهرت بیشتری دارد محاکمه شود. (24) مال بدهکار را میتوان با حکم دادگاهی که مال در حوزهی آن قرار دارد توقیف کرد. (25)اخطاریه
براساس درخواست خواهان اخطاریهای برای خوانده صادر میشود تا وی در روزی که در اخطاریه مشخص شده در دادگاه حضور یابد. (26) خواهان ملزم نیست که جزئیات خواستهاش را پیش از اینکه خوانده برای پاسخ به اخطاریه در دادگاه حاضر شود فاش کند، (27) و اگر چنین کرد، ملتزم به چنین اخطاریهای نیست، مگر آنکه اظهاراتش را در دادگاه تکرار کند. (28) این قاعده را وضع کردهاند تا خوانده پیش از حضور در دادگاه فرصتِ آن را نداشته باشد که دفاعیه جعل کند؛ (29) اما بعدها حقوقدانان بیان کردند که در اینجا هدف دیگری اهمیت بیشتری مییابد و آن اینکه اگر خواسته پیشتر فاش شده باشد، فرصت مطلوبی برای حل و فصل در خارج از دادگاه پیش میآید. (30)رسیدگی غیابی
قضاوت دربارهی دعوای خواهان در صورت غیبت خوانده ممنوع است (گرچه به موقع برای او اخطاریه فرستاده شده باشد) مگر اینکه مدعای خواهان به ظاهر موجه و قابل طرح باشد؛ برای مثال، مستند باشد به سندی که خوانده آن را امضا کرده است و گواهان آن را تأیید کردهاند (46)، یا خوانده بیش از سی روز در سفر باشد. (47) به گفتهی ابنمیمون، دلیل دست کشیدن از این قاعدهی کلی که جز در صورت حضور هر دو طرف در دادگاه نمیتوان به قضاوت پرداخت (رک: تثنیه، 19: 17) این است که «کسی نتواند پول دیگران را بگیرد و سپس برود و در خارج از محل اقامت کند و در نتیجه همهی راههای دستیابی به قرضگیرندگان بسته شود» (48) در دعاوی مدنی همواره میتوان در صورت عدم حضور طرفین حکم صادر کرد. (49)فهرست دعاوی
عبارت «کوچک را مثل بزرگ بشنوید» و از هیچکس نترسید (تثنیه، 1: 17) چنین تفسیر شده است که ترجیح دعاوی بزرگ بر دعاوی کوچک ممنوع است. (50) دعوایی که اول میرسد باید اول استماع شود، صرفنظر از اهمیت دعاوی دیگری که مطرح میشوند. (51) این قاعده چند استثنا دارد: دعوای دانشمندان اولویت دارد تا مدتی طولانی از مطالعاتشان جدا نشوند؛ (52) یتیمان و بیوگان حتی بر دانشمندان اولویت دارند، زیرا با قضاوت دربارهی آنان است که عدالت اجرا میشود (اشعیا، 1: 17)؛ (53) و به دعاویای که یکی از طرفین آنها زن است زودتر رسیدگی میشود تا در دادگاه منتظر نماند. (54)خواستهی دعوا
اگر بهای خواستهی دعوا از مقدار خاصی کمتر باشد دادگاه وارد رسیدگی به آن موضوع نمیشود. (55) در این باره که دادگاه در صورتی که به دعوایی برای شاوِه پروطا (56) [= ارزش مالی قابل توجه] میپردازند میتواند به دیگر موضوعات (ارزشمند یا بیارزش) بین همان طرفین دعوا بپردازد، اختلافنظر است؛ دیدگاه اصلی این است که میتواند. (57)توافق
آنگاه که طرفین در دادگاه حاضر شدند باید در ابتدا به ایشان توصیه کرد که نزاع خود را به طور دوستانه حل و فصل کنند. (58) زکریای نبی این کار را «داوری سلامتی» نامیده است (زکریا، 8: 16) (59). اگر چنین توافقی حاصل نشود، دادگاه از ایشان میپرسد که آیا بر داوری براساس قانون تأکید دارند، یا به دادگاه اختیار میدهند که بین آنان به شیوهی مصالحهی منصفانه داوری کند. (60) دادگاهها را بر حذر داشتهاند از اینکه تمام نیروی خود را به کار گیرند تا طرفین را از اصرار بر داوری براساس قانون بازدارند. (61) با این همه، تا وقتی که توافق با قینیان (62) [= تملک] یا با اجرا به انجام نرسیده است طرفین میتوانند از توافق خود برگردند و خواهان توسل به قانون شوند. (63)آداب حضور در دادگاه
طرفین باید در محضر دادگاه بایستند (رک:تثنیه، 19: 17)، و شاهدان نیز باید چنین کنند، (64) و جز با اجازهی دادگاه نباید بنشینند. (65) ابنمیمون با اندوه میگوید که دادگاههای پساتلمودی همواره به طرفین و گواهان اجازه میدادند که بنشینند – دیگر توان کافی در ما نیست که مطابق قانون رفتار کنیم. (66) نمیتوان به یک طرف دعوا اجازهی نشستن داد، مگر آنکه طرف دیگر نیز چنین اجازهای داشته باشد. (67) حتی در جایی که دانشمندی به دلیل احترامی که دارد مجاز به نشستن است، طرف او نیز باید چنین اجازهای داشته باشد، و او میتواند بنشیند، چه از این امتیاز استفاده کند، چه نکند. (68)برابریِ طرفین دعوا
این حکم [تورات] را که «دربارهی همسایهی خود به انصاف داوری کن» (لاویان، 19: 15) چنین تفسیر کردهاند که دادگاه باید با همهی طرفهای دعوا که در محضر آن حاضر میشوند یکسان برخورد کند. (72) به ویژه، به طرفین باید فرصت و زمان مساوی داد تا ادعاهای خود را مطرح کنند. (73) در غیاب یکی از طرفین، نباید اظهارات طرف دیگر استماع شود. (74) اگر یکی از طرفین بخواهد وکیل بگیرد یا دوستان، بستگان یا پدر و مادرش را به همراه بیاورد طرف دیگر نیز میتواند چنین کند و اگر توانایی چنین کاری را ندارد میتواند با نمایندگی یا حضور دیگران مخالفت کند. (75) اگر خواهانها متعدد باشند و خوانده یک نفر باشد (یا برعکس) از ایشان خواسته میشود که یکی را برگزینند تا به نفع همگی استدلال کند تا در اینجا نیز تناسب حفظ شود. (76)دفاعیات
قاعده این است که طرفین دفاعیاتشان را به طور شفاهی بیان کنند، اما اگر هر دو طرف موافق باشند، میتوانند استدلالشان را مکتوب کنند، و برای این کار میتوانند اظهاراتشان را برای منشی دادگاه املا کنند، یا خلاصهی مکتوبی از استدلالشان ارائه دهند. (78) در صورت دوم، آنان حق ندارند از اظهارات مکتوبشان برگردند. (79) به نظر میرسد که دادگاهها به دفاعیهی مکتوب روی آوردهاند تا طرفین نتوانند هر از چند گاه عقیدهی خود را تغییر دهند. (80) هزینهی همهی این گزارشهای مکتوب را باید طرفین به طور مساوی بپردازند. (81)دلیل
اگر دعوا با دفاعیات حل و مرتفع نشود و برای اثبات آن به دلی نیاز باشد، طرفین باید در روز دفاع به همراه گواهان و اسنادشان در دادگاه حاضر شوند، اما دادگاه ممکن است تا سیروز به آنان مهلت دهد که گواهان و اسنادشان را آماده کنند. (90) اگر ایشان در این مهلت معین از انجام چنین کاری ناتوان بودند چه میشود؟ دراین باره نظریات مختلف است. (91) سرانجام قانون به این نتیجه انجامید که با آنکه دادگاه نمیتواند محدودهی زمانی را بیشتر کند (مگر در جایی که بدانیم شاهدان در فاصلهی بیش از سیروز مسافرت اقامت دارند)، (92) هر حکمی که براساس دفاعیات داده شود قابل تجدیدنظر، و هر گاه دلیل دیگری اقامه شود قابل فسخ است. (93)مشاورهی قضات
قضات پس از آنکه اظهارات طرفین و گواهان آنان را استماع کردند با همدیگر مشورت میکنند. براساس رسم قدیم اورشلیم، مذاکره در خفا انجام میشد؛ (99) اما با آنکه طرفین باید از دادگاه خارج شوند (عمدتاً به این دلیل که ندانند هر قاضیای چه رأیی داشته است) (100) به نظر میرسد برخی دادگاهها به عامهی مردم در هنگام شور اجازهی حضور میدادند. (101) سنت تلمودی این است که شاگردان قضات مجاز بودند حاضر شوند و حتی در بحثها شرکت کنند. (102) شاهدانی که دربارهی دعوا شهادت میدادند میتوانستند عقیدهی خود را دربارهی درستی مدعا در هنگام شهادت بیان کنند، اما به هنگام شور قضات اظهاراتشان استماع نمیشد، زیرا «هیچ شاهدی قاضی نیست». (103)حکم
با پایان یافتن مذاکرات، طرفین را به دادگاه باز میخوانند و از ایشان میخواهند که بایستند. (111) رئیس قضات رأی دادگاه را اعلام میکند، اما افشا نمیکند که حکم مورد تأیید همهی قضات است یا نه، یا هر قاضی چه رأیی داده است. اگر حکم متفقعلیه باشد، که چه بهتر، اما اگر چنین نباشد، نظر اکثریت غالب است. (112) اگر (به این دلیل که قضات قادر به تصمیمگیری نیستند) تعداد اعضای دادگاه افزایش یابد و به بیشترین حد ممکن، یعنی 71 عضو برسد و هنوز آرا تقریباً مساوی باشد، حکم به نفع خوانده صادر میشود؛ زیرا خواهان نتوانسته است خواستهاش را به گونهای مطرح کند که اکثریت مطلقِ قضات اقناع شوند. (113)تجدیدنظر
حکم [دادگاه] همواره در معرض تجدیدنظر است. معمولاً دادگاهی که در ابتدا حکم را صادر کرده است اگر دلیلی بر آن عرضه شود که مبانی و مقدمات حکم را ابطال کند، در حکم تجدیدنظر میکند، به شرط آنکه طرفی که در پی اقامهی چنین دلیل جدیدی است، از انجام این کار منع نشده باشد. (125) همینطور، هر حکمی به لحاظ «خطاهای ناشی از قانون» (126) در معرض تجدیدنظر است. گویا در آغاز این قاعده کلی بود و در تمام دعاوی مدنی، دربارهی تمام خطاها، اعمال میشد؛ (127) اما بعدها به احکام نادرست قضات غیرحرفهای و غیرخبره محدود شد. (128) سرانجام این قاعده به خطاهای قانون میشنایی (یعنی قانون صریح و مسلّم)، که از «خطاهای ناشی از تشخیص» (129) متمایز است، محدود شد. (130) با آنکه در آغاز از «تشخیص» مفهوم گستردهی لفظی آن فهمیده میشد، (131) سرانجام به موضوعاتی محدود شد که در تلمود دیدگاههای متفاوتی دربارهی آنها وجود داشت و هلاخایی معین نشده بود. قاضی، هر دیدگاهی را هم که میپذیرفت، حکمش (فقط به آن دلیل) در معرض تجدیدنظر نبود. این امر ممکن بود به گونهی دیگری نیز باشد: اگر دادگاه از عقیدهای پیروی میکرد، ولی بیاطلاع یا بیاعتنا بود که عقیدهی دیگری پذیرفته شده و «در سرتاسر جهان» به آن عمل میشود. (132) خطای قابل تجدیدنظر (در برخی موقعیتهای مشخص) چه بسا برای شخص قاضی موقعیت خطیری بود، چرا که ممکن بود او خود را مکلف بداند که هر خسارت جبرانناپذیری را که خطای وی سبب آن شده است از مال خود جبران کند. (133)حقوق جدید
با آنکه در دادگاههای مدنی دولت اسرائیل آیین دادرسی عمدتاً بر حقوق انگلیس [= حقوق عرفی] مبتنی است، آیین دادرسی در دادگاههای حاخامی تحت سیطرهی تقانوت هَدیّون (136) است که در مجمع عالی حاخامی اسرائیل در سال 1960 به تصویر رسید (این مصوبه تجدیدنظری در تقانوت 1943 بود). آنها در ظاهر براساس قانون تلمود و پساتلمود، اما در واقع از آن دور افتادهاند و در بسیاری از مسائل مهم از مفاهیم آیین دادرسی جدید پیروی میکنند؛ نمونههای آن چنین است: نیاز به دادخواست مکتوب، نمایندگیِ وکلا، بازجویی از طرفین (و نیز گواهان)، مکتوب کردن حکم پیش از ابلاغ، و تصمیم دربارهی هزینهی دادرسی.[آیین دادرسی] کیفری
ترکیب دادگاه و برخی از مسائل آیین دادرسی در دعاوی مستوجب اعدام و غیر آن متفاوت است. از آنجا که گزارش زیر به دعاوی مستوجب اعدام مربوط است (مگر اینکه به موارد دیگر اشاره شده باشد)، رویه و آیین دادرسی تا حد ممکن براساس این دعاوی شکل گرفته است. (137)جلسات دادگاه
در دعاوی کیفری، دادگاه فقط در روز منعقد میشود و به هنگام غروب آفتاب تعطیل میگردد. (138) اگر رسیدگی در طی روز به پایان برسد، [اگر نظر بر برائت باشد] بیدرنگ حکم برائت اعلام میشود، اما [اگر نظر بر محکومیت باشد] اعلام حکم محکومیت و مجازات را باید تا روز بعد به تعویق انداخت، (139) زیرا این امکان وجود دارد که قضات [در صورتی که طرفدار محکومیت متهم باشند] در شب نظر خود را تغییر دهند. (140) بنابراین جلسات رسیدگی کیفری را نمیتوان در شبهای شنبه و تعطیلی برگزار کرد. (141) همچنین رسیدگیهای کیفری را در روز شنبه یا روزهای تعطیل نمیتوان برگزار کرد؛ چه بسا علت این است که رسیدگی به طور بالقوه نخستین مرحلهی اعدام است، که اجرای آن در روز شنبه مجاز نیست، (142) و یا اینکه رسیدگی مستلزم نوشتن است، که در روز شنبه ممنوع است. (143)رسیدگی دوگانه
در هر روز در هر دادگاه فقط میتوان به یک دعوای مستوجب اعدام رسیدگی کرد. (148) مستثنای این قاعده در جایی است که چند نفر در یک جرم شریکاند، به شرط آنکه همهی آنان مستحق مجازات واحدی باشند. (149) با این همه، اگر شریکانِ جرم واحد مستحق اعدام به شیوههای متفاوتی باشند، باید جداگانه در روزهای متفاوت به جرمشان رسیدگی کرد؛ نمونهی آن در جرم زنا است: اگر مردی با دختر کاهن زنا کند، مرد زانی باید خفه شود و زن زناکار باید سوزانده شود. (150)بازداشت
دستگیری و بازداشت افرادی که محاکمه در پیش دارند در کتاب مقدس (لاویان، 24: 12؛ اعداد، 15: 34) گزارش شده است، و تعیین قضات مستلزم تعیین مأموران پلیس نیز هست (شوطریم (151): تثنیه، 18:16). ابنمیمون میگوید شوطریم مأمورانی هستند که چوب و تازیانه به همراه دارند و در خیابانها و بازارها گشت میزنند، و هر مجرمی را که دستگیر کردند به دادگاه میآورند. همچنین دادگاه این مأموران را برای دستگیری هر کسی که بر ضد او شکایت شده است اعزام میکند («آنان در هر مورد مطابق دستور قضات اقدام میکنند») (152). در دعاوی مستوجب اعدام، اگر متهم در حین ارتکاب جرم دستگیر میشد یا دست کم دلیل به ظاهر موجهی بر ضد او موجود بود، (153) در طول زمان رسیدگی بازداشت میشد. (154) با این همه، این امر که هنوز دلیل کافی برای محاکمهی فرد در دسترس نیست، مانع بازداشت او تا زمان دسترسی به دلیل کافی نمیشد. (155) همین طور اگر بزه دیده هنوز نمرده بود، ولی به طور خطرناک آسیب دیده بود، متجاوز باید بازداشت میشد تا درجهی جرمش تعیین شود. (156) متهم را همواره میشد حبس کرد. (157) دربارهی جواز دستگیری در روز شنبه نظرهای گوناگونی مطرح شده است.ضمانت
از آزاد کردن متهم به پشتوانهی ضمانت در طول رسیدگی در منابع نخستین سخن رفته است. (158) این قاعده به تدریج شکل گرفت که در دعاوی مستوجب اعدام آزادی به قید ضمانت مجاز نیست؛ (159) از این قاعده میتوان نتیجه گرفت که در دعاوی دیگر آزادی به قید ضمانت امری عادی و پذیرفته است.رسیدگی غیابی
رسیدگی کیفری در غیاب متهم جایز نیست. (160)تعقیب کیفری
از منبع معتبری به دست میآید که در دعاوی مربوط به قتل، ولیّ دم نقش تعقیب کننده را داشت. (161) اگر ولیّ دم در دسترس نبود دادگاه یکی را برای این کار بر میگزید. (162) از راه قیاس میتوان فرض کرد که در دعاوی دیگر غیر از قتل، بزه دیده هم شاکی بود و هم تعقیب کننده. در جرایمی که دارای ماهیت عمومی بودند، دادگاه اقامهی دعوا را آغاز میکرد و از تعقیب کنندگان چشم میپوشید. موجب چنین اقامهی دعوایی معمولاً شاهدانی بودند که پیشقدم میشدند و ارتکاب جرم را به دادگاه اطلاع میدادند. اگر ایشان میتوانستند متهم را شناسایی کنند و نامش را بگویند و دادگاه را متقاعد کنند که دعوای به ظاهر موجهی را بر ضد وی اقامه کند، دادگاه اقدام میکرد. (163)دفاع
در موضوعات کیفری، هر کس میخواست از متهم دفاع کند مجاز بود و حتی به این کار تشویق میشد. (164) اگر یکی از شاگردان قضات میخواست از متهم دفاع کند به جایگاه قضات میآمد و مجاز بود تا پایان روز در آنجا بماند، (165) و آشکار است که این تشویقی مؤثر است. گزارشهایی از دوران پساتلمود دربارهی وکلای مدافعی که دادگاه آنان را تعیین میکرد، موجود است. (166)دلیل
رسیدگیهای کیفری، برخلاف رسیدگیهای حقوقی، با بازجویی از شاهدان آغاز میشد. پیش از آن، دادگاه باید به هر یک از شاهدان به طور جداگانه چنین هشدار میداد:مشاورهی قضات
مشاورهی قضات (در معنای حقوقی آن) فقط هنگامی آغاز میشود که شهادت همهی شهود در اصل منسجم و سازگار باشد، یعنی این شهادت دادگاه را متقاعد کند که گفتههای هر یک از شاهدان با خود یا با گفتههای شهود دیگر در برخی مسائل تناقض ندارد. (173) اگر شهادت نامنسجم باشد، متهم بیدرنگ تبرئه و آزاد میشود. قاعده این است که اگر در جلسهی مشاوره اعضای کوچکتر دادگاه بیجهت تحت تأثیر و نفوذ گفتههای پیران واقع میشوند، (174) در این صورت در ابتدا جوانترین عضو دادگاه سخن میگوید. (175) اما این قاعده جای خود را به قاعدهای دیگر داد و آن اینکه جلسهی مشاور همراه باید با دیدگاهی که در دفاع از متهم است آغاز شود. (176) دانشمندان تلمود از خود پرسیدهاند که اگر بر ضد متهم دلیل منسجم و سازگاری باشد، چگونه میتوان به نفع متهم سخنی گفت. ایشان برای حل این مشکل گفتند که قاعدهی «آغاز به نفع متهم» در واقع به این معنا است که از متهم پرسیده شود آیا میتوان به نفع متهم سخنی گفت. ایشان برای حل این مشکل گفتند که قاعدهی «آغاز به نفع متهم» در واقع به این معنا است که از متهم پرسیده شود آیا میتواند دلیلی بر ردِ شهادت شهود اقامه کند یا نه؛ (177) یا اینکه به متهم اطمینان داده شود که اگر بیگناه است از دلیلی که بر ضد او اقامه شده نترسد. (178) از اینرو، جلسهی شور در حضور متهم برگزار میشود و به نظر میرسد در این مرحله به او فرصت داده میشود تا هر چه میخواهد در دفاع از خود بگوید: «اگر بگوید: من میخواهم از خودم دفاع کنم، دفاع او استماع میشود، به شرط آنکه سخنان او پایه و اساسی داشته باشد.» (179) به گفتهی ابنمیمون، او بدین منظور حتی به جایگاه قضات نیز آورده میشود. (180) با این همه، او مجاز نیست چیزی به ضرر خود بگوید و به محض آنکه دهانش را گشود تا به گناهش اعتراف کند، یا به گونهای دیگر به خود زیان بزند، دادگاه او را ساکت و سرزنش میکند. (181) اگر متهم قادر نباشد در دفاع از خود سخن بگوید، دادگاه یا یکی از قضات این کار را برای او انجام میدهد. (182)حکم
متهم به استنادِ حکم مجازات مجرم شمرده میشود و با این حکم مجازاتی که باید بر وی تحمیل شود مشخص میگردد. در این حکم دلایل محکومیت ذکر نمیشود. در اینجا، بر خلاف دعاوی مدنی، متهم میداند که کدام یک از قضات جزء اکثریتاند و کدام از اقلیت، و چه دلایلی باعث رأی هر قاضی شده، چرا که وی در طول جلسهی شور حضور داشته است.پینوشتها:
1. Haim Hermann Cohn؛ قاضی دادگاه عالی؛ استاد حقوق در دانشگاه عبری اورشلیم وی صاحب تألیفات بسیاری در زمینهی حقوق، به ویژه حقوق کیفری، است. وی ویراستار قسمت «حقوق کیفری» و «آیین دادرسی و ادله» از بخش «حقوق یهودی» در دایرة المعارف جودائیکا است. افزون بر مقالههایی که از وی در این کتاب ترجمه شده، نوشتههای وی از منابع اصلی دو مقالهی «جرایم در حقوق یهودی» و «مجازاتها در حقوق یهودی» است.
2.این نوشته ترجمهای است از:
Haim Hermann Cohn, “Practice and Procedure”, Encyclopaedia Judaica, v. 13, p. 952-9.
3.Sanh. 4: 1.
4.Sma, HM 5 n. 16.
5.Shab. 10a.
6.HM 5: 4.
7.Rema, HM 5:2.
8.HM 5:2.
9.Hol ha-mo’ed, MK 14b
10.Sif. Deut. 190.
11.Git. 52a.
12. Yad, Melakhim 10:12.
13. Cf. Beit ha-Behirah thereto.
14. Sma., HM 13n. 12,17n . 14.
15.Tos. To Shevu. 30a.
16.Git. 48b; HM 122:8.
17.Ket. 94a; HM 77:9, 122:9.
18. HM 77:1.
19.Ibid.
20.Rema, HM 14:1.
21. Resp. Maharik no. 14.
22. Yad, Sanh. 6:7.
23. Ibid., 9.
24.Sanh. 31b; Tur HM 14; 1 and Rema thereto.
25. Rema, HM 73:10.
26.MK 16a; HM 11:1.
27. BB 31a.
28. HM 80:1.
29. Rashbam, BB 31a.
30.Siftei Kohen, HM 11, n.1 .
31. Sanh. 8a.
32. HM 11: 6.
33.Nov. Ritba thereto.
34. MK 16a.
35.Rashi thereto.
36. Yad, Sanh. 25: 8.
37. Ket. 3a.
38.Rashi, BK 113a.
39. Kid. 70a.
40.HM 124.
41.See Rashba, BK 113a.
42. HM 11;1 and Rema thereto.
43.petihah
44.BK 112b- 113a.
45.Resp. Rosh 73:1 , 97:4.
46.BK 112b; Tur HM 106 and Beit Yosef thereto.
47.Yad, Malveh 13:1; Hm 106.
48.Yad, Malveh 13:1.
49. HM 18:6.
50.Sanh. 8a; Yad, Sanh. 20:10.
51.Rashi. Sanh. 8a; HM 15:1.
52.Ned. 62a.
53. «نیکوکاری را بیاموزید و انصاف را بطلبید. مظلومان را رهایی دهید. یتیمان را دادرسی کنید و بیوهزنان را حمایت نمایید.»
54.Yev. 100a.
55.BM 55a; Yad, Sanh. 20: 11.
56. shaveh perutah
57.BM 55b; Yad, loc. cit.; HM 6:1.
58.Sanh. 6b.
59.«در دروازههای خود انصاف و داوری سلامتی را اجرا دارید.»
60.Yad, Sanh. 22:4; HM 12: 2.
61. HM 12:20.
62. kinyan
63.HM 12:7, 19.
64. Shev. 30.
65. Yad, Sanhedrin 21:3; HM 17:1.
66.Loc. cit. 21:5; HM 17:3.
67.Tosef., Sanh. 6:2; TJ, Sanh. 3:10, 21c.
68.Shev. 30b; Yad, Sanh. 21:4; HM 17:2.
69.Shev. 31a.
70. Siftei Kohen, HM 17 n. 2.
71. Maharshal, quoted in Bah., HM 17:1 and in Be’er ha-Golah, HM 17, n.4.
72.Shev. 30a; Yad, Sanh. 21:1; HM 17:1.
73. Ibid.
74. Shevu. 31a; Sanh. 7b; Yad, loc. Cit. 21:7; HM 17:5.
75.HM 17:4 Pithei Teshuvah, HM 17 n. 7.
76.Sma., HM 17 n. 8.
77. HM 17:10.
78. Rema, HM 13:3.
79. Ibid.
80. Cf. Rema, HM 80, n. 2.
81. BB 10:4; 168a.
82. Avot 1:8; Yad, Sanh. 21:10; HM 17:8.
83.Rema, HM 17:5.
84.Yad, Sanh. 21: 11; HM 17:9.
85.Cf. Bah., HM 17, n. 12.
86.BK 46b; HM 24.
87. Rema, HM 24.
88.HM 24 and Siftei Kohen thereto, n. 1.
89.Rema, HM 16:2.
90.Sanh. 3:8; BK 112b; HM16:1.
91. Sanh. 3:8.
92. HM 16:1.
93. HM 20:1.
94.Yad, Sanh. 7:7-8; HM 20:1.
95. HM 16:30.
96. representatives of estates
97.HM 71:8.
98. Yad, Edut 17:2; HM 28:7.
99.Yad, Sanhedrin 22:9; HM 18:1.
100.Maim. Comm. To Mishnah, Sanh. 3: 7.
101.Bah., HM 18:1.
102.Sanh. 33b, and Rashi thereto.
103.Yad, Edut 5:8.
104. Sanh. 4:2, Yad, Sanhedrin 11:6.
105. Rema, HM 18:1.
106. Sanh. 4: 1.
107. Yad, Sanhedrin 8:3.
108. Sanh. 3:6.
109. Rashi, Sanh. 29a.
110.HM 18:1.
111.Shevu. 30b; Yad, Sanh. 21:3; HM 17:1.
112.Sanh. 3:6; Sanh. 3b; et al.
113.Yad, loc. cit. 8:2; HM 18:2.
114. Sanh. 30a; Yad, loc. cit. 22:8; HM 19:2.
115.BM 69b and Tos. thereto; Sanh. 31b; Tur HM 14 and Beit Yosef thereto.
116.Yad, Sanhedrin 6:6.
117.R. Johanan in TJ, Sanh. 3:1, 21d.
118. Sanh. 4:1; Maim. Comm. to Mishnah, Avot. 5:8; HM 17:11.
119. Rema, HM 14:4.
120.Kid. 74a; HM 23:1.
121.Tosef., BM 1:12.
122.HM 23:1; Resp. Rosh 6:15, 56:4; Mordekhai Kid., 541.
123. Rema, HM 17:12.
124. Sma, HM 17:26; Bah HM 17.
125. Sanh. 3:8; Yad, Sanhedrin 7:6; HM 20,1.
126. errors of law
127.Sanh. 4:1.
128.Bek. 4:4.
129.errors of discretion
130.Sanh. 6a, 33a; Ket. 84b, 100a.
131.Cf. Sanh. 29b; TJ, Sanh. 1:1, 18a.
132. Yad, Sanh. 6:2; HM 25:2.
133.Yad, loc. cit. 6:3; HM 25:3.
134.Yad, loc. cit. 6:4; HM 25:4.
135.Ibid.
136.Takkanot ha-Diyyum
137.cf. Maim., Yad, Sanh. 16:1-4.
138.Sanh. 4:1; Yad, Sanh. 11:1.
139.Sanh., loc. cit.; Yad, loc. cit.
140.Rashi, Sanh. 32a.
141.Sanh. 4:1; Yad, Sanhedrin 11:2.
142.TJ, Sanh. 4:7, 22b.
143.Tos. To Bezeh 36b and Sanh. 35a.
144.Sanh. 88b.
145.Sanh. 4:3-4. According to Maim., Yad, Sanhedrin 1:9.
146.Rashi to Mishnah, Sanh. 36b.
147.Tosef., Sanh. 7:8.
148.Sanh. 6:4; Tosef., Sanh. 7:2.
149.Sanh. 46a.
150.Yad, Sanh. 14:10.
151. shoterim؛ در ترجمهی این واژه اختلاف است. کتاب مقدس تو راه آن را چنین آورده است: «در تمام قلمروهایت... داوران و مأموران اجرایی برای خودت تعیین کن.»
152.Yad, Sanhedrin 1:1.
153.TJ, Sanh. 7:8.
154.Sif. Num. 114; Yad, Sanhedrin 11:2.
155.Sanh. 81b.
156.Sanh. 78b;
157.Yad, Sbnhedrin 12:3.
158.Mekh. Nezikin 6.
159.Ibid.; and Resp. Ribash no. 236, quoted in Beit Yosef, HM 388, n. 5.
160.Sanh. 79b; Yad, Roze’ah 4:7, Sanh. 14:7.
161.Nov. Ran; Sanh. 45a.
162.Sanh. 45b.
163.Yad, Sanh. 12:1.
164.Sanh. 4:1.
165.Sanh. 5:4.
166.e.g., Ribash Resp. no. 235.
167.Sanh. 4:5; Yad, Sanh. 12:3.
168.Ket. 26b; Sanh. 30a; Git 33b.
169.Sanh. 12:2.
170.Sanh. 37b; Tosef., Sanh. 8:3.
171.HM 28:6.
172.Shevu. 30a; HM 28:5.
173.Sanh. 5:4; Yad, Sanh. 12:3.
174.Yad, Sanh. 10:6; Rashi to Ex. 23:2 and to Sanh. 36a.
175.Sanh. 4:2; Yad, Sanh. 11:6.
176.Sanh. 4:1, 5:4; Yad, Sanh. 11:1, 12:3.
177.Sanh. 32b, TJ, Sanh. 4:1.
178.Ibid., Yad, Sanh. 10:1.
179.Sanh. 5:4.
180.Yad, Sanh. 10:8.
181.Tosef., Sanh. 9:4.
182.Sanh. 29a.
183.Yad, Sanh. 10:9.
184.Sanh. 4:1, 5:5, 34a; Yad, Sanh. 10:2.
185.Ibid., Yad, Sanh. 11:1.
186. Tosef., Sanh. 3:8; Yad, Sanh. 10:1.
187.Sanh. 5:5; Yad, Sanh. 12:3.
188.Sanh. 17a; Yad, Sanh. 9: 1.
189.Maim, Yad, ibid.
190. Sanh. 71b.
191.Yad, Mamrim 7,9.
192.Tosef., BK 9:15.
193.Sanh. 6:1.
194.Ibid.
195.Yad, Sanh. 13:1.
196.Ibid.
197.Mak. 1: 10.
198.Yad,
عبارات مرتبط با این موضوع
لینک مطلب وبلاگ تخصصی حقوق ایرانتبادل نظر و افزایش سطح علمی و آشنایی بیشتر با قوانین و مقرراتمنبع مقالات حقوقی برای خسارت تاخیر تأدیه در قانون و فقه – گروه وکلای یاسامطالبهخسارتعدمانجامتأخیراز طرفی چون خسارت تأخیر تأدیه از موضوعات حقوقی است که در حقوق کشور از قدیم مطرح بوده حمایت از مصرفکننده ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد…این مقاله نیازمند ویکیسازی است لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه رشته الهیات و معارف اسلامی ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزادرشتهالهیاتومعارفاین مقاله نیازمند ویکیسازی است لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه دانشگاه پیام نور مرکز رفسنجان دانشگاه پیام نور … آشنایی با ادیان بزرگ آشنایی با ادیان الهی آشنایی با تاریخ و روش های تفسیر قرآنبرچسبها برچسبها و تگهای موضوعات و زمینههای کتابهای موجود در کتابناکمدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ حمایت از مصرفکننده ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد این مقاله نیازمند ویکیسازی است لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را لینک مطلب وبلاگ تخصصی حقوق ایران تبادل نظر و افزایش سطح علمی و آشنایی بیشتر با قوانین و مقرراتمنبع مقالات حقوقی برای کار خسارت تاخیر تأدیه در قانون و فقه – گروه وکلای یاسا مطالبهخسارتعدمانجام از طرفی چون «خسارت تأخیر تأدیه» از موضوعات حقوقی است که در حقوق کشور از قدیم مطرح بوده؛ ولی رشته الهیات و معارف اسلامی ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد رشتهالهیاتو رشته الهیات و معارف اسلامی از رشتههای گروه آزمایشی علوم انسانی دانشگاهی در ایران، دانش دانشگاه پیام نور مرکز رفسنجان دانشگاه پیام نور مرکز رفسنجان آشنایی با دفاع مقدس رایگان آشنایی با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رایگان برچسبها برچسبها و تگهای موضوعات و زمینههای کتابهای موجود در کتابناک مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦
تلمود (2)
تورات در مفهوم خاصترش، که به معنای اسفار خمسه یا پنج کتاب موسی است، والاترین حجیت و اعتبار را دارا است؛ یعنی «قانون بنیادین» است. تورات در مفهوم عامترش کل شریعت و عرف (3) بسط یافتهی دینی یهود را دربر میگیرد. از دیدگاه حقوقی، حتی سایر بخشهای کتاب مقدس [عبرانی] نیز مؤید و پشتیباناند، [گرچه] آنگاه که ربیها از «قانونِ کتاب مقدس» سخن میگویند، به فرمانها یا احکامی اشاره دارند که فقط از اسفار خمسه استنتاج میشوند. واژهی «استنتاج» (4) در اینجا آگاهانه به کار رفته است؛ زیرا احکامی نیز که لفظ به لفظ و بیکم و کاست در متن اسفار خمسه وجود ندارند، بلکه ربیها آنها را با قواعد متفقعلیه تفسیر از آن متن استنتاج کردهاند؛ دِاورَیتا (از تورات) نامیده میشوند. شریعت بسط یافتهی کتاب مقدس، که حفاظها، «حصاری بر گرد شریعت» - یا احکام، رسوم، یا حتی مصوبات جدید (تَقانوت) (5) را که مرجعیت حاخامیِ کلاسیک تصویب کرده است، در بر میگیرد، دِرَبانان (از ربیها) نامیده میشود. (6)قانوننامههای پساتلمود
نخستین طبقهی مهم تفسیر پس از دورهی تلمود عبارت است از تفسیر گائونها. در این زمان بابل هنوز مرکز جهان یهودی بود و رؤسای مدارس عالی آن، که ملقب به «گائون» (عالیجناب) (27) بودند، به دانشجویانی که از دور و نزدیک میآمدند تورات را میآموختند. ایشان افزون بر مجموعههای فتاوایی که در جواب پرسشهایی دربارهی شریعت و ایمان مینوشتند، نخستین کسانی بودند که مجموعههای منظم هلاخا را با گردآوری نتایج بحثهای تلمودی در ترتیبی منطقی تدوین کردند. نخستین اثر از این دست شِئیلتوت اثر راواَحای گائون (ف. 760 م) است که محقق برجستهای در پومبدیتا بود. این کتاب حاوی 191 گفتار است که براساس بخشهای تورات آنگونه که در کنیسه خوانده میشد مرتب شده، و در پی توضیح احکام آن با توجه به تلمود و دیگر آثار هلاخایی است. (28) هَلاخوت گِدولوت اثر ربی شیمعون قایرا در قرن نهم، نمونهی قدیم دیگری است از تلاش بلندپروازانه برای تنظیم موضوعیِ مطالب شریعت یهود و اتخاذ رأی. پس از او، ربی بزرگ، های گائون (29) و دیگران قانوننامههای غیرجامع اما مهمی را در یک قرن و نیم بعد پدید آوردند.راشی وتوسافوت
باری، شرح بینظیر تلمود را هم عصر جوانتر الفاسی در قارهای دیگر تدوین میکرد. ربی شِلومو ییصحاقی (34) [=سلیمان بن اسحاق] (1040 – 1105) اهل استان شامپانی (35) فرانسه که به اختصار «راشی» نامیده میشود، در دورهای میزیست که مطالعات تلمودی، پس از زوال آن در بابل، در اروپا شکوفا میشد. در همین قرن، ربی سموئیل هَناگید اهل غرناطه [=گرانادا] در اسپانیا، اثر نظاممند خود به نام درآمدی به تلمود (36) را تدوین کرد و شاگردان رَبّنوگِرشوم (37) استاد سرشناس اهل ماینس (38) – که معلم راشی را باید از جملهی آنان شمرد – مدرسههای بسیاری را بنیاد گذاشتند. راشی از معلم خود فرا گرفته بود که یادداشتبرداری بسیار ارزشمند است. از توضیحات مکتب درس وی برای شاگردان، شرح بزرگ تلمود به وجود آمد. شرح او، که بر یادداشتهای اولیهی مکتب ربی گرشوم مبتنی است، عمدتاً حاصل بینش عمیق او، تسلط همه جانبهی او بر تمام نوشتههای تلمودی، آگاهی وی از مشکلات شاگردش، و شیوهی بیان لطیف و بیمانند او است. با این همه، در اینجا نیز با یک «لغتنامه» که صرفاً عبارتهای مبهم را توضیح میدهد – گرچه این کار را بسیار عالی انجام داده است – روبهرو نیستیم؛ بلکه با نوشتهای مواجهیم که ماهیت و کارآیی استدلالات تلمودی را با دقت حقوقی بالایی نشان میدهد. (39)قانوننامهی ابنمیمون
در حالی که چنین تفسیرهایی به سرعت ادامه مییافت، کار تدوین اثری در خور و نظاممند از یکی از جانشینان الفاسی انتظار میرفت. این امر را پسر شاگردِ شاگرد او، ربی موسی بن میمون، «رامبام» (53) (1135 – 1204) اهل قرطبه [= کوردوبا] در اسپانیا، که به حق سرشناسترین یهودی در قرون وسطا است، تحقق بخشید. اثر ابنمیمون که بیهمتا و بزرگترین اثری است که تاکنون دربارهی هلاخا عرضه شده – و یک مجموعهی ماندگار شریعت یهودی است – در میان دستاوردهای وی جایگاهی ویژه دارد. وی این کتاب را میشنه تورا، یعنی تورات دوم، نامید؛ زیرا [به گفتهی او] از آن پس هیچ کتاب دیگری برای تبیین قانون «مورد نیاز» نیست. وی در مقدمه بیان میدارد که هدفش این است که قانون مبسوط را به طوری که به آسانی قابل فهم باشد به دانشپژوهان عرضه کند، به گونهای که رجوع به کتابهای واسطه ضرورتی نداشته باشد. در این قانوننامه، که ساختمانی منظم دارد و بسیار ساده و واضح نوشته شده است، همهی شریعت تلمودی و گائونی در چهارده بخش اصلی، یا جلد، و کلاً هزار فصل تدوین شده است. (در نظام عددی عبری، چهارده مساوی است با یَد (54) [دست]؛ از اینرو، این کتاب به نام یَد هَحَزاقا (55)، یعنی «دست قوی» شهرت یافت.) این مظهر انسجام، گستردگی و وضوح تا به امروز مورد احترام حیرتآور محققان است و باید در ارائهی هر تحلیلی از هلاخا در نظر گرفته شود. با این همه، این کتاب کاستیهایی نیز دارد: از آنجا که ابنمیمون در نظر داشت کتاب راهنمای یک جلدی، کامل و کاربردی بنویسد، هیچ یک از بحثهای تلمودی را در کتابش نیاورد و مآخذِ آرای خود را نیز ذکر نکرد، فهم این نکته دشوارتر است که چرا وی دیدگاههای محققان فرانسوی – آلمانی ( 56) را فروگذاشته است. ابنمیمون قوانین را جازمانه، در قالب عباراتی بیپیرایه اما منظم وضع کرد. از این رو، کتاب وی هدف انتقادات شدید ربیابراهیم بنداوود اهل پوسکیه (57) در جنوب فرانسه قرار گرفت و در طبعهای بعدیِ این قانوننامه، ایرادهای ابنداوود در حاشیه یا به صورت ضمیمهی متن به چاپ رسیده است. محققان دیگر در آن زمان و دورانهای بعدی کوشیدند تا کمبودها را جبران کنند: در شرحی به نام مَگید میشنه (58) منابع ارجاعات ذکر نشده فراهم آمد؛ در هَگاهوت مایمونیوت (59) مطالب محققان فرانسوی – آلمانی را آوردند؛ و در میگدَل اوز (60) ایرادات ابنداوود را پاسخ گفتند؛ همچنین در میشنه لَمِلِخ (61) به توضیح عمومی و کلی مطالب پرداختند. برخی از این تفسیرها نیز با خود این قانوننامه به چاپ رسیدهاند، به گونهای که این شاهکار باشکوه، به همراه نُسئِه کِلاو (62)، یعنی «تجهیزکنندگان آن»، اکنون حکمران عالی، یگانه و تسخیزناپذیر است.محققان سدهی سیزدهم و قانوننامهی آشری (65)
قانوننامهی سِفِر میصووت گادول (66) (سِماگ) (67) که در میانهی سدهی سیزدهم تدوین شد، نمونهای از سازگاری و وفاق مکتبهای اسپانیایی و فرانسوی – آلمانی است. در این مجموعه، مطالب در پیرامون 613 حکم کتاب مقدس گرد آمدهاند؛ این احکام به دو دستهی واجبات و محرمات تقسیم شدهاند و استنتاجات تلمودی از آن و مباحث دیگری که ارتباط کمتری دارند، براساس این تقسیم عرضه شدهاند. [در این مجموعه] دیدگاه توسافوتنویسان راینلند (68) در کنار آرای ابنمیمون عرضه شده و این مجموعه پل ارتباط و آشنایی بین این دو دیدگاه است. یک نسل بعد، ربیاسحاق اهل کوروبِی (69) اثر موجز خود به نام سِفِر میصووت قاطان (70) (سِماق) (71) را نوشت. این کتاب به یکسان در بین عامیان و فرهیختگان محبوبیتِ بسیار یافت و در بحث ما نیز مطرح است. قانوننامهی مهم قرن سیزدهم معروف به مُردِخای (72) اثر ربی مردخای بنهیلل اهل نورمبرگ (ف. 1298) نیز همینگونه است. مردخای که در واقع، بیشتر چکیدهی عقاید، احکام و فتاوا است تا قانوننامه در معنای معمول آن، نزد محققان اعتبار والایی دارد و منبع جامعی برای ایشان است.قانوننامهی طور
قانوننامهی مهم بعدی عبارت است از کتاب یعقوب بنآشر، که پس از ابنمیمون در کاردانی و درایت سرآمد تدوینگران این مجموعهها است. او میشنهتورا را الگوی خود قرار داد، اما کتاب مستقلی را که از اندیشههای خود وی جوشیده بود تدوین کرد. او نه منابع را ذکر میکند و نه استدلال را، و عمدتاً فقط از مراجع پساتلمود با نام نقل میکند. مطالعات حاخامی به سرعت از زمان ابنمیمون در دو قرن پیشتر توسعه یافته بود و، چنانکه ربی یعقوب در مقدمهی کتابش میگوید، از آن پس به ندرت مطلبی را در شریعت میشد یافت که اختلاف آرا در آن راه نیافته باشد.شولحان عاروخ
پس از اخراج یهودیان از اسپانیا و پرتغال در اواخر سدهی پانزدهم، ایشان در سرزمینهای بسیاری، مانند ترکیه، هلند، آسیای صغیر، فلسطین و جاهای دیگر پراکنده شدند. این بلوا توانِ «سنن زادبوم» را کاست. در برخی جاها جوامع مختلطی پدید آمدند که مرکب بودند از یهودیان اسپانیایی، ایتالیایی، آلمانی و دیگر یهودیان. فقط کسی که به مطالب گستردهای که از زمان طور گرد آمده بودند، مسلط بود و اعتبار درخوری داشت میتوانست با مشکلات ناشی از جابهجایی و بیسامانی روبهرو شود و نظام حقوقی و مرسوم را از نو برپای دارد. ربی یوسف قارو، محقق و عارف اهل صَفَد (103)، صلاحیت چنین کاری را دارا بود؛ افزون بر این، توانایی ادبی او چنان بود که بتواند نسخههای موجود را در یک قانوننامه تلخیص کند. او در آغاز کتاب بیت یوسف (104) را نوشت که در ظاهر شرح طور، ولی در واقع اثری مستقل و خودبسا بود. این اثر حاصل بیست سال بررسی و مطالعهی دقیق و طاقتفرسای همهی سطرها و عبارتهای طور بود، و در آن تحلیل و نیز منابع عرضه میشد. او پس از گذراندن یک دورهی بازنگری دوازده سالهی دیگر، نتایج حاصل از کتاب بیت یوسف را خلاصه کرد و آن را شولحان عاروخ («سفرهی مرتب» (105)) نامید؛ در این سفره دانشپژوهان میتوانستند به آنچه او تهیه کرده بود و در دسترس بود دست یابند. مراجع مهمی که منبع موثق وی بودند عبارتاند از الفاسی، ابنمیمون و آشری؛ او معمولاً دیدگاهی را میپذیرد که دو نفر از این سه نفر آن را پذیرفته باشند. برخی تصمیمهای مستقل از مراجع پیشین نیز در قانوننامهی عظیم او نمایان است.مراجع متأخر
مفسران و مفتیانِ پس از شولحان عاروخ را با اصطلاح کلی اَحَرونیم، یعنی مراجع متأخر، میشناسند. به کمک برخی از ایشان بود که شولحان عاروخ کتاب معیار و پذیرفته گردید. ربی داوود بن سموئیل هَلوی (نویسندهی کتاب طوره زاهاو (114)، معروف به «طز» (115)) و ربی شبتای بن مئیر هَکوهن (سیفته کوهن (116)، معروف به «شَخ» (117)) در میانهی قرن هفدهم، تفاسیرخود را بر قانوننامهی قارو عرضه کردند؛ آنان در این تفاسیر در آرای قارو تردید کرده و یا از آن دفاع کردهاند، و اصلاحات و «رویههای قضایی» جدید را به آن افزودهاند.آثار فرعی بیرون از قانون
بحث ما بیشتر متوجه جریان اصلی قانوننامهها و تفسیرهای آنها است. اما اگر اعتبار آثار در قانوننامه به دلیل توالی یا جایگاه آنها در یک چارچوب یا به دلیل وفاداریشان به قوانین اصلی تلمود است، دربارهی آثار فرعی بیرون از قانون امر به گونهای دیگر است. حتی تفاسیر کتاب مقدس، که بسیاری از آنها در تصویری که در این نوشته ارائه شده است سهیماند، به صرف اینکه وابسته به کتاب مقدساند، نمیتوانند تفسیر رسمی کتاب مقدس را رد کنند. این دومی به طور شایسته در تفاسیر تلمود و قانوننامهها شرح و بسط یافته است. آثار فلسفی در قرون وسطا نشان از همین وضعیت دارند: آنها خارج از قانوناند و به عنوان مؤلفههای «اندیشهی یهودی» به شکلگیری این تصویر کمک میکنند، اما فقط کمک کارِ فرایند حقوقیاند... [...].مجموعههای فتاوا
از آنجا که باریتای اصلی دربارهی مسئلهی کنترل زاد و ولد در بیشتر قانوننامهها نیامده است، راه برای توجه جامع به آن از طریق دیگر آثار مکتوب باز است. مجموعهی فتاوا عبارت است از پاسخهای رسمی به پرسشهای شرعی که بر دانشمندان همهی نسلها عرضه شده است. ما به برخی از آنها که مربوط به اندکی بعد از دورهی تملود یعنی دورهی گائونها هستند اشاره کردهایم. همچنان که زندگی یهودیان در کشورهای مختلف محل اقامتشان توسعه مییافت، تغییرات تاریخی، سیاسی و اقتصادی بسیاری از مسائل شرعی جدید را پدید میآورد. توسافوتنویسان و ریشونها نیز فتاوایی نوشتند و پس از جابهجایی که علت آن طرد از اسپانیا بود، بسیاری از این گونه آثار در ترکیه، لهستان و فلسطین پدید آمدند. بیشتر قانون نامهنویسان و مفسران بزرگی که در بالا از ایشان یاد شد، نویسندگان فتاوا نیز هستند. در دورهی اَحرونیم فتاوای بسیار زیادی صادر شد و این روند تاکنون نیز ادامه دارد.پینوشتها:
1.David M. Feldman: حاخام و استاد یهودی و صاحب آثاری چون
-Health and Medicine in Jewish Tradition;
-Birth Control in Jewish Law;
-Marital Relations, Birth Control and Abortion in Jewish Law
2.این نوشته ترجمهای است از:
David M. Feldman, “The Structure of Jewish Law”, Martin P. Golding (ed.), Jewish Law and Legal Theory (Dartmouth), pp. 3-19.
این مقاله نخستین فصل از کتابی است به نام کنترل زاد و ولد در حقوق یهود که مارتین پی. گولدینگ آن را عیناً در مجموعهی فوق آورده است. توجه داشته باشید که در مقالهای که ترجمهاش را پیشرو دارید، به تناسب موضوع کتاب، گاه اشاراتی شده است به فصلهای بعدی و موضوع اصلی کتاب، که این جملات نیز برای حفظ امانت ترجمه شدهاند (جز در موارد اندکی که حذف عبارت را ترجیح دادهام). م.
مشخصات اصلِ کتاب چنین است:
David M. Feldman, Birth Control in Jewish Law; Copyright © 1968 by New York University.
3.Lore
4.derive
5.takkanot
6.ابنمیمون در مقدمهی کتاب تفسیر میشنا، قوانین کتاب مقدس را چنین تعریف میکند: 1.قوانینی که به صراحت در تورات بیان شدهاند؛ 2. قوانینی که با تفسیر از تورات استخراج شدهاند؛ و 3. قوانین خاصی که از تورات استخراج نشدهاند بلکه «هلاخاهای ابلاغ شده به موسی در کوه سینا» تلقی میشوند. این دستهی اخیر را آشری در شرح میلخوت میقوائوت (Rosh to Hilkhot Mikvaot ch.1) شامل قوانینی دانسته است که به صراحت پذیرفته شدهاند یا در سنت چنین تلقی شدهاند که از طریق موسی در کوه سینا دریافت شدهاند.
7.torah shebikh’tav
8.torah sheb’al peh
9.George foot moore
10.Talmudic Judaism
11.G. F. Moore, Judaism (Cambridge, 1927), I, 251.
به سنت در عهد جدید با عنوان paradosis ton presbyteron («سنت مشایخ») اشاره شده است (مرفس، 7: 2-13). همچنین بنگرید به:
Hermann L. Strack, Introduction to the Talmud and Midrash (Philadelphia, 1931), Part 1, Ch. 2.
12. halokh
13.برای نمونه، بنگرید به:
Strack, op. cit., Part 1, Ch. 1.
14. Rabbi
15. disciplina
16.exposition
17.Rabbah
18.Tanhuma
19.Order
20.massekhtot
21.برای آشنایی با محتوای شش بخش میشنا بنگرید به:
George Horowitz, The Spirit of Jewish Law (New York, 1953) Appendix I.
برای اطلاعات جامعتر بنگرید به:
Ben Zion Bokser, The Wisdom of the Talmud (New York, 1951).
22. Levirate Wives
23.Strack, op. cit., p. 5.
24.بنگرید به:
Ch. I. “An Introduction to the Palestinian Talmud.” In Louis Ginzberg, On Jewish Law and Lore (Philadelphia, 1962).
25. تلمود بابلی.
26. تلمود فلسطینی
27. و به تعبیر دقیقتر: نابغه،
عبارات مرتبط با این موضوع
ساختار حقوقی ورزشکاران یک عضو انجمن علمی حقوق ورزشی حق داشتن ساختار حقوقی مناسب که ضامن حقوق…ساختار یهودیت ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزادیهودیتیهودیت به عبری יהדות، دین، فلسفه و روش زندگی قوم یهود میباشد یهودیت، نخستین اعتقادات و اخلاقکتابهای بررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهودبررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهود در رابطه با ساختار سازمان ساختار دولت صهیونیستی اسرائیل جلد دومحقوق بشر افراد این کتاب، ضمن معرفی ساختار سیاسی چارچوب تاریخی ایجاد ملت یهود جدیدترین اخبار و قوانین حقوقی علی فتحی وکیل …عامل مهمی که روابط مردم را در جامعه منظم می سازد ساختار نظام حقوقی یهودحقوق دولت یهود موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت …دولتیهوداشرار یهود ساختار تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت متعلق به موسسه تحقیقات و نشر انقلاب در ساختار اجتماعی غرب اندیشکده مطالعات یهود …یهود و استعماراندیشکده مطالعات یهود یهود شناسی احکام و اعتقادات یهود خصلتهای قومی اسرائیل و سازمان یهود اسرائیل و سازمان یهود رسیدند و ساختار های حقوق بشری در دنیا اگر ساختار دولت صهیونیستی اسرائیل جلد اولمتأسفانه تلاشها و مبارزات ملت فلسطین برای دستیابی به حقوق ساختار سیاسی یهود ساختار دولت و ساختار اجرائی آن در قانون …ساختار دولتتمامی حقوق متعلق به پرشین گیگ می باشد یهودیت ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد یهودیت یهودیت به عبری יהדות، دین، فلسفه و روش زندگی قوم یهود میباشد یهودیت، نخستین دین دائره المعارف اسلامی طهور نمایش مطلب نظام حقوقی آیین یهود از آنجا که حقوق کیفری یهود، شباهت فراوانی با حقوق کیفری اسلام دارد و چون نظام کیفری ما بر ساختار دولت صهیونیستی اسرائیل جلد دوم متأسفانه تلاشها و مبارزات ملت فلسطین برای دستیابی به حقوق حجم و ساختار یهود » تنوع بررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهود بررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهود آبایی، در رابطه با ساختار سازمان مجازاتها در حقوق کیفرى یهود صفحه بعد مجازاتها در حقوق کیفرى یهود صفحه قبل حسین سلیمانى اشاره دین یهود، که قدیم نظام های حقوقی بشری و الهی جدیدترین اخبار و قوانین حقوقی عامل مهمی که روابط مردم را در جامعه منظم می سازد ساختار اقتصادی نظام حقوقی یهودحقوق عدالت کیفری در آیین یهود کتب مقدس یهود قابل تحسین مجموعهای از مقالات و منابع قابل استناد در مورد حقوق فردی و ساختار حقوقی ورزشکاران یک عضو انجمن علمی حقوق ورزشی ایران با حق داشتن ساختار حقوقی مناسب که ضامن حقوق…ساختار جرایم در حقوق کیفرى یهود صفحه بعد جرایم در حقوق کیفرى یهود صفحه قبل حسین سلیمانى اشاره در نظامهاى حقوقى غیردینى تلمود، فقه یهود، کتاب تلمود، دانلودکتاب تلمود، کتاب یهودیان تلمود،فقهیهود سیری درتلمودتلمود، فقه یهود، کتاب تلمود یک سو به علت ساختار گسترده و منسجم حقوق
گروه دین تبیان
سه تشابه قوم عاد و قاتلان امام حسین(علیه السلام)
یکی از جلوه های زیبا و درس آموز معارف قرآنی، بیان سرگذشت اقوام گذشته است. یکی از اقوامی که سرگذشت آنها مورد توجه قرآن قرار گرفته، ماجرای قوم عاد است که با بررسی این قوم و قاتلان امام حسین علیه السلام به تشابه هایی می رسیم.
از سرنوشت علمای یهود پند بگیرید!!
امر به معروف و نهی از منکر یکی از شاخص های فرهنگی و اصلی اقدام امام حسین علیه السلام در قیام عاشوراست که بارها توسط ایشان به صراحت بیان شده است.
چیستی حائر حسینی!
این بارگاه که بزرگ ترین مصیبت تاریخ، در آن جریان یافته، بدان گونه که تاریخ بازگو می کند، نام های گوناگونی دارد. این نام ها، بدون هیچ تفاوت و امتیازی بر این بارگاه اطلاق می شود.
شدیدترین تهدیدهای قرآن !!
واژه «ویل» در آیات متعددی از قرآن مجید و به صورتهای مختلف به کار رفته است؛ اما از آن رو که دو سور مکی قرآن؛ "همزه" و مطففین" ؛ سوره هایی هستند که با این کلمه شروع شده اند ، مورد اهتمام بیشتری قرار می گیرند
امنیت کامل در عصر ظهور
امنیت و آرامش کامل را به وجود خواهد آورد و بدینسان شب سرد، تاریک و ظلمانی انسانهای مظلوم را به پایان خواهد رساند و انتهای فصل سرما و یخبندان اخلاق و ارزشهای انسانی را اعلام خواهدکرد و این است معنای کلام الهی «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»
قیام های شیعی پس از شهادت امام حسین علیه السلام
پس از شهادت امام حسین علیه السلام و تاثیراتی که در عالم اسلامی گذاشت، گروه های مختلف شیعی تلاش کردند تا به نوعی به اسم قیام شیعی، اقداماتی را انجام دهد.
افتخار اولین خونخواهی امام حسین علیه السلام برای ایرانی هاست!
جایگاه ایران و ایرانی های زمان امام حسین علیه السلام و نحوه عملکرد ایشان پرسشی پیرامون واقعه کربلا بود که جناب آقای دکتر رجبی دوانی، کارشناس تاریخ اسلام، به این پرسش پاسخ داده اند.
چرا دیرکرد بانکی اشکال دارد؟
در رابطه با حکم شرعی دریافت جریمه دیرکرد از مشتریان متخلف دو دیدگاه وجود دارد. برخی فقها قائل به مشروعیت و برخی قائل به عدم مشروعیت شده اند.
هاجر نادعلی/کارشناس ارشد معارف نهج البلاغه - بخش نهج البلاغه تبیان
فرمان به کار پسندیده و بازداشتن از کار ناپسند را «امر به معروف و نهی از منکر» میگویند. امر به معروف و نهی از منکر، پیشینه ای به قدمت تاریخ حیات انسان دارد. نخستین انسان دعوت کننده به نیکی، آدم بود و پس از وی نیز پیام آوران وحی و پیروان آنان در انجام این وظیفه مهم تلاش کرده اند. مهمترین این تلاش ها، قیام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود، که اساس آن با امربه معروف و نهی از منکر آمیخته شده است.
از دیدگاه امام علی علیه السلام، فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر سه مرتبه دارد: «فمنهم المنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر؛گاهی فرد با دست و زبان و قلب نهی از منکر می کند، چنین کسی همه خصلت های خیر را تکمیل می نماید» (آمدی،غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص 63، شماره 80. نهج البلاغه، حکمت 374)
«من تنها به انگیزه اصلاح در امت جدم بپاخاستم، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم علی ابن ابی طالب علیه السلام رفتار نمایم.»
مراتب سه گانه ی امر و نهی در این روایت از مشکل به آسان (1- دست، 2- زبان، 3- قلب) بیان گردیده است. تقسیم بندی فوق، در کتاب های فقهی علمای اسلام نیز رایج است و فقها به هنگام بحث از این فریضه، آن را به این سه مرتبه تقسیم می نمایند.
در نگاه امیرالمومنین علی علیه السلام امر به معروف و نهی از منکر، عنایت دین، قوام شریعت و با فضیلت ترین اعمال بندگان خداست که حتی از جهاد در راه خداوند نیز بالاتر است.آن حضرت فرمود: « أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ، ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ، ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ؛ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً، وَلَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلُهُ، وَ أَسْفَلَهُ أَعْلَاهُ؛ نخست درجه از جهاد که از آن باز مى مانید، جهاد با دستهاتان بود، پس جهاد با زبان، سپس جهاد با دلهاتان، و آن که به دل کار نیکى را نستاید و کار زشت او را ناخوش نیاید، طبیعتش دگرگون شود چنانکه پستى وى بلند شود و بلندیش سرنگون زشتی هایش آشکار و نیکویی هایش ناپدیدار. »(نهج البلاغه، حکمت375)
ترک نظارت ملی، و بی توجهی به مراحل امر به معروف، انسان را دگرگون نموده دچار مسخ ارزشها می کند، هاضمه ی جامعه بیمار می گردد به طوریکه بد و خوب را دیگر تشخیص نمی دهد. مولای متقیان فرمود: وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ، وَ شَنْآن الْفَاسِقِینَ : فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُوْمِنِینَ، وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ؛ و جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن، و از کار زشت منع فرمودن. و پایدارى در پیکار با دشمنان، و دشمنى با فاسقان. پس آن که به کار نیک واداشت، پشت مومنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینى منافقان را به خاک سود. (نهج البلاغه، حکمت 31)
امام علی علیه السلام، برای امر به معروف و نهی از منکر آثار مبارکی ذکر می نماید که برخی از آنان عبارتند از:
1-مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُومِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَ أَمِنَ کَیدَهُ؛ هر کس امر به معروف کند به مومن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند. (کافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص51، ح1)
«چرا از نکوهشی که خداوند نسبت به علمای یهود فرموده است پند نمی گیرید؟ ... چرا که علمای یهود مردم را از سخنان گناه آلود و خوردن حرام نهی نمی کردند.»
2-وامُر بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ اَهْلِهِ؛ امر به معروف کن تا از اهل معروف شوى. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332، ح 7635)
3- مَنْ کَانَ فِیهِ ثَلَاثٌ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَأْتَمِرُ بِهِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَنْتَهِی عَنْهُ وَ یُحَافِظُ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلا؛ کسى که سه چیز در او باشد، دنیا و آخرتش سالم مى ماند: 1. امر به معروف کند و خود نیز پذیراى آن باشد. 2. نهى از منکر کند وخود نیز پذیرا باشد. 3. حدود الهى را نگهدارى کند. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332، ح 7645)
امر به معروف و نهی از منکر یکی از شاخص های فرهنگی و اصلی اقدام امام حسین علیه السلام در قیام عاشوراست که بارها توسط ایشان به صراحت بیان شده است. امام حسین(علیه السلام) هم چون پدرش امیرالمومنین علیه السلام، به هر طریق ممکن، به افشاى جنایات بنى امیّه پرداخت و برای احیای دین الهی و سنت های پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله، تا پاى جان ایستادگى کرد.
آن حضرت در سرزمین مقدّس «منا»، طىّ یک خطابه بسیار مهم، سرشناسان جامعه اسلامى آن روز را به سبب مسامحه و سهل انگارى نسبت به فریضه امر به معروف و نهى از منکر در اصلاح امور جامعه، مورد ملامت و سرزنش قرار داد و فرمود: «چرا از نکوهشى که خداوند نسبت به علماى یهود فرموده است پند نمى گیرید؟ آنجا که فرمود: «لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالاَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِثْمَ وَاَکْلِهِمْ السُّحْتَ»( سوره مائده، آیه 63).» چراکه علماى یهود، مردم را از سخنان گناه آلود و خوردن حرام نهى نمى کردند.
آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه چنین فرمود: «وَ اِنَّما عابَ اللهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لاَنِّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ اَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلِکَ»؛ خداوند تنها از این جهت بر آنها عیب مى گیرد که آنها با چشم خود شاهد زشتکارى و فساد ستمکاران بودند ولى (هیچ عکس العملى نشان نمى دادند و) آنان را نهى نمى کردند؛ سپس در مورد اهمّیّت و عظمت این دو فریضه فرمود: «اِذا اُدِّیَتْ وَ اُقِیمَتْ، اِسْتَقامَتِ الْفَرایِضُ کُلُّها هَیِّنُها وَ صَعِبُها»؛ هرگاه فریضه امر به معروف و نهى از منکر به درستى انجام شود و اقامه گردد، فرایض دیگر اعمّ از آسان و دشوار انجام خواهد شد».(تحف العقول، ص 168-170 و بحارالانوار، ج 97، ص 79، ح 37)
شاید بتوان صریح ترین و رساترین تعبیر امام(علیه السلام) در تبیین انگیزه اصلى قیام عاشورا را جمله اى دانست که در وصیّت نامه اش به محمّد حنفیّه آمده است. آن حضرت، چنین نوشت:
«وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی، اُرِیدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ اَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ اَبِی عَلِىِّ بْنِ اَبِی طالِب»؛ من تنها به انگیزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) رفتار نمایم. (فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 329)
از دیدگاه امام علی علیه السلام، فریضه امر به معروف و نهی از منکر سه مرتبه دارد:«گاهی فرد با دست و زبان و قلب نهی از منکر می کند،چنین کسی همه خصلتهای خیر را تکمیل می نماید»
امام(علیه السلام) در این عبارات کوتاه و گویا در همان آغاز راه، هدف حرکت الهى خویش را بیان مى کند که قصدش کشورگشایى و به چنگ آوردن مال و مقام دنیا نیست، بلکه هدفش فقط اصلاح جامعه اسلامى و احیاى امر به معروف و نهى از منکر است.
امام حسین علیه السلام در حرکتی که به کربلا ختم شد و عاشورا خلق شد، ما را به سنت و قانون پیامبر صلی الله علیه و آله و به راه و رسم علی علیه السلام سفارش می کند و بر «امر به معروف و نهی از منکر» فرا می خواند و در این راه «صبر و استقامت» را توصیه می نماید. زنده نگه داشتن قیام عاشورا در گرو زنده نگه داشتن امر به معروف و نهی از منکر است، وظیفه ما،تنها مشکی پوشیدن و عزا دار بودن نیست. بلکه باید تفکر و شعور حسینی را در کنار شور حسینی پاس داریم.
3
کسانی که آزمون و امتحان ورودی را پشتسر میگذاشتند، شایستهی «نزول» بر مرکاوا میشدند، که پس از امتحانها و ابتلائات بسیار در طی عبور از قصرهای هفتگانه آسمانی به مرکاوا میرسند البته، پیش از آنکه از میان آسمانها هدایت شوند، به رموز و شیوهی عمل در این سفر مطلع میشوند و نیز توصیف آنچه آنها در طی این سَفر مشاهده میکنند همه موضوع آثاری است که ما با آن سروکار داریم.4
این نگرش دربارهی هفت هخالوت، مفهوم کیهانشناختی قدیمی دربارهی ساختار هستی که در طی عروج، مکشوف میشود را به نوعی توصیف از سلسله مراتب الاهی تغییر میدهد: سالک در جستجوی خدا، مانند زائر بارگاه الاهی باید از میان راهروهای طولانی و تالارهای شکوهمند عبور کند. به نظر من، این تحول نگرش در این موضوع خاص، همانند دیگر مسائل مهم نظام عرفانی به مبادی تجربهی دینی این عرفا مربوط است، یعنی، موضوع با اهمیت و سرنوشتسازی که آنها خداوند را به عنوان پادشاه در نظر گرفتند. ما در اینجا با عرفانی سروکار داریم که به آفرینش کیهان (46) توجه دارد و در قالب یهودیت درآمده و موضوعش پادشاهی الاهی (سلطنت و بارگاه الاهی) است. این شکل از پرسش عاشقانه [عرفان] کیهان آفرینی در جایگاه اول قرار میگیرد، و عرفان کیهانشناختی (47) به نوشتههای مربوط به خلقت جهان و تفاسیر در باب مَعَسِه برشیت (48) مربوط میشود. بیدلیل نیست که، گِرِتس اعتقاد دینی عارف مرکاوا را «پادشاهانگارانه» (49) میداند [یعنی اعتقاد به حضور خدا که همان پادشاهی است در مرکاوا].پینوشتها
1. مقایسه کنید با:
Anz, Zur Frage nach dem Ursprung des Gnostizismus (1897), p.9-58.
2. به خصوص در فصلهای 15 تا 23 در هالخوت مطول.
3. Hai ben Sherira
4. بنگرید به: گنجینهی حاخامهای اعظم بر رسالهی حگیگا (ص 14 ب)، بخش پاسخها.
5. Dennys, The Folklore of China, p.60; quoted by Otto Stoll, Suggestion und Hypnostism Us in der Voelker Psychologie (1904), p.4-50.
6. Hanina ben Dosa
7. Cf. Berakhoth 34b and Abodah Zarah, 17a.
8. Archons
9. بنگرید به: رسالهی مرکاوای کامل، (f.1b)، بخش انتهایی: «که در آتش و شعلهی آن غرق نخواهم شد و در طوفان و گردباد (خشم و غضب)ی که با تو همراه است...، ای خدای مهیب و متعالی». (در قطعهای از کتابی موسوم به مرکاوا رپا).
10. هیکل (هخال)های بزرگ ch.XV ll. از این رو سلسیوس روایت میکند (Origenes, Contra Celsum, V11, 40) اعضای فرقهی گنوسی معروف به اورفئوسیها ناگزیر بودند نامهای «دربانان» را با زحمت حفظ کنند.
11. الفبای ربی عقیوا، در (Jollinek"s Beth Ha-Midrash, vol.III, p.25) همچنین مقایسه کنید با ملاحظات من در:
(Zeitschrif Fuer die Neutestamentliche Wissenschaft, 1931, p.171-176).
12. voces mysticae
13. psychiacal
14. Midrash of The Ten Martyrs
15. Alphabet of Rabbi Akiba
16. ما بیش از چهار متن از میدراش ده شهید یا رسالهی تفسیری «میدراش اِلِه اِذکرا»: تفسیری که با عنوان «اینها را ذکر میکنم» در اختیار داریم، که نمایشگر چهار مرحلهی دستهبندی رو به افزایش است، گرتس در مقالهای عالمانه دربارهی این موضوع کوشیده است که این نظر کاملاً اشتباه را اثبات کند که الفبای حاخام عقیوا منبع اصلی ادبیات هخالوت بود. مقایسه کنید به:
MGWJ, vol.8 (1959), p.67 ff.
17. Hagigah, 15b: حتی ربی عقیوا را فرشتگان همیشه خادم میخواستند به کناری زنند.
18. هخالهای بزرگ، فصل 3، ص 4: و آن آتشی که از آدم سالک بیرون میجهد خودش را میسوزاند.
ch.111, p.4: «آتشی که از سالک بیرون میجهد خود وی را میسوزاند».
19. metamorphosis
20. Metatron
21. در انتهای نسخهی (Ms. Oxford, 1531, f.45a) در مورد شهود نخستین راهنما و دربان درب چنین میآید: «هنگامی که او را دیدم، دستهایم سوختند و بدون دست و پا ایستاده بودم».
22. طبع باکس (E.d. Box Chapter XVII) «آتش در آن اطراف به طرف ما هجوم آورد و صدایی در آتش برآمد... و مکان بلندی که ما یک لحظه بر روی آن ایستاده بودیم، به سوی بالا رفت، اما در مکان دیگر به سوی پایین فرود آمد».
23. Tosefta
24. Hagigah 14b; Tosefta ed. Zuckermandel, p.234 که در آن (جملهی) بسیار مهم موجود نیست.
25. Ben Azai
26. Ben Zoma
27. Aher
28. Rabbi Akiba
29. «بهشت» آنگونه که جوئل (Joel) خاطرنشان کرده به دلیل درخت معرفت میتواند واقعاً استعارهای تلمودی برای معرفت باشد. بنگرید به:
Manuel Joel, Blicke in die Religions Geschichte, I (1880), p.163; Origen, Contra Celsum, vol.VI, p.33. (اوریجن در این کتاب اظهار میدارد که همین استعاره توسط فرقهی کنونی اورفیتها استفاده میشود).
30. Joal. loc. cit. Graetz, Gnosticismus und Jvdontum, p.94-95 (1846).
و تفاسیر مشابه توسط نویسندگان دیگر.
Bacher, Aggada der Tanaiten, vol. I. 2nd edition, p.333.
31. Tannaitic
32. در نسخه خطی (Ms. Munich, 22f, 162b) جزئیات تفاسیر مذکور در هخالهای کوچک آمده، البته پیش از اینهای - گائون آن را در همان مآخذ، فصل 19 نقل کرده است، قطعهی فوق ترجمهی این متن عبری است: (1)... اگر چنین باشد؛ ندای الهی از هخال هفتم خارج شده و جارچی از حضورت (از حضورش؟) بیرون آمده و بر کرنا میدمد و غرش میکند که به آنها (فرشتگان ضارب) بگوید: خوب گفتید، مطمئناً او از نسل بوسندگان گوساله (طلایی) است و لایق دیدن جمال پادشاه نیست...
33. post festum
34. M. Ninck, die Bedeutung Des Wassers im Kult Leben der Alten (1921), p.112-117.
چندین مثال از این واقعیت که در حالت جذبه احساس رفتن در زیر آب یا غرق شدن در گرداب ممکن است را ذکر میکند.
35. Liturgy of Mithras
36. Cf. Papyri Graecae Magicae, ed. Preisendas, I (1928), p.92-96. and Albrecht Dieterich, Eine Mithraslithurgie, 3rd ed. (1923).
37. Domiel
38. Katspiel
39. نخستین فردی که عنصر یونانی را در قطعهای مهم از هخالوت مطول تشخیص داد، ام. شواب (M. Schwab) در مقدمهاش در کتابش: (Vocabulaire de I "Ange" lologie (1897), p.13) بود. در عین حال ترجمه و تحقیق او از تنها تفسیر عبری برجای مانده کاملاً تصنعی بود. در ترجمهی عبارتی از او، در دومیئل (Domeil) بیش از آنکه محافظ دروازهی جهنم در رسائل هخالوت باشد دربان مدخل ورودی به تالار ششم در آسمان هفتم است. ترجمهی درست متن را دوست من، یوحنا لوی، در (Johanah Lewy, Tarbiz, vol.XII (1941), p.164) بیان کرده است. دومیئل به عارف یا سالک میگوید: ἀρίστην ἡμέραν, ἀρίστην εὐχήν (یا برای درستی متن بهتر است τύχην بخوانیم) که به جای کلمهی نامفهوم باید کلمه دیگری قرار داد تا متن صحیح باشد. در آن صورت عبارت چنین است: روز گشایش و نجات، بهترین روز، رحمت و محبت خویش را به من نشان بده، رحمت بر تو باد!»، در نتیجه بعد از آنکه آن نشانه را دومیثل دید، او را در فهرست مقربان قرار میدهد و در کنار او در حجر مقدس مینشیند (ch.XIX, end) چنین تأثیراتی از قواعد یونانی در پنج جای دیگر از هخالهای بزرگ نیز قابل توجه است. دومیئل، اصطلاح خطیر دیگری را به کار میبرد که احتمالاً اشاره به عناصر اربعه است. بخش ششم فصل هجده، بعد از اولین تذکر دومیئل که مهر را نشان میدهد، میپرسد: «آیا او دومیئل را صدا زد؟ آیا او قهرمان زمین نیست؟» این تعبیر لوی (Lewy) که آن را صحیح میپنداریم، تنها تفسیر صحیح اسمای یونانی از عناصر اربعه: نار، هوا، آب، خاک است. که قادر مقتدر، اصطلاح فلسطینی دقیقی برای «اَویر»: هوا است چنان که شائول لیبرمان در (تلمود 1: 221) آن را نشان داده است. از این رو در (Ms. Of the JThs in New York) به جای «قلزم» برای «ماء» صور گوناگون «آب» است.
40. Fourth Book of Ezra
41. Ascension of Isaiah
42. ج. ه. باکس در مقدمهاش بر ترجمهی ر. ه. چارلز از کتاب عروج اشعیا (1919)، ص 22 به درستی بر این نکته در (in 4 Ezra, VII, 90-98) تأکید کرده است. ما توصیفی از هفت «طریق» یا مرحله مییابیم که به ارواح پس از مرگ اختصاص دارد.
43. Hagigah, 12b (به پیروی از روایتی که تاریخ آن به قرن سوم میلادی باز میگردد).
44. رؤیاهای حزقیال چاپ یعقوب مان (Jacob Mann) در مجموعه رسالههای امیدوار به حکمت اسرائیل، 1921، ج 5، ص 256-264؛ پرزندانز در (Papyri Graecae magicae, vol.II (1931), p.160) توصیفی از این وضعیت از قرن پنجم به چاپ رسانده است که ظاهراً بازتاب افکار یک یهودی است. در اینجا ما همان اسامی آسمانهای ششگانه و ملائکه را مییابیم.
45. Chebar
46. cosmocratorial
47. cosmologicol mysticism
48. Maaseh Bereshith
49. واژهی (basileomorphism) به معنای «اعتقاد به حضور خدا که همان پادشاه باشد در مرکاوا»، البته واژهی morphism به معنای ویژگی چیزی را داشتن و basil به معنای پادشاه، ریحان؛ پس کل کلمه به معنای «ریحانوارگی، شاهانگارانه» است.
50. J. Abelson
51. Shekhinah
52. آبلسون در کتابش (که در 1912 انتشار یافت) به مفاهیم قبالایی شخینا (Shekhinah) توجهی نکرد.
53. Odebery, 3 Enoch Introduction, p.106 نقلی از هخالوت مطول را نقل میکند (در فصل 26، هخالهای بزرگ). اما قرائت درست آن از فصل 9 است که: «تو در قلب انسان ساکن هستی». (Ms. David Kavfman, 238 in Budapest and Ms. New York JThs, 828).
54. otherness
55. ما در هخالهای بزرگ، فصل 14، و در تفسیر میشنایی دربارهی «مَعَسِه بِرِشیت»، با کوششهایی برای ارائه توصیف دقیقتری از این «تقاطع» هفت آسمان و هفت زمین مواجه میشویم.
56. زَهَرریِئل که به صورت کاملاً تحریف یافته در هخالوت مطول بسیار معمول است (تصحیح شدهی زِوودیئِل و زِووریئِل)، اَختَریئِل پیش از این در رسالهی (براخوت، 7 الف) ذکر شده است. آدیریرون در رسالهی هخالهای کوچک ذکر شده است. (Lesser Hakhaloth, Ms. Munich, 22f, p.1630) همه معانی آنها ابهام دارند. البته این قاعدهی کلی اسمای عرفانی نظیر خدای خالق اسرائیل است.
57. Zoharariel
58. Addiriron
59. Akhtariel
60. Totrossiyah
61. Tetressiyah
62. طوطرِسیا یا طَطرِسیا در متون هخالوت بسیار معمول است و دقیقاً با نامهایی مثل ἀρδαθιάω در پاپیروسهای جادویی یونانی مطابقت دارد. جادوگر یونانی کلمهی عربی «اَربَعَت»: چهار(گانه) را به کار میبرد، در حالی که عارف یهودی از واژهی یونانی τετράς «تترا» استفاده میکند، مشابه گرایش به کاربرد اوراد یونانی که در یادداشتهای قبلی به آن اشاره کردیم.
63. Cf. قوای اعظم، عظمت و خشیت 1b, مرکاوای کامل.
64. open sesam
5
مهمترین منابع برای فهم این وضعیت دینی یقیناً نیایشها و مناجاتهای مذهبی بسیار متنوعی است که در رسالههای هخالوت محفوظ مانده است. (1) سنت، آنها را به وحی و الهام نسبت میدهد، زیرا براساس نظر عرفا، آنها چیزی نیستند جز مناجاتهای مذهبی که توسط فرشتگان و حتی خود عرش در مدح و ستایش خداوند خوانده شد است. در فصل چهارم کتاب هخالوت مطول که این سرودهای مذهبی در آن جایگاه مهمی دارد، گزارشی مییابیم که چگونه به حاخام عقیوا زائر عارف ژرفبین مرکاوا الهام شد تا این مناجاتها را در همان عرش عظمتی که روح او در برابر آن قرار گرفته بود بشنود. برعکس، نیایش با این مناجاتها زمینهساز حالت جذبه و خلسه میشود و سالک را در طی سفرش به هنگام عبور از میان دروازههای گوناگون همراهی میکند. برخی از این مناجاتها صرفاً استدعا و التماس از خداست؛ برخی دیگر به شکل گفتوگو میان خدا و ساکنان آسمانی، و توصیفاتی از سفیروت مرکاوا است. جستوجو دربارهی آموزههای دینی معیّن، بدون سخن گفتن از نمادهای عرفانی در این مناجاتها بیهوده است. مناجاتهای مذهبی که متعلق به قدیمیترین دورهی شعر کنیسهای، یا به اصطلاح پیوت (2) است علیرغم آنکه این مناجاتها اغلب فاقد معنای محصلی هستند ولی، تأثیر عمیقی به جا میگذارند که تعجبآور است.پینوشتها
1. به خصوص مقایسه کنید با هخالهای بزرگ فصلهای 3-4، 7-10، 24-26 و ادعیه و نیایشهایی که در پایان کتاب «رازیئِل»، آمستردام (1701)، بابهای 37-40. به علاوه مطالب چاپ نشده بسیاری از این نوع وجود دارد.
2. Piyut
3. mysterium tremendum
4. Rudolf Otto, The Idea of The Holy, translated by John W. Harvey (1923), ch.VI.
5. C.F. Philipp Bloch, in MGWJ, vol.37 (1893), p.259.
6. Lo. cit, p.306.
7. Haadereth Vehaemunahn Lehay Olamim
8. high holidays
9. الیعاذر اهل و رمز آن را سرود فرشتگان مینامد (در تفسیر Naftali Treves" بر کتاب صلاة (Thiengen 1560)).
10. هخالهای بزرگ، فصل 26، که در چند جا بر طبق قرائت بهتر در این دست نوشته اصلاح شده است.
11. Bloch, loc, cit. p.259.
12. هخالهای بزرگ، فصل 24.
13. Kedushah
14. بلوخ به خصوص در مقالهی فوقالذکر در باب این موضوع به تفصیل به اثبات آن پرداخته است.
15. Megillah, 18a and Berakhoth, 33b.
16. Bloch, Ioc. cit, p.262ff.
او در قطعهی موجود در (J. Borakoth V) و (پایان هلاخا، 3): «در گِل فرو مینشینم با «اُوفَنها» تا با سکوت ناله کنم و نوحه سر کنم» را که البته آنگونه که بلوخ در مقاله خود تمدن رومی و عارفان مرکاوا معتقد بوده، افزودهی بعدی نیست.
(Rom und di Mystiker der Merkaba (Fastschrift fuer j. Guhttmann 1915) p.113).
همچنین بنگرید به: Hullin, 91b در باب دعای فرشتگان موسوم به اُفانیم (Ofannim).
17. Zonz
18. G. H. Box
19. Apocalypse of Abraham, ch.XUII and XUIII.
قطعهی نقل شده از هخالوت مطول از آغاز فصل 9 است. «مانند صدای آب در خروش رودها، مانند امواج «ترشیش» که باد جنوبی آنها را میراند».
20. برای مقایسه بنگرید به دعاها معروف به متاسک میترایی (Liturgy of Mithras) و دعای انسان نخستین «پدر روشنایی» در
Ch. Baynes, Acoptic Gnostic Treatise (1933), p.26-36.
21. برای مثال کلمات «زیهیوُن» به معنای شکوه جلال و «سیگوو»: جدایی، تبعید (با املای دیگر: علوّ مقام) به معنای تجلیل.
22. Eleazer Kalir
23. Perek Shirah
24. مقایسه کنید با رساله عبری عبادت اسرائیل اثر Baer، ص 547-552.
25. موسی تاکو (Moses Taku) در رساله مکتوب کامل به نقل از بائر، ص 547، بر آن است که بیان کند که بدعتگذاران آن را جعل کردند.
26. Shemuiel
27. Both Ha-Midrash, vol.III, p.161-163.
نسخه دستنویس شمارهی 828 از مجموعهی JThs در نیویورک شامل این قطعه به عنوان بخشی از متن هخالهای بزرگ است.
28. این آیهای از کتاب مقدس نیست، بلکه عبارت کلیشهای از عارفان مرکاواست. بنگرید به: فصول هخالها ویراستهی ورتهایمر (Wertheimer)، فصل 3، که در آن متن ناقص است، اما میتوان آن را از روی نقل قولهای اولیه این قطعه کامل ساخت، نظیر نفتالی تروسل (Naftali Treves) در تفسیرش بر برکت گوییدش در نماز و نیایش صبح.
6
ما دیدهایم که خدای عارفان مرکاوا پادشاه مقدسی است که از عوالم غیب پدیدار میشود و «از میان 955 آسمان» (1) به عرش جلال فرود میآید. یکی از موضوعات عالی معرفت باطنی راز این خدا از حیث اینکه خالق این جهان است، میباشد که به روح عارف در حالت عروج جذبه آمیزش الهام میشود؛ این مطلب به همان اندازهی شهود ملکوت آسمانی، شنود مناجات فرشتگان، و رؤیت ساختار مرکاوا اهمیت دارد. براساس گزارشی که در هخالوت مطول آمده است و حتی برخی کوشیدهاند آن را با عبارتی مشابه در پایان کتاب چهارم عزرا مرتبط بداند، عادت بر این بود که کاتبان و تندنویسانی را در طرف راست و چپ عارف اهل شهود قرار میدانند تا توصیف جذبهآمیز او از عرش و ساکنانش را بنویسند (2) اینکه عارف در حالت خلسهاش حتی توفیق مییابد به فراسوی قلمرو فرشتگان گام نهد در عبارت ذیل به آن اشاره شده است: «خدایی که ورای دید و رؤیت مخلوقاتش است و حتی از فرشتگانی که در خدمت اویند مخفی و مکنون است همان خدایی است که در شهود مرکاوا خود را برای حاخام عقیوا آشکار ساخته است». (3)7
موضوع شیعور قوما تنها مسئلهی بینش عرفانی در این نحله نیست. چندین موضوع دیگر، که بدون شک برخی از آنها از منابع کاملاً متفاوت سرچشمه گرفتهاند، وجود دارد که در طی دورهای که تمام این گرایشهای گوناگون در نوشتههای قدیمی هخالوت تبلور یافت، کم و بیش شدیداً با موضوع شیعور قوما آمیخته شد. بر طبق نظر عرفای متأخر، این نوشتهها در کل ساختاری یکدست دارند. عرفان مططرون مهمترین چرخش از مسیر اصلی است که حول محور فردی به نام حنوخ (28) میچرخد، که برحسب روایت اسطورهای پس از عمری پرهیزگاری به مرتبهی نخست فرشتگان و سَرهَ-پانیم (29) (تحت اللفظی: امیر وجه الاهی یا حضور الاهی) ارتقا یافت. «خداوند مرا از میان امواج سیل خروشان گرفت و بر محمل طوفانی شخینا به بالاترین آسمان برد و مرا به درون قصرهای بزرگ بر بلندیهای آسمان هفتم، یعنی اَرابوت (30) برد، همان جا که عرش شخینا و مرکاوا، لشکریان خشم و سپاهیان غضب، شینانیم (31) «آتش»، کِروبیم (32) «مشعلهای فروزان»، اُفانیم (33) «سنگهای آتشین»، و سرافیم (34) «آذرخش» حضور دارند، و او هر روز مرا آنجا میگماشت تا به عرش عظمت خدمت کنم». (35) این حنوخ که گوشتش به شعله، رگهایش به آتش، مژههایش به جرقههای آذرخش، چشمانش به مشعلهای فروزان تبدیل شد، (36) و خدا او را بر تختی نزدیک به عرش عظمت جای داد، پس از استحاله و تحوّل آسمانی نام مططرون یافت.هرگز به جای معادل عبری آن به کار نرفته است. از سوی دیگر، تکرار حروف «طای» و پسوند «رون» پیرو الگویی است که در تمام این متون تکرار میشود. هم این پسوند و هم تکرار این حرف بیصدا را میتوان، مثلاً در اسمهایی همچون زوهراریئل و اَدیریرون، مشاهده کرد. همچنین باید به خاطر داشت که پسوندهای «اون» و «رون» احتمالاً اجزای سازندهی ثابت و خاص نامهای سرّی بوده است، نه هجاهای معنادار. لذا این احتمال قوت میگیرد که واژهی مططرون به دلایلی به عنوان نامی نمادین برگزیده شده باشد، و نشانگر یکی از نامهای سرّی است، که این نامها در متون هخالوت به همان فراوانی آثار گنوسی یا دستنوشتههای پاپیروس سحرآمیز بیشمار است. گویا، این واژه در ابتدا جهت این وضع شد تا به عنوان یک «واژهی عرفانی» جایگزین نام یاهوئل شود، ولی به تدریج جای آن را گرفت. ضمناً جالب است که هجای این واژه در قدیمیترین نقل قولها و دست نوشتهها به این صورت میططرون است، واقعیتی که معمولاً نادیده گرفته شده است؛ گویا این واژه، میططرون تلفظ میشد نه مططرون. در آوانویسی، همانطور که حرف اِپْسیلوُن یونانی در واژهی متا زاید است، حرف یود (53) در این نام کاملاً زاید به نظر میرسد.
در توصیفهای بسیار خیالی از قلمرو فرشتگان که در کتاب عبری حنوخ متعلق به دورهی عرفان مرکاوا آمده، مقام مططرون همیشه اعلی مراتب در نظر گرفته میشود. در عین حال، در آثار قدیمی مکتب مرکاوا هیچ نشانهای دال بر اینکه او یک موجودی باعظمت که بر روی عرش جلال ساکن شده است، وجود ندارد. در سراسر این نوشتهها مططرون، یا هر نام دیگری که به او داده شود، در جایگاه والاترین همهی مخلوقات باقی میماند، در حالی که در شیعور قوما او ساکن عرش که خود آفرینندهی جهان است، معرفی میشود. هیچ تلاشی برای پر کردن فاصلهی این دو نگرش صورت نگرفته؛ آنچه در مورد رابطهی عارف با خدایش در حالت جذبه گفته شده، در مورد بلندی جایگاه خود سرور فرشتگان [یعنی مططرون] نیز صادق است. اتفاقاً، براساس یک سنت مستقلی که بازتابش را در هخالوت مطول میتوان یافت، این فرشته به آنافیل (54) معروف بوده است و ویژگیهایی که به او داده میشود، روشن میسازد که آنافیل صرفاً نام دیگر مططرون نیست، بلکه در نظر برخی عرفا نام شخصیت دیگری است که همان مقام متعالی را داراست. (55)8
نوشتههای عرفان عرشی و نیز انواع فهرستهای مبسوط از مسائل و موضوعات مربوط به این عرفان، که در میان سالکان مرکاوا فراوان بوده است در متون مختلفی بر جای مانده است. همهی اینها متعلق به یک دورهی خاص نیست؛ چرا که موضوعی که در یک متن، ظاهراً بسیار با اهمیت است، در متن دیگر حتی ذکری از آن نشده است. برای نمونه، یکی از این نوشتههای عرفان عرشی ناب را میتوان در رسالهی مختصر هخالوت یافت که احتمالاً متعلق به قرن هشتم است. (56) در اینجا توصیف خیالی از موضوعاتی داریم که در ابتدا واقعاً به طور طبیعی قابل تصور بودند، ولی اینک در این زمان به ابعاد عجیب و غریبی رسیدهاند، که به طور کلی صرفاً به منظور تهذیب نفس مورد بررسی قرار میگیرند.پینوشتها
1. رسالهی هخالها، فصل هفتم، (in Beth Ha-Midrash, vol.II, 45; 3)؛ کتاب سوم حنوخ، فصل 48 (Odeberg, p.155). شمارهی 955 برحسب حروف ابجد ارزش عددی کلمهی «آسمان» است، با فرض آنکه ارزش عددی «میم» را 600 در نظر بگیریم، در مَسِخِتْ دِرخ اِرِص (ed. Higger, p.294), (Masekheth Derekh Erets) ارزش عددی آسمان 390 است؛ رسالهی باغچهی معطر (ed. Urbach, p.212)؛ و تفسیر روایات تلمودی (ed. Tishbi, p.46).
2. هخالهای بزرگ ch.XVIII, 4 and XXI, 3.
3. هخالهای کوچک (Ms. Oxford, 1531 f.45b): آن خدایی... که او از نظر همهی مخلوقات پنهان است و از فرشتگان خادم نیز مستور است، در مَعَسِه مِرکاوا بر ربی عقیوا آشکار است.
4. Shior Komah
5. این عنوان اغلب «قوما»: قامت ترجمه شده است، و در معنای کتاب مقدس به کار میرود. این اشتباه است. قوما (Komah) در اینجا به معنایی که در متون دعای آرامی وجود دارد، به کار میرود که در آنجا به سادگی به معنای «بدن» است.
6. «سِفِر میلحَمُوت هَشِم»: کتاب جنگهای خداوند, Cf. Salmon ben Yeruhim in his و پاسخهای موسی بن ed. Davidson (1939), p.114-124; Maimonides" responum, ed. Freiman p. 343; Moses Taku in Otsar Nehmad III, p.62.، میمون
7. ما متون زیر را در اختیار داریم: 1. در مرکاوای کامل f. 30a-33b، 2. کتاب رازیئل 1701, f. 37a-38b و با قرائتهای متنوع متفاوت در مرکاوای کامل f. 34a-40a، 3. کتاب قامت (Ms. Oxford, f58.1791)، در 12 فصل، قطعاتی و عباراتی از آن در رسالهی الفبای ربی عقیوا و سایر ادبیات مرکاوایی جمعآوری شده است.
8. song of Solomon
9. این عبارت تقلیدی از پایان رساله آخر تلمود بابلی، نیدا (Niddah)، است که در آن گفته میشود: «هر که هر روز احکام دینی را فراگیرد، مطمئناً اهل آخرت خواهد بود».
10. یهودان هلوی در کتاب کُوزاری «خزران» (IV,3) از شیعور قوما (Shiur Komah) با عبارت: «به خاطر آنکه در آن ترس از او (خدا) در نفوس وارد میگردد».
11. آیهی (مزامیر 145: 5): «و در مجد جلیل کبریایی تو و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود» که براساس ارزش عددی کلمهی قدرت پروردگار ما 236 کیلو وزن دارد.
12. مرکاوای کامل، f.38a.
13. Ibid, f.37a.
14. Cf. Kropp, Einleitung in die Koptischen, Zaubertexte (1930), p.41.
همچنین یک نوع عرفان شیعور قوما باید در رساله گنوس قبطی (Coptic Gnostic) به ترجمه شارلوت بینس (Charlotte Baynes)، ص 42 یافت: موهای سر او به تعداد جهانهای پنهان است.
15. M. Gastor, Das Shiur Komah in his studies and Text, vol.II, p.1330-1353.
به خصوص ص 1344. اگرچه گاستر در بسیاری جزئیات اشتباه میکند، اما معانی قطعی گنوسی واقعی شیعور قوما را تشخیص میدهد.
16. پیوند بین تأملات دربارهی «بدن حقیقت» و مفهوم انسان نخستین در نظام مارکوس آشکار است.
17. demiurge
18. Yotser Bereshith
19. dualism
20. Ms. Oxford, 1531 f.740b:
(طلب مغفرت او شبیه ماست از همه ما برتر است. و این جلال اوست که از نظر ما پنهان است).
21. Shivhu Shel Hakadosh Barukh Hu
22. Shevah
23. به این دلیل، این عبارت در برخی از متون به طور کاملتر اینگونه است: هرکه مدح خداوند متبارک مقدس را بداند، که او از همه مخلوقات مستور است. همچنین مقایسه کنید با همین معنا درGen. Rabba ed. Theodor, p.775
24. خود (جسم) «شخینا» (تجلی خداوند) در رسالهی الفبای ربی عقیوا در حرف «حت»: حرف ح در الفبای عبری (معادل 8) آمده است. همچنین مقایسه کنید با این نقل قول در رساله باغچهی معطر (ed. Urbach (1939), p.127).
25. در MGWJ, vol.VIII, p.115ff و نیز در کتاب تاریخ یهودیان.
26. "Schahrastani"s Religions Sparthein und Philosophen-Schulon", translated by Haarbruecker, vol.I (1850), p.116. (Mushabbiha). در شرح و توصیف خود از فرقهی مشبهه.
27. Ph. Bloch, Geschichte der Entwicklung der Kabbala Kurz Zusammen Gefasst (1894), p.17.
28. Enoch
29. Sarha-Panim
30. Araboth
31. Shinanim
32. Cherubim
33. Ofannim
34. Seraphi
35. 3 Enoched, Odebery, ch.VII.
36. Ibid, ch.XV.
37. Havdalah
38. Ms. Oxford, 1539, f.137-145, 1531; f.1-21; New York JThs, Ms. Maggs, 419, f.66-70; Vatican, 228, f.93-103 (بهترین نسخهی دستنویس).
در اینجا ما اندیشههای حنوخ اول را مییابیم، (viz. a) که عزه "Azza" و عزائیل "Azael" اسرار الاهی را برای آدمی فاش ساخته است. b) هبوط آنان به «کوه ظلمت» یا تزتروس (Tartarus) است.
39. من قادر نبودهام منبعی را در منابع قدیمیتر برای این افسانهی موهن که در قرون وسطا برای حنوخ کفاش رایج بود، به غیر از یعقوب بومه اساطیری که با هر بخیّهای آسمان و زمین را به هم وصل میکرد، پیدا کنم. این افسانه، احتمال دارد شاید هم این طور باشد در محافل حسیدی آلمانی قرون وسطا رواج داشته باشد. در نسخهی خطی بر جای مانده از سال 1458، از این افسانه با عبارت «در مرقومهای یافتم» یاد میکند، (Paris, Bibl, Nat. 786, f.109b) اودبرگ در صفحهی سوم مقدمه کتابش به نام حنوخ که تحقیقی محققانه دربارهی اسطورهی «حنوخ - مططرون» کرده است هیچ ذکری از این افسانه به میان نمیآورد. در عین حال، این افسانه توسط بسیاری از نویسندگان قبالاش قرن شانزدهم نقل شده است.
40. Yahoel
41. Yoel
42. نخستین نویسندهای که به نظر میرسد دربارهی هویت مططرون و یاهویئل (Yahoel) شک کرده باکس است (در مقدمه خود بر مکاشفهی ابراهیم، (Apocalypse of Abraham, p.XXV) او از نویسنده رساله درباره این مکاشفه در مجموعهی (EJ, vol.I, 553) مسائل را عمیقتر دیده است.
43. علاوه بر فهرستهایی که در چاپ اودبرگ فصل 48 (و در یادداشت، صفحهی 174) ذکر شده، باید به فهرستی که در انتهای رسالهی «بِت دین» (دارالشرع) (Abraham Hamoy"s (Livorno, 1858), f.196-201) چاپ شده اشاره کرد.
44. Sanhedrin, 38, Hagigah, 15a and Abodah Zarah, 3b.
45. tetragrammaton
46. lesser yaho
47. اودبرگ در مقدمهای که بر کتاب سوم حنوخ نوشته در صفحهی 189 به تحلیل اشارات گنوسی بر «یائوی کوچک (Little Yao)» در (Coptic Work Pistis Sophia) پرداخته است.
48. نمونههای نقل شده از متون عرفانی کهنتر توسط اودبرگ به آسانی میتوانند با نقل قولهای دیگر تأیید شوند. در این ارتباط نقل قولی از یک متن مسیحی قرن هشتم به زبان سریانی (Syriac) که آن را در Bidez et Cumont, Les Mags Hellenisés, II, p.115 یافتهام، جالب خواهد بود... در آن نقل شده است. حتی میتوان گفت که کلمهی مذکور خداوند است که تلویحاً با کلمه مططرون به آن اشاره شده است.
Cf, also J.mann, Texts and Studeis Injewish History, II, p.85 and 88;
و نیز نقل قول Gruenbaum از مسعودی (Mas"udi) (مورخ مسلمان) در (ZDMG, vol.XXX, p.272).
49. نویسندهی قرائیم، قرقسانی (آغاز قرن دهم)، این قطعهی تلمودی علی الظاهر (Sanhedrin 38) را نقل میکند: در تلمود نقل شده است که مططرون همان یهوهی مرخم است. امکان دارد که نام «یهوه» کوچک عمداً به دلیل فحواهای ارتدادآمیز آن از دست نوشته تلمودی حذف شده است.
50. بنا به نقل (Ms. British Museum, Margoliouth, n.752 f.): «یاهویئل وجه نامگذاریاش آن است که او راهنمای و مرشد ابراهیم پدر ما بود و به او تمام تورات را آموخت. یاهویئل همان فرشتهای است که موسی سرور ما را به عروج به آسمان فراخواند، دقیقاً همانطور که در رسالهی سنهدرین تلمود نقل است: به موسی فرمود که نزد خدایت، یهوه به آسمان بیا، که درست آن بود که بگوید «نزد من» بالا بیا، که منظورش آن است که نزد فرشتهای که نامش مانند نام پروردگار است بالا بیا: «ال یهوه»، حروفی که همان حروف یاهوئل است».
51. Cf. Odeberg, p. 125-142: origin of the word "Metatvon" and also Louis Ginberg, Legends of the Jews vol.V, p.162.
52. Metathronios
53. Yod
54. Anafiel
55. بنگرید به هخالهای بزرگ در (ch.XXII and Odeberg to, 3; Enoch, ch.XVII, p.59).
56. رسالهی هخالها ed. Jellinek in Beth Ha-Midrash, vol.II, p.40-47.
57. Midrash Mishle, ed. Buber, f.34a ff.
در برخی موارد من این ترجمه را بر طبق قرائتهای نقل قول که در نسخه دستنویس عزرائیل به نام تفسیر روایات (تلمودی) دریافت میشود، تصحیح کردهام. (Hebrew University Library, f.29b) همچنین فصل 13، هخالهای بزرگ را توجه کنید.
58. Ofannim
59. Galgalim
60. Pistis Sophia, ch. 139, in Carl Schmidt"s German translation (1885).
واژه یونانی کلمهی καταπετασματα است، در حالی که متون عبری از واژهی پردهی غیب سخن میگویند.
61. 3 Enoch, ch.45; ed. Wertheimer, p.50, الفبای حاخام عقیوا; in Yalkuf Shimoni 173; Cf. also Rashi on Yebamoth 63b and Baba Metsia 59a نقل قول از یلقوت شیمونی.
62. چنین مکاشفههایی به قرار زیرند: فصلهای 4-6 کتاب محاسبه آخرالزمان؛ هخالوت مطول یا نسخه خطی رسائل حاخام یشمائیل،
Ms. Enelow Memorid Collection 704 in the JThs in New York (= Parma 541, no.21 and Oxford 2257).
بخش بزرگتری در نسخه تصحیح شده هخالهای بزرگ، فصلهای 6-9 در نسخه خطی (Ms, New York JThs, 828) آمده است. در نسخه دست نخوردهای پیرامون سیمای زر و بابل "Zeru Babel"؛ در رساله مکاشفه شیمعون بریوخای (Simeon ben Yohai) وجود دارد.
63. هخای بزرگ, ch.XVI.
64. Midrash Tanhuma, ed. Buber, V, p.31.
65. Cf. The Midrash in هلاخا گِدولا , ed. Hildelsheimer, p.323, quoted by L. Ginzberg, Legends of The Jews vol.VI, p. 433 and Rashi"s Commentary on Canticles, I 2. Pesahim, 119a, Sanhedrin, 21b, درباره موضوع دلایل (احکام) تورات بنگرید به: Shabbath, 12oa.
66. بنگرید به بیان ارزشمند گلاتزر در:
N. Glatzer, Unter Suchungen Zur GschichtsLehredor, Tannaiten (Berlin, 1932).
9
همان طور که دیدیم، رابطه میان عرفان عرشی و مکاشفهای بسیار نزدیک است، اما رابطهی میان معادشناسی و کیهانآفرینی یعنی مبدأ و معاد اشیا در آثاری که به دست ما رسیده به هر صورت نسبتاً سست و ناپایدار است. از این لحاظ، عرفان مرکاوانه تنها با اشکال غیر یهودی عرفان گنوسی، بلکه با عرفان قبالا در دورهی بعد که رابطهی میان مبدأ و معاد بسیار نزدیک است، نیز تفاوت دارد. علاوه بر این، قطعات نسبتاً پراکنده دربارهی این موضوع، با نام تأملاتی در باب معسه برشیت (واقعهی آفرینش) (1) بیشتر کیهانشناسی (2) است تا کیهانآفرینی، به عبارت دیگر، اگر ما اجازه داوری و اظهارنظر داشته باشیم، تأکید بر روی شناخت نظام کیهان است نه شیوهی پیدایش آن، که نقش بزرگی در اسطورهشناسی عرفای گنوسی ایفا میکند. انسان باید کتاب بارَیتا در باب خلقت (3) که بخشهایی از آن متعلق به این دوره است را فقط بخواند، تا با خواندن آن نسبت به این تفاوت میان تأمل عرفان مرکاوا و ویژگی عرفان گنوسی به معنای اخص (4) آگاه شود، هر چند تحریر این کتاب نسبتاً جدید و ارتباطش با عرفان مرکاوا روشن است. دلیل آن روشن است: قلمرو «کمال اعلی» الاهی، یعنی پلِرومای (5) عرفای گنوسی، که به طور شگفتانگیزی توالی آئونها (6) را آشکار میسازد، با مسئلهی خلقت و پیدایش کیهان ارتباط مستقیم دارد، در حالی که از نظر عرفای مرکاوا که جهان عرش را جایگزین پلورما و آئونها میکردند، این مسئله اصلاً مشکلساز نبود. اجزای تشکیل دهنده جهان عرش: یعنی حشمل، (7) اُفَنیم، (8) حیوت، (9) سرافیم (10) و غیره را دیگر نمیتوان واقعاً برحسب مفاهیم کیهانآفرینی تفسیر کرد؛ همانطور که دیدهایم، تنها حلقهی پیوند میان جهان عرش و مسئلهی خلقت، اندیشهی پرده و حجاب کیهانی بود. در اینجا ما یکی از مهمترین نقاط افتراق میان عرفان مرکاوا و عرفان قبالا را داریم؛ عرفان قبالا به خاطر علاقهی مجدد به تأمل نظری صِرف دربارهی کیهانآفرینی، که بیشتر حال و هوای کاملاً گنوسی داشت، متمایز میشود. در آثار اولیه - مسلماً در طی دورهای که متون هخالوت شاخص آن است - مسائل نظری هیچ جایگاهی ندارد؛ حال و هوای آن توصیفی است نه تحلیلی، (11) و این امر به ویژه در مورد مهمترین مسائل این عرفان صادق است. با وجود این، امکان دارد که در همان آغاز یک دورهی تأمل نظری وجود داشته است، و احتمال دارد که عبارتی مشهور در میشنا که سؤالات: «چه در بالاست و در پایین چیست؟ در گذشته چه بوده و پس از این چه خواهد بود؟» را ممنوع کرده است، اشاره به تأمل نظری دارد که شیوهی عرفای گنوسی است که در پی شناخت این بودند که «ما که هستیم، و چه شدهایم کجا بودیم یا کجا قرار داده شدهایم، به کجا میشتابیم، و از چه نجات مییابیم». (12)10
نمونه مشابه گرایشهای نظری عرفان گنوسی که ارتباط تنگاتنگی با عرفان مرکاوا داشت، در نوشتههایی موسوم به معسه برشیت گروهبندی شدهاند کتاب سِفِر یِصیرا (22) یا «کتاب آفرینش» در زمرهی این نوشتههاست، که رویکردی نظری دربارهی مسائل کیهانشناسی و کیهانآفرینی دارد. (23) هر چند احتمال دارد، دارای افزودههایی از دورهی بعدی باشد اما پیوند آن با نوشتههای مرکاوا، حداقل از حیث واژگان و سبک نگارش تقریباً روشن است. این اثر که در زمانی بین قرن سوم تا ششم احتمالاً نوشته شده، دارای سبکی موجز و مختصر است؛ حتی کاملترین نسخههای مختلف از 1600 واژه تجاوز نمیکند. از لحاظ تاریخی، این اثر قدیمیترین متن عرفان نظری موجود است که به زبان عبری نگاشته شده است. به نظر میرسد که مؤلف از مکاشفهی عرفانی به عنوان یک منبع الهام گرفته، تا جایی که ابهام و نامفهوم بودن متن، هر نوع قضاوتی را در باب این نکته مجاز میسازد. بنابراین، مایهی تعجب نیست که با اینکه سبک نگارش این اثر پرطمطراق و موجز، مبهم و دشوار و پیچیده است، فلاسفه و عارفان قبالای قرون وسطا هر دو به وضوح از این کتاب نقل قول میکردند. موضوع اصلی کتاب، اجزا و عناصر تشکیل دهندهی جهان است که در ده بنیان آغازین یا به قول کتاب ده سفیروت (24) و بیست و دو حرف الفبای عبری جستوجو میشود. اینها بر روی هم قوای سرّی را نشان میدهند که ترکیب و اتحاد آنها باعث مجموعههای مختلفی میشوند که در فرآیند کلّ خلقت قابل مشاهده هستند؛ این قوا «سی و دو راه سرّی حکمت» هستند، که خداوند به واسطهی آنها تمام موجودات را خلق کرده است. این سفیراها صرفاً ده حضرت، یا نمایانگر ده مرتبهی ظهور خود نیستند؛ موضوع به این سادگی نیست. بلکه «پایان اینها در آغازشان و آغاز آنها در پایانشان حضور دارد، همچون آتشی که به زغال تبدیل میشود دهان خود را ببند مبادا که سخن گوید و دلت را مبادا که بیندیشد». نویسنده پس از اینکه با جملاتی کم و بیش پیچیده و مبهم به تحلیل نقش سفیروت در نظریهی کیهانآفرینیاش میپردازد، یا به بیان دقیقتر راهحلی ارائه میدهد، به تبیین نقش و عاملیت حروف در خلقت میپردازد: خداوند آنها را بیرون کشید، جدا کرد، ترکیب کرد، سنجید، جای آنها را عوض کرد، و به واسطهی آنها کل جهان آفرینش و هر آنچه را مقرر شده است خلق شود، ایجاد کرده است». سپس نویسنده مبحثی را طرح میکند یا به عبارت دقیقتر به آشکار ساختن معنی سرّی هر حرف در سه قلمرو آفرینش میپردازد که برای او شناخته شده است: یعنی قلمرو انسان، جهان ستارگان و سیارات، و جریان توالی زمان در طول سال. در سراسر این اثر، تلفیق عرفان اعداد یونانی متأخر، و شاید حتی نوافلاطونی متأخر با شیوههای عالی و بدیع تفکر یهودی دربارهی رمز و راز حروف و زبان تقریباً روشن و واضح است. (25) این اثر، از عناصر عرفان مرکاوا نیز بیبهره نیست؛ به نظر میرسد که نویسنده در طلب عرش مرکاوا برای شرح تفکر کیهانشناختی خود است که بیتوفیق نیز نبوده است، زیرا حیوت در مرکاوا که جزقیال به توصیف آن پرداخته یعنی «موجودات زنده» ای که مرکاوا را حمل میکنند، علیالظاهر، از نظر او با سفیراها به عنوان «موجودات عددی زنده» مرتبط است. زیرا، در واقع، اینها همان «اعداد» خاصّی هستند که دربارهی آنهاگفته شده است: «آنها همانند پرتو نوری ظهور میکنند و تا بینهایت گسترده میشوند؛ و هنگامی که از خدا سریان مییابد و زمانی که به مبدأ خود باز میگردند، کلام خدا در آنها متجلی میشود؛ به امر خدا همچون گردبادی با شتاب سرعت میگیرند، و در برابر عرش او به خاک افتاده و سجده میکنند».11
از این رو هر چند عرفان مرکاوا در برخی موارد به سحر و جادوی صرف و ساده منحرف شد، در موارد دیگر به بازنگری و تفسیر مجدد اخلاقی روی آورد. در ابتدا، عروج نفس به هیچوجه پس از عمل توبه و ندامت تصور نمیشد، اما در دورههای بعدی افرادی مانند گائون یهودای بابلی (37) (قرن هشتم)، قول قدیمی تلمود یعنی «توبه عملی بزرگ است... زیرا که انسان را به عرش جلال و عظمت رهنمون میشود» را اشارهای به آن مطلب دانسته و پیشرفت جذبهآمیز از میان آسمانهای هفتگانه را پس از عمل توبه تصور کردند. (38) پیش از این، در یکی از رسالههای هخالوت، پنج قصر اول از قصرهای هفتگانه، که نفس انسان باید از میان آنها گذر کند، متناظر با برخی مقامات یا حالات تکامل اخلاقی در نظر گرفته شدهاند. از این رو حاخام عقیوا به حاخام یشمائیل میگوید: «هنگامی که به اولین قصر عروج کردم مؤمن (حسید) (39) بودم، در قصر دوم طاهر (طاهور) (40) بودم، در سومی پاکدل (یاشار)، (41) در چهارمی کاملاً با خدا (تامیم) (42) بودم، در پنجمی در پیشگاه خدای مقدس بودم، در ششمی با زمزمهی قدوشا (43) (تقدیسگویی سهگانه) (44) در پیشگاه آنی که با کلمه سخن میگفت و خلق میکرد، در مقابل آزار فرشتگان نگهبان محفوظ بودم؛ در قصر هفتم با تمام توانم سرپا ایستادم، و در حالی که تمام دست و پایم میلرزید، نیایش زیر را زمزمه کردم... «درود و ستایش بر تو باد که متعالی هستی، درود بر حضرت اعلی و متعال در تالارهای جلال و عظمت».پینوشتها
1. Maaseh Bereshith
2. cosmology
3. Baraitha on The Work of Creation.
4. چندین قطعه از تفسیر میشنایی بر واقعه آفرینش وجود دارد. الف) در کتاب رازیئِل، 1701 f.35a-36b. ب) تحت عنوان تفسیر کبیر بر سِفر پیدایش ed. Wortheimer, vol. 1, p. 1-31، ج) در پیوست یادنامهی کوهن به نام کثرت معجزات Ehone"s (1994), p.47-50، د) در گنجینههای مدفون «شیطر» vol.I, p. 182-187 به اهتمام L. Ginzberg"s,
5. Pleroma
6. Aeons
7. Hashmal
8. Ofannim
9. Hayoth
10. Seraphim
11. speculative
12. Cf. Mishnah Hagigah, II, 1, and The Excerpts Ex Theodoto of Clement of Alexandria ed. Casey (1934), 79.
13. Hagiyah, 126.
14. Middot
15. Aboth de Rabbi Nathan, ch.37.
16. Bahir
17. بنگرید به یادداشت شماره 35 [متن انگلیسی] سخنرانی اول. من ترجمه آلمانی آن را (Dasbuch Bahir) در 1923 منتشر کردهام.
18. Raza Raba
19. دانیال با عنوان اَلقومسی به این کتاب اشاره میکند. مقایسه کنید با:
J. Mann, Texts and Studiesin Jewish History, vol.II, p.76, 79 and by Hai Gaon.
بنگرید به صفحهی 21 گنجینهی علما دربارهی رسالهی حَگیگا، بخش پاسخها.
20. یکی از شاگردان الیعازر اهل ورمز در تفسیر خود بر شیعور قوما چندین بند از کتاب رازا ربا «راز بزرگ» را نقل میکند که من آنها را در نسخه دستنویس کتابخانه آنجلیک دُم، (Capua, no.27) و دیگر نسخههای خطی کشف کردهام. بخشی نیز در (New York, JThs 844 f. 100a-103a) آمده است. قطعات دیگری از رساله راز بزرگ در مجموعهای معروف به راز «مِرکاوا» (مرکبه) در (Ms. Milano, 57, f.20) یافت میشود.
21. termini technici
22. Sefer Retsirah
23. منابع فراوانی درباره این کتاب وجود دارد. بنگرید به مقالهی: Jezira in EJ, vol.IX, col. 104-111 که در آنجا یادداشتهای کتابشناختی داده شده است. ترجمهها و تفسیرهای انگلیسی و. وستگاف (1893) (Westcott) و کا. استنرنیگ (K. Stenring) (1923) شامل برخی عبارات غیر واقعی هستند.
24. Sefiroth
25. ل. بیک (L. Baeck) کوشیده است نشان دهد که کتاب آفرینش اقتباس یهودی برخی اندیشههای اساسی پروکلوس هستند همانطور که کتابهای دیونیسیوس آریوپاگوس اخذ و اقتباس مسیحی آن محسوب میشوند. بنگرید به:
MGWI, vol.70 (1926), p.371-376, vol.78(1934), p.448-455.
اما دلیل او قانع کننده نیست هرچند نظریات او فریبنده و جذاب است. پل کراوس (Paul Kraus) به برخی از تشابههای جالب میان کتاب پیدایش و نخستین متصوفه گنوسی اسلامی از کتاب آثار جابر ابن حیان (Paul Kraus, Jabir ibn Hayyan, vol.II (Cairo, 1942), p.266-268) اشاره میکند.
26. این کلمات و عبارات عبارتند از سفیروت (مظاهر دهگانهی) نیستی، مرزهای کج هستند که در عبری معنای درستی ندارند، یا کاربرد معنای عمق به معنای بنیان هستند. به نظری حروف اساس (پایه) تقلیدی از معنای دوپهلوی واژه یونانی stoicheia است که هم به معنای عناصر است و هم حروف.
27. Sepiroth Belimah
28. در هگادای قدیم، عبارات و بندهایی وجود دارد که در آنها پیوند میان آفرینش و حروف تورات و نیز بر قوای سری انسان تأکید میشود. بنگرید به:
Cf. Berakhoth, 55a, Sanhedrin, 65b, Aboth de-Rabbi Nathan ch 39 (ed. Schechter, p.116); Midrash Tehillim, ed. Buber, 17a.
سفر یِصیرا حروف عبری و ترکیبات آنها را به عنوان قوای کیهانی در نظر میگیرد. یعنی یک نظریه اساسی درباره کاربرد جادویی کلمات و اسماء.
29. عبارت عبری پوششِ آن نام با عبارت سریانی لباس آن نام اعظم در (غزل غزلهای سلیمان 39: 7) تطبیق میکند. پولس در رساله به رومیان (رومیان 13: 14) نیز میگوید: عیسی مسیح پروردگار را بپوشید این بسیار فراتر از کاربرد مشابه پوشید در کتاب مقدس عبری است.
30. این آیین که در سفر ملّبَس توصیف میشود در بسیاری از نسخههای دستنویس وجود دارد، مثل
Sasoon 290 f.311 f.; British Museum 752 (Cf. details in Margoliouth"s Catalouge p.38). Cf. also note 112 to Lecture IV.
31. Sar Torah
32. بنگرید به هخالهای بزرگ، فصول 27-30 و برخی قطعات ارزشمند در (Ms. Oxford, 1531).
33. Harba de-Moshe
34. Hardalah of Rabbi Akiba
35. Shimmushe Tehillim
36. کتاب شمشیر موسی نخست توسط گاستر (1896) منتشر شده است. بیشتر این نوشتهها در نسخههای دستنویس: سفر یاشار (کتاب راست)؛ تفکیک (Cf. Noteloo)؛ کتاب تفکیک ربی عقیوا (Sassoon, 290, p.302ff)؛ کتاب بهرههای تورات و مزامیر داود؛ کتاب نیایشهای راو «همونا»ی بزرگ، رسالهی مقاماتی که به آدم اول داده شدند که از این آثار اخیر نسخه خطی بسیاری وجود دارد دربارهی کتاب بهرههای مزامیر داود بنگرید به:
M. Grunwald in uiteilungen der gesellschat für Judische volksk unde no.x, p.81-98 (1902) p.91ff به ویژه Joshua Tranchtenberg, Jewish Magic and Superstition (1939), p.108-113.
و ترجمهی آلمانی کاملی از کتاب بهرههای مزامیر داوود، توسط G. Selig به سال 1788 ارائه شده است و ترجمهی انگلیسی آن توسط L. Weber از روی ترجمه آلمانی در لندن سال 1880، منتشر شد.
37. Babylonian Gaon Jehudai
38. Cf. Aptowitzer in Hebrew Union College Annual, vol.VIII/IX. p.397, on Posikta Rabbati, ed. Friedmann, 185a
39. Hasid
40. Tahor
41. Yashar
42. Tamim
43. Kedushah
44. The Trishagion
45. در نسخه Ms. Oxford, 1531, f.52a نقل است: «حاخام یشمائیل گفت از حاخام عقیوا پرسیدم فاصلهی هر پل تا پل بعدی چقدر است؟ حاخام عقیوا فرمود: اگر قلب تو مملو از خلوص و تقوا شود آنگاه فاصله آسمان را خواهی یافت. به او فرمود هنگامی که به هخال اول عروج کردم، حسید (پارسا) بودم، در هخال دوم طاهر بودم، در هخال سوم پاکدل در هخال چهارم کامل بودم در هخال پنجم در حال تقدس در محضر خدای مقدس بودم، در هخال ششم، با زمزمهی قدوشا (تقدیس) در پیشگاه آن حقیقی که با امرش همه چیز را آفرید، در مقابل آزار فرشتگان نگهبان محفوظ ماندم، در هخال هفتم با تمام توانم سرپا ایستادم و در حالی که تمام دست و پایم میلرزید نیایش زیر را زمزمه کردم: درود و ستایش بر تو باد که متعالی و حیّ و قیوم هستی که خالق آسمان و زمین هستی، هیچ موجودی غیر از تو تا ابد باقی نیست. فرشتگان همواره به ذکر تو مشغول و اعمال پرشکوه تو در زمین مشهود است. ای قادر توانا،ای خالق اشیا، ای رب جلیل، ای مجبوب بیهمتا، صاحبان قدرت در محضر تو هیچاند و به قدرت تو اقرار دارند که افعال تو به درستی و راستی انجام میشود. با راستی و عدالت در جهان عمل میکنی. و به پاکی و صداقت اسم مبارکت مرا از خویش رهایی ده و برکات جلال خویش را تا ابد بر من ارزان دار. همواره به ذکر نام تو مشغولم. درود و ستایش بر تو باد ای پروردگار جلیلُالنام در تمام تالارهای اعلی مبارک هستی».
46. Jos, Stoffeis, Die Mystische Theologie Makarius des Aegvpters (1908), p.79.
در جنبش قبالای اسپانیایی روح همچون عرش خداوند تصویر میشود، نیز بنگرید به Tikkune Zohar (1558), f.3b: «پاک و مقدس است اسم اعظم خداوند که بر نفس سریان یافته است و برای او یک عرش اعلی پدید آمده است».
47. Simeon ben Lakish
48. Gen. Rabba ed. Theoder, p.475, 793, 983.
هاجر نادعلی/کارشناس ارشد معارف نهج البلاغه - بخش نهج البلاغه تبیان
فرمان به کار پسندیده و بازداشتن از کار ناپسند را «امر به معروف و نهی از منکر» میگویند. امر به معروف و نهی از منکر، پیشینه ای به قدمت تاریخ حیات انسان دارد. نخستین انسان دعوت کننده به نیکی، آدم بود و پس از وی نیز پیام آوران وحی و پیروان آنان در انجام این وظیفه مهم تلاش کرده اند. مهمترین این تلاش ها، قیام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود، که اساس آن با امربه معروف و نهی از منکر آمیخته شده است.
از دیدگاه امام علی علیه السلام، فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر سه مرتبه دارد: «فمنهم المنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر؛گاهی فرد با دست و زبان و قلب نهی از منکر می کند، چنین کسی همه خصلت های خیر را تکمیل می نماید» (آمدی،غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص 63، شماره 80. نهج البلاغه، حکمت 374)
«من تنها به انگیزه اصلاح در امت جدم بپاخاستم، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم علی ابن ابی طالب علیه السلام رفتار نمایم.»
مراتب سه گانه ی امر و نهی در این روایت از مشکل به آسان (1- دست، 2- زبان، 3- قلب) بیان گردیده است. تقسیم بندی فوق، در کتاب های فقهی علمای اسلام نیز رایج است و فقها به هنگام بحث از این فریضه، آن را به این سه مرتبه تقسیم می نمایند.
در نگاه امیرالمومنین علی علیه السلام امر به معروف و نهی از منکر، عنایت دین، قوام شریعت و با فضیلت ترین اعمال بندگان خداست که حتی از جهاد در راه خداوند نیز بالاتر است.آن حضرت فرمود: « أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ، ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ، ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ؛ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً، وَلَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلُهُ، وَ أَسْفَلَهُ أَعْلَاهُ؛ نخست درجه از جهاد که از آن باز مى مانید، جهاد با دستهاتان بود، پس جهاد با زبان، سپس جهاد با دلهاتان، و آن که به دل کار نیکى را نستاید و کار زشت او را ناخوش نیاید، طبیعتش دگرگون شود چنانکه پستى وى بلند شود و بلندیش سرنگون زشتی هایش آشکار و نیکویی هایش ناپدیدار. »(نهج البلاغه، حکمت375)
ترک نظارت ملی، و بی توجهی به مراحل امر به معروف، انسان را دگرگون نموده دچار مسخ ارزشها می کند، هاضمه ی جامعه بیمار می گردد به طوریکه بد و خوب را دیگر تشخیص نمی دهد. مولای متقیان فرمود: وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ، وَ شَنْآن الْفَاسِقِینَ : فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُوْمِنِینَ، وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ؛ و جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن، و از کار زشت منع فرمودن. و پایدارى در پیکار با دشمنان، و دشمنى با فاسقان. پس آن که به کار نیک واداشت، پشت مومنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینى منافقان را به خاک سود. (نهج البلاغه، حکمت 31)
امام علی علیه السلام، برای امر به معروف و نهی از منکر آثار مبارکی ذکر می نماید که برخی از آنان عبارتند از:
1-مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُومِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَ أَمِنَ کَیدَهُ؛ هر کس امر به معروف کند به مومن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند. (کافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص51، ح1)
«چرا از نکوهشی که خداوند نسبت به علمای یهود فرموده است پند نمی گیرید؟ ... چرا که علمای یهود مردم را از سخنان گناه آلود و خوردن حرام نهی نمی کردند.»
2-وامُر بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ اَهْلِهِ؛ امر به معروف کن تا از اهل معروف شوى. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332، ح 7635)
3- مَنْ کَانَ فِیهِ ثَلَاثٌ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَأْتَمِرُ بِهِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَنْتَهِی عَنْهُ وَ یُحَافِظُ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلا؛ کسى که سه چیز در او باشد، دنیا و آخرتش سالم مى ماند: 1. امر به معروف کند و خود نیز پذیراى آن باشد. 2. نهى از منکر کند وخود نیز پذیرا باشد. 3. حدود الهى را نگهدارى کند. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332، ح 7645)
امر به معروف و نهی از منکر یکی از شاخص های فرهنگی و اصلی اقدام امام حسین علیه السلام در قیام عاشوراست که بارها توسط ایشان به صراحت بیان شده است. امام حسین(علیه السلام) هم چون پدرش امیرالمومنین علیه السلام، به هر طریق ممکن، به افشاى جنایات بنى امیّه پرداخت و برای احیای دین الهی و سنت های پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله، تا پاى جان ایستادگى کرد.
آن حضرت در سرزمین مقدّس «منا»، طىّ یک خطابه بسیار مهم، سرشناسان جامعه اسلامى آن روز را به سبب مسامحه و سهل انگارى نسبت به فریضه امر به معروف و نهى از منکر در اصلاح امور جامعه، مورد ملامت و سرزنش قرار داد و فرمود: «چرا از نکوهشى که خداوند نسبت به علماى یهود فرموده است پند نمى گیرید؟ آنجا که فرمود: «لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالاَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِثْمَ وَاَکْلِهِمْ السُّحْتَ»( سوره مائده، آیه 63).» چراکه علماى یهود، مردم را از سخنان گناه آلود و خوردن حرام نهى نمى کردند.
آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه چنین فرمود: «وَ اِنَّما عابَ اللهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لاَنِّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ اَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلِکَ»؛ خداوند تنها از این جهت بر آنها عیب مى گیرد که آنها با چشم خود شاهد زشتکارى و فساد ستمکاران بودند ولى (هیچ عکس العملى نشان نمى دادند و) آنان را نهى نمى کردند؛ سپس در مورد اهمّیّت و عظمت این دو فریضه فرمود: «اِذا اُدِّیَتْ وَ اُقِیمَتْ، اِسْتَقامَتِ الْفَرایِضُ کُلُّها هَیِّنُها وَ صَعِبُها»؛ هرگاه فریضه امر به معروف و نهى از منکر به درستى انجام شود و اقامه گردد، فرایض دیگر اعمّ از آسان و دشوار انجام خواهد شد».(تحف العقول، ص 168-170 و بحارالانوار، ج 97، ص 79، ح 37)
شاید بتوان صریح ترین و رساترین تعبیر امام(علیه السلام) در تبیین انگیزه اصلى قیام عاشورا را جمله اى دانست که در وصیّت نامه اش به محمّد حنفیّه آمده است. آن حضرت، چنین نوشت:
«وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی، اُرِیدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ اَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ اَبِی عَلِىِّ بْنِ اَبِی طالِب»؛ من تنها به انگیزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) رفتار نمایم. (فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 329)
از دیدگاه امام علی علیه السلام، فریضه امر به معروف و نهی از منکر سه مرتبه دارد:«گاهی فرد با دست و زبان و قلب نهی از منکر می کند،چنین کسی همه خصلتهای خیر را تکمیل می نماید»
امام(علیه السلام) در این عبارات کوتاه و گویا در همان آغاز راه، هدف حرکت الهى خویش را بیان مى کند که قصدش کشورگشایى و به چنگ آوردن مال و مقام دنیا نیست، بلکه هدفش فقط اصلاح جامعه اسلامى و احیاى امر به معروف و نهى از منکر است.
امام حسین علیه السلام در حرکتی که به کربلا ختم شد و عاشورا خلق شد، ما را به سنت و قانون پیامبر صلی الله علیه و آله و به راه و رسم علی علیه السلام سفارش می کند و بر «امر به معروف و نهی از منکر» فرا می خواند و در این راه «صبر و استقامت» را توصیه می نماید. زنده نگه داشتن قیام عاشورا در گرو زنده نگه داشتن امر به معروف و نهی از منکر است، وظیفه ما،تنها مشکی پوشیدن و عزا دار بودن نیست. بلکه باید تفکر و شعور حسینی را در کنار شور حسینی پاس داریم.