خرابکار یا حلال مشکلات؟
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - سپنتا سلیمی:
برای کمک همیشه تو اولین کسی هستی که خبرت میکنند، یا هروقت برای کمک رفتهای اوضاع بدتر شده است؟
خراب کردن راحت است، اما منظم کردن امور بعد از یک خرابکاری، هنری است که هر کسی آن را ندارد.
تو یک رتق و فتقکنندهی امور هستی یا همیشه وقتی همهچیز به هم میریزد، از دیگران کمک میگیری؟
برای اینکه خودت را کمی بهتر بشناسی، میتوانی به این پرسشها پاسخ بدهی و بعد نتیجه را ارزیابی کنی.
1. در میهمانی تولد دوستت تو و یکی دیگر از مهمانها هدیههایی یکسان آوردهاید:
+ خودت را به آن راه میزنی و اصلاً به این موضوع اشاره نمیکنی.
# حسابی از دست آن یکی میهمان عصبانی شدهای و شاید متلکی هم به او بپرانی.
* هدیه را از دوستت پس میگیری تا آن را با هدیهی دیگری عوض کنی.
2. درست در لحظهای که تمام تکالیفت را روی رایانه تمام کردهای و فقط مانده است که کلید ذخیره را بزنی، کامپیوتر هنگ میکند و همهچیز از بین میرود:
# اگر یک کامپیوتر درست و حسابی داشتی این اتفاق نمیافتاد. یک دعوای بزرگ سر نداشتن کامپیوتر در راه است.
* صبر میکنی تا سیستم کامپیوتر دوباره بالا بیاید و اگر هیچ خبری نشد، بلافاصله شروع به کار میکنی تا آنچه در ذهن داری نپرد.
+ کامپیوتر را به یک مرکز تعمیر میبری و از آنها میخواهی تا با هر روشی که شده، فایل موردنظرت را بازیابی کنند.
3. حسابی سرما خوردهای و در خانه افتادهای. فردا روز انتخاب اعضای اصلی تیم مدرسه است و تو مدتها برای چنین روزی تلاش کرده بودی.
* به پزشک مراجعه میکنی و دربارهی فردا با او مشورت میکنی. شاید راهی برای سرحال آمدن تا فردا باشد.
+ با معلم ورزشت تلفنی صحبت میکنی و ماجرا را به او میگویی و از او میخواهی بعد از خوبشدنت باز هم به تو فرصت بدهد.
# بدشانس یعنی من. از اول هم میدانستم نمیتوانم در ترکیب تیم اصلی قرار بگیرم.
4. در یک جمع دوستانه، کسی چیزی میگوید و احتمالاً منظورش ضایع کردن توست...
+ از خودت رفع اتهام میکنی. خواه منظورش تو باشی یا نه!
# اگر منظورش تو باشی، بدترش را به او میگویی!
* تا مطمئن نشوی چه منظور یا هدفی دارد، اقدامی نمیکنی.
5. در یک مکان شلوغ و پر رفت و آمد، نوجوانی درست همسن و سال خودت در چشمهایت خیره شده است:
# آنقدر در چشمانش خیره میشوی تا رویش کم شود!
* رویت را برمیگردانی و سعی میکنی دیگر به آن سمت نگاه نکنی.
+ اگر زیادی پر رو باشد، شاید شکلکی برایش دربیاوری.
6. خواهر یا برادر کوچکترت یکی از لباسهای تو را پوشیده و آن را خراب کرده است:
* حد و حدودش را برایش توضیح میدهی و از او میخواهی دفعهی بعد از تو اجازه بگیرد.
+ کلید کمدت را عوض میکنی و همیشه آن را قفل نگه میداری.
# بهترین فرصت است برای جا آوردن حالش!
7. دوچرخهی دوستت را قرض گرفتهای و حالا خراب شده است:
+ دوچرخه را به تعمیرگاه میبری و تا وقتی درست نشده، آن را پس نمیدهی.
# سعی میکنی یک جوری سرپایش کنی، احتمالاً از اول هم خراب بوده و بهتر است تو گردن نگیری.
* با دوستت در این مورد صحبت میکنی تا مطمئن شوی این خرابی قدیمی نیست و اگر نبود هر طور شده آن را با هزینهی خودت تعمیر میکنی.
8.یک عابر پیاده به تو تنه می زند، همهی وسایلت از دستت میافتد:
# اگر معذرت خواهی نکند شاید حالش را بگیری.
* مهم نیست، پیش میآید، بلافاصله وسایلت را جمع میکنی و بهراهت ادامه میدهی.
+ اعتراض میکنی و اما یک تنه ارزش درگیری ندارد!
* سامان دهندهی منطقی!
اگر در نزدیکی تو بحرانی روی بدهد، بلافاصله راههای حل و فصل آن را پیدا میکنی و شروع به حل و فصل ماجرا میکنی. این ویژگی فوقالعادهای است و احتمالاً این ویژگی در آیندهای نه چندان دور باعث موفقیت و رشد تو خواهد شد.
تو همان کسی هستی که مشکلات کوچک را کوچک نگه میدارند و با بزرگی از کنارشان میگذرند. این خصوصیت به تو کمک میکند بزرگتر و منطقیتر شوی و خیلیها به کمک تو تکیه کنند.
با این حال انتخاب مستقیمترین و بیادعاترین راه برای حل و فصل مشکلات گاهی ممکن است برای تو مشکلساز شود. برای دوری از این مشکل میتوانی کمی از جدیت در برخورد با مشکلات و مشکلسازان استفاده کنی.
+ کمهزینه و بی دردسر!
دنبال دردسر نمیگردی، اما اگر کسی هم پا روی دمت بگذارد، او را بیجواب نمیگذاری.
بیشتر وقتها، هنگام بروز مشکلات زندگی، خلاقیت پیش از منطق وارد ذهن تو میشود و این در بعضی مواقع خوب است و در بعضی مواقع نه.
استفاده از خلاقیت میتواند بسیاری از بحرانها را به راحتی حل و فصل کند، اما بهتر است این خلاقیت در کنار منطق به کار گرفته شود!
# استاد کوه ساختن از کاه!
خودت هم میدانی که بیشتر وقتها میشود از کاه کوه نساخت، اما غرور و شاید لجبازی به تو این اجازه را نمیدهد.
خوب است که زیر بار زور نمیروی و آزادیخواه هستی، اما بهتر است کمی بر احساس غرور و لجبازیات، افسار بزنی و آنها را به کنترل خودت دربیاوری تا کمی هم از زندگی لذت ببری.