مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

ببین آقاجون، من زیر بار سلطه زنم نمی‌رم... تمام!

جام جم سرا: خانواده نخستین نهاد اجتماعی است و ازدواج به‌عنوان یکی از نخستین و مهم‌ترین رسوم اجتماعی برای دستیابی و تقویت نیازهای عاطفی، غریزی و امنیتی همواره مورد توجه بشر بوده است. ازدواج رابطه‌ای انسانی، پیچیده، ظریف و پویا است که ویژگی‌هایی دارد. هرچه محیط خانواده سالم‌تر و امن‌تر باشد به‌همان اندازه روحیه‌ اعضای آن مثبت‌تر خواهد بود.


برآورده کردن نیازهای عاطفی، احساسی، اجتماعی و غریزی هر انسانی ابتدا در محیط خانواده صورت می‌گیرد. تعامل و دلبستگی افراد خانواده با یکدیگر نیرو و پتانسیل شگرفی ایجاد می‌کند که زمینه‌ساز بسیاری از کارهای مثبت دیگر است و عدم چنین روابطی از ضعف ساختار خانواده نشأت می‌گیرد که به گسترش ناهنجاری‌ و بزهکاری در جامعه دامن می‌زند.

بسیاری از اختلافات و مشکلات خانواده‌ها بر اثر سوء‌تفاهم، سوء‌تعبیر و ضعف درک متقابل شکل می‌گیرد. برخی از اختلافات جزئی و فکری اینچنینی، پای مسائل عدیده‌ دیگری از جمله غیبت، تهمت، تکبر، حسادت و امثالهم را به خانواده باز می‌کند، که تداوم هر یک از آنها به احساسات تخریبی و منفی می‌انجامد.

با ابزارهای امروزی و افکار دیروزی نمی‌توان زندگی زناشویی موفقی داشت. یعنی نمی‌توان برخی مواقع مدرن رفتار کرد و پاره‌ای اوقات و بسته به منافع، سنتی


به طور معمول اختلافات بین زن و شوهر در سطح روابط آن دو نفر محدود نمی‌ماند، بلکه امواج حاصله‌اش دیگر اعضا را نیز در برمی‌گیرد و مانند یک سونامی به‌کل پیکره‌ خانواده آسیب می‌رساند.

تعارضات دائم زن و شوهر که ناشی از عدم توافق و تفاهم آن‌ها در اغلب موارد است، اگر به ستیز و نبرد تبدیل شود و چنین پتانسیلی پیدا کند، همواره همه‌ انرژی‌ها و نیروهای مثبت طرفین را زایل و باطل می‌کند. یعنی اگر هرکدام از طرفین به‌دنبال به کرسی نشاندن رأی و نظر خود باشد جز خصومت و دشمنی و عناد حاصلی برای همدیگر نخواهد داشت.

علل اختلافات ناهنجار خانوادگی متعدد است، دخالت‌های بی‌مورد اطرافیان، عدم مسئولیت‌پذیری، شماتت، ناتوانی در حل مشکل و... باعث اثرات مخرب منفی در فضای خانواده بویژه روحیه‌ فرزندان می‌گردد.

اگر همسر نزدیک‌ترین فرد به انسان باشد و بین زن و مرد رابطه‌ صمیمی دوستی و رفاقت و بالطبع درک متقابل برقرار باشد، اختلافات خیلی کمی در خانواده پدیدار می‌شود ولی به مجرد آنکه این پتانسیل از بین برود، تضادهای مخرب یکی‌یکی آشکار می‌شوند، بسیاری از ناهنجاری‌های خانوادگی از این منظر قابل بررسی است.

بی‌تناسبی فاحش مالی - فرهنگی - دینی و باورها قطعاً موجب بروز مشکلات و اختلافات عدیده بین زن و شوهر می‌شود و تلخی به‌بار می‌آورد.

دخالت‌های بی‌جای اطرافیان (مادرها بیشتر و پدرها کمتر) در مسائل زن و شوهرهای جوان از جمله عوامل تشدید اختلافات است. یعنی مانند منبع انرژی مخربی که پتانسیل منفی بین زن و شوهر را تقویت می‌کند؛ این عامل در جامعه ما به یک معضل واقعی تبدیل شده است. اختلافات زن و شوهر باید در فضای خصوصی‌شان بدون پادرمیانی و حضور والدین هر یک از دو طرف، حل گردد.


یکی دیگر از عوامل مهم تخریب روابط خانوادگی، خودخواهی و خودبینی هریک از طرفین است، به‌طوری که فقط خوبی‌های خود و عیوب دیگران را می‌بینند. خودخواهی زمینه‌ رسیدن به خودستایی و جاه‌طلبی را فراهم می‌کند. عیب‌جویی‌های بی‌مورد، انگشت روی نقاط ضعف گذاشتن و آن‌ها را بزرگ کردن و طرف را سرزنش و تحقیر و توهین نمودن خانواده و اعضا را به‌جایی نمی‌رساند، یعنی در فضای خانواده راهگشا نیست.

تحمیل عقیده در روابط زناشویی تخریب‌کننده است. تصمیم‌گیری‌های یک جانبه، فضای صمیمی و نشاط و اعتماد به‌نفس خانوادگی را مورد تعرض و تخریب قرار می‌دهد. مشکل عمده؛ عدم تفاهم، سوء‌تعبیر، سوءتفاهم و سوء برداشت‌هایی است که آثار منفی زیادی در روابط طرفین دارد که عمدتاً به سرزنش، سرکوفت، تحقیر، تهمت، اتهام زدن و... می‌انجامد. درصورتی که با تدبیر و برخورد ماهرانه به‌خوبی می‌توان از این پیچ و خم‌ها گذر کرد.

خانواده‌ فضای عیب‌جویی، تخریب احساسات، انگشت بر نقاط ضعف گذاشتن، ایراد گرفتن دائم نیست. خانواده باید کانون تأیید و تحسین و تشویق اعضای آن باشد تا به روح افراد انرژی مثبت تزریق کند. یکی از راهکارهای حل اختلاف و جلوگیری از بروز مشکل در خانواده انعطاف‌پذیری زن و شوهر در رویارویی با سوءتفاهمات، سوءتعبیرها، سوء برداشت‌ها، تقاضاهای بیجا و... می‌باشد که مانع پدیدار شدن آشفتگی روانی و افسردگی می‌شود. در بسیاری از ازدواج‌های امروزی که باتوجه به احساسات و علاقه‌ قلبی دوطرف صورت می‌گیرد، به‌واسطه‌ عدم اعتماد به‌نفس، عدم احترام به خود و طرف مقابل، بی‌ارادگی، خود را محق دانستن و... اختلافات زیادی وقوع می‌یابد.

نکته قابل ذکر مهم اینکه با ابزارهای امروزی و افکار دیروزی نمی‌توان زندگی زناشویی موفقی داشت. یعنی برخی مواقع مدرن رفتار کنیم و پاره‌ای اوقات (بسته به منافع) سنتی. رفتار پست مدرن در روابط انسانی کارایی چندانی ندارد.

برخی زنان با نگاهی سلطه‌جویانه درصدد برتری‌جویی زناشویی هستند. در رابطه‌ زناشویی داشتن نگاه قلدرمنشانه و زورگویانه از هر طرف که خود را محق بداند، رفتاری عقب مانده، کهنه و فاقد کارایی است


در جامعه‌ ما که در حال گذر از سنت به مدرنیته است، گاه نقش زنان و مردان ‌جابه‌جا می‌شود. زنانی هستند که شغلی مهم و پردرآمد داشته، ولی شوهران‌شان در مراتبی بسیار پایین‌تر قرار دارند. مشکل وقتی آغاز می‌شود که به‌خاطر موقعیت برتر اجتماعی؛ سرزنش‌ و سرکوفت‌های تخریبی ورد زبان یکی از طرفین شود. خشم و انتقاد اعتماد به‌نفس را تضعیف و روابط را سست می‌کند.

برخی زنان نیز با نگاهی سلطه‌جویانه درصدد برتری‌جویی در روابط زناشویی هستند. به بیانی روشن هر نوع رابطه‌ بالادستی سبب تخریب پتانسیل عاطفی و احساسی سازنده می‌گردد. در رابطه‌ زناشویی داشتن نگاه قلدرمنشانه و زورگویانه از هر طرف که خود را محق بداند، رفتاری عقب مانده، کهنه و فاقد کارایی است.

تمایلات جنسی غیر متعارف و خارج از چارچوب‌های خانواده نیز آثار تخریبی فاجعه‌آمیزی در روابط زن و شوهر می‌گذارد. همین‌طور عدم توجه به روابط زناشویی (جنسی) معقول یکی از معضلات تخریبی دیگر به نظام خانواده است که بشدت رابطه‌ زن و مرد را مسموم می‌سازد. بی‌بندوباری اخلاقی، عدم وفاداری به همسر، خودخواهی، چشم‌چرانی، بدبینی، عیب‌جویی، توقعات نابجا، دخالت اطرافیان، عدم توجه به دین، اختلاف سلیقه، شفاف نبودن مسائل مالی و... بسترهای مساعدی را جهت تخریب روابط مهیا می‌سازند.

نباید اجازه دهیم که اختلاف آرا تبدیل به تعارض منافع و کینه‌جویی شود. چون خانواده یک گروه اجتماعی است و در آماده‌سازی و تربیت انسان (فرزندان) و تحویل آنان به جامعه و برآوردن برخی نیازهای بنیادی انسان مسئولیت دارد، در نتیجه توجه به عدم پاگیری عناصر ستیزه و درگیری و نفرت و کینه موضوعی کلیدی می‌باشد.

با گسترش شهرنشینی ساختار و کارکرد و اقتدار خانواده‌ها دگرگون و کمرنگ شده است. با این‌ وجود پتانسیل درونی خانواده؛ به‌عنوان نخستین نهاد اجتماعی و قدرتمندترین و تأثیرگذارترین آن در تنظیم رفتار جنسی جامعه، تولد نوزادان، تربیت انسان، مراقبت از سالمندان، امنیت اقتصادی و... جایگاه ویژه و نقش‌ بارزی دارد. (دکتر افشین طباطبایی/ایران)


ادامه مطلب ...

۱۴ تا رب می‌خوام؛ ۱۴ تا تمام!

جام جم سرا: سیما النگوهای قدیمی‌اش را از دستش در می‌آورد تا با النگوهای جدید جایگزین کند. پوشش پلاستیکی و پارچه هم از دستانش محافظت نمی‌کند. دستش سرخ شده و هر آن فکر می‌کنم که رگ‌هایش جویی از خون جاری سازند! نزدیکش می‌آیم و آرام می‌گویم: «من هیچ وقت حاضر نیستم چنین زجری را به خاطر چند تا النگو تحمل کنم.»
چهار فروشنده در مغازه طلافروشی هستند و هر کدام با یک مشتری سروکله می‌زنند. مشتری‌ها مرتب از مغازه بیرون می‌روند و با ایما و اشاره و کلی زحمت، آدرس جواهر مورد نظرشان را می‌دهند و هی فروشنده دستش به سمت آدرسی اشتباه می‌رود. این قسمت از بامزگی‌های شغل طلافروشی باید باشد و صد البته کلافه کننده! این پروسه برای هر خریدار حداقل ۳ بار طول می‌کشد تا به طلای مورد نظرشان دست یابند.
روی صندلی می‌نشینم. ویترین را تماشا می‌کنم. جواهرات خیلی قشنگ بلدند چشمک بزنند و دلربایی کنند. اصلا دوست ندارم رنگ و لعابشان مرا در دام خود بیندازد! یعنی اصولا نباید این جواهرات چنین قدرتی را داشته باشند که مرا قانع به امتحان کردن یا خریدنشان کنند.
بیرون از مغازه را دید می‌زنم. هوای ابری که حال می‌دهد فقط قدم بزنی. رهگذرانی که آرام و سریع می‌گذرند. البته خیلی‌ها هم که از پیاده‌رو می‌گذرند، زانوهایشان در برابر وسوسه و زرق و برق طلا‌ها سست می‌شود. مثلا آن دختر با شال سبز دست دوستش را می‌کشد و پشت ویترین می‌ایستد. به دوستش یک سرویس طلای ظریف را نشان می‌دهد. به نظرم دوستش هم می‌خندد و مهر تاییدی بر حرف دختر با شال سبز می‌زند و بعد می‌گوید: «باید خیلی گران باشد.» بعد هم با کمی دهن کجی از ویترین می‌گذرند.
دختری که بچه سال می‌زند و نوزادی در آغوشش است با ظاهری کمی ژولیده، نگاهی از سر حسرت روانه ویترین می‌کند. در حد ثانیه‌ای توقف می‌کند و بعد می‌رود. احتمالا فقط از ذهنش خیال پوشیدن طلا‌ها گذشته است.
یک آقا و خانم جوان هم به ظاهر انگشتری را تحسین می‌کنند. نیششان تا بناگوش باز است. حتما تازه عروس و داماد هستند. فکر کنم خانم جوان به آقا می‌گوید: «حالا بگذار بقیه طلافروشی‌ها را هم ببینیم.» و بعد می‌گذرند.
طلافروشی شلوغ و شلوغ‌تر می‌شود. یک دخترخانم با مادرش برای خرید گردنبند، یک آقا برای خرید دستبند که احتمالا هدیه‌ای برای همسرش است اما آن‌هایی که النگو می‌خرند، باید قدرت تحمل بالایی داشته باشند! احتمالا شوق این خرید قدرت تحمل آن‌ها را بالا می‌برد، وگرنه من که فکر می‌کنم هر آن ممکن است دست یکی از این‌ها بشکند یا کامل از جا کنده شود.
اگر من طلافروش بودم آرزو می‌کردم همه انگشتر بخرند یا مثلا گوشواره که استفاده از آن‌ها راحت است.جام جم سرا یا شاید هم در مغازه‌ام فقط همین دو قلم جنس را می‌گذاشتم. در این فکر‌ها هستم که دستان ظریف و شکننده دختر بچه‌ای میزبان چند النگوی زیبا می‌شود. البته براحتی. دختر کلی ذوق زده است و مرتب صدای النگو‌ها را درمی‌آورد. بعد از خرید طلا هم هر مشتری شروع می‌کند به چانه زنی. چانه زدن به مراتب بیش از انتخاب طلا طول می‌کشد، هر چند که فروشنده‌ها روی خرید میلیونی فقط بیست یا سی هزار تومان ناقابل تخفیف قائل شوند. اما لابد این میزان هم ارزش دارد که هم فروشنده و هم خریدار وقتشان را صرف چانه‌زنی می‌کنند.
سیما در حال انداختن شش النگوی جدید است که به نظر این بار راحت‌تر از درآوردن النگو‌ها می‌آید یا شاید هم دستش بی‌حس شده و دردی را احساس نمی‌کند! می‌بینم زیر چشمی جواهرات ویترین را هم می‌پاید.
نگاهم به سیماست که با صدای گرفته مردانه‌ای می‌گوید: «آقا ۱۴ تا رب می‌خواستم ۱۴ تا تمام!» این درخواست یک آقای میانسال و قدبلند با ظاهری اتوکشیده است. یک لحظه فکر می‌کنم سفارش رب گوجه می‌دهد! یادم می‌افتد اینجا طلافروشی است و منظور ایشان ربع سکه و تمام سکه است.
آقای میانسال از فروشنده می‌خواهد سفارش‌اش را تا یک ربع دیگر آماده کند. بعد سریع از مغازه بیرون می‌رود به سمت اتومبیلش که روبه‌روی طلافروشی پارک کرده. کنار اتومبیلش می‌ایستد. هنوز درست و حسابی نایستاده که پک‌های محکمش را روانه سیگار می‌کند. اسم ماشینش سر زبانم هست، نمی‌دانم. سوناتا یا سانتافه یا به هر حال از آن ماشین‌های خارجی است.
یک حساب سرانگشتی کنم ببینم قیمت سکه‌ها چقدر می‌شود. کل حواسم پی قیمت سکه رفته. اصلا به من چه؟! لابد خیلی می‌شود. البته در این دوره و زمانه به این قیمت‌ها خیلی نمی‌گویند!
اصلا حالا هر چقدر هم قیمت این سکه‌ها تمام شود، خوب است این سکه‌ها به نیت خیری باشد. مثلا کادو دادن. فقط خدا کند برای مهریه نباشد چون همیشه عادت کرده‌ایم وقت طلاق، اسم مهریه را بشنویم. حالا منظور از سکه تمام را شاید بشود فهمید، ربعش را نمی‌دانم برای چه اضافه کرده. نمی‌دانم! اصلا قصدش هر چه باشد. یعنی آن‌قدر بی‌تفاوتی در صدایش بود که هر کسی کنجکاو می‌شود!
سیما درباره ما به‌التفاوت النگوهای قدیمی و جدیدش چانه می‌زند. تبسم و شادی هم همه پهنای صورتش را پوشانده و هیچ اثری از زجر چند دقیقه قبل را مشاهده نمی‌کنم! من هم برای خالی نبودن عریضه، یک انگشتر انتخاب می‌کنم که امتحان کنم، البته فقط امتحان! انگشتری با نگین سفید و پنج تا گلبرگ. بیشتر شبیه به گل بابونه است فقط باید نگینش زرد می‌بود. واقعا زیباست. قیمتش هم البته خیلی خیلی ناقابل!
فروشنده هم کلی از خوش سلیقگی من تعریف می‌کند، طوری که کم کم باورم می‌شود خوش سلیقه‌ام.
به هر حال خرید سیما تمام می‌شود. فاکتور طلا‌ها مانند برگ سبزی که نشان از فتحی بزرگ دارد در دستش قفل می‌شود. من هم انگشتری را بیرون می‌آورم و از فروشنده تشکر می‌کنم. در دل به خودم وعده خریدش در آینده‌ای نه چندان دور را می‌دهم. هرچند می‌دانم خیلی خیلی زود یعنی بعد از خروج از طلافروشی یک جایی در ذهنم جا می‌گذارمش.
از مغازه بیرون می‌آییم. آقایی که سفارش سکه‌ها را داده بود، کنار ماشینش ایستاده، به سیگارش پک می‌زند و مقداری دود غلیظ را روانه هوای ابری و گرفته پاییزی می‌کند. کمی که دقت کنی در احوالاتش باید دلش گرفته باشد شبیه این هوا که بغض دارد ولی نمی‌بارد. آن‌قدر گرفته که صدای هیچ سکه‌ای هم بازش نکند. باید یک دل ناتمام داشته باشد. نمی‌دانم. اسمش فضولی باشد یا کنجکاوی. واقعا دلم می‌خواهد می‌دانستم این همه سکه برای این مرد با پک‌های عمیق و ظاهر آراسته و باطنی شبیه به نمی‌دانم! به چه کار می‌آید؟ (زهرا انصاری/ایران جوان)


ادامه مطلب ...