مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

جایی به رنگ آب؛ شهری پر از آسمان |مجموعه عکس|

سه شنبه 10 تیر 1393 ساعت 15:25

جایی در این دنیا هست که به «شهر آبی» شهره است؛ شهری کوچک و تاریخی، با معماری منحصر به فرد که شفشاون (Shefshauen) نامیده می‌شود؛ در شمال مراکش؛ با کوچه‌های پر پیچ و خم که جذابیتش را مدیون رنگ و سبک الهام گرفته از معماری اسپانیایی است. البته برخی از مردم این شهر می‌گویند شهر از آن رو به رنگ آبی است که باعث دفع پشه‌ها می‌شود. درست یا غلط، برای ما که دور از آن شهریم و قصد سفری تصویری داریم، زیبایی و جذابیت عکسهایش کافی به نظر می‌رسد! بیائید با ما سفر کنید و خودتان ببینید؛ نه بلیت می‌خواهد نه خستگی راه دارد!


ادامه مطلب ...

جایی که والدین مقصرند

جام جم سرا: همین عادت‌های نادرست غذایی در بین ایرانی‌ها، جدای از بزرگسالان، بچه‌ها را هم درگیر خود کرده است.

رئیس شبکه هپاتیت ایران درباره سلامت غذایی کودکان و نوجوانان، آمار قابل تاملی ارائه کرد که خواندن و دانستن آن برای خیلی از پدر و مادرها واجب است.

به گفته موید علویان، 7 درصد دانش‌آموزان دوره راهنمایی کشور مبتلا به کبد چرب هستند و به اعتقاد این مقام مسئول، این مشکل ناشی از بی توجهی به امر تغذیه در سنین نوجوانی است.

کبد چرب به حالتی گفته می‌شود که بیش از 10 درصد وزن کبد را چربی‌ها تشکیل دهد که همین مساله می‌تواند به مرور زمان به نارسایی کبد منجر شود.

بالا بودن قند و چربی خون به گسترش این بیماری دامن می‌زند. گفته می‌شود بیشتر افرادی که کبد چرب دارند، از مشکل چاقی مفرط هم رنج می‌برند.

همه این عوامل را که کنار هم بگذارید، متوجه می‌شوید نوع تغذیه‌ای که والدین برای بچه‌ها انتخاب می‌کنند، نقش اصلی را در چرب شدن کبد بچه‌ها بازی می‌کند.

حتی این مقام مسئول هشدار می‌دهد: مردم تصور می‌کنند بیماری‌هایی مثل دیابت، کبد چرب و فشار خون، ویژه بزرگسالان است؛ اما این در حالی است که کودکان و نوجوانان نیز در معرض خطر ابتلا به این بیماری‌ها قرار دارند.

البته شاید برخی والدین بگویند بخشی از الگوی غذایی که فرزندان انتخاب می‌کنند، در خارج از محیط خانه اتفاق می‌افتد و اصلا در کنترل والدین نیست، ولی واقعیت این است که اگر پدر و مادری به کودک و نوجوانشان از همان سنین کودکی، انتخاب تغذیه سالم را آموزش دهند و فرزندشان را آگاه کنند، آن وقت باید انتظار داشت که بروز این بیماری‌های مزمن در بین کودکان و نوجوانان ایرانی، کاهش چشمگیری داشته باشد.(امین جلالوند ‌-‌ گروه جامعه)


ادامه مطلب ...

جایی که بهشت از زمین می‌جوشد +عکس

جام جم سرا: این زیباترین نمای سبلان است و البته زیباترین نمای سرعین که شهری کم‌وسعت اما خوش‌منظر را پیش‌چشمت گسترده. ساختمان‌های بلند هتل‌ها و مجتمع‌های آپارتمانی، نمای یک شهر شلوغ را یادآوری می‌کنند اما نباید نگران بود؛ جمعیت ساکن سرعین کمتر از ٥‌هزار نفر است و این آپارتمان‌ها بیشتر نقش ویلاهای شخصی را دارند. بیشتر از ١٥٠ هتل، مهمانپذیر و مجتمع اقامتی پذیرای حدود ٥ میلیون مسافری است که براساس آمارهای رسمی سالانه به این شهر سفر می‌کنند.

آب‌وهوای ییلاقی سرعین در تابستان اگرچه بهانه موجه بسیاری از مسافران برای سفر به این شهر است اما یک انگیزه منحصربه‌فرد هم وجود دارد: چشمه‌های متعدد آبگرم معدنی.

چشمه‌های بهشتی

تعداد و نوع چشمه‌های آبگرم معدنی در سال‌های اخیر به سرعت درحال تغییر بوده «گاومیش گلی» اما هنوز آن حال‌وهوای سنتی خود را حفظ کرده است. این آبگرم در فضایی حدود ٨٠٠مترمربع در میدان مرکزی شهر واقع شده.

چشمه‌های کوچک و بزرگ این استخر در کنار هم می‌جوشند و از زیر پای شما در هر ثانیه ١٤٦لیتر آب ٤٦ درجه را با جلوه‌ای زیبا به داخل استخر وارد می‌کنند. گاومیش گلی را به نوعی می‌توان مادر مجتمع‌های جدید آب‌درمانی هم نامید چراکه با لوله‌کشی بخشی از آب آنها را نیز تأمین می‌کند.

به غیر از گاومیش گلی، تنها «پهن‌لو» است که از میان بیش از ١٠ استخر قدیمی سرعین هنوز به همان شکل قدیمی باقی مانده و البته مشتری‌های خاص خودش را دارد. مجتمع‌های مدرن آب‌درمانی «ایرانیان»، «سبلان»، «بش‌باجیلار» و «قهوه‌سویی» شکیل‌تر و مجهزتر از آبگرم‌های سنتی احداث شده‌اند. این مجتمع‌ها علاوه بر استخر، به بخش‌هایی مثل سوناهای خشک و بخار، جکوزی، استخر کودکان، دوش‌ها و وان‌های انفرادی، رختکن کمددار و تخت استراحت مجهزند.

به‌جز مجتمع ایرانیان که در ورودی شهر قرار دارد، دیگر مراکز آب‌درمانی در مرکز شهر و شعاع کمتر از یک کیلومتری گاومیش‌گلی واقع شده‌اند. هزینه استفاده از آبگر‌م‌های سنتی ٥٠٠تومان برای پهن‌لو و ١٠٠٠ تومان برای گاومیش‌گلی است. این هزینه برای آب‌درمانی‌ها از ٣، ٤‌ هزار تومان شروع می‌شود و درمورد مجتمع ایرانیان به ١٠‌هزار تومان هم می‌رسد. با پرداخت این مبالغ می‌توانید از همه امکانات مجتمع‌ها- به‌جز ماساژ و پذیرایی که هزینه‌ای جداگانه دارد- استفاده کنید.

چند مجتمع آب‌درمانی جدید دیگر نیز در سرعین در حال احداث است که ازجمله می‌توان به طرح‌های توسعه آبگرم‌های «ژنرال»، «ساری‌سو» و «قره‌سو» اشاره کرد.

مرهم دردها

کسی به صورت دقیق نمی‌داند اولین‌بار استفاده درمانی از آب‌های گرم معدنی کی متداول شد اما به نظر می‌رسد آدمیزاد ابتدا پس از استفاده به‌عنوان استحمام پی به خاصیت تسریع درمان زخم‌ توسط این چشمه‌ها برده است.

بررسی تاریخچه چشمه‌های آبگرم معدنی در سرعین نشان می‌دهد، این چشمه‌ها ابتدا به خاطر گرم‌بودنشان توجه بومی‌ها را جلب کرده‌اند. آن‌طور که قدیمی‌های شهر روایت می‌کنند، پدران‌ آنها در زندگی روستایی خود از آبگرم‌ها بیشتر برای شست‌وشوی احشام و لباس استفاده می‌کرده‌اند.

وجود چنین چشمه‌هایی در منطقه‌ای سردسیر مثل سرعین که در دامنه سبلان واقع شده و حداقل در ٧ ماه از ‌سال با مساله سرمای هوا روبه‌رو است مزیتی عمده برای سرعینی‌های قدیم محسوب می‌شده تا بخشی از انرژی مورد نیازشان را از آنها تأمین کنند. البته می‌شود حدس زد که استحمام در این آب‌ها نیز قدمتی به اندازه کشف‌ آنها دارد؛ چه کسی می‌تواند در یک هوای سرد از لذت آب‌تنی و غلتیدن در آغوش بخارآلود و سکرآور آبگرمی که از زمین می‌جوشد چشم بپوشد؟

اسامی با مسما

به جز ساری‌سو (آب‌زرد) و قره‌سو (آب‌سیاه) که صراحتا به خاطر رنگشان نامگذاری شده‌اند، کاربری آبگرم‌ها دلیل اصلی شهرتشان به اسامی گوناگون و گاه عجیب است. همین آبگرم قره‌سو- که ٢سالی می‌شود در راستای یک طرح توسعه عظیم با همسایه‌اش ساری‌سو مخلوط شده و یک استخر موقت کوچک را تشکیل داده- به خاطر آرامشی که القا می‌کرده به آبگرم اعصاب شهرت یافته بود.

«گاومیش گلی»، بزرگترین و مشهورترین استخر سرعین، به دلیل استحمام گاومیش‌ها در آن به این نام (برکه گاومیش) شهرت یافته و «پهن لو» را به علت این‌که در زمان‌های دور که مورد استفاده‌ای نداشت روی سطح آن کف و جلبک‌هایی به شکل پهن جمع می‌شده به این نام خوانده‌اند.

«گوز سویی» و «قهوه‌سویی» نیز ٢ استخر کوچک در کنار هم بودند که امروز مجتمع بزرگ آب‌درمانی قهوه‌سویی را تشکیل می‌دهند. قهوه‌سویی به نام قهوه‌خانه‌ای خوانده شده که از قدیم تا همین یکی، ٢سال پیش در کنار آب برپا بود. گوزسویی (آب‌چشم) اما از دیرباز استفاده خاص درمانی داشته و برای شست‌وشوی چشم به‌کار می‌رفته.

مجتمع آب‌درمانی «بش باجیلار» (پنج خواهران) در محل پنج چشمه‌‌ای احداث شده که از کنار هم می‌جوشند. از همه جالب‌تر اما داستان نام‌گذاری آبگرم «ژنرال» است. پیرمردهای شهر روایت می‌کنند که از پدرانشان شنیده‌اند یک ژنرال انگلیسی در زمان جنگ اول جهانی زخم پای خود را با استحمام در این آب مداوا کرده است و این آب به نام ژنرال معروف شده. مجموعه‌های مدرن آب‌درمانی که در چند‌ سال اخیر تعدادشان زیاد شده اما چندان از این روند نام‌گذاری تبعیت نمی‌کنند. مجتمع‌های آب‌درمانی سبلان و ایرانیان اسم‌شان نیز همچون رسم‌شان جدید است.(عیسی عظیمی/شهروند)


ادامه مطلب ...

جایی دنج و آرام، بغل گوشتان: باغ پرندگان تهران [مجموعه‌عکس]

دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 12:50

اگر به تهران سفر کرده‌اید یا در تهران زندگی می‌کنید و قصد دارید اندکی از فضای پرسروصدا و شلوغی ترافیک فاصله بگیرید، پیشنهاد می‌کنیم سری به باغ پرندگان تهران بزنید.


ادامه مطلب ...

چرا به جایی رسیده ایم که دانش‌آموزی معلمش را بکشد؟! [+عکس]

جام جم سرا به نقل از روزهای بروجرد: مرگ دلخراش و مظلومانه مرحوم محسن خشخاشی، دبیر فیزیک شهرستان بروجرد، به دست یکی از دانش آموزان در دبیرستان حافظی، افکار عمومی شهر را به شدت متاثر و شگفت زده کرد. هر انسان مسئولی از خود باید بپرسد که چرا به اینجا رسیده‌ایم؟ چرا اخلاق و انسانیت در جامعه ما تا این حد متزلزل و بلکه سقوط کرده که نوجوانی ۱۴ ساله بدون حتی دلیل خاصی یکی از آرام‌ترین، نجیب‌ترین و خوش نام‌ترین معلمان این شهر را با کارد جلوی چشم همکلاسیهای خود سلاخی می‌کند؟
اگر چندی قبل پسری، پدر خود را با اسلحه در خیابان بهار به قتل رساند و امروز دانش آموزی معلم خود را با کارد سر برید، فردا باید انتظار چه حادثه و مصیبت دیگری داشته باشیم؟ چرا باید فقط انتظار سنگین‌تر شدن جنایات و بالا رفتن مبلغ اختلاس‌ها و رشوه‌ها و دزدی‌ها را داشته باشیم؟
قطعا پاسخ این سوالات دردناک، پزوهشی عمیق و در خور، از سوی جامعه‌شناسان و روان‌شناسان خبره می‌طلبد اما تا زمانی که افکار عمومی و وجدان جمعی شهروندان در مقابل این گونه وقایع فقط تحت تاثیر موقت و چندروزه قرار گرفته و قدرت تاثیرگذاری نداشته باشند حتی دقیق‌ترین و علمی‌ترین پاسخ‌ها تضمینی بر عدم تکرار این حوادث غم انگیز و یا یا بالا‌تر نرفتن غلظت آن‌ها نخواهد بود.


ظهر اول آذر، شنبه سیاهی که در بیمارستان چمران با بهت و حیرت و اشک و آه، به همراه تنی چند از همکاران و دوستان دیگر نا‌امیدانه منتظر شنیدن خبری از وضعیت وخیم محسن بودیم، نا‌باورانه شاهد تلاش بعضی از مسئولان شهری بودم که از شاهدان حادثه و دیگران می‌خواستند این خبر رسانه‌ای نشود. هر چقدر با خود فکر کردم که رسانه‌ای نشدن این خبر (اگر اصولا این کار امکانپذیر باشد) چه مشکلی را حل کرده و یا حداقل جلوی چه ضرری را می‌گیرد فکرم به جایی نمی‌رسید. شاید فقط صندلی‌های ریاستی را چند روز بیشتر نگه دارد اما قطعا نه آن معلم خفته به خون را زنده می‌کند، نه روح آزرده و شکسته شده معلمان را مرهمی می‌شود و نه نوجوان قاتلی را که خود قربانی یک جامعه بی‌اخلاق، پرخاشگر، بی‌تحمل، حریص و بی‌رحم است، از مجازات قانون و سرزنش وجدان خود‌‌ رها می‌کند.


متاسفانه مسئولان جامعه ما در این گونه موارد به جای پذیرفتن مسئولیت خود و تلاش برای جلوگیری از تکرار وقایع مشابه و یا بد‌تر از آن‌ها در آینده، فقط سعی می‌کنند تا جایی که ممکن است خبر را پنهان و یا ابعاد فاجعه‌آمیز آن را کوچک جلوه دهند. بهانه آن‌ها حفظ آرامش جامعه و چیزهایی دیگری از این قبیل است. اما تجربه این سال‌ها باید به آن‌ها آموخته باشد که پنهان کردن و یا کوچک جلوه دادن یک واقعیت تلخ از آنچه واقعا هست، شاید به طور موقت جامعه را بی‌خبر و یا آرام نگه دارد اما مسلما دمل چرکین این وقایع بعد از مدت کوتاهی با ابعاد سهمگین‌تر و فاجعه‌بارتری از جای دیگر سر باز می‌کند و قربانیان بیشتری می‌گیرد.
برعکس، من معتقدم باید حساسیت‌ها به این گونه حوادث، هم در میان مردم و هم در میان مسئولان و رسانه‌ها صد چندان شده و به تیتر اصلی صدا و سیما و مطبوعات تبدیل شود تا از شدت و بسامد این حوادث کاسته شود. کما اینکه پخش تصویرهای مربوط به سه زورگیر در تهران در شبکه‌های اجتماعی باعث شد که با بلافاصله مجرمان دستگیر و مجازات شوند و یا با اعتراض وسیع مردم اصفهان و بقیه مردم ایران اسید پاشان به لانه‌های تاریک و پلید خود فرار کردند.

در مرگ دردآور مرحوم خشخاشی هر کسی، کسی یا جایی را مقصر اصلی قلمداد می‌کند. عده‌ای نوجوان خونریز، عده‌ای دیگر خانواده او، برخی، مسئولان دبیرستان و اداره و وزارتخانه و قس علی هذا. اما بدون آنکه بخواهیم کسی یا جایی را از مسئولیت و خطای خود تبرئه نماییم باید دردمندانه بگوییم که این ضربات کارد را همگی ما به بدن نحیف این معلم باشرف و قربانیان بعدی این گونه فجایع وارد کرده و می‌کنیم. همه ما که با شنیدن خبرهایی این چنین شانه بالا می‌اندازیم که به ما چه؟ من که چاقو نخورده‌ام! به چهره دختر من که اسید نپاشیده‌اند! از برادر من که زورگیری نشده است! به سینه پدر من که شلیک نشده است! خواهر من که مورد تجاوز قرار نگرفته است! خانه و موتور و خودرو و پول من را که به سرقت نبرده‌اند! و... بی‌خبر از آنکه یک روز هم نوبت به ما می‌رسد و آن زمان دیگر کسی برای یاری ما یا حتی دلداری ما در اطرفمان نیست.
آری برادر... چون نیک نظر کرد، پر خویش در آن دید، گفتا: ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست! (محمد رستمی - دبیر آموزش و پرورش شهرستان بروجرد)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

جایی برای دریافت اطلاعات دارویی صحیح

جواد تاج‎کی اظهار کرد: شاید برخی از اطلاعاتی که در شبکه‎های مجازی درج می‌شود تا حدی صحیح باشد،اما مورد تایید نیست، چرا که معمولا افرادی که این اطلاعات را پخش می‌کنند بیشتر به دنبال کسب سودهای کلان هستند و کمتر به مسائل مربوط به سلامت افراد توجه می‎کنند.

وی افزود: این افراد قصد دارند برخی از داروها نظیر دگزامتازون را طوری دیگر جلوه دهند و عوارض آن را پررنگ‌‏تر نشان می‎دهند. دگزامتازون دارویی است که بیشتر برای بیماری‎های التهابی مورد استفاده قرار می‎گیرد که یکی از عوارض آن پوکی استخوان است.

تاج‎کی با اشاره به این مطلب، تصریح کرد: هر دارویی زمانی که بیش از حد مورد استفاده قرار گیرد عوارض بیش از حد آن مشکل‌ساز خواهد بود، زیرا برخی این تصور را دارند که این دارو باعث گرد شدن صورت می‌شود، در حالی که دگزامتازون سبب می‌شود آب از بدن دفع نشود و این حالت ایجاد شود که اثرات مصرف نابجای دارو است.

این مسوول یادآور شد: پزشکان نیز باید توجه ویژه‎ای به این موضوع داشته باشند و وضعیت بیمار را به درستی کنترل کنند تا بیهوده داروها را تجویز کنند، چرا که وقتی دارو به درستی مصرف نمی‌شود ضرر اصلی را بیمار متحمل خواهد شد. (ایسنا)


ادامه مطلب ...

جایی که من، ما، و همۀ موجودات آینده زندگی می‌کنیم [مجموعه عکس]

شنبه 20 دی 1393 ساعت 16:52

درست است... ما با همه موجودات روی کره زمین فرق داریم. عقل داریم. آینده‌نگریم. محیط زیست خود را دوست می‌داریم؛ و البته مهارت‌های بسیاری در سخنرانی و انشانویسی و از آن مهم‌تر نادیده گرفتن پیرامونمان داریم!


ادامه مطلب ...

جایی که خانه‌هایش همیشه تاریکند [مجموعه عکس]

دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 12:33

جام جم سرا- ۸۴ نفر از جمعیت کمابیش دو هزار نفری روستای چهاربرج در خراسان شمالی را معلولان تشکیل می‌دهند؛ معلولانی که ۳۳ نفرشان نابینای مطلق، ۲۴ نفر معلول جسمی حرکتی، ۲۰ نفر معلول ذهنی و ۷ نفرشان ناشنوایند. یک عکاس گوشه‌ای از زندگی در این روستا را به تصویر کشیده است.


ادامه مطلب ...

همین بغل تهران؛ جایی که پول بی‌ارزش است

در دل این خانه سفید و رویایی آدم‌هایی زندگی می‌کنند که عموما متمول، تحصیل‌کرده و البته با خانواده هستند اما هر کدام به‌ دلیلی مرکز توانبخشی و نگهداری از سالمندان آرام را به‌عنوان خانه دوم خودشان انتخاب کرده‌اند؛ جایی که نه پول‌های زیادشان رخوت تنهاییشان را چاره می‌کند و نه حساب‌های بانکی برایشان جای مهر فرزندانشان را می‌گیرد.


به خانه تنهایی خوش آمدید

بعد از فشردن زنگ و معرفی خودم مدتی طول می‌کشد تا در باز شود. پله‌های حیاط را می‌گیرم و بعد از گذر از آبنما به در ورودی می‌رسم. یکی از افرادی که آنجا ایستاده راهنمایی‌ام می‌کند تا کفش‌هایم را در بیاورم و وارد سالن اصلی شوم.
امروز روز استخدام در مرکز است و چند خانم در لابی نشسته‌اند. دیوارهای سفید، پرده‌ها و ستون‌های بنفش و زمینی که از سفیدی برق می‌زند و کارمندانی که همه لباس‌های یاسی‌رنگ پوشیده‌اند و مشغول به‌کار هستند تمام چیزی است که در زمان ورود مشاهده می‌کنم. تا قبل از رسیدن به اتاق مسئول خانه سالمندان و صحبت با او در خصوص بیماران، متوجه میز ناهاری می‌شوم که بعد از پله‌های ورودی خانه سالمندان قرار گرفته و جند نفر دور آن نشسته‌اند‌.


پسر جوانی که عینک سیاهی به چشمانش زده و‌ از عدم‌بینایی رنج می‌برد مجلس را به‌ دست گرفته و درخصوص آلزایمر برای ساکنان خانه سالمند صحبت می‌کند. حرف‌هایش آنقدر علمی و دقیق است که حیفم می‌آید گوش ندهم؛ درست برعکس کسانی که دور میز‌ نشسته‌اند و اصلا حال و حوصله شنیدن حرف‌هایش را ندارند و هر کدام مشغول انجام کار خاصی هستند.
دقایقی بعد از صحبت با مدیر مرکز با سرپرستار گیلکی به اتاق تعدادی از بیماران می‌روم و با آن‌ها درخصوص اینکه چرا در این مرکز هستند به گفت‌وگو می‌نشینم.


آقای مهندس! شما کجا، اینجا کجا؟

به سمت اتاقی می‌روم که در طبقه همکف است. صدای تلویزیون بلند است و مردی که روبه‌روی آن خوابیده مشغول نگاه‌کردن برنامه‌ای که از تلویزیون پخش می‌شود. سرپرستار به من می‌گوید که او به زبان انگلیسی و فرانسه تسلط دارد و یکی از تحصیل‌کرده‌های این مرکز است. به او می‌گوید که آمده‌ام تا گپ کوتاهی با هم بزنیم و او با لبخند و گفتن جمله «دتز گود» به سؤالات من پاسخ می‌دهد.
شرط اولش این است که فامیلی‌اش را منتشر نکنیم. ‌ متولد ۱۳۱۰ است و جزو تحصیل‌کرده‌های آمریکاست. رشته مهندسی نفت و گاز خوانده و نزدیک به چند‌ ماه است که در مرکز سالمندان زندگی می‌کند. وقتی درباره جوانی‌اش می‌پرسم شروع می‌کند به صحبت‌کردن و لابه‌لای صحبت‌هایش از جملات انگلیسی هم استفاده می‌کند:
«جوانی من دورانی بود که انگلیس‌ها شروع کرده بودند به استعمار نفت و گاز ما؛‌‌ همان موقع بود که تصمیم گرفتم در رشته‌ای درس بخوانم که به صنعت نفت کمک کند. برای درس‌خواندن به آمریکا رفتم. سال ۱۳۳۰ ازدواج کردم و برای ادامه درسم این ‌بار به همراه خانواده به آمریکا رفتم. بعد از گرفتن مدرک به ایران برگشتم و در پالایشگاه آبادان مشغول به کار شدم. البته یکی از پسر‌هایم موقع برگشتن آمریکا ماند تا درس بخواند و الان هم همانجاست».
خودش را روی تختش جابه‌جا می‌کند. او جزو افرادی است که در این مرکز از تخت‌هایی با ویژگی‌هایی خاص استفاده می‌کنند. ‌این طور ادامه می‌دهد: «عروس و پسر بزرگم مهدی در پایتخت آمریکا زندگی می‌کنند و احمد پسر کوچک‌ترم در یکی از شهرهای دیگر آمریکاست و آن‌ها با هم رابطه خوبی دارند. در تهران یک دختر دارم که تا چند وقت پیش به دیدنم می‌آمد و الان دیگر نمی‌آید. همسرم درگیر زندگی است و وقت نمی‌کند به من سر بزند. او بیشتر برای دیدن بچه‌هایم به سفر می‌رود».
از او می‌پرسم شما که اینقدر تحصیل‌کرده و سرحال هستید و از نظر مالی جایگاه خوبی دارید، چرا به اینجا رسیدید؟! صدای تلویزیون را کم می‌کند. یک‌بار دیگر سؤالم را می‌پرسم و جواب می‌دهد: «من خودم خواستم بچه‌هایم جای دیگری درس بخوانند‌ اما فکر نمی‌کردم که نتوانم آن‌ها را ببینم. به‌نظر من پول خوشبختی نمی‌آورد؛ هر چند نداشتنش هم ممکن است یک نفر را دچار مشکلاتی کند، اما چیزی که واضح است اینکه پول در سن پیری برای من نتوانست کاری بکند و خوشبختی زیادی نیاورد».
دیگر حال و حوصله‌ای برای پاسخ‌های بعدی ندارد و مشغول نگاه کردن به تلویزیون می‌شود.


۶۰سال کار کردم اما...

برای دیدن آقا عزت‌ باید یک طبقه بالا برویم. در اتاقی که تمام پنجره‌ها، تخت و دیوار آبی‌رنگ است مردی کلاه به سر نشسته و مشغول خوردن ناهار است. به همراه یکی از آقایانی که در مرکز کار می‌کند وارد اتاقش می‌شوم. نگاهی می‌کند و با حالتی غمگین می‌پرسد: «می‌خوای مامانت رو بیاری اینجا، اومدی ببینی چطوریه؟» و بعد شروع می‌کند به توضیح‌دادن و حدس‌زدن اینکه چرا یک دختر جوان به مرکز نگهداری سالمندان مراجعه کرده است.
یک صندلی نزدیک تخت خودش می‌گذارد و می‌گوید: «اینجا بنشین سؤال‌هایت را بلند بپرس، گوشم نمی‌شنود».
از او می‌خواهم خودش را معرفی کند؛ توضیح می‌دهد: «۹۲سالم است و چندین شغل داشته‌ام. ۲۰سال دبیر بودم، ۲۰سال در مرکز کارگزینی هلال احمر کار کردم و نزدیک به ۱۶سال در بیمارستان تهران رئیس کارگزینی بودم».
آقا عزت‌ با اینکه سن زیادی دارد، به گفته خودش تا همین ۲سال قبل سر پا بود‌ و به کسی نیاز نداشته که کار‌هایش را انجام بدهد‌ اما اتفاقی در زندگی شخصی او رخ داده که تمام قوای جسمی و روحی‌اش را گرفته است: «۲۳سال قبل همسرم آلزایمر گرفت و من با اینکه برای کارکردن مشکلی نداشتم از بیمارستان تهران استعفا کردم و برای مراقبت از همسرم خانه‌نشین شدم. روزهای سختی را با هم گذراندیم و از اینکه می‌دیدم دیگر توانی برای زندگی‌کردن و به یاد‌ آوردن خاطراتمان ندارد روحیه‌ام را از دست دادم. همسرم مرداد‌ ماه سال گذشته فوت کرد. بعد از فوت او من خانه‌نشین شدم. دیگر انگیزه‌ای برای زندگی‌کردن نداشتم. نزدیک به ۷‌ماه پرستار داشتم اما تنها بودم و این تنهایی آزارم می‌داد؛ به همین دلیل برای گذراندن زندگی‌ام به اینجا آمدم. در خانه را قفل کرده‌ام و آمده‌ام اینجا تا روزهای آخرم را اینجا بگذرانم.»

آقا‌عزت‌ همین‌طور که مشغول غذاخوردن است به باقی سؤالات ما جواب می‌دهد و از چهره‌اش مشخص است هنوز هم فکر می‌کند من قصد دارم مادرم را به خانه سالمندان ببرم و به همین دلیل او را سؤال‌پیچ کرده‌ام. از او می‌خواهم درباره بچه‌هایش توضیح دهد:

والدین در زمانی برای‌ فرزندان خود بدون هیچ منتی و با قلبی پر از عشق زحمت کشیده‌اند و فرزندانشان نباید در چند سال آخر عمر آنها با منت گذاشتن و بداخلاقی آزارشان بدهند

«پسر بزرگم ۵۰سال دارد و در انگلستان زندگی می‌کند. آن زمان که سر پا بودم زیاد به دیدارش می‌رفتم اما بعد از مریضی همسرم و ازدست‌دادن بنیه خودم، او هم کمتر به ایران آمد. از آخرین دفعه‌ای که او را دیدم ۱۵سال می‌گذرد. اما پسر دیگرم هر چند‌ ماه یک‌بار به ایران می‌آید و به من سر می‌زند. زمانی که مادرش فوت کرد و حتی در دوران مریضی هم می‌آمد و از او پرستاری می‌کرد. او عاطفه‌اش بیشتر است. یک دختر در ایران دارم و عروسم. پسری داشتم که چند سال بعد از ازدواجش فوت کرد اما هنوز با عروسم ارتباط داریم و از او حمایت می‌کنیم. عروسم به اتفاق دخترم من را به اینجا آوردند تا همین جا بمانم. ۱۶روز است اینجا هستم و با تمام دلتنگی‌هایی که برای خانه‌ام دارم اما ترجیح می‌دهم اینجا باشم.»
کنجکاو می‌شوم که اگر او ترجیح می‌دهد اینجا باشد، چرا از اینکه فکر می‌کرد من می‌خواهم مادرم را به اینجا بیاورم دلگیر بود: «در خانه هیچ‌کس به من سر نمی‌زد اما اینجا می‌توانم با کسانی که هم ‌سن‌وسال خودم هستند و به قول معروف دنیادیده‌اند صحبت کنم. هیچ‌وقت در زمان جوانی فکر نمی‌کردم کارم به اینجا برسد. من سابقه ۶۰سال کار ‌دارم و به نظرم عاقبتی از این بهتر باید انتظارم را می‌کشید.»


نمی‌خواستم زیر منت بروم

قدیم‌تر‌ها معمولا خانم‌ها را با شغل همسرشان می‌شناختند؛ به یکی می‌گفتند خانم دکتر، به دیگری خانم مهندس. زنی که به‌عنوان آخرین فرد در این خانه سالمندان به دیدنش می‌رویم خانم مهندس است و ظاهرا همسرش از سر‌شناسان این حرفه بوده است. البته او نیازی به‌عنوان شوهرش نداشته چون خودش هم سال‌ها مدیر یکی از مدرسه‌های بزرگ ایران بوده است. ۷۸سال دارد، از تمام آدم‌هایی که در خانه سالمندان حضور دارند وضعیت جسمانی بهتری دارد و به قول معروف سر پاست.
دلیل حضور او را می‌پرسم. این‌طور توضیح می‌دهد: «چند‌ماه قبل زمین خوردم و لگنم شکست. شکستگی از این ناحیه برای جوان‌ها هم سخت است چه برسد به من. روزی که لگنم شکست دکتر گفت باید مراقبت کامل داشته باشم. همیشه از قدیم گفته‌اند انگشتان دست با هم فرق دارند؛ بچه‌ها هم همین‌طورند. من وقتی دیدم دیگر توانی برای گذراندن زندگی خودم ندارم از بین بچه‌هایم به کسی که از همه بهتر بود اعتماد کردم و زندگی‌ام را به او سپردم. کارهای بانکی و مالی‌ام را او انجام می‌دهد. البته این را هم بگویم که بار‌ها امتحانش کرده‌ام و امتحانش را پس داده. مادر‌ها به هزار شکل می‌توانند بچه‌هایشان را بدون اینکه شک کنند امتحان کنند. من مدتی در خانه عروس بودم. با اینکه‌ زن خوبی است اما خودم احساس می‌کردم شأنم پایین می‌آید. نوه‌هایم جوانند. آن‌ها دوست دارند صدای موزیک را بلند کنند یا با لباس راحت در خانه باشند اما حضور من مانعشان می‌شد. برای اینکه اصلا دوست نداشتم به من توهین شود و زیر سؤال بروم، قبل از اینکه اتفاقی بیفتد از دخترم خواستم من را به اینجا بیاورد چون خودش هم ازدواج کرده و شرایط زندگی‌اش اصلا طوری نیست که بتواند از من نگهداری کند. به همین دلیل بود که کارم به اینجا کشید».

خانم مهندس از اینکه به خانه سالمندان آمده دل خوشی ندارد و تنها چیزی که به آن دلخوش کرده این است که چند‌ ماه دیگر بعد از بهبود پیدا کردن لگنش به خانه برمی‌گردد: «‌حسنی که‌ این مرکز ‌ دارد این است که هیچ‌کس برای کاری که می‌کند سرت منت نمی‌گذارد. منت‌گذاشتن، من را بیشتر از هر چیز دیگری آزار می‌دهد. پرستاران و خدمتکاران اینجا چون حقوق می‌گیرند نمی‌توانند سر آدم منت بگذارند و من از این بابت‌ حالم خوب است، اما کاش خانواده‌هایی که پدر و مادر مسن دارند این را بدانند که والدین در زمانی برای‌ فرزندان خود بدون هیچ منتی و با قلبی پر از عشق زحمت کشیده‌اند و نباید در این چند سال آخر عمر با منت گذاشتن و بداخلاقی آزارشان بدهند و کاری کنند که خودشان برای آمدن به خانه سالمندان پیشقدم شوند.» (میترا شکری/ همشهری)


ادامه مطلب ...

۴ جایی که ربا در آن استثناء شده ۴ گروه گناهکار در معامله ربوی

ربا در لغت به معنای زیادی است و در اصطلاح شرع عبارت است از زیادی یکی از دو کالای همجنس که هر دو پیمانه ای یا وزنی اند بر دیگری در معامله، یا قرض دادن مالی به شرط زیادی.
البته برخی، ربا را این گونه تعریف کرده‌اند: بیع یا معاوضه یکی از دو عوض همجنس پیمانه‌ای یا وزنی در برابر دیگری با زیادی یکی از آن دو، یا قرض دادن به شرط زیادی.
با توجه به تعریف یاد شده ربا در شرع مقدّس دو مصداق دارد:
۱- یکی معامله دو کالای همجنس با زیادی در یک طرف.
۲- و دیگری قرض دادن به شرط زیادی.
از اوّلی به ربای معاملی و از دومی به ربای قرضی تعبیر می کنند.
قرآن کریم ربا را در ردیف دشمنی و اعلام جنگ با خداوند متعال و پیامبر اکرم (ص) برشمرده است. در روایات نیز از بزرگترین گناهان دانسته شده است.
نکته مهم: در حرمت ربا فرقی بین گرفتن و دادن آن نیست؛ حتی نوشتن قرارداد معامله ربوی و گواهی دادن بر آن نیز حرام است. پس در گناه ربا ۴ نفر گناهکارند: دهنده، گیرنده، نویسنده و شهادت دهنده.
یک سوال: آیا ربا گرفتن از غیر مسلمانان جایز است؟ مثلا اگر یک شرکت خارجی به سرمایه گذاران به صورت ربوی سود بدهد آیا گرفتن ربا از آنان حلال و سرمایه گذاری در این شرکت ها جایز است یا خیر؟
پاسخ کلی سوال این است که اگر سرمایه گذاری در این شرکت ها مخالف قوانین جمهوری اسلامی ایران نباشد، طبق نظر اکثر فقها گرفتن سود از این شرکت ها اشکالی ندارد.
آیت الله العظمی خامنه ای، در جواب این سؤال که آیا حرمت ربا براى همه اشخاص حقیقى و حقوقى بطور یکسان ثابت است یا آن که بعضى از موارد خاص، استثنا هستند؟، فرمودند:
ربا به صورتى کلى حرام است غیر از رباى قرضى بین پدر و فرزند و زن و شوهر و هم چنین ربایى که مسلمان از غیر مسلمان می ‏گیرد. (أجوبه الاستفتائات، ص۳۷۴،  س ۱۶۲۳)
** نگاهی به برخی اختلاف فتاوا در مساله ربا
اما در این مساله اختلاف نظرهایی نیز بین فقها وجود دارد. برای نمونه امام خمینی (ره) و سایر فقها اعتقاد دارند گرفتن ربا از کفّار بلا اشکال است البته به یک شرط؛ اینکه کفار در پناه اسلام نباشند.
آیت الله العظمی بهجت نیز همین فتوا را می دهند و اضافه می نمایند که مسلمان نمی ‏تواند به کافر، ربا و زیادتى در معامله بدهد.
آیت الله العظمی خوئی و آیت الله العظمی زنجانی نیز می افزایند: ربا گرفتن از کافری که در پناه مسلمانان باشد نیز به شرطی جایز است که ربا گرفتن در شریعت او جایز باشد.
نکته بعدی ربای بین زن و شوهر و پدر و پسر است. امام خمینی (ره) و آیت الله مکارم معتقدند پدر و فرزند و زن و شوهر می توانند از یکدیگر ربا بگیرند.
آیت الله العظمی خوئى اما بنا بر احتیاط واجب ربای بین پدر و فرزند و زن و شوهر را جایز نمی دانند.
آیت الله العظمی زنجانى نیز ربا گرفتن پدر از فرزند و شوهر از زن را پذیرفته اما بنا بر احتیاط واجب ربای پسر از پدر و زن از شوهر خود را جایز نمی دانند.
در مجموع ربا در چهار مورد استثناء شده است:
۱- بین پدر و فرزند
۲- بین زن و شوهر
۳- بین مسلمانان با کافری که در پناه اسلام نیست
۴- بین مسلمان با کافری که در پناه اسلام است ولی در شریعتش ربا جایز است.


ادامه مطلب ...