مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟

[ad_1]

بامداد-شست و شویش داده‌اند … کفن بر او پیچیده‌اند … قبر آماده است … به آرامی درونش می‌گذارند … سنگ‌ها چیده می‌شوند … تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد … تنها شد … تنهای تنها … ترس تمام وجودش را فراگرفته است … فرشتگان عذاب می‌آیند … گزرهایشان را بلند می‌کنند … فریاد می‌زند … اما … هیچ کس صدایش را نمی‌شنود.

پدر … مادر … همسرم … دخترم … پسرم … رفقیم … همه می‌روند و او را در ظلمت قبر با فرشتگانی که برای عذابش آمده‌اند تنها می‌گذارند … سۆال می‌کنند … خدایت کیست؟ پیامبرت که بود؟ امامت را نام ببر؟ … زبان در کامش خشکیده است. نمی‌تواند حرفی بزند … به ناگاه نوری پیدا می‌شود … ندایی برمی‌خیزد … نزنید … رهایش کنید … من با او هستم … نگاهش می‌کند … این کالبد نورانی با این چهره آرامش‌بخش از آن کیست؟! چه کسی در این وانفسای قبر به دادم رسیده است؟! نزدیک می‌آید … از او می‌پرسد تو کیستی؟ … لبخندی می‌زند و می‌گوید: من موقوفات و صدقات جاریه تو هستم. آرام باش. از این پس در پناه الطاف ربت خواهی بود.

re1022

تأثیر وقف در زندگانی اخروی
یکی از تمهیداتی که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) برای حفظ و بقای جامعه اسلامی اندیشیده‌اند مسئله وقف است.

وقف پشتوانه خدامات گوناگونی است که فرد و جامعه بدان نیاز دارند. متدینان برای جلب رضای خدا در زمان حیات خویش بخشی از اموال خود را برای کارهای خیر و ماندگار از مالیکت خود جدا و آن را برای خدمات عمومی وقف می‌کنند. چنانکه از دیرباز تا کنون بیشتر اماکن رفاهی و خدماتی مانند کاروانسراها، استراحتگاه‌های بین راهی، آب‌انبارها، قنات‌ها و مراکز عبادی مانند مساجد و حسینیه‌ها و مراکز علمی مانند مدارس و کتابخانه‌ها و مراکز بهداشتی مانند بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها از طریق سنت وقف تأسیس و نگهداری شده است و بخشی از تمدن اسلامی مرهون این پدیده مبارک است و جوامع بشری همواره نیازمند این‌گونه کمک‌های ثابت و ماندگارند. در منابع اسلامی و روایات اهل بیت (علیهم السلام) به خیر ماندگار و صدقه جاریه سفارش شده و اجر و پاداش وقف یادآوری شده است.[۱]

در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین آمده است:
“إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةٍ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ وَ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ”.

قَالَ الْعُلَمَاءُ الْمُرَادُ بِالصَّدَقَةِ الْجَارِیَةِ الْوَقْفُ‏؛ انسانی که از دنیا می‌رود جز ار ناحیه سه چیز پیوندش با دنیا قطع می‌شود: دانشی که از آن سود برده شود، یا صدقه جاری (وقف) یا فرزند صالحی که برایش دعا کند”. (بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۳)
زمانی که شخص از دنیا می‌رود دستش از زمین خاکی کوتاه شده و دیگر نمی‌تواند کاری به سود آخرت خویش انجام دهد. او می‌ماند و اعمالی که با خود به آخرت برده است. آنجاست که می‌فهمد چه قدر دستش خالی است و چه قدر محتاج آن است که از دنیا ره‌توشه بیش‌تری به همراه می‌آورد. اما در این میان گروه استثنا می‌شوند. افرادی هستند که در سرای آخرت نیز همچنان درگیر کارهایی هستند که در دنیا انجام داده‌اند و نتایج آن را دریافت می‌کنند. در روایات مصادیق گوناگونی از این بهره‌مندی‌ها بیان گردیده است که یکی از مهم‌ترین آن‌ها وقف کردن است.

انسانی که در دنیا بخشی از دارایی‌های خویش را برای رضایت خدا و رفاه حال دیگر بندگان خرج می‌نماید، بر طبق مفاد احادیث، تا زمانی که آن مال باقی است و مورد استفاده قرار می‌گیرد او نیز بهره عملش را خواهد دید حتی اگر از دنیا رفته باشد. اموال وقفی در قیامت هم‌چون آبی سرد، آتش عذاب الهی را خاموش کرده و نعمات بهشتی را به ارمغان می‌آورند.

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:
“لَیْسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَالٍ صَدَقَةٌ أَجْرَاهَا فِی حَیَاتِهِ فَهِیَ تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَوْقُوفَةً لَا تُورَثُ أَوْ سُنَّةُ هُدًى سَنَّهَا فَکَانَ یُعْمَلُ بِهَا وَ عُمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ‏؛ پس از مرگ بدنبال مرد نیاید مگر سه خصلت: صدقه جاریه که در زندگى انجام داده و پس از مرگش باقى است، روش درستى که بدان عمل شود، و فرزند خوبى که برایش دعا کند”. (تحف العقول، ترجمه کمره‌ای، ص ۳۸۱)

در روایتی دیگر از آن بزرگوار مواردی دیگر یاد شده است:
“سِتَّةٌ تَلْحَقُ الْمُۆْمِنَ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَلَدٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یُخَلِّفُهُ وَ غَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَ بِئْرٌ یَحْفِرُهُ وَ صَدَقَةٌ یُجْرِیهَا وَ سُنَّةٌ یُۆْخَذُ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ‏؛ مۆمن از شش چیز بعد از وفات استفاده مى‏کند فرزندى که براى او دعا کند، قرآنى که بعد از او بماند، درختى که از وى یادگار بماند. چاهى که مردم از وى منتفع باشند، صدقه جاریه و سنتى که مردم از آن استفاده کنند”. (مشکاة الأنوار، ترجمه عطاردى، ص ۱۴۱، ح ۱۸)

آنچه در این روایات و نمونه‌های مشابه آن ذکر شده است تنها به عنوان بخشی از مصادیق وقف خواهند بود. موقوفات در هر عصر و زمانی می‌تواند جنبه‌هایی متفاوت و گسترده‌تر به خود گیرد. در دوران معاصر از بهترین نمونه‌های آن می‌توان به ساخت مساجد، مدارس و بیمارستان‌ها در مناطق محروم اشاره کرد. بر اساس آنچه بیان گردید تا زمانی که نمازگزاران و عبادت‌کنندگان در مساجد حضور دارند و تا هنگامی که دانش‌آموزان در مدارس درس می‌خوانند و در زمانی که بیماران از بیمارستان‌ها و مراکز بهداشتی و درمانی استفاده می‌کنند ثواب و بهره‌ای بسیار به سازندگان و وقف‌کنندگان آن‌ها خواهد رسید.
وقف امری بسیاری نیکو و بسندیده است که نه تنها مورد تأکید شارع مقدس اسلام و ائمه (علیهم السلام) بوده است بلکه آن بزرگواران خود به طور عملی بدان اقدام نموده‌اند. به عنوان نمونه در منابع تاریخی گزارشاتی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) و خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)[۲] اموالی از خود را در راه مسلمین وقف کرده و برای آیندگان به یادگار گذاشته‌اند.[۳]

نتیجه
آدمی در سرای آخرت بسیار محتاج است. او همواره چشم انتظار آن است که از دنیا خیرات و برکاتی برایش ارسال گردد تا اگر در عذاب است از آن رهایی یابد و یا اگر در بهشت برین سکنی گزیده است جایگاه بالاتری کسب نماید. یکی از بهترین راه‌ها برای حفظ ارتباط با دنیا وقف نمودن اموال در دنیا است. بر اساس آنچه در روایات آمده است انسان واقف تا زمانی که از موقوفش استفاده می‌گردد بهره‌های معنوی آن را دریافت می‌کند.

پی نوشت ها:
[۱]. مفاتیح الحیاه، ص ۵۵۲٫
[۲]. موقوفات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به طور عملی نشان می‌دهند که وقف جنسیت‌بردار نیست و هر انسانی می‌تواند از داشته‌های خود در راه خدا استفاده نماید.
[۳]. ر.ک: مقاله وقف در قرآن و سنت، سازمان اوقاف و امور خیریه.

منبع:tebyan.net

 

نوشته چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ …انواع بهشت در آخرت را چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند فریادرسانان لحظات وحشت در آخرتافرادی هستند که در سرای آخرت نیز همچنان لحظات وحشت در آخرت برای چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت لحظات وحشت در آخرت هستند که در سرای آخرت نیز در قیامت از چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرتفریادرسانان لحظات وحشت در آخرت چه کسی در این افرادی هستند که در سرای آخرت نیز صدقات جاریه ، فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت جاریه ، فریادرسانان لحظات وحشت هستند که در سرای آخرت نیز چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرتفریادرسانان لحظات وحشت در آخرت افرادی هستند که در سرای آخرت نیز آن چه در این گشایش در کارهای روزمره با خواندن این دعا سایت خبری مذهبیاعمال و احکام دینیچه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ بامدادشست و شویش داده‌اند … کفن بر اتفاقات خوشایند با ترک سیگار سایت خبری …سلامتچه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند احادیث و روایات، احکام دین دین و اندیشهاحادیث و روایات در مورد ورزشاحادیث و روایات در مورد حجاباحادیث و در حق ما چه درجات اهل نماز در قیامت چگونه است؟نعمت های بهشتی برای کسانی آفریده آنها هستند که در لحظات وحشت در آخرت زندگینامه امام حسن مجتبی علیه السلام امام حسن ع فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا ص


ادامه مطلب ...

انواع بهشت در آخرت را بشناسید

[ad_1]
بامداد-در آیه ۱۲ سوره واقعه آمده: «فی جنات النعیم؛ مقربان در جناتی از نعیم هستند». «جنة نعیم» (واقعه/۸۹) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی استre991

آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف، درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷).

باید دانست بهشت هائی که در قرآن از آنها نام برده شده است چهار تا است: جنت عدن و جنت فردوس و جنت نعیم و جنت مأوی؛ هم چنان که در روایت وارد است: «قال أبو جعفر علیه السلام: أما الجنان المذکورة فی الکتاب فإنهن جنة عدن، و جنة الفردوس، و جنة نعـیـم، و جنة المأوی. و إن لله تعالی جنانا محفوفة بهذه الجنان ؛ ترجمه: امام باقر علیه السلام: بهشت هایی که در قرآن مطرح اند عبارتند از: بهشت عدن، بهشت فردوس، بهشت نعیم، بهشت ماوی و برای خداوند بهشت هایی دیگر است که با این بهشت ها محاصره شده اند» ( «علم الیقین » فیض کاشانی، طبع سنگی وزیری، ص ۲۲۴).

اما جنة النعیم در بسیاری از آیات قرآن نام برده شده است؛ مانند: «والسابقون السـبقون * أولئک المقربون * فی جنـات النعیم؛ پیشی گیرندگان در أعمال صالحه، پیشی گیرندگان در غفران و رحمت خداوند هستند. و ایشانند مقربان خدا که در بهشت های نعیم هستند» ( آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره واقعه). «جنة نعیم» (واقعه/۸۹) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی است. آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷) و مانند: «أیطمع کل امری ء منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا؛ آیا هر فرد از ایشان چنین طمعی دارد که در بهشت نعیم داخل شود؟ نه، چنین نیست» (آیه ۳۸ و صدر آیه ۳۹، از سوره المعارج ).

و اما جنت عدن نیز در بسیاری از آیات قرآن نام آن برده شده است مانند: «و مسـکن طیبة فی جنـت عدن ذ لک الفوز العظیم؛ و (خداوند شما را داخل میکند) در مسکن های پاک و پاکیزه ای که در بهشت های عدن است؛ و اینست فوز عظیم !» (ذیل آیه ۱۲، از سوره الصف). و اما جنت فردوس در دو جای قرآن نام آن برده شده است؛ اول در سوره کهف: «إن الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت کانت لهم جنـت الفردوس نزلا * خـلدین فیها لا یبغون عنها حولا؛ حقا آن کسانیکه ایمان آورده اند و أعمال صالحه بجای می آورند، برای آنان بهشت های فردوس مهیا و به عنوان پذیرائی و کرامت آنان خواهد بود؛ در آن بهشت ها بطور جاودان می مانند و هیچگونه تغییر و جابجائی از آن را طلب نمی کنند» ( آیه ۱۰۷ و ۱۰۸). دوم در سوره مؤمنون: «أولئک هم الو رثون * الذین یرثون الفردوس هم فیها خـلدون؛ (مؤمنان که چنین و چنانند) ایشانند فقط وارثان؛ آنانکه فردوس را به ارث برند. و ایشان در آن بهشت فردوس بطور جاودان زیست می نمایند» (آیه ۱۰ و ۱۱ ).

و جنت مأوی نیز در دو مورد از قرآن آمده است؛ اول در سوره سجده: «أما الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت فلهم جنـت المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛ اما آن کسانیکه ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام میدهند، پس برای آنان بهشت های مأوی به عنوان پذیرائی و پاداش کارهائی که در دنیا بجای می آورده اند مهیا و آماده می باشد» (آیه ۱۹) و دوم در سوره نجم: «عند سدرة المنتهی * عندها جنة المأوی؛ در نزد سدرة المنتهی، که آخرین درخت است. و در نزد آن سدرة و درخت، بهشت مأوی است» ( آیه ۱۴ و ۱۵). «باری، جنة الخلد، بهشتی غیر از این بهشت ها نیست که قسیم آنها باشد، بلکه مقسم آنهاست و همانطور که اشاره شد اضافه جنت به خلد برای تحقق معنای جاودانی بهشت است. ولیکن جنة النعیم بهشت ولایت است؛ و هر جا که در قرآن نامی از نعمت برده شده است، مراد ولایت است.

آشنایی با قرآن ۶، صفحه ۹۵-۹۴
کتاب معاد شناسی / جلد دهم / قسمت دهم، حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس‌سره، ۲۱۱-۲۰۹

منبع:tahoorkotob.com

نوشته انواع بهشت در آخرت را بشناسید اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

انواع عسل و خواص آن خواص درمانی انواع عسل عسل بهار نارنج خواص دارویی مقوی قلب، ضد بی‌خوابی، تقویت پارسینهپارسینه سایت خبری پارسینه اتحاد اَبَر شرکتهای فن آوری علیه افراط گرایی در کمک اسم دختر که با الف شروع شه خواهش صفحه روش ساده برای خلاص شدن از درد سیاتیک دوران بارداری تمرینی که درد سیاتیک بارداری را مجموعه سوالات احکام شرعی در گزینش استخدامیسوالات مصاحبه های حضوری و گزینش استخدامی با پاسخ مجموعه سوالات احکام شرعی و مسائل بیانات در دیدار جمعى از دانشجویاندر بیست و چهارمین روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶ در حسینیه‌ی امام خمینی رحمه‌الله بسم آموزش ایجاد و ویرایش نمودارها در اکسل فرهنگ …برای اینکار ابتدا داده ها را در صفحه گسترده وارد کرده و آنها را انتخاب می کنیم سپس از الف تجربه یک جراح آمریکایی از دنیای پس از مرگ …مجله آمریکایی نیوزویک در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص اولین وبلاگ مربیان بهداشتمراقبین سلامتحتما شما هم از اشخاصی هستید که به محض شنیدن نام عنبرنسارا در فکر خود گمان میکنید که یکفیش‌های مرتبط با سوره مبارکه الحج آیه اطلاع‌نگاشت دو خطا شماره ۵۹ خط‌حزب‌الله حل مشکلات مردم در صدر اولویت‌ها پیام انواع عسل و خواص آن خواص درمانی انواع عسل عسل بهار نارنج خواص دارویی مقوی قلب، ضد بی‌خوابی، تقویت اعصاب و پارسینه پارسینه سایت خبری پارسینه اتحاد اَبَر شرکتهای فن آوری علیه افراط گرایی در اینترنت کمک اسم دختر که با الف شروع شه خواهش صفحه برای جلوگیری از نفخ کودک شیر‌خوار این نکته را رعایت کنید آغاز غربالگری اختلال متابولیک مجموعه سوالات احکام شرعی در گزینش استخدامی سوالات مصاحبه های حضوری و گزینش استخدامی با پاسخ مجموعه سوالات احکام شرعی و مسائل دینی با اولین وبلاگ مربیان بهداشتمراقبین سلامت حتما شما هم از اشخاصی هستید که به محض شنیدن نام عنبرنسارا در فکر خود گمان میکنید که یک بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان در بیست و چهارمین روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶ در حسینیه‌ی امام خمینی رحمه‌الله بسم‌الله آموزش ایجاد و ویرایش نمودارها در اکسل فرهنگ نیوز برای اینکار ابتدا داده ها را در صفحه گسترده وارد کرده و آنها را انتخاب می کنیم سپس از زبانه تجربه یک جراح آمریکایی از دنیای پس از مرگ یادداشتی از حجت مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده فیش‌های مرتبط با سوره مبارکه الحج آیه اطلاع‌نگاشت دو خطا شماره ۵۹ خط‌حزب‌الله حل مشکلات مردم در صدر اولویت‌ها پیام تسلیت در اعمال انسان در اخرت زنان مومن در آخرت عاقبت خودکشی در آخرت اعمال ما در اخرت


ادامه مطلب ...

تبصره هایی در قوانین آخرت که بسیار زیباست

[ad_1]
بامداد-هرکس حسنه بیاورد، یعنی چیز دیگری نیاورد، آشغال نیاورد، اگر خوبی بیاورد. جزایش بهتر از آن است که کرده است. اندازه اش را نگفته است.

در آیه ۷۰ سوره مبارکه زمر می فرماید: «وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ» در روز قیامت برای هر کسی هر چه کرده، کاملا پرداخت می شود و برگردانده می شود.

در ادامه می فرماید: «وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ» او آگاه تر است. خود من هم آگاه می شوم. به آنچه که کرده ام آگاه می شوم. او به آنچه که آنها کرده اند آگاه تر است.

در آیه ۷ سوره مبارکه تحریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ای کسانی که کفر ورزیده اید و با کفر از دنیا رفته اید، عذر نخواهید. امروز جای عذرخواهی نیست.

re1307

تنها دنیا است که جای عذرخواهی است. وقتی من دارم در کوچه می روم، می توانم با خدا صحبت کنم. می توانم فارسی هم صحبت کنم. لازم نیست عربی صحبت کنم. وقتی لحاف را روی سرت کشیدی، یک لحظاتی طول می کشد تا خوابت ببرد. می توانی آنجا با خدا صحبت کنی. همین عذرخواهی را آنجا بکنید، اما آن طرف که بروی دیگر نمی پذیرند و عذرها شنیده نمی شود. لذا می گویند «لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ» امروز عذر نخواهید.

چرا این گونه است؟ «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ما هر چه کرده اید را به شما جزا می دهیم.

اینجا در این دنیا می گویند که مثلا از چراغ قرمز عبور می کنید و مثلا ده هزار تومان جرمش است. فردا بیست هزار تومان است. پس فردا سی هزار تومان می شود. اما در قیامت این گونه نیست. نه کم می کنند و نه زیاد. عین عمل شما را به شما تحویل می دهند. «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ببینید می فرماید: مَا کُنتُمْ یعنی آنچه که کرده اید را به شما می دهیم. نه چیز دیگری.

در آیه ۵۱ سوره مبارکه ابراهیم می فرماید: لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ خدای متعال این کارها را می کند تا هرکسی را به آنچه که کرده است جزا بدهد. در ادامه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ».
عالم آخرت چه عالمی است؟
هرچه ما مطالعه کنیم باز هم نمی فهمیم. یک عالم دیگری است. یک قوانین دیگری آنجا حاکم است. شرایط این جهانی نیست. ببینید مثل می گویم. روز قیامت صد نفر جهنمی دور من هستند. آنها دارند می سوزند و من یک ذره گرما احساس نمی کنم. مگر خودم کرده باشم. اینجا این گونه نیست. خدایی نکرده اگر یک کسی بسوزد، اگر من هم کنارش باشم، من هم می سوزم. این مربوط به این عالم است. آن عالم داستان خودش را دارد.

در آیه ۵۴ سوره مبارکه یس می فرماید: «فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا» امروز هیچ کس، هیچ ظلمی نخواهد چشید. هیچ ظلمی. «وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و به آنها جزا داده نمی شود مگر خود آنچه که کرده اند.

می فرماید خود آنچه که کرده اند را جزا می دهیم اما در دنیا همان طور که گفتیم وقتی یک کسی از چراغ قرمز عبور می کند، باید جزای پولی بدهد. ممکن است یک وقتی هم برایش زندان ببرند. جزا غیر از آن کاری است که کرده است. مثلا قدیم دکترها پرهیز می دادند. مثلا من ناپرهیزی می کنم و به عنوان بلایش مریضی می کشم. ناپرهیزی یک کاری است و مریضی یک کار دیگری است. اما اگر سرم را بزنم به دیوار چطور؟ باز ببینید زدن سر به دیوار، با دردش فرق می کند. این عالم این گونه است. آنجا این گونه نیست. همان که کرده ای را می بینی. نه بیشتر و نه کمتر. در آیه ۸۹ سوره مبارکه نمل می فرماید: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا»

  re1307-1

تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت
آنهایی که خوبی کرده اند، قرآن در آیه ۲۶ سوره مبارکه شوری می فرماید: «وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ» یکی را ده تا می دهد. این برای همه است. اگر اهل صبر باشد و بلاکش باشد و در بلا صبر کند، آنجا فرموده اند که به غیر حساب جزا می دهند. اگر کسی بر معصیت صبر کرده باشد چطور؟

در صبر این گونه است. صبر است دیگر. صبر بر گناه صبر درجه اول است. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» هر کس که حسنه بیاورد. آقا حسنه بیاورد یعنی چه؟ آیات دیگری هم دارد. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» هرکس حسنه بیاورد، یعنی چیز دیگری نیاورد، آشغال نیاورد، اگر خوبی بیاورد. جزایش بهتر از آن است که کرده است. اندازه اش را نگفته است.

 بزرگترین ترس در قیامت
یک چیزی گفته است که معلوم می شود خیلی مهم است. «وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» روز قیامت یک فزع دارد. ببینید اگر تمام ترس های عالم را جمع کنند، به اندازه یک ذره آنجا نمی شود. قرآن آنجا را فزع اکبر می نامد. بزرگ ترین ترس.

وقتی آدم در تن است، یک درجه از ترس را می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. شادمانی را تا یک اندازه می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. اما وقتی از تن فارغ بود، یا در آن عالم بود، چون آن عالم هم آدم با تن است اما غیر این عالم است، آنجا هرچه بترسانند، می ترسد. یک وقتی فرمودند که یک کسانی شغلشان ترساندن است. خدا برای آدم پیش نیاورد. یک شغلی دارد که در آن شغل مردم را می ترسانند. گفتند آنها را در قیامت هزار سال در زندان ترس حبس می کنند. در قیامت نه جهنم. نمی دانیم یعنی چه. فرمودند مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنی هرکس خوبی بیاورد.

هرکس خوبی بیاورد، یعنی چه؟
شما، من، خب صدتا کار کرده ام. اینها را جبران کنم. وقتی جبران کردی، دیگر همراهت نمی بری دیگر. مثلا کسی چندین سال خمس نمی داده. خب حالا خمس همه این سال ها را حساب کند و بدهد. حل می شود. بعد هم می گوید خدایا غلط کردم. عقلم نمی رسید. نمی دانستم. خدایی نکرده یک وقت اوایل جوانی و نوجوانی نماز درست نمی خواندم. هر کسی انقدر عقل رس نیست که مثلا از چهارده پانزده سالگی بالغ عقلانی باشد. اگر از نظر عقلانی بالغ باشد، خب خودش کارهایش را درست می کند. اما اگر نباشد چه کار کنیم؟ ممکن است چند سال نمازهایش را با وضوی همین طوری گرفته باشد و شاید یک وقت خدایی نکرده غسل هم بلد نبوده. خب چند سال نمازش از دست رفته. خب اگر من قضای نمازها را بخوانم، جبران می شود دیگر.

اگر روزه ها مشکل داشت، کفاره اش را بدهم و قضایش را بگیرم تا جبران شود. اگر غیبت کسی را کردم، راضی اش کنم. اگر رضایت طلبیدم، خوب جبران می شود و حل می شود، خوب. اگر من همه آنچه که خطا کردم را جبران کردم، خوب است دیگر. دو رکعت نماز خوب هم ببری می گویند کافی است. این خوبی آورده. هیچ بدی ای همراهش نیاورده دیگر. خودش همه بدی هایش را حل کرده و حالا خوبی آورده.

هر کس خوبی بیاورد چه می شود؟
فرمودند فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا. در آیه ۸۴ سوره مبارکه قصص می فرماید: «وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» هرکس بدی بیاورد، «فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ» آن کسانی که به سیئات و به بدی عمل کرده اند جزا داده نمی شوند، إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ جز همان کاری که کرده اند. همان کار خودشان را به آنها می دهیم.
منبع: تبیان
بیانات حجت الاسلام حق شناس


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

بهترین هدیه به همسر آیا خود ارضایی ، در صورتی که به حد خروج منی نرسد باز هم حرام است ؟ همه ی مراجع به جز مصاحبه با خانمی که همسر موقت است مجله اینترنتیچه متأهل و چه مجرد این سومین مصاحبه‌ی زنان‌پرس با کسی است که تجربه عقد موقت دارد الف رانتخواری بزرگ در شرکت خصوصی متصل به …سلام درود برشما که اینطور با دقت و وسواس تحسین برانگیزی این طور مسائل را رو می کنید تا زیانهایی خود ارضایی خطرات جلق جوانی با جلق یا …خوب این همه نوشتین در مورد بدیاش کمی هم در مورد خوبیاش خرف میزدید نمونه هایی از خوبیاش حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ بهترین هدیه به همسر آیا خود ارضایی ، در صورتی که به حد خروج منی نرسد باز هم حرام است ؟ همه ی مراجع به جز تبریزی مصاحبه با خانمی که همسر موقت است مجله اینترنتی چه متأهل و چه مجرد این سومین مصاحبه‌ی زنان‌پرس با کسی است که تجربه عقد موقت دارد؛ پیش از الف رانتخواری بزرگ در شرکت خصوصی متصل به حلقه قدرت ثروت ضمن تشکر از اطلاع رسانی حرفه ای شما به نظر من بهتر است که مجلس محترم با استناد به همین تخلفات زیانهایی خود ارضایی خطرات جلق جوانی با جلق یا همان خود خوب این همه نوشتین در مورد بدیاش کمی هم در مورد خوبیاش خرف میزدید نمونه هایی از خوبیاش که حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

چرا در آخرت عذاب ها مختلف است؟

[ad_1]

عذاب

بامداد-آنچه انسان در دنیا با آن گناه کرده و لذت حرام برده، روح بوده است که حقیقت انسان به همان روح و روان است و باید آن روح عذاب شود

عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه می‌شویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود می‌آید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چرا که مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد. آنچه در ادامه می‌‌آید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد می‌پردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجت‌الاسلام اسدالله محمدی‌نیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان می‌شود:

re1597

کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی وارد می‌کنیم

* اگر این آتش درونی هست، چرا اکثراً متوجه آن نمی‌شوند؟
ندیدن بسیاری از مردم دلیل بر نبودن آن نمی‌شود، زیرا گناه و آلودگی، چشم و گوش باطنی افراد را از کار می‌اندازد، اما بعد از مرگ و انتقال به عالم قبر بسیاری از حقایق روشن می‌شود. زیرا وقتی انسان در آستانه مرگ قرار گرفت و یا روح از بدنش خارج می‌‌شود، آن آتش را خواهد دید. چنانچه در درون سنگ چخماق و مواد منفجره، آتش هست اما در ظاهر دیده نمی‌شود و آن سنگ به نظر سرد می‌رسد و کسی گرم و سوزش آن را متوجه نمی‌شود.

و مانند کسی که او را در اطاق عمل بی‌هوش کرده‌اند با اینکه بدنش مجروح و زخمی است، هیچ دردی احساس نمی‌کند اما وقتی به هوش آمد متوجه درد خواهد شد و فریادش بلند می‌شود. بر همین اساس عده‌ای به خاطر آلوده شدن به انواع گناهان حواس باطنی‌‌‌شان از کار می‌افتد و احساس درد و سوزش نمی‌کنند، اما با مرگ بیدار خواهند شد و همه اینها را خواهند دید.

می‌گویید: فعلاً خبری از این مسائل نیست، در جواب می‌گوییم: کمی صبر کنید خواهید دید که واقعیت دارد.

خداوند بزرگ می‌فرماید:«أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ، حَتَّى‌ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»

شما را مباهات با یکدیگر (در مال و مقام و فرزند و…) و مسابقه (در جمع‌آوری امور دنیا) به خودتان مشغول کرد و از یاد خداوند غافل شدید، تا اینکه گورستان‌ها را زیارت کردید و مرگ به سراغتان آمد.

رسول مکرم اسلام (ص) فرمود:
«النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ مردم اکثراً در خواب غفلت به سر می‌برند، همین که مردند بیدار می‌شوند (و بسیاری از حقایق برایشان روشن می‌شود.)

بنابراین آتش برزخ و قیامت همین الان هم هست، ولی به خاطر اینکه جوارح و حواس باطنی بسیاری به خاطر زرق و برق دنیا و گناهان از کار افتاده، این آتش را حس نمی‌کنند، اما در آستانه مرگ که قرار می‌گیرند پرده‌های هوی و هوس کنار می‌رود و حقایق برای همه آشکار می‌شود. آن آتش را نه تنها احساس می‌کنند بلکه خواهند دید، اما کسانی که اهل گناه و عصیان نیستند و گوش و چشم و قلب باطنی آنها کار می‌کند، آن حقایق را درک می‌کنند و حاضرند برای نافرمانی نکردن خداوند، از بهترین لذت‌های دنیوی چشم بپوشند.

– عذاب‌های متنوع و مختلف؟!
از روایاتی که در مورد عذاب قبر و مارها و عقرب‌ها گذاشت و از برخی آیات قرآن مجید استفاده می‌شود که عذاب برای کفار و مشرکان و سران ظلم و فساد متنوع و مختلف است تا از یکنواختی خارج نشود.

قرآن کریم در این مورد می‌فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا»

کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی وارد می‌کنیم که هرگاه پوست‌های تنشان در آن بریان شود، پوست‌های دیگر به جای آن قرار می‌دهیم تا کیفر الهی را بچشند. خداوند نسبت به انجام این گونه مجازات هم قادر و تواناست و هم حکیم است و روی حساب کیفر می‌دهد.

اگر انسان یک پوست داشت و می‌سوخت، سوختن‌های متعدد شاید به صورت عادت درمی‌آمد و بی‌اثر می‌شد، اما خداوند حکیم می‌فرماید پوست مجرم که سوخت، ما همان پوست را تبدیل پوست جدید به جای پوست قدیم و بریان شده، به صورت مستمر و دائمی است. اگر به محض بریان شدن و سوختن پوست قبلی پوست جدید آمد، دیگر نمی‌توان گفت: عذاب برزخ و قیامت در طول زمان بی‌تأثیر می‌شود. بر همین اساس که این عذاب متنوع و دائمی است، خداوند حکیم موضوع عذاب را به صورت فعل مضارع «لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ» آورده که فعل مضارع دلالت بر دائمی بودن عذاب می‌کند.

re1597-1

آنچه انسان در دنیا با آن گناه کرده ، روح بوده است که باید آن روح عذاب شود

* پوست‌های جدید که گناهی نکرده‌اند تا بسوزند؟!
امروزه ثابت شده که هر چند سال همه ذرات بدن نو می‌شود، بنابراین کسی که در جوانی گناهی کرده و جنایتی مرتکب شده، پوست سایر اعضای او تا ایام پیری چندین بار عوض شده است، لذا اعضا و جوارحی که شخص با آن گناه کرده، در برزخ قیامت نیست بلکه در برزخ از بدن برزخی و مثالی برخوردار است، چنانچه بحث آن گذشت.

بنابراین آنچه در دنیا با آن گناه کرده و لذت حرام برده، روح بوده است که حقیقت انسان به همان روح و روان است که باید آن روح عذاب شود. لذا سوزاندن پوست چه جدید و چه قدیم، همه اینها ابزار و وسیله‌ای برای عذاب روح است. بر همین مبنا قرآن حکیم نمی‌فرماید: ما پوست‌ها را بریان می‌کنیم تا پوست‌ها عذاب شوند، بلکه می‌فرماید: «لیذوقوا» ما پوست‌ها را بریان و می‌سوزانیم تا آن حقیقت انسان کافر و روح و روان او زجر بکشد.

براساس آنچه بیان شد، در خواب هم وقتی شخص خواب‌های وحشتناک و مخوف می‌بیند، روان و روح او زجر می‌کشد و می‌سوزد، در حالی که بدن او در حال استراحت و گاهی روی بهترین تخت و تشک و کنار همسرش آرمیده است.

ابی العوجاء که مردی مادی‌گرا و معروف و معاصر امام صادق (ع)‌بود از آن حضرت (ع) سؤال نمود: «ما ذنب الغیر»؛ یعنی گناه آن پوست‌های دیگر که گناه نکرده‌اند، چیست؟

امام (ع) فرمود: «هِىَ هِىَ وَ هِىَ غَیْرُها»؛
پوست‌های نو همان پوست‌های قدیم‌اند، در عین حال پوست جدید و قدیم با هم فرق دارند.

ابن ابی‌العوجاء کاملاً‌ متوجه نشد، به امام (ع) عرض کرد: «مَثِّلْ لی فی ذلِکَ شَیْئاً مِنْ أمْرِ الدُّنْیا» در این مورد مثالی دنیوی برایم بزن.

امام (ع) فرمود:
«اَرَأَیْتَ لَو اَنَّ رَجُلاً اَخَذَ لَبِنَةً فَکَسَّرَها ثَمَّ رَدَّها فى مَلْبَنِها، فَهِىَ هِىَ وَ هِىَ غَیْرُها»

این همانند آن است که کسی خشتی را بشکند و خرد کند، دوباره آن را در قالب بریزد و به صورتت خشت تازه درآورد، این هشت دوم همان خشت اول است و در عین حال خشت نو و جدیدی است (ماده اصلی خشت اول و دوم حفظ شده، ولی صورت آن تغییر کرده است.)

منبع:niksalehi.com

 

نوشته چرا در آخرت عذاب ها مختلف است؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اصلا نگران نباشید، همه انسانها به بهشت می …اولا عذاب های قیامت باطن کار هایی است که ما انجام میدهیم و خود این عذاب را محیا میکنیم چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوالجواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور خبرگزاری فارس فدک هبه است یا ارث چرا امام …حجت‌الاسلام کرمی به فارس پاسخ داد فدک هبه است یا ارث چرا امام علیع فدک را مذهب شیعه در چه زمانی پایه گذاری شده استدر خصوص اینکه چرا پیامبر صلی الله علیه واله با عایشه ازدواج کرد، باید گفت یکى از اهداف چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ …چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟زکات چیست؟ و چرا در قرآن بیشتر به زکات تأکید …زکات چیست؟ چرا در قرآن بیشتر به زکات تأکید شده تا به خمس؟ زکات به چه معنا است؟ چرا در چرا خداوند انسان را آفرید؟و نتیچه این سعادت رسیدن به قرب دائمی خداوند است که در سوره هود آیه ذکر شده است هوَ اعجاز رنگ‌ها در قرآنبخش دوم و پایانی بررسی واژه صبغه در قرآن این کلمه دو بار در یک آیه به کار رفته است زنانی که بی عذاب قبر به بهشت می روند سماموسیکی از هولناک ترین مساله در زندگی بشر مرگ و مسایل آن است در آیات و روایات از سکرات مرگ چگونه درمصیبت ها و سختی ها، خیر و حکمتی نهفته است…چگونه درمصیبت ها و سختی ها، خیر و حکمتی نهفته است؟ الخیر فی ماوقع برای خیلی ها این چرا در آخرت عذاب ها مختلف است؟ آنچه انسان در دنیا با آن چراعذابمختلف چرا زنگنه مقصر کرسنت است؟ چرا پزشکان بد چرا در آخرت عذاب ها مختلف است علت عذاب های مختلف در آخرت چیست؟ ادبیات و مذهب عذاب های آخرت عذاب های مختلف در فساد متنوع و مختلف است تا از پوست‌ها عذاب شوند علت عذاب‌های متنوع و مختلف در آخرت چیست؟ علت عذاب‌ آخرت عذاب های متنوع و مختلف در آخرت و فساد متنوع و مختلف است تا از علت عذاب‌های متنوع و مختلف در آخرت چیست روح و روان است و باید آن روح عذاب و مختلف در آخرت و مختلف؟ از روایاتی که در مورد علت عذاب‌های متنوع و مختلف در آخرت چیست؟ – پورتال جامع ایران بانو … اصول و فروع دین علت عذاب‌های متنوع و مختلف در آخرت فساد متنوع و مختلف است تا از پوست‌ها عذاب شوند علت عذاب‌های متنوع و مختلف در آخرت چیست؟ علت عذاب‌های متنوع و مختلف در آخرت ها عذاب شوند، بلکه شده است؟ موقع دعا کردن چرا دست علت تعبیرات مختلف از عذاب روز قیامت چیست؟ تعابیر متعدد و مختلف از عذاب در این است که چرا در آیات مختلف مختلف عذاب ها را عذاب زنان در اخرت … فرجام شناسی عذاب زنان در آخرت عصر حاضر است نمیدانم چرا به عذابهای مختلف در اعضای چرا از عذاب روز قیامت تعبیرات مختلف میشود؟ تعابیر متعدد چراعذابمختلفمی تعابیر متعدد و مختلف از عذاب در آیات آخر هفته سخت سرخابی ها در در قیامت چگونه است؟ چرا تفاوت‌های مردم در دنیا و آخرت که اختلافات در آخرت بیشتر از این است و با نعمت‌ها و عذاب‌های چرا باید عذاب ها


ادامه مطلب ...

بشتابید! خیر دنیا و آخرت فراهم است!

[ad_1]

صبر یعنی ثبات و آرامش نفس در سختی ها و بلاها و مصائب، و پایدارى و مقاومت در برابر آنها، به طورى که از گشادگى خاطر و شادى و آرامشى که پیش از آن حوادث داشتیم بیرون نرویم، و زبان خود را از شکایت و اعضای خود را از حرکات ناهنجار نگاه داریم.

فرآوری: آمنه اسفندیاری - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

صبر

صبر ؛ یعنی این که انسان در مقام پیروى از دستورهاى خداوند، در برابر سختى ها و مصیبت ها از جمله وسوسه هاى شیطان، پایدارى و مقاومت کند و از راه طاعت خدا منحرف نشود. گویى نفس انسان پیوسته صحنه کارزار میان لشکریان عقل و جهل است.
نه شادکامی پایدار و همیشگی است، نه غم و مصیبت. به همین دلیل، انسان خردمند، نه در شادی ها، سرمست و مغرور می شود و نه در گرفتاری ها، افسرده و ناامید. انسان صابر در تمام شرایء آرامش خویش را حفظ می کند و حوادث تلخ و شیرین روزگار، او را نگران و مضطرب نخواهد کرد.

رسول اکرم صلى الله علیه و آله می فرمایند: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ جَمَعَ اللَّهُ لَهُ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءُ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ.» کسى که سه خصلت در او باشد خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او فراهم مى کند: خشنودى به مقدّرات، صبر در بلا و دعا در سختى و راحتى . (بحارالأنوار(ط-بیروت) ج68، ص156، ح71)

مومن همواره به این نکته توجه دارد که خداوند«ارحم الراحمین» است و نسبت به بندگانش از هر کسی مهربانتر است و او برای رعایت و تامین مصالح عباد، حوادثی می آفریند که اسرار و منافعش پوشیده است، و همین مسئله روح شکیبایی را در او پرورش می دهد. و همینطور توجه به پاداش های عظیم مطیعان و تارکان معاصی و صدق وعده های الهی نیز در این زمینه، عزم انسان را در صبر و شکیبایی، راسخ تر می کند.
 صبر رابطه نزدیکی با ظرفیت وجودی انسان دارد. هر اندازه ظرفیت و شخصیت انسان بیشتر شود، صبر و شکیبایی او افزون می گردد.

چرا مومنان صبورند؟

با وجود مشکل بودن صبر و تحمّل در برابر ناملایمات، در تمام دوره های تاریخ، به انسان های بسیار شکیبا و با استقامتی برمی خوریم که حوادث تلخ بزرگ هم، اراده شان را متزلزل نساخته است. این افراد، به چند دلیل راه صبر پیش می گیرند: 1. قوّت نفس و اطمینان خاطر که تا حدودی امری طبیعی است و در افراد مختلف فرق می کند، امّا قابل تقویّت و تربیت می باشد؛ 2. امید رسیدن به درجات معنوی و توقع ثواب و عنایت الهی. 3. تسلیم در برابر خواسته های الهی و دل در گرو مهر یار نهادن. قرآن کریم در توصیف این افراد می فرماید: «صابران را نوید ده؛ همانان که چون مصیبتی به آنها رسد گویند ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم».
البته مومنین همواره به این نکته توجه دارند که دنیا، دار حوادث و مشکلات است و رسیدن به هیچ موهبتی از مواهب مادی و معنوی، بدون عبور از موانع گوناگون امکان پذیر نیست و نیز به این حقیقت واقفند که افراد کم صبر و بی حوصله و کم طاقت، هرگز به جایی نخواهند رسید.

انگیزه صبر

مومن همواره به این نکته توجه دارد که خداوند«ارحم الراحمین» است و نسبت به بندگانش از هر کسی مهربانتر است و او برای رعایت و تامین مصالح عباد، حوادثی می آفریند که اسرار و منافعش پوشیده است، و همین مسئله روح شکیبایی را در او پرورش می دهد

قرآن به صراحت بر این نکته تأکید می ورزد که صبری مورد ستایش خداوند است که انگیزه اش فقط جلب رضایت و خشنودی خداوند متعال باشد، نه اینکه شخص بخواهد به وسیله آن، کسب شهرت کند یا با صبر و تحمّل سختی ها و شکنجه ها، در نظر دیگران به صورت قهرمان درآید. در آیه ای می خوانیم: «صبرت را فقط برای پروردگارت قرار بده، نه برای احدی غیر از او». باز قرآن در تبیین اوصاف خردمندانِ واقعی می فرماید: «خداوند از این انسان ها فقط به خاطر صبر کردن تجلیل نمی کند، بلکه بزرگ داشت خداوند، بدان جهت است که شکیبایی آنان برای پروردگارشان بوده است».

در تحمل سختی ها به خود تلقین کنید!

تلقین، چه از سوی خود و چه از طرف دیگران، عامل موثری در بر طرف ساختن اخلاق سوء نفسانی است. اگرناشکیبایان و افراد کم صبر هر روز به خود تلقین شکیبایی کنند و اطرافیان نیز در تلقین کوتاهی نکنند، بی شک آثار شکیبایی در آنان ظاهر می شود.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله می فرمایند: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ جَمَعَ اللَّهُ لَهُ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءُ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ.» کسى که سه خصلت در او باشد خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او فراهم مى کند: خشنودى به مقدّرات، صبر در بلا و دعا در سختى و راحتى . (بحارالأنوار(ط-بیروت) ج68، ص156، ح71)

حسن ختام:

این بحث را با دعایی از امام سجاد علیه السلام پایان می دهیم: «اللهم اجعل اول یومی هذاصلاحا و اوسطه فلاحا و آخره نجاحا اعوذ بک من یوم اوله فزع و اوسطه جزع و آخره وجع، پروردگارا! آغاز روز مرا صالح و سعادت و وسط آن را رستگاری و پایانش را پیروزی قرار ده. پناه به تو می برم از روزی که آغازش بی تباهی و وسط آن ناله و فریاد و پایانش درد و رنج باشد»
از این تعبیر استفاده می شود که جزع و فزع انسان را به درد و رنج می کشاند و نه تنهااز درد انسان نمی کاهد، بلکه دردش را افزایش می دهد.


                                               
منابع:
سایت حوزه
سایت اسلام کوئیست
سایت آوینی بانک احادیث

 

مصادیق صبر جمیل در آموزه های دینی

مصادیق صبر جمیل در آموزه های دینی

ایثار

ایثار

مفهوم‌شناسی ایثار

مفهوم‌شناسی ایثار

نفاق جدید در نگاه شهید مطهری

نفاق جدید در نگاه شهید مطهری


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

اجر و ثواب بیمار و بیماری برخی گمان می کنند که بیماری یکی از پدیده های نکبت بار هستی است که پیامدی جز سختی و نامه نگار به رئیس جمهور دل نوشته ای به رئیس جمهور و به همه ی روئسا و مسئولین کشورم ایران ای کاش از این مرگ نکات مهم و اساسی در روایات برای سکسسکسیس ک …۱۴نکتهمهمدررابطهجنسیبا سلام دوست عزیز غریزه جنسی مهم ترین غریزه انسان است به حدی مهم است که پیامبر فرموده جدیدترین خبرهای شهرستان خلخال خبر فارسیاستان های گلستان و سمنان تا اطلاع بعدی بدلیل نبود ایمنی کافی مسدود شده است و محور پونل تسهیلات مربوط به جانبازان زیر درصدکلیه‌ جانبازان‌ زیر درصد پس‌ از حضور در کمیسیون‌ پزشکی‌ و بررسیهای‌ انجام‌ شده معرفی یاران شهید امام حسین علیه السلام پس امام علیه‏السلام به یارانش فرمود این تیرها فرستادگان این جماعت است بپا خیزید و بیست و هفت هزار امضای الکترونیک فرهنگیان …بیست و هفت هزار امضای الکترونیک فرهنگیان سراسر ایران پای نامه اعتراضی معلم سبزواری …میرزابیگی خـــــادم بچه ارزشی هاگام هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید اخبار سیاسی،اخبار اجتماعی،جدیدترین اخبار سیاسی و …آخرین اخبار سیاسی،اخبار روزنامه ها،جدیدترین اخبار سیاسیروزنامه های سیاسی،اخبار عشق وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ایگزیده ها شاهد هرجایی مشرق و مغرب هردو از آن خداست ‍‍‍‍‍‍پس شما به هر جانب روی کنیدبافران بافراناز بافران می نویسیم و نوشتن از دیارمان تنها دلخوشیمان است برای فرار از روزمرگی های سیره علویبوستان نهج البلاغه امام علی عشیخ محمد عبده مفتى اسبق مصر و شارح نهج البلاغه در وصف این کتاب مى گوید معتقدم بحق سخن چنین گفت کوروش کبیر موسیقی در ایران به طور کلی سیر تحول ترانه، ترانه سرایی و موسیقی در تاریخ ایران به


ادامه مطلب ...

مجازات تهمت در دنیا و آخرت

[ad_1]

 

در روایات آمده است پیغمبر اکرم (ص) یک وقت در حضور اصحاب فرمود: «الا اخبرکم بشر الناس؛ آیا به شما خبر ندهم که بدترین مردم کیست؟» گفتند: بلی یا رسول الله. فرمود: بدترین مردم آن کسی است که خیر خودش را از دیگران منع می کند و هر چه دارد تنها برای خودش می خواهد. آنهایی که حاضر بودند گمان کردند با این مقدمه دیگر بدتر از این افراد کسی نیست. یک وقت فرمود: آیا می خواهید به شما بگویم از این بدتر کیست؟ صنف دیگری را ذکر فرمود. اصحاب گفتند: خیال کردیم بدتر از این گروه دوم دیگر کسی نیست. بعد فرمود: آیا می خواهید از آن بدتر را به شما بگویم کیست؟ گفتند از این بدتر هم مگر هست؟ آنگاه صنف سوم را فرمود: بدتر از این افراد، مردمان بدزبان فحاش تهمت زن و آبروبرند. اینجا دیگر حضرت توقف کرد، یعنی بدتر از اینها دیگر وجود ندارد.

قرآن می فرماید خدا افراد تهمت زن را نه تنها در آخرت عذاب می کند بلکه در دنیا هم عذاب می کند. مسأله مکافات یک مسأله ای است. چنین چیزی به ما نگفته اند که هر گناهی عقوبتی در این دنیا دارد، نه، خیلی از گناهان است که اصلا در این دنیا عقوبتی ندارد، ولی هر گناهی در آن دنیا عقوبت دارد، اما خدا از بعضی گناهان در همین دنیا هم نخواهد گذشت. یکی از آن گناهانی که در همین دنیا عکس العمل دارد که می توانید آن را تجربه کنید! گناه تهمت زنی و آبروبری است. آنکه تهمت به ناحق می زند، به هر حال در یک روزی گرفتارش خواهد شد حال یا یک کسی مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و یا به شکلی آن شخص رسوا و مفتضح خواهد شد: «والله یعلم وانتم لا تعلمون؛ خدا می داند و شما نمی دانید» (آل عمران/ 66). می خواهد بگوید مطلب خیلی بزرگ است، خدا می داند که این کار چقدر بزرگ است و شما نمی دانید!

خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمنین جلدة و لا تقبلوا لهم شهدة أبدا و أولئک هم الفاسقون* إلا الذین تابوا من بعد ذلک و أصلحوا فإن الله غفور رحیم؛ و کسانى که زنان پاکدامن را متهم مى کنند سپس چهار شاهد (بر ادعاى خود) نمى آورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و شهادتشان را هرگز نپذیرید، و آنها فاسقانند* مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند که خداوند غفور و رحیم است» (نور/ 4-5). از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را که در صدد سوء استفاده از این حکم هستند بیان مى کند، تا حیثیت و حرمت خانواده هاى پاکدامن از خطر اینگونه اشخاص مصون بماند، و کسى جرات تعرض به آبروى مردم پیدا نکند.

نخست مى گوید: کسانى که زنان پاکدامن را متهم به عمل منافى عفت مى کنند باید براى اثبات این ادعا چهار شاهد (عادل) بیاورند، و اگر نیاورند هر یک از آنها را هشتاد تازیانه بزنید!. و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى کند: و هرگز شهادت آنها را نپذیرید «و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» و آنها فاسقانند «و اولئک هم الفاسقون». به این ترتیب نه تنها این گونه افراد را تحت مجازات شدید قرار مى دهد، بلکه در دراز مدت نیز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حیثیت پاکان را لکه دار کنند، بعلاوه داغ فسق بر پیشانیشان مى نهد و در جامعه رسوایشان مى کند. این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است، و همگى از ارزش فوق العاده اى که اسلام براى حیثیت زن و مرد باایمان و پاکدامن قائل شده است حکایت مى کند. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «اذا تهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء؛ هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمک در آب!». ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى کند، در آیه بعد مى گوید: مگر کسانى که بعدا از این عمل توبه کنند و به اصلاح و جبران پردازند که خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار مى دهد، خدا غفور و رحیم است.

رمى در اصل به معنى انداختن تیر یا سنگ و مانند آن است، و طبیعى است که در بسیارى از موارد آسیبهائى مى رساند، سپس این کلمه به عنوان کنایه در متهم ساختن افراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به کار رفته است، چرا که گوئى این سخنان همچون تیرى بر پیکر طرف مى نشیند و او را مجروح مى سازد. قذف (بر وزن حذف) در لغت به معنى پرتاب کردن به سوى یک نقطه دور دست است، ولى در این گونه موارد -مانند کلمه رمى- کنایه از متهم ساختن کسى به یک اتهام ناموسى است، و به تعبیر دیگر عبارت از فحش و دشنامى است که به این امور مربوط مى شود. هر گاه قذف با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حد آن هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم تعزیر است (منظور از تعزیر گناهانى است که حد معینى در شرع براى آن نیامده بلکه به اختیار حاکم گذارده شده که با توجه به خصوصیات مجرم و کیفیت جرم و شرایط دیگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصمیم مى گیرد).

حتى اگر کسى گروهى را به چنین تهمت هائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و این نسبت را درباره یک یک تکرار کند در برابر هر یک از این نسبت ها حد قذف دارد اما اگر یک جا و یک مرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نیز یک جا مطالبه مجازات او را کنند، یک حد دارد، اما اگر جدا جدا اقامه دعوا کنند، در برابر هر یک حد مستقلى دارد! این موضوع بقدرى اهمیت دارد که اگر کسى را متهم کنند و او از دنیا برود ورثه او مى توانند اقامه دعوا کرده و مطالبه اجراء حد کنند، البته از آنجا که این حکم مربوط به حق شخص است چنانچه صاحب حق، مجرم را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اینکه آنقدر این جرم تکرار شود که حیثیت و عرض جامعه را به خطر بیفکند که در اینجا حسابش جدا است.

هر گاه دو نفر به یکدیگر دشنام ناموسى دهند در اینجا حد از دو طرف ساقط مى گردد، ولى هر دو به حکم حاکم شرع تعزیر مى شوند. بنابراین هیچ مسلمانى حق ندارد که دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلکه تنها مى تواند از طریق قاضى شرع احقاق حق کند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد. به هر حال هدف از این حکم اسلامى اولا حفظ آبرو و حیثیت انسانها است، و ثانیا جلوگیرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى است که از این رهگذر دامان جامعه را مى گیرد، چرا که اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر کس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حیثیت و نوامیس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گیرد و حتى سبب مى شود که به خاطر این تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بدبین گردد، و پدر نسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه، موجودیت خانواده به خطر مى افتد و محیطى از سوء ظن و بدبینى بر جامعه حکم فرما مى شود، بازار شایعه سازان داغ، و همه پاکدامنان در اذهان لکه دار مى گردند. اینجا است که باید با قاطعیت رفتار کرد، همان قاطعیتى که اسلام در برابر این افراد بدزبان و آلوده دهن نشان داده است.

 

مجازات تهمت به همسر

و سپس می فرماید: «و الذین یرمون أزوجهم و لم یکن لهم شهداء إلا أنفسهم فشهدة أحدهم أربع شهدت بالله إنه لمن الصدقین؛ کسانى که همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت) مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است» (نور/ 6). این آیه در حکم استثناء و تبصره اى بر حکم حد قذف است، به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه اى دیدم حد قذف (هشتاد تازیانه) در مورد او اجرا نمى شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد، چرا که ممکن است راست بگوید و نیز ممکن است دروغ بگوید. در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى کند که مساله به بهترین صورت و عادلانه ترین طریق حل مى گردد و آن اینکه نخست باید شوهر چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.

چنانکه قرآن مى فرماید: کسانى که همسران خود را متهم مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است و در پنجمین بار بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. به این ترتیب شوهر براى اثبات مدعاى خود از یکسو، و دفع حد قذف از سوى دیگر، چهار بار این جمله را تکرار مى کند: «اشهد بالله انى لمن الصادقین فیما رمیتها به من الزنا؛ من به خدا شهادت مى دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى گویم» و در مرتبه پنجم مى گوید: «لعنت الله على ان کنت من الکاذبین؛ لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم». در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى آید نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد. اما او نیز مى تواند مجازات (زنا) را از خود دفع کند که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى دهد از دروغگویان است و در مرتبه پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در این نسبت راستگو است.

در جای دیگر خداوند می فرماید: «إن الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و أعد لهم عذابا مهینا* و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنت بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتنا و إثما مبینا؛ آنها که خدا و پیامبرش را ایذاء مى کنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار کننده اى آماده کرده است* و آنها که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند متحمل بهتان و گناه آشکارى شده اند» (احزاب/ 57-58). در اینکه منظور از ایذاء پروردگار چیست؟ بعضى گفته اند همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم مى آورد، چرا که آزار در مورد خداوند جز ایجاد خشم مفهوم دیگرى نمى تواند داشته باشد.

این احتمال نیز وجود دارد که آزار و اذیت خداوند همان آزار و اذیت پیامبر و مؤمنان است، و ذکر خداوند براى اهمیت و تاکید مطلب است. و اما آزار و اذیت پیامبر اسلام مفهوم وسیعى دارد و هر گونه کارى که او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از کفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، هم چنین نسبتهاى ناروا و تهمت، و یا ایجاد مزاحمت به هنگامى که آنها را دعوت به خانه خود مى کند، همانگونه که در آیه 53 سوره احزاب آمده: «ان ذلکم کان یؤذى النبى؛ این کار شما پیامبر را آزار مى دهد» و یا موضوعى که در آیه 61 سوره توبه آمده که پیامبر را به خاطر انعطافى که در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى ساختند: «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن؛ گروهى از آنها پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند او آدم خوش باورى است» و مانند اینها. حتى از روایاتى که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده مى شود که آزار خاندان پیامبر مخصوصا على (ع) و دخترش فاطمه زهرا (س) نیز مشمول همین آیه بوده است.

در صحیح بخارى جزء پنجم چنین آمده است که رسول خدا فرمود: «فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى؛ فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است». همین حدیث در صحیح مسلم به این صورت آمده: «ان فاطمة بضعة منى یؤذینى ما آذاها؛ فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد». شبیه همین معنى درباره على (ع) از پیامبر گرامى اسلام نقل شده است. و اما لعن در این آیه به معنى دورى از رحمت خداست، و این درست نقطه مقابل رحمت و صلوات است که در آیه قبل آمده بود. در حقیقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى که رحمتش گسترده و بى پایان است بدترین نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص که این طرد از رحمت هم در دنیا باشد و هم در آخرت، چنانکه در آیه مورد بحث اینگونه است و شاید به همین جهت مساله لعن قبل از عذاب مهین ذکر شده و تعبیر به اعد (آماده کرده است) دلیل بر تاکید و اهمیت این عذاب است.

در آیه بعد از ایذاء مؤمنان سخن مى گوید و براى آن بعد از ایذاء خدا و پیامبر اهمیت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرماید: کسانى که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشکارى شده اند. چرا که مؤمن از طریق ایمان پیوندى با خدا و پیامبرش دارد، و به همین دلیل در اینجا در ردیف خدا و پیامبرش قرار گرفته. تعبیر «بغیر ما اکتسبوا» اشاره به این است که آنها مرتکب گناهى نشده اند که موجب ایذاء و آزار باشد، و از اینجا روشن مى شود که هرگاه گناهى از آنان سر زند که مستوجب حد و قصاص و تعزیر باشد اجراى این امور در حق آنها اشکالى ندارد و همچنین امر به معروف و نهى از منکر مشمول این سخن نیست.

مقدم داشتن بهتان بر اثم مبین به خاطر اهمیت آن است، چرا که بهتان از بزرگترین ایذاء ها محسوب مى شود و جراحت حاصل از آن حتى از جراحات نیزه و خنجر سختتر است، آن گونه که شاعر عرب نیز گفته: «جراحات السنان لها التیام و لا یلتام ما جرح اللسان؛ زخمهاى نیزه التیام مى یابد اما زخم زبان التیام پذیر نیست». در روایات اسلامى نیز اهمیت فوق العاده اى به این مطلب داده شده است. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم خداوند عزوجل مى فرماید: «لیأذن بحرب منى من آذا عبدى المؤمن!؛ آنکس که بنده مؤمن مرا بیازارد اعلان جنگ با من مى دهد!». قرآن شدیدا آنها را مورد سختترین حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشکار معرفى کرده است. شاهد این سخن در آیات بعد نیز خواهد آمد. در حدیث دیگر که امام على بن موسى الرضا از جدش پیامبر نقل کرده چنین آمده است: «من بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالى یوم القیامه على تل من نار حتى یخرج مما قاله فیه!؛ کسى که مرد یا زن مسلمانى را بهتان زند یا درباره او سخنى بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآید!».

 

منابع:

1. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 4، صص 52-53

2. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 14، صص 369-386 و ج 17، ص 424.

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط



کلماتی برای این موضوع

مجازات تهمت در دنیا و آخرت از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این مجازات تهمت در دنیا و آخرتمجازاتتهمتدنیاآخرتمجازات تهمت در دنیا و آخرت در روایات آمده است پیغمبر اکرم ص یک وقت در حضمجازاتتهمت


ادامه مطلب ...

مرگ و آخرت از دیدگاه حکیم شاه‌آبادی

[ad_1]

مقدمه

یکی از معماهای جاودانه زندگی بشر، مسئله مرگ است. کمتر انسانی است که توان اندیشیدن داشته باشد و به مرگ فکر نکرده باشد. تفسیرها و تحلیل‌های ارائه شده از مرگ بسیار متعارض و گوناگون است؛ به گونه‌ای که بعضی مرگ را مساوی با نابودی و عدم می‌دانند و عده‌ای دیگر، به نقطه مقابل آن را معتقدند؛ یعنی مرگ را نوعی حیات و تعالی می‌دانند. عرف جامعه بشری و غالب انسانها مرگ را نابودی می‌دانند و به همین دلیل از مرگ می‌گریزند. ولی متکلمان، فیلسوفان، عارفان و دانشمندان تفسیر دیگری از مرگ دارند.
البته فهم مرگ، مبتنی بر فهم حیات و زندگی است و زندگی در صورتی قابل فهم است که نفس آدمی شناخته شود؛ زیرا مرگ و زندگی اوصاف نفس یا حقیقت وجود آدمی است.

مرگ و حیات

انسانها از همان روزهای ابتدایی که به مطالعه احوال موجودات پرداختند، آنها را دو گونه یافتند: یک نوع موجوداتی که حالت و وضعیت ثابتی دارند و آدمی تغییری ناشی از مرور زمان در آنها احساس نمی‌کند مانند سنگ‌ها و سایر جمادات و قسم دیگر موجوداتی که گذشت زمان تغییراتی محسوس در قوا و افعال آنها پدید می‌آورد مانند انسان‌ها، حیوانات و همچنین نباتات که به مرور زمان قوا و مشاعر و کارهایشان یکی پس از دیگری تعطیل می‌شود و در آخر به تدریج دچار فساد و تباهی می‌گردند.
در نتیجه انسان‌ها این معنا را فهمیدند که در موجودات نوع دوم، علاوه بر اندام و هیکل محسوس و مادی، چیز دیگری هست که مسئله احساسات و ادراکات علمی و کارهایی که با علم و اراده صورت می‌گیرد همه از آن ناشی می‌شود و نام آن را «حیات» و بطلانش را «مرگ» نامیدند، پس حیات یک قسم وجودی است که علم و قدرت از آن ناشی می‌شود. (2)
خداوند سبحان هم در مواردی از کلام خود این تشخیص انسان‌ها را تأیید کرده است:
وَ مَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَ لاَ الْأَمْوَاتُ (3)
البته معارف بعدی که بشر از راه‌های مختلف به دست آورد معلوم ساخت که انسان نیز در آغاز جز یک جسم طبیعی نبوده است و از بدو پیدایش خود صورتهای گوناگونی به خود گرفت تا در نهایت خدای تعالی همین موجود جسمانی و جامد و خمود را خلقتی دیگر کرد که در آن خلقت؛ انسان دارای اراده و شعور شد و کارهایی کرد که کار جسم و ماده نیست؛ چون شعور و اراده و فکر و تصرف و تسخیر موجودات و تدبیر در امور عالم مانند جابه‌جایی و دگرگون کردن و امثال آن از جمله اموری است که از اجسام و جسمانیات سر نمی‌زد.
پس معلوم شد که روح جسمانی نیست؛ چون موضوع و مصدر افعالی است که فعل جسم نیست.
پس نفس نسبت به جسمی که در آغاز مبدأ وجود او بوده به منزله میوه از درخت و به وجهی به منزله روشنایی از نفت است.
با این بیان تا حدی کیفیت تعلق روح به بدن و پیدایش روح از بدن روشن می‌شود و آنگاه با فرارسیدن مرگ، این تعلق و ارتباط قطع می‌شود و دیگر روح با بدن همراه نیست. پس روح در آغاز پیدایش عین بدن است و سپس با اجازه خداوند از بدن متمایز می‌گردد و در پایان با مردن بدن به کلی از بدن جدا و مستقل می‌شود. (4)
فیلسوف و متکلم قطع پیوند نفس و بدن را «مرگ» می‌نامند. (5)
اما مرگ در اصطلاح عرفا به معنی خلع جامه مادی و طرد قیود و علایق دنیوی و توجه به عالم معنا و فناء در صفات و اسماء و ذات است؛ زیرا حجاب مؤمن از حق نفس او است و مرگ، برداشتن آن حجاب است و عارفان را هیچ عطا و تحفه‌ای به آنان نرسد که راه درست برایشان گشوده گردد و حجاب‌ها برداشته شود. (6)
بعضی حکیمان با تلفیق اندیشه فلسفی و عرفانی، تعریف عمیق‌تری از مرگ ارائه داده‌اند و مرگ را اعراض نفس از عالم حس و توجه به ملکوت و خداوند دانسته‌اند که موجب می‌شود آدمی از آنچه بیگانه از حقیقت اوست ‌رهایی یابد. (7)
مرگ، سرنوشت محتوم هر نفسی است؛ چنان که خدای تعالی فرمود:
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ (8)
هر موجودی که ذاتاً حیات ندارد و حیاتش را از غیر گرفته است؛ دستخوش مرگ خواهد شد.
گرچه تفسیر مرگ و زندگی به هم وابسته است و نوع تفسیری که از مرگ می‌شود به فهم ما از زندگی متکی است ولی فیلسوفان معتقدند که تعریف حدی از حیات ممکن نیست.
موجود زنده دارای دو عارضه و ویژگی مهم است: ادراک و فعل. اگر موجودی کار خود را بر اساس ادراک انجام داد دارای حیات است. چنین است که موجود زنده را به موجود دراک و فعال تعریف کرده‌اند و روشن است که درک و فعل مبتنی بر آن، باید مستمر و نحوه وجود او باشد؛ یعنی مناط حیات، درک و فعل است و البته فعل جایی امکان دارد که موجود دارای قدرت و توانایی انجام کار باشد. پس قدرت، مبنای وقوع فعل است. (9)
حال اگر موجودی زنده باشد و این زندگی را از غیر کسب کرده باشد دچار مرگ می‌شود. پس مرگ از دست دادن حیات در سطحی از هستی است.
از دیدگاه حکیم شاه‌آبادی، حیات ذاتی روح است؛ یعنی روح آدمی عین حیات و زندگی است و اگر تن آدمی هم دارای حیات است به تبع روح است. بر این اساس سریان روح در بدن موجب زندگی در بدن می‌شود و قبض روح از بدن موجب موت بدن می‌شود.
حکیم شاه‌آبادی در تعریف موت می‌نویسد:
موت بدن عبارت است از قبض روح که اشعه خود را از بدن یا از جهت شدت کمال روح مثل نفوس مطمئنه «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً» (فجر/27-28) یا از جهت روح فعاله قابض الارواح یا اعوان او از ارواح صاعده اهل ایمان وغیره و همین است مراد از خلق موت که مناط آن قبض آن است. پس حیات بدن بسط اشعه روح است در بدن و موت بدن، قبض آن است. (10)
حکیم شاه‌آبادی می‌نویسد:
بدن و روح از نظر مرگ و زندگی و بدن که به ذات خود میت است با تکیه بر روح، حیات می‌یابد. اگر روح شعاع خود را در همه بدن سرایت دهد، این اثر به شکل حس لامسه پدیدار می‌شود که سراپای بدن را فرا می‌گیرد.
اگر شعاع حیات در بخشهایی از بدن پدیدار شود، این اثر به شکل حس چشایی، بویائی، بینائی و شنوایی ظاهر می‌شود که فقط در بخشهایی از بدن پدیدار می‌شوند؛ پس منظور از خلق حیات همین حقیقت پدیدار شدن روح در بدن است و مرگ این است که روح ظهورات خود را از بدن محو کند تا بدن به حقیقت خود که «میت بودن» است برگردد و تقابل حیات و مرگ بدن، تقابل ملکه و عدم است؛ و درک حیات و مرگ از حقایقی نیست که کشف آن وظیفه انبیا باشد بلکه همه حیوانات آن را درک می‌کنند. آنچه انبیاء برای بشر آورده‌اند، ارتقا یافتن روح و بقای آن پس از مرگ ابدان است؛ زیرا روح از عالم امر است که نه فانی می‌شود و نه چیزی می‌تواند آن را فانی کند؛ زیرا مجرد از ماده است. (11)
پس به نظر حکیم ما، یکی از بزرگ‌ترین حقایقی که انبیاء به بشر تعلیم داده‌اند این است که حیات و زندگی، ناشی از روح آدمی است که از جنس عالم خاک نیست؛ یعنی حیات آدمی امری ماورائی و گوهری قدسی است.
به عبارت دیگر «موت» به معنای نداشتن حیات و آثار حیات از شعور و اراده است. البته نداشتن کسی و چیزی که می‌باید داشته باشد و قابلیت داشتن آن را دارا باشد. همچنان که خدای عزوجل فرموده: و کنتم امواتا فاحیاکم ثمّ یمیتکم (12)
آنچه مایه تشخص شخصی انسان است، علم و حیات و قدرت است که قائم به روح آدمی هستند پس همان‌طور که علم و حیات و قدرت و اراده در همه اشخاص انسانی (من جمیع الوجوه) شبیه هم نیست بلکه امری شخصی است، مرگ هم امری شخصی است. پس زندگی و مرگ هیچ دو انسانی شبیه عین هم نیست؛ چون ظرف ظهور حیات که بدن ملکی و برزخی آدمیان است منحصر به فرد است و نه تنها کل بدن که حتی سر انگشتان آنها نیز مشابه هم نمی‌باشد.

جسم و زندگی

در میان اجسام این جهان، جسم نباتی، حیوانی و انسانی به نحوی خلق شده‌اند که می‌توانند متصف به ملکه حیات و عدم آن (موت) شوند. «پس بدن حی دارای ملکه حیات است و بدن میت فاقد آن است». (13) البته همه اجسام، استعداد حیات را ندارند. به نظر حکیم شاه‌آبادی بدن انسان و حیوان استعداد حیات را دارد. (14) بدن به ذاته میت است و روح به ذاته حی است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:
وَ کُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ (15)
وقتی اشعه‌های روح در بدن گسترش می‌یابد بدن دارای حیات می‌شود. اولین شعاع‌های روح در بدن همان حس لامسه است و حواس شنوایی، بینایی، چشایی و بویایی نمودهای دیگری از احاطه روح بر بدن است که در قسمت‌های خاصی از بدن نمودار می‌شوند. (16) پس منظور از خلق حیات، احاطه روح بر بدن و تدبیر آن است و منظور از مرگ بدن، گرفتن روح از بدن و عدم تدبیر بدن از سوی روح است. پس حیات و مرگ هر دو امر وجودی هستند و به همین دلیل است که خداوند می‌فرماید:
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ (17)، (18) یعنی حیات و مرگ هر دو مخلوق خداوند هستند. پس جسم با افاضه روح حیات می‌یابد و با قبض روح دچار مرگ می‌شود. این جسم است که متصف به حیات و مرگ می‌شود وگرنه روح به ذات خود حی است و بدن به ذات خود میت. و این بدنی که به ذات خود میت است در پرتو روح، بالعرض دارای حیات می‌شود.
به نظر حکیم شاه‌آبادی، موت به این معنا، از امور واضح و روشنی است که نه تنها انسان که حتی حیوانات هم آن را درک می‌کنند و برای درک آن نیازی به کشف انبیاء نیست. (19)
البته گاهی ذهن میان عدمی بودن موت یا وجودی بودن آن مردد می‌شود اما این تردید ناشی از آن است که موت به دو معنای مختلف به کار می‌رود، گاهی موت به بدن نسبت داده می‌شود؛ یعنی از دست دادن حیات، و گاهی موت به روح نسبت داده می‌شود که همان انتقال روح از عالم دنیا به عالم آخرت است. اگر مرگ به جسم نسبت داده شود به عنوان یک امری عدمی معرفی می‌شود اما اگر به روح نسبت داده شود راهی جز تفسیر آن به عنوان یک امر وجودی و انتقال از مرحله‌ای به مرحله دیگر وجود ندارد. (20)

انواع بدن

حکیم ما معتقد است بدن بر دو قسم است: بدن مادی و بدن برزخی.
بدن مادی از امشاج و بسائطی تشکیل شده که به مقام خالقیت آفریده شده و به مقام بارئیت به تناسب ترکیب گردیده و به مقام مصوریت صورت خاص یافته است به گونه‌ای که هیچ دو نفری در جهت خلقت مطابق هم نیستند بلکه به اعتبار اختلاف در ترکیبات مقدار امشاج، صورت‌های مختلف پیدا کرده‌اند، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:
هو الله اخالق الباری المصوّر (همان، ص108)
بدن دوم بدن برزخی است که بعد از تمام شدن بدن مادی از حرکات طبیعیه همان امشاج حاصل می‌شود. بدن برزخی در تمام بدن مادی ساری است و آن را روح بخاری و سحابی گویند: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً (یس، 80)». و در آیه خلقت انسان بعد از فراغ از ساختمان بدن نباتی مادی «ثمّ قال تعالی ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ» (21)، اشاره به فصل طویلی شده مابین تمامیت بدن و انشاء روح و مقصود، ایجاد روح بخاری است در بدن تا بدن بتمامه- مادی و برزخی، برای حصول روح مستعد شود و از اینجا فهمیده می‌شود که بدن مادی و برزخی علت اعدادی روح هستند و بنابراین گفته‌اند نفس جسمانیه الحدوث است. (22)
پس گرچه تعلق روح به بدن موجب زنده شدن بدن می‌شود ولی چون میان روح و بدن دنیوی سنخیت نیست می‌باید پس از بدن ملکی و دنیوی، بدن برزخی یا مثالی در درون بدن ملکی پدید آید تا عالم جسم مستعد دریافت روح از عالم بالا شود.

مراتب حیات و تجرد

گفتیم که وجه تمایز حی از میت، علم و فعل است و اگر علم و فعلی را با هم مقایسه کنیم، فعل، خود مبتنی بر علم و قدرت است. پس بنیان حیات، علم است ولی علم، خود درجات و مراتبی دارد پس متناسب با درجات و مراتب علم، حیات هم درجات و مراتب مختلفی پیدا می‌کند و به تبع آن مرگ هم درجات و مراتب خواهد داشت.
به نظر حکیم شاه‌آبادی مناط علم، حضور است و ماده برای خود حضور ندارد، یعنی مناط علم تجرد از ماده است و بر همین اساس است که نفس ما خود را درک می‌کند و تعلق نفس به ماده موجب احتجاب و غیبت نفس می‌شود. به همین علت ما با بدن ملکی و حواس مقید به ماده نمی‌توانیم محسوسات برزخی را ادراک کنیم ولی با تجرد از این تعلقات، محسوسات برزخیه را ادراک می‌کنیم. البته تعلق نفس به ماده برزخیه، هم مانع ادراک ماوراء محسوسات برزخی می‌شود و تا نفس از تعلقات ماده برزخی مجرد نشود، نمی‌تواند عالم ملکوت مثالی را ادراک کند و همچنین چون عالم مثال دارای مقدار است، این مقدار حجاب نفس می‌شود تا نتواند عالم وهم را ادراک کند و وقتی نفس از مقدار مجرد شد، می‌تواند به واسطه وهم، مدرکات عقلی را به نحوه جزئی ادراک کند.
اما عالم عقول هم محدود به حدود عقلیه هستند و همین حدود موجب احتجاب عقل از مطلقی می‌شود که هیچ حدی ندارد. (23)
حال می‌توان از مجموع سخنان حکیم شاه‌آبادی دریافت که درجات حیات با درجات تجرد و حضور تلازم دارد. پس هر چه یک موجود از درجات بیشتری از تجرد برخوردار باشد زنده‌تر است و حیات گسترده‌تری دارد.
پیدایش حیات در عالم جسم به تدریج است؛ به گونه‌ای که مراتب پایین حیات، شرط پیدایش حیات مراتب بالاتر است. کاربردهای مختلف واژه حیات در قرآن کریم هم مؤید مطالب فوق است چنانکه حیات به معانی؛ قوه نامیه در ‌نبات، قوه حاسه در حیوان، قوه عامله عاقله در انسان، حیات اخروی ابدی و حیات باری تعالی به کار رفته است. البته از دیدگاه دیگر قرآن کریم حیات را به حیات دنیوی و حیات اخروی تقسیم کرده است. (24)
البته کل معارف دینی، اعم از عقاید و اخلاق و احکام به منزله چراغی است که راه ارتقاء در مراتب هستی و رسیدن به توحید را فراهم می‌کند و مادامی که نفس آدمی از علائق بدنیه و دنیویه مجرد نشود، به درجات قابل اعتنایی از معنویت نخواهد رسید. به نظر حکیمان، مسلمان کل اعمال ظاهریه و باطنیه، مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است؛ چنانکه امام خمینی (رحمه الله) می‌فرماید:
علم فقه مقدمه عمل است و اعمال عبادی، خود مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است اگر به آداب شرعیه قلبیه و قالبیه و ظاهریه و باطنیه آن قیام شود و نقض نتوان نمود که از عبادات چهل، پنجاه ساله ما هیچ معارف و حقایقی حاصل نیامده است؛ چه از علوم ما نیز هیچ کیفیت و حالی حاصل نشده و ما را سرو کاری با توحید و تجرید که قره العین اولیاء (علیه‌السلام) است نبوده و نیست. و آن شعبه از علم فقه که در سیاست مدن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عباد است نیز مقدمه آن اعمال است که آنها دخالت تام تمام در حصول توحید و معارف دارند. (25)

موت دنیوی و برزخی

گفتیم که موت، رهایی از تعلقات و رسیدن به درجات بالاتری از تجرد است. قرآن کریم برای انسان دو موت و سه حیات قائل است؛ یعنی زندگی دنیا و سپس مرگ و بعد از آن، زندگی برزخی و سپس مرگ و بعد زندگی آخرت و سپس بازگشت به خدا. (26) قرآن کریم می‌فرماید:
کَیفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ (27) قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ (28)
آیات فوق نشانگر وجود عالمی میان عالم دنیا و عالم قیامت به نام برزخ است. برای اینکه در این آیات، دوبار مرگ برای انسانها بیان شده و اگر یکی از آن دو همان مرگی باشد که آدمی را از دنیا بیرون می‌کند، چاره‌ای جز این نیست که یک اماته دیگر را بعد از این مرگ تصویر کنیم و آن وقتی است که یک زندگی دیگر میان دو مرگ یعنی مردن در دنیا برای بیرون شدن از آن و مردن برای ورود به آخرت فرض کنیم و آن، همان زندگی برزخی است. (29)
البته حیات برزخی همان عالم قبر است؛ عالمی متوسط میان مرگ و قیامت که در آن عالم، افراد یا متنعم هستند و یا معذب تا آنکه قیامت برپا شود. پس آدمیان علاوه بر موت بدن دنیوی، مشمول موت بدن مثالی هم خواهند شد و پس از موت برزخی وارد حیات جاودانه‌ای خواهند شد که دیگر مرگ نخواهد داشت پس فقط یک حیات مرگ ناپذیر وجود دارد و آن حیات اخروی است.

حقیقت برزخ

عالم ملک و عالم برزخ هر دو عالم حس و محسوس است؛ یعنی می‌توان مراتب آنها را با حواس پنجگانه ادراک نمود. ولی نسبت آنها نسبت ظهور و بطون است و تمام این فضا تا تحت مقعر عرش، مخصوص عالم ملک دنیا و عالم برزخ است. ولی آنچه با حس مقید به ماده ملکی ادراک شود، جزء عالم دنیا و عالم ملک است و آنچه با حس مطلق ادراک شود، جزء عالم برزخ است؛ یعنی اگر صوتی با باصره مقید به بصر یا سامعه مقید به صماخ و عصبه آن، یا با لامسه مقید به بدن ملکی یا با شامه مقیده به غددهای انفی، یا با ذائقه مقیده به اجزاء لسانی و غیره ادراک شود، جزء عالم دنیا و عالم ملک است.
و هر چه با قوای پنجگانه آزاد از ملک ادراک شود، جزء عالم برزخ است.
و این عالم مملو از هباء و اثیر است. و مراد از هیولای مجسمه به صورت جسمیه ملازمه با صورت نوعیه عرشیه همان عالم برزخ است. و جمیع ملائکه ساجده و ارواح جن و شیاطین و ارواح صاعده تماماً در این فضا می‌باشند. و از این جهت است که در موقع رؤیا که آزادی حواس است ملاقات پدر و مادر و برادر و دوستان را می‌نماید و مصافحه و معانقه می‌کند و رنگ و شکل و نورانیت آنها را مشاهده می‌کند و صداهای آنها و روایح طیبه آنها را می‌فهمد. چنانچه سؤالاتی از آنها می‌شود که موجب قطع به شهود آنهاست، بلکه استظهار از دفاتر و دفائن و محاسبات و بدهی و طلب آنها شده و گاهی امر کرده‌اند به تصفیه حساب فلان به همان ترتیبی که در دفتر اوست و گاهی کشف اسرار و علوم واجوبه، اشکالات راجع به دین یا دنیا نموده‌اند و گاهی در غیر رؤیا؛ یعنی تجرد اختیاری یا اضطراری ناشی از قواعد علمیه یا ریاضات عملیه این گونه مطالب ظاهر شود.
پس انسان دارای ماده ملکی و برزخی است و دارای صورت جسمیه و نوعیه انسانیه است که نفس و روح، ملازم با صورت جسمیه باشد؛ یعنی روح مجسم و جسم مروح چون از بدن مادی ارتقاء کند به واسطه اشتمال به ماده برزخی، متحول شود به برزخ عالم و بدن مادی در ملک بماند. (30)
نسبت حیات برزخی به قیامت همانند نسبت حیات دنیوی به حیات برزخی است. یعنی درجه آگاهی و خود شناسی نفس و حیات معنوی او به ترتیب از حیات دنیوی به طرف حیات اخروی افزایش می‌یابد. و می‌توان گفت حیات برزخی، باطن حیات دنیوی است. به تعبیر علامه طباطبائی نسبت حیات برزخی به قیامت، نسبت خواب است به بیداری. (31)
شیخ مفید در امالی خود از حضرت صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است:
هنگامی که خدا روحی را قبض می‌نماید آن روح را به شکلی همانند آنچه که در دنیا داشته به بهشت می‌فرستد. این ارواح در آنجا می‌خورند و می‌نوشند و هنگامی که شخصی بر آنان وارد می‌گردد آنها را به همان شکلی که در دنیا داشته‌اند می‌شناسند. (32)
به نظر حکیم شاه‌آبادی حیات برزخی نوعی حیات انفرادی است؛ زیرا آدمی در حیات دنیوی از علم و عمل دیگران بهره می‌برد و به وسیله آنها حوائج خود را رفع می‌کند؛ یعنی از قوه عامله و عالمه دیگران استفاده می‌کند و زندگانی خود را نظم و ترتیب می‌دهد. اما در عالم برزخ و قیامت زندگانی هر فردی به علم و عمل خودش اداره می‌شود و کسی نمی‌تواند زیر سایه علم و عمل دیگری زندگانی خود را نظم و ترتیب دهد حتی باب شفاعت هم تنظیم زندگانی به علم و عمل دیگری نیست بلکه ظهور و بروز معنویت، مکنون در شخص شفاعت شده است. (33)
حکیم شاه‌آبادی معتقد است؛ همان‌طور که زندگی موقت دنیا بدون علم و عمل اداره نمی‌شود زندگانی عالم آخرت که حیات ابدی است هم بدون علم و عمل اداره نمی‌شود بنابراین خداوند می‌فرماید: «قد افلاح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون ای العالمون العالمون» (34)
البته عالم برزخ همان عالم قبر است. خروج انسان از این جهان به هر شکلی که باشد به معنای دخول او در عالم قبر است و عالم قبر همان عالم برزخ است. از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدند قبر چیست؟ فرمود: «القبر هو البرزخ...» و به طور خلاصه واضح است که در اکثر اخبار این گونه آمده: عالم برزخ در قبر متعین است و گفتیم که برزخ همان بقای انس به طبیعت است، وقتی این انس تمام شد و به خاطر بروز و ظهور و غلبه‌ای که عالم غیب دارد، توجهات به دار طبیعت قطع شده و تمام می‌گردد. تمام شدن انس؛ همان بعث و قیامت کبرا است.
پس برزخ هرکس با برزخ سایرین متفاوت است و توقف در عالم قبر نیز، به اندازه انس اشخاص به دار طبیعت مختلف است. (35)

بدن برزخی

ماده ملکی و برزخی بدن با صورت جسمیه ملازم است؛ زیرا محال است که ماده بدون صورت باشد و صورت جسمیه نیز با صورت نوعیه تلازم دارد. تلازم ماده با صورت تا زمان موت بدن باقی می‌ماند ولی بعد از موت، روح و بدن از هم جدا می‌شوند و تلازم میان صورت جسمیه و صورت نوعیه‌ی انسان باقی می‌ماند. این دو صورت خود حامل ماده برزخی هستند. روح در عالم برزخ با این صورت جسمیه و صورت نوعیه انسانی زندگی می‌کند و در عالم برزخ ماده ملکی وجود ندارد. و رهایی از ماده ملکی موجب ورود به عالم مثال یا برزخ می‌شود. (36)
عالم برزخ همانند عالم ملک، از عوالم محسوس است ولی حس برزخی مقید به ماده ملکی نیست؛ یعنی حواس آدمی در برزخ بدون نیاز به ابزارهای بدنی حسّی، محسوسات عالم برزخ را حس می‌کند. به عبارت دیگر رویت بدون چشم حاصل می‌شود و سمع بدون گوش اتفاق می‌افتد. بنابراین تمام صوری که در عالم محسوس دنیا بود، در عالم برزخ وجود دارد در حالی که ماده‌ی ملکی ندارند و روح در عالم برزخ نسبت تدبیر و اداره کردن بدن را ندارد؛ یعنی تعلق تدبیری ملکی خود را از دست می‌دهد. (37)
عالم برزخ برخلاف عالم دنیا، عالم اراده و خواست است. آدمی در دار دنیا نمی‌تواند به همه‌ی خواسته‌های خود برسد و هزاران مانع در برابر اراده‌ی وی وجود دارد ولی عالم برزخ عالم اراده است و به گفته حکیم شاه‌آبادی به طورکلی مشیت و اراده در برزخ نافذ و حکم فرما است و آنچه انسان بخواهد به مجرد خواستن، محقق می‌شود و ابداً اباء و امتناع از تحقق و تصرف ندارد. (38)
به نظر حکیم شاه‌آبادی اگر برزخ جزئیه نفس به برزخ عالم متصل شود و قادر بر تصرف در عالم برزخ باشد هرگونه که بخواهد در عالم برزخ تصرف می‌کند و می‌تواند به هر نحو که بخواهد ظاهر شود؛ یعنی برخلاف بدن دنیوی، بدن برزخی کاملاً تابع روح است و روح می‌تواند به هر نحو که بخواهد در آن تصرف کند. به نظر حکیم شاه‌آبادی قاطبه‌ی معجزات انبیاء در عالم برزخ روی داده است.
به نظر حکیم شاه‌آبادی روح می‌تواند در عالم برزخ، بدن خود را چنان متراکم کند که حتی در عالم ملک با حواس ظاهری دیده شود. (39)
به نظر حکیم ما، انسان در طول حیات خود بدن مشخص و معینی ندارد؛ زیرا بدن مدام در حال تحلیل و تبدیل است ولی هویت شخصی بدن به واسطه‌ی روح است؛ یعنی هر جسمی که مورد تدبیر و تصرف نفس ما واقع شود، بدن ما است پس بدن به واسطه‌ی هویت شخصی روح، بدن ما محسوب می‌شود. و این وحدت شخصیه روح در عالم برزخ هم باقی می‌ماند و به واسطه‌ی همین وحدت شخصیه است که ارواح در عالم برزخ همدیگر را می‌شناسند؛ گرچه ابدان آنها بارها مبدل شده باشد. (40)
البته درجات اقتدار ارواح در عالم برزخ مبتنی بر درجات علم و عمل آنها در حیات دنیا است؛ یعنی به مقداری که روح در عقل نظری و عملی کامل شود، قدرت، نفوذ و مراتب تصرف وی در جسم اثیری عالم برزخ بیشتر است. پس علم و عمل دنیا بدن برزخی را شکل می‌دهد.
تصرفات برزخی روح یا از قبیل خلع و لبس صور نوعیه است که به واسطه ملکات رذیله محقق می‌شود؛ مثلاً صورت نوعیه انسان خلع می‌شود و صورت حیوانی از حیوانات پدید می‌آید مانند بعضی از امتهای گذشته که در نتیجه‌ی طغیان در دنیا مسخ شدند و به صورت بعضی از حیوانات درآمدند. چنانکه خداوند می‌فرماید: «کونوا قرده خاسئین» و یا از قبیل قبض و بسط است که به اشکال مختلف پدیدار شود و یا از قبیل تکاتف و تخلخل در جسم برزخی است که ملاک رویت و عدم رویت است و یا از قبیل امتداد و افزایش در ماده است و یا از قبیل ظهور و خفای شخصی است که گاهی هویدا و آشکار و گاه مخفی و پنهان است و یا از قبیل اماته و احیاء اشیاء خارجی است؛ یعنی چیزی را در جایی نابود کند و در جای دیگری ایجاد نماید. و البته چنین کسی مظهر اسم محیی و ممیت است مانند تصرف اَصف بن برخیا در تخت پافیس چنانکه خدای تعالی فرمود: «انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک».
و ممکن است گفته شود که این عمل از قبیل تصرف در جسم تعلیمی است که از آن به «طی الارض» تعبیر می‌کنند: زیرا حقیقت جسم مقید به مقدار معینی از امتداد جوهری نیست بلکه حقیقت جسم آن است که واجد مقداری از امتداد جوهری باشد پس بنابراین در جسم تعلیمی تصرف می‌کند و مکان تخت را متصل به مکان خود کند و تخت بلقیس را بگیرد و به حضرت سلیمان (علیه‌السلام) ارائه دهد. (41)

احتضار

احتضار، قبول حضور و اجابت دعوت حق و حال سوق الى الله است و در این حالت دنیا از دیده پنهان شود و عالم برزخ پدیدار گردد.
در این حالت، روح به نور معرفت خود حضرت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت ولی را می‌بیند و به لقاء آنها شادمان می‌شود و با آنها بیعت می‌کند تا ایمانش تکمیل شود و جان به جان آفرین تحویل دهد. یا آنکه خود را در آئینه نبوت و ولایت مشاهده کند و چون خود را در دنیا مفتخر به نور معرفت آنها نکرده است، پس صورت زشت و سیاه خود را بیند و گمان کند که صورت آنهاست و از آنها متنفر شود و با آنها بیعت نکند و از آنها روی گرداند و در این حال از ملک به برزخ وارد شود در نهایت سختی، چنان که خداوند می‌فرماید:
وَ لَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ‌ (42). (43)
بعد از ارتقاء روح با صورت جسمیه و داشتن بدن برزخی، روح در عالم مطلع واقع شود و آن محضر حق است که بنده مورد یکی از دو تجلی حق واقع می‌شود. بنابراین مطلع شود بر سریره‌ی مولی؛ زیرا که مورد تجلی به رحمت جمالیه شود یا مورد تجلی به نقمت جلالیه گردد، و از آنچه برای مقام حضور تهیه کرده است سوال شود و این حال اعظم احوال است. بنابراین در موقعی که خاتم انبیاء گریه می‌کند برای احوال بعد از موت، اصحاب عرض می‌کنند آیا گریه می‌کنید و حال آنکه خداوند گناهان قبل و بعد شما را آمرزیده است؟ جواب می‌فرماید: «فاین هول المطلع»، و این تجلی در برزخ عالم است. (44)

آخرت و کشف باطن آدمی

انسان به چهار چیز مفطور است: اول حس که به واسطه‌ی آن ملکی باشد. دوم، خیال که به واسطه آن انسان ملکوتی باشد. سوم عقل که به واسطه‌ی آن انسان جبروتی باشد. چهارم عشق که به واسطه‌ی آن انسان لاهوتی و فانی در حق گردد. (45)
یکی از حوادثی که برای روح بعد از موت روی می‌دهد مسئله امتحان و مورد سؤال واقع شدن وی است.
آدمی که در دار دنیا ترکیبی از اعمال، اخلاق و عقاید است، در دار آخرت بطون وجود خود را کشف خواهد کرد؛ یعنی امر ثواب و عقاب مخالف با اعمال نیست بلکه نسبت ما بین آنها نسبت میان ظهور و بطون است، یعنی جزاء ظهور ملکوت اعمال، در آخرت است و ظهور باطن اعمال به حسب عامل برزخ و ملکوت و جبروت مختلف می‌شود. به عنوان مثال احسان و اسائه به اهل دنیا در برزخ نمایش داده شود، مثل سرور و حزن که در قلب انسان ایجاد نماید ولی ظهور صفات و اخلاق و صفت پرستش که سرآمد همه‌ی صفات است و در ملکوت و جنت جسمانی ظاهر می‌شود؛ و معرفت و علم به حقایق در عالم جبروت و جنّت عقلانی ظاهر می‌شود. (46)
چون روح در عالم برزخ وارد شود در حالتی که مورد عطای قوه‌ی عقل، نفس و حس بوده است بنابراین تحت سلطه‌ی سلطان العقل که ملک بشیر و مبشّر و نکیر و منکر است و سلطان النفس که ملک فتّان است و سلطان الحس که ملک رومان است واقع شده و امتحان خواهد شد. (47)
به نظر حکیم شاه‌آبادی سلطان عقل که همان ملک بشیر و نکیر است از عقل آدمی و عقایدی که در دنیا تحصیل کرده است امتحان به عمل می‌آورد تا معلوم شود معرفت به مبدا و معاد و نبوت و ولایت، ملائکه و کتاب، چنانکه شایسته است حاصل شده است یا نه؟ ممتحن دوم، ملک فتّان است که ممتحن نفس است و اخلاق آدمی را مورد محاسبه قرار می‌دهد؛ زیرا وزن انسان در آخرت به کمالات و صفات روحی وی است و ممتحن سوم، ملک رومان است که سلطان الحس و کاشف افعال قوای عامله است. و نمی‌توان انکار نمود؛ زیرا صریحاً به اشاره نمایش دهد و از این جهت رومان گفته شود. (48)

حیات اخروی

قرآن کریم می‌فرماید:
وَ مَا هذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ‌ (49)
این آیه شریفه می‌خواهد حقیقت معنای زندگی یعنی کمال آن را از زندگی دنیا نفی نموده و آن حقیقت و کمال را برای زندگی آخرت اثبات کند؛ چون زندگی آخرت حیاتی است که بعد از آن مرگی نیست چنان که می‌فرماید:
لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولَى (50)
و می‌فرماید:
لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ (51)
پس اهل آخرت دیگر دچار مرگ نمی‌شوند و هیچ نقص و کدورتی عیش آنها را مکدر نمی‌کند لیکن صفت اول یعنی؛ ایمنی از آثار حقیقی، خاص زندگی آخرت و از ضروریات آن است. پس زندگی اخروی زندگی حقیقی و بر طبق حقیقت است؛ چون ممکن نیست مرگ بر آنها عارض شود پس حیات حقیقی حیاتی است که به ذات خود مرگ پذیر نباشد و عارض شدن مرگ بر آن محال باشد. (52)
پس دار آخرت دار غناء و سعادت است و زندگی آن جاودانه و بی‌مرگ است؛ زندگی که در آن نه فقری است و نه آفتی و نه نیاز و حاجتی و نفس هر به بخواهد برای او مهیاست. (53)
آدمی دارای سه مرتبه از حیات است که به ترتیب حیات دنیوی، حیات برزخی و حیات اخروی است. این حیات‌ها به درجات تجرد روح و بسط درجات احاطه و حضور نفس در مراتب هستی وابسته است. هر چه از عالم ظاهر به عالم باطن نزدیک‌تر می‌شویم، شدت و قوت حیات بیشتر می‌شود. این حیات‌های سه‌گانه در طول هم هستند و می‌توان آنها را حیات دنیوی، برزخی و اخروی نامید.
گفتیم که معیار حیات، فعل و ادراک است ولی این دوگانگی فعل و ادراک با ارتقاء حیات به هم نزدیک می‌شود به گونه‌ای که در عالم آخرت به اتحاد و یگانگی می‌رسند.
در عالم آخرت فعل و ادراک یک چیزند و یک نفس از نفوس انسانی به منزله یک جهان بزرگ نفسانی است که از این عالم و آنچه در آن است بزرگ‌تر می‌باشد. موجودات جهان بزرگ نفسانی به زنده بودن نفس زنده‌اند و نفس با ادراک خود آنها را ایجاد می‌نماید؛ چون‌که ادراک نفس بعینه نوعی ایجاد به شمار می‌آید. پس فعل و ادراک در آخرت یک چیزند و مغایرتی میان آنها دیده نمی‌شود. (54)
از طرف دیگر در حیات آخرت همه حجاب‌ها رفع می‌شود و در حقیقت همه چیز مکشوف می‌شود، زیرا در آن حیات نه تغییری است و نه مکانی و چون تغییر و کثرت نیست، حجابی هم نخواهد بود. چنان که خواجه طوسی می‌گوید:
زمان، علت تغیر است علی الاطلاق و مکان، علت تکثر است علی الاطلاق. و تغیر و تکثر علت محجوب شدن بعضی موجودات از بعضی، چون به قیامت زمان و مکان مرتفع شود حجاب‌ها برخیزد و خلق اولین و آخرین مجتمع شوند. پس قیامت روز جمع است. (55)

پی‌نوشت‌ها

1- استادیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی.
2- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»،ج2، ص501.
3- فاطر/22.
4- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج1، ص530.
5- سمیح دغیم: «موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامیه»، ج2، ص1374.
6- سجادی، سیدجعفر: «فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، ص714.
7- ملاصدرا: «الشواهد الربوبیه»، ص334.
8- آل عمران/ 185.
9- شاه‌آبادی: «رشحات البحار»، کتاب الانسان و الفطره، ص50.
10- شذرات المعارف، ص11.
11- رشحات البحار، کتاب الایمان والراجعه، ص29-30.
12- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج14، ص403.
13- شذرات، شاه‌آبادی، ص111.
14- همان، ص111.
15- بقره/ 28.
16- شاه‌آبادی، «شذرات المعارف»، ص111.
17- ملک/ 2.
18- همان، ص111.
19- شاه‌آبادی، شذرات، ص112.
20- سبحانی، جعفر، «معادشناسی، سنت و عقل در پرتو کتاب»، ص71.
21- مؤمنون/14.
22- شذرات، ص109.
23- شاه‌آبادی، رشحات البحار، ص3 و4.
24- الاصفهانی، الراغب: «مفردات الفاظ القرآن»، ماده حیی.
25- امام خمینی (رحمه الله)، «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، ص10.
26- المیزان، ج1، ص171.
28- بقره/ 28.
28- غافر/11.
29- المیزان، ص171.
30- شذرات المعارف، ص113 و 114، رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33 و 34.
31- حیات پس از مرگ، ص41.
32- همان، ص44.
33- رشحات البحار، کتاب الایمان و الراجعه، ص14.
34- شذرات المعارف، ص21 و 22.
35- تقریرات فلسفه امام خمینی (رحمه‌الله‌)، اسفار، ص559 و 600.
36- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33.
37- همان، ص33.
38- رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص125.
39- همان، ص123.
40- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص34 و 35.
41- همان، ص37 و 38.
42- انفال/ 50.
43- شذرات المعارف، ص114 و 115.
44- همان، ص116.
45- شذرات المعارف، ص127.
46- همان، ص122 و 123.
47- همان، ص116.
48- همان، ص117 و 121 و 122.
49- عنکبوت/ 64.
50- دخان/ 56.
51- ق/35.
52- المیزان، ج2، ص503.
53- فیض کاشانی، ملامحسن: «المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء»، ج1، ص254.
54- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی»، ص159.
55- طوسی، خواجه نصیرالدین: «آغاز و انجام»، ص23.

منابع تحقیق :
- طوسی، خواجه نصیرالدین، آغاز و انجام، شرح آیت الله حسن حسن‌زاده آملی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1366.
- طباطبایی، محمدحسین، حیات پس از مرگ، نورفاطمه، تهران، 1361.
- تقریرات فلسفه امام خمینی (رحمه الله)، اسفار، آیت الله سیدعبدالغنی اردبیلی، مؤسسه تنظیم و نشر، تهران، 1381.
- شاه‌آبادی، محمدعلی، رشحات البحار، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360.
- همان، شذرات المعارف، بنیاد علوم، تهران، 1380.
- امام خمینی (رحمه الله)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر، تهران، 1377.
- ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، بنیاد حکمت صدرا، تهران، 1382.
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، طهوری، تهران، 1375.
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ علوم عقلی، انجمن حکمت، تهران، 1361.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، مؤسسه الاعلمی، بیروت،1403هـ.
- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی، حکمت، تهران، 1368.
- سبحانی، جعفر، معادشناسی در پرتو کتاب، سنت، عقل، تهران، الزهراء.
- اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن، دارالقلم، بیروت، 1416هـ.
- سمیح دغیم، موسوعه مصطلحات علم الاسلام الاسلامیه، مکتبه لبنان ناشرون، 1988م.
- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1 و 2 و 14، جامعه مدرسین قم.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1387)، حدیث عشق و فطرت، تهران: سازمان انتشارات، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه علامه سید علی آقا قاضی و به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات حاشیه‌های حضور رهبر انقلاب در منزل شیخ بهایی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادشیخبهائیتولد و خانواده وی از نوادگان حارث همدانی یکی از یاران با وفای امیرالمؤمنین است که در آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات پیام تسلیت در پی درگذشت حجت‌الاسلام زندگینامه آیت الله العظمی وحید خراسانی مؤسسه …از خداوند، سلامتی و طول عمر وحید عصر، فرید دهر، یگانه دوران و بزرگ زمان، حضرت آیت الله زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط آکاایران حتما شما هم در زندگی خود آدمهای بااخلاص و باایمان را دیده اید ، آدمهایی که استعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت، پیامک و …استعلاموپرداختاستعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت ، پیامک و تلفننامه ها محسن کدیورنامه ها یک نامه به علما و مسئولین مملکتی دو نامه به رئیس جمهور در اعتراض شدید به حصر معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه مولی حسینقلی …به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناک معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه «علامه سید علی آقا قاضی» و به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شیخ بهایی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد شیخبهائی شیخ بهایی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدید آورده‌است که علاوه بر فارسی و عربی، شامل ترکی هم آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات حاشیه‌های حضور رهبر انقلاب در منزل خانواده آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات پیام تسلیت در پی درگذشت حجت‌الاسلام محمّدعلی زندگینامه آیت الله العظمی وحید خراسانی مؤسسه جهانى سبطین ع از خداوند، سلامتی و طول عمر وحید عصر، فرید دهر، یگانه دوران و بزرگ زمان، حضرت آیت الله وحید زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط آکاایران حتما شما هم در زندگی خود آدمهای بااخلاص و باایمان را دیده اید ، آدمهایی که با نامه ها محسن کدیور نامه ها یک نامه به علما و مسئولین مملکتی دو نامه به رئیس جمهور در اعتراض شدید به حصر معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه «مولی حسینقلی همدانی» عالمی که به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این استعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت، پیامک و تلفن استعلامو استعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت ، پیامک و تلفن برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناک


ادامه مطلب ...

مرگ و آخرت از دیدگاه حکیم شاه‌آبادی

[ad_1]

مقدمه

یکی از معماهای جاودانه زندگی بشر، مسئله مرگ است. کمتر انسانی است که توان اندیشیدن داشته باشد و به مرگ فکر نکرده باشد. تفسیرها و تحلیل‌های ارائه شده از مرگ بسیار متعارض و گوناگون است؛ به گونه‌ای که بعضی مرگ را مساوی با نابودی و عدم می‌دانند و عده‌ای دیگر، به نقطه مقابل آن را معتقدند؛ یعنی مرگ را نوعی حیات و تعالی می‌دانند. عرف جامعه بشری و غالب انسانها مرگ را نابودی می‌دانند و به همین دلیل از مرگ می‌گریزند. ولی متکلمان، فیلسوفان، عارفان و دانشمندان تفسیر دیگری از مرگ دارند.
البته فهم مرگ، مبتنی بر فهم حیات و زندگی است و زندگی در صورتی قابل فهم است که نفس آدمی شناخته شود؛ زیرا مرگ و زندگی اوصاف نفس یا حقیقت وجود آدمی است.

مرگ و حیات

انسانها از همان روزهای ابتدایی که به مطالعه احوال موجودات پرداختند، آنها را دو گونه یافتند: یک نوع موجوداتی که حالت و وضعیت ثابتی دارند و آدمی تغییری ناشی از مرور زمان در آنها احساس نمی‌کند مانند سنگ‌ها و سایر جمادات و قسم دیگر موجوداتی که گذشت زمان تغییراتی محسوس در قوا و افعال آنها پدید می‌آورد مانند انسان‌ها، حیوانات و همچنین نباتات که به مرور زمان قوا و مشاعر و کارهایشان یکی پس از دیگری تعطیل می‌شود و در آخر به تدریج دچار فساد و تباهی می‌گردند.
در نتیجه انسان‌ها این معنا را فهمیدند که در موجودات نوع دوم، علاوه بر اندام و هیکل محسوس و مادی، چیز دیگری هست که مسئله احساسات و ادراکات علمی و کارهایی که با علم و اراده صورت می‌گیرد همه از آن ناشی می‌شود و نام آن را «حیات» و بطلانش را «مرگ» نامیدند، پس حیات یک قسم وجودی است که علم و قدرت از آن ناشی می‌شود. (2)
خداوند سبحان هم در مواردی از کلام خود این تشخیص انسان‌ها را تأیید کرده است:
وَ مَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَ لاَ الْأَمْوَاتُ (3)
البته معارف بعدی که بشر از راه‌های مختلف به دست آورد معلوم ساخت که انسان نیز در آغاز جز یک جسم طبیعی نبوده است و از بدو پیدایش خود صورتهای گوناگونی به خود گرفت تا در نهایت خدای تعالی همین موجود جسمانی و جامد و خمود را خلقتی دیگر کرد که در آن خلقت؛ انسان دارای اراده و شعور شد و کارهایی کرد که کار جسم و ماده نیست؛ چون شعور و اراده و فکر و تصرف و تسخیر موجودات و تدبیر در امور عالم مانند جابه‌جایی و دگرگون کردن و امثال آن از جمله اموری است که از اجسام و جسمانیات سر نمی‌زد.
پس معلوم شد که روح جسمانی نیست؛ چون موضوع و مصدر افعالی است که فعل جسم نیست.
پس نفس نسبت به جسمی که در آغاز مبدأ وجود او بوده به منزله میوه از درخت و به وجهی به منزله روشنایی از نفت است.
با این بیان تا حدی کیفیت تعلق روح به بدن و پیدایش روح از بدن روشن می‌شود و آنگاه با فرارسیدن مرگ، این تعلق و ارتباط قطع می‌شود و دیگر روح با بدن همراه نیست. پس روح در آغاز پیدایش عین بدن است و سپس با اجازه خداوند از بدن متمایز می‌گردد و در پایان با مردن بدن به کلی از بدن جدا و مستقل می‌شود. (4)
فیلسوف و متکلم قطع پیوند نفس و بدن را «مرگ» می‌نامند. (5)
اما مرگ در اصطلاح عرفا به معنی خلع جامه مادی و طرد قیود و علایق دنیوی و توجه به عالم معنا و فناء در صفات و اسماء و ذات است؛ زیرا حجاب مؤمن از حق نفس او است و مرگ، برداشتن آن حجاب است و عارفان را هیچ عطا و تحفه‌ای به آنان نرسد که راه درست برایشان گشوده گردد و حجاب‌ها برداشته شود. (6)
بعضی حکیمان با تلفیق اندیشه فلسفی و عرفانی، تعریف عمیق‌تری از مرگ ارائه داده‌اند و مرگ را اعراض نفس از عالم حس و توجه به ملکوت و خداوند دانسته‌اند که موجب می‌شود آدمی از آنچه بیگانه از حقیقت اوست ‌رهایی یابد. (7)
مرگ، سرنوشت محتوم هر نفسی است؛ چنان که خدای تعالی فرمود:
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ (8)
هر موجودی که ذاتاً حیات ندارد و حیاتش را از غیر گرفته است؛ دستخوش مرگ خواهد شد.
گرچه تفسیر مرگ و زندگی به هم وابسته است و نوع تفسیری که از مرگ می‌شود به فهم ما از زندگی متکی است ولی فیلسوفان معتقدند که تعریف حدی از حیات ممکن نیست.
موجود زنده دارای دو عارضه و ویژگی مهم است: ادراک و فعل. اگر موجودی کار خود را بر اساس ادراک انجام داد دارای حیات است. چنین است که موجود زنده را به موجود دراک و فعال تعریف کرده‌اند و روشن است که درک و فعل مبتنی بر آن، باید مستمر و نحوه وجود او باشد؛ یعنی مناط حیات، درک و فعل است و البته فعل جایی امکان دارد که موجود دارای قدرت و توانایی انجام کار باشد. پس قدرت، مبنای وقوع فعل است. (9)
حال اگر موجودی زنده باشد و این زندگی را از غیر کسب کرده باشد دچار مرگ می‌شود. پس مرگ از دست دادن حیات در سطحی از هستی است.
از دیدگاه حکیم شاه‌آبادی، حیات ذاتی روح است؛ یعنی روح آدمی عین حیات و زندگی است و اگر تن آدمی هم دارای حیات است به تبع روح است. بر این اساس سریان روح در بدن موجب زندگی در بدن می‌شود و قبض روح از بدن موجب موت بدن می‌شود.
حکیم شاه‌آبادی در تعریف موت می‌نویسد:
موت بدن عبارت است از قبض روح که اشعه خود را از بدن یا از جهت شدت کمال روح مثل نفوس مطمئنه «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً» (فجر/27-28) یا از جهت روح فعاله قابض الارواح یا اعوان او از ارواح صاعده اهل ایمان وغیره و همین است مراد از خلق موت که مناط آن قبض آن است. پس حیات بدن بسط اشعه روح است در بدن و موت بدن، قبض آن است. (10)
حکیم شاه‌آبادی می‌نویسد:
بدن و روح از نظر مرگ و زندگی و بدن که به ذات خود میت است با تکیه بر روح، حیات می‌یابد. اگر روح شعاع خود را در همه بدن سرایت دهد، این اثر به شکل حس لامسه پدیدار می‌شود که سراپای بدن را فرا می‌گیرد.
اگر شعاع حیات در بخشهایی از بدن پدیدار شود، این اثر به شکل حس چشایی، بویائی، بینائی و شنوایی ظاهر می‌شود که فقط در بخشهایی از بدن پدیدار می‌شوند؛ پس منظور از خلق حیات همین حقیقت پدیدار شدن روح در بدن است و مرگ این است که روح ظهورات خود را از بدن محو کند تا بدن به حقیقت خود که «میت بودن» است برگردد و تقابل حیات و مرگ بدن، تقابل ملکه و عدم است؛ و درک حیات و مرگ از حقایقی نیست که کشف آن وظیفه انبیا باشد بلکه همه حیوانات آن را درک می‌کنند. آنچه انبیاء برای بشر آورده‌اند، ارتقا یافتن روح و بقای آن پس از مرگ ابدان است؛ زیرا روح از عالم امر است که نه فانی می‌شود و نه چیزی می‌تواند آن را فانی کند؛ زیرا مجرد از ماده است. (11)
پس به نظر حکیم ما، یکی از بزرگ‌ترین حقایقی که انبیاء به بشر تعلیم داده‌اند این است که حیات و زندگی، ناشی از روح آدمی است که از جنس عالم خاک نیست؛ یعنی حیات آدمی امری ماورائی و گوهری قدسی است.
به عبارت دیگر «موت» به معنای نداشتن حیات و آثار حیات از شعور و اراده است. البته نداشتن کسی و چیزی که می‌باید داشته باشد و قابلیت داشتن آن را دارا باشد. همچنان که خدای عزوجل فرموده: و کنتم امواتا فاحیاکم ثمّ یمیتکم (12)
آنچه مایه تشخص شخصی انسان است، علم و حیات و قدرت است که قائم به روح آدمی هستند پس همان‌طور که علم و حیات و قدرت و اراده در همه اشخاص انسانی (من جمیع الوجوه) شبیه هم نیست بلکه امری شخصی است، مرگ هم امری شخصی است. پس زندگی و مرگ هیچ دو انسانی شبیه عین هم نیست؛ چون ظرف ظهور حیات که بدن ملکی و برزخی آدمیان است منحصر به فرد است و نه تنها کل بدن که حتی سر انگشتان آنها نیز مشابه هم نمی‌باشد.

جسم و زندگی

در میان اجسام این جهان، جسم نباتی، حیوانی و انسانی به نحوی خلق شده‌اند که می‌توانند متصف به ملکه حیات و عدم آن (موت) شوند. «پس بدن حی دارای ملکه حیات است و بدن میت فاقد آن است». (13) البته همه اجسام، استعداد حیات را ندارند. به نظر حکیم شاه‌آبادی بدن انسان و حیوان استعداد حیات را دارد. (14) بدن به ذاته میت است و روح به ذاته حی است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:
وَ کُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ (15)
وقتی اشعه‌های روح در بدن گسترش می‌یابد بدن دارای حیات می‌شود. اولین شعاع‌های روح در بدن همان حس لامسه است و حواس شنوایی، بینایی، چشایی و بویایی نمودهای دیگری از احاطه روح بر بدن است که در قسمت‌های خاصی از بدن نمودار می‌شوند. (16) پس منظور از خلق حیات، احاطه روح بر بدن و تدبیر آن است و منظور از مرگ بدن، گرفتن روح از بدن و عدم تدبیر بدن از سوی روح است. پس حیات و مرگ هر دو امر وجودی هستند و به همین دلیل است که خداوند می‌فرماید:
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ (17)، (18) یعنی حیات و مرگ هر دو مخلوق خداوند هستند. پس جسم با افاضه روح حیات می‌یابد و با قبض روح دچار مرگ می‌شود. این جسم است که متصف به حیات و مرگ می‌شود وگرنه روح به ذات خود حی است و بدن به ذات خود میت. و این بدنی که به ذات خود میت است در پرتو روح، بالعرض دارای حیات می‌شود.
به نظر حکیم شاه‌آبادی، موت به این معنا، از امور واضح و روشنی است که نه تنها انسان که حتی حیوانات هم آن را درک می‌کنند و برای درک آن نیازی به کشف انبیاء نیست. (19)
البته گاهی ذهن میان عدمی بودن موت یا وجودی بودن آن مردد می‌شود اما این تردید ناشی از آن است که موت به دو معنای مختلف به کار می‌رود، گاهی موت به بدن نسبت داده می‌شود؛ یعنی از دست دادن حیات، و گاهی موت به روح نسبت داده می‌شود که همان انتقال روح از عالم دنیا به عالم آخرت است. اگر مرگ به جسم نسبت داده شود به عنوان یک امری عدمی معرفی می‌شود اما اگر به روح نسبت داده شود راهی جز تفسیر آن به عنوان یک امر وجودی و انتقال از مرحله‌ای به مرحله دیگر وجود ندارد. (20)

انواع بدن

حکیم ما معتقد است بدن بر دو قسم است: بدن مادی و بدن برزخی.
بدن مادی از امشاج و بسائطی تشکیل شده که به مقام خالقیت آفریده شده و به مقام بارئیت به تناسب ترکیب گردیده و به مقام مصوریت صورت خاص یافته است به گونه‌ای که هیچ دو نفری در جهت خلقت مطابق هم نیستند بلکه به اعتبار اختلاف در ترکیبات مقدار امشاج، صورت‌های مختلف پیدا کرده‌اند، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:
هو الله اخالق الباری المصوّر (همان، ص108)
بدن دوم بدن برزخی است که بعد از تمام شدن بدن مادی از حرکات طبیعیه همان امشاج حاصل می‌شود. بدن برزخی در تمام بدن مادی ساری است و آن را روح بخاری و سحابی گویند: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً (یس، 80)». و در آیه خلقت انسان بعد از فراغ از ساختمان بدن نباتی مادی «ثمّ قال تعالی ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ» (21)، اشاره به فصل طویلی شده مابین تمامیت بدن و انشاء روح و مقصود، ایجاد روح بخاری است در بدن تا بدن بتمامه- مادی و برزخی، برای حصول روح مستعد شود و از اینجا فهمیده می‌شود که بدن مادی و برزخی علت اعدادی روح هستند و بنابراین گفته‌اند نفس جسمانیه الحدوث است. (22)
پس گرچه تعلق روح به بدن موجب زنده شدن بدن می‌شود ولی چون میان روح و بدن دنیوی سنخیت نیست می‌باید پس از بدن ملکی و دنیوی، بدن برزخی یا مثالی در درون بدن ملکی پدید آید تا عالم جسم مستعد دریافت روح از عالم بالا شود.

مراتب حیات و تجرد

گفتیم که وجه تمایز حی از میت، علم و فعل است و اگر علم و فعلی را با هم مقایسه کنیم، فعل، خود مبتنی بر علم و قدرت است. پس بنیان حیات، علم است ولی علم، خود درجات و مراتبی دارد پس متناسب با درجات و مراتب علم، حیات هم درجات و مراتب مختلفی پیدا می‌کند و به تبع آن مرگ هم درجات و مراتب خواهد داشت.
به نظر حکیم شاه‌آبادی مناط علم، حضور است و ماده برای خود حضور ندارد، یعنی مناط علم تجرد از ماده است و بر همین اساس است که نفس ما خود را درک می‌کند و تعلق نفس به ماده موجب احتجاب و غیبت نفس می‌شود. به همین علت ما با بدن ملکی و حواس مقید به ماده نمی‌توانیم محسوسات برزخی را ادراک کنیم ولی با تجرد از این تعلقات، محسوسات برزخیه را ادراک می‌کنیم. البته تعلق نفس به ماده برزخیه، هم مانع ادراک ماوراء محسوسات برزخی می‌شود و تا نفس از تعلقات ماده برزخی مجرد نشود، نمی‌تواند عالم ملکوت مثالی را ادراک کند و همچنین چون عالم مثال دارای مقدار است، این مقدار حجاب نفس می‌شود تا نتواند عالم وهم را ادراک کند و وقتی نفس از مقدار مجرد شد، می‌تواند به واسطه وهم، مدرکات عقلی را به نحوه جزئی ادراک کند.
اما عالم عقول هم محدود به حدود عقلیه هستند و همین حدود موجب احتجاب عقل از مطلقی می‌شود که هیچ حدی ندارد. (23)
حال می‌توان از مجموع سخنان حکیم شاه‌آبادی دریافت که درجات حیات با درجات تجرد و حضور تلازم دارد. پس هر چه یک موجود از درجات بیشتری از تجرد برخوردار باشد زنده‌تر است و حیات گسترده‌تری دارد.
پیدایش حیات در عالم جسم به تدریج است؛ به گونه‌ای که مراتب پایین حیات، شرط پیدایش حیات مراتب بالاتر است. کاربردهای مختلف واژه حیات در قرآن کریم هم مؤید مطالب فوق است چنانکه حیات به معانی؛ قوه نامیه در ‌نبات، قوه حاسه در حیوان، قوه عامله عاقله در انسان، حیات اخروی ابدی و حیات باری تعالی به کار رفته است. البته از دیدگاه دیگر قرآن کریم حیات را به حیات دنیوی و حیات اخروی تقسیم کرده است. (24)
البته کل معارف دینی، اعم از عقاید و اخلاق و احکام به منزله چراغی است که راه ارتقاء در مراتب هستی و رسیدن به توحید را فراهم می‌کند و مادامی که نفس آدمی از علائق بدنیه و دنیویه مجرد نشود، به درجات قابل اعتنایی از معنویت نخواهد رسید. به نظر حکیمان، مسلمان کل اعمال ظاهریه و باطنیه، مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است؛ چنانکه امام خمینی (رحمه الله) می‌فرماید:
علم فقه مقدمه عمل است و اعمال عبادی، خود مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است اگر به آداب شرعیه قلبیه و قالبیه و ظاهریه و باطنیه آن قیام شود و نقض نتوان نمود که از عبادات چهل، پنجاه ساله ما هیچ معارف و حقایقی حاصل نیامده است؛ چه از علوم ما نیز هیچ کیفیت و حالی حاصل نشده و ما را سرو کاری با توحید و تجرید که قره العین اولیاء (علیه‌السلام) است نبوده و نیست. و آن شعبه از علم فقه که در سیاست مدن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عباد است نیز مقدمه آن اعمال است که آنها دخالت تام تمام در حصول توحید و معارف دارند. (25)

موت دنیوی و برزخی

گفتیم که موت، رهایی از تعلقات و رسیدن به درجات بالاتری از تجرد است. قرآن کریم برای انسان دو موت و سه حیات قائل است؛ یعنی زندگی دنیا و سپس مرگ و بعد از آن، زندگی برزخی و سپس مرگ و بعد زندگی آخرت و سپس بازگشت به خدا. (26) قرآن کریم می‌فرماید:
کَیفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ (27) قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ (28)
آیات فوق نشانگر وجود عالمی میان عالم دنیا و عالم قیامت به نام برزخ است. برای اینکه در این آیات، دوبار مرگ برای انسانها بیان شده و اگر یکی از آن دو همان مرگی باشد که آدمی را از دنیا بیرون می‌کند، چاره‌ای جز این نیست که یک اماته دیگر را بعد از این مرگ تصویر کنیم و آن وقتی است که یک زندگی دیگر میان دو مرگ یعنی مردن در دنیا برای بیرون شدن از آن و مردن برای ورود به آخرت فرض کنیم و آن، همان زندگی برزخی است. (29)
البته حیات برزخی همان عالم قبر است؛ عالمی متوسط میان مرگ و قیامت که در آن عالم، افراد یا متنعم هستند و یا معذب تا آنکه قیامت برپا شود. پس آدمیان علاوه بر موت بدن دنیوی، مشمول موت بدن مثالی هم خواهند شد و پس از موت برزخی وارد حیات جاودانه‌ای خواهند شد که دیگر مرگ نخواهد داشت پس فقط یک حیات مرگ ناپذیر وجود دارد و آن حیات اخروی است.

حقیقت برزخ

عالم ملک و عالم برزخ هر دو عالم حس و محسوس است؛ یعنی می‌توان مراتب آنها را با حواس پنجگانه ادراک نمود. ولی نسبت آنها نسبت ظهور و بطون است و تمام این فضا تا تحت مقعر عرش، مخصوص عالم ملک دنیا و عالم برزخ است. ولی آنچه با حس مقید به ماده ملکی ادراک شود، جزء عالم دنیا و عالم ملک است و آنچه با حس مطلق ادراک شود، جزء عالم برزخ است؛ یعنی اگر صوتی با باصره مقید به بصر یا سامعه مقید به صماخ و عصبه آن، یا با لامسه مقید به بدن ملکی یا با شامه مقیده به غددهای انفی، یا با ذائقه مقیده به اجزاء لسانی و غیره ادراک شود، جزء عالم دنیا و عالم ملک است.
و هر چه با قوای پنجگانه آزاد از ملک ادراک شود، جزء عالم برزخ است.
و این عالم مملو از هباء و اثیر است. و مراد از هیولای مجسمه به صورت جسمیه ملازمه با صورت نوعیه عرشیه همان عالم برزخ است. و جمیع ملائکه ساجده و ارواح جن و شیاطین و ارواح صاعده تماماً در این فضا می‌باشند. و از این جهت است که در موقع رؤیا که آزادی حواس است ملاقات پدر و مادر و برادر و دوستان را می‌نماید و مصافحه و معانقه می‌کند و رنگ و شکل و نورانیت آنها را مشاهده می‌کند و صداهای آنها و روایح طیبه آنها را می‌فهمد. چنانچه سؤالاتی از آنها می‌شود که موجب قطع به شهود آنهاست، بلکه استظهار از دفاتر و دفائن و محاسبات و بدهی و طلب آنها شده و گاهی امر کرده‌اند به تصفیه حساب فلان به همان ترتیبی که در دفتر اوست و گاهی کشف اسرار و علوم واجوبه، اشکالات راجع به دین یا دنیا نموده‌اند و گاهی در غیر رؤیا؛ یعنی تجرد اختیاری یا اضطراری ناشی از قواعد علمیه یا ریاضات عملیه این گونه مطالب ظاهر شود.
پس انسان دارای ماده ملکی و برزخی است و دارای صورت جسمیه و نوعیه انسانیه است که نفس و روح، ملازم با صورت جسمیه باشد؛ یعنی روح مجسم و جسم مروح چون از بدن مادی ارتقاء کند به واسطه اشتمال به ماده برزخی، متحول شود به برزخ عالم و بدن مادی در ملک بماند. (30)
نسبت حیات برزخی به قیامت همانند نسبت حیات دنیوی به حیات برزخی است. یعنی درجه آگاهی و خود شناسی نفس و حیات معنوی او به ترتیب از حیات دنیوی به طرف حیات اخروی افزایش می‌یابد. و می‌توان گفت حیات برزخی، باطن حیات دنیوی است. به تعبیر علامه طباطبائی نسبت حیات برزخی به قیامت، نسبت خواب است به بیداری. (31)
شیخ مفید در امالی خود از حضرت صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است:
هنگامی که خدا روحی را قبض می‌نماید آن روح را به شکلی همانند آنچه که در دنیا داشته به بهشت می‌فرستد. این ارواح در آنجا می‌خورند و می‌نوشند و هنگامی که شخصی بر آنان وارد می‌گردد آنها را به همان شکلی که در دنیا داشته‌اند می‌شناسند. (32)
به نظر حکیم شاه‌آبادی حیات برزخی نوعی حیات انفرادی است؛ زیرا آدمی در حیات دنیوی از علم و عمل دیگران بهره می‌برد و به وسیله آنها حوائج خود را رفع می‌کند؛ یعنی از قوه عامله و عالمه دیگران استفاده می‌کند و زندگانی خود را نظم و ترتیب می‌دهد. اما در عالم برزخ و قیامت زندگانی هر فردی به علم و عمل خودش اداره می‌شود و کسی نمی‌تواند زیر سایه علم و عمل دیگری زندگانی خود را نظم و ترتیب دهد حتی باب شفاعت هم تنظیم زندگانی به علم و عمل دیگری نیست بلکه ظهور و بروز معنویت، مکنون در شخص شفاعت شده است. (33)
حکیم شاه‌آبادی معتقد است؛ همان‌طور که زندگی موقت دنیا بدون علم و عمل اداره نمی‌شود زندگانی عالم آخرت که حیات ابدی است هم بدون علم و عمل اداره نمی‌شود بنابراین خداوند می‌فرماید: «قد افلاح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون ای العالمون العالمون» (34)
البته عالم برزخ همان عالم قبر است. خروج انسان از این جهان به هر شکلی که باشد به معنای دخول او در عالم قبر است و عالم قبر همان عالم برزخ است. از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدند قبر چیست؟ فرمود: «القبر هو البرزخ...» و به طور خلاصه واضح است که در اکثر اخبار این گونه آمده: عالم برزخ در قبر متعین است و گفتیم که برزخ همان بقای انس به طبیعت است، وقتی این انس تمام شد و به خاطر بروز و ظهور و غلبه‌ای که عالم غیب دارد، توجهات به دار طبیعت قطع شده و تمام می‌گردد. تمام شدن انس؛ همان بعث و قیامت کبرا است.
پس برزخ هرکس با برزخ سایرین متفاوت است و توقف در عالم قبر نیز، به اندازه انس اشخاص به دار طبیعت مختلف است. (35)

بدن برزخی

ماده ملکی و برزخی بدن با صورت جسمیه ملازم است؛ زیرا محال است که ماده بدون صورت باشد و صورت جسمیه نیز با صورت نوعیه تلازم دارد. تلازم ماده با صورت تا زمان موت بدن باقی می‌ماند ولی بعد از موت، روح و بدن از هم جدا می‌شوند و تلازم میان صورت جسمیه و صورت نوعیه‌ی انسان باقی می‌ماند. این دو صورت خود حامل ماده برزخی هستند. روح در عالم برزخ با این صورت جسمیه و صورت نوعیه انسانی زندگی می‌کند و در عالم برزخ ماده ملکی وجود ندارد. و رهایی از ماده ملکی موجب ورود به عالم مثال یا برزخ می‌شود. (36)
عالم برزخ همانند عالم ملک، از عوالم محسوس است ولی حس برزخی مقید به ماده ملکی نیست؛ یعنی حواس آدمی در برزخ بدون نیاز به ابزارهای بدنی حسّی، محسوسات عالم برزخ را حس می‌کند. به عبارت دیگر رویت بدون چشم حاصل می‌شود و سمع بدون گوش اتفاق می‌افتد. بنابراین تمام صوری که در عالم محسوس دنیا بود، در عالم برزخ وجود دارد در حالی که ماده‌ی ملکی ندارند و روح در عالم برزخ نسبت تدبیر و اداره کردن بدن را ندارد؛ یعنی تعلق تدبیری ملکی خود را از دست می‌دهد. (37)
عالم برزخ برخلاف عالم دنیا، عالم اراده و خواست است. آدمی در دار دنیا نمی‌تواند به همه‌ی خواسته‌های خود برسد و هزاران مانع در برابر اراده‌ی وی وجود دارد ولی عالم برزخ عالم اراده است و به گفته حکیم شاه‌آبادی به طورکلی مشیت و اراده در برزخ نافذ و حکم فرما است و آنچه انسان بخواهد به مجرد خواستن، محقق می‌شود و ابداً اباء و امتناع از تحقق و تصرف ندارد. (38)
به نظر حکیم شاه‌آبادی اگر برزخ جزئیه نفس به برزخ عالم متصل شود و قادر بر تصرف در عالم برزخ باشد هرگونه که بخواهد در عالم برزخ تصرف می‌کند و می‌تواند به هر نحو که بخواهد ظاهر شود؛ یعنی برخلاف بدن دنیوی، بدن برزخی کاملاً تابع روح است و روح می‌تواند به هر نحو که بخواهد در آن تصرف کند. به نظر حکیم شاه‌آبادی قاطبه‌ی معجزات انبیاء در عالم برزخ روی داده است.
به نظر حکیم شاه‌آبادی روح می‌تواند در عالم برزخ، بدن خود را چنان متراکم کند که حتی در عالم ملک با حواس ظاهری دیده شود. (39)
به نظر حکیم ما، انسان در طول حیات خود بدن مشخص و معینی ندارد؛ زیرا بدن مدام در حال تحلیل و تبدیل است ولی هویت شخصی بدن به واسطه‌ی روح است؛ یعنی هر جسمی که مورد تدبیر و تصرف نفس ما واقع شود، بدن ما است پس بدن به واسطه‌ی هویت شخصی روح، بدن ما محسوب می‌شود. و این وحدت شخصیه روح در عالم برزخ هم باقی می‌ماند و به واسطه‌ی همین وحدت شخصیه است که ارواح در عالم برزخ همدیگر را می‌شناسند؛ گرچه ابدان آنها بارها مبدل شده باشد. (40)
البته درجات اقتدار ارواح در عالم برزخ مبتنی بر درجات علم و عمل آنها در حیات دنیا است؛ یعنی به مقداری که روح در عقل نظری و عملی کامل شود، قدرت، نفوذ و مراتب تصرف وی در جسم اثیری عالم برزخ بیشتر است. پس علم و عمل دنیا بدن برزخی را شکل می‌دهد.
تصرفات برزخی روح یا از قبیل خلع و لبس صور نوعیه است که به واسطه ملکات رذیله محقق می‌شود؛ مثلاً صورت نوعیه انسان خلع می‌شود و صورت حیوانی از حیوانات پدید می‌آید مانند بعضی از امتهای گذشته که در نتیجه‌ی طغیان در دنیا مسخ شدند و به صورت بعضی از حیوانات درآمدند. چنانکه خداوند می‌فرماید: «کونوا قرده خاسئین» و یا از قبیل قبض و بسط است که به اشکال مختلف پدیدار شود و یا از قبیل تکاتف و تخلخل در جسم برزخی است که ملاک رویت و عدم رویت است و یا از قبیل امتداد و افزایش در ماده است و یا از قبیل ظهور و خفای شخصی است که گاهی هویدا و آشکار و گاه مخفی و پنهان است و یا از قبیل اماته و احیاء اشیاء خارجی است؛ یعنی چیزی را در جایی نابود کند و در جای دیگری ایجاد نماید. و البته چنین کسی مظهر اسم محیی و ممیت است مانند تصرف اَصف بن برخیا در تخت پافیس چنانکه خدای تعالی فرمود: «انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک».
و ممکن است گفته شود که این عمل از قبیل تصرف در جسم تعلیمی است که از آن به «طی الارض» تعبیر می‌کنند: زیرا حقیقت جسم مقید به مقدار معینی از امتداد جوهری نیست بلکه حقیقت جسم آن است که واجد مقداری از امتداد جوهری باشد پس بنابراین در جسم تعلیمی تصرف می‌کند و مکان تخت را متصل به مکان خود کند و تخت بلقیس را بگیرد و به حضرت سلیمان (علیه‌السلام) ارائه دهد. (41)

احتضار

احتضار، قبول حضور و اجابت دعوت حق و حال سوق الى الله است و در این حالت دنیا از دیده پنهان شود و عالم برزخ پدیدار گردد.
در این حالت، روح به نور معرفت خود حضرت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت ولی را می‌بیند و به لقاء آنها شادمان می‌شود و با آنها بیعت می‌کند تا ایمانش تکمیل شود و جان به جان آفرین تحویل دهد. یا آنکه خود را در آئینه نبوت و ولایت مشاهده کند و چون خود را در دنیا مفتخر به نور معرفت آنها نکرده است، پس صورت زشت و سیاه خود را بیند و گمان کند که صورت آنهاست و از آنها متنفر شود و با آنها بیعت نکند و از آنها روی گرداند و در این حال از ملک به برزخ وارد شود در نهایت سختی، چنان که خداوند می‌فرماید:
وَ لَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ‌ (42). (43)
بعد از ارتقاء روح با صورت جسمیه و داشتن بدن برزخی، روح در عالم مطلع واقع شود و آن محضر حق است که بنده مورد یکی از دو تجلی حق واقع می‌شود. بنابراین مطلع شود بر سریره‌ی مولی؛ زیرا که مورد تجلی به رحمت جمالیه شود یا مورد تجلی به نقمت جلالیه گردد، و از آنچه برای مقام حضور تهیه کرده است سوال شود و این حال اعظم احوال است. بنابراین در موقعی که خاتم انبیاء گریه می‌کند برای احوال بعد از موت، اصحاب عرض می‌کنند آیا گریه می‌کنید و حال آنکه خداوند گناهان قبل و بعد شما را آمرزیده است؟ جواب می‌فرماید: «فاین هول المطلع»، و این تجلی در برزخ عالم است. (44)

آخرت و کشف باطن آدمی

انسان به چهار چیز مفطور است: اول حس که به واسطه‌ی آن ملکی باشد. دوم، خیال که به واسطه آن انسان ملکوتی باشد. سوم عقل که به واسطه‌ی آن انسان جبروتی باشد. چهارم عشق که به واسطه‌ی آن انسان لاهوتی و فانی در حق گردد. (45)
یکی از حوادثی که برای روح بعد از موت روی می‌دهد مسئله امتحان و مورد سؤال واقع شدن وی است.
آدمی که در دار دنیا ترکیبی از اعمال، اخلاق و عقاید است، در دار آخرت بطون وجود خود را کشف خواهد کرد؛ یعنی امر ثواب و عقاب مخالف با اعمال نیست بلکه نسبت ما بین آنها نسبت میان ظهور و بطون است، یعنی جزاء ظهور ملکوت اعمال، در آخرت است و ظهور باطن اعمال به حسب عامل برزخ و ملکوت و جبروت مختلف می‌شود. به عنوان مثال احسان و اسائه به اهل دنیا در برزخ نمایش داده شود، مثل سرور و حزن که در قلب انسان ایجاد نماید ولی ظهور صفات و اخلاق و صفت پرستش که سرآمد همه‌ی صفات است و در ملکوت و جنت جسمانی ظاهر می‌شود؛ و معرفت و علم به حقایق در عالم جبروت و جنّت عقلانی ظاهر می‌شود. (46)
چون روح در عالم برزخ وارد شود در حالتی که مورد عطای قوه‌ی عقل، نفس و حس بوده است بنابراین تحت سلطه‌ی سلطان العقل که ملک بشیر و مبشّر و نکیر و منکر است و سلطان النفس که ملک فتّان است و سلطان الحس که ملک رومان است واقع شده و امتحان خواهد شد. (47)
به نظر حکیم شاه‌آبادی سلطان عقل که همان ملک بشیر و نکیر است از عقل آدمی و عقایدی که در دنیا تحصیل کرده است امتحان به عمل می‌آورد تا معلوم شود معرفت به مبدا و معاد و نبوت و ولایت، ملائکه و کتاب، چنانکه شایسته است حاصل شده است یا نه؟ ممتحن دوم، ملک فتّان است که ممتحن نفس است و اخلاق آدمی را مورد محاسبه قرار می‌دهد؛ زیرا وزن انسان در آخرت به کمالات و صفات روحی وی است و ممتحن سوم، ملک رومان است که سلطان الحس و کاشف افعال قوای عامله است. و نمی‌توان انکار نمود؛ زیرا صریحاً به اشاره نمایش دهد و از این جهت رومان گفته شود. (48)

حیات اخروی

قرآن کریم می‌فرماید:
وَ مَا هذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ‌ (49)
این آیه شریفه می‌خواهد حقیقت معنای زندگی یعنی کمال آن را از زندگی دنیا نفی نموده و آن حقیقت و کمال را برای زندگی آخرت اثبات کند؛ چون زندگی آخرت حیاتی است که بعد از آن مرگی نیست چنان که می‌فرماید:
لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولَى (50)
و می‌فرماید:
لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ (51)
پس اهل آخرت دیگر دچار مرگ نمی‌شوند و هیچ نقص و کدورتی عیش آنها را مکدر نمی‌کند لیکن صفت اول یعنی؛ ایمنی از آثار حقیقی، خاص زندگی آخرت و از ضروریات آن است. پس زندگی اخروی زندگی حقیقی و بر طبق حقیقت است؛ چون ممکن نیست مرگ بر آنها عارض شود پس حیات حقیقی حیاتی است که به ذات خود مرگ پذیر نباشد و عارض شدن مرگ بر آن محال باشد. (52)
پس دار آخرت دار غناء و سعادت است و زندگی آن جاودانه و بی‌مرگ است؛ زندگی که در آن نه فقری است و نه آفتی و نه نیاز و حاجتی و نفس هر به بخواهد برای او مهیاست. (53)
آدمی دارای سه مرتبه از حیات است که به ترتیب حیات دنیوی، حیات برزخی و حیات اخروی است. این حیات‌ها به درجات تجرد روح و بسط درجات احاطه و حضور نفس در مراتب هستی وابسته است. هر چه از عالم ظاهر به عالم باطن نزدیک‌تر می‌شویم، شدت و قوت حیات بیشتر می‌شود. این حیات‌های سه‌گانه در طول هم هستند و می‌توان آنها را حیات دنیوی، برزخی و اخروی نامید.
گفتیم که معیار حیات، فعل و ادراک است ولی این دوگانگی فعل و ادراک با ارتقاء حیات به هم نزدیک می‌شود به گونه‌ای که در عالم آخرت به اتحاد و یگانگی می‌رسند.
در عالم آخرت فعل و ادراک یک چیزند و یک نفس از نفوس انسانی به منزله یک جهان بزرگ نفسانی است که از این عالم و آنچه در آن است بزرگ‌تر می‌باشد. موجودات جهان بزرگ نفسانی به زنده بودن نفس زنده‌اند و نفس با ادراک خود آنها را ایجاد می‌نماید؛ چون‌که ادراک نفس بعینه نوعی ایجاد به شمار می‌آید. پس فعل و ادراک در آخرت یک چیزند و مغایرتی میان آنها دیده نمی‌شود. (54)
از طرف دیگر در حیات آخرت همه حجاب‌ها رفع می‌شود و در حقیقت همه چیز مکشوف می‌شود، زیرا در آن حیات نه تغییری است و نه مکانی و چون تغییر و کثرت نیست، حجابی هم نخواهد بود. چنان که خواجه طوسی می‌گوید:
زمان، علت تغیر است علی الاطلاق و مکان، علت تکثر است علی الاطلاق. و تغیر و تکثر علت محجوب شدن بعضی موجودات از بعضی، چون به قیامت زمان و مکان مرتفع شود حجاب‌ها برخیزد و خلق اولین و آخرین مجتمع شوند. پس قیامت روز جمع است. (55)

پی‌نوشت‌ها

1- استادیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی.
2- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»،ج2، ص501.
3- فاطر/22.
4- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج1، ص530.
5- سمیح دغیم: «موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامیه»، ج2، ص1374.
6- سجادی، سیدجعفر: «فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، ص714.
7- ملاصدرا: «الشواهد الربوبیه»، ص334.
8- آل عمران/ 185.
9- شاه‌آبادی: «رشحات البحار»، کتاب الانسان و الفطره، ص50.
10- شذرات المعارف، ص11.
11- رشحات البحار، کتاب الایمان والراجعه، ص29-30.
12- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج14، ص403.
13- شذرات، شاه‌آبادی، ص111.
14- همان، ص111.
15- بقره/ 28.
16- شاه‌آبادی، «شذرات المعارف»، ص111.
17- ملک/ 2.
18- همان، ص111.
19- شاه‌آبادی، شذرات، ص112.
20- سبحانی، جعفر، «معادشناسی، سنت و عقل در پرتو کتاب»، ص71.
21- مؤمنون/14.
22- شذرات، ص109.
23- شاه‌آبادی، رشحات البحار، ص3 و4.
24- الاصفهانی، الراغب: «مفردات الفاظ القرآن»، ماده حیی.
25- امام خمینی (رحمه الله)، «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، ص10.
26- المیزان، ج1، ص171.
28- بقره/ 28.
28- غافر/11.
29- المیزان، ص171.
30- شذرات المعارف، ص113 و 114، رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33 و 34.
31- حیات پس از مرگ، ص41.
32- همان، ص44.
33- رشحات البحار، کتاب الایمان و الراجعه، ص14.
34- شذرات المعارف، ص21 و 22.
35- تقریرات فلسفه امام خمینی (رحمه‌الله‌)، اسفار، ص559 و 600.
36- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33.
37- همان، ص33.
38- رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص125.
39- همان، ص123.
40- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص34 و 35.
41- همان، ص37 و 38.
42- انفال/ 50.
43- شذرات المعارف، ص114 و 115.
44- همان، ص116.
45- شذرات المعارف، ص127.
46- همان، ص122 و 123.
47- همان، ص116.
48- همان، ص117 و 121 و 122.
49- عنکبوت/ 64.
50- دخان/ 56.
51- ق/35.
52- المیزان، ج2، ص503.
53- فیض کاشانی، ملامحسن: «المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء»، ج1، ص254.
54- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی»، ص159.
55- طوسی، خواجه نصیرالدین: «آغاز و انجام»، ص23.

منابع تحقیق :
- طوسی، خواجه نصیرالدین، آغاز و انجام، شرح آیت الله حسن حسن‌زاده آملی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1366.
- طباطبایی، محمدحسین، حیات پس از مرگ، نورفاطمه، تهران، 1361.
- تقریرات فلسفه امام خمینی (رحمه الله)، اسفار، آیت الله سیدعبدالغنی اردبیلی، مؤسسه تنظیم و نشر، تهران، 1381.
- شاه‌آبادی، محمدعلی، رشحات البحار، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360.
- همان، شذرات المعارف، بنیاد علوم، تهران، 1380.
- امام خمینی (رحمه الله)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر، تهران، 1377.
- ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، بنیاد حکمت صدرا، تهران، 1382.
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، طهوری، تهران، 1375.
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ علوم عقلی، انجمن حکمت، تهران، 1361.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، مؤسسه الاعلمی، بیروت،1403هـ.
- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی، حکمت، تهران، 1368.
- سبحانی، جعفر، معادشناسی در پرتو کتاب، سنت، عقل، تهران، الزهراء.
- اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن، دارالقلم، بیروت، 1416هـ.
- سمیح دغیم، موسوعه مصطلحات علم الاسلام الاسلامیه، مکتبه لبنان ناشرون، 1988م.
- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1 و 2 و 14، جامعه مدرسین قم.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1387)، حدیث عشق و فطرت، تهران: سازمان انتشارات، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه علامه سید علی آقا قاضی و به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات حاشیه‌های حضور رهبر انقلاب در منزل شیخ بهایی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادشیخبهائیتولد و خانواده وی از نوادگان حارث همدانی یکی از یاران با وفای امیرالمؤمنین است که در آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات پیام تسلیت در پی درگذشت حجت‌الاسلام زندگینامه آیت الله العظمی وحید خراسانی مؤسسه …از خداوند، سلامتی و طول عمر وحید عصر، فرید دهر، یگانه دوران و بزرگ زمان، حضرت آیت الله زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط آکاایران حتما شما هم در زندگی خود آدمهای بااخلاص و باایمان را دیده اید ، آدمهایی که استعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت، پیامک و …استعلاموپرداختاستعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت ، پیامک و تلفننامه ها محسن کدیورنامه ها یک نامه به علما و مسئولین مملکتی دو نامه به رئیس جمهور در اعتراض شدید به حصر معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه مولی حسینقلی …به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناک معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه «علامه سید علی آقا قاضی» و به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شیخ بهایی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد شیخبهائی شیخ بهایی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدید آورده‌است که علاوه بر فارسی و عربی، شامل ترکی هم آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات حاشیه‌های حضور رهبر انقلاب در منزل خانواده آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات پیام تسلیت در پی درگذشت حجت‌الاسلام محمّدعلی زندگینامه آیت الله العظمی وحید خراسانی مؤسسه جهانى سبطین ع از خداوند، سلامتی و طول عمر وحید عصر، فرید دهر، یگانه دوران و بزرگ زمان، حضرت آیت الله وحید زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط آکاایران حتما شما هم در زندگی خود آدمهای بااخلاص و باایمان را دیده اید ، آدمهایی که با نامه ها محسن کدیور نامه ها یک نامه به علما و مسئولین مملکتی دو نامه به رئیس جمهور در اعتراض شدید به حصر معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه «مولی حسینقلی همدانی» عالمی که به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این استعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت، پیامک و تلفن استعلامو استعلام و پرداخت خلافی خودرو از طریق اینترنت ، پیامک و تلفن برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناک


ادامه مطلب ...

چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟

[ad_1]

بامداد-شست و شویش داده‌اند … کفن بر او پیچیده‌اند … قبر آماده است … به آرامی درونش می‌گذارند … سنگ‌ها چیده می‌شوند … تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد … تنها شد … تنهای تنها … ترس تمام وجودش را فراگرفته است … فرشتگان عذاب می‌آیند … گزرهایشان را بلند می‌کنند … فریاد می‌زند … اما … هیچ کس صدایش را نمی‌شنود.

پدر … مادر … همسرم … دخترم … پسرم … رفقیم … همه می‌روند و او را در ظلمت قبر با فرشتگانی که برای عذابش آمده‌اند تنها می‌گذارند … سۆال می‌کنند … خدایت کیست؟ پیامبرت که بود؟ امامت را نام ببر؟ … زبان در کامش خشکیده است. نمی‌تواند حرفی بزند … به ناگاه نوری پیدا می‌شود … ندایی برمی‌خیزد … نزنید … رهایش کنید … من با او هستم … نگاهش می‌کند … این کالبد نورانی با این چهره آرامش‌بخش از آن کیست؟! چه کسی در این وانفسای قبر به دادم رسیده است؟! نزدیک می‌آید … از او می‌پرسد تو کیستی؟ … لبخندی می‌زند و می‌گوید: من موقوفات و صدقات جاریه تو هستم. آرام باش. از این پس در پناه الطاف ربت خواهی بود.

re1022

تأثیر وقف در زندگانی اخروی
یکی از تمهیداتی که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) برای حفظ و بقای جامعه اسلامی اندیشیده‌اند مسئله وقف است.

وقف پشتوانه خدامات گوناگونی است که فرد و جامعه بدان نیاز دارند. متدینان برای جلب رضای خدا در زمان حیات خویش بخشی از اموال خود را برای کارهای خیر و ماندگار از مالیکت خود جدا و آن را برای خدمات عمومی وقف می‌کنند. چنانکه از دیرباز تا کنون بیشتر اماکن رفاهی و خدماتی مانند کاروانسراها، استراحتگاه‌های بین راهی، آب‌انبارها، قنات‌ها و مراکز عبادی مانند مساجد و حسینیه‌ها و مراکز علمی مانند مدارس و کتابخانه‌ها و مراکز بهداشتی مانند بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها از طریق سنت وقف تأسیس و نگهداری شده است و بخشی از تمدن اسلامی مرهون این پدیده مبارک است و جوامع بشری همواره نیازمند این‌گونه کمک‌های ثابت و ماندگارند. در منابع اسلامی و روایات اهل بیت (علیهم السلام) به خیر ماندگار و صدقه جاریه سفارش شده و اجر و پاداش وقف یادآوری شده است.[۱]

در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین آمده است:
“إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةٍ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ وَ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ”.

قَالَ الْعُلَمَاءُ الْمُرَادُ بِالصَّدَقَةِ الْجَارِیَةِ الْوَقْفُ‏؛ انسانی که از دنیا می‌رود جز ار ناحیه سه چیز پیوندش با دنیا قطع می‌شود: دانشی که از آن سود برده شود، یا صدقه جاری (وقف) یا فرزند صالحی که برایش دعا کند”. (بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۳)
زمانی که شخص از دنیا می‌رود دستش از زمین خاکی کوتاه شده و دیگر نمی‌تواند کاری به سود آخرت خویش انجام دهد. او می‌ماند و اعمالی که با خود به آخرت برده است. آنجاست که می‌فهمد چه قدر دستش خالی است و چه قدر محتاج آن است که از دنیا ره‌توشه بیش‌تری به همراه می‌آورد. اما در این میان گروه استثنا می‌شوند. افرادی هستند که در سرای آخرت نیز همچنان درگیر کارهایی هستند که در دنیا انجام داده‌اند و نتایج آن را دریافت می‌کنند. در روایات مصادیق گوناگونی از این بهره‌مندی‌ها بیان گردیده است که یکی از مهم‌ترین آن‌ها وقف کردن است.

انسانی که در دنیا بخشی از دارایی‌های خویش را برای رضایت خدا و رفاه حال دیگر بندگان خرج می‌نماید، بر طبق مفاد احادیث، تا زمانی که آن مال باقی است و مورد استفاده قرار می‌گیرد او نیز بهره عملش را خواهد دید حتی اگر از دنیا رفته باشد. اموال وقفی در قیامت هم‌چون آبی سرد، آتش عذاب الهی را خاموش کرده و نعمات بهشتی را به ارمغان می‌آورند.

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:
“لَیْسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَالٍ صَدَقَةٌ أَجْرَاهَا فِی حَیَاتِهِ فَهِیَ تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَوْقُوفَةً لَا تُورَثُ أَوْ سُنَّةُ هُدًى سَنَّهَا فَکَانَ یُعْمَلُ بِهَا وَ عُمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ‏؛ پس از مرگ بدنبال مرد نیاید مگر سه خصلت: صدقه جاریه که در زندگى انجام داده و پس از مرگش باقى است، روش درستى که بدان عمل شود، و فرزند خوبى که برایش دعا کند”. (تحف العقول، ترجمه کمره‌ای، ص ۳۸۱)

در روایتی دیگر از آن بزرگوار مواردی دیگر یاد شده است:
“سِتَّةٌ تَلْحَقُ الْمُۆْمِنَ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَلَدٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یُخَلِّفُهُ وَ غَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَ بِئْرٌ یَحْفِرُهُ وَ صَدَقَةٌ یُجْرِیهَا وَ سُنَّةٌ یُۆْخَذُ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ‏؛ مۆمن از شش چیز بعد از وفات استفاده مى‏کند فرزندى که براى او دعا کند، قرآنى که بعد از او بماند، درختى که از وى یادگار بماند. چاهى که مردم از وى منتفع باشند، صدقه جاریه و سنتى که مردم از آن استفاده کنند”. (مشکاة الأنوار، ترجمه عطاردى، ص ۱۴۱، ح ۱۸)

آنچه در این روایات و نمونه‌های مشابه آن ذکر شده است تنها به عنوان بخشی از مصادیق وقف خواهند بود. موقوفات در هر عصر و زمانی می‌تواند جنبه‌هایی متفاوت و گسترده‌تر به خود گیرد. در دوران معاصر از بهترین نمونه‌های آن می‌توان به ساخت مساجد، مدارس و بیمارستان‌ها در مناطق محروم اشاره کرد. بر اساس آنچه بیان گردید تا زمانی که نمازگزاران و عبادت‌کنندگان در مساجد حضور دارند و تا هنگامی که دانش‌آموزان در مدارس درس می‌خوانند و در زمانی که بیماران از بیمارستان‌ها و مراکز بهداشتی و درمانی استفاده می‌کنند ثواب و بهره‌ای بسیار به سازندگان و وقف‌کنندگان آن‌ها خواهد رسید.
وقف امری بسیاری نیکو و بسندیده است که نه تنها مورد تأکید شارع مقدس اسلام و ائمه (علیهم السلام) بوده است بلکه آن بزرگواران خود به طور عملی بدان اقدام نموده‌اند. به عنوان نمونه در منابع تاریخی گزارشاتی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) و خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)[۲] اموالی از خود را در راه مسلمین وقف کرده و برای آیندگان به یادگار گذاشته‌اند.[۳]

نتیجه
آدمی در سرای آخرت بسیار محتاج است. او همواره چشم انتظار آن است که از دنیا خیرات و برکاتی برایش ارسال گردد تا اگر در عذاب است از آن رهایی یابد و یا اگر در بهشت برین سکنی گزیده است جایگاه بالاتری کسب نماید. یکی از بهترین راه‌ها برای حفظ ارتباط با دنیا وقف نمودن اموال در دنیا است. بر اساس آنچه در روایات آمده است انسان واقف تا زمانی که از موقوفش استفاده می‌گردد بهره‌های معنوی آن را دریافت می‌کند.

پی نوشت ها:
[۱]. مفاتیح الحیاه، ص ۵۵۲٫
[۲]. موقوفات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به طور عملی نشان می‌دهند که وقف جنسیت‌بردار نیست و هر انسانی می‌تواند از داشته‌های خود در راه خدا استفاده نماید.
[۳]. ر.ک: مقاله وقف در قرآن و سنت، سازمان اوقاف و امور خیریه.

منبع:tebyan.net

 

نوشته چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ …انواع بهشت در آخرت را چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند فریادرسانان لحظات وحشت در آخرتافرادی هستند که در سرای آخرت نیز همچنان لحظات وحشت در آخرت برای چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت لحظات وحشت در آخرت هستند که در سرای آخرت نیز در قیامت از چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرتفریادرسانان لحظات وحشت در آخرت چه کسی در این افرادی هستند که در سرای آخرت نیز صدقات جاریه ، فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت جاریه ، فریادرسانان لحظات وحشت هستند که در سرای آخرت نیز چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرتفریادرسانان لحظات وحشت در آخرت افرادی هستند که در سرای آخرت نیز آن چه در این گشایش در کارهای روزمره با خواندن این دعا سایت خبری مذهبیاعمال و احکام دینیچه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ بامدادشست و شویش داده‌اند … کفن بر اتفاقات خوشایند با ترک سیگار سایت خبری …سلامتچه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند احادیث و روایات، احکام دین دین و اندیشهاحادیث و روایات در مورد ورزشاحادیث و روایات در مورد حجاباحادیث و در حق ما چه درجات اهل نماز در قیامت چگونه است؟نعمت های بهشتی برای کسانی آفریده آنها هستند که در لحظات وحشت در آخرت زندگینامه امام حسن مجتبی علیه السلام امام حسن ع فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا ص


ادامه مطلب ...

انواع بهشت در آخرت را بشناسید

[ad_1]
بامداد-در آیه ۱۲ سوره واقعه آمده: «فی جنات النعیم؛ مقربان در جناتی از نعیم هستند». «جنة نعیم» (واقعه/۸۹) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی استre991

آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف، درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷).

باید دانست بهشت هائی که در قرآن از آنها نام برده شده است چهار تا است: جنت عدن و جنت فردوس و جنت نعیم و جنت مأوی؛ هم چنان که در روایت وارد است: «قال أبو جعفر علیه السلام: أما الجنان المذکورة فی الکتاب فإنهن جنة عدن، و جنة الفردوس، و جنة نعـیـم، و جنة المأوی. و إن لله تعالی جنانا محفوفة بهذه الجنان ؛ ترجمه: امام باقر علیه السلام: بهشت هایی که در قرآن مطرح اند عبارتند از: بهشت عدن، بهشت فردوس، بهشت نعیم، بهشت ماوی و برای خداوند بهشت هایی دیگر است که با این بهشت ها محاصره شده اند» ( «علم الیقین » فیض کاشانی، طبع سنگی وزیری، ص ۲۲۴).

اما جنة النعیم در بسیاری از آیات قرآن نام برده شده است؛ مانند: «والسابقون السـبقون * أولئک المقربون * فی جنـات النعیم؛ پیشی گیرندگان در أعمال صالحه، پیشی گیرندگان در غفران و رحمت خداوند هستند. و ایشانند مقربان خدا که در بهشت های نعیم هستند» ( آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره واقعه). «جنة نعیم» (واقعه/۸۹) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی است. آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷) و مانند: «أیطمع کل امری ء منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا؛ آیا هر فرد از ایشان چنین طمعی دارد که در بهشت نعیم داخل شود؟ نه، چنین نیست» (آیه ۳۸ و صدر آیه ۳۹، از سوره المعارج ).

و اما جنت عدن نیز در بسیاری از آیات قرآن نام آن برده شده است مانند: «و مسـکن طیبة فی جنـت عدن ذ لک الفوز العظیم؛ و (خداوند شما را داخل میکند) در مسکن های پاک و پاکیزه ای که در بهشت های عدن است؛ و اینست فوز عظیم !» (ذیل آیه ۱۲، از سوره الصف). و اما جنت فردوس در دو جای قرآن نام آن برده شده است؛ اول در سوره کهف: «إن الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت کانت لهم جنـت الفردوس نزلا * خـلدین فیها لا یبغون عنها حولا؛ حقا آن کسانیکه ایمان آورده اند و أعمال صالحه بجای می آورند، برای آنان بهشت های فردوس مهیا و به عنوان پذیرائی و کرامت آنان خواهد بود؛ در آن بهشت ها بطور جاودان می مانند و هیچگونه تغییر و جابجائی از آن را طلب نمی کنند» ( آیه ۱۰۷ و ۱۰۸). دوم در سوره مؤمنون: «أولئک هم الو رثون * الذین یرثون الفردوس هم فیها خـلدون؛ (مؤمنان که چنین و چنانند) ایشانند فقط وارثان؛ آنانکه فردوس را به ارث برند. و ایشان در آن بهشت فردوس بطور جاودان زیست می نمایند» (آیه ۱۰ و ۱۱ ).

و جنت مأوی نیز در دو مورد از قرآن آمده است؛ اول در سوره سجده: «أما الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت فلهم جنـت المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛ اما آن کسانیکه ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام میدهند، پس برای آنان بهشت های مأوی به عنوان پذیرائی و پاداش کارهائی که در دنیا بجای می آورده اند مهیا و آماده می باشد» (آیه ۱۹) و دوم در سوره نجم: «عند سدرة المنتهی * عندها جنة المأوی؛ در نزد سدرة المنتهی، که آخرین درخت است. و در نزد آن سدرة و درخت، بهشت مأوی است» ( آیه ۱۴ و ۱۵). «باری، جنة الخلد، بهشتی غیر از این بهشت ها نیست که قسیم آنها باشد، بلکه مقسم آنهاست و همانطور که اشاره شد اضافه جنت به خلد برای تحقق معنای جاودانی بهشت است. ولیکن جنة النعیم بهشت ولایت است؛ و هر جا که در قرآن نامی از نعمت برده شده است، مراد ولایت است.

آشنایی با قرآن ۶، صفحه ۹۵-۹۴
کتاب معاد شناسی / جلد دهم / قسمت دهم، حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس‌سره، ۲۱۱-۲۰۹

منبع:tahoorkotob.com

نوشته انواع بهشت در آخرت را بشناسید اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

انواع عسل و خواص آن خواص درمانی انواع عسل عسل بهار نارنج خواص دارویی مقوی قلب، ضد بی‌خوابی، تقویت پارسینهپارسینه سایت خبری پارسینه اتحاد اَبَر شرکتهای فن آوری علیه افراط گرایی در کمک اسم دختر که با الف شروع شه خواهش صفحه روش ساده برای خلاص شدن از درد سیاتیک دوران بارداری تمرینی که درد سیاتیک بارداری را مجموعه سوالات احکام شرعی در گزینش استخدامیسوالات مصاحبه های حضوری و گزینش استخدامی با پاسخ مجموعه سوالات احکام شرعی و مسائل بیانات در دیدار جمعى از دانشجویاندر بیست و چهارمین روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶ در حسینیه‌ی امام خمینی رحمه‌الله بسم آموزش ایجاد و ویرایش نمودارها در اکسل فرهنگ …برای اینکار ابتدا داده ها را در صفحه گسترده وارد کرده و آنها را انتخاب می کنیم سپس از الف تجربه یک جراح آمریکایی از دنیای پس از مرگ …مجله آمریکایی نیوزویک در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص اولین وبلاگ مربیان بهداشتمراقبین سلامتحتما شما هم از اشخاصی هستید که به محض شنیدن نام عنبرنسارا در فکر خود گمان میکنید که یکفیش‌های مرتبط با سوره مبارکه الحج آیه اطلاع‌نگاشت دو خطا شماره ۵۹ خط‌حزب‌الله حل مشکلات مردم در صدر اولویت‌ها پیام انواع عسل و خواص آن خواص درمانی انواع عسل عسل بهار نارنج خواص دارویی مقوی قلب، ضد بی‌خوابی، تقویت اعصاب و پارسینه پارسینه سایت خبری پارسینه اتحاد اَبَر شرکتهای فن آوری علیه افراط گرایی در اینترنت کمک اسم دختر که با الف شروع شه خواهش صفحه برای جلوگیری از نفخ کودک شیر‌خوار این نکته را رعایت کنید آغاز غربالگری اختلال متابولیک مجموعه سوالات احکام شرعی در گزینش استخدامی سوالات مصاحبه های حضوری و گزینش استخدامی با پاسخ مجموعه سوالات احکام شرعی و مسائل دینی با اولین وبلاگ مربیان بهداشتمراقبین سلامت حتما شما هم از اشخاصی هستید که به محض شنیدن نام عنبرنسارا در فکر خود گمان میکنید که یک بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان در بیست و چهارمین روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶ در حسینیه‌ی امام خمینی رحمه‌الله بسم‌الله آموزش ایجاد و ویرایش نمودارها در اکسل فرهنگ نیوز برای اینکار ابتدا داده ها را در صفحه گسترده وارد کرده و آنها را انتخاب می کنیم سپس از زبانه تجربه یک جراح آمریکایی از دنیای پس از مرگ یادداشتی از حجت مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده فیش‌های مرتبط با سوره مبارکه الحج آیه اطلاع‌نگاشت دو خطا شماره ۵۹ خط‌حزب‌الله حل مشکلات مردم در صدر اولویت‌ها پیام تسلیت در اعمال انسان در اخرت زنان مومن در آخرت عاقبت خودکشی در آخرت اعمال ما در اخرت


ادامه مطلب ...