جام جم سرا: در این نوشتار به مواردی اشاره شده که افراد بر اساس ذهنیتهایشان، تصور میکنند برای کسب ثروت لازم است:
۱. سختگیری باعث موفقیت میشود
برخی مدتهای طولانی از خرج کردن پول خودداری میکنند یا به اصطلاح خودشان پس انداز میکنند در حالی که روش آنها بیشتر به شکنجه شخصی شباهت دارد تا پس انداز! به همین دلیل هم پس از مدت کوتاهی شکست میخورند و ناچار میشوند روشهای پس اندازشان را ترک کنند و به ولخرجی روی میآورند!
۲. پول پول میآورد
برخی بر این باور غلط هستند که این پول است که پول میآورد به همین دلیل کسی که ثروتمند نیست نمیتواند به موفقیت و ثروت برسد این درحالی است که مطالعه زندگی افراد موفق نشان میدهد که بسیاری از آنها ذاتا ثروتمند و یا به اصطلاح بچه پولدار نبودهاند.
۳. با کار کم میتوان ثروتمند شد
برخی میگویند که کار زیاد متعلق به برخی حیوانهاست! آنها معتقدند کار زیاد موفقیت را تضمین نمیکند پس برای پیشرفت باید درست کار کرد و نیازی به کار زیاد نیست. اما حقیقت این است که برای رسیدن به موفقیت باید در راه درست زیاد کار و تلاش نمود به این معنی که بدون کار زیاد نمیتوان موفق بود؛ البته هستند کسانی که مسیر نادرست را انتخاب میکنند و در راه اشتباهشان خیلی هم کار میکنند اما به موفقیت نمیرسند. به همین دلیل پیش از هر اقدامی باید راه درست را از طریق مطالعه و تحقیق بدست آورد و بعد از آن میبایست با بیشترین حد ممکن تلاش کرد.
۴. دو به اضافه دو مساوی است با چهار
گاهی یک تصمیم گیری به موقع حرکت سریع و موقعیت سنجی مناسب به همراه ریسک پذیری بالا نتایج شگرفی به همراه میآورد به این ترتیب گاهی ۲بعلاوه ۲ نتیجهای بیش از انتظار دارد و ۵ و یا حتی ۶ میشود.
۵. خیلی از ثروتمندها از تکنولوژی بیخبرند
به نظر بسیاری اغلب افراد ثروتمند قدیمی از تکنولوژی بیبهرهاند و موفق هم بودهاند به همین دلیل نیازی نیست ما از تکنولوژیهای جدید سر در بیاوریم. این درحالیست که حتی قدیمیها هم برای کسب پول بیشتر سعی میکنند تکنولوژیهای نوین را یاد بگیرند و یا اینکه حد اقل کسانی که در این امور توانمند هستند را استخدام کنند.(باشگاه خبرنگاران)
جامجمسرا: با این حساب تپش قلب و خستگی صورت و در خود فرورفتگی پوست و ریزش مو و طرههای سفید، دیگر چیز عجیبی نیست. تازه اضافه کنید اینها را بر دغدغههایی که به اندازه ثانیههای بیدار ماندن از زمین و زمان میبارد.
آدم بیدار مجبور به دویدن مداوم است، تازه اگر کاری داشته باشد، اگر نداشته باشد که بدتر هم هست، حوصلهاش سر میرود و مگر سرگرمیها در شهر ما و شما چندتاست که بخواهد به آنها مشغول باشد؟ آن هم برای یک عمر. خواب سرسلسله آرامش و بنیان معنای زندگی است. خواب آدم را از جهان پرت میکند بیرون و اگر خوب بخوابی، با آرامش و تغذیهای متناسب و معطوف به خواب، کابوس که نمیبینی هیچ، تازه رویاهای نرم و سفید سراغت میآید.
اگر خواب را هدف قرار دهی، براساسش بخوری و بیاشامی، بهترین هدیه زندگی نصیبت میشود. خواب خوب و مفصل حتی از خوشمزهترین غذای مفصل ایرانی هم بهتر است و برای سلامتی نیکوتر. حال این تقدیس بیدار بودن و کم خوابیدن که هنگام سپیدهدم و نوحه خروس سحری بیدار شو و عمر را از دست نده، تا کامروا باشی و زرنگ، دیگر نمیدانم چه صیغهای است! اصلا جهان مگر مسابقه است که در زود بیدار شدن آدمها از هم سبقت بگیرند؟
میدانم که برای شما هم هیچ کابوسی بدتر از بیپولی نیست، پولدار هم که شدی ترس از کمپولی ول کن نیست.
در زمانه ما هم که هرچه بدوی، نوبل هم که بگیری، باز هم اینکه تهش چقدر میماند مهم است و باقی خربزهای است که جز آب نیست! پس اتفاقا به نظر من خوب و زیاد بخوابید؛ برای سرحالی و رهایی از این شر پول (خواب اصولا مجانی است) و اضطراب بیداری که ممکن است ضدقهرمان را خلافکار هم بکند. خواب چشمهای شما را باز میکند.
اصلا آدمی که زیاد میخوابد سکوت را جوری دیگر میشنود، تصاویر و رنگها را با وضوحی دیگر میبیند و دنیا را سادهتر و رهاتر میگذراند.
الان که از خواب بیدار شدم اندر مزیت خواب و نکوهش بیداری مقالهای نوشتم؛ البته بعیدالذهن که چه عرض کنم، حتما قریبالذهن خواهد بود که همین فردا صبح زود بیدار شوم و آنگاه قصیدتی غّرا در مدح بیداری بسرایم. (ضمیمه چمدان)
سهراب شکیب
جام جم سرا: دردوران حکومت محمد رضا پهلوی، شمس، خواهر وی، در قسمت وسیعی از اراضی مهرشهر کرج، کاخی زیبا و عظیم همراه با باغهای میوه واستخر و جنگل احداث کرد. این کاخ در زمینی به وسعت ۱۱۱ هکتار با ۲۵۰۰ متر زیربنا بین سالهای ۴۷-۱۳۴۵ در مهرشهر کرج-ارم توسط وسلی پیترز و بنیاد فرانک لوید رایت به مبلغ یک میلیون دلار طراحی و ساخته شد.
کاخ مذکور از بناهای مدرن امروزی به حساب میآید و درسال ۱۳۴۷ در ۲۵۰۰ متر زیربنا با طرح حلزونی ساخته شده و در میان درختان میوه، جلوه خاصی پیدا کرده است. این اثر در سال ۱۳۸۲ به شماره ثبت ۷۰۶۷ در فهرست آثار ملی ایران قرار گرفته است.
مسیر دسترسی به کاخ شمس، کرج -خیابان شانزدهم - پارک هامون - کاخ مروارید است.
(عکس: محمد گلستانی/مهر)
سه شنبه 16 دی 1393 ساعت 11:02
جام جم سرا: زندگی درمحلات لانگ تانگ شانگهای که اهالی آن را طبقه کارگر تشکیل میدهند، تفاوت زیادی با زندگی در آپارتمانها و ویلاهای مجلل این شهر دارد. از این گذشته، به سبب آنکه سیاست دولت، تخریب خانههای محقر و قدیمی، و ساختن آپارتمانها و مراکز خرید مجلل است،گاه در این محلات میتوان تصاویری از آپارتمانهای سر به فلک کشیده را دید که در کنارشان خانههای توسری خورده و محقر، روایت فقر و ثروت را در میان مردم به نمایش میگذارد.
مرد ۵۰ سالهای که از یک بیماری سخت جسمانی رنج میبرد و از عهده کارهای ساده شخصیاش برنمیآمد از طریق شرکتی خصوصی پرستار جوانی را استخدام کرد. زن ۳۰ ساله که ظاهراً دلسوزانه از وی مراقبت میکرد، در زمان حضورش در خانه مرد بیمار با ابراز محبتهای بیاندازه به صاحبکارش زودتر از حد تصور توانست اعتماد او را جلب کند و خیلی زود همصحبت تنهاییهای مرد شود. او در این صحبتها متوجه اسراری از اموال صاحبکارش شد که در نهایت مصمم شد نقشهای برای به جیب زدن ثروت مرد بیمار را اجرا کند.
یک هفته از حضور زن جوان در خانه مرد بیمار نگذشته بود که هر دو تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند و هنوز یک ماه از تصمیم زن و مرد نگذشته بود که عاقد به خانه بیمار آمد و پرستار خانگی را به صورت رسمی به عقد مرد بیمار درآورد.
روزهای بعد از عقد دیگر خبری از مهربانی پرستار نبود! زن برای انجام کارها مدام به شوهرش غر میزد و با بیاعتنایی به التماسهای او برای رسیدگی به وضعیتش پولهای همسرش را صرف خوشگذرانی میکرد. گذشت روزها بیماری مرد را وخیمتر کردو چون پرستاری برای نگهداری او نبود کارش به بیمارستان کشید.
افشای کلاهبرداری
با بستری شدن مرد در بیمارستان دیگر هیچ کس از عروس جوان خبری نداشت. پرستار فریبکار نه تنها سری به همسرش نمیزد که حتی تماسی نیز با او نداشت. روند درمانی مرد طبق روال طی شد و پزشکان پس از دو ماه اجازه ترخیص او را صادر کردند. مرد بیمار که توان ایستادن روی پاهای خود را هم نداشت با کمک خانوادهاش به خانهاش رفت و در کمال ناباوری متوجه شد هیچ کلیدی قفل در را باز نمیکند! دیگر جای هیچ شکی نبود. مرد بیمار که بشدت از نظر جسمانی ضعیف بود به خانه یکی از اقوام رفت و چند روز بعد با طرح شکایتی در دادسرای شرق تهران به دستور بازپرس حکم ورود به خانهاش را گرفت. با باز شدن در خانه واقعیت هولناکتری فاش شد: همه اثاثیه خانه تخلیه شده بود و حتی داروهای مرد نیز سرجایش نبودند.
وصیتنامه جعلی
مرد فریبخورده در شوک سرقتِ دار و ندارش بود که تماسی از سوی یک ناشناس پرونده این زندگی کوتاه زناشویی را وارد مرحله تازهای کرد. یک ناشناس که مدعی بود مدارک و اسناد اموال مرد را در کیفی زنانه در کنار خیابان پیدا کرده است، با گرفتن نشانی، آنها را برای مرد فرستاد. همه اسناد، املاک و حسابهای بانکی گمشده مرد درون کیف بود. مرد در حال بررسی اسناد به وصیتنامهای رسید که با اثر انگشت خودش تأیید شده و در آن همه اموال را به زن جوان بخشیده بود. با این مدرک، مرد فریبخورده که میدانست بیماری بزودی جانش را میگیرد، به خیانت همسرش مطمئن شد و برای شکایت از زن کلاهبردار و تقاضای طلاق به دادسرا رفت تا در این زمینه پروندهای تشکیل دهد.
اصرار به بیگناهی
با آغاز تحقیقات به دستور بازپرس پرونده، پرستار فریبکار بازداشت شد. او که اصرار بر بیگناهی داشت و مدام گریه میکرد در برابر اتهام جعل وصیتنامه و سرقت اموال مرد گفت: «شوهرم از بیماری سختی رنج میبرد و از آنجا که در این مدت کوتاه علاقه زیادی به هم پیدا کرده بودیم، تصمیم داشت پیش از مرگش همه اموالش را به من بدهد، به همین دلیل نیز این وصیتنامه را تنظیم کرد و پای آن انگشت زد.»
این زن درباره پیدا شدن اموال در کنار خیابان نیز به دادگاه گفت: «روزی که میخواستم مدارک را برای انتقال اسناد به محضر ببرم یک جوان موتورسوار کیفم را قاپید و همه اسناد گم شد.»
این ادعا از سوی زن در حالی بیان میشد که در همه جلسات، مرد بیمار بر بیاطلاعیاش از این وصیتنامه تأکید داشت و چون همیشه تحت تأثیر دارو بیحال و در خواب بود احتمال میداد زن جوانش همان زمان از او اثر انگشت گرفته باشد. با گذشت چند جلسه ابتدایی این پرونده کلاهبرداری -که همزمان با دادخواست طلاق مرد پیش میرفت- مرد ۵۰ ساله به علت شدت بیماری درگذشت و از آنجا که نتوانست اتهامات وارده را ثابت کند این پرونده با تبرئه زن جوان بسته شد.
با مرگ این مرد، از آنجا که هنوز دادخواست طلاق به جایی نرسیده بود، زن جوان به عنوان همسر قانونی وی بخشعمدهای از اموال را به جای مهریه و دیگر حقوق زناشویی کوتاهمدتش دریافت کرد اما در حالی که قصد داشت با ادامه کلاهبرداریهای خود، سهم وراث دیگر را نیز مال خود کند، با هشیاری بازپرس پرونده تلاشش در این مورد ناکام ماند. (ایران)
خدا روزی را برای هر کس بخواهد وسیع، و برای هر کس بخواهد تنگ قرار می دهد
کلمه «رزق» که معادل فارسی آن «روزی» است؛ یعنی هر چیزى که موجودى دیگر را در بقاى حیات و زندگی اش کمک نماید، و در صورتى که آن رزق، ضمیمه آن موجود و یا به هر صورتى ملحق به آن شود، حیاتش ادامه مى یابد. [طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 376]
با توجه به این معنای محدود، رزق تنها شامل مواد غذایى می شود که چنین معنایی از رزق نیز در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است: «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» [بقره، 233] در این آیه لباس از مصادیق رزق شمرده نشده است.
آنچه از موارد استعمال رزق به دست می آید؛ این است که در معناى این کلمه نوعى بخشش و عطا هم خوابیده است. این معناى اصلى و لغوى کلمه بود، ولى بعدها در معناى آن توسعه دادند و هر غذایى را که به آدمى می رسد، چه دهنده اش معلوم باشد و چه نباشد رزق خواندند، گویا رزق بخششى است که به اندازه تلاش و کوشش انسان به او می رسد، هر چند که عطا کننده آن معلوم نباشد. سپس توسعه دیگرى در معناى آن داده و آن را شامل هر سودى که به انسان برسد نمودهاند، هر چند که غذا نباشد، و به این اعتبار، همه مزایاى زندگى اعم از مال، مقام، فامیل، یاوران، زیبایی، علم و… را رزق خواندند. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 12]
در قرآن کریم هم به این اعتبار آیاتى وارد شده است؛ مانند: «و مگر از ایشان مزد می خواهى مزد پروردگارت بهتر است و او بهترین رازقین است.» [مؤمنون، 72]
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان !
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی. لذا اگر کسی پنداشته که خدا به همه روزی زیاد می دهد، اشتباه از خود اوست که چنین اعتقاد نادرستی پیدا کرده است؛ خدای متعال هیچ گاه در قرآنش نگفته که ما به همه روزی زیاد می دهیم؛ بلکه بر عکس فرموده است: «اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ: خدا روزی را برای هر کس بخواهد وسیع، و برای هر کس بخواهد تنگ قرار می دهد؛ ولی آن ها (کافران) به زندگی دنیا، خوشحال شدند؛ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است.»
و باز فرمود: «إِنَّ رَبَّک یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیرا ـــــــ به یقین، پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست.»
و باز فرمود: «قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ ــــــ بگو: پروردگار من روزی را برای هرکس بخواهد وسیع یا تنگ می کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند.»
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی
آیات دیگری نیز به همین مضامین وجود دارند که به ذکر همین چند نمونه بسنده می کنیم.
به برخی زیاد و به برخی کم می دهد
خلاصه آنکه اگر کسی عقیده دارد که خدا روزی دهنده است به این معنی که به همگان روزی زیاد می دهد، عقیده اش نادرست است. خود خدای متعال، تصریح نموده که به برخی ها زیاد می دهد و به برخی ها کم می دهد. البته نه کم دادنش لزوماً از روی غضب است نه زیاد دادنش لزوماً از روی رحمت؛ بلکه گاه کم دادن از سر رحمت است و گاه زیاد دادن؛ کما اینکه کم دادن و زیاد دادن، گاهی هم از روی غضب است.
منظور از «مَنْ یَشاءُ؛ به هرکس بخواهد می دهد» چیست؟
1. بدیهى است که منظور از «مَنْ یَشاءُ» (هر کس را که بخواهد) این نیست که خداوند بدون هیچ علتى روزی بدون حساب را به این و آن می دهد، بلکه اراده و مشیت خداوند در همه جا با شایستگی هاى افراد آمیخته است؛ یعنى هر کس را شایسته ببیند به او روزی بی حساب می دهد. به بیان دیگر، خواست و اراده او از روی گزاف نیست، بلکه آنچه انجام می دهد از روى حکمت و عدالت است.
هر گاه مشیتش اقتضا نماید و هر کس را بخواهد، -البته از روى حکمت و نظام خلقت و آفرینش می بخشد، نه از روی گزاف؛ زیرا که حق تعالى از کار عبث منزّه و مبرا است و نیز نسبت او به تمام موجودات یکسان است – او را به غیر حساب روزى می دهد.
2. البته برخی می گویند؛ منظور از «هر کس را بخواهد به غیر حساب روزی می دهد، اهل بهشت اند؛ زیرا خداوند بهشتیان را آن قدر روزی می دهد که به حساب نمی آید و حد و مرز ندارد؛ به دلیل آن که بهشت محدود و متناهى نیست و نهایت ندارد و آیه به این معنا مثل آیه شریفه است که می فرماید: «فَاُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ» [آنها به بهشت در آیند و بیحساب روزى داده شوند]، [طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 72]
روزی بدون حساب دادن یعنی چه؟
پیرامون معنای «بدون حساب» دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که به آن اشاره می شود:
1. توصیف رزق به صفت بی حسابى، از این رو است که رزق از ناحیه خداى تعالى بر طبق حال مرزوق صورت می گیرد، نه عوضى در آن است و مرزوق نه طلبى از خدا دارد، و نه استحقاقى نسبت به رزق، آنچه مرزوقین دارند حاجت ذاتى، یا زبانى ایشان است که هم ذاتشان ملک خدا است، و هم حاجت ذاتشان، و هم احتیاجاتى که به زبان درخواست می کنند، پس داده خدا در مقابل چیزى از بندگان قرار نمی گیرد، و به همین جهت حسابى در رزق او نیست. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 141]
2. هر کس را بخواهد بی حساب روزى می دهد؛ یعنى بدون بخل و سخت گیرى روزى می دهد. این آیه مانند این مثال است که فلان کس بی حساب انفاق می کند؛ یعنى خیلى سخاوتمندانه و خالى از بخل؛ زیرا عادت بخیل و سختگیر از خرج، این است که در خرج و انفاق خیلى حسابگر و دقیق است. [مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 728]
3. گفته اند که معناى آیه این است که بدون ترس از کمبود و نقصان دارایى خود می بخشد و روزى می دهد؛ چون قدرت و ملک خدا حد و نهایت ندارد و آنچه از آن برداشته شود موجب نقصان آن نمی گردد. [همان]
4. برخی نیز گفته اند؛ یعنی نباید به کسی حساب پس دهد؛ زیرا بالاتر از وی احدی نیست. تا او را مورد حسابرسی قرار دهد. [فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 191]
منابع:
اسلام کوئست
حوزه
تبیان
به گزارش ساتین : ۵ تفاوت میان ثروت بیل گیتس، مالک و سازنده مایکروسافت و بابک زنجانی مالک دهها بانک و شرکت بزرگ و کوچک را برای عبرت سایرین عرض می کنم.
اول اینکه بیل گیتس نابغه بود و از نوزده سالگی بدون سرمایه کارش را با برنامه نویسی کامپیوتر شروع کرد و بطور مداوم میلیاردر ماند. بابک زنجانی از نوزده سالگی با صد میلیون تومان ثروت پدری کارش را با دلار فروشی شروع کرد و بعد از شش سال ورشکسته و زندانی شد و بعد دوباره خرید و فروش پوست کرد و ناموفق بود و بعد با جابجا کردن پول و طلای دولتی در عرض سه سال میلیاردر شد.
دوم اینکه وقتی بیل گیتس میلیاردر شد، کشورش ثروتمندتر شد، وقتی بابک زنجانی میلیاردر شد، باعث شد ارزش پول کشورش پائین بیاید و فقیر شود.
سوم اینکه بیل گیتس در ۱۹ سالگی یک شرکت با سه کارمند ایجاد کرد و امروز ۱۰۰ هزار حقوق بگیر دارد، بابک زنجانی در ۱۹ سالگی کارش را به تنهایی شروع کرد و بعد از بیست سال ۷۰ شرکت را با پول خود دولت از دولت خرید و حالا ۱۷ هزار حقوق بگیر دارد.
چهارم اینکه وقتی بیل گیتس میلیاردر شد، مردم جهان آگاه تر و خوشبخت تر شدند، وقتی مردم ایران بدبخت تر شدند، بابک زنجانی میلیاردر شد.
پنجم بیل گیتس در عرض سی سال صدها میلیون صد دلاری جمع کرد تا میلیاردر شد، بابک زنجانی در سه سال صد تا یک میلیارد دلار پول دولتی جابجا کرد تا میلیاردر شد.
تنها یکی از املاک مایکل مور ،که یکی از مشهورترین منتقدان نظام سرمایه داری است، دو میلیون دلار قیمت دارد.
ماجرای جدا شدن مایکل مور (Michael Moore) از همسرش باعث شده که میزان ثروت این مستندساز آمریکایی مشخص شود و حقیقت این است که آقای مور که یکی از منتقدان مشهور نظام سرمایه داری آمریکا محسوب می شود و در ماجرای جنبش اشغال وال استریت نیز یکی از حامیان معترضان بود خود به یک درصد ثروتمند جامعه تعلق دارد، یعنی همان گروهی که سبک زندگی آن ها همواره با انتقاد آقای مور همراه شده است.
مایکل مور میلیون ها دلار ثروت دارد و علاوه بر آن 9 ملک نیز در میان دارایی های او دیده می شود، املاکی که تنها یکی از آن ها 2 میلیون دلار قیمت دارد. وبسایت بیزنس اینسایدر نیز نوشته که خانه مور در میشیگان شمالی نشان می دهد که سبک زندگی او هیچ شباهتی به سبک زندگی افراد معمولی ندارد. آقای مور مستندسازی است که فیلم های “بولینگ برای کلمباین”، “فارنهایت 9.11” و “سرمایه داری: یک داستان عاشقانه” از مشهورترین فیلم های او محسوب می شوند.
همچنین کتاب هایی مانند “سفید پوستان ابله” و “رفیق، کشور من کجاست؟” نیز توسط آقای مور منتشر شده اند. مایکل مور یکی از منتقدان سرسخت جمهوری خواهان محسوب می شود و اعتقاد دارد که نظام سرمایه داری حاکم بر آمریکا ناعادلانه است. او همچنین از منتقدان نظام بهداشت و درمان آمریکا نیز محسوب می شود. با اینکه آقای مور یکی از منتقدان اصلی 1 درصد ثروتمند جامعه آمریکا محسوب می شود اما به نوشته بیزنس اینسایدر در واقع سبک زندگی این مستندساز نیز مشابه همان گروهی 1 درصدی است که مورد انتقاد مایکل مور قرار می گیرند.
خبرگزاری فارس: با افزایش 1.6 میلیارد دلاری ثروت زاکربرگ در روزهای اخیر میزان ثروت خالص این جوان سی ساله به 33.3 میلیارد دلار رسید.
همین امر موجب شده تا وی پول بیشتری در مقایسه با برین 40 ساله، پیج 41 ساله و جف بزوس 50 ساله مدیر عامل شرکت آمازون داشته باشد. البته زاکربرگ در فهرست ثروتمندترین افراد جهان فعلا در رتبه 16 قرار دارد و موسسان گوگل هم در رتبه های 17 و 18 هستند. جف بزوس هم کماکان رتبه 20 را در اختیار دارد.
مارک زاکربرگ و همسرش پرسیلا چان
فیس بوک بخش عمده ای از درآمد خود را مدیون انتشار تبلیغات و به خصوص تبلیغات همراه است. این شرکت با بی توجهی به حریم شخصی کاربران، داده های مربوط به استفاده آنان از فیس بوک و به خصوص علائق و سلیقه هر یک از آنان را در اختیار شرکت های تبلیغاتی قرار میدهد تا تبلیغاتی مرتبط با سلیقه هر کاربر در معرض دید وی قرار گیرد.
درآمد ناشی از تبلیغات همراه بر روی فیس بوک هم اکنون 62 درصد از کل درآمد این شرکت را به خود اختصاص داده است و درآمد خالص آن نیز در یک سال گذشته دو برابر شده است.
حسین هدایتی را همه می شناسند. سرمایه داری که پایش به فوتبال این کشور باز شد و حاشیه های فراوانی برای خود به وجود آورد .برخی او را به رانت خواری متهم کرده اند و بعضی در باره ثروتش حرف و حدیث هایی گفتهاند.
سرمایه داری که صفرهای پول هایش را دیگر نمیشود شمرد، از کارخانه ها و پالایشگاههایش گرفته، تا باغ ها و ویلاهایش در لواسان و املاکش در عسلویه و سهام هایش در بورس و … .
اما حسین هدایتی این همه پول را از کجا آورده است؟ خودش به زبان ساده به جام جم توضیح میدهد.
توضیحاتی که هم آدم را قانع میکند، هم نه :
پرسپولیس قرار بود با حسین هدایتی خودش را برای فصل جدید آماده کند، اما سرانجام راه شما و این باشگاه از هم جدا شد. شاید چرای آن از زبان خودتان شنیدنیتر باشد.
بله. من پنج جلسه چند ساعته با امیر خادم داشتم. به دنبال این جلسات قراردادی سه صفحهای هم تنظیم و برای من فکس شد که در آن آمده بود در ازای ۲۷ میلیارد تومان به مدت یک سال پرسپولیس را در اختیار بگیریم. ما حتی روی اعضای هیاتمدیره هم به توافقاتی رسیده بودیم، اما به یکباره گفتند نمیتوانم رئیس هیاتمدیره شوم. فقط میتوانم به عنوان یکی از اعضای هیاتمدیره حضور داشته باشم.
البته دلیلش از سوی خادم بدهی شما به شهرداری عنوان شد.
من ۳۰ سال است هم به شهرداری بدهکارم و هم طلبکار، چرا که فعالیتهای عمرانی زیادی دارم. ضمن اینکه کل بدهی من در بخش پیمانکاری به شهرداری ۹ میلیارد تومان است، نه ۴۱ میلیاردی که عنوان شده بود، اما دوستان در وزارت ورزش به همین بهانه گفتند ممنوعالکار هستم تا با گروهی دیگر به توافق برسند.
یعنی بحث ممنوعالکار بودن شما صحت نداشت؟
به هیچ عنوان. من خودم از مراجع نظارتی پیگیری کردم و متوجه شدم استعلامی هم که درباره من گرفته شده، نتیجهاش مثبت بود و مشکلی برای ریاست هیاتمدیره نداشتم. آنها نام چهار نفر را برای استعلام به نهادهای ذیربط داده بودند که سه نفر از آنها از جمله من تائید شده بودیم.
پس با این حساب اختلافات شما و شخص وزیر، ریشهدارتر از این حرفهاست.
بحث اختلاف نیست. من فکر میکنم علت این برخوردها را باید در نوع نگاه وزیر ورزش به بخش خصوصی جستجو کرد. پیش از انتخاب گودرزی به او گفتم فضای دانشگاهی با کار اجرایی متفاوت است، اما ظاهرا او توجهی به این موضوع ندارد. او نگاهش به خصوصیسازی منفی است و آن را تهدید محسوب میکند.
چرا به این باور رسیدهاید؟
در سالی که وزارتخانه ورزش پولی در بساط نداشت و با تغییر دولت مواجه شده بود، من از حساب شخصی خودم چیزی حدود ده میلیارد تومان برای کمک به فدراسیونهای ورزشی هزینه کردم، بدون آنکه جایی به آن اشاره کرده باشم یا رسیدی بابت این مبالغ گرفته باشم، اما از وزارتخانه حتی یک تماس خشک و خالی هم با من گرفته نشد که تشکر کنند. آنها به جای تشکر کردن من را به رانتخواری هم متهم کردند.
او در یکی از جلساتش عینا عنوان کرد برخیها در ورزش هزینه میکنند تا از رانت و ویژهخواری آن استفاده کنند. آن هم در شرایطی که بیشتر این کمکها به درخواست خود فدراسیونها و به دلیل مشکلات شدید مالی که با آن دست به گریبان بودند، صورت گرفت.
آیا اسم این کارها رانت است. کدام رانت؟ کدام ویژهخواری؟ مگر من عکس یادگاری با کسی انداختهام؟ مگر جایی این کمکها را رسانهای کردهام؟ باور کنید کل پاداش من از مجموعه این کمکها یک پیراهن تیم ملی فوتبال بود که پس از صعود این تیم به جامجهانی به من هدیه شد.
البته برخی هم میگویند حسین هدایتی بیشتر به دنبال مطرح کردن خودش است.
شما یادتان هست وزنهبرداری در جریان اختلاف نظر پنج ملیپوش المپیکیشان با سرمربی با چه چالش بزرگی مواجه شد. آن چالش را چه کسی حل کرد؟ ما آنها را به همراه رئیس فدراسیون در یک مراسم آشتی کنان دور یک میز جمع کردیم تا مشکل برای همیشه حل شود.
همان زمان یکی از شروط ملیپوشان برای بازگشت این بود که پاداشهای معوقهشان هم پرداخت شود، اما فدراسیون در آن مقطع قادر به پرداختش نبود. من حتی پاداشهای وزنهبرداران المپیکی را هم از جیب خودم دادم تا مشکل هرچه زودتر حل بشود. اگر این کار را نمیکردم چه اتفاقی میافتاد؟ آیا منفعتی برای من داشت؟ من اگر دنبال مطرح کردن خودم بودم نمیتوانستم تکتک این موارد را رسانهای کنم.
حداقل در این یک ماه گذشته خبری مبنی بر اینکه حسین هدایتی با پاداشهای نقدی خود از ملیپوشان فوتبال ایران در جامجهانی یا از والیبالیستها در لیگ جهانی حمایت خواهد کرد، دیده نشد. انگار دیگر از آن پاداشها خبری نیست؟
حق با شماست. وقتی وزارت ورزش نگاه خوبی به بخش خصوصی ندارد چطور انتظار دارید من همچون سابق برای هر برد یا هر نتیجه خوب پاداش در نظر بگیرم. اتفاقا من خیلی دوست داشتم با تعیین کردن جایزه نقدی برای فوتبالیستها و والیبالیستها، به آنها قبل از شروع جامجهانی فوتبال و لیگ جهانی روحیه بدهم.
حتی فدراسیون فوتبال از من برای حضور در مراسم بدرقه تیم ملی دعوت کرد، اما احساس کردم برخیها از حمایتهایی که من از ورزشکاران میکنم ناراحت میشوند. به هر حال اگر برای ملیپوشان پاداش نقدی چشمگیری درنظر گرفته میشد، در عملکرد آنها بیتاثیر نبود، اما چارهای نداشتم جز اینکه همچون یک هوادار بنشینم و از بازیهای خوب بروبچههای تیمهای ملی فوتبال و والیبال لذت ببرم.
ناگفته نماند وزیر ورزش معتقد است نباید شأن ورزشکار را با صحبت کردن درباره پاداش پایین آورد.
این چه حرفی است. شما به عنوان خبرنگار آیا حقوق و پاداش ندارید؟ هر کس در حوزه فعالیت خودش از این مزایا برخوردار است. اما وزارت ورزش به این دلیل که بودجهای برای پاداش دادن به ورزشکاران ندارد میگوید این در شأن ورزشکار ملی نیست که درباره پاداش حرف بزند. آنها به این فکر نمیکنند که آیا یک ورزشکار میتواند با چنین استدلالهایی خودش را قانع کند؟ کشتیگیرانی که بعد از ۴۲ سال ایران را قهرمان جهان کردهاند، چرا نباید پاداش قابل توجهی دریافت کنند. چه اشکالی دارد اگر به یک وزنهبردار که حقوق سالیانهاش از ۲۵ میلیون تومان تجاوز نمیکند، بابت قهرمانیاش در جهان یک خودروی تولید داخل پاداش داد.
اتفاقا یکی از همین مردان طلایی ما در المپیک لندن پس از آنکه از ما یک خودرو هدیه گرفت عنوان کرد من تا قبل از این با موتورسیکلت در شهرم تردد میکردم. آیا این پایین آوردن شأن ورزشکار است؟ نه. ما شأن یک ورزشکار ملی را با این کار حفظ کردیم، بدون آنکه بخواهیم از بیتالمال برای آن ورزشکار هزینه اضافی بپردازیم.
بعضا پاداش بسیاری از این قهرمانان را در همان فرودگاه و به محض بازگشت به کشور پرداخت میکردیم و معتقدم همین نگاه در کسب موفقیتهای بعدی موثر بوده است. بسیاری از همین قهرمانان بابت این نگاه و توجه ویژه از ما تشکر کردند. همین تشکر را متولیان ورزش هم میتوانستند داشته باشند.
در هر حال به نظر میرسد خودتان هم دیگر انگیزهای برای سرمایهگذاری در ورزش ندارید، چون بعد از منتفی شدن پرسپولیس، پیشنهاد خرید راهآهن را هم رد کردید.
بیانگیزه نیستم، اما آیا با توجه به نوع نگاه مسئولان ارشد ورزش به بخش خصوصی فکر میکنید میتوان در این فضا کار کرد. حضور آقایان به جای قوت و دلگرمی مایه ضعف و دلسردی بخش خصوصی شده است و این چند نفری هم که هماکنون فعالیت میکنند با این رفتارها فراری خواهند شد. تا زمانی که این نوع نگاه وجود دارد جای فعالیت ما نیست.
پرسپولیس حالا با تیم مدیریتی جدید مشغول کار است و هواداران امیدوارند اسپانسر جدید باشگاه بتواند نیازهای کادر فنی را رفع کند. فکر میکنید پرسپولیس با این گروه به موفقیت برسد؟
من نمیخواهم نیمه خالی لیوان را ببینم، اما همین مجموعه (اسپانسر جدید باشگاه) دو سال پیش دو ملک از من خریداری کردند و باوجود آنکه موعد تسویه مرداد ۹۲ بود، هنوز هم کامل تسویه نشده است. آنها در بحبوحه امضای قرارداد با پرسپولیسیها از من خواستند چیزی درباره این بدهیها نگویم تا شبههای برای مسئولان وزارت ورزش ایجاد نشود. در مجموع من آقای رحیمی را قبول دارم و فکر میکنم میتواند برای پرسپولیس موثر باشد، اما با این گروهی که به عنوان اسپانسر جلو آمدهاند خیلی نمیتوان به آینده این تیم امیدوار بود. البته آرزوی قلبی من این است که آنها بتوانند به پرسپولیس کمک کنند.
البته اگر اسپانسر جدید پرسپولیس نتواند به تعهداتش عمل کند بار دیگر نام حسین هدایتی سر زبانها میافتد. در آن صورت آیا باز هم برای این تیم برنامهای خواهید داشت؟
نه! تا زمانی که این نگاه در وزارت ورزش حاکم است جای فعالیت برای ما نیست. جالب است رانتخوارها و ویژهخوارها که مشهود هستند صاحب پست و مقام میشوند، اما برای من که در تمام این سالها حتی یک مورد فعالیت رانتی نداشتم چنین محدودیتهایی قائل میشوند. به جرات میگویم اگر کسی در این ۳۵ سال یا مشخصا در هشت سال دولت احمدینژاد رانتخواری از من سراغ داشت تا الان ده بار پای من به زندان باز شده بود. الان هم میگویم اگر کسی مورد خلافی از من میداند به مراجع نظارتی گزارش دهد. چرا هیچ گزارشی موجود نیست؟ البته دوستان گاهی تهمتهایی را مطرح میکنند. مثلا یکی از سایتها همین چند وقت پیش نوشت بدهی پنج هزار میلیاردی هدایتی به بانک پارسیان. همان زمان به محض این که برخی از همکاران شما درباره این بدهی از من سوال کردند اول از آنها خواستم بگویند این بدهی به ریال است یا به تومان!
حالا به ریال بود یا به تومان؟
به ریال بود. یعنی ۵۰۰ میلیارد تومان. جالب است بدانید در همان جدولی که از سوی آن سایت منتشر شده بود، جمع بدهیهای من ۱۳۰ میلیارد تومان بود نه ۵۰۰ میلیارد تومان. درحالی که بدهیهای بانکی من حتی ۱۳۰ میلیارد تومان هم نیست. اساسا من که ۱۴ ـ ۱۳ کارخانه دارم اگر به سیستم بانکی بدهکار باشم کاملا طبیعی است، اما هستند کسانی که چند برابر این مبلغ بدهی دارند، بدون آنکه کارخانه یا تولید انبوهی داشته باشند.
میخواهم بگویم از این اتهامات زیاد مطرح میشود که اتفاقا من هم بسادگی از کنار آنها نمیگذرم. به عنوان مثال من از همان سایتی که درباره بدهیهای بانکی من غلو کرده بود شکایت کردم و حالا پس از صدور کیفر خواست از سوی دادگاه، آنها به دنبال جلب رضایت من هستند.
حالا میزان دقیق بدهیهای بانکی شما چقدر است؟
اگر بپرسید میزان همه وامهایی که در ده سال گذشته گرفتهای چقدر است بهتر است. اتفاقا همین آقای امیر خادم در یکی از جلساتی که داشتیم به من گفت میگویند شما یکی از بزرگترین بدهکاران بانکی کشور هستید که من در جواب گفتم شما میتوانید با زدن یک نامه به بانک مرکزی میزان بدهیهای من را به سادهترین شکل ممکن استعلام کنید. کل بدهیهای بانکی من زیر صد میلیارد تومان است.
۱۰ میلیارد تومان به بانک اقتصاد نوین، ۹ میلیارد تومان به بانک ملی و ۷۴ میلیارد تومان هم به بانک پارسیان. این همه بدهیهای مجموعه کارخانجات ما با جرایم آن است. این درحالی است که فقط کارخانه کاشان من بالای ۵۰۰ میلیارد تومان ارزش دارد.
شاید بهتر باشد این رقم را در مقابل ارزش کارخانهها، نیروگاهها و پالایشگاههای من قیاس کنید. بعد این مهم است که بدانید این بدهیهای بانکی و این وامها از چه طریقی بوده است؛ آیا با رانتخواری و نامهنگاری و سفته گذاشتن بوده یا وامگیرنده وثیقههای معتبر گذاشته است. وامگیرندهای که وثیقه ملکی میدهد این نشان دهنده قدرت و پشتوانه آن است. چندی پیش اسامی ۵۷۵ نفر از بدهکاران بانکی اعلام شد که اسم من در میان آنها نبود؛ چرا؟ به سبب همین وثیقههای بانکی معتبر. به عنوان مثال دفتر کار من در اقدسیه برای وامی به مبلغ چهار میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان در رهن بانک پارسیان است. حال آنکه ارزش واقعی آن ملک در حال حاضر ۴۰ میلیارد تومان است، اما هستند کسانی که ارزش وثیقهای که برای دریافت وام گذاشتهاند هنوز بعد از چند سال به قیمت مبلغ وام نرسیده است. ناگفته نماند من از سال ۸۶ تا به حال حتی یک ریال وام نگرفتهام. ضمن اینکه یک دلار هم بدهی ارزی ندارم. این بدهیها همهاش برای قبل از سال ۸۶ است، زمانی که برای خرید ماشینآلات صنعتی مجبور به استفاده از تسهیلات بانکی بودیم.
اما به هر حال باید بپذیرید میزان داراییهای شما و پولهای بیحساب و کتابی که در همین مدت در ورزش هزینه کردهاید برای هر کسی میتواند شائبه برانگیز باشد.
۲۵ سال است که درباره من حرف میزنند. هشت سال زمان آقای هاشمی رفسنجانی، هشت سال زمان آقای خاتمی، هشت سال زمان آقای احمدینژاد و یک سال هم اکنون که از رئیسجمهوری آقای روحانی میگذرد. از این سالها ده سالش را من در ورزش بودم، اما این حرف و حدیثها از همان ۲۵ سال پیش برای من آشناست.
۳۵ سال است من مشغول کاسبی هستم. از زمانی که یک نوجوان پانزده ساله بودم. همین کارخانه استیلآذین، جرقهاش برای من از پانزه سالگی خورد، زمانی که سوم راهنمایی بودم. به عبارتی شروع همه این درآمدها از یک مغازه پرسکاری بود که من در آن واشر میزدم. بعد رفتیم سراغ ساخت تجهیزات پرده و بعد هم رسیدم به استیلآذین. آن زمان که من ماهی ۵۰ هزار تومان درآمد داشتم بلیت هوایی تهران ـ مشهد رفت و برگشت فقط ۶۰۰ تومان بود. کمتر از هزار تومان.
هدایتی در ادامه میگوید: کارخانه استیلآذین را سال ۵۸ راهاندازی کردم و اولین ساختمان سازیام در سال ۶۵ بود. شاید باور کردن این صحبتها برای خیلیها آسان نباشد، اما زمانی که من بابت فعالیت کارخانه استیلآذین ماهی ۵۰ هزار تومان درآمد داشتم زمین در دماوند و فیروزکوه متری ۱۰ تومان بود!
الان در مخیله یک جوان بیست ساله نمیگنجد که بتواند ملاک شود، اما آن زمان امکانپذیر بود و خدا هم به من کمک کرد. سال ۶۵، یعنی ۲۷ سال پیش من یک زمین به مساحت صد هکتار در جاده خاوران خریدم یک میلیون تومان. الان قیمت همین زمین چقدر است؟ ۱۷ سال بعد زمین دیگری را به مساحت ۵۳۰ هکتار در لواسان خریدم دو میلیارد تومان. یعنی تقریبا متری ۴۰۰ هزار تومان. الان زمین در لواسان شده متری ۱۰ میلیون تومان.
یا ۴۰۰ هکتار زمین در عسلویه خریدم ۷۰۰ میلیون تومان که ده سال پیش ارزشش به ۱۲۰ میلیارد تومان رسیده بود و حالا هزار میلیارد تومان هم برایش کم است. یا همین کارخانه کاشان را من سال ۸۴ در جریان خصوصیسازی از وزارت صنایع خریدم ۵۰ میلیارد تومان. امروز ببینید سهام فولاد امیرکبیر در بورس چقدر ارزش دارد؟ همین ویلایی که در لواسان دارم سال ۶۳ متری هزار تومان خریدم. الان زمین در لواسان متری ۱۲ میلیون تومان است. یا خانهای که در آن زندگی میکنم در کمتر از ده سال ارزش آن از یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون به ۴۰ میلیارد تومان رسیده است. اگر تورم در کشور باعث شده املاک مردم گران شود، آیا این اسمش رانتخواری است؟ آیا من کار خلافی انجام دادهام؟ تنها جرم من خرید ملک بوده است. زمینی را که ۱۳ سال پیش متری ۱۳ هزار تومان خریدهام، الان میتوانم متری ۵ یا ۱۰ میلیون تومان بفروشم. در کنار آن در عرصه تولید هم فعالیت دارم؛ اینطور نبوده که فقط به دنبال درآمدهای اینچنین باشم. از محل درآمدهایم علاوه بر پرداخت وجوهات قانونی و شرعی، به ورزش هم کمک کردهام. آیا این اشکال دارد؟ خوشبختانه در تمام این سالها وجوهات پولم را هم پرداخت کردم. نه یک ریال بدهی مالیاتی دارم و نه بابت پرداخت نکردن حق بیمه پولی بدهکار هستم.
اما مهم این است که یک ریال هم خارج از ایران سرمایهگذاری نکردم. اینکه میگویند هدایتی در دبی برج دارد دروغ است. من حتی میتوانستم در خارج از ایران تیمداری کنم. برای خرید یک باشگاه و تیمداری در کشورهای انگلیس، یونان، ترکیه و جمهوری چک حتی پای میز مذاکره هم نشستیم. من میتوانستم تیم چارلتون انگلیس را بخرم، اما به توصیه مراجع نظارتی این کار را نکردم. با این حال برخی هنوز میگویند هدایتی امتحانش را پس نداده است. نمیدانم آقایان به دنبال چه چیزی هستند. شاید چون از کنار من به منفعت مالی نرسیدهاند، اینچنین علیه من موضعگیری میکنند.