جام جم سرا:
بر اثر ابتلا به این بیماری روی عصبهای مچ دست فشار زیادی وارد میشود که میتواند بروز اختلالات حسی و حرکتی در انگشتها را به همراه داشته باشد.
گردگیری و جارو کردن علیه سلامت
هنگام انجام کاروهای خانه مانند جمع و جور کردن، گردگیری، شستن ظروف، بلندکردن اجسام سنگین، جاروکردن، تمیزکردن فرش و مبل و موکت، شستن بالکن و حیاط بدن در وضع نامناسبی قرار میگیرد و ادامه این روند به مرور زمان زمینه بروز آسیبهای اسکلتی عضلانی را فراهم میکند. همچنین ایستادنهای طولانی مدت، خم و راست شدنهای غیراصولی بویژه هنگام جاروکردن و تمیزکردن کف خانه باعث میشود تا خانمهای خانهدار دچار آرتروز و دردهای شدید مفصلی کمر، گردن و زانو شوند.
واریس را نادیده نگیرید
از آنجا که بیشتر کارهای خانه باید در حالت ایستاده انجام میشود، خانمهای خانهدار در معرض بیماری واریس و دردهای ناشی از آن قرار دارند؛ بنابراین کدبانوها برای حفظ سلامتشان هم که شده باید هر یک ساعت یکبار از انجام کارها دست بکشند و با انجام نرمشهای ساده دست، گردن، کمر و پاها احتمال بروز آسیب را به حداقل برسانند.
وقتی پوست آسیب میبیند
کار با مواد شیمیایی مختلف هنگام تمیزکردن علاوه بر ایجاد آسیبهای پوستی مثل سوختگی و حساسیت میتواند باعث بروز آسیبهای تنفسی شود؛ بنابراین به خانمهای خانهدار توصیه میشود هنگام کار با مواد شوینده از دستکش استفاده کنند.
از طرفی این افراد باید از مخلوطکردن شویندههای شیمیایی باهم پرهیز کنند، چرا که این کار باعث تولید گازهای خطرناک میشود که با استفاده از ماسک هم نمیتوان از بروز مشکلات تنفسی و مرگ ناشی از استنشاق این گازهای سمی پیشگیری کرد.
وقتی آشپزی خطرناک میشود
حرارت و خطر سوختگی از خطراتی است که هنگام آشپزی سلامت خانهدارها را تهدید میکند. بریدگی دست با چاقوهای تیز آشپزی هم مشکل دیگری است که گاهی دردسرساز میشود و عفونت ناشی از آن به درمانهای جدیتر نیاز دارد. به همین دلیل به خانمها توصیه میشود هنگام خردکردن مواد غذایی و البته آشپزی دستکش آشپزی بپوشند.
بیخیال مرخصی و بیمه
در همه مشاغل دنیا افراد از حداقل دستمزد و مرخصی برخوردارند، اما خانهداری شغل 24ساعتهای است که نه تنها حقوق و بیمه ندارد، بلکه هیچ مرخصی هم درکار نیست و سرویس دهی به اعضای خانه در تمام شبانهروز انجام میشود، اصلا شاید وقت آن رسیده باشد که قدر خانمهای خانهدار را بیشتر بدانیم و از همین امروز به خانهداری به عنوان یک شغل نگاه کنیم!
جام جم سرا: در الکتروتراپی برای درمان بیمار از انرژیهای فیزیکی شامل الکتریسیته، لیزر، امواج ماوراء صوت (اولتراسوند)، مادون قرمز، ماوراء بنفش و امواج رادیویی استفاده میشود که هر کدام از این انرژیها عوارض خاصی برای فیزیوتراپیست دارد که البته قابل پیشگیری است.
مراقب این عوارض باشید: بهعنوان مثال، امواج اولتراسوند برای کنترل درد و التهاب مورد استفاده قرار میگیرد و عمدهترین عارضه آنها پوکی استخوان است.
برای پیشگیری از عوارض این تکنیک به فیزیوتراپیستها توصیه میشود علاوه بر تصحیح ساختار دستگاههای مربوط، از استفاده طولانیمدت و پشت سر هم از چنین دستگاههایی خودداری کنند.
همچنین برای کنترل درد و تحریک عضلات و اعصاب از جریانهای الکتریکی استفاده میشود و ازجمله مهمترین عوارض آنها، شوک الکتریکی است که فیزیوتراپها زیاد دچارش میشوند.
فیزیوتراپ باید متوجه باشد از تخت فلزی استفاده نکند، سطح محیط کار باید با کفپوش پلاستیکی پوشانده شود و دستگاه هم باید استانداردهای لازم را داشته باشد.
لیزر نیز به کنترل درد و کاهش التهابات کمک میکند. استفاده از لیزر، علاوه بر آسیبهای چشمی، تغییرات DNA را هم به دنبال دارد.
به همین دلیل توصیه میشود فیزیوتراپیستها هنگام کار در اتاق تاریک، از عینک محافظ چشم استفاده کنند و پروبلیزر را حتما روی بدن بیمار روشن کنند.
امان از مادون قرمز و ماوراء بنفش: امواج مادون قرمز برای کنترل درد، پرخونی و کنترل التهاب به کار میرود. عارضه عمده این نوع انرژی، خشکی قرنیه است که برای پیشگیری باید از عینک محافظ استفاده شود.
بعلاوه، باید جهت تابش هم به طور دقیق محاسبه و اجرا شود. از طرفی امواج ماوراءبنفش در ترمیم بافت پوست و ضد عفونی کردن مواردی مانند زخم بستر موثر است، چون امواج ماوراء بنفش باعث تولید یون آزاد میشود، میتواند صدمات زیادی را به ریه و شبکیه چشم وارد کند.
به همین دلیل هنگام کار کردن با دستگاههای مربوط، استفاده از عینک محافظ و تهویه مناسب محل کار ضروری است.
امواج رادیویی علیه سلامت فیزیوتراپیستها: امواج رادیویی در سه شکل مایکروویو، شورتویو و امواج مگنوویو برای کنترل درد و التهاب، افزایش خونرسانی و افزایش دمای موضع به کار میروند.
این امواج ضمن بر جا گذاشتن عوارضی روی غدد جنسی (بویژه در مردان) و ایجاد اختلال در سیستم عملکرد یونی اعصاب، به خستگی مفرط و اضطراب فیزیوتراپیست منجر میشوند بنابراین استفاده از شبکه فلزی فارادیک، فلزی نبودن تخت و وجود کفپوش پلاستیکی در محل کار باید حتما مورد توجه قرار بگیرد.
خطری به نام آسیبهای اسکلتی ـ عضلانی : بیشتر فیزیوتراپیستها آسیبهای اسکلتی ـ عضلانی ناشی از کار را در حرفه خود تجربه کردهاند البته این آسیبها تا حد زیادی با فعالیتهایی که نیاز به استفاده از نیرو و مهارت دستها دارند، در ارتباط است؛ فعالیتهایی مانند صرف نیروی زیاد برای بلند کردن، حمل و جابهجایی، نگهداشتن یا مهار بیماران یا اعمال نیروی کششی بر بدن یا اندامها در روند معاینه و درمان.(دکتر فرجود شکوهی - فیزیوتراپیست)
راهبران قطار یا همان رانندههای واگنها ازجمله مهمترین افراد شاغل در مترو هستند که سلامتشان بشدت در خطر است.
به عنوان مثال در صورتی که کابین راهبری عایق نباشد، ورود صدا و هوای نامناسب اثرات نامطلوبی روی سیستم شنوایی و اعصاب فرد میگذارد.
همچنین اثرات زیانآور میدان مغناطیسی روی بدن افراد شاغل در این حرفه را نمیتوان نادیده گرفت که حالت تهوع و استفراغ، سردرد شدید، اختلال در سیستم گردش خون، مشکلات گوارشی و پوستی، اختلالات خواب و... بروز میکند.
آرتروز و واریس در کمین رانندههای زیرزمینی
هدایت قطار در حالت نشسته و قرار گرفتن طولانیمدت بدن در یک وضع ثابت موجب ایجاد عوارض جسمی مختلفی در رانندهها میشود که ازجمله مهمترین آنها میتوان به مشکلات اسکلتی ـ عضلانی، دردهای مفصلی در نواحی ستون مهرهها، گردن، شانه، مچ دست و پا، آرنج و زانو، آرتروز، دردهای سیاتیکی، بیرونزدگی دیسک و... اشاره کرد. از طرفی آویزان ماندن پا در طول روز زمینه ایجاد واریس را فراهم میکند.
هوای آلوده علیه اهالی مترو
علاوه بر رانندهها، دیگر کارکنان مترو هم در معرض آسیبهای زیادی قرار دارند. به عنوان مثال استفاده از مواد صنعتی آزبستدار قطارهای مترو در بسیاری از کشورها و وجود گرد و غبار و آلودگی هوا به دلیل نداشتن تهویه مناسب ازجمله عواملی است که احتمال بروز مشکلات مختلفی مثل بیماری های تنفسی بویژه آسم، برونشیت مزمن، بیماریهای پوستی و انواع سرطان را افزایش میدهد.
احتمالا به خاطر دارید چند سال پیش هم خبر آلودگی هوای متروی تهران و بروز غدههای زیر پوستی کارکنان خبرساز شد و رسانهها با تیترهایی مثل «شیوع بیماری مرموز میان کارکنان متروی تهران» سلامت افراد شاغل در مترو را زیر ذرهبین بردند که با اظهارات مثبت و منفی کارشناسان و پاسخهای متفاوت مسئولان همراه بود.
خطرات بیآفتابی
براساس بسیاری از گزارشهای مستند، افرادی که به واسطه نوع شغلشان از نور خورشید محروم هستند، بیشتر از بقیه در معرض افسردگی و بویژه کمبود ویتامین D قرار میگیرند.
به همین دلیل به کارکنان مترو توصیه میشود برای پیشگیری از این مشکلات پیادهروی روزانه (حتیالامکان بعد از طلوع خورشید و پیش از غروب آفتاب) داشته باشند و مواد غذایی، حاوی ویتامین D مثل زرده تخممرغ، ماهیهای چرب مثل سالمون و ماهی آزاد، خامه، شیر و لبنیات غنی شده با ویتامین D و در صورت تجویز پزشک، مکمل ویتامین D مصرف کنند.
تا مدتها پیش پیداکردن کار در کارگاههای طلاسازی سخت نبود؛ بویژه برای افرادی که مدرک خود را در رشته طلاسازی از آموزشگاههای معتبر دریافت میکردند، اما در سالهای اخیر افزایش قیمت جهانی طلا گردش مالی طلافروشیها را کاهش داده و به تبع آن، تولید کارگاههای طلاسازی نیز کم شده است بنابراین نهتنها میزان استخدام طلاسازان در کارگاهها به طور چشمگیری کاهش پیدا کرده است بلکه بسیاری از افراد شاغل در حرفه طلاسازی ممکن است در معرض خطر تعدیل نیرو قرار بگیرند.
خطر تنفس طلایی
طلایی که در حال پرداخت است مقداری از حجم خود را از دست میدهد، ذرات آن روی در و دیوار و کف مینشیند و مقدار زیادی از ذرات آن هم در هوا معلق است و امکان تنفس آنها وجود دارد! به همین دلیل کارکنان باید هنگام کار ماسک بزنند تا دچار مشکلات تنفسی نشوند.
همچنین استفاده از عینک مخصوص کار نهتنها جلوی پرتاب خردههای ریز طلا هنگام کار با ابزارهای برقی و بروز آسیبهای چشمی را میگیرد بلکه مانع از نفوذ ذرات معلق به داخل چشمها و عفونت آنها میشود. البته بد نیست طلاسازان بعد از اتمام کار روزانه چشمهایشان را با قطرههای استریل چشمی شستوشو دهند.
امنیت منهای شغل
رعایت نشدن پایه حقوق و زیاد بودن ساعت کاری بسیاری از طلاسازان شاغل در کارگاههای طلاسازی باعث شده چیزی به عنوان استخدام رسمی برای این افراد مطرح نباشد و همیشه این احتمال وجود دارد که ثبات شغلیشان را از دست بدهند و تا مدتها بیکار باشند البته درآمد بیشتر طلاسازان به حدی نیست که از پس هزینه بیمههای خویشفرما برآیند.
متاسفانه به همین دلیل هم دوران بازنشستگی مشخصی نخواهند داشت و آینده مالیشان در خطر است.
طلاسازی شغل ظریفی است که به چشمها فشار وارد میکند و دقت زیادی میخواهد. به همین دلیل بیشتر طلاسازان به مرور زمان دچار کاهش نمره چشم میشوند البته مراجعه به چشم پزشک و استفاده از عینک مناسب و همچنین استراحت چشم هر 20 دقیقه یکبار تا حدی جلوی ضعیفتر شدن چشم را میگیرد.
خطر نشستنهای طولانی
طلاسازان به دلیل نوع شغلشان ساعتهای طولانی در یک وضع ثابت پشت میز کارشان مینشینند؛ بدون این که هیچ گونه تحرکی داشته باشند بنابراین چندان عجیب نیست که نشستن های نامناسب و غیراصولی مثلا قوز کردن و خم شدن هنگام کار آسیبهای ستون فقرات، کمر و گردن را برایشان به همراه داشته باشد.
همچنین به علت آویزان ماندن پا هنگام کار در طولانی مدت احتمال بروز واریس هم افزایش مییابد بنابراین باید یک تا دو ساعت یکبار برای چند دقیقه هم که شده از جایشان بلند شوند و کمی قدم بزنند تا از این آسیبها در امان بمانند.
پریسا اصولی - جامجم
جام جم سرا:البته برخی از این افراد در مدت زمان بیکاری و پیش از به دست آوردن کاری مناسب میتوانند یا از پساندازهای زمان کارشان استفاده کنند یا از حمایت اطرافیان خود بهرهمند شوند، اما از دست دادن ناگهانی شغل از نظر عاطفی و احساسی بسیار عذابآور است و اینگونه افراد بیشتر مواقع این حس را نیز به خانواده خود منتقل میکنند که این احساس بد، کمترین اثر بیکار شدن روی فرد و اطرافیانش است.
برای بسیاری از مردم، کار کردن بخش اصلی هویتشان را تشکیل میدهد و به هم ریختن اوضاع کاریشان احساس هویت و اعتمادبهنفسشان را دچار مشکل میکند. تمام این موارد در کنار فشار مالی میتواند روزهای بد و پراضطرابی برای فرد به وجود آورد. از دست دادن حرفه یعنی از دست دادن درآمد ماهانه، تعامل روزانه با دیگران از جمله همکاران و ساختار منظم روزانهای که فرد برای خود داشته است. تنها شدن یکی دیگر از مشکلات اخراج شدن از محل کار است. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و به طور طبیعی به دنبال بودن در کنار دیگران است و در عین حال میخواهد احساس باارزش بودن کند، بنابراین سعی میکند حرفه مناسبی برگزیند و با رشد و ارتقا در آن حرفه، وجود خود را در کنار دیگران معنا ببخشد. وقتی او به طور ناگهانی از حرفهای که به خاطرش زحمت کشیده و به سبب آن توانسته است ارتباط خوبی با اطرافیانش پیدا کند جدا میشود، بسادگی دچار ناامیدی، شوک، اندوه و غم میشود. در حقیقت این واکنشها کاملا طبیعی است. در واقع فردی که حرفه اش را یکباره از دست میدهد، از نظر روانشناختی مراحل زیر را میگذراند.
مرحله اول: شوک و انکار
در مراحل اولیه از دست دادن حرفه، افراد با ناباوری، شوک یا انکار به آن واکنش نشان میدهند. افکاری مانند اینکه مگر میشود! باید اشتباه شده باشد، نه امکان ندارد، من سالها با صداقت کار کرده و برای این سازمان کارهای ارزندهای انجام دادهام، به سراغش میآید و کاملا طبیعی است. در واقع فرد دوست دارد باور کند چنین اتفاقی برای او نخواهد افتاد و امکان ندارد با او اینگونه بیانصافی شود. فرد با این فکر خود را گول میزند. اما یک فرد آگاه همیشه شرایط را میسنجد و خود را آماده هر اتفاقی میکند. مثلا اگر خود را درمعرض تغییرات سازمانی میبیند، بسرعت به دنبال کار و حرفه جدید میرود و مراقب است با سهلانگاری، خود را در ناامیدی و شوک بیکاری قرار ندهد.
مرحله دوم: ترس و وحشت
بعد از اینکه فرد بالاخره پذیرفت شغلش را از دست داده است، ممکن است دچار ترس و وحشت شود و افکار منفی و مخربی به سراغش بیاید؛ افکاری مانند اینکه من همه چیز را از دست دادم، دیگر حرفهای ندارم یا اگر کار پیدا نکنم چه بلایی سرم میآید.
فردی که شغلش را ناگهان از دست داده است، دچار این ترس و وحشت میشود و ممکن است تمام مسائل روزمرهاش را مشکل و عذابآور بداند. وجودش پر از تردید و دودلی است و این احساسات جلوی هر نوع تصمیم و عزم راسخی را میگیرد. او چنان نگران آینده نامعلوم است که نمیتواند درست بیندیشد و راهحل مناسبی پیدا کند. اما او باید با کمک مشاورههای شغلی، فرصتهای تازه را شناسایی کند.
مرحله سوم: خشم
خشم ممکن است شکلهای متفاوتی داشته باشد. ممکن است کاملا متوجه کسی شود که موجب این بیکاری شده است. در واقع وقتی فردی شغلش را ازدست میدهد، بندرت میتواند رئیسش که او را اخراج کرده است، سرزنش نکند. بخصوص اگر او از رفاه خوبی برخوردار باشد. با خود میگوید، رئیسش چقدر بیانصاف بوده که کارمند خوبی مانند او را از دست داده است.
از طرفی متاسفانه گاهی اوقات این خشم، خود فرد را نشانه میرود و به اعضای خانواده، دوستان و هرچیزی که در اطرافش وجود دارد، کشیده میشود و فضای اضطرابآوری برای دیگران ایجاد و شرایط را بدتر میکند. در این مواقع فرد حتما باید مشاوره شود و با کمک افراد متخصص این احساس مخرب را از خود دور کند.
مرحله چهارم: انتقاد از خود
این مرحله مشکلترین بخش است. فرد ممکن است خودش را سرزنش کند و با خود بگوید، من چه اشتباهی مرتکب شدم، کارم خوب نبود یا چقدر ساده بودم که به رئیسم اعتماد کردم. در این گونه مواقع از دست دادن اعتماد به نفس یا خود را بیارزش دانستن شدت میگیرد. وقتی فرد تازه بیکار شده، نسبت به وجود خود و تواناییهایش به مرحله تردید میرسد در واقع قدم به مرحله پنجم که در ادامه شرح داده شده است، میگذارد.
مرحله پنجم: عقبنشینی
ناگهان وجودش پر از درد و رنج میشود که تصمیم میگیرد ارتباطش را با دنیای خارج قطع کند. دیگر علاقهای به دیدن دوستانش نشان نمیدهد و دچار افسردگی میشود. از فعالیتهای اجتماعی دست برمیدارد و فعالیتهای فیزیکی اش کاهش مییابد. حتی ممکن است چاق شود و احساسش نسبت به خود بدتر و بدتر شود. در این نقطه حمایت دیگران بسیار مهم است. فرد باید هرچه سریعتر از این مرحله خارج شود زیرا در صورت استمرار، بهبود سخت و مشکل میشود. بنابراین فرد باید از جا برخاسته و از خانه بیرون رود و فعالیتهایش را از سر بگیرد. هرقدر فعالتر باشد، بهتر میتواند این روند ناراحتکننده را از سر بگذراند و وارد مرحله بعدی شود.
مرحله ششم: درست اندیشیدن
افسرده شدن و اضافه وزن آوردن اصلا جالب نیست. زمان آن رسیده است که او کاری برای خود انجام دهد.
در حقیقت در این مرحله فرد به یاد اندوختههای زندگی و تواناییهای حرفهایاش میافتد که بسیار امیدبخش است. ممکن است از خود بپرسد، الان باید چه کار کنم. از استعدادهایم چگونه میتوانم استفاده کنم و از کجا باید شروع کنم. در این مرحله فرد میآموزد به جای نگریستن به گذشته، به آینده توجه کند. او میفهمد همیشه در انتهای تونل، نوری درخشان در انتظار اوست و تنها کاری که باید بکند، قدم برداشتن به سمت آن است.
مرحله هفتم: پذیرش
در این مرحله دیگر او به این نتیجه رسیده است که در بیکار شدنش کوچکترین گناه و تقصیری نداشته و تنها تغییرات سازمانی موجب این امر شده است و این مساله در هرجایی میتواند رخ دهد بویژه اگر در دوران رکود اقتصادی قرار داشته باشند. سپس دیگر میتواند به خود بگوید، من توانایی و استعداد بالایی دارم و میتوانم حرفه مناسبی بیابم و با دوستان تازهای آشنا شوم. مسلما کار در محل جدید فرصتهای تازهای برایم خواهد داشت. وقتی شرایط موجود را بپذیرد، میتواند برای یافتن فرصتی تازه اقدام کند و در هر سنی هم که باشد هیجان و شور زندگی دوباره به وجودش راه خواهد یافت. در این مرحله میتوان گفت بحران از دست دادن ناگهانی حرفه را از سر گذارنده و اکنون آماده شروع زندگی تازهای است.
اگر بتوانید مراحل فوق را کاملا بشناسید و درک کنید، هنگام از دست دادن حرفه، میتوانید با سرعت بیشتری عوارض آن را از خود دور کنید و هفتهها یا حتی ماهها گرفتار مشکلات جانبی آن نباشید. البته پیدا کردن کار جدید بسیار سخت است، اما نباید درجایی نشست و زانوی غم بغل گرفت و احتمال فرصتی مناسب را از دست داد. وقتی کار جدیدتان را پیدا کنید، احتمالا با خود میگویید از دست دادن حرفه بهترین اتفاقی بود که برایم افتاد. درست است آسان نبود و بسختی کار پیدا کردم اما فرصتهای جدیدی که بهدست آوردم، مرا بسیار خوشحالتر از گذشته کرده است.
counsellingconnection.com
مترجم: نادیا زکالوند / جامجم
جام جم سرا: متاسفانه طلاق علاوه بر آنکه فشار روانی بسیاری را روی هر یک از زوجهای درگیر در این مسئله وارد میسازد زندگی کودکان آنان را نیز به شدت متاثر میسازد. شرایط ایده آل آن است که والدین قبل از اقدام به جدایی، تمامی تلاش خود را برای حفظ زندگی خانوادگیشان به کار ببرند؛ با این حال، چنانچه این مسئله اتفاق افتاد بهتر است که والدین تمهیدات لازم برای جلوگیری از آسیب به فرزندان خانواده را مد نظر قرار دهند. در ادامه به صورت خلاصه به نکاتی که در این زمینه حائز اهمیت است اشاره میشود:
آسیبهایی که کودکان پس از طلاق تجربه میکنند
* احساس ناامنی
* ترس از ترک شدن
* اضطراب شدید
* وابستگی شدید
* بهت، تأسف، کندی و افسردگی
* رفتارهای پرخطر، بیبند و باری و...
* ناتوانی در برقراری روابط صمیمانه و پایدار با دیگران
* پرخاشگری، انزوا و افت تحصیلی
چه کنیم تا کودکان طلاق آسیب کمتری ببینند؟
۱ - حقیقت را صادقانه به او بگویید:
بیان صادقانه حقیقت، یکی از مهمترین نکاتی است که میتواند در سازگاری بهتر کودک با این موقعیت جدید و تاسف برانگیز کمک کننده باشد. البته نیازی نیست که تمامی ماجرای پیچیده و دلایل جدایی را همراه جزئیات کامل برای کودک شرح دهید. با این حال مثلاً میتوانید به زبان ساده و روشن به او بگویید: «ما نمیتوانستیم همدیگر را آن طور که مناسب بود درک کنیم».
همچنین لازم است که به او اطمینان بدهید هر دو والد کودک را دوست دارند و این مسئله باعث خدشه دار شدن روابط والد فرزندی نخواهد شد. البته باید این مسئله را در عمل نیز نشان دهید. همچنین در صورت لزوم به او توضیح دهید که جدایی والدین به خاطر کارهایی که کودک انجام داده است نیست و او هیچ تقصیری در پیش آمدن این مسئله ندارد. گهگاه درباره احساسات خودتان نیز با کودک گفتوگو کنید تا او نیز راحتتر بتواند احساساتش را بازگو کند.
۲ - به احساسات کودک گوش فرا دهید:
در این برهه از زمان فرزند شما نیاز دارد تا برای درک بهتر موقعیت احساسات خود را بیان کند. بنابراین، باید بدون پرخاشگری، سرزنش و مورد غفلت قرار گرفتن افکار و احساسات خود را به زبان آورد. بیان این احساسات به برون ریزی غمها و نگرانیهای کودک منجر میشود؛ بنابراین در بهزیستی روانشناختی کودک اهمیت بسزایی دارد.
علاوه بر این، ممکن است کودک هیچ سوالی نپرسد و روز دیگر دوباره سوالاتی را که بارها پرسیده است تکرار کند. در این مواقع توجه به کودک و ارائه پاسخ صحیح بسیار ضروری است.
۳ - در ارائه توجه به کودک تعادل لازم را برقرار سازید:
گاهی والدین برای جبران مدت زمانی که با کودک سپری نکردهاند و یا برای آنکه والد دیگر را پیش کودک تحقیر کنند به صورت افراطی به او محبت میکنند. این مسئله باعث میشود کودک نتواند به خوبی با موقعیت سازگار شود همچنین این شیوه باعث میشود تا تحول طبیعی کودک با مشکلات عدیدهای رو به رو شود. علاوه بر این کودک ممکن است در مقابل این محبت افراطی جبهه بگیرد و آن را نوعی ظاهرسازی از سوی والدین برداشت کند.
با این حال، هنگامی که با کودک در ارتباط هستید به نیازهای عاطفی او توجه نشان دهید و او را از محبت خود محروم نسازید. همچنین در مواقع لازم از در آغوش گرفتن و نوازش کودک دریغ نکنید. با این حال در ارائه محبت به کودک ثبات داشته باشید نه آنکه یک روز او را غرق در عطوفت خود کنید و روز دیگر بیتوجهی نشان دهید.
۴ - صبور باشید:
معمولاً هر یک از زوجین به شدت از وقوع طلاق متاثر و ناراحت هستند. آنها خسته، آسیب دیده و افسردهاند همچنین باید با مسائل عاطفی، مالی و اجتماعی ناشی از طلاق مواجه شوند. به همین دلیل شاید برای توجه به کودک توانمندی و انرژی لازم را نداشته باشند. از این رو والدین باید تلاش خود را به کار برند تا با وجود تمامی این مشکلات کودک را فراموش نکنند و نیازهای عاطفی و روانشناختی او را نیز مورد توجه قرار دهند. هر چند که این امر مستلزم شکیبایی و آینده نگری والدین است.
یکی از توصیههایی که در این زمینه به والدین میشود آن است که به جای پرخاشگری، افسردگی، سردرگمی و یا بدگویی از والد دیگر، از مشاوره حضوری با یک روانشناس یا مشاور خانواده استفاده کنید. (زهرا حسینزاده ملکی - روان شناس/خراسان)
جام جم سرا: آمارها نشان میدهد این شغل با استرس زیادی همراه است. بررسی نیازهای بازار، داشتن ایدههایی نو برای کسب و کارهای جدید، رقابت سالم با رقبا، طرحهای توجیهی اقتصادی و... باعث میشود کارشناسان تجارت الکترونیک برای فروش آنلاین محصولاتشان گاهی دو تا سه برابر کارمندان عادی فعالیت ذهنی و فیزیکی داشته باشند.
بسیاری از کارشناسان تجارت الکترونیک ساعت کاری مشخصی ندارند، زود سرکار میروند، دیر از سرکار برمیگردند و بندرت به فکر مرخصی میافتند حتی زمانی که فرد در خانه باشد، مدام با مشتریان و کارمندان تلفنی حرف میزند یا اینکه با لپتاپ مشغول انجام کارهایش است.
در واقع از آنجا که این شغل تازه در کشورمان جا افتاده است، ساعتهای طولانی کار، بیخوابی و کمخوابی به دنبال به روز نگهداشتن اطلاعات و بررسی مداوم سایتهای موفق در زمینه این نوع تجارتها، بروز بحرانهای کاری، تغییرات پیشبینی نشده بازار و... از جمله نکاتی است که سلامت کارشناسان تجارت الکترونیک را بشدت تهدید میکند.
کابوسی به نام ورشکستگی
کم بودن تجربههای موفق ایرانی حوزه تجارت الکترونیک، خطرپذیری بالا، نوسانات بازار و تغییرات قوانین تجارتی و ورود و خروج کالا و... باعث میشود بسیاری از افراد شاغل در حرفه تجارت الکترونیک با کابوسی به نام ورشکستگی مواجه باشند و بر اثر یک اشتباه سرمایهشان را از دست بدهند یا اینکه از رقبا عقب بیفتند و به مرور زمان از این بازار به اصطلاح مجازی کنار گذاشته شوند.
خطری به نام پشت میزنشینی
کارشناسان تجارت الکترونیک مانند بسیاری از کارمندان پشت میزنشین در معرض آسیبهای ستون فقرات، کمر و گردن قرار دارند.
همچنین ممکن است در این افراد به دلیل کارکردنهای مداوم با صفحه کلید، علائم آرتروز دست بروز کند که با درد، ورم و تغییر شکل مفصل همراه است. اضافه وزن و چاقی هم از جمله عوارض پشت میزنشینیها به حساب میآید.
به همین دلیل به این افراد توصیه میشود حداقل نیم ساعت در روز پیادهروی کنند و در صورت امکان دستکم هفتهای یک یا دوبار به استخر بروند تا هم تناسب اندامشان حفظ شود و هم مشکلات و استرسهای شغلی را فراموش کنند.
هوای چشمتان را داشته باشید
بسیاری از کارشناسان تجارت الکترونیک به واسطه کار مداوم با رایانه معمولا بعد از مدت کوتاهی دچار کاهش نمره چشم میشوند که بر اثر نگاهکردنهای طولانیمدت به صفحه مانیتور ایجاد میشود و با علائمی مثل خستگی، خشکی، قرمزی و آبریزش چشم همراه است بنابراین برای پیشگیری از این عوارض باید از نگاه کردن طولانیمدت به صفحه مانیتور خودداری کنید، هنگام کار مدام پلک بزنید و بعد از هر 30 دقیقه کار با رایانه دو تا سه دقیقه به چشمهایتان استراحت دهید و به اشیای دور نگاه کنید.
پریسا اصولی - جامجم
جام جم سرا:کی از این مشاغل آزاد، فروشندگی سیار با چرخ یا ماشین است؛ از لبو فروش و باقالیفروش دورهگرد زمستانی و آب زرشک و فالودهفروش تابستانی گرفته تا وانتیها همه در این گروه قرار میگیرند و به دلیل شغلشان در معرض بسیاری از آسیبها هستند.
به عنوان مثال چرخیها 80 درصد مدت زمان کارشان را در حالت ایستاده میگذرانند و همین ایستادن طولانی آنها را در معرض مشکلات زیادی مثل کمردرد، پادرد، گردن درد، انواع آرتروز و البته واریس قرار میدهد بنابراین افرادی که به واسطه شغلشان مجبور به ایستادنهای مداوم هستند باید با همراه داشتن یک چهارپایه سبک و نشستن هنگام کار به فکر سلامتشان باشند.
تندرستی پشت وانتی
در بسیاری مناطق کم نیستند افرادی که میوه و سبزی و صیفی و حتی ماهی را از وانتیها میخرند بنابراین رانندهها مجبورند صبح بسیار زود به میادین ترهبار یا بازار خوراکیها بروند و بعد از تحویل بار آنها را ساماندهی کنند و اول وقت به محله مورد نظرشان بروند و کار فروش را شروع کنند. حتی گاهی ساعت کاری بیش از 14 ساعت است و این یعنی نزدیک دو برابر ساعت کاری معمول کارمندی. بنابراین فشار کاری علاوه بر آسیب جسمی، روی سلامت روانی فرد هم تاثیر میگذارد. کافی است برای درک میزان سختی کار، گرما و سرمای آزاردهنده هوا را نیز به این شرایط اضافه کنید.
فروش منهای تحرک
بیشتر فروشندههای سیار تحرک بدنی چندانی ندارند و همین موضوع موجب ایجاد عوارض جسمی مختلف در آنها میشود که از جمله مهمترین آنها میتوان به چاقی اشاره کرد. درباره فروشندههای ماشینی هم ثابت بودن راننده در حالت نشسته و آویزان ماندن پا به مدت طولانی موجب بیماری تورم رگهای پا یا واریس میشود.
از طرفی بد نشستن موجب از بین رفتن آب دیسک بین مهرهای در ستون فقرات خواهد شد و به محض وارد شدن یک ضربه یا فشار، بیرونزدگی دیسک اتفاق میافتد. در چنین شرایطی عصب سیاتیک فرد آسیب میبیند، به این ترتیب که درد از ناحیه کمر شروع میشود و پاها بشدت تیر میکشد و متاسفانه درمان هم زمان بر است.
باز هم مشکلات بیمه و بازنشستگی
موضوع بسیار مهمی که باید درباره فروشندههای سیار مورد توجه قرار بگیرد، مشکلات بیمهای است. از آنجا که اشتغال در این حرفه یک شغل ثابت با حقوق ثابت به حساب نمیآید، شامل بیمه اجباری هم نمیشود، زیرا بیمه اجباری به مشاغلی تعلق میگیرد که دارای ساعت کار و حقوق و قرارداد مشخص بین کارگر و کارفرما باشد. از طرفی بیمه خویش فرما هم هزینههای خاص خود را دارد که خیلیها از پس آن بر نمیآیند.
دکتر اسدالله حبیبی - متخصص طب کار
خبرگزاری آریا -
مصائب داماد سرخانه!
فراموش نکنید داماد سرخانه واژه عجیبی نیست، مردی است که ازدواج کرده، اما یا توان تامین سرپناه مستقل را ندارد یا به دلایل عاطفی، همسرش را از خانوادهاش جدا نکرده است، برای همین در خانه پدر همسرش زندگی میکند. گاهی نیز داماد خانواده بر خلاف میل باطنیاش به دلیل مشکلات سلامتی و سن و سال والدین همسرش با آنها زندگی میکند.
در هر صورت شاید این کار ابتدا خوب به نظر برسد و کاری انساندوستانه و راهی برای حمایت از دختر خانواده باشد، اما سرانجام و شیوه انجام این همسایگی هم مهم است. نمیتوان گفت برای همه کسانی که اینگونه دامادشان را پناه دادهاند مشکل به وجود میآید، ولی بیشتر آنهایی که چنین کاری کردهاند، خیلی زود پشیمان شدهاند.
این همسایگی از روی مهر است نه اجبار!
یک مشاور خانواده میگوید: دختر و پسری که ازدواج کردهاند باید با این دید وارد زندگی مشترک بشوند که هیچ کدام از پدر و مادرها وظیفه حمایت مالی از آنها را ندارند و اگر چنین کاری میکنند فقط از روی لطف و مهربانی است. اما وقتی این لطف و مهربانی جور دیگری تعبیر شود و بهصورت وظیفه در بیاید یا اینکه مجوزی باشد برای دخالت در زندگی همسران جوان، مشکلات تازهای برای دو طرف آغاز میشود.
افسانه افسری ادامه میدهد: دوری و دوستی اگر چه ضربالمثل بدبینانهای است، اما در زندگی زناشویی و ارتباط با خانوادههای دو طرف کاربرد دارد و میتواند کارساز باشد. البته به این شرط که دوریکردن از دیگران طوری نباشد که دردسرهای تازهای ایجاد کند.
مسائل شخصی را برای خودتان نگه دارید
وی میافزاید: در زندگی زناشویی اصل بر استقلال همسران جوان در فکر کردن، تصمیمگرفتن و رفتارکردن است. در این زندگی زن و شوهر باید محرم اسرار هم باشند، مسائل شخصیشان را برای خودشان نگه دارند و کسی را وارد مسائل زندگیشان نکنند. اما زندگی با خانواده همسر بهطور ناخودآگاه سبب میشود تا حریمها شکسته شوند و دختر یا پسر ناخواسته خانواده هایشان را درگیر مسائل شخصی زندگیشان کنند. بهخصوص اگر دختر با خانواده خودش زندگی کند والدینش را در جریان زندگیاش بیشتر قرار میدهد. شما کمتر دختری را میبینید که خانواده خود را بیخبر از زندگیاش بگذارد!
این مشاور خانواده ادامه میدهد: داماد سرخانه یعنی حضور همیشگی داماد در خانه، یعنی همه چیز به گوشش رسیدن، یعنی هزینههای مشترک، حضور همیشگی خانواده همسر کنار او و ایجاد اصطکاک و بروز اختلافنظر بین آنها که این امری طبیعی است. زمانی که داماد با خانواده همسر زندگی میکند، آنها ناخواسته سعی میکنند به دامادشان کمک کنند و روش زندگی خودشان را بر زندگی آنها پیاده کنند، با توجه به این موضوع که مردان مستقل و قدرتطلب هستند و به نوعی قدرت خود را در خطر میبینند با خانواده همسرشان دچار مشکل میشوند.
داماد خوب مثل پسر خانواده است
وی با اشاره به اینکه همه ابعاد داماد سرخانه بد نیست، میگوید: گاهی مشاهده میکنید در بعضی خانوادهها داماد همه چیزشان است، درست مثل یک پسر خوب که هرگز نداشتهاند یا اگر داشتهاند هرگز نتوانستهاند رویش حساب باز کنند. یک داماد خوب میتواند همراه پدرزن و مادرزن باشد، دستشان را بگیرد، مونس تنهاییشان شود و با محبت کردن به دخترشان قلبشان را مطمئن کند. اگر چنین دامادی در خانواده زن زندگی کند به جای تهدید یک فرصت است، اما بهنظر شما چنین شرایطی برای چنددرصد از خانوادهها اتفاق میافتد.
افسری ادامه میدهد: گاهی وجود چنین تکیهگاهی داماد را تنبل و پرتوقع میکند که در این موارد زنگ خطر زندگی به صدا در میآید و اختلافات آغاز میشود. سرپناه جدا هر چند مختصر و کمبضاعت به زن و مرد هویت جداگانه میدهد و دست به جیب شدن مرد خانه باعث وجهه او میشود.
یکی از دیگر مشکلاتی که خانوادهها با آن مواجه هستند، تفاوت در رسم و رسوم، رفتارها و عادتهایی است که در بین آنها وجود دارد. زمانی که این اختلافنظرها یا اختلافها در رسم و رسوم وارد خانوادهها بشود، کشمکش و درگیری نیز شروع میشود.
وی تذکر میدهد: شما و خانواده همسرتان در یک خانه زندگی میکنید. همیشه اینطور نیست که خانواده همسر شما آداب برخورد با یک زوج جوان و حفظ حریم خانه آنها را بدانند؛ این با هم بودنهای بیش از حد باعث دخالتهای بیحد و مرز میشود؛ «دیشب تا کی بیدار بودین؟»، «چراغ اتاقتون روشن بود!»، «چرا دیر از سرکار میآیید؟» و ...
به خاطر داشته باشید که اختلافداشتن در زندگی امری کاملا طبیعی است و یک مشکل محسوب نمیشود، بلکه شیوه حل اختلاف است که همواره میتواند مشکلساز باشد.
پس چه باید کرد؟
* در درجه اول شما باید به شیوهای مسالمتآمیز مرز زندگی خودتان را با آنها مشخص کنید و به شیوهای صحیح به آنها بفهمانید که خط قرمزهای روابطشان با شما کجاست. خیلی مودب و مهربان جلوی کنجکاویهای خانواده همسرتان را بگیرید. ورود به خط قرمزهایی مثل زمان بیداری و خواب یا زمان استحمام و غیره رنجآور است، ولی باید بدون اینکه از کوره دربروید، با کلام مناسب و واژهگزینی صحیح این مسئله را حل کنید.
* در شیوه صحبتکردن و رفتار شما در عین احترام باید این نکته وجود داشته باشد که حتما اطلاعاتتان را حفظ کنید و تا آنجا که امکان دارد اجازه سرککشیدن دیگران در مسائلی که فقط مختص شما و همسرتان است را ندهید.
منبع : روزنامه شهر آرا/تبیان
افراد باهوش با وجود نکتهسنج بودن، آدابدان و جنتلمن بودن، در بسیاری از مواقع به دردسر می افتند. آیا هوش زیاد به تنهایی عامل موفقیت است؟
همه چیز لزوما آن طوری نیست که در نگاه اول به نظر میرسد. ظاهرا با چنین هوش و آگاهی، تحت تأثیر قرار دادن محیط اطراف، باید کاری بسیار ساده باشد؛ ظاهرا باید بتوانید خوش بگذارنید و چون همیشه قادر به برداشت نکتههای پنهانی از روتینترین امور زندگی هستید همیشه حرفی برای گرفتن دارید. اما در عالم واقع این طور نیست، در واقع همان طور که چرخه تکامل، سرسختترین و مقاومترینها گونهها و نژادها را انتخاب میکند و نه زیباترینها و باهوشترینها را، عالم واقع هم عرصه درخشش آدمهای متوسط رِند است و نه باهوشترینهای ما!
هوش زیاد کسالتبار میشود
خیلی از شماها شاید دوست داشتید که باهوشترین دانشآموز دبیرستان در عرصه فیزیک و ریاضی میبودید. اما هوش زیاد واقعا کسالتبار میشود. چون بعد از مدتی دیگر کسی از حل شدن سریع یک مسئله دشوار توسط شما، شگفتزده نمیشود و شما دیگر رکوردی برای شکستن، دستکم در آن چارچوب محدود ندارید. حتی شرایطی فراهم میشود که اگر تصادفی یک مسئله را اشتباه تحلیل کردید، همه فکر میکنند که این شما هستید که درست میگویید و کسی برای رفع یکنواختی هم شده، شما را به چالش نمیکشد!
شرلوک هولمز را چه در آن سریالهای دیدنی قدیمی با بازی جرمی برت، چه در سریال جدید بنگرید، یا دکتر هاوس را! آیا فکر نمیکنید که اگر قرار باشد، پشت سر هم به قسمتهای مختلف سریال نگاه کنید، سریال کسالتبار میشود؟! در عالم واقع چون آن فراز و نشیبها و چاشنیهای داستانی وجود ندارد، مسلما میزان کسالت بیشتر هم میشود.
هوش زیاد مایه حسادت میشود
حسادت چیزی که در همه ما وجود دارد، انکارش نکنید! یعنی جدا شما به یک آدم باهوشتر از خودتان حسادت نمیکنید؟ آیا دوست ندارید اشتباهش را پیدا کنید یا نقطه ضعفی در او پیدا کنید؟
متأسفانه آدمهای باهوش همیشه سوژه برای دست انداخته شدن، به دست دیگران میدهند. شیوه صحبت، طرز نگاه، طرز پوشش، اصطلاحات شسته رفته مورد استفادهشان، مسلح نبودن به شوخیهای دمدستی مستهجن و …
تعامل با دیگران برای آدمهای باهوش دشوار است
آدمهای باهوش سرشار از ایدهاند؛ سریع فکر میکنند و انتظار دارند دیگران پا به پای آنها بیایند. بعضی از آنها روح حساسی دارند و آستانه رنجش آنها پایین است.
در عین حال باید در نظر بگیرید که توانایی «خود را جای دیگران گذاشتن» و از زاویه دید آنها فکر کردن، چیزی نیست که همه ما داشته باشیم. ما شاید بتوانیم فقر یا سختی زندگی یک آدم مصیبتدیده را تصور کنیم، اما خیلی دشوار است که دنیا را از دریچه یک آدمها کمهوشتر از خود ببینیم. برای ما بسیار سخت است که فصل مشترکی بین خودمان و یک آدم کمهوشتر از خود پیدا کنیم و با واژگانی که برای او قابل درک باشند، با او صحبت کنیم. به همین خاطر است که میتوان به جرأت گفت، اکثر آدمهای باهوش تعامل ضعیفی با دیگران دارند و حرفهایشان توسط عامه مردم درک نمیشوند.
آدمهای باهوش در سرگرم نگاه داشتن خود مشکل دارند
و این یکی از معضلات بزرگ آدمهای باهوش است. معمولا تصور میشود که آدمهای باهوش، درونگرا هستند. درونگرایی دارای آن مفهوم منفیای نیست که زمانی به ما القا میشد. اما باید دانست که خیلی وقتها آدمهای باهوش واقعا درونگرا نیستند، بلکه آنها در یک جمع قادر به سرگرم نگاه داشتن خود نیستند.
آنها انتظار دارند که بتوانند با افرادی دمخور شوند که بتوانند سریع با آنها بده بستان فکری کنند. چگالی اطلاعاتی که آنها میتوانند مبادله کنند، با میزان اطلاعات ورودی متناسب نیست و از آنجا که نمیخواهند یک آدم دیوانه به نظر برسند که در حال صحبت با خود است، ترجیح میدهند، ترمز فکری کنند و هیچ نگویند!
آن دسته از آنها که مؤدب هستند، در این هنگام به خاطر سکوت، آدمهای خجالتی به نظر میرسند که در صورتی که ممکن است در باطن آدمهای بسیار پر شر و شوری باشند و آن دسته از آنهایی که زیاد مأخود به حیا نیستند، آدمهای جسور بیادب جلوه میکنند.
آدمهای باهوش، نظرهای متفاوت و دردسرسازی دارند!
آدمهای باهوش نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند. ذهن آنها همواره در حال تفسیر و تأویل پدیدههاست و به نتایجی میرسد که بیان آنها بیش از حد رادیکال، تابوشکن و در مواردی خلاف عرف و اخلاقیات مسلم پذیرفتهشده است.
از آنجایی که آنها باهوشتر از آن هستند که برای «هیچ»، کار دست خود بدهند، ترجیح میدهند که یک دیدگاه رسمی کسالتبار غیرواقعی و یک دیدگاه مخفی درونی داشته باشند.
آدمهای باهوش فکر میکنند که دیگران میتوانند اشارات ظریف و نکتهسنجیها آنها را درک کنند، اما …
آدمهای باهوش گاه با خودشان فکر میکنند که میتوانند حرفهایشان را درقالب نقل قول شعر، حکایت و کلیدواژههای خاص بیان کنند، اما در کمال تعجب درمییابند که کمتر کسی پیدا میشود که به نزدیکی مفاهیم مورد نظر آنها نزدیک شود.
آدمهای باهوش بد هم وجود دارند
و البته آدمهای باهوش بد هم کم نیستند، آنهایی که از تحقیر کردن دیگران ابایی ندارند و گاهی بلایی سر شما میآورند که شما چند روز بعد متوجهاش میشوید!
آدمهای باهوش احترام اندکی برای نظم موجود قائل هستند و مایل هستند تغییر ایجاد کنند. ممکن است انکار کنند، اما پیروی از دیوانسالاری و قوانین دست و پاگیر برای آدمهای باهوش کسلکننده و دست پا گیر است. آنها دوست دارند همه مراحل اضافی تشریفاتی را با زدن یک «چیت کد» رد کنند. آنها دوست دارند که تغییر ایجاد کنند و علاقه دارند که حس و حال آنها توسط دیگران درک شود.
آدمهای باهوش، در زندگی شخصی کمترین شباهت را به همسالان خود دارند
بله! میزان این ناهمنوایی تا به حدی است که خیلیها دوست دارند به جای نثار اصطلاحی مثل باهوش یا بچه زرنگ، این دسته از افراد را اعصاب خورد کن و خودخواه بدانند. اما آنها را هر چیزی که صدا بزنیم، باید بدانیم که آنها میخواهند زندگی خودشان را داشته باشند و راه خودشان را بروند و بفهمی نفهمی، اصلا نظر جمع برایشان مهم نیست. کسی قادر به زنجیر کشیدن آنها نیست، حتی اگر آنها را به اتاقی دربسته بیندازید.
در عین حال آدمهای باهوش، لزوما آدمهای زرنگ نیستند، بسیاری از آنها، آدمهای کاسبکار و نان به نرخ روز خور هم نیستند، پس گاهی چشم باز میکنند و میبینند شاید کودن بودن، در عین عقل معاش، چیزی جذابتر برای آنها میبود!
آدم های باهوش دوان گرید (Down Grade) شده، آدم های بشدت ناکارآمدی هستند
ممکن است تصور کنید که اگر آدمی را که قادر به رهبری و اندیشهپردازی است، در کار کوچکی بگمارید، به خاطر هوش فوقالعادهاش، آن کار را به بهترین وجه انجام میدهد.
اما متأسفانه آدم باهوش اصلا شبیه یک چیپ پردازشگر نیست که وادار به انجام عملیات پردازشی سبک باشد. به صورت متناقضی، آدمهای باهوش در هنگام انجام اعمال ساده، به شدت کم میآورند تا حدی که در مواردی غیرقابل پیشبینی میشوند. ممکن است آنها تا مدتها بدون اشکال کار کنند، اما گاهی دچار اشتباهاتی بدیهی میشوند که درجه اعتماد ما به آنها را پایین میآورد.
با کلامی شبیه به سعدی، همان طور که بوریاباف در کارگاه حریر، مشکلزا میشود، یک حریرباف در کارگاه بوریا هم چندان نیروی قابل اتکایی نخواهد بود!
آنچه گفتیم، سراسر دشواریهایی است که آدمها باهوش با تمامی یا بعضی از آنها روبرو هستند.
به خاطر داشته باشید که که مثل همان ویدئوی تبلیغاتی شرکت اپل، در انتها آن دستهای که واقعا قادر به ایجاد تغییرات بنیادی در جامعه و مناسبات حاکم هستند، همین دسته آدمهای آدمهای باهوش متعهد هستند.
شما ممکن است نفیشان کنید یا دیوانه خطابشان کنید، اما لااقل درصد اندکی از آنها، کاری میکنند که حتی یک جامعه متحد هم قادر به انجام آن نیست.
منبع: سایت یک پزشک