خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
تا به حال شده که کسی را مسخره کنید؟! این سوال از گروهی پرسیده شد، می دانید چه پاسخی دادند؟ آن ها گفتند: بله ما دیگران را مسخره می کنیم، چرا که خداوند به بیان قرآن کریم، خود نیز این عمل را انجام می دهد...
با خود گفتم: عجب، این نسبت دادن تمسخر در قرآن کریم به خدا، خود یک موضوعی است که خوب است پیرامونش جستجویی بشود و نتیجه روشن شود ... در ادامه با ما همراه باشید
تمسخر خدای متعال در مورد افراد منافق مشرک به معنای تمسخری که گاهی بعضی از انسان ها نسبت به یک دیگر روا می دارند، نیست و استهزاء خدای متعال استهزائی خاص می باشد.
استهزاء از ریشه «هزء» و آن هم به معنای به مسخره گرفتن آمده است، و هم به معنای شکستن و خورد کردن، و البته این دو معنا با یکدیگر بی ارتباط نیستند، چون وقتی کسی را به مسخره می گیرند، می خواهند شخصیت او را بشکنند.
الله یستهزیّ بهم: خداوند آنان- منافقین- را خورد می کند.
و البته خورد کردن خداوند هم به گونه ای دیگر است. خدا اگر بخواهد کسی را خورد کند او را بالا برده و شوکت و حشمت او را افزون می کند و آنگاه او را از آن بلندا فرو می افکند.
درست مثل شکستن گردو که آن را بالا می بری و بر سنگی سخت می کوبی.
در تفسیر آیه شریفه "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" نوشته اند:
الف:استهزاء به معنى مصطلح بر خداوند روا نیست، زیرا ذات خداوند از عیوب و قبایح منزّه و مبرّا است. بنا بر این، مراد از استهزاء ممکن است یکى از چهار چیز باشد:
از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد
1- جزاء و عقوبت عمل آنها که معنى اللَّه یستهزئ بهم، یجازیهم و یعاقبهم باشد و تعبیر به لفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (1) یعنى یجازیهم على مکرهم یعنی به خاطر مکرشان مجازات می شوند.
2- استهزاء مومنین و ملائکه از آنها در قیامت، و این عقوبتى است که خداوند براى آنها مقرر داشته چنانچه این معنى از آیه شریفه: فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (2) (امروز مومنین به کفار می خندند) استفاده می شود و در مجمع البیان بر طبق این مضمون حدیثى از ابن عباس روایت شده که گفت: "انه یفتح لهم و هم فى النار باب من الجنة فیقلبون من النار الیه مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم و فتح لهم باب آخر فى موضع آخر فیقلبون الیه من النار مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم فیضحک المومنون منهم". یعنی: وقتى مومنین داخل بهشت و کافرین داخل جهنم شدند درى از بهشت بروى کفار باز می شود و از آتش شتابان بسوى آن می روند وقتى رسیدند درب بروى آنان بسته می شود و از جاى دیگر درى از بهشت باز می شود باز به سرعت به طرف آن می روند و وقتى رسیدند، مجددا درب بسته می شود، سپس مومنان بر آنان می خندند.
3- مراد از استهزاء، استدراج باشد که خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و اینان گمان می کنند خدا خیر آنان را خواسته و سپس به عذاب سخت گرفتار کند بنا بر این، جملة "وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ" تفسیر و بیان آن است
4- مراد از استهزاء الهى مکافات عمل آنها در دنیا باشد که همین طور که این منافقان مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنان را به استهزاء و سخریه دیگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و بالاخره دست مکافات گلوى او را به دست ظالم دیگر می فشارد و نسبتش به خداوند از جهت این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. (3)
ب:معناى استهزاء خدا سزا دادن حق تعالى به استهزاء آنان می باشد، زیرا در میان اعراب مرسوم است که سزاى عمل را به نام عمل نام می برند چنانکه در قرآن می فرماید جزاى سیئة سیئة است با اینکه جزاى سیئة و سزاى عمل زشت عدل است، اما از این عدل تعبیر به سیئه شده زیرا عمل را به نام آن می خواند. (4)
ج:مراد از استهزاء خداوند، مکافات و پاداش اعمال منافقین در دنیا است یعنى همین طور که منافقین مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنها را به استهزاء و سخریه دیگران گرفتار می کند، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و اما نسبتش به خدا به خاطر این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. به عقیده بعضى از مفسرین معنى استهزاء در آیه مزبور این است که خداوند آنها را در دنیا مهلت می دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و آنها گمان میکنند که خدا خیر آنان را خواسته سپس بعذاب سخت گرفتارشان میکند و جمله یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ نیز در بیان و تفسیر این مطلب است و در حقیقت مراد از استهزاء در آیه مبارکه استدراج است.
همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند
د: مراد از استهزاء خدای متعال، همان حقارت و خوارى پیش خدا است که مترتب بر استهزاء آنان می باشد و مجازا ت لازم استهزاء را استهزاء نامیده اند. (5)
ذ:ابن بابویه در کتاب توحید از على بن حسن بن فضال روایت کرده گفت از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد. (6)
وقتی که سفره را می اندازند آن را می کشند، تا بازتر شود و غذای بیشتری در آن جای گیرد و افراد بیشتری گرداگرد آن بنشینند، این کشیدن را عرب «مد» می گوید.
"و یمدهم فی طغیانهم"
یعنی خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.
روشن تر بگویم: همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند.
از مجموع این بیانات این مطلب به دست می آید که شخص منافق و کافر در اثر نفاق و کفری که مرتکب می شود، در اصل خودش را خوار و ذلیل کرده و مورد تمسخر قرار داده است و این تمسخر از طرف خدای متعال به وقت خودش آشکار خواهد شد. و چنین نیست که معنایی که ما از تمسخر می فهمیم، همان معنا را در مورد خدای متعال به کار بریم تا بعد قضاوت کنیم که آیا این گونه تمسخر کردن در مورد خدای متعال اشکالی دارد یا نه!
پی نوشت ها:
1. سوره آل عمران آیه 54.
2. سورة مطففین آیه 34.
3. طیب سید عبد الحسین،أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 403.
4. داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،تهران، ج 1، ص 270.
5. همان، ص 271.
6. بروجردی سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج 1، ص118.
فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان
عدل یعنی انصاف و این که به هر فرد آنچه اختصاص به او دارد بدهی و از او هر آنچه که باید گرفت بگیری . امام علی علیه السلام در معنای عدل می فرماید: «العدل وضع کل شیء موضعه؛ عدالت، آن اســت که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد.» و یا «العدل اعطاء کل ذی حق حقه؛ عدالت، آن اســت که حق هر صاحب حقی، داده شود.»
مرحوم علامه طباطبائی معنای اصلی عدالت را اقامه مساوات میان امور می داند. به هر امری آنچه سزاوار ست بدهی، تا همه امور مساوی شود و هر یک در جای خود که مستحق آن اســت قرار گیرد. عدل الهى که از اصول دین اسلام اســت را مى توان به دو بخش عدل تکوینى و تشریعى تقسیم نمود:
عدل تکوینی آنست که نظام آفرینش بر اساس عدل و داد استوار اســت.
«و اشهدا انه عدل عدل و حکم فصل؛ گواهی می دهم که او عادل اســت. عادل و داوری اســت پایان دهنده خصومتها».
جهان، موزون و متعادل اســت و هیچ نشانه اى از عدم تعادل و آشفتگى در ساختمان جهان هستى مشاهده نمى گردد.
منظور از عدل تشریعى این اســت که تمام قوانین آسمانى که از طریق پیامبرانش بر مردم ابلاغ شد بر پایه ى عدل خداوندى اســت یعنى احکام و تکالیف صادره از جانب او متناسب با میزان استعداد و توان بندگان اســت، به گونه اى که حکم تکلیفى در وقت اضطرار و ناتوانى با سایر اوقات که از هر حیث گشایشى در انجام آن اســت کاملا متفاوت اســت، لذا ذات اقدس حق به مقتضاى قدرت و وسع انسان او را تکلیف مى کند چنانکه در قرآن کریم مى خوانیم: «لا نکلف نفسا الا وسعها ؛ هیچکس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمى کنیم.» همچنین یکى از مصادیق عدل تشریعى، عدل الهى در رستاخیز اســت و مقصود این اســت که حقتعالى در روز قیامت، اعمال بندگان را از روى عدالت خویش مورد رسیدگى قرار مى دهد.
در روایات اسلامی اهمیت زیادی به شناخت «عدل الهی» و مسائل بسیاری که از آن سرچشمه می گیرد داده شده اســت به طوری که از مجموع آنها روشن می شود که مسأله عدل الهی مطلبی بوده که همه به آن اذعان داشته اند و از فطریات و ضروریات وجدان انسانها محسوب می شود. اصل عدل زیر بنای بسیاری از مسائل کلامی بشمار می رود و در ابواب مختلف به آن استناد می شود. قدمت این مسئله به زمان حضرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بر می گردد. شیخ صدوق از حضرت علی علیه السلام روایت کرده که فرمود:
«العدل وضع کل شیء موضعه؛ عدالت، آن اســت که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد.» و یا «العدل اعطاء کل ذی حق حقه؛ عدالت، آن اســت که حق هر صاحب حقی، داده شود.»
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد نشسته بود، مردی یهودی وارد شد و پرسشهایی را در زمینه توحید و صفات خدا مطرح نمود، و از آن جمله پرسید: آیا پروردگار تو ستم می کند؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خیر، یهودی گفت: به چه دلیل؟ پیامبر پاسخ داد: «لعلمه بقبحه و استغنائه عنه»؛ چون به زشتی ظلم آگاه اســت، و نیازی به انجام آن ندارد. یهودی گفت: آیا در این باره از جانب خدا مطلبی بر تو نازل گردیده اســت؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری، آنگاه آیاتی از قرآن را برای او تلاوت نمود.
امیر مومنان علی علیه السلام در نهج البلاغه بارها به مفهوم عدل الهی اشاره کرده اســت و خداوند را عاری از ظلم و ستم معرفی می نماید: «ارتفع عن ظلم عباده، وقام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه؛ برتر از آن اســت که بر بندگانش ظلم کند، و در میان بندگانش قیام به قسط و عدل نموده، و در حکمش عدالت را نسبت به آنها مراعات کرده اســت».
مولای متقیان در جای دیگر می فرماید: «و اشهدا انه عدل عدل و حکم فصل؛ گواهی می دهم که او عادل اســت. عادل و داوری اســت پایان دهنده خصومتها».
در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می خوانیم: "بالعدل قامت السموات والارض" «تمام آسمانها و زمین با عدالت بر پا اســت». روشن اســت که عدالت در اینجا به معنی وسیع کلمه یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود به کار رفته اســت که هم عدالت درباره بندگان را شامل می شود و هم عدالت و نظم را در مجموعه جهان هستی.
منابع:
- قرآن کریم؛ سوره هاى انعام، اعراف و مومنون، به ترتیب آیات 40 - 62 - 153.
- نهج البلاغه ،صبحی صالح ، خطبه ى185، 214 ،37 ؛ کلمات قصار 477.
- دانش نامه امام علی علیه السلام ، ج 7، ص 68. (زیر نظر علی اکبر صادقی رشاد).
- توحید صدوق، شیخ صدوق، ص 398-397
- تفسیر المیزان، علامه طباطبائی ، ج 12، ص 276
کسی که وحی الهی را به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میرساند و واسطهی وحی خدائی بود، فرشتهای ادامه ...
آغاز بعثت پیامبراسلام (ص)چهل سالگی سنّی اسـت که کمال انسانی و عقلانی شمرده شده و در آن سن عقل به نهایت صفا و اوج کمال خود میرسد. ادامه ...
تَحَنُّثِ پیامبر (ص) تا پیش از بعثتدر زندگانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتهاند: چند سالی پیش از بعثت، هر چند گاه یکبار چند ادامه ...
نامهای قرآن (2)این کلمه در عربی همچون کلمهای اصیل از ریشهی فَرَقَ (باب ضرب) به کار رفته، مثل خَسَرَ و خسران. در این ادامه ...
نامهای قرآن (1)دربارهی این که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مجموعهی وحی الهی به چه نام مشخصی یاد ادامه ...
توصیف قرآناین قرآن اسـت و بیگفتگو کلام خداست. معجزهای اسـت که تمامش از آغاز تا انجام، از باء «بسم الله» تا سینِ ادامه ...
مطبوعات پهلوی عرصهی تاخت و تاز بهائیتفعالیت بهائیان در این عرصه را باید از زمان روی کار آمدن حکومت پهلوی و آزادی عملی که بهائیان در این دوران ادامه ...
بهائیت در رادیو و تلویزیون پهلویبهائیان تشکیلات منجسم و قدرتمندی را در رادیو و تلویزیون داشتند. حبیب ثابت پاسال تلویزیون ایران را در ادامه ...
علیمراد داوودی عنصر فرهنگی بهائییکی از بهائیها که در عرصه فرهنگ به فعالیت میپرداخت، دکتر علیمراد داوودی بود. وی استاد دانشگاه، نویسنده، ادامه ...
چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟
نام هاى متعدد خداوند ، چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟
نام هاى خدا باید همچون صفاتش بى پایان باشد، تا بتواند بیانگر گوشه ای از ذات آن شود
پرسش : چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟
با توجه به اینکه الفاظ محدود است و خداوند وجودش از هر نظر بى نهایت است، ب
اید نام هاى او همچون صفاتش بى پایان باشد، تا بتواند بیانگر گوشه ای از آن ذات شود.
ضمن اینکه همه این اسماء به یک نقطه منتهى مى گردد و به هیچ وجه از توحید ذات و صفات او نمى کاهد،
چرا که خداوند بزرگ 99 اسم دارد که اگر هر اسمى مسمائى داشت باید 99 خدا داشته باشیم، ولى«اللّه» نامى است
که به همه این صفات اشاره مى کند. پاسخ تفصیلی:
قرآن مجید در آیه 110 سوره اسراء به یکى از بهانه هاى سست و بى اساس مشرکان پاسخ مى دهد، و آن، این که:
آنها مى گفتند: چرا پیامبر، خدا را به نام هاى متعددى مى خواند با این که: مدعى توحید است قرآن در پاسخ آنها مى گوید:
(بگو! شما او را به نام اللّه بخوانید و یا به نام رحمان، هر کدام را بخوانید فرق نمى کند،
براى او نام هاى متعدد نیک است)؛ «قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الاْ َسْماءُ الْحُسْنى».
این کوردلان، حتى از زندگى روزمره خود غافل بودند که: گاه، براى یک شخص،
یا یک مکان و مانند آن اسم هاى مختلفى مى گذارند که هر کدام، معرّف یکى از زوایاى وجود او است.
آیا با این حال، تعجب دارد، خدائى که وجودش از هر نظر بى نهایت است، منبع و سرچشمه همه کمالات،
همه نعمت ها، تمام نیکى ها و گرداننده اصلى همه چرخ هاى این جهان، به تناسب هر کارى که انجام مى دهد
و هر کمالى که ذات مقدسش دارد، نام مخصوص داشته باشد؟!.
اصولاً ـ خدا را با یک نام نمى توان خواند، و نمى توان شناخت، بلکه نام هاى او باید همچون صفاتش بى پایان باشد،
تا بتواند بیانگر آن ذات شود، ولى از آنجا که الفاظ ما، مانند همه چیزمان، محدود است،
نمى توانیم جز نام هاى محدودى براى او پیدا کنیم، و لذا معرفت و شناخت ما هم هر چه باشد محدود است،
حتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آن وسعت روح عرض مى کند: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ». (1)
ولى این دلیل بر آن نیست که به اندازه عقل و درایت خویش او را نشناسیم، به خصوص که:
او خودش در شناخت ذاتش به ما کمک بسیار فرموده و با نام هاى گوناگون در کتابش از خود یاد کرده است،
و در بیانات اولیاء دینش به نام هاى بیشترى که به هزار نام بالغ مى شود برخورد مى کنیم.
بدیهى است، همه اینها اسم است، و یک معنى، اسم علامت و نشانه است،
همه اینها نشانه هائى از ذات پاک او مى باشد، و تمام این خطوط به یک نقطه منتهى مى گردد،
و به هیچ وجه از توحید ذات و صفات او نمى کاهد.
خداوند نود و نه اسم دارد، هر کس آنها را شماره کند، داخل بهشت خواهد شد
از میان این همه اسماء، قسمتى اهمیت و عظمت بیشترى دارد، زیرا معرفت و آگاهى فزون ترى به ما مى دهد که از آن به «اسماء حسنى»
در قرآن و روایات اسلامى تعبیر شده است، و طبق روایت معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم:
«خداوند نود و نه اسم دارد، هر کس آنها را شماره کند، داخل بهشت خواهد شد»! (2)
مهم آن است که: بدانیم معنى شمارش این اسماء، این نیست که تنها این نام ها را بر زبان جارى کنیم
و خدا را به آن بخوانیم تا بهشتى شویم یا مستجاب الدعوة.
بلکه، هدف «تخلق» به این اسماء و پیاده کردن پرتوى از نام هاى عالم، رحمان، رحیم، جواد و کریم…
در وجودمان مى باشد تا هم بهشتى مان کند و هم دعایمان در همه حال مستجاب!
در حدیثى که مرحوم «صدوق» در کتاب «توحید» از «هشام بن حکم» نقل کرده، چنین مى خوانیم:
«هشام» مى گوید: از امام(علیه السلام) پیرامون نام هاى خدا و مبدأ اشتقاق
این نام ها (یعنى اصلى که این نام از آن گرفته شده) سؤال کردم،
و گفتم: «اللّه» از چه چیز مشتق است؟.
امام(علیه السلام) فرمود: اى هشام! از «اَلَهَ» (که به معنى تحیر است) گرفته شده
و «اله» مفهومش این است که: مألوهى داشته باشد(کسى که حیران و سرگردان در شناخت عمق ذات او است).
ولى اى هشام! این را باید بدانى که «اسم» غیر از «مسمى» است، کسى که تنها «اسم» را پرستش کند،
بدون معنى و محتوا، کافر است، و در حقیقت چیزى را نپرستیده، و کسى که
«اسم و مسمى» هر دو را پرستش کند، او هم کافر است زیرا دوگانه پرست است!.
اما کسى که تنها «مسمى» را بپرستد، نه اسم را (بلکه اسم را نشانه و علامتى براى رسیدن به آن معنى بداند)
این حقیقت توحید راستین است، فهمیدى اى هشام؟!
مى گوید: عرض کردم: کمى بیشتر برایم توضیح دهید.
فرمود: خداوند بزرگ 99 اسم، دارد اگر هر اسمى مسمائى داشت باید 99 خدا داشته باشیم،
ولى «اللّه» نامى است که به همه این صفات اشاره مى کند، و به هر حال همه نام هاى او غیر از ذات او است.
اى هشام! «نان» نام خوردنى است، و «آب» نام نوشیدنى، و «لباس» نام پوشیدنى است،
و «آتش» نام آن ماده سوزنده است، (3) (اما همه اینها نام است، آنچه را ما مى خوریم، مى نوشیم،
مى پوشیم و از سوزش آن مى هراسیم نام نیست، بلکه همان عینیت خارجى است). (4)
(1). «بحار الانوار»، جلد 68، صفحه 23.
(2). به «بحار الانوار»، جلد 4، صفحه 184 به بعد، باب 3: باب عدد اسماء اللَّه تعالى … و جلد 90، صفحه 236 به بعد، باب 13: باب اسماء اللَّه الحسنى التى اشتمل علیها القرآن … مراجعه فرمائید.
(3). «توحید صدوق» (به نقل تفسیر المیزان، ذیل آیه مورد بحث)
(4). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 12، ص 357.
شفاخانه
هر کسی از ظن خود شد یار من *** وز درون من نجست اسرار من
هیچ کدام این این فِرَق به طور کامل به حقیقت دست نیافتهاند. در این معرکهی آراء و ورطهی حیرت و سرگردانی، به نظر میرسد بهترین راه برای دریافت صحیح و تلقی درست از این موضوع را میتوان در مکتب کسی یافت که به حق میگوید: مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ (کلینی، 1365، 97/1).
همچنین از مردم میخواهد که از او از آسمانها بپرسند چرا که او به راه آسمانها آشناتر از راه زمین است أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ (نهجالبلاغه، خطبه 189).
امیرمؤمنان (علیهالسلام) معارف عمیقی در ارتباط با معرفت خداوند بیان کردهاند. آن چه که میتوان آن را به عنوان مبنا و مقدمه از کلمات آن حضرت (علیهالسلام) استخراج کرد، آنجاست که حضرت میفرماید:
«من اعتمد علی الرّأی و القیاس فی معرفة الله ضلّ و تشعّبت علیه الأمور؛ کسی که در راه شناخت خداوند بر رأی خود و قیاس اعتماد و تکیه کند گمراه شود و کارها بر او پراکنده شود»؛ (تمیمی آمدی، 1361، 81)
همچنین آن حضرت میفرمایند:
«من تعمّق لم ینب الی الحقّ؛ کسی که درباره خدای تعالی تعمّق (زیادهروی) کند به سوی حق بازنگردد»؛ (همان، 61)
از این دو کلام ارزشمند به سادگی استخراج میگردد که آن حضرت تفکر قیاسی و تعمق در مورد خداوند را آنگاه که منجر به تشبیه و تمثیل خداوند با مخلوقات باشد مردود دانسته و انجام چنین کاری را موجب انحراف از مسیر حق و افتادن به تاریکیهای حیرت میدانند.
همچنین آن حضرت تفکر و تحقیق در کیفیت فعل الهی را نیز مردود دانسته و از آن پرهیز میدهند:
«فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَأَعْمَلَ فِکْرَهُ لِیَعْلَمَ کَیْفَ أَقَمْتَ عَرْشَکَ وَ کَیْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَکَ وَ کَیْفَ عَلَّقْتَ فِی الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِکَ وَ کَیْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَکَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِیراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَ الِهاً وَ فِکْرُهُ حَائِراً؛ پس هر کس دل از همه چیز خالی بدارد و اندیشه به جریان بیندازد تا بداند که عرش خود را چگونه برپا داشتی و مخلوقاتت را چگونه آفریدی و آسمانها را در فضا چگونه معلق نگه داشتی، و چگونه زمینت را بر موج آب گستردی، چنین شخصی با چشمانی خیره و عقل سرگشته و گوش واله و فکر حیرتزده باز پرس میگردد»؛ (شریف رضی، بیتا، خطبه 160، 255»
به عبارت دیگر، درست است که خداوند ظاهر و باطن است و درست است که از حیث این اسامی دارای اشتراک لفظی با مخلوقات است، لیکن از نظر معنا کاملاً متفاوت است. علی (علیهالسلام) بر این موضوع تصریح کرده و فرمودهاند:
«الظَّاهِرِ فَلَا شَیْءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَیْءَ دُونَهُ؛ خداوند ظاهر است و چیزی والای او وجود ندارد، و باطن است و چیزی ورای او نیست»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 94، 187)
همچنین آن حضرت در توضیح ظاهر و تمایز آن با صفت محسوسش فرمودهاند:
«وَالظَّاهِرِ لَا بِرُؤْیَةٍ وَالْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ؛ او ظاهر است نه به واسطه دیدن، و باطن است نه به واسطه لطیف بودن؛ خطبه 150، 267»
و نیز فرمودهاند:
«الظَّاهِرُ لَا یُقَالُ مِمَّ وَ الْبَاطِنُ لَا یُقَالُ فِیمَ لَا شَبَحٌ فَیُتَقَصَّى وَ لَا مَحْجُوبٌ فَیُحْوَى؛ آشکار است و نتوان گفت که از چه، نهان است و نتوان گفت که در چه. شبحی نیست که پدید آید و انحلال یابد و در پردهای نهان نیست که در چیزی محاط شده باشد»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 161)
همانگونه که آشکار است آن حضرت کاملاً ظهور خداوند را با ظهور مخلوق متمایز دانسته و گونهای خاص از ظهور را مدنظر دارند که قابل سرایت به مخلوق نبوده و حتی متصوَّر آن نیز نمیتوان شد. درست است که خداوند ظاهر است منتها نه ظاهری که ما تصور آن را در ذهن داریم و همو باطن است لیکن نه باطنی که درک ما بدان میرسد. این را میتوان در یک کلام خلاصه کرد که خداوند و صفات او در درک انسانی نگنجند و قوای فاهمهی ما را راهی به فهم خداوند نیست. حال این عدم ادراک تا چه مرتبه و مرحله از قوای فاهمه را دربرمیگیرد؟! به عبارت دیگر، این عدم امکانِ فهم، تنها به حواس ظاهری محدود میگردد و یا حواس باطنی را نیز در بر خواهد گرفت؟ همچنین در صورتی که قوای باطنی را نیز شامل گردد، آیا همه حسهای باطنی در این عجزِ از فهم مشترکند یا برخی از آنها که ظرفیت بالاتری نسبت به بقیه دارند از این موضوع استثنا بوده و توان ادراک آنها را دارند؟ در صورت امکان درک برای برخی از حواس، این درک از منظَر علی (علیهالسلام) دارای چه خصوصیات و مقولاتی است؟ تمام اینها سؤالاتی است که ما بر آنیم تا با استفاده از بیانات گوهربار امیرمؤمنان (علیهالسلام) به تبیین آن پرداخته و تا حد زیادی رویکرد علی (علیهالسلام) را نسبت به آن آشکار سازیم:
با توجه به بسیاری از بیانات علی (علیهالسلام) در منابع حدیثی ما و به طور خاص کتاب شریف نهجالبلاغه مشخص میگردد که رویکرد اصلی علی (علیهالسلام) در مورد امکان درک احاطی از خداوند، نفی مطلق آن بوده و آن حضرت، تمامی حواس بشری را از درک احاطی او قاصر میداند. ما در این جستار به تفکیک به این موضوع پرداخته و آشکار میسازیم که در هر سه مرحله: حواس مادی، وهم و عقل، درک تمثیلی و تشبیهی خداوند میسور نبوده و امام علی (علیهالسلام) از تلاش برای درک در هر یک از این مراحل پرهیز دادهاند.
خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
تا به حال شده که کسی را مسخره کنید؟! این سوال از گروهی پرسیده شد، می دانید چه پاسخی دادند؟ آن ها گفتند: بله ما دیگران را مسخره می کنیم، چرا که خداوند به بیان قرآن کریم، خود نیز این عمل را انجام می دهد...
با خود گفتم: عجب، این نسبت دادن تمسخر در قرآن کریم به خدا، خود یک موضوعی است که خوب است پیرامونش جستجویی بشود و نتیجه روشن شود ... در ادامه با ما همراه باشید
تمسخر خدای متعال در مورد افراد منافق مشرک به معنای تمسخری که گاهی بعضی از انسان ها نسبت به یک دیگر روا می دارند، نیست و استهزاء خدای متعال استهزائی خاص می باشد.
استهزاء از ریشه «هزء» و آن هم به معنای به مسخره گرفتن آمده است، و هم به معنای شکستن و خورد کردن، و البته این دو معنا با یکدیگر بی ارتباط نیستند، چون وقتی کسی را به مسخره می گیرند، می خواهند شخصیت او را بشکنند.
الله یستهزیّ بهم: خداوند آنان- منافقین- را خورد می کند.
و البته خورد کردن خداوند هم به گونه ای دیگر است. خدا اگر بخواهد کسی را خورد کند او را بالا برده و شوکت و حشمت او را افزون می کند و آنگاه او را از آن بلندا فرو می افکند.
درست مثل شکستن گردو که آن را بالا می بری و بر سنگی سخت می کوبی.
در تفسیر آیه شریفه "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" نوشته اند:
الف:استهزاء به معنى مصطلح بر خداوند روا نیست، زیرا ذات خداوند از عیوب و قبایح منزّه و مبرّا است. بنا بر این، مراد از استهزاء ممکن است یکى از چهار چیز باشد:
از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد
1- جزاء و عقوبت عمل آنها که معنى اللَّه یستهزئ بهم، یجازیهم و یعاقبهم باشد و تعبیر به لفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (1) یعنى یجازیهم على مکرهم یعنی به خاطر مکرشان مجازات می شوند.
2- استهزاء مومنین و ملائکه از آنها در قیامت، و این عقوبتى است که خداوند براى آنها مقرر داشته چنانچه این معنى از آیه شریفه: فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (2) (امروز مومنین به کفار می خندند) استفاده می شود و در مجمع البیان بر طبق این مضمون حدیثى از ابن عباس روایت شده که گفت: "انه یفتح لهم و هم فى النار باب من الجنة فیقلبون من النار الیه مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم و فتح لهم باب آخر فى موضع آخر فیقلبون الیه من النار مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم فیضحک المومنون منهم". یعنی: وقتى مومنین داخل بهشت و کافرین داخل جهنم شدند درى از بهشت بروى کفار باز می شود و از آتش شتابان بسوى آن می روند وقتى رسیدند درب بروى آنان بسته می شود و از جاى دیگر درى از بهشت باز می شود باز به سرعت به طرف آن می روند و وقتى رسیدند، مجددا درب بسته می شود، سپس مومنان بر آنان می خندند.
3- مراد از استهزاء، استدراج باشد که خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و اینان گمان می کنند خدا خیر آنان را خواسته و سپس به عذاب سخت گرفتار کند بنا بر این، جملة "وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ" تفسیر و بیان آن است
4- مراد از استهزاء الهى مکافات عمل آنها در دنیا باشد که همین طور که این منافقان مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنان را به استهزاء و سخریه دیگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و بالاخره دست مکافات گلوى او را به دست ظالم دیگر می فشارد و نسبتش به خداوند از جهت این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. (3)
ب:معناى استهزاء خدا سزا دادن حق تعالى به استهزاء آنان می باشد، زیرا در میان اعراب مرسوم است که سزاى عمل را به نام عمل نام می برند چنانکه در قرآن می فرماید جزاى سیئة سیئة است با اینکه جزاى سیئة و سزاى عمل زشت عدل است، اما از این عدل تعبیر به سیئه شده زیرا عمل را به نام آن می خواند. (4)
ج:مراد از استهزاء خداوند، مکافات و پاداش اعمال منافقین در دنیا است یعنى همین طور که منافقین مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنها را به استهزاء و سخریه دیگران گرفتار می کند، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و اما نسبتش به خدا به خاطر این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. به عقیده بعضى از مفسرین معنى استهزاء در آیه مزبور این است که خداوند آنها را در دنیا مهلت می دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و آنها گمان میکنند که خدا خیر آنان را خواسته سپس بعذاب سخت گرفتارشان میکند و جمله یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ نیز در بیان و تفسیر این مطلب است و در حقیقت مراد از استهزاء در آیه مبارکه استدراج است.
همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند
د: مراد از استهزاء خدای متعال، همان حقارت و خوارى پیش خدا است که مترتب بر استهزاء آنان می باشد و مجازا ت لازم استهزاء را استهزاء نامیده اند. (5)
ذ:ابن بابویه در کتاب توحید از على بن حسن بن فضال روایت کرده گفت از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد. (6)
وقتی که سفره را می اندازند آن را می کشند، تا بازتر شود و غذای بیشتری در آن جای گیرد و افراد بیشتری گرداگرد آن بنشینند، این کشیدن را عرب «مد» می گوید.
"و یمدهم فی طغیانهم"
یعنی خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.
روشن تر بگویم: همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند.
از مجموع این بیانات این مطلب به دست می آید که شخص منافق و کافر در اثر نفاق و کفری که مرتکب می شود، در اصل خودش را خوار و ذلیل کرده و مورد تمسخر قرار داده است و این تمسخر از طرف خدای متعال به وقت خودش آشکار خواهد شد. و چنین نیست که معنایی که ما از تمسخر می فهمیم، همان معنا را در مورد خدای متعال به کار بریم تا بعد قضاوت کنیم که آیا این گونه تمسخر کردن در مورد خدای متعال اشکالی دارد یا نه!
پی نوشت ها:
1. سوره آل عمران آیه 54.
2. سورة مطففین آیه 34.
3. طیب سید عبد الحسین،أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 403.
4. داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،تهران، ج 1، ص 270.
5. همان، ص 271.
6. بروجردی سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج 1، ص118.
چرا برخی از افراد رزق و روزی زیادی دارند و برخی دیگر به هردری می زنند اما رزق و روزی کم دارند. علت همه در دست خداوند است. کلمه «رزق» که معادل فارسی آن «روزی» است؛ یعنی هر چیزى که موجودى دیگر را در بقاى حیات و زندگی اش کمک نماید، و در صورتى که آن رزق، ضمیمه آن موجود و یا به هر صورتى ملحق به آن شود، حیاتش ادامه مى یابد. [طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۸، ص ۳۷۶]
با توجه به این معنای محدود، رزق تنها شامل مواد غذایى می شود که چنین معنایی از رزق نیز در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است: «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» [بقره، ۲۳۳] در این آیه لباس از مصادیق رزق شمرده نشده است.
آنچه از موارد استعمال رزق به دست می آید؛ این است که در معناى این کلمه نوعى بخشش و عطا هم خوابیده است. این معناى اصلى و لغوى کلمه بود، ولى بعدها در معناى آن توسعه دادند و هر غذایى را که به آدمى می رسد، چه دهنده اش معلوم باشد و چه نباشد رزق خواندند،
گویا رزق و روزی بخششى است که به اندازه تلاش و کوشش انسان به او می رسد، هر چند که عطا کننده آن معلوم نباشد. سپس توسعه دیگرى در معناى آن داده و آن را شامل هر سودى که به انسان برسد نمودهاند، هر چند که غذا نباشد، و به این اعتبار، همه مزایاى زندگى اعم از مال، مقام، فامیل، یاوران، زیبایی، علم و… را رزق خواندند. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۲]
در قرآن کریم هم به این اعتبار آیاتى وارد شده است؛ مانند: «و مگر از ایشان مزد می خواهى مزد پروردگارت بهتر است و او بهترین رازقین است.» [مؤمنون، ۷۲]
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان !
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی. لذا اگر کسی پنداشته که خدا به همه رزق و روزی زیاد می دهد، اشتباه از خود اوست که چنین اعتقاد نادرستی پیدا کرده است؛ خدای متعال هیچ گاه در قرآنش نگفته که ما به همه رزق و روزی زیاد می دهیم؛
بلکه بر عکس فرموده است: «اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ: خدا روزی را برای هر کس بخواهد وسیع، و برای هر کس بخواهد تنگ قرار می دهد؛ ولی آن ها (کافران) به زندگی دنیا، خوشحال شدند؛ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است.»
و باز فرمود: «إِنَّ رَبَّک یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیرا ـــــــ به یقین، پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست.»
و باز فرمود: «قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ ــــــ بگو: پروردگار من روزی را برای هرکس بخواهد وسیع یا تنگ می کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند.»
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی
آیات دیگری نیز به همین مضامین وجود دارند که به ذکر همین چند نمونه بسنده می کنیم.
به برخی زیاد و به برخی کم می دهد
خلاصه آنکه اگر کسی عقیده دارد که خدا روزی دهنده است به این معنی که به همگان روزی زیاد می دهد، عقیده اش نادرست است. خود خدای متعال، تصریح نموده که به برخی ها زیاد می دهد و به برخی ها کم می دهد. البته نه کم دادنش لزوماً از روی غضب است نه زیاد دادنش لزوماً از روی رحمت؛ بلکه گاه کم دادن از سر رحمت است و گاه زیاد دادن؛ کما اینکه کم دادن و زیاد دادن، گاهی هم از روی غضب است.
منظور از «مَنْ یَشاءُ؛ به هرکس بخواهد می دهد» چیست؟
۱٫ بدیهى است که منظور از «مَنْ یَشاءُ» (هر کس را که بخواهد) این نیست که خداوند بدون هیچ علتى روزی بدون حساب را به این و آن می دهد، بلکه اراده و مشیت خداوند در همه جا با شایستگی هاى افراد آمیخته است؛ یعنى هر کس را شایسته ببیند به او روزی بی حساب می دهد. به بیان دیگر، خواست و اراده او از روی گزاف نیست، بلکه آنچه انجام می دهد از روى حکمت و عدالت است.
هر گاه مشیتش اقتضا نماید و هر کس را بخواهد، -البته از روى حکمت و نظام خلقت و آفرینش می بخشد، نه از روی گزاف؛ زیرا که حق تعالى از کار عبث منزّه و مبرا است و نیز نسبت او به تمام موجودات یکسان است – او را به غیر حساب روزى می دهد.
۲٫ البته برخی می گویند؛ منظور از «هر کس را بخواهد به غیر حساب روزی می دهد، اهل بهشت اند؛ زیرا خداوند بهشتیان را آن قدر روزی می دهد که به حساب نمی آید و حد و مرز ندارد؛ به دلیل آن که بهشت محدود و متناهى نیست و نهایت ندارد و آیه به این معنا مثل آیه شریفه است
که می فرماید: «فَاُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ» [آنها به بهشت در آیند و بیحساب روزى داده شوند]، [طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۲، ص ۷۲]
روزی بدون حساب دادن یعنی چه؟
پیرامون معنای «بدون حساب» دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که به آن اشاره می شود:
۱٫ توصیف رزق به صفت بی حسابى، از این رو است که رزق از ناحیه خداى تعالى بر طبق حال مرزوق صورت می گیرد، نه عوضى در آن است و مرزوق نه طلبى از خدا دارد، و نه استحقاقى نسبت به رزق، آنچه مرزوقین دارند حاجت ذاتى، یا زبانى ایشان است که هم ذاتشان ملک خدا است،
و هم حاجت ذاتشان، و هم احتیاجاتى که به زبان درخواست می کنند، پس داده خدا در مقابل چیزى از بندگان قرار نمی گیرد، و به همین جهت حسابى در رزق او نیست. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۴۱]
۲٫ هر کس را بخواهد بی حساب روزى می دهد؛ یعنى بدون بخل و سخت گیرى روزى می دهد. این آیه مانند این مثال است که فلان کس بی حساب انفاق می کند؛ یعنى خیلى سخاوتمندانه و خالى از بخل؛ زیرا عادت بخیل و سختگیر از خرج، این است که در خرج و انفاق خیلى حسابگر و دقیق است. [مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۷۲۸]
۳٫ گفته اند که معناى آیه این است که بدون ترس از کمبود و نقصان دارایى خود می بخشد و روزى می دهد؛ چون قدرت و ملک خدا حد و نهایت ندارد و آنچه از آن برداشته شود موجب نقصان آن نمی گردد. [همان]
۴٫ برخی نیز گفته اند؛ یعنی نباید به کسی حساب پس دهد؛ زیرا بالاتر از وی احدی نیست. تا او را مورد حسابرسی قرار دهد. [فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۸، ص ۱۹۱]
منبع:پارس ناز
نوشته خداوند رزق و روزی را بر چه اساسی میدهد؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
خداوند متعال به عاملی مهم اشاره می کند که در کنار ایمان و تقوا می تواند انسان را به اوج خوبی ها و خوشبختی ها برساند و در نتیجه انسان با تمام وجود طعم واقعی ایمان به خداوند متعال را درک کند :
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: محقّقاً کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.» [الأحقاف: 13]
افراد زیادی هستند که دم از ایمان و اعتقاد می زنند، ولی چون استقامت و پایداری ندارند وقتی در آزمایش های مختلف قرار می گیرند، با ایمان خداحافظی می کنند چنانچه خداوند متعال در داستان بلعم باعورا وی را شخصی معرفی می کند که توان پرواز تا عرش الهی را داشته است، اما به علت عواملی از جمله عدم پایداری و استقامت در دین به مرحله ای می رسد که خداوند متعال در مورد او این گونه می فرماید: «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ : و اگر مى خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى بردیم، امّا او به زمین [=دنیا] گرائید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم ] زبان از کام برآوَرَد...» [الأعراف: 176]
مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]
خداوند متعال به همه کسانی که دو عامل ایمان و استقامت را در زندگی خود جاری و ساری کنند بشارت های زیبایی داده است که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود :
1) نزول فرشتگان بر مومنان
(إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَة: در حقیقت، کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آیند.)[فصلت:30]
اثر مهم این بشارت ها که مومنین آنها را با گوش جان خود می شنوند در سختی ها و مشکلات زندگی آشکار می شود که سبب می شود در جان خود احساس آرامش کنند و بتوانند به راحتی بر مشکلات پیروز شوند .
2) هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست
«فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد) این افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است .
3) زندگی آنها پربرکت می شود
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً و اگر [مردم ] در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان نوشانیم.»[الجن: 16]
قرآن کریم بارها به این حقیقت اشاره کرده است که ایمان و تقوا نه تنها موجب نزول برکات معنوی در زندگی افراد می شود بلکه منبعی مهم برای توسعه و آبادانی زمین و ازدیاد نعمت ها و رزق و روزی افراد است که در این آیه شریفه نیز خداوند متعال بار دیگر به این حقیقت اشاره می کند که ایمان و پایداری در آن می تواند سبب نزول باران بر زمین و در نتیجه افزایش نعمت ها شود .
امام باقر علیه السلام پیرامون این آیه شریفه مى فرماید:
مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]
به امید اینکه بتوانیم با ایمان و پایداری و استقامت در دین طعم واقعی ایمان را درک کنیم و از آن در تمام زندگی لذت ببریم.
4)آرامش و اطمینان
یکی از آرزوهای همیشگی بشر، رسیدن به آرامش و رهایی از اضطراب و نگرانی است. آری؛ در پرتو ایمان و استقامت، فرشتگان بر انسان فرود می ایند و بشارت می دهند که نه از حوادث بیمناک آینده ترس داشته باش و نه از حوادث ناگوار گذشته، اندوه. (در سوره احقاف، آیه 13 می فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون»)
5) مددکاری فرشتگان در دنیا و آخرت
انسان، در حال جنگ تمام عیاری با شیطان است، که دشمن قسم خورده انسان می باشد. از طرفی این جنگ، نابرابر است، زیرا شیاطین او را می بینند؛ ولی از دید انسان پنهان هستند: انه یریکم هو قبیله من حیث لاترونهم (سوره اعراف: 27) این جا است که انسان، پیوسته به یاری و امدادهای غیبی نیاز دارد. در پرتو استقامت و پایداری، فرشتگان الهی چنین مژده می دهند: نحن اولیاوکم فی الحیوة الدنیا و الاخرة.ما در زندگی دنیایی و آخرت، یاران و مددکاران شماییم. ]... در نیکی ها به شما کمک می کنیم و در لغزش ها و برابر دشمنان، شما را حفظ می کنیم.]
افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است.
1. سحرخیزی و قرائت قرآن
خداوند، در سوره مزمل، سنگینی وحی را بیان می کند («انا سَنُلقی علیک قولا ثقیلا») و برای تقویت و ایجاد آمادگی این رسالت الهى، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا با سحرخیزی و قرائت قرآن بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) دارای چنین ظرفیت وسیعی شد و توانست مخاطب فرمان سنگین «فاستقم کما امرت» شوند.
2. دعا
دومین گام برای به دست آوردن استقامت و ثبات قدم، درخواست از درگاه حضرت حق می باشد. همان گونه که در شماری از دعاهای قرآنی می خوانیم: «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین. (سوره بقره: 250. ثبات قدم، از لوازم یک رزمنده است؛ خواه در جهاد اصغر و خواه در جهاد اکبر، و در جهاد اکبر، ضروری تر است؛ چرا که در جهاد اصغر، ممکن است پیکار به صلح انجامد، ولی در جهاد اکبر، راه صلح، همیشه بسته است. (ک: تفسیر موضوعی قرآن، ج 11، ص 240)) برای این که این موضوع در وجود انسان نهادینه شود، مستحب است در وضو هنگام مسح پا زمزمه کنیم : «اللهم ثبت قَدَمَی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام». ظهور این دعا درخواست ثبات قدم برای نجات از لغزش در روز قیامت است؛ ولی اطلاقش شامل دنیا نیز می شود. (تفسیر موضوعى قرآن، ج11، ص240) در زیارت عاشورا نیز چنین ترنم می کنیم: «اللهم ... وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»
3. دقت و تفکر در زندگی انبیا و اولیای الهی و مخالفان آن ها
قرآن کریم می فرماید: و کُلاًّ نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و جاءک فی هذه الحق وموعظة و ذکری للمومنین (سوره هود :120) خداوند متعال با بیان سرگذشت انبیاء و مخالفان آن ها همت و اراده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیروان آن حضرت را تقویت می کند (ر. ک: تفسیرالمیزان، ج11، ص 71)، تا بر اثر مخالفت ها و کارشکنی دشمنان، گرد و غبار ناامیدی بر قلب آن ها ننشیند و بدانند دشمنان آن ها به اندازه فرعون قوی نیستند و خود آن ها هم به اندازه موسای در گهواره ضعیف نیستند. همان خدایی که موسی را بر فرعون پیروز نمود، پیروزی شما را هم تضمین می کند.
آرزو دارم یک دقیقه طعم ایمان را بچشم!!
فرمولی برای دستیابی به بهترین مشاغل دنیا
بلعم باعورا که بود ؟
حکایت سه عابد بد نام
علی بیرانوند - بخش اعتقادات شیعه تبیان
خدای متعال به خوبی می دانست که پس از درگذشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) این امت نوپا و جامعه ی ضربه پذیر، در برابر دشمنان قسم خورده، نیازمند رهبری مقتدر و با درایت اســت، که بتواند به خوبی آنان را به قله های سعادت و کمال و رستگاری در دنیا و آخرت رهبری کند، از اینرو در سال های پایانی عمر شریف پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) وظیفه ای بس خطیر و مهم را بر دوش این پیامبر آسمانی قرار داد. وظیفه ای که اگر به درستی و به نحو احسن اجرا نمی شد، نعمت خداوند بر امت کامل نمی شد و دین محمد(صلی الله علیه و اله) ناقص می ماند و به هدف واقعی خود نائل نمی شد.
در اهمیت و ارزش این نعمت همین بس که خدای متعال در روز غدیرخم پیامبر خود را مأمور به انجام فریضه ای واجب می نماید، و حضرت را این چنین تهدید می نماید که اگر به درستی از عهده مأموریت خود برنیاید گویا اصلاً رسالت خود انجام نداده اســت
انسان در طول حیات خود از نعمت های بی شمار خداوندی بهره مند بوده اســت، ولی با ارزش ترین وگرانبها ترین این نعمت ها را به راستی می بایست نعمت ولایت دانست. در اهمیت و ارزش این نعمت همین بس که خدای متعال در روز غدیرخم پیامبر خود را مأمور به انجام فریضه ای واجب می نماید، و حضرت را این چنین تهدید می نماید که اگر به درستی از عهده مأموریت خود برنیاید گویا اصلاً رسالت خود انجام نداده اســت: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّ هُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّ هَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛[سوره مائده، آیه 67] اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده اســت، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى کند».
همچنین در آیه دیگر خدای متعال می فرماید: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلام؛[سوره مائده، آیه3] امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم». به اذعان بسیاری از مفسران شیعه و سنی شأن نزول این آیات شریف در روز عید غدیر بوده اســت. با نزول آیه تبلیغ در غدیر خم، رسول اکرم(صلی الله علیه و اله)، امام علی(علیه السلام) را به عنوان جانشین و ولی بعد از خود معرفی فرمودند،[1] نقل شده اســت که بعد از انزال آیه اکمال دین پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: «اَللهُ أکبرُ عَلی إکمالِ الدّینِ وَ إتمامِ النِّعمةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسالَتی وَ وِلایةِ عَلیِّ بنِ اَبیطالبٍ مِنْ بَعدی؛[2] الله اکبر بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت خداوند به پیامبری من و ولایت علی بن ابیطالب پس از من).
اگر تاریخ به خوبی اجازه می داد که فرهنگ غدیر، به طور صحیح و کامل در بین جوامع اسلامی رونق می یافت و ترویج شد، هیچ گاه کشورهای اسلامی اختلاف ها و چند دسته گی و ویرانگری های امروزی را به نظاره نمی نشستند و گروهای تکفیری و اسلام ستیز و جیره خوار کشورهای استکباری قدرت جولان و نفوذ در صفوف مسلیمن را پیدا نمی کردند، جامعه اسلامی یک صدا و متحد می شد وکسی جرائت بر هم زدن نظام آن را در سر نمی پروراند، از این رو اســت که در روایتی زیبا از امام علی(علیه السلام) جایگاه امامت این چنین مورد توجه و بیان قرار می گیرد: «الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَة؛[3] امامت و رهبری عامل نظم و ثبات امت، و پیروی از امام، مایه بزرگداشت مقام امامت اســت». در روایت دیگری از امام علی(علیه السلام) این چنین نقل شده اســت: «َ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاوُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُم؛[4] امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کننده امور مردم، و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. و به جهنّم وارد نمى گردد مگر کسى که آنان را انکار نماید».
امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کننده امور مردم، و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. و به جهنّم وارد نمى گردد مگر کسى که آنان را انکار نماید
1-زنده نگاه داشتن فرهنگ غدیر: اولین و مهمترین وظیفه جوامع و امت های اسلامی در قبال غدیر، زنده نگه داشتن و فرهنگ سازی غدیر اســت. با توجه به فرهنگ غدیر و تبیین جایگاه و اهمیت غدیر و آثار و برکات فراوان دنیوی و اخروی آن و همچنین با توجه به تبعات شوم و خطرناک آن، می توان جوامع به خواب رفته ی اسلامی را بیدار ساخت.
2-شکر نعمت ولایت را به جا آوردن: دومین و مهمترین وظیفه ای که همگان در قبال غدیر برعهده دارند، شکرگزار بودن در برابر این نعمت ارزشمند اســت. بی توجهی و کفران این نعمت ارزشمند می تواند عذاب سخت دنیوی و اخروی باری تعالی را به دنبال داشته باشد. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: « لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ؛[سوره ابراهیم، آیه 7] اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید اســت!».
محققان تفسیر نمونه در ذیل این آیه شریف این چنین بیان داشته اند: «حقیقت شکر تنها تشکر زبانى یا گفتن" الحمد للَّه" و مانند آن نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله اســت نخستین مرحله آن اســت که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر اســت، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا مى رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل اســت، شکر عملى آن اســت که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى و در چه راستایی به انسان داده شده اســت».[5]
3-محبت و انس با ولایت و امامت: خدای متعال در قرآن کریم به طور صریح و آشکار وظیفه ی همگان را در قبال امامت تبیین کرده اســت. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى؛[سوره شوری، آیه23] بگو:«من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم ]». البته پر واضح اســت، که قانون محبت تبعیت را نیز می طلبد، کما اینکه خدای متعال در خصوص همراه بودن محبت لزوم تبعیت در قرآن این چنین می فرماید: « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُم؛»[آل عمران، آیه 31] با این نکته می توان این چنین بیان داشت که اجر رسالت تنها به معنای محبت ظاهری نیست، بلکه مقصود محبتی اســت که تبعیت را نیز به دنبال دارد.
سخن آخر
اگر در برهه ای از زمان، غدیر و فرهنگ ارزشمند آن به خاطر بی توجهی عده ای به فراموشی سپرده نمی شد و اهمیت و شکرش به جا آورده می شد، تا سالیان متمادی تبعات شوم این فراموشی و بی توجهی دامن گیر نسل های بعدی نمی شد. تبعات شومی که اختلاف، جنگ و ستیز و چند دسته گی را تحفه ی کشورهای اسلامی نمود.
پی نوشت ها:
[1]. سیوطی، ج 2، ص 298؛ آلوسی، ج 6، ص 194؛ نیشابوری، ج 1، ص 250.
[2]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 37، ص156.
[3]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص177.
[4]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص212، خطبه152.
[5]. تفسیر نمونه، ج 10، ص 278.