مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نا دختری و دختر برای گرفتن کمی آتش نزد شیطان رفتند

[ad_1]

داستانی از لتونی

مادری دو دختر داشت که یکی دختر واقعی و دیگری نادختری او بود. یک روز نامادری به نادختری دستور داد که نزد شیطان برود و برای او کمی آتش بیاورد تا به کمک آن آتش روشن کند.
نادختری به راه افتاد، زیرا نمی‌توانست که اطاعت نکند. در راه به گوسفندی رسید. گوسفند از او خواهش کرد و گفت:
- دخترک، پشم‌های مرا بچین.
نادختری پشم‌های گوسفند را چید بعد راه خود را ادامه داد. به گاوی رسید. گاو از او خواهش کرد و گفت:
- دخترک، شیر مرا بدوش.
نادختری گاو را دوشید. باز به راه خودش ادامه داد. اسبی را دید اسب از او خواهش کرد و گفت:
- دخترک، افسار مرا باز کن.
دخترک افسار اسب را باز کرد و رفت و رفت تا به خانه‌ی شیطان رسید. این خانه در روی دو پای خروس قرار گرفته بود. دختر وارد خانه‌ی شیطان شد، ولی چقدر خوب شد که شیطان در منزل نبود. در آن جا به پیرزنی برخورد و از او کمی آتش خواست. پیرزن زنگوله‌ای به او داد و دستور داد که در اطاق دومی منتظر بماند و زنگوله را به صدا درآورد تا پیرزن آتش را بیاورد.
نادختری منتظر ماند. خیلی انتظار کشید. در این موقع موشی از سوراخش بیرون آمد و گفت:
- دخترک، این زنگوله را به من بده.
دخترک زنگوله را به موش داد. موش هم در عوض اندرز خوبی به او داد و گفت:
- برو توی آشپزخانه. پشت بخاری مقداری نخ و دو کیف پول هست. تو نخ و کیفی را که پول کمتری در آن هست بردار و فرار کن. اگر این کار را نکنی شیطان سر می‌رسد و تو را می‌خورد.
دختر به آشپزخانه رفت. در پشت بخاری مقداری نخ و کیفی را که کمتر پول داشت پیدا کرد و با عجله‌ی هر چه تمام‌تر فرار کرد.
در این موقع شیطان به منزل برگشت. زن پیر فوراً به اطلاع او رسانید که دخترکی برای گرفتن آتش نزد او آمده اسـت. شیطان صدای زنگوله را شنید و به طرف صدا رفت تا دخترک را بکشد. دور تا دور اتاق را خوب نگاه کرد. دید که دخترک آن جا نیست و فقط موش کوچکی با زنگوله این ور و آن ور می‌دود. شیطان خواست موش را بگیرد. موش زنگوله را رها کرد و رفت توی سوراخ خودش.
شیطان تمام خانه را گشت و دخترک را نیافت. نگاه کرد دید در پشت بخاری نخ و کیف پول دیده نمی‌شود. فوراً دانست که دخترک فرار کرده. پس به دنبال او رفت. در راه اسب را دید و پرسید:
- دختری را که فرار می‌کرد ندیدی؟
- دیدم.
- به کدام طرف می‌دوید؟
- به طرف همان خانه‌ای که در روی دو پای خروس قرار دارد.
شیطان به خانه خودش بازگشت و تمام خانه را جست و جو کرد. چیزی نیافت و دوباره از همان را به تاخت رفت.
در راه گاوی را دید و پرسید:
- دختری که فرار می‌کرد ندیدی؟
- دیدم.
- به کدام طرف می‌رفت؟
- به طرف خانه‌ای که در روی دو پای خروس قرار دارد.
برای بار دوم شیطان به خانه‌اش برگشت و تمام خانه را کاوش کرد. خبری نیافت و دوباره از همان راه به تاخت رفت. در راه گوسفندی را دید و پرسید:
- دختری را که فرار می‌کرد ندیدی؟
- دیدم.
- به کدام طرف می‌رفت؟
- به طرف خانه‌ای که در روی دو پای خروس قرار دارد.
برای سومین بار شیطان به خانه‌ی خودش برگشت و تمام خانه را کاوش کرد. کسی را ندید. چون خیلی خسته بود روی رختخواب دراز کشید و خوابش برد.
از طرف دیگر دخترک سالم به منزل رسید و با کیف پولی که با خودش آورده بود از ثروتمندترین زنان شهر شد.
نامادری از موفقیت این دختر خوشحال نشد. پس از چندی دختر واقعی خودش را پیش شیطان فرستاد؛ با این تصور که او هم پولدار شود. دختر به امید این که کیف پول را به دست خواهد آورد به راه افتاد. در راه گوسفند را دید. گوسفند از او خواهش کرد و گفت:
- پشم مرا بچین.
دخترک سر باز زد و گفت:
- فرصت ندارم، کار فوری دارم.
پس جلوتر رفت و گاو را دید. گاو از او خواهش کرد و گفت:
- دخترک، شیر مرا بدوش.
دخترک سر باز زد و گفت:
- فرصت ندارم، کار فوری دارم.
به راه خودش ادامه داد و اسب را دید. اسب را از او خواهش کرد و گفت:
- دخترک، افسار مرا باز کن.
باز هم دخترک سر باز زد:
- خودت این کار را بکن. من فرصت ندارم که به این کارهای بیهوده بپردازم. عجله دارم.
دخترک به منزل شیطان رسید. شیطان در خانه نبود. پیرزن را در آن جا دید و از او آتش خواست. پیرزن زنگوله را به او داد و گفت:
- برو توی اطاق و منتظر بمان. اگر حوصله‌ات سر رفت زنگوله را به صدا در بیاور، آن وقت من به سراغ تو می‌آیم و آتش می‌آورم.
دخترک منتظر ماند. خیلی انتظار کشید. در این موقع موشی از سوراخ بیرون آمد و گفت:
- دختر، این زنگوله را به من بده.
دخترک دلش نمی‌خواست این زنگوله را بدهد، ولی بالاخره راضی شد. موش گفت حالا من به تو اندرز خوبی می‌دهم:
- برو توی آشپزخانه. در پشت بخاری مقداری نخ و دو کیف پول خواهی دید. کیفی را که همه از کمتر پول در آن اسـت بردار، ولی با عجله به طرف منزل فرار کن والّا شیطان سر می‌رسد و تو را می‌خورد.
دخترک رفت توی آشپزخانه و نخ را از پشت بخاری برداشت و دو کیف در آن جا پیدا کرد. کیف بزرگ‌تر را برداشت و با عجله به طرف منزل دوید.
در این موقع شیطان به منزل آمد. پیرزن به او گفت که دخترک عقب آتش آمده بود. شیطان صدای زنگوله را شنید. دوید توی اطاق به فکر این که دخترک در آنجاست. می‌خواست او را بخورد. وقتی که وارد شد کسی در آن جا نبود. فقط موش با زنگوله این ور و آن ور می‌دوید. شیطان خواست موش را بگیرد. موش زنگوله را پرت کرد و دوید توی سوراخ خودش.
شیطان در تعقیب دختر دوید و رسید به اسب. پرسید:
- تو دختری را که فرار می‌کرد ندیدی؟
- دیدم.
- به کدام طرف می‌رفت؟
- از همین راه به طرف منزل خودش.
شیطان به راه خود ادامه داد. گاو را دید و پرسید:
- تو دختری را که فرار می‌کرد ندیدی؟
- دیدم.
- به کدام طرف می‌رفت؟
- از همین راه به طرف منزل خودش.
شیطان به راه خود ادامه داد.
گوسفند را دید و پرسید:
- دختری را که فرار می‌کرد ندیدی؟
-دیدم. روی سنگی در کنار جاده نشسته اسـت و استراحت می‌کند.
کیف پول خیلی سنگین بود. از این رو دخترک خسته شده بود. شیطان او را گرفت و با یک حرکت نابود کرد.
مدت‌ها مادر در انتظار بازگشت دخترش ماند. دیگر دخترش را ندید. نادختری مهربان زحمت‌ها کشید تا مادر غم از دست دادن فرزندش را فراموش کند و به قدر واقعی او پی برد.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

عکس چهره متجاوز و قاتل ستایش کوچولوتحقیقات جنایی درباره جنایتی که در آن دختری ۵ ساله به نام ستایش قربانی شده در حالی دعا نویسی و جن گیری راز های شیطان پرستاندعانویسیوجنگیریدعا نویسی و جن گیری پاسخ را نیک بخوانید و با دقت و ثبوت فکر بیندیشید وَاتَّبَعُوا مَا تجاوز جنسی مسعود رجوی به فرماندهان زن سازمان خلق و …تجاوز جنسی مسعود رجوی به فرماندهان زن سازمان خلق و بیرون آوردن رحم آناندختران هاشمی رفسنجانی از افشای کدام واقعیت …اولین‌ دستگیری‌ و بازداشت‌ لاهوتی‌ سال‌ ۵۱ بود که‌ حدود دو ماه‌ طول‌ کشیدمادر بهشت شکر خدا که نوکر آل پیمبرم شکر خدا که شیعه ی زهرا و حیدرم شکر خدا که لطف شما شاملم الف سفارش آیت الله بهجت درباره زیارت عاشوراآیت الله بهجت در پاسخ به سوالی ضمن تصریح به جایگاه زیارت عاشورا به حکایتی از حالت کشفی اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعیمقالات کاربردی فارسی این همه هیاهو در شهر و خیابانها و کوچه ها برای چیه؟ خوب حتما خبریه دیگه و چه خبری بهتر پس از خیانت به شوهرم آیا خدا مرا می‌بخشد؟ شهر سوالباسلامشاید راهی برای بخشش از گناهی ک در درگاه خداند انجام داده باشد ولی خیانتی و ظلمی تقدیم ؛ بمبارزان راه سعادت خوشبختی وترقی مردم افغانستان افغانهاوجامعه مدرن



لینک منبع :نا دختری و دختر برای گرفتن کمی آتش نزد شیطان رفتند

Images for نا دختری و دختر برای گرفتن کمی آتش نزد شیطان رفتند نا دختری و دختر برای گرفتن کمی آتش نزد شیطان رفتند - راسخون rasekhoon.net/.../نا-دختری-و-دختر-برای-گرفتن-کمی-آتش-نزد-شیطان-رفتند/‎Cached14 سپتامبر 2016 ... مادری دو دختر داشت که یکی دختر واقعی و دیگری نادختری او بود. یک روز نامادری به نادختری دستور داد که نزد شیطان برود و برای او کمی آتش بیاورد تا ... نا دختری و دختر برای گرفتن کمی آتش نزد شیطان رفتند - جوان ایرانی ... khabarfarsi.com/u/25161792 نا دختری و دختر برای گرفتن کمی آتش نزد شیطان رفتند. سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: یان نی یدره مترجم: روحی ارباب داستانی از لتونی ... ماجرا وعکسهای خودکشی دختر شیرازی بعد از پخش شدن فیلم غیر اخلاقی ... www.toptoop.ir/.../1277749-ماجرا-وعکسهای-خودکشی-دختر-شیرازی-بعد-از-پخش-شدن-فیلم-خصوص-اش.html‎Cachedماجرای خودسوزی دختر دانشجو شیرازی بعد از پخش فیلم غیر اخلاقی اش ... فیلم خصوصی اش,آتش کشیدن دختر دانجشو,خودکشی دختر شیرازی در پارکینگ ... فیلم خصوصی,دختر ۱۷ ساله بوشهری,عکس دختری که خودسوزی کرد,عکس دختری که ... این دختر کاملا سالم هست یعنی موهاش ضد اتیش هست جای کمی بحث و فکر کردن ..... رفت به جهنم. مفیدستان - صفحه 5460 از 5995 - مطالب مفید روزانه mofidestan.ir/page/5460/‎Cachedنا دختری و دختر برای گرفتن کمی آتش نزد شیطان رفتند · ۲ آبان, ۱۳۹۵ ... داستانی از لتونی مادری دو دختر داشت که یکی دختر واقعی و دیگری نادختری او بود. یک روز ... حکایت‌های عبید زاکانی - ویکی‌نبشته https://fa.wikisource.org/wiki/حکایت‌های_عبید_زاکانی‎Cached Similar26 مه 2014 ... مگر کمی شیرین بود. ... زنی نزد قاضی رفت و گفت: این شوی من حق مرا ضایع می‌سازد و حال آنکه من ... را بگاند زن گفت به جان و دل فرمانبردارم او را دختری بود به گریه اندر شد و ... و نه چنا نکه شیطان خواهد و نه آنگونه که خود خواهم گفتند چگونه گفت زیرا ... شود گفت نی گفت پس بگذار او در آتش باشد و من در خانه خود به آرامش ... نامه ی دختری زشت که دوست داشت زیبا می بود! www.khabaronline.ir/(X(1)S(1g1apodypqqwdqdukue4cit1))/.../alamifariman‎Similar7 آوریل 2011 ... این رنچ نامه را جالب یافتم چون دختری مانند میلیون ها دختر به واکاوی درون بی ... با یکی مثل خودم رفت امد کنم چون هیچکدام به هم توهین نمیکنیم گاهی به زشتی های خود ..... رو میده چرا اینقدر نا شکری خدا به همه زیبایی در حد خودشون داده چرا اینقدر ناشکری ...... سیرت زشت صورت های زشت رو زیبا میبینه و ای کاش چشمامن رو کمی ... گناهی که شیطان هم ازآن بیزار است - خبرآنلاین www.khabaronline.ir/detail/333751/weblog/moazzen‎Cached Similar22 ژانویه 2014 ... اگر کمی در مسائل جامعه اندیشه کنیم و علل آن را بررسی نماییم، در‌می‌یابیم ... آبروی شخص مؤمن را به خطر می‌اندازد، سیاهی و آتش درون شخص را بیرون می‌ریزد و ... و اگر کسی آبروی مؤمن را بریزد، دیگر جایگاه خویش را نزد خداوند از دست خواهد داد. .... به درب خانه ما رفت و به همسرم به دروغ گفت که بنده مخفیانه زن دوم اختیار کردم . جملات قصار و سخنان آموزنده از بزرگان proirsoft.ir/dr/635559789863636487.htm‎Cached SimilarNever play with the feelings of others because you may win the game. .... برای رها کردن امنیت آنچه با آن آشنا هستیم و در آغوش گرفتن چیزهای تازه جرئت زیادی لازم است. ... و هنگامی تشنه آتش شدم، .... سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترین داشته هاست . ... تا هست به ذلت بکشندش به جفا، تا رفت به عزت ببرندش سر دست حسین بن علی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد https://fa.wikipedia.org/wiki/حسین_بن_علی‎Cached Similarاما حسین با یزید بیعت نکرد و به همراه خانواده‌اش به مکه رفت و چهار ماه در آنجا ماند. ... جنگ شروع شد در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمه‌های حسین را آتش زدند. ... کنیه حسین در تمام منابع ابوعبدالله آمده اما در نزد خواص لقب ابوعلی را نیز داشته است. .... درآورد و وقتی که یزید پسر معاویه خواهان ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بود، مانع از این وصلت ...