3
کسانی که آزمون و امتحان ورودی را پشتسر میگذاشتند، شایستهی «نزول» بر مرکاوا میشدند، که پس از امتحانها و ابتلائات بسیار در طی عبور از قصرهای هفتگانه آسمانی به مرکاوا میرسند البته، پیش از آنکه از میان آسمانها هدایت شوند، به رموز و شیوهی عمل در این سفر مطلع میشوند و نیز توصیف آنچه آنها در طی این سَفر مشاهده میکنند همه موضوع آثاری است که ما با آن سروکار داریم.4
این نگرش دربارهی هفت هخالوت، مفهوم کیهانشناختی قدیمی دربارهی ساختار هستی که در طی عروج، مکشوف میشود را به نوعی توصیف از سلسله مراتب الاهی تغییر میدهد: سالک در جستجوی خدا، مانند زائر بارگاه الاهی باید از میان راهروهای طولانی و تالارهای شکوهمند عبور کند. به نظر من، این تحول نگرش در این موضوع خاص، همانند دیگر مسائل مهم نظام عرفانی به مبادی تجربهی دینی این عرفا مربوط است، یعنی، موضوع با اهمیت و سرنوشتسازی که آنها خداوند را به عنوان پادشاه در نظر گرفتند. ما در اینجا با عرفانی سروکار داریم که به آفرینش کیهان (46) توجه دارد و در قالب یهودیت درآمده و موضوعش پادشاهی الاهی (سلطنت و بارگاه الاهی) است. این شکل از پرسش عاشقانه [عرفان] کیهان آفرینی در جایگاه اول قرار میگیرد، و عرفان کیهانشناختی (47) به نوشتههای مربوط به خلقت جهان و تفاسیر در باب مَعَسِه برشیت (48) مربوط میشود. بیدلیل نیست که، گِرِتس اعتقاد دینی عارف مرکاوا را «پادشاهانگارانه» (49) میداند [یعنی اعتقاد به حضور خدا که همان پادشاهی است در مرکاوا].پینوشتها
1. مقایسه کنید با:
Anz, Zur Frage nach dem Ursprung des Gnostizismus (1897), p.9-58.
2. به خصوص در فصلهای 15 تا 23 در هالخوت مطول.
3. Hai ben Sherira
4. بنگرید به: گنجینهی حاخامهای اعظم بر رسالهی حگیگا (ص 14 ب)، بخش پاسخها.
5. Dennys, The Folklore of China, p.60; quoted by Otto Stoll, Suggestion und Hypnostism Us in der Voelker Psychologie (1904), p.4-50.
6. Hanina ben Dosa
7. Cf. Berakhoth 34b and Abodah Zarah, 17a.
8. Archons
9. بنگرید به: رسالهی مرکاوای کامل، (f.1b)، بخش انتهایی: «که در آتش و شعلهی آن غرق نخواهم شد و در طوفان و گردباد (خشم و غضب)ی که با تو همراه است...، ای خدای مهیب و متعالی». (در قطعهای از کتابی موسوم به مرکاوا رپا).
10. هیکل (هخال)های بزرگ ch.XV ll. از این رو سلسیوس روایت میکند (Origenes, Contra Celsum, V11, 40) اعضای فرقهی گنوسی معروف به اورفئوسیها ناگزیر بودند نامهای «دربانان» را با زحمت حفظ کنند.
11. الفبای ربی عقیوا، در (Jollinek"s Beth Ha-Midrash, vol.III, p.25) همچنین مقایسه کنید با ملاحظات من در:
(Zeitschrif Fuer die Neutestamentliche Wissenschaft, 1931, p.171-176).
12. voces mysticae
13. psychiacal
14. Midrash of The Ten Martyrs
15. Alphabet of Rabbi Akiba
16. ما بیش از چهار متن از میدراش ده شهید یا رسالهی تفسیری «میدراش اِلِه اِذکرا»: تفسیری که با عنوان «اینها را ذکر میکنم» در اختیار داریم، که نمایشگر چهار مرحلهی دستهبندی رو به افزایش است، گرتس در مقالهای عالمانه دربارهی این موضوع کوشیده است که این نظر کاملاً اشتباه را اثبات کند که الفبای حاخام عقیوا منبع اصلی ادبیات هخالوت بود. مقایسه کنید به:
MGWJ, vol.8 (1959), p.67 ff.
17. Hagigah, 15b: حتی ربی عقیوا را فرشتگان همیشه خادم میخواستند به کناری زنند.
18. هخالهای بزرگ، فصل 3، ص 4: و آن آتشی که از آدم سالک بیرون میجهد خودش را میسوزاند.
ch.111, p.4: «آتشی که از سالک بیرون میجهد خود وی را میسوزاند».
19. metamorphosis
20. Metatron
21. در انتهای نسخهی (Ms. Oxford, 1531, f.45a) در مورد شهود نخستین راهنما و دربان درب چنین میآید: «هنگامی که او را دیدم، دستهایم سوختند و بدون دست و پا ایستاده بودم».
22. طبع باکس (E.d. Box Chapter XVII) «آتش در آن اطراف به طرف ما هجوم آورد و صدایی در آتش برآمد... و مکان بلندی که ما یک لحظه بر روی آن ایستاده بودیم، به سوی بالا رفت، اما در مکان دیگر به سوی پایین فرود آمد».
23. Tosefta
24. Hagigah 14b; Tosefta ed. Zuckermandel, p.234 که در آن (جملهی) بسیار مهم موجود نیست.
25. Ben Azai
26. Ben Zoma
27. Aher
28. Rabbi Akiba
29. «بهشت» آنگونه که جوئل (Joel) خاطرنشان کرده به دلیل درخت معرفت میتواند واقعاً استعارهای تلمودی برای معرفت باشد. بنگرید به:
Manuel Joel, Blicke in die Religions Geschichte, I (1880), p.163; Origen, Contra Celsum, vol.VI, p.33. (اوریجن در این کتاب اظهار میدارد که همین استعاره توسط فرقهی کنونی اورفیتها استفاده میشود).
30. Joal. loc. cit. Graetz, Gnosticismus und Jvdontum, p.94-95 (1846).
و تفاسیر مشابه توسط نویسندگان دیگر.
Bacher, Aggada der Tanaiten, vol. I. 2nd edition, p.333.
31. Tannaitic
32. در نسخه خطی (Ms. Munich, 22f, 162b) جزئیات تفاسیر مذکور در هخالهای کوچک آمده، البته پیش از اینهای - گائون آن را در همان مآخذ، فصل 19 نقل کرده است، قطعهی فوق ترجمهی این متن عبری است: (1)... اگر چنین باشد؛ ندای الهی از هخال هفتم خارج شده و جارچی از حضورت (از حضورش؟) بیرون آمده و بر کرنا میدمد و غرش میکند که به آنها (فرشتگان ضارب) بگوید: خوب گفتید، مطمئناً او از نسل بوسندگان گوساله (طلایی) است و لایق دیدن جمال پادشاه نیست...
33. post festum
34. M. Ninck, die Bedeutung Des Wassers im Kult Leben der Alten (1921), p.112-117.
چندین مثال از این واقعیت که در حالت جذبه احساس رفتن در زیر آب یا غرق شدن در گرداب ممکن است را ذکر میکند.
35. Liturgy of Mithras
36. Cf. Papyri Graecae Magicae, ed. Preisendas, I (1928), p.92-96. and Albrecht Dieterich, Eine Mithraslithurgie, 3rd ed. (1923).
37. Domiel
38. Katspiel
39. نخستین فردی که عنصر یونانی را در قطعهای مهم از هخالوت مطول تشخیص داد، ام. شواب (M. Schwab) در مقدمهاش در کتابش: (Vocabulaire de I "Ange" lologie (1897), p.13) بود. در عین حال ترجمه و تحقیق او از تنها تفسیر عبری برجای مانده کاملاً تصنعی بود. در ترجمهی عبارتی از او، در دومیئل (Domeil) بیش از آنکه محافظ دروازهی جهنم در رسائل هخالوت باشد دربان مدخل ورودی به تالار ششم در آسمان هفتم است. ترجمهی درست متن را دوست من، یوحنا لوی، در (Johanah Lewy, Tarbiz, vol.XII (1941), p.164) بیان کرده است. دومیئل به عارف یا سالک میگوید: ἀρίστην ἡμέραν, ἀρίστην εὐχήν (یا برای درستی متن بهتر است τύχην بخوانیم) که به جای کلمهی نامفهوم باید کلمه دیگری قرار داد تا متن صحیح باشد. در آن صورت عبارت چنین است: روز گشایش و نجات، بهترین روز، رحمت و محبت خویش را به من نشان بده، رحمت بر تو باد!»، در نتیجه بعد از آنکه آن نشانه را دومیثل دید، او را در فهرست مقربان قرار میدهد و در کنار او در حجر مقدس مینشیند (ch.XIX, end) چنین تأثیراتی از قواعد یونانی در پنج جای دیگر از هخالهای بزرگ نیز قابل توجه است. دومیئل، اصطلاح خطیر دیگری را به کار میبرد که احتمالاً اشاره به عناصر اربعه است. بخش ششم فصل هجده، بعد از اولین تذکر دومیئل که مهر را نشان میدهد، میپرسد: «آیا او دومیئل را صدا زد؟ آیا او قهرمان زمین نیست؟» این تعبیر لوی (Lewy) که آن را صحیح میپنداریم، تنها تفسیر صحیح اسمای یونانی از عناصر اربعه: نار، هوا، آب، خاک است. که قادر مقتدر، اصطلاح فلسطینی دقیقی برای «اَویر»: هوا است چنان که شائول لیبرمان در (تلمود 1: 221) آن را نشان داده است. از این رو در (Ms. Of the JThs in New York) به جای «قلزم» برای «ماء» صور گوناگون «آب» است.
40. Fourth Book of Ezra
41. Ascension of Isaiah
42. ج. ه. باکس در مقدمهاش بر ترجمهی ر. ه. چارلز از کتاب عروج اشعیا (1919)، ص 22 به درستی بر این نکته در (in 4 Ezra, VII, 90-98) تأکید کرده است. ما توصیفی از هفت «طریق» یا مرحله مییابیم که به ارواح پس از مرگ اختصاص دارد.
43. Hagigah, 12b (به پیروی از روایتی که تاریخ آن به قرن سوم میلادی باز میگردد).
44. رؤیاهای حزقیال چاپ یعقوب مان (Jacob Mann) در مجموعه رسالههای امیدوار به حکمت اسرائیل، 1921، ج 5، ص 256-264؛ پرزندانز در (Papyri Graecae magicae, vol.II (1931), p.160) توصیفی از این وضعیت از قرن پنجم به چاپ رسانده است که ظاهراً بازتاب افکار یک یهودی است. در اینجا ما همان اسامی آسمانهای ششگانه و ملائکه را مییابیم.
45. Chebar
46. cosmocratorial
47. cosmologicol mysticism
48. Maaseh Bereshith
49. واژهی (basileomorphism) به معنای «اعتقاد به حضور خدا که همان پادشاه باشد در مرکاوا»، البته واژهی morphism به معنای ویژگی چیزی را داشتن و basil به معنای پادشاه، ریحان؛ پس کل کلمه به معنای «ریحانوارگی، شاهانگارانه» است.
50. J. Abelson
51. Shekhinah
52. آبلسون در کتابش (که در 1912 انتشار یافت) به مفاهیم قبالایی شخینا (Shekhinah) توجهی نکرد.
53. Odebery, 3 Enoch Introduction, p.106 نقلی از هخالوت مطول را نقل میکند (در فصل 26، هخالهای بزرگ). اما قرائت درست آن از فصل 9 است که: «تو در قلب انسان ساکن هستی». (Ms. David Kavfman, 238 in Budapest and Ms. New York JThs, 828).
54. otherness
55. ما در هخالهای بزرگ، فصل 14، و در تفسیر میشنایی دربارهی «مَعَسِه بِرِشیت»، با کوششهایی برای ارائه توصیف دقیقتری از این «تقاطع» هفت آسمان و هفت زمین مواجه میشویم.
56. زَهَرریِئل که به صورت کاملاً تحریف یافته در هخالوت مطول بسیار معمول است (تصحیح شدهی زِوودیئِل و زِووریئِل)، اَختَریئِل پیش از این در رسالهی (براخوت، 7 الف) ذکر شده است. آدیریرون در رسالهی هخالهای کوچک ذکر شده است. (Lesser Hakhaloth, Ms. Munich, 22f, p.1630) همه معانی آنها ابهام دارند. البته این قاعدهی کلی اسمای عرفانی نظیر خدای خالق اسرائیل است.
57. Zoharariel
58. Addiriron
59. Akhtariel
60. Totrossiyah
61. Tetressiyah
62. طوطرِسیا یا طَطرِسیا در متون هخالوت بسیار معمول است و دقیقاً با نامهایی مثل ἀρδαθιάω در پاپیروسهای جادویی یونانی مطابقت دارد. جادوگر یونانی کلمهی عربی «اَربَعَت»: چهار(گانه) را به کار میبرد، در حالی که عارف یهودی از واژهی یونانی τετράς «تترا» استفاده میکند، مشابه گرایش به کاربرد اوراد یونانی که در یادداشتهای قبلی به آن اشاره کردیم.
63. Cf. قوای اعظم، عظمت و خشیت 1b, مرکاوای کامل.
64. open sesam
5
مهمترین منابع برای فهم این وضعیت دینی یقیناً نیایشها و مناجاتهای مذهبی بسیار متنوعی است که در رسالههای هخالوت محفوظ مانده است. (1) سنت، آنها را به وحی و الهام نسبت میدهد، زیرا براساس نظر عرفا، آنها چیزی نیستند جز مناجاتهای مذهبی که توسط فرشتگان و حتی خود عرش در مدح و ستایش خداوند خوانده شد است. در فصل چهارم کتاب هخالوت مطول که این سرودهای مذهبی در آن جایگاه مهمی دارد، گزارشی مییابیم که چگونه به حاخام عقیوا زائر عارف ژرفبین مرکاوا الهام شد تا این مناجاتها را در همان عرش عظمتی که روح او در برابر آن قرار گرفته بود بشنود. برعکس، نیایش با این مناجاتها زمینهساز حالت جذبه و خلسه میشود و سالک را در طی سفرش به هنگام عبور از میان دروازههای گوناگون همراهی میکند. برخی از این مناجاتها صرفاً استدعا و التماس از خداست؛ برخی دیگر به شکل گفتوگو میان خدا و ساکنان آسمانی، و توصیفاتی از سفیروت مرکاوا است. جستوجو دربارهی آموزههای دینی معیّن، بدون سخن گفتن از نمادهای عرفانی در این مناجاتها بیهوده است. مناجاتهای مذهبی که متعلق به قدیمیترین دورهی شعر کنیسهای، یا به اصطلاح پیوت (2) است علیرغم آنکه این مناجاتها اغلب فاقد معنای محصلی هستند ولی، تأثیر عمیقی به جا میگذارند که تعجبآور است.پینوشتها
1. به خصوص مقایسه کنید با هخالهای بزرگ فصلهای 3-4، 7-10، 24-26 و ادعیه و نیایشهایی که در پایان کتاب «رازیئِل»، آمستردام (1701)، بابهای 37-40. به علاوه مطالب چاپ نشده بسیاری از این نوع وجود دارد.
2. Piyut
3. mysterium tremendum
4. Rudolf Otto, The Idea of The Holy, translated by John W. Harvey (1923), ch.VI.
5. C.F. Philipp Bloch, in MGWJ, vol.37 (1893), p.259.
6. Lo. cit, p.306.
7. Haadereth Vehaemunahn Lehay Olamim
8. high holidays
9. الیعاذر اهل و رمز آن را سرود فرشتگان مینامد (در تفسیر Naftali Treves" بر کتاب صلاة (Thiengen 1560)).
10. هخالهای بزرگ، فصل 26، که در چند جا بر طبق قرائت بهتر در این دست نوشته اصلاح شده است.
11. Bloch, loc, cit. p.259.
12. هخالهای بزرگ، فصل 24.
13. Kedushah
14. بلوخ به خصوص در مقالهی فوقالذکر در باب این موضوع به تفصیل به اثبات آن پرداخته است.
15. Megillah, 18a and Berakhoth, 33b.
16. Bloch, Ioc. cit, p.262ff.
او در قطعهی موجود در (J. Borakoth V) و (پایان هلاخا، 3): «در گِل فرو مینشینم با «اُوفَنها» تا با سکوت ناله کنم و نوحه سر کنم» را که البته آنگونه که بلوخ در مقاله خود تمدن رومی و عارفان مرکاوا معتقد بوده، افزودهی بعدی نیست.
(Rom und di Mystiker der Merkaba (Fastschrift fuer j. Guhttmann 1915) p.113).
همچنین بنگرید به: Hullin, 91b در باب دعای فرشتگان موسوم به اُفانیم (Ofannim).
17. Zonz
18. G. H. Box
19. Apocalypse of Abraham, ch.XUII and XUIII.
قطعهی نقل شده از هخالوت مطول از آغاز فصل 9 است. «مانند صدای آب در خروش رودها، مانند امواج «ترشیش» که باد جنوبی آنها را میراند».
20. برای مقایسه بنگرید به دعاها معروف به متاسک میترایی (Liturgy of Mithras) و دعای انسان نخستین «پدر روشنایی» در
Ch. Baynes, Acoptic Gnostic Treatise (1933), p.26-36.
21. برای مثال کلمات «زیهیوُن» به معنای شکوه جلال و «سیگوو»: جدایی، تبعید (با املای دیگر: علوّ مقام) به معنای تجلیل.
22. Eleazer Kalir
23. Perek Shirah
24. مقایسه کنید با رساله عبری عبادت اسرائیل اثر Baer، ص 547-552.
25. موسی تاکو (Moses Taku) در رساله مکتوب کامل به نقل از بائر، ص 547، بر آن است که بیان کند که بدعتگذاران آن را جعل کردند.
26. Shemuiel
27. Both Ha-Midrash, vol.III, p.161-163.
نسخه دستنویس شمارهی 828 از مجموعهی JThs در نیویورک شامل این قطعه به عنوان بخشی از متن هخالهای بزرگ است.
28. این آیهای از کتاب مقدس نیست، بلکه عبارت کلیشهای از عارفان مرکاواست. بنگرید به: فصول هخالها ویراستهی ورتهایمر (Wertheimer)، فصل 3، که در آن متن ناقص است، اما میتوان آن را از روی نقل قولهای اولیه این قطعه کامل ساخت، نظیر نفتالی تروسل (Naftali Treves) در تفسیرش بر برکت گوییدش در نماز و نیایش صبح.
6
ما دیدهایم که خدای عارفان مرکاوا پادشاه مقدسی است که از عوالم غیب پدیدار میشود و «از میان 955 آسمان» (1) به عرش جلال فرود میآید. یکی از موضوعات عالی معرفت باطنی راز این خدا از حیث اینکه خالق این جهان است، میباشد که به روح عارف در حالت عروج جذبه آمیزش الهام میشود؛ این مطلب به همان اندازهی شهود ملکوت آسمانی، شنود مناجات فرشتگان، و رؤیت ساختار مرکاوا اهمیت دارد. براساس گزارشی که در هخالوت مطول آمده است و حتی برخی کوشیدهاند آن را با عبارتی مشابه در پایان کتاب چهارم عزرا مرتبط بداند، عادت بر این بود که کاتبان و تندنویسانی را در طرف راست و چپ عارف اهل شهود قرار میدانند تا توصیف جذبهآمیز او از عرش و ساکنانش را بنویسند (2) اینکه عارف در حالت خلسهاش حتی توفیق مییابد به فراسوی قلمرو فرشتگان گام نهد در عبارت ذیل به آن اشاره شده است: «خدایی که ورای دید و رؤیت مخلوقاتش است و حتی از فرشتگانی که در خدمت اویند مخفی و مکنون است همان خدایی است که در شهود مرکاوا خود را برای حاخام عقیوا آشکار ساخته است». (3)7
موضوع شیعور قوما تنها مسئلهی بینش عرفانی در این نحله نیست. چندین موضوع دیگر، که بدون شک برخی از آنها از منابع کاملاً متفاوت سرچشمه گرفتهاند، وجود دارد که در طی دورهای که تمام این گرایشهای گوناگون در نوشتههای قدیمی هخالوت تبلور یافت، کم و بیش شدیداً با موضوع شیعور قوما آمیخته شد. بر طبق نظر عرفای متأخر، این نوشتهها در کل ساختاری یکدست دارند. عرفان مططرون مهمترین چرخش از مسیر اصلی است که حول محور فردی به نام حنوخ (28) میچرخد، که برحسب روایت اسطورهای پس از عمری پرهیزگاری به مرتبهی نخست فرشتگان و سَرهَ-پانیم (29) (تحت اللفظی: امیر وجه الاهی یا حضور الاهی) ارتقا یافت. «خداوند مرا از میان امواج سیل خروشان گرفت و بر محمل طوفانی شخینا به بالاترین آسمان برد و مرا به درون قصرهای بزرگ بر بلندیهای آسمان هفتم، یعنی اَرابوت (30) برد، همان جا که عرش شخینا و مرکاوا، لشکریان خشم و سپاهیان غضب، شینانیم (31) «آتش»، کِروبیم (32) «مشعلهای فروزان»، اُفانیم (33) «سنگهای آتشین»، و سرافیم (34) «آذرخش» حضور دارند، و او هر روز مرا آنجا میگماشت تا به عرش عظمت خدمت کنم». (35) این حنوخ که گوشتش به شعله، رگهایش به آتش، مژههایش به جرقههای آذرخش، چشمانش به مشعلهای فروزان تبدیل شد، (36) و خدا او را بر تختی نزدیک به عرش عظمت جای داد، پس از استحاله و تحوّل آسمانی نام مططرون یافت.هرگز به جای معادل عبری آن به کار نرفته است. از سوی دیگر، تکرار حروف «طای» و پسوند «رون» پیرو الگویی است که در تمام این متون تکرار میشود. هم این پسوند و هم تکرار این حرف بیصدا را میتوان، مثلاً در اسمهایی همچون زوهراریئل و اَدیریرون، مشاهده کرد. همچنین باید به خاطر داشت که پسوندهای «اون» و «رون» احتمالاً اجزای سازندهی ثابت و خاص نامهای سرّی بوده است، نه هجاهای معنادار. لذا این احتمال قوت میگیرد که واژهی مططرون به دلایلی به عنوان نامی نمادین برگزیده شده باشد، و نشانگر یکی از نامهای سرّی است، که این نامها در متون هخالوت به همان فراوانی آثار گنوسی یا دستنوشتههای پاپیروس سحرآمیز بیشمار است. گویا، این واژه در ابتدا جهت این وضع شد تا به عنوان یک «واژهی عرفانی» جایگزین نام یاهوئل شود، ولی به تدریج جای آن را گرفت. ضمناً جالب است که هجای این واژه در قدیمیترین نقل قولها و دست نوشتهها به این صورت میططرون است، واقعیتی که معمولاً نادیده گرفته شده است؛ گویا این واژه، میططرون تلفظ میشد نه مططرون. در آوانویسی، همانطور که حرف اِپْسیلوُن یونانی در واژهی متا زاید است، حرف یود (53) در این نام کاملاً زاید به نظر میرسد.
در توصیفهای بسیار خیالی از قلمرو فرشتگان که در کتاب عبری حنوخ متعلق به دورهی عرفان مرکاوا آمده، مقام مططرون همیشه اعلی مراتب در نظر گرفته میشود. در عین حال، در آثار قدیمی مکتب مرکاوا هیچ نشانهای دال بر اینکه او یک موجودی باعظمت که بر روی عرش جلال ساکن شده است، وجود ندارد. در سراسر این نوشتهها مططرون، یا هر نام دیگری که به او داده شود، در جایگاه والاترین همهی مخلوقات باقی میماند، در حالی که در شیعور قوما او ساکن عرش که خود آفرینندهی جهان است، معرفی میشود. هیچ تلاشی برای پر کردن فاصلهی این دو نگرش صورت نگرفته؛ آنچه در مورد رابطهی عارف با خدایش در حالت جذبه گفته شده، در مورد بلندی جایگاه خود سرور فرشتگان [یعنی مططرون] نیز صادق است. اتفاقاً، براساس یک سنت مستقلی که بازتابش را در هخالوت مطول میتوان یافت، این فرشته به آنافیل (54) معروف بوده است و ویژگیهایی که به او داده میشود، روشن میسازد که آنافیل صرفاً نام دیگر مططرون نیست، بلکه در نظر برخی عرفا نام شخصیت دیگری است که همان مقام متعالی را داراست. (55)8
نوشتههای عرفان عرشی و نیز انواع فهرستهای مبسوط از مسائل و موضوعات مربوط به این عرفان، که در میان سالکان مرکاوا فراوان بوده است در متون مختلفی بر جای مانده است. همهی اینها متعلق به یک دورهی خاص نیست؛ چرا که موضوعی که در یک متن، ظاهراً بسیار با اهمیت است، در متن دیگر حتی ذکری از آن نشده است. برای نمونه، یکی از این نوشتههای عرفان عرشی ناب را میتوان در رسالهی مختصر هخالوت یافت که احتمالاً متعلق به قرن هشتم است. (56) در اینجا توصیف خیالی از موضوعاتی داریم که در ابتدا واقعاً به طور طبیعی قابل تصور بودند، ولی اینک در این زمان به ابعاد عجیب و غریبی رسیدهاند، که به طور کلی صرفاً به منظور تهذیب نفس مورد بررسی قرار میگیرند.پینوشتها
1. رسالهی هخالها، فصل هفتم، (in Beth Ha-Midrash, vol.II, 45; 3)؛ کتاب سوم حنوخ، فصل 48 (Odeberg, p.155). شمارهی 955 برحسب حروف ابجد ارزش عددی کلمهی «آسمان» است، با فرض آنکه ارزش عددی «میم» را 600 در نظر بگیریم، در مَسِخِتْ دِرخ اِرِص (ed. Higger, p.294), (Masekheth Derekh Erets) ارزش عددی آسمان 390 است؛ رسالهی باغچهی معطر (ed. Urbach, p.212)؛ و تفسیر روایات تلمودی (ed. Tishbi, p.46).
2. هخالهای بزرگ ch.XVIII, 4 and XXI, 3.
3. هخالهای کوچک (Ms. Oxford, 1531 f.45b): آن خدایی... که او از نظر همهی مخلوقات پنهان است و از فرشتگان خادم نیز مستور است، در مَعَسِه مِرکاوا بر ربی عقیوا آشکار است.
4. Shior Komah
5. این عنوان اغلب «قوما»: قامت ترجمه شده است، و در معنای کتاب مقدس به کار میرود. این اشتباه است. قوما (Komah) در اینجا به معنایی که در متون دعای آرامی وجود دارد، به کار میرود که در آنجا به سادگی به معنای «بدن» است.
6. «سِفِر میلحَمُوت هَشِم»: کتاب جنگهای خداوند, Cf. Salmon ben Yeruhim in his و پاسخهای موسی بن ed. Davidson (1939), p.114-124; Maimonides" responum, ed. Freiman p. 343; Moses Taku in Otsar Nehmad III, p.62.، میمون
7. ما متون زیر را در اختیار داریم: 1. در مرکاوای کامل f. 30a-33b، 2. کتاب رازیئل 1701, f. 37a-38b و با قرائتهای متنوع متفاوت در مرکاوای کامل f. 34a-40a، 3. کتاب قامت (Ms. Oxford, f58.1791)، در 12 فصل، قطعاتی و عباراتی از آن در رسالهی الفبای ربی عقیوا و سایر ادبیات مرکاوایی جمعآوری شده است.
8. song of Solomon
9. این عبارت تقلیدی از پایان رساله آخر تلمود بابلی، نیدا (Niddah)، است که در آن گفته میشود: «هر که هر روز احکام دینی را فراگیرد، مطمئناً اهل آخرت خواهد بود».
10. یهودان هلوی در کتاب کُوزاری «خزران» (IV,3) از شیعور قوما (Shiur Komah) با عبارت: «به خاطر آنکه در آن ترس از او (خدا) در نفوس وارد میگردد».
11. آیهی (مزامیر 145: 5): «و در مجد جلیل کبریایی تو و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود» که براساس ارزش عددی کلمهی قدرت پروردگار ما 236 کیلو وزن دارد.
12. مرکاوای کامل، f.38a.
13. Ibid, f.37a.
14. Cf. Kropp, Einleitung in die Koptischen, Zaubertexte (1930), p.41.
همچنین یک نوع عرفان شیعور قوما باید در رساله گنوس قبطی (Coptic Gnostic) به ترجمه شارلوت بینس (Charlotte Baynes)، ص 42 یافت: موهای سر او به تعداد جهانهای پنهان است.
15. M. Gastor, Das Shiur Komah in his studies and Text, vol.II, p.1330-1353.
به خصوص ص 1344. اگرچه گاستر در بسیاری جزئیات اشتباه میکند، اما معانی قطعی گنوسی واقعی شیعور قوما را تشخیص میدهد.
16. پیوند بین تأملات دربارهی «بدن حقیقت» و مفهوم انسان نخستین در نظام مارکوس آشکار است.
17. demiurge
18. Yotser Bereshith
19. dualism
20. Ms. Oxford, 1531 f.740b:
(طلب مغفرت او شبیه ماست از همه ما برتر است. و این جلال اوست که از نظر ما پنهان است).
21. Shivhu Shel Hakadosh Barukh Hu
22. Shevah
23. به این دلیل، این عبارت در برخی از متون به طور کاملتر اینگونه است: هرکه مدح خداوند متبارک مقدس را بداند، که او از همه مخلوقات مستور است. همچنین مقایسه کنید با همین معنا درGen. Rabba ed. Theodor, p.775
24. خود (جسم) «شخینا» (تجلی خداوند) در رسالهی الفبای ربی عقیوا در حرف «حت»: حرف ح در الفبای عبری (معادل 8) آمده است. همچنین مقایسه کنید با این نقل قول در رساله باغچهی معطر (ed. Urbach (1939), p.127).
25. در MGWJ, vol.VIII, p.115ff و نیز در کتاب تاریخ یهودیان.
26. "Schahrastani"s Religions Sparthein und Philosophen-Schulon", translated by Haarbruecker, vol.I (1850), p.116. (Mushabbiha). در شرح و توصیف خود از فرقهی مشبهه.
27. Ph. Bloch, Geschichte der Entwicklung der Kabbala Kurz Zusammen Gefasst (1894), p.17.
28. Enoch
29. Sarha-Panim
30. Araboth
31. Shinanim
32. Cherubim
33. Ofannim
34. Seraphi
35. 3 Enoched, Odebery, ch.VII.
36. Ibid, ch.XV.
37. Havdalah
38. Ms. Oxford, 1539, f.137-145, 1531; f.1-21; New York JThs, Ms. Maggs, 419, f.66-70; Vatican, 228, f.93-103 (بهترین نسخهی دستنویس).
در اینجا ما اندیشههای حنوخ اول را مییابیم، (viz. a) که عزه "Azza" و عزائیل "Azael" اسرار الاهی را برای آدمی فاش ساخته است. b) هبوط آنان به «کوه ظلمت» یا تزتروس (Tartarus) است.
39. من قادر نبودهام منبعی را در منابع قدیمیتر برای این افسانهی موهن که در قرون وسطا برای حنوخ کفاش رایج بود، به غیر از یعقوب بومه اساطیری که با هر بخیّهای آسمان و زمین را به هم وصل میکرد، پیدا کنم. این افسانه، احتمال دارد شاید هم این طور باشد در محافل حسیدی آلمانی قرون وسطا رواج داشته باشد. در نسخهی خطی بر جای مانده از سال 1458، از این افسانه با عبارت «در مرقومهای یافتم» یاد میکند، (Paris, Bibl, Nat. 786, f.109b) اودبرگ در صفحهی سوم مقدمه کتابش به نام حنوخ که تحقیقی محققانه دربارهی اسطورهی «حنوخ - مططرون» کرده است هیچ ذکری از این افسانه به میان نمیآورد. در عین حال، این افسانه توسط بسیاری از نویسندگان قبالاش قرن شانزدهم نقل شده است.
40. Yahoel
41. Yoel
42. نخستین نویسندهای که به نظر میرسد دربارهی هویت مططرون و یاهویئل (Yahoel) شک کرده باکس است (در مقدمه خود بر مکاشفهی ابراهیم، (Apocalypse of Abraham, p.XXV) او از نویسنده رساله درباره این مکاشفه در مجموعهی (EJ, vol.I, 553) مسائل را عمیقتر دیده است.
43. علاوه بر فهرستهایی که در چاپ اودبرگ فصل 48 (و در یادداشت، صفحهی 174) ذکر شده، باید به فهرستی که در انتهای رسالهی «بِت دین» (دارالشرع) (Abraham Hamoy"s (Livorno, 1858), f.196-201) چاپ شده اشاره کرد.
44. Sanhedrin, 38, Hagigah, 15a and Abodah Zarah, 3b.
45. tetragrammaton
46. lesser yaho
47. اودبرگ در مقدمهای که بر کتاب سوم حنوخ نوشته در صفحهی 189 به تحلیل اشارات گنوسی بر «یائوی کوچک (Little Yao)» در (Coptic Work Pistis Sophia) پرداخته است.
48. نمونههای نقل شده از متون عرفانی کهنتر توسط اودبرگ به آسانی میتوانند با نقل قولهای دیگر تأیید شوند. در این ارتباط نقل قولی از یک متن مسیحی قرن هشتم به زبان سریانی (Syriac) که آن را در Bidez et Cumont, Les Mags Hellenisés, II, p.115 یافتهام، جالب خواهد بود... در آن نقل شده است. حتی میتوان گفت که کلمهی مذکور خداوند است که تلویحاً با کلمه مططرون به آن اشاره شده است.
Cf, also J.mann, Texts and Studeis Injewish History, II, p.85 and 88;
و نیز نقل قول Gruenbaum از مسعودی (Mas"udi) (مورخ مسلمان) در (ZDMG, vol.XXX, p.272).
49. نویسندهی قرائیم، قرقسانی (آغاز قرن دهم)، این قطعهی تلمودی علی الظاهر (Sanhedrin 38) را نقل میکند: در تلمود نقل شده است که مططرون همان یهوهی مرخم است. امکان دارد که نام «یهوه» کوچک عمداً به دلیل فحواهای ارتدادآمیز آن از دست نوشته تلمودی حذف شده است.
50. بنا به نقل (Ms. British Museum, Margoliouth, n.752 f.): «یاهویئل وجه نامگذاریاش آن است که او راهنمای و مرشد ابراهیم پدر ما بود و به او تمام تورات را آموخت. یاهویئل همان فرشتهای است که موسی سرور ما را به عروج به آسمان فراخواند، دقیقاً همانطور که در رسالهی سنهدرین تلمود نقل است: به موسی فرمود که نزد خدایت، یهوه به آسمان بیا، که درست آن بود که بگوید «نزد من» بالا بیا، که منظورش آن است که نزد فرشتهای که نامش مانند نام پروردگار است بالا بیا: «ال یهوه»، حروفی که همان حروف یاهوئل است».
51. Cf. Odeberg, p. 125-142: origin of the word "Metatvon" and also Louis Ginberg, Legends of the Jews vol.V, p.162.
52. Metathronios
53. Yod
54. Anafiel
55. بنگرید به هخالهای بزرگ در (ch.XXII and Odeberg to, 3; Enoch, ch.XVII, p.59).
56. رسالهی هخالها ed. Jellinek in Beth Ha-Midrash, vol.II, p.40-47.
57. Midrash Mishle, ed. Buber, f.34a ff.
در برخی موارد من این ترجمه را بر طبق قرائتهای نقل قول که در نسخه دستنویس عزرائیل به نام تفسیر روایات (تلمودی) دریافت میشود، تصحیح کردهام. (Hebrew University Library, f.29b) همچنین فصل 13، هخالهای بزرگ را توجه کنید.
58. Ofannim
59. Galgalim
60. Pistis Sophia, ch. 139, in Carl Schmidt"s German translation (1885).
واژه یونانی کلمهی καταπετασματα است، در حالی که متون عبری از واژهی پردهی غیب سخن میگویند.
61. 3 Enoch, ch.45; ed. Wertheimer, p.50, الفبای حاخام عقیوا; in Yalkuf Shimoni 173; Cf. also Rashi on Yebamoth 63b and Baba Metsia 59a نقل قول از یلقوت شیمونی.
62. چنین مکاشفههایی به قرار زیرند: فصلهای 4-6 کتاب محاسبه آخرالزمان؛ هخالوت مطول یا نسخه خطی رسائل حاخام یشمائیل،
Ms. Enelow Memorid Collection 704 in the JThs in New York (= Parma 541, no.21 and Oxford 2257).
بخش بزرگتری در نسخه تصحیح شده هخالهای بزرگ، فصلهای 6-9 در نسخه خطی (Ms, New York JThs, 828) آمده است. در نسخه دست نخوردهای پیرامون سیمای زر و بابل "Zeru Babel"؛ در رساله مکاشفه شیمعون بریوخای (Simeon ben Yohai) وجود دارد.
63. هخای بزرگ, ch.XVI.
64. Midrash Tanhuma, ed. Buber, V, p.31.
65. Cf. The Midrash in هلاخا گِدولا , ed. Hildelsheimer, p.323, quoted by L. Ginzberg, Legends of The Jews vol.VI, p. 433 and Rashi"s Commentary on Canticles, I 2. Pesahim, 119a, Sanhedrin, 21b, درباره موضوع دلایل (احکام) تورات بنگرید به: Shabbath, 12oa.
66. بنگرید به بیان ارزشمند گلاتزر در:
N. Glatzer, Unter Suchungen Zur GschichtsLehredor, Tannaiten (Berlin, 1932).
9
همان طور که دیدیم، رابطه میان عرفان عرشی و مکاشفهای بسیار نزدیک است، اما رابطهی میان معادشناسی و کیهانآفرینی یعنی مبدأ و معاد اشیا در آثاری که به دست ما رسیده به هر صورت نسبتاً سست و ناپایدار است. از این لحاظ، عرفان مرکاوانه تنها با اشکال غیر یهودی عرفان گنوسی، بلکه با عرفان قبالا در دورهی بعد که رابطهی میان مبدأ و معاد بسیار نزدیک است، نیز تفاوت دارد. علاوه بر این، قطعات نسبتاً پراکنده دربارهی این موضوع، با نام تأملاتی در باب معسه برشیت (واقعهی آفرینش) (1) بیشتر کیهانشناسی (2) است تا کیهانآفرینی، به عبارت دیگر، اگر ما اجازه داوری و اظهارنظر داشته باشیم، تأکید بر روی شناخت نظام کیهان است نه شیوهی پیدایش آن، که نقش بزرگی در اسطورهشناسی عرفای گنوسی ایفا میکند. انسان باید کتاب بارَیتا در باب خلقت (3) که بخشهایی از آن متعلق به این دوره است را فقط بخواند، تا با خواندن آن نسبت به این تفاوت میان تأمل عرفان مرکاوا و ویژگی عرفان گنوسی به معنای اخص (4) آگاه شود، هر چند تحریر این کتاب نسبتاً جدید و ارتباطش با عرفان مرکاوا روشن است. دلیل آن روشن است: قلمرو «کمال اعلی» الاهی، یعنی پلِرومای (5) عرفای گنوسی، که به طور شگفتانگیزی توالی آئونها (6) را آشکار میسازد، با مسئلهی خلقت و پیدایش کیهان ارتباط مستقیم دارد، در حالی که از نظر عرفای مرکاوا که جهان عرش را جایگزین پلورما و آئونها میکردند، این مسئله اصلاً مشکلساز نبود. اجزای تشکیل دهنده جهان عرش: یعنی حشمل، (7) اُفَنیم، (8) حیوت، (9) سرافیم (10) و غیره را دیگر نمیتوان واقعاً برحسب مفاهیم کیهانآفرینی تفسیر کرد؛ همانطور که دیدهایم، تنها حلقهی پیوند میان جهان عرش و مسئلهی خلقت، اندیشهی پرده و حجاب کیهانی بود. در اینجا ما یکی از مهمترین نقاط افتراق میان عرفان مرکاوا و عرفان قبالا را داریم؛ عرفان قبالا به خاطر علاقهی مجدد به تأمل نظری صِرف دربارهی کیهانآفرینی، که بیشتر حال و هوای کاملاً گنوسی داشت، متمایز میشود. در آثار اولیه - مسلماً در طی دورهای که متون هخالوت شاخص آن است - مسائل نظری هیچ جایگاهی ندارد؛ حال و هوای آن توصیفی است نه تحلیلی، (11) و این امر به ویژه در مورد مهمترین مسائل این عرفان صادق است. با وجود این، امکان دارد که در همان آغاز یک دورهی تأمل نظری وجود داشته است، و احتمال دارد که عبارتی مشهور در میشنا که سؤالات: «چه در بالاست و در پایین چیست؟ در گذشته چه بوده و پس از این چه خواهد بود؟» را ممنوع کرده است، اشاره به تأمل نظری دارد که شیوهی عرفای گنوسی است که در پی شناخت این بودند که «ما که هستیم، و چه شدهایم کجا بودیم یا کجا قرار داده شدهایم، به کجا میشتابیم، و از چه نجات مییابیم». (12)10
نمونه مشابه گرایشهای نظری عرفان گنوسی که ارتباط تنگاتنگی با عرفان مرکاوا داشت، در نوشتههایی موسوم به معسه برشیت گروهبندی شدهاند کتاب سِفِر یِصیرا (22) یا «کتاب آفرینش» در زمرهی این نوشتههاست، که رویکردی نظری دربارهی مسائل کیهانشناسی و کیهانآفرینی دارد. (23) هر چند احتمال دارد، دارای افزودههایی از دورهی بعدی باشد اما پیوند آن با نوشتههای مرکاوا، حداقل از حیث واژگان و سبک نگارش تقریباً روشن است. این اثر که در زمانی بین قرن سوم تا ششم احتمالاً نوشته شده، دارای سبکی موجز و مختصر است؛ حتی کاملترین نسخههای مختلف از 1600 واژه تجاوز نمیکند. از لحاظ تاریخی، این اثر قدیمیترین متن عرفان نظری موجود است که به زبان عبری نگاشته شده است. به نظر میرسد که مؤلف از مکاشفهی عرفانی به عنوان یک منبع الهام گرفته، تا جایی که ابهام و نامفهوم بودن متن، هر نوع قضاوتی را در باب این نکته مجاز میسازد. بنابراین، مایهی تعجب نیست که با اینکه سبک نگارش این اثر پرطمطراق و موجز، مبهم و دشوار و پیچیده است، فلاسفه و عارفان قبالای قرون وسطا هر دو به وضوح از این کتاب نقل قول میکردند. موضوع اصلی کتاب، اجزا و عناصر تشکیل دهندهی جهان است که در ده بنیان آغازین یا به قول کتاب ده سفیروت (24) و بیست و دو حرف الفبای عبری جستوجو میشود. اینها بر روی هم قوای سرّی را نشان میدهند که ترکیب و اتحاد آنها باعث مجموعههای مختلفی میشوند که در فرآیند کلّ خلقت قابل مشاهده هستند؛ این قوا «سی و دو راه سرّی حکمت» هستند، که خداوند به واسطهی آنها تمام موجودات را خلق کرده است. این سفیراها صرفاً ده حضرت، یا نمایانگر ده مرتبهی ظهور خود نیستند؛ موضوع به این سادگی نیست. بلکه «پایان اینها در آغازشان و آغاز آنها در پایانشان حضور دارد، همچون آتشی که به زغال تبدیل میشود دهان خود را ببند مبادا که سخن گوید و دلت را مبادا که بیندیشد». نویسنده پس از اینکه با جملاتی کم و بیش پیچیده و مبهم به تحلیل نقش سفیروت در نظریهی کیهانآفرینیاش میپردازد، یا به بیان دقیقتر راهحلی ارائه میدهد، به تبیین نقش و عاملیت حروف در خلقت میپردازد: خداوند آنها را بیرون کشید، جدا کرد، ترکیب کرد، سنجید، جای آنها را عوض کرد، و به واسطهی آنها کل جهان آفرینش و هر آنچه را مقرر شده است خلق شود، ایجاد کرده است». سپس نویسنده مبحثی را طرح میکند یا به عبارت دقیقتر به آشکار ساختن معنی سرّی هر حرف در سه قلمرو آفرینش میپردازد که برای او شناخته شده است: یعنی قلمرو انسان، جهان ستارگان و سیارات، و جریان توالی زمان در طول سال. در سراسر این اثر، تلفیق عرفان اعداد یونانی متأخر، و شاید حتی نوافلاطونی متأخر با شیوههای عالی و بدیع تفکر یهودی دربارهی رمز و راز حروف و زبان تقریباً روشن و واضح است. (25) این اثر، از عناصر عرفان مرکاوا نیز بیبهره نیست؛ به نظر میرسد که نویسنده در طلب عرش مرکاوا برای شرح تفکر کیهانشناختی خود است که بیتوفیق نیز نبوده است، زیرا حیوت در مرکاوا که جزقیال به توصیف آن پرداخته یعنی «موجودات زنده» ای که مرکاوا را حمل میکنند، علیالظاهر، از نظر او با سفیراها به عنوان «موجودات عددی زنده» مرتبط است. زیرا، در واقع، اینها همان «اعداد» خاصّی هستند که دربارهی آنهاگفته شده است: «آنها همانند پرتو نوری ظهور میکنند و تا بینهایت گسترده میشوند؛ و هنگامی که از خدا سریان مییابد و زمانی که به مبدأ خود باز میگردند، کلام خدا در آنها متجلی میشود؛ به امر خدا همچون گردبادی با شتاب سرعت میگیرند، و در برابر عرش او به خاک افتاده و سجده میکنند».11
از این رو هر چند عرفان مرکاوا در برخی موارد به سحر و جادوی صرف و ساده منحرف شد، در موارد دیگر به بازنگری و تفسیر مجدد اخلاقی روی آورد. در ابتدا، عروج نفس به هیچوجه پس از عمل توبه و ندامت تصور نمیشد، اما در دورههای بعدی افرادی مانند گائون یهودای بابلی (37) (قرن هشتم)، قول قدیمی تلمود یعنی «توبه عملی بزرگ است... زیرا که انسان را به عرش جلال و عظمت رهنمون میشود» را اشارهای به آن مطلب دانسته و پیشرفت جذبهآمیز از میان آسمانهای هفتگانه را پس از عمل توبه تصور کردند. (38) پیش از این، در یکی از رسالههای هخالوت، پنج قصر اول از قصرهای هفتگانه، که نفس انسان باید از میان آنها گذر کند، متناظر با برخی مقامات یا حالات تکامل اخلاقی در نظر گرفته شدهاند. از این رو حاخام عقیوا به حاخام یشمائیل میگوید: «هنگامی که به اولین قصر عروج کردم مؤمن (حسید) (39) بودم، در قصر دوم طاهر (طاهور) (40) بودم، در سومی پاکدل (یاشار)، (41) در چهارمی کاملاً با خدا (تامیم) (42) بودم، در پنجمی در پیشگاه خدای مقدس بودم، در ششمی با زمزمهی قدوشا (43) (تقدیسگویی سهگانه) (44) در پیشگاه آنی که با کلمه سخن میگفت و خلق میکرد، در مقابل آزار فرشتگان نگهبان محفوظ بودم؛ در قصر هفتم با تمام توانم سرپا ایستادم، و در حالی که تمام دست و پایم میلرزید، نیایش زیر را زمزمه کردم... «درود و ستایش بر تو باد که متعالی هستی، درود بر حضرت اعلی و متعال در تالارهای جلال و عظمت».پینوشتها
1. Maaseh Bereshith
2. cosmology
3. Baraitha on The Work of Creation.
4. چندین قطعه از تفسیر میشنایی بر واقعه آفرینش وجود دارد. الف) در کتاب رازیئِل، 1701 f.35a-36b. ب) تحت عنوان تفسیر کبیر بر سِفر پیدایش ed. Wortheimer, vol. 1, p. 1-31، ج) در پیوست یادنامهی کوهن به نام کثرت معجزات Ehone"s (1994), p.47-50، د) در گنجینههای مدفون «شیطر» vol.I, p. 182-187 به اهتمام L. Ginzberg"s,
5. Pleroma
6. Aeons
7. Hashmal
8. Ofannim
9. Hayoth
10. Seraphim
11. speculative
12. Cf. Mishnah Hagigah, II, 1, and The Excerpts Ex Theodoto of Clement of Alexandria ed. Casey (1934), 79.
13. Hagiyah, 126.
14. Middot
15. Aboth de Rabbi Nathan, ch.37.
16. Bahir
17. بنگرید به یادداشت شماره 35 [متن انگلیسی] سخنرانی اول. من ترجمه آلمانی آن را (Dasbuch Bahir) در 1923 منتشر کردهام.
18. Raza Raba
19. دانیال با عنوان اَلقومسی به این کتاب اشاره میکند. مقایسه کنید با:
J. Mann, Texts and Studiesin Jewish History, vol.II, p.76, 79 and by Hai Gaon.
بنگرید به صفحهی 21 گنجینهی علما دربارهی رسالهی حَگیگا، بخش پاسخها.
20. یکی از شاگردان الیعازر اهل ورمز در تفسیر خود بر شیعور قوما چندین بند از کتاب رازا ربا «راز بزرگ» را نقل میکند که من آنها را در نسخه دستنویس کتابخانه آنجلیک دُم، (Capua, no.27) و دیگر نسخههای خطی کشف کردهام. بخشی نیز در (New York, JThs 844 f. 100a-103a) آمده است. قطعات دیگری از رساله راز بزرگ در مجموعهای معروف به راز «مِرکاوا» (مرکبه) در (Ms. Milano, 57, f.20) یافت میشود.
21. termini technici
22. Sefer Retsirah
23. منابع فراوانی درباره این کتاب وجود دارد. بنگرید به مقالهی: Jezira in EJ, vol.IX, col. 104-111 که در آنجا یادداشتهای کتابشناختی داده شده است. ترجمهها و تفسیرهای انگلیسی و. وستگاف (1893) (Westcott) و کا. استنرنیگ (K. Stenring) (1923) شامل برخی عبارات غیر واقعی هستند.
24. Sefiroth
25. ل. بیک (L. Baeck) کوشیده است نشان دهد که کتاب آفرینش اقتباس یهودی برخی اندیشههای اساسی پروکلوس هستند همانطور که کتابهای دیونیسیوس آریوپاگوس اخذ و اقتباس مسیحی آن محسوب میشوند. بنگرید به:
MGWI, vol.70 (1926), p.371-376, vol.78(1934), p.448-455.
اما دلیل او قانع کننده نیست هرچند نظریات او فریبنده و جذاب است. پل کراوس (Paul Kraus) به برخی از تشابههای جالب میان کتاب پیدایش و نخستین متصوفه گنوسی اسلامی از کتاب آثار جابر ابن حیان (Paul Kraus, Jabir ibn Hayyan, vol.II (Cairo, 1942), p.266-268) اشاره میکند.
26. این کلمات و عبارات عبارتند از سفیروت (مظاهر دهگانهی) نیستی، مرزهای کج هستند که در عبری معنای درستی ندارند، یا کاربرد معنای عمق به معنای بنیان هستند. به نظری حروف اساس (پایه) تقلیدی از معنای دوپهلوی واژه یونانی stoicheia است که هم به معنای عناصر است و هم حروف.
27. Sepiroth Belimah
28. در هگادای قدیم، عبارات و بندهایی وجود دارد که در آنها پیوند میان آفرینش و حروف تورات و نیز بر قوای سری انسان تأکید میشود. بنگرید به:
Cf. Berakhoth, 55a, Sanhedrin, 65b, Aboth de-Rabbi Nathan ch 39 (ed. Schechter, p.116); Midrash Tehillim, ed. Buber, 17a.
سفر یِصیرا حروف عبری و ترکیبات آنها را به عنوان قوای کیهانی در نظر میگیرد. یعنی یک نظریه اساسی درباره کاربرد جادویی کلمات و اسماء.
29. عبارت عبری پوششِ آن نام با عبارت سریانی لباس آن نام اعظم در (غزل غزلهای سلیمان 39: 7) تطبیق میکند. پولس در رساله به رومیان (رومیان 13: 14) نیز میگوید: عیسی مسیح پروردگار را بپوشید این بسیار فراتر از کاربرد مشابه پوشید در کتاب مقدس عبری است.
30. این آیین که در سفر ملّبَس توصیف میشود در بسیاری از نسخههای دستنویس وجود دارد، مثل
Sasoon 290 f.311 f.; British Museum 752 (Cf. details in Margoliouth"s Catalouge p.38). Cf. also note 112 to Lecture IV.
31. Sar Torah
32. بنگرید به هخالهای بزرگ، فصول 27-30 و برخی قطعات ارزشمند در (Ms. Oxford, 1531).
33. Harba de-Moshe
34. Hardalah of Rabbi Akiba
35. Shimmushe Tehillim
36. کتاب شمشیر موسی نخست توسط گاستر (1896) منتشر شده است. بیشتر این نوشتهها در نسخههای دستنویس: سفر یاشار (کتاب راست)؛ تفکیک (Cf. Noteloo)؛ کتاب تفکیک ربی عقیوا (Sassoon, 290, p.302ff)؛ کتاب بهرههای تورات و مزامیر داود؛ کتاب نیایشهای راو «همونا»ی بزرگ، رسالهی مقاماتی که به آدم اول داده شدند که از این آثار اخیر نسخه خطی بسیاری وجود دارد دربارهی کتاب بهرههای مزامیر داود بنگرید به:
M. Grunwald in uiteilungen der gesellschat für Judische volksk unde no.x, p.81-98 (1902) p.91ff به ویژه Joshua Tranchtenberg, Jewish Magic and Superstition (1939), p.108-113.
و ترجمهی آلمانی کاملی از کتاب بهرههای مزامیر داوود، توسط G. Selig به سال 1788 ارائه شده است و ترجمهی انگلیسی آن توسط L. Weber از روی ترجمه آلمانی در لندن سال 1880، منتشر شد.
37. Babylonian Gaon Jehudai
38. Cf. Aptowitzer in Hebrew Union College Annual, vol.VIII/IX. p.397, on Posikta Rabbati, ed. Friedmann, 185a
39. Hasid
40. Tahor
41. Yashar
42. Tamim
43. Kedushah
44. The Trishagion
45. در نسخه Ms. Oxford, 1531, f.52a نقل است: «حاخام یشمائیل گفت از حاخام عقیوا پرسیدم فاصلهی هر پل تا پل بعدی چقدر است؟ حاخام عقیوا فرمود: اگر قلب تو مملو از خلوص و تقوا شود آنگاه فاصله آسمان را خواهی یافت. به او فرمود هنگامی که به هخال اول عروج کردم، حسید (پارسا) بودم، در هخال دوم طاهر بودم، در هخال سوم پاکدل در هخال چهارم کامل بودم در هخال پنجم در حال تقدس در محضر خدای مقدس بودم، در هخال ششم، با زمزمهی قدوشا (تقدیس) در پیشگاه آن حقیقی که با امرش همه چیز را آفرید، در مقابل آزار فرشتگان نگهبان محفوظ ماندم، در هخال هفتم با تمام توانم سرپا ایستادم و در حالی که تمام دست و پایم میلرزید نیایش زیر را زمزمه کردم: درود و ستایش بر تو باد که متعالی و حیّ و قیوم هستی که خالق آسمان و زمین هستی، هیچ موجودی غیر از تو تا ابد باقی نیست. فرشتگان همواره به ذکر تو مشغول و اعمال پرشکوه تو در زمین مشهود است. ای قادر توانا،ای خالق اشیا، ای رب جلیل، ای مجبوب بیهمتا، صاحبان قدرت در محضر تو هیچاند و به قدرت تو اقرار دارند که افعال تو به درستی و راستی انجام میشود. با راستی و عدالت در جهان عمل میکنی. و به پاکی و صداقت اسم مبارکت مرا از خویش رهایی ده و برکات جلال خویش را تا ابد بر من ارزان دار. همواره به ذکر نام تو مشغولم. درود و ستایش بر تو باد ای پروردگار جلیلُالنام در تمام تالارهای اعلی مبارک هستی».
46. Jos, Stoffeis, Die Mystische Theologie Makarius des Aegvpters (1908), p.79.
در جنبش قبالای اسپانیایی روح همچون عرش خداوند تصویر میشود، نیز بنگرید به Tikkune Zohar (1558), f.3b: «پاک و مقدس است اسم اعظم خداوند که بر نفس سریان یافته است و برای او یک عرش اعلی پدید آمده است».
47. Simeon ben Lakish
48. Gen. Rabba ed. Theoder, p.475, 793, 983.