مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

خیرین «اندیشه ساز» درکنار دختران بلوچ

انجمن خیرین اندیشه‌ساز که برای اولین‌بار در کشور و البته در این استان شکل گرفته، اقدامی است که اخیرا از سوی آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان در جهت ارتقای کمی و کیفی آموزش در این استان تشکیل شده و به گفته علیرضا نخعی، رئیس سازمان آموزش و پرورش استان، قرار است طی بازه چهار ساله که برای آن تعریف شده، موجب تحول در نظام آموزشی استان و فرهنگ‌سازی در این زمینه شود.

وی در گفت‌وگو با جام‌جم یادآور می‌شود: خلق افکار و اندیشه‌های نو، پاک و کارشناسانه در بدنه آموزش و پرورش از جمله اهداف این انجمن است که می‌خواهد در کنار نهادهای دولتی، راهگشای بسیاری از موانع موجود برای وضع فعلی استان باشد.

طبق آمار آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان، اکنون بیش از 27 هزار نفر بازمانده از تحصیل در مقطع دبستان و بیش از 20 هزار نفر بازمانده از تحصیل در مقطع متوسطه در این استان وجود دارد که عواملی همچون فقر مالی و فرهنگی و دسترسی سخت در مناطق دورافتاده و مرزی به اماکن آموزشی از جمله دلایل این بازماندگی عنوان می‌شود.

ارائه خدمات آموزشی در مقطع ابتدایی

نخعی با بیان این‌که ما از نظر ارائه خدمات آموزشی مشکل و کمبودی حداقل در مقطع ابتدایی نداریم و این خدمات تا حد امکان در تمام نقاط استان گسترش یافته است، می‌گوید: ارائه خدمات به نحوی است که تقریبا تمام روستاهای بالای ده خانوار مدرسه دارد، گرچه این مدرسه یک کلاس با سه یا پنج دانش‌آموز باشد، با این حال مشکل ما در بخش فرهنگی است و این‌که برخی خانوارها بویژه در مناطق دوردست و روستایی همچنان با تحصیل فرزندان خود مخالف و معتقدند دختران بهتر است به جای تحصیل در مدرسه، قرآن بیاموزند، یا بچه‌داری کنند و پسران نیز به‌دنبال یافتن شغلی هرچند کاذب برای کمک به امرار معاش خانواده باشند.

به گفته وی، وجود این خلا فرهنگی و فقر مالی، آموزش و پرورش را برآن داشت تا با تاسیس انجمن خیرین اندیشه‌ساز که از سازمان‌های دولتی همچون بهزیستی، کمیته امداد، نمایندگان آموزش و پرورش و گروه‌های غیردولتی نظیر علمای اهل سنت و شیعه، خیرین و امام‌های جماعت تشکیل شده است، به مبارزه با این فقر فرهنگی و مالی برخاسته و با کمک، همکاری و خواست خود مردم، وضع آموزشی و فرهنگی استان را بهبود بخشد.

رئیس آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان به این مشکل نیز اشاره می‌کند که برخی روستاییان تمایلی به فرستادن فرزندان خود به روستاهای مجاور برای تحصیل را ندارند و توقع دارند برای یک یا دو دانش‌آموز آن روستا، مدرسه‌ای جدا دایر شود که این عملا امکان‌پذیر نیست، اما انجمن خیرین اندیشه‌ساز می‌تواند با گفت‌وگو با این خانواده​ها و تغییر نگرش آنها و البته تامین هزینه ایاب و ذهاب به جای تاسیس مدرسه در روستا، در این زمینه موثر باشد و اقداماتی را نیز در این ارتباط انجام داده است.

نخعی با اشاره به این‌که این انجمن اهداف متعددی از جمله انسداد مبادی بی‌سوادی، تقویت بنیه علمی و برگزاری کلاس‌های تقویتی در جهت ارتقای سطح کیفی تحصیلی دانش‌آموزان استان دنبال می‌کند، در زمینه نحوه کار این انجمن نیز می‌افزاید: انجمن برای رسیدن به این اهداف، یا در اجتماعات مردمی همچون نماز جمعه‌ها حضور می‌یابد یا فراخوا‌ن‌های عمومی داده و با حضور مردم مجمع تشکیل می‌دهد و به تبلیغ و ترویج مسائل فرهنگی و آموزشی با حضور معتمدین مردم می‌پردازد و در زمینه دریافت کمک‌های فکری و مالی تلاش می‌کند. به گفته وی، این انجمن علاوه بر وجود هسته مرکزی در مرکز استان، در 33 منطقه آموزش و پرورش در سطح استان شعبه دارد و فعال است و تاکنون مردم، از آن استقبال خوبی کرده‌اند و امیدواریم در پایان دوره چهار ساله‌ای که برای آن تعریف شده، تغییر و تحول اساسی در آموزش و پرورش استان ایجاد شود.

27 هزار بازمانده از تحصیل

رئیس سازمان آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان یادآور می‌شود: هم‌اکنون بیش از 56 هزار دانش‌آموز در استان در بیش از 24 هزار کلاس درس در حال تحصیل هستند.

نخعی با اشاره به این‌که نرخ پوشش مقطع پیش دبستانی استان 12 درصد است، یعنی از هر صد کودک، 12 نفر موفق به گذراندن دوره پیش دبستانی می‌شوند، یادآور می‌شود: پوشش تحصیلی دوره دبستان نیز در استان 90 درصد است، در حالی که این رقم در کشور 97 درصد بوده که با توجه به این آمار، بیش از 27 هزار نفر بازمانده از تحصیل در این مقطع در استان وجود دارد.

به گفته وی، نرخ پوشش تحصیلی در دوره متوسطه در استان نیز 76 درصد است که این رقم در کشور میانگین 87 درصدی دارد، بنابراین نسبت به نرم کشوری حدود 12 درصد فاصله داریم، یعنی بیش از 20 هزار نفر در استان موفق به گذراندن دوره متوسطه نمی‌شوند.

نخعی خاطرنشان می‌کند: میانگین تحصیل دانش‌آموزان استان در مدارس غیرانتفاعی 4 درصد است که این رقم در کشور بیش از 8 درصد است.

مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان با اشاره به ضریب اشتغال معلمان مقطع ابتدایی استان نیز می‌گوید: ضریب اشتغالزایی معلمان در دوره ابتدایی در استان 1.2 درصد است که نرم کشوری آن 1.1 است.

وی با بیان این‌که اکنون حدود 5813 آموزشگاه با بیش از 24 هزار و 654 کلاس درس در استان وجود دارد، می‌افزاید: استان دارای پنج بوم مختلف (مراکز آموزش و پرورش شهرستان‌ها) در 32 منطقه است.

فاطمه مرادزاده / گروه ایران


ادامه مطلب ...

روزهای درکنار هم بودن

[ad_1]
مفیدستان:

گفت‌و‌گو با گروه نمایش عروسکی «نمکی بلا و دیو ناقلا» در مرکز 24 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

روزهای درکنار هم بودن

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - سید‌سروش طباطبایی‌پور:
مدتی بود برای صفحه‌ی جوانه‌ی هفته‌نامه‌ی دوچرخه، ‌دنبال نوجوان‌های موفق می‌گشتم تا با آن‌ها گفت‌و‌گویی ترتیب دهم. کجا دنبالشان بودم؟ خب معلوم است، روی زمین؛ اما کجا پیدایشان کردم؟ خب معلوم است؛ توی آسمان!

اما چرا آسمان؟ الآن تعریف می‌کنم: در این چندماه خبرهای ریز و درشتی از موفقیت نوجوان‌ها به چشمم می‌خورد؛ اماتوجهم را چندان به خودش جلب نمی‌کرد. خب معلوم است دیگر، اگر هر نوجوانی تلاش کند، می‌تواند موفقیت را در آغوش بگیرد، آن هم سفت و محکم؛ جوری که هرگز از دستش فرار نکند!

اما خبر برگزیدگان هفدهمین جشنواره‌ی  سراسری نمایش عروسکی کانون پرورش فکری در مهر امسال، یک نکته‌ی هیجان‌انگیز داشت:

گروه نمایش عروسکی «نمکی بلا و دیو ناقلا» از مرکز 21 فراگیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران، امسال در ساری گُل کاشته بود.

اما چرا گُل؟ آخر صداپیشه‌های این نمایش که همه روشندل بودند، بین 473 گروه، مقام اول جشنواره را در این بخش کسب کردند؛ و نمایششان هم در کل، برگزیده شد و گروه جایزه گرفت.

به شما حق می‌دهم. این خبر هم چندان عجیب نیست؛ آخر این روزها نوجوان‌های با نیازهای ویژه آن‌قدر با اعتماد‌به‌نفس و پرتلاش شده‌اند که موفقیت آن‌ها در چنین جشنواره‌هایی، چندان هم تعجب‌آور نیست.

اما ماجرا وقتی هیجان‌انگیز شد که فهمیدم چند نوجوان روشندل باحال با چند نوجوان سرحال، دست به دست هم و با تلاش‌های لیلا مکانی، طاهره جودکی و دیگر مربیان مرکز فراگیر 21، قصد دارند این گروه نمایش عروسکی را نگه دارند و هم‌چنان فعالیت کنند.


بهترین آدم‌های دنیا

قرار مصاحبه گذاشته شد؛ بعد‌ازظهر یکی از روزهای آخر پاییز بود و هوا، گرمِ گرم! برای دیدن بچه‌ها کلی هیجان داشتم و دمای بدنم حسابی بالا رفته بود؛ آخر اتفاقی که همیشه منتظرش بودم، در این‌ مرکز افتاده بود؛ دوستی بچه‌هایی با نیازهای ویژه با دیگر بچه‌ها. درک متقابل این دو گروه نوجوان و موفقیت دسته‌جمعی‌شان لذت‌بخش است.

«یگانه» که از نعمت بینایی برخوردار است، می‌گوید: «از ته دلم می‌گویم که به بهانه‌ی این نمایش، من با بهترین آدم‌های دنیا آشنا شدم، بچه‌هایی که روح و دلشان روشن و زلال است و...» «معصومه» هم که دلش روشن است، دست یگانه را ‌می‌فشارد و جواب می‌دهد: «ما هم در کنار بچه‌های سالم شاد و خوشحالیم که ما را درک می‌کنند...»

 

یک ‌دریا هم‌دلی

حالا با من هم‌عقیده‌اید که تنها درآسمان‌ها می‌شود این‌همه یک‌دلی و مهربانی پیدا کرد! این گفت‌و‌گو، در آسمان‌ها گرفته شد، در آسمان‌ها تنظیم شد و در آسمان‌ها خوانده خواهد شد.

 در جایی که من به همراه رضوان کیخواه، فاطمه‌زهرا محمدی، فرزانه قائمی و معصومه سارانی، تعدادی از صداپیشگان این نمایش و یگانه قره‌داغی، ساغر کیانمهر و زهرا نصرالله، گروهی از عروسک‌گردان‌های این نمایش دور هم جمع شدیم و باهم گفت‌و‌گو کردیم.

حالا شما را هم در این زمستان سرد، به جمع گرممان دعوت می‌کنم تا بخشی از حرف‌های دل‌نشین نوجوان‌های آسمانی مرکز 21 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را بشنوید و کیف کنید:

 

همه‌ی گل‌ها در یک گلدان!

از مرکز 21 کانون بگویید و این‌که چه‌طور این‌جا دور هم جمع شدید؟ [روی صندلی‌های رنگی‌رنگی نشسته‌ایم و فاطمه‌زهرا، معصومه و فزرانه روبه‌روی من هستند ؛ بقیه هم اطرافم]

رضوان: مدرسه‌ی ما نزدیک این مرکز بود و ما گاهی این‌جا می‌آمدیم. این‌جا کتاب‌های «بریل» هم هست و برای بچه‌هایی مثل من خیلی خوب بود.

فرزانه: من قبل از آشنایی با این مرکز، غیر از درس، فعالیت دیگری نداشتم و کمی گوشه‌گیر بودم. تنها گاهی داستان کوتاه می‌نوشتم. اما از وقتی این‌جا آمدم زندگی‌ام از حالت روزمره خارج شد. حجم درس‌ها هم زیاد بود و حسابی خسته‌ام می‌کرد. این کتاب‌خانه، تنها جایی است که فکرم را آزاد می‌کند تا دیگر به درس فکر نکنم و به فعالیت‌های دیگر بپردازم. [بچه‌ها می‌خندند]

فاطمه‌زهرا: البته ما صداپیشه‌ها در یک مدرسه درس می‌خوانیم؛ مدرسه‌ی حضرت عبدالعظیم‌ع؛ از دبستان با هم هستیم، اما این مرکز ما را به هم نزدیک‌تر کرد. در مدرسه‌ی ما، هم نابینا هست و هم کم‌بینا.

معصومه: من در گروه بچه‌ها نبودم. یک روز خانم مکانی (کارگردان نمایش و مربی مسئول مرکز 21) به مدرسه‌ی ما آمد و برای نقش دیو  از بچه‌ها تست صدا گرفت. مرا انتخاب کرد و به بهانه‌ی تمرین نمایش، من هم این‌جا آمدم. [به اطرافش نگاه می‌کند و لبخند می‌زند.]

یگانه: در این مرکز، فعالیت‌های متنوعی اجرا می‌شود. یکی از آن‌ها نمایش است. من هم به نمایش علاقه‌مندم. آخر مادرم کارگردان نمایش عروسکی است. من هم از روزی که چشم باز کردم، همیشه در پشت‌صحنه‌ی نمایش‌های عروسکی بودم. نمایش نمکی و دیو ناقلا هم اولین نمایشم نبود، اما موفق‌ترین کارم بود. [همه با هم به زهرا توجه می‌کنند تا ادامه بدهد.]

زهرا: من عاشق بازیگری هستم و خانم مکانی مرا به آرزویم رساند. برای اولین‌بار، این نمایش، شهریورماه در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد و مورد استقبال هم قرار گرفت. فوق‌العاده بود.

خیلی‌ها آرزوی دیدن یک نمایش در تئاترشهر را دارند، اما من به‌خاطر این نمایش در 13سالگی، روی صحنه‌ی این سالن با شکوه رفتم. من هم به این کتاب‌خانه می‌آمدم و خانم مکانی شاید به‌خاطر همین علاقه، مرا هم به گروه دعوت کرد.

ساغر: من هم به‌عنوان بازی‌دهنده‌ی دیو انتخاب شدم. البته قبل‌تر خواهر بزرگ‌ترم پای مرا به این مرکز باز کرده بود و وقتی فهمیدم در این نمایش، ما با بچه‌های روشن‌دل، همراهیم خیلی خوشحال شدم. اوایل، توانایی‌های آن‌ها را باور نمی‌کردم، اما از آن‌ها یاد گرفتم که در هر شرایطی اگر تلاش کنم می‌توانم موفق شوم.

 

دوچرخه شماره ۸۶۱

عکس‌ها: یونس پناهی

 

  • ابتکار خانم مکانی این بود که همه‌ی گل‌ها را در یک گلدان جمع کرد.یعنی از همه‌ی شما در یک نمایش استفاده کرد. از تجربه‌های این کار مشترک بگویید؟

معصومه: باید اعتراف کنم که در کنار بچه‌های سالم، تلاشم چندبرابر شد. من فهمیدم که با وجود مشکلات بیش‌تر، اگر تلاش کنم از بچه‌های سالم چیزی کم‌تر ندارم. من در کنار بچه‌های سالم شادترم. [به طرف چپ نگاه می‌کند و زیر لب می‌گوید: یگانه، تو بگو.]

یگانه: این یک واقعیت است که به بچه‌های نابینا، روشن‌دل می‌گویند؛ چون واقعاً دل‌های روشنی دارند. من این موضوع را وقتی فهمیدم که به بهانه‌ی اجرای نمایش عروسکی، با آن‌ها همراه شدم و الآن  از صمیم قلب خوشحالم که بین دوستانم، کلی از بچه‌های روشن‌دل هم وجود دارند. [دستان فرزانه را می‌فشارد.]

فرزانه: برای شرکت در هفدهمین جشنواره‌ی نمایش عروسکی، برای اولین بار با بچه‌ها به یک سفر چند روزه رفتیم، سفر به ساری. بودن در کنار بچه‌های عادی خیلی لذت‌بخش بود. چون محیط برای ما ناآشنا بود، بچه‌های بینا خیلی به ما کمک کردند. ساغر خیلی هوای مرا داشت. [ساغر می‌خندد.]

فاطمه‌زهرا: نمایش‌نامه به خط بریل بود و نقش‌ها مشخص. خانم مکانی هم با سخت‌گیری‌های به‌جا، کاری کردند که به‌خوبی از پس کار برآییم. اما در اجرا، بچه‌های بینا خیلی کمک‌حالمان بودند. ما با هم مکمل‌های خوبی بودیم.

 

  • برخی از نوجوان‌ها تصور می‌کنند نابیناها، افراد گوشه‌گیری هستند و سعی می‌کنند طرفشان نیایند؛ یا زیادی هوایشان را دارند و باز هم آن‌ها را دلخور می‌کنند. [فزرانه خیلی جدی وسط حرفم می‌آید.]

فرزانه: از این ذهنیت خیلی گله دارم و با رفتار ترحم‌آمیز مخالفم. کلی نابینا می‌شناسم که در زندگی خیلی موفق‌اند. همین معلم ادبیات خودمان؛ خانم ظرافت را می‌گویم! او  نابیناست و مشغول تحصیل در دوره‌ی دکتری ادبیات است.

معصومه: شاید ما حس بینایی نداشته باشیم؛ اما در عوض بقیه‌ی حس‌های ما قوی‌تر است. اگر یک نابینا توانایی‌های خودش را به‌کار بیندازد، از خیلی‌ها سرتر می‌شود.

 

  • اصلاً همین نمایش و موفقیتش، اثبات توانایی روشندلان بود. [بچه‌ها سرشان را به‌نشانه‌ی تأیید، تکان می‌دهند.]

یگانه: نابینایان در وهله‌ی اول باید خودشان را قبول داشته باشند؛ بعد توانایی‌هایشان را  به خانواده‌هایشان ثابت کنند و بعد به جامعه. شرکت در چنین برنامه‌های گروهی هم خیلی اثرگذار است.

فاطمه‌زهرا: البته بعضی از نابینایان از شرایطشان سوء‌استفاده هم می‌کنند و باعث می‌شوند نگاه هم‌سالانمان به ما همراه با ترحم شود.

 

  • حالا کمی از خانواده‌تان بگویید. آن‌ها چه‌طور شرایط شما را پذیرفتند؟

معصومه: بعضی از خانواده‌ها نمی‌توانند با معلولیت کودکشان کنار بیایند و این یعنی ناامیدی. اما خانواده‌ی من از اول تا حالا پابه‌پا، همراه من بودند و با تشویق‌های پی‌درپی‌شان، به من امید می‌دادند.

فرزانه: خانواده‌ی من در سه‌ماهگی متوجه مشکل من شدند و از همان زمان، دنبال راه‌های درمان من بودند و وقتی فهمیدند که فعلاً درمانی وجود ندارد، برای رشد دیگر توانایی‌های من کمک کردند.

فاطمه‌زهرا: من هم خودم را به مادر و پدرم اثبات کردم. من سال‌ها در مدرسه شاگرد ممتاز شدم و خانواده‌ام را به خودم امیدوارتر کردم. علاوه بر درس و هنر، در ورزش هم قدم برداشتم.یکی از خواهرهایم هم خیلی به من کمک کرد.

 

  • و موفقیتی هم به‌دست آوردی؟

فاطمه‌زهرا: بله. الآن عضو تیم ملی گل‌بال نوجوانان هستم. [همه برایش کف زدند.]

دوچرخه شماره ۸۶۱

 

  • راستی، در میان مشاغل، چرا به صداپیشگی فکر نمی‌کنید؟

رضوان: اتفاقاً من و فاطمه‌زهرا دنبال این بودیم که به «رادیو‌نمایش» برویم؛ اما نشد، باید از این به‌بعد بیش‌تر به این موضوع فکر کنیم.

فاطمه‌زهرا: من که فکر می‌کنم موفق می‌شویم. آخر صدای بچه‌ها عالی است.

یگانه: در همین نمایش، صدای بچه‌ها آن‌قدر خوب بود که شخصیت‌های نمایش را زنده می‌کرد.

 

  • و برای تحصیل در دبیرستان، چه محدودیت‌هایی دارید؟

رضوان: ما خیلی مظلوم هستیم؛ چون فقط می‌توانیم در رشته‌ی علوم‌انسانی ادامه‌ی تحصیل بدهیم. آن هم به‌خاطر ‌این‌که در کشور ما، دیگر رشته‌های تحصیلی در دوره‌ی دبیرستان، برای نابینایان مناسب‌سازی نشده است. البته نابینایان در برخی هنرستان‌ها هم می‌توانند ادامه‌ی تحصیل بدهند.

 

  • و اگر این محدودیت نبود، دلتان می‌خواست در چه رشته‌ای تحصیل کنید؟

رضوان: ریاضی‌محض می‌خواندم.

فرزانه: من اگر بینا هم بودم در رشته‌ی علوم‌انسانی تحصیل می‌کردم تا حقوق بخوانم.

معصومه: من عاشق معماری هستم.

فاطمه‌زهرا: به کامپیوتر علاقه دارم.

 

  • این روزها، شانزدهمین سالگرد تولد دوچرخه است. با یک جمله‌ی تولدی، گفت‌و‌گویمان را تمام کنیم.

زهرا: بعضی‌ها با تولدشان خیلی چیزها را تغییر می‌دهند.

ساغر: تولد یک نشریه، ساده است اما 16سال پایدار ماندن یک نشریه‌ی نوجوانانه، خیلی کار بزرگی است.

فاطمه‌زهرا: امروز و در دوچرخه، ما توانستیم توانایی‌های نابینایان را به همه ثابت کنیم. امیدوارم دوچرخه سال‌ها بماند و بتواند توانایی‌های نوجوانان را به خودشان و بزرگ‌ترها ثابت کند.

معصومه: دوچرخه‌ی عزیز! تولدت مبارک.

فرزانه: همیشه چرخت برای نوجوانان بچرخد.

رضوان: کاش شرایطی فراهم شود که ما هم بتوانیم دوچرخه بخوانیم.

یگانه: تولد دوچرخه، باعث تولد ذوق خیلی از نوجوانان شده؛ پس دوچرخه‌جان، تولدت مبارک.

 

[دلم نمی‌آمد گفت‌و‌گو را تمام کنم. اما زود شب شده بود و هوا تاریک. وقتی بچه‌ها بخشی از نمایش را زنده، اجرا می‌کردند، در فکر آرزوی رضوان بودم. یعنی می‌توانیم کاری کنیم که نوجوانان روشندل کشورمان هم خبرنگار افتخاری دوچرخه شوند.]

 

دوچرخه شماره ۸۶۱

از راست به چپ: فرزانه، ساغر، معصومه، یگانه، فاطمه‌زهرا، رضوان، زهرا و طاهره جودکی

 

***

 

دم غروب بود و والدین بچه‌ها بعد از چند ساعت انتظار، از روی صندلی‌های رنگی‌رنگی و کوچک مرکز، بلند شده بودند و به هم تعارف می‌کردند:

-...نه‌به‌خدا! مزاحم نمی‌شیم. تا خونه راهی نیست. قدم‌زنان با هم می‌ریم.

- اگه بذارم، اصلاً به همسرم گفتم با ماشین بیاد تا بتونیم بچه‌ها رو تا یه‌جایی برسونیم...

با دهان باز، مشغول تماشای این همه‌ محبت بودم. انگار هر پدر و مادری، خودش را در قبال دیگر بچه‌های مرکز هم، مسئول می‌دانست. از زبان خانم جودکی شنیدم که این اتفاق، هر روز می‌افتد.

خدمتگزار مرکز، با دستانی پر سراغم آمد و گفت: «دوچرخه‌ی شما فقط مخاطب نوجوان نداره‌ ها، این حرف‌رو از قول من به تحریریه بگو.» و چای و شیرینی و لبخند به من تعارف کرد. خیلی چسبید!

سینی را از دستش گرفتم و دردلم به دوچرخه و همه‌ی مخاطبان ریز و درشتش، افتخار کردم. سر چرخاندم؛ بالأخره سر خانم «طاهره جودکی» هم خلوت شد؛ سراغش رفتم. او یکی از مربیان فعال و علاقه‌مند این مرکز است که امکان این دیدار را هم او فراهم کرده بود.

وقتی اصل حالش را پرسیدم، منظورم را گرفت و با لبخند گفت: «قبلاً در مرکز پارچین مشغول به کار بودم. به‌خاطر بُعد مسافت، مدتی این‌جا مشغول شدم تا محل خدمتم را تعیین کنند. اما این بچه‌ها و توانایی‌هایشان، هوش از سرم برد و مرا ماندگار کرد. الآن بیش‌از یک‌سال است که در این مرکز، در کنار بچه‌ها هستم و هر روز کلی انرژی مثبت می‌گیرم.»

 

  • برای دوچرخه‌ای‌ها جالب است بدانند مراکز فراگیر چه تفاوتی با دیگر مراکز کانون پرورش فکری دارند؟

این‌جا مثل بقیه‌ی مراکز کانون، بچه‌ها می‌توانند از امکانات ما استفاده کنند. اما تنها تفاوت مراکز فراگیر با بقیه‌ی کتاب‌خانه‌های کانون این است که در این‌ مراکز امکانات و برنامه‌های خاص برای بچه‌های با نیازهای ویژه هم تدارک دیده شده. امکاناتی مثل دستگاه‌ها و کامپیوترهای مخصوص نابینایان، کتاب‌هایی به خط بریل، بازی‌های مخصوص و...

حتی به محل ورود و خروج بچه‌ها با ویلچر هم توجه شده. تازه، مربیان این مراکز هم برای ارتباط با کودکان و نوجوانان با نیازهای خاص، به‌شکل مداوم آموزش می‌بینند و توانایی‌هایشان به‌روز می‌شود.

 

  • پس در مراکز فراگیر، کودکان و نوجوانان با نیازهای ویژه، در کنار دیگر کودکان و نوجوانان فعالیت می‌کنند؟

بله، و همین موضوع باعث شده که ارتباط بین این دو گروه، خیلی عمیق و صمیمی شود. در مرکز ما نوجوان‌های معمولی نگاهشان به ویژگی‌ها نوجوان‌های با نیازهای ویژه کاملاً تغییر کرده و آن‌ها را درک کرده‌اند.

بچه‌های با نیازهای خاص، شاید با محدودیت‌هایی مواجه باشند، اما در عوض، توانایی‌های خیره‌کننده‌ای هم دارند. به‌خاطر‌ همین به‌جای ترحم، هر دو گروه به هم محبت می‌کنند و هوای هم را دارند.

 

  •  برنامه‌های مشترکی هم برایشان برگزار می‌کنید؟

خیلی از برنامه‌ها مشترک است. مثلاً همین نمایش که توجه مخاطبان را جلب کرد، صداپیشه‌ها، نابینا یا کم‌بینا هستند و عروسک‌گردان‌ها، بینا.

یا این‌که در کتاب‌خانه، در کنار همه‌ی کتاب‌های بریل ، نسخه‌ها‌ی معمولی آن هم هست و گاهی در یک زمان مشخص، هر دو گروه از بچه‌ها یک کتاب‌ را می‌خوانند و با هم نقدش می‌کنند.

 

  • و شما که مربی این مرکز هستید، از این کودکان و نوجوانان، چه دیده‌اید که عاشقشان شده‌اید؟

پر هستند از انرژی مثبت؛ این بچه‌ها توانایی‌های ویژه‌ای هم دارند، حس‌های این بچه‌ها از بقیه دقیق‌تر است، درک بالایی دارند، عاشق مطالعه هستند و تشنه‌ی خواندن؛ انگار هدف این بچه‌ها از بقیه مشخص‌تر است...

 

  • از مسئول این مرکز هم بگویید؛ امروز ندیدمشان؟

خانم «مکانی» سال‌هاست که در مراکز فراگیر کار می‌کنند و این روزها به‌خاطر دوقلوهایش، مرخصی است. ایشان خیلی پیگیر هستند و برای بچه‌ها خیلی انرژی می‌گذارند. شکل‌گرفتن همین گروه، ابتکار ایشان بود. در صدای این گروه از بچه‌ها، توانایی ویژه‌ای کشف کردند و برای بچه‌ها دوره گذاشتند تا بتوانند از صدایشان استفاده کنند.

 

چیزی که مرا آزار می‌دهد، کمبود کتاب‌های بریل است برای نوجوان‌ها.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به …داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به مناسبت روز جهانی کارگرالف چرا باید روزهای تعطیلات هفتگی را تغییر داد؟چیزی که برای صادرات نداریم این دوستان جمعه هم بیان سرکار فقط ساعات کاریشون یه کم با اخبار سیاسی روزهای بروجردروزهای بروجرددر پی درگذشت آیت الله هاشمی شورای هماهنگی اصلاح طلبان بروجرد در نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – …نوشته زیر مجموعه ای از نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگری نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا …نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا کاتالوگ بلکا نقاشی ساختمان در کرج انجمن زنان موفق وسخت کوش آی وی افی نوین …آیویاف چیست؟ و فرق آن با سایر روشهای کمک باروری از قبیل میکرو اینجکشن، زیفت و گیفت مهسا کرامتی هم مادر شد اما در سکوت خبری عکس …مهسا کرامتی عکس مهسا کرامتی همسر مهسا کرامتی فرزند مهسا کرامتی مهسا کرامتی و اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در …اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در باره تاریخ سبزوار مجله اینترنتی درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟لطفاً پس از مطالعه ، این مطلب را با استفاده از بازار مخصوص فروش زنان مسیحی و ایزدی در نینوا …سلام علیکم جناب امیر حسین یک نکته قابل تأمل در رابطه با نظری که دادی خداوند در قرآن داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به مناسبت روز داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به مناسبت روز جهانی کارگر اخبار سیاسی روزهای بروجرد روزهای بروجرددر پی درگذشت آیت الله هاشمی شورای هماهنگی اصلاح طلبان بروجرد در اطلاعیه‌ی الف چرا باید روزهای تعطیلات هفتگی را تغییر داد؟ مسئله اصلی تغییر روز تعطیل نیست بلکه تعداد روزهای تعطیل است متاسفانه چه به مناسبتهای ملی و نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مهدی بیا نوشته زیر مجموعه ای از نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگری را مورد انجمن زنان موفق وسخت کوش آی وی افی نوین صفحه آیویاف چیست؟ و فرق آن با سایر روشهای کمک باروری از قبیل میکرو اینجکشن، زیفت و گیفت چیست؟ نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا کاتالوگ بلکا نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا کاتالوگ بلکا نقاشی ساختمان در کرج نقاشی مهسا کرامتی هم مادر شد اما در سکوت خبری عکس فرزند و همسرش مهسا کرامتی عکس مهسا کرامتی همسر مهسا کرامتی فرزند مهسا کرامتی مهسا کرامتی و پسرش اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در باره تاریخ اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در باره تاریخ سبزوار مجله اینترنتی درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟ درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟لطفاً پس از مطالعه ، این مطلب را با استفاده از لینک های اس ام اس به یاد هم بودن متن قشنگ بیاد هم بودن عکس حروفو با هم بودن عکس سه گل کنار هم بودن دور هم بودن های قدیم چیدمان کاغذ کنار هم بودن نوشته زیبا کنار هم بودن جملات قشنگ با هم بودن


ادامه مطلب ...

خواب بسیار خطرناک درکنار تلفن همراه!

[ad_1]
خواب بسیار خطرناک درکنار تلفن همراه!

خبرگزاری آریا- بسیاری از افراد عادت کرده‌اند که تلفن همراهشان را هنگام خواب درکنار خود قرار دهند، و برای این کار دلایلی از جمله استفاده از زنگ هشدار موبایل و سرزدن به شبکه های اجتماعی دارند، اما شاید خیلی ها ندانند که این کار بسیار خطرناک اســت.
به گزارش سرویس اخبار جذاب و مفید خبرگزاری آریا به نقل از سایت وطن، "آن ماری چانگ" متخصص اعصاب واختلال درخواب در باره این خطرات می گوید: کسانی که قبل از خواب از طریق سیستم های الکترونیکی مانند موبایل یا رایانه کتاب یا مقاله می خوانند، به راحتی به خواب نمی روند. خواندن کتاب یا مقاله به روش های یاد شده به کاهش ترشح ملاتونین در بدن فرد منجر می شود و درنتیجه باعث می شود که انسان زمان بیشتری را درخواب به سرببرد و نتواند زود از خواب بیدار شود.
وی خطر دوم را اینگونه توضیح می دهد که خوابیدن در کنار تلفن همراه فقط به اختلال درخواب منجر نمی شود.
به گفته چانگ، خواندن کتاب و مقاله از طریق موبایل موجب می شود که فرد صبح روز بعد نشاط و شادابی کافی را نداشته باشد، و درنتیجه به دلیل نداشتن استراحت و خواب کافی، فرد صبح روز بعد موقع بیدار شدن از خواب احساس کسالت و خواب آلودگی دارد.
خطر دیگر این اســت که تلفن همراه میکروب ها و آلودگی های زیادی را با خود به همراه دارد؛ از این رو، بهتر اســت هرازچند گاهی تلفن همراه خود را با یک دستمال مرطوب به الکل تمیز کنید.
یک نوع بیماری به نام نوموفوبیا یعنی ترس از جدایی از موبایل یا در دسترس نبودن تلفن همراه وجود دارد.
برای دوری از این بیماری، می توانید حداقل روزی یک بار برای مدتی تلفن همراه خود را خاموش کنید و به فاصله دست کم 15 فوت از تلفن همراه بخوابید. چون زندگی بدون تلفن همراه غیرممکن نیست.
آیا دقت کرده اید که بعد از چند ساعت صحبت با موبایل دچار سردرد می شوید، علت چیست؟ دلیل این سردرد این اســت که وجود تلفن همراه درکنار شما، باعث می شود که احساس تنهایی نکنید، و در نتیجه شروع به تماس با دوستان و گفت و گو با آنان می کنید و آن آرامشی را که باید قبل از خواب داشته باشید، از دست می دهید، و به همین دلیل، دچار سردرد می شوید و احساس خستگی می کنید.
خستگی چشم از دیگر مشکلاتی اســت که به دلیل استفاده مستمر از تلفن همراه به وجود می آید، چشمان انسان نیاز به استراحت دارند و نگاه کردن به صفحه تلفن همراه به مدت طولانی موجب خستگی چشم و خشکی و قرمزی آن و سرگیجه می شود.
خطر قرار گرفتن درمعرض اشعه تلفن همراه نیز یکی از مهم ترین دلایل توصیه به افراد برای دوری از تلفن همراه هنگام خواب اســت.
نتیجه پژوهشی که دانشگاه بایلور آمریکا انجام داده اســت، نشان می دهد که افرادی که صفحه های خود را در شبکه های اجتماعی چک می کنند، به علت مقایسه وضعیت خود با وضعیت دیگران قبل از خواب، خلق و خویشان تغییر می کند و درنتیجه احساس نومیدی و افسردگی می کنند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا …نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا کاتالوگ بلکا نقاشی ساختمان در کرج نانومحصول پیش روی شما با استفاده از تکنولوژی نانو بدون نیاز به برق و باتری و با قابلیت پاسخ به سوال های پزشکی شماموارد زیر مربوط به چند سوال شایع و پاسخ های خلاصه ارائه شده است لازم به توضیح است که برای کنترل غریزه شهوت در سنّ نوجوانی یا جوانی چه …برای کنترل غریزه شهوت در سنّ نوجوانی یا جوانی چه باید کرد؟پناهندگی دات کام مشاهده مبحث خاطرات و اخبار …توقیف زن ایرانی در فرودگاه قاهره به دلیل گذرنامه جعلی یک زن ایرانی به همراه فرزندش به هر کی میخواد بخنده بیاد توحکایات شبهای امتحان شعر طنز بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود این شب امتحان من چرا ارسال خبر خبرگزاری ایثارگرانهشدار به دولت امریکا بسم الله الرحمن الرحیم به دولت آمریکاهشدار میدهیم که چنانچه فیزیوتراپی اخلاق حرفه‌ای ، ضرورتی برای سازمان چکیده یکی از عمده‌ترین دغدغه‌های وبلاگ تخصصی شکار و تیراندازی شاهین دژوبلاگ تخصصی شکار و تیراندازی شاهین دژ مطالبی جامع ازشکار و تیراندازی به اهداف پروازی


ادامه مطلب ...

روزهای درکنار هم بودن

[ad_1]
مفیدستان:

گفت‌و‌گو با گروه نمایش عروسکی «نمکی بلا و دیو ناقلا» در مرکز 24 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

روزهای درکنار هم بودن

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - سید‌سروش طباطبایی‌پور:
مدتی بود برای صفحه‌ی جوانه‌ی هفته‌نامه‌ی دوچرخه، ‌دنبال نوجوان‌های موفق می‌گشتم تا با آن‌ها گفت‌و‌گویی ترتیب دهم. کجا دنبالشان بودم؟ خب معلوم است، روی زمین؛ اما کجا پیدایشان کردم؟ خب معلوم است؛ توی آسمان!

اما چرا آسمان؟ الآن تعریف می‌کنم: در این چندماه خبرهای ریز و درشتی از موفقیت نوجوان‌ها به چشمم می‌خورد؛ اماتوجهم را چندان به خودش جلب نمی‌کرد. خب معلوم است دیگر، اگر هر نوجوانی تلاش کند، می‌تواند موفقیت را در آغوش بگیرد، آن هم سفت و محکم؛ جوری که هرگز از دستش فرار نکند!

اما خبر برگزیدگان هفدهمین جشنواره‌ی  سراسری نمایش عروسکی کانون پرورش فکری در مهر امسال، یک نکته‌ی هیجان‌انگیز داشت:

گروه نمایش عروسکی «نمکی بلا و دیو ناقلا» از مرکز 21 فراگیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران، امسال در ساری گُل کاشته بود.

اما چرا گُل؟ آخر صداپیشه‌های این نمایش که همه روشندل بودند، بین 473 گروه، مقام اول جشنواره را در این بخش کسب کردند؛ و نمایششان هم در کل، برگزیده شد و گروه جایزه گرفت.

به شما حق می‌دهم. این خبر هم چندان عجیب نیست؛ آخر این روزها نوجوان‌های با نیازهای ویژه آن‌قدر با اعتماد‌به‌نفس و پرتلاش شده‌اند که موفقیت آن‌ها در چنین جشنواره‌هایی، چندان هم تعجب‌آور نیست.

اما ماجرا وقتی هیجان‌انگیز شد که فهمیدم چند نوجوان روشندل باحال با چند نوجوان سرحال، دست به دست هم و با تلاش‌های لیلا مکانی، طاهره جودکی و دیگر مربیان مرکز فراگیر 21، قصد دارند این گروه نمایش عروسکی را نگه دارند و هم‌چنان فعالیت کنند.


بهترین آدم‌های دنیا

قرار مصاحبه گذاشته شد؛ بعد‌ازظهر یکی از روزهای آخر پاییز بود و هوا، گرمِ گرم! برای دیدن بچه‌ها کلی هیجان داشتم و دمای بدنم حسابی بالا رفته بود؛ آخر اتفاقی که همیشه منتظرش بودم، در این‌ مرکز افتاده بود؛ دوستی بچه‌هایی با نیازهای ویژه با دیگر بچه‌ها. درک متقابل این دو گروه نوجوان و موفقیت دسته‌جمعی‌شان لذت‌بخش است.

«یگانه» که از نعمت بینایی برخوردار است، می‌گوید: «از ته دلم می‌گویم که به بهانه‌ی این نمایش، من با بهترین آدم‌های دنیا آشنا شدم، بچه‌هایی که روح و دلشان روشن و زلال است و...» «معصومه» هم که دلش روشن است، دست یگانه را ‌می‌فشارد و جواب می‌دهد: «ما هم در کنار بچه‌های سالم شاد و خوشحالیم که ما را درک می‌کنند...»

 

یک ‌دریا هم‌دلی

حالا با من هم‌عقیده‌اید که تنها درآسمان‌ها می‌شود این‌همه یک‌دلی و مهربانی پیدا کرد! این گفت‌و‌گو، در آسمان‌ها گرفته شد، در آسمان‌ها تنظیم شد و در آسمان‌ها خوانده خواهد شد.

 در جایی که من به همراه رضوان کیخواه، فاطمه‌زهرا محمدی، فرزانه قائمی و معصومه سارانی، تعدادی از صداپیشگان این نمایش و یگانه قره‌داغی، ساغر کیانمهر و زهرا نصرالله، گروهی از عروسک‌گردان‌های این نمایش دور هم جمع شدیم و باهم گفت‌و‌گو کردیم.

حالا شما را هم در این زمستان سرد، به جمع گرممان دعوت می‌کنم تا بخشی از حرف‌های دل‌نشین نوجوان‌های آسمانی مرکز 21 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را بشنوید و کیف کنید:

 

همه‌ی گل‌ها در یک گلدان!

از مرکز 21 کانون بگویید و این‌که چه‌طور این‌جا دور هم جمع شدید؟ [روی صندلی‌های رنگی‌رنگی نشسته‌ایم و فاطمه‌زهرا، معصومه و فزرانه روبه‌روی من هستند ؛ بقیه هم اطرافم]

رضوان: مدرسه‌ی ما نزدیک این مرکز بود و ما گاهی این‌جا می‌آمدیم. این‌جا کتاب‌های «بریل» هم هست و برای بچه‌هایی مثل من خیلی خوب بود.

فرزانه: من قبل از آشنایی با این مرکز، غیر از درس، فعالیت دیگری نداشتم و کمی گوشه‌گیر بودم. تنها گاهی داستان کوتاه می‌نوشتم. اما از وقتی این‌جا آمدم زندگی‌ام از حالت روزمره خارج شد. حجم درس‌ها هم زیاد بود و حسابی خسته‌ام می‌کرد. این کتاب‌خانه، تنها جایی است که فکرم را آزاد می‌کند تا دیگر به درس فکر نکنم و به فعالیت‌های دیگر بپردازم. [بچه‌ها می‌خندند]

فاطمه‌زهرا: البته ما صداپیشه‌ها در یک مدرسه درس می‌خوانیم؛ مدرسه‌ی حضرت عبدالعظیم‌ع؛ از دبستان با هم هستیم، اما این مرکز ما را به هم نزدیک‌تر کرد. در مدرسه‌ی ما، هم نابینا هست و هم کم‌بینا.

معصومه: من در گروه بچه‌ها نبودم. یک روز خانم مکانی (کارگردان نمایش و مربی مسئول مرکز 21) به مدرسه‌ی ما آمد و برای نقش دیو  از بچه‌ها تست صدا گرفت. مرا انتخاب کرد و به بهانه‌ی تمرین نمایش، من هم این‌جا آمدم. [به اطرافش نگاه می‌کند و لبخند می‌زند.]

یگانه: در این مرکز، فعالیت‌های متنوعی اجرا می‌شود. یکی از آن‌ها نمایش است. من هم به نمایش علاقه‌مندم. آخر مادرم کارگردان نمایش عروسکی است. من هم از روزی که چشم باز کردم، همیشه در پشت‌صحنه‌ی نمایش‌های عروسکی بودم. نمایش نمکی و دیو ناقلا هم اولین نمایشم نبود، اما موفق‌ترین کارم بود. [همه با هم به زهرا توجه می‌کنند تا ادامه بدهد.]

زهرا: من عاشق بازیگری هستم و خانم مکانی مرا به آرزویم رساند. برای اولین‌بار، این نمایش، شهریورماه در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد و مورد استقبال هم قرار گرفت. فوق‌العاده بود.

خیلی‌ها آرزوی دیدن یک نمایش در تئاترشهر را دارند، اما من به‌خاطر این نمایش در 13سالگی، روی صحنه‌ی این سالن با شکوه رفتم. من هم به این کتاب‌خانه می‌آمدم و خانم مکانی شاید به‌خاطر همین علاقه، مرا هم به گروه دعوت کرد.

ساغر: من هم به‌عنوان بازی‌دهنده‌ی دیو انتخاب شدم. البته قبل‌تر خواهر بزرگ‌ترم پای مرا به این مرکز باز کرده بود و وقتی فهمیدم در این نمایش، ما با بچه‌های روشن‌دل، همراهیم خیلی خوشحال شدم. اوایل، توانایی‌های آن‌ها را باور نمی‌کردم، اما از آن‌ها یاد گرفتم که در هر شرایطی اگر تلاش کنم می‌توانم موفق شوم.

 

دوچرخه شماره ۸۶۱

عکس‌ها: یونس پناهی

 

  • ابتکار خانم مکانی این بود که همه‌ی گل‌ها را در یک گلدان جمع کرد.یعنی از همه‌ی شما در یک نمایش استفاده کرد. از تجربه‌های این کار مشترک بگویید؟

معصومه: باید اعتراف کنم که در کنار بچه‌های سالم، تلاشم چندبرابر شد. من فهمیدم که با وجود مشکلات بیش‌تر، اگر تلاش کنم از بچه‌های سالم چیزی کم‌تر ندارم. من در کنار بچه‌های سالم شادترم. [به طرف چپ نگاه می‌کند و زیر لب می‌گوید: یگانه، تو بگو.]

یگانه: این یک واقعیت است که به بچه‌های نابینا، روشن‌دل می‌گویند؛ چون واقعاً دل‌های روشنی دارند. من این موضوع را وقتی فهمیدم که به بهانه‌ی اجرای نمایش عروسکی، با آن‌ها همراه شدم و الآن  از صمیم قلب خوشحالم که بین دوستانم، کلی از بچه‌های روشن‌دل هم وجود دارند. [دستان فرزانه را می‌فشارد.]

فرزانه: برای شرکت در هفدهمین جشنواره‌ی نمایش عروسکی، برای اولین بار با بچه‌ها به یک سفر چند روزه رفتیم، سفر به ساری. بودن در کنار بچه‌های عادی خیلی لذت‌بخش بود. چون محیط برای ما ناآشنا بود، بچه‌های بینا خیلی به ما کمک کردند. ساغر خیلی هوای مرا داشت. [ساغر می‌خندد.]

فاطمه‌زهرا: نمایش‌نامه به خط بریل بود و نقش‌ها مشخص. خانم مکانی هم با سخت‌گیری‌های به‌جا، کاری کردند که به‌خوبی از پس کار برآییم. اما در اجرا، بچه‌های بینا خیلی کمک‌حالمان بودند. ما با هم مکمل‌های خوبی بودیم.

 

  • برخی از نوجوان‌ها تصور می‌کنند نابیناها، افراد گوشه‌گیری هستند و سعی می‌کنند طرفشان نیایند؛ یا زیادی هوایشان را دارند و باز هم آن‌ها را دلخور می‌کنند. [فزرانه خیلی جدی وسط حرفم می‌آید.]

فرزانه: از این ذهنیت خیلی گله دارم و با رفتار ترحم‌آمیز مخالفم. کلی نابینا می‌شناسم که در زندگی خیلی موفق‌اند. همین معلم ادبیات خودمان؛ خانم ظرافت را می‌گویم! او  نابیناست و مشغول تحصیل در دوره‌ی دکتری ادبیات است.

معصومه: شاید ما حس بینایی نداشته باشیم؛ اما در عوض بقیه‌ی حس‌های ما قوی‌تر است. اگر یک نابینا توانایی‌های خودش را به‌کار بیندازد، از خیلی‌ها سرتر می‌شود.

 

  • اصلاً همین نمایش و موفقیتش، اثبات توانایی روشندلان بود. [بچه‌ها سرشان را به‌نشانه‌ی تأیید، تکان می‌دهند.]

یگانه: نابینایان در وهله‌ی اول باید خودشان را قبول داشته باشند؛ بعد توانایی‌هایشان را  به خانواده‌هایشان ثابت کنند و بعد به جامعه. شرکت در چنین برنامه‌های گروهی هم خیلی اثرگذار است.

فاطمه‌زهرا: البته بعضی از نابینایان از شرایطشان سوء‌استفاده هم می‌کنند و باعث می‌شوند نگاه هم‌سالانمان به ما همراه با ترحم شود.

 

  • حالا کمی از خانواده‌تان بگویید. آن‌ها چه‌طور شرایط شما را پذیرفتند؟

معصومه: بعضی از خانواده‌ها نمی‌توانند با معلولیت کودکشان کنار بیایند و این یعنی ناامیدی. اما خانواده‌ی من از اول تا حالا پابه‌پا، همراه من بودند و با تشویق‌های پی‌درپی‌شان، به من امید می‌دادند.

فرزانه: خانواده‌ی من در سه‌ماهگی متوجه مشکل من شدند و از همان زمان، دنبال راه‌های درمان من بودند و وقتی فهمیدند که فعلاً درمانی وجود ندارد، برای رشد دیگر توانایی‌های من کمک کردند.

فاطمه‌زهرا: من هم خودم را به مادر و پدرم اثبات کردم. من سال‌ها در مدرسه شاگرد ممتاز شدم و خانواده‌ام را به خودم امیدوارتر کردم. علاوه بر درس و هنر، در ورزش هم قدم برداشتم.یکی از خواهرهایم هم خیلی به من کمک کرد.

 

  • و موفقیتی هم به‌دست آوردی؟

فاطمه‌زهرا: بله. الآن عضو تیم ملی گل‌بال نوجوانان هستم. [همه برایش کف زدند.]

دوچرخه شماره ۸۶۱

 

  • راستی، در میان مشاغل، چرا به صداپیشگی فکر نمی‌کنید؟

رضوان: اتفاقاً من و فاطمه‌زهرا دنبال این بودیم که به «رادیو‌نمایش» برویم؛ اما نشد، باید از این به‌بعد بیش‌تر به این موضوع فکر کنیم.

فاطمه‌زهرا: من که فکر می‌کنم موفق می‌شویم. آخر صدای بچه‌ها عالی است.

یگانه: در همین نمایش، صدای بچه‌ها آن‌قدر خوب بود که شخصیت‌های نمایش را زنده می‌کرد.

 

  • و برای تحصیل در دبیرستان، چه محدودیت‌هایی دارید؟

رضوان: ما خیلی مظلوم هستیم؛ چون فقط می‌توانیم در رشته‌ی علوم‌انسانی ادامه‌ی تحصیل بدهیم. آن هم به‌خاطر ‌این‌که در کشور ما، دیگر رشته‌های تحصیلی در دوره‌ی دبیرستان، برای نابینایان مناسب‌سازی نشده است. البته نابینایان در برخی هنرستان‌ها هم می‌توانند ادامه‌ی تحصیل بدهند.

 

  • و اگر این محدودیت نبود، دلتان می‌خواست در چه رشته‌ای تحصیل کنید؟

رضوان: ریاضی‌محض می‌خواندم.

فرزانه: من اگر بینا هم بودم در رشته‌ی علوم‌انسانی تحصیل می‌کردم تا حقوق بخوانم.

معصومه: من عاشق معماری هستم.

فاطمه‌زهرا: به کامپیوتر علاقه دارم.

 

  • این روزها، شانزدهمین سالگرد تولد دوچرخه است. با یک جمله‌ی تولدی، گفت‌و‌گویمان را تمام کنیم.

زهرا: بعضی‌ها با تولدشان خیلی چیزها را تغییر می‌دهند.

ساغر: تولد یک نشریه، ساده است اما 16سال پایدار ماندن یک نشریه‌ی نوجوانانه، خیلی کار بزرگی است.

فاطمه‌زهرا: امروز و در دوچرخه، ما توانستیم توانایی‌های نابینایان را به همه ثابت کنیم. امیدوارم دوچرخه سال‌ها بماند و بتواند توانایی‌های نوجوانان را به خودشان و بزرگ‌ترها ثابت کند.

معصومه: دوچرخه‌ی عزیز! تولدت مبارک.

فرزانه: همیشه چرخت برای نوجوانان بچرخد.

رضوان: کاش شرایطی فراهم شود که ما هم بتوانیم دوچرخه بخوانیم.

یگانه: تولد دوچرخه، باعث تولد ذوق خیلی از نوجوانان شده؛ پس دوچرخه‌جان، تولدت مبارک.

 

[دلم نمی‌آمد گفت‌و‌گو را تمام کنم. اما زود شب شده بود و هوا تاریک. وقتی بچه‌ها بخشی از نمایش را زنده، اجرا می‌کردند، در فکر آرزوی رضوان بودم. یعنی می‌توانیم کاری کنیم که نوجوانان روشندل کشورمان هم خبرنگار افتخاری دوچرخه شوند.]

 

دوچرخه شماره ۸۶۱

از راست به چپ: فرزانه، ساغر، معصومه، یگانه، فاطمه‌زهرا، رضوان، زهرا و طاهره جودکی

 

***

 

دم غروب بود و والدین بچه‌ها بعد از چند ساعت انتظار، از روی صندلی‌های رنگی‌رنگی و کوچک مرکز، بلند شده بودند و به هم تعارف می‌کردند:

-...نه‌به‌خدا! مزاحم نمی‌شیم. تا خونه راهی نیست. قدم‌زنان با هم می‌ریم.

- اگه بذارم، اصلاً به همسرم گفتم با ماشین بیاد تا بتونیم بچه‌ها رو تا یه‌جایی برسونیم...

با دهان باز، مشغول تماشای این همه‌ محبت بودم. انگار هر پدر و مادری، خودش را در قبال دیگر بچه‌های مرکز هم، مسئول می‌دانست. از زبان خانم جودکی شنیدم که این اتفاق، هر روز می‌افتد.

خدمتگزار مرکز، با دستانی پر سراغم آمد و گفت: «دوچرخه‌ی شما فقط مخاطب نوجوان نداره‌ ها، این حرف‌رو از قول من به تحریریه بگو.» و چای و شیرینی و لبخند به من تعارف کرد. خیلی چسبید!

سینی را از دستش گرفتم و دردلم به دوچرخه و همه‌ی مخاطبان ریز و درشتش، افتخار کردم. سر چرخاندم؛ بالأخره سر خانم «طاهره جودکی» هم خلوت شد؛ سراغش رفتم. او یکی از مربیان فعال و علاقه‌مند این مرکز است که امکان این دیدار را هم او فراهم کرده بود.

وقتی اصل حالش را پرسیدم، منظورم را گرفت و با لبخند گفت: «قبلاً در مرکز پارچین مشغول به کار بودم. به‌خاطر بُعد مسافت، مدتی این‌جا مشغول شدم تا محل خدمتم را تعیین کنند. اما این بچه‌ها و توانایی‌هایشان، هوش از سرم برد و مرا ماندگار کرد. الآن بیش‌از یک‌سال است که در این مرکز، در کنار بچه‌ها هستم و هر روز کلی انرژی مثبت می‌گیرم.»

 

  • برای دوچرخه‌ای‌ها جالب است بدانند مراکز فراگیر چه تفاوتی با دیگر مراکز کانون پرورش فکری دارند؟

این‌جا مثل بقیه‌ی مراکز کانون، بچه‌ها می‌توانند از امکانات ما استفاده کنند. اما تنها تفاوت مراکز فراگیر با بقیه‌ی کتاب‌خانه‌های کانون این است که در این‌ مراکز امکانات و برنامه‌های خاص برای بچه‌های با نیازهای ویژه هم تدارک دیده شده. امکاناتی مثل دستگاه‌ها و کامپیوترهای مخصوص نابینایان، کتاب‌هایی به خط بریل، بازی‌های مخصوص و...

حتی به محل ورود و خروج بچه‌ها با ویلچر هم توجه شده. تازه، مربیان این مراکز هم برای ارتباط با کودکان و نوجوانان با نیازهای خاص، به‌شکل مداوم آموزش می‌بینند و توانایی‌هایشان به‌روز می‌شود.

 

  • پس در مراکز فراگیر، کودکان و نوجوانان با نیازهای ویژه، در کنار دیگر کودکان و نوجوانان فعالیت می‌کنند؟

بله، و همین موضوع باعث شده که ارتباط بین این دو گروه، خیلی عمیق و صمیمی شود. در مرکز ما نوجوان‌های معمولی نگاهشان به ویژگی‌ها نوجوان‌های با نیازهای ویژه کاملاً تغییر کرده و آن‌ها را درک کرده‌اند.

بچه‌های با نیازهای خاص، شاید با محدودیت‌هایی مواجه باشند، اما در عوض، توانایی‌های خیره‌کننده‌ای هم دارند. به‌خاطر‌ همین به‌جای ترحم، هر دو گروه به هم محبت می‌کنند و هوای هم را دارند.

 

  •  برنامه‌های مشترکی هم برایشان برگزار می‌کنید؟

خیلی از برنامه‌ها مشترک است. مثلاً همین نمایش که توجه مخاطبان را جلب کرد، صداپیشه‌ها، نابینا یا کم‌بینا هستند و عروسک‌گردان‌ها، بینا.

یا این‌که در کتاب‌خانه، در کنار همه‌ی کتاب‌های بریل ، نسخه‌ها‌ی معمولی آن هم هست و گاهی در یک زمان مشخص، هر دو گروه از بچه‌ها یک کتاب‌ را می‌خوانند و با هم نقدش می‌کنند.

 

  • و شما که مربی این مرکز هستید، از این کودکان و نوجوانان، چه دیده‌اید که عاشقشان شده‌اید؟

پر هستند از انرژی مثبت؛ این بچه‌ها توانایی‌های ویژه‌ای هم دارند، حس‌های این بچه‌ها از بقیه دقیق‌تر است، درک بالایی دارند، عاشق مطالعه هستند و تشنه‌ی خواندن؛ انگار هدف این بچه‌ها از بقیه مشخص‌تر است...

 

  • از مسئول این مرکز هم بگویید؛ امروز ندیدمشان؟

خانم «مکانی» سال‌هاست که در مراکز فراگیر کار می‌کنند و این روزها به‌خاطر دوقلوهایش، مرخصی است. ایشان خیلی پیگیر هستند و برای بچه‌ها خیلی انرژی می‌گذارند. شکل‌گرفتن همین گروه، ابتکار ایشان بود. در صدای این گروه از بچه‌ها، توانایی ویژه‌ای کشف کردند و برای بچه‌ها دوره گذاشتند تا بتوانند از صدایشان استفاده کنند.

 

چیزی که مرا آزار می‌دهد، کمبود کتاب‌های بریل است برای نوجوان‌ها.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به …داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به مناسبت روز جهانی کارگرالف چرا باید روزهای تعطیلات هفتگی را تغییر داد؟چیزی که برای صادرات نداریم این دوستان جمعه هم بیان سرکار فقط ساعات کاریشون یه کم با اخبار سیاسی روزهای بروجردروزهای بروجرددر پی درگذشت آیت الله هاشمی شورای هماهنگی اصلاح طلبان بروجرد در نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – …نوشته زیر مجموعه ای از نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگری نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا …نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا کاتالوگ بلکا نقاشی ساختمان در کرج انجمن زنان موفق وسخت کوش آی وی افی نوین …آیویاف چیست؟ و فرق آن با سایر روشهای کمک باروری از قبیل میکرو اینجکشن، زیفت و گیفت مهسا کرامتی هم مادر شد اما در سکوت خبری عکس …مهسا کرامتی عکس مهسا کرامتی همسر مهسا کرامتی فرزند مهسا کرامتی مهسا کرامتی و اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در …اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در باره تاریخ سبزوار مجله اینترنتی درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟لطفاً پس از مطالعه ، این مطلب را با استفاده از بازار مخصوص فروش زنان مسیحی و ایزدی در نینوا …سلام علیکم جناب امیر حسین یک نکته قابل تأمل در رابطه با نظری که دادی خداوند در قرآن داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به مناسبت روز داستان آجر و آخرین روزهای آجر دستی و کودکان کار به مناسبت روز جهانی کارگر اخبار سیاسی روزهای بروجرد روزهای بروجرددر پی درگذشت آیت الله هاشمی شورای هماهنگی اصلاح طلبان بروجرد در اطلاعیه‌ی الف چرا باید روزهای تعطیلات هفتگی را تغییر داد؟ مسئله اصلی تغییر روز تعطیل نیست بلکه تعداد روزهای تعطیل است متاسفانه چه به مناسبتهای ملی و نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مهدی بیا نوشته زیر مجموعه ای از نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگری را مورد انجمن زنان موفق وسخت کوش آی وی افی نوین صفحه آیویاف چیست؟ و فرق آن با سایر روشهای کمک باروری از قبیل میکرو اینجکشن، زیفت و گیفت چیست؟ نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا کاتالوگ بلکا نقاشی ساختمان نقاشی ساختمان قلی پور بلکا کاتالوگ بلکا نقاشی ساختمان در کرج نقاشی مهسا کرامتی هم مادر شد اما در سکوت خبری عکس فرزند و همسرش مهسا کرامتی عکس مهسا کرامتی همسر مهسا کرامتی فرزند مهسا کرامتی مهسا کرامتی و پسرش اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در باره تاریخ اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در باره تاریخ سبزوار مجله اینترنتی درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟ درد عشق و وابستگی را چگونه تحمل کنیم؟لطفاً پس از مطالعه ، این مطلب را با استفاده از لینک های اس ام اس به یاد هم بودن متن قشنگ بیاد هم بودن عکس حروفو با هم بودن عکس سه گل کنار هم بودن دور هم بودن های قدیم چیدمان کاغذ کنار هم بودن نوشته زیبا کنار هم بودن جملات قشنگ با هم بودن


ادامه مطلب ...