فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
خداوند متعال به عاملی مهم اشاره می کند که در کنار ایمان و تقوا می تواند انسان را به اوج خوبی ها و خوشبختی ها برساند و در نتیجه انسان با تمام وجود طعم واقعی ایمان به خداوند متعال را درک کند :
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: محقّقاً کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.» [الأحقاف: 13]
افراد زیادی هستند که دم از ایمان و اعتقاد می زنند، ولی چون استقامت و پایداری ندارند وقتی در آزمایش های مختلف قرار می گیرند، با ایمان خداحافظی می کنند چنانچه خداوند متعال در داستان بلعم باعورا وی را شخصی معرفی می کند که توان پرواز تا عرش الهی را داشته است، اما به علت عواملی از جمله عدم پایداری و استقامت در دین به مرحله ای می رسد که خداوند متعال در مورد او این گونه می فرماید: «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ : و اگر مى خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى بردیم، امّا او به زمین [=دنیا] گرائید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم ] زبان از کام برآوَرَد...» [الأعراف: 176]
مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]
خداوند متعال به همه کسانی که دو عامل ایمان و استقامت را در زندگی خود جاری و ساری کنند بشارت های زیبایی داده است که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود :
1) نزول فرشتگان بر مومنان
(إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَة: در حقیقت، کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آیند.)[فصلت:30]
اثر مهم این بشارت ها که مومنین آنها را با گوش جان خود می شنوند در سختی ها و مشکلات زندگی آشکار می شود که سبب می شود در جان خود احساس آرامش کنند و بتوانند به راحتی بر مشکلات پیروز شوند .
2) هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست
«فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد) این افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است .
3) زندگی آنها پربرکت می شود
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً و اگر [مردم ] در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان نوشانیم.»[الجن: 16]
قرآن کریم بارها به این حقیقت اشاره کرده است که ایمان و تقوا نه تنها موجب نزول برکات معنوی در زندگی افراد می شود بلکه منبعی مهم برای توسعه و آبادانی زمین و ازدیاد نعمت ها و رزق و روزی افراد است که در این آیه شریفه نیز خداوند متعال بار دیگر به این حقیقت اشاره می کند که ایمان و پایداری در آن می تواند سبب نزول باران بر زمین و در نتیجه افزایش نعمت ها شود .
امام باقر علیه السلام پیرامون این آیه شریفه مى فرماید:
مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]
به امید اینکه بتوانیم با ایمان و پایداری و استقامت در دین طعم واقعی ایمان را درک کنیم و از آن در تمام زندگی لذت ببریم.
4)آرامش و اطمینان
یکی از آرزوهای همیشگی بشر، رسیدن به آرامش و رهایی از اضطراب و نگرانی است. آری؛ در پرتو ایمان و استقامت، فرشتگان بر انسان فرود می ایند و بشارت می دهند که نه از حوادث بیمناک آینده ترس داشته باش و نه از حوادث ناگوار گذشته، اندوه. (در سوره احقاف، آیه 13 می فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون»)
5) مددکاری فرشتگان در دنیا و آخرت
انسان، در حال جنگ تمام عیاری با شیطان است، که دشمن قسم خورده انسان می باشد. از طرفی این جنگ، نابرابر است، زیرا شیاطین او را می بینند؛ ولی از دید انسان پنهان هستند: انه یریکم هو قبیله من حیث لاترونهم (سوره اعراف: 27) این جا است که انسان، پیوسته به یاری و امدادهای غیبی نیاز دارد. در پرتو استقامت و پایداری، فرشتگان الهی چنین مژده می دهند: نحن اولیاوکم فی الحیوة الدنیا و الاخرة.ما در زندگی دنیایی و آخرت، یاران و مددکاران شماییم. ]... در نیکی ها به شما کمک می کنیم و در لغزش ها و برابر دشمنان، شما را حفظ می کنیم.]
افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است.
1. سحرخیزی و قرائت قرآن
خداوند، در سوره مزمل، سنگینی وحی را بیان می کند («انا سَنُلقی علیک قولا ثقیلا») و برای تقویت و ایجاد آمادگی این رسالت الهى، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا با سحرخیزی و قرائت قرآن بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) دارای چنین ظرفیت وسیعی شد و توانست مخاطب فرمان سنگین «فاستقم کما امرت» شوند.
2. دعا
دومین گام برای به دست آوردن استقامت و ثبات قدم، درخواست از درگاه حضرت حق می باشد. همان گونه که در شماری از دعاهای قرآنی می خوانیم: «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین. (سوره بقره: 250. ثبات قدم، از لوازم یک رزمنده است؛ خواه در جهاد اصغر و خواه در جهاد اکبر، و در جهاد اکبر، ضروری تر است؛ چرا که در جهاد اصغر، ممکن است پیکار به صلح انجامد، ولی در جهاد اکبر، راه صلح، همیشه بسته است. (ک: تفسیر موضوعی قرآن، ج 11، ص 240)) برای این که این موضوع در وجود انسان نهادینه شود، مستحب است در وضو هنگام مسح پا زمزمه کنیم : «اللهم ثبت قَدَمَی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام». ظهور این دعا درخواست ثبات قدم برای نجات از لغزش در روز قیامت است؛ ولی اطلاقش شامل دنیا نیز می شود. (تفسیر موضوعى قرآن، ج11، ص240) در زیارت عاشورا نیز چنین ترنم می کنیم: «اللهم ... وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»
3. دقت و تفکر در زندگی انبیا و اولیای الهی و مخالفان آن ها
قرآن کریم می فرماید: و کُلاًّ نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و جاءک فی هذه الحق وموعظة و ذکری للمومنین (سوره هود :120) خداوند متعال با بیان سرگذشت انبیاء و مخالفان آن ها همت و اراده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیروان آن حضرت را تقویت می کند (ر. ک: تفسیرالمیزان، ج11، ص 71)، تا بر اثر مخالفت ها و کارشکنی دشمنان، گرد و غبار ناامیدی بر قلب آن ها ننشیند و بدانند دشمنان آن ها به اندازه فرعون قوی نیستند و خود آن ها هم به اندازه موسای در گهواره ضعیف نیستند. همان خدایی که موسی را بر فرعون پیروز نمود، پیروزی شما را هم تضمین می کند.
آرزو دارم یک دقیقه طعم ایمان را بچشم!!
فرمولی برای دستیابی به بهترین مشاغل دنیا
بلعم باعورا که بود ؟
حکایت سه عابد بد نام
پرﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ : ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭم
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ صورت ﻣﺎ ﺭﺍ به ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻫﺎﻳﺖ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻱ
ﭼﺸﻢ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻨﺪﮔﻴﺖ ﺑﺎﺯ کن…
جملات زیبا در وصف خداوند
دن باخداوند
مانند صحبت کردن
بایک دوست پشت تلفن است
ممکن است
او را درطرف دیگر نبینیم،
امامی دانیم که دارد گوش می دهد
با خدايت هميشه دردو دل كن
متن های زیبا در مورد خداوند
دوچیز مدهوشم میکند:
آبی آسمانی که میبینم و میدانم که نیست
و خدایی که نمیبینم و میدانم که هست …
متن در مورد خدا
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که
اگر یک گل به او تقدیم کنید
دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که
اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد . . .
مطالب زیبا درباره خدا
درها برای کسانی گشوده می شوند
که جسارت در زدن داشته باشند.
جسارت داشته باش
با امید،با عشق ،با محبت و با تلاش در بزن
حتما درها گشوده خواهند شد به سوی روشنایی
متن در مورد خدا
امروز، با افکار و رفتار زیبا،
کمال انسانی خویش را متجلی
می سازم
و ارزشهای شخصیتی
خویش را نمایان می گردانم .
زیبایی وجودم
پرتویی از جلال پروردگارم است.
خداوندا سپاسگزارم.
“جملات زیبا در وصف خداوند”
رساترين چيزی که
بوسيله آن می توانی
رحمت خدا را به خود جلب کنی
اين است که در باطن
نسبت به همه مردم
خيرخواه ومهربان باشی
جملات زیبا برای خداوند
زندگی هیچ گاه
به بن بست نمیرسد
کافیست چشم بازکنیم و
راههای گشوده ی بیشماری
رافراروی خودببینیم
خداکه باشد،هرمعجزه ای
ممکن میگردد.
جملات زیبا درباره خداوند
بزرگترين گرفتاری بشرحس تكبر است
که حس حسادت را برمیانگیزاند.
و باعث سايرگرفتاريهای اومیشود
اين دوحس ومخصوصاتكبر
همان صفات شيطانی
هستندكه ابليس
بخاطرآن ازدرگاه خداوند
متعال رانده شد
جملات زیبا در مورد خداوند
ﮔﺎه گاهے ڪہ ﺩﻟﻢ مےگیرد
بہ ﺧﻮﺩﻡ مےگوﯾﻢ
ﺑﺸڪﻦ قفلے ڪہ ﺩﺭﻭنٺ ﺩﺍﺭی
ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭی
ﺧـﺪﺍ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁخـر ﺑﺎ ماسٺ
متن های زیبا در مورد خداوند
هر قدمی که به سمت خدا برمیداریم،
شیطون تلاش میکشه ما رو منصرف کنه
ناامیدی هم چاره ی شیطونه
ولی انسان قوی تره
ما کم نمیاریم با قدرت ادامه میدیم
تا آغوش امن خـدا
اس ام اس خداوند
خدایا…
قصه وکالت را زیاد شنیده ام
اما قصه وکیلی چون تو را نه…
تو که وکیل باشی
همه حق ها گرفتنی است
پرونده ای که تو وکیلش باشی
قصه اش ستودنی است…
منبع:بیتوته
امام جعفر صادق علیهالسلام: خداوند عزوجل به داود پیامبر- که بر پیامبر ما و خاندانش و بر او درود باد- وحى کرد: اى داود! هرگاه بنده مؤمن من گناهى کند و سپس از آن گناه برگردد و توبه نماید و به هنگام یاد کردن از آن گناه از من شرم کند، او را بیامرزم و آن گناه را از یاد فرشتگان نگهبان اعمال ببرم وآن را به نیکى بدل کنم.
و از این کار مرا با کى نیست که من مهربانترین مهربانانم.
متن حدیث:
الإمامُ الصّادقُ علیهالسلام:
أوحى اللّهُ عز و جل إلى داودَ النَّبیِّ على نبیّنا وآلهِ وعلَیهِ السّلامُ: یا داودُ، إنّ عَبدیَ المؤمنَ إذا أذْنَبَ ذَنبا ثُمّ رَجعَ وتابَ مِن ذلکَ الذَّنبِ واسْتَحیى مِنّی عندَ ذِکْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ، وأنسَیْتُهُ الحَفَظَهَ وأبْدَلْتُهُ الحسَنَهَ، و لا اُبالی وأنا أرْحَمُ الرّاحِمینَ.
مصاحبه: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
در محضر استاد ابولفضل بهرامپور مفسر و صاحب تفسیر نسیم حیات هستیم و در باب نکته ای قرآنی خدمتشان تلمّذ می کنیم...
تبیان : چرا در آیه؛ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (257،سوره بقره) که به آیة الکرسی معروف است می فرماید: آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ چه طور اهل ایمان در ابتدا در ظلمت هستند بعد در نور می روند در حالی که اهل کفر اول در نور هستند و بعد در ظلمت می روند. این چه دلیلی می تواند داشته باشد؟
در حقیقت بیان هر نکته ی پیچیده در قرآن، در حقیقت بیان جزئیات زندگی ما است. اگر قرآن این طور معنا نشود معلوم است که قرآن را درک نکرده ایم، چرا که قرآن برای انسان سازی آمده است.
سوال این است اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا: خداوند متولی رشد و تربیت دادن " الَّذِینَ آمَنُوا" است. خوب این الذین آمنوا چه کسانی هستند؟!
تمام این 20 میلیون نفری که در کربلا در اربعین پیاده روی می کنند این همه انسان های نورانی، همه الذین آمنواها هستند.
بین الذین آمنوا و المومنون از زمین تا آسمان تفاوت است؛ مثل دانشجویی که در رشته پزشکی ثبت نام کرده و الان 2 ماه است که دارد پزشکی می خواند غیر از آن پزشک جراحی است که چند نفر زیر نظر او آموزش می بینند. آن پزشک است و آن دانشجو می خواهد که پزشک شود. الَّذِینَ آمَنُوا یعنی کسانی که در راه ایمان هستند، غیر از المومن است که فارغ التحصیل ایمان است.
در مکه و مدینه این همه عزیزان می روند و زیارت و طواف می کنند، این ها همه الَّذِینَ آمَنُوا هستند.
در یک مسجد عظیم که 600- 500 نفر نشسته اند و سخنرانی گوش می کنند، عزاداری برای اهل بیت (علیهم السلام) بر پا می کنند همه الَّذِینَ آمَنُوا هستند، در عاشورا و تاسوعا و محرم این همه سینه زن ها، اینها همه الَّذِینَ آمَنُوا هستند؛ شک نکنید.
لکن در دنباله اش می فرماید: خداوند این الذین آمنوها را از ظلمات بیرون می آورد (نباید بگوییم مومنان را، چرا که بین الذین آمنوا و المومنون از زمین تا آسمان تفاوت است؛ مثل دانشجویی که در رشته پزشکی ثبت نام کرده و الان 2 ماه است که دارد پزشکی می خواند غیر از آن پزشک جراحی است که چند نفر زیر نظر او آموزش می بینند. آن پزشک است و آن دانشجو می خواهد که پزشک شود. الَّذِینَ آمَنُوا یعنی کسانی که در راه ایمان هستند، غیر از المومن است که فارغ التحصیل ایمان است.)
نکته اصلی این جا است که با مثال هایی بحث را باز می کنیم؛
بنده نوعی، صف نانوایی می روم، 7 نفر جلوی من در نوبت هستند. نانوایی که می آید به نفر اول نان را بدهد، چشمش به من که دوست او هستم می افتد؛ می گوید: آقای بهرامپور، شما چرا در صف ایستاده ای؟! نانی را به من می دهد (بدون نوبت) و من هم قبول می کنم. من در ظلمت هستم؛ این ظلمات است؛ من به چه حقی حق دیگران را ضایع می کنم، آن نانوایی که از حق دیگران می بخشد هم در ظلمت است، من نوعی هم که قبول می کنم در ظلمت هستم.
در خیابان من اداره ام دیر شده، در یک مسیری برای اینکه زودتر بروم و راه را باز کنم با صدای بوق ماشینم تن کسی را می لرزانم، این یعنی من در ظلمت هستم.
پرستاری که در بیمارستان در نیمه شب توجهی به ناله های بیمار نمی کند و اهمیت نمی دهد او در ظلمت است.
سرآشپزی که در تهیه غذا گوشتی که زمین می افتد و آن را نمی شوید و چرخ می کند و به مردم می دهد، او در ظلمت است.
اینها همه ظلمات است، اینها نمی گذارند ما از نمازمان لذت ببریم.
وقتی پیش عارف می روید و می گویید من می خواهم انسان شوم؛ اگر گفت برو نماز شب بخوان، وام بگیر و انفاق کن و... معلوم است که این عارف خیلی در وادی قرآن قدم نمی گذارد، اما اگر گفت اول برو کبیره و صغیره، این صفات رذیله و این ظلمت ها و تاریکی ها را از خود بزدائید، این ظلمات را از خود بیرون کن، آن موقع است که معلوم می شود او قرآن را درست فهمیده است و لذا می فرماید: خداوند مومنان را که در این مقوله از ظلمات قرار دارند را بیرون می آورد.
در خیابان من اداره ام دیر شده، در یک مسیری برای اینکه زودتر بروم و راه را باز کنم با صدای بوق ماشینم تن کسی را می لرزانم، این یعنی من در ظلمت هستم.
پرستاری که در بیمارستان در نیمه شب توجهی به ناله های بیمار نمی کند و اهمیت نمی دهد او در ظلمت است.
سرآشپزی که در تهیه غذا گوشتی که زمین می افتد و آن را نمی شوید و چرخ می کند و به مردم می دهد، او در ظلمت است.
اینها همه ظلمات است، اینها نمی گذارند ما از نمازمان لذت ببریم.
فاعل خارج کردن از ظلمت خداوند است یا این ما هستیم که باید خودمان را از ظلمت بیرون بکشیم؟! یا من و خدا با هم از این ظلمت بیرون می کشیم؟!
این آیه (آیة الکرسی) می فرماید: خداوند از ظلمت بیرون می آورد؛ معلوم می شود که یک نوع ظلمتی است که فقط از عهده خداوند برمی آید که انسان را از آن بیرون بیاورد و در حد توان و کار من بنده نیست؛ ظاهر آیه این را نشان می دهد.
ظلمت در قرآن کریم بر 3 قسم است:
1-ظلمت های عادی مشخصّه شناخته شده
کدام ظلمت ها شناخته شده است؟؛ دزدی، سرقت، آدم کشی، زخم زبان زدن، غیبت کردن و ... تمام محرمات صغیره و کبیره که در قرآن نامگذاری شده و در سنت تعریف داده شده اینها ظلمت های مشخص است.
برای بیرون آمدن از این نوع ظلمت ها، این گونه نیست که خداوند ما را بیرون بیاورد، چرا که خداوند این هارا معرفی کرده و شناسانده و می فرماید: توی بنده خودت باید خودت از این ظلمت ها بیرون بکشی با ترک محرمات. اینجا فاعل اخراج خود انسان است. پس این ظلمتی که در آیة الکرسی بیان شده است، این دسته از ظلمت ها نیست.
2- ظلمت های مشدّده
در اینجا 30 نفر انسان متقی داریم اما یک نفر أتقی است، افعل تقضیل یک فرد است که بعد از غربال کردن معلوم می شوند.
یک شهر ظالم هستند اما یک نفر آنها اظلم و تاریک تر (ظالم تر) است.
یک سری گناهکاران اظلم هستند، آیه می فرماید: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ...(بقره، 140) چه کسی تاریک تر، ظلمانی تر از کسی است که شهادتی نزد او است و او اظهار و بیان نمی کند؛ مثل اهل کتاب که نگفتند این پیغمبر ما بوده، مثل وهابیت که حق را بیان نمی کنند.
آیه دیگر می فرماید: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ ...(سجده، 22): چه کسی ظلمانی تر و تاریک تر از این آدم است که به او تذکر می دهند که این عمل تو خلاف قرآن است و او به جای آنکه از این تذکر خوشحال شود بدش می آید، که اگر کسی این گونه باشد و از تذکر کسی بدش بیاید و ناراحت شود، به فرموده ی قرآن ظالم ترین است. (خیلی از ماها درگیر این ظلم و تاریکی هستیم) و باید این آیات به اطلاع مردم برسد.
این دسته از ظلمت ها را هم خداوند می فرماید: من بیرون نمی آورم و اصلاً کاری ندارم، توی بنده خودت باید از این ظلمت ها بیرون بیایی.
خدا می فرماید: وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لأسْمَعَهُمْ ...(انفال، 23): پیغمبر! اگر خداوند از مردم رو راستی و صداقت می دید و می دید که آنها واقعاً نمی خواهند گناه کنند: لأسْمَعَهُمْ ، به گوششان می شنوانیم که این گناه است، این ندا شیطانی است، این ندا رحمانی است.
3- یک سری از ظلمت ها نه مثل مشخصه و شناخته شده است (گناهان کبیره و صغیره) و نه مثل اظلم ها، اینها یک سری ظلمت های شناخته نشده و مبهم هستند.
خداوند وقتی می بیند شما و من بنده از ظلمت های مشخص و اظلم خودمان را بیرون آورده ایم، مراقبت داشته ایم و تلاش می کنیم ؛ می فرماید آنها که از گناهان کبیره خود را بیرون می کشند و تلاش می کنند، ما آنها را می بینیم، ما هم آن گناهان ناشناخته را به ذهنشان القاء کرده و او را هوشیار می کنیم و به قلب و دلش می اندازیم تا او بتواند خودش را از آن گناهان و ظلمت ها بیرون بکشد.
بنابراین ظلمت هایی که در آیه آیة الکرسی گفته می شود، ظلمت های مبهمی است که خداوند به قلبت می اندازد و به تو می فهماند که این رفتار و گناه هم مثل گناه صغیره و کبیره است و نکن!
در حقیقت خداوند برای این افراد یَهْدِ قَلْبَهُ (تغابن، 11) دارد؛ به او الهام می کند، قلبش را به سمتی که بتواند درست عمل کند، هدایت می کند.
خدا می فرماید: وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لأسْمَعَهُمْ ...(انفال، 23): پیغمبر! اگر خداوند از مردم رو راستی و صداقت می دید و می دید که آنها واقعاً نمی خواهند گناه کنند: لأسْمَعَهُمْ، به گوششان می شنوانیم که این گناه است، این ندا شیطانی است، این ندا رحمانی است.
در آیه ای دیگر می فرماید: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ... (احزاب، 43): اوست کسى که با فرشتگان خود بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاریکیها به سوى روشنایى برآورد.
لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ در حقیقت معنای صلوات فرستادن خدا و ملائکه بر انسان است؛ یعنی اینکه به قلبت الهام می کنم این ره که تو می روی برخلاف کعبه است، تو را به جهنم وا دار می کند؛ این بینش را من خدا در قلبت می گذارم.
می فرماید: من در قلب همه ی مردم نقطه ی نور و ظلمت را گذاشته ام- شما هم می توانید موسی شوید و هم می توانید فرعون شوید.
انسان های بد شخصیت فرعونیشان رشد و بالنده شده و شخصیت موسائیشان در زندان است و کسانی که خوب هستند شخصیت و نقطه ی سفید و نورانیشان بالنده شده است.
ظلمت هایی که در آیه آیة الکرسی گفته می شود، ظلمت های مبهمی است که خداوند به قلبت می اندازد و به تو می فهماند که این رفتار و گناه هم مثل گناه صغیره و کبیره است و نکن!
در حقیقت خداوند برای این افراد یَهْدِ قَلْبَهُ (تغابن، 11) دارد؛ به او الهام می کند، قلبش را به سمتی که بتواند درست عمل کند، هدایت می کند.
آیه ی بعد می فرماید: وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ: طاغوت و طاغوتیان؛ متولی تربیت این کافران، می آیند این کافران را از نور بیرون می آورند و به ظلمات سوق می دهند... این یعنی چه؟
شبکه های وهابی- داعشی ها و ... اول می آیند بررسی می کنند این انسان کافر و کسی که به آن ها ملحق شده ، در وجودش نوری، روشنایی نباشد که سرمایه گذاری آن ها را به فنا دهد. اگر این آدم بدی باشد ولی در وجودش یک عقیده ای دارد که مثلا باید به پدر و مادر احترام کرد (این یک نور است) اول می گوید باید این نور را از این فرد زدود چرا که این نور ممکن است کار دست آن ها بدهد و اهداف آن ها را خراب کند؛ بنابر این اول می آیند نورزدایی می کنند.
الان در گروه داعش هر کسی وارد می شود اول به او یک کُلت (اسلحه) می دهند و می گویند این 3 نفر را بکش. اگر این فرد از علت و چرایی کشتن آن آدم ها سوال کرد، معلوم می شود این فرد در وجودش نور دارد و به درد آن ها نمی خورد و برای آن هاخطرناک است یا او را می کشند یا بیرونش می کنند، اما اگر چشم بسته آن آدم ها را کشت می گویند این به درد ما می خورد.
برای فهم و رسیدن به کُنه آیه به این داستان های واقعی توجه کنید:
در گذشته در قم فردی از بچه های لات محله بود که همه از او حساب می بردند و او به کسی توجهی نداشت- آخر هفته ها با رفقا به تهران می آمد. یک بار از او پرسیدم: آقا آخر هفته برای چی به تهران می روی؟! او گفت: می رویم سینما (در قدیم سینما محل فساد بود)- به او گفتم خوب سینما که در شهر قم هم هست؟!
شرح و تفسیر آیه در پاسخی که او داد نهفته است؛آن مرد گفت: آنجا (قم) در پیشگاه چشم بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها نمی شود خلاف کرد و جای خلاف رفت- ما می آییم تهران (دورتر) که خلافی هم می کنیم از چشم بی بی دور باشیم.
خوب این فرد یک نقطه نور دارد و اگر بتوان به او بفهمانیم که اگر بی بی معصومه 30 متری می بیند، در 300 کیلومتری هم می بیند و بعد بفهمانیم که اصلاً عالم محضر خداوند است- مقابل دوربین های مخفی عالم آفرینش هستیم، ما در دنیا خلوت نداریم.
بالآخره نقطه ی نور دست اصغرآقا را گرفت و روزهای آخر عمرش چشم برزخی اش باز شد؛ صورت برزخی مال و اموالش را می دید و همه را تقدیم دین اسلام کرد.
در فرزندانتان این گونه نور بکارید ... مثلا یه پولی به آن ها بدهید و بگویید این پول مال شما است ولی آن فرد محتاج را ببین چند وقت است غذا نخورده، مریض است، گرفتاری دارد و بذارید او خودش پولش را به فقیر بدهد و امثال این ها... نور بکارید تا به موقع این نورهای وجودی افراد کار خودش را می کند.
اینکه حضرت علی علیه السلام فرمودند : هیچ عملی را کوچک نینگارید، همان کارهای خوب و کوچکی است که در وجود آدمی نور کاشته می شود...
از آن طرف حر یزید ریاحی در شب عاشورا به امام حسین (علیه السلام) چه گفت: گفت من موظفم شما و اهل بیت را به ابن زیاد تحویل دهم. امام حسین (علیه السلام) در آنجا تلنگر زد: گفت مادرت به عزایت بنشیند، چرا راه ما را بستی؟! این را که حضرت فرمود رگ غیرت حُر بیرون زد. گفت: ای حسین، اگر غیر از تو کس دیگری نام مادر من را می برد، به مادرش بد می گفتم اما چه کنم که مادر تو عصمت زهرایی دارد، زبانم لال است. با گفتن این حرف حُر امام حسین (علیه السلام) یک تبسمی کرد و همین نور و ادب بالاخره او را نجات داد و عاقبت بخیرش کرد.
از آن طرف برویم سراغ ابلیس که به قول مولا امام علی (علیه السلام) 6000 هزار سال عبادت مقبوله داشت؛ ولی با همه این اوصاف نقطه فرعونی و سیاه وجودش، تکبر و خودبزرگ بینی اش را رشد و بالنده کرد و بعد از این همه عبادت، این نقطه ظلمانی اش رو می شود و می گوید: من با این قدمت چند هزارساله ی عبادتم به این تازه وارد باید سجده کنم؟!!
خاطره ای است که بنده این را از خواهر نواب صفوی هم تصدیقش را گرفته ام... نواب صفوی 7 سالش بود که در کوچه بازی می کرد.یکی از بچه ها توپ را می زند و شیشه همسایه می شکند. صاحب خانه عصبانی می آید و آن بچه ای داشت فرار می کرد را دنبال می کند.نواب می بیند که الان این بچه از ترس سکته می کند می آید جلو و می گوید من شیشه را شکستم. ان مرد سیلی محکمی به نواب می زند. در این بین پدر نواب می رسد و می بیند و می گوید چرا به بچه سیلی می زنی و صاحب خانه می گوید که او شیشه خانه ما را شکسته و خودش هم اقرار کرده است. پدر تعجب می کند و از نواب چند بار سوال می کند که چرا این کار را کردی و نواب سکوت می کند.دوباره پدر سوال می کند و نواب جواب می دهد که من نشکستم، آن پسر شکست و فرار کرد. دیدم اگر این آقا بخواهد پسر را تعقیب کند، پسر از ترس سکته می کند و من فداکاری کردم و گفتم من شکستم.
کار تربیت از این جا شروع می شود چه تربیت منفی و چه مثبت؛ باید آن خلاف هدفت را پاک کنی... طاغوت وقتی می خواهد کارش را به نتیجه برساند ابتدا نور زدایی می کند ... از آن طرف هم خداوند می فرماید: توی مربی، توی واعظ قبل از اینکه بخواهید تربیت کنید، اول از آن ها ظلمت زدایی کنید، تاریکی های وجودشان را پاک کنید ...
بله این بچه در وجودش نور دارد ... در فرزندانتان این گونه نور بکارید ... مثلا یه پولی به آن ها بدهید و بگویید این پول مال شما است ولی آن فرد محتاج را ببین چند وقت است غذا نخورده، مریض است، گرفتاری دارد و بذارید او خودش پولش را به فقیر بدهد و امثال این ها... نور بکارید تا به موقع این نورهای وجودی افراد کار خودش را می کند.
اینکه حضرت علی علیه السلام فرمودند : هیچ عملی را کوچک نینگارید، همان کارهای خوب و کوچکی است که در وجود آدمی نور کاشته می شود...
کار تربیت از این جا شروع می شود چه تربیت منفی و چه مثبت؛ باید آن خلاف هدفت را پاک کنی... طاغوت وقتی می خواهد کارش را به نتیجه برساند ابتدا نور زدایی می کند ... از آن طرف هم خداوند می فرماید: توی مربی، توی واعظ قبل از اینکه بخواهید تربیت کنید، اول از آن ها ظلمت زدایی کنید، تاریکی های وجودشان را پاک کنید ...
کسی که وحی الهی را به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میرساند و واسطهی وحی خدائی بود، فرشتهای ادامه ...
آغاز بعثت پیامبراسلام (ص)چهل سالگی سنّی اسـت که کمال انسانی و عقلانی شمرده شده و در آن سن عقل به نهایت صفا و اوج کمال خود میرسد. ادامه ...
تَحَنُّثِ پیامبر (ص) تا پیش از بعثتدر زندگانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتهاند: چند سالی پیش از بعثت، هر چند گاه یکبار چند ادامه ...
نامهای قرآن (2)این کلمه در عربی همچون کلمهای اصیل از ریشهی فَرَقَ (باب ضرب) به کار رفته، مثل خَسَرَ و خسران. در این ادامه ...
نامهای قرآن (1)دربارهی این که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مجموعهی وحی الهی به چه نام مشخصی یاد ادامه ...
توصیف قرآناین قرآن اسـت و بیگفتگو کلام خداست. معجزهای اسـت که تمامش از آغاز تا انجام، از باء «بسم الله» تا سینِ ادامه ...
مطبوعات پهلوی عرصهی تاخت و تاز بهائیتفعالیت بهائیان در این عرصه را باید از زمان روی کار آمدن حکومت پهلوی و آزادی عملی که بهائیان در این دوران ادامه ...
بهائیت در رادیو و تلویزیون پهلویبهائیان تشکیلات منجسم و قدرتمندی را در رادیو و تلویزیون داشتند. حبیب ثابت پاسال تلویزیون ایران را در ادامه ...
علیمراد داوودی عنصر فرهنگی بهائییکی از بهائیها که در عرصه فرهنگ به فعالیت میپرداخت، دکتر علیمراد داوودی بود. وی استاد دانشگاه، نویسنده، ادامه ...
علی بیرانوند - بخش اعتقادات شیعه تبیان
خدای متعال به خوبی می دانست که پس از درگذشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) این امت نوپا و جامعه ی ضربه پذیر، در برابر دشمنان قسم خورده، نیازمند رهبری مقتدر و با درایت اســت، که بتواند به خوبی آنان را به قله های سعادت و کمال و رستگاری در دنیا و آخرت رهبری کند، از اینرو در سال های پایانی عمر شریف پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) وظیفه ای بس خطیر و مهم را بر دوش این پیامبر آسمانی قرار داد. وظیفه ای که اگر به درستی و به نحو احسن اجرا نمی شد، نعمت خداوند بر امت کامل نمی شد و دین محمد(صلی الله علیه و اله) ناقص می ماند و به هدف واقعی خود نائل نمی شد.
در اهمیت و ارزش این نعمت همین بس که خدای متعال در روز غدیرخم پیامبر خود را مأمور به انجام فریضه ای واجب می نماید، و حضرت را این چنین تهدید می نماید که اگر به درستی از عهده مأموریت خود برنیاید گویا اصلاً رسالت خود انجام نداده اســت
انسان در طول حیات خود از نعمت های بی شمار خداوندی بهره مند بوده اســت، ولی با ارزش ترین وگرانبها ترین این نعمت ها را به راستی می بایست نعمت ولایت دانست. در اهمیت و ارزش این نعمت همین بس که خدای متعال در روز غدیرخم پیامبر خود را مأمور به انجام فریضه ای واجب می نماید، و حضرت را این چنین تهدید می نماید که اگر به درستی از عهده مأموریت خود برنیاید گویا اصلاً رسالت خود انجام نداده اســت: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّ هُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّ هَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛[سوره مائده، آیه 67] اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده اســت، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى کند».
همچنین در آیه دیگر خدای متعال می فرماید: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلام؛[سوره مائده، آیه3] امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم». به اذعان بسیاری از مفسران شیعه و سنی شأن نزول این آیات شریف در روز عید غدیر بوده اســت. با نزول آیه تبلیغ در غدیر خم، رسول اکرم(صلی الله علیه و اله)، امام علی(علیه السلام) را به عنوان جانشین و ولی بعد از خود معرفی فرمودند،[1] نقل شده اســت که بعد از انزال آیه اکمال دین پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: «اَللهُ أکبرُ عَلی إکمالِ الدّینِ وَ إتمامِ النِّعمةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسالَتی وَ وِلایةِ عَلیِّ بنِ اَبیطالبٍ مِنْ بَعدی؛[2] الله اکبر بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت خداوند به پیامبری من و ولایت علی بن ابیطالب پس از من).
اگر تاریخ به خوبی اجازه می داد که فرهنگ غدیر، به طور صحیح و کامل در بین جوامع اسلامی رونق می یافت و ترویج شد، هیچ گاه کشورهای اسلامی اختلاف ها و چند دسته گی و ویرانگری های امروزی را به نظاره نمی نشستند و گروهای تکفیری و اسلام ستیز و جیره خوار کشورهای استکباری قدرت جولان و نفوذ در صفوف مسلیمن را پیدا نمی کردند، جامعه اسلامی یک صدا و متحد می شد وکسی جرائت بر هم زدن نظام آن را در سر نمی پروراند، از این رو اســت که در روایتی زیبا از امام علی(علیه السلام) جایگاه امامت این چنین مورد توجه و بیان قرار می گیرد: «الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَة؛[3] امامت و رهبری عامل نظم و ثبات امت، و پیروی از امام، مایه بزرگداشت مقام امامت اســت». در روایت دیگری از امام علی(علیه السلام) این چنین نقل شده اســت: «َ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاوُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُم؛[4] امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کننده امور مردم، و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. و به جهنّم وارد نمى گردد مگر کسى که آنان را انکار نماید».
امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کننده امور مردم، و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. و به جهنّم وارد نمى گردد مگر کسى که آنان را انکار نماید
1-زنده نگاه داشتن فرهنگ غدیر: اولین و مهمترین وظیفه جوامع و امت های اسلامی در قبال غدیر، زنده نگه داشتن و فرهنگ سازی غدیر اســت. با توجه به فرهنگ غدیر و تبیین جایگاه و اهمیت غدیر و آثار و برکات فراوان دنیوی و اخروی آن و همچنین با توجه به تبعات شوم و خطرناک آن، می توان جوامع به خواب رفته ی اسلامی را بیدار ساخت.
2-شکر نعمت ولایت را به جا آوردن: دومین و مهمترین وظیفه ای که همگان در قبال غدیر برعهده دارند، شکرگزار بودن در برابر این نعمت ارزشمند اســت. بی توجهی و کفران این نعمت ارزشمند می تواند عذاب سخت دنیوی و اخروی باری تعالی را به دنبال داشته باشد. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: « لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ؛[سوره ابراهیم، آیه 7] اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید اســت!».
محققان تفسیر نمونه در ذیل این آیه شریف این چنین بیان داشته اند: «حقیقت شکر تنها تشکر زبانى یا گفتن" الحمد للَّه" و مانند آن نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله اســت نخستین مرحله آن اســت که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر اســت، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا مى رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل اســت، شکر عملى آن اســت که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى و در چه راستایی به انسان داده شده اســت».[5]
3-محبت و انس با ولایت و امامت: خدای متعال در قرآن کریم به طور صریح و آشکار وظیفه ی همگان را در قبال امامت تبیین کرده اســت. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى؛[سوره شوری، آیه23] بگو:«من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم ]». البته پر واضح اســت، که قانون محبت تبعیت را نیز می طلبد، کما اینکه خدای متعال در خصوص همراه بودن محبت لزوم تبعیت در قرآن این چنین می فرماید: « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُم؛»[آل عمران، آیه 31] با این نکته می توان این چنین بیان داشت که اجر رسالت تنها به معنای محبت ظاهری نیست، بلکه مقصود محبتی اســت که تبعیت را نیز به دنبال دارد.
سخن آخر
اگر در برهه ای از زمان، غدیر و فرهنگ ارزشمند آن به خاطر بی توجهی عده ای به فراموشی سپرده نمی شد و اهمیت و شکرش به جا آورده می شد، تا سالیان متمادی تبعات شوم این فراموشی و بی توجهی دامن گیر نسل های بعدی نمی شد. تبعات شومی که اختلاف، جنگ و ستیز و چند دسته گی را تحفه ی کشورهای اسلامی نمود.
پی نوشت ها:
[1]. سیوطی، ج 2، ص 298؛ آلوسی، ج 6، ص 194؛ نیشابوری، ج 1، ص 250.
[2]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 37، ص156.
[3]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص177.
[4]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص212، خطبه152.
[5]. تفسیر نمونه، ج 10، ص 278.
آیا شر و بدی که به انسان می رسد به خواست خداوند است؟
آیا شر و بدی که به انسان می رسد به خواست خداوند است؟
طبق آموزه های قرآنی هر چه از جانب خداوند به انسان می رسد؛ خیر و نیکی است و امور نامناسب و ناگوار خواستگاه عمل و عوامل گوناگون دیگر است.
خداوند کریم، جواد، بخشنده، رئوف و رحیم است
و برای بندگان جز خیر، خوبی و امور شادی بخش و پسندیده (حسنه) نمی خواهد.
اگر به بندگان شر و بدی، امور ناخوشایند و ناراحت کننده(سیئة) می رسد،
نتیجه گناهان و اعمال و اقدامات بد خودشان است. همانطور که در آیات فراوان دیگر هم بیان کرده است:
«وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ؛ (۱) هر مصیبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است که انجام داده اید، و بسیارى را نیز عفو مى کند!»
این آیه هم در همان راستا و جواب به توهم غلط افراد بی ایمان و سست ایمان است. آیات قبل، توهم غلط آنان را این گونه بیان می کند:
«إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَـؤُلاء الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا؛
اگر به آنها [منافقان] حسنه (و پیروزى) برسد، می گویند: «این، از ناحیه خداست.»
و اگر سیّئة(و شکستى) برسد، می گویند: «این، از ناحیه توست.» بگو:
«همه این ها از ناحیه خداست». پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنى را درک کنند؟!
در آیه بالا بعد از نقل توهم غلط منافقان سست ایمان که امور خوب و خوشایند
را از خدا و امور ناخوشایند و دردآور را از ناحیه پیامبر می شمردند،
اولا خطاب را از آن نفهم ها منصرف کرده و متوجه پیامبر نموده و بعد می فرماید
که همه امور از خوشایند و ناخوشایند به امر و اراده خدا است.
ولی شما هنوز به توحید نرسیده اید و نمی فهمید، بعد می فرماید:
آنچه از پیروزی و موفقیت به شما می رسد، عنایت خدا و یاری اوست
که شامل حال شما شده است و آنچه از شکست و مغلوبیت و…
به شما می رسد به جهت رفتارهای غلط خود شما است.
طبق این گونه آموزه های قرآنی معلوم می شود که هر چه از سوی خداوند است
خیر ونیکی است و امور نامناسب و ناگوار خواستگاه عمل و عوامل گوناگون دیگر است.
نکته دیگر در انتساب خیرات به خدا و شرور و بدیها به مخلوقات این است
که بر اساس رویکرد فلسفی و عرفانی، خدا هستی مطلق و نامحدود است
و هستی مطلق خیر محض و کمال صرف است. هیچ گونه نقص و محدودیتی در ساحت قدسی او راه ندارد،
ولی وجود مخلوقات محدود بوده و همراه با نقص است و شرور و بدیها از وجودات ناقص و محدود برخیزد،
از این رو خاستگاه و مبدأ خیرات وجود حق است و مبدأ شرور وجود ممکنات است.
پی نوشت ها:
۱. شوری (۴۲) آیه 30
باشگاه خبرنگاران جوان
هر کسی از ظن خود شد یار من *** وز درون من نجست اسرار من
هیچ کدام این این فِرَق به طور کامل به حقیقت دست نیافتهاند. در این معرکهی آراء و ورطهی حیرت و سرگردانی، به نظر میرسد بهترین راه برای دریافت صحیح و تلقی درست از این موضوع را میتوان در مکتب کسی یافت که به حق میگوید: مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ (کلینی، 1365، 97/1).
همچنین از مردم میخواهد که از او از آسمانها بپرسند چرا که او به راه آسمانها آشناتر از راه زمین است أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ (نهجالبلاغه، خطبه 189).
امیرمؤمنان (علیهالسلام) معارف عمیقی در ارتباط با معرفت خداوند بیان کردهاند. آن چه که میتوان آن را به عنوان مبنا و مقدمه از کلمات آن حضرت (علیهالسلام) استخراج کرد، آنجاست که حضرت میفرماید:
«من اعتمد علی الرّأی و القیاس فی معرفة الله ضلّ و تشعّبت علیه الأمور؛ کسی که در راه شناخت خداوند بر رأی خود و قیاس اعتماد و تکیه کند گمراه شود و کارها بر او پراکنده شود»؛ (تمیمی آمدی، 1361، 81)
همچنین آن حضرت میفرمایند:
«من تعمّق لم ینب الی الحقّ؛ کسی که درباره خدای تعالی تعمّق (زیادهروی) کند به سوی حق بازنگردد»؛ (همان، 61)
از این دو کلام ارزشمند به سادگی استخراج میگردد که آن حضرت تفکر قیاسی و تعمق در مورد خداوند را آنگاه که منجر به تشبیه و تمثیل خداوند با مخلوقات باشد مردود دانسته و انجام چنین کاری را موجب انحراف از مسیر حق و افتادن به تاریکیهای حیرت میدانند.
همچنین آن حضرت تفکر و تحقیق در کیفیت فعل الهی را نیز مردود دانسته و از آن پرهیز میدهند:
«فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَأَعْمَلَ فِکْرَهُ لِیَعْلَمَ کَیْفَ أَقَمْتَ عَرْشَکَ وَ کَیْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَکَ وَ کَیْفَ عَلَّقْتَ فِی الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِکَ وَ کَیْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَکَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِیراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَ الِهاً وَ فِکْرُهُ حَائِراً؛ پس هر کس دل از همه چیز خالی بدارد و اندیشه به جریان بیندازد تا بداند که عرش خود را چگونه برپا داشتی و مخلوقاتت را چگونه آفریدی و آسمانها را در فضا چگونه معلق نگه داشتی، و چگونه زمینت را بر موج آب گستردی، چنین شخصی با چشمانی خیره و عقل سرگشته و گوش واله و فکر حیرتزده باز پرس میگردد»؛ (شریف رضی، بیتا، خطبه 160، 255»
به عبارت دیگر، درست است که خداوند ظاهر و باطن است و درست است که از حیث این اسامی دارای اشتراک لفظی با مخلوقات است، لیکن از نظر معنا کاملاً متفاوت است. علی (علیهالسلام) بر این موضوع تصریح کرده و فرمودهاند:
«الظَّاهِرِ فَلَا شَیْءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَیْءَ دُونَهُ؛ خداوند ظاهر است و چیزی والای او وجود ندارد، و باطن است و چیزی ورای او نیست»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 94، 187)
همچنین آن حضرت در توضیح ظاهر و تمایز آن با صفت محسوسش فرمودهاند:
«وَالظَّاهِرِ لَا بِرُؤْیَةٍ وَالْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ؛ او ظاهر است نه به واسطه دیدن، و باطن است نه به واسطه لطیف بودن؛ خطبه 150، 267»
و نیز فرمودهاند:
«الظَّاهِرُ لَا یُقَالُ مِمَّ وَ الْبَاطِنُ لَا یُقَالُ فِیمَ لَا شَبَحٌ فَیُتَقَصَّى وَ لَا مَحْجُوبٌ فَیُحْوَى؛ آشکار است و نتوان گفت که از چه، نهان است و نتوان گفت که در چه. شبحی نیست که پدید آید و انحلال یابد و در پردهای نهان نیست که در چیزی محاط شده باشد»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 161)
همانگونه که آشکار است آن حضرت کاملاً ظهور خداوند را با ظهور مخلوق متمایز دانسته و گونهای خاص از ظهور را مدنظر دارند که قابل سرایت به مخلوق نبوده و حتی متصوَّر آن نیز نمیتوان شد. درست است که خداوند ظاهر است منتها نه ظاهری که ما تصور آن را در ذهن داریم و همو باطن است لیکن نه باطنی که درک ما بدان میرسد. این را میتوان در یک کلام خلاصه کرد که خداوند و صفات او در درک انسانی نگنجند و قوای فاهمهی ما را راهی به فهم خداوند نیست. حال این عدم ادراک تا چه مرتبه و مرحله از قوای فاهمه را دربرمیگیرد؟! به عبارت دیگر، این عدم امکانِ فهم، تنها به حواس ظاهری محدود میگردد و یا حواس باطنی را نیز در بر خواهد گرفت؟ همچنین در صورتی که قوای باطنی را نیز شامل گردد، آیا همه حسهای باطنی در این عجزِ از فهم مشترکند یا برخی از آنها که ظرفیت بالاتری نسبت به بقیه دارند از این موضوع استثنا بوده و توان ادراک آنها را دارند؟ در صورت امکان درک برای برخی از حواس، این درک از منظَر علی (علیهالسلام) دارای چه خصوصیات و مقولاتی است؟ تمام اینها سؤالاتی است که ما بر آنیم تا با استفاده از بیانات گوهربار امیرمؤمنان (علیهالسلام) به تبیین آن پرداخته و تا حد زیادی رویکرد علی (علیهالسلام) را نسبت به آن آشکار سازیم:
با توجه به بسیاری از بیانات علی (علیهالسلام) در منابع حدیثی ما و به طور خاص کتاب شریف نهجالبلاغه مشخص میگردد که رویکرد اصلی علی (علیهالسلام) در مورد امکان درک احاطی از خداوند، نفی مطلق آن بوده و آن حضرت، تمامی حواس بشری را از درک احاطی او قاصر میداند. ما در این جستار به تفکیک به این موضوع پرداخته و آشکار میسازیم که در هر سه مرحله: حواس مادی، وهم و عقل، درک تمثیلی و تشبیهی خداوند میسور نبوده و امام علی (علیهالسلام) از تلاش برای درک در هر یک از این مراحل پرهیز دادهاند.