مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

عکس های جدید دختر انگلیسی عضو جهاد نکاح داعش

عکس های جدید دختر انگلیسی عضو جهاد نکاح داعش

تصاویر جدید ( اَمیرا عباسه) یکی از سه دختر انگلیسی که دو هفته پیش برای پیوستن به گروه تکفیری داعش این کشور را به مقصد ترکیه ترک کرده‌ بودند، منتشر شده است.

عکس جهاد نکاح زن داعش زن جهاد نکاح دختر داعش

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، وی در لباس دانش آموزی و در حال شیطنت میباشد.

عکس جهاد نکاح زن داعش زن جهاد نکاح دختر داعش
هفته گذشته پلیس انگلیس برای یافتن سه دختر دانش آموز که تصور می‌شود، برای پیوستن به تروریست‌های داعش به سوریه رفته باشند، درخواست کمک کرد.

عکس جهاد نکاح زن داعش زن جهاد نکاح دختر داعش
گفته می‌شود، این سه دختر که بین ۱۵ تا ۱۶ ساله‌ اند، سه شنبه (۱۷ فوریه)  دیروزانگلیس را با پروازی به مقصد ترکیه ترک کرده‌اند.

پلیس مقابله با تروریسم انگلیس درباره امنیت این دختران به شدت ابراز نگرانی کرده و گفته است، بازگرداندن آنان در اولویت است.

«ریچارد والتون» از افسران ارشد اسکاتلند یارد گفت» براساس اطلاعات بدست آمده این سه دختر نوجوان در تعطیلات میان ترم در انگلیس، به سوی ترکیه پرواز کرده‌اند.

نام دو دختر دانش آموز دیگربه نام‌های «شمیمه بیگوم» ۱۵ ساله و  «کدیز سلطانه» ۱۶ ساله و از دانش آموزان آکادمی «بث نال» در شرق لندن هستند.

تصاویر منتشر شده از دوربین‌های مدار بسته فرودگاه گتویک در لندن این سه دختر را در حال عبور از قسمت امنیتی این فرودگاه نشان می‌دهد.

یکی دیگر از همکلاسی‌های این سه دختر در دسامبر پارسال به سوریه سفر کرده بود.

عکس جهاد نکاح زن داعش زن جهاد نکاح دختر داعش
فرمانده پلیس لندن ابراز امیدواری کرد، این سه دختر ابراز نگرانی‌ها درباره امنیت خود را شنیده و به خانه بازگردند.

به گفته فرمانده پلیس لندن افزایش شمار دختران جوانی که علاقه مند به پیوستن به داعش شده‌ اند، سبب نگرانی فزاینده‌ شده است.

عکس جهاد نکاح زن داعش زن جهاد نکاح دختر داعش

دختر داعش زن جهاد نکاح زن داعش عکس جهاد نکاح


ادامه مطلب ...

دختر ۲۰ ساله تهرانی، طی ۲ سال ۱۰ بار ازدواج کرد

دختر ۲۰ ساله تهرانی، طی ۲ سال ۱۰ بار ازدواج کرد

چندی پیش، مسئولان اداره حقوقی ثبت احوال تهران که خود را برابر سناریوی عجیبی می‌دیدند در یکی از دادسراهای پایتخت به طرح شکایتی عجیب پرداختند که در آن اقدام دختری جوان در ازدواج و طلاق‌های پی درپی مرموز خوانده می‌شد.
عکس دختر رایرانی عکس دختر تهرانی دختر ثروتمند تهرانی پسر ثروتمند تهرانی

وقتی بازپرس پرونده شنید که دختر ۲۰ ساله در کمتر از دو سال، ۱۰ بار شناسنامه‌اش را عوض کرده و هربار دستوری قضایی برای پاک کردن اسامی شوهرانش داشته است، خود را در برابر کلاهبرداری‌های ماهرانه این عروس خانم دید. بررسی‌های قضایی نشان داد که دختر شیاد با شناسایی پسران پولدار آنان را فریب داده و پس از عقد با مهریه‌های طلایی می‌توانست به اجرای نقشه کلاهبرداری میلیونی‌اش دست بزند و عجیب اینکه هیچ کدام از دامادها اطلاعی از ازدواج‌های قبلی این عروس فریبکار نداشته‌اند و شناسنامه‌های پاک وی باعث می‌شد جوانان پولدار براحتی در دام کشیده شوند.

وقتی سابقه ۱۰ بار ازدواج و ۱۰ بار طلاق این عروس‌خانم روی میز بازپرس قرار گرفت دستور احضار دختر جوان صادر شد و وی در حالی که چهره ای خونسرد داشت در دادسرا حاضر شد.

داستان نخستین ازدواج

نخستین بار در یک میهمانی بزرگ با جلب نظر پسر جوان و ثروتمندی جرقه نقشه ماهرانه به‌ذهنش نشست. ساعاتی پس‌از آشنایی به نقشه‌اش فکر می‌کرد و بالاخره تصمیمش را گرفت. صبح روز بعد به شماره‌ای که پسر جوان در میهمانی به او داده بود زنگ زد و قرار ملاقات گذاشت. دختر جوان بخوبی می‌دانست چگونه در مدتی کوتاه پسر جوان را فریب دهد.
دو هفته‌ای از این آشنایی نگذشته بود که دختر جوان خواست با هم عقد کنند، پسر ثروتمند ابتدا نپذیرفت اما چند روز بی‌محلی دختر جوان کافی بود تا مقدمات خواستگاری و بلافاصله پس از آن مراسم عقد رسمی با تعیین مهریه‌ای سنگین برگزار شود.

روزهای بعد از عقد چهره واقعی عروس مرموز نمایان شد و با بهانه‌گیری‌های گاه و بیگاه، همه دیدارها با همسرش را با دعوا تمام می‌کرد و از این ازدواج ابراز پشیمانی داشت. در همان روزها بود که احضاریه دادگاه خانواده داماد فریب خورده را غافلگیر کرد و مشخص شد دختر نوعروس مهریه‌اش را به اجرا گذاشته است. پلان‌های این سناریو به اندازه‌ای پشت سر هم و سریع پیش رفت که داماد فرصتی برای تصمیم‌گیری پیدا نکرد. دختر جوان به ایستگاه پایانی نقشه‌اش رسیده بود. در مدت کم آشنایی‌اش با خانواده داماد آنها را بخوبی شناخته بود و می‌دانست پرداخت ۱۰۰ یا ۱۱۰ سکه طلا برای آنها سخت نیست.

داماد روزهای سختی داشت، وقتی پیشنهاد این میزان از مهریه را شنید حاضر به طلاق توافقی شد و تنها عایدی این ازدواج کوتاه مدت پول میلیونی‌ای بود که به جیب عروس‌خانم رفته بود. حالا در پلان دوم دختر جوان با آگاهی از اینکه چون بعد‌از عقد به خانه بخت نرفته طلاقش توافقی بوده و همچنان دوشیزه است با حکم دادگاه نام داماد فریب خورده را از شناسنامه‌اش پاک کرد و ثبت احوال تهران شناسنامه جدیدی برای او صادر کرد.

شکارهای سریالی

این پول بادآورده حسابی زیر زبان دختر جوان مزه کرده بود و همین باعث شد او بار دیگر به فکر شکار تازه‌ای بیفتد. این ماجرا در کمتر از دو سال ۹ بار دیگر تکرار شد و همه دامادها که از آشنایی با دختری با کلاس و ازدواج با وی خوشحال و راضی به نظر می‌رسیدند یکی پس از دیگری به دادگاه خانواده رفتند و با پرداخت سکه‌های طلا وی را طلاق می‌دادند غافل از اینکه در یک نقشه تکراری گرفتار شده‌اند.

احضار ۱۰ داماد فریب خورده

دختر شیاد در بازجویی‌ها انگار از اینکه هیچ اتهامی ندارد اطمینان داشت و به بازپرس پرونده‌اش گفت: «من بی‌گناه هستم، ازدواج‌هایم قانونی و بدون ایراد بود، همه شوهرانم به دلخواه خودشان با من عقد کردند و بعد به‌خاطر اختلافاتی که داشتیم طلاقم دادند. طبق قانون باید در شرایطی که هنوز به خانه بخت نرفته و دوشیزه هستم نصف مهریه‌ام را بپردازند، من توافق می‌کردم و ۱۰۰ تا ۱۱۰ سکه طلا می‌گرفتم بعد با حکم قانونی دادگاه شناسنامه‌ام عوض شده و اسم شوهرانم پاک می‌شد.»

وی افزود: «هیچ کجای کارم بی‌قانونی نبوده و نمی‌دانم چرا باید پاسخگو باشم.»با این ادعاها، بازپرس دستور شناسایی و احضار ۱۰ داماد فریب خورده را صادر کرد و آنان همگی تحت تحقیق گرفته شدند و پرده از سرنوشت‌های مشابه خود برداشتند. همه این مردان ادعا کردند که پیش و بعد از عقد این دختر جوان کاملاً با هم متفاوت بودند چرا که تصور می‌کردند با یک دختر بسیار مؤدب، با فرهنگ و مهربان ازدواج می‌کنند اما از فردای روز عقد خود را در برابر دختری یاغی و گستاخ دیده‌اند و حاضر بودند هر چه زودتر وی را طلاق بدهند.

وقتی همه مردان فریب خورده تأکید کردند که هیچ اطلاعی از ازدواج‌های قبلی دختر شیاد نداشته‌اند و وی ادعا می‌کرد با هیچ‌کس سرسفره عقد ننشسته است، بازپرس پرونده این عروس فریبکار را با اتهام کلاهبرداری و فریب در ازدواج گناهکار شناخت.
بنابر این گزارش، پس از صدور کیفرخواست برای این پرونده بزودی قاضی دادگاه جزایی عمومی تهران عروس فریبکار را تحت محاکمه قرار خواهد داد.

منبع:ایران
پسر ثروتمند تهرانی دختر ثروتمند تهرانی عکس دختر تهرانی عکس دختر رایرانی


ادامه مطلب ...

زندگی خفت بار دختر فراری

زندگی خفت بار دختر فراری

انگار زلزله‌ای ۱۰ ریشتری در خانه و خانواده‌ام اتفاق افتاده بود، دیگر پدر و مادرم از من حرفی نمی‌زدند و همه چیزشان تنها تک پسرشان بود، حتی مادرم اجازه نمی‌داد من نزدیک شهاب بروم، دیگر حواسم برای درس خواندن متمرکز نمی‌شد.
عکس دختر فراری دختر فراری دختر تهرانی دختر ایرانی

به گزارش خبرگزاری دانشجو، تا قبل از تولد برادرم، همه چیز خوب بود، پدر و مادرم هر چه که طالب آن بودم برایم فراهم می‌کردند و هرکس به خانه ما می‌آمد و یا به خانه فامیل می‌رفتیم فقط و فقط پدر و مادرم حرف از شاگرد اول کلاسی و رتبه بالای ورزشی من بود.

من همیشه به دختران هم سن و سال فامیل به عنوان افرادی ناچیز و کوچک‌تر از خودم نگاه می‌کردم تا اینکه در ۱۳ سالگی، برادرم شهاب به دنیا آمد.

سر کلاس در فکر و خیال بودم و همیشه آه و افسوس می‌کشیدم و می‌گفتم‌ای کاش شهاب به دنیا نیامده بود، تا اینکه اتفاقی که نباید اتفاق می‌افتاد افتاد.

یک روز که مادرم در آشپزخانه مشغول آشپزی بود، دیدم شهاب از «خواب بیدار شده و می‌خواد گریه کنه»، نزدیکش رفتم و آهسته از روی زمین بلندش کردم همین که خواستم در بغل بگیرمش، شهاب دست و پای محکمی زد و از دستم ر‌ها شد، افتادن شهاب همانا و بلند شدن جیغ و گریه‌اش همانا…

مادرم با عجله و عصبانیت از آشپزخانه بیرون آمد و با کفگیری که در دست داشت محکم به سرم زد، از درد جیغ بلندی کشیدم و خودم را داخل اتاقم حبس کردم.

پس از کلی گریه کردن به این فکر می‌کردم اگر پدرم به خانه آمد و مادرم ماجرا را برایش تعرف کند چه اتفاقی می‌افتد، تا اینکه فکر فرار از خانه به سرم زد، لباس‌هایم را پوشیدم و زمانی که مادر و شهاب در آشپزخانه بودند، خانه را ترک کردم.

پس از مدتی پیاده روی در خیابان، برای رفع خستگی داخل پارک شدم، آنجا خلوت بود، روی یک از نیمکت‌های پارک نشستم و در فکر و حال خودم بودم که متوجه شدم زنی در کنارم نشسته، آن خانم خودش را زیور معرفی کرد.

زیور پی در پی شروع کرد از من سئوال پرسیدن، من هم که هم زبان خوبی پیدا کرده بودم از سیر تا پیاز اتفاق را برایش تعریف کردم.

زیور دستی بر روی سرم کشید و به من گفت: مژگان خانم ناراحت نباش من هم یک دختر هم سن و سال تو دارم، دوست داری به خانه من بیایی و با او بازی کنی.

در ابتدا مقاومت کردم ولی با اصرار آن زن و به علت ترس از تنهایی، با او همراه شدم، مدتی از ورود من در آن خانه شیطانی نگذشته بود که با ورود پلیس مبارزه با مواد مخدر به آن محل دستگیر شدم.

پلیس گفته این زن از توزیع کنندگان حرفه‌ای موادمخدر بین جوانان است.

دختر ایرانی دختر تهرانی دختر فراری عکس دختر فراری


ادامه مطلب ...

ازدواج اجباری دختر ۱۶ ساله و خیانت و رابطه جنسی نامشروع با پسر جوان

ازدواج اجباری دختر ۱۶ ساله و خیانت و رابطه جنسی نامشروع با پسر جوان

یک نوعروس در حالی‌که فقط چند ماه از ازدواج اجباری‌اش با مرد مکانیک می‌گذشت، به خاطر رابطه پنهانی با پسر جوانی بازداشت شد.

عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی رابطه جنسی عروس و داماد خیانت همسر خیانت زن تجاوز جنسی

سکینه تنها ۱۶ سال دارد. او تن به ازدواجی داده بود که اصلاً نظرش را درباره آن نپرسیده بودند. در خانه آنها حرف آخر را پدر می‌زد.

مدتی پیش مرد جوانی به نام عزیز با مراجعه به پلیس آگاهی ادعا کرد همسرش به‌طرز اسرارآمیزی ناپدید شده است. او در این باره افزود: تنها چندماه پیش بود که ما با هم ازدواج کردیم. من همه تلاشم را انجام دادم تا او در زندگی کم و کسری نداشته باشد. این اواخر رفتارش عجیب شده بود، دائماً خود را در اتاقش حبس می‌کرد.

باتوجه به اطلاعاتی که از نشانی‌های ظاهری این دختر در اختیار مأموران قرار گرفته بود آنها تجسس‌های گسترده‌ای را برای به‌دست آوردن ردی از نوعروس ناپدید شده آغاز کردند.

در حالی‌که چند روزی از این ماجرا می‌گذشت بررسی روی تلفن همراه وی مشخص کرد او روز‌های آخر پیش از ناپدید شدن در شبکه‌های اینترنتی عضو شده و با افراد مختلفی چت کرده است.

بررسی‌های تخصصی روی این اطلاعات نشان داد پسر جوانی با مشخصات محمد با او تماس تلفنی هم داشته است. بدین ترتیب تلاش‌ها برای به‌دست آوردن ردی از این پسر دانشجو آغاز شد تا اینکه مخفیگاه او در یکی از خانه‌های ویلایی حاشیه شهر به‌دست آمد.

مأموران برای بازداشت او وارد عمل شدند و نوعروس ۱۶ ساله به همراه پسر جوان بازداشت شدند.

عروس نوجوان درباره ماجرای ازدواج و فرارش از خانه گفت: به اصرار خانواده‌ام با عزیز که ۲۷ ساله بود و در یک مکانیکی کار می‌کرد ازدواج کردم چون او کسی نبود که من دوستش داشتم زندگی برایم تیره و تارشده بود و برای دور بودن از وی صبح به مدرسه می‌رفتم و بعد از آن هم به اتاق خوابم پناه می‌بردم و خانواده‌ام را چون خائنی می‌دیدم که مرا در آتش ناخواسته انداخته‌اند و مرا درک نمی‌کنند.

امتحانات سال دوم را خراب کرده بودم، اندوهگین و کسل بودم، دیگر از این زندگی خسته شده بودم، احساس تنهایی و بی‌کسی به سراغم آمده بود، نمی‌توانستم خودم را به کاری مشغول کنم، نیاز به کسی داشتم که در کنارش احساس آرامش کنم این در حالی بود که از عزیز متنفر بودم، او هر کاری می‌کرد که دل مرا به‌دست آورد من هر روز از او دورتر می‌شدم.

 یک روز در مدرسه از طریق دوستانم و به پیشنهاد آنها برای اینکه از این حالت کسالت‌بار رها شوم با شبکه مجازی« لاین» آشنا شدم. ابتدا نمی‌دانستم چطور شبکه‌ای است اما چون دختری تنها بودم این فرصت را غنیمت شمردم تا بتوانم از طریق آن اوقات و فکرم را مشغول کنم.

با گوشی که داشتم عضو شبکه لاین شدم و این ابتدای کشیده شدن من به منجلابی بود که از آخرش بی‌اطلاع بودم.

در این شبکه با افراد مختلفی آشنا شدم. در میان آنها پسر جوانی که خود را دانشجو معرفی می‌کرد توجه‌ را جلب کرد. وقتی او با چرب‌زبانی به من ابراز علاقه کرد ناخواسته در دامی که برایم پهن کرده بود گرفتار شدم. با حرف‌هایش مرا به خود وابسته کرد. آنقدر حرف‌های خوب می‌زد که فکر می‌کردم او شاهزاده قصه‌های من است و شوهرم را کاملاً فراموش کرده بودم.

در هر فرصتی با او تماس می‌گرفتم و با هم ساعت‌ها حرف می‌زدیم. یک روز او پیشنهاد داد که با هم بیرون برویم. ابتدا ترسیدم اما وقتی احساس کردم ناراحت شده است، پذیرفتم. به اتفاق هم ساعتی را در خیابان‌های شهر چرخیدیم، ناگهان او مرا به خانه ویلایی در حاشیه شهر برد. نمی‌خواستم داخل خانه بروم اما او با اجبار مرا به داخل برد. دیگر فهمیده بودم که در چه دامی گرفتار شده‌ام اما کاری از دستم برنمی‌آمد. او تهدید کرده بود اگر به خواسته‌اش تن ندهم همه صحبت‌ها و عکس‌هایی که از من دارد را در اختیار خانواده و شوهرم قرار خواهد داد.

وی در پایان گفت: اگر مادر و پدرم با من رفیق بودند و به جای کتک زدن و استفاده از حرف‌های رکیک که مرا  به جنون نزدیک می‌کرد، تن به ازدواج اجباری نمی‌دادند، زندگی من اینچنین نبود و چون در خانوده من ایمان و معنویت رنگی نداشت، من به بیراهه کشیده شدم و دوستی از طریق لاین فقط تنهایی مرا پر کرد که اول به‌صورت تفننی بود که با هوسرانی شکل گرفت.

روزنامه ایران

 

تجاوز جنسی خیانت زن خیانت همسر رابطه جنسی عروس و داماد عکس تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی


ادامه مطلب ...

نامه خواندنی یک دختر ۹ ساله دیالیزی

نامه خواندنی یک دختر ۹ ساله دیالیزی

جمله «دعا می‌کنم هیچ کودکی مریض نشه اگر شد دیالیزی نشه»، با صدای بغض آلود مادری که کودک ۹ ساله‌اش تحت عمل پیوند کلیه قرار گرفته بود، در مراسم افتتاح مرکز جامع درمان بیماران دیالیزی و پیوند کلیه، حس عجیبی به همه حاضران القا کرد.

نامه غم انگیز شکیلا رخشانی داستان غم انگیز پیوند کلیه بیماران دیالیزی

امروز (چهارشنبه) مراسم افتتاح مرکز جامع درمان بیماران دیالیزی و پیوند کلیه در کلینیک شفا با حضور این کودک ۹ ساله که حدود دو ماه پیش پیوند کلیه کرده بود و خواندن متنی از سوی او خطاب به همه حاضران، دارای حاشیه‌هایی غم انگیز از دردهای ناگفته کودکان دیالیزی شد و حاضران را تحت تاثیر قرار داد.

«شکیلا رخشانی» کودک ۹ ساله‌ای که درمان دیالیزش را از هفت سالگی آغاز کرده و حتی به دلیل مشکلات کلیوی کم بینا شده و دو سال است که دیگر نتوانسته مدرسه برود اما حرف‌هایی تلخ داشت که به مادرش گفته بود و او آن‌ها را روی کاغذ آورده بود و امروز در این نشست خواند؛ حرف‌هایی که تحت عنوان دردهایی از اعماق وجود کودکی دیالیزی می‌توان آن را نامید.

بد نیست این نامه را که وجدان همه ما را خطاب قرار داده، در آستانه روز جهانی کلیه بخوانیم تا شاید تلنگری باشد بر اینکه در سال جدید چه کنیم تا هم خود، هم آن دادار و هم فرزندانمان خشنود باشند.

نامه شکیلا

من شکیلا درخشانی هستم و الان ۹ سالمه و از هفت سالگی دیالیز شدم اهل علی آباد کتول از استان گلستان هستم، دو ماهه پیوند کلیه‌ام کرده‌ام اما اکنون چشمانم ضعیف است و مادرم بجای من نامه‌ام را برای شما می‌خواند.

مامانم وقتی می‌دید که من دیالیز می‌شوم خیلی گریه می‌کرد و همش می‌گفت چرا شکیلای من، من می‌گفتم گریه نکن خدا خودش مریض کرده و خودش نیز از این بیماری نجاتم می‌دهد.

ماه‌ها در بیمارستان گرگان بستری بودم و مامانم تلاش می‌کرد که نام من را در انجمن بیماران کلیوی ثبت نام کرد و به تمام فامیل التماس کرد که به او پول بدند تا من بتوانم پیوند کلیه‌ای داشته باشم اما نشد.

مادرم نامم را در لیست افرادی که می‌خواستند از افراد مرگ مغزی کلیه بگیرند نیز ثبت نام کرد و سه بار با ما تمای گرفتند که هیچکدام هم عملی نشد و مجبور شدیم به تهران بیاییم تا شاید در این شهر بتوانیم در نوبت افراد دریافتی کلیه قرار بگیریم.

وقتی به تهران آمدم چشمانم دیگر داشت کور می‌شد، وقتی برای دیالیز می‌رفتم چون آمپول‌هایشان بزرگ بود و درد داشت هرکدام از پرستاران که می‌خواستند برایم این آمپول‌ها را بزنند با لگد می‌زدم و دعوایشان می‌کردم و می‌گفتم خدایا مرا بکش که از این سوزن‌ها‌‌ رها بشوم و مامانم همش گریه می‌کرد و خودش نیز بیماری قلبی گرفته است.

وقتی به تهران آمدیم جایی برای زندگی نداشتیم و مادرم با مادربزرگم که در پاکدشت بود خواست که مدتی در خانه او بمانیم و برای درمان و دیالیز به قرچک می‌رفتیم، برادر کوچکم که یکسال داشت خیلی اذیت می‌کرد و مادربزرگم نیز به همین بهانه ما را از خانه‌اش بیرون کرد.

با یک نفر که از همسرش جدا شده بود و یک فرزند داشت همخانه شدیم اما او نیز با شوهرش آشتی کرد و از این خانه نیز بیرون شدیم.

بعضی روز‌ها که به قرچک می‌رفتیم چون پول نداشتیم مجبور بودیم بخشی از مسیر را پیاده برویم و حتی پولی نداشتیم تا بتوانیم خانه‌ای اجاره کنیم و مامانم این قضیه را به همه مریض‌ها و پرستاران گفت تا شاید جای خوابی به ما بدهند.

یکی از پرستاران زیرزمین خانه‌شان را به مدت دو ماه که فقط دو مترمربع بود به ما داد اما مجبور شدیم پس از دو ماه این زیرزمین را نیز ترک کنیم و دوباره به مادربزرگم هزار بار التماس کردیم که ما را به خانه‌اش راه بدهد.

در تهران نیز نامم را در لیست گرفتن کلیه از افراد زنده نوشتم اما خیلی طولانی شد و مادربزرگم نیز با ما دعوا کرد و مجبور شدیم که دوباره به علی اباد برگردیم چون خونه و در واقع جای خواب نداشتیم و در این میان مامانم با بابام دعوا می‌کرد که برای شکیلا کاری کن و گرنه ازت جدا می‌شم.

مامانم قبل از اینکه به علی آباد برویم به یک موسسه خیریه رفت تا شاید بتواند پول پیش، از این موسسه بگیرد و خداروشکر بعد از ۲۰ روز راضی شدند و ما دوباره به قرچک رفتیم و پس از مدتی دیگر یک نفر حاضر به اهدای کلیه به من شد و پیوند کلیه‌ام حدود دو ماه پیش توسط دکتر سیم فروش انجام شد.

من قبل از دیالیز کلاس اول بودم اما دیگه نتونستم به مدرسه بروم و الان پس از دو ماه چون چشمان کم بینا است یکی از معلمان در خانه مرا درس می‌دهم اما دوباره از کلاس اول شروع کرده‌ام.

مادرش در پایان نامه شکیلا جمله‌ای از او گفت که باعث شد اشک در چشمان بسیاری از حاضران در این مراسم سرازیر شود که آن جمله «دعا می‌کنم هیچ بچه‌ای مریض نشه اگر شد دیالیزی نشه» بود. مادر شکیلا پس از خواندن متن نامه فرزندش، از شکیلا عذرخواهی کرد و به جمع رو کرد و دلیل معذرت خواهی خود را چنین عنوان کرد: نتوانستم برایش مادر خوبی باشم

بیماران دیالیزی پیوند کلیه داستان غم انگیز شکیلا رخشانی نامه غم انگیز


ادامه مطلب ...

مجازات فجیع یک‌ متجاوز به دختر ۱۱ساله + عکس

مجازات فجیع یک‌ متجاوز به دختر ۱۱ساله + عکس

هندی‌ها بار دیگر جوان ۱۸ ساله ای را به اتهام تجاوز به فجیع ترین شکل در خیابان کشتند.
فیلم تجاوز جنسی عکس تجاوز جنسی دختر هندی حوادث واقعی اخبار حوادث
 دیلی میل گزارش داد که جمعیتی بالغ بر یک هزار هندی‌ عصبانی در منطقه ناگالند که از محکوم نشدن یک جوان ۱۸ ساله متهم به تجاوز به دختری ۱۱ ساله ناراضی بودند، با حمله به این جوان او را لخت و عور کرده و  آنقدر او را شلاق زدند که کشته شد.فیلم تجاوز جنسی عکس تجاوز جنسی دختر هندی حوادث واقعی اخبار حوادث

هفته گذشته نیز یک متهم به تجاوز بدون محکومیت از زندان ربوده و به شکلی فجیع در خیابان به قتل رسید.

اخبار حوادث حوادث واقعی دختر هندی عکس تجاوز جنسی فیلم تجاوز جنسی


ادامه مطلب ...

داستان زندگی سیاه میترا؛ دختر ۱۳ ساله، بازیچه هوس‌های شیطانی‌ مرد جوان شد

داستان زندگی سیاه میترا؛ دختر ۱۳ ساله، بازیچه هوس‌های شیطانی‌ مرد جوان شد

او که به اتهام کلاهبرداری و قتل دستگیر شده در اعترافاتی صریح گفت: یک‌ساله بودم که پدرم به اتهام قاچاق موادمخدر دستگیر شد و به زندان افتاد. از آن موقع چیزی به یاد نمی‌آورم، اما اطرافیان برایم تعریف کرده‌اند که خانواده پدربزرگم با مادرم رفتار خوبی نداشتند.

 فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس دختر فراری عکس تجاوز جنسی دختر فراری

آنها از اول با این ازدواج مخالف بودند و همین بی‌احترامی‌ها هم باعث شد مادرم طلاق بگیرد. بعد از جدایی او از زندگی‌مان مرا به پدربزرگ و مادربزرگم سپردند. یک سال بعد هم خبر آوردند که مادرم عروس شده است. او دنبال سرنوشت خودش رفت و دیگر یادش نمی‌آمد دختری به اسم میترا هم دارد. پدرم هم در زندان بود و خبر چندانی از او نداشتم.

تمام دنیایم مدرسه و دوستانم بودند اما پدربزرگم اجازه نداد ادامه تحصیل بدهم.  ۱۳ ساله بودم که مرد جوانی فریبم داد، خیلی اتفاقی با او آشنا شده بودم. او مرا از خانه فراری داد و بازیچه هوس‌های شیطانی‌اش شدم، مانده بودم چه‌کار کنم. می‌دانستم اگر پدربزرگم بفهمد مرتکب چه اشتباه بزرگی شده‌ام روزگارم را سیاه خواهد کرد.

سرگردان شده بودم که جوان دیگری سر راه زندگی‌ام قرار گرفت، مرا به خانه‌اش برد. زن و بچه داشت و با پدر و مادرش یک جا زندگی می‌کردند. مدتی خانه‌شان بودم، برای خانواده‌اش اصلاً مهم نبود که آنجا چه کار می‌کنم. مجید می‌گفت مرا به طور رسمی‌از پدرم خواستگاری می‌کند و زندگی مستقل و شیکی برایم درست خواهد کرد اما بعد از حدود پنج ماه، او به اتهام شرارت و زورگیری دستگیر شد و به زندان افتاد.

خانواده‌اش که از او می‌ترسیدند وقتی مطمئن شدند به زندان رفته مرا از خانه بیرون کردند. قبل از آنکه از خانه بیرون بیایم چند بسته موادمخدر به‌طور پنهانی از آنجا برداشتم و داخل کیف دستی‌ام گذاشتم. با خودم می‌گفتم اگر ناچار شدم همین مواد را می‌فروشم و یک پولی به جیب می‌زنم.

اما همان روز، درست وقتی که از شدت گرسنگی چشمانم سیاهی می‌رفت مأموران انتظامی‌به اتهام ولگردی دستگیرم کردند. آنها در بازرسی از داخل کیف دستی‌ام چهار بسته تریاک کشف کردند. چون امیدی به جا و مکانی نداشتم اعتراف کردم که از همدستان مجید هستم و خرده‌فروشی موادمخدر می‌کنم.

مدتی بازداشت بودم، بالاخره موضوع را به پدربزرگم اطلاع دادند. او و مادربزرگم آمدند و مرا به خانه برگرداندند اما دیگر حق نداشتم پایم را از خانه بیرون بگذارم و فقط و فقط باید کار می‌کردم. یک روز با دلتنگی زیادی که داشتم از خانه فرار کردم، این بار به خانه همسایه مجید رفتم.

او از دوستان صمیمی‌اش بود. همان روز خبر داد که مجید هم آزاد می‌شود. با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم. دوباره همدیگر را دیدیم، البته مرا به خانه‌اش نبرد. ما نقشه کلاهبرداری از یک پیرمرد پولدار را کشیدیم.  در این بازی شوم مجید نقش دایی‌ام را بازی می‌کرد.

خود را به بهانه‌های مختلف به مرد ۶۴ ساله نزدیک کردم، می‌خواستم با او ازدواج کنم و اموالش را به چنگ بزنم. حدود چهار ماه خانه آن مرد بودم. با حیله و نیرنگ فقط توانستیم ۱۵ میلیون تومان به جیب بزنیم. یک روز فرد دیگری همراه مجید و دوستش به خانه پیرمرد آمدند.

من طبق نقشه مقداری قرص خواب‌آور به او دادم،دوست مجید هم یک آمپول به او تزریق کرد. می‌خواستیم بیهوش‌اش کنیم و اموالش را بدزدیم اما بیچاره به کما رفت، ترسیده بودیم. او را به بیمارستان رساندیم و بستری‌اش کردیم. ما متواری شدیم و از شهرستان مان فرار کردیم.

اما پس از یک ماه مأموران ردمان را پیدا کردند، تازه فهمیدیم پیرمرد فوت کرده و  ما لو رفته ایم. زمانی که شنیدم مجید و دوستانش دستگیر شده‌اند متوجه شدم به آخر خط رسیده‌ام. خودم را معرفی کردم و پرونده در اختیار پلیس آگاهی شهرستان خودمان قرار گرفت. حقیقت را به بازپرس ویژه قتل گفته‌ام، نمی‌دانم چه سرنوشتی انتظارم را می‌کشد.

من حاصل یک ازدواج خیابانی غلط هستم که در آتش اعتیاد پدر و غرور و ندانم‌کاری‌های مادرم سوختم و چون سرپرست درست و حسابی نداشتم کارم به اینجا کشیده شد.

دختر فراری عکس تجاوز جنسی عکس دختر فراری عکس رابطه جنسی فیلم تجاوز جنسی


ادامه مطلب ...

دختر ۱۷ ساله ای که ۷ فرزند دارد + عکس

دختر ۱۷ ساله ای که ۷ فرزند دارد + عکس

Pamela Villarruel دختر ۱۷ ساله ای است که همراه ۷ فرزند خود در Córdoba Province در کشور آرژانتین زندگی می کند. او همه ۷ فرزند خود را فقط در سه مرحله بارداری به دنیا آورده است.

اولین بارداری این خانم در سال ۲۰۰۵ بوده که یک پسر را به دنیا آورده است، یعنی زمانی که تنها ۱۴ سال سن داشته است. در دو بارداری دیگر در سن ۱۵ و ۱۶ سالگی، او در هر کدام از آنها صاحب سه دختر سه قلو شده است.

Pamela در خانه مادرش زندگی می کند، مادری که با تمیز کردن منازل، تلاش در حمایت کردن از آنها را دارد.

مطالب داغ عجایب جهان دختر ۱۷ ساله اخبار داغ

مطالب داغ عجایب جهان دختر ۱۷ ساله اخبار داغ

مطالب داغ عجایب جهان دختر ۱۷ ساله اخبار داغ

اخبار داغ دختر ۱۷ ساله عجایب جهان مطالب داغ


ادامه مطلب ...

ازدواج زوری ،خیانت همسر و پایانی تلخ برای دختر روستایی در تهران

ازدواج زوری ،خیانت همسر و پایانی تلخ برای دختر روستایی در تهران

دلش می خواست زندگی کند، محبت کند و محبت ببیند. چه رویاهایی که نبافته بود. از زندگی مشترک و مادر شدن و دیدن عشق در چشمان همسر بعد از تحمل سال ها فشار روانی و جسمانی درمان ناباروری.

 ته تقاری و عزیز دردانه بود و پدرش تا زنده بود با ازدواج  او و پسرعمه اش موافقت نکرد.  بعد از مرگ وی با اصرار و اجبار عمویش که حالا بزرگتر و صاحب اختیار خانواده برادرش محسوب می شد تن به ازدواج با پسر عمه اش داد. جوانی تند خو و هوسباز . البته اینها چیزهایی بود که مریم بعد از مهاجرت و سکونت در تهران فهمید.

 فیلم رابطه جنسی فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی خیانت همسر خیانت شوهر

بارها مسیر خانه تا بیمارستان را تنها رفت و حسرت زنانی را خورد که دست در دست همسرانشان در خیابان قدم می زدند یا در صف پذیرش بیمارستان نشسته بودند.

دخترک روستایی خراسانی که روحش با عطر گل های زعفران گره خورده بود و حالا در خانه بخت زندانی شده بود و در غربت روز به روز پژمرده تر و دل مرده تر می شد.

دلش می خواست زندگی کند و طعم محبت همسرش را بچشد ولی در عوض نه تنها باید با کوچکترین بهانه ای کتک می خورد، بلکه داستان خیانت های همسرش را از زبان خود او نیز می شنید و تحقیر می شد. تحمل چند سال رفتارهای تحقیر آمیز و پر خشونت همسر سرانجام مریم را در مسیری قرار داد که پایانی تلخ را برای او و آرزوها و رویاهای زنانه اش رقم زد.

دلش سنگ صبور می خواست مشاوری دانا که راهنمایش باشد و بتواند در لحظات سردرگمی و سرگردانی به او تکیه کند. اما اشتباهی بزرگ مرتکب شد و برای فرار از مشکلات زندگی اش از زن همسایه کمک گرفت. زنی معلوم الحال که خانه اش مکان امنی برای رفت و آمد مردان دچار فساد اخلاقی بود. وقتی از خیانت های همسرش گفت و اینکه کوچکترین توجه و محبتی از همسرش دریافت نمی کند، زن همسایه پیشنهاد داد تا خیانت و بی وفایی همسرش را تلافی کند و به همین دلیل  زمینه دوستی و آشنایی او با کارگری ساختمانی را فراهم نمود که به گفته ی خود مریم کوچکترین امتیازی نسبت به همسرش نداشت جز اینکه تمام محبتی را که همسرش دریغ می کرد او سخاوتمندانه می بخشید.

روح ساده و بی تجربه دخترک روستایی برای اینگونه زشتی های زندگی در شهر بزرگی مانند تهران ساخته نشده بود و به سادگی محو محبت های مرد بیگانه شد و به وعده ها و علاقه اش امید بست.

چند وقتی که از ارتباطشان گذشت مرد برای تصاحب کامل و همیشگی مریم به فکر قتل همسرش افتاد. فکری که مریم هیچ وقت با آن و در واقع کشتن پدر فرزندش موافقت نکرد اما در نهایت عملی شد و قاتل، شوهر مریم را در خانه اش پس از زد و خورد با وی به قتل رساند و جنازه را در قالی پیچید و ماشینی برای انتقال جسد به بیابان های اطراف ورامین کرایه کرد اما راننده که به شرایط موجود شک کرده بود. پلیس را در جریان گذاشت و قاتل در همان ساعات اولیه ارتکاب به قتل دستگیر شد.

قاتل و همدستش راهی زندان شدند و قصه رویاهای دخترانه مریم از خانه بخت به سرانجام تلخ پژمردن پشت  میله های زندان رسید.

این روزها کسی به فکر پژمردن مریم نیست! نه کسانی که او را مجبور به این ازدواج کردند ونه زنی که او را تشویق به خیانت کرد.

خیانت شوهر خیانت همسر عکس تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی فیلم تجاوز جنسی فیلم رابطه جنسی


ادامه مطلب ...

نامه صدیقه پهلوی ، دختر رضاشاه به امام خمینی (ره) + عکس

نامه صدیقه پهلوی ، دختر رضاشاه به امام خمینی (ره) + عکس

گزارشی از نامه صدیقه سوادکوهی دختر رضاخان به امام خمینی (ره) در روزهای پس از پیروزی انقلاب.

در نامه صدیقه که روزنامه اطلاعات متن آن را منتشر کرده، آمده است: «اینجانب صدیقه دختر رضاخان (رضاشاه سابق) و زهرا سوادکوهی می باشم که با انگیزه تلفن مورخه سه شنبه اول اسفند ۵۷ خانمی که خود را از کمیته آن امام به من معرفی کرد و گویا من بی نام و نشان را که از مردم طبقه سوم اجتماع نیز محروم ترم با شاهزاده خانم‌های معروف پهلوی اشتباه گرفتند و به کمیته احضارم کردند لذا مصدع اوقات گرانبهای شما شدم در حالی که اکنون مجال رسیدگی به این امور نیست.»

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

در ادامه این نامه آمده است: «اینجانب بنا به وظیفه شرعی خود در روز ششم تشریف فرمایی آن حضرت موفق به زیارت شدم ولی حال که احضار گردیدم چه بهتر که این سعادت از نزدیک دست دهد تا جریان ۲۰ سال مبارزه حق طلبانه از دستگاه بی عدالت دربار و طبقه حاکمه با نخست وزیری هویدا را به عرض برسانم. پرونده دادخواهی در مورد اثبات نسب و احقاق حق خود را که بنا بر امر مرجع تقلید شیعیان آن زمان مرحوم حضرت آیت الله بروجردی به جریان انداخته ام در تمام مراجع صلاحیت دار کشور نظیر اداره معاضدت قضایی شعبه اول دادگاه‌های شهرستان تهران، شعبه ۶ دادگاه استان مرکزی و شعبه هفتم دیوان عالی کشور و دادگاههای کرمانشاه، همدان، مازندران، وزارت دربار، کمیسیون عرایض دربار، سازمان امنیت و… سابقه طولانی دارد.

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

ضمنا چون مرحوم آیت الله بروجردی به من فرمودند در نهایت سیدی شما را یاری خواهد کرد من ابتدا فکر کردم منظورشان امام جمعه سابق تهران است.

پس از ملاحظه منزل و دم و دستگاه درباری و بریز و بپاش ایشان متوجه شدم او نیست و با تلفن پریروز دستگیرم شد آن سید یاری کننده زعیم و مرجع عالیقدر شیعیان فعلی می‌باشد.

علی هذا من فاقد شناسنامه هستم به جهت اینکه وزارت دربار گفتند که شوهرش مصدقی است و اشرف پهلوی هم گفت ما این خواهر بیسواد که با لهجه صحبت می‌نماید را نمی توانیم شناسنامه پهلوی دهیم ناچار تقاضا کردم شناسنامه پهلوی نمی خواهم با شناسنامه مادرم که سوادکوه است به من شناسنامه بدهید آن هم پس از تشریفات اداری از دربار به وزارت دادگستری سپس به اداره ثبت احوال ارسال کردم که آنها هم اظهار داشتند باید یک مقام صلاحیت دار دستور بدهد.»

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

در بخش پایانی از این نامه آمده است: «به علت پیگیری ۲۰ ساله نه تنها چیزی دست مرا نگرفت بلکه بیش از ۴۰ هزار تومان قرض و از دست دادن درآمد روزانه شوهرم نصیبم گردید و فقط نزدیک به ۷۰۰ متر زمین از ارثیه مادری که در مازندران است بنابراین پس از تحقیق کافی از ادارات فوق و محل های سکونت من استدعای رسیدگی و احضارم را می‌نمایم تا با مدارک موجود بتوان حق مظلومی را از ظالمان اخذ و ضمنا به وصیت مرحوم آیت الله بروجردی نیز عمل شود.»

صدیقه پهلوی متولد ۱۲۹۶ فرزند یکی از ۴ همسر رضاشاه یعنی زهرا سوادکوهی بود و مادرش را در شیرخوارگی به علت بیماری سل از دست داد.

صدیقه پهلوی تا زمان انقلاب ایران با نام خانوادگی پدرخوانده اش، کدویی، شناخته می شد و لذا هرگز به خاندان سلطنتی راه نیافت.

او در دی ماه ۱۳۶۸در سن ۷۲ سالگی در تهران درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

حلبی نشین های تهران پارس در باران می‌میرند

کیهان و اطلاعات در زمان بحبوحه انقلاب اسلامی به انتشار گزارش‌های خواندنی و جالب در کنار خبرهای مربوط به انقلاب و جنگ می پرداختند.

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

یکی از گزارش های خواندنی این روزنامه ها درباره حلبی آباد تهرانپارس بود که در فروردین سال ۵۹ به بهانه دیدار رئیس جمهور وقت در صفحه ۵ روزنامه کیهان منتشر شد.

در بخشی از این گزارش با تیتر «حلبی نشین‌ها در باد می لرزند و در باران می‌میرند» آمده بود: «خیابانی در دل شهر حلبی‌ها، خیابانی در شهر فقر و ویرانی. خیابانی که از کوچه تنگ تر است از حیاط هم کوچکتر، عمر این خیابان و خیابان های دیگر حلبی آباد به بادی بند است. باد اگر تند بوزد، خانه های حلبی فرو می ریزد و آنگاه از کوچه و خیابان و حیاط حلبی نشین ها هم چیزی باقی نمی ماند.

همه چیز از زباله می روید اما بهداشت در زباله می میرد. در یک وجب جا می شویند، می پزند و می خورند. با گل استکان ها را می شویند، در زباله بچه ها ته مانده غذای دیگران را مزه مزه می کنند، در خاک آلوده بر سر آب و آبادانی با هم حرفشان می شود. حلبی آبادهای تهران حاصل رشد سرمایه داری وابسته در پی «رفرم» آمریکایی بهمن ماه سال ۴۱ هستند. در حلبی آبادها اعتیاد بیداد می کند و حتی خیلی از کودکان کم سن و سال هم معتاد هستند. یکی از ساکنان حلبی آباد می گوید برای معالجه بیماری های فراوان مردم فقیر و محروم منطقه حضور حتی یک پزشک می تواند کمک موثری باشد. سیم های برق درحلبی آباد تهرانپارس روی زمین طوری قرار دارد که هر لحظه احتمال برق گرفتگی ساکنین وجود دارد.»

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

در روزهای آخر سال های ۵۷ و ۵۸ بیشتر گزارش‌ها حول و حوش اتفاقات مربوط به انقلاب، درگیری ها، حتی گزارش‌هایی از آوارگی شاه منتشر می شد. در فروردین سال ۵۹ کیهان گزارش های لحظه به لحظه از فرار شاه به مصر خبر می داد. حتی گزارشی از بازتاب و واکنش تند ایران نسبت به پناهندگی محمدرضا در مصر منتشر شد. در این اخبار حتی به جزئیات نیز پرداخته می شد مانند تلاش پزشکان آمریکایی و مصری برای خارج کردن طحال شاه!

در آن زمان همچنان روزنامه ها از حمله مهاجمان به پاسگاه‌های مرزی و درگیری هایی که در شهرها وجود داشت خبر می دادند. در بین همه این تیترها مقررات جدید هم مخاطب خود را داشت مانند ممنوعیت ورود اتومبیل و کالاهای لوکس به کشور آن هم بر اساس مقررات جدید واردات و صادرات، البته سود بازرگانی لوازم آرایش هم افزایش یافته بود.

کاخ های کیش مهر و موم شدند

در گزارش دیگری که ۲۶ اسفند ۵۷ نوشته شده بود از مهر و موم شدن کاخ های جزیره کیش خبر می داد.

در این گزارش آمده بود که استاندار استان ساحلی نماینده اعزامی امام خمینی در بندرعباس آیت الله امینی نجف آبادی و آیت الله مسعودی خمینی با یک فروند هواپیمای نیروی هوایی ملی به جزیره کیش رفتند.

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

در کیش وسایل موجود در کاخ های چهارگانه شاه سابق، رضا پهلوی، نخست وزیر، وزیر دربار سابق صورت برداری و درهای کاخ ها مهر و موم شد. چند هتل بزرگ ۴۰۰ اتاقی، ۵۰۰ ویلای مدرن و کاخ ها و ساختمان های متعدد جانبی آن، قایق های متعدد فوق مدرن شاه سابق که با موتور جت کار می کند، وسایل کازینو که هر دستگاه از ماشین های قمار آن تا ۱۲ میلیون تومان ارزش دارد، همگی در اختیار نیروهای انقلاب اسلامی است.

نماینده امام پیشنهاد کرده بود که می توان با کسب اجازه از امام خمینی یک دانشگاه علوم دریایی در کیش تاسیس کرد و در هتل ها و ویلاها و خانه های سازمانی نیز دانشجویان و استادان اقامت کنند.

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

در میان اخبار و گزارش‌های خبری رسانه‌ها در سال‌های انقلاب هم مطالبی ویژه تحویل سال و فرارسید نوروزی فراهم می‌آوردند. از این دست مطالبویژه می توان به مطلبی اشاره کرده که درباره علت نامیده شدن سال ۵۹ به سال میمون اشاره داشت. این گزارش در واقع یک رپورتاژ تحقیقی درباره تاریخچه تقویم و سنجش روز ماه وسال بوده است.

در بخش‌هایی از این گزارش آمده بود نوروز در فرهنگ ایرانی روز به بند کشیدن ضحاک است، یعنی روزی که مردم ایران به رهبری کاوه آهنگر قیام کردند و ضحاک شاه ستمگر را به بند کشیدند. امیدواریم سال جدید در یک جو آرامتری شروع شود، این چیزی است که امیدواریم مردم به عنوان عیدی از ما بپذیرند. این پژوهش کاری از تیمور گورگین بوده است.

دکتر صادق جلالی نیز به انتشار گزارشی در ویژه نامه نوروز کیهان که سال ۵۸ منتشر شد پرداخته بود و با عنوان «عروس نوروز بر جاده طلا می خرامد» نوشته بود.

عکس زن شاه عکس دختر شاه زندگینامه رضا شاه بیوگرافی صدیقه پهلوی

در بخش‌هایی از این متن نوروزی می‌خوانیم: «عمر بن عبدالعزیز خلیفه خوشنام اموی تازه چشم از جهان بسته بود. در دوره او مردم آزاد بودند که نوروز را جشن بگیرند، اما پس از او وضع عوض شده بود و حکام فارس مخصوصا حاکم استخر می ترسیدند این جشن میهنی ایرانیان که تنها اسلام را با خاندان پیامبر و علی(ع) می خواستند و اصالت این مذهب پاک را در وجود آنها می دیدند، به شورش و انقلاب علیه بنی امیه وا دارد…»

این یکی از داستان هایی بود که به تفصیل توسط صادق جلالی در این شماره از ویژه نامه کیهان منتشر شده بود. روزنامه کیهان در عید نوروزی که با زمزمه‌های آغاز جنگ تحمیلی همراه بود گزارش ویژه ای نوشت که در آن مردم را به تقسیم کردن عید خود با جنگ زدگان ترغیب می کرد. در این گزارش تصاویری از مردم جنگ زده خوزستان منتشر شده بود و از مردم می خواست تا شادی‌های خودشان را در عید نوروز با این افراد تقسیم کنند.(مهر)

بیوگرافی صدیقه پهلوی زندگینامه رضا شاه عکس دختر شاه عکس زن شاه


ادامه مطلب ...