کوکوی اسپاگتی با کالباس گوشت
برای 4 تا 6 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 20 دقیقه
مواد لازم:
طرز تهیه:
1 در یک ظرف مناسب تخممرغها را بریزید و خوب بزنید. مقداری نمک و فلفل هم اضافه کنید و به هم زدن ادامه دهید، سپس اسپاگتی پخته را داخل کاسه بریزید و با کمک دست آن را کاملاً آغشته به تخممرغ کنید. کالباس خردشده و نیمی از جعفری خردشده را هم بریزید و به هم زدن مواد ادامه دهید تا مایه کوکوی شما آماده شود.
2 یک تابه نچسب را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود. نیمی از پنیر را داخل تابه بریزید. صبر کنید تا پنیر کمی آب شود، سپس مخلوط اسپاگتی را داخل تابه بریزید.
3 وقتی مخلوط کمی خودش را گرفت، کوکو را از تابه خارج کنید، بقیه پنیر را داخل تابه بریزید و صبر کنید تا آب شود. حالا کوکو را از آن طرف داخل تابه قرار دهید تا آن طرف کوکو که هنوز نپخته است، بپزد. صبر کنید تا کوکو آماده شود، سپس تابه را از روی حرارت بردارید.
یه جور دیگه
برای 4 تا 6 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 40 دقیقه
مواد لازم:
طرز تهیه:
1 ابتدا باید فر را با دمای 180 درجه سانتیگراد روشن کنید تا گرم شود. سر بادمجانها را جدا کنیدو همه اطراف آنها را با چنگال خراش دهید، سپس آنها را روی سینی فر که از قبل با کاغذ روغنی پوشاندهاید، قرار دهید. سینی را حدود 30 دقیقه داخل فر بگذارید تا بادمجانها نرم شوند، بعد از فر درآورید و صبر کنید تا خنک شوند.
2 حالا بادمجانها را، پوست بگیرید و داخل یک کاسه مناسب کاملا لهً کنید. بادمجانها را داخل ظرف غذاساز هم میتوانید بریزید تا خوب له شوند.
3 حالا پنیر، جعفری، سیر، پودر سوخاری، آرد، تخممرغ و به میزان لازم نمک و فلفل را به بادمجانهای له شده اضافه کرده و مواد را خوب با هم مخلوط کنید تا مایه کوکو آماده شود. کمی از مایه را بچشید و در صورت نیاز نمک بیشتری اضافه کنید.
یه جور دیگه
برای 4 تا 6 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 25 دقیقه
مواد لازم:
1 در یک کاسه مناسب تکههای مرغ را ریز خرد کنید. آنها را داخل ظرف غذا ساز هم میتوانید بریزید تا کاملاً خرد شوند. تکه های مرغ پخته را همچنین میتوانید چرخ کنید. سیبزمینی پخته را هم کاملاً له کنید. بعدآن را داخل کاسه بریزید و با مرغ خوب مخلوط کنید.
2 حالا قارچهای خردشده را همراه با جعفری خردشده، پیازچه خردشده، زردچوبه و به میزان لازم نمک و فلفل داخل کاسه بریزید. بهتر است مواد را ریز خرد کنید. حالا تخممرغها را اضافه کنید و همه مواد را خوب با هم مخلوط کنید. مقداری از مواد را بچشید و در صورت نیاز مقدار بیشتری نمک اضافه کنید.
3 در یک تابه مقداری روغن بریزید و آن را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود، سپس مایه کوکو را یکباره داخل تابه بریزید. حرارت را کم کرده و صبر کنید تا یک طرف کوکو سرخ شود، سپس آن را برش بزنید و برگردانید تا آن طرف کوکو هم بپزد.
یه جور دیگه
برای 4 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 50 دقیقه
مواد لازم:
طرز تهیه:
1 ابتدا فر را با دمای 180 درجه سانتیگراد روشن کنید تا گرم شود. قالب موردنظرتان را با کاغذ روغنی بپوشانید و کنار بگذارید.
2 در یک تابه مقداری روغن بریزید و آن را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود، سپس پیاز و سیر را داخل آن تفت دهید. بعدازآنکه سیر و پیاز نرم و طلایی شد، تکههای قارچ و پیازچه را همراه با مقداری نمک و فلفل اضافه کرده و به تفت دادن ادامه دهید تا نرم شوند. بعد از حدود 4-3 دقیقه تابه را از روی حرارت بردارید. صبر کنید تا مخلوط داخل تابه کمی خنک شود.
3 در یک کاسه مناسب سیبزمینی پخته را له کنید، سپس مخلوط داخل تابه را به آن اضافه کنید. حالا تخممرغها ماست، پنیر و به میزان لازم نمک و فلفل هم اضافه کنید. مواد را خوب با هم مخلوط کنید.
فوت و فن
6
این نظریات که نقطهی آغاز خود را سرنوشت این مسیح و به طور کلی مسئلهی نجات در نظر میگیرند، به تدریج به دیگر حوزههای اندیشهی دینی گسترش مییابند، تا اینکه سرانجام به تدریج کل الاهیات و اخلاق را فرامیگیرند. از اینروست که مثلاً کاردوزو تعلیم میداد که در نتیجهی گناهان بنیاسرائیل سرنوشت همهی ما از ابتدا این بود که مارانو شویم، (1) ولی از این سرنوشت فجیع زندگی اجباری در به اصطلاح انکار دائمی ایمان و معرفت باطنی خود، لطف خدا با تحمیل این فداکاری تمام عیار بر مسیح ما را نجات داده است؛ چرا که تنها نفس مسیح جهت تحمل این سرنوشت بدون اینکه مغلوب گردد، توانایی کافی را دارد. بدیهی است که این تصور از مسیح برای دوگانگی ناگوار ذهن مارانی جاذب داشت. اتفاقاً همچنین این تصور اندیشهای با منشأ تاریخی کاملاً متفاوت را به یاد میآورد، یعنی نظریهی لوریانی بازگشت از طریق «تعالی بخشیدن به بارقههای فرو افتاده» که در سخنرانی پیشین مطرح ساختم. این نظریه توانست تغییر و تحوّلی یابد که هیچ کس پیش از ارتداد شبتای صبی فکر آن را نکرده بود، ولی از آن پس به سرعت بسیار اریج و باب روز گردید. بر اساس تفسیر پذیرفته شدهی رسمی این نظریه، بنیاسرائیل در میان ملتها پراکنده شدهاند تا شاید از هر جا بارقههای نفوس و نور الاهی را که خود در سرتاسر جهان پراکنده شدهاند جمعآوری کنند، و به واسطهی اعمال پرهیزگارانه و دعا آنها را از زندانهای مربوط به خود «نجات بخشند». زمانی که این فرآیند کم و بیش کامل شد، مسیح ظاهر میشود و آخرین بارقهها را جمع میکند، و بدین وسیله نیروی شرّ را از عنصری که از طریق آن عمل میکند بیبهره میسازد. از آن پس قلمروهای خیر و شرّ، پاک و ناپاک برای همیشه جدا میشوند. تعبیر بدعتگذارانهی این نظریه آنچنان که با توفیق چشمگیری توسط ناتان اهل عزه مطرح شده، (2) عمدتاً به لحاظ نتایجش با تفسیر رسمی متفاوت است: جاذبهی پرهیزگاری همیشه جهت آزاد ساختن بارقهها از زندانهایشان، یعنی کلیپوت یا «پوستهها» کافی نیست. مراحلی از فرآیند عظیم تیقون هست، به ویژه مراحل پایانی و بسیار مشکلش، که خود مسیح جهت آزاد ساختن بارقههای پنهان از اسارتشان، یا با استفاده از تصویری دیگر، جهت به طور باز کردن درهای زندان از درون، باید به درون قلمرو شرّ فرود آید. درست همانطور که شخینا باید به مصر - نماد هر چیز تاریک و شیطانی - فرود آید تا بارقههای فرو افتاده را جمعآوری کند، مسیح نیز به همین ترتیب در پایان اعصار سفر بسیار سخت خود را به سوی امپراتوری تاریکی آغاز میکند، تا مأموریتش را کامل سازد. پیش از اینکه او سفرش را به پایان نرساند، شرّ از میان نخواهد رفت و نجات به عالم بیرون گسترش نمییابد.7
انشعاب و دودستگی پیرامون این نکته اجتنابناپذیر شد. گروه افراطی نتوانستند اندیشهی راضی ماندن با ایمان انفعالی به تناقض مأموریت مسیح را تحمل کنند. بلکه آنها معتقد بودند که همچنان که پایان کار نزدیکتر میشود، این تناقض ضرورتاً جهانی میشود. عمل مسیح الگویی را مقرر میدارد و پیروی از آن یک وظیفه است. نتایج ناشی از این اندیشههای دینی صرفاً نیستانگارانه بود، و فراتر از همه مفهوم مارانگرایی (14) اختیاری با این شعار: ما همگی باید به درون قلمرو شرّ فرود آییم تا آن را از درون درهم بکوبیم. رهبران نیستانگاری به اشکال نظری مختلفی نظریهی وجود قلمروهایی را تبلیغ میکردند که در آنها فرآیند تیقون دیگر نمیتواند با اعمال پرهیزگارانه پیشرفت کند؛ با شر باید با شرّ مقابله کرد. (15) از این رو ما به تدریج به وضعیتی رهنمون میشویم که، چنان که تاریخ دین نشان میدهد، با نوعی ضرورت سوگانگیز در هر بحران عظیم ذهن دینی یافت میشود. من به نظریهی ویرانگر، اما در عین بسیار جالب تقدّس گناه (16) اشاره میکنم، آن نظریه که به شیوهای چشنگیر ترکیبی از دو عنصر بسیار متفاوت را منعکس میسازد: یکی قلمرو انحطاط اخلاقی، و دیگری قلمرو ابتداییتر نفس که نیروهای بالقوه میتوانند به صورت غیر منتظره احیا شوند. اثبات اینکه این دو عنصر هر دو در نیستانگاری دینی ارتداد شبتای، که در طی قرن هجدهم نشان داد برای گرانبهاترین مایملک یهودیت یعنی جوهرهی اخلاقیاش بسیار خطرناک بود، نقش داشته باشد از تاریخ تراژیک دورهی نهاییاش، یعنی جنبش فرانکی (17) به بهترین وجه اثبات میشود.8
در این تغییر و تحول حساس یهودیت در آگاهی دو جناح میانهرو و افراطی ارتداد شبتای، اشکال قدیمی مکتب عرفانی قبالا تنها میتوانست مسئله ساز شود. به لحاظ نظری، ارتداد شبتای ریشه در تأکید بیش از حدّ افراطآمیز بر برخی جنبههای مکتب لوریانی داشت. از این رو، ابداً شگفتانگیز نیست که از این پس نظریات جدید متعدّدی یا سعی کردند نتایج نهایی را از اندیشههای لوریا استنتاج کنند، یا اینکه از ابتدا با اندیشههای عرفانی خودشان آغاز نمودند. در تاریخ عرفان قبالا، ظهور اندیشهها و نظامهای فکری جدید تقریباً بدون استثنا با این عقیده همراه بود که آخرالزمان در حال نزدیک شدن است. اغلب در اسناد قبالایی میخوانیم که ژرفترین و حقیقیترین اسرار الوهیت، که در دوران تبعید پوشیده مانده بود، معنای حقیقی خود را در آستانهی آخرالزمان آشکار میسازند. شجاعتی که این ارتداد برای جدا شدن از نظریات قدیمیتر و جایگزین نمودن اندیشههای جدید به جای آنها به دست آورد مبتنی بر چنین عقایدی بود، گرچه ظاهر «سنت» حفظ میشد. ابوالعافیه، زُهر، کتاب پلیا، سازندگان نظام قبالیی صفد - آنها همگی به اندازهی پیروان شبتای و پیروان فرانک، آشکار شدن طلوع فجر را به عنوان توجیه درستی آنچه در اندیشههایشان جدید بود، اقامه میکنند. از این رو، در حالی که برخی پیروان شبتای، همچون ناتان اهل غزه، صرفاً تفسیر جدیدی از اندیشههای لوریانی ارائه دادند بدون اینکه آنها را انکار کنند، ولی دیگران تقریباً اساساً از آنها فاصله گرفتند. قبالاهای شبتای، بیش از همه در طی پنجاه تا شصت سال پس از ارتداد شبتای صبی، اندیشهی بسیار زیادی را صرف این نکته کردند. (47) ابراهیم کاردوزو، (48) ساموئل پریمو، (49) ابراهیم ویگو (50) و شاگردش مردخای اشکنازی، (51) نحمیا حیون (52) و سرانجام یوناتان آیبشویتس، (53) نمایندگان برجستهی قبالای شبتای قطعاً کم یا بیش دارای ویژگی ارتدادی هستند. آثار و افکار آنها اکنون نسبتاً شناخته شده هستند، (54) در حالی که جزئیات نظریات نیستانگارانهی صریحتر تا حدودی پوشیده و پنهان باقی مانده است. به ویژه در باب تعالیم نظریهی پرداز پیشرو افراطیترین گروه در میان دومنه در سالونیکا، باروخ کونیو، (55) که بیشتر با نام بِریا (56) یا باروفیا (57) مشهورست، تنها شناخت غیر مستقیم داریم. (58) او یقیناً الهامبخش اندیشههای اصلی «نظریهی» فرانک بوده، و شاید الهامبخش عناصر فکری مهمی که در آثار اسرارآمیز یوناتان آبیشویتس جوان (1695-1764 / 1690) نیز یافت میشود بوده است، که یکی از آخرین نمایندگان بزرگ یهودیت حاخامی است، که از این رو رابطهی نزدیک پنهانیاش با ارتداد شبتای تا روزگار خود ما به شدت انکار شده است. (59) گرچه آیبشویتس هنگامی که سی سال بعد در هامبورگ به خاطر گرایش به ارتداد شبتای که به او نسبت داده شده بود جنجال به راه افتاد، مسئولیت این آثار را نپذیرفت، ولی میتوان با تحلیل و بررسی متن شناختی ثابت کرد که او نویسندهی واقعی آن آثار است.پینوشتها
1. مقایسه کنید با رسالهی بزرگ کاردوزو (Carkozo) در مسائل شبتای صوی (ed. Freemann, p.87-92 (1913)) خصوصاً صفحات 88 و 90.
2. مقایسه کنید با مقالهی عبری ویرژوبسکی "Wirszubski" در باب دیدگاه شبتای راجع به ارتداد مسیح در:
(Zion, III, p.215-245 (1938)).
3. ادبیات شبتای گستردهای در باب دلایل ارتداد مسیح وجود دارد. ما هنوز برخی از نامهها و رسائل ناتان در این موضوع را و رسالهی ماگن اورهام (یادداشت 50 [انگلیسی]) از شاگرد او ابراهام پرز، و نسخهی خطی 255 در بوداپست از دیوید کافمان را در اختیار داریم، نویسندهای که بسیاری از مزامیر را نشانهی سرنوشت مسیح جدید تفسیر میکند.
4. دربارهی کتابهای تنحوما و رَعیا مهمنا بنگرید به ص 175 الی 177 [متن انگلیسی این کتاب].
5. Abraham Perez
6. antinomianism
7. رسالهی ماگن اوراهام توسط من در مجموعهی دستنوشتههای قبالا (n. s. vol.II, p.121-155 (1938)) منتشر شده است. در آنجا من این فرض اشتباه را مطرح ساختم که نویسندهی آن کاردوزو بود. نام نویسندهی واقعی در (Ms. Guenzburg 517, 4) ذکر میشود. مقایسه کنید با (Wirszubski, p.235-245) دربارهی آموزهی این کتاب.
8. رسالهی ماگن اوراهام، ص 135.
9. Calvary
10. Modena
11. بنگرید به کتاب من رؤیاهای شبتای ربی مردخای اشکتازی (1938).
12. نویسندهی نسخهی خطی دیوید کافمان، شمارهی 255 (که یک چاپ عکس از آن در کتابخانهی اسکوکن (Schocken) در اورشلیم موجود است) با افسوس و ناراحتی بسیار، اشاره میکند که برخی علما در میان «مؤمنان» هنگامی که شبتای صوی از آنها خواست که مسلمان شوند، خودداری کردند.
13. Cf. Zion, vol.III, p.228.
14. marranism
15. مقایسه کنید با رسالهی لخیشت ساراف «گزیدن مار» (Hanau 172b f.2b): «در اینکه گفتند دیگر شخینا حضور ندارد و زمان زشتیها فرارسیده و هیچ چیزی جز پستماندهای ناچیز باقی نمانده، و دیگر آنکه ممکن نیست این پست ماندهی بیارزش از عالم قدس مرتفع گردد مگر به روشی غیر شرعی و خارج از طریق سنت». در باب این نظریه بنگرید به ملاحظات من در (Zion, vol.VI, p.136-141 (1941)).
16. holiness of sin
17. Frankist movement
18. Cf. Ps-Nahmanides in «نامهی مقدس» ایگرت هقودش, ch.II; Is. Horovitz in دو لوح عهد, f.293a (1698); Nehemyah Hayun in رسالهی اقتدار خداوند, f. 20d (1713); ایگرت ماگن اوراهام, p.150.
19. این عبارت که کلمنت اسکندرانی آن را در (Stromata, III, 13, 92) از «انجیل به روایت مصریان» نقل میکند، در آغاز معنایی کاملاً افراطی داشت.
20. Jazob Frank
21. Mishnah, Berakhoth, IX, 5.
22. Moses Hagiz
23. شور پوشعیم «شکست گنهکاران» (این کتاب بدون شماره صفحات است) (London, (1714), f. 33b).
24. Carpocatians؛ برای اطلاعات بیشتر دربارهی آن به دائرةالمعارف فارسی به سرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب، ج 2، ص 6123 مراجعه کنید.
25. libertinistic
26. Cf. Eugéne de Faye, Gnostiques et Gnosticisme, p.413-428 (1925); L. Fendt, Gnostische Mysterien (1922); H. Liboron, Die Karpokratianische Gnosis (1938).
27. من شرح مفصلی دربارهی این اسطوره نیستانگاری در (Keneseth, II, p.381-387 (1937)) ارائه کردهام. همچنین مراجعه کنید به مقالهی ارزشمند ژزف کلاین مان (Joseph Kleinmann) (به زبان روسی) (Moral I poezia Frankizma, in Yevreiski Almanach (Petrograd, 1923), p.195-227) که پس از انتشار مقالهی فوقالذکر من از آن آگاهی یافتم.
28. این نوشتهها عبارتند از: الف) «بازنویسی» مکاشفهی اشعیا، براساس عقاید فرانک، سندی بسیار عجیب توسط (A. Kraushar, Frank I Frankisci Polscy, vol.II, p.183-218 (1895))؛ ب) تفسیری دربارهی En. Yaakob Ms. Schocken, in Jerusalem.
29. بخش قابل ملاحظهای از آن به صورت پراکنده در سراسر کتاب کروشار (Kraushar) (به یادداشت قبلی توجه کنید) و به خصوص در ضمایم کتاب موجود است:
(vol.I, p.378-429; vol.II, p.304-392).
30. (Nazir, 23b): «گناهی که برای رضای حضرت حق صورت گیرد بس بهتر از صوابی است که به نیت او نباشد».
31. «بطالت از تورات همانا موجب استحکام آن میشود». این گفته در رسالهی تلمودی (Mehahoth, 99b) با قرائت یافت میشود، قرائت در عبارت شبتای شبیه قراینی که در (Wistinetzki, edition of The Sefer Hasidim, §1313) وجود دارد.
32. مقایسه کنید با لخیشت ساراف (f.a/b (1726)).
33. Sanhedrin, 98a.
34. این همان نظریهی مکاشفهی صامت است که در صدها گفتهی فرانک تشریح میشود. اما پیشتر در سال 1713 حیون (Hayun) در کتاب سخنان تحمیا (f.81ff) به آن پرداخته است، و با کاربرد نمادهای دیگر (به شیوهی جدلی) به توصیف آن میپردازد.
35. باید به یادداشت که تنها بخش اندکی از پیروان فرانک واقعاً به آیین کاتولیک پیوستند.
36. بسیاری از نویسندگانی که دربارهی مخالفان قانون شریت در سالونیکا (Salonica) بحث میکردند، عادت داشتند آن را برای توصیف خود شبتای صبی به کار برند، به این عبارت کلیشهای گواهی میدهند. این عبارت مبتنی است بر نوعی جناسی رهایی محبوسان برای حلال کردن حرامها «کسی را که محبوس است آزاد میکند». مقایسه کنید با (Midrash Tehillim ed Buber, f.268) و یادداشتهای بوبر.
37. Torah de-Astiluth
38. Torah de-Beriah
39. Cf. Keneseth, II, p.370-371.
40. خانوادهی شاهزادگان آلمانی «هابسبورگ» (Hapsburg Monarchy) که از سال 1278 تا 1918 در اتریش و اسپانیا و از سال 1516 تا 1700 در سایر ممالک اروپایی سلطنت میکردند.
41. Offenbach
42. Danton
43. Junius Frey
44. مقایسه کنید با زاچک (Zaeck) در مقالهی او که در یادداشت 38 در ص 404 نقل شده است.
A Monograph on Moses Dobrushka-Thomas Elder von Schoenfeld
جوفیدس فری هنوز شخصیتی مطلوب است او مسلماً یکی از فرانکیستهای برجسته بود.
45. Moses Borgos of Pregue
46. در مجموعهی (Yiddish Scientific Institute, vol.I, col. 266 (1929)) منتشر شده، متن اصلی آلمانی (که تنها ترجمهای از آن توسط دکتر ان. گلر (N. Gelber) صورت گرفته است) اینگونه است:
"Die Erloesung aus Geistigem und Polilischem Druch ist ihr Zweek ist ihr Ziel".
47. برخی از آنان، نظیر اسرائیل یافه (Israel Jaffe) در رسالهی نور اسرائیل و صبی چوتش (Zevi Chotsh) نماینده مکتب لوریانی شبتای هستند. به هیچوجه تصادفی نیست که نویسنده، که نخستین کوششی است برای عمومیت بخشیدن به بخشهایی از زهر به زبان ییدیش، یکی از پیروان شبتای به نام صبی چوتش در رسالهی سهمیهی صوی (1719) بود. اما از همه جالبتر در میان این گروه بدون شک یعقوب کوپلی لیفشیتز (Koppel Lifshitz)، نویسندهی تفسیری دربارهی نظریهی قبالایی ابواب باغ عدن بود، که حسیدهای بعدی احترام فوقالعادهای برای او قائل بودند، تیشبای (Tishby) ارتباط نزدیک او را با این ارتداد به روشنی نشان داده است. مقایسه کنید به:
(Keneseth, vol.IX, p.238-268 (1945)).
48. Abraham Cardozo
49. Samuel Primo
50. Abraham Rovigo
51. Mordecai Ashkenazi
52. Nehemia Hayun
53. Jonathan Eibeschuetz
54. از میان این مقامات شبتای اندیشههای ساموئیل پریمو (Samuel Primo") تنها به طور غیر مستقیم، از طریق مجادلات مفصل علیه آنها در نوشتههای کاردوزو شناخته شده هستند،تا این زمان حجیمترین رسائل دربارهی الاهیات شبتای و رسائل کاردوز هستند که ما چندین جلد از آنها را به صورت نسخهی خطی در اختیار داریم.
55. Baruch Cunio
56. Berahya
57. Barochia
58. تحقیق من دربارهی این رهبر مهم شبتی در (Zion, vol.VI, p.119-147, 181-202 (1941)) انتشار یافته است.
59. مقایسه کنید با دفاع مورتیمر کوهن (Mortimer Cohen) از آیبشویتس (Eibeschuetz) در کتاب Jacob Emden, a Man of Controver sy (1937) و ملاحظات انتقادی خود من دربارهی آن در (Kirjaths sefer, vol.XVI, p.320-338 (1939)) همهی مسائل به وسیلهیام. اِ. پرلی موتر در تحلیل مقایسهایاش از نوشتههای قبالایی آیبشویتس مورد بررسی مجدد هم اکنون قرار گرفته که جای شکی نمیگذارد برای عقای
عبارات مرتبط با این موضوع
آیین شبتای و ارتداد عرفانی آیین شبتای و ارتداد عرفانی
9
ما در کتاب زُهر، همان آمیزهی عجیب گرایشهای عرفانی و اسطورهای را در تفسیر ماهیت شرّ مییابیم. پیروان اولیهی مکتب گنوسی مسیحی و یهودی در قرون وسطا، هر دو این سؤال را پرسیدهاند که منشأ شرّ چیست؟، Unde (1) Maluma مکتب عرفانی قبالا، که دیدگاهی شبیه مکتب گنوسی (2) داشت و از لحاظ تاریخی از طریق برخی مجاری، با آن مکتب مرتبط بود، این مسئله در واقع پرسش اساسی برایش بود. ما در بررسی این مسئله، چنان که اکنون قصد انجام آن را دارم، بیش از همیشه به تفاوت درونمایههای عقلانی و دینی اندیشه آن میپردازیم، عقل اصلاً پاسخ واقعی برای این پرسش ندارد. تمام آنچه فهم در پی آن است این است که شرّ امری نسبی است، و آن واقعاً وجود ندارد. در پرتو وجود واقعاً شر نمودار گشته، یا عقل چنین تصور میکند، در حالی که در نزد شعور و آگاهی دینی شر در حقیقت باید نابود شود. این دستور مبتنی بر این اعتقاد ژرف است که نیروی شرّ واقعی است، و ذهن در عین آگاهی از این واقعیت از قبول این شاهکارهای عقلانی امتناع میورزد، هرچند آن عالی باشد و بتواند وجود چیزی که فهمیده وجود دارد، را توجیه کند.10
دیدگاه قبالا دربارهی سرشت انسان و ماهیت گناه، با نظریهی نفس که در زُهر مطرح شده است، به طور مسلم پیوند تنگاتنگی دارد. رابطهی نزدیک میان کیهانزایی و روانشناسی در تمام نظامهای گنوسی آنقدر مشهور است که طرح آن در زُهر به هیچوجه موجب شگفتگی و تعجب نیست. در اشعار عرفانی موسی بن نحمان منشأ نفس را در باطن قلمرو الاهی توصیف میکند، جایی که حیات الاهی از آنجا سریان دارد؛ زیرا نفس نیز بارقهای از حیات الاهی است که درذات خود حیات الاهی را در بر دارد، که سخنان ابن نحمان این چنین است: (31)پینوشتها
1. Unde Maluma
2. Gnosticism
3. Isac ben Jacob Hacoben of Soria
4. من سفر عمود هسمالی «کتاب ستون چپ» موسی بورگس را در (Tarbiz, vol.IV, p.208-225) منتشر ساختهام. همچنین مقایسه کنید با تحلیل آن در: (Ibid, III, p.272-286).
5. efhizal evil
6. این مفاهیم در مرقومات مختلف عارفان قبالای قرن سیزدهم دربارهی مسئله گناه آدم بسط مییابند. عبارت کلاسیک زهر در (I, 12b) به چشم میخورد. منشأ گناه این بود: «... آدم به عالم پایین فرستاده شد و از عالم بالا جدا گشت... لذا بار دیگر باید از عالم پایین جدا شود و به عالم بالا برسد». واژهی عرفانی برای این جدایی اولیه قطع مغروس است. این واژه همواره مورد استفادهی مکتب گرونای بوده است. ابراهیم بن سلیمان در اثر خود اسرار شجرهی علم (Christ Church College 198 f.7b-8a) بیان میکند شجرهی حیات و شجرهی معرفت تنها با گناه آدم از هم جدا شد. نمادهای دیگری که در متن به کار رفته، از شاگرد سلیمان بن آدرت، در رسالهی مقدمهای بر تفسیر موسی بن نحمان بر تورات (1875, p.5) است.
7. apostasy
8. Zohar, I. 35b and 36b.
آنجا که منشأ معرفت مبتنی بر سحر و جادو به عنوان نتیجهی مستقیم قطع مغروس توصیف میشود. در واقع، بحیه ابن اشر (1291) از سحر و جادو به عنوان پیوند متفرقات دفاع میکند (در تفسیرش بر (خروج 22: 17)) همچنین مقایسه کنید با (Zohar, III, 86a) در کیلئیم (رسالهای از تلمود با عنوان غرس گیاهان غیر همجنس که به ابن نحمیا منسوب است).
9. Zohar, III, 15b.
در تفسیری عرفانی از تلمود بیان میشود: «با ارتکاب به هر گناهی،گناهی دیگر در پی خواهد داشت».
10. mercy
11. Gehenna
12. در زهر و آثار عبری موسی دلئون غالباً به این اندیشهی بنیادین اشاره میشود. قطعهی اصلی که این اندیشه به تفصیل مورد بحث قرار میگیرد، در زهر، (I, 17a-180) است. قلمرو شیطان در آتش بیحد خشم یعنی خشم دِین ریشه دارد. I, 161b خشم اسحاق (I, 74b; 145a).
13. Jacob Boehm of Gorerlitz
14. Abraham von Franckenberg
15. Franz von Baader
16. F. C. Ortinger
17. Koppel Hecht
18. Frankfort-on-Main
19. Johann Jocob Spaeth
20. Cf. Zohar, III, 192b. II, 98a.
در اینجا زُهر آن را به عنوان برگ تلخ درخت کیهانی توصیف میکند. تشبیهات دیگر اینها هستند: دُرد شراب، طلای ناخالص، آب گلآلود و غیره.
21. Kelipah
22. Zohar, I, 16b; II 69b; 108b; 184b; III, 185a.
23. Eleazar of Worms
24. جیکاتیلا رسالهای کوتاه دربارهی این موضوع، موسوم به «اسرار مار و حکم او» نوشته است که در چندین نسخهی خطی، مثلاً در (Leiden, Cod. Warner 32) یافت میشود. در اینجا ما نوعی اسطوره در باب خاستگاه شر مییابیم (f.155b-156a). «بدان که 35 فرشته جانب یمین اسحاق به همراه ادوم (لقب عِساوْ فرزند اسحاق) و عمالیق (دشمنان بنیاسرائیل) قرار دارند. بدان که عمالیق در رأس مار نخستین متصل به آن و سوار بر مار هستند... و در آن وادی (رفیدیم) مار و عمالیق یک تن واحدند و مکتوب است که «راه مار بر فراز منطقهی صور قرار دارد»... بدان و یقین داشته باش که مار لازمهی ساختار و نظم عالم در بدو آفرینش بود، که اگر از مقام خود تخطی نمیکرد، خادم بزرگی به شمار میرفت. وظیفهی او عبادت و بر دوش کشیدن مشقات مخلوقات بود، که اگر انجام وظیفه میکرد، سر او تا بلندترین قلهی زمین و دُم او تا عمیقترین درههای زمین امتداد میداشت. و در همهی هستی جایگاهی برای او وجود داشت و او برای نظم ساختار هستی ضرورتی بزرگ بود. و این رازی است که در کتاب یصیرا معلوم است زیرا او محرک تمام افلاک سماوی است. آنها را از شرق به غرب و از شمال به جنوب به حرکت در میآورد و بدون یاری او در تمام عالم زیر چرخ گردون هیچ مخلوقی نه میبود و نه زندگی میکرد، هیچ زرعی، هیچ شکوفه و بری وجود نداشت هیچ موجودی، علتی برای حیات خویش نمییافت. او از همان آغاز بیرون از دیوارهای خیمههای مقدس ایستاده بود و از بیرون دیوار خارجی متصل به پشت سرش بود. زیرا او به دیوار وصل شده بود. و روی او به سوی بیرون بود و برای او جایی برای ورود به درون تعبیه نشده بود و جایگاه وی برای پروراندن رشد گیاهان و مزروعها در بیرون بود. و این راز درخت نیک و بد است. به همین دلیل خداوند سبحان، آدم اول را برحذر داشت که مبادا به شجرهی معرفت دست زند تا وقتی که هنوز نیکی و بدی هر دو با هماند که یکی در درون دیگری و دیگری در بیرون این قرار داشت و (آدم اول میبایست تا زمانی صبر کند) که عورلا از آن جدا شود (عورلا میوههای نوبر سالهای اول تا سوم درخت تازه به بار نشسته است که طبق دستور تورات نباید از آن استفاده کرد و میوهی سال چهارم را نیز باید تقدیم کاهن نمود). همانگونه که در تورات مذکور است: و نامختونی «عورلای» آن درخت را جدا کنید و نیز در تورات مرقوم است و حوا میوهی آن درخت را گرفت: (به مثابهی آنکه)- یک بُت به «هخال» یا قدسالاقدس بیتالمقدس داخل گردد، لذا پلیدی بیرونی به داخل وارد شد بدان که هر دست بر ساختهی خداوند تا زمانی که در جای خویش قرار گیرد و طبق خلقتش واقع گردد، نیک است و خیر؛ و اگر از مقام خویش برتابد و از موقف خود برون افتد، بد است و شر؛ و به همین سبب گفتهاند که خداوند، خالق صلح و صلاح است و آفرینندهی شر».
25. Zohar, II, 69a/b, 216a; 227a; III, 252a.
26. Zohar, II, 103a; I, 171a.
دربارهی «پاهای» مار، سموئیل (Sammael)، که مطابق سفر پیدایش باب 3، آیهی 4: «چیزی وجود نداشت که روی آن بایستد، اما با گناهان اسرائیل در پاهایی به او داده میشود تا بر روی آن راست و محکم بایستد».
27. Zohar, II, 34b.
28. جانب دیگر و جانب یمین استعارههایی هستند که غالباً برای قدرت شیطانی به کار میروند.
29. Zohar, I, 223b, II, 34b; III, 135b, 292b.
همچنین مقایسه کنید با تشووا «توبه» جیکاتیلای دروغین در باب مسئله سریان بدی از خوبی در
Fest Schrift Dr. Jakob Freimann zum 70. Gebortstag (1937), Hebr. Part p.170, رسالهی اصیلوت , ed. Jellinek, در خزائن حکمت قبالا, (1858), p.2.
30. Zohar, II, 163a.
31. متن عبری کل این سرود در منبع زیر چاپ شده است.
Michael Sachs, Diereligioese Poesie der Juden in spanien, 2. Aufi, p.50-51 (1901).
32. Siloam
33. Cf. Sachs, op. cit. p.323-331;
من ترجمهی کامل آلمانی آن را در منبع ذیل آوردهام:
Almanach Des Schecken Verlags auf das Jahr 5b96/1936, p.66-89.
34. Cf. L. Husik, A History of Mediaeval Jewish Philosophy, p.XLVII (1916).
35. Nefefh
36. Ruah
37. Neshamah
38. Zohar, I, 20ba; II, 141b; III, 70b.
ویژگی اولیهی این روانشناسی را هنوز میتوان از میدارش هنعلم، خصوصاً در قسمت آفرینش میتوان تعیین کرد.
39. بینا اغلب نهر جاری نامیده میشود و نشاما از این جریان نور به وجود میآید (زهر «جریان» نهر جاری را با «نور» پیوند میدهد). (II, 174a) به منشأ حتی عالیترین نشاما در سفیروت حوخما اشاره میکند.
40. موسی دلئون از 1290، این مسئله را در سفر همیشقال «کتاب ارزش» (پازل 1608)، فصل 2، و در 1293 در اثر چاپ نشده مسکنهای شهادت مطرح میکند. راهحلی که در متن نقل میشود راهحل اثر اخیر است.
41. Zohar, I, 81b, 226a/b; III, 70b.
در اینجا گفته میشود که نشاما بلافاصله پس از مرگ به جایگاه آسمانیاش در باغ عدن بر میگردد. تنها یک قطعه (II, 79a) از داوری دربارهی نفس مقدس نام میبرد؛ با وجود این، این اصطلاح در آنجا به معنای بخش خاصی از نفس به کار نمیرود بلکه به معنای روح به طور کلی اشاره میکند. مقایسه کنید با (Cf. also II, 210a)، موسی دلئون در کتاب مسکن شهادت (Ms. Berlin f.46a) میگوید: «روح آن صدیق داخل میگردد و به آنجا میرود و غسل میکند و عبور کرده به سلامت بیرون میآید». این نظریه که روح صدیقهای کمل برای تنبه نفوس دیگر به جهنم هبوط میکند در (III, 220b) اشاره شده است.
42. نظریههای زُهر در رساله «وصیتنامهی ربی الیعازر» که با نام مستعار نوشته شده (رساله معروف به باغ عدن که توسط جلینک در (Beth Ha-Midrash, III, p131-140) چاپ شده) با آب و تاب بیشتری ارائه میشود. همچنین به یادداشت 125 [متن انگلیسی] مراجعه کنید.
43. Zohar, III, 302b.
44. Ibid, III, 68a/b.
45. Ibid, I, 233b; II, 161b.
46. Ibid, 224a.
47. Ibid, II, 209b-212a.
48. Gilgul
49. مقایسه کنید با ترجمه آلمانی من از باهیر (Bahir, §§86, 104, 126ff., 135) اصطلاح گیلگول (Gigul) تنها پس از انتشار کتاب باهیر به کار میرود. معمولاً مشهود نیست که این اصطلاح توسط عارفان قبلاً از منابع فلسفی اخذ شده است. داود کیمی آن را در تفسیر خود بر مزامیر، 44 به کار میبرد، اما این قطعه تنها در چاپ اصلی ناپل (1487) یافت میشود. گیلگول «تناسخ» و مترادف آن هعتاقا «انتقال روح» هر دو ترجمه اصطلاح عربی تناسخ (Tanasuh) هستند.
50. Catharists
51. دربارهی کاتاریستها مقایسه کنید با:
Jean Giraud, Histoire de l, in Quisition au Moyen Age, vol.I (1935); Cathares et Vaudois. (p.59ff) درباره استعارات.
52. metem psychosis
53. Zohar, I, 186b; III7a.
54. Ibid, II, 99b, III, 177a.
55. Menahen of Recanaati
56. نظام یوسف بن شالوم اهل باسِلونا (حدود 1310)، نویسندهی تفسیر در باب سفر یصیرا که به ابراهیم بن داود منسوب است بر آن استوار است. مقایسه کنید با (EJ IX, col.708). برای نظریه ری کاناتی (Recanati) مقایسه کنید با تفسیری بر تورات او در قسمتهای مبروص و مقدسان.
7
با فرض اینکه قسمت اعظم زُهر اثر یک مؤلف باشد، ما به این سؤال میرسیم که آیا هنوز میتوان مراحل تألیف چنین اثر ادبی عظیمی را دنبال کرد. مؤلف از کجا آغاز کرد و چگونه باید روش کار او را توصیف کرد؟ به نظر من سؤال اول را میتوان به صورتی کاملاً ساده و تا حدی شگفتانگیز پاسخ داد. حتی آن محققانی که تلقی میکردند زُهر در زمان نسبتاً متأخری نوشته شده معمولاً به این فرض استناد میکردند که برخی فصول بخش اصلی نظیر دو ایدرا [منظور ایدرا زوطا «مجمع کوچک» و ایدرا ربا «مجمع بزرگ» است] از قسمتهای آغازین کتاب است و پس از آن بخشهای میدراشی قرار میگیرد و به دنبال آن میدراش هَنِعلَم که شاید حتی تألیف نویسندهی دیگری است. (1) به همین ترتیب، بسیاری از عرفای قبالا، به معنای دقیق کلمه، میدراش هَنِعلم را که عناصر قرون وسطایی در لفافهی زبان آرامی قرار ندارد، افزودههای بعدی زُهر میدانستند. (2)8
پس از این همه ملاحظات، پاسخ ما به این سؤال که «کتاب در چه زمانی نوشته شده است»، چیست؟ به نظر من آنچه در بالا دربارهی نتیجهای که ما با تحلیل این منابع به آن دست یافتیم، سایر شواهد نیز آن را تأیید میکند، ما مشاهده کردیم که نویسنده با مجموعهای از آثار آشنایی داشت که آخرین نمونهی آنها در سال 1274 نوشته شده است. این مطلب اشاره به محدودهی زمان مورد نظر ما میکند، که با توجه به اشاراتی که دربارهی ویژگی کلی وقایع و نهادهای آن دوره که هم در میدراش هنعلام و هم در دیگر فصول آمده است، اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند. بر اساس این اشارات به راحتی میتوان نتیجه گرفت که نویسنده در زمانی اثر خود را مینوشت که فلسطین، پس از فراز و نشیبهای جنگهای صلیبی، دوباره به دست اعراب افتاده بود. (15) در اینجا، اشارههای جدلی علیه مسیحیت و اسلام زیاد است (16) و نیز سخنانی که به جوّ اخلاقی یهودیت اشاره دارد، با شرایط و اوضاع حدود سال 1280 مطابقت دارد. حتی تاریخ این اطلاعات را اندکی بیشتر میتوان محدود کرد. نویسنده در چند جا محاسبات امور فاجعهآمیزی را ارائه میدهد که تمام آنها پایان تبعید، حدود سال 1300 و سالهای بعد، را نشان میدهد. (17) علیرغم این، در عبارتی این بیان مطرح میشود که از هنگام تخریب معبد دوم، سال 68 میلادی، هزار و دویست سال، براساس تقویم عبری، از واقعه تبعید و پراکندگی گذشته است، و اکنون بنیاسرائیل در تاریکی و ظلمتی زندگی میکند که مقدم بر طلوع فجر است. (18) یعنی، او چند سال پس از 1268 شروع به نوشتن کرده است.9
تنها یک سؤال نهایی باقی میماند: نویسنده چه کسی بود؟ آیا خود موسی دلئون بود یا نویسندهای گمنام که در محفل موسی دلئون رفت و آمد داشت و توانست هویتش را از نگاه خیرهی آیندگان پنهان سازد؟ آیا میتوان به طور کلی این احتمال را کنار گذاشت که قبالایی دیگر، که هویتش در اعماق تاریک تاریخ گم شده، سهم عمدهای در این کار داشته است؟ حداقل میتوان گفت که برخی از هم عصران دلئون او را نویسندهی زُهر معرفی کردهاند. به هر حال غیر از آثار خود موسی دلئون، و گواهی بسیار بحثبرانگیز عارف قبالا اسحاق ابن سموئیل اهل عکاکه یکی از دو سند آن دوره،که اسم دلئون در آن ذکر شده است، آگاهی بیشتری نداریم. (52) پس از فتح عکا توسط مسلمانان در سال 1291، اسحاق زمانی که هنوز طلبهی جوانی بود، خانهاش را به قصد ایتالیا ظاهراً ترک کرد. که به نظر میرسد در آنجا دربارهی زُهر چیزهایی شنیده است، و سرانجام در سال 1305 به اسپانیا رفت، و در آنجا به شرایطی که باعث شد این کتاب انتشار یابد، علاقهمند شد. خاطرات او، که چند بخش آخر از آن نیز به صورت دستنوشته باقی مانده، گزارش نسبتاً سادهای دربارهی اطلاعاتی که دربارهی این موضوع جمعآوری کرد، ارائه میدهد. گزارش میشود که او موسی را در والادولید ملاقات کرد و با سوگند به وی خبر داده شد که او (موسی دلئون) «کتابی قدیمی که توسط شیمعون بریوحای نوشته شده» در اختیار دارد و آن را در خانهاش در آویلا به وی [اسحاق] نشان خواهد داد. بعداً، زمانی که او پس از مرگ موسی دلئون به آویلا آمد، به او گفته شد که یک شهروند ثروتمند این شهر به نام یوسف اهل آویلا، (53) پیشنهاد کرده بود که در عوض دستنوشته اصلی زُهر، که گفته میشد قدیمی و نیز موثق است و تصور بر این بود که موسی دلئون از آن نسخهبرداری کرده، پسرش را به عقد دختر نویسندهی متوفی درآورد؛ اما، هم بیوهی نویسندهی متوفی و هم دخترش وجود چنین نسخهی اصلی را انکار کرده بودند. براساس گفتهی آنها [زن و دختر دلئون]، موسی دلئون تمام زُهر را خودش نوشته بود، و در پاسخ به سؤال همسرش که چرا خودش را به عنوان مؤلف واقعی کتاب معرفی نمیکرد، پاسخ داده بود: «اگر به مردم میگفتم که من نویسندهی آن هستم، آنها هیچ توجهی نمیکردند و یک شاهی هم برای کتاب خرج نمیکردند، چرا که آنها میگفتند که اینها صرفاً بافتههای تخیل خود من است. اما اکنون که میشنوند من از کتاب زهری رونویسی میکنم، که شیمعون بریوحای تحت تأثیر الهام روحالقدس آن را نوشت، چنان که میدانی قیمت بالایی برای آن پرداخت میکنند». اسحاق اهل عکا با بیوهی موسی دلئون به طور مستقیم خودش صحبت نکرد بلکه همهی این مطالب را براساس خبر دست دوم و حتی دست سوم نقل میکند. دربارهی تتبعاتش بیشتر گزارش میدهد، اما متأسفانه شرح حالنگار او در قرن پانزدهم گزارش او را در همان نقطهای قطع میکند که وی قصد دارد آن مطلبی را که یکی از شاگردان موسی دلئون با قسم جدّی دربارهی «کتاب زُهر که توسط حاخام شیمعون بریوحای نوشته شده بود» به او گفته بود، فاش کند. اینکه آیا اسحاق اهل عکا، که بعداً یکی از مهمترین عارفان قبالای نیمهی اول قرن چهاردهم شد، به اعتبار و اصالت زُهر باور پیدا کرد یا نه، مبهم باقی میماند. اینکه او چندین بار در آثار خود از آن نقل قول میکند دالّ بر اعتقاد به قدمت و اصالت آن نیست. از سوی دیگر، جالب توجه است که او کراراً دو سنت کاتالانی و کاستیلی مکتب قبالا را با هم مقایسه میکند. به نظر او، مکتب نخست تعالیم خود را براساس نظریههای کتاب باهیر و مکتب دوم براساس زُهر مبتنی کردهاند. (54) به عبارت دیگر، او رابطهی نزدیک میان زُهر و مکتب قبالای کاستیل را مسلم میداند.پینوشتها
1. مقایسه کنید با تحلیل استرن (یادداشت 35)؛ و یعقوب اِمدن (Jacob Emden) میطپَحَت سِفاریم «بستهی کتب» (1769).
2. Cf. Abraham Zaccuto, سفر یوحَسین (کتاب شجرنامه), p.88 (1857).
به نقل از: اسحاق اهل اکر در سفر هیَامیم (کتاب ایام).
3. از این لحاظ بخشهای آغازین ایدرا ربا، (III, 127b)، که از عبارتی در میدراش هنعلم در زُهر حاداش (f.16a) استفاده میکند؛ آغاز ایدرا زوطا، (III, 287b) که داستانی منقول در میدراش هنعلم را نقل میکند: (III, 191b) که مطالبی را از زُهر حاداش نقل میکند، بسیار روشنگر است.
4. به عنوان مثال مقایسه کنید با زُهر حاداش (25cff) در مقایسه با (1,8,9a)؛ زُهر حاداش (19a) در مقایسه با (III, 67a) و (102a)، زُهر حاداش (80a/c) و (181) در مقایسه با (I, 218a/b).
5. Eliezer ben Hyrkanus
6. Testament of Rabbi Eliezer
7. با وجود این، دو تفسیر قدیمی به روشنی کم و کیف آن را نشان میدهند. مقایسه کنید با:
Abraham Mordecai Vernikovski, کتاب اورحوت حَییم (طریق حیات), Gershom Enoch Leiner, کتاب سِدِرگَن عِدِن (کتاب باغ عَدن، بهشت) (Lublin, 1903).
واقعیت دارد که جلینک که دومین بخش کتاب سدرگن را در بت هَمیدارش (III, 131-140) چاپ کرده است به حقیقت امر پی نبرده است.
8. موسی بورگس عارفان قبالای معاصر را علامههای «میدراش هَنِعلام» مینامد. مقایسه کنید با:
Tarbiz, vol.V, p.51.
9. Exodus
10. Pikkuda
11. برای مثال، مقایسه کنید با آغاز رَعیا مهمنا قطعهی (II, 40b-41b) و ادامهاش (II, 42-43). برخی بندهای این بخش (اما هرگز نه رَعیا رایا مهمنا) بدون تردید توسط موسی دلئون قبل از 1291 نقل شده است.
12. Deuteronomy
13. Ms. Cambridge University Library Add, 1023 (سال تألیف در حدود 1270), f.8a-11b. من اکنون این نسخه را در
Louis Ginzberg Jubilee Volume (New York, 1945), Hebrew Section, p.425-440
منتشر ساختهام.
14. در برخی نقل قولهای ناشناخته از زُهر در تفسیر رکاناتی بر تورات یافت میشوند.
15. Cf. Zohar, II, 32a.
16. Cf. Steinschneider, Polimische and Apologetisha Literature, p.360-362 (1887).
17. Cf. A. H. Silver, A History of Messianic Speculation, p.90-92.
(تاریخ 1608 که او به عنوان سال نجات ذکر میکند براساس درک نادرست از متن استوار است).
18. Zohar, II, 9b.
19. Moses ben Shemtob de Leon
20. Guadalajara
21. Castille
22. او نام این شهر را در مقدمههای کتابهای خود تا 1290 ذکر میکند. اسحاق اهل عکر (Acre) نقل میکند که او در میان معاصران خود به عنوان «حاخام موسی اهل گوادالاجارا» معروف بود.
23. Avila
24. Arevola
25. Valladolid
26. آنگونه که گاهی اشاره شده است او نمیتواند در سال 1263 فوت کرده باشد. مقایسه کنید با علوم یهودیت vol.I, p.20-22 زیرا رسالهای از او در اختیار داریم که احتمالاً بعد از این تاریخ نوشته شده است. JThs در سِفِر مشکیوُت کِسِف (کتاب قابهای نقرهای) (Ms. Adler, 1577) تاریخی که اسحاق آکر ذکر میکند کاملاً درست است.
27. سِفر هنِفِش هَحُخما (کتاب نفس حکمت) Bassia 1608 و سِفر شِقِل هَقُودِش (کتاب واحد نقره مقدس) (ed. Greenup, London, 1911).
من بیست کتاب و رسائل کوتاهتری از او میشناسم، که حداقل چهارده عنوان از آنها هنوز موجود است.
28. Todros Abulafia
29. Shushan Eduth
30. Ms. Cambridge, Add.505, 4 and Warsaw, Library of the Jewish Community, 50.
قطعهی مفصل در (Ms. Munich 47) که مدت مدیدی میپنداشتم این اثر را نیز داراست، مطمئناً اثر موسی دلئون است ولی رسالهی شوشَن عِدوت (سوسن شهادت) (Cf. MGWJ, vol.71 (1927), p.109-123) اثر وی نیست.
31. Sefer Ha-Rimmon
32. بیش از شش نسخه از آن موجود است. من از نسخهی موجود در موزهی بریتانیا، ش 759 استفاده کردهام.
33. Leviticus
34. numbers
35. Mashal Ha-Kadmoni
36. Issac ben abu Sohulah
37. Cf. Tarbiz, vol.III, p.181-183 (1932).
من تنها پس از چاپ این مقاله کل این نقل قول را در نسخهی کمبریج زُهر که در یادداشت 106 به آن اشاره کردم، یافتم.
38. مقایسه کنید با مقاله من در
Kirjath Sefer, vol.VI, p.109-118 (1930).
39. Otsar Ha Kavod
40. اسحاق اهل عکر نیز ار روابط موسی دلئون با یوسف تودروس ابوالعافیه سخن میگوید.
41. Bahya ben Asher
42. بحیا تنها دوبار به تفسیر ربی شیمعون بریوحای اشاره میکند، اما از آن در بسیاری مواضع دیگر استفاده میکند. بسیاری از نویسندگان جدید به این نکته توجه نکردهاند، اما پیشتر در 1589 موسی مردخای در کتاب مکارم خداوند مارگولیوت (Margoliouth, f.26b) به آن پی برده بود.
43. Nahmanides
44. Maroth Ha-Tsoveoth
45. مقایسه کنید با مقاله
عبارات مرتبط با این موضوع
تأثیر معدل در کنکور۹۵ نشر دریافتالف آن دسته از دیپلمههای ریاضی و فیزیک، علوم تجربی، علوم انسانی و علوم و معارف زبان فارسی پاسخ ما نشر دریافت مدیر اجرایی سایت نشر دریافت پاسخ دکتر هامون سبطی به پرسشهای شما زبان فارسیپاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسیپاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس زبان و ادبیات فارسی ادبیات فارسیشمارهی نوشته ۵۴ ۴ مهدی ماحوزی اسب در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی اسب در ادبیات دایناسورهای پارک ژوراسیک دایناسورهای پارک ژوراسیک ۸۶۰۶۰۶ گفته بودم که دوست دارم مهمترین دایناسورهای فیلم تیر سیر الی الله تمامی نسخه های چاپی دیوان شاه نعمت الله ولی چه قبل از انقلاب و چه پس از آن سانسور و بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت …السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ تأثیر معدل در کنکور۹۵ نشر دریافت مدیرکل سایت نشر دریافت خبرهای مرتبط دیگر را در سه لینک زیر بخوانید همه چیز دربارهی زبان فارسی پاسخ ما نشر دریافت مدیر اجرایی سایت نشر دریافت پاسخ دکتر هامون سبطی به پرسشهای شما زبان فارسی پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس زبان و ادبیات فارسی ادبیات فارسی شمارهی نوشته ۵۴ ۴ مهدی ماحوزی اسب در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی اسب در ادبیات فارسی دایناسورهای پارک ژوراسیک دایناسورهای پارک ژوراسیک ۸۶۰۶۰۶ گفته بودم که دوست دارم مهمترین دایناسورهای فیلم پارک تیر سیر الی الله تمامی نسخه های چاپی دیوان شاه نعمت الله ولی چه قبل از انقلاب و چه پس از آن سانسور و تحریف شده بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت ایرانیان برهان السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ زهر و مریشة مسلسل زهر و مریشة اغنیه زهر و مرشة حلقات کاملة زهر و مریشة ماء زهر و النشا للشعر اغنیة مسلسل زهر و مرش زهر و گیاهی تلخ فلم زهر و مرشة
وبسایت روزیاتو: همان طور که در بخش های قبلی این نوشته هم به آن اشاره کردیم، رتبه بندی جذاب ترین بناهای معمارانه جهان کار چندان آسانی نیست. با این حال با در نظر گرفتن تکنیک ها، مکان ها، خلاقیت های طراحان آن و سایر جنبه های زیباشناسانه میان چندین و چند هزار بنای باشکوه و جذاب جهان، صد تای آنها برگزیده و در فهرست بهترین ها رتبه بندی شده اند.
40- بر خلاف بسیاری از آسمانخراش های رایج جهان، برج های «بوسکو ورتیکال» که به معنای «جنگل عمودی» در زبان ایتالیایی است، با ظاهری متفاوت در شهر میلان واقع شده اند. این برج ها با ارتفاع تقربی ۷۸ و ۱۰۴ متر، با بیش از ۷۰۰ درخت و ۹۰ نوع گونه گیاهی تزئین شده است.
6
ما دیدهایم که خدای عارفان مرکاوا پادشاه مقدسی است که از عوالم غیب پدیدار میشود و «از میان 955 آسمان» (1) به عرش جلال فرود میآید. یکی از موضوعات عالی معرفت باطنی راز این خدا از حیث اینکه خالق این جهان است، میباشد که به روح عارف در حالت عروج جذبه آمیزش الهام میشود؛ این مطلب به همان اندازهی شهود ملکوت آسمانی، شنود مناجات فرشتگان، و رؤیت ساختار مرکاوا اهمیت دارد. براساس گزارشی که در هخالوت مطول آمده است و حتی برخی کوشیدهاند آن را با عبارتی مشابه در پایان کتاب چهارم عزرا مرتبط بداند، عادت بر این بود که کاتبان و تندنویسانی را در طرف راست و چپ عارف اهل شهود قرار میدانند تا توصیف جذبهآمیز او از عرش و ساکنانش را بنویسند (2) اینکه عارف در حالت خلسهاش حتی توفیق مییابد به فراسوی قلمرو فرشتگان گام نهد در عبارت ذیل به آن اشاره شده است: «خدایی که ورای دید و رؤیت مخلوقاتش است و حتی از فرشتگانی که در خدمت اویند مخفی و مکنون است همان خدایی است که در شهود مرکاوا خود را برای حاخام عقیوا آشکار ساخته است». (3)7
موضوع شیعور قوما تنها مسئلهی بینش عرفانی در این نحله نیست. چندین موضوع دیگر، که بدون شک برخی از آنها از منابع کاملاً متفاوت سرچشمه گرفتهاند، وجود دارد که در طی دورهای که تمام این گرایشهای گوناگون در نوشتههای قدیمی هخالوت تبلور یافت، کم و بیش شدیداً با موضوع شیعور قوما آمیخته شد. بر طبق نظر عرفای متأخر، این نوشتهها در کل ساختاری یکدست دارند. عرفان مططرون مهمترین چرخش از مسیر اصلی است که حول محور فردی به نام حنوخ (28) میچرخد، که برحسب روایت اسطورهای پس از عمری پرهیزگاری به مرتبهی نخست فرشتگان و سَرهَ-پانیم (29) (تحت اللفظی: امیر وجه الاهی یا حضور الاهی) ارتقا یافت. «خداوند مرا از میان امواج سیل خروشان گرفت و بر محمل طوفانی شخینا به بالاترین آسمان برد و مرا به درون قصرهای بزرگ بر بلندیهای آسمان هفتم، یعنی اَرابوت (30) برد، همان جا که عرش شخینا و مرکاوا، لشکریان خشم و سپاهیان غضب، شینانیم (31) «آتش»، کِروبیم (32) «مشعلهای فروزان»، اُفانیم (33) «سنگهای آتشین»، و سرافیم (34) «آذرخش» حضور دارند، و او هر روز مرا آنجا میگماشت تا به عرش عظمت خدمت کنم». (35) این حنوخ که گوشتش به شعله، رگهایش به آتش، مژههایش به جرقههای آذرخش، چشمانش به مشعلهای فروزان تبدیل شد، (36) و خدا او را بر تختی نزدیک به عرش عظمت جای داد، پس از استحاله و تحوّل آسمانی نام مططرون یافت.هرگز به جای معادل عبری آن به کار نرفته است. از سوی دیگر، تکرار حروف «طای» و پسوند «رون» پیرو الگویی است که در تمام این متون تکرار میشود. هم این پسوند و هم تکرار این حرف بیصدا را میتوان، مثلاً در اسمهایی همچون زوهراریئل و اَدیریرون، مشاهده کرد. همچنین باید به خاطر داشت که پسوندهای «اون» و «رون» احتمالاً اجزای سازندهی ثابت و خاص نامهای سرّی بوده است، نه هجاهای معنادار. لذا این احتمال قوت میگیرد که واژهی مططرون به دلایلی به عنوان نامی نمادین برگزیده شده باشد، و نشانگر یکی از نامهای سرّی است، که این نامها در متون هخالوت به همان فراوانی آثار گنوسی یا دستنوشتههای پاپیروس سحرآمیز بیشمار است. گویا، این واژه در ابتدا جهت این وضع شد تا به عنوان یک «واژهی عرفانی» جایگزین نام یاهوئل شود، ولی به تدریج جای آن را گرفت. ضمناً جالب است که هجای این واژه در قدیمیترین نقل قولها و دست نوشتهها به این صورت میططرون است، واقعیتی که معمولاً نادیده گرفته شده است؛ گویا این واژه، میططرون تلفظ میشد نه مططرون. در آوانویسی، همانطور که حرف اِپْسیلوُن یونانی در واژهی متا زاید است، حرف یود (53) در این نام کاملاً زاید به نظر میرسد.
در توصیفهای بسیار خیالی از قلمرو فرشتگان که در کتاب عبری حنوخ متعلق به دورهی عرفان مرکاوا آمده، مقام مططرون همیشه اعلی مراتب در نظر گرفته میشود. در عین حال، در آثار قدیمی مکتب مرکاوا هیچ نشانهای دال بر اینکه او یک موجودی باعظمت که بر روی عرش جلال ساکن شده است، وجود ندارد. در سراسر این نوشتهها مططرون، یا هر نام دیگری که به او داده شود، در جایگاه والاترین همهی مخلوقات باقی میماند، در حالی که در شیعور قوما او ساکن عرش که خود آفرینندهی جهان است، معرفی میشود. هیچ تلاشی برای پر کردن فاصلهی این دو نگرش صورت نگرفته؛ آنچه در مورد رابطهی عارف با خدایش در حالت جذبه گفته شده، در مورد بلندی جایگاه خود سرور فرشتگان [یعنی مططرون] نیز صادق است. اتفاقاً، براساس یک سنت مستقلی که بازتابش را در هخالوت مطول میتوان یافت، این فرشته به آنافیل (54) معروف بوده است و ویژگیهایی که به او داده میشود، روشن میسازد که آنافیل صرفاً نام دیگر مططرون نیست، بلکه در نظر برخی عرفا نام شخصیت دیگری است که همان مقام متعالی را داراست. (55)8
نوشتههای عرفان عرشی و نیز انواع فهرستهای مبسوط از مسائل و موضوعات مربوط به این عرفان، که در میان سالکان مرکاوا فراوان بوده است در متون مختلفی بر جای مانده است. همهی اینها متعلق به یک دورهی خاص نیست؛ چرا که موضوعی که در یک متن، ظاهراً بسیار با اهمیت است، در متن دیگر حتی ذکری از آن نشده است. برای نمونه، یکی از این نوشتههای عرفان عرشی ناب را میتوان در رسالهی مختصر هخالوت یافت که احتمالاً متعلق به قرن هشتم است. (56) در اینجا توصیف خیالی از موضوعاتی داریم که در ابتدا واقعاً به طور طبیعی قابل تصور بودند، ولی اینک در این زمان به ابعاد عجیب و غریبی رسیدهاند، که به طور کلی صرفاً به منظور تهذیب نفس مورد بررسی قرار میگیرند.پینوشتها
1. رسالهی هخالها، فصل هفتم، (in Beth Ha-Midrash, vol.II, 45; 3)؛ کتاب سوم حنوخ، فصل 48 (Odeberg, p.155). شمارهی 955 برحسب حروف ابجد ارزش عددی کلمهی «آسمان» است، با فرض آنکه ارزش عددی «میم» را 600 در نظر بگیریم، در مَسِخِتْ دِرخ اِرِص (ed. Higger, p.294), (Masekheth Derekh Erets) ارزش عددی آسمان 390 است؛ رسالهی باغچهی معطر (ed. Urbach, p.212)؛ و تفسیر روایات تلمودی (ed. Tishbi, p.46).
2. هخالهای بزرگ ch.XVIII, 4 and XXI, 3.
3. هخالهای کوچک (Ms. Oxford, 1531 f.45b): آن خدایی... که او از نظر همهی مخلوقات پنهان است و از فرشتگان خادم نیز مستور است، در مَعَسِه مِرکاوا بر ربی عقیوا آشکار است.
4. Shior Komah
5. این عنوان اغلب «قوما»: قامت ترجمه شده است، و در معنای کتاب مقدس به کار میرود. این اشتباه است. قوما (Komah) در اینجا به معنایی که در متون دعای آرامی وجود دارد، به کار میرود که در آنجا به سادگی به معنای «بدن» است.
6. «سِفِر میلحَمُوت هَشِم»: کتاب جنگهای خداوند, Cf. Salmon ben Yeruhim in his و پاسخهای موسی بن ed. Davidson (1939), p.114-124; Maimonides" responum, ed. Freiman p. 343; Moses Taku in Otsar Nehmad III, p.62.، میمون
7. ما متون زیر را در اختیار داریم: 1. در مرکاوای کامل f. 30a-33b، 2. کتاب رازیئل 1701, f. 37a-38b و با قرائتهای متنوع متفاوت در مرکاوای کامل f. 34a-40a، 3. کتاب قامت (Ms. Oxford, f58.1791)، در 12 فصل، قطعاتی و عباراتی از آن در رسالهی الفبای ربی عقیوا و سایر ادبیات مرکاوایی جمعآوری شده است.
8. song of Solomon
9. این عبارت تقلیدی از پایان رساله آخر تلمود بابلی، نیدا (Niddah)، است که در آن گفته میشود: «هر که هر روز احکام دینی را فراگیرد، مطمئناً اهل آخرت خواهد بود».
10. یهودان هلوی در کتاب کُوزاری «خزران» (IV,3) از شیعور قوما (Shiur Komah) با عبارت: «به خاطر آنکه در آن ترس از او (خدا) در نفوس وارد میگردد».
11. آیهی (مزامیر 145: 5): «و در مجد جلیل کبریایی تو و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود» که براساس ارزش عددی کلمهی قدرت پروردگار ما 236 کیلو وزن دارد.
12. مرکاوای کامل، f.38a.
13. Ibid, f.37a.
14. Cf. Kropp, Einleitung in die Koptischen, Zaubertexte (1930), p.41.
همچنین یک نوع عرفان شیعور قوما باید در رساله گنوس قبطی (Coptic Gnostic) به ترجمه شارلوت بینس (Charlotte Baynes)، ص 42 یافت: موهای سر او به تعداد جهانهای پنهان است.
15. M. Gastor, Das Shiur Komah in his studies and Text, vol.II, p.1330-1353.
به خصوص ص 1344. اگرچه گاستر در بسیاری جزئیات اشتباه میکند، اما معانی قطعی گنوسی واقعی شیعور قوما را تشخیص میدهد.
16. پیوند بین تأملات دربارهی «بدن حقیقت» و مفهوم انسان نخستین در نظام مارکوس آشکار است.
17. demiurge
18. Yotser Bereshith
19. dualism
20. Ms. Oxford, 1531 f.740b:
(طلب مغفرت او شبیه ماست از همه ما برتر است. و این جلال اوست که از نظر ما پنهان است).
21. Shivhu Shel Hakadosh Barukh Hu
22. Shevah
23. به این دلیل، این عبارت در برخی از متون به طور کاملتر اینگونه است: هرکه مدح خداوند متبارک مقدس را بداند، که او از همه مخلوقات مستور است. همچنین مقایسه کنید با همین معنا درGen. Rabba ed. Theodor, p.775
24. خود (جسم) «شخینا» (تجلی خداوند) در رسالهی الفبای ربی عقیوا در حرف «حت»: حرف ح در الفبای عبری (معادل 8) آمده است. همچنین مقایسه کنید با این نقل قول در رساله باغچهی معطر (ed. Urbach (1939), p.127).
25. در MGWJ, vol.VIII, p.115ff و نیز در کتاب تاریخ یهودیان.
26. "Schahrastani"s Religions Sparthein und Philosophen-Schulon", translated by Haarbruecker, vol.I (1850), p.116. (Mushabbiha). در شرح و توصیف خود از فرقهی مشبهه.
27. Ph. Bloch, Geschichte der Entwicklung der Kabbala Kurz Zusammen Gefasst (1894), p.17.
28. Enoch
29. Sarha-Panim
30. Araboth
31. Shinanim
32. Cherubim
33. Ofannim
34. Seraphi
35. 3 Enoched, Odebery, ch.VII.
36. Ibid, ch.XV.
37. Havdalah
38. Ms. Oxford, 1539, f.137-145, 1531; f.1-21; New York JThs, Ms. Maggs, 419, f.66-70; Vatican, 228, f.93-103 (بهترین نسخهی دستنویس).
در اینجا ما اندیشههای حنوخ اول را مییابیم، (viz. a) که عزه "Azza" و عزائیل "Azael" اسرار الاهی را برای آدمی فاش ساخته است. b) هبوط آنان به «کوه ظلمت» یا تزتروس (Tartarus) است.
39. من قادر نبودهام منبعی را در منابع قدیمیتر برای این افسانهی موهن که در قرون وسطا برای حنوخ کفاش رایج بود، به غیر از یعقوب بومه اساطیری که با هر بخیّهای آسمان و زمین را به هم وصل میکرد، پیدا کنم. این افسانه، احتمال دارد شاید هم این طور باشد در محافل حسیدی آلمانی قرون وسطا رواج داشته باشد. در نسخهی خطی بر جای مانده از سال 1458، از این افسانه با عبارت «در مرقومهای یافتم» یاد میکند، (Paris, Bibl, Nat. 786, f.109b) اودبرگ در صفحهی سوم مقدمه کتابش به نام حنوخ که تحقیقی محققانه دربارهی اسطورهی «حنوخ - مططرون» کرده است هیچ ذکری از این افسانه به میان نمیآورد. در عین حال، این افسانه توسط بسیاری از نویسندگان قبالاش قرن شانزدهم نقل شده است.
40. Yahoel
41. Yoel
42. نخستین نویسندهای که به نظر میرسد دربارهی هویت مططرون و یاهویئل (Yahoel) شک کرده باکس است (در مقدمه خود بر مکاشفهی ابراهیم، (Apocalypse of Abraham, p.XXV) او از نویسنده رساله درباره این مکاشفه در مجموعهی (EJ, vol.I, 553) مسائل را عمیقتر دیده است.
43. علاوه بر فهرستهایی که در چاپ اودبرگ فصل 48 (و در یادداشت، صفحهی 174) ذکر شده، باید به فهرستی که در انتهای رسالهی «بِت دین» (دارالشرع) (Abraham Hamoy"s (Livorno, 1858), f.196-201) چاپ شده اشاره کرد.
44. Sanhedrin, 38, Hagigah, 15a and Abodah Zarah, 3b.
45. tetragrammaton
46. lesser yaho
47. اودبرگ در مقدمهای که بر کتاب سوم حنوخ نوشته در صفحهی 189 به تحلیل اشارات گنوسی بر «یائوی کوچک (Little Yao)» در (Coptic Work Pistis Sophia) پرداخته است.
48. نمونههای نقل شده از متون عرفانی کهنتر توسط اودبرگ به آسانی میتوانند با نقل قولهای دیگر تأیید شوند. در این ارتباط نقل قولی از یک متن مسیحی قرن هشتم به زبان سریانی (Syriac) که آن را در Bidez et Cumont, Les Mags Hellenisés, II, p.115 یافتهام، جالب خواهد بود... در آن نقل شده است. حتی میتوان گفت که کلمهی مذکور خداوند است که تلویحاً با کلمه مططرون به آن اشاره شده است.
Cf, also J.mann, Texts and Studeis Injewish History, II, p.85 and 88;
و نیز نقل قول Gruenbaum از مسعودی (Mas"udi) (مورخ مسلمان) در (ZDMG, vol.XXX, p.272).
49. نویسندهی قرائیم، قرقسانی (آغاز قرن دهم)، این قطعهی تلمودی علی الظاهر (Sanhedrin 38) را نقل میکند: در تلمود نقل شده است که مططرون همان یهوهی مرخم است. امکان دارد که نام «یهوه» کوچک عمداً به دلیل فحواهای ارتدادآمیز آن از دست نوشته تلمودی حذف شده است.
50. بنا به نقل (Ms. British Museum, Margoliouth, n.752 f.): «یاهویئل وجه نامگذاریاش آن است که او راهنمای و مرشد ابراهیم پدر ما بود و به او تمام تورات را آموخت. یاهویئل همان فرشتهای است که موسی سرور ما را به عروج به آسمان فراخواند، دقیقاً همانطور که در رسالهی سنهدرین تلمود نقل است: به موسی فرمود که نزد خدایت، یهوه به آسمان بیا، که درست آن بود که بگوید «نزد من» بالا بیا، که منظورش آن است که نزد فرشتهای که نامش مانند نام پروردگار است بالا بیا: «ال یهوه»، حروفی که همان حروف یاهوئل است».
51. Cf. Odeberg, p. 125-142: origin of the word "Metatvon" and also Louis Ginberg, Legends of the Jews vol.V, p.162.
52. Metathronios
53. Yod
54. Anafiel
55. بنگرید به هخالهای بزرگ در (ch.XXII and Odeberg to, 3; Enoch, ch.XVII, p.59).
56. رسالهی هخالها ed. Jellinek in Beth Ha-Midrash, vol.II, p.40-47.
57. Midrash Mishle, ed. Buber, f.34a ff.
در برخی موارد من این ترجمه را بر طبق قرائتهای نقل قول که در نسخه دستنویس عزرائیل به نام تفسیر روایات (تلمودی) دریافت میشود، تصحیح کردهام. (Hebrew University Library, f.29b) همچنین فصل 13، هخالهای بزرگ را توجه کنید.
58. Ofannim
59. Galgalim
60. Pistis Sophia, ch. 139, in Carl Schmidt"s German translation (1885).
واژه یونانی کلمهی καταπετασματα است، در حالی که متون عبری از واژهی پردهی غیب سخن میگویند.
61. 3 Enoch, ch.45; ed. Wertheimer, p.50, الفبای حاخام عقیوا; in Yalkuf Shimoni 173; Cf. also Rashi on Yebamoth 63b and Baba Metsia 59a نقل قول از یلقوت شیمونی.
62. چنین مکاشفههایی به قرار زیرند: فصلهای 4-6 کتاب محاسبه آخرالزمان؛ هخالوت مطول یا نسخه خطی رسائل حاخام یشمائیل،
Ms. Enelow Memorid Collection 704 in the JThs in New York (= Parma 541, no.21 and Oxford 2257).
بخش بزرگتری در نسخه تصحیح شده هخالهای بزرگ، فصلهای 6-9 در نسخه خطی (Ms, New York JThs, 828) آمده است. در نسخه دست نخوردهای پیرامون سیمای زر و بابل "Zeru Babel"؛ در رساله مکاشفه شیمعون بریوخای (Simeon ben Yohai) وجود دارد.
63. هخای بزرگ, ch.XVI.
64. Midrash Tanhuma, ed. Buber, V, p.31.
65. Cf. The Midrash in هلاخا گِدولا , ed. Hildelsheimer, p.323, quoted by L. Ginzberg, Legends of The Jews vol.VI, p. 433 and Rashi"s Commentary on Canticles, I 2. Pesahim, 119a, Sanhedrin, 21b, درباره موضوع دلایل (احکام) تورات بنگرید به: Shabbath, 12oa.
66. بنگرید به بیان ارزشمند گلاتزر در:
N. Glatzer, Unter Suchungen Zur GschichtsLehredor, Tannaiten (Berlin, 1932).
6. نمونه هایی از معاشرت اخلاق محور در بین همسران در قرآن کریم
قرآن کریم، بر روابط اخلاق محور در خانواده بسیاراهتمام می ورزد و در این خصوص ارتباط مصلحانه و مشفقانه را در بین همسران نه تنها ترجیح می دهد، بلکه آن را الزامی اخلاقی به شمار می آورد، این بینش را می توان از زوایای گوناگون کلام پروردگار برداشت نمود. دراین مجال، از باب اختصار تنها به ذکر چند مورد اکتفا می شود.1-6. ادای سوگند ایوب در خطای همسر
خداوند متعال در جریان سوگند حضرت ایوب در ارتباط با خطای همسر او می فرماید : «یک بسته تر که به دستت برگیر و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشکن، ما او را شکیبا یافتیم...»(1)ابن عباس در این خصوص می گوید : «دلیل این تصمیم ایوب آن بود که شیطان درآستانه بهبودی او، بر همسرش آشکار گردید و به او گفت : من شوهرت را شفا می بخشم و برای این کار پاداشی جز این نمی خواهم که پس از بازیافت سلامتی اش بگویی: تو او را شفا بخشیده ای!» (طبرسی، 1380ش، ج12، ص419) برخی نیز به نقل از تفسیر مجمع البیان، آورده اند: «دلیل این تصمیم ایوب آن بود که همسرش از پی کاری روان شد و در بازگشت اندکی دیرآمد. آن بزرگوار که از فشار درد و رنج و تأخیر او ناراحت شده بود، سوگند یاد کرده که پس از بهبودی کامل یکصد تازیانه به او بزند.» (همان) گفتنی اسـت خداوند متعال ادای سوگند ایوب را حتمی می شمارد؛ اما از سویی دیگر، مصداق نذر ایوب را اخلاقی نمی شمارد، بلکه شکیبایی ایوب را می پسندد و به او می گوید : برای ادای سوگندت، دسته ای از «ضغث»2-6. صلح زن و احساس مرد
یکی دیگر از مصادیق اخلاقی روابط همسران، آنجاست که پروردگار غفور و محسن، علی رغم پذیرفتن حق دادخواهی زن در هنگام نشوز و نافرمانی مرد، الگوی شایسته ای را که به حق موجب حفظ نظام مقدس خانواده می گردد، ارائه می دهد و می فرماید: وَالصُّلْحُ خَیْرٌ(نساء:128) و از طرفی دیگر در ادامه، سوء استفاده مردان از قدرتشان را با حلقه احسان و تقوای الهی گره می زند و می فرماید : وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبیِراً. اینجاست که باور قرآنی مبنی برمحوریت معاشرت به معروف در خانواده، خود را نشان می دهد. برای درک این حقیقت، توجه به این نکته حایزاهمیت اسـت که زن در این خصوص می تواند به محکمه مراجعه نموده، خواهان حق خود باشد و مرد هم می تواند به طریقی همسر خود را طلاق دهد؛ اما ازآن رو که تکیه براین نوع حقوق، نمی تواند احیاگر محبت و صفای3-6. ادای مهریه با طیب خاطر
اعطای مهریه به زن، از جمله وظایف مرد در شریعت اسلامی اسـت. ازحیث حقوق، مرد وظیفه دارد که مهریه زن را به او پرداخت نماید؛ اما خداوند متعال دراین محور، تنها عملکرد حقوقی مرد را کافی نمی شمارد و ازاو می خواهد که مهریه را از روی رضایت خاطر تقدیم کند؛ چنان که در این رابطه می فرماید : «و مهر زنان را به عنوان هدیه ای از روی طیب خاطر به ایشان بدهید»(2)گفتنی اسـت که دراعمال حقوقی همچون پرداخت مهریه، نیت انسان ها مدخلیتی ندارد؛ اما خداوند متعال خواستار اعمال روابط حقوقی همسران، به شکل شایسته و پسندیده اسـت، به گونه ای که مرد در هنگام اعطای مهریه به همسرش، آن را از روی رضایت کامل و طیب خاطر تقدیم نماید. چنین نیتی نشان از آن دارد که معاشرت مرد با همسرش از منظر قرآن کریم، باید برپایه اخلاق و معاشرت پسندیده باشد.4-6. بخشش مهریه توسط زن
خداوند متعال طی آیاتی از قرآن کریم، بر اعطای حقوق زن توسط شوهر، تأکید ورزیده و آن را درقالب عباراتی همچون فَمَتّعُوهنّ (احزاب:49) و یا همان عبارت شریفه وَ آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَهً ارائه می دهد؛ اما ازسویی دیگر، بخشش قسمتی از مهریه را توسط زن محترم شمرده و افزون بر حلال بودن آن برای مرد، آن را گوارا نیز می شمارد و می فرماید : «فَکُلُوهُ هَنِیئاًنتیجه
با عنایت به آنچه مطرح شد، چنین به دست می آید که طبق فرهنگ قرآنی، هر یک از همسران باید با یکدیگر معاشرتی به معروف داشته باشند و از هرگونه روابطی که جنبه ایذاء و آزار داشته باشد بپرهیزند. گر چه به دلایلی چند خداوند درآیاتی از قرآن کریم به مردان امر فرموده اسـت که با همسران خویش به معروف رفتارکنند، اما با عنایت به مجموعه آموزه های قرآنی، این دستور اسـت که همسران، اعم از زن و مرد، باید بدان رفتار نمایند. با بررسی معنای «معروف» بیان شد که تشخیص معروف با عقل سلیمی اسـت که متکی براصول و معیارهای شریعت اسلامی اسـت. مطابق این معنا، حسن معاشرت میان همسران عبارت از رفتاری اسـت که در نزد عرف خردمندانه متدین، پسندیده و رضایت بخش باشد. با توجه به اینکه مصادیق معروف می تواند در زمان ها مکان های مختلف، متفاوت باشد. بنابراین، در روابط خانواده، در هرعصری باید مطابق مصادیق معروف درآن زمانه که با اصول معارف دینی سازگاراست عمل شود. از این رو، لازم اسـت مسائل مربوط به رابطه همسران در هر عصری، همراه با پیشرفت و ترقی خردمندان متدین، تحت حاکمیت چنین اصلی قرار گیرد.پی نوشت ها :
1ـ وَ خُذْ بِیَدِک ضِغْثاً فَاضرِب بِّهِ وَ لا تحْنَث إِنَّا وَجَدْنَاهُ صابِراً (ص:44).
2 ـ وَ ءَاتُوا النِّساءَ صدُقَاتهِنَّ نحْلَهً (نساء:4).
کوکوی اسپاگتی با کالباس گوشت
برای 4 تا 6 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 20 دقیقه
مواد لازم:
طرز تهیه:
1 در یک ظرف مناسب تخممرغها را بریزید و خوب بزنید. مقداری نمک و فلفل هم اضافه کنید و به هم زدن ادامه دهید، سپس اسپاگتی پخته را داخل کاسه بریزید و با کمک دست آن را کاملاً آغشته به تخممرغ کنید. کالباس خردشده و نیمی از جعفری خردشده را هم بریزید و به هم زدن مواد ادامه دهید تا مایه کوکوی شما آماده شود.
2 یک تابه نچسب را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود. نیمی از پنیر را داخل تابه بریزید. صبر کنید تا پنیر کمی آب شود، سپس مخلوط اسپاگتی را داخل تابه بریزید.
3 وقتی مخلوط کمی خودش را گرفت، کوکو را از تابه خارج کنید، بقیه پنیر را داخل تابه بریزید و صبر کنید تا آب شود. حالا کوکو را از آن طرف داخل تابه قرار دهید تا آن طرف کوکو که هنوز نپخته است، بپزد. صبر کنید تا کوکو آماده شود، سپس تابه را از روی حرارت بردارید.
یه جور دیگه
برای 4 تا 6 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 40 دقیقه
مواد لازم:
طرز تهیه:
1 ابتدا باید فر را با دمای 180 درجه سانتیگراد روشن کنید تا گرم شود. سر بادمجانها را جدا کنیدو همه اطراف آنها را با چنگال خراش دهید، سپس آنها را روی سینی فر که از قبل با کاغذ روغنی پوشاندهاید، قرار دهید. سینی را حدود 30 دقیقه داخل فر بگذارید تا بادمجانها نرم شوند، بعد از فر درآورید و صبر کنید تا خنک شوند.
2 حالا بادمجانها را، پوست بگیرید و داخل یک کاسه مناسب کاملا لهً کنید. بادمجانها را داخل ظرف غذاساز هم میتوانید بریزید تا خوب له شوند.
3 حالا پنیر، جعفری، سیر، پودر سوخاری، آرد، تخممرغ و به میزان لازم نمک و فلفل را به بادمجانهای له شده اضافه کرده و مواد را خوب با هم مخلوط کنید تا مایه کوکو آماده شود. کمی از مایه را بچشید و در صورت نیاز نمک بیشتری اضافه کنید.
یه جور دیگه
برای 4 تا 6 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 25 دقیقه
مواد لازم:
1 در یک کاسه مناسب تکههای مرغ را ریز خرد کنید. آنها را داخل ظرف غذا ساز هم میتوانید بریزید تا کاملاً خرد شوند. تکه های مرغ پخته را همچنین میتوانید چرخ کنید. سیبزمینی پخته را هم کاملاً له کنید. بعدآن را داخل کاسه بریزید و با مرغ خوب مخلوط کنید.
2 حالا قارچهای خردشده را همراه با جعفری خردشده، پیازچه خردشده، زردچوبه و به میزان لازم نمک و فلفل داخل کاسه بریزید. بهتر است مواد را ریز خرد کنید. حالا تخممرغها را اضافه کنید و همه مواد را خوب با هم مخلوط کنید. مقداری از مواد را بچشید و در صورت نیاز مقدار بیشتری نمک اضافه کنید.
3 در یک تابه مقداری روغن بریزید و آن را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود، سپس مایه کوکو را یکباره داخل تابه بریزید. حرارت را کم کرده و صبر کنید تا یک طرف کوکو سرخ شود، سپس آن را برش بزنید و برگردانید تا آن طرف کوکو هم بپزد.
یه جور دیگه
برای 4 نفر؛ زمان آماده سازی و پخت 50 دقیقه
مواد لازم:
طرز تهیه:
1 ابتدا فر را با دمای 180 درجه سانتیگراد روشن کنید تا گرم شود. قالب موردنظرتان را با کاغذ روغنی بپوشانید و کنار بگذارید.
2 در یک تابه مقداری روغن بریزید و آن را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود، سپس پیاز و سیر را داخل آن تفت دهید. بعدازآنکه سیر و پیاز نرم و طلایی شد، تکههای قارچ و پیازچه را همراه با مقداری نمک و فلفل اضافه کرده و به تفت دادن ادامه دهید تا نرم شوند. بعد از حدود 4-3 دقیقه تابه را از روی حرارت بردارید. صبر کنید تا مخلوط داخل تابه کمی خنک شود.
3 در یک کاسه مناسب سیبزمینی پخته را له کنید، سپس مخلوط داخل تابه را به آن اضافه کنید. حالا تخممرغها ماست، پنیر و به میزان لازم نمک و فلفل هم اضافه کنید. مواد را خوب با هم مخلوط کنید.
فوت و فن
6
این نظریات که نقطهی آغاز خود را سرنوشت این مسیح و به طور کلی مسئلهی نجات در نظر میگیرند، به تدریج به دیگر حوزههای اندیشهی دینی گسترش مییابند، تا اینکه سرانجام به تدریج کل الاهیات و اخلاق را فرامیگیرند. از اینروست که مثلاً کاردوزو تعلیم میداد که در نتیجهی گناهان بنیاسرائیل سرنوشت همهی ما از ابتدا این بود که مارانو شویم، (1) ولی از این سرنوشت فجیع زندگی اجباری در به اصطلاح انکار دائمی ایمان و معرفت باطنی خود، لطف خدا با تحمیل این فداکاری تمام عیار بر مسیح ما را نجات داده است؛ چرا که تنها نفس مسیح جهت تحمل این سرنوشت بدون اینکه مغلوب گردد، توانایی کافی را دارد. بدیهی است که این تصور از مسیح برای دوگانگی ناگوار ذهن مارانی جاذب داشت. اتفاقاً همچنین این تصور اندیشهای با منشأ تاریخی کاملاً متفاوت را به یاد میآورد، یعنی نظریهی لوریانی بازگشت از طریق «تعالی بخشیدن به بارقههای فرو افتاده» که در سخنرانی پیشین مطرح ساختم. این نظریه توانست تغییر و تحوّلی یابد که هیچ کس پیش از ارتداد شبتای صبی فکر آن را نکرده بود، ولی از آن پس به سرعت بسیار اریج و باب روز گردید. بر اساس تفسیر پذیرفته شدهی رسمی این نظریه، بنیاسرائیل در میان ملتها پراکنده شدهاند تا شاید از هر جا بارقههای نفوس و نور الاهی را که خود در سرتاسر جهان پراکنده شدهاند جمعآوری کنند، و به واسطهی اعمال پرهیزگارانه و دعا آنها را از زندانهای مربوط به خود «نجات بخشند». زمانی که این فرآیند کم و بیش کامل شد، مسیح ظاهر میشود و آخرین بارقهها را جمع میکند، و بدین وسیله نیروی شرّ را از عنصری که از طریق آن عمل میکند بیبهره میسازد. از آن پس قلمروهای خیر و شرّ، پاک و ناپاک برای همیشه جدا میشوند. تعبیر بدعتگذارانهی این نظریه آنچنان که با توفیق چشمگیری توسط ناتان اهل عزه مطرح شده، (2) عمدتاً به لحاظ نتایجش با تفسیر رسمی متفاوت است: جاذبهی پرهیزگاری همیشه جهت آزاد ساختن بارقهها از زندانهایشان، یعنی کلیپوت یا «پوستهها» کافی نیست. مراحلی از فرآیند عظیم تیقون هست، به ویژه مراحل پایانی و بسیار مشکلش، که خود مسیح جهت آزاد ساختن بارقههای پنهان از اسارتشان، یا با استفاده از تصویری دیگر، جهت به طور باز کردن درهای زندان از درون، باید به درون قلمرو شرّ فرود آید. درست همانطور که شخینا باید به مصر - نماد هر چیز تاریک و شیطانی - فرود آید تا بارقههای فرو افتاده را جمعآوری کند، مسیح نیز به همین ترتیب در پایان اعصار سفر بسیار سخت خود را به سوی امپراتوری تاریکی آغاز میکند، تا مأموریتش را کامل سازد. پیش از اینکه او سفرش را به پایان نرساند، شرّ از میان نخواهد رفت و نجات به عالم بیرون گسترش نمییابد.7
انشعاب و دودستگی پیرامون این نکته اجتنابناپذیر شد. گروه افراطی نتوانستند اندیشهی راضی ماندن با ایمان انفعالی به تناقض مأموریت مسیح را تحمل کنند. بلکه آنها معتقد بودند که همچنان که پایان کار نزدیکتر میشود، این تناقض ضرورتاً جهانی میشود. عمل مسیح الگویی را مقرر میدارد و پیروی از آن یک وظیفه است. نتایج ناشی از این اندیشههای دینی صرفاً نیستانگارانه بود، و فراتر از همه مفهوم مارانگرایی (14) اختیاری با این شعار: ما همگی باید به درون قلمرو شرّ فرود آییم تا آن را از درون درهم بکوبیم. رهبران نیستانگاری به اشکال نظری مختلفی نظریهی وجود قلمروهایی را تبلیغ میکردند که در آنها فرآیند تیقون دیگر نمیتواند با اعمال پرهیزگارانه پیشرفت کند؛ با شر باید با شرّ مقابله کرد. (15) از این رو ما به تدریج به وضعیتی رهنمون میشویم که، چنان که تاریخ دین نشان میدهد، با نوعی ضرورت سوگانگیز در هر بحران عظیم ذهن دینی یافت میشود. من به نظریهی ویرانگر، اما در عین بسیار جالب تقدّس گناه (16) اشاره میکنم، آن نظریه که به شیوهای چشنگیر ترکیبی از دو عنصر بسیار متفاوت را منعکس میسازد: یکی قلمرو انحطاط اخلاقی، و دیگری قلمرو ابتداییتر نفس که نیروهای بالقوه میتوانند به صورت غیر منتظره احیا شوند. اثبات اینکه این دو عنصر هر دو در نیستانگاری دینی ارتداد شبتای، که در طی قرن هجدهم نشان داد برای گرانبهاترین مایملک یهودیت یعنی جوهرهی اخلاقیاش بسیار خطرناک بود، نقش داشته باشد از تاریخ تراژیک دورهی نهاییاش، یعنی جنبش فرانکی (17) به بهترین وجه اثبات میشود.8
در این تغییر و تحول حساس یهودیت در آگاهی دو جناح میانهرو و افراطی ارتداد شبتای، اشکال قدیمی مکتب عرفانی قبالا تنها میتوانست مسئله ساز شود. به لحاظ نظری، ارتداد شبتای ریشه در تأکید بیش از حدّ افراطآمیز بر برخی جنبههای مکتب لوریانی داشت. از این رو، ابداً شگفتانگیز نیست که از این پس نظریات جدید متعدّدی یا سعی کردند نتایج نهایی را از اندیشههای لوریا استنتاج کنند، یا اینکه از ابتدا با اندیشههای عرفانی خودشان آغاز نمودند. در تاریخ عرفان قبالا، ظهور اندیشهها و نظامهای فکری جدید تقریباً بدون استثنا با این عقیده همراه بود که آخرالزمان در حال نزدیک شدن است. اغلب در اسناد قبالایی میخوانیم که ژرفترین و حقیقیترین اسرار الوهیت، که در دوران تبعید پوشیده مانده بود، معنای حقیقی خود را در آستانهی آخرالزمان آشکار میسازند. شجاعتی که این ارتداد برای جدا شدن از نظریات قدیمیتر و جایگزین نمودن اندیشههای جدید به جای آنها به دست آورد مبتنی بر چنین عقایدی بود، گرچه ظاهر «سنت» حفظ میشد. ابوالعافیه، زُهر، کتاب پلیا، سازندگان نظام قبالیی صفد - آنها همگی به اندازهی پیروان شبتای و پیروان فرانک، آشکار شدن طلوع فجر را به عنوان توجیه درستی آنچه در اندیشههایشان جدید بود، اقامه میکنند. از این رو، در حالی که برخی پیروان شبتای، همچون ناتان اهل غزه، صرفاً تفسیر جدیدی از اندیشههای لوریانی ارائه دادند بدون اینکه آنها را انکار کنند، ولی دیگران تقریباً اساساً از آنها فاصله گرفتند. قبالاهای شبتای، بیش از همه در طی پنجاه تا شصت سال پس از ارتداد شبتای صبی، اندیشهی بسیار زیادی را صرف این نکته کردند. (47) ابراهیم کاردوزو، (48) ساموئل پریمو، (49) ابراهیم ویگو (50) و شاگردش مردخای اشکنازی، (51) نحمیا حیون (52) و سرانجام یوناتان آیبشویتس، (53) نمایندگان برجستهی قبالای شبتای قطعاً کم یا بیش دارای ویژگی ارتدادی هستند. آثار و افکار آنها اکنون نسبتاً شناخته شده هستند، (54) در حالی که جزئیات نظریات نیستانگارانهی صریحتر تا حدودی پوشیده و پنهان باقی مانده است. به ویژه در باب تعالیم نظریهی پرداز پیشرو افراطیترین گروه در میان دومنه در سالونیکا، باروخ کونیو، (55) که بیشتر با نام بِریا (56) یا باروفیا (57) مشهورست، تنها شناخت غیر مستقیم داریم. (58) او یقیناً الهامبخش اندیشههای اصلی «نظریهی» فرانک بوده، و شاید الهامبخش عناصر فکری مهمی که در آثار اسرارآمیز یوناتان آبیشویتس جوان (1695-1764 / 1690) نیز یافت میشود بوده است، که یکی از آخرین نمایندگان بزرگ یهودیت حاخامی است، که از این رو رابطهی نزدیک پنهانیاش با ارتداد شبتای تا روزگار خود ما به شدت انکار شده است. (59) گرچه آیبشویتس هنگامی که سی سال بعد در هامبورگ به خاطر گرایش به ارتداد شبتای که به او نسبت داده شده بود جنجال به راه افتاد، مسئولیت این آثار را نپذیرفت، ولی میتوان با تحلیل و بررسی متن شناختی ثابت کرد که او نویسندهی واقعی آن آثار است.پینوشتها
1. مقایسه کنید با رسالهی بزرگ کاردوزو (Carkozo) در مسائل شبتای صوی (ed. Freemann, p.87-92 (1913)) خصوصاً صفحات 88 و 90.
2. مقایسه کنید با مقالهی عبری ویرژوبسکی "Wirszubski" در باب دیدگاه شبتای راجع به ارتداد مسیح در:
(Zion, III, p.215-245 (1938)).
3. ادبیات شبتای گستردهای در باب دلایل ارتداد مسیح وجود دارد. ما هنوز برخی از نامهها و رسائل ناتان در این موضوع را و رسالهی ماگن اورهام (یادداشت 50 [انگلیسی]) از شاگرد او ابراهام پرز، و نسخهی خطی 255 در بوداپست از دیوید کافمان را در اختیار داریم، نویسندهای که بسیاری از مزامیر را نشانهی سرنوشت مسیح جدید تفسیر میکند.
4. دربارهی کتابهای تنحوما و رَعیا مهمنا بنگرید به ص 175 الی 177 [متن انگلیسی این کتاب].
5. Abraham Perez
6. antinomianism
7. رسالهی ماگن اوراهام توسط من در مجموعهی دستنوشتههای قبالا (n. s. vol.II, p.121-155 (1938)) منتشر شده است. در آنجا من این فرض اشتباه را مطرح ساختم که نویسندهی آن کاردوزو بود. نام نویسندهی واقعی در (Ms. Guenzburg 517, 4) ذکر میشود. مقایسه کنید با (Wirszubski, p.235-245) دربارهی آموزهی این کتاب.
8. رسالهی ماگن اوراهام، ص 135.
9. Calvary
10. Modena
11. بنگرید به کتاب من رؤیاهای شبتای ربی مردخای اشکتازی (1938).
12. نویسندهی نسخهی خطی دیوید کافمان، شمارهی 255 (که یک چاپ عکس از آن در کتابخانهی اسکوکن (Schocken) در اورشلیم موجود است) با افسوس و ناراحتی بسیار، اشاره میکند که برخی علما در میان «مؤمنان» هنگامی که شبتای صوی از آنها خواست که مسلمان شوند، خودداری کردند.
13. Cf. Zion, vol.III, p.228.
14. marranism
15. مقایسه کنید با رسالهی لخیشت ساراف «گزیدن مار» (Hanau 172b f.2b): «در اینکه گفتند دیگر شخینا حضور ندارد و زمان زشتیها فرارسیده و هیچ چیزی جز پستماندهای ناچیز باقی نمانده، و دیگر آنکه ممکن نیست این پست ماندهی بیارزش از عالم قدس مرتفع گردد مگر به روشی غیر شرعی و خارج از طریق سنت». در باب این نظریه بنگرید به ملاحظات من در (Zion, vol.VI, p.136-141 (1941)).
16. holiness of sin
17. Frankist movement
18. Cf. Ps-Nahmanides in «نامهی مقدس» ایگرت هقودش, ch.II; Is. Horovitz in دو لوح عهد, f.293a (1698); Nehemyah Hayun in رسالهی اقتدار خداوند, f. 20d (1713); ایگرت ماگن اوراهام, p.150.
19. این عبارت که کلمنت اسکندرانی آن را در (Stromata, III, 13, 92) از «انجیل به روایت مصریان» نقل میکند، در آغاز معنایی کاملاً افراطی داشت.
20. Jazob Frank
21. Mishnah, Berakhoth, IX, 5.
22. Moses Hagiz
23. شور پوشعیم «شکست گنهکاران» (این کتاب بدون شماره صفحات است) (London, (1714), f. 33b).
24. Carpocatians؛ برای اطلاعات بیشتر دربارهی آن به دائرةالمعارف فارسی به سرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب، ج 2، ص 6123 مراجعه کنید.
25. libertinistic
26. Cf. Eugéne de Faye, Gnostiques et Gnosticisme, p.413-428 (1925); L. Fendt, Gnostische Mysterien (1922); H. Liboron, Die Karpokratianische Gnosis (1938).
27. من شرح مفصلی دربارهی این اسطوره نیستانگاری در (Keneseth, II, p.381-387 (1937)) ارائه کردهام. همچنین مراجعه کنید به مقالهی ارزشمند ژزف کلاین مان (Joseph Kleinmann) (به زبان روسی) (Moral I poezia Frankizma, in Yevreiski Almanach (Petrograd, 1923), p.195-227) که پس از انتشار مقالهی فوقالذکر من از آن آگاهی یافتم.
28. این نوشتهها عبارتند از: الف) «بازنویسی» مکاشفهی اشعیا، براساس عقاید فرانک، سندی بسیار عجیب توسط (A. Kraushar, Frank I Frankisci Polscy, vol.II, p.183-218 (1895))؛ ب) تفسیری دربارهی En. Yaakob Ms. Schocken, in Jerusalem.
29. بخش قابل ملاحظهای از آن به صورت پراکنده در سراسر کتاب کروشار (Kraushar) (به یادداشت قبلی توجه کنید) و به خصوص در ضمایم کتاب موجود است:
(vol.I, p.378-429; vol.II, p.304-392).
30. (Nazir, 23b): «گناهی که برای رضای حضرت حق صورت گیرد بس بهتر از صوابی است که به نیت او نباشد».
31. «بطالت از تورات همانا موجب استحکام آن میشود». این گفته در رسالهی تلمودی (Mehahoth, 99b) با قرائت یافت میشود، قرائت در عبارت شبتای شبیه قراینی که در (Wistinetzki, edition of The Sefer Hasidim, §1313) وجود دارد.
32. مقایسه کنید با لخیشت ساراف (f.a/b (1726)).
33. Sanhedrin, 98a.
34. این همان نظریهی مکاشفهی صامت است که در صدها گفتهی فرانک تشریح میشود. اما پیشتر در سال 1713 حیون (Hayun) در کتاب سخنان تحمیا (f.81ff) به آن پرداخته است، و با کاربرد نمادهای دیگر (به شیوهی جدلی) به توصیف آن میپردازد.
35. باید به یادداشت که تنها بخش اندکی از پیروان فرانک واقعاً به آیین کاتولیک پیوستند.
36. بسیاری از نویسندگانی که دربارهی مخالفان قانون شریت در سالونیکا (Salonica) بحث میکردند، عادت داشتند آن را برای توصیف خود شبتای صبی به کار برند، به این عبارت کلیشهای گواهی میدهند. این عبارت مبتنی است بر نوعی جناسی رهایی محبوسان برای حلال کردن حرامها «کسی را که محبوس است آزاد میکند». مقایسه کنید با (Midrash Tehillim ed Buber, f.268) و یادداشتهای بوبر.
37. Torah de-Astiluth
38. Torah de-Beriah
39. Cf. Keneseth, II, p.370-371.
40. خانوادهی شاهزادگان آلمانی «هابسبورگ» (Hapsburg Monarchy) که از سال 1278 تا 1918 در اتریش و اسپانیا و از سال 1516 تا 1700 در سایر ممالک اروپایی سلطنت میکردند.
41. Offenbach
42. Danton
43. Junius Frey
44. مقایسه کنید با زاچک (Zaeck) در مقالهی او که در یادداشت 38 در ص 404 نقل شده است.
A Monograph on Moses Dobrushka-Thomas Elder von Schoenfeld
جوفیدس فری هنوز شخصیتی مطلوب است او مسلماً یکی از فرانکیستهای برجسته بود.
45. Moses Borgos of Pregue
46. در مجموعهی (Yiddish Scientific Institute, vol.I, col. 266 (1929)) منتشر شده، متن اصلی آلمانی (که تنها ترجمهای از آن توسط دکتر ان. گلر (N. Gelber) صورت گرفته است) اینگونه است:
"Die Erloesung aus Geistigem und Polilischem Druch ist ihr Zweek ist ihr Ziel".
47. برخی از آنان، نظیر اسرائیل یافه (Israel Jaffe) در رسالهی نور اسرائیل و صبی چوتش (Zevi Chotsh) نماینده مکتب لوریانی شبتای هستند. به هیچوجه تصادفی نیست که نویسنده، که نخستین کوششی است برای عمومیت بخشیدن به بخشهایی از زهر به زبان ییدیش، یکی از پیروان شبتای به نام صبی چوتش در رسالهی سهمیهی صوی (1719) بود. اما از همه جالبتر در میان این گروه بدون شک یعقوب کوپلی لیفشیتز (Koppel Lifshitz)، نویسندهی تفسیری دربارهی نظریهی قبالایی ابواب باغ عدن بود، که حسیدهای بعدی احترام فوقالعادهای برای او قائل بودند، تیشبای (Tishby) ارتباط نزدیک او را با این ارتداد به روشنی نشان داده است. مقایسه کنید به:
(Keneseth, vol.IX, p.238-268 (1945)).
48. Abraham Cardozo
49. Samuel Primo
50. Abraham Rovigo
51. Mordecai Ashkenazi
52. Nehemia Hayun
53. Jonathan Eibeschuetz
54. از میان این مقامات شبتای اندیشههای ساموئیل پریمو (Samuel Primo") تنها به طور غیر مستقیم، از طریق مجادلات مفصل علیه آنها در نوشتههای کاردوزو شناخته شده هستند،تا این زمان حجیمترین رسائل دربارهی الاهیات شبتای و رسائل کاردوز هستند که ما چندین جلد از آنها را به صورت نسخهی خطی در اختیار داریم.
55. Baruch Cunio
56. Berahya
57. Barochia
58. تحقیق من دربارهی این رهبر مهم شبتی در (Zion, vol.VI, p.119-147, 181-202 (1941)) انتشار یافته است.
59. مقایسه کنید با دفاع مورتیمر کوهن (Mortimer Cohen) از آیبشویتس (Eibeschuetz) در کتاب Jacob Emden, a Man of Controver sy (1937) و ملاحظات انتقادی خود من دربارهی آن در (Kirjaths sefer, vol.XVI, p.320-338 (1939)) همهی مسائل به وسیلهیام. اِ. پرلی موتر در تحلیل مقایسهایاش از نوشتههای قبالایی آیبشویتس مورد بررسی مجدد هم اکنون قرار گرفته که جای شکی نمیگذارد برای عقای
عبارات مرتبط با این موضوع
آیین شبتای و ارتداد عرفانی آیین شبتای و ارتداد عرفانی
9
ما در کتاب زُهر، همان آمیزهی عجیب گرایشهای عرفانی و اسطورهای را در تفسیر ماهیت شرّ مییابیم. پیروان اولیهی مکتب گنوسی مسیحی و یهودی در قرون وسطا، هر دو این سؤال را پرسیدهاند که منشأ شرّ چیست؟، Unde (1) Maluma مکتب عرفانی قبالا، که دیدگاهی شبیه مکتب گنوسی (2) داشت و از لحاظ تاریخی از طریق برخی مجاری، با آن مکتب مرتبط بود، این مسئله در واقع پرسش اساسی برایش بود. ما در بررسی این مسئله، چنان که اکنون قصد انجام آن را دارم، بیش از همیشه به تفاوت درونمایههای عقلانی و دینی اندیشه آن میپردازیم، عقل اصلاً پاسخ واقعی برای این پرسش ندارد. تمام آنچه فهم در پی آن است این است که شرّ امری نسبی است، و آن واقعاً وجود ندارد. در پرتو وجود واقعاً شر نمودار گشته، یا عقل چنین تصور میکند، در حالی که در نزد شعور و آگاهی دینی شر در حقیقت باید نابود شود. این دستور مبتنی بر این اعتقاد ژرف است که نیروی شرّ واقعی است، و ذهن در عین آگاهی از این واقعیت از قبول این شاهکارهای عقلانی امتناع میورزد، هرچند آن عالی باشد و بتواند وجود چیزی که فهمیده وجود دارد، را توجیه کند.10
دیدگاه قبالا دربارهی سرشت انسان و ماهیت گناه، با نظریهی نفس که در زُهر مطرح شده است، به طور مسلم پیوند تنگاتنگی دارد. رابطهی نزدیک میان کیهانزایی و روانشناسی در تمام نظامهای گنوسی آنقدر مشهور است که طرح آن در زُهر به هیچوجه موجب شگفتگی و تعجب نیست. در اشعار عرفانی موسی بن نحمان منشأ نفس را در باطن قلمرو الاهی توصیف میکند، جایی که حیات الاهی از آنجا سریان دارد؛ زیرا نفس نیز بارقهای از حیات الاهی است که درذات خود حیات الاهی را در بر دارد، که سخنان ابن نحمان این چنین است: (31)پینوشتها
1. Unde Maluma
2. Gnosticism
3. Isac ben Jacob Hacoben of Soria
4. من سفر عمود هسمالی «کتاب ستون چپ» موسی بورگس را در (Tarbiz, vol.IV, p.208-225) منتشر ساختهام. همچنین مقایسه کنید با تحلیل آن در: (Ibid, III, p.272-286).
5. efhizal evil
6. این مفاهیم در مرقومات مختلف عارفان قبالای قرن سیزدهم دربارهی مسئله گناه آدم بسط مییابند. عبارت کلاسیک زهر در (I, 12b) به چشم میخورد. منشأ گناه این بود: «... آدم به عالم پایین فرستاده شد و از عالم بالا جدا گشت... لذا بار دیگر باید از عالم پایین جدا شود و به عالم بالا برسد». واژهی عرفانی برای این جدایی اولیه قطع مغروس است. این واژه همواره مورد استفادهی مکتب گرونای بوده است. ابراهیم بن سلیمان در اثر خود اسرار شجرهی علم (Christ Church College 198 f.7b-8a) بیان میکند شجرهی حیات و شجرهی معرفت تنها با گناه آدم از هم جدا شد. نمادهای دیگری که در متن به کار رفته، از شاگرد سلیمان بن آدرت، در رسالهی مقدمهای بر تفسیر موسی بن نحمان بر تورات (1875, p.5) است.
7. apostasy
8. Zohar, I. 35b and 36b.
آنجا که منشأ معرفت مبتنی بر سحر و جادو به عنوان نتیجهی مستقیم قطع مغروس توصیف میشود. در واقع، بحیه ابن اشر (1291) از سحر و جادو به عنوان پیوند متفرقات دفاع میکند (در تفسیرش بر (خروج 22: 17)) همچنین مقایسه کنید با (Zohar, III, 86a) در کیلئیم (رسالهای از تلمود با عنوان غرس گیاهان غیر همجنس که به ابن نحمیا منسوب است).
9. Zohar, III, 15b.
در تفسیری عرفانی از تلمود بیان میشود: «با ارتکاب به هر گناهی،گناهی دیگر در پی خواهد داشت».
10. mercy
11. Gehenna
12. در زهر و آثار عبری موسی دلئون غالباً به این اندیشهی بنیادین اشاره میشود. قطعهی اصلی که این اندیشه به تفصیل مورد بحث قرار میگیرد، در زهر، (I, 17a-180) است. قلمرو شیطان در آتش بیحد خشم یعنی خشم دِین ریشه دارد. I, 161b خشم اسحاق (I, 74b; 145a).
13. Jacob Boehm of Gorerlitz
14. Abraham von Franckenberg
15. Franz von Baader
16. F. C. Ortinger
17. Koppel Hecht
18. Frankfort-on-Main
19. Johann Jocob Spaeth
20. Cf. Zohar, III, 192b. II, 98a.
در اینجا زُهر آن را به عنوان برگ تلخ درخت کیهانی توصیف میکند. تشبیهات دیگر اینها هستند: دُرد شراب، طلای ناخالص، آب گلآلود و غیره.
21. Kelipah
22. Zohar, I, 16b; II 69b; 108b; 184b; III, 185a.
23. Eleazar of Worms
24. جیکاتیلا رسالهای کوتاه دربارهی این موضوع، موسوم به «اسرار مار و حکم او» نوشته است که در چندین نسخهی خطی، مثلاً در (Leiden, Cod. Warner 32) یافت میشود. در اینجا ما نوعی اسطوره در باب خاستگاه شر مییابیم (f.155b-156a). «بدان که 35 فرشته جانب یمین اسحاق به همراه ادوم (لقب عِساوْ فرزند اسحاق) و عمالیق (دشمنان بنیاسرائیل) قرار دارند. بدان که عمالیق در رأس مار نخستین متصل به آن و سوار بر مار هستند... و در آن وادی (رفیدیم) مار و عمالیق یک تن واحدند و مکتوب است که «راه مار بر فراز منطقهی صور قرار دارد»... بدان و یقین داشته باش که مار لازمهی ساختار و نظم عالم در بدو آفرینش بود، که اگر از مقام خود تخطی نمیکرد، خادم بزرگی به شمار میرفت. وظیفهی او عبادت و بر دوش کشیدن مشقات مخلوقات بود، که اگر انجام وظیفه میکرد، سر او تا بلندترین قلهی زمین و دُم او تا عمیقترین درههای زمین امتداد میداشت. و در همهی هستی جایگاهی برای او وجود داشت و او برای نظم ساختار هستی ضرورتی بزرگ بود. و این رازی است که در کتاب یصیرا معلوم است زیرا او محرک تمام افلاک سماوی است. آنها را از شرق به غرب و از شمال به جنوب به حرکت در میآورد و بدون یاری او در تمام عالم زیر چرخ گردون هیچ مخلوقی نه میبود و نه زندگی میکرد، هیچ زرعی، هیچ شکوفه و بری وجود نداشت هیچ موجودی، علتی برای حیات خویش نمییافت. او از همان آغاز بیرون از دیوارهای خیمههای مقدس ایستاده بود و از بیرون دیوار خارجی متصل به پشت سرش بود. زیرا او به دیوار وصل شده بود. و روی او به سوی بیرون بود و برای او جایی برای ورود به درون تعبیه نشده بود و جایگاه وی برای پروراندن رشد گیاهان و مزروعها در بیرون بود. و این راز درخت نیک و بد است. به همین دلیل خداوند سبحان، آدم اول را برحذر داشت که مبادا به شجرهی معرفت دست زند تا وقتی که هنوز نیکی و بدی هر دو با هماند که یکی در درون دیگری و دیگری در بیرون این قرار داشت و (آدم اول میبایست تا زمانی صبر کند) که عورلا از آن جدا شود (عورلا میوههای نوبر سالهای اول تا سوم درخت تازه به بار نشسته است که طبق دستور تورات نباید از آن استفاده کرد و میوهی سال چهارم را نیز باید تقدیم کاهن نمود). همانگونه که در تورات مذکور است: و نامختونی «عورلای» آن درخت را جدا کنید و نیز در تورات مرقوم است و حوا میوهی آن درخت را گرفت: (به مثابهی آنکه)- یک بُت به «هخال» یا قدسالاقدس بیتالمقدس داخل گردد، لذا پلیدی بیرونی به داخل وارد شد بدان که هر دست بر ساختهی خداوند تا زمانی که در جای خویش قرار گیرد و طبق خلقتش واقع گردد، نیک است و خیر؛ و اگر از مقام خویش برتابد و از موقف خود برون افتد، بد است و شر؛ و به همین سبب گفتهاند که خداوند، خالق صلح و صلاح است و آفرینندهی شر».
25. Zohar, II, 69a/b, 216a; 227a; III, 252a.
26. Zohar, II, 103a; I, 171a.
دربارهی «پاهای» مار، سموئیل (Sammael)، که مطابق سفر پیدایش باب 3، آیهی 4: «چیزی وجود نداشت که روی آن بایستد، اما با گناهان اسرائیل در پاهایی به او داده میشود تا بر روی آن راست و محکم بایستد».
27. Zohar, II, 34b.
28. جانب دیگر و جانب یمین استعارههایی هستند که غالباً برای قدرت شیطانی به کار میروند.
29. Zohar, I, 223b, II, 34b; III, 135b, 292b.
همچنین مقایسه کنید با تشووا «توبه» جیکاتیلای دروغین در باب مسئله سریان بدی از خوبی در
Fest Schrift Dr. Jakob Freimann zum 70. Gebortstag (1937), Hebr. Part p.170, رسالهی اصیلوت , ed. Jellinek, در خزائن حکمت قبالا, (1858), p.2.
30. Zohar, II, 163a.
31. متن عبری کل این سرود در منبع زیر چاپ شده است.
Michael Sachs, Diereligioese Poesie der Juden in spanien, 2. Aufi, p.50-51 (1901).
32. Siloam
33. Cf. Sachs, op. cit. p.323-331;
من ترجمهی کامل آلمانی آن را در منبع ذیل آوردهام:
Almanach Des Schecken Verlags auf das Jahr 5b96/1936, p.66-89.
34. Cf. L. Husik, A History of Mediaeval Jewish Philosophy, p.XLVII (1916).
35. Nefefh
36. Ruah
37. Neshamah
38. Zohar, I, 20ba; II, 141b; III, 70b.
ویژگی اولیهی این روانشناسی را هنوز میتوان از میدارش هنعلم، خصوصاً در قسمت آفرینش میتوان تعیین کرد.
39. بینا اغلب نهر جاری نامیده میشود و نشاما از این جریان نور به وجود میآید (زهر «جریان» نهر جاری را با «نور» پیوند میدهد). (II, 174a) به منشأ حتی عالیترین نشاما در سفیروت حوخما اشاره میکند.
40. موسی دلئون از 1290، این مسئله را در سفر همیشقال «کتاب ارزش» (پازل 1608)، فصل 2، و در 1293 در اثر چاپ نشده مسکنهای شهادت مطرح میکند. راهحلی که در متن نقل میشود راهحل اثر اخیر است.
41. Zohar, I, 81b, 226a/b; III, 70b.
در اینجا گفته میشود که نشاما بلافاصله پس از مرگ به جایگاه آسمانیاش در باغ عدن بر میگردد. تنها یک قطعه (II, 79a) از داوری دربارهی نفس مقدس نام میبرد؛ با وجود این، این اصطلاح در آنجا به معنای بخش خاصی از نفس به کار نمیرود بلکه به معنای روح به طور کلی اشاره میکند. مقایسه کنید با (Cf. also II, 210a)، موسی دلئون در کتاب مسکن شهادت (Ms. Berlin f.46a) میگوید: «روح آن صدیق داخل میگردد و به آنجا میرود و غسل میکند و عبور کرده به سلامت بیرون میآید». این نظریه که روح صدیقهای کمل برای تنبه نفوس دیگر به جهنم هبوط میکند در (III, 220b) اشاره شده است.
42. نظریههای زُهر در رساله «وصیتنامهی ربی الیعازر» که با نام مستعار نوشته شده (رساله معروف به باغ عدن که توسط جلینک در (Beth Ha-Midrash, III, p131-140) چاپ شده) با آب و تاب بیشتری ارائه میشود. همچنین به یادداشت 125 [متن انگلیسی] مراجعه کنید.
43. Zohar, III, 302b.
44. Ibid, III, 68a/b.
45. Ibid, I, 233b; II, 161b.
46. Ibid, 224a.
47. Ibid, II, 209b-212a.
48. Gilgul
49. مقایسه کنید با ترجمه آلمانی من از باهیر (Bahir, §§86, 104, 126ff., 135) اصطلاح گیلگول (Gigul) تنها پس از انتشار کتاب باهیر به کار میرود. معمولاً مشهود نیست که این اصطلاح توسط عارفان قبلاً از منابع فلسفی اخذ شده است. داود کیمی آن را در تفسیر خود بر مزامیر، 44 به کار میبرد، اما این قطعه تنها در چاپ اصلی ناپل (1487) یافت میشود. گیلگول «تناسخ» و مترادف آن هعتاقا «انتقال روح» هر دو ترجمه اصطلاح عربی تناسخ (Tanasuh) هستند.
50. Catharists
51. دربارهی کاتاریستها مقایسه کنید با:
Jean Giraud, Histoire de l, in Quisition au Moyen Age, vol.I (1935); Cathares et Vaudois. (p.59ff) درباره استعارات.
52. metem psychosis
53. Zohar, I, 186b; III7a.
54. Ibid, II, 99b, III, 177a.
55. Menahen of Recanaati
56. نظام یوسف بن شالوم اهل باسِلونا (حدود 1310)، نویسندهی تفسیر در باب سفر یصیرا که به ابراهیم بن داود منسوب است بر آن استوار است. مقایسه کنید با (EJ IX, col.708). برای نظریه ری کاناتی (Recanati) مقایسه کنید با تفسیری بر تورات او در قسمتهای مبروص و مقدسان.