مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

هوشنگ دیوونه

هوشنگ نمی‌توانست حرف بزند. او که با پسوند دیوونه، شخصیتی شناخته شده در محل به شمار می‌رفت، فقط یک دیوانه معمولی کوچه‌گرد نبود، حتی برخی کارهایش نشان می‌داد که نیمچه عقلی هم دارد، اما می‌خواهد دیوانه جلوه کند. بعضی‌ها می‌گفتند برادر هوشنگ، ملاک بزرگ شرق تهران است که سهم پدری او را خورده و هوشنگ هم از غصه دیوانه شده است.

غلت زدن در جوی آب و آب دهان انداختن روی سر مردم از بالای تیر چراغ برق، فقط بخشی از کارهایی بود که هوشنگ عاقلانه و ناعاقلانه انجام می‌داد؛ البته او رفتارهایی هم مثل همسن و سال‌های هم‌محله‌ای‌اش نیز داشت که برای آنها دیوانه‌بازی به حساب نمی‌آمد، مثلا او هم از بچه‌های کوچک نصف نان سنگک باج می‌گرفت تا از محله بگذرند، بستنی خیلی دوست داشت و البته از همه مهم‌تر ارزش پول را می‌فهمید. برای نمونه وقتی همه یک صدا فریاد می‌زدند: هوشنگ باید برقصه، ابتدا با زبان بی‌زبانی می‌گفت: ااااه... اااوه یعنی اول پول بدهید تا من برایتان برقصم.

بعد طولی نمی‌کشید که مشت‌مشت پول خرد بود که از سوی هواداران دوآتیشه هوشنگ باران می‌شد بر سرش تا او ‌تن خودش را مثل یک فنر آزاد شده به شکل مضحکی تکان دهد. سپس در آستانه شروع حرکت در نیم‌تنه بالایی بدنش وقتی می‌دید همین طور به مخاطبانش اضافه می‌شود، به یکباره حرکتش را متوقف می‌کرد. کار همیشه‌اش بود. از ته حلق می‌گفت: «اااه... اااوه» که یعنی این دفعه تا وقتی پول بیشتری ندهید دیگر برایتان محلی نمی‌رقصم. همیشه در همین لحظه بود که جماعت مخاطبان ناراضی‌اش به سمت او هجوم می‌آوردند تا او از ترس چوب و مشت و لگد مخاطبانش از تیر چراغ برق بالا برود و بگوید: «اااه... اااوه» که البته هیچ‌کس هم نمی‌فهمید که او این مواقع چه می‌گوید.

خیلی چالاک بود، مثل پلنگ از تیر سیمانی بالا می‌رفت. تیر چراغ برق میانه‌های کوچه، مأمنی مناسب برای او به حساب می‌آمد؛ جایی امن برای یک دیوانه رقاص که می‌دانست هیچ‌کس زحمت بالا آمدن از تیر و تنبیه او را به خود هموار نمی‌کند.

آن روز عصر اما همه چیز فرق داشت. هوشنگ پس از حرکات موزونش که معمولا روزی یک بار و آن هم در آخرین ساعات روز انجام می‌گرفت، مثل همیشه به بالای تیر چراغ برق پناه برد. وقتی همه از ترس افتادن آب دهان روی سرشان به گوشه‌ای خزیده بودند، ناگهان یکی از همسایه‌ها که همه اهل محل به سیاست و کیاست وی اشراف داشتند، خواست تا کاری کند که برای همیشه از شر هوشنگ دیوونه خلاص شود. آقای خلیلی که بازنشسته اداره مالیات بود، از بالای پشت‌بام مشرف به تیر چراغ برق با لبخندی شیطنت‌آمیز فریاد زد: «هوشنگ... هوشنگ دیوونه!» صدا کردن هوشنگ همانا و لحظه‌ای بعد یک بشکه 20 لیتری آب روی سر هوشنگ خالی شد.

سکوتی سنگین لحظاتی تمام محله را فراگرفت. نگاه هوشنگ و آقای همسایه در قالب نگاه عاقل اندر سفیه به هم گره خورد. سکوت جمع اما با صدای تپ و تپی که از خانه‌های اهالی بلند می‌شد، شکسته شد. با خیس شدن سیم برق و اتصالی آن، با هر صدا که از خانه‌ای بلند می‌شد، دست مالباخته‌ای محکم بر سرش می‌خورد.

طولی نکشید که فریادی همه را به خود آورد: «دیوونه این چه کاری بود که کردی. چرا آب ریختی روی هوشنگ؟» این جمله را ابرام آقا، قصاب محل به زبان آورد که با ساتورش به سمت آقای خلیلی اشاره می‌کرد: «الان میام اون بالا تیکه تیکه‌ات می‌کنم دیوونه...» از یخچال گوشت‌های ابرام آقا چنان دودی بلند می‌شد که معلوم بود سوخته است. اهالی محل با داد و فریاد، حرف‌های ابرام آقا را تائید کردند. آقای خلیلی دست و پایش را گم کرده بود و نمی‌دانست چه کار کند.

ابرام آقا با مشت به در خانه آقای خلیلی می‌کوبید. دیگر همه حواس‌ها از هوشنگ پرت شده بود، اما هوشنگ که بالای تیر گیر افتاده بود، وحشتزده در حالی‌ که نیم‌تنه پایینی خود را با شدت تکان می‌داد و پول خردهایش را در مشتش می‌فشرد، تنها فریاد می‌زد: «اااه... اااوه». این بار هم کسی نفهمید که هوشنگ چه می‌گوید.(مهدی نورعلیشاهی /ضمیمه چاردیواری)


ادامه مطلب ...

هوشنگ سیحون عنصر فرهنگ بهائی

[ad_1]
از عناصر بهائی که در عرصه فرهنگ نفوذ گسترده‌ای داشت، مهندس هوشنگ سیحون، بهائی یهودی تبار، رئیس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و عضو کلوپ روتاری شمال بود.
سیحون در سال 1299ش، در تهران و در یک خانواده بهائی به دنیا آمد. پس از اخذ لیسانس در سال 1323ش در رشته معماری از دانشگاه تهران، با بورس اعطایی دولت فرانسه برای ادامه تحصیل به این کشور رفت. در این زمان، دولت فرانسه با هدف تزویج هر چه بیشتر فرهنگ و هنر یهود و تأثیرگذاری بر ایرانیان، این دانشکده و دانشجویان آن را تحت کنترل داشت و استادان فرانسوی بدون دریافت دستمزد از دولت ایران تدریس می‌کردند و در هر دوره عده‌ای از دانشجویان را با بورس تحصیلی اعطایی دولت فرانسه به این کشور می‌فرستادند.
مهندس هوشنگ سیحون پس از اتمام تحصیلات خود در سال 1328ش، به ایران آمد و بلافاصله با درجه‌ی دانشیاری به استخدام دانشگاه تهران درآمد و به تدریس پرداخت و تا سال 1341ش، به عنوان استاد به فعالیت آموزشی و تدریس مشغول بود.
در سال 1341ش، پس از برکناری محسن فروغی (پسر محمدعلی فروغی)، به خاطر اختلاس و سوء استفاده‌ی کلان در کار ساختمان مجلس سنا از ریاست دانشکده هنرهای زیبا، هوشنگ سیحون، براساس دستور دکتر فرهاد (رئیس دانشگاه تهران) به ریاست دانشکده فوق منصوب شد. (1)
سیحون در زمان ریاست این دانشگاه به دانشجویان آزادی‌های زیادی داده بود که بتوانند هر گونه که بخواهند رفتار کنند. دانشکده‌ی هنرهای زیبا در زمان سرپرستی او به سمت ابتذال حرکت می‌کرد و بدون شک در جهت رواج فرهنگ و آموزه‌های غربی و دامن زدن به بی بندوباری و کشاندن جوانان و هنرمندان به سمت از خود بیگانگی بود. در دوران ریاست او نابهنجاری‌های فراوانی در تمام ارکان دانشکده مشاهده شد. این نابهنجاری‌های غیراخلاقی متأثر از فرهنگ و رفتار غربی، در بسیاری از دانشجویان و محیط دانشکده و حتی مسئولان و استادن آن به وفور مشاهده می‌شد از جمله ریختن رنگ بر روی سر و لباس دانشجویان تازه وارد، انداختن دانشجویان در حوض آب دانشکده اعتیاد به مواد مخدر به گونه‌ای که مرگ چند دانشجو را در محوطه دانشگاه به همراه داشت. (2)
خود سیحون سرپرست مسافرت‌های دسته جمعی دانشجویان بود. وی بدون توجه به موقعیت اجتماعی و اداریش به عنوان سردسته به بی نظمی‌های دانشجویان بیشتر دامن می‌زد. سیحون که این گونه رفتار را جزو افتخاراتش می‌دانست، در جایی گفت: در این سفرها تفریح هم داشتیم و شب‌ها به سینما می‌رفتیم. یادم هست که یک شب در شهر لاهیجان دوبار سینمای این شهر را به هم ریختیم.
هدف اصلی او از برگزاری این برنامه‌ها، دورنگه داشتن دانشجویان این دانشکده از مسائل سیاسی و اجتماعی بود. وی در راستای دامن زدن به این وضع، فضایی ایجاد می‌کرد تا دانشجو احترام استاد را نگه ندارند. خود در این باره چنین گفته اسـت: «من از دانشجویان می‌خواستم که ادای استادان را درآورند.»
یکی دیگر از اقدامات سیحون، در دوره‌ی ریاست دانشکده‌ی هنرهای زیبا، استفاده از مدل‌های زنده و عریان در کلاس‌های درس بود. (3)
هوشنگ سیحون در سال 1347 ش از ریاست دانشکده‌ی هنرهای زیبا کناره گرفت و به عضویت انجمن شهر تهران انتخاب شد و همزمان عهده‌دار مقام ریاست شورای شهر سازی و نوسازی تهران نیز بود.

پی‌نوشت‌ها:

1- دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان، معماران تباهی، ج4، ص 76.
2- دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان، معماران تباهی، ج4، ص 58.
3- محمد حسن طباطبایی، نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران، ص 136.

منبع مقاله :
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

مرکزدانلود رایگان تخصصی عمران و معماریسیستم های مرکب از قاب و دیوار برشی سیستم های قالب صلب خالص برای ساختمان های مرتفع تر


ادامه مطلب ...