مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

با خودت آشتی کن، بانو

جام جم سرا: بعضی از آدم ها زیبا هستند و بعضی دیگر برای زیبا بودن تلاش می کنند، اما عده ای نیز آن قدر خود را درگیر مشکلات روزانه شان کرده اند که مدت هاست با مفهوم «زیبایی» نامانوسند. حتی بعضی ها معتقدند من یک مادرم؛ مادر که شدی باید با آینه اتاقت بیگانه شوی و همه فکر و حواست فرزندانت باشد چون دیگر «زن زندگی» هستی! از سوی دیگر برخی پدرها هم گاهی به دلیل شدت خستگی و داشتن ساعت های کار طولانی، به خودشان لقب «تراکتور» می دهند، این ها «مرد زندگی» هستند اما یک مسئله را فراموش کرده اند. سوال این است که آیا نمی شود مادر باشی، پدر باشی اما خودت را دوست بداری و با خود اندکی مهربان تر بمانی؟ چه کسی می گوید مادر شدن، شاغل شدن، زن زندگی شدن و ... با آراستگی و توجه به خود منافات دارد؟ استاد تغییر باش. هر قدر که می توانی متفاوت حرکت کن، زیرا جنس زندگی از یکنواختی است. ایمان داشته باش وقتی را که برای دوست داشتن خودت و توجه به خواسته های همسرت صرف می کنی هدر نمی رود؛ پس«زیبایی»، «آراستگی» و «جذابیت» را به او هدیه کن و مگذار در بودنت شک کند...

درکنار لذتی که همسران باید از اخلاق و منش یکدیگر ببرند، لذت بردن از ظاهر و قیافه یکدیگر نیز امری مهم است زیرا تامین این نیاز مستقیما بر ایجاد روابط صمیمانه تر و روابط زناشویی مطلوب تر اثرگذار است. با این وجود متاسفانه بسیاری از خانم ها نسبت به سر و وضع ظاهری خود در محیط منزل بی توجه هستند و از پیامدهای پر خطر چنین بی تفاوتی هایی نیز غافلند.

جذاب باشیم یا زیبا؟

اما در مبحث «زیبایی» زن و شوهر نکته ای اساسی وجود دارد که شاید تاکنون کمتر به آن پرداخته شده باشد. تا زمانی که ما به اشتباه تصور کنیم زیبایی انسان فقط و فقط در چهره و ظاهر او خلاصه می شود، آن گاه با این سردرگمی بزرگ روبه رو می شویم که چرا در موارد زیادی زن یا مردی زیبا را در کنار همسری معمولی یا نه چندان زیبا می بینیم اما زندگی شان سرشار از پویایی و نشاط است، هرگز فرد زیباتری به چشمشان نمی آید و رضایتمندی از زندگی در وجود هر دوشان موج می زند اما آن طرف ماجرا زوج هایی را می بینیم که همسری بسیار زیبا دارند اما زندگی شان از شدت یکنواختی به نوعی مرگ تدریجی و طلاق عاطفی رسیده است؟ آری... بین «زیبایی» و «جذابیت» تفاوتی محسوس وجود دارد. آنچه یک زن یا مرد را در چشم همسرش زیبا و دوست داشتنی جلوه می دهد جذابیت است که ما از آن به «زیبایی باطنی» یاد می کنیم و آنچه در صورت و قیافه فرد هویدا می شود «زیبایی ظاهری» نام دارد. عده ای از افراد با ناامیدی و به اشتباه معتقدند چون زیبایی ظاهری نداریم پس هرگز جذابیتی نخواهیم داشت! در ادامه مطلب خواهید دید که این باور غلط که سالیان سال است در ذهن افراد جامعه خصوصا زنان جا خوش کرده است نادرست است و آنچه می تواند حتی زیبایی ظاهری شما را به راحتی زیر سوال ببرد، بحث «جذابیت» است. در این شماره به دلیل اهمیت موضوع آراستگی، زیبایی و جذابیت همسران در منزل و آگاهی نداشتن بسیاری از خانم ها به اهمیت این مبحث، به نقش و سهم مهم بانوان در رسیدگی به خود، برای جلب رضایت همسرشان و ایجاد فضایی آکنده از شور و «جذابیت» در منزل و متعاقب آن پیشگیری از گرایش همسر به روابطی خارج از چارچوب روابط زناشویی اشاره خواهیم کرد و در شماره بعد به آقایانی که از بی توجهی همسرشان به مسئله آراستگی خود رنج می برند، راهکارهایی ارائه می کنیم.

جذابیت شما این گونه به چشم همسرتان می آید:

1- خودتان را دوست بدارید و «اعتماد به نفس» داشته باشید: جالب است بدانید بسیاری از خانم ها قبل از این که ظاهر نازیبایی داشته باشند اعتماد به نفس مناسبی برای «دوست داشتن خود» ندارند و این ضعف در اعتماد به نفس مستقیما روی نگرش همسرشان نسبت به جذابیت آن ها تاثیر می گذارد. این دسته از خانم ها به طور معمول از توجه به زیبایی خود گریزانند. فراموش نکنید «احترام به خود» و توجه به زیبایی، آراستگی، تناسب اندام و سلامتی جسم و روح لازمه زندگی هر فردی است. برخلاف باور اشتباه تعدادی از خانم ها، مردها لزوما با صورت و ظاهر همسرشان درگیر نیستند بلکه همین قدر که می بینند همسرشان به «خودش» احترام می گذارد، در نظر او زیبا جلوه می کند. در واقع در این صورت به طور غیر مستقیم نیز نشان می دهید که به خاطر همسرتان تلاش می کنید تا ایده آل او شوید.

2- بعد از به دست آوردن او هم نباید دست از تلاش برای جذابیت و زیبایی بردارید: بسیاری از افراد بعد از آن که ازدواج می کنند، به ظاهر خود اهمیت نمی دهند و با این باور غلط که چه زیبا و آراسته باشم و چه نه، دیگر او مرا به همسری برگزیده است، به خواسته های همسرشان مبنی بر آراستگی و اهمیت و رعایت بهداشت بی اعتنایی می کنند! به خاطر داشته باشید دوست داشتن امری مستمر و جاری است و نیازمند رسیدگی همیشگی . چطور امکان دارد نسبت به کسی که عاشقانه دوستش دارید بی تفاوت باشید. یک مرد زمانی که متوجه بی توجهی شما نسبت به ظاهرتان می شود با قطعیت به این نتیجه می رسد که یا خودتان را دوست ندارید یا او را دوست نمی دارید.

3- با ارتقای این ویژگی ها جذاب تر باشید: بیشتر مردها دارای روحیه هیجان خواهی و ماجراجویی هستند. پاسخگویی به چنین خواسته هایی همانطور که عنوان شد صرفا با زیبایی ظاهری محقق نمی شود بلکه در این زمینه قدرت «جذابیت» زن که عبارت است از: هوش و ذکاوت، خلاقیت مناسب برای تغییر گاه به گاه سبک زندگی و ایجاد تنوع، دوست داشتن و احترام به خود، اعتماد به نفس، خوش خلقی، خوش بینی و محبت کردن به همسر، قدرت همفکری و تصمیم گیری، شوخ طبعی و پر نشاط بودن در منزل، برقراری روابط زناشویی مطلوب، توجه به آراستگی حتی اگر واجد زیبایی نباشد ، با سلیقه بودن و ... حرف اول را می زند.


نکته

همان طور که اشاره کردیم مسئله آراستگی و توجه به جذابیت صرفاً به خانم ها مربوط نمی شود و آقایان نیز هرچند با فشار کاری زیاد روبه رو باشند برای حفظ زندگی مشترک و کیفیت بخشیدن به روابط زناشویی خود باید بهداشت فردی و توجه به آراستگی را جدی بگیرند(ملیحه شهرستانی- کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)


ادامه مطلب ...

خورشید بانو

[ad_1]
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکی نبود. پسری بود و این بابا شبی دختر خوشگلی را تو خواب دید و یک دل نه، صد دل عاشق دختره شد. از خواب که بیدار شد، دست از خانه و زندگی‌اش کشید و پشت به شهر و رو به بیابان ...
[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

یخی که عاشق خورشید شد اتل متل توتولهگل آفتاب‌گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید استبرف روی خط استوا بی پشت، بی پناه آفریده شده ایم؟ قبول کاشکی بی نیاز به پشت بی نیاز به پناه آفریده می فروشگاه اینترنتی عسل بانو فروش سریالهای …فروش اینترنتی سریالهای تلویزیون صفحه خرید از سایت به صورت آنلاین و قابل پرداخت مادربانومادربانو پایگاه تخصصی مادران تکنیک هایی برای متوقف کردن گریه کودک ۲۵ فروردین ۱۳۹۵افسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ ییافسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ یی به همهٔ انسان‌ها فایده برسانیدافق ایران رسانه ای برای مردم ایرانسپید و سیاه – دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ باران که در لطافت طبعش خلاف نیست، این‌بار در باغ دانستنی های مهم درباره ویتامین آی‌بانو پایگاه …سلامتجسمدانستنیهایمهمآیا فوق العاده نیست اگر یک ویتامین بتواند استخوان های قوی تری بسازد و در برابر دیابت کدبانوی ایرانی آشپزی خانه داری سفره آرایی …کدبانوی ایرانی شامل بخش های آشپزی، سفره آرایی و تزیین غذا، کودک، خانه داری، آرایش و گنجور حافظ غزلیات غزل شمارهٔ ۴۶شکوه نوشته میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز آن کس که در این شهر چومانیست کدام است ؟ خراسان زمین یخی که عاشق خورشید شد اتل متل توتوله گل آفتاب‌گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است برف روی خط استوا بی پشت، بی پناه آفریده شده ایم؟ قبول کاشکی بی نیاز به پشت بی نیاز به پناه آفریده می شدیم هم فروشگاه اینترنتی عسل بانو فروش سریالهای تلویزیون صفحه فروش اینترنتی سریالهای تلویزیون صفحه خرید از سایت به صورت آنلاین و قابل پرداخت توسط مادربانو مادربانو پایگاه تخصصی مادران تکنیک هایی برای متوقف کردن گریه کودک ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ افسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ یی افسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ یی به همهٔ انسان‌ها فایده برسانید افسانه افق ایران رسانه ای برای مردم ایران نزدیک به ۵۰ هزار اثر تاریخی و خطی در دوران احمدی‌نژاد مفقود شد بظ محکومیت دخالت ایران دانستنی های مهم درباره ویتامین آی‌بانو پایگاه بانوی ایرانی سلامتجسمدانستنیهایمهم آیا فوق العاده نیست اگر یک ویتامین بتواند استخوان های قوی تری بسازد و در برابر دیابت خانه دوست داشتنی من جهیزیه خانه دوست داشتنی من جهیزیه سلام دو عکس دیدم که به نظرم برای قرار دادن حلقه یا انگشتر


ادامه مطلب ...

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

[ad_1]
مفیدستان:

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

دکوراسیون های سبک کلاسیک معمولا گران هستند و افراد خاصی می توانند برای چیدمان منزل خود به این سبک اقدام نمایند. دستان هنرمندش همه وسایل را لمس کرده بود و حتی ذره ای کوچک از هنر خود را بر روی آنها باقی گذاشته بود. دکوراسیون خانه هنری نارمک را دنبال کنید که در آن بانو نصرالله زاده با هنر بی دریغ خود زیبایی را به گوشه گوشه آن وارد کرده است.

 

خانه نارمک در یک نگاه

تعداد افراد ساکن: یک نفر
شغل صاحب خانه: کارمند بازنشسته
موقعیت شهر: تهران/ محله: نارمک
متراژ فضا: ۱۵۰ متر
سال ساخت: ۱۳۷۰
طبقه: دوم
ملک شخصی
تعداد اتاق خواب: ۳ خوابه
تعداد سرویس بهداشتی: یک حمام و یک دستشویی مهمان
سبک دکوراسیون: کلاسیک/ مدرن
رنگ های غالب: رنگ های روشن مثل کرم و سفید
ویژگی برجسته طراحی: کارهای هنری صاحب خانه
طراح: خانم نصرالله زاده
بازسازی کف
مدت زمان طراحی داخلی: در طول زمان

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

سبک کلاسیک در بازنشستگی

بخاطر سن! اکثر افراد بالای ۵۰ سال دوست دارند به سبک کلاسیک زندگی کنند. من اگر جوانتر بودم شاید این سبک را ترجیح نمی دادم و حالا به دلیل نوع معاشرت و تجربه هایی که کسب کرده ام دکوراسیون به سبک کلاسیک را انتخاب کرده ام. این سبک را دوست دارم و به نظرم قشنگی خود را زمانی نشان می دهد که به خوبی طراحی و دکوراسیون شده باشد.
نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

استفاده از رنگ های تند در دکوراسیون منزل نیازمند فضاهای بزرگتر است و در فضای کوچک با رنگ های ملایم و یا پرده روشن فضا را می توان آرامتر کرد. اگر کمی زمینه هنری داشته باشید می توانید سبک مدرن و سبک کلاسیک را با هم هماهنگ کنید.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

تمام کارها و هر چیزی که بر روی دیوار می بینید، کارهای هنری، نقاشی پارچه، سفال، فلز و … را خودم انجام می دهم. می توانم بگویم به جز میز و صندلی ۹۰% کارها را خودم انجام می دهم. من عاشق هنر هستم و گاهی در نیمه شب هم که ایده ای به ذهنم برسد، آن را پیاده می کنم. همیشه بطور شخصی و سلیقه ای کار کرده ام و هرگز هنر خود را نفروخته ام چون دلم نمی آید!

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

از کلاس اول دبستان شاگرد اول نقاشی و هنر بودم و ذاتا عاشق هنر هستم و پدر و مادری هنرمند دارم. همیشه دوست داشتم از هر چیزی که در دسترسم هست، یک وسیله ای بسازم. بیکار نمی نشینم و احساس خوبی از این روند دارم. از ۵، ۶ سال پیش نقاشی ویترای را شروع کردم و به مرور زمان کارهای هنری خانه ام بیشتر شد. یک شعر روی دیوار نوشته ام که فقط رنگ طلایی است و نه چیزی بیشتر.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

دیوار یادگاری در دکوراسیون نشیمن وجود دارد. حدود ۶ سال پیش به دنبال کاغذ دیواری با طرح روزنامه بودم و آن زمان نتوانستم این طرح را پیدا کنم. با خودم فکر کردم این دیوار را به دیواری تبدیل می کنم که افراد مهمان به منزلم روی آن یادگاری بنویسند.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

فضای مورد علاقه: دیواری از بشقاب ها

من قسمت پذیرایی و دیواری که بشقاب های مختلف روی دیوار نصب شده است را دوست دارم.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

مبلمان کلاسیک را از فروشگاهی در تهران خریدم.مبلمان و بوفه از فروشگاه مبلمان صادقی خریداری شده که از جنس چوب بلوط است. مبلمان ۶ سال پیش۸.۵ میلیون تومان هزینه داشت. چون مدنظر داشتم مبلمان مادام العمر باشد و نیاز به تغییر مکرر نداشته باشد، هزینه نسبتا زیادی بابت آن پرداخت کردم. فرش را از خانه پدری ام آوردم.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

من اعتقاد دارم با داشتن پول و سلیقه می توان دکوراسیون خوبی انجام داد و در مورد خودم می توانم بگویم چه مبلمان ۲ میلیونی بخرم چه ۲۰۰ میلیون طراحی خانه را به راحتی انجام می دهم. من معتقدم هر فردی با کارهای خودش زندگی را ساده می کند.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

کارهای خدماتی: نصب ایده های خودم

من تنها کفپوش خانه را تغییر دادم. خودم آن را تهیه کردم و فقط کسی برای نصب آنها به خانه آمد. دیوار آجری دکوراسیون نشیمن با ایده خودم طراحی کردم و آجر قفقازی در آن نصب شده است.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

توصیه بانوی هنرمند: آرامش در هنر و سادگی است.

در طراحی دکوراسیون منزل از نظر من ساده بودن مهم است. رنگ دیوار روشن را می توان با هر رنگ یا سبکی ترکیب و هماهنگ کرد. استفاده از رنگ های متنوع در دکوراسیون، نیازمند فضای بزرگ است تا بتوان با رنگ ها بازی کرد. پیشنهاد من این است که سادگی در زندگی وجود داشته باشد و در دکوراسیون خانه از رنگ ملایم استفاده کنید تا ترکیب رنگی ساده تر انجام شود. اگر دیوار خانه من رنگ دیگری داشت شاید بشقاب ها به این شکل نمایش داده نمی شدند.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

توصیه دیگری که من دارم این است که هیچگاه بیکار ننشینید! با بیکاری افراد زود فرسوده می شوند. به نظر من هر کسی می تواند کار هنری انجام دهد فقط کافی است دقت بیشتر داشته باشد. با هنر می توانی به زندگی نگاه بهاری داشته باشی. من زمانی که روی بشقاب جدیدی کار کرده ام و آن را به دیوار نصب کرده ام، یک هفته نگاهش می کنم. “هنر آدم رو زندگی نگه میداره و به آدم آرامش میده.”

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

نقش گیاهان در خانه شما چگونه است؟

حضور گیاهان آپارتمانی در فضا زیبایی به همراه دارد. من تعدادی گلدان در خانه دارم و سالهاست از آنها نگهداری می کنم. یکی از این گیاهان درختچه بنجامین است. سلامت گیاهان در درجه اول به نور خوبی که من در خانه دارم وابسته است. آبیاری مرتب و منظم انجام می دهم و گاهی هم تغذیه انجام می دهم.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

دکوراسیون آشپزخانه سفید و پر نور

دکوراسیون آشپزخانه نارمک با کابینت سفید فضایی روشن و دلباز بوجود آورده است. میز و صندلی ناهار خوری ساده و سفید رنگ با رومیزی تک رنگ طوسی-کرم ادامه دهنده روشنی انتخاب رنگ است.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

در پشت دیوار آجری گیاه پوتوس و آگلونما روحی تازه به فضا بخشیده است. در ورودی آشپزخانه دیوار یادگاری که داستان آن را از صاحب خانه شنیدید، به چشم می خورد.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

دکوراسیون نشیمن: مدرن و راحت

دیوار آجری مرز بین نشیمن و آشپزخانه بوده که انتخابی هوشمندانه و مناسب برای این نوع از تفکیک فضاست. در دکوراسیون نشیمن به سبک مدرن، مبلمان راحتی مدرن به رنگ کرم فضایی دنج و گرم برای تماشای تلویزیون و گپ و گفت های دوستانه و خانوادگی خلف کرده است. کوسن هایی با طرح های سنتی و هندی چهره ای متفاوت به فضا بخشیده است. میز جلومبلی چوبی و مربعی هم در کنار مبلمان مدرن این بزم را کامل می کند! از لوازم دکوری نشیمن هم غافل نشوید.

نگاهی به دکوراسیون خانه کلاسیک بانو نصرالله زاده

دکوراسیون اتاق کار هنری

اتاق کار یا شاید بتوان اتاق هنر خانه بانو نصرالله زاده جایی است که همه کارهای هنری از آنجا متولد می شوند. جایی که هنر و عشق موج می زند و خلاقیت و استعداد در هر گوشه آن به چشم می خورد. تابلو و هنرهای دستی گوناگون را در این فضا می توانید به وضوح ببینید.

 

دکوراسیون پذیراییبه سبک کلاسیک خالص

پشت دیوار یادگاری فضای پذیرایی وجود دارد. سبک کلاسیک در دکوراسیون پذیرایی در قالب مبلمان کلاسیک، کنسول، بوفه با تزیینات ویژه و همچنین لوازم دکوری آنتیک و خاص ظاهر شده است. همچنین رنگ غالب فضا با تنالیته قهوه ای و کرم، نشانی از وقار سبک کلاسیک است. حضور گیاهان خانگی در فضای نشیمن شادابی و روح تازه ای به آن بخشیده است.

 

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نوشته های خواندنی روح‌اله شنبه ‏ ‏ اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف فهرست کامل کتاب ها فهرستکاملکتابهامرتب شده بر اساس موضوع موضوع عنوان نویسنده مترجم ناشر قیمت ریال مشخصات ظاهری مرجع دانلود کتاب همچنین جهت اطلاع از آخرین کتاب های اضافه شده به سایت از طریق پیامک می توانید نام و دوره متوسطه فنی و حرفه‌ای و کاردانش سایت …فهرست تازه‌ترین کتاب‌های مناسب دوره متوسطه فنی و حرفه‌ای کتاب‌های معرفی شده اخبار،اخبار ورزشیخبرهای ورزشی،نتایج مسابقات …اخبار پرسپولیس،اخبار استقلال،اخباراخبار ورزشی،المپیک،آخرین اخبار ورزشی،جدیدترین نوشته های خواندنی روح‌اله شنبه ‏ ‏ اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف به فهرست کامل کتاب ها فهرستکاملکتابها مرتب شده بر اساس موضوع موضوع عنوان نویسنده مترجم ناشر قیمت ریال مشخصات ظاهری تاریخ دوره متوسطه فنی و حرفه‌ای و کاردانش سایت سامان‌دهی منابع فهرست تازه‌ترین کتاب‌های مناسب دوره متوسطه فنی و حرفه‌ای کتاب‌های معرفی شده در این مرجع دانلود کتاب همچنین جهت اطلاع از آخرین کتاب های اضافه شده به سایت از طریق پیامک می توانید نام و شماره اخبار،اخبار ورزشیخبرهای ورزشی،نتایج مسابقات ورزشی،لیگ برتر اخبار پرسپولیس،اخبار استقلال،اخباراخبار ورزشی،المپیک،آخرین اخبار ورزشی،جدیدترین اخبار


ادامه مطلب ...

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

[ad_1]

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان 

دکوراسیون خانواده ایرانی که در کشور آلمان ساکن هستند و در منزل خود از وسایل بسیار زیبایی برای چیدمان استفاده کرده اند که واقعا درخور تحسین است. دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی و خانواده در آلمان برای ما جذابیت زیادی داشت، چرا که می بینید روح ایرانی و علاقه به وسایل ایرانی محدود به مرز نیست و در هر کجای دنیا که باشید می توانید هویت ایرانی خود را حفظ کنید.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

تور خانه نادیا در یک نگاه

 

تعداد افراد ساکن: ۴ نفر

 

شغل خانم خانه: مترجم و فارغ‌التحصیل رشته نقاشی / همسر : فارغ‌التحصیل الکترونیک و کارمند

 

موقعیت کشور آلمان/ شهر ایزلون در غرب آلمان

 

متراژ فضا: ۱۲۰ متر، بدون زیر زمین که کاملا مسکونی است

 

سال ساخت: ۱۹۴۲ ساخته شده، در ۱۹۴۵ دوره آخر جنگ جهانی دوم بمباران شد و سال ۱۹۴۸ دوباره ساخته شد

 

ملک شخصی

 

تعداد اتاق خواب: سه خوابه بدون زیر زمین

 

تعداد سرویس: یک حمام و دو تا دستشویی/ در زیر زمین یک دستشویی و حمام قرار دارد.

 

سبک دکوراسیون: کلاسیک و کمی هم مدرن

 

رنگ های غالب: رنگ های گرم

 

ویژگی برجسته طراحی: استفاده از وسایل ایرانی

 

طراح: نادیا کریمی با کمک دیگر اعضای خانواده

 

مدت زمان طراحی داخلی و بازسازی: به مرور و از زمان خرید خانه که در حدود ۱۸ سال است، وسایل را تهیه کرده ایم.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

علت انتخاب این نوع سبک و وسایل ایرانی در دکوراسیون منزل شما با وجود اینکه در ایران زندگی نمی کنید، چه بوده است؟

 

ما با استفاده از وسایل بسیار ساده می توانیم خانه دلنشین و زیبا داشته باشیم، خانه ای گرم و سرشار از انرژی مثبت. برای همین از رنگ های گرم و اجناس قدیمی استفاده کردیم. همه وسایل در خانه قدیمی ما داستانی دارند و به همین دلیل حضور آنها بی ربط نیست.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

به نظر من استفاده از وسایل ایرانی در دکوراسیون خانه، برای من در کشور غریب، یاد آور خاطرات است و فضای گرمی به خانه می دهد. از آنجا که خانه قدیمی است ما سعی کردیم بعضی قسمت‌ها را دست نزنیم برای مثال کفپوش طبقه همکف که از جنس چوب است، به همان صورت باقی مانده است.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

شومینه: فضای مورد علاقه نادیا کریمی

فضای مورد علاقه من قسمت جلوی شومینه است که در زمستان ها بسیار گرم و دلچسب می شود. در تابستان ها محیط باغ خانه را خیلی دوست دارم و تمام وقت آزادم در آنجا سپری می کنم.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

هرکدام از وسایل خانه تان را از کجا تهیه کرده اید؟

 

من وسایل خانه را از اکیا، مغازه های دست دوم فروشی و از سفرهایی که انجام داده ام، تهیه کرده ام و البته بعضی ها را هم هدیه گرفتم.

 

کارهای خدماتی و تاسیساتی را به چه اهالی فنی سپردید؟

 

کاری فنی ساختمان را همسرم بهنام کریمی انجام داده اند.

 

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلماندر این فرآیند چه تجربیاتی داشتید که دوست دارید به دیگران نیز منتقل کنید؟

 

من یاد گرفتم که با وسایل ساده می توان خانه زیبا داشته باشیم. البته یک پیشنهاد به جوان هایی که تازه ازدواج کرده‌اند، دارم. سعی کنید در تهیه وسایل خانه با هم همکاری کنید و از هر وسیله یک خاطره خوب بسازید. مطمئن باشید هم آن وسیله برای شما با ارزش و خاطره ساز می شود و هم روابط تان زیباتر می شود. این توصیه ای است که خودم آن را بکار برده ام.

 

نقش گیاهان در خانه چگونه است؟

 

علاقه زیادی به گل و گیاه دارم چون دکوراسیون خانه را زیباتر می کند. در گوشه و کنار فضای داخلی خانه از گیاهان خانگی استفاده کرده‌ام. البته چون این امکان را دارم بیشتر گیاهان را در فضای باغ خانه به کار برده ام.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

دکوراسیون نشیمن در خانه ای در آلمان

 

دکوراسیون نشیمن خانه آلمان دارای سبکی تلفیقی از مدرنینه و سنتی است. مبلمان راحتی ال شکل و به رنگ طوسی توانسته است در ترکیب با فرش ایرانی و لوازم دکوری سنتی فضایی خاص را پدید آورد. تابلوهای کوچک روی دیوار در کنار بشقاب سنتی ایرانی نشانی از اصالت ملی را بیان می کند.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

میز جلو مبلی چوبی که هماهنگ با کفپوش از جنس چوب فضای خانه است، گرمی و صمیمیت را افزایش می دهد که به خودی خود در دکوراسیون نشیمن جاری است.  به گزارش پارس ناز رنگ سبز روشن در کوسن های روی کاناپه، رنگ خنثی آن را می شکند و ترکیب رنگی خوبی بوجود می آورد.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

گیاه بنت قنسول یا گل کریسمس از گیاهان آپارتمانی مخصوص این زمان از سال و اوایل فصل زمستان است. این گیاه که در زمان کریسمس در بسیاری از خانه ها نگهداری می شود، به نام گل کریسمس نامیده می شود. در دکوراسیون خانه خانم نادیا نیز در روزهای کریسمسی گیاه بنت قنسول دیده می شود.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

تزیینات چوبی کریسمس هم در خانه وجود دارد.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلماندکوراسیون غذاخوری چوبی خانه نادیا

آنچه در لحظه اول در دکوراسیون غذاخوری خانه نادیا به چشم می خورد، حضور متریال چوب است. کفپوش چوبی خانه در ترکیب با وسایل سنتی و ایرانی مانند فرش سنتی، کوزه و ظروف سفالی ردی از هویت ایرانی را در دکوراسیون خانه به جای گذاشته است.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

میز و صندلی ناهارخوری نیز از جنس چوب ساخته شده است و با ساختار ساده و منظم خود فضایی صمیمی و دلنشین خلق می کند. عناصری با فرم و اشکال ساده مانند لوستر و پرده از دیگر اجزای این فضا است. دیوارپوش با نمای سنگ را نیز نمی توان از نظر گذراند.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

همانطور که خانم نادیا از وسایل قدیمی در دکوراسیون خانه خود برای ما سخن گفت، جالب است بدانید برخی از آنها به شکلی متفاوت در این فضا وجود دارند. به قاب عکس خالی خاتم کاری شده روی دیوار دقت کنید. ترکیب قاب خاتم کاری با پارچه ترمه نشانی از اصالت ایرانی است.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلماندکوراسیون راهروی ایرانی

نیمکت و کوسن هایی از جنس جاجیم و گلیم در دکوراسیون راهرو در کنار تزیینات ایرانی و سنتی که بر روی دیوار نصب شده است این خانه را انحصاری کرده است. در این فضای گذر زمانی که از بیرون خانه آمده اید، می توانید کمی مکث و استراحت کنید.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمانفضای مطالعه دنج و آرام

یکی دیگر از جذابیت های خانه آلمان فضایی دنج برای مطالعه و خواندن کتاب است. سقفی شیبدار فضایی کم ارتفاع ایجاد می کند که به امنیت و آرامش آن می افزاید.

دکوراسیون خانه بانو نادیا کریمی در کشور آلمان

کتابخانه سفید با قفسه و طبقه های متعدد کتاب های مختلفی را در خود جای داده است که در گوشه ای از فضا به شما امکان مطالعه و غرق شدن در دنیای داستان را می هد. دیوارپوش چوبی و جاجیم کوچک از دیگر اجزای این فضا است که رد ایرانی را به همراه دارد.

 

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جواب سوالات برنامه آفتابه اندروید جدید گهرجوابسوالاتبرنامهآفتابهبرنامه آفتابه یک برنامه جذاب که بین همه هنوز طرفدار دارد در این مطلب جواب بازی آفتابه جواب سوالات برنامه آفتابه اندروید · جدید گهر جوابسوالاتبرنامهآفتابه برنامه آفتابه یک برنامه جذاب که بین همه هنوز طرفدار دارد در این مطلب جواب بازی آفتابه رو


ادامه مطلب ...

خورشید بانو

[ad_1]
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکی نبود. پسری بود و این بابا شبی دختر خوشگلی را تو خواب دید و یک دل نه، صد دل عاشق دختره شد. از خواب که بیدار شد، دست از خانه و زندگی‌اش کشید و پشت به شهر و رو به بیابان ...
[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

یخی که عاشق خورشید شد اتل متل توتولهگل آفتاب‌گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید استبرف روی خط استوا بی پشت، بی پناه آفریده شده ایم؟ قبول کاشکی بی نیاز به پشت بی نیاز به پناه آفریده می فروشگاه اینترنتی عسل بانو فروش سریالهای …فروش اینترنتی سریالهای تلویزیون صفحه خرید از سایت به صورت آنلاین و قابل پرداخت مادربانومادربانو پایگاه تخصصی مادران تکنیک هایی برای متوقف کردن گریه کودک ۲۵ فروردین ۱۳۹۵افسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ ییافسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ یی به همهٔ انسان‌ها فایده برسانیدافق ایران رسانه ای برای مردم ایرانسپید و سیاه – دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ باران که در لطافت طبعش خلاف نیست، این‌بار در باغ دانستنی های مهم درباره ویتامین آی‌بانو پایگاه …سلامتجسمدانستنیهایمهمآیا فوق العاده نیست اگر یک ویتامین بتواند استخوان های قوی تری بسازد و در برابر دیابت کدبانوی ایرانی آشپزی خانه داری سفره آرایی …کدبانوی ایرانی شامل بخش های آشپزی، سفره آرایی و تزیین غذا، کودک، خانه داری، آرایش و گنجور حافظ غزلیات غزل شمارهٔ ۴۶شکوه نوشته میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز آن کس که در این شهر چومانیست کدام است ؟ خراسان زمین یخی که عاشق خورشید شد اتل متل توتوله گل آفتاب‌گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است برف روی خط استوا بی پشت، بی پناه آفریده شده ایم؟ قبول کاشکی بی نیاز به پشت بی نیاز به پناه آفریده می شدیم هم فروشگاه اینترنتی عسل بانو فروش سریالهای تلویزیون صفحه فروش اینترنتی سریالهای تلویزیون صفحه خرید از سایت به صورت آنلاین و قابل پرداخت توسط مادربانو مادربانو پایگاه تخصصی مادران تکنیک هایی برای متوقف کردن گریه کودک ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ افسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ یی افسانه دونگ یی بیوگرافی بازیگران سریال دونگ یی به همهٔ انسان‌ها فایده برسانید افسانه افق ایران رسانه ای برای مردم ایران نزدیک به ۵۰ هزار اثر تاریخی و خطی در دوران احمدی‌نژاد مفقود شد بظ محکومیت دخالت ایران دانستنی های مهم درباره ویتامین آی‌بانو پایگاه بانوی ایرانی سلامتجسمدانستنیهایمهم آیا فوق العاده نیست اگر یک ویتامین بتواند استخوان های قوی تری بسازد و در برابر دیابت خانه دوست داشتنی من جهیزیه خانه دوست داشتنی من جهیزیه سلام دو عکس دیدم که به نظرم برای قرار دادن حلقه یا انگشتر


ادامه مطلب ...

ملک جمشید و چل گیس بانو

[ad_1]
یکی بود، یکی نبود. در زمان‌های قدیم پادشاهی بود که پسری داشت به اسم ملک جمشید. پسر را فرستاد به مکتب و این پسر تا سن هفده یا هجده سالگی درس خواند. روزی پسر رو به پادشاه کرد و گفت: «من هر درسی را که می‌خواستم یاد بگیرم، یاد گرفته‌ام.»
پادشاه خوشحال شد و چند نفری را با او همراه کرد تا بروند به شکار. آنها در شکارگاه می‌گشتند و حیوانات را شکار می‌کردند، تا این که آهویی به نظرشان آمد. جمع شدند گفتند آهو از بالای سر هرکس پرید، باید شکارش کند. از قضای روزگار، آهو دو پا را جفت کرد و خیز برداشت و از بالای سر پسر پادشاه پرید و به تاخت دور شد. پسر پادشاه جوان‌های همراهش را برگرداند و خودش در پهن دشت شروع کرد به تاختن پی آهو. شاهزاده هرچه اسب دواند به آهو نرسید. رفت و رفت تا دم غروب رسید به جایی، دید سیاه چادری زده‌اند و آهو رفت زیر آن چادر. شاه زاده از اسب پیاده شد و رفت زیر چادر تا ببیند چه خبر است. دید که بله پیرزن نکره‌ای زیر چادر نشسته و قلیان می‌کشد. شاه زاده سلام کرد. پیرزن گفت:‌ «بفرما».
شاهزاده گفت: «من دنبال آن آهویی هستم که آمد زیر این چادر. یک روز تمام دنبالش اسب تاخته‌ام.»
پیرزن گفت: «چه عجله‌ای داری؟ حالا بنشین خستگی در کن و چایی بنوش، قلیانی بکش، سر فرصت شکارت را به‌ات می‌دهم.»
پسر حرفی نزد و نشست و خستگی در کرد و داشت قلیان می‌کشید که دید دختری از پشت چادر وارد شد که از خوشگلی مثل پری‌زاد بود. هوش از سر پسر پرید و یک دل، نه صد دل عاشق و شیدای دختر شد. پیرزن گفت: «این هم آهویی که دنبالش می‌گشتی.»
پسر مات و حیرت زده ماند و پی برد که آهو پری‌زادی بوده و حالا به شکل اصلی‌اش درآمده، اما از آنجا که عاشق دختر شده بود، رو کرد به پیرزن و گفت: «من پسر فلان پادشاهم و اسمم ملک جمشید است و این دختر را می‌خواهم.»
پیرزن تا این را شنید، گفت: ‌«برای اینکه به این دختر برسی، باید بروی مال و منال فراوانی بیاوری، اگر آوردی، این دختر مال تو.»
ملک جمشید مدتی در آن سیاه چادر ماند و بعد به قصر برگشت و هر چیزی را که دیده و شنیده بود، به پادشاه گفت. اما پادشاه زیر بار نرفت و گفت: «تو کجا و دختر بیابانگرد چادرنشین کجا؟ نه. چنین چیزی محال است.»
ملک جمشید دلگیر شد و به قصر خود رفت و چند روزی به پهلو افتاد و بیرون نیامد. شاه زاده در رختخواب افتاده بود و فقط به دختر پری‌زاد فکر می‌کرد. در این مدت، هرچه پادشاه آمد، ملکه آمد، وزیر آمد، حکیم باشی به عیادتش آمد، ملک جمشید اعتنایی نکرد و بلند نشد که نشد. پادشاه دیگر عقلش به جایی قد نمی‌داد که با این پسر چه کار کند. با وزیر مشورت کرد و عاقبت رفت زیر بار حرف که بروند به خواستگاری دختر چادرنشین. پادشاه و بزرگان دربار سوار شدند و به طرف سیاه چادر حرکت کردند. وقتی رسیدند، دیدند که ای دل غافل جا ‌تر است و بچه نیست. چادر را برداشته و رفته‌اند.
خبر که آوردند، دود از سر ملک جمشید به هوا رفت و دنیا در نظرش تیره و تار شد. اما تیز و تند از جا پرید و شروع کرد به گشتن، شاید نشانه‌ای از دختر و پیرزن پیدا کند. این طرف و آن طرف رفت. اما یکهو چشمش به نامه‌ای افتاد که میان دو تا سنگ گذاشته بودند. نامه را برداشت و دید که نوشته‌: ‌ای ملک جمشید! این مادر من ریحانه‌ی جادوست. اگر می‌خواهی مرا پیدا کنی، باید تا چین و ماچین بیایی. نامه را که خواند، به جوان‌های همراهش گفت: «شما برگردید، چون خودم تک و تنها می‌خواهم بروم به چین و ماچین.»
آن‌ها هر کاری کردند تا شاهزاده را از سفر چین و ماچین منصرف کنند، زیر بار نرفت که نرفت. عاقبت همه ناراحت و افسرده برگشتند و ملک جمشید هم سوار اسب شد و تاخت و تاخت تا پس از یک شبانه روز رسید به قلعه‌ی کوچکی. نگاهی به اطراف انداخت و دید که وسط قلعه سیاه چادری زده‌اند و جوانی زیر چادر نشسته است. رفت و سلام کرد و گفت: «مهمان نمی‌خواهی؟»
جوان گفت: ‌«بفرما. قدمت روی چشم.»
هر دو نشستند و آن جوان با هر چیزی که داشت، آنطور که باید و شاید، مهمانداری کرد و بعد هر دو خوابیدند. صبح که بیدار شدند، جوان رو کرد به ملک جمشید و گفت: «ای جوان! آیا من شرط مهمانداری را تمام و کمال به جا آوردم یا نه؟»
ملک جمشید گفت: «بیشتر از چیزی که لایق من بود. دستت درد نکند. خدا خیرت بدهد.»
جوان گفت: «خوب، حالا من هم شرطی دارم.»
ملک جمشید گفت: «چه شرطی؟»
جوان گفت: «باید با هم کشتی بگیریم.»
ملک جمشید قبول کرد و بلند شدند و با هم سر شاخ شدند. از صبح تا تنگ غروب زورآزمایی کردند تا عاقبت ملک جمشید غلبه کرد و حریف را رو دست برد و زد به زمین. دید که کلاه از سر جوان افتاد و یک بافه گیس مثل خرمن، از زیر کلاه بیرون ریخت. ملک جمشید دست به دست زد و گفت: «پدرم از گور دربیاد، مرا بگو می‌خواهم بروم به چین و ماچین و زن بیاورم و حالا از صبح تا غروب با دختری کشتی گرفته‌ام و به زحمت او را زمین زده‌ام.»
خلاصه دردسرتان ندهم، ملک جمشید با دختر نشستند به صحبت کردن و دختر گفت: «بختت بیدار بود، والا کشته شده بودی. این را گفت و دست ملک جمشید را گرفت و برد بالای چاهی که درست وسط قلعه بود. ملک جمشید دید که دست کم پانصد جوان را این دختر زمین زده و کشته و جنازه‌ی آنها را به چاه انداخته است. دختر گفت: «ای ملک جمشید! بختت بیدار بود که مرا زمین زدی، ولی بدان که اسم من نسمان عرب است و با خودم عهد کرده بودم که با هیچ مردی عروسی نکنم، الا با آن کسی که پشت مرا به خاک برساند. تو این کار را کردی و از این به بعد، من کنیز توام و تو هم شوهر و سرور من.»
ملک جمشید گفت: «قبول. اما باید بدانی که من نامزدی هم دارم که دختر ریحانه‌ی جادوست و باید بروم دنبالش تا چین و ماچین.»
نسمان عرب گفت: «مانعی ندارد. من هم می‌آیم.»
ملک جمشید شب را در آن قلعه ماند و آفتاب که از کوه زد، بلند شدند و باروبندیلشان را بستند و سوار شدند و رفتند تا رسیدند به قلعه‌ی کوچکی. هر دو که خسته و مانده بودند، تصمیم گرفتند کنار قلعه استراحت کنند. اسب‌ها را هم که خسته بودند، به علفزار بستند و خودشان هم سر به زمین گذاشتند تا چرتی بزنند. هنوز درست دراز نکشیده بودند که نسمان عرب صدای پایی شنید و از جا پرید و دید که چند نفر از قلعه بیرون آمده‌اند و سینی بزرگی رو دست می‌آورند. نزدیک که رسیدند، نسمان عرب دید که سینی پر از غذا و کلوچه است. یکی از آنها گفت: «ای بانو! این قلعه‌ی چل گیس بانو است. او هفت برادر نره‌دیو دارد. چل گیس بانو این غذاها را داد و گفت بخورید و زود بروید تا برادرهایش برنگشته‌اند، والا شما را یک لقمه‌ی خام می‌کنند.»
نسمان عرب این را که شنید، دست زد زیر سینی و غذاها را ریخت و خود سینی را هم جلو چشم نوکرها مثل ورق کاغذ پاره کرد و پرت کرد طرفشان. بعد هم گفت: «این را ببرید پیش چل گیس بانو و بگوئید که نسمان عرب گفت هر وقت برادرهات آمدند، بگو بیایند پیش من تا مثل این سینی له و لورده‌شان کنم.»
هنوز حرفش تمام نشده بود که نره دیوها برگشتند به قلعه و از سر کوه که نظر انداختند، دیدند دو نفر حوالی قلعه ایستاده و با نوکرهاشان حرف می‌زنند. به برادر کوچک‌تر گفتند برو و آن دو نفر و اسب‌هاشان را سر ببر و بکن مزه‌ی شراب و بیار. تا نره دیو کوچک آمد، نسمان عرب دست زد و گریبان او را گرفت و بلندش کرد سر دست و چنان زدش به زمین که نقه‌اش درآمد. بعد در چشم به هم زدنی، دست و پایش را سفت و سخت بست و گذاشتش کنار تا چی پیش می‌آید. مدتی گذشت و دیوها که دیدند برادرشان نیامد، یکی یکی آمدند و نسمان عرب هر هفت نره دیو را یکی پس از دیگری به طناب بست. در تمام مدتی که نسمان عرب دیوها را می‌بست، ملک جمشید خوابیده بود. وقتی بیدار شد، دید که تپه‌ی زردی کنارش سبز شده. چشم باز کرد و درست که نگاه کرد، دید هفت تا نره دیو را با طناب به هم گره زده‌اند. نره دیوها به التماس افتادند و گفتند ‌ای ملک جمشید! ما را از بند آزاد کن، در مقابل شرط می‌کنیم که خواهرمان چل گیس بانو را پیش کش تو کنیم. ملک جمشید و نسمان عرب دست و پای دیوها را باز کردند و دیوها از جلو و ملک جمشید و نسمان عرب از پشت سر وارد قلعه شدند. نره دیوها چهار پنج روزی از آنها پذیرایی کردند. بعد ملک جمشید گفت: «خواهرتان این جا باشد. من می‌خواهم بروم به چین و ماچین و نامزدم را بیاورم. از آنجا که برگشتم، خواهر شما را هم با خودم می‌برم.»
این را گفت و با نره دیوها و چل گیس بانو خداحافظی کرد و با نسمان عرب راه افتاد. رفتند و رفتند تا رسیدند به کنار دریا. یک کشتی دارد لنگر برمی‌دارد که حرکت کند. نسمان عرب دست زد و لنگر کشتی را گرفت و به ناخدا گفت: «ما دو نفر را هم باید سوار کنی.»
ناخدا تا زور بازوی او را دید، آنها را سوار کرد. چند روزی هم روی دریا رفتند تا رسیدند به خشکی. از ناخدا و اهل کشتی خداحافظی کردند و پرسان پرسان رفتند تا رسیدند به چین و ماچین. دم دروازه‌ی شهر پیرزنی را دیدند. نسمان عرب رفت جلو و سلام کرد. گفت: ‌«ای مادر! ما غریبیم و جایی نداریم. تو خانه‌ای می‌شناسی که آن جا سر کنیم؟» پیرزن گفت: «من برای خودتان جا دارم، اما برای اسب‌هاتان نه.»
نسمان عرب دست کرد به خورجین و یک مشت طلا ریخت تو دامن پیرزن و گفت: «جائی هم برای اسب‌های ما فراهم کن.»
پیرزن طلاها را که دید، چشمش باز شد. ملک جمشید گفت: «ای مادر! ما آمده‌ایم سراغ دختر ریحانه‌ی جادو. از دخترش خبر داری؟»
پیرزن گفت: «ای آقا! کجای کاری؟ امروز و فردا دختر ریحانه‌ی جادو را برای پسر پادشاه چین و ماچین عقد می‌کنند. خود من هم پابئی‌اشم.»
ملک جمشید گفت: «ای مادر! اگر کمک کنی که دختر را بدزدیم، از مال دنیا بی‌نیازت می‌کنم.»
این را گفت و باز یک مشت طلا ریخت به دامن گشاد او. پیرزن گفت: «باشد. فردا که او را به حمام می‌برند، شما اگر می‌توانید بدزدیدش. من هم به دختر ریحانه خبر می‌دهم تا حاضریراق باشد و حواسش را جمع کند.»
خلاصه، فردا صبح که خواستند عروس را ببرند به حمام، ملک جمشید و نسمان عرب رفتند و دور و بر حمام کمین کردند و دختر را از چنگ مأمورها درآوردند. نسمان عرب به ملک جمشید گفت: «تو دختر را بردار و برو، جنگ توی شهر را بگذار برای من.»
ملک جمشید دختر را گذاشت ترک اسب و به تاخت از شهر دور شد. نسمان عرب هم تو شهر افتاد و لشکر چین و ماچین را مثل علف صحرا درو کرد و به زمین ریخت. کارش که تمام شد، پرید پشت اسب و خودش را رساند به ملک جمشید. حواسش بود و اسبی هم برای دختر ریحانه‌ی جادو پیدا کرد و هر سه اسبشان را به تاخت درآوردند و یک راست، بی‌اینکه جایی بایستند، آمدند و آمدند تا رسیدند لب دریا. باز سوار کشتی شدند و خودشان را رساندند به قلعه‌ی چل گیس بانو. چند روزی هم آنجا مهمان بودند تا خستگی در کردند و چل گیس بانو را هم برداشتند و آمدند تا رسید به حوالی شهر ملک جمشید. نسمان عرب گفت: «ای ملک جمشید! الآن چهار پنج سال است که از این شهر بیرون آمده‌ای و معلوم نیست که در نبود تو چه اتفاقی تو این شهر افتاده. کی می‌داند که پدرت شاه هنوز است یا نه؟ مملکت الآن دست او باقی مانده یا نه؟ مرده است یا زنده؟ پس شرط احتیاط این است که ما اینجا بمانیم و تو خودت تک و تنها بروی و اگر اوضاع آرام بود، خودت سراغ ما بیایی. اما اگر خودت نیامدی و کس دیگری آمد، ما می‌فهمیم که برای تو اتفاقی افتاده. هرکس غیر از خودت آمد، او را می‌کشیم.»
ملک جمشید که دید حرف معقولی می‌زند، قبول کرد و تک و تنها راه افتاد و وارد شهر شد. به پادشاه خبر دادند که پسرت برگشته است. پادشاه دستور داد که به پیشواز او رفتند و او را با ساز و دهل وارد کاخ کردند. شاه که سر شوق آمده بود، پسرش را بغل کرد و ازش پرسید که در سفر چین و ماچین چی به سرش آمده. ملک جمشید هم هرچه را که به سرش آمده بود، همه را از سیر تا پیاز برای پدرش تعریف کرد. پادشاه از شنیدن سرگذشت پسر و اسم چل گیس بانو، آه از نهادش برآمد، چرا که از اول عاشق چل گیسو بانو بود. اما از ترس برادرهای نره دیوش جرأت نکرده بود قدم جلو بگذارد تا به او برسد. حالا که دید چل گیس بانو با پای خودش به شهرش آمده، هوس زد زیر دلش و عقل از کله‌اش زد بیرون و به دلش افتاد که هر جور شده، دختر را از چنگ ملک جمشید بیرون بیاورد. به همین خاطر وزیرش را صدا زد و گفت: ‌«ای وزیر! بیا و کاری کن که هر طور شده شر این پسر را کم کنیم، بلکه دست من به چل گیس بانو برسد.»
وزیر گفت: «تنها راهش این است که ملک جمشید را سر به نیست کنیم.»
پادشاه گفت: ‌«از چه راهی؟»
وزیر گفت: «کلکی جور می‌کنیم و دستش را می‌بندیم و بعد سر به نیستش می‌کنیم.»
پادشاه و وزیر با هم ساختند و ساعتی بعد وزیر آمد پیش ملک جمشید و گفت: «ای شاهزاده! تو زور و بازو و قلدریت خیلی زیاد است و در سفر چین و ماچین کارهای زیادی کرده‌ای که از کسی ساخته نیست، اما برای اینکه کسی در زور و قدرت تو شک نکند، ما دست‌های تو را می‌بندیم و تو جلو چشم مردم بندها را پاره کن، تا همه زورت را به چشم ببینند و حکایت سفر چین و ماچین را باور کنند.»
خلاصه، وزیر با هر ترفند و کلکی بود، ملک جمشید را گول زد و دست‌هایش را با طناب شیراز از پشت بستند. ملک جمشید که فکر نمی‌کرد کاسه‌ای زیر نیم کاسه باشد و تن به این کار داد، هر کاری کرد، نتوانست بندها را پاره کند. از بس سفت بسته بودند. به دستور شاه ملک جمشید را بردند به بیابان و آنجا شاه با دست خودش چنگ انداخت و جفت چشم‌های او را درآورد. ملک جمشید با چشم‌های خونین همان جا زیر درختی از هوش رفت و شاه و وزیر هم به شهر برگشتند و چند تا از فراش‌ها را فرستادند سراغ چل گیسو بانو. اما هرکس که رفت، نسمان عرب او را کشت.
این‌ها را این جا داشته باشید و بشنوید از ملک جمشید که با چشم‌های خون چکان و نابینا چند ساعتی خونین و مالین همان جا زیر درخت و کنار چشمه افتاده بود تا این که کم کم به هوش آمد. از آنجا که بختش بیدار و عمرش به دنیا بود، سیمرغی بالای آن درخت لانه داشت. غروب که شد، سیمرغ تو آسمان ظاهر شد و آمد و نشست بالای درخت و ملک جمشید را به حال نزار دید. رو کرد به ملک جمشید و گفت: «ای آدمی‌زاد! چی داری؟ این جا چی می‌خواهی؟ چی به سرت آمده؟»
ملک جمشید هم تمام سرگذشتش را برای سیمرغ تعریف کرد.
سیمرغ دلش به حال او سوخت و گفت: «اگر چشم‌هایت را داشته باشی، من آن‌ها را سر جاش می‌گذارم و تو را مداوا می‌کنم. ملک جمشید هم چشم‌های کنده‌ شده را از زمین برداشت و داد به سیمرغ. سیمرغ آنها را گذاشت زیر زبانش و خیس کرد و بسم الله گفت و آنها را گذاشت تو کاسه‌ی چشم ملک جمشید. به حکم خدا ملک جمشید دوباره بینا شد و چشم باز کرد و دید که شب شده است. با خود گفت تا شب است از تاریکی استفاده کنم. به شهر بروم که کسی مرا نبیند. این را گفت و از سیمرغ خداحافظی کرد و آمد به شهر. رسید به خانه‌ای دید چند نفری نشسته‌اند و گریه و زاری می‌کنند. وارد شد و سلام کرد و پرسید چه اتفاقی افتاده که اشک می‌ریزند. آنها گفتند قضیه از این قرار است که پادشاه شهر ما پسری داشته که رفته سفر چین و ماچین و سه تا دختر با خودش آورده، پادشاه عاشق یکی از آنها شده و به عشق او پسر خودش را کشته است. حالا هرکس می‌رود که دخترها را بیاورد، دخترها او را می‌کشند. تا حالا پهلوان‌های زیادی به جنگ دخترها رفته‌اند، اما هیچ کدام سالم برنگشته‌اند. حالا قرعه به اسم قاسم خان، جوان ما افتاده، به این خاطر از غصه گریه می‌کنیم و می‌ترسیم که قاسم خان ما هم کشته شود.
ملک جمشید گفت: «ای جماعت! من فدائی قاسم خان می‌شوم. فقط لباس‌های او را به من بدهید تا به جای او به میدان بروم. اگر کشتند، مرا می‌کشند و اگر هم فتح کردم، به اسم قاسم خان فتح می‌کنم.»
همه خوشحال شدند و با خوشی قبول کردند. لباس‌های قاسم خان را آوردند و دادند به ملک جمشید. او شب را در خانه‌ی قاسم خان خوابید و صبح که شد، به اسم قاسم خان رفت به میدان. نسمان عرب آمد و با او گلاویز شد. اما دختر دید ملک جمشید است. حال او را پرسید. گفت: «پدرم مرا کور کرد، اما خدا نجاتم داد.»
نسمان عرب گفت: ‌«حالا بگو تا به پادشاه خبر بدهند که الآن است که قاسم خان نسمان عرب را به زمین بزند. تا پادشاه آمد، کلکش را می‌کنیم.»
خلاصه، برای پادشاه خبر بردند و او آمد و سر تخت نشست به تماشا. نسمان عرب هم شمشیر کشید و سر پادشاه را پراند. مردم ترسیدند و از جا کنده شدند. نسمان عرب داد کشید: «ای جماعت! هیچ نترسید و داد و بیداد نکنید. این پسر را که می‌بینید، پسر پادشاه شما ملک جمشید است. خودتان هم قصه‌اش را شنیده‌اید و می‌دانید که پدرش به عشق چل گیس بانو چه نامردی در حق او کرد. حالا خدا به او کمک کرده و تقاص او را گرفته. حالا ملک جمشید پادشاه شماست.»
مردم که حرف‌های نسمان عرب را شنیدند، آرام گرفتند. ملک جمشید با سه تا دختر به شهر آمد و به پادشاهی رسید.

پی‌نوشت‌ها

بازنوشته‌ی قصه‌ی ملک جمشید و چهل گیسو بانو یا قصه‌ی چین و ماچین در کتاب افسانه‌های لری، گردآوری داریوش رحمانیان، صص 9-18.

منبع مقاله :
قاسم زاده، محمد، (1389)، افسانه‌های ایرانی، تهران: هیرمند، چاپ اول

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان


عبارات مرتبط با این موضوع

ملک جمشید و چل گیس بانو قصه ملک جمشید و چهـل گیسو بانو این را گفت و از نره دیوها و چل گیسو بانو خداحافظی کرد و با نسمان عرب راه افتاد داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو بودند و بعد چل گیس بانو را هم برداشتند و داستان ملک جمشید و چهل گیسو بانو ایران ناز ملک جمشید و نسمان عرب دست و چند روزی هم آنجا مهمان بودند و بعد چل گیس بانو را هم داستان زیبای چهل گیسو بانو و ملک جمشید سرگرمی شعر و داستان داستان آموزنده ملک جمشید و چهل گیسو بانو چل گیس بانو این غذاها را داد گفت بخورید و تا داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو چل گیس بانو این غذاها را داد گفت بخورید و تا داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو چند روزی هم آنجا مهمان بودند و بعد چل گیس بانو را داستان شنیدنی ملک جمشید و چهـل گیسو بانو ملک جمشید و نسمان عرب دست و چند روزی هم آنجا مهمان بودند و بعد چل گیس بانو را هم داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو داستانزیبایملکجمشیدو داستان زیبای ملک جمشید و چهـل گیسو بانو چل گیس بانو این غذاها را داد گفت بخورید و تا ملک جمشید و چهـل گیسو بانو سرگذشت مشاهیر ایران و جهان ملکجمشیدو ملک جمشید و چهـل گیسو بانو چند روزی هم آنجا مهمان بودند و بعد چل گیس بانو را هم برداشتند و داستان آموزنده ملک جمشید و چهـل گیسو بانو … داستانهای خواندنی داستان آموزنده ملک جمشید و چهـل گیسو بانو این دستکش جایگزین ماوس و صفحه‌کلید می شود شادی یعنی دوستهای خل و چل دوستای خل و چل چهارتا عکس دخترخل و چل عکس دخترای خل و چل دنیای خل و چل بازی های من خل و چل بودن دوستام دوست دیوونه و خل و چل داشتن رفیقای خل و چل


ادامه مطلب ...