بامداد-شست و شویش دادهاند … کفن بر او پیچیدهاند … قبر آماده است … به آرامی درونش میگذارند … سنگها چیده میشوند … تاریکی همه جا را فرا میگیرد … تنها شد … تنهای تنها … ترس تمام وجودش را فراگرفته است … فرشتگان عذاب میآیند … گزرهایشان را بلند میکنند … فریاد میزند … اما … هیچ کس صدایش را نمیشنود.
پدر … مادر … همسرم … دخترم … پسرم … رفقیم … همه میروند و او را در ظلمت قبر با فرشتگانی که برای عذابش آمدهاند تنها میگذارند … سۆال میکنند … خدایت کیست؟ پیامبرت که بود؟ امامت را نام ببر؟ … زبان در کامش خشکیده است. نمیتواند حرفی بزند … به ناگاه نوری پیدا میشود … ندایی برمیخیزد … نزنید … رهایش کنید … من با او هستم … نگاهش میکند … این کالبد نورانی با این چهره آرامشبخش از آن کیست؟! چه کسی در این وانفسای قبر به دادم رسیده است؟! نزدیک میآید … از او میپرسد تو کیستی؟ … لبخندی میزند و میگوید: من موقوفات و صدقات جاریه تو هستم. آرام باش. از این پس در پناه الطاف ربت خواهی بود.
تأثیر وقف در زندگانی اخروی
یکی از تمهیداتی که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) برای حفظ و بقای جامعه اسلامی اندیشیدهاند مسئله وقف است.
وقف پشتوانه خدامات گوناگونی است که فرد و جامعه بدان نیاز دارند. متدینان برای جلب رضای خدا در زمان حیات خویش بخشی از اموال خود را برای کارهای خیر و ماندگار از مالیکت خود جدا و آن را برای خدمات عمومی وقف میکنند. چنانکه از دیرباز تا کنون بیشتر اماکن رفاهی و خدماتی مانند کاروانسراها، استراحتگاههای بین راهی، آبانبارها، قناتها و مراکز عبادی مانند مساجد و حسینیهها و مراکز علمی مانند مدارس و کتابخانهها و مراکز بهداشتی مانند بیمارستانها و درمانگاهها از طریق سنت وقف تأسیس و نگهداری شده است و بخشی از تمدن اسلامی مرهون این پدیده مبارک است و جوامع بشری همواره نیازمند اینگونه کمکهای ثابت و ماندگارند. در منابع اسلامی و روایات اهل بیت (علیهم السلام) به خیر ماندگار و صدقه جاریه سفارش شده و اجر و پاداش وقف یادآوری شده است.[۱]
در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین آمده است:
“إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةٍ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ وَ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ”.
قَالَ الْعُلَمَاءُ الْمُرَادُ بِالصَّدَقَةِ الْجَارِیَةِ الْوَقْفُ؛ انسانی که از دنیا میرود جز ار ناحیه سه چیز پیوندش با دنیا قطع میشود: دانشی که از آن سود برده شود، یا صدقه جاری (وقف) یا فرزند صالحی که برایش دعا کند”. (بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۳)
زمانی که شخص از دنیا میرود دستش از زمین خاکی کوتاه شده و دیگر نمیتواند کاری به سود آخرت خویش انجام دهد. او میماند و اعمالی که با خود به آخرت برده است. آنجاست که میفهمد چه قدر دستش خالی است و چه قدر محتاج آن است که از دنیا رهتوشه بیشتری به همراه میآورد. اما در این میان گروه استثنا میشوند. افرادی هستند که در سرای آخرت نیز همچنان درگیر کارهایی هستند که در دنیا انجام دادهاند و نتایج آن را دریافت میکنند. در روایات مصادیق گوناگونی از این بهرهمندیها بیان گردیده است که یکی از مهمترین آنها وقف کردن است.
انسانی که در دنیا بخشی از داراییهای خویش را برای رضایت خدا و رفاه حال دیگر بندگان خرج مینماید، بر طبق مفاد احادیث، تا زمانی که آن مال باقی است و مورد استفاده قرار میگیرد او نیز بهره عملش را خواهد دید حتی اگر از دنیا رفته باشد. اموال وقفی در قیامت همچون آبی سرد، آتش عذاب الهی را خاموش کرده و نعمات بهشتی را به ارمغان میآورند.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:
“لَیْسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَالٍ صَدَقَةٌ أَجْرَاهَا فِی حَیَاتِهِ فَهِیَ تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَوْقُوفَةً لَا تُورَثُ أَوْ سُنَّةُ هُدًى سَنَّهَا فَکَانَ یُعْمَلُ بِهَا وَ عُمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ؛ پس از مرگ بدنبال مرد نیاید مگر سه خصلت: صدقه جاریه که در زندگى انجام داده و پس از مرگش باقى است، روش درستى که بدان عمل شود، و فرزند خوبى که برایش دعا کند”. (تحف العقول، ترجمه کمرهای، ص ۳۸۱)
در روایتی دیگر از آن بزرگوار مواردی دیگر یاد شده است:
“سِتَّةٌ تَلْحَقُ الْمُۆْمِنَ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَلَدٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یُخَلِّفُهُ وَ غَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَ بِئْرٌ یَحْفِرُهُ وَ صَدَقَةٌ یُجْرِیهَا وَ سُنَّةٌ یُۆْخَذُ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ؛ مۆمن از شش چیز بعد از وفات استفاده مىکند فرزندى که براى او دعا کند، قرآنى که بعد از او بماند، درختى که از وى یادگار بماند. چاهى که مردم از وى منتفع باشند، صدقه جاریه و سنتى که مردم از آن استفاده کنند”. (مشکاة الأنوار، ترجمه عطاردى، ص ۱۴۱، ح ۱۸)
آنچه در این روایات و نمونههای مشابه آن ذکر شده است تنها به عنوان بخشی از مصادیق وقف خواهند بود. موقوفات در هر عصر و زمانی میتواند جنبههایی متفاوت و گستردهتر به خود گیرد. در دوران معاصر از بهترین نمونههای آن میتوان به ساخت مساجد، مدارس و بیمارستانها در مناطق محروم اشاره کرد. بر اساس آنچه بیان گردید تا زمانی که نمازگزاران و عبادتکنندگان در مساجد حضور دارند و تا هنگامی که دانشآموزان در مدارس درس میخوانند و در زمانی که بیماران از بیمارستانها و مراکز بهداشتی و درمانی استفاده میکنند ثواب و بهرهای بسیار به سازندگان و وقفکنندگان آنها خواهد رسید.
وقف امری بسیاری نیکو و بسندیده است که نه تنها مورد تأکید شارع مقدس اسلام و ائمه (علیهم السلام) بوده است بلکه آن بزرگواران خود به طور عملی بدان اقدام نمودهاند. به عنوان نمونه در منابع تاریخی گزارشاتی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) و خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)[۲] اموالی از خود را در راه مسلمین وقف کرده و برای آیندگان به یادگار گذاشتهاند.[۳]
نتیجه
آدمی در سرای آخرت بسیار محتاج است. او همواره چشم انتظار آن است که از دنیا خیرات و برکاتی برایش ارسال گردد تا اگر در عذاب است از آن رهایی یابد و یا اگر در بهشت برین سکنی گزیده است جایگاه بالاتری کسب نماید. یکی از بهترین راهها برای حفظ ارتباط با دنیا وقف نمودن اموال در دنیا است. بر اساس آنچه در روایات آمده است انسان واقف تا زمانی که از موقوفش استفاده میگردد بهرههای معنوی آن را دریافت میکند.
پی نوشت ها:
[۱]. مفاتیح الحیاه، ص ۵۵۲٫
[۲]. موقوفات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به طور عملی نشان میدهند که وقف جنسیتبردار نیست و هر انسانی میتواند از داشتههای خود در راه خدا استفاده نماید.
[۳]. ر.ک: مقاله وقف در قرآن و سنت، سازمان اوقاف و امور خیریه.
منبع:tebyan.net
نوشته چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.
آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف، درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷).
باید دانست بهشت هائی که در قرآن از آنها نام برده شده است چهار تا است: جنت عدن و جنت فردوس و جنت نعیم و جنت مأوی؛ هم چنان که در روایت وارد است: «قال أبو جعفر علیه السلام: أما الجنان المذکورة فی الکتاب فإنهن جنة عدن، و جنة الفردوس، و جنة نعـیـم، و جنة المأوی. و إن لله تعالی جنانا محفوفة بهذه الجنان ؛ ترجمه: امام باقر علیه السلام: بهشت هایی که در قرآن مطرح اند عبارتند از: بهشت عدن، بهشت فردوس، بهشت نعیم، بهشت ماوی و برای خداوند بهشت هایی دیگر است که با این بهشت ها محاصره شده اند» ( «علم الیقین » فیض کاشانی، طبع سنگی وزیری، ص ۲۲۴).
اما جنة النعیم در بسیاری از آیات قرآن نام برده شده است؛ مانند: «والسابقون السـبقون * أولئک المقربون * فی جنـات النعیم؛ پیشی گیرندگان در أعمال صالحه، پیشی گیرندگان در غفران و رحمت خداوند هستند. و ایشانند مقربان خدا که در بهشت های نعیم هستند» ( آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره واقعه). «جنة نعیم» (واقعه/۸۹) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی است. آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷) و مانند: «أیطمع کل امری ء منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا؛ آیا هر فرد از ایشان چنین طمعی دارد که در بهشت نعیم داخل شود؟ نه، چنین نیست» (آیه ۳۸ و صدر آیه ۳۹، از سوره المعارج ).
و اما جنت عدن نیز در بسیاری از آیات قرآن نام آن برده شده است مانند: «و مسـکن طیبة فی جنـت عدن ذ لک الفوز العظیم؛ و (خداوند شما را داخل میکند) در مسکن های پاک و پاکیزه ای که در بهشت های عدن است؛ و اینست فوز عظیم !» (ذیل آیه ۱۲، از سوره الصف). و اما جنت فردوس در دو جای قرآن نام آن برده شده است؛ اول در سوره کهف: «إن الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت کانت لهم جنـت الفردوس نزلا * خـلدین فیها لا یبغون عنها حولا؛ حقا آن کسانیکه ایمان آورده اند و أعمال صالحه بجای می آورند، برای آنان بهشت های فردوس مهیا و به عنوان پذیرائی و کرامت آنان خواهد بود؛ در آن بهشت ها بطور جاودان می مانند و هیچگونه تغییر و جابجائی از آن را طلب نمی کنند» ( آیه ۱۰۷ و ۱۰۸). دوم در سوره مؤمنون: «أولئک هم الو رثون * الذین یرثون الفردوس هم فیها خـلدون؛ (مؤمنان که چنین و چنانند) ایشانند فقط وارثان؛ آنانکه فردوس را به ارث برند. و ایشان در آن بهشت فردوس بطور جاودان زیست می نمایند» (آیه ۱۰ و ۱۱ ).
و جنت مأوی نیز در دو مورد از قرآن آمده است؛ اول در سوره سجده: «أما الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت فلهم جنـت المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛ اما آن کسانیکه ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام میدهند، پس برای آنان بهشت های مأوی به عنوان پذیرائی و پاداش کارهائی که در دنیا بجای می آورده اند مهیا و آماده می باشد» (آیه ۱۹) و دوم در سوره نجم: «عند سدرة المنتهی * عندها جنة المأوی؛ در نزد سدرة المنتهی، که آخرین درخت است. و در نزد آن سدرة و درخت، بهشت مأوی است» ( آیه ۱۴ و ۱۵). «باری، جنة الخلد، بهشتی غیر از این بهشت ها نیست که قسیم آنها باشد، بلکه مقسم آنهاست و همانطور که اشاره شد اضافه جنت به خلد برای تحقق معنای جاودانی بهشت است. ولیکن جنة النعیم بهشت ولایت است؛ و هر جا که در قرآن نامی از نعمت برده شده است، مراد ولایت است.
آشنایی با قرآن ۶، صفحه ۹۵-۹۴
کتاب معاد شناسی / جلد دهم / قسمت دهم، حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدسسره، ۲۱۱-۲۰۹
منبع:tahoorkotob.com
نوشته انواع بهشت در آخرت را بشناسید اولین بار در بامداد پدیدار شد.
در آیه ۷۰ سوره مبارکه زمر می فرماید: «وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ» در روز قیامت برای هر کسی هر چه کرده، کاملا پرداخت می شود و برگردانده می شود.
در ادامه می فرماید: «وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ» او آگاه تر است. خود من هم آگاه می شوم. به آنچه که کرده ام آگاه می شوم. او به آنچه که آنها کرده اند آگاه تر است.
در آیه ۷ سوره مبارکه تحریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ای کسانی که کفر ورزیده اید و با کفر از دنیا رفته اید، عذر نخواهید. امروز جای عذرخواهی نیست.
تنها دنیا است که جای عذرخواهی است. وقتی من دارم در کوچه می روم، می توانم با خدا صحبت کنم. می توانم فارسی هم صحبت کنم. لازم نیست عربی صحبت کنم. وقتی لحاف را روی سرت کشیدی، یک لحظاتی طول می کشد تا خوابت ببرد. می توانی آنجا با خدا صحبت کنی. همین عذرخواهی را آنجا بکنید، اما آن طرف که بروی دیگر نمی پذیرند و عذرها شنیده نمی شود. لذا می گویند «لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ» امروز عذر نخواهید.
چرا این گونه است؟ «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ما هر چه کرده اید را به شما جزا می دهیم.
اینجا در این دنیا می گویند که مثلا از چراغ قرمز عبور می کنید و مثلا ده هزار تومان جرمش است. فردا بیست هزار تومان است. پس فردا سی هزار تومان می شود. اما در قیامت این گونه نیست. نه کم می کنند و نه زیاد. عین عمل شما را به شما تحویل می دهند. «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ببینید می فرماید: مَا کُنتُمْ یعنی آنچه که کرده اید را به شما می دهیم. نه چیز دیگری.
در آیه ۵۱ سوره مبارکه ابراهیم می فرماید: لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ خدای متعال این کارها را می کند تا هرکسی را به آنچه که کرده است جزا بدهد. در ادامه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ».
عالم آخرت چه عالمی است؟
هرچه ما مطالعه کنیم باز هم نمی فهمیم. یک عالم دیگری است. یک قوانین دیگری آنجا حاکم است. شرایط این جهانی نیست. ببینید مثل می گویم. روز قیامت صد نفر جهنمی دور من هستند. آنها دارند می سوزند و من یک ذره گرما احساس نمی کنم. مگر خودم کرده باشم. اینجا این گونه نیست. خدایی نکرده اگر یک کسی بسوزد، اگر من هم کنارش باشم، من هم می سوزم. این مربوط به این عالم است. آن عالم داستان خودش را دارد.
در آیه ۵۴ سوره مبارکه یس می فرماید: «فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا» امروز هیچ کس، هیچ ظلمی نخواهد چشید. هیچ ظلمی. «وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و به آنها جزا داده نمی شود مگر خود آنچه که کرده اند.
می فرماید خود آنچه که کرده اند را جزا می دهیم اما در دنیا همان طور که گفتیم وقتی یک کسی از چراغ قرمز عبور می کند، باید جزای پولی بدهد. ممکن است یک وقتی هم برایش زندان ببرند. جزا غیر از آن کاری است که کرده است. مثلا قدیم دکترها پرهیز می دادند. مثلا من ناپرهیزی می کنم و به عنوان بلایش مریضی می کشم. ناپرهیزی یک کاری است و مریضی یک کار دیگری است. اما اگر سرم را بزنم به دیوار چطور؟ باز ببینید زدن سر به دیوار، با دردش فرق می کند. این عالم این گونه است. آنجا این گونه نیست. همان که کرده ای را می بینی. نه بیشتر و نه کمتر. در آیه ۸۹ سوره مبارکه نمل می فرماید: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا»
تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت
آنهایی که خوبی کرده اند، قرآن در آیه ۲۶ سوره مبارکه شوری می فرماید: «وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ» یکی را ده تا می دهد. این برای همه است. اگر اهل صبر باشد و بلاکش باشد و در بلا صبر کند، آنجا فرموده اند که به غیر حساب جزا می دهند. اگر کسی بر معصیت صبر کرده باشد چطور؟
در صبر این گونه است. صبر است دیگر. صبر بر گناه صبر درجه اول است. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» هر کس که حسنه بیاورد. آقا حسنه بیاورد یعنی چه؟ آیات دیگری هم دارد. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» هرکس حسنه بیاورد، یعنی چیز دیگری نیاورد، آشغال نیاورد، اگر خوبی بیاورد. جزایش بهتر از آن است که کرده است. اندازه اش را نگفته است.
بزرگترین ترس در قیامت
یک چیزی گفته است که معلوم می شود خیلی مهم است. «وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» روز قیامت یک فزع دارد. ببینید اگر تمام ترس های عالم را جمع کنند، به اندازه یک ذره آنجا نمی شود. قرآن آنجا را فزع اکبر می نامد. بزرگ ترین ترس.
وقتی آدم در تن است، یک درجه از ترس را می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. شادمانی را تا یک اندازه می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. اما وقتی از تن فارغ بود، یا در آن عالم بود، چون آن عالم هم آدم با تن است اما غیر این عالم است، آنجا هرچه بترسانند، می ترسد. یک وقتی فرمودند که یک کسانی شغلشان ترساندن است. خدا برای آدم پیش نیاورد. یک شغلی دارد که در آن شغل مردم را می ترسانند. گفتند آنها را در قیامت هزار سال در زندان ترس حبس می کنند. در قیامت نه جهنم. نمی دانیم یعنی چه. فرمودند مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنی هرکس خوبی بیاورد.
هرکس خوبی بیاورد، یعنی چه؟
شما، من، خب صدتا کار کرده ام. اینها را جبران کنم. وقتی جبران کردی، دیگر همراهت نمی بری دیگر. مثلا کسی چندین سال خمس نمی داده. خب حالا خمس همه این سال ها را حساب کند و بدهد. حل می شود. بعد هم می گوید خدایا غلط کردم. عقلم نمی رسید. نمی دانستم. خدایی نکرده یک وقت اوایل جوانی و نوجوانی نماز درست نمی خواندم. هر کسی انقدر عقل رس نیست که مثلا از چهارده پانزده سالگی بالغ عقلانی باشد. اگر از نظر عقلانی بالغ باشد، خب خودش کارهایش را درست می کند. اما اگر نباشد چه کار کنیم؟ ممکن است چند سال نمازهایش را با وضوی همین طوری گرفته باشد و شاید یک وقت خدایی نکرده غسل هم بلد نبوده. خب چند سال نمازش از دست رفته. خب اگر من قضای نمازها را بخوانم، جبران می شود دیگر.
اگر روزه ها مشکل داشت، کفاره اش را بدهم و قضایش را بگیرم تا جبران شود. اگر غیبت کسی را کردم، راضی اش کنم. اگر رضایت طلبیدم، خوب جبران می شود و حل می شود، خوب. اگر من همه آنچه که خطا کردم را جبران کردم، خوب است دیگر. دو رکعت نماز خوب هم ببری می گویند کافی است. این خوبی آورده. هیچ بدی ای همراهش نیاورده دیگر. خودش همه بدی هایش را حل کرده و حالا خوبی آورده.
هر کس خوبی بیاورد چه می شود؟
فرمودند فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا. در آیه ۸۴ سوره مبارکه قصص می فرماید: «وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» هرکس بدی بیاورد، «فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ» آن کسانی که به سیئات و به بدی عمل کرده اند جزا داده نمی شوند، إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ جز همان کاری که کرده اند. همان کار خودشان را به آنها می دهیم.
منبع: تبیان
بیانات حجت الاسلام حق شناس
بامداد-آنچه انسان در دنیا با آن گناه کرده و لذت حرام برده، روح بوده است که حقیقت انسان به همان روح و روان است و باید آن روح عذاب شود
عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه میشویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود میآید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چرا که مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد. آنچه در ادامه میآید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد میپردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجتالاسلام اسدالله محمدینیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان میشود:
کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی وارد میکنیم
* اگر این آتش درونی هست، چرا اکثراً متوجه آن نمیشوند؟
ندیدن بسیاری از مردم دلیل بر نبودن آن نمیشود، زیرا گناه و آلودگی، چشم و گوش باطنی افراد را از کار میاندازد، اما بعد از مرگ و انتقال به عالم قبر بسیاری از حقایق روشن میشود. زیرا وقتی انسان در آستانه مرگ قرار گرفت و یا روح از بدنش خارج میشود، آن آتش را خواهد دید. چنانچه در درون سنگ چخماق و مواد منفجره، آتش هست اما در ظاهر دیده نمیشود و آن سنگ به نظر سرد میرسد و کسی گرم و سوزش آن را متوجه نمیشود.
و مانند کسی که او را در اطاق عمل بیهوش کردهاند با اینکه بدنش مجروح و زخمی است، هیچ دردی احساس نمیکند اما وقتی به هوش آمد متوجه درد خواهد شد و فریادش بلند میشود. بر همین اساس عدهای به خاطر آلوده شدن به انواع گناهان حواس باطنیشان از کار میافتد و احساس درد و سوزش نمیکنند، اما با مرگ بیدار خواهند شد و همه اینها را خواهند دید.
میگویید: فعلاً خبری از این مسائل نیست، در جواب میگوییم: کمی صبر کنید خواهید دید که واقعیت دارد.
خداوند بزرگ میفرماید:«أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ، حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»
شما را مباهات با یکدیگر (در مال و مقام و فرزند و…) و مسابقه (در جمعآوری امور دنیا) به خودتان مشغول کرد و از یاد خداوند غافل شدید، تا اینکه گورستانها را زیارت کردید و مرگ به سراغتان آمد.
رسول مکرم اسلام (ص) فرمود:
«النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ مردم اکثراً در خواب غفلت به سر میبرند، همین که مردند بیدار میشوند (و بسیاری از حقایق برایشان روشن میشود.)
بنابراین آتش برزخ و قیامت همین الان هم هست، ولی به خاطر اینکه جوارح و حواس باطنی بسیاری به خاطر زرق و برق دنیا و گناهان از کار افتاده، این آتش را حس نمیکنند، اما در آستانه مرگ که قرار میگیرند پردههای هوی و هوس کنار میرود و حقایق برای همه آشکار میشود. آن آتش را نه تنها احساس میکنند بلکه خواهند دید، اما کسانی که اهل گناه و عصیان نیستند و گوش و چشم و قلب باطنی آنها کار میکند، آن حقایق را درک میکنند و حاضرند برای نافرمانی نکردن خداوند، از بهترین لذتهای دنیوی چشم بپوشند.
– عذابهای متنوع و مختلف؟!
از روایاتی که در مورد عذاب قبر و مارها و عقربها گذاشت و از برخی آیات قرآن مجید استفاده میشود که عذاب برای کفار و مشرکان و سران ظلم و فساد متنوع و مختلف است تا از یکنواختی خارج نشود.
قرآن کریم در این مورد میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا»
کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی وارد میکنیم که هرگاه پوستهای تنشان در آن بریان شود، پوستهای دیگر به جای آن قرار میدهیم تا کیفر الهی را بچشند. خداوند نسبت به انجام این گونه مجازات هم قادر و تواناست و هم حکیم است و روی حساب کیفر میدهد.
اگر انسان یک پوست داشت و میسوخت، سوختنهای متعدد شاید به صورت عادت درمیآمد و بیاثر میشد، اما خداوند حکیم میفرماید پوست مجرم که سوخت، ما همان پوست را تبدیل پوست جدید به جای پوست قدیم و بریان شده، به صورت مستمر و دائمی است. اگر به محض بریان شدن و سوختن پوست قبلی پوست جدید آمد، دیگر نمیتوان گفت: عذاب برزخ و قیامت در طول زمان بیتأثیر میشود. بر همین اساس که این عذاب متنوع و دائمی است، خداوند حکیم موضوع عذاب را به صورت فعل مضارع «لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ» آورده که فعل مضارع دلالت بر دائمی بودن عذاب میکند.
آنچه انسان در دنیا با آن گناه کرده ، روح بوده است که باید آن روح عذاب شود
* پوستهای جدید که گناهی نکردهاند تا بسوزند؟!
امروزه ثابت شده که هر چند سال همه ذرات بدن نو میشود، بنابراین کسی که در جوانی گناهی کرده و جنایتی مرتکب شده، پوست سایر اعضای او تا ایام پیری چندین بار عوض شده است، لذا اعضا و جوارحی که شخص با آن گناه کرده، در برزخ قیامت نیست بلکه در برزخ از بدن برزخی و مثالی برخوردار است، چنانچه بحث آن گذشت.
بنابراین آنچه در دنیا با آن گناه کرده و لذت حرام برده، روح بوده است که حقیقت انسان به همان روح و روان است که باید آن روح عذاب شود. لذا سوزاندن پوست چه جدید و چه قدیم، همه اینها ابزار و وسیلهای برای عذاب روح است. بر همین مبنا قرآن حکیم نمیفرماید: ما پوستها را بریان میکنیم تا پوستها عذاب شوند، بلکه میفرماید: «لیذوقوا» ما پوستها را بریان و میسوزانیم تا آن حقیقت انسان کافر و روح و روان او زجر بکشد.
براساس آنچه بیان شد، در خواب هم وقتی شخص خوابهای وحشتناک و مخوف میبیند، روان و روح او زجر میکشد و میسوزد، در حالی که بدن او در حال استراحت و گاهی روی بهترین تخت و تشک و کنار همسرش آرمیده است.
ابی العوجاء که مردی مادیگرا و معروف و معاصر امام صادق (ع)بود از آن حضرت (ع) سؤال نمود: «ما ذنب الغیر»؛ یعنی گناه آن پوستهای دیگر که گناه نکردهاند، چیست؟
امام (ع) فرمود: «هِىَ هِىَ وَ هِىَ غَیْرُها»؛
پوستهای نو همان پوستهای قدیماند، در عین حال پوست جدید و قدیم با هم فرق دارند.
ابن ابیالعوجاء کاملاً متوجه نشد، به امام (ع) عرض کرد: «مَثِّلْ لی فی ذلِکَ شَیْئاً مِنْ أمْرِ الدُّنْیا» در این مورد مثالی دنیوی برایم بزن.
امام (ع) فرمود:
«اَرَأَیْتَ لَو اَنَّ رَجُلاً اَخَذَ لَبِنَةً فَکَسَّرَها ثَمَّ رَدَّها فى مَلْبَنِها، فَهِىَ هِىَ وَ هِىَ غَیْرُها»
این همانند آن است که کسی خشتی را بشکند و خرد کند، دوباره آن را در قالب بریزد و به صورتت خشت تازه درآورد، این هشت دوم همان خشت اول است و در عین حال خشت نو و جدیدی است (ماده اصلی خشت اول و دوم حفظ شده، ولی صورت آن تغییر کرده است.)
منبع:niksalehi.com
نوشته چرا در آخرت عذاب ها مختلف است؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.
فرآوری: آمنه اسفندیاری - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
صبر ؛ یعنی این که انسان در مقام پیروى از دستورهاى خداوند، در برابر سختى ها و مصیبت ها از جمله وسوسه هاى شیطان، پایدارى و مقاومت کند و از راه طاعت خدا منحرف نشود. گویى نفس انسان پیوسته صحنه کارزار میان لشکریان عقل و جهل است.
نه شادکامی پایدار و همیشگی است، نه غم و مصیبت. به همین دلیل، انسان خردمند، نه در شادی ها، سرمست و مغرور می شود و نه در گرفتاری ها، افسرده و ناامید. انسان صابر در تمام شرایء آرامش خویش را حفظ می کند و حوادث تلخ و شیرین روزگار، او را نگران و مضطرب نخواهد کرد.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله می فرمایند: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ جَمَعَ اللَّهُ لَهُ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءُ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ.» کسى که سه خصلت در او باشد خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او فراهم مى کند: خشنودى به مقدّرات، صبر در بلا و دعا در سختى و راحتى . (بحارالأنوار(ط-بیروت) ج68، ص156، ح71)
مومن همواره به این نکته توجه دارد که خداوند«ارحم الراحمین» است و نسبت به بندگانش از هر کسی مهربانتر است و او برای رعایت و تامین مصالح عباد، حوادثی می آفریند که اسرار و منافعش پوشیده است، و همین مسئله روح شکیبایی را در او پرورش می دهد. و همینطور توجه به پاداش های عظیم مطیعان و تارکان معاصی و صدق وعده های الهی نیز در این زمینه، عزم انسان را در صبر و شکیبایی، راسخ تر می کند.
صبر رابطه نزدیکی با ظرفیت وجودی انسان دارد. هر اندازه ظرفیت و شخصیت انسان بیشتر شود، صبر و شکیبایی او افزون می گردد.
با وجود مشکل بودن صبر و تحمّل در برابر ناملایمات، در تمام دوره های تاریخ، به انسان های بسیار شکیبا و با استقامتی برمی خوریم که حوادث تلخ بزرگ هم، اراده شان را متزلزل نساخته است. این افراد، به چند دلیل راه صبر پیش می گیرند: 1. قوّت نفس و اطمینان خاطر که تا حدودی امری طبیعی است و در افراد مختلف فرق می کند، امّا قابل تقویّت و تربیت می باشد؛ 2. امید رسیدن به درجات معنوی و توقع ثواب و عنایت الهی. 3. تسلیم در برابر خواسته های الهی و دل در گرو مهر یار نهادن. قرآن کریم در توصیف این افراد می فرماید: «صابران را نوید ده؛ همانان که چون مصیبتی به آنها رسد گویند ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم».
البته مومنین همواره به این نکته توجه دارند که دنیا، دار حوادث و مشکلات است و رسیدن به هیچ موهبتی از مواهب مادی و معنوی، بدون عبور از موانع گوناگون امکان پذیر نیست و نیز به این حقیقت واقفند که افراد کم صبر و بی حوصله و کم طاقت، هرگز به جایی نخواهند رسید.
مومن همواره به این نکته توجه دارد که خداوند«ارحم الراحمین» است و نسبت به بندگانش از هر کسی مهربانتر است و او برای رعایت و تامین مصالح عباد، حوادثی می آفریند که اسرار و منافعش پوشیده است، و همین مسئله روح شکیبایی را در او پرورش می دهد
قرآن به صراحت بر این نکته تأکید می ورزد که صبری مورد ستایش خداوند است که انگیزه اش فقط جلب رضایت و خشنودی خداوند متعال باشد، نه اینکه شخص بخواهد به وسیله آن، کسب شهرت کند یا با صبر و تحمّل سختی ها و شکنجه ها، در نظر دیگران به صورت قهرمان درآید. در آیه ای می خوانیم: «صبرت را فقط برای پروردگارت قرار بده، نه برای احدی غیر از او». باز قرآن در تبیین اوصاف خردمندانِ واقعی می فرماید: «خداوند از این انسان ها فقط به خاطر صبر کردن تجلیل نمی کند، بلکه بزرگ داشت خداوند، بدان جهت است که شکیبایی آنان برای پروردگارشان بوده است».
تلقین، چه از سوی خود و چه از طرف دیگران، عامل موثری در بر طرف ساختن اخلاق سوء نفسانی است. اگرناشکیبایان و افراد کم صبر هر روز به خود تلقین شکیبایی کنند و اطرافیان نیز در تلقین کوتاهی نکنند، بی شک آثار شکیبایی در آنان ظاهر می شود.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله می فرمایند: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ جَمَعَ اللَّهُ لَهُ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءُ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ.» کسى که سه خصلت در او باشد خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او فراهم مى کند: خشنودى به مقدّرات، صبر در بلا و دعا در سختى و راحتى . (بحارالأنوار(ط-بیروت) ج68، ص156، ح71)
این بحث را با دعایی از امام سجاد علیه السلام پایان می دهیم: «اللهم اجعل اول یومی هذاصلاحا و اوسطه فلاحا و آخره نجاحا اعوذ بک من یوم اوله فزع و اوسطه جزع و آخره وجع، پروردگارا! آغاز روز مرا صالح و سعادت و وسط آن را رستگاری و پایانش را پیروزی قرار ده. پناه به تو می برم از روزی که آغازش بی تباهی و وسط آن ناله و فریاد و پایانش درد و رنج باشد»
از این تعبیر استفاده می شود که جزع و فزع انسان را به درد و رنج می کشاند و نه تنهااز درد انسان نمی کاهد، بلکه دردش را افزایش می دهد.
منابع:
سایت حوزه
سایت اسلام کوئیست
سایت آوینی بانک احادیث
مصادیق صبر جمیل در آموزه های دینی
ایثار
مفهومشناسی ایثار
نفاق جدید در نگاه شهید مطهری
در روایات آمده است پیغمبر اکرم (ص) یک وقت در حضور اصحاب فرمود: «الا اخبرکم بشر الناس؛ آیا به شما خبر ندهم که بدترین مردم کیست؟» گفتند: بلی یا رسول الله. فرمود: بدترین مردم آن کسی است که خیر خودش را از دیگران منع می کند و هر چه دارد تنها برای خودش می خواهد. آنهایی که حاضر بودند گمان کردند با این مقدمه دیگر بدتر از این افراد کسی نیست. یک وقت فرمود: آیا می خواهید به شما بگویم از این بدتر کیست؟ صنف دیگری را ذکر فرمود. اصحاب گفتند: خیال کردیم بدتر از این گروه دوم دیگر کسی نیست. بعد فرمود: آیا می خواهید از آن بدتر را به شما بگویم کیست؟ گفتند از این بدتر هم مگر هست؟ آنگاه صنف سوم را فرمود: بدتر از این افراد، مردمان بدزبان فحاش تهمت زن و آبروبرند. اینجا دیگر حضرت توقف کرد، یعنی بدتر از اینها دیگر وجود ندارد.
قرآن می فرماید خدا افراد تهمت زن را نه تنها در آخرت عذاب می کند بلکه در دنیا هم عذاب می کند. مسأله مکافات یک مسأله ای است. چنین چیزی به ما نگفته اند که هر گناهی عقوبتی در این دنیا دارد، نه، خیلی از گناهان است که اصلا در این دنیا عقوبتی ندارد، ولی هر گناهی در آن دنیا عقوبت دارد، اما خدا از بعضی گناهان در همین دنیا هم نخواهد گذشت. یکی از آن گناهانی که در همین دنیا عکس العمل دارد که می توانید آن را تجربه کنید! گناه تهمت زنی و آبروبری است. آنکه تهمت به ناحق می زند، به هر حال در یک روزی گرفتارش خواهد شد حال یا یک کسی مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و یا به شکلی آن شخص رسوا و مفتضح خواهد شد: «والله یعلم وانتم لا تعلمون؛ خدا می داند و شما نمی دانید» (آل عمران/ 66). می خواهد بگوید مطلب خیلی بزرگ است، خدا می داند که این کار چقدر بزرگ است و شما نمی دانید!
خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمنین جلدة و لا تقبلوا لهم شهدة أبدا و أولئک هم الفاسقون* إلا الذین تابوا من بعد ذلک و أصلحوا فإن الله غفور رحیم؛ و کسانى که زنان پاکدامن را متهم مى کنند سپس چهار شاهد (بر ادعاى خود) نمى آورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و شهادتشان را هرگز نپذیرید، و آنها فاسقانند* مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند که خداوند غفور و رحیم است» (نور/ 4-5). از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را که در صدد سوء استفاده از این حکم هستند بیان مى کند، تا حیثیت و حرمت خانواده هاى پاکدامن از خطر اینگونه اشخاص مصون بماند، و کسى جرات تعرض به آبروى مردم پیدا نکند.
نخست مى گوید: کسانى که زنان پاکدامن را متهم به عمل منافى عفت مى کنند باید براى اثبات این ادعا چهار شاهد (عادل) بیاورند، و اگر نیاورند هر یک از آنها را هشتاد تازیانه بزنید!. و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى کند: و هرگز شهادت آنها را نپذیرید «و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» و آنها فاسقانند «و اولئک هم الفاسقون». به این ترتیب نه تنها این گونه افراد را تحت مجازات شدید قرار مى دهد، بلکه در دراز مدت نیز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حیثیت پاکان را لکه دار کنند، بعلاوه داغ فسق بر پیشانیشان مى نهد و در جامعه رسوایشان مى کند. این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است، و همگى از ارزش فوق العاده اى که اسلام براى حیثیت زن و مرد باایمان و پاکدامن قائل شده است حکایت مى کند. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «اذا تهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء؛ هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمک در آب!». ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى کند، در آیه بعد مى گوید: مگر کسانى که بعدا از این عمل توبه کنند و به اصلاح و جبران پردازند که خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار مى دهد، خدا غفور و رحیم است.
رمى در اصل به معنى انداختن تیر یا سنگ و مانند آن است، و طبیعى است که در بسیارى از موارد آسیبهائى مى رساند، سپس این کلمه به عنوان کنایه در متهم ساختن افراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به کار رفته است، چرا که گوئى این سخنان همچون تیرى بر پیکر طرف مى نشیند و او را مجروح مى سازد. قذف (بر وزن حذف) در لغت به معنى پرتاب کردن به سوى یک نقطه دور دست است، ولى در این گونه موارد -مانند کلمه رمى- کنایه از متهم ساختن کسى به یک اتهام ناموسى است، و به تعبیر دیگر عبارت از فحش و دشنامى است که به این امور مربوط مى شود. هر گاه قذف با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حد آن هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم تعزیر است (منظور از تعزیر گناهانى است که حد معینى در شرع براى آن نیامده بلکه به اختیار حاکم گذارده شده که با توجه به خصوصیات مجرم و کیفیت جرم و شرایط دیگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصمیم مى گیرد).
حتى اگر کسى گروهى را به چنین تهمت هائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و این نسبت را درباره یک یک تکرار کند در برابر هر یک از این نسبت ها حد قذف دارد اما اگر یک جا و یک مرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نیز یک جا مطالبه مجازات او را کنند، یک حد دارد، اما اگر جدا جدا اقامه دعوا کنند، در برابر هر یک حد مستقلى دارد! این موضوع بقدرى اهمیت دارد که اگر کسى را متهم کنند و او از دنیا برود ورثه او مى توانند اقامه دعوا کرده و مطالبه اجراء حد کنند، البته از آنجا که این حکم مربوط به حق شخص است چنانچه صاحب حق، مجرم را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اینکه آنقدر این جرم تکرار شود که حیثیت و عرض جامعه را به خطر بیفکند که در اینجا حسابش جدا است.
هر گاه دو نفر به یکدیگر دشنام ناموسى دهند در اینجا حد از دو طرف ساقط مى گردد، ولى هر دو به حکم حاکم شرع تعزیر مى شوند. بنابراین هیچ مسلمانى حق ندارد که دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلکه تنها مى تواند از طریق قاضى شرع احقاق حق کند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد. به هر حال هدف از این حکم اسلامى اولا حفظ آبرو و حیثیت انسانها است، و ثانیا جلوگیرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى است که از این رهگذر دامان جامعه را مى گیرد، چرا که اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر کس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حیثیت و نوامیس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گیرد و حتى سبب مى شود که به خاطر این تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بدبین گردد، و پدر نسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه، موجودیت خانواده به خطر مى افتد و محیطى از سوء ظن و بدبینى بر جامعه حکم فرما مى شود، بازار شایعه سازان داغ، و همه پاکدامنان در اذهان لکه دار مى گردند. اینجا است که باید با قاطعیت رفتار کرد، همان قاطعیتى که اسلام در برابر این افراد بدزبان و آلوده دهن نشان داده است.
مجازات تهمت به همسر
و سپس می فرماید: «و الذین یرمون أزوجهم و لم یکن لهم شهداء إلا أنفسهم فشهدة أحدهم أربع شهدت بالله إنه لمن الصدقین؛ کسانى که همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت) مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است» (نور/ 6). این آیه در حکم استثناء و تبصره اى بر حکم حد قذف است، به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه اى دیدم حد قذف (هشتاد تازیانه) در مورد او اجرا نمى شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد، چرا که ممکن است راست بگوید و نیز ممکن است دروغ بگوید. در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى کند که مساله به بهترین صورت و عادلانه ترین طریق حل مى گردد و آن اینکه نخست باید شوهر چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.
چنانکه قرآن مى فرماید: کسانى که همسران خود را متهم مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است و در پنجمین بار بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. به این ترتیب شوهر براى اثبات مدعاى خود از یکسو، و دفع حد قذف از سوى دیگر، چهار بار این جمله را تکرار مى کند: «اشهد بالله انى لمن الصادقین فیما رمیتها به من الزنا؛ من به خدا شهادت مى دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى گویم» و در مرتبه پنجم مى گوید: «لعنت الله على ان کنت من الکاذبین؛ لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم». در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى آید نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد. اما او نیز مى تواند مجازات (زنا) را از خود دفع کند که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى دهد از دروغگویان است و در مرتبه پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در این نسبت راستگو است.
در جای دیگر خداوند می فرماید: «إن الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و أعد لهم عذابا مهینا* و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنت بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتنا و إثما مبینا؛ آنها که خدا و پیامبرش را ایذاء مى کنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار کننده اى آماده کرده است* و آنها که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند متحمل بهتان و گناه آشکارى شده اند» (احزاب/ 57-58). در اینکه منظور از ایذاء پروردگار چیست؟ بعضى گفته اند همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم مى آورد، چرا که آزار در مورد خداوند جز ایجاد خشم مفهوم دیگرى نمى تواند داشته باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که آزار و اذیت خداوند همان آزار و اذیت پیامبر و مؤمنان است، و ذکر خداوند براى اهمیت و تاکید مطلب است. و اما آزار و اذیت پیامبر اسلام مفهوم وسیعى دارد و هر گونه کارى که او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از کفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، هم چنین نسبتهاى ناروا و تهمت، و یا ایجاد مزاحمت به هنگامى که آنها را دعوت به خانه خود مى کند، همانگونه که در آیه 53 سوره احزاب آمده: «ان ذلکم کان یؤذى النبى؛ این کار شما پیامبر را آزار مى دهد» و یا موضوعى که در آیه 61 سوره توبه آمده که پیامبر را به خاطر انعطافى که در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى ساختند: «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن؛ گروهى از آنها پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند او آدم خوش باورى است» و مانند اینها. حتى از روایاتى که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده مى شود که آزار خاندان پیامبر مخصوصا على (ع) و دخترش فاطمه زهرا (س) نیز مشمول همین آیه بوده است.
در صحیح بخارى جزء پنجم چنین آمده است که رسول خدا فرمود: «فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى؛ فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است». همین حدیث در صحیح مسلم به این صورت آمده: «ان فاطمة بضعة منى یؤذینى ما آذاها؛ فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد». شبیه همین معنى درباره على (ع) از پیامبر گرامى اسلام نقل شده است. و اما لعن در این آیه به معنى دورى از رحمت خداست، و این درست نقطه مقابل رحمت و صلوات است که در آیه قبل آمده بود. در حقیقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى که رحمتش گسترده و بى پایان است بدترین نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص که این طرد از رحمت هم در دنیا باشد و هم در آخرت، چنانکه در آیه مورد بحث اینگونه است و شاید به همین جهت مساله لعن قبل از عذاب مهین ذکر شده و تعبیر به اعد (آماده کرده است) دلیل بر تاکید و اهمیت این عذاب است.
در آیه بعد از ایذاء مؤمنان سخن مى گوید و براى آن بعد از ایذاء خدا و پیامبر اهمیت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرماید: کسانى که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشکارى شده اند. چرا که مؤمن از طریق ایمان پیوندى با خدا و پیامبرش دارد، و به همین دلیل در اینجا در ردیف خدا و پیامبرش قرار گرفته. تعبیر «بغیر ما اکتسبوا» اشاره به این است که آنها مرتکب گناهى نشده اند که موجب ایذاء و آزار باشد، و از اینجا روشن مى شود که هرگاه گناهى از آنان سر زند که مستوجب حد و قصاص و تعزیر باشد اجراى این امور در حق آنها اشکالى ندارد و همچنین امر به معروف و نهى از منکر مشمول این سخن نیست.
مقدم داشتن بهتان بر اثم مبین به خاطر اهمیت آن است، چرا که بهتان از بزرگترین ایذاء ها محسوب مى شود و جراحت حاصل از آن حتى از جراحات نیزه و خنجر سختتر است، آن گونه که شاعر عرب نیز گفته: «جراحات السنان لها التیام و لا یلتام ما جرح اللسان؛ زخمهاى نیزه التیام مى یابد اما زخم زبان التیام پذیر نیست». در روایات اسلامى نیز اهمیت فوق العاده اى به این مطلب داده شده است. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم خداوند عزوجل مى فرماید: «لیأذن بحرب منى من آذا عبدى المؤمن!؛ آنکس که بنده مؤمن مرا بیازارد اعلان جنگ با من مى دهد!». قرآن شدیدا آنها را مورد سختترین حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشکار معرفى کرده است. شاهد این سخن در آیات بعد نیز خواهد آمد. در حدیث دیگر که امام على بن موسى الرضا از جدش پیامبر نقل کرده چنین آمده است: «من بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالى یوم القیامه على تل من نار حتى یخرج مما قاله فیه!؛ کسى که مرد یا زن مسلمانى را بهتان زند یا درباره او سخنى بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآید!».
منابع:
1. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 4، صص 52-53
2. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 14، صص 369-386 و ج 17، ص 424.
پینوشتها
1- استادیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی.
2- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»،ج2، ص501.
3- فاطر/22.
4- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج1، ص530.
5- سمیح دغیم: «موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامیه»، ج2، ص1374.
6- سجادی، سیدجعفر: «فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، ص714.
7- ملاصدرا: «الشواهد الربوبیه»، ص334.
8- آل عمران/ 185.
9- شاهآبادی: «رشحات البحار»، کتاب الانسان و الفطره، ص50.
10- شذرات المعارف، ص11.
11- رشحات البحار، کتاب الایمان والراجعه، ص29-30.
12- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج14، ص403.
13- شذرات، شاهآبادی، ص111.
14- همان، ص111.
15- بقره/ 28.
16- شاهآبادی، «شذرات المعارف»، ص111.
17- ملک/ 2.
18- همان، ص111.
19- شاهآبادی، شذرات، ص112.
20- سبحانی، جعفر، «معادشناسی، سنت و عقل در پرتو کتاب»، ص71.
21- مؤمنون/14.
22- شذرات، ص109.
23- شاهآبادی، رشحات البحار، ص3 و4.
24- الاصفهانی، الراغب: «مفردات الفاظ القرآن»، ماده حیی.
25- امام خمینی (رحمه الله)، «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، ص10.
26- المیزان، ج1، ص171.
28- بقره/ 28.
28- غافر/11.
29- المیزان، ص171.
30- شذرات المعارف، ص113 و 114، رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33 و 34.
31- حیات پس از مرگ، ص41.
32- همان، ص44.
33- رشحات البحار، کتاب الایمان و الراجعه، ص14.
34- شذرات المعارف، ص21 و 22.
35- تقریرات فلسفه امام خمینی (رحمهالله)، اسفار، ص559 و 600.
36- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33.
37- همان، ص33.
38- رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص125.
39- همان، ص123.
40- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص34 و 35.
41- همان، ص37 و 38.
42- انفال/ 50.
43- شذرات المعارف، ص114 و 115.
44- همان، ص116.
45- شذرات المعارف، ص127.
46- همان، ص122 و 123.
47- همان، ص116.
48- همان، ص117 و 121 و 122.
49- عنکبوت/ 64.
50- دخان/ 56.
51- ق/35.
52- المیزان، ج2، ص503.
53- فیض کاشانی، ملامحسن: «المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء»، ج1، ص254.
54- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی»، ص159.
55- طوسی، خواجه نصیرالدین: «آغاز و انجام»، ص23.
پینوشتها
1- استادیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی.
2- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»،ج2، ص501.
3- فاطر/22.
4- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج1، ص530.
5- سمیح دغیم: «موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامیه»، ج2، ص1374.
6- سجادی، سیدجعفر: «فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، ص714.
7- ملاصدرا: «الشواهد الربوبیه»، ص334.
8- آل عمران/ 185.
9- شاهآبادی: «رشحات البحار»، کتاب الانسان و الفطره، ص50.
10- شذرات المعارف، ص11.
11- رشحات البحار، کتاب الایمان والراجعه، ص29-30.
12- طباطبایی، محمدحسین: «المیزان»، ج14، ص403.
13- شذرات، شاهآبادی، ص111.
14- همان، ص111.
15- بقره/ 28.
16- شاهآبادی، «شذرات المعارف»، ص111.
17- ملک/ 2.
18- همان، ص111.
19- شاهآبادی، شذرات، ص112.
20- سبحانی، جعفر، «معادشناسی، سنت و عقل در پرتو کتاب»، ص71.
21- مؤمنون/14.
22- شذرات، ص109.
23- شاهآبادی، رشحات البحار، ص3 و4.
24- الاصفهانی، الراغب: «مفردات الفاظ القرآن»، ماده حیی.
25- امام خمینی (رحمه الله)، «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، ص10.
26- المیزان، ج1، ص171.
28- بقره/ 28.
28- غافر/11.
29- المیزان، ص171.
30- شذرات المعارف، ص113 و 114، رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33 و 34.
31- حیات پس از مرگ، ص41.
32- همان، ص44.
33- رشحات البحار، کتاب الایمان و الراجعه، ص14.
34- شذرات المعارف، ص21 و 22.
35- تقریرات فلسفه امام خمینی (رحمهالله)، اسفار، ص559 و 600.
36- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص32 و 33.
37- همان، ص33.
38- رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص125.
39- همان، ص123.
40- رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص34 و 35.
41- همان، ص37 و 38.
42- انفال/ 50.
43- شذرات المعارف، ص114 و 115.
44- همان، ص116.
45- شذرات المعارف، ص127.
46- همان، ص122 و 123.
47- همان، ص116.
48- همان، ص117 و 121 و 122.
49- عنکبوت/ 64.
50- دخان/ 56.
51- ق/35.
52- المیزان، ج2، ص503.
53- فیض کاشانی، ملامحسن: «المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء»، ج1، ص254.
54- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی»، ص159.
55- طوسی، خواجه نصیرالدین: «آغاز و انجام»، ص23.
بامداد-شست و شویش دادهاند … کفن بر او پیچیدهاند … قبر آماده است … به آرامی درونش میگذارند … سنگها چیده میشوند … تاریکی همه جا را فرا میگیرد … تنها شد … تنهای تنها … ترس تمام وجودش را فراگرفته است … فرشتگان عذاب میآیند … گزرهایشان را بلند میکنند … فریاد میزند … اما … هیچ کس صدایش را نمیشنود.
پدر … مادر … همسرم … دخترم … پسرم … رفقیم … همه میروند و او را در ظلمت قبر با فرشتگانی که برای عذابش آمدهاند تنها میگذارند … سۆال میکنند … خدایت کیست؟ پیامبرت که بود؟ امامت را نام ببر؟ … زبان در کامش خشکیده است. نمیتواند حرفی بزند … به ناگاه نوری پیدا میشود … ندایی برمیخیزد … نزنید … رهایش کنید … من با او هستم … نگاهش میکند … این کالبد نورانی با این چهره آرامشبخش از آن کیست؟! چه کسی در این وانفسای قبر به دادم رسیده است؟! نزدیک میآید … از او میپرسد تو کیستی؟ … لبخندی میزند و میگوید: من موقوفات و صدقات جاریه تو هستم. آرام باش. از این پس در پناه الطاف ربت خواهی بود.
تأثیر وقف در زندگانی اخروی
یکی از تمهیداتی که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) برای حفظ و بقای جامعه اسلامی اندیشیدهاند مسئله وقف است.
وقف پشتوانه خدامات گوناگونی است که فرد و جامعه بدان نیاز دارند. متدینان برای جلب رضای خدا در زمان حیات خویش بخشی از اموال خود را برای کارهای خیر و ماندگار از مالیکت خود جدا و آن را برای خدمات عمومی وقف میکنند. چنانکه از دیرباز تا کنون بیشتر اماکن رفاهی و خدماتی مانند کاروانسراها، استراحتگاههای بین راهی، آبانبارها، قناتها و مراکز عبادی مانند مساجد و حسینیهها و مراکز علمی مانند مدارس و کتابخانهها و مراکز بهداشتی مانند بیمارستانها و درمانگاهها از طریق سنت وقف تأسیس و نگهداری شده است و بخشی از تمدن اسلامی مرهون این پدیده مبارک است و جوامع بشری همواره نیازمند اینگونه کمکهای ثابت و ماندگارند. در منابع اسلامی و روایات اهل بیت (علیهم السلام) به خیر ماندگار و صدقه جاریه سفارش شده و اجر و پاداش وقف یادآوری شده است.[۱]
در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین آمده است:
“إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةٍ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ وَ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ”.
قَالَ الْعُلَمَاءُ الْمُرَادُ بِالصَّدَقَةِ الْجَارِیَةِ الْوَقْفُ؛ انسانی که از دنیا میرود جز ار ناحیه سه چیز پیوندش با دنیا قطع میشود: دانشی که از آن سود برده شود، یا صدقه جاری (وقف) یا فرزند صالحی که برایش دعا کند”. (بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۳)
زمانی که شخص از دنیا میرود دستش از زمین خاکی کوتاه شده و دیگر نمیتواند کاری به سود آخرت خویش انجام دهد. او میماند و اعمالی که با خود به آخرت برده است. آنجاست که میفهمد چه قدر دستش خالی است و چه قدر محتاج آن است که از دنیا رهتوشه بیشتری به همراه میآورد. اما در این میان گروه استثنا میشوند. افرادی هستند که در سرای آخرت نیز همچنان درگیر کارهایی هستند که در دنیا انجام دادهاند و نتایج آن را دریافت میکنند. در روایات مصادیق گوناگونی از این بهرهمندیها بیان گردیده است که یکی از مهمترین آنها وقف کردن است.
انسانی که در دنیا بخشی از داراییهای خویش را برای رضایت خدا و رفاه حال دیگر بندگان خرج مینماید، بر طبق مفاد احادیث، تا زمانی که آن مال باقی است و مورد استفاده قرار میگیرد او نیز بهره عملش را خواهد دید حتی اگر از دنیا رفته باشد. اموال وقفی در قیامت همچون آبی سرد، آتش عذاب الهی را خاموش کرده و نعمات بهشتی را به ارمغان میآورند.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:
“لَیْسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَالٍ صَدَقَةٌ أَجْرَاهَا فِی حَیَاتِهِ فَهِیَ تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَوْقُوفَةً لَا تُورَثُ أَوْ سُنَّةُ هُدًى سَنَّهَا فَکَانَ یُعْمَلُ بِهَا وَ عُمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ؛ پس از مرگ بدنبال مرد نیاید مگر سه خصلت: صدقه جاریه که در زندگى انجام داده و پس از مرگش باقى است، روش درستى که بدان عمل شود، و فرزند خوبى که برایش دعا کند”. (تحف العقول، ترجمه کمرهای، ص ۳۸۱)
در روایتی دیگر از آن بزرگوار مواردی دیگر یاد شده است:
“سِتَّةٌ تَلْحَقُ الْمُۆْمِنَ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَلَدٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یُخَلِّفُهُ وَ غَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَ بِئْرٌ یَحْفِرُهُ وَ صَدَقَةٌ یُجْرِیهَا وَ سُنَّةٌ یُۆْخَذُ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ؛ مۆمن از شش چیز بعد از وفات استفاده مىکند فرزندى که براى او دعا کند، قرآنى که بعد از او بماند، درختى که از وى یادگار بماند. چاهى که مردم از وى منتفع باشند، صدقه جاریه و سنتى که مردم از آن استفاده کنند”. (مشکاة الأنوار، ترجمه عطاردى، ص ۱۴۱، ح ۱۸)
آنچه در این روایات و نمونههای مشابه آن ذکر شده است تنها به عنوان بخشی از مصادیق وقف خواهند بود. موقوفات در هر عصر و زمانی میتواند جنبههایی متفاوت و گستردهتر به خود گیرد. در دوران معاصر از بهترین نمونههای آن میتوان به ساخت مساجد، مدارس و بیمارستانها در مناطق محروم اشاره کرد. بر اساس آنچه بیان گردید تا زمانی که نمازگزاران و عبادتکنندگان در مساجد حضور دارند و تا هنگامی که دانشآموزان در مدارس درس میخوانند و در زمانی که بیماران از بیمارستانها و مراکز بهداشتی و درمانی استفاده میکنند ثواب و بهرهای بسیار به سازندگان و وقفکنندگان آنها خواهد رسید.
وقف امری بسیاری نیکو و بسندیده است که نه تنها مورد تأکید شارع مقدس اسلام و ائمه (علیهم السلام) بوده است بلکه آن بزرگواران خود به طور عملی بدان اقدام نمودهاند. به عنوان نمونه در منابع تاریخی گزارشاتی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) و خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)[۲] اموالی از خود را در راه مسلمین وقف کرده و برای آیندگان به یادگار گذاشتهاند.[۳]
نتیجه
آدمی در سرای آخرت بسیار محتاج است. او همواره چشم انتظار آن است که از دنیا خیرات و برکاتی برایش ارسال گردد تا اگر در عذاب است از آن رهایی یابد و یا اگر در بهشت برین سکنی گزیده است جایگاه بالاتری کسب نماید. یکی از بهترین راهها برای حفظ ارتباط با دنیا وقف نمودن اموال در دنیا است. بر اساس آنچه در روایات آمده است انسان واقف تا زمانی که از موقوفش استفاده میگردد بهرههای معنوی آن را دریافت میکند.
پی نوشت ها:
[۱]. مفاتیح الحیاه، ص ۵۵۲٫
[۲]. موقوفات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به طور عملی نشان میدهند که وقف جنسیتبردار نیست و هر انسانی میتواند از داشتههای خود در راه خدا استفاده نماید.
[۳]. ر.ک: مقاله وقف در قرآن و سنت، سازمان اوقاف و امور خیریه.
منبع:tebyan.net
نوشته چه کسانی فریادرسانان لحظات وحشت در آخرت هستند؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.
آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف، درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷).
باید دانست بهشت هائی که در قرآن از آنها نام برده شده است چهار تا است: جنت عدن و جنت فردوس و جنت نعیم و جنت مأوی؛ هم چنان که در روایت وارد است: «قال أبو جعفر علیه السلام: أما الجنان المذکورة فی الکتاب فإنهن جنة عدن، و جنة الفردوس، و جنة نعـیـم، و جنة المأوی. و إن لله تعالی جنانا محفوفة بهذه الجنان ؛ ترجمه: امام باقر علیه السلام: بهشت هایی که در قرآن مطرح اند عبارتند از: بهشت عدن، بهشت فردوس، بهشت نعیم، بهشت ماوی و برای خداوند بهشت هایی دیگر است که با این بهشت ها محاصره شده اند» ( «علم الیقین » فیض کاشانی، طبع سنگی وزیری، ص ۲۲۴).
اما جنة النعیم در بسیاری از آیات قرآن نام برده شده است؛ مانند: «والسابقون السـبقون * أولئک المقربون * فی جنـات النعیم؛ پیشی گیرندگان در أعمال صالحه، پیشی گیرندگان در غفران و رحمت خداوند هستند. و ایشانند مقربان خدا که در بهشت های نعیم هستند» ( آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره واقعه). «جنة نعیم» (واقعه/۸۹) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی است. آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/۱۷) و مانند: «أیطمع کل امری ء منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا؛ آیا هر فرد از ایشان چنین طمعی دارد که در بهشت نعیم داخل شود؟ نه، چنین نیست» (آیه ۳۸ و صدر آیه ۳۹، از سوره المعارج ).
و اما جنت عدن نیز در بسیاری از آیات قرآن نام آن برده شده است مانند: «و مسـکن طیبة فی جنـت عدن ذ لک الفوز العظیم؛ و (خداوند شما را داخل میکند) در مسکن های پاک و پاکیزه ای که در بهشت های عدن است؛ و اینست فوز عظیم !» (ذیل آیه ۱۲، از سوره الصف). و اما جنت فردوس در دو جای قرآن نام آن برده شده است؛ اول در سوره کهف: «إن الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت کانت لهم جنـت الفردوس نزلا * خـلدین فیها لا یبغون عنها حولا؛ حقا آن کسانیکه ایمان آورده اند و أعمال صالحه بجای می آورند، برای آنان بهشت های فردوس مهیا و به عنوان پذیرائی و کرامت آنان خواهد بود؛ در آن بهشت ها بطور جاودان می مانند و هیچگونه تغییر و جابجائی از آن را طلب نمی کنند» ( آیه ۱۰۷ و ۱۰۸). دوم در سوره مؤمنون: «أولئک هم الو رثون * الذین یرثون الفردوس هم فیها خـلدون؛ (مؤمنان که چنین و چنانند) ایشانند فقط وارثان؛ آنانکه فردوس را به ارث برند. و ایشان در آن بهشت فردوس بطور جاودان زیست می نمایند» (آیه ۱۰ و ۱۱ ).
و جنت مأوی نیز در دو مورد از قرآن آمده است؛ اول در سوره سجده: «أما الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت فلهم جنـت المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛ اما آن کسانیکه ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام میدهند، پس برای آنان بهشت های مأوی به عنوان پذیرائی و پاداش کارهائی که در دنیا بجای می آورده اند مهیا و آماده می باشد» (آیه ۱۹) و دوم در سوره نجم: «عند سدرة المنتهی * عندها جنة المأوی؛ در نزد سدرة المنتهی، که آخرین درخت است. و در نزد آن سدرة و درخت، بهشت مأوی است» ( آیه ۱۴ و ۱۵). «باری، جنة الخلد، بهشتی غیر از این بهشت ها نیست که قسیم آنها باشد، بلکه مقسم آنهاست و همانطور که اشاره شد اضافه جنت به خلد برای تحقق معنای جاودانی بهشت است. ولیکن جنة النعیم بهشت ولایت است؛ و هر جا که در قرآن نامی از نعمت برده شده است، مراد ولایت است.
آشنایی با قرآن ۶، صفحه ۹۵-۹۴
کتاب معاد شناسی / جلد دهم / قسمت دهم، حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدسسره، ۲۱۱-۲۰۹
منبع:tahoorkotob.com
نوشته انواع بهشت در آخرت را بشناسید اولین بار در بامداد پدیدار شد.