مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نقد فیلم Donnie Darko - دانی دارکو

[ad_1]

همراه بررسی فیلم علمی‌-تخیلی/ابرقهرمانی Donnie Darko، با بازی جیک جیلنهال باشید.

«دانی دارکو» فیلم عجیب و غریبی است. خیلی عجیب‌تر از فیلم‌های عجیبِ معمول سینما. درباره‌ی فیلمی حرف می‌زنیم که شخصیت اصلی‌اش با یک خرگوشِ وحشتناکِ ۲ متری که از آینده آمده رفیق می‌شود. همه‌چیز اما به اینجا ختم نمی‌شود. بلکه پای سفر در زمان و ماوراطبیعه و المان‌های فیلم‌های ترسناک و علمی‌-تخیلی و سناریوهای پایان دنیا هم به ماجرا باز می‌شود. دنیاها از هم شکافته می‌شوند، دنیاهای موازی شکل می‌گیرند و یک جوانِ مشکل‌دار که از بیماری روانی رنج می‌برد و دچار پارانویا و اسکیزوفرنی است، خودش را به عنوان قهرمان انتخابی هستی برای نجات دنیا پیدا می‌کند. تمام اینها را به‌علاوه‌ی حال‌و‌هوای نوستالژیکِ حومه‌ی شهری دهه‌ی هشتادی و قطعه‌ی «دنیای دیوانه»‌ی گری جولز کنید تا متوجه شوید با چه فیلم همه‌چیز تمامی سروکار داریم. خیلی سخت است که کارگردان ۲۴ ساله‌ای مثل ریچارد کلی در اولین تجربه‌ی فیلمسازی‌اش دست به نوشتن و ساخت چنین فیلم بلندپروازانه‌ای بزند، اما او از این کار سربلند بیرون آمده است.

«دانی دارکو» اگرچه از ترکیب المان‌های فراوانی تشکیل شده است که در نگاه اول در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند، اما ساخته‌ی کلی جز اندک فیلم‌هایی قرار می‌گیرد که توانسته به انسجام معنایی و روایی فوق‌‌العاده‌ای دست پیدا کند و در عین عجیب و غریب‌بودن، دارای احساساتِ معمولی و آشنایی باشد که با هرکسی ارتباط برقرار می‌کند. اینکه می‌گویم «دانی دارکو» حاوی طلسم درگیرکننده‌ی بهترین فیلم‌های سینماست، از روی هوا نیست. بلکه در طول سال‌ها و در جریان تبدیل شدن آن از یک فیلم مستقل ساندنسی به یک کالتِ کلاسیک ثابت شده است. «دانی دارکو» وقتی در سال ۲۰۰۱ روی پرده‌ی سینماها رفت، چندان مورد استقبال قرار نگرفت. فیلم فقط در باکس آفیس به حدی فروخت که سرمایه‌اش را برگرداند. اگرچه به نظر می‌رسید مرگ زودهنگام فیلم غیرقابل‌اجتناب است، اما آرام آرام سینمادوست‌ها فهمیدند که چه شاهکاری از زیر دستشان در رفته است و در نتیجه تبلیغات دهان به دهان مردم به جایی رسید که فیلم باز دوباره در نیویورک و بریتانیا به‌صورت محدود اما برای طولانی‌مدت روی پرده‌ی سینما رفت و نوارهای وی‌اچ‌‌اس و دی‌وی‌دی‌های آن هم با استقبال زیادی روبه‌رو شدند. ناگهان «دانی دارکو» از فیلمی که به نظر مُرده می‌رسید، به موضوع اصلی بحث و گفتگوی سینمادوستان تبدیل شده بود و خیلی زود به جایگاه جریان‌سازی که لیاقتش را داشت رسید.

امروزه از «دانی دارکو» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های علمی‌-تخیلی، دوران بلوغ و ابرقهرمانی سینما یاد می‌کنند. فیلمی که آن‌قدر از لحاظ داستان سفر در زمان پیچیده‌ای که روایت می‌‌کند عمیق است که هنوز که هنوزه فقط کافی است اسم «دانی دارکو» به میان کشیده شود تا هرکس برداشت خودش از آن را به نبرد با دیگری بفرستد. اما چیزی که «دانی دارکو» را به فیلم محبوبی تبدیل کرد و از فراموشی نجات داد، به داستان «نِرد»پسندانه‌ی علمی‌-تخیلی پیچیده‌اش مربوط نمی‌شود، بلکه به احساس آشنایی که در پس‌زمینه‌ی تمام اتفاقات عجیب و غریب فیلم جریان دارد، برمی‌گردد. بزرگ‌ترین ویژگی «دانی دارکو» روایت داستان زندگی پسری که درگیر اتفاقات فراطبیعی می‌شود و با یک خرگوش زشت در سینما فیلم تماشا می‌کند نیست، بلکه خلق دنیایی است که این اتفاقات عجیب در آن بسیار طبیعی و قابل‌لمس احساس می‌شوند. گویی زندگی دانی دارکو، زندگی خود ماست.

امروزه از «دانی دارکو» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های علمی‌-تخیلی، دوران بلوغ و ابرقهرمانی سینما یاد می‌کنند

فیلم‌های مختلف به دلایل مختلفی به جایگاه غیرقابل‌فراموش و کالتی دست پیدا می‌کنند. «دانی دارکو» اما یکی از آن کلاسیک‌هایی نیست که روی قفسه‌ی اتاق‌تان خاک بخورد یا در اعماقِ هارد دیسکتان گم شود. «۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی» هم بزرگ‌ترین علمی‌-تخیلی کلاسیک تاریخ سینما است، اما هیچ‌وقت احساس نمی‌کنیم که باید بارها برای تماشای آن برگردیم. هیچ شکی درباره‌ی تاثیرگذاری آن بر سینمای بعد از خودش نیست، اما فیلم کوبریک چیزی نیست که بتوان خودمان را راضی به تماشای دوباره و دوباره‌ی آن کنیم. بزرگ‌ترین دستاورد «دانی دارکو» اما این است که موفق به خلق دنیایی می‌شود که ترکیب بی‌نظیر و دقیقی از لذت و غم است. دنیایی که مثل یک روز خاطره‌انگیزِ حک شده در ذهن‌تان، دوست دارید مدام به آن برگردید و آن را دوباره از ابتدا زندگی کنید.

«دانی دارکو» دنیایی دارد که تماشاگر دوست دارد خودش را برای غرق شدن در آن رها کند. در رگ‌های فیلم یک‌جور احساس ابدی جریان دارد و تماشاگر را در فضای ذهنی خاصی قرار می‌دهد که جایی بین نوستالژی و هراس قرار دارد. مثلا به سکانس افتتاحیه‌ی فیلم نگاه کنید؛ دوچرخه‌سواری دانی در جاده‌های خلوت حومه‌ی ویرجینیا را می‌بینیم و صدای خواننده می‌آید که از برخورد سرنوشت و اراده‌ی ما حرف می‌زند. از سرنوشتی که صبر می‌کند تا بالاخره خودت را تسلیم او کنی. یا سکانس دیگری که فیلم کاراکترهای اصلی را طی یک مونتاژ ۵ دقیقه‌ای بدون کلام معرفی می‌کند. اکثر فیلم‌هایی که قصد برانگیختن نوستالژی تماشاگران را دارند، از پیچیدگی خاصی در اتمسفرسازی بهره نمی‌برند.

من یکی از طرفداران دیوانه‌ی ریچارد لینک‌لیتر هستم، اما برخی فیلم‌های او مثل «گیج و منگ» و «همه مقداری می‌خواهند!!» انگار فقط با هدف به یاد آوردن روزهای خوش گذشته ساخته شده‌اند. یک خاطره‌بازی لذت‌بخش مطلق. «دانی دارکو» گرچه ما را به گذشته‌‌ای شیرین می‌برد، اما احساسات ملتهب و گیج‌کننده‌ی نوجوانانی که قدم به درون بزرگ‌سالی می‌گذراند را هم فراموش نکرده است. این به تضاد حیرت‌انگیزی بین لذت بازگشت به گذشته و وحشت آشنایی با دنیای پیچیده‌ی بزرگسالی ختم شده است که خیلی به واقعیت نزدیک‌تر است و به خاطر همین است که هنگام تماشای آن، ارتباط بسیار بسیار نزدیک‌تری با آن برقرار می‌کنید و ریچارد کلی از ابتدا تا پایان این حس‌و‌حال آخرالزمان‌گونه در دنیایی ظاهرا عادی را حفظ می‌‌کند.

دومین چیزی که «دانی دارکو» را به فیلمی با احساسی جهان‌شمول تبدیل می‌کند، قوس شخصیتی خودِ دانی دارکوست. به‌شخصه عاشق کاراکترهایی هستم که به خاطر اتفاقاتی که در اطرافشان می‌افتند، مجبور به تن دادن به تغییر می‌شوند. در ابتدا به نظر می‌رسد این اتفاقات همان موانعی هستند که می‌خواهند زندگی را برایمان زهرمار کنند و جلوی پیشرفت‌مان را بگیرند، اما در پایان معلوم می‌شود که آنها همان چیزهایی هستند که می‌خواهند ما را در مسیر تبدیل شدن به چیزی که سرنوشت‌مان بوده است قرار بدهند. بعضی‌وقت‌ها سرنوشت ما چیزی باعظمت‌تر از چیزی است که به نظر می‌رسد. بنابراین عدم داشتن یک زندگی معمولی نه تنها خبر بدی نیست، بلکه ممکن است به این معنی باشد که ما بزرگ‌تر از چیزی هستیم که یک زندگی معمولی داشته باشیم. دانی در آغاز فیلم به عنوان یک پسر مشکل‌دار نمی‌داند که قرار است تا چند روز آینده به چه چیزی تبدیل شود. فیلم از طریق او دست روی نکته‌ای می‌گذارد که بسیاری از ما در زندگی‌ خودمان احساس کرده‌ایم. ما هم معمولا نمی‌دانیم در آینده قرار است به چه چیزی تبدیل شویم. نمی‌دانیم آیا سرنوشت، ما را برای تبدیل شدن به چیزی فراتر از چیزی که تصور می‌کنیم هدایت می‌کند یا نه.

«دانی دارکو» دنیایی دارد که تماشاگر دوست دارد خودش را برای غرق شدن در آن رها کند

دانی یک روز صبح بعد از صحبت کردن با یک خرگوشِ عظیم‌جثه بیدار می‌شود و از شدت اتفاقاتِ عجیب و غریبی که اطرافش می‌افتد سرگیجه گرفته است. یکی از اشتباهاتی که می‌توان کرد این است که «دانی دارکو» را به عنوان یک فیلم علمی‌-تخیلی بدانیم. «دانی دارکو» قبل از اینکه علمی‌-تخیلی باشد، فیلمی درباره‌ی دوران بلوغ است. درباره‌ی تلاش دیوانه‌وار نوجوانان برای پیدا کردن خودشان و شکل دادن طرز فکرشان در هنگام ورود به دنیای خشنِ واقعی؛ دنیایی که می‌خواهد آنها را به برده‌ی خودش تبدیل کند. تمام المان‌های پیچیده‌‌ی سفر در زمانی و دنیاهای موازی و خیالی فیلم استعاره‌ای از سوی کارگردان برای دنیای پیچیده‌ ‌‌‌‌‌ماست که سر در آوردن از آن کلافه‌کننده است و کاری می‌کند تا آدم‌ها در مقابله با آن تسلیم شوند. در طول فیلم دانی در حال سر در آوردن از اتفاقی است که او را از آن به بعد تعریف خواهد کرد. او می‌تواند بی‌خیال شود و به یکی از همان بچه‌ها یا آدم‌های معمولی اطرافش تبدیل شود. یا می‌تواند مثل کاراگاهی حرفه‌ای سر طناب را بگیرد و تا ته ماجرا برود. بعضی‌وقت‌ها مثل اتفاقی که برای دانی افتاد، معلوم می‌شود که یک نوجوانِ منزوی، همان قهرمان ناشناخته‌ای است که دنیا را نجات خواهد داد.

اما هستند کسانی که برای فرار از دنیای پیچیده‌ی اطرافشان به دسته‌بندی‌های دوتایی روی می‌آورند. دانی کسی است که خیلی بیشتر از بزرگ‌ترها از پیچیدگی دنیای اطرافش آگاه است. اما کم‌کم خودش را در دنیایی پیدا می‌کند که این پیچیدگی را نادیده گرفته است و آن را به دسته‌های دوتایی عشق و ترس، سیاه و سفید و خوب و بد تقسیم کرده است. مثلا به سخنرانی‌ها و کتاب‌هایی که توسط شخصیت جیم کانینگهام نوشته شده نگاه کنید. یکی از طرفداران درجه‌یکِ طرز فکر ساده‌نگرانه‌ی کانینگهام، کیتی معلم دانی است. کانینگهام همه‌چیز را به دو گروه عشق و ترس تقسیم کرده است و مسیر و ساختار زندگی را همین‌قدر ساده می‌داند. حقیقت اما این است که شاید چنین دسته‌بندی ساده‌ای در کارتون‌های بچه‌های زیر ۷ سال کار کند، اما به عنوان فلسفه‌ای که یک نفر زندگی‌‌اش را براساس آن بنا می‌کند، خنده‌دار است.

کانینگهام «ترس» را بدترین احساس بشری می‌داند که باید از آن فرار کرد، اما حقیقت این است که ترس یکی از مهم‌ترین احساسات انسان است. ترس وسیله‌ای برای دور نگه داشتن انسان از خطر است. ترس تهدید بزرگی که ذهن‌مان را مسموم می‌کند نیست، بلکه احساس لازمی برای داشتن یک زندگی باکیفیت است و چیزی است که به بقای نسل بشر کمک می‌کند. در مقابل، عشق هم مثبت‌ترین احساس روی زمین نیست و می‌تواند درد و رنج‌های خاص خودش را داشته باشد. به عبارت دیگر چیزی که کانینگهام می‌گوید مزخرفی بیش نیست. به خاطر همین است که دانی از آموزش چنین چیزهایی در مدرسه عصبانی می‌شود.

ما آن‌قدر در برابر هستی کوچک و ناچیز هستیم که به راحتی نمی‌توانیم توضیحی برای همه‌چیز جفت‌و‌جور کنیم

البته این آخرین مثالی نیست که فیلم درباره‌ی ساختار بسته‌ی دنیا ارائه می‌کند. در جایی از فیلم پدر دانی را در حال تماشای مناظره انتخاباتی بین دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان می‌بینیم و در جایی دیگر خواهر دانی از این می‌گوید که به جای جرج دبلیو بوش می‌خواهد به مایکل دوکاکس رای بدهد که این به دعوایی سر میز غذا ختم می‌شود. دو طرز فکر. دو حزب و یک انتخاب دوتایی. حتی در زمینه‌ی حکومت هم که یکی از پیچیده‌ترین و حیاتی‌ترین عناصر یک تمدن است، همه‌چیز در ساده‌ترین شکلش قرار دارد. ریچارد کلی دارد از دانی برای بیان دیدگاه خودش استفاده می‌کند و آن حمله کردن به چشم‌انداز ساده‌نگرانه‌ی انسان‌ها به دنیاست.

در جایی دیگر از فیلم معلم ادبیاتِ دانی در حال خواندن داستانی است که در آن گروهی از پسران جوان یک خانه‌ی قدیمی را خراب می‌کنند و پول‌هایی که لای تشک پیدا کرده‌اند را هم آتش می‌زنند. شاید کسی که متوجه‌ی استعاره‌ی داستان نشده، فکر کند اینها فقط یک سری بچه‌ی تخس و شورشی هستند. اما در حقیقت این کارشان استعاره‌ای از خراب کردن یک سیستم ناقص برای ساختن چیزی بهتر است. در ادامه معلوم می‌شود که مدیران مدرسه با تلاش‌های کیتی، این کتاب را از تدریس در کلاس ممنوع کرده‌اند. کیتی نماینده‌ی تمام کسانی است که همه‌چیز را به صورت سیاه و سفید می‌بینند و متوجه‌ی نکته‌ی کنایه‌آمیز کتاب نشده است و به خاطر طرز فکر بسته‌اش، محتوای کتاب را به عنوان چیزی شنیع و شرم‌آور می‌بیند که دارد از خرابکاری بچه‌ها حمایت می‌کند. بله، کافی است سینما، تلویزیون یا محتوای درس‌هایمان در مدرسه را به یاد بیاورد تا ببینید که همه‌ی ما چنین چیزی را با تمام وجودمان تجربه کرده و داریم می‌کنیم.

در مثال دیگری، دانی و دوستش گرچن برای کلاس علوم اختراعی را ارائه می‌کنند که والدین با استفاده از آن می‌توانند موقع خواب تصاویر زیبایی به نوزادانشان نشان دهند و این‌گونه تاریکی هنگام خواب را با خاطرات رنگارنگ و روشن تغییر بدهند. کاملا مشخص است معلم علوم دانی تحت تاثیر ایده‌ی آنها قرار گرفته است، اما او به آنها یادآور می‌شود که ممکن است تاریکی عنصر مهمی در پروسه‌ی رشد انسان باشد و نباید آن را کاملا از زندگی حذف کرد و از وجودش ترسید، بلکه باید به آن به عنوان یک موهبت نگاه کرد. همین تاریکی موجود در گذشته‌ی دانی و گرچن بوده است که کاری کرده آنها به فکر چنین فکر آینده‌نگرانه‌ای برای کلاس علومشان بیفتند. البته تقصیر کاراکترهایی مثل کیتی که همه‌چیز را در گروه‌های قابل‌هضم دسته‌بندی می‌کنند نیست. انسان‌ها همیشه از پیچیدگی و ناشناخته‌ها هراس داشته‌اند.

چون ما آن‌قدر در برابر هستی کوچک و ناچیز هستیم که به راحتی نمی‌توانیم توضیحی برای همه‌چیز جفت‌و‌جور کنیم و در نتیجه سعی می‌کنیم همه‌چیز را به دست خودمان ساده‌سازی کنیم. داستان‌های کهن درباره‌ی مبارزه‌ بین دو گروه خیر و شر صحبت می‌کنند و خرافاتِ عجیب و غریب جا‌های خالی را پر می‌کنند. هیچ اشکالی به اینها وارد نیست. هیچ‌چیز لذت‌بخش‌تر از شنیدن داستان نحوه‌ی شکل‌گیری یک خرافه‌ی جالب‌توجه نیست. اما نباید اجازه بدهیم که آن خرافه یا فلان طرز فکر جالب اما کوته‌بینانه از درون صفحه‌های کتاب بیرون آمده و نحوه‌ی زندگی و فکر کردنمان نفوذ کند. «دانی دارکو» از جامعه‌ای می‌گوید که نوجوانان و جوانانش توانایی فکر کردن برای خودشان را ندارند. جامعه‌ای که به سرعت آنها را در سیستم آموزشی‌ای قرار می‌دهد که اجازه نمی‌دهد تا هرکس دنیای اطراف خودش را به دست خودش کشف کند. جامعه‌ای که طرز فکر اشتباه گذشتگان را به نسل جدید هم منتقل می‌کند. بچه‌ها با درک و چشم‌انداز کوته‌بینانه‌ای از دنیای اطرافشان بزرگ می‌شوند و وقتی با حقیقت پیچیده‌ی اصلی روبه‌رو می‌شود، فکر می‌کنند دنیا علیه آنهاست. در حالی که آنها دنیا را اشتباه یاد گرفته بودند.

در جریان یکی از جلسات روانکاوی دانی، او جستجو برای یافتن معنی در دنیا و تنهایی مُردن را «ابسورد» خطاب می‌کند. اینجا همان جایی است که ریچارد کلی بعد از تمام این مقدمه‌چینی‌ها به هسته‌ی اصلی حرفش می‌رسد و به چیزی اشاره می‌کند که اکثر آدم‌های اطراف دانی مثل کیتی را وحشت‌زده می‌کند: ابسورد بودن تلاش برای یافتن معنا در زندگی. آلبرت کامو که به خاطر به شهرت رساندن فلسفه‌ی ابسوردیسم شناخته می‌شود، در توصیف این طرز فکر می‌نویسد: «انسان چشم در چشم بی‌معنایی قرار می‌گیرد. همزمان او در وجودش اشتیاقی برای رسیدن به خوشبختی احساس می‌کند. ابسورد از اصطحکاک بین نیاز انسان و سکوت نامعقول دنیا به وجود می‌آید».

به عبارت دیگر ابسوردیسم به این موضوع اشاره می‌کرد که طبیعت انسان جستجو برای یافتن معنا و کشف محاسبات پشت پرده‌ی هستی است، اما همزمان در رسیدن به جواب ناتوان است. این به این معنی نیست که دنیا از ریشه بی‌معنی است، بلکه ذهن انسان توانایی درک عظمت هستی را ندارد. فیلم دنیا را به عنوان چنین چیزی می‌شناسد و تلاش آدم‌هایی مثل کانینگهام که ادعا می‌کنند راز خوشبختی را در قالب یک انتخاب دوتایی بین ترس و عشق فهمیده‌اند، اشتباهی قابل‌درک می‌داند. قابل‌درک از این جهت که انسان‌ها از قبول کردن ابسورد بودن دنیا می‌ترسند و تا آنجا که می‌توانند سعی می‌کنند تا در مقابل قبول کردن آن ایستادگی کنند. دانی تنها کسی است که کاملا از عمق قلبش به ابسورد بودن دنیا باور دارد، اما این باعث نشده که از زندگی متنفر باشد. تنها چیزی که او را اذیت می‌کند این است که چرا دیگران از این حقیقت غیرقابل‌انکار روی برمی‌گردانند و خودشان را گول می‌زنند.

درک این حقیقت به آزادی می‌انجامد و به قول آلبرت کامو، «آزادی چیزی جز فرصتی برای بهتر شدن نیست». دانی که به این حقیقت رسیده قبول می‌کند تا زندگی‌اش را برای نابودی دنیای قبلی و شکل‌گیری دنیایی جدید فدا کند. در پایان می‌بینیم که تمام آدم‌هایی که با دانی در ارتباط بوده‌اند در حالی بیدار می‌شوند که تمام اتفاقات فیلم را به‌صورت یک رویا به یاد دارند. دانی به‌طور استعاره‌ای آنها را از خواب غفلت بیدار کرده است. «دانی دارکو» فقط یک فیلم علمی‌-تخیلی پیچیده صرفا برای پیچیده بودن نیست، بلکه از عناصر سفر در زمانی گیج‌کننده برای توصیف جنبه‌ی گیج‌کننده‌ی دنیای واقعی استفاده می‌کند. این در حالی است که وقتی «دانی دارکو» را در کنار تمام چیزهایی که هست، یکی از بهترین فیلم‌های ابرقهرمانی سینما می‌دانند، به همین موضوع برمی‌گردد. مگر از ابرقهرمانان انتظار نجات دنیا را نداریم؟ تفاوت دانی با دیگران اما این است که او به جای نجات دادن دنیا از لحاظ فیزیکی با کشتن یک موجود بیگانه‌، آن را از فکر بسته‌ای که در آن گرفتار شده بود، نجات می‌دهد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نقد، بررسی و تحلیل برترین فیلم های تاریخ سینما …مطالب مرتبط با این موضوع سریال برتر سال از نگاه نقد و بررسی فیلم ها اضافه شد قیمت ال جی وی اعلام شد زومیتماه پیش بود که ال‌جی وی ۲۰ معرفی شد این گوشی مجهز به اندروید نوقا بوده و از مواد مقاوم کانن دوربین را برای علاقمند به فیلم‌برداری …کانن دوربین جدید خود را با نام رونمایی کرد این دوربینِ عکاسی به سنسور ۲۴۲ سرگرمی زیر ذره‌بین زومجیزومجی وب سایت نقد و بررسی بازی، سینما، تلویزیون، فیلم، اخبار بازی، تحلیل رویدادهای نقد، بررسی و تحلیل برترین فیلم های تاریخ سینما مطالب مرتبط با این موضوع سریال برتر سال از نگاه نقد و بررسی فیلم ها اضافه شد فیلم قیمت ال جی وی اعلام شد زومیت ماه پیش بود که ال‌جی وی ۲۰ معرفی شد این گوشی مجهز به اندروید نوقا بوده و از مواد مقاوم و کانن دوربین را برای علاقمند به فیلم‌برداری معرفی کرد کانن دوربین جدید خود را با نام رونمایی کرد این دوربینِ عکاسی به سنسور ۲۴۲ مگاپیکسلی سرگرمی زیر ذره‌بین زومجی زومجی وب سایت نقد و بررسی بازی، سینما، تلویزیون، فیلم، اخبار بازی، تحلیل رویدادهای مرتبط فیلم


ادامه مطلب ...

قدر دانی چیست و چگونه میتوان قدردان بود؟

[ad_1]
مفیدستان:
قدر دانی چیست و چگونه میتوان قدردان بود؟

خبرگزاری آریا -
انسانهای قدردان و سپاسگزار راضی تر، خوشبخت تر و اجتماعی تر از بقیه هستند

آنچنانکه تحقیقات جدید نشان می‌دهد انسانهای قدردان و سپاسگزار راضی تر، خوشبخت تر و اجتماعی تر از افرادی هستند که با دقت تمامی جهات منفی زندگی خود را موشکافی و بایگانی می‌کنند اما جهات مثبت را نادیده می‌انگارند.
تاکنون چندین بار بخاطر اینکه دیگران انتظارات و تصورات ایده آل ما را برآورده نساخته اند ، در یاس و غضب فرو رفته ایم؟ به گذشته و دوران طفولیت خود نظر می‌اندازیم و به یافتن همه آن چیز هائی می‌پردازیم که می‌توانستند برای ما انجام و یا به ما داده بشوند تا ما خوشبخت تر می‌شدیم.

اگر دید و بینش خویش از جهان را به یک تصور ذهنی و رویائی محدود کنیم، زندگی در تمام قواعدش ما را ناامید و مایوس خواهد نمود. اما اگر افق دید و بینش خود را بسط داده و به شناسائی و توجه آنچه را که زندگی به ما عطا کرده است بپردازیم، متوجه خواهیم شد که با دنیائی با درجات والای عنایات و نعمات و حمایتهای بی نظیر احاطه شده ایم.

قدرشناسی مشروط و منوط به توجه، دید و نگرش به درون خود است. بدون یک توجه واقعی نمی‌توان به وجود تعداد بیشماری از رخدادهای تکراری که به نفع ما در جریان است پی برد و آنها را دید...

روانشناسان در چهارچوب تحقیقات "روانکاوی مثبت"، در جستجوی این پرسش که چه شیوه هائی ، سلامت روانی را حفظ می کند ، اهمیت "قدردانی" را کشف کرده‌اند .

آنچنانکه تحقیقات جدید نشان می‌دهد انسانهای قدردان و سپاسگزار راضی تر، خوشبخت تر و اجتماعی تر از افرادی هستند که با دقت تمامی جهات منفی زندگی خود را موشکافی و بایگانی می‌کنند اما جهات مثبت را نادیده می‌انگارند. اینها همچنین کمتر از امراض جسمانی گله مند بوده و به هنگام وجود مشکلات شخصی به یاری یکدیگر می‌شتافتند و بیشتر از دیگران حمایت احساسی و معنوی خودشان را از یکدیگر ابراز می‌کردند. همچنین بیشتر در کارهای اجتماعی (و عام المنفعه و خیریه بدون چشمداشت مالی شرکت) می‌جستند.انسانهای شکرگزار ارزش کمتری برای مادیات قائلند.

آنها ارزش خویش و دیگران را با داشتن و دارائی، مقام و موفقیت نمی‌سنجند. آنان حسادت نمی‌ورزند و تقسیم و اشتراک برای آنها قابل قبول تر از دیگر انسانهائی است که احساس قدردانی را در خود غریبه حس می‌کنند.از اشخاصی که از یک بیماری عصبی عضله رنج می‌بردند دعوت شد که در مدت سه هفته دلائلی را که برای شکرگزار بودن دارند یادداشت نمایند. در پایان آزمایش از خلق و خوی بهتری برخوردار بودند، آنها از روابط محکمتر اجتماعی خودشان، بهبود وضع خواب و خوشبین تر شدنشان گزارش می‌کردند. قدردانی و سپاسگزاری منوط به موقعیت خوشبخت و بهشتین زندگی و همچنین مشروط به یک حساب بانگی پر و پول زیاد هم نیست.
انسانهایی که قدر آنچه را که دارند و آنچه را که تجربه می‌کنند می‌دانند، خوشبخت ترند، و توانائی غلبه بر رویدادهای منفی زندگی در آنها مانند قدرت برحذر بودن آنها از حسادت، ناراحتی و خشم و افسردگی بیشتر می‌گردد. سپاسگزاری و اعمال متعاقب آن روابط اجتماعی را قوی تر کرده و دوستی‌ها را تقویت می‌کنند.

این خود به نوبه خود سلامتی روحی و جسمی را افزایش می‌دهد. برخی عوامل قدرناشناسی و بی سپاسی عبارتند از : بی توجهی و تاخیر در سپاسگزاری، فراموشی ، تنبلی... و اینکه فرض را بر این می‌گذاریم که دیگران می‌بایست «بدانند» که چقدر من قدردان و سپاسگزارم... گفتن اینکه این حق من است... آنها فقط وظیفه خود را انجام می‌دهند ... این کار زحمت زیادی نداشته است ...یا این شخص بعدها برای من مشکلاتی ایجاد کرده است... انتخاب دست ماست: آیا می‌خواهیم توجهمان را معطوف به بخش نامطبوع و تاریک زندگی، مشکلات، اشتباهات، فشارها و ناراحتی‌ها کنیم یا خواهان یادگیری آن هستیم که قسمت خوب زندگی را هم نادیده نگرفته و سپاسگزار باشیم؟

آدمی می‌تواند برای بسیاری از چیزها متشکر و قدردان باشد. برای یک هدیه، برای یک حرکت دوستانه، برای زیبائی طبیعت، برای سکوت بعد از سروصدا، برای بدست آوردن دوباره سلامتی، برای نور خورشید و خنده بچّه‌ها. هر چه که ما شکرگزارتر باشیم، دلائل بیشتری هم برای شکرگزاری خواهیم یافت. بنابر تئوری انگیزه ماسلو، روانشناس برجسته، هر کسی قادر به شناسائی و فهم نعمات و آسایشی که از آن برخوردار است نیست.

تنها انسانهای «به خود تحقق ده و خودساخته»، آنان که تسلیم خواسته‌ها و نیازهای ناچیز خود نمی‌شوند، از توانائی عالی برخوردار هستند که مواهب اساسی و اولیه زندگی را همواره و خستگی ناپذیر با احترام، خوشحالی، ابراز تعجب و تشکر و حتی شور و شعفی بی اندازه قدردان باشند و ارج نهند.

روان‌شناسان می‌گویند قدر‌شناسی، روابط ما با دیگران را مثبت می‌کند، بخصوص وقتی این فرد همسرتان باشد. بخش زیادی از رضایت زندگی به همین رابطه‌ مثبت برمی‌گردد و به همین خاطر کسانی با شما راحت‌ترند که بدانند علاوه بر اینکه بدی‌هایشان را می‌گویید، لطف‌هایشان را هم به یاد دارید و به زبان می آورید.
افراد قدرشناس‌تر آدم‌های راضی‌تری هستند. آنان از زندگی خودشان بیشتر راضی هستند و خوبی‌های همسر را بیشتر می‌بینند و درک می‌کنند. رضایت از زندگی خود خوشبختی است.

پژوهشگران ،معتقدند که قدرشناسی را می‌توان آموخت. بطور مثال آنها بعنوان یک روش آموزشی مناسب مدل چهار مرحله‌ای زیر را توصیه می‌کنند:
- شناخت افکار قدرناشناس را
- فرموله کردن افکار قدرشناس
- جانشین ساختن افکار قدرناشناسی با افکار قدرشناسانه
- انتقال احساسات درونی به اعمال و رفتار
قدردانی کردن
آدمی می‌تواند برای بسیاری از چیزها متشکر و قدردان باشد

اما چگونه قدرشناس واقعی باشیم؟
قدر‌شناسی یک مهارت است که می‌توان همیشه آن را آموخت و تجربه کرد. پس به نکات زیر توجه کنید:

تهیه لیست از سپاسگزاری ها
قبل از شروع روز، در انتهای روز یا هر وقت که پنج یا ده دقیقه وقت آزاد دارید، 10 چیزی که به خاطر آنها سپاسگزار هستید را فهرست کنید. حتما لازم نیست که چیزهای بزرگی در این فهرست قرار داشته باشند، فقط به دوروبر خود نگاه کنید و از خود بپرسید، در این لحظه، من از چه چیزی سپاسگزار هستم؟ لباس هایی که مرا گرم نگه می دارند، یک فنجان چای داغ، یک دوست خوب…؟ اگر شما این کار را هر روز انجام دهید، به شما این قول را می دهم که بعد از چند هفته، یا حتی چند روز، احساس خوشبختی بیشتری خواهید کرد.

روزانه 10 دقیقه تمرین حضور در لحظه را انجام دهید
این تمرین را حداقل یک بار در هفته انجام دهید. هر روز 10 دقیقه را به این تمرین اختصاص دهید و روی جایگاه کنونی خود در زندگی متمرکز شوید. به اطراف خود بنگرید. چه چیزهایی را می بینید، حس می کنید، می شنوید؟ وقتی که دچار یک روزمرگی محض می شویم، مانند یک خلبان اتوماتیک عمل می کنیم که ممکن است باعث بی حس شدن، ناسپاسی و تلخ کامی ما نسبت به زندگی شود. تمرین حضور در لحظه، شما را از این حالت خارج می کند و به شما کمک می کند تا زندگی را از زاویه ای روش تر و دلپذیرتر ببینید.
آدم‌های قدرشناس‌تر آدم‌های راضی‌تری هستند، با زندگی خودشان بیشتر حال می‌کنند و خوبی‌های همسر را بیشتر می‌‌بینند و درک می‌‌کنند
آدم‌های قدرشناس‌تر آدم‌های راضی‌تری هستند، با زندگی خودشان بیشتر حال می‌کنند و خوبی‌های همسر را بیشتر می‌‌بینند و درک می‌‌کنند

به زندگی بی طرفانه نگاه کنید
صحبت کردن درباره ی این موضوع، آسان تر از عمل کردن به آن می باشد، اما به صورت آگاهانه سعی کنید تا جایی که می توانید بی طرف باشید. آیا شخصی که با او کار می کنید، به همان اندازه که فکر می کنید آزاردهنده است یا شما بیش از حد راجع به این مساله حساس شده اید؟ یک قدم به عقب بردارید و سعی کنید به جای این که به صورت شخصی با مسائل برخورد کنید، از بیرون به شرایط نگاه کنید.

قبل از خواب روزتان را مرور کنید
قبل از این که هر شب به خواب بروید، به چیزهایی خوبی که در روز برای شما اتفاق افتاده اند، فکر کنید. حتی اگر فکر می کنید که هیچ چیز فوق العاده ای اتفاق نیفتاده است، به چیزهایی کوچکی فکر کنید که از داشتن آنها سپاسگزارید. اگر نمی توانید به چیزی فکر کنید، به جستجوی خود ادامه دهید. می توانید به این موضوع ساده فکر کنید: «من عاشق بالشتم هستم!».

افکارتان را بازنگری کنید
بیشتر اوقات به چه چیزهایی فکر می کنید؟ درباره ی چه مسائلی با دیگران صحبت می کنید؟ آیا از این موضوع اطلاع دارید؟ در بیشتر اوقات، بدون این که بدانیم انرژی خود را صرف چه چیزی می کنیم، زندگی خود را می گذرانیم. یک هفته را به بررسی بی طرفانه ی افکارتان اختصاص دهید، بدون این که آنها را قضاوت کنید. شاید مایل باشید تا این افکارتان را روی کاغذ بیاورید، سپس بعد از تمام شدن یک هفته، به تمرین خود نگاهی داشته باشید. اگر بیشتر اوقات خود را به شکایت کردن گذرانده اید، یادداشتی ذهنی را ثبت کنید تا عادت های فکری خود را تغییر دهید.

تعریف کردن را جایگزین شکایت کردن کنید
لزومی ندارد که این تمرین را بیش از حد انجام دهید.به هر حال گاهی اوقات انسان نیاز دارد تا خودش را تخلیه کند. اما دفعه ی بعد که خواستید حرف بی فایده و آزاردهنده ای را به زبان آورید، برعکس آن را انجام دهید. سعی کنید تا هر روز از چیزی تعریف کنید. شما احساس شادی و قدردانی بیشتری را تجربه خواهید کرد.

یک نامه قدردانی بنویسید
یک نامه ی قدردانی برای شخصی یا چیزی که شما را آزار می دهد، بنویسید. سعی کنید تا از درسی که از این شرایط می آموزید، سپاسگزار باشید، از آن درس بگیرید. این تمرین به شما کمک می کند تا فرایند تفکر خود را در مسیر مثبتی قرار دهید، و می تواند به شما کمک کند تا چیزهایی را که نمی پذیرید را قبول کنید و از آنها درس بگیرید.
قبل از این که هر شب به خواب بروید، به چیزهایی خوبی که در روز برای شما اتفاق افتاده اند، فکر کنید. اگر نمی توانید به چیزی فکر کنید، به جستجوی خود ادامه دهید. می توانید به این موضوع ساده فکر کنید: «من عاشق بالشتم هستم!»

به یاد داشته باشید که قدردانی یک انتخاب است
شما زندگی خود را هدایت می کنید، و شما می توانید انتخاب کنید که چگونه واکنش نشان دهید یا چگونه فکر کنید. اگر شما افکار و نگرش های مثبت را در سر خود بپرورانید، خوشحال تر، سالم تر و راضی تر خواهید بود.

رخدادهای بعد از قدردانی
قدرشناسی رمز موفقیت است،وقتی احساس می کنید قدرتان را می دانند، در شرایط احساسی و عاطفی مقبولی قرار می گیرید. در این شرایط شما به جای آنکه فکر کنید چه چیزهایی در زندگی ندارید یا کم دارید، به آنچه دارید توجه می کنید. وقتی قدرشناس هستیم، اتفاقات زیر را به خانه مان دعوت می کنیم.
قبل از این که هر شب به خواب بروید، به چیزهایی خوبی که در روز برای شما اتفاق افتاده اند، فکر کنید. اگر نمی توانید به چیزی فکر کنید، به جستجوی خود ادامه دهید. می توانید به این موضوع ساده فکر کنید: «من عاشق بالشتم هستم!»

رضایت از زندگی را بالا می‌برد
آدم‌های قدرشناس‌تر آدم‌های راضی‌تری هستند، با زندگی خودشان بیشتر حال می‌کنند و خوبی‌های همسر را بیشتر می‌‌بینند و درک می‌‌کنند. ایــن رضایت از زندگی خودش کم چیزی نیست. اصلاً یک جـــورهایی رضایت از زندگــی خود خوشـــبختی است.

افسردگی را کم می‌کند
قدرشناسی افسردگی را کم می‌کند. می‌دانید چرا؟ راستش را بخواهید افسردگی از یک نوع خودخواهی خیلی عمیق اما خیلی پنهان سرچشمه می‌گیرد. تا وقتی که ما در مقام گیرنده‌ی مطلق باشیم و توقع داشته باشیم همه چیز و از جمله محبت را دودستی به ما تقدیم کنند، معلوم است که افسرده می‌شویم. چون که ذاتاً دنیا این جور جایی نیست که مفتی مفتی و بدون تعامل تو را به چیزی برساند. آدم‌های قدرشناس به این دلیل افسرده نمی‌شوند که این حس قدردانی با آن حس پنهان خودخواهی مقابله می‌کند.

کمرنگ شدن خشم و حسادت
هم خشم و هم حسادت یک جورهایی از ناکامی سرچشمه می‌گیرد. خشم به این خاطر شکل می‌گیرد که ما برای رسیدن به هدف‌مان با مانع روبه‌رو شده‌ایم و حسادت هم به این خاطر که ما دلمان می‌خواسته است در جایگاه یک نفر دیگر باشیم اما الان نیستیم. اما حس قدردانی به معنای رضایت لااقل از جنبه‌های مثبت وضعیت فعلی است. یعنی دقیقاً برخلاف حس‌هایی که به خشم و حسادت دامن می‌زند.

از قدرناشناسی تا قدرشناسی
برای این که یک نفر آدم قدرشناسی شود هیچ‌وقت دیر نیست. قدرشناسی یک مهارت است که می‌شود همیشه آن را آموخت و تجربه کرد.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوته
منابع:
akairan.com
tebyan.net




[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


ادامه مطلب ...

نقد فیلم Donnie Darko - دانی دارکو

[ad_1]

همراه بررسی فیلم علمی‌-تخیلی/ابرقهرمانی Donnie Darko، با بازی جیک جیلنهال باشید.

«دانی دارکو» فیلم عجیب و غریبی است. خیلی عجیب‌تر از فیلم‌های عجیبِ معمول سینما. درباره‌ی فیلمی حرف می‌زنیم که شخصیت اصلی‌اش با یک خرگوشِ وحشتناکِ ۲ متری که از آینده آمده رفیق می‌شود. همه‌چیز اما به اینجا ختم نمی‌شود. بلکه پای سفر در زمان و ماوراطبیعه و المان‌های فیلم‌های ترسناک و علمی‌-تخیلی و سناریوهای پایان دنیا هم به ماجرا باز می‌شود. دنیاها از هم شکافته می‌شوند، دنیاهای موازی شکل می‌گیرند و یک جوانِ مشکل‌دار که از بیماری روانی رنج می‌برد و دچار پارانویا و اسکیزوفرنی است، خودش را به عنوان قهرمان انتخابی هستی برای نجات دنیا پیدا می‌کند. تمام اینها را به‌علاوه‌ی حال‌و‌هوای نوستالژیکِ حومه‌ی شهری دهه‌ی هشتادی و قطعه‌ی «دنیای دیوانه»‌ی گری جولز کنید تا متوجه شوید با چه فیلم همه‌چیز تمامی سروکار داریم. خیلی سخت است که کارگردان ۲۴ ساله‌ای مثل ریچارد کلی در اولین تجربه‌ی فیلمسازی‌اش دست به نوشتن و ساخت چنین فیلم بلندپروازانه‌ای بزند، اما او از این کار سربلند بیرون آمده است.

«دانی دارکو» اگرچه از ترکیب المان‌های فراوانی تشکیل شده است که در نگاه اول در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند، اما ساخته‌ی کلی جز اندک فیلم‌هایی قرار می‌گیرد که توانسته به انسجام معنایی و روایی فوق‌‌العاده‌ای دست پیدا کند و در عین عجیب و غریب‌بودن، دارای احساساتِ معمولی و آشنایی باشد که با هرکسی ارتباط برقرار می‌کند. اینکه می‌گویم «دانی دارکو» حاوی طلسم درگیرکننده‌ی بهترین فیلم‌های سینماست، از روی هوا نیست. بلکه در طول سال‌ها و در جریان تبدیل شدن آن از یک فیلم مستقل ساندنسی به یک کالتِ کلاسیک ثابت شده است. «دانی دارکو» وقتی در سال ۲۰۰۱ روی پرده‌ی سینماها رفت، چندان مورد استقبال قرار نگرفت. فیلم فقط در باکس آفیس به حدی فروخت که سرمایه‌اش را برگرداند. اگرچه به نظر می‌رسید مرگ زودهنگام فیلم غیرقابل‌اجتناب است، اما آرام آرام سینمادوست‌ها فهمیدند که چه شاهکاری از زیر دستشان در رفته است و در نتیجه تبلیغات دهان به دهان مردم به جایی رسید که فیلم باز دوباره در نیویورک و بریتانیا به‌صورت محدود اما برای طولانی‌مدت روی پرده‌ی سینما رفت و نوارهای وی‌اچ‌‌اس و دی‌وی‌دی‌های آن هم با استقبال زیادی روبه‌رو شدند. ناگهان «دانی دارکو» از فیلمی که به نظر مُرده می‌رسید، به موضوع اصلی بحث و گفتگوی سینمادوستان تبدیل شده بود و خیلی زود به جایگاه جریان‌سازی که لیاقتش را داشت رسید.

امروزه از «دانی دارکو» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های علمی‌-تخیلی، دوران بلوغ و ابرقهرمانی سینما یاد می‌کنند. فیلمی که آن‌قدر از لحاظ داستان سفر در زمان پیچیده‌ای که روایت می‌‌کند عمیق است که هنوز که هنوزه فقط کافی است اسم «دانی دارکو» به میان کشیده شود تا هرکس برداشت خودش از آن را به نبرد با دیگری بفرستد. اما چیزی که «دانی دارکو» را به فیلم محبوبی تبدیل کرد و از فراموشی نجات داد، به داستان «نِرد»پسندانه‌ی علمی‌-تخیلی پیچیده‌اش مربوط نمی‌شود، بلکه به احساس آشنایی که در پس‌زمینه‌ی تمام اتفاقات عجیب و غریب فیلم جریان دارد، برمی‌گردد. بزرگ‌ترین ویژگی «دانی دارکو» روایت داستان زندگی پسری که درگیر اتفاقات فراطبیعی می‌شود و با یک خرگوش زشت در سینما فیلم تماشا می‌کند نیست، بلکه خلق دنیایی است که این اتفاقات عجیب در آن بسیار طبیعی و قابل‌لمس احساس می‌شوند. گویی زندگی دانی دارکو، زندگی خود ماست.

امروزه از «دانی دارکو» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های علمی‌-تخیلی، دوران بلوغ و ابرقهرمانی سینما یاد می‌کنند

فیلم‌های مختلف به دلایل مختلفی به جایگاه غیرقابل‌فراموش و کالتی دست پیدا می‌کنند. «دانی دارکو» اما یکی از آن کلاسیک‌هایی نیست که روی قفسه‌ی اتاق‌تان خاک بخورد یا در اعماقِ هارد دیسکتان گم شود. «۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی» هم بزرگ‌ترین علمی‌-تخیلی کلاسیک تاریخ سینما است، اما هیچ‌وقت احساس نمی‌کنیم که باید بارها برای تماشای آن برگردیم. هیچ شکی درباره‌ی تاثیرگذاری آن بر سینمای بعد از خودش نیست، اما فیلم کوبریک چیزی نیست که بتوان خودمان را راضی به تماشای دوباره و دوباره‌ی آن کنیم. بزرگ‌ترین دستاورد «دانی دارکو» اما این است که موفق به خلق دنیایی می‌شود که ترکیب بی‌نظیر و دقیقی از لذت و غم است. دنیایی که مثل یک روز خاطره‌انگیزِ حک شده در ذهن‌تان، دوست دارید مدام به آن برگردید و آن را دوباره از ابتدا زندگی کنید.

«دانی دارکو» دنیایی دارد که تماشاگر دوست دارد خودش را برای غرق شدن در آن رها کند. در رگ‌های فیلم یک‌جور احساس ابدی جریان دارد و تماشاگر را در فضای ذهنی خاصی قرار می‌دهد که جایی بین نوستالژی و هراس قرار دارد. مثلا به سکانس افتتاحیه‌ی فیلم نگاه کنید؛ دوچرخه‌سواری دانی در جاده‌های خلوت حومه‌ی ویرجینیا را می‌بینیم و صدای خواننده می‌آید که از برخورد سرنوشت و اراده‌ی ما حرف می‌زند. از سرنوشتی که صبر می‌کند تا بالاخره خودت را تسلیم او کنی. یا سکانس دیگری که فیلم کاراکترهای اصلی را طی یک مونتاژ ۵ دقیقه‌ای بدون کلام معرفی می‌کند. اکثر فیلم‌هایی که قصد برانگیختن نوستالژی تماشاگران را دارند، از پیچیدگی خاصی در اتمسفرسازی بهره نمی‌برند.

من یکی از طرفداران دیوانه‌ی ریچارد لینک‌لیتر هستم، اما برخی فیلم‌های او مثل «گیج و منگ» و «همه مقداری می‌خواهند!!» انگار فقط با هدف به یاد آوردن روزهای خوش گذشته ساخته شده‌اند. یک خاطره‌بازی لذت‌بخش مطلق. «دانی دارکو» گرچه ما را به گذشته‌‌ای شیرین می‌برد، اما احساسات ملتهب و گیج‌کننده‌ی نوجوانانی که قدم به درون بزرگ‌سالی می‌گذراند را هم فراموش نکرده است. این به تضاد حیرت‌انگیزی بین لذت بازگشت به گذشته و وحشت آشنایی با دنیای پیچیده‌ی بزرگسالی ختم شده است که خیلی به واقعیت نزدیک‌تر است و به خاطر همین است که هنگام تماشای آن، ارتباط بسیار بسیار نزدیک‌تری با آن برقرار می‌کنید و ریچارد کلی از ابتدا تا پایان این حس‌و‌حال آخرالزمان‌گونه در دنیایی ظاهرا عادی را حفظ می‌‌کند.

دومین چیزی که «دانی دارکو» را به فیلمی با احساسی جهان‌شمول تبدیل می‌کند، قوس شخصیتی خودِ دانی دارکوست. به‌شخصه عاشق کاراکترهایی هستم که به خاطر اتفاقاتی که در اطرافشان می‌افتند، مجبور به تن دادن به تغییر می‌شوند. در ابتدا به نظر می‌رسد این اتفاقات همان موانعی هستند که می‌خواهند زندگی را برایمان زهرمار کنند و جلوی پیشرفت‌مان را بگیرند، اما در پایان معلوم می‌شود که آنها همان چیزهایی هستند که می‌خواهند ما را در مسیر تبدیل شدن به چیزی که سرنوشت‌مان بوده است قرار بدهند. بعضی‌وقت‌ها سرنوشت ما چیزی باعظمت‌تر از چیزی است که به نظر می‌رسد. بنابراین عدم داشتن یک زندگی معمولی نه تنها خبر بدی نیست، بلکه ممکن است به این معنی باشد که ما بزرگ‌تر از چیزی هستیم که یک زندگی معمولی داشته باشیم. دانی در آغاز فیلم به عنوان یک پسر مشکل‌دار نمی‌داند که قرار است تا چند روز آینده به چه چیزی تبدیل شود. فیلم از طریق او دست روی نکته‌ای می‌گذارد که بسیاری از ما در زندگی‌ خودمان احساس کرده‌ایم. ما هم معمولا نمی‌دانیم در آینده قرار است به چه چیزی تبدیل شویم. نمی‌دانیم آیا سرنوشت، ما را برای تبدیل شدن به چیزی فراتر از چیزی که تصور می‌کنیم هدایت می‌کند یا نه.

«دانی دارکو» دنیایی دارد که تماشاگر دوست دارد خودش را برای غرق شدن در آن رها کند

دانی یک روز صبح بعد از صحبت کردن با یک خرگوشِ عظیم‌جثه بیدار می‌شود و از شدت اتفاقاتِ عجیب و غریبی که اطرافش می‌افتد سرگیجه گرفته است. یکی از اشتباهاتی که می‌توان کرد این است که «دانی دارکو» را به عنوان یک فیلم علمی‌-تخیلی بدانیم. «دانی دارکو» قبل از اینکه علمی‌-تخیلی باشد، فیلمی درباره‌ی دوران بلوغ است. درباره‌ی تلاش دیوانه‌وار نوجوانان برای پیدا کردن خودشان و شکل دادن طرز فکرشان در هنگام ورود به دنیای خشنِ واقعی؛ دنیایی که می‌خواهد آنها را به برده‌ی خودش تبدیل کند. تمام المان‌های پیچیده‌‌ی سفر در زمانی و دنیاهای موازی و خیالی فیلم استعاره‌ای از سوی کارگردان برای دنیای پیچیده‌ ‌‌‌‌‌ماست که سر در آوردن از آن کلافه‌کننده است و کاری می‌کند تا آدم‌ها در مقابله با آن تسلیم شوند. در طول فیلم دانی در حال سر در آوردن از اتفاقی است که او را از آن به بعد تعریف خواهد کرد. او می‌تواند بی‌خیال شود و به یکی از همان بچه‌ها یا آدم‌های معمولی اطرافش تبدیل شود. یا می‌تواند مثل کاراگاهی حرفه‌ای سر طناب را بگیرد و تا ته ماجرا برود. بعضی‌وقت‌ها مثل اتفاقی که برای دانی افتاد، معلوم می‌شود که یک نوجوانِ منزوی، همان قهرمان ناشناخته‌ای است که دنیا را نجات خواهد داد.

اما هستند کسانی که برای فرار از دنیای پیچیده‌ی اطرافشان به دسته‌بندی‌های دوتایی روی می‌آورند. دانی کسی است که خیلی بیشتر از بزرگ‌ترها از پیچیدگی دنیای اطرافش آگاه است. اما کم‌کم خودش را در دنیایی پیدا می‌کند که این پیچیدگی را نادیده گرفته است و آن را به دسته‌های دوتایی عشق و ترس، سیاه و سفید و خوب و بد تقسیم کرده است. مثلا به سخنرانی‌ها و کتاب‌هایی که توسط شخصیت جیم کانینگهام نوشته شده نگاه کنید. یکی از طرفداران درجه‌یکِ طرز فکر ساده‌نگرانه‌ی کانینگهام، کیتی معلم دانی است. کانینگهام همه‌چیز را به دو گروه عشق و ترس تقسیم کرده است و مسیر و ساختار زندگی را همین‌قدر ساده می‌داند. حقیقت اما این است که شاید چنین دسته‌بندی ساده‌ای در کارتون‌های بچه‌های زیر ۷ سال کار کند، اما به عنوان فلسفه‌ای که یک نفر زندگی‌‌اش را براساس آن بنا می‌کند، خنده‌دار است.

کانینگهام «ترس» را بدترین احساس بشری می‌داند که باید از آن فرار کرد، اما حقیقت این است که ترس یکی از مهم‌ترین احساسات انسان است. ترس وسیله‌ای برای دور نگه داشتن انسان از خطر است. ترس تهدید بزرگی که ذهن‌مان را مسموم می‌کند نیست، بلکه احساس لازمی برای داشتن یک زندگی باکیفیت است و چیزی است که به بقای نسل بشر کمک می‌کند. در مقابل، عشق هم مثبت‌ترین احساس روی زمین نیست و می‌تواند درد و رنج‌های خاص خودش را داشته باشد. به عبارت دیگر چیزی که کانینگهام می‌گوید مزخرفی بیش نیست. به خاطر همین است که دانی از آموزش چنین چیزهایی در مدرسه عصبانی می‌شود.

ما آن‌قدر در برابر هستی کوچک و ناچیز هستیم که به راحتی نمی‌توانیم توضیحی برای همه‌چیز جفت‌و‌جور کنیم

البته این آخرین مثالی نیست که فیلم درباره‌ی ساختار بسته‌ی دنیا ارائه می‌کند. در جایی از فیلم پدر دانی را در حال تماشای مناظره انتخاباتی بین دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان می‌بینیم و در جایی دیگر خواهر دانی از این می‌گوید که به جای جرج دبلیو بوش می‌خواهد به مایکل دوکاکس رای بدهد که این به دعوایی سر میز غذا ختم می‌شود. دو طرز فکر. دو حزب و یک انتخاب دوتایی. حتی در زمینه‌ی حکومت هم که یکی از پیچیده‌ترین و حیاتی‌ترین عناصر یک تمدن است، همه‌چیز در ساده‌ترین شکلش قرار دارد. ریچارد کلی دارد از دانی برای بیان دیدگاه خودش استفاده می‌کند و آن حمله کردن به چشم‌انداز ساده‌نگرانه‌ی انسان‌ها به دنیاست.

در جایی دیگر از فیلم معلم ادبیاتِ دانی در حال خواندن داستانی است که در آن گروهی از پسران جوان یک خانه‌ی قدیمی را خراب می‌کنند و پول‌هایی که لای تشک پیدا کرده‌اند را هم آتش می‌زنند. شاید کسی که متوجه‌ی استعاره‌ی داستان نشده، فکر کند اینها فقط یک سری بچه‌ی تخس و شورشی هستند. اما در حقیقت این کارشان استعاره‌ای از خراب کردن یک سیستم ناقص برای ساختن چیزی بهتر است. در ادامه معلوم می‌شود که مدیران مدرسه با تلاش‌های کیتی، این کتاب را از تدریس در کلاس ممنوع کرده‌اند. کیتی نماینده‌ی تمام کسانی است که همه‌چیز را به صورت سیاه و سفید می‌بینند و متوجه‌ی نکته‌ی کنایه‌آمیز کتاب نشده است و به خاطر طرز فکر بسته‌اش، محتوای کتاب را به عنوان چیزی شنیع و شرم‌آور می‌بیند که دارد از خرابکاری بچه‌ها حمایت می‌کند. بله، کافی است سینما، تلویزیون یا محتوای درس‌هایمان در مدرسه را به یاد بیاورد تا ببینید که همه‌ی ما چنین چیزی را با تمام وجودمان تجربه کرده و داریم می‌کنیم.

در مثال دیگری، دانی و دوستش گرچن برای کلاس علوم اختراعی را ارائه می‌کنند که والدین با استفاده از آن می‌توانند موقع خواب تصاویر زیبایی به نوزادانشان نشان دهند و این‌گونه تاریکی هنگام خواب را با خاطرات رنگارنگ و روشن تغییر بدهند. کاملا مشخص است معلم علوم دانی تحت تاثیر ایده‌ی آنها قرار گرفته است، اما او به آنها یادآور می‌شود که ممکن است تاریکی عنصر مهمی در پروسه‌ی رشد انسان باشد و نباید آن را کاملا از زندگی حذف کرد و از وجودش ترسید، بلکه باید به آن به عنوان یک موهبت نگاه کرد. همین تاریکی موجود در گذشته‌ی دانی و گرچن بوده است که کاری کرده آنها به فکر چنین فکر آینده‌نگرانه‌ای برای کلاس علومشان بیفتند. البته تقصیر کاراکترهایی مثل کیتی که همه‌چیز را در گروه‌های قابل‌هضم دسته‌بندی می‌کنند نیست. انسان‌ها همیشه از پیچیدگی و ناشناخته‌ها هراس داشته‌اند.

چون ما آن‌قدر در برابر هستی کوچک و ناچیز هستیم که به راحتی نمی‌توانیم توضیحی برای همه‌چیز جفت‌و‌جور کنیم و در نتیجه سعی می‌کنیم همه‌چیز را به دست خودمان ساده‌سازی کنیم. داستان‌های کهن درباره‌ی مبارزه‌ بین دو گروه خیر و شر صحبت می‌کنند و خرافاتِ عجیب و غریب جا‌های خالی را پر می‌کنند. هیچ اشکالی به اینها وارد نیست. هیچ‌چیز لذت‌بخش‌تر از شنیدن داستان نحوه‌ی شکل‌گیری یک خرافه‌ی جالب‌توجه نیست. اما نباید اجازه بدهیم که آن خرافه یا فلان طرز فکر جالب اما کوته‌بینانه از درون صفحه‌های کتاب بیرون آمده و نحوه‌ی زندگی و فکر کردنمان نفوذ کند. «دانی دارکو» از جامعه‌ای می‌گوید که نوجوانان و جوانانش توانایی فکر کردن برای خودشان را ندارند. جامعه‌ای که به سرعت آنها را در سیستم آموزشی‌ای قرار می‌دهد که اجازه نمی‌دهد تا هرکس دنیای اطراف خودش را به دست خودش کشف کند. جامعه‌ای که طرز فکر اشتباه گذشتگان را به نسل جدید هم منتقل می‌کند. بچه‌ها با درک و چشم‌انداز کوته‌بینانه‌ای از دنیای اطرافشان بزرگ می‌شوند و وقتی با حقیقت پیچیده‌ی اصلی روبه‌رو می‌شود، فکر می‌کنند دنیا علیه آنهاست. در حالی که آنها دنیا را اشتباه یاد گرفته بودند.

در جریان یکی از جلسات روانکاوی دانی، او جستجو برای یافتن معنی در دنیا و تنهایی مُردن را «ابسورد» خطاب می‌کند. اینجا همان جایی است که ریچارد کلی بعد از تمام این مقدمه‌چینی‌ها به هسته‌ی اصلی حرفش می‌رسد و به چیزی اشاره می‌کند که اکثر آدم‌های اطراف دانی مثل کیتی را وحشت‌زده می‌کند: ابسورد بودن تلاش برای یافتن معنا در زندگی. آلبرت کامو که به خاطر به شهرت رساندن فلسفه‌ی ابسوردیسم شناخته می‌شود، در توصیف این طرز فکر می‌نویسد: «انسان چشم در چشم بی‌معنایی قرار می‌گیرد. همزمان او در وجودش اشتیاقی برای رسیدن به خوشبختی احساس می‌کند. ابسورد از اصطحکاک بین نیاز انسان و سکوت نامعقول دنیا به وجود می‌آید».

به عبارت دیگر ابسوردیسم به این موضوع اشاره می‌کرد که طبیعت انسان جستجو برای یافتن معنا و کشف محاسبات پشت پرده‌ی هستی است، اما همزمان در رسیدن به جواب ناتوان است. این به این معنی نیست که دنیا از ریشه بی‌معنی است، بلکه ذهن انسان توانایی درک عظمت هستی را ندارد. فیلم دنیا را به عنوان چنین چیزی می‌شناسد و تلاش آدم‌هایی مثل کانینگهام که ادعا می‌کنند راز خوشبختی را در قالب یک انتخاب دوتایی بین ترس و عشق فهمیده‌اند، اشتباهی قابل‌درک می‌داند. قابل‌درک از این جهت که انسان‌ها از قبول کردن ابسورد بودن دنیا می‌ترسند و تا آنجا که می‌توانند سعی می‌کنند تا در مقابل قبول کردن آن ایستادگی کنند. دانی تنها کسی است که کاملا از عمق قلبش به ابسورد بودن دنیا باور دارد، اما این باعث نشده که از زندگی متنفر باشد. تنها چیزی که او را اذیت می‌کند این است که چرا دیگران از این حقیقت غیرقابل‌انکار روی برمی‌گردانند و خودشان را گول می‌زنند.

درک این حقیقت به آزادی می‌انجامد و به قول آلبرت کامو، «آزادی چیزی جز فرصتی برای بهتر شدن نیست». دانی که به این حقیقت رسیده قبول می‌کند تا زندگی‌اش را برای نابودی دنیای قبلی و شکل‌گیری دنیایی جدید فدا کند. در پایان می‌بینیم که تمام آدم‌هایی که با دانی در ارتباط بوده‌اند در حالی بیدار می‌شوند که تمام اتفاقات فیلم را به‌صورت یک رویا به یاد دارند. دانی به‌طور استعاره‌ای آنها را از خواب غفلت بیدار کرده است. «دانی دارکو» فقط یک فیلم علمی‌-تخیلی پیچیده صرفا برای پیچیده بودن نیست، بلکه از عناصر سفر در زمانی گیج‌کننده برای توصیف جنبه‌ی گیج‌کننده‌ی دنیای واقعی استفاده می‌کند. این در حالی است که وقتی «دانی دارکو» را در کنار تمام چیزهایی که هست، یکی از بهترین فیلم‌های ابرقهرمانی سینما می‌دانند، به همین موضوع برمی‌گردد. مگر از ابرقهرمانان انتظار نجات دنیا را نداریم؟ تفاوت دانی با دیگران اما این است که او به جای نجات دادن دنیا از لحاظ فیزیکی با کشتن یک موجود بیگانه‌، آن را از فکر بسته‌ای که در آن گرفتار شده بود، نجات می‌دهد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نقد، بررسی و تحلیل برترین فیلم های تاریخ سینما …مطالب مرتبط با این موضوع سریال برتر سال از نگاه نقد و بررسی فیلم ها اضافه شد قیمت ال جی وی اعلام شد زومیتماه پیش بود که ال‌جی وی ۲۰ معرفی شد این گوشی مجهز به اندروید نوقا بوده و از مواد مقاوم کانن دوربین را برای علاقمند به فیلم‌برداری …کانن دوربین جدید خود را با نام رونمایی کرد این دوربینِ عکاسی به سنسور ۲۴۲ سرگرمی زیر ذره‌بین زومجیزومجی وب سایت نقد و بررسی بازی، سینما، تلویزیون، فیلم، اخبار بازی، تحلیل رویدادهای نقد، بررسی و تحلیل برترین فیلم های تاریخ سینما مطالب مرتبط با این موضوع سریال برتر سال از نگاه نقد و بررسی فیلم ها اضافه شد فیلم قیمت ال جی وی اعلام شد زومیت ماه پیش بود که ال‌جی وی ۲۰ معرفی شد این گوشی مجهز به اندروید نوقا بوده و از مواد مقاوم و کانن دوربین را برای علاقمند به فیلم‌برداری معرفی کرد کانن دوربین جدید خود را با نام رونمایی کرد این دوربینِ عکاسی به سنسور ۲۴۲ مگاپیکسلی سرگرمی زیر ذره‌بین زومجی زومجی وب سایت نقد و بررسی بازی، سینما، تلویزیون، فیلم، اخبار بازی، تحلیل رویدادهای مرتبط فیلم


ادامه مطلب ...