جام جم سرا:
دختر باید هر روز طبق سفارش داروساز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر میریخت تا سم کمکم در وی اثر کند و در این مدت با او مهربان بود تا کسی شک نکند.
هفتهها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد بمیرد. خواهش میکنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش.
آن معجونی که به تو دادم سم نبود، بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
شیوه دیرینه
اختلاف با مادرشوهر در فرهنگهای بسیاری از مردم جهان به یک کلیشه اجتنابناپذیر بدل شده که عروسها را از همان ابتدا از مادرشوهر میترساند. حقیقت این است که نه مادرشوهرها به آن غیرقابل تحملی مادرشوهر داستانی هستند که خواندید و نه عروسها آنقدر سنگدل، اما نکته مهم آن است که با هرکسی مهربانی و مدارا کنید، شک نداشته باشید که جواب میگیرید.
این فکر ترسناک که بزودی دچار انتقامجویی مادرشوهر میشویم، آنقدر در دختران جوان ریشه دوانده که گاه دچار پیشداوری میشوند.
سهیلا که یک زن سی و پنج ساله است، در این باره میگوید: دختر بیست سالهای بودم که یکی از همدانشگاهیانم به خواستگاریام آمد. وقتی مادرش شروع کرد به سوال کردن، خیس عرق شده بودم . آنقدر سرخ شده بودم که دلم میخواست هر لحظه از نزد مهمانها بروم. فکر نکنید سرخی من از خجالت بود، من عصبانی بودم. فکر میکردم او میخواهد همه چیز را به هم بزند. او میگفت: دختر دانشجو چطور میخواهد شوهرداری کند؟ کاش میگفتم خدا بزرگ است، اما بعد از همه سوالاتش وقتی این را شنیدم، از کوره در رفتم و گفتم: تا حالا که توی خانه دانشجویی از شما دور بود، چه کسی از او مراقبت میکرد؟ اگر ازدواج کند که یکباره بیدست و پا نمیشود.
بعد هم از عصبانیت از اتاق رفتم و گفتم اصلا نمیخواهم ازدواج کنم. آنها هم ناراحت شدند و رفتند. بعدها من عذرخواهی کردم و به او گفتم: از شما ترسیده بودم.
اما حالا با مادرشوهرم رابطه خوبی دارم و بدون مشکل و البته دور از هم زندگی میکنیم.
او همیشه هست
تینا بقایی، مشاور خانواده میگوید: مادرشوهر تنها زنی است که همیشه در زندگی شما هست. چه قبل از شما و چه بعد از شما، چه در قید حیات باشد چه نباشد، به هر حال تاثیر مستقیم و غیرمستقیم او زندگی شما را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بنابراین بهتر است یاد بگیرید چطور با او کنار بیایید.
وی میافزاید: بعضی مادرشوهرها دوست داشتنی و شیرین هستند. این دسته از مادر شوهرها زندگی خود را با همه تلخ و شیرینهایش پشت سر گذاشتهاند و تصمیم گرفتهاند سختیهایی را که خود متحمل شدهاند، بر زن دیگری روا ندارند. اگر چنین مادرشوهری دارید، به نیابت از بقیه عروسها باوی حق شناسانه رفتار کنید و از خلق خوش وی سوءاستفاده نکنید. این مشاور میگوید: گروه دیگری هستند که یا خاطرات بدی از دوران عروس بودن خود دارند و میخواهند تلافی آن را سر عروسشان در آورند یا فکر میکنند عروسشان دارد پسرشان را که مهمترین دارایی آنها به حساب میآید، از چنگشان درآورد و سعی دارند از حقشان دفاع کنند.
آنها ممکن است عروس شان را زنی بیدست و پا و بیکفایت فرض کنند که نمیتواند همسرش را بدون رهنمودهای او خوشبخت کند یا اصلا فکر کنند عروس جدید در شان خانواده آنان نیست.
این پنبه سر میبرد
تنها پنبهای که واقعا سر میبرد، زبان نرم است. بقایی، روانشناس میگوید: مادر شوهرتان احتمالا میترسد پسرش را از دست بدهد، قبل از اینکه او بخواهد مداخله کند، شما پیشقدم شده و همسرتان را با او شریک شوید مثلا بگویید: مادرجان! بیتردید هیچ کس مثل شما ذائقه همسرم را نمیداند چه چیزی درست کنم که دوست داشته باشد؟
غذای مورد نظر را زیر نظر او یک بار درست کنید یا به عنوان وردست در آشپزخانهاش اصولی را که حتی ممکن است بلد باشید، دوباره بیاموزید. بگذارید او هم پز بدهد که عروسم از من آشپزی یاد گرفت. قبل از اینکه بخواهد از دستپخت شما ایراد بگیرد، گاهگاه نمونهای به تعارف برایش بیاورید و بگویید: شاگرد خوبی بودهام؟ لطفا ایرادش را بگیرید. قطعا در زندگی شما امکانات بیشتری هم برای این نوع رفتار وجود دارد که به ابتکار شما بستگی دارد. هیچ وقت نزد مادرشوهر با همسرتان بحث نکنید و با شوهر و مادر شوهرتان محترمانه برخورد کنید و بدانید حتی اگر مقابل او به شوهرتان اعتراض کنید، به او برمیخورد. از مادرشوهر خود نیز نزد همسرتان گله نکنید. میخواهید با او چه کند؟ نامش را از شناسنامهاش خط بزند؟
فقط اگر متوجه شدهاید هیچ شیوهای کارساز نیست، روابط خود را محدود کنید. هرگز عصبانیت خود را از همسرتان جلوی مادرشوهر نشان ندهید زیرا او را با خود دشمن خواهید کرد.
به مادرشوهرتان با مناسبت یا بیمناسبت هدیه بدهید و اگر فرصت ملاقاتش را ندارید، در فواصل معین بدون اینکه همسرتان حضور داشته باشد به او زنگ بزنید و گپی دوستانه داشته باشید بیآنکه اسرار زندگیتان را بر ملا کنید.
پیش از اینکه داوطلب شود، او را دعوت کنید به خانهتان بیاید و حتی گاهی همسرتان را تشویق کنید زمانی را فقط خودش برای ملاقات با خانوادهاش برود تا مادر و فرزند اوقات خوشی را با هم سپری کنند.
از نکات مثبت مادر شوهرتان تعریف کنید و حتی پشت سرش نزد همسرتان از او خوب بگویید.
سعی کنید خود را جای او بگذارید و رفتارهای او را بهتر درک کنید.(ماندانا ملاعلی/ضمیمه چاردیواری/جام جم)
جام جم سرا: شهرزاد بیگ زاده گفت: قادر به رانندگی وسایل نقلیه سنگین و حتی تراک در معادن هستم و هشت سال سابقه مربیگری و آموزش رانندگی در آموزشگاه های تعلیم رانندگی دارم.
یکی از مسافران اتوبوسی که این خانم راننده آن است گفت: ما افتخار می کنیم که راننده امروز خط واحد ما از جنس خودمان است؛ کار که زن و مرد نمی شناسد. این خانم جسارت رانندگی اش هم خوب است.
به نقل از ایرنا، یکی دیگر از مسافران افزود: خانم ها توان کمتری از مردان در کار کردن ندارند و توانایی خانم بیگ زاده نمونه حرف من است.
مسافر دیگری نیز که در این اتوبوس شرکت واحد نشسته بود، بیان کرد: خیلی خوب است که زن ها هم بتوانند خطوط اتوبوس را عهده بگیرند و جای تبریک دارد به جامعه زنان که اینگونه مسوولیت پذیر هستند.
حسین آزادیخواه مدیر عامل شرکت اتوبوسرانی سیرجان هم گفت: یک ماه است که این خانم رانندگی اتوبوس خط واحد را به صورت آزمایشی بر عهده دارد و بسیار ماهر و خوب است که جذب شرکت می شود.
جامجمسرا: فرزند بانوی شاعر با اعلام این خبر افزود: حال مادر دیروز عصر اندکی بهتر شده بود و ما فکر میکردیم او متوجه اتفاقات اطرافش است اما متأسفانه مثل شعله شمع که بالا میگیرد و بعد خاموش میشود، ساعت یک بامداد از بیمارستان خبر دادند که او درگذشته است.
علی بهبهانی گفت: در حال تصمیمگیری برای انتخاب محل آرامگاه مادر هستیم و در حال حاضر نیز پیکر او در سردخانه بیمارستان است.
به گزارش جام جم سرا، خبر درگذشت سیمین بهبهانی از سوی کادر بیمارستان محل بستری وی نیز تأیید شد. او از ۱۵ مرداد ماه به کما رفته بود و در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری بود.
سیمین بهبهانی زادهٔ سال ۱۳۰۶ در تهران است و از میان آثار او میتوان به «سهتار شکسته»، «جای پا»، «چلچراغ»، «رستاخیز» و «یک دریچه آزادی» اشاره کرد.(ایسنا)
جام جم سرا به نقل از ایرنا: مدیر خدمات پرستاری بیمارستان ۲۲ بهمن مشهد با تایید این خبر گفت: نوزادان چهار قلوی بدنیا آمده شامل دو دختر و دو پسر به وزنهای یک تا یک و نیم کیلوگرمند.
رضا آذین افزود: حال عمومی چهار قلوها که ظهر امروز متولد شدهاند هم اکنون خوب است و هم اکنون این نوزادان در دستگاه «انکباتور» و در بخش نوزادان بیمارستان ۲۲ بهمن مشهد بستری هستند.
به گفته وی، تولد این نوزادان پس از حدود ۱۵ سال نازایی و در نخستین زایمان مادر صورت گرفته است.
کمتر حرف میزند و در شش ماه ده کیلوگرم وزن کم کرده است. نسبت به مسائل زناشویی میلی نشان نمیدهد. از وقتی او تغییر رفتار داده است، زندگی من و فرزندانم تحتتاثیر او عوض شده و روزهای بدی را میگذرانیم. با او نزد روانپزشک رفتم و بعد از تشخیص افسردگی، دارودرمانی را شروع کرده اما همسرم همچنان غمگین است و ساعات زیادی از روز را میخوابد. نمیدانم چگونه میتوانم کمک کنم تا او همان همسر قبلی شود.
پاسخ مشاور: افسردگی مانند هر اختلال روانی دیگری ممکن است در طول زندگی برای خیلی از ما اتفاق بیفتد. اختلالهای روانی هم مانند بیماریهای جسمانی، بعضی مواقع سر زده وارد میشوند و زندگی فرد و اطرافیانش را تحتتاثیر خود قرار میدهند. با توجه به اینکه مشکلات روحی، نمود چندان زیاد عینی ندارند، گاهی اطرافیان فرد را بیمار تلقی نمیکنند.
مثلا اگر کسی بیماری ریوی داشته باشد و مدام سرفه کند، همه میدانند که شرایط عادی ندارد، خوابش به هم ریخته و مشکلاتی را تحمل میکند اما فردی که روان افسردهای دارد، چون حالات درونیاش قابل رویت نیست، خیلی کمتر درک میشود. نکته مهم بیماریهای روحی این است که برای درمان نیاز به کمک اطرافیان دارند. اگر در یک بیماری بدنی، اطرافیان فرد باخرید دارو، ایجاد شرایط استراحت و... به او کمک میکنند، در بیماری روحی مثل افسردگی، همه اعضای خانواده، مخصوصا همسر باید خود را برای یک دوره نسبتا طولانی حمایتی از فرد بیمار آماده کند. برای اینکه شما زنی شاد مانند سالهای قبل داشته باشید، نیازمند این هستید، برای درمان بیماری او اقدام کنید.
شما به دکتر مراجعه کردهاید و احتمالا ریشه بیماری پیدا شده است.گاهی تغییرات هورمونی علت چنین اختلالی است مانند افسردگی پس از زایمان که با دارو تا حد زیادی درمان میشود اما حتی اگر علت افسردگی داروی خاصی باشد یا مشکلات بدنی و هورمونی این وضع را ایجاد کرده باشد، باز هم کمک رفتاری شما بیتاثیر نخواهد بود.
به همسرتان بفهمانید که شرایط او را درک میکنید و قرار است با تمام توان به او کمک کنید تا بر بیماریاش غلبه کند. افراد اگر بدانند مشکل کبدی دارند، راحتتر با آن کنار میآیند تا اگر بفهمند مشکل روحی دارند و باید به روانپزشک مراجعه کنند و داروی اعصاب بخورند برایشان سخت است! این تابو را برای همسر خود بشکنید و به او بگویید داروهای او نوعی آنتیبیوتیک روحی است، نه چیز دیگر!
او را تشویق کنید که ورزش کند، اگر امتناع کرد، برنامه دستهجمعی بگذارید و همراهیاش کنید. صبح روز تعطیل بهجای خواب تا ظهر میتوانید همه با هم به کوه بروید. به مرور زمان این تمرینات ورزشی روحیه همسرتان را تغییر خواهد داد.
در ارتباط با فرد افسرده، ممکن است حس کنید انرژی زیادی صرف میکنید، اما پاسخی دریافت نمیکنید یا به عبارتی از خودگذشتگی زیادی میکنید، اما طرف مقابل به آن توجه ندارد و نیازهای روانی شما را در نظر نمیگیرد. صبور باشید. شما بزودی نتیجه همراهی خود با همسرتان را خواهید دید.
با فرزندانتان هم هماهنگ باشید.آنها باید بدانند شرایط مادرشان با گذشته فرق کرده و باید برای بازگشت مادر به شرایط قبل، همکاری کنند.
امیدتان را از دست ندهید، جلسات روانپزشکی را ادامه بدهید و در تمام طول مسیر چون یک حامی مهربان کنار همسرتان بمانید.
ندا داوودی / چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
چهارشنبه 19 فروردین 1394 ساعت 13:43
جام جم سرا- خاله نساء، بانوی شالیکاری است در شهرستان آمل که همراه با همسرش زندگی سادهای را میگذراند. او به کار کشاورزی علاقه زیادی دارد و امیدوارانه به زندگی نگاه میکند. او معتقد است کار و فعالیت، درمان هر درد و بیماری است. تصاویری از یک روز زندگی این بانوی شالیکار و خانهدار را ببینید.
گفتم: خوب کسی آمادگی اینگونه سفرهای پیشبینی نشده را ندارد! گفت: چرا؟ یه ساک کوچک میبندی و راه میافتی. بعد برایم در همان فرصت کوتاه که زمان پروازمان برسد، از سفرهایش گفت و اینکه بدون مسافرت نمیتواند زندگی کند.
مرضیه آیتاللهی بانویی دنیادیده، سرد و گرم چشیده، مهربان، بزرگدل و یکپارچه شور و عشق است. او روحی جوان و پرشورونشاط دارد و دنیا را همچنان زیبا و جذاب میبیند. او سعی دارد تکتک روزهایش را با تنوع و لذت پیش ببرد و اطرافیانش را نیز غرق در شادی کند. اگر جنبههای مثبت و منفی وجودش را در دوکفه ترازو قراردهی، تعجب میکنی که یک انسان تا چه اندازه میتواند خوبیهای درونش را فعال کند. گفتوگو با او را بخوانید و دلایل روی آوردنش به سفر را دریابید.
ابتدا کمی از خودتان برای خوانندگان ما بگویید.
80 سال دارم و در مشهد زندگی میکنم. پدرم در زمان شهیدمدرس وکیل مجلس بود و به همین دلیل با این که اهل تهران بود در این شهر سکونت نداشت و ما زندگی در شهرهای مختلف را تجربه کردیم. من در کاشمر به دنیا آمدم و آنجا بزرگ شدم. 9 برادر و شش خواهر بودیم که همگی به دنبال علم و تحصیل رفتیم. من در مشهد ازدواج کردم و حاصل این پیوند، پنج فرزند پسر و یک دختر بوده است. پسرانم همگی رشته مهندسی را تا مقاطع فوقلیسانس و دکتری خواندهاند. دختر نازنینم مژگان که کوچکترین فرزندم محسوب میشد پزشک بود و در دانشگاه گناباد تدریس میکرد. او متاهل و صاحب پسری به نام آرش بود، اما متاسفانه در سال 76 در 26 سالگی در اثر بیماری سرطان فوت کرد.
چقدر متاثر شدم، با این مصیبت چگونه کنار آمدید؟
پرکشیدن دخترم وضع روحی مرا بههم ریخت و زندگیام را سخت کرد. هر مادری میتواند کلام من را درک کند که من چه روزگاری را پس از وداع دخترم تجربه کردم. فرزند از جان شیرینتر است، آن هم دختری خوب و موفق که از ابتدای دوران کودکی در کنار برادرهایش به زندگی ما عطر و بویی خاص بخشیده بود. دنیا برایم به پایان رسیده بود و گذر ثانیهها، همراه با رنج و سختی انجام میشد. به پزشک مراجعه کردم. او به من گفت که درمان بیماریهای روحی، سفر است و تو باید به مسافرت بروی تا دوباره بتوانی روحیهای تازه برای ادامه حیات پیداکنی.
حرف دکتر را پذیرفتم و به خودم فرصتی دوباره برای زندگی دادم. مژگان من رفته بود، اما زندگی جریان داشت و من باید به زندگی بر میگشتم.
این گونه شد که سفر را به طور جدی در برنامههایم گذاشتم. به تمام نقاط ایران سفر کردم و برای سفرهایی به آن سوی مرزهای کشورم برنامه ریختم.
به کدام کشورها سفر کردهاید؟
19 مرتبه به سفر خانه خدا رفتهام که پنج بار آن حج واجب و 14 بار دیگر عمره بوده است. سه بار مالزی رفتهام. 16 بار به چین سفر کردهام. به کشورهای تایلند، هند، ترکیه، سوریه و دبی هم بارها رفتهام. خیلی دوست دارم به کربلا بروم و رفتن به آنجا را در برنامه دارم .
واقعا این سفرها به روحیه داغدار شما کمک کرد؟
بله. خیلی، مکه را از تمام سفرهای خارج از کشور، بیشتر دوست دارم، چون توانستم با حضور در آنجا و تاثیر معنوی عمیق خانه خدا روحیهام را دوباره پیدا کنم و با مرگ دخترم کنار بیایم.
به کدام شهرهای کشورمان سفر کردهاید؟
در ایران بارها سفر کردهام. از چابهار خیلی خوشم آمد و کوههای زیبای بین راهش را فوقالعاده دوست داشتهام. به درهها و محیطهای سرسبز بشدت علاقه دارم، زیرا عظمت آفرینش خدا را در طبیعت چشمنوازش پیدا میکنم. همه چیز را مثبت میبینم. بارها به اصفهان، کرمان، شیراز، بندرعباس و بندرلنگه مسافرت کردهام. تهرانیها، کرمانیها و شیرازیها را بارها دیدهام و از رفتارشان خوشم آمده است. بیرجندیها را قومی باسواد و علاقهمند به تحصیل یافتهام.
در این کشورهایی که رفتید، آیا مراسم ازدواج و عروسی هم دیدید؟
در یکی از مسافرتهایم به هندوستان در هتلی اقامت داشتم. یک روز دیدم دور و بر هتل بشدت شلوغ است. ازدحام جمعیت کنجکاویام را تحریک کرد تا به بیرون بروم و علت را متوجه شوم. هنگامی که از هتل خارج شدم و به خیابان قدم گذاشتم دیدم عروسی یک مهاراجه هندی است. بسیار زیبا و دیدنی بود و جمعیت زیادی برای تماشا آمده بودند. لباس عروس و داماد تزئینات فراوانی داشت. میز و صندلی به تعداد زیاد چیده بودند و از مردم پذیرایی میکردند. آهنگ مینواختند، خوانندگی میکردند، مردم به پایکوبی و شعف مشغول بودند. فرش قرمز طویلی پهن کرده بودند و مهمانان ویژه از روی آن رد میشدند. هر مهمانی که از روی فرش قرمز رد میشد، نوازندگان دور و برش با شیپور و دایره موسیقی مینواختند. برای پذیرایی از مردم غذای فراوان پخته بودند و میوههای پوست کنده و قاچ کرده را داخل سبدهای کوچک و تزئین شده قرار داده بودند تا هرکس میل دارد بخورد. مهمانان کادوهای نفیس و چشمگیری به عروس و داماد هدیه میکردند. پایکوبی تا ساعت دو نیمه شب ادامه داشت و پدر عروس و پدر داماد به افرادی که میرقصیدند پول میدادند. درست مثل رسم شاباش ما!
با غذاهای تند هندیها مشکلی نداشتید؟
آنها ادویه زیادی در غذا میریزند، به حدی که برای ما ایرانیها تقریبا غیرقابل خوردن است. اما ما به کسی که برایمان غذا آماده میکرد سفارش میکردیم که فلفل و دیگر ادویهها را در حد متعادل به کار ببرد.
غذاهای چینی چه؟ سوسک و عقرب سرخ کرده آنها را دیدید.
من تا هنگامی که با چشمان خودم غذاهای آنها را ندیده بودم باور نمیکردم. آنها عقرب، سوسک، کرمهای زیرخاکی و لارو پروانه را به سیخ میکشند و میپزند. در ایران وقتی ماهیفروشان میخواهند تبلیغ تازگی ماهیشان را بکنند، میگویند ماهی زنده. آنها هم میخواستند تبلیغ عقربشان را بکنند، میگفتند عقرب زنده. یک بار از خانمی چینی فیلم گرفتم که عقربی پخته را در دهانش گذاشت، نصف عقرب در دهان او بود و نصف دیگر بر سیخ! ما جگر بر سیخ میخوریم و آنها عقرب!
چه چیز کشور هند برایتان جالب بود؟
هند کشور میمونهاست. در خیابانهای آن به اندازه آدمها میمون هم میبینی. میمون مادر بچه کوچکش را مثل انسان بغل میکند و راه میبرد. یک بار داشتم آجیل میخوردم، ناگهان دیدم یک میمون جلوی پای من پرید، آجیلم را برداشت و رفت.
گاوها از خیابان رد میشوند و مردم به احترام آنها میایستند. در تایلند سیرک رفته بودم. آنجا فیلها را دیدم که دوچرخهسواری میکردند، فوتبال بازی میکردند، میرقصیدند. یک بار فیلی را دیدم که خرطومش را به کیف تماشاچیان میزد یعنی پول بدهید. با خرطومش پول را از تماشاچی میگرفت و به فیلبان میداد. یک بار هم مردی را دیدم که سرش را داخل دهان باز تمساحی کرد که دندانهای تیزش برندهتر از تیغه چاقو به نظر میرسید.
چقدر اهل خرید در سفر هستید؟
خوب خرید در سفر خیلی لذتبخش است. من در ترکیه بخصوص استانبول بازارچههای خیابانی را زیاد میدیدم. مثل دستفروشهای خودمان جنسهای فراوان و ارزان میفروشند. یک جفت کفش به قیمت 15 هزارتومان آنجا خریدم و در اینجا همان را به قیمت 60 هزار تومان پیداکردم.
از صنایعدستی کشورها برایمان بگویید.
هرکشوری صنایعدستی مخصوص به خود را دارد. از صنایع دستی مالزی خوشم آمد. صنایعدستی هند و چین فوقالعاده زیبا و چشمگیر است. پاراوانهای 6 لته از چوب که روی آن سنگ یشم کار کردهاند و عکس زنها و گلها را روی آن نقش کردهاند. حیوانات کریستال، وسایل چوبی، دکوریهای قشنگ چینی مثل مجسمه مرغ و خروس، همه در چین فراوان است. هندیها هم صنایعدستی قشنگی دارند. در آنجا فیل زیاد است، به همین دلیل مجسمههای چوبی فیل شش تایی زیاد میبینید که از بزرگترین شروع شده و به کوچکترین ختم میشود.
وقتی صحبت از مسافرت میشود، ذهن خیلیها به سمت پول و هزینه سفر میرود. به همین دلیل از بیخ و بن سفرکردن را امری نشدنی میدانند. نظر شما چیست؟ آیا شما پول فراوانی خرج این سفرها کردهاید؟
من به همه هموطنانم توصیه میکنم که از خرج سفر نترسند. اگر نمیتوانند هزینه سفر به جاهای دورتر را متقبل شوند، به مسافرتهای نزدیک بروند و هزینهها را تقلیل بدهند. من در بسیاری از سفرهایم بازرگانی میکردم و از خارج جنس میآوردم. در این کار کاملا حرفهای شده بودم و چند فروشگاه به من سفارش میدادند. من خیاط درجه یک و بافندهای قهار بودم. با ماشین بافتنی، لباسهای فراوانی بافتهام و حتی به سوریه و پاکستان صادر کردهام. هزینه سفرهایم اینگونه درمیآمد.
در سخنانتان اشاره کردید که اهل شعر و شاعری هم هستید؟
من از بعد از فوت دخترم در کنار سفر به شاعری پناه آوردم و سعی کردم احساساتم را روی کاغذ بیاورم تا راحتتر تخلیه شوم. همیشه اسم خدا را در شعرهایم میآورم و معمولا در انتهای شعر، نام مرضیه را هم ذکر میکنم. بخشی از یکی از شعرهایم را به شما و خوانندگانتان تقدیم میکنم.
بار الها سایبان خستگیهایم تویی / در غم و بیماریام یارم تویی/چشم خود را تا گشایم بینمت/چشم بسته هم تو را میبینمت
چون تو سلول دل و جان منی/ من جدا کی دارم از تو ایمنی؟
ایمنی من پرستشهای توست/ قلب من را بین که خاطرخواه توست/ ذوالجلالا قادری تو لایزال/ مرضیه گوید مرا تنها مگذار
خیلی زیبا بود. لطفا بفرمایید همسفرانتان را از بین چه افرادی انتخاب میکنید و همراه خود چه تجهیزاتی به سفر میبرید؟
در این سالها دوستان فراوانی پیدا کردهام. اما از سالهای پیش به همراه برخی اعضای خانوادهام که وقت آزادتری داشتهاند و عروسها و نوههایم سفر میکردهام. ما مجهز به تجهیزات دارویی سفر میکنیم تا در صورت بروز مشکل، ناراحتی نداشته باشیم.
تلخترین و شیرینترین خاطرهای که از سفرهایتان به یاد دارید؟
من فردی مثبت هستم و همه چیز را خوب میبینم. به همین دلیل هیچ خاطره تلخی از مسافرتهایم ندارم، اما تا دلتان بخواهد خاطرات شیرین را در سینه جا دادهام. لذتبخشترین خاطراتم به زمانی برمیگردد که اهالی شهری که به آنجا رفتهام با من خوشرفتاری میکنند و همچنین در دل طبیعتی میروم که همچنان بکر و اصیل باقی مانده است. وقتی به شهری در ترکیه میروم مشاهده میکنم گلها و پرندگانش متفاوت از آنهایی هستند که در شهرهای ایران وجود دارد. آنگاه دست به آسمان دراز میکنم و رو به خالقم میگویم: خداوندا، تو چقدر بزرگی که هر جایی را متفاوت از منطقه دیگر آفریدهای. دیدن گیاهان و حیوانات متنوع به درک بهتر عظمت پروردگار کمک میکند و من از دیدن این همه زیبایی روحم صیقل مییابد.
به زنان همسن و سالتان چه توصیههایی دارید؟
من یگانه دخترم را از دست دادم و هر مادری میداند چه رنجی کشیدهام. اما زنده بودم و باید به زندگی ادامه میدادم. پس به کمک خداوند از راه مسافرت و شعر روحم را تسکین دادم. توصیهام به همه زنان همسن و سالام این است که زیر بار فشارهای روزگار خم نشوید. به دنبال راهحل برای آرامش باشید و مثبتنگری کنید تا اطرافیانتان هم با دیدن شما آرام بگیرند. هر روز میرود و دیگر برنمیگردد. پس چرا آن را با ناراحتی هدر دهیم، در حالی که میتوانیم با اعمال خوب بهترین بهرهها را از آن ایام ببریم.
آیا باز هم قصد سفر دارید؟
بله. من تا زنده هستم مسافرت میکنم. در این ماه قصد دارم به تایلند و ترکیه بروم و از زیباییها و مهربانیهای مردمش لذت ببرم.
و کلام آخر.
هر بار به حرم امام رضا(ع) میروم هموطنانم را دعا میکنم. بهترین آرزوها را برای مردم عزیز ایران دارم و امیدوارم چشم آنها به دیدن اقصی نقاط کشورمان و دیگر نقاط جهان روشن شود و بتوانند دنیا را با نگاهی جدید ببینند و از زندگی لذت ببرند.
چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
قهرمان 22 ساله گزارش ما عاشق اسب است به قول معروف از بچگی نافش را با سوار کاری بریدهاند، پس بودنش بین چهاردیواری یک اصطبل کنار یک اسب منتظر تعویض نعل، در باشگاههای اسبسواری خیلی هم عجیب نیست: «سه ساله بودم که برای اولین بار سوار اسب شدم. در یکی از پارکهای تهران، پدرم مرا سوار یکی از این اسبهایی کرد که صاحبش برای سواری از مردم پول میگرفت. وقتی سواریام تمام شد، پدرم از من پرسید: خوب بود؟ من هم درجواب گفتم: نه ...کم بود. همین شد که پدرم فردای آن روز مرا در یک باشگاه اسبسواری ثبتنام کرد.آن موقع آن قدر کوچک بودم که نمیتوانستم به تنهایی روی اسب بنشینم. پدرم با یک دست مرا روی اسب نگه میداشت و با دست دیگرش اسب را دور زمین هدایت میکرد. تا یک ماه هر روز کارمان همین بود.»
از کاراته تا سوارکاری
از آن روزها تا امروز که فرناز هاشمی از اسبسواری به نعلبندی رسیده فاصله زیادی است؛ سالهایی پر از تجربههای عجیب که نقطه مشترکشان همان هیجانی بوده که همیشه دنبال کرده؛ «همزمان با سوارکاری، 14 سال کاراته را به صورت حرفهای دنبال کردم و چند مقام بینالمللی به دست آوردم؛ آن سالها نمیتواستم سوارکاری را به صورت حرفهای ادامه بدهم چون روزی شش هفت ساعت برای کاراته وقت میگذاشتم و تمرین میکردم، اما بالاخره تصمیمم را گرفتم و دیدم آن هیجانی را که دنبالش هستم در کاراته پیدا نمیکنم؛ به خاطر همین تمرکزم را گذاشتم روی سوارکاری.»
اما چطور گذر فرناز از اسبسواری به نعلبندی افتاده؟ جواب این سوال خیلی هم عجیب نیست: «با اسب و اسبسواری که از بچگی آشنا بودم، به کارهای فنی و آهنگری هم علاقه داشتم، به خاطر همین تصمیم گرفتم این مهارت را یاد بگیرم البته فقط به خاطر این که اگر یک روز اسب داشتم، اسبم را خودم نعل کنم.»
همین علاقه، انگیزهای شد که همزمان با امتحانات پیشدانشگاهیاش، موضوع را با پدرش مطرح کند و به دنبال استاد نعلبندی باشد که این مهارت را به او بیاموزد: «آن سال با این که کنکور هم داشتم اما وقتی پدرم علاقهام را به این کار دید با پرس وجو از دوستانش، مرا به استاد سازوار که یکی از باسابقهترین نعلبندهای ایران است، معرفی کرد.
من همزمان کنکور دادم و با اینکه دوست داشتم در رشته دامپزشکی ادامه تحصیل بدهم، اما گذرم به رشته زیستشناسی سلولی مولکولی افتاد، با این حال به خاطر علاقهام به حیوانات تصمیم گرفتم نعلبندی را به صورت حرفهای ادامه بدهم.»
یک کار واقعا خطرناک
به این ترتیب قهرمان گزارش ما از خرداد 89 دوره کارآموزیاش را زیر دست یک استاد حرفهای شروع کرد؛ دورهای که 4 سال و نیم طول کشید: «در تمام این مدت تقریبا هر روز از 7 صبح تا 5 بعدازظهر کنار دست استادم میایستادم تا مهارت لازم را برای این کار یاد بگیرم.
تا دو سال اول هم فقط با این هدف فوت و فنهای کار را یاد میگرفتم که یک روزی اسب خودم را نعل کنم؛ اما هرچه کار جلوتر رفت و خودم بیشتر درگیر کار شدم، جذابیتش هم برایم بیشتر شد و علاقه بیشتری به ادامه دادنش پیدا کردم.»
حضور در کلاسهای نعلبندی، یک خاطره دور را در ذهن فرناز هاشمی زنده کرد: «نعلبندی را یک بار در هفت سالگی از دور دیدم، خیلی برایم جالب بود اما آن موقع اصلا نگذاشتند جلو بروم و از نزدیک کار را ببینم. مدام میگفتند برای تو خطرناک است، از اینجا دور شو. از همان موقع، این سوال در ذهن من ماند که نعلهای اسب را چطور عوض میکنند و چرا برای من خطرناک است؟»
سوالهایی که دیگر برای او بدون جواب نیستند: «حالا که خودم این کار را یادگرفتهام، واقعا با این حرف که نعلبندی سخت و خطرناک است موافقم.
به عنوان نعلبند باید اعتماد اسب را جلب و رابطه خوبی با او برقرار کنی، درکنارش باید مهارتهای زیادی را برای خوب نعل زدن کسب کنی. نعلبندی شاید درکشور ما مهجور مانده باشد، اما در کشورهای دیگر واقعا یک علم است. کسی که میخواهد نعلبند شود باید دانشگاه برود، بعد اگر بخواهد کار کند باید دو سه سال زیرنظر یک نعلبند حرفهای دستیاری کند تا در نهایت به عنوان یک نعلبند درجه 3 استقلال پیدا کند.»
پای انتخابم ایستادم
دنبال کردن علاقهها خیلی وقتها کار راحتی نیست، مخصوصا وقتی قرار باشد عنوان اولین نفری که از خط قرمزها عبور میکند روی پیشانی شما بخورد؛ اتفاقی که فرناز با آن بخوبی کنار آمده: «از وقتی کارآموزیام را به عنوان یک نعلبند حرفهای شروع کردم، همیشه و بدون استثنا با نگاههای متعجب خیلیها مواجه شدهام. بزرگ و کوچک، پیر و جوان و ... وقتی مرا مشغول کار میبینند، میایستند و از نزدیک کارم را نگاه میکنند. حالا دیگر با این نگاههای متعجب کنار آمدهام.
بجز این نگاهها اما، با دو واکنش کاملا متفاوت در محیط کارم مواجه شدهام؛ برای عده زیادی این حضور جالب بوده مخصوصا در جامعه سوارکارها، خیلیها تشویقم کردند و گفتند کارم جالب است ولی باورشان نمیشد من روزی مستقل شوم. همه فکر میکردند یا دستیار میمانم یا بالاخره کار را رها میکنم و میروم سراغ سوارکاری؛ اما من پای انتخابم ایستادم .»
واکنش گروه دوم اما تنها بانوی نعلبند کشورمان را به ادامه کارش مصممتر کرده: «عدهای هم بودند که از همان ابتدا به حضور من جبهه گرفتند و گفتند ایشان خانم است؛ نعلبندی فقط شغل مردهاست. اما من به این انتقادها توجه نکردم و همان جا تصمیم گرفتم به کارم ادامه بدهم.»
اعتماد خانواده و استادان
فرناز هاشمی بالاخره بعد از گذراندن دورههای تئوری و عملی زیاد و خواندن کتابهای آموزشی مختلف درباره نعلبندی، اولین اسبش را همزمان با شروع سال 94 نعل کرده: «تا قبل از این همیشه به عنوان دستیار کار میکردم و هیچ وقت به تنهایی یک اسب را نعل نکرده بودم؛ اما بالاخره با یکی دیگر از استادان نعلبندی آشناشدم؛ استاد محمود امیری که در این کار به من اعتماد کرد و اسب در اختیار من گذاشت. اگر اعتماد ایشان نبود شاید من هنوز مستقل نشده بودم. اعتماد ایشان در کنار اعتماد خانوادهام و مخصوصا پدرم، فضا را برای استقلال من در این شغل آماده کرد. تجربه اول هم، با تمام سختیهایش خیلی جالب بود. خیلی هم طول کشید چون ابزارم به اندازه بقیه نعلبندها کامل نبود و البته دوست داشتم کارم را با دقت خیلی زیادی انجام بدهم.»
ابزارآلات عجیب خانم نعلبند
شاید از نظر خیلیها ابزار این کار در یک نعل جدید و چند میخ و یک کوره داغ خلاصه شود، اما اگر نگاهی به ابزار و وسایلی بیندازید که خانم هاشمی با آنها کار میکند، تازه متوجه میشوید دنیای این کار بزرگتر از این حرفهاست؛ دنیایی که پر است از انواع سم چین، چکش، سوهان، چاقو، میخکش، سهپایه،کوره، سندان و دستگاه سنگ فرز. به اینها نعل و میخ در سایزها و اندازههای مختلف را هم اضافه کنید تا با کاری آشنا شوید که یکی از شاخههای آهنگری است. حالا که با شغل عجیب و غیرمتعارف فرناز هاشمی تا حدودی آشنا شدهاید، شاید علاقهمند باشید اطلاعاتی هم درباره دلایل تعویض نعلها پیدا کنید؛ جواب سوال شما در دو کلمه خلاصه میشود: اصلاح سم.
مینا مولایی
جامعه
به گزارش جام جم سرا ، «ریچارد هرناندز» بانکدار بازنشسته ای که در سن 55 سالگی تصمیم گرفت تا با اعمال جراحی متعدد و دردناک، خود را تبدیل به بانوی اژدها کند.
وی برای رسیدن به هدفش بعد از تغییر جنسیت مجبور به جراحی گوش و بینی و کشیدن دندان های خود شده است. همچنین رنگ چشمان خود را با تزریق مواد به صورت سبز در آورده است.
هرناندز تمام بدن خود را خالکوبی کرده و روی پیشانی اش دو شاخ گذاشته است. چهره هرناندز قابل مقایسه با چهره بعد از عملش نیست.
در حال حاضر وی نام خود را به اوا تیامات درآورده و ودوست دارد همه او را به نام بانوی اژدها بشناسند.
1- برای رفع بوی بد سیر و پیاز از دستتان، آنها را به یک ظرف استیل بمالید. ظرف استیل بوی بد سیر و پیاز را به خود جذب خواهد کرد.
2- دانههای تازه قهوه نیز میتواند بوی بد را از دستان شما دور کند.
3- اگر در غذا نمک بیش از اندازه ریختهاید، با انداختن یک سیبزمینی درون غذا، مشکل خود را حل کنید. سیبزمینی نمکهای اضافی را به خود جذب خواهد کرد.
4- برای پیشگیری از شکسته شدن تخممرغ هنگام جوشیدن، کمی نمک روی پوسته تخممرغ بپاشید.
5- ظروف چدنی را با مواد شوینده نشویید بلکه آنها را با نمک، ساییده، بشویید و با یک دستمال خشک کنید.
6- برای رفع جرم از کتری، درون آن، مخلوط نیمی از آب و نیمی سرکه ریخته بجوشانید سپس آن را خالی کنید.
7- برای پیشگیری از بد بو شدن ظروف پلاستیکی درب بستهای که هوا وارد آنها نمیشود، مقداری نمک درون آنها بریزید.
8- اگر غذایاتان ته گرفته و بوی سوختگی میدهد نگران نشوید بلکه مقدار سالم غذا را جدا کرده و درون قابلمه دیگری بریزید و درون ظرف مقداری شکر بریزید و به پختن ادامه دهید فقط مراقب باشید شکر را تا اندازهای بریزید که غذا طعم شیرین به خود نگیرد. شکر طعم سوختگی را از بین میبرد.
9- اگر برنجاتان بوی سوختگی به خود گرفته، روی برنج به مدت 10 - 5 دقیقه چند تکه نان قرار دهید تا بوی سوختگی را به خود جذب کند. فقط مراقب باشید هنگام کشیدن غذا در بشقاب، برنجهای سوخته ته قابلمه را استفاده نکنید.
10- اگر از تازه بودن تخممرغاتان مطمئن نیستید آنها را درون کاسه بزرگی از آب بریزید، اگر زیر آب قرار گرفتند یعنی تازه هستند و اگر در آب یکوری شده و کج شدند به این معناست که زیاد تازه نیستند و باید سریعتر مصرف شوند و اگر در آب معلق شدند یعنی دیگر تازه نیستند.
11-برای از بین بردن مورچهها از آشپزخانه، باید لانه آنها را پیدا کرده و جلوی آن را با وازلین مسدود کنید.
12- موزها را به صورت دستهای کنار هم نگهداری نکنید چرا که آنها گازهایی را از خود متصاعد میکنند که باعث میشود به سرعت رسیده شوند و از حالت تازهگی بیرون آیند.
13- برای پیشگیری از جوانه زدن سیبزمینی، درون کیسه آنها، یک سیب درختی قرار دهید.
14- پس از جوشیدن پاستا یا سیب زمینی آب آنها را دور نریزید بلکه بگذارید خنک شود سپس با آن گیاهان خود را آبیاری کنید، درون این آب مواد مغذی وجود دارد که گیاهان عاشق آن هستند.
15- خمیر دندان، پاک کننده خوبی برای ظروف نقرهای است.
16- برای براق کردن ظروف آلومینیومی، درون آنها مقداری پوست سیب درختی ریخته و بجوشانید با اینکار هم ظروف را براق میکنید و هم آشپزخانه و خانه بوی خوبی میگیرد.
17- برای تازه ماندن کرفس در یخچال آنها را ابتدا درون پارچه نخی پیچیده سپس درون ظرف دربستهای قرار دهید با این کار کرفس مدت بیشتری تازه خواهد ماند.
18- اگر سوپی که پختهاید خیلی چرب شده، یک تکه یخ درون آن بیاندازید با این کار یخ، چربیها را به خود جذب میکند. با قاشق چربیها را بیرون بریزید.
برای خواندن اخبار پزشکی ، سلامت و سبک زندگی در کانال سرای زندگی عضو شوید.