مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

جزای خشم و غضب

[ad_1]

داستانی از لتونی

پدری دو پسر داشت و یک ناپسری. پسرها به عاقلی معروف شده بودند و ناپسری به ابلهی؛ زیرا دو برادر سعی داشتند که او را تحقیر کنند.
پسر بزرگ‌تر گرچه خودش را خیلی عاقل می‌دانست ولی اول کسی بود که به چنگ شیطان گرفتار شد. او نزد شیطان به عنوان چوپان اجیر شد و قرار گذاشتند که هر کدام نسبت به دیگری غیظ و غضب کند کسی که مورد غضب قرار گرفته سه شلاق بر پشت غضب کننده بزند.
روز اول شیطان به چوپان خودش حتی نان هم نداد که با خودش به مزرعه ببرد. ظهر خودش غذای چوپان را به مزرعه برد ولی آن را به چوپان نداد و بدون آن که کسی متوجه شود غذا را در جنگل در روی تنه‌ی بریده‌ی درختی گذاشت و برگشت.
شبانگاه موقعی که چوپان گله را از چراگاه بازآورد شیطان با یک لیوان آب به استقبال او رفت. چوپان لیوان را از دست او نگرفت، چون که سخت رنجیده بود.
شیطان پرسید:
- چرا آب را نمی‌خوری؟ شاید از من رنجیده‌ای و عصبانی شده‌ای؟
- چه طور خشمگین نباشم؟ تو شکمت سیر اسـت و تمام روز اصلاً در فکر من نبوده‌ای؟
- عجب؟ چرا موقعی که برای تو ناهار آوردم ناهار را نخوردی؟
در هر حال چوپان نسبت به شیطان غضبناک شده بود. طبق قول و قرار چوپان می‌بایستی سه بار شلاق بخورد.
چیزی نگذشت شیطان برادر دومی را هم گمراه کرد. با او هم همین قرار را گذاشت و بدین ترتیب او را هم سه بار شلاق زد. دو تا برادر عاقبت گرفتار شدند.
نوبت ناپسری ابله رسید که برای خدمت نزد همان شیطان برود. برادر کوچک‌تر، یعنی ناپسری، موقعی که می‌خواست همراه شیطان برود با خودش یک دیگ و مقداری نمک و یک چخماق برداشت.
شیطان می‌خواست او را هم غضبناک کند و موضوع ناهار را به همان ترتیب اجرا کرد؛ ولی ناپسری همان روز اول گوسفندی از بین گله انتخاب کرد و آن را سر برید. بعد آتشی روشن کرد و گوسفند را در دیگ پخت و به حد کافی غذا خورد.
شبانگاه شیطان را دید که با لیوانی آب منتظر اسـت. چوپان آب را نوشید و با آستینش لب‌هایش را پاک کرد و گفت:
- از این آب که لطف فرمودید متشکرم و حاضرم لیوان دیگری هم بخورم.
شیطان چین و چروک در صورتش پیدا شد و چپ چپ به چوپان نگاه کرد.
- ارباب، اوقاتت تلخ اسـت؟
- به هیچ وجه.
روز بعد شیطان به چوپان دستور داد که شبانگاه وقتی گاوها از چرا برمی‌گردند باید دمشان بالا باشد و اسب‌ها بخندند و سگ‌ها برقصند.
چوپان به چرانیدن مشغول شد، ولی با خودش فکر می‌کرد که چگونه می‌تواند دستور شیطان را عملی سازد. بالاخره به این فکر افتاد که به دم گاوها تیرهایی ببندد؛ و لب‌های اسب‌ها را ببرد، مثل این که دارند می‌خندند؛ و پاهای سگ‌ها را هم طوری ببرد که پلنگند، درست مثل این که دارند می‌رقصند.
شیطان وقتی که دید دام‌های او به این وضع از چرا برمی‌گردند لب و لوچه‌اش بیشتر از قبل آویزان شد.
- ارباب، اوقات تلخی می‌کنی؟
- به هیچ وجه.
روز سوم شیطان کارگر خودش را سوار بر مادیان بزرگی - که همان مادر شیطان بود - به جنگل فرستاد. پسر جوان مقدار زیادی هیزم شکست و روی مادیان گذاشت، ولی مادیان نمی‌توانست این بار سنگین را بکشد. کارگر با صدای وحشتناکی فریاد زد:
- گرگ! گرگ! می‌خواهد من و مادیان را بخورد.
مادیان به کارگر گفت:
- سوار من شو. من تو را هر چه زودتر به منزل می‌رسانم.
به این ترتیب کارگر، که همان ناپسری ابله بود، راحت به منزل برگشت. باز شیطان از غضب لب و لوچه‌اش کج شد.
- ارباب، از دست من اوقاتت تلخ شده؟
- خیر! به هیچ وجه.
به این ترتیب هیچ یک از دو طرف شرط را نباختند. روز بعد شیطان گفت:
- برویم به جنگل و پوست درخت‌ها را ببریم.
هر دو به جنگل رفتند. کارگر پرسید:
- با چه وسیله‌ای باید پوست درخت‌ها را ببریم؟
- با بینی خودمان.
شیطان کنار درختی رفت و با بینی برگشته‌اش پوست درخت را برید. ناپسری که همراه خودش مته‌ای آورده بود به شیطان گفت:
- من با بینی دوم خودم درخت‌ها را می‌برم. نزدیک درخت دیگری رفت و با مته‌ی خودش آن را سوراخ کرد.
چیزی نگذشت که شیره‌ی درخت بیرون آمد. شیطان ناراحت شد و گفت:
- شیر‌ه‌ی درخت تو درآمد، ولی هنوز پوست درخت من سوراخ نشده.
- خوب، ارباب اوقاتت تلخ شد؟
- خیر، به هیچ وجه.
روز بعد شیطان گفت:
- برویم ماهی صید کنیم.
با هم به صید ماهی رفتند. زن شیطان هم همراه آن‌ها رفت. خیلی ماهی صید کردند. نیمه روز شیطان خوابش گرفت و گفت:
- اگر تو هم خوابت گرفت در کنار ساحل رودخانه بخواب، زیرا تو از ما جوان تری. آن‌جا به ماهی‌ها نزدیک‌تر خواهی بود.
شیطان و زنش خوابیدند؛ ولی ناپسری خوابش نبرد. بلند شد رفت زن شیطان را آورد و گذاشت سر جای خودش و خودش در جای وی نزدیک شیطان خوابید. شیطان که می‌خواست از شر او راحت شود در حال خواب و بیداری کسی را که کنار رودخانه خوابیده بود توی آب انداخت.
موقعی که بیدار شدند و خواستند به منزل برگردند شیطان گفت:
- زن من کجاست؟
کارگر جوان جواب داد:
- توی رودخانه. در ته رودخانه. تو خودت او را انداختی. حالا اوقاتت تلخ شد؟
- به هیچ وجه.
باز هم هیچ کدام شرط را نباختند.
شیطان به فکر افتاد که در حمام شست و شو کند. حمام را گرم کردند و هر دو در حمام به شست و شو پرداختند. شیطان خواست به منزل برگردد و به کارگر خودش دستور داد که شب را در حمام بماند. ناپسری حدس زد که باز حیله‌ای در کار اسـت. روی رف سطلی پر از آب و درکنار آن هاونی گذاشت و خودش در زیر رف آرام و آسوده دراز کشید.
نیمه شب شیطان با تبر زد روی هاون و هاون صدا کرد و آب از درون سطل فرو ریخت. شیطان در تاریکی فکر کرد که خون از بدن کارگر بیرون ریخته و دیگر کار او تمام شده اسـت؛ پس خوشحال به خانه رفت.
صبح روز بعد جوان خوش و خرم نزد شیطان رفت در حالی که هیچ آسیبی ندیده بود و گفت:
- ارباب، صبح بخیر!
- صبح بخیر! خوب، دیشب در حمام چیزی حس نکردی؟
- مثل این که ککی مرا گزید، ولی دیگر خبری نبود.
- چیز عجیبی اسـت! خوب، برویم توی جنگل ببینیم کدام قوی‌تریم.
در جنگل هر یک درخت کاجی را بریدند. شیطان کاج بزرگی را قطع کرد ولی کارگر کاج کوچکی را.
شیطان زیر چشمی به درخت کاج او نگاه کرد. جوان به او گفت:
- ارباب، تو تصور می‌کنی که بزرگ‌ترین کاج را انتخاب کرده‌ای؟ به نظرت این طور می‌آید زیرا شاخه‌های زیادی دارد، ولی کاج من بزرگ‌تر اسـت زیرا تنه‌ی بزرگ‌تری دارد.
شیطان اخمش کاملاً توی هم رفت.
- ارباب، اوقاتت تلخ شد؟
- خیر، به هیچ وجه!
- خوب، حالا کاج‌ها را از جنگل بیرون ببریم.
شیطان درخت کاج را می‌کشید ولی موفق نمی‌شد، زیرا شاخه‌های آن به هر طرف گیر می‌کرد. جوان کاج را بیرون برد و گفت:
- دیدی چه طور کاج را بیرون بردم و تو نتوانستی؟
شیطان فکری کرد وحرفی نزد؛ فقط با خود گفت: «عجب! این جوان هم مثل خود من قوی اسـت.»
روز بعد شیطان به عروسی رفت و به جوان دستور داد که بچه‌های زنش را تمیز کند. بعد گفت:
- وقتی که آن‌ها را تمیز کردی تو هم به عروسی بیا. به عروسی که آمدی به من چشمک بزن که موقع رفتن به خانه فرا رسیده اسـت.
جوان به تمیز کردن بچه‌های شیطان پرداخت. همین که آن‌ها را تمیز کرد دید که دوباره کثیف هستند. شکم آن‌ها را پاره کرد و درون شکم آن‌ها را تمیز کرد و همه را به دیوار میخکوب کرد و با خود گفت: «این کار را انجام دادم. حالا ببینم با ارباب در عروسی چه باید بکنم.» رفت توی اصطبل و یک چشم گاونری را درآورد و به جشن عروسی رفت. در عروسی با چشم گاو به شیطان چشمک زد. شیطان تحمل نیاورد و گفت:
- بس اسـت جوان! یک مرتبه چشمک زدی کافی نبود؟
- ارباب، مگر اوقاتت تلخ شد؟
-خیر، به هیچ وجه!
شیطان فوراً قصد رفتن به منزل کرد. جوان هم به دنبال او روان شد، نمی‌دانست که آیا شیطان راضی خواهد بود که بچه هایش تمیز شده‌اند یا خیر.
شیطان وقتی که بچه‌ها را دید واقعاً ناراحت شد و گفت:
- نپرس که اوقاتم تلخ شده یا نه. اوقاتم تلخ نیست، همه چیز مرتب اسـت.
-سپس شیطان به جوان دستور داد که کیسه‌ی بزرگی بدوزد و گفت:
- خیلی به چنین کیسه‌ای احتیاج دارم.
جوان یک هفته‌ی تمام این کیسه را می‌دوخت؛ کیسه‌ی بسیار بزرگی که بزرگ‌تر از آن ممکن نبود.
شیطان به کیسه نگاه کرد و گفت:
- حالا می‌توانی نزد پدرت بروی و مهمان او باشی.
ولی جوان نزد پدرش نرفت. کارد تیزی به دست آورد و پنهانی در توی کیسه رفت. شیطان فکر کرد که جوان به منزل خودش رفته اسـت. تمام دارایی خودش را توی کیسه گذاشت. بعد کیسه را روی کولش انداخت و با مادرزنش پا به فرار گذاشتند.
مسافت زیادی دویدند. ناگهان از پشت سر صدای کارگر را شنیدند که می‌گفت:
-ارباب.
مادر زن شیطان ترسید:
- می‌شنوی؟ تو را صدا کرد. دارد دنبال ما می‌آید.
شیطان خیلی از کارگر خودش می‌ترسید، زیرا بیم داشت که او را شلاق بزند. بنابراین با سرعت زیادی دوید به طوری که مادر زن بزحمت می‌توانست خودش را به او برساند.
موقعی که به کنار دریا رسیدند جوان دوباره فریاد زد:
- ارباب، من این جا هستم.
شیطان ترسید و کیسه را انداخت. بعد خودش و مادرزنش پریدند توی دریا.
جوان با خیال راحت از توی کیسه بیرون آمد و با پول‌های شیطان اسبی خرید، عده‌ای باربر اجیر کرد، و دارایی شیطان را بار کرد و رفت به ملک شیطان.
موقعی که به آن جا رسید سه سال می‌گذشت، زیرا شیطان راه دور و درازی را طی کرده بود.
از روی گاری‌ها دارایی شیطان را پایین آورد. بعد نزد پدر و برادرانش رفت و به آن‌ها گفت:
- عجب شما عاقل هستید! من شیطان را از روی زمین بیرون راندم.
به این مناسبت در همان خانه‌ی شیطان جشن بزرگی برپا شد. بابا جان ما را هم به آن جشن دعوت کردند. باباجان مرا هم همراه خود به آن جشن برد. خوردیم و نوشیدیم و شب را گذراندیم.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

خلاصه روزشمار وقایع کربلا از اول محرم تا روز عاشوراقوی ترین سایت رادیویی قرآنی با بیش از هزاران فایل صوتی و تصویری قرآنی از قاریان مشهور شش راه ساده برای از بین بردن دشمنی هایکی از بهترین راه های دشمن کشی ،عفو و بخشش است شما نمی‌دانید با گذشت و بخشش دشمنان را جهانی بعد از مرگ علت ترس از مرگسوال – علت ترس ما از مرگ چیست ؟ پاسخ – این یک چیز عمومی است که همه ی افراد یک ترس و داستان ازدواج دختر و پسر آدمعلیه السلام با یکدیگرقبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی به آدم ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نوشیدن شراب حلال اعلام شدخبرگزاری براثا نوشت سعدالدین هلالی یکی از اساتید فقه و ادیان دانشگاه الازهر، نوشیدن ژوبین بررسی دو خطبه ی حضرت زینب سژوبین بررسی دو خطبه ی حضرت زینب س وبلاگی برای مطالب مذهبی ادبی علمی و فرهنگیمحیط زیست و حقوق آن از منظر قرآنآب، خاک، هوا، گیاهان،حیوانات و مناسبات بیولوژیک متعادل بین آنها شکل دهنده ی محیط شعر فارسیشعر فارسی شعر فارسی من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ استآموزش زبان عربی تعلیم اَللغة العَربیة ضرب …مقدمه گستردگی دامنه لغات و اصطلاحات در هر زبان به حدی است که گردآوری همه آنها در یک اعتراف عمر به جنایات خویش در نامه ای به معاویه …با سلام و خسته نباشید از همه خوانندگان این مطلب دعوت میکنم خودشان به دنبال حقیقت


ادامه مطلب ...

جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک»

[ad_1]
مفیدستان:

وب سایت کلیک: حتما تاکنون با لینک و تبلیغاتی با چنین عناوینی «آموزش هک تلگرام» «هک فیسبوک» و غیره در وبسایت ها و شبکه های مجازی مواجه شده اید اما آیا می دانستید که انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟

 جزای نقدی و حبس مجازات انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک»

اگر با مطالبی با محتوای «آموزش هک » در وبسایت ها برخورد کرده اید باید بدانید که به استناد قانون، انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش از این دست جرم بوده و مرتکبین این جرایم به حبس و یا جزای نقدی محکوم خواهند شد.

بر کسی پوشیده نیست که فضای اینترنت و فضای مجازی بستری است که علاوه بر مزیت‌های فراوان دارای خطرات و تهدیدهایی نیز است.یکی از این تهدیدها که امروزه بسیار دامن گیر فضای مجازی شده هک شدن و دسترسی به اطلاعات کاربران است.در این راستا متاسفانه آموزش هک و دسترسی غیر مجاز به اطلاعات دیگر افراد در اینترنت بسیار دیده می‌شود که باید به انتشار دهندگان این قبیل جزوه و مطالب آموزشی هشدار داد که این اقدام آنها جرم بوده و فرد مرتکب به حبس  و جزای نقدی محکوم خواهد شد.

در قانون جرایم رایانه ای برای این قبیل جرایم این چنین آمده است:

ماده۲۵ـ هر شخصی که مرتکب اعمال زیر شود، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون (۵٫۰۰۰٫۰۰۰) ریال تا بیست میلیون (۲۰٫۰۰۰٫۰۰۰) ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهدشد:

الف) تولید یا انتشار یا توزیع و در دسترس قرار دادن یا معامله داده‌ها یا نرم افزارها یا هر نوع ابزار الکترونیکی که صرفاً به منظور ارتکاب جرایم رایانه ای به کار می‌رود.

ب)
فروش یا انتشار یا در دسترس قراردادن گذر واژه یا هر داده ای که امکان دسترسی غیرمجاز به داده‌ها یا سامانه های رایانه ای یا مخابراتی متعلق به دیگری را بدون رضایت او فراهم می‌کند.

ج) انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز، شنود غیرمجاز، جاسوسی رایانه ای و تخریب و اخلال در داده‌ها یا سیستم های رایانه ای و مخابراتی.

تبصره ـ چنانچه مرتکب، اعمال یادشده را حرفه خود قرار داده باشد، به حداکثر هر دو مجازات مقرر در این ماده محکوم خواهد شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط

جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک» جزاینقدیوحبسبرایانتشارمطالبآموز امروز فروش آیفون را شکست عرضه اولین اینترنت همراه گیگابیتی جهان جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک» کشف منشا اصلی آب بر روی زمین اخبار جدید در مورد گلکسی اس ۸ سامسونگ بیشتر انتشار تصویری از گوشی نوکیا مجله راگا دیروز برچسب ها مطالب مرتبط جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک» جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک» تولید کنسول در سطح جهانی متوقف شد تولید بیشتر نتایج خبر جزای نقدی و حبس مجازات انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» قدس آنلاین ۱۲ ساعت پیش حتما تاکنون با لینک و تبلیغاتی با چنین عناوینی «آموزش هک تلگرام» «هک فیسبوک» و غیره در وبسایت ها و شبکه های مجازی مواجه شده اید اما آیا می دانستید که انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک» برترین ها ۱۲ ساعت پیش جزای نقدی و حبس مجازات انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» کلیک ۱۸ ساعت پیش نتایج بیشتر ادامه نتایج وب «آموزش» مبنای آغاز تحول در دانشگاهها دانشگاه علوم پزشکی بیش از دیروز نخبگان پزشکی در وضعیت هشدار جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک» آغاز بارش برف و باران در کشور تهران امشب برفی است برگزاری ششمین دوره دانش و معرفت افزایی در بیشتر آیا می‌دانستید انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ وکیل سایبری آیامی‌دانستیدانتشارمطلببامحت دیروز غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم خواهد شد آیا می‌دانستید انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ به گزارش رایانما، فضای اینترنت و فضای مجازی بستری بیشتر آیا می‌دانستید انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ آیامی‌دانستیدانتشارمطلببامحتوایآ ۲ روز پیش استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است به استناد قانون انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم بیشتر الف انتشار متنی که در اختتامیه تئاتر فجر قرائت نشد دیروز کشف منشا اصلی آب بر روی زمین جزای نقدی و حبس مجازات انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» مخلوط خرما و انار به داد قلبتان می رسد چرا پرخاشگر شده‌ایم؟ سرنوشت نرخ ارز چه بیشتر آیا انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ آیاانتشارمطلببامحتوایآموزشهکجرماس دیروز آن با ذکر منبع بلا مانع است طراحی و تولید ایران سامانه به استناد قانون انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی بیشتر یک سال حبس یا جزای نقدی میلیون تومانی برای فروش یا استفاده از آموزش یکسالحبسیاجزاینقدیمیلیونتومانی ۱۳۹۴۹۸ متن ماده ۲۵ قانون جرائم رایانه ای ماده۲۵ـ هر شخصی که مرتکب اعمال زیر شود، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون ۵۰۰۰۰۰۰ ریال تا بیست بیشتر آموزش ایمیل مارکتینگ آشنایی با اصطلاحات رایج در ایمیل مارکتینگ آموزشایمیلمارکتینگآشناییبااصطلاحاتر ۲ روز پیش «آموزش هک» جرم است؟ باشگاه خبرنگاران به استناد قانون انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم خواهد شد آموزش بیشتر آموزش فعالسازی اکانت های حذف یا غیرفعال شده ی اینستاگرام بخش اول آموزشفعالسازیاکانتهایحذفیاغیرفعالش ۲ روز پیش دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم خواهد شد آموزش فعالسازی اکانت های حذف یا غیرفعال شده ی اینستاگرام بخش دوم بیشتر «آموزش» مبنای آغاز تحول در دانشگاهها دانشگاه علوم پزشکی بیش از دیروز نخبگان پزشکی در وضعیت هشدار جزای نقدی و حبس برای انتشار مطالب «آموزش هک» آغاز بارش برف و باران در کشور تهران امشب برفی است برگزاری ششمین دوره دانش و معرفت افزایی در بیشتر آیا می‌دانستید انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ وکیل سایبری آیامی‌دانستیدانتشارمطلببامحت دیروز غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم خواهد شد آیا می‌دانستید انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ به گزارش رایانما، فضای اینترنت و فضای مجازی بستری بیشتر آیا می‌دانستید انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ آیامی‌دانستیدانتشارمطلببامحتوایآ ۲ روز پیش استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است به استناد قانون انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم بیشتر الف انتشار متنی که در اختتامیه تئاتر فجر قرائت نشد دیروز کشف منشا اصلی آب بر روی زمین جزای نقدی و حبس مجازات انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» مخلوط خرما و انار به داد قلبتان می رسد چرا پرخاشگر شده‌ایم؟ سرنوشت نرخ ارز چه بیشتر آیا انتشار مطلب با محتوای «آموزش هک» جرم است؟ آیاانتشارمطلببامحتوایآموزشهکجرماس دیروز آن با ذکر منبع بلا مانع است طراحی و تولید ایران سامانه به استناد قانون انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی بیشتر یک سال حبس یا جزای نقدی میلیون تومانی برای فروش یا استفاده از آموزش یکسالحبسیاجزاینقدیمیلیونتومانی ۱۳۹۴۹۸ متن ماده ۲۵ قانون جرائم رایانه ای ماده۲۵ـ هر شخصی که مرتکب اعمال زیر شود، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون ۵۰۰۰۰۰۰ ریال تا بیست بیشتر آموزش ایمیل مارکتینگ آشنایی با اصطلاحات رایج در ایمیل مارکتینگ آموزشایمیلمارکتینگآشناییبااصطلاحاتر ۲ روز پیش «آموزش هک» جرم است؟ باشگاه خبرنگاران به استناد قانون انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم خواهد شد آموزش بیشتر آموزش فعالسازی اکانت های حذف یا غیرفعال شده ی اینستاگرام بخش اول آموزشفعالسازیاکانتهایحذفیاغیرفعالش ۲ روز پیش دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز جرم بوده و مرتکب به حبس و یا جزای نقدی محکوم خواهد شد آموزش فعالسازی اکانت های حذف یا غیرفعال شده ی اینستاگرام بخش دوم بیشتر مجرمان سایبری به حبس و جزای نقدی محکوم می‌شوند‌ پایگاه اطلاع رسانی مجرمانسایبریبهحبسوجزاینقد ۱۳۹۴۷۱۱ مجرمان سایبری، ه حبس و جزای نقدی محکوم مطالب مرتبط هک سرور یکی از دانشگاه های قوچان شوشتری گاز رسانی به مناطق محروم کشور از وضعیت مناسبی برخورد نیست سرپرست اداره ارشاد بیشتر یک سال حبس یا جزای نقدی میلیون تومانی برای فروش یا استفاده از آموزش ۱۳۹۵۹۲۰ متن ماده ۲۵ قانون جرائم رایانه ای ماده۲۵ـ هر شخصی که مرتکب اعمال زیر شود، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون ۵۰۰۰۰۰۰ ریال تا بیست بیشتر


ادامه مطلب ...

جزای خشم و غضب

[ad_1]

داستانی از لتونی

پدری دو پسر داشت و یک ناپسری. پسرها به عاقلی معروف شده بودند و ناپسری به ابلهی؛ زیرا دو برادر سعی داشتند که او را تحقیر کنند.
پسر بزرگ‌تر گرچه خودش را خیلی عاقل می‌دانست ولی اول کسی بود که به چنگ شیطان گرفتار شد. او نزد شیطان به عنوان چوپان اجیر شد و قرار گذاشتند که هر کدام نسبت به دیگری غیظ و غضب کند کسی که مورد غضب قرار گرفته سه شلاق بر پشت غضب کننده بزند.
روز اول شیطان به چوپان خودش حتی نان هم نداد که با خودش به مزرعه ببرد. ظهر خودش غذای چوپان را به مزرعه برد ولی آن را به چوپان نداد و بدون آن که کسی متوجه شود غذا را در جنگل در روی تنه‌ی بریده‌ی درختی گذاشت و برگشت.
شبانگاه موقعی که چوپان گله را از چراگاه بازآورد شیطان با یک لیوان آب به استقبال او رفت. چوپان لیوان را از دست او نگرفت، چون که سخت رنجیده بود.
شیطان پرسید:
- چرا آب را نمی‌خوری؟ شاید از من رنجیده‌ای و عصبانی شده‌ای؟
- چه طور خشمگین نباشم؟ تو شکمت سیر اسـت و تمام روز اصلاً در فکر من نبوده‌ای؟
- عجب؟ چرا موقعی که برای تو ناهار آوردم ناهار را نخوردی؟
در هر حال چوپان نسبت به شیطان غضبناک شده بود. طبق قول و قرار چوپان می‌بایستی سه بار شلاق بخورد.
چیزی نگذشت شیطان برادر دومی را هم گمراه کرد. با او هم همین قرار را گذاشت و بدین ترتیب او را هم سه بار شلاق زد. دو تا برادر عاقبت گرفتار شدند.
نوبت ناپسری ابله رسید که برای خدمت نزد همان شیطان برود. برادر کوچک‌تر، یعنی ناپسری، موقعی که می‌خواست همراه شیطان برود با خودش یک دیگ و مقداری نمک و یک چخماق برداشت.
شیطان می‌خواست او را هم غضبناک کند و موضوع ناهار را به همان ترتیب اجرا کرد؛ ولی ناپسری همان روز اول گوسفندی از بین گله انتخاب کرد و آن را سر برید. بعد آتشی روشن کرد و گوسفند را در دیگ پخت و به حد کافی غذا خورد.
شبانگاه شیطان را دید که با لیوانی آب منتظر اسـت. چوپان آب را نوشید و با آستینش لب‌هایش را پاک کرد و گفت:
- از این آب که لطف فرمودید متشکرم و حاضرم لیوان دیگری هم بخورم.
شیطان چین و چروک در صورتش پیدا شد و چپ چپ به چوپان نگاه کرد.
- ارباب، اوقاتت تلخ اسـت؟
- به هیچ وجه.
روز بعد شیطان به چوپان دستور داد که شبانگاه وقتی گاوها از چرا برمی‌گردند باید دمشان بالا باشد و اسب‌ها بخندند و سگ‌ها برقصند.
چوپان به چرانیدن مشغول شد، ولی با خودش فکر می‌کرد که چگونه می‌تواند دستور شیطان را عملی سازد. بالاخره به این فکر افتاد که به دم گاوها تیرهایی ببندد؛ و لب‌های اسب‌ها را ببرد، مثل این که دارند می‌خندند؛ و پاهای سگ‌ها را هم طوری ببرد که پلنگند، درست مثل این که دارند می‌رقصند.
شیطان وقتی که دید دام‌های او به این وضع از چرا برمی‌گردند لب و لوچه‌اش بیشتر از قبل آویزان شد.
- ارباب، اوقات تلخی می‌کنی؟
- به هیچ وجه.
روز سوم شیطان کارگر خودش را سوار بر مادیان بزرگی - که همان مادر شیطان بود - به جنگل فرستاد. پسر جوان مقدار زیادی هیزم شکست و روی مادیان گذاشت، ولی مادیان نمی‌توانست این بار سنگین را بکشد. کارگر با صدای وحشتناکی فریاد زد:
- گرگ! گرگ! می‌خواهد من و مادیان را بخورد.
مادیان به کارگر گفت:
- سوار من شو. من تو را هر چه زودتر به منزل می‌رسانم.
به این ترتیب کارگر، که همان ناپسری ابله بود، راحت به منزل برگشت. باز شیطان از غضب لب و لوچه‌اش کج شد.
- ارباب، از دست من اوقاتت تلخ شده؟
- خیر! به هیچ وجه.
به این ترتیب هیچ یک از دو طرف شرط را نباختند. روز بعد شیطان گفت:
- برویم به جنگل و پوست درخت‌ها را ببریم.
هر دو به جنگل رفتند. کارگر پرسید:
- با چه وسیله‌ای باید پوست درخت‌ها را ببریم؟
- با بینی خودمان.
شیطان کنار درختی رفت و با بینی برگشته‌اش پوست درخت را برید. ناپسری که همراه خودش مته‌ای آورده بود به شیطان گفت:
- من با بینی دوم خودم درخت‌ها را می‌برم. نزدیک درخت دیگری رفت و با مته‌ی خودش آن را سوراخ کرد.
چیزی نگذشت که شیره‌ی درخت بیرون آمد. شیطان ناراحت شد و گفت:
- شیر‌ه‌ی درخت تو درآمد، ولی هنوز پوست درخت من سوراخ نشده.
- خوب، ارباب اوقاتت تلخ شد؟
- خیر، به هیچ وجه.
روز بعد شیطان گفت:
- برویم ماهی صید کنیم.
با هم به صید ماهی رفتند. زن شیطان هم همراه آن‌ها رفت. خیلی ماهی صید کردند. نیمه روز شیطان خوابش گرفت و گفت:
- اگر تو هم خوابت گرفت در کنار ساحل رودخانه بخواب، زیرا تو از ما جوان تری. آن‌جا به ماهی‌ها نزدیک‌تر خواهی بود.
شیطان و زنش خوابیدند؛ ولی ناپسری خوابش نبرد. بلند شد رفت زن شیطان را آورد و گذاشت سر جای خودش و خودش در جای وی نزدیک شیطان خوابید. شیطان که می‌خواست از شر او راحت شود در حال خواب و بیداری کسی را که کنار رودخانه خوابیده بود توی آب انداخت.
موقعی که بیدار شدند و خواستند به منزل برگردند شیطان گفت:
- زن من کجاست؟
کارگر جوان جواب داد:
- توی رودخانه. در ته رودخانه. تو خودت او را انداختی. حالا اوقاتت تلخ شد؟
- به هیچ وجه.
باز هم هیچ کدام شرط را نباختند.
شیطان به فکر افتاد که در حمام شست و شو کند. حمام را گرم کردند و هر دو در حمام به شست و شو پرداختند. شیطان خواست به منزل برگردد و به کارگر خودش دستور داد که شب را در حمام بماند. ناپسری حدس زد که باز حیله‌ای در کار اسـت. روی رف سطلی پر از آب و درکنار آن هاونی گذاشت و خودش در زیر رف آرام و آسوده دراز کشید.
نیمه شب شیطان با تبر زد روی هاون و هاون صدا کرد و آب از درون سطل فرو ریخت. شیطان در تاریکی فکر کرد که خون از بدن کارگر بیرون ریخته و دیگر کار او تمام شده اسـت؛ پس خوشحال به خانه رفت.
صبح روز بعد جوان خوش و خرم نزد شیطان رفت در حالی که هیچ آسیبی ندیده بود و گفت:
- ارباب، صبح بخیر!
- صبح بخیر! خوب، دیشب در حمام چیزی حس نکردی؟
- مثل این که ککی مرا گزید، ولی دیگر خبری نبود.
- چیز عجیبی اسـت! خوب، برویم توی جنگل ببینیم کدام قوی‌تریم.
در جنگل هر یک درخت کاجی را بریدند. شیطان کاج بزرگی را قطع کرد ولی کارگر کاج کوچکی را.
شیطان زیر چشمی به درخت کاج او نگاه کرد. جوان به او گفت:
- ارباب، تو تصور می‌کنی که بزرگ‌ترین کاج را انتخاب کرده‌ای؟ به نظرت این طور می‌آید زیرا شاخه‌های زیادی دارد، ولی کاج من بزرگ‌تر اسـت زیرا تنه‌ی بزرگ‌تری دارد.
شیطان اخمش کاملاً توی هم رفت.
- ارباب، اوقاتت تلخ شد؟
- خیر، به هیچ وجه!
- خوب، حالا کاج‌ها را از جنگل بیرون ببریم.
شیطان درخت کاج را می‌کشید ولی موفق نمی‌شد، زیرا شاخه‌های آن به هر طرف گیر می‌کرد. جوان کاج را بیرون برد و گفت:
- دیدی چه طور کاج را بیرون بردم و تو نتوانستی؟
شیطان فکری کرد وحرفی نزد؛ فقط با خود گفت: «عجب! این جوان هم مثل خود من قوی اسـت.»
روز بعد شیطان به عروسی رفت و به جوان دستور داد که بچه‌های زنش را تمیز کند. بعد گفت:
- وقتی که آن‌ها را تمیز کردی تو هم به عروسی بیا. به عروسی که آمدی به من چشمک بزن که موقع رفتن به خانه فرا رسیده اسـت.
جوان به تمیز کردن بچه‌های شیطان پرداخت. همین که آن‌ها را تمیز کرد دید که دوباره کثیف هستند. شکم آن‌ها را پاره کرد و درون شکم آن‌ها را تمیز کرد و همه را به دیوار میخکوب کرد و با خود گفت: «این کار را انجام دادم. حالا ببینم با ارباب در عروسی چه باید بکنم.» رفت توی اصطبل و یک چشم گاونری را درآورد و به جشن عروسی رفت. در عروسی با چشم گاو به شیطان چشمک زد. شیطان تحمل نیاورد و گفت:
- بس اسـت جوان! یک مرتبه چشمک زدی کافی نبود؟
- ارباب، مگر اوقاتت تلخ شد؟
-خیر، به هیچ وجه!
شیطان فوراً قصد رفتن به منزل کرد. جوان هم به دنبال او روان شد، نمی‌دانست که آیا شیطان راضی خواهد بود که بچه هایش تمیز شده‌اند یا خیر.
شیطان وقتی که بچه‌ها را دید واقعاً ناراحت شد و گفت:
- نپرس که اوقاتم تلخ شده یا نه. اوقاتم تلخ نیست، همه چیز مرتب اسـت.
-سپس شیطان به جوان دستور داد که کیسه‌ی بزرگی بدوزد و گفت:
- خیلی به چنین کیسه‌ای احتیاج دارم.
جوان یک هفته‌ی تمام این کیسه را می‌دوخت؛ کیسه‌ی بسیار بزرگی که بزرگ‌تر از آن ممکن نبود.
شیطان به کیسه نگاه کرد و گفت:
- حالا می‌توانی نزد پدرت بروی و مهمان او باشی.
ولی جوان نزد پدرش نرفت. کارد تیزی به دست آورد و پنهانی در توی کیسه رفت. شیطان فکر کرد که جوان به منزل خودش رفته اسـت. تمام دارایی خودش را توی کیسه گذاشت. بعد کیسه را روی کولش انداخت و با مادرزنش پا به فرار گذاشتند.
مسافت زیادی دویدند. ناگهان از پشت سر صدای کارگر را شنیدند که می‌گفت:
-ارباب.
مادر زن شیطان ترسید:
- می‌شنوی؟ تو را صدا کرد. دارد دنبال ما می‌آید.
شیطان خیلی از کارگر خودش می‌ترسید، زیرا بیم داشت که او را شلاق بزند. بنابراین با سرعت زیادی دوید به طوری که مادر زن بزحمت می‌توانست خودش را به او برساند.
موقعی که به کنار دریا رسیدند جوان دوباره فریاد زد:
- ارباب، من این جا هستم.
شیطان ترسید و کیسه را انداخت. بعد خودش و مادرزنش پریدند توی دریا.
جوان با خیال راحت از توی کیسه بیرون آمد و با پول‌های شیطان اسبی خرید، عده‌ای باربر اجیر کرد، و دارایی شیطان را بار کرد و رفت به ملک شیطان.
موقعی که به آن جا رسید سه سال می‌گذشت، زیرا شیطان راه دور و درازی را طی کرده بود.
از روی گاری‌ها دارایی شیطان را پایین آورد. بعد نزد پدر و برادرانش رفت و به آن‌ها گفت:
- عجب شما عاقل هستید! من شیطان را از روی زمین بیرون راندم.
به این مناسبت در همان خانه‌ی شیطان جشن بزرگی برپا شد. بابا جان ما را هم به آن جشن دعوت کردند. باباجان مرا هم همراه خود به آن جشن برد. خوردیم و نوشیدیم و شب را گذراندیم.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

خلاصه روزشمار وقایع کربلا از اول محرم تا روز عاشوراقوی ترین سایت رادیویی قرآنی با بیش از هزاران فایل صوتی و تصویری قرآنی از قاریان مشهور شش راه ساده برای از بین بردن دشمنی هایکی از بهترین راه های دشمن کشی ،عفو و بخشش است شما نمی‌دانید با گذشت و بخشش دشمنان را جهانی بعد از مرگ علت ترس از مرگسوال – علت ترس ما از مرگ چیست ؟ پاسخ – این یک چیز عمومی است که همه ی افراد یک ترس و داستان ازدواج دختر و پسر آدمعلیه السلام با یکدیگرقبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی به آدم ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نوشیدن شراب حلال اعلام شدخبرگزاری براثا نوشت سعدالدین هلالی یکی از اساتید فقه و ادیان دانشگاه الازهر، نوشیدن ژوبین بررسی دو خطبه ی حضرت زینب سژوبین بررسی دو خطبه ی حضرت زینب س وبلاگی برای مطالب مذهبی ادبی علمی و فرهنگیمحیط زیست و حقوق آن از منظر قرآنآب، خاک، هوا، گیاهان،حیوانات و مناسبات بیولوژیک متعادل بین آنها شکل دهنده ی محیط شعر فارسیشعر فارسی شعر فارسی من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ استآموزش زبان عربی تعلیم اَللغة العَربیة ضرب …مقدمه گستردگی دامنه لغات و اصطلاحات در هر زبان به حدی است که گردآوری همه آنها در یک اعتراف عمر به جنایات خویش در نامه ای به معاویه …با سلام و خسته نباشید از همه خوانندگان این مطلب دعوت میکنم خودشان به دنبال حقیقت


ادامه مطلب ...