این درحالی اســت که سلامت روانی کودک باعث میشود تا بچهها تکنیکهای آرامش را بهخوبی یاد بگیرند و در آینده بتوانند استعدادها و مهارتهای ذاتی خود را در جهت پیشرفت اجتماعی بهکارگیرند. دکتر محمدعلی کنگرانی، روانپزشک که در این زمینه نظرات کارشناسی خود را با «شهروند» در میان گذاشته، معتقد اســت سالهاست که در بحث سلامت روان دیگر چیزی بهعنوان بیماری روانپزشکی نداشتن مطرح نیست؛ بلکه سلامت روان آن چیزی اســت که بهعنوان احساس آرامش و رضایتمندی از زندگی مطرح میشود.
معمولا پدر و مادرها در رشد و تربیت کودک بیشتر بر رشد فیزیکی و سلامت جسم او توجه میکنند؛ مثلا تا بچه مریض نشود او را دکتر نمیبرند. با این حال سلامت روان شاید از سلامت جسم کودک مهمتر باشد. بهنظر شما اهمیت توجه به سلامت و آرامش روانی کودک در خانوادهها چقدر اســت؟
سلامت روان بهطورکلی ربطی به کودک و بزرگسال ندارد. سالهاست که طبق تعبیر سازمان بهداشت جهانی سلامت و انسان در کل در ابعاد مختلفی مورد بررسی قرار میگیرد. بر این اساس انسان دارای سه بعد اســت. بعد بیولوژیک یا زیستی، بعد اجتماعی و بعد روانی. به همین ترتیب انسان یک موجود biosocial اســت یعنی دارای بعد زیستی، روانی، اجتماعی اســت که جدیدا عدهای عنوان کردهاند که باید یک بعد معنوی یا spiritual به این سه بعد اضافه شود.
بهطورکلی در انسان باید سلامت جسمانی مثل سلامت قلب و عروق و مسائل کلیوی و گوارشی به همراه سلامت اجتماعی و سلامت روان مورد بررسی قرار گیرد. مهم این اســت که این سه زمینه کاملا بر هم تأثیر مستقیمی میگذارند. برای مثال امروزه بیماریهای قلبی بسیار شایع اســت که تحتتأثیر شرایط زندگی پرتنش ما قرار دارد و از طرفی میتوانند کاملا از افسردگی و اضطراب تأثیر بگیرند.
وقتی میخواهیم در مورد کودکان صحبت کنیم، قطعا این موضوع از اهمیت بیشتری برخوردار اســت چون بحث تربیت و شکلگیری شخصیت آن کودک مطرح اســت؛ کودکی که در خانوادهاش درگیریهای زیادی باشد و پدر و مادر مرتب درگیری لفظی داشته باشند، آرامش لازم را نخواهد داشت و ممکن اســت دچار افسردگی و اختلالات رفتاری مثل پرخاشگری شود و البته میتواند بهواسطه این مسائل مشکلات جسمانی هم پیدا کند یا اینکه مشکلات جسمانی که میتواند بر خانوادهها تأثیر بگذارد.
خیلی از بیماریهای جسمانی به علت هزینههای بسیار بار زیادی بر دوش خانوادهها تحمیل میکند و آرامش روانی خانواده را تحتتأثیر قرار میدهد. اگر بخواهیم جزییتر وارد شویم و به سوال شما در مورد اهمیت سلامت جسم و روان در خانوادهها بپردازیم، باید گفت ما کلا یک دسته اختلالاتی داریم که تحتعنوان somatoforms یا اختلالات جسمانیسازی شناخته میشود. یعنی زمانی که اختلالات روانپزشکی از یک حدی میگذرد، خودش را مثل یک اختلال جسمانی نشان میدهد؛ مثل سردرد یا معده درد.
اما کسانی که جانباز اعصاب و روان هستند با اینکه شرایط آنها به مراتب سخت اســت، کمتر به چشم میآیند. پس داستان این اســت که چیزی را که به چشم میبینیم بیشتر مورد توجه قرار میدهیم. ولی نکته جالب میزان از کار افتادگی و تاثیری اســت که معلولیت بر زندگی فرد میگذارد. اگر فردی پایش قطع شده باشد میتواند با پای مصنوعی به زندگیاش ادامه دهد ولی کسی که بیماری افسردگی و اضطرابی داشته باشد، کارایی و کیفیت زندگیاش کاملا کاهش پیدا میکند.
پس تا میتوانند از ابراز مشکلات روانی فرار میکنند؛ بهویژه این مقاومت در میان آقایان بیشتر از خانمهاست؛ اینکه میگویند کودکم نباید دکتر روانپزشک برود یا نباید قرص مصرف کند. مادرها در این زمینه فعالتر هستند و کودکان را برای درمانهای روانکاری و مشاورهای میآورند. پدرها اما به دلیل مسائل و درگیریهای اقتصادی بیشتر وقت خود را خارج از خانه میگذرانند و محبت و زمانی که لازم اســت را برای بچه اختصاص نمیدهند و از طرفی خودشان هم بهشدت با درمان مشکلات روانی کودک مقابله میکنند.
علاوه بر همه این مسائل فشاری که روی بچهها وارد میشود هم عاملی مضاعف بر ایجاد اختلالات روانی اســت. خانوادهها اغلب میخواهند بچهشان به هر قیمتی موفق باشد، حتما نمرات خوبی بگیرد، حتما در کلاسهای فوق برنامه شرکت کند و سری بین سرها داشته باشد.
اینها پدر و مادرهای وسواسی برای موفقیت کودک هستند و خودشان نمیدانند چه فشاری بر کودک وارد میکنند. زمانی که بچه نمیتواند آن کارها را انجام دهد نتیجه این میشود که تحت فشار از سوی خانواده قرار میگیرد که ما این همه برایت هزینه کردیم و تو نمیتوانی از پس این کارها برآیی. متاسفانه ما در همه خانوادهها میبینیم که الگوی ثابتشان پدری اســت که از صبح تا شب کار میکند و زمانی برای بچهها نمیگذارد؛ مادری که یا شاغل اســت یا خانهدار معمولا ویژگیهای وسواسی دارد و فارغ از تواناییهای بچه، او را مجبور میکنند همه نوع کلاسی برود و به نوعی پدر و مادرها میخواهند همه کمبودهای زندگی گذشتهشان را برای کودکشان جبران کنند.
سلامت روان بهطور کلی چه مفهومی دارد؟ آیا صرفا اینکه خانواده یا کودکی از مشکلات روانی مثل اضطراب و پرخاشگری رنج نبرد، سلامتی روان را تضمین میکند؟
الان سالهاست که در بحث سلامت روان دیگر چیزی بهعنوان بیماری روانپزشکی نداشتن مطرح نیست؛ بلکه سلامت روان آن چیزی اســت که بهعنوان احساس آرامش و رضایتمندی از زندگی مطرح میشود؛ یعنی سلامت روان به این مفهوم نیست که بچهای که افسرده و مضطرب نباشد، سالم اســت. بلکه بچهای که به اندازه کافی بازی کند و به راحتی با همنوعان خود ارتباط برقرار کند، سالم اســت.
خوشبختانه مهدهای کودک در سالهای اخیر فهمیدهاند که بحث آموزشهای مختلف تا مدتها اغراق و افراط کردهاند و نقش بازی و شکوفایی توانمندی و استعدادهای کودک در برنامههایشان پررنگتر شده اســت درحالیکه در دورههای پیش رقابت دورههای آموزشی زبان انگلیسی و فرانسه و سازهای مختلف بیشتر بین مهدها دیده میشد که تا حدودی تعدیل شده اســت. خوشبختانه در این مسائل تعادلهایی درحال شکلگیری اســت و خانوادهها هم تمایل دارند بچههایشان را مهدهایی بگذارند که بیشتر بر پایه بازی با کودک میچرخد.
با این حال الگویی که اشاره کردم هنوز در بسیاری از خانوادههای ایرانی دیده میشود؛ حتی برای موسیقی و ورزش هم از طرف پدرومادرها اجبار بر روی بچهها وجود دارد؛ مثلا چون ساز ارگ و ورزش اسکی در جامعه مقبولتر اســت، بدون در نظر گرفتن تواناییها و علایق بچه او را مجبور میکنند در این کلاسهای ویژه شرکت کند. بهطوری که همه اینها دستبهدست هم میدهند تا مراجعان ما همه ناراضی باشند؛ پدر ناراضی، مادر ناراضی و بچه هم ناراضی. وقتی هر سهضلع احساس نارضایتی کنند، کل خانواده احساس شکست میکند.
این روند همچنان در اکثر خانوادهها ادامه پیدا میکند. نتیجه این میشود که وقتی بچه میخواهد وارد دانشگاه شود، رشتهای میخواند که فقط از سر شکم سیری و اجبار والدین اســت و یک فارغالتحصیل بیکار تحویل جامعه میدهیم. همین بچه پدر و مادر بعدی جامعه ما اســت و این چرخه تکرار میشود و آنچیزی که در این میان مغفول میماند لذت، شادی و احساس آرامشی اســت که باید خانواده در کنار هم داشته باشند. میبینیم که اغلب خانوادهها هنوز در حسرت چیزهایی در گذشته هستند و مدام میگویند قدیم چطور بود؛ در حالیکه امروزشان را با این وسواسها و درگیریهای روزمرگی از دست میدهند.
فضای مجازی و وسایل بازی الکترونیکی که جزو جدانشدنی زندگیهای مدرن اســت را میتوان نوعی تهدید برای سلامت روان کودک تلقی کرد؟ چراکه میبینیم همین خانوادههایی که زمانی برای بازی با بچه اختصاص نمیدهند، یک تبلت و موبایل در اختیار کودک قرار میدهند تا سرگرم شود.
من کسی هستم که کلا با تکنولوژی و همه وسایل جدید ارتباطی موافق هستم؛ به شرطی که از آنها استفاده درست شود. خودم علاقهمند به بازیهای کامپیوتری هستم و فکر میکنم بازیهای کامپیوتری برای بچهها لازم اســت. مشکل ما با پدر و مادرهایی اســت که به قول معروف یک جاهایی از در دروازه رد نمیشوند و یک جاهایی از ته سوزن هم رد میشوند؛ یعنی از یک طرف برای موفقیت فرزندشان خودشان را همه جوره فدا میکنند و از طرف دیگر برای اینکه بچهشان را آرام یا سرگرم کنند، دست به سادهترین کارها میزنند.
پدر و مادرهایی در زمینهای افراط میکنند و وقتی از آنها میپرسیم چرا با بچه بازی نمیکنی؟ جواب میدهند دیگر جان و حالی برایم نمیماند. همین افراط و تفریط دارد جامعه ما را خراب میکند. ما به پدر و مادرها میگوییم گوشی برای بچه در این سن مناسب نیست، دسترسی به اینترنت برای بچه مناسب نیست. اما آنها بدترین چیزها را برای بچه فراهم میکنند و وقتی در گرداب پیامدهای آن گیر میکنند، تنها راهی که برایشان میماند تنبیههای شدید رفتاری و فیزیکی اســت که حالا بتوانند آن وسیله و استفاده از آن را کنترل کنند. عملا اتفاقی که میافتد این اســت که شاهد به هم خوردن رابطه پدر و مادر و فرزند میشود.
آنچیزی که ما از ابتدا به پدر و مادرها تأکید میکنیم بحث قانونمندی اســت؛ یعنی اینکه بچه از همان ابتدا بفهمد که در خانه حرف، حرف پدرومادر اســت و هر چیزی که بزرگترها میگویند. شنیدن اصطلاحاتی مثل اینکه اگر این را برای بچهام نخرم عقدهای میشود، خیلی سادهلوحانه اســت. بسیاری از امکانات مجازی و شبکههای اجتماعی مناسب سن بچهها نیست ولی غیر از پدر و مادر کسی آنها را در اختیار کودک قرار نمیدهد. بازیهای کامپیوتری همهجای دنیا وجود دارد؛ اما همه جا مناسب سن افراد تعریف شده؛ مثلا تبلتهای kid mode که فقط بازیها و اپلیکیشنهای مناسب کودک را دارد و اصلا قابلیت دسترسی به شبکه را ندارد.
مساله این اســت که ما دقت کنیم که خیلی چیزها را لازم نیست خودمان اختراع کنیم و یک سری اصول تکنولوژی و فناوری که از خارج برای ما آمده اســت، راهحل استفاده درستشان را هم خودشان دادهاند. مثل کدگذاریهای محدودکننده که به کودک اجازه نمیدهد وارد برنامههای نادرست شود. آنچه باعث درخودماندگی بچهها میشود و ارتباطات انسانی بچهها را کمتر میکند و باعث بروز مشکلات رفتاری مثل پرخاشگری میشود، بازی و تکنولوژیهایی اســت که مناسب سن کودک نیست.
اصول اولیه در همهجای دنیا بر مبنای سختگیری و قانونمندی اســت اما بدون تحقیر و تنبیه و توهین. خوشبختانه ما مبنا را از یک خانواده مردسالار قدیم شروع کردیم و رسیدهایم به خانوادهای که فرزندسالاری و بعدش هم مادرسالاری اســت. متاسفانه پدرها از همه بیشتر به حاشیه رانده شدهاند که آن هم تقصیر خودشان اســت و بعد هم مادرها. نهایتا هم درگیری پدر و مادر اســت در اینکه تو بچه را تربیت کردی.
پدر میگوید تو بالاسر بچه بودی و مادر هم میگوید بچه پدر میخواهد. تو از صبح تا شب دنبال پول بودی. این سیستم به قدری تکراری و قابل پیشبینی اســت که بعضی وقتها تعجب میکنیم چون میبینیم که خانوادهها در این دام تکراری میافتند و برای آزادشدن از دامها هیچ کاری نمیکنند. علت هم این اســت که رهایی از این سیستم تکراری نیازمند قوانین و سختگیری اســت و چون در جامعه افراد از هم تأثیر میگیرند با یک نفر نمیتوان مشکلی را حل کرد.
به عقیده من جامعه ما به یک حد انفجاری رسیده اســت که عد از آن دارد آرامآرام مرحله گذار را رد میکند، این وسط عده زیادی از خانوادهها فدا میشوند. الان کمکم آن تبوتاب دارد افت میکند و خانوادهها در حال دریافتن واقعیتهای زندگی هستند. در این میان یک سری سوءاستفادههایی مثل موسسات پرورش استعدادهای درخشان کودکان هم وجود دارد. ولی خانوادهها تا حدودی به اهمیت اینکه هر چیزی باید مناسب با سن و شرایط فیزیکی و تواناییها و مهارتهای کودک باشد، پی میبرند.
آموزش مهمترین راهحل این زمینه اســت. صداوسیما که رسما در آموزش تعطیل اســت. شبکههای اجتماعی بیشتر آموزشهای اغراق شده و غلط دارد و در این بین پیداکردن آموزش صحیح مثل کتاب مناسب یا مشاوری که راهکار یا علمی را آموزش دهد، مهم اســت. علاوه بر اینها انجام دادن این راهکارها نیز خیلی سخت اســت. واقعا آنچه میبینم این اســت که همه پدرومادرها یکصدا میگویند میخواهیم بچهای را تربیت کنیم که مستقل باشد و اعتمادبهنفس بالایی داشته باشد؛ ولی روشهای تربیتی عملا آنها را به سمتوسویی میبرد که کاملا وابسته و با اعتمادبهنفس پایین اســت؛ یعنی با سرویسهای بیش از حدی که میدهند دقیقا خلاف آنچه به زبان میآورند، بچه خود را تربیت میکنند. این چیزی اســت که خود پدرومادر باید به آن برسند و چارهای بیندیشند.
برای دوام در دنیای پررقابت امروز نیازمند خلاقیت هستیم. اما خلاقیت به عنوان یکی از مهارت های مورد نیاز انسان باید از زمان کودکی به افراد آموزش داده شود. در واقع، باید به کودکان تکنیک هایی را آموزش داد که آنها بتوانند با دیدی نو و تازه به شرایط و موقعیت های اطراف خود نگاه کنند.
تلاش و خودباوری 2 اصل مهم اسـت که باید به کودکان آموزش داد. باید به کودکان یاد داد با هر مشکلی که با آن روبرو می شوند چه ساختن یک کاردستی یا درگیری و اختلاف با همکلاسی، راه حل های زیادی را برای حل مساله به کار بگیرند. اگر بتوان در کودکی خلاقیت و مهارت حل مساله را آموزش داد، در بزرگسالی قادر به حل خلاقانه مسائل خود خواهد بود. بهتر اسـت والدین ابتدای کار سریع دخالت نکنند و اجازه دهند فرزندشان خودش به تنهایی با مشکل روبرو شود. مگر اینکه مشکل خطرناک باشد. درواقع، لازم اسـت که کودک د رچالش قرار بگیرد.
تکنیک «چرا» در این روش که بیشتر در مورد کودکان کاربرد دارد والدین یا مربی برای کودک سوال هایی را مطرح می کنند تا کنجکاوی کودک را تحریک کنند. برای مثال: «چرا این شکل گرد اسـت؟»، «چرا رنگ این حیوان زرد اسـت؟»، «چرا گوشه این کاردستی ات این شکلی اسـت؟» و... درواقع با طرح «چرا» ذهن کودک را وادار به خلاقیت می کنند و مانع شکل گیری یک الگوی تکراری می شوند.
از کودکان بخواهیم و هرگاه با مشکلی روبرو شدند نظر افراد خانواده یا دوستان و معلم خود را نیز جویا شوند. با این کار ایده های مختلف به ذهن کودک راه پیدا می کند و همچنین به خلاقیت گروهی می رسد. زیرا بعضی از خلاقیت ها فردی و برخی دیگر گروهی اسـت. در این تمرین کودک از طریق مشورت به راه حل های متنوعی می رسد و مهارت خلاقیت در او شکوفا می شود.
ترسیم مشکل
از فرزندتان بخواهید مشکل خود را نقاشی کند. وقتی کودک مشکل را نقاشی می کند نیمکره راست او شروع به فعالیت می کند و نمای کلی مساله در مقابل او نشان داده می شود. درواقع، وقتی می خواهیم به کودک خلاقیت را آموزش دهیم قبل از هر چیز باید مساله را مشخص کنیم؛ اینکه «مساله» واقعا چیست؟
خلاقیت با ایفای نقش
اگر فرزندتان با مساله ای روبرو شده و می خواهد به یک راه حل خلاقانه برسد، از او بخواهید مشکل خود را با کمک پدر و مادر یا خواهر و برادرش به صورت یک نمایش به اجرا دربیاورد. از این طریق نگرش جدیدی در ذهن کودک ایجاد کرده اید.
یکی از تکنیک هایی که هم در دوران کودکی و نوجوانی و هم در بزرگسالی برای تقویت خلاقیت می توان از آن استفاده کرد فکر کردن و اندیشیدن به مشکل هنگام خواب اسـت. هر مشکلی که دارید شب قبل از خواب با این اندیشه بخوابید. هنگام خواب کورتکس مغز که آشنا با بایدها و نبایدهای دیکته شده اسـت، دیگر فعال نیست و در عوض سیستم های دیگر مغز که با بایدها و نبایدهای جامعه و اطرافیان آشنا نیست، فعالیت خود را آغاز می کند. برهمین اساس فرد ممکن اسـت صبح وقتی از خواب بیدار شود جرقه ای در ذهنش زده شده باشد و به یک راه حل جدید برسد. این روش در نوجوانان و بزرگسالان بیشتر کاربرد دارد.
مشکل کودک را به خودش بسپارید
یکی از تکنیک های ایجاد خلاقیت در فرزندان این اسـت که والدین اجازه بدهند کودک به تنهایی با مشکل خود روبرو شود. از کودک بخواهید در مقابل مشکلی که برایش ایجاد شده راه حل هایی ارائه دهد یعنی تنها به یک راه حل اکتفا نکنید. البته رسیدن به راه حل ها می تواند با مشورت و کمک گرفتن از والدین یا افراد دیگر نیز باشد، اما مهم تر از همه ارزیابی راه حل هاست. باید به کودک کمک کرد که تفکر نقادانه داشته باشد یعنی به ارزیابی راه حل هایی که ارائه می دهد، بپردازد.
نیمکره راست کودکان فعال تر اسـت
در سنین کودکی هنوز افکار و دیدگاهی در کودکان شکل نگرفته و کودک هنوز به یک شیوه زندگی برای مثال یک روش کاری، یک روش تفکر یا یک روش ارتباطی عادت، نکرده بنابراین در این شرایط بروز خلاقیت بسیار آسان تر از دوران بزرگسالی اسـت. کودکان و نوجوانان آمادگی ذهنی بیشتری برای خلاقیت دارند چون نیمکره راست آنها در این سنین فعال تر اسـت و همان طور که می دانید نیمکره راست مرکز خلاقیت و اندیشه های نو اسـت. اما با بالا رفتن سن نیمکره چپ بلندپروازی ها و نواندیشی های نیمکره راست را محدود می کند. به همین دلیل سیستم آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش و خانواده ها باید به گونه ای پایه ریزی شود که باعث از بین رفتن خلاقیت های ذاتی در کودکان و نوجوانان نشود.
* کارشناس: دکتر سید کاظم ملکوتی - روان پزشک، عضو هیات علمی دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان
* تنظیم کننده: ملیحه مهدوی
در تربیت فرزندتان، شاید همان شیوههایی را به کار ببندید که سالها قبل والدین شما در تربیت خودتان به کار بسته بودند. این کار معمولاً ناخودآگاه انجام میشود.
ما در اینجا هفت خطای رایج در تربیت فرزند را به شما یادآوری میکنیم:
۱- ایجاد حس بد بودن:
اگر کاری انجام دهید که فرزند شما احساس کند به اندازه کافی خوب نیست تا توجه و محبت شما را جلب کند، دچار این خطا شده اید. ممکن اســت دوست داشتن او را مشروط به گرفتن نمره خوب کنید. ممکن اســت بعد از اشتباهاتش، او را به شیوهای تنبیه و طرد کنید که او احساس نکند این تنبیه به خاطر عمل اشتباهش بوده بلکه فکر کند خودش آدم بیارزش و بدی اســت و تنبیه را متوجه خودش بداند، نه عملش.
۲- تو اشتباه میکنی!
بچهها هم مثل ما، احساسات یا درک و دریافتهایی دارند که از نگاه خودشان درست اســت. انکار این احساسات و تلاش برای پس زدن آنها یک اشتباه بزرگ اما رایج میان والدین اســت. مثلاً وقتی کودک از چیزی خوشش میآید، شما میگویید: اونقدرها هم خوب نیست. وقتی نسبت به اتفاقی احساس ترس و نگرانی میکند، به جای همدلی با او میگویید: ترس نداره که! تو اشتباه میکنی! با این کار به فرزندتان میآموزید همیشه به احساسات و برداشتهای خودش بیاعتماد باشد.
۳- انتظار درک بالا:
از بچهها نخواهید حدس بزنند چه کاری درست اســت و شما چه توقعی دارید. فرمانهای خود را صریح و دقیق و کوتاه بگویید تا او بدرستی اجرا کند.
۴- نظر تو مهم نیست!
یک خطای رایج، در نظر نگرفتن حق اظهار نظر از سوی کودک اســت. معمولاً پشت این خطا، این توجیه وجود دارد: او خیلی کوچکتر از آن اســت که بتواند نظری داشته باشد.
۵- سوءاستفاده از قدرت:
اقتدار داشتن به معنی سوءاستفاده از قدرت نیست. مسلماً شما توانمندتر از فرزندتان هستید. از این قدرت علیه او استفاده نکنید. چیزی که شما نیاز دارید، اقتدار و قاطعیت اســت نه زورگویی و قلدری.
۶- دخالت:
در تصمیم گیریهای کوچک فرزندتان دخالت نکنید. به او استقلال بدهید تا درباره امور شخصیاش خودش تصمیم بگیرد.
۷- برچسب زدن:
این، بدترین خطایی اســت که میتوانید انجام دهید. وقتی فرزندتان را تنبل، بیفکر، لجباز، کم هوش یا احمق خطاب میکنید، با این برچسب نه تنها موجب خشم و سرخوردگی فرزندتان میشوید، بلکه خود انگاره او را به شکلی معیوب ترسیم میکنید. به طوری که او خود را با همین صفات باور میکند و در تمام زندگی چنین تصویری از خود در ذهن میسازد.
مجله ایران بانو
اما روانشناسان کودک معتقدند الگوهای کهنه تربیتی برای خود ما هزار و یک مشکل ایجاد کرده و دلیلی ندارد که همیشه همانطور که خودمان قربانی اشتباهات والدینمان شدهایم، فرزندان را هم قربانی این روشهای حل مسئله که به ارث بردهایم، کنیم. از طرف دیگر آنها فکر میکنند ساختار ذهنی کودکان آنقدر با ما بزرگترها متفاوت اسـت که روشهای انتخابیمان همیشه نمیتواند نتیجهای که انتظار داریم را بههمراه بیاورد.
با خواندن این مطلب میتوانید اشتباهاتی که هر روز برای مقابله با کودکتان انجام میدهید را بشناسید و از عواقبی که با انجام دادنشان برای خودتان و او ایجاد میکنید باخبر شوید. اما نگران نباشید! ما به شما راههای جایگزینی را پیشنهاد میدهیم تا هم به هدفتان برسید و هم مشکلات دیگری را برای خودتان و کوچولویتان ایجاد نکنید.
یک راه بهتر
کودکتان را از نمایش دادن احساساتش نترسانید. او با تمام وجود از اینکه از شما جدا شود و به مهد برود، ناراحت اسـت و بهخاطر همین گریه میکند. اما این سکه روی دیگری هم دارد. او باید نظمپذیر باشد، خودش را با شرایطش انطباق دهد و هر روز برای رفتن به مهد آماده شود. حالا چهکار باید بکنید؟ گفتن دروغهای مصلحتی آسان و بسیار وسوسهکننده اسـت اما ما پیشنهاد دیگری داریم. پیشنهاد ما نشان دادن کمی همدلی و صادق بودن اسـت. میتوانید وقتی گریههای کودکتان را میبینید، به جای عصبانی شدن یا تهدید کردنش، بگویید «میدانم که امروز دلت نمیخواهد مهد بروی! من هم واقعا بعضی وقتا دوست ندارم سر کار بروم.
بعضی روزها دلم میخواهد در خانه بمانم، کمی استراحت کنم و بعد با تو به پارک بروم. اما آدم همیشه نمیتواند کارهایی که دوست دارد را بکند و گاهی باید با درنظر گرفتن شرایطی که برایش بهوجود آمده، بپذیرد که راه دیگری ندارد و خودش را بیشتر عذاب ندهد. تو میتوانی به مهد بروی و برنامههای خوبی که میخواستیم امروز صبح داشته باشیم را بعد از برگشتنم از سر کار انجام دهیم.» به این توصیه عمل کنید و به کودکتان نشان دهید درکش میکنید و متوجه ناراحتیاش هستید. او میتواند با کمک شما راهحل کنار آمدن بالغانه با چیزهایی که دوست ندارد را یاد بگیرد.
اشتباه دوم: تهدید میکنید؟
میخواهید کاری کنید که فرزندتان هیچوقت به حرفهای شما گوش نکند؟ تهدید کنید اما عمل نکنید! میخواهید با شما لجبازی کند و هر وقت که میخواهد از شما انتقام بگیرد آن کار را تکرار کند؟ تهدیدش کنید! بچههای والدینی که بیش از اندازه از قوه قهریه استفاده میکنند و به خیال خودشان با اقتدار کودکشان را تربیت میکنند، کمتر از دیگر والدین به حرف آنها گوش میدهند. اینکه شما مدام با خشم و اخم و تهدید با رفتارهای بد کودکتان مقابله کنید، او را از انجام این کارها نمیترساند بلکه انگیزهاش را برای اثبات اینکه از شما قویتر اسـت و میتواند حرف خودش را به کرسی بنشاند، بیشتر میکند.
یک راه بهتر
باور کنید اینکه شما آدم بده قصه باشید اصلا جالب نیست و عواقبی دارد که مقابله با آنها کار آسانی نیست. وقتی به کودکتان میگویید اگر بار دیگر کنترل تلویزیون را به زمین بکوبی هیچوقت نمیگذارم به آن دست بزنی، میدانید کودکتان چه میشنود؟ «تا وقتی مامان سراغم بیاید و کنترل را بگیرد وقت دارم چند بار دیگر آن را به زمین بکوبم.» شاید بهجای این تهدید کردنها بهتر باشد کودکتان را با عواقب رفتارش کنترل کنید و بعد اگر چیزی تغییر نکرد، بدون تهدید کردنش او را متوقف کنید.
مثلا با آرامش بگویید «اگر کنترل را روی زمین بزنی خراب میشود و دیگر نمیتوانی تلویزیون را برای دیدن برنامه کودک روشن کنی!» بعد هم آن را از او بگیرید و جایی که نمیتواند برش دارد بگذارید. البته قبل از چنین توصیههایی به سن کودکتان و قدرت درکش توجه کنید. اگر کودکتان هنوز یکساله نشده، بعید اسـت که چیزی از حرفهای شما دستگیرش شود، پس کافی اسـت او را با تکان دادن انگشت و گفتن نه متوجه نادرست بودن کارش کنید و بعد کنترل را از او بگیرید. بهجای اینکه بعد از این اتفاق با دوباره دادن وسیله به او گریههایش را ساکت کنید، او را سرگرم بازی یا کاری که دوست دارد، کنید.
اشتباه سوم: خودتان را کنار میکشید؟
تا به حال چند بار هنگام مقابله با رفتارهای بد کودکتان به او گفتهاید «بذار بابات بیاد بهش میگم چکار میکنی!» شاید این راهکار کودک شما را بترساند و از ادامه دادن اشتباهش لااقل تا مدتی منصرفش کند، اما میدانید پشت این پیام چه حرفهایی پنهان شده؟ «من مادر بیعرضهای هستم که خودم نمیتوانم درست و غلط را به تو یاد دهم و پدرت مرد خشنی اسـت که به محض آمدنش به دلایل بیشماری میتواند تو را تنبیه کند!» سالهای سال والدین از ایده پدر خشمگین و مادر بیعرضه برای تربیت فرزندانشان استفاده میکردند اما باور کنید شما امروز میتوانید راههای بهتری را برای کنترل رفتارهای کودکتان امتحان کنید.
یک راه بهتر
برای اینکه فرزندتان یکی از شما را آدم بده نداند و احساس نکند که میان والدینش درمورد تصمیمگیریها اتفاقنظر نیست، باید هر دوی شما در مقابل او یک حرف را بزنید. مثلا اگه قرار اسـت او را از کاری منع کنید، هر دو نفرتان باید «نه» را به او بگویید. از طرف دیگر برای اینکه کودکتان از یکی از شما فاصله نگیرد و احترام دیگری در نظرش خدشهدار نشود، باید به او نشان دهید که هر دوی شما امکان اجرای تصمیمهای مشترکتان را دارید. اگر قرار اسـت کودکتان بهخاطر بدرفتاریاش 10دقیقه از تلویزیون دیدن محروم شود، نیازی نیست که پدر با آمدنش این دستور را ابلاغ کند و شما مظلومانه خود را کنار بکشید، میتوانید خودتان در همان لحظه او را تنبیه کنید.
اشتباه چهارم: رشوه میدهید؟
دختر کوچولوی خانم الف علاقهای به نوشتن تمرینهای ریاضیاش نداشت اما هر شب که باید آنها را مینوشت، با خوردن یک بشقاب چیپس و پنیر که در مواقع دیگر برای حفظ سلامتش از خوردن آن محروم بود، کارش را تمام میکرد. خانم الف هم مشکلی با این اتفاق نداشت. برای او اینکه دخترش تکالیفش را بهموقع و درست انجام دهد، مهمترین چیز بود و فکر میکرد هفتهای دو، سه بشقاب چیپس و پنیر خوردن به رسیدن به چنین دستاوردی میارزد.
یک راه بهتر
رشوه دادن به بچهها یکی از آسانترین کارها برای کنترل رفتار آنهاست. والدین با کمک این رشوهها میتوانند هر زمان که رفتار کودکشان را دوست نداشتند، او را بدون گریه و دلخوری متوقف کنند. اما حاصل چنین روشی چیست؟ شما با انتخاب این راه چه پیامی را به کودکتان میدهید؟ درواقع به او میگویید «هر زمان که اشتباه کنی، یک جایزه خوب پیش من داری.»، «تو میتوانی کارهایی که باید انجام بدهی را پشت گوش بندازی و برای انجام وظایفت با من معامله کنی!»، «هر وقت بستنی خواستی، میتوانی گریه کنی و هر وقت خواستی پارک بروی میتوانی ظرفهای توی کابینت را بشکنی!
مطمئن باش من کارهای بد تو را بدون پاداش نمیگذارم!» حالا خودتان انتخاب کنید! هنوز هم حاضر هستید به کودکتان حقالسکوت و رشوه بدهید؟ نگران این نیستید که در آینده نزدیک حقالسکوتهایی را از شما طلب کند که فراهم کردنشان آسان نیست؟ نگران این نیستید که او را به کودکی لوس و وظیفهنشناس تبدیل کنید؟
اشتباه پنجم: بدرفتاری را آموزش میدهید؟
وقتی مامان پارسا میدید پسرکوچولویش کتابها را از کتابخانه بیرون میکشد و کاغذشان را پاره میکند یا اینکه میدید پسرک بازیگوش سراغ کابینتهای آشپزخانه میرود و قاشقها را بیرون میریزد، پشت دستش میزد و با صدایی خشن میگفت «نه»! او تا مدتها میتوانست پسرکوچولویش را با این راه از انجام کارهایی که نباید انجام میداد باز دارد و واقعا در رسیدن به هدفش موفق بود. اما این زن نمیدانست این شیوه تربیتی چه عواقبی بهدنبال خواهد داشت.
بچهها دوربینهای فیلمبرداری متحرکی هستند که همه حرفها و حرکات ما را ضبط میکنند و حتی واکنشهای ما را در شرایط حساس در حافظهشان نگه میدارند تا در اولین فرصت از آنها استفاده کنند. حاصل روش تاثیرگذار مادر پارسا، این بود که وقتی کودکش به مدرسه رفت، به محض اینکه بچهها به وسایلش دست میزدند به آنها حمله میکرد، کتکشان میزد و با صدای خشن میگفت نه! شاید بهتر بود مادر پارسا به جای اینکه با رفتارش به او آموزش دهد داد زدن، اخم کردن و کتک زدن بهترین راه مبارزه با رفتارهایی اسـت که دوستشان نداری، با آرامش اما اقتدار برای کنترل فرزندش تلاش میکرد.
اشتباه ششم: دیر تنبیه میکنید؟
وقتی مهتاب و پدرش توی ترافیک گیر افتاده بودند، دختر کوچولو آنقدر برای بیرون آمدن از صندلی ماشینش گریه کرد که پدر کلافه شد و به او گفت که بعد از رسیدن به خانه کارش را تلافی میکند. وقتی بعد از یک ساعت سخت و آزار دهنده آنها به خانه رسیدند، پدر با اخم او را بغل کرد و به خانه آورد و بعد هم باوجود اصرار دخترش، از اینکه مثل هر شب برایش وقت خواب قصه بخواند خودداری کرد.
یک راه بهتر
مثل هر پدری، پدر مهتاب هم حق داشت با تنبیه کردن دخترش به او یاد دهد که نباید چنین رفتارهای اشتباهی را انجام دهد. پس مشکل کجاست؟ واقعیت این اسـت که بچهها وقتی مدتی از رفتارشان میگذرد، نمیتوانند تحلیل کنند که به چه علت تنبیه میشوند. آنها آنقدر اشتباهاتشان را به خاطر نمیسپارند که بفهمند تنبیه چند ساعت یا چند روز بعد به چه علتی انجام شده اسـت. اگر شما میخواهید به کودکتان یاد دهید که دفعه بعد نباید از مسیر اشتباه برود، باید با کمترین فاصله زمانی او را تنبیه کنید و بعد هم تا مدتها اخم و بدخلقی را چاشنی رابطهتان نکنید. بچهها باید بفهمند که اشتباهشان شما را عصبانی میکند اما چیزی از دوستداشتنتان کمنمیکند.
بدترین قسمت ماجرا این اسـت که همان مادری که خوب می داند عدم احترام از جانب دیگران چه تاثیر مخربی بر شخصیت خودش دارد و از این موضوع زجر می کشد، خودش پسری را بزرگ می کند و پرورش می دهد که دقیقا مانند پدرانش به همه زنان، از جمله مادر خودش توهین می کند. به همین دلیل هم این روزها رویکرد فمینیستی بسیار پرطرفدار و معروف اسـت. فمینیم به معنای نفرت از مردان نیست بلکه این رویکرد دربالره احترام به تمام زنان فارغ از سن، نژاد، ملیت و مذهبی اسـت که دارند.
اگر فرزند پسر دارید و می خواهید در آینده از او فردی با تربیت، معقول و اصیل بسازید، بهتر اسـت به نکات زیر نگاهی بیندازید زیرا این روش ها در تربیت فرزندی به شما کمک می کنند که احترام گذاشتن به دیگر بانوان را بلد باشد.
پسر شما حتما باید بداند که زنان هم درست همانند مردان حق دارند موفق باشند. او باید درک کند که زنان هم اهدافی دارند و برای رسیدن به آنها نیز قدرت کافی را دارند. حتما لازم نیست اهل کسب و کار باشید یا موفقیت های مالی را با فرزندتان در میان بگذارید. حتی همین الان هم شما یک مادر موفق هستید، پس تا آنجا که امکان پذیر اسـت اجازه دهید فرزندتان نیز این موضوع را بداند.
درباره زنان موفق دیگری که سرتاسر جهان زندگی می کنند و از بخش های مختلف این کره خاکی هستند هم با پسرتان حرف بزنید. به این ترتیب او به این درک هم می رسد که نژاد، ملیت یا حتی مذهب تفاوتی بین انسان ها به وجود نمی آورد. به پسرتان بیاموزید هر زنی حق انتخاب دارد. اینکه انتخاب کند شیوه زندگی اش چگونه باشد. برخی از زنان برای رسیدن به اهداف شغلی بالای خود تلاش و کوشش بسیار می کنند در حالی که برخی از آنها ترجیح می دهند در خانه بمانند و تمام تلاش شان را برای مادر بودن به کار گیرند.
از پدرشان بد نگویید
اگر با همسرتان زندگی می کنید یا حتی اگر از او جدا شده اید، هرگز درباره پدر فرزندتان در برابر او بدگویی نکنید. پسر شما باید بفهمد که زنان هم به مردان احترام می گذارند. سعی کنید تا آنجا که ممکن اسـت هنگامی که فرزندتان در خانه اسـت از دعواهای زناشویی اجتناب کنید. اگر همسر سابق تان برای شما احترامی قائل نیست و شما هم نمی توانید در این رابطه هیچ کاری انجام دهید، به این معنا نیست که شما هم باید از او متنفر باشید.
به یاد داشته باشید که شما نمونه و الگویی برای پسرتان هستید. پس بهتر اسـت حواس تان به این الگو باشد و آن را خراب نکنید. زمانی که پسرتان بزرگ شود، خواهد فهمید که همیشه حق با پدرش نبوده اسـت. هر چه الان به او بگویید بی فایده اسـت.
این موضوع مهمی اسـت که شما و پسرتان، نه همیشه و هر روز بلکه هر از گاهی، با ذهن باز درباره حقوق زنان با یکدیگر صحبت کنید. این موضوع را با تعریف تاریخ آغاز کنید. وی باید بداند که زنان در طول تاریخ چقدر برای برابری جنسیتی جنگیدند. اگ رپسرتان نوجوان اسـت باید بداند که چه تعداد از زنان در معرض تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار دارند. این موضوعات به هیچ وجه جالب نیستند اما اینکه مرتبا درباره آنها با پسرتان صحبت کنید به شما کمک می کند فرزندی را تربیت کنید که فارغ از هر موضوعی به زنان احترام می گذارد.
در ضمن حواس تان باشد با گفتن این حرف ها پسرتان از مرد بودن خود احساس گناه نکند. بگذارید او بداند که بسیاری از مردان نیز از عدم وجود برابری جنسیتی رنج می برند و رحم و شفقت زیادی نسبت به زنان دارند.
اجازه ندهید به دنبال هوا و هوس خود برود
حتما شما پسرتان را بسیار دوست دارید و می خواهید هر ثانیه او را خوشحال و شاد کنید اما اینکه اجازه دهید پسرتان دنبال هر هوا و هوسی برود به مثابه این اسـت که به او بیاموزید زن فقط برای راضی نگه داشتن مرد و برطرف کردن نیازهای او خلق شده و غیر از این کار دیگری ندارد. به عنوان مادر باید بدانید چه زمانی بدون توجه به اشک ها و خواسته های نا به جای فرزندتان به او «نه» بگویید.
شاید از پوشش همکار خانم تان در محل کار خوش تان نیاید یا شاید رفتار مادر، خواهر یا خاله و عمه شوهرتان را دوست نداشته باشید. این مشکل شماست. پسرتان نباید بشنود که شما چگونه آنها را قضاوت می کنید. به عبارت دیگر، با این رفتار شما، پسرتان فکر می کند برخی از زنان خوب هستند، در حالی که برخی دیگر نه تنها خوب نیستند بلکه حتی شایستگی محترم شمرده شدن را هم ندارند. تمام سعی خود را بکنید که مخصوصا هنگامی که پسرتان در نزدیکی شماست، احساس تان را کنترل کنید.
او را در انجام مسئولیت ها و کارهای خانه دخالت دهید
مادرها، مخصوصا زمانی که دختر دارند، به ندرت از پسرهای شان می خواهند در کارهای خانه مانند آشپزی، نظافت و سایر کارهای خانه به آنها کمک کنند. شمنا و همسرتان باید برای پسرتان مثال بزنید و به او نشان دهید که حتی زمانی که موضوع مربوط به مسئولیت ها و کارهای خانه باشد هم زنان و مردان برابرند.
اگر هم پسر و هم دختر دارید، حواس تان باشد و مطمئن شوید که در کارهای خانه فقط یکی از آنها را به کار نگیرید. هر دو آنها را با هم در کارهای خانه دخالت دهید.
وبسایت نینی یاری - سلطانی نژاد: در این مقاله سوالاتی مطرح شده که با پرسیدن این
سوالات از فرزندان می توانید حالت ذهنی آن ها را به حالت شاد تغییر دهید.
شاید شما به صورت طبیعی آدم شاد و راحتی هستید. این به دلیل انتخاب هایی
اسـت که در زندگی انجام می دهید و البته ژنتیک هم تاثیر دارد.
۱۱
سوالی که در این مقاله آمده اسـت روی این نکته تمرکز دارند که چگونه فرزندان
شما می توانند خودشان را شادتر کنند. این سوالات در نهایت در ذهن کودک
قرار می گیرند و خودشان به دنبال جواب این سوالات می گردند. با این کار شما
به آن ها هدیه بزرگی می دهید و این هدیه شادی اسـت.
۱- بهترین قسمت امروزت چی بود؟
این سوال خوبی قبل از خواب اسـت. با پرسیدن این سوال فرزند شما قبل از خواب احساس رضایت و شادی می کند. این سوال عادت تمرکز روی بهترین بخش روز را در فرزندان ایجاد می کند و اگر به صورت منظم پرسیده شود به بخشی از طبیعت آن ها تبدیل می شود.
۲- چه چیزهایی هستند که به خاطرشون شکرگزار هستی؟
۳- خودت چطوری می خوای این مسئله را حل کنی؟
وقتی
فرزندتان مشکلی را پیش شما مطرح کند، به نرمی و گرمی این سوال را از او
بپرسید. سعی نکنید مشکل او را حل کنید. در طولانی مدت این به ضرر آن ها
خواهد بود. به آن ها فرصت دهید خودشان مسائل خودشان را حل کنند و از تلاش
برای حل کردن مسائل و حل کردن آن ها حس اعتماد به نفس به دست بیاورند. این
هدیه ای ارزشمند اسـت که می توانید به آن ها بدهید. اگه فرزندتان به شما گفت
که نمی دانم چطور این مسئله را حل کنم، پاسخ دهید که من هم دقیقاً نمی
دانم چه کار باید کرد، بیا با هم مسئله را حل کنیم. آدم های شاد کسانی
هستند که مسائل پیش روی خود را حل شدنی می دانند و به توانایی خودشان در حل
مسائل اعتماد دارند.
یکی از اساسی ترین بخش های شاد بودن، توانایی فهمیدن و بیان احساسات اسـت. اگر بتوانید احساسات خود را بیان کنید یعنی می توانید آن ها را درک کرده و از دیگران درخواست پشتیبانی کنید. وقتی فرزندتان مشکلی برایش پیش آمده و از چیزی ناراحت اسـت و پیش شما می آید از او در مورد چیزی که ناراحتش کرده سوال بپرسید و با بی توجهی نگویید که” این که چیزی نیست "یا "بیا این بستنی رو بخور”. صحبت کردن در مورد چیزهایی که فرزندتان را ناراحت کرده او را نسبت به احساساتش آگاه تر می کند و موجب می شود از دانسته هایش در مورد احساسات خود به شکل موثر استفاده کند.
۵- فکر می کنی او چه احساسی دارد؟
شما
می توانید در هر موقعیتی با پرسش سوال در مورد احساسات دیگران،شفقت و
دلسوزی فرزند خود را پرورش دهید. دلسوزی و همدلی موجب می شود فرزندان شادتر
داشته باشید. آنها روابط قوی تری با دیگران و احساس بهتری نسبت به خودشان
خواهند داشت و زندگی شان معنادار تر می شود.
ادامه دارد...
وبسایت نینی یاری: در این مقاله سوالاتی مطرح شده که با پرسیدن این سوالات از فرزندان می توانید حالت ذهنی آن ها را به حالت شاد تغییر دهید.
۶- چگونه می توانیم به نیمه پر لیوان نگاه کنیم؟
۷- از کدام قسمت آن می توانیم بیشتر یاد بگیریم؟
در هر موقعیتی، در هر برنامه تلویزیونی، کتاب یا مسافرت چیزی برای یاد گرفتن وجود دارد. افراد شاد، کنجکاو و دائماً در حال یادگیری هستند. می توانید با پرسیدن این سوال آن ها را به فرزندان شاد و کنجکاو تبدیل کنید.
۸- چه برنامه ای برای آخر هفته داری؟
تحقیقات نشان داده که انتظار تجربه های خوب، بیشتر از خود تجربه به ما شادی می دهد. سعی کنید عادت انتظار اتفاق های خوب هر چند کوچک را در فرزندان خود پرورش دهید. کودکی که تمام هفته به خاطر بستنی که قرار اسـت آخر هفته در خانه درست شود هیجان زده اسـت، کودک شادی خواهد شد.
۹- ما چه کار می توانیم کنیم تا کسی را شاد کنیم؟
با فرزند خود به عیادت یک بیمار بروید یا با او در یک کار خیرخواهانه شرکت کنید، این کار باعث می شود او به کارهایی که انجام داده افتخار کند. تحقیقات نشان داده اسـت که بخشیدن باعث ترشح اندروفین در مغز می شود و حال خوبی در فرد ایجاد می کند. فرزندان به این حالت عادت می کنند و می خواهند این حال خوب را دوباره دریابند. سخاوتمندی و بخشش را به زندگی روزمره فرزندان خود اضافه کنید. وقتی با هم بیرون از خانه هستید سعی کنید چیز کوچکی برای دیگران بخرید. برای دیگران نقاشی بکشید. مردم ازخرید برای دیگران بیشتر از خریدن برای خود، خوشحال می شوند و روابط بهتری با دیگران ایجاد می کنند.
بیرون رفتن و انجام فعالیت های بدنی با فرزندان باعث می شود آن ها بیشتر در فعالیت ها مشارکت کنند. ورزش کردن موجب ترشح اندورفین در مغز می شود که فرد را شاد می کند. بهترین راه آموزش ورزش کردن به فرزندان این اسـت که خودتان ورزش کنید. فرزندانی که پدر و مادر آن ها ورزش می کنند با احتمال بیشتری به فعالیت های بدنی روی می آورند. نور خورشید نیز به تقویت قوای ذهنی و خواب بهتر کمک می کند که تاثیر زیادی در شادی فرد دارند.
۱۱- شادترین لحظاتت چه زمانی هایی هستند؟
اگر توجه فرزندان خود را به تجربه هایی جلب کنید که بیشترین لذت را از آن ها برده اند، به آن ها کمک کرده اید که این توانایی را کسب کنند تا بتوانند موقعیت هایی را که از آن لذت می برند ایجاد کنند. محققان حالتی را در انسان کشف کرده اند که در این حالت فرد کاملاً در لحظه حال اسـت و متوجه گذشت زمان نمی شود. این حالت لذت بخش ترین حالت انسان هاست. به فرزندان خود کمک کنید به این حالت برسند. بعضی کودکان هنگام بازی کردن به این حالت می رسند. بهترین حالت وقتی اسـت که فرزندان شما شغلی را پیدا کرده اند که آن ها را در این حالت قرار می دهد. در این صورت آن ها در واقع هیچ وقت کار نمی کنند و از کار کردن لذت می برند.
وب سایت کودک آنلاین: اگر از مهارت های تربیتی مثل الگو بودن، آگاهی دادن، تشویق، گفتگو، حمایت به جا، تعیین چارچوب و پایبند بودن به آن استفاده کنید و یاد بگیرید خشم تان را به شکلی سالم تخلیه نمایید به خواسته ها و اهداف تان می رسید .
1 . در برخورد با فرزندتان و دیگران از لطفا و خیلی ممنون استفاده کنید.
2 . وقتی کسی صحبت می کند ، تفاوتی نمی کند بچه باشد یا بزرگسال ، وسط حرفش نپرید. اگر مجبور شدید حرف او را قطع کنید حتما کلمه ببخشید را به کار ببرید.
3 . در سال سینما ، هنگام پخش فیلم ، صحبت نکنید.
4 . موقع رانندگی به ماشین های مقابل راه بدهید ( وقتی دیگران به همین ترتیب به شما احترام می گذارند، از آنها تشکر کنید ).
5 . موقع عطسه یا سرفه کردن ، جلوی دهان و بینی خود را با دستمال بگیرید.
6 . غذا را با دهان بسته بجوید. با دهان پر صحبت نکنید . اول لقمه را قورت بدهید و بعد حرفتان را بزنید.
7 . تحت هیچ شرایطی روی زمین آشغال نریزید.
8 . وقتی به رستوران می روید پس از صرف غذا میزتان را مرتب کنید.
9 . قبل از وارد شدن به اتاقی که درش بسته اســت ، در بزنید.
10 . برای دعوت دیگران به نشستن ، از کلمه بفرمایید استفاده کنید.
11. در اتوبوس و مترو صندلی خود را به کسی که ایستادن برایش دشوار اســت بدهید.
12 . بابت محبت و هدیه ای که دیگران به شما می دهند ، از آنها تشکر کنید . بگذارید شخصی که به شما محبت کرده بداند که بابت لطفش از او ممنون هستید .
13 . آهسته و بدون ایجاد سر و صدا آدامس بجوید و موقعی که خواستید آدامستان را دور بیندازید ، آن را داخل یک تکه دستمال گذاشته و به سطل آشغال بیندازید.
14 . بسیاری از افراد به دود سیگار ، ادکلن ، نوع خاصی از غذا ، سر وصدا ، آلاینده های محیطی ، بوی رنگ ، دود ماشین یا کافئین حساسیت دارند. مراعات حال آنها را بکنید و حتی اگر این چیزها خودتان را اذیت نمیکند.
15. برای فرزندتان الگو باشید . اگر توقع دارید کاری را انجام دهد ، ابتدا خودتان را مقید به انجام آن بکنید تا هم تاثیر حرفتان بیشتر باشد و هم تقاضای تان از او ، منطقی تر به نظر برسد ( پدری که به فرزند خود می گوید دروغ گفتن کار بدی اســت ولی خودش دروغ می گوید نباید انتظار داشته باشد فرزندش فردی راستگو بار بیاید ) .