مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

دنیای متفاوت درونگراها و برونگراها

جام جم سرا: شخصیت انسان‌ها را می‌توان با معیارهای گوناگون دسته‌بندی کرد. برونگرایی و درونگرایی دو شخصیت کاملا متضاد انسان است که در این مبحث به تعریف آن پرداخته‌ایم. فراموش نکنید برونگرایی و درونگرایی ـ هر دو ـ کاملا عادی و طبیعی است و صرفا از این جهت که یکی به مسائل عینی و دیگری به موضوعات ذهنی بیشتر گرایش دارد، خلاف یکدیگر است.

در حقیقت باید گفت زندگی برونگراها در کنار دیگران معنا می‌گیرد و بودن در میان مردم به آنها انرژی می‌دهد. یک روز دوست‌داشتنی برای آنها معمولا روزی است که یک دوجین دوست یا اعضای خانواده کنارشان باشند. آنها به حضور مردم عشق می‌ورزند، چراکه می‌توانند برای حرف‌هایشان مخاطب‌های بسیاری پیدا کنند و فرصت خوبی برای ابراز وجود خواهند داشت.

برونگراها افرادی گرم و صمیمی، دوست‌داشتنی، پرانرژی و سرشار از روح زندگی هستند. آنها بیشتر مواقع تلاش می‌کنند در مرکز توجه باشند که البته خیلی زود هم موفق می‌شوند، زیرا از نظر دیگران بیشتر این افراد، جذاب و همراهان خوبی هستند. آنها خیلی راحت می‌توانند با افراد جدید ارتباط برقرار کنند، از آن نوع آدم‌هایی هستند که وقتی وارد یک مهمانی می‌شوند با همه شروع به صحبت می‌کنند. معمولا در پایان مهمانی هم چند دوست خوب به دوستانشان اضافه می‌شود.

برونگراها در شرایط عادی بسرعت حوصله‌شان سر می‌رود و همیشه به دنبال انگیزه هستند. کارهای تکراری آزارشان می‌دهد، مگر این که جذابیت خاصی برایشان داشته باشد یا این که آنها را مورد توجه دیگران قرار دهد. آنها دوست دارند افکارشان را حتی اگر هنوز کاملا به آنها اعتقاد پیدا نکرده‌اند، با دیگران در میان بگذارند. بنابراین ممکن است خیلی زود تغییر عقیده بدهند. آنها نسبت به هر نوع محرکی واکنش نشان می‌دهند و جسور و خودرای هستند. این افراد معمولا به سراغ مشاغلی پرهیاهو مانند کار در رسانه‌ها می‌روند.

فواید برونگرایی

از آنجا که این افراد براحتی با دیگران دوست می‌شوند و در اجتماعات حضور فعال دارند، می‌توانند در تبادلات فرهنگی بسیاری شرکت کنند و به همین دلیل آنها همیشه داستانی برای تعریف کردن دارند. همچنین خیلی زود مهارت‌های اجتماعی را می‌آموزند و به علت این که خیلی راحت افکارشان را بازگو می‌کنند دیگران آنها را بسرعت شناخته و سریع‌تر به جمع خود راه می‌دهند. چون سعی می‌کنند در مرکز توجه باشند اعتماد به نفس‌شان بسیار بالاست و خیلی زود می‌توانند در کار مورد علاقه‌شان رشد کنند. این افراد از ماجراجویی لذت می‌برند و مثلا آنها را می‌بینید که به سراغ مشاغل پرخطر مانند آتش‌نشانی، تعقیب توفان و غریق نجاتی در دریا رفته و عاشق ورزش‌های پرهیجان مانند صخره‌نوردی یا شیرجه در آسمان می‌شوند. این نوع مشاغل و سرگرمی‌ها می‌تواند از نظر احساسی آنها را غنی و از نظر ذهنی سرحال و پرانرژی نگه دارد.

از نظر شغلی این افراد می‌توانند فضای محل کارشان را پر از انرژی کرده، روی پروژه‌های مختلف به همراه گروه‌های کاری گوناگون بدون مشکل فعالیت کنند.

مضرات

اما برونگرایی مضراتی نیز به همراه دارد. از آنجا که این افراد براحتی با افراد بسیاری دوست می‌شوند هرگز وقت پیدا نمی‌کنند دوستی‌های عمیقی داشته باشند و معمولا روابط‌شان با دیگران در همان سطح اولیه باقی می‌ماند. آنها معمولا پس از مدتی دوستی ممکن است به این نتیجه برسند که برخی دوستی‌ها را باید رها کرد و مناسب نیستند. آنها هرگز نمی‌توانند لحظه‌ای تنها باشند و از آرامش موجود لذت ببرند، بنابراین گاهی اوقات حتی خواندن یک کتاب در اتاقی آرام و بی‌سر و صدا برایشان معضلی بزرگ محسوب می‌شود و بسرعت حوصله‌شان سر می‌رود.

از نظر شغلی نیز گاهی اوقات دردسرهایی را موجب می‌شوند:

1 ـ دوست دارند دائم در مرکز توجه باشند و وقتی این اتفاق نمی‌افتد از زندگی کاری‌شان خسته می‌شوند.

2 ـ شنونده‌های خوبی نیستند و گاهی اوقات کارها را خراب می‌کنند.

3 ـ فراموشکار می‌شوند.

درونگرایی

درونگراها با افراد کمی در ارتباط هستند، چراکه می‌خواهند روی موقعیت خود کنترل کافی داشته باشند و اگر خلاف این پیش برود اضطراب و نگرانی به وجودشان رخنه می‌کند. به‌طور کلی، افراد درونگرا علاقه‌ای به جمعیت و مورد توجه قرار گرفتن ندارند و در اجتماعات معمولا به سراغ کسانی می‌روند که از قبل با آنها کاملا آشنا باشند. وقتی هم میان جمع هستند معمولا ساکت و آرام بوده و بیشتر به سخنان دیگران گوش می‌دهند. البته اگر در صحبت کردن کمتر داوطلب می‌شوند به این معنا نیست که وقتی میان مردم هستند از وقتشان لذت نمی‌برند یا خجالتی هستند. خجالتی بودن معمولا در نتیجه ترس و واهمه داشتن در ارتباط برقرار کردن با دیگران است. معمولا افراد خجالتی دوست دارند با دیگران در ارتباط باشند، اما به دلیل ترس از صحبت کردن، توانایی ارتباط برقرارکردن با دیگران را ندارند و این موضوع آزارشان می‌دهد، اما افراد درونگرا برایشان مهم نیست که وارد جمعی شوند و با تک‌تک افراد صحبت و ابراز وجود کنند.

درونگراها بیشتر اوقات روی دنیای درونی خود متمرکز بوده و نسبت به آنچه در اطراف‌شان می‌گذرد بی‌توجه هستند. آنها می‌توانند میان سر وصدا براحتی کتابی به دست گرفته و مشغول مطالعه آن شوند. چراکه از تنهایی که به خود تحمیل می‌کنند لذت می‌برند و می‌توانند براحتی در دنیای بیرون را به روی خود ببندند. آنها نمی‌توانند مدتی طولانی به دیگران توجه کنند، اما می‌توانند ساعت‌ها روی موضوعات مورد علاقه خود متمرکز شوند. این افراد معمولا به دنبال سرگرمی‌ها و فعالیت‌هایی تک‌نفره می‌روند. درونگراها از آنجا که بسیار محتاط هستند نمی‌توانند به سرعت با دیگران دوست شوند و معمولا بتدریج وارد رابطه‌ای می‌شوند، اما اگر با کسی دوست شوند به دلیل این که از روی شناخت و آگاهانه انجام شده، این دوستی را می‌توانند تا پایان عمر حفظ کنند. بنابراین آنها دوستان محدود، اما قابل اعتمادی دارند. درونگراها اعتقاداتشان را تا زمانی که از آن مطمئن نباشند به زبان نمی‌آورند و وقتی عقیده‌ای را بیان کنند، می‌توانید آن را تغییرناپذیر بدانید.

فواید درونگرایی

درونگراها به دلیل کم‌حرفی می‌توانند شنونده‌های خوبی باشند و بنابراین هنگام ارتباط با دیگران همراه‌های خوبی هستند؛ زیرا براحتی سخنان دیگران را می‌شنوند و واکنش مناسب ارائه می‌دهند. از طرفی، اجازه می‌دهند دیگران بیشتر صحبت کنند و افکار و احساسات‌شان را راحت‌تر بروز دهند و این موضوع کمک می‌کند افراد درونگرا، اندیشمندتر و عمیق‌تر از دیگران باشند. این افراد وقتی به مشکلی برمی‌خورند، می‌توانند براحتی افکارشان را روی آن مشکل متمرکز کرده و راه‌حل‌های مناسبی پیدا کنند. همچنین این اشخاص بسیار مستقل هستند، چراکه اصلا نیازی به تائید دیگران ندارند.

اگرچه جمعیت کمی از مردم درونگرا هستند، اما در محل کار برای کارفرمایان بسیار باارزش‌اند:

1 ـ می‌توانند حجم بالایی از اطلاعات را پردازش کنند.

2 ـ شنونده‌های خوبی هستند.

3 ـ قبل از اظهارنظر فکر می‌کنند.

4 ـ از انجام دادن تنهایی کارها لذت می‌برند.

5 ـ برای متمرکز شدن روی کارهایشان هرگز نیازی به تشویق و پاداش ندارند.

مضرات

در دنیای مدرن امروزی درونگرایی نمی‌تواند درهای زیادی به روی فرد باز کند و شخص درونگرا فرصت‌های کمی پیش رو خواهد داشت. از آنجا که آنها افکارشان را براحتی بروز نمی‌دهند و به طور کل طبیعت مرموزی دارند، دیگران نمی‌توانند براحتی به آنها اعتماد کرده و طرح دوستی بریزند. این افراد چندان خونگرم نیستند و نمی‌توانند در کنار دیگران احساس آرامش کنند و معمولا مهارت‌های اجتماعی را به خوبی نمی‌آموزند. مشکل دیگر افراد درونگرا این است که نمی‌توانند احساسات و افکارشان را براحتی در جمع بیان کنند و دیگران چندان علاقه‌ای به بودن در کنار این افراد نشان نمی‌دهند.

از نظر کاری نیز افراد درونگرا در کارکردن با دیگران چندان انعطاف‌پذیر نیستند.

hillinghypnotherapy / مترجم: نادیا زکالوند


ادامه مطلب ...

دروازه‌بان تیم ملی: می‌خواهم به دنیای تبلیغات و مد بروم

جام جم سرا: زندگی در دنیای مجازی جریان دارد و تب حاکم بر هر جامعه‌ای را باید از حرف و حدیث‌های رایج در شبکه‌های اجتماعی سنجید. در دنیای مجازی یا روابط پیامکی، بهتر می‌توان درک کرد چه کسانی برای مردم مهم شده‌اند. این مقدمه برای این آمد که برسیم به دروازه‌بان تیم ملی ایران در جام جهانی 2014؛ علیرضا حقیقی، که حالا یکی از محبوب‌ترین‌ها در ایران است. دروازه‌‌بان خوش تیپ تیم ملی.

شاید بیشتر از 10 روز به هر طریقی که می‌شد سعی کردیم او را راضی به گفت‌وگو کنیم اما او فاز سکوت برداشته بود. همین‌جا اعتراف می‌کنیم که به خاطر رفتارش قضاوت‌هایی در موردش داشتیم اما وقتی بعد از یک ساعت صحبت کردن یخ او آب شد، دیدیم دروازه‌بان خوش‌تیپ جام تا حدودی حق دارد.

بعد از بازی با آرژانتین در فیس‌بوک و بعضی دیگر از رسانه‌های اجتماعی مطالبی در مورد اتفاقات بدی که پشت سرهم برای تو اتفاق افتاد نوشته و گفته شد اتفاقاتی که نتیجه‌اش شد رفتنت به جام جهانی، چطور یک نفر از جایی که ناباوری مطلق است به یکی از چهار موقعیت مهم تاریخ فوتبال ایران دست پیدا می‌کند؟

فکر می‌کنم مهم‌ترین چیز در زندگی شخصی علیرضا حقیقی ایمان است. من همیشه ایمان داشتم که به آن سطح و موقعیتی که فکر می‌کنم می‌رسم و خدا را شکر تا الان به بخشی از آن رسیدم، یک بخش دیگر آن باقی مانده که شاید خیلی مهم‌تر از بخش اول باشد. من همین که توانسته‌ام به این مقطع و جایگاه برسم واقعا خیلی سختی کشیده‌ام چه در داخل فوتبال چه بیرون از فوتبال. خودم هم سعی و تلاشم را کردم و خیلی به این در و آن در زدم و ماحصل این زحمت‌ها شد رسیدن به هدف کوتاه مدتم که همین بازی در جام جهانی بود و در حال حاضر باقی تلاشم را برای رسیدن به هدف دراز مدتم که نمی‌خواهم فعلادر مورد آن صحبت کنم، می‌گذارم ولی امیدوارم همان‌طور که در هدف اولم موفق بودم در هدف دومم هم موفق باشم. من زحمت زیادی در روسیه، پرتغال و حتی در پرسپولیس کشیده بودم و می‌دانستم که یک روز مزد زحماتم را می‌گیرم. بله برای من اتفاقات خیلی بدی افتاد که می‌توانست باعث شود فوتبال من تمام شود. خیلی جاها خودم مقصر بودم و منکر آن نمی‌شوم به هر حال من یک بازیکن جوان بودم که خیلی چیزها را نمی‌دانستم و خیلی کارها را انجام می‌دادم اما خیلی از اتفاقات را دیگران برای من درست کردند. رک و راست بگویم در ایران کسی از پیشرفت دیگری خوشحال نمی‌شود ولی وقتی آن بالا سری بخواهد هیچ کس نمی‌تواند کاری کند.

در این مسیر چند ماهه یعنی ازپاییز سال گذشته تا جام جهانی چند بار ناامید شدید؟

من هیچ وقت ناامید نشدم، همیشه سعی کرده‌ام که روحیه‌ام را حفظ کنم. خیلی وقت‌ها من در بدترین موقعیت بودم ولی همیشه می‌دانستم از آن موقعیت خارج می‌شوم و جواب زحمت‌هایم را می‌گیرم. البته الان هم هیچ اتفاق عجیب و غریبی نیفتاده. من هنوز آن چیزی را که می‌خواهم به دست نیاورده‌ام.

بعد از بازی اولت تبدیل شدی به یک سوپرمدل که توجه همه را به خود جلب کرد. در ایران هم با توجه به اتفاقات آن‌طرف توجه‌ها به سمت تو کشیده شد. حس خودت از این همه تغییر و یک‌دفعه این همه محبوبیت پیدا کردن چه بود؟

اتفاقی که بعد از بازی با نیجریه افتاد چون فاصله بین بازی‌ها کم بود زیاد مرا درگیر نکرد فرصتی نبود و من بیشتر تمرکزم را روی بازی گذاشته بودم. چیز خاصی در این مورد نمی‌توانم بگویم چون برنامه‌ای برای این داستان نداشتم که بگویم من فلان کار را می‌کنم که بعد در موردش صحبت کنم. تنها هدف من این بود که برای تیم ملی خوب بازی کنم به همین خاطر باقی چیزها برایم مهم نبود. من در 16- 17 سالگی در دروازه پرسپولیس بودم و در بازی‌هایم در پنالتی توپ آقای گل جهان را گرفتم.
من از همان روز اول در جایی قرار گرفتم که همه به آن نگاه می‌کردند و این دیده شدن کم‌کم برایم جا افتاد. بعد از جام جهانی هم از اینکه مورد توجه و لطف مردم قرار گرفتم خوشحال شدم ولی می‌دانم که این مسائل یک روز می‌آیند و یک روز هم می‌روند به خاطر همین همیشه در برخورد با مسائل سعی می‌کنم نه زیاد خوشحال باشم و نه زیاد ناراحت.

در مورد پشتکار شما حرف‌های زیادی شنیده شده، با توجه به این حرف‌ها اگر دروازه‌بان نمی‌شدید امکان داشت یک موزیسین یا بازیگر موفق هم می‌شدید؟

اکثر اطرافیانم از نوع لباس پوشیدن و ظاهرم تعریف کرده‌اند و تقریبا می‌دانم چه لباسی را کجا بپوشم و همیشه سعی کرده‌ام با توجه به مراسمی که دعوت می‌شوم لباس بپوشم

شاید یک موزیسین یا بازیگر یا یک مدل می‌شدم. من به موسیقی خیلی علاقه دارم ولی تا به حال حرفه‌ای ساز نزده‌ام فقط یک مقدار تمپو بلد هستم. من یا کاری را انجام نمی‌دهم یا اگر انجام بدهم به نحو احسن انجام می‌دهم و تمام سعی‌ام را می‌کنم که در آن کار صددرصد موفق باشم و آن کارتمام فکر و ذهن مرا درگیر می‌کند. می‌دانم که طرز تفکر و مثبت اندیشیدن در کارها بسیار تاثیرگذار است.

شما به خاطر ظاهرتان شهرت خوبی پیدا کردید و بعد از بازی اول یکی از پدیده‌های جام جهانی شدید؛ همه می‌خواستند بدانند شما چطور با این همه بالا و پایین پریدن هیچ تغییر حالتی در موهای‌تان دیده نشد؟

من قبل از بازی به هیچ عنوان زمانی را برای آرایش موهایم نمی‌گذاشتم. قبل از رفتنم خودم مدل مویم را انتخاب کردم و به آرایشگرم گفتم آن مدل را روی موهایم اجرا کند. درضمن مدلی که انتخاب کردم خیلی ساده بود حالا اینکه می‌گویند موهای علیرضا حقیقی 90 دقیقه تکان نخورد به خاطر این است که موهایم بلند است و با ژل به خوبی ثابت می‌شود.

لباسی که در جام پوشیدی به سلیقه خودت بود؟

لباس‌هایی که پوشیدم کاملا انتخاب تیم ملی بود اصلا از ما نپرسیدند که چه رنگی می‌خواهید بپوشید. خودشان رنگ‌ها را انتخاب کرده بودند و از سه ماه قبل از جام جهانی رنگ لباس‌ها فیکس شده بود، حتی در مورد رنگ‌ها هم چیزی نگفته بودند و وقتی به رختکن می‌رفتیم تازه متوجه رنگ‌ها می‌شدیم. اصول جام جهانی این است که هرتیم با فیفا رنگ‌هایش را بررسی می‌کند و در نهایت به بازیکن‌ها گفته می‌شود.

لباس‌هایت را چه کردی؟

اولین لباسم را بعد از بازی با نیجریه برای موزه فیفا خواستندکه فکر می‌کنم علتش این باشد که آن بازی اولین صفر- صفر جام جهانی 2014 بود. دومین لباس را به خیریه محک دادم،سومی را هم به جای دیگری که نمی‌خواهم بگویم.

شنیده شده بعد از جام‌جهانی پیشنهاد بازیگری از هالیوود و مدلینگ از ایتالیا که مهد مد است داشتید. آیا این شنیده‌ها درست است؟

یک سری پیشنهادها برای بازیگری شده ولی در حال حاضر نمی‌خواهم به آن سمت بروم ولی شاید بعدا این کار رابکنم هر چند این پیشنهادها برایم وسوسه‌انگیز است. در ضمن یک پیشنهاد از هالیوود داشته‌ام. از ایتالیا هم پیشنهادهایی برای مدلینگ داشته‌ام که برای مذاکره در چند روز آینده به آنجا سفر می‌کنم.

در رفتارهایت از سبک زندگی چه کسی الگو گرفتی یا می‌گیری؟

من شخصا رنگ سیاه را برای لباس خیلی می‌پسندم و همیشه هم از کفش مشکی در بازی‌ها استفاده می‌کنم. بعد از بازی اول تمام برندهایی که قبلا با هم به توافق نرسیده بودیم، خواستند که با مبالغ بسیار بالاتری با من قرارداد ببندد که دیگر من قبول نکردم

من هم در زندگی الگوهایی داشته و دارم و همه دروازه‌بان‌ها برایم قابل احترام هستند و همین که از هر کدام یک نکته یاد بگیرم دنیایی از تجربه کسب می‌کنم. دروازه‌بان‌هایی هم هستند که تکنیک‌های‌شان را دنبال می‌کنم. البته من دوست ندارم از کسی تقلید کنم مثلا بگویم فلان دروازه‌بان آن شکلی راه رفت یا ایستاد من هم همان‌گونه راه بروم یا بایستم اما در نکات فنی صد درصد الگوهایی دارم. فیلم حرکات فنی دروازه‌بان‌ها و فوتبالیست‌ها را نگاه می‌کنم تا از مسائل تکنیکی‌شان استفاده می‌کنم.

شما اعتماد به نفس خوبی در شرایط سنی و موقعیت‌های مختلف با تمام قضاوت‌ها و نگاه‌هایی که وجود داشته، داشتید. این اعتماد به نفس را از کجا آوردید؟

من همیشه تنها بودم و جز پدر و مادرم، دوستانم و بعضی از مربیانم شخص دیگری نبوده که بخواهد به من کمک کند. رسانه‌ها هیچ وقت پشت من نبودند. همین تنها بودن باعث ساخته شدن آدم می‌شود و مهم‌ترین چیز هم این است که من هیچ‌وقت از شکست و تخریب نترسیده‌ام چون همیشه اینها را چشیده‌ام و برایم مهم نبوده دیگران چه می‌گویند یا چه اخباری تیتر می‌شود و بعد رسانه‌ای دارد چون مهم‌ترین خبر روز دنیا هم عمری دو،سه روزه دارد. وقتی هم وارد زمین می‌شوم فقط می‌گویم الهی به امید تو.

شما کسی را به عنوان مشاور لباس دارید؟

نه چنین کسی را ندارم، شایدگاهی از دوستانم نظر بگیرم اما به آن شکل که بخواهم از شخص خاصی مشاوره بگیرم خیر. تا به حال نیز اکثر اطرافیانم از نوع لباس پوشیدن و ظاهرم تعریف کرده‌اند و تقریبا می‌دانم چه لباسی را کجا بپوشم و همیشه سعی کرده‌ام با توجه به مراسمی که دعوت می‌شوم لباس بپوشم و فکر نمی‌کنم به مشاوره در این زمینه نیازی داشته باشم اما برای یکسری مسائل داشتن دوست خوب لازم است چون در شرایط مختلف آمدن فکرجدیدو نگاهی از بیرون می‌تواند کمک کند.

حالا که به شهرت بیشتری رسیده‌ای، فکر نمی‌کنی نیاز داری از مثلا یک روانشناس به شکل حرفه‌ای کمک بگیرید؟

باز هم این نکته را تکرار می‌کنم که در حال حاضر دوستان خوبی برای کمک گرفتن دارم اما موضوعی که می‌گویید را درک می‌کنم. به نظرم لازم است در مواردی که نمی‌دانم یا در تخصص من نیست، از آدم‌های حرفه‌ای کمک بگیرم اما ترجیح می‌دهم چنین روابطی هم کاملا دوستانه باشد نه مثلا به شکل کاملا حرفه‌ای که من مراجعه کننده باشم و طرف مقابل هم صرفا کسی که کارش را انجام می‌دهد.

از دنیای مجازی چقدر استفاده می‌کنید؟

تا قبل از این اتفاقات زیاد اهل استفاده از شبکه‌های اجتماعی نبودم فقط اینستاگرام داشتم که خودم کنترلش می‌کردم. فیس‌بوک هم نداشتم اما به خاطر سوء‌استفاده‌هایی که شده بود یک صفحه هم در فیس‌بوک درست کردم. ولی دیگر صفحه‌ای در دنیای مجازی ندارم چون کاربرد خاصی برای من ندارند. اینستاگرام برایم به خاطر عکس‌ها جذاب است.

چرا دستکش شما در جام جهانی هیچ برندی نداشت؟

حرفه اصلی من همان طور که گفتم فوتبال است ولی با توجه به اینکه تبلیغات در دنیای امروز فوتبال نقش مهمی ایفا می‌کند من هم دوست دارم به دنیای تبلیغات و مد وارد شوم

راستش در مورد مبلغی که برای تبلیغات برند قرار بود به من بدهند، به توافق نرسیدیم من هم تصمیم گرفتم وقتی آنها نمی‌توانند آن چیزی را که من می‌خواهم تامین کنند چه از لحاظ مالی چه از لحاظ ابزاری دستکش‌های سیاه و بدون نام برند، استفاده کنم. البته من شخصا رنگ سیاه را برای لباس خیلی می‌پسندم و همیشه هم از کفش مشکی در بازی‌ها استفاده می‌کنم. بعد از بازی اول تمام برندهایی که قبلا با هم به توافق نرسیده بودیم، خواستند که با مبالغ بسیار بالاتری با من قرارداد ببندد که دیگر من قبول نکردم چون برای من همان بار اول مهم است نه اینکه یک اتفاق بیفتد، کل دنیا ببینند بعد سراغت بیایند.

ستاره بودن مخصوصا وقتی که از ظاهر خوبی برخوردار باشی اثراتی در زندگی داردکه خیلی‌ها نتوانستند آن را کنترل کنند و از مسیر اصلی کاری‌شان منحرف شدند شما به این ماجرا چگونه نگاه می‌کنید، آیا برنامه‌ریزی برای آن دارید؟

در خارج از ایران این مشکل دیده نمی‌شود و من چون در خارج از ایران زندگی می‌کنم به این قضیه فکر نمی‌کنم البته بازهم دوست خوب و مدیر برنامه‌ام هومن صمیمی در کنارم هست و در مواقع لازم به من مشاوره می‌دهد و اگر احیانا به بیراهه بروم حتما به من متذکر می‌شود.

شغل دیگری در کنار فوتبال دارید؟

شغل خاص دیگری جز فوتبال ندارم ولی در بعضی کارها سرمایه‌گذاری می‌کنم. ترجیح می‌دهم زمانی که فوتبال بازی می‌کنم به شغل دیگری فکر نکنم. به نظرم کسی که فوتبال حرفه‌ای بازی می‌کند در آن زمان باید آنقدر درآمد جمع کند که بعد از بازنشستگی در خانه‌اش بنشیند و از زندگی لذت ببرد. بازیکن‌ها در زمان ورزشی‌شان واقعا نمی‌توانند از زندگی لذت ببرند و کاملا وقف ورزش می‌شوند پس حق دارند که درآمد خوب داشته باشند تا در زمان بازنشستگی‌شان از آن استفاده کنند. حرفه اصلی من همان طور که گفتم فوتبال است ولی با توجه به اینکه تبلیغات در دنیای امروز فوتبال نقش مهمی ایفا می‌کند من هم دوست دارم به دنیای تبلیغات و مد وارد شوم.

شما چند سال پیش گفته بودید می‌خواهید دروازه‌بان اصلی تیم ملی شوید. یعنی این رویای بچگی شما بود؟

آن مصاحبه اولین مصاحبه من بود که مربوط به 10 سال پیش است. آنجا گفتم می‌خواهم چند سال دیگر در دروازه تیم ملی بایستم و رؤیایی بود که خوشبختانه به واقعیت تبدیل شد. از نظر خودم این اتفاق می‌توانست زودتر از اینها برایم بیفتاد، من همیشه قدر چیزهایی که داشتم را می‌دانم و این‌بار هم قدر این فرصت را می‌دانم و خوشحالم در چهاردوره جام جهانی که ایران حضور داشته یکی از چهار دروازه‌بان تیم ملی بودم. در تمام این مدت هیچ وقت حمایت رسانه‌ها با من نبود. اگر خوب بازی می‌کردم بد می‌نوشتند، اگر بد بازی می‌کردم بدتر می‌نوشتند. هیچ وقت هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا داشته باشد که من را حمایت کرده است و خدا را شکر می‌کنم که با تمام فشارهایی که رسانه‌ها به من آوردند تا من در تیم ملی نباشم، این اتفاق افتاد. اگر خیلی از این فشارها نبود من زودتر در دروازه تیم ملی قرار می‌گرفتم. متاسفانه ما مردمانی هستیم که حتی اگر یک اتفاق مثبت بیفتد می‌خواهیم منفی‌اش کنیم. (زندگی ایده‌آل)


ادامه مطلب ...

اختلال جنسیتی: سردرگمی در دنیای زنانه و مردانه

جام جم سرا: میل شدید به دختر بودن در جامعه ما که مرد بودن یک ارزش است شاید از بقیه جوامع سخت‌تر باشد.

زن بودن یا مرد بودن، مساله این است

 شما زن هستید یا مرد؟ شاید فکر کنید جواب این سوال یکی از بدیهی‌ترین جواب‌های زندگی‌تان است. اگر این‌گونه است، پس اختلال هویت جنسی در شما وجود ندارد، اما همه این‌گونه نیستند و گاهی یک فرد مدت‌ها از خود می‌پرسد من زن هستم یا مرد؟ کسی که این سوال در زندگی اش خیلی تکرار شود و او را دچار مشکل کند در حقیقت یک بیمار است که از اختلال هویت جنسی رنج می‌برد.

چقدر خانواده‌ها و جامعه این اختلال را می‌شناسند؟ وقتی پای درد دل چند بیمار می‌نشینید، متوجه می‌شوید خیلی کم و همین مساله باعث شده است افراد مبتلا به این اختلال روزهای سختی را بگذرانند، اما این اختلال چیست؟

برای آن‌که تعریف صحیحی از اختلال هویت جنسی داشته باشیم به سراغ دکتر سحر انصاری ،روانپزشک رفتیم که برای مان تعریف دقیقی ازاین اختلال داشته باشد.

وی می‌گوید: در مرحله اول باید بدانیم دو اختلال نزدیک به هم وجود دارد.باید بین اختلال هویت جنسی و دو جنسه بودن تفاوت قائل شد که متاسفانه بیشتر مرد​م این دو را با یک چشم نگاه می‌کنند.

تراجنسی یا ترنس سکچوال (transsexual) به کسانی گفته می‌شود که به دلیل نارضایتی از جنس خود، خواستار تغییر جنسیت‌شان هستند، زیرا جنسیتی که در روانشان حس می‌کنند با جنسیت جسم شان متضاد است. این افراد از وقتی خود را می‌شناسند، احساس می‌کنند به جنس دیگر تعلق دارند. در واقع مبتلایان به اختلال هویت جنسی دچار نارضایتی از جنسیت خود هستند، بی‌آن‌که هیچ‌گونه ناسامانی یا مشکلی در جسم آنان مشاهده شود.

اما گروه دیگر یعنی افراد دوجنسی (hermafrodit)بحث شان متفاوت است و از همان ابتدا اندام جنسی فی‌مابین دارند و مشکلشان تنها روحی نیست.

هویت جنسی

هویت جنسی یک حالت روانشناختی است که بازتاب احساس درونی شخص از مرد یا زن بودن خویش است. وقتی شما خیلی قاطع و بدون هیچ شکی می‌گویید من مرد هستم یا زن هستم، در حقیقت به یک هویت جنسی رسیده‌اید. بین این هویت و اندام جنسی فرد یک ارتباط مستقیم وجود دارد و اگر این ارتباط به هم بخورد، آن وقت سر و کله یک اختلال پیدا خواهد شد.

وقتی بین هویت جنسی و اندام‌های جنسی هماهنگی وجود ندارد به آن اختلال هویت جنسی گفته می‌شود. به کسانی که دارای اختلال هویت جنسی هستند و به تغییر جنسیت خود تمایل دارند ترانس سکسوال گفته می‌شود. (کاپلان و سادوک،1927) یک ترانس سکسوال مرد به زن، مردی است که احساس می‌کند یک زن است که در بدن مردی گرفتار است. او می‌خواهد از شر اندام‌های تناسلی خود رها شود و ویژگی‌های جنسی زنانه داشته باشد و می‌خواهد همانند یک زن زندگی کند. یک ترانس سکسوال زن به مرد زنی است که احساس می‌کند یک مرد است که در قالب یک زن گرفتار است. او می‌خواهد ویژگی‌های مردانه را کسب کند و به‌عنوان یک مرد زندگی کند. (سلیگمن، والکر و روزنهان، 1389) اگر بخواهیم به یک زبان ساده از این مشکل صحبت کنیم باید بگوییم:

اختلال هویت جنسی به حالتی اطلاق می‌شود که بین جنسیت پذیرفته شده فرد با هویت جنسی وی، تضاد و مغایرت ایجاد می‌شود. افرادی که دارای اختلال هویت جنسی هستند نسبت به جنسیتی که دارند احساس ناراحتی و نارضایتی دارند و برای مثال تصور می‌کنند زنی در قالب مرد هستند یا مردی در قالب زن. همین احساسات باعث می‌شود افراد دوست داشته باشند مانند جنس مخالف رفتار کنند،مثل آنها لباس بپوشند و در فعالیت‌های اجتماعی و... مشارکت داشته باشند. این قبیل احساسات حتی اگر فرد اندام‌های جنسی مردانه یا زنانه داشته باشد، بازهم به قوت خود باقی می‌ماند.

حال فکر کنید یک نفر در خانواده شما مثلا فرزندتان چنین احساسی دارد. اگر دختر است می‌گوید می‌خواهم پسر باشم و اگر پسر است در آرزوی دختر شدن به سر می‌برد. شما چه واکنشی نشان می‌دهید؟

مامان‌! من نمی‌خوام پسر باشم

 دکتر انصاری از برخورد‌های مختلف با این اختلال می‌گوید. وی تاکید می‌کند نوع رفتار خانواده در آینده یک فرد مبتلا به این اختلال نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.

این روانپزشک ادامه می‌دهد: ممکن است شروع این اختلال از کودکی باشد یا نوجوانی و حتی در بزرگسالی. کودکان به علت آسیب‌پذیر بودن و همچنین وابستگی بیشتر به خانواده، نیاز بیشتری به حمایت و درک شدن دارند. در کودکی روان درمانی و خانواده درمانی خیلی مهم است.

وی می‌افزاید: مثلا پسری که در کودکی مدام می‌خواهد یک دختر باشد و خانواده‌اش به ما مراجعه می‌کند، اولین کاری که انجام می‌دهیم، مداخلات رفتاری است. از خانواده‌اش می‌خواهیم در مقابل رفتارهای کودک که با جنس خودش همخوانی دارد، به او پاداش بدهند تا از این طریق رفتارهای جنس خودش در او تقویت شود.

بررسی اختلال‌های روحی مختلف حتما توصیه می‌شود. ممکن است پسری از اضطراب جدایی رنج می‌برد یا بالعکس بیش از حد به مادرش وابسته است. در این دو وضع هم ممکن است یک خروجی رفتاری داشته باشد که همان نبود رضایت از جنسیتش است.

به خانواده‌های فرد مبتلا توصیه می‌کنیم ابتدا رفتارشان را اصلاح کنند. این موضوع در کودکان اهمیت زیادی دارد؛ برای مثال در خانواده‌ای که پدر حضور کمرنگی دارد و فرزند پسر تمام مراوداتش با مادرش است، ممکن است علاقه به دختر بودن در او دیده شود، ما از پدر می‌خواهیم برای پسرش وقت بگذارد و با او بازی کند. اگر بزرگ‌تر است با او همراهی کند و با هم کارهای مردانه انجام دهند تا این نبود الگوی جنسیتی مشابه برطرف شود.پس ابتدا باید این مراحل را طی کنیم تا مطمئن شویم فرد واقعا اختلال هویت جنسی دارد.

زنگ خطر‌های والدینی

 کودکی که به اختلال هویت جنسی مبتلا می‌شود، علائم و نشانه‌هایی دارد که باید تمام والدین نسبت به این رفتارها دقیق باشند.انصاری می‌گوید: کودکی که دچار اختلال هویت جنسی است، نقش‌های جنس مقابل را بازی می‌کند. اسباب بازی‌های جنس خود را دوست ندارد و اصولا در ارتباط برقرار کردن با همسالان همجنس دچار مشکل می‌شود. حتی گاهی بعضی کودکان به ​دلیل تمسخر دیگر بچه‌ها و فشار مدرسه برای ملبس شدن به لباس کلیشه‌ای جنس معین شده از رفتن به مدرسه خودداری می‌کنند.

در نوجوانی هم فرد مبتلا از نظر لباس پوشیدن، صحبت کردن، رفتار در جامعه و انتخاب دوستان، طبیعی و مانند همجنسان خود رفتار نمی‌کند. پای صحبت یکی از این نوجوانان نشسته‌ایم:

مینا که قبل از عمل جراحی رامین بوده است،می گوید: همیشه از جنسیت و اندام جنسی‌ام ناراضی بودم. فکر می‌کردم باید آنها را از بین برد. دوست داشتم اندام زنانه پیدا کنم و گاهی فکر می‌کردم وقتی بزرگ شوم، اندامم زنانه خواهد شد.

او می‌افزاید: مشکل اصلی من با والدینم بود که مرا درک نمی‌کردند و از احوال من بی‌خبر بودند و به دلیل ناآگاهی حتی برخوردهای تندی با من می‌کردند.

این اختلال در بزرگسالی هم ایجاد می‌شود که علائم آن مانند دو گروه قبل با بیزاری از جنس خود و اندام جنسی خود و همچنین در آرزوی زندگی و نقش‌های جنس مقابل بودن، قابل بررسی است.

نگرانی بیش از حد ممنوع!

اگر یک‌بار سر زده وارد اتاق شدید و پسرتان را دیدید که به سراغ لوازم آرایش شما رفته است، نباید فکر کنید او دچار اختلال هویت جنسی شده و نگران شوید.

هر دختر و پسری ممکن است چندبار در زندگی‌شان بگویند که جنسیتشان را دوست ندارند یا دلشان می‌خواهد به شکل جنس مقابل در بیایند، اما این به معنی بیماری نیست. بخصوص در نوجوانی که بحران‌های مختلف هویتی ممکن است به سراغ فرد بیاید و چند باری ابراز علاقه کند که کاش دختر نبودم و پسر بودم. خانواده نباید برخورد شدید داشته باشد و نگران شود. این موضوعی است که در هر مشکلی باید خانواده‌ها آن را رعایت کنند.

دکتر انصاری در این باره تاکید می‌کند: باید فرزندان ما بدانند آنها را همان‌گونه که هستند، دختر یا پسر، پذیرفته‌ایم و دوست داریم.

اگر خانواده‌ای که چند پسر دارد و آرزوی دختر داشتن باعث می‌شود فرزند آخرشان را با اسامی دخترانه صدا کنند یا اسباب بازی‌های دخترانه برای او بگیرند و رفتارهای دخترانه‌اش را تشویق کنند، باید بدانند فرزندشان را دچار مشکل می‌کنند.

اختلال هویت جنسی کم یا زیاد؟

هر چقدر هم بگوییم این مشکل یک اختلال روانشناختی است و فرد،بیمار است باز هم نمی‌توان از تابو بودن آن جلوگیری کرد. هیچ خانواده‌ای بسادگی نمی‌پذیرد فرزندنش مبتلا به اختلال هویت جنسی است. به همین دلیل آمار دقیقی از این مشکل در کشور ما وجود ندارد، بلکه آمار نهایی متعلق به افرادی است که برای جراحی به پزشک قانونی مراجعه کرده‌اند. پس نمی‌توانیم فکر کنیم تعداد مبتلایان همین تعدادی است که ثبت شده است. بسیاری از افراد مبتلا یک عمر را بدون بیان کردن این مشکل زندگی می‌کنند، زیرا از برخورد دیگران می‌ترسند و ممکن است به کارهای نامناسب هم کشیده شوند، زیرا در خلوت شان می‌خواهند جنس دیگری باشند.

آمارهای سازمان پزشکی قانونی کشور نشان می‌دهد سالانه بیش از 270 ایرانی تغییر جنسیت می‌دهند.

خبرآنلاین در گزارشی بر مبنای آمارهای سازمان پزشکی قانونی اعلام کرد هر ساله به تعداد متقاضیان این عمل جراحی افزوده می‌شود. براساس آمارهای رسمی از سال 1385 تا 1389 بیش از 1366 نفر مجوز تغییر جنسیت در ایران را دریافت کرده‌اند که از میان آنها 56 درصد می‌خواهند زن شوند و 44 درصد قصد دارند با تغییر جنسیت مرد شوند.

در ایران آمار بیشتری نسبت به برخی کشورها در این خصوص وجود دارد که این به معنی بیشتر بودن این اختلال در کشورمان نیست، بلکه چون منع قانونی و شرعی برای دو همجنس بودن وجود دارد، کسی که این اختلال را دارد از مجرای قانونی و صحیح به دنبال رفع آن بر می‌آید.

همیشه تنها

مینا می‌گوید: تمام روزهای کودکی‌ام به‌تنهایی گذشت، زیرا به بازی‌های جنس خودم هیچ علاقه‌ای نداشتم و نمی‌توانستم با همبازی‌های مورد تائید خانواده بازی کنم. دوست داشتم به جمع دخترانه بروم و عاشق عروسک بازی بودم. وقتی دختر‌های فامیل دور هم جمع می‌شدند و خاله بازی می‌کردند، آرزو داشتم با آنها بازی کنم. عروسک‌ها را روی پایم بخوابانم و با قابلمه‌های پلاستیکی غذا درست کنم، اما همیشه آنها مسخره‌ام می‌کردند و شاید بیشتر از دختر‌های فامیل، پسرهایی که می‌دیدند من به فوتبال بازی کردن با آنها هیچ علاقه‌ای نشان نمی‌دهم، برخوردهای بدی با من داشتند.

او می‌افزاید: روزهای کودکی، روزهای خوبی نبود و در نگرانی این گذشت که نکند دیگران بفهمند در خلوت سراغ اسباب بازی خواهرم می‌روم. شاید هیچ‌کس جز کسی که مانند من باشد، نتواند درک کند کودکی و خلوت یک بیمار با اختلال هویت جنسی چقدر غمگین است و تا چه حد می‌تواند در تنهایی بگذرد. می‌ترسیدم اگر مادر و پدرم این موضوع را بفهمند مرا طرد کنند و این یک ترس و اضطراب همیشگی را در من ایجاد می‌کرد.

قدم قدم تا تغییر جنسیت

تغییر جنسیت این‌طور نیست که امروز تصمیم بگیری و فردا به یک مرکز خصوصی مراجعه کرده و جنسیت خود را تغییردهی، بلکه باید مراحل قانونی آن طی شود تا مجوز شرعی و قانونی برای این عمل صادر شود.

اولین جراحی تغییر جنسیت در ایران وقتی انجام شد که فریدون ملک آرا بعد از چند مرحله پیگیری توانست مجوز این جراحی را از حضرت امام دریافت کند و به مریم ملک آرا تبدیل شود.

دکتر انصاری، روانپزشک می‌گوید: تغییر جنسیت کار ساده‌ای نیست و در مدت زمان کوتاهی انجام نمی‌شود. وقتی یک بیمار با علائم اختلال هویت جنسی به پزشک قانونی برای عمل جراحی مراجعه می‌کند، باید مراحل مختلفی را طی کند تا مورد تائید قرار بگیرد.

وی اضافه می‌کند: وقتی یک فرد به اختلال هویت جنسی مبتلا می‌شود باید در قدم اول روان درمانی شود. در طول جلسات روان درمانی به او کمک می‌شود تا جنسیت خود و نقش‌های وابسته به آن را بپذیرد. اگر بعد از جلسات روان درمانی باز هم فرد تاکید داشت که باید تغییر جنسیت دهد، باید مراحل بعد را طی کند. بررسی‌های پزشک غدد و روانپزشک مشخص می‌کند که در نهایت این فرد نیاز به جراحی دارد یا خیر.

توصیه می‌شود فرد یک تا دو سال با هویت جنسی جنس مخالف زندگی کند که کار چندان ساده‌ای نیست و اصولا خانواده‌ها مخالفت می‌کنند وما با آنها صحبت می‌کنیم که کمک کنند فرزندشان درمان شود. بگذارند اگر پسری دوست دارد دختر شود یکی دو سال با هویت دخترانه زندگی کند ولباس دخترانه بپوشد و کارهای دخترانه انجام دهد. در این مرحله، مشکلات خاص اجتماعی هم پیش می‌آید که هم خود بیمار و هم خانواده‌اش آزار می‌بینند، اما این مرحله می‌تواند کمک کند تا فرد در موقعیت واقعی قرار بگیرد.البته این کار نباید به‌صورت خودسرانه انجام شود. اگر پزشک او را یک ترانس تشخیص داد، می‌تواند با گرفتن مجوز به پوشیدن لباس ‌های جنس مقابل اقدام کند.

اگر بعد از این مدت هنوز اصرار به تغییر جنسیت داشت، باید این کار انجام شود البته مدتی هم به دارو درمانی نیاز دارد. به مردان هورمون استروژن و به زنان هورمون تستسترون داده می‌شود که کمک می‌کند اندام آنها به جنس دیگر شباهت پیدا کند. وقتی این مراحل طی شد، یک بیمار اختلال هویت جنسی، مجوز تغییر جنسیتش را می‌گیرد و در نهایت به مراکز خاص برای جراحی معرفی می‌شود. خیلی مهم است بیمار تمام مراحل را طی کند زیرا بعد از عمل جراحی دیگر راه برگشتی وجود ندارد. هزینه‌های این عمل زیاد است که نیمی از آن را دولت می‌پردازد.

بعد از جراحی هم ازدواج این افراد مشکل خاصی ندارد، اما فرزند دار شدن شان کار چندان ساده‌ای نیست. رحم پیوندی یا تولید اسپرم از مغز استخوان، راه‌های نوین و غیرمعمول هستند و هنوز در ایران پرهزینه و تقریبا دور از دسترسند.

هم خانواده‌ها و هم خود فرد باید بدانند بعد از جراحی همه چیز بی‌مشکل نخواهد بود اما مثل همیشه پذیرش درست خانواده و کمک به فرزند و درک او می‌تواند بسیار کارساز باشد. (ضمیمه چاردیواری)

ندا داوودی


ادامه مطلب ...

دنیای طرح، رنگ و قیمت: از فاستونی تا مجلسی

جام جم سرا: اگر قصد خرید پارچه دارید و می‌خواهید که زمانتان هم از دست نرود به شما پیشنهاد می‌کنیم که به سرای امیرکبیر واقع در بازار تهران سر بزنید. اینجا قیمت‌ها مناسب خرید هستند. در این سرا انواع و اقسام پارچه‌ها از پارچه‌های مانتویی و چادری و پالتویی و ملحفه گرفته تا مجلسی و پارچه‌های فاستونی چیده شده‌اند و به صورت عمده یا جزئی به فروش می‌رسند. البته در این میان خیابان‌های مولوی، زرتشت، محله عبدل آباد، تجریش و خیابان گاندی نیز از جمله مهمترین بازارهای فروش خرده پارچه هستند.

بازارهای متنوع

در میان بورس‌های پارچه فروشی، بازار مولوی از جامعیت بیشتری برخوردار است و هر نوع پارچه‌ای در آن یافت می‌شود. تنوع پارچه‌ها در این بازار هر کسی را راضی برمی‌گرداند. در این بازار، انواع پارچه از پرده‌ای و مجلسی تا گیپور و دانتل وجود دارد.
کسانی هم که قیمت برایشان زیاد مهم نیست، می‌توانند به خیابان زرتشت مراجعه کنند که قیمت پارچه‌های آن تقریباً 40 درصد از بازار بیشتر است. جدا از موضوع قیمت، پارچه‌های این راسته هم زیبا هستند و هم متنوع.
البته خیابان گاندی هم مامن چند مغازه پارچه فروشی است و تقریباً قیمت‌هایش با زرتشت یکی است.
در بازار عبدل‌آباد هم می‌توان علاوه بر پارچه‌های متقال، ملحفه‌ای و پرده ای، پارچه‌های مجلسی هم یافت، اما در این بازار نباید خیلی دنبال پارچه‌های مجلسی بگردید. به گفته یکی از مغازه داران اینکه می‌گویند پارچه‌های عبدل‌آباد ارزانتر از همه جاست و تنوع کالا دارد، مربوط به سالها پیش است. حالا برخی از پارچه‌هایش از بازار گرانتر است و کیفیت کالایش هم زیاد جالب نیست.
بازار تجریش نیز در بین بازارهای فروش پارچه زنانه برای خودش جایگاه خوبی دارد. پارچه‌های این بازار متنوع و قیمت‌های آنها تقریباً مناسب است، اما به پای بازار نمی‌رسند.
کوچه برلن نیز یکی دیگر از مراکز فروش پارچه‌های مجلسی است. در این مکان می‌توان انواع پارچه لباسی و چادری زنانه را یافت، با این حال این بازار، تنوع مراکز خرید قبلی را ندارد.
برای رفتن به بازار می‌توانید سوار مترو شده و به میدان امام خمینی(ره) بروید یا این‌که مستقیم تا ایستگاه 15 خرداد بروید. اگر هم بخواهید می‌توانید از میدان تا چهارراه گلوبندک را با تاکسی طی کرده و در آن سوی خیابان وارد بازار تهران شوید؛ بازاری که در آن انواع و اقسام کالا را می‌توان یافت. در این راسته تنها با تماشای مغازه‌ها می‌توانید بفهمید که چه چیزی نیاز دارید. مغازه‌هایی پی در پی که انواع لوازم را به نوعی چیده‌اند و یا فروشنده آن به شکلی بازارگرمی‌ می‌کند که شما برای خرید ترغیب می‌شوید. اینجا هر نوع جنس از لباس و لوازم منزل و آشپزخانه گرفته تا میدانی که دلارفروشان در آن بساط کرده‌اند را می‌توانید ببینید و اجناس مورد نیاز خود را خریداری کنید. در لحظه اول که وارد بازار شدیم مانند دفعه‌های قبل بازار شلوغ بود و هر کس برای خرید کالای مورد نیاز خود به مغازه‌ای سرک می‌کشید و آن را با چانه زنی خریداری می‌کرد. اما انگار این دفعه، شلوغی بیشتر دیده می‌شد. شلوغی و رفت و آمدی که با توجه به فرارسیدن ماه مهر و فصل بازگشایی مدارس می‌توانست نتیجه خرید لوازم مورد نیاز برای کودکان در آغاز سال تحصیلی باشد.

جلوتر که می‌روید، نرسیده به امامزاده زید(ع) به کوچه زرگرها می‌رسید. کوچه‌ای با سقف بلند و پوشیده و مغازه‌های نزدیک به هم در دو طرف که چند مغازه طلافروشی و نقره فروشی در ابتدای آن دیده می‌شوند. با عبور از این کوچه به سرای امیرکبیر می‌رسید. در این راسته شما انواع پارچه فروش‌های خرده فروش را می‌بینید که در یک کوچه، در دو طرف به صورت حجره حجره بساط پارچه‌ها را پهن کرده‌اند و برای مشتری انتظار می‌کشند. بماند که به قول این فروشندگان؛ بازار به نوعی در رکود است. اما هنوز هم با سروصدای مشتریان و سرک کشیدن به این مغازه و آن مغازه بازار رنگ و بوی دیگری دارد. برخی مغازه‌داران نیز در این راسته به شکل عمده انواع پارچه‌ها را می‌فروشند.

بازار مدتی است که راکد مانده

اسدی از فروشندگان پارچه در بازار بزرگ از کسادی بازار ناخوشنود است و می‌گوید:« به علت بالا رفتن قیمت پارچه، کمتر کسی پارچه را در اولویت خرید خود قرار می‌دهد. مردم ابتدا به فکر ضروریات زندگی خود هستند تا تهیه پارچه، در صورتی که اگر مراسم مهمانی یا مناسبتی یا خرید ازدواج باشد، مردم به سراغ خرید پارچه می‌روند.»
او می‌گوید:« یکسالی است که بازار کساد شده قبلاً در شهریور ماه اینجا جای سوزن انداختن نبود. مردم در طول سال دوبار به بازار مراجعه می‌کردند، سال نو و شهریور؛ اما حالا دیگر کمتر برای خرید می‌آیند و بیشتر قیمت اجناس را می‌پرسند تا خرید. بیشتر پارچه‌ها همانند سایر اجناس از کشور چین وارد می‌شود. البته پارچه‌های تولید ترکیه و تایلند هم وجود دارند، ولی در کل به جرأت می‌توان گفت 90درصد بازار پارچه کشور را منسوجات چینی پر کرده اند.»

او که فروشنده پارچه‌های ملحفه‌ای است همچنین می‌گوید :«وقتی نوعی از برند پارچه ایرانی که از کیفیت خوبی برخوردار است را به مشتری پیشنهاد می‌دهیم، با کمی ‌تأمل می‌گوید پارچه خارجی ندارید که زیباتر باشد! وقتی می‌گوییم پارچه چینی هم است که تنوع خوبی دارد و قیمتش کمی‌ بالاتر، دوباره به تردید می‌افتد که کدام را تهیه کند. شاید به تردید افتادن او به این دلیل است که پارچه‌های ما از مرغوبیت خوبی برخوردار نیستند و تنوع خوبی ندارند.
اسدی اضافه می‌کند: «امسال قیمت پارچه 5 در صد گران شده و شرایط فروش ما از بقیه پارچه فروشان بدتر شده چون در پارچه ملحفه‌ای سود کمتر است؛ بیشتر ملحفه‌ها یا ایرانی هستند و یا ترک و چینی که تنوع چینی بیشتر است. در نتیجه 90 درصد پارچه‌های ملحفه‌ای چینی است. بیشتر پارچه‌های چینی در بازار درجه 5/ 1 هستند نه درجه یک. بعضی‌ از آنها تیکه دارند و پارگی؛ اما به خاطر نخ خوب و تنوع زیاد در بازار بیشتر فروش می‌روند. پارچه ترک هم متری 1500 تا 2 هزار تومان گران‌تر از پارچه چین است. در راسته امامزاده زید کارهای چینی به اسم ساتینت خوب به فروش می‌روند و از متری 15 هزار تا 45 هزارتومان در نوسان است. اما قیمت پارچه ایرانی که بیشتر پلی استر دارد از 3 هزار و 200 تا 12 هزارتومان برای پارچه بروجرد در نوسان است. پارچه‌های اصفهان هم مثل سمانه و آرزو که از پارچه‌های ضعیف‌تر تهیه شده است از 3 هزار و 200 تا 9 هزار و 400 تومان قیمت دارند. تترون متری 12 هزار تومان و نخی هم 18 هزار تومان در مغازه ما به فروش می‌رود. البته کارخانه لایکو تبریز هم پارچه خوبی دارد. در برخی مواقع برای اینکه مردم این پارچه را بخرند در بیشتر مغازه‌ها به اسم پارچه ترکیه متری 14 تا 15 هزار تومان فروخته می‌شود. البته کارخانه«رزین تاز من روز» هم هست که پارچه‌اش فوق‌العاده است و متری 25 هزار تومان قیمت دارد که از بهترین پارچه ملحفه‌ای محسوب می‌شود. همچنین«پارچه اردکان بروجرد و مرلین بروجرد» اگر اصل باشد خیلی مناسب پارچه تشکی است، اما به خاطر قیمتش شاید خیلی‌ها وسعشان نرسد؛ بنابراین سراغ خرید آن نمی‌روند چون فقط پارچه یک تشک 50 هزار تومان تمام می‌شود. خیابان زرتشت هم این پارچه‌ها را دارد اما 20 درصد بیشتر از قیمت تک فروشی بازار است. در عبدل آباد هم برخلاف اینکه همه فکر می‌کنند پارچه‌هایش ارزانتر از جاهای دیگر است، قیمت پارچه بالاتر از بازار است. اگر اینجا پارچه متری 10 هزار تومان باشد، در عبدل آباد 22 هزار تومان است.
«شهیدی» نیز یکی از فروشندگان پارچه چادری است.

او می‌گوید:«ما از کشورهای دیگر پارچه وارد می‌کنیم، ولی صادر نمی‌کنیم. بیشتر بازار در بخش چادری؛ دست اندونزی، هند و چین است. اما اندونزی از لحاظ شکل و تنوع در رتبه اول قرار دارد.

بهای ساتن معمولی متری 10 هزار تا 35 هزار تومان، ساتن سیلک متری 27 هزار تومان، کرپ مرغوب متری 30 هزار تا 40 هزار تومان، کرپ معمولی متری 16 هزار تا 20 هزار تومان و کرپ کش متری 14 هزار تومان است. همچنین کرپ کنزو متری 18 هزار تومان است

قیمت پارچه‌های چادری ساده نیز از 7 هزار تومان تا 25 هزار تومان در نوسان است و قیمت پارچه‌های مجلسی از قواره‌ای 50 هزار تا 120 هزار تومان متغیر است. پارچه هندی هم که در رتبه بعدی قرار دارد، از 4 هزار تومان تا 15 هزار تومان قیمت دارد و پارچه چینی هم که از تنوع زیاد رنگ برخوردار است از 8 هزار تومان تا 13 هزار تومان است.»
او در حالی که از شرایط بازار ناخرسند است، می‌گوید:« جنس ایرانی زیاد طرفدار ندارد نه اینکه خوب نباشد، ولی به خاطر اینکه برای فروشنده گران تمام می‌شود، مردم هم توان خریدش را ندارند. بنابراین بیشتر ما فروشنده‌ها ترجیح می‌دهیم پارچه خارجی بفروشیم.»
«عسگری» از دیگر فروشندگان این راسته است. او از تنوع پارچه چینی در دوخت پارچه مانتویی می‌گوید و اضافه می‌کند: پارچه‌های ایرانی تنوع زیادی ندارند. پارچه مانتویی سیلکات ایرانی از 11 هزار تا 14 هزار تومان و پارچه چینی هم متری 12 هزارتومان قیمت دارد. البته اندونزی هم مانتوی مجلسی دارد و جنسش از ویتنام و کره بهتر است و قیمتش 30 هزار الی 35 هزارتومان است. کره و ویتنام هم قیمت پارچه‌هایشان بین 18 هزار تا 20 هزار تومان در نوسان است. قیمت پارچه‌های مجلسی در این بازار نیز از 60 هزار تومان شروع می‌شود. این پارچه‌ها انواع مختلفی دارند و اگر از مدل‌های سنگ کاری شده باشند، قیمت‌های آنها بین متری 90 هزار تومان تا 450 هزار تومان در نوسان است.»
او می‌گوید: «مردم بیشتر پارچه کت و دامنی خود را از پارچه کره‌ای تهیه می‌کنند، چون هم ارزانتر است و هم شکیل‌تر. متوسط قیمت پارچه‌های کت و دامنی در این بازار متری 12 هزار تا 28 هزار تومان و در انواع دیگر بین متری 30 هزار تا 70 هزار تومان است، پارچه‌های مانتویی نیز بین متری 8 هزار تا 20 هزار تومان قیمت می‌خورد. همچنین حریر معمولی طرح دار متری 16 هزارتومان و جنس خوب آن بین متری 20 هزار تا 25 هزار تومان است. ابریشم خام معمولی متری 55 هزار تا 70 هزار تومان و ابریشم طرح‌دار متری 110هزار تومان است. بهای ساتن معمولی متری 10 هزار تا 35 هزار تومان، ساتن سیلک متری 27 هزار تومان، کرپ مرغوب متری 30 هزار تا 40 هزار تومان، کرپ معمولی متری 16 هزار تا 20 هزار تومان و کرپ کش متری 14 هزار تومان است. همچنین کرپ کنزو متری 18 هزار تومان است. آستری برای پالتو متری 13 هزار تومان و آستری معمولی متری 5 هزار تا 9 هزار تومان است. همچنین قیمت فوتر معمولی متری 15 هزار تا 18 هزار تومان و فوتر خوب بین 30 تا 35 هزار تومان است. پارچه‌های کت و دامنی نخی ترک نیز از متری 35هزار تومان شروع شده و بهای پارچه پشم ترک متری 70 هزار تومان است که بسته به جنس آن قیمتش بالاتر می‌رود».
«شمخانی» نیز که در سرای امیرکبیر فروشنده پارچه‌های کت و شلوار است، می‌گوید: «در این راسته پارچه کت و شلواری بیشتر ایرانی و چینی است، اما مردم بیشتر چینی می‌خرند چون زیباتر است. ولی به نظر من پارچه ایرانی ماندگارتر است. این را هم اضافه کنم که یکی از دلایلی که مردم بیشتر جنس چینی می‌خرند این است که ارزانتر است. ما برای اینکه محصولات خود را در بازار عرضه کنیم باید پارچه را گرانتر بفروشیم تا خرجمان دربیاید، اما وقتی مردم توان خرید ندارند پس برای ما هم به صرفه نیست، این است که بیشتر جنس مغازه ما چینی است. در آن سوی بازار، چینی‌ها 70 درصد زیر قیمت ایرانی‌ها محصولاتشان را به ما می‌فروشند، این است که جنس چینی فروشش بیشتر است. ما بیشتر واردکننده پارچه از اروپا و آسیا هستیم و تنها به عراق پارچه صادر می‌کنیم.»
در این بازار فاستونی کج راه قیمتش از متری 8 هزار تومان تا 55 هزار و 60 هزار تومان است ؛ پارچه عالیجناب متری 15 هزار تومان؛ پارچه جامعه و مطهری که از جنس خوبی برخوردار است. که در این بازار تا 55 هزارتومان قیمت دارد. پارچه چینی هم که بیشتر پلی استر و ویسکوز است، بسته به طرح آن بین 10 هزار تا 25 هزار تومان به فروش می‌رسد. البته پارچه ساده چینی متری 15 هزار تومان است و برند آلتین ترکیه هم که از جنس چینی بهتر است بین 70 هزار تا 80 هزار تومان قیمت دارد. (ایران)


ادامه مطلب ...

همسر ایده‌آل، از دنیای مَجاز تا حقیقت

جام جم سرا به نقل از ایران: نکند کلاهبردار یا جانی باشد؟ اصلاً نمی شود اعتماد کرد. البته گاهی این عمل کاربران جای تحسین هم دارد، زیرا افراد را هوشیار میکند. مثل اقدامی که چندی پیش کاربران این شبکه‌های اجتماعی در خصوص فعالیت سایت‌های همسریابی دست به دست در فضای مجازی نقل کردند
این هم از خصوصیات دنیای مدرنیته است که مزایا و مضار خودش را دارد و در عوض چیزهایی که می‌دهد، بی شک، چیزهایی را هم می‌گیرد. چه کسی آن اوایل همه‌گیر شدن اینترنت، فکرش را می‌کرد که این ابزار جادویی که دستیابی به بسیاری از اطلاعات را برای همگان آسان کرده، روزی منشأ آسیب‌های جدی به زندگی افراد شود. نمونه‌اش راه‌اندازی همین سایت‌های همسریابی در این دنیای مجازی است که عاملی برای سوء استفاده‌های عاطفی بخصوص برای دختران شده است.
شاید قدری غیرمنطقی به نظر برسد، اما تحقیقات نشان داده که ۸۰ درصد پسرها بدون قصدی جدی و صرفاً برای وقت‌گذرانی یا سوء استفاده‌های اخلاقی به سایت‌های دوست‌یابی‌ و همسریابی مراجعه می کنند و تنها 20 درصدشان صداقت دارند و اکثرشان واقعاً قصدی برای ازدواج ندارند. بنابراین در کشور ما هنوز فرهنگ استفاده مناسب از چنین فضایی وجود ندارد و بسیاری از این آشنایی‌های قبل از ازدواج با دروغ و فریب همراه است. از این روست که کارشناسان در زمینه همسریابی اینترنتی و فروپاشی خانواده‌ها بارها به مسئولان هشدار داده‌اند. در همین باره پرونده‌های متعددی نیز در دادگاه‌های خانواده موجود است.


شگردی برای کلاهبرداری

معلوم نیست آن طرف کیست؟ آیا واقعاً شخص مورد علاقه اش است یا نه؟ چگونه و با چه اعتمادی باید با او قرار ملاقات بگذارد؟ اصلاً او قصد ازدواج دارد که به عضویت سایت‌های همسریابی درآمده یا نه؟ نکند کلاهبردار یا جانی باشد؟ اصلاً نمی شود اعتماد کرد. اما با وجود همه این نگرانی‌ها با اصرار دوستان که تو باید امروزی باشی، نباید درهر کاری تابع تصمیم پدر و مادرت باشی و هزاران راه و مسأله دیگر او را مجاب به انجام این کار کرده و سبب این آشنایی می‌شود. مشخص نیست چه پایانی دارد، سیاه یا سفید؟
به هر حال تجربه نشان داده که انجام هر کاری با مشورت بزرگترها عواقب بهتری در پی داشته تا تصمیم‌های عجولانه و غیرمنطقی. زیرا در جریان نبودن خانواده و احساسی برخورد کردن در انتخاب همسر از طریق اینترنت و این گونه سایت‌ها که هویت مشخصی ندارند ممکن است پای هر آدم ساده لوحی را به دادسراها بکشاند؛ برخی مالباخته این آشنایی و انتخاب نافرجامند که تازه متوجه اشتباه‌شان شده و راهی جز شکایت و پناه بردن به قانون ندارند.
یک آشنایی اینترنتی، یک دوستی چند ماهه و همین احساسی برخورد کردن‌ها و اعتماد به طرف مقابل برای ثابت کردن علاقه مندی دختر و پسر به یکدیگر یک عمر پشیمانی به دنبال دارد و چه بسا ضربه‌های روحی و روانی شدیدی در پس این بی‌گدار به آب زدن‌های جوانان امروز در انتخاب همسر آینده‌شان به دنبال داشته باشد که گاهی نیز عواقب آن غیر قابل جبران‌اند.


هویت سایت‌های همسریابی

کافی است پایت را کج بگذاری و سری به شبکه‌های اجتماعی بزنی. نباید تعجب کنی، زیرا ممکن است با جملات و الفاظی برخورد کنی که کاربران این شبکه‌ها برای جذب‌تان ساخته اند! این که نمونه کوچک آن است. البته گاهی این عمل کاربران جای تحسین هم دارد، زیرا افراد را هوشیار می کنند.
مثل اقدامی که چندی پیش کاربران این شبکه‌های اجتماعی در خصوص فعالیت سایت‌های همسریابی دست به دست در فضای مجازی نقل کردند. همین عمل آنها موجب شد تا واکنش‌های زیادی نیز از سوی نهادها برای جلوگیری از فعالیت این سایت‌های بی هویت را به دنبال داشته باشد. این شد که مرکز تشخیص و پیشگیری پلیس فتا وارد عمل شد و فعالیت این سایت‌ها را غیرقانونی و بدون مجوز اعلام کرد. زیرا این سایت‌ها با عضوگیری و جمع‌آوری اطلاعات شخصی افراد به راحتی و بدون اجازه آنها با اهداف تجاری و تبلیغاتی همه این اطلاعات را در اختیار دیگران قرار داده که متأسفانه منجر به بروز جرم و آسیب‌های اجتماعی می شود.


ناکارآمدی ثابت شده

علاوه بر سایت‌های همسریابی امروزه در فضای مجازی راه اندازی چت روم‌ها و انواع شبکه‌های اجتماعی که جوانان از ماهیت و کاربرد اصلی این شبکه‌ها بی اطلاعند نیز موجب ارتباط‌های عاطفی مجازی بین دختر و پسرها شده که در نهایت به ازدواج ختم می شود، اما ازدواجی که بنیان‌های یک ارتباط مطلوب نبوده و بنای یک زندگی استوار نخواهد بود. بنابراین به گفته بسیاری از کارشناسان اجتماعی ناکارآمدی این سایت‌ها ثابت شده و اینگونه ارتباطات نقش قابل توجهی در ازدواج افراد نداشته و حتی به بنیان خانوده آسیب جدی وارد می سازد.


خودتان را به خواب نزنید

با وجود تمام اطلاع رسانی‌های صورت گرفته و مشخص شدن هویت سایت‌های همسریابی و آسیب‌های جدی آن که حتی با ورق زدن صفحات حوادث روزنامه‌ها می توان به آسیب‌های اینگونه ازدواج‌ها و یا کلاهبرداری‌ها در این زمینه پی برد، اما متأسفانه باز هم برخی انگار خواب هستند و متوجه اشتباه خود نبوده و همچنان در دام این سایت‌ها گرفتار می‌شوند.


ادامه مطلب ...

دنیای آتشین عصبی‌ها

جام جم سرا: فرد عصبی به شخصی گفته می‌شود که غیرمنطقی، نامتعارف، نامعقول و بچه‌گانه رفتار می‌کند. همه ما گاهی عصبانی می‌شویم و عصبانیت خود را به شکل‌های مختلفی نشان می‌دهیم. بعضی وقت‌ها این خشم متوجه خودمان است گاهی اوقات هم هیچ ربطی به خودمان ندارد و ناشی از اعمال و رفتار دیگران است. ممکن است باور این حرف ابتدا مشکل به نظر برسد، اما باید بدانید که عصبانیت حداکثر 20 ثانیه طول می‌کشد و فعل و انفعالات شیمیایی درون بدن ما پس از 20 ثانیه یا در این حدود فروکش می‌کند. پس چگونه است که برخی افراد ساعت‌ها، روزها و حتی برای همیشه عصبانی به نظر می‌رسند و دیگران همیشه تصویری از یک فرد عصبی را از او دارند. آنها با تلقین‌های بیهوده به فعل و انفعالات درونی بدن خود ادامه می‌دهند، آنان می‌توانند بدون هیچ دلیلی خود را اذیت کنند و شادمانی را از خود و اطرافیانشان بگیرند. در مواردی بدون دلیل خاصی بیش از حد متعارفی که باید، عکس‌العمل نشان می‌دهند و عصبانی می‌شوند. افراد عصبی ممکن است آدم‌هایی خوش‌تیپ، جذاب و باهوش و بااستعداد هم باشند، اما افراد موفقی در روابط اجتماعی‌شان محسوب نشوند دلیل آن هم این است که آنان با وجود استعداد‌ها و قابلیت‌هایی که دارند تقریبا همیشه ناموفق عمل می‌کنند و علت آن هم چیزی جز عصبانیت آنها یا درآنچه در اصطلاح روان‌شناسی آن را روان رنجوری می‌نامیم، نیست.

مهم‌ترین ویژگی‌های افراد عصبانی

ـ افراد عصبانی معمولا واقعیت‌ها را بدرستی تشخیص نمی‌دهند: هسته اصلی عصبیت این است که افراد مبتلا به اختلال رفتار و شخصیت عصبی دارای شناخت‌ها، افکار و رویه‌های نادرستی هستند و همچنین از افکار و رویه‌هایی که لازم بوده تا در زندگی از آن بهره‌مند شوند، محروم مانده‌اند.

ـ حقایق را بدرستی درک نمی‌کنند: فرد مبتلا به عصبیت تا حدی ارتباط با واقعیت‌های موجود را از دست می‌دهد و طبیعی است که نتواند حقایق را درک کند و با افکار و شناختی پیش می‌رود که ارتباطی با حقیقت ندارد.

ـ ناآگاه بودن از اختلالی که دارند: متاسفانه اغلب افراد عصبی خود را سالم و بدون عیب و نقص می‌دانند شاید عمده‌ترین علت این امر نداشتن آگاهی و شناخت درباره این اختلال است.

ـ تجربه رنجش‌های گوناگون در درون: عصبیت و روان رنجوری به واسطه ماهیت آزاردهنده و مشکل‌آفرین خود می‌تواند فرد را درگیر تعارض‌ها، نا آرامی‌ها و آشفتگی‌هایی کند تا جایی که نیازهای فرد هم برآورده نمی‌شود.

ـ به وجود آوردن رنجش برای اطرافیان: از دیگر ویژگی‌های بارز عصبیت ایجاد ناراحتی و رنجش برای افرادی است که با شخص مبتلا به عصبیت در ارتباط هستند. ایجاد رنجش برای اطرافیان، شاید آسیب زننده‌ترین، دردناک‌ترین و مخرب‌ترین قسمت از آسیب‌های موجود در عصبیت باشد.

بر همین اساس معمولا افراد عصبی درگیراحساسات و هیجانات زیادی هستند. این هیجانات عبارتند از:

ترس و اضطراب: تمام آدم‌های عصبی معمولا ترسی نامتناسب از اطراف خود دارند. آنان شاید در ظاهر افرادی جسور و نترس به نظر بیایند ولی در باطن مانند ژله هستند. افراد عصبی بیش از هر چیز در مورد طرز تفکری که دیگران ممکن است در موردشان داشته باشند وحشت دارند و نگرانند آیا مورد تائید اطرافیان هستند یا نه.

حس بیهودگی و بی‌کفایتی: افراد عصبی اغلب احساس بی‌کفایتی و بی‌ارزشی می‌کنند. آنان این حس را دارند که آدم ناجوری هستند و معمولا صفات منفی خود را بزرگنمایی می‌کنند. این افراد عدم موفقیت‌شان را در کاری شکست محض می‌پندارند آنان نه‌تنها خود بلکه همه را برای داشتن چنین زندگی محکوم می‌کنند.

احساس گناه و سرزنش خود: افراد عصبی خود و دیگران را به دفعات برای خواسته‌هایشان و حتی رفتاری که از دیگران می‌بینند سرزنش می‌کنند. آنان تمایل دارند در تفکراتشان بیش‌فعال باشند در صورتی که در عمل بسیار آرام و بی‌اثرند، می‌دانند چه کاری باید انجام دهند، اما نمی‌دهند و بعد احساس گناه می‌کنند.

کینه‌توزی و تنفر: بسیاری از افراد عصبی با کینه توزی و تنفر رفتار می‌کنند. آنان از خودشان متنفرند و از دیگران هم متنفرند و فکر می‌کنند دنیا به آنها کم لطف است و باید انتقام بگیرند.

بی‌صلاحیتی: آدم‌های عصبی حتی وقتی موقعیتی کسب می‌کنند مانند آدم‌های بی‌صلاحیت رفتار می‌کنند. خیلی از آنها یا اصلا دست به کاری نمی‌زنند یا کار را به بدی و نادرستی انجام می‌دهند. برخی از آنان هم بیش از اندازه کار می‌کنند و با سختی و تلاش بیش از حد به موقعیتی نائل می‌شوند و با صرف زمان زیاد و بیش از نیاز معمول با صرف انرژی بیش از حد و با یک حالتی از اضطراب و بدون لذت برخورداری از برنامه‌ای خاص کار می‌کنند.

توجیه کردن: دلیل تراشی و توجیه کردن کارهای خود برای دور شدن از سرزنش‌های احتمالی و پشت پرده افکار خود پنهان شدن نیز از مشخصه‌های افراد عصبی است. مثلا مادری که دچار اختلال عصبی است و پسرش را مورد انتقاد قرار می‌دهد، اما اصرار دارد که این کار را در جهت منفعت و خوبی پسرش انجام می‌دهد.

خودشیرینی: برخی از افراد عصبی به خاطر به دست آوردن دوستی و عشق دیگران و تائیدیه گرفتن از آنان، بنده وار به همکاران و اطرافیان خود تعظیم می‌کنند، خود را کم‌ارزش می‌کنند و در نتیجه بیشتر از خود متنفر می‌شوند و نهایتا احساس ناامنی و واخوردگی می‌کنند.

حالت تدافعی: آدم‌های عصبی همین که شروع به دروغ گفتن می‌کنند یک سیستم دفاعی برقرار می‌کنند و زمانی که می‌خواهند با واقعیت‌های نامطبوع روبه‌رو شوند از آن استفاده می‌کنند. آنان استادانه مجموعه‌ای از عکس‌العمل‌های نامتناسب و منحرف را انجام می‌دهند.

خود را تنبیه کردن و غمگین بودن: افراد عصبی برای شرایط بدی که دارند خود را گناهکار می‌دانند و خود را لعنت و تنبیه می‌کنند. آنان وقتی متوجه ضعف و بد بودن خود می‌شوند ضعیف‌تر و پست‌تر هم عمل می‌کنند.

افراد عصبانی در محیط کار

خشم و عصبانیت نیرویی است که می‌تواند اوضاع سازمان را بهبود بخشد یا می‌تواند نیرویی باشد که توانایی سازمان را در انجام کارها برای رسیدن به اهدافش کاهش دهد و از بین ببرد. مدیران (البته در صورت سلامت روان) نقش اساسی در تعیین این که این خشم چه تاثیری می‌تواند داشته باشد، ایفا می‌کنند. از طرفی باید این نکته را نیز در نظر داشت که رفتار با فردی عصبانی به مراتب راحت‌تر از رفتار با فردی است که عصبانیت خود را بروز نمی‌دهد و آن را پنهان می‌کند. عصبانیتی که نشان داده نمی‌شود برای سازمان بسیار مخرب است چراکه تمام نیروهای سازمان را به طور پنهان در برمی‌گیرد و فعالیت‌هایی مثل شایعه‌پراکنی، نبود همکاری و مشارکت، داشتن عملکرد ضعیف و... را به وجود می‌آورد و از درون سازمان را نابود می‌کند.

در نحوه برخورد با افراد عصبی در محیط کار به موارد زیر دقت کنید:

ـ وقتی کارمندی عصبانیت خود را ابراز می‌کند باید هر چه سریع‌تر به آن رسیدگی شود. منظور از سریع بودن زمان دو هفته‌ای نیست بلکه در همان لحظه و با روی خوش فرصتی را برای رسیدگی مشخص کنید.

ـ به کارمند عصبانی خود اجازه دهید صحبت کند و صحبت او را قطع نکنید. اگر آنها در صحبت کردن مردد هستند با روش مناسب و غیرتدافعی و با ملایمت و پرسیدن بعضی سوالات آنها را تشویق به صحبت کنید.

ـ در محل کار، قبل از این که نظر خودتان را به عنوان مدیر یا مسئول درباره وضعیت موجود بیان کنید، حتما نظرات و صحبت‌های طرف مقابل را گوش کنید یعنی از روش گوش دادن موثر یا فعال استفاده کنید.

ـ اگر نظرات و برداشت شما و کارمند عصبانی‌تان با هم سازگار نبود، وظیفه شما ایجاب می‌کند سعی نکنید به آنها ثابت کنید که در اشتباه هستند حتی اگر در اشتباه باشند؛ چرا که این کار مشکلی را حل نخواهد کرد.

ـ در پایان گفت‌وگو و حل و فصل مساله اجازه دهید افراد بدون شما درباره وضعیت فکر کنند و زمان رسیدگی را به زمان دیگر موکول کنید.

ـ به خاطر بسپارید کارمندان مایلند حرف‌ها و خواسته‌هایشان شنیده شود و اگر شما به عنوان مدیر یا بالا دست وضعیتی را فراهم نکنید که حرف‌های آنان را بشنوید، آنها از روش‌های مخرب و نامناسب دیگری استفاده می‌کنند تا حرف‌هایشان را به گوش شما برسانند.

نکاتی برای رفتار با آدم‌های عصبی

مکث‌های کامل داشته باشید. در برخورد با فرد عصبی پس از گفتن هر چه که نیاز به گفتنش داشتید، مکث کنید. مکث کامل شما را از ادامه بحث بیهوده بازمی‌دارد و همچنین به طرف مقابل فضا می‌دهد تا معنی حرف‌هایتان را کاملا سبک سنگین کند و بفهمد.

به وضعیت او درآیید. اگر فرد عصبانی ایستاده و شما نشسته‌اید به آهستگی و محترمانه برخیزید و چشم در چشم او بدوزید. البته یادتان باشد نگاهتان نرم و ملایم باشد و به او خیره نشوید.

بلندتر حرف بزنید. اگر فرد عصبی بلند حرف می‌زند و شما ساکت هستید قدری بلندتر حرف بزنید. مطمئن باشید که این روش تاثیر زیادی دارد.

مفید و مختصر حرف بزنید. بی‌فایده نیست اگر به سردی یا بی‌طرفانه از طرف مقابل بپرسید دقیقا از چه چیزی عصبانی است و مشخصا چه درخواستی از شما دارد. ممکن است این کار را زمانی که عصبانی است یا کمی بعد از آن انجام دهید. فقط سعی کنید مختصر و مفید صحبت کنید و حرف را کش ندهید.

او را مطمئن کنید که نادیده گرفته نمی‌شود. اگر فرد عصبی احساس کند که به او اهمیتی نمی‌دهید حس می‌کند نمی‌تواند منظورش را به شما بفهماند و در نتیجه به حرکاتش ادامه می‌دهد.

حرفی یا عکس‌العملی نشان ندهید که احساس حقارت کند. مثلا در زمان عصبانیت به او نگویید آرام باش. این کار هنگام برآشفتگی زیاد کمکی به اوضاع نمی‌کند.

اگر شما به هر دلیلی مایل هستید به فرد عصبی کمک کنید، لازم است نکات زیر را همواره در نظر داشته باشید:

ـ اولین گام برای کمک به آدم‌های عصبی، قبول کردن رفتارشان است و این‌که آنان را به خاطر سوءرفتارشان سرزنش نکنیم.

ـ به خاطر داشته باشید همه آدم‌های عصبی می‌توانند بهبود یابند؛ اگر کمک دریافت کنند و خودشان هم سخت تلاش کنند، اما بیشتر این افراد بنا به دلایلی برای تغییر تلاش نمی‌کنند.

ـ افراد عصبی بندرت رفتار عمدی آزاردهنده و مخرب انجام می‌دهند آنها بخش زیادی از این رفتارها را به ارث برده و بخش دیگر را یاد گرفته‌اند.

ـ شما همیشه قادر نیستید آدم‌های عصبی را کنترل کنید، اما می‌توانید به واکنش‌های خود اشراف داشته باشید و درجه اذیت شدن خود را کم کنید.

ـ یکی از گام‌های مهم برای کمک به این افراد این است که به آنها کمک کنید به حس گناه و شرم خود پایان دهد چرا که تقریبا همه آنان خود را شرمنده و گناهکار می‌دانند.

ـ به آنها بقبولانید که انسان‌ها دائما خطا می‌کنند و از طریق سعی و خطا درس می‌گیرند.

ـ از افراد عصبی دعوت به همکاری و درگیری فعالانه در کارها کنید تا آنان با دیگر افراد جامعه خارج از محیطی که در آن هستند ارتباط برقرار کنند.

ـ برای این افراد الگویی در نظر بگیرید. الگوسازی تاثیراتی قوی‌تر از حرف و کلام دارد. خواه این الگو شما یا فرد دیگر باشد یا از طریق پردازش و نمایش به آنها الگو بدهید.

ـ فراموش نکنید برای این که بتوانید با یک آدم عصبی راحت‌‌تر زندگی کنید، قانونی محکم وجود دارد و آن این است که «بدون هر گونه تعصبی قبول کنید که آنها دچار اختلال هستند و طبیعتا رفتاری مطابق با حالات روحی خود دارند.»

ـ در مقابل این افراد از آشفته شدن و ناراحتی‌های غیرضروری دوری کنید و با تمام وجود برای فهم و درک علل رفتارشان اقدام کنید.

ـ هر چه بیشتر این افراد و رفتارهای بیمارگونه‌شان را درک کنید، از برخوردشان کمتر ناراحت می‌شوید.

ـ اگر شما مصرانه و با تمام وجود از فرد عصبی مراقبت و حمایت کنید، حتی زمانی که باعث آزردگی شما می‌شوند، آنها حتما می‌فهمند که حداقل یک نفر به آنها احترام می‌گذارد.

ـ هیچ گاه اجازه ندهید این افراد شما را در خودشان حل کنند. می‌توانید از آنان در صورت ادامه رفتارهای بیمارشان کنار بکشید، اما آنان را سرزنش و محکوم نکنید.

ـ شما می‌توانید برای درمان این افراد از منابع حمایتی دیگری هم استفاده کنید مثلا آنان را تشویق یا وادار کنید تا به متخصص رجوع کنند.

معصومه اسدی ‌‌‌‌/ ‌‌‌‌جام‌جم


ادامه مطلب ...

رد پای پاییز، در دنیای آب [مجموعه عکس]

جمعه 14 آذر 1393 ساعت 14:08

یک برگ زرد و خشکیده، انگار همیشۀ عالم علامت پاییز بوده است برای ما آدم‌ها. برگی که با تلنگر باد، ناگه از شاخه جدا می‌شود و تلوتلوخوران به گوشه‌ای، زیر پای عابری می‌افتد و همچون قاصدکی خبر از فصلی دیگر می‌دهد. رد پای این فصل شاعرانه را در ترکیب با آب، در تابلوهایی زیبا از دریچۀ دوربین یک عکاس پیش رویتان گذاشته‌ایم.


ادامه مطلب ...

دنیای اسرارآمیز یخ در شبکه غارهای ایسلند [مجموعه عکس]

سفر تصویری به مناطق دیدنی جهان

سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 09:39

جام جم سرا: ‌ شبکه غارهای یخی زیر یخچال طبیعی «واتناجوکول» به ایسلند سفر می‌کنند. یک عکاس ایسلندی تصاویری زیبا از این غارهای یخی گرفته است که برخی از آن‌ها را در ادامه پیش رویتان نهاده‌ایم.


ادامه مطلب ...

دنیای یک زن [مجموعه عکس]

به بهانه هشتم مارس: روز جهانی زن

یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 17:43

جام جم سرا: ‌هر سال روز ۸ مارس، به عنوان روز جهانی زنان در نقاط مختلف جهان گرامی داشته می‌شود. به همین بهانه تصاویری از زنان در نقاط مختلف جهان را پیش رویتان گذاشته‌ایم که در پس هر یک، نقش آنها در تحولات پیرامون خود نیز تا حدودی بارز است.


ادامه مطلب ...

دنیای پورشه‌ها و پریوش‌ها و تفریح بچه‌پولدارهای تهران [+عکس]

«قضیه دور دور مثه قضیه پروفایل‌ پیکچر صفحه‌های فیس‌بوک می‌مونه؛ آدمی که عکسش توی صفحشه، خودِ واقعیش نیس؛ آدمای داخل ماشینا هم همین‌جوری‌اند. واقعیتش اینه هرجا بشه بلواری پیدا کرد که بتونیم توش دور بزنیم، می‌شه دور دور؛ فرقی هم نمی‌کنه، این بلوار می‌تونه هر کجای ایران باشه؛ چه توی سعادت‌آباد و اندرزگو، چه توی خزرشهر و یا حتی شیراز؛ هرجا که از شر ایست و بازرسی در امون باشه.»

این‌ها را «داریوش» از قدیمی‌ها و به قول خودش متخصصان دور دور می‌گوید؛ کسی که از اطرافیان «پریوش» هم به حساب می‌آید؛ کدام «پریوش»؟ پریوش اکبرزاده؛ همان راننده پورشه زردرنگی که ساعت ۴ صبحِ یکی از روزهای هفته پیش در خیابان شریعتی به یک مانع (درخت) برخورد کرد و همراه سرنشین دیگر خودرو از دنیا رفت؛ تصادفی که برخلاف دیگر تصادف‌های ساعتی‌ای که در پایتخت اتفاق می‌افتد، از یاد نرفت و با تحلیل‌های متفاوتی برای تبیین پدیده «دور دور» مواجه شد.


تراژدی پریوش

پورشه زردرنگی که پریوش سوار شده بود، متعلق به هوتن قلعه نوعی پسر امیر قلعه نویی سرمربی تیم استقلال است.
به هوتن فکر کنیم؛ او نه ورزشکار مطرحی است و نه هنر خاصی دارد، غیر از شهرت و پولداری پدر. یقینا به همین منوال ثروتش نسل به نسل بازتولید خواهد شد. او پورشه زرد رنگِ تکش را به دوست خود می‌فروشد؛ به چه کسی؟ به محمدحسین ربانی، نوه یکی از روحانیون مهم و تأثیرگذار دهه ۶٠. نیمه‌های شب که می‌شود، محمدحسین می‌خواهد پریوش را به خانه‌اش برساند؛ آن‌طور‌ها که نامزد محمدحسین در صفحه اینستاگرام خود نوشته، پریوش از او می‌خواهد که اجازه رانندگی داشته باشد: «نمی‌دونم با نبودت چه جوری باید سر کنم. این پست رو می‌ذارم خطاب به کسانی که حتی حرمت عزیزای از دست رفته رو ندارن، حرمت من نه، مادر و پدری که دارن از دوری پاره تنشون عذاب می‌کشن، این‌که دنبال موضوعی واسه شایعه‌سازی و سرگرمی‌اند. تمام دوستا و آشنا‌ها می‌دونن که من و محمدحسین نامزد بودیم، ما با هم بزرگ شدیم، عکسامون همیشه کنار هم بوده، همونجور که می‌بینین، محمدحسین فقط داشته پری رو می‌رسونده، پری دوست دخترِ دوستِ محمد بوده که به اصرارِ پری اون می‌شینه پشت فرمون. ما همه داغداریم، اگه همدردی این‌قدر سخته، با شایعه‌سازی نیازی به پاشیدن نمک رو زخم ما نیست.»
پریوش در شبکه اجتماعی اینستاگرام -به سبک اکثر دخترهایی که حساب ویژه‌ای روی ظاهر خود باز کرده‌اند- دو صفحه دارد؛ یکی از آن‌ها مدعی خصوصی بودن است و دیگری به صورت پابلیک تنظیم شده. صفحه خصوصی پریوش ٨٣ دنبال‌کننده و ٣٣۵ عکس دارد؛ صفحه عمومی او هم ۵٠هزار دنبال‌کننده با ۴۴ عکس و ۵ ویدیو. نکته جالب آن‌جاست که لحظه‌به‌لحظه به عدد ۵٠ ‌هزار اضافه می‌شود، در صورتی که دیگر عدد ۴۴ و عدد ۵ نمی‌تواند تغییری داشته باشد. سه ویدیو از ۵ ویدیویی که پریوش در صفحه خود به اشتراک گذاشته، مربوط به رانندگی او می‌شود؛ یکی از فیلم‌ها پریوش را درحال فیلمبرداری داخل ماشین از نم نم باران نشان می‌دهد و دیگری درحال همخوانی با یک آهنگ و ویدیوی سوم هم به وضع کشیدن قلیان درحال رانندگی مربوط می‌شود.
پریوش که در یک موزیک‌ویدیو به‌عنوان مدل نقش ایفا کرده، دوستان زیادی در شبکه‌های مجازی دارد که همگی عکس صفحه‌های خود را به احترام او سیاه انتخاب کرده‌اند؛ حتی بعضی از ‌‌نهایت دل‌گرفتگی دست از فعالیت در شبکه‌های اجتماعی کشیده‌اند؛ بعضی هم به صفحه وایبر او وارد شده و برایش پیغام می‌گذارند و از او می‌خواهند که پاسخ بدهد؛ برخی دیگر هم از آخرین زمان آنلاین شدنش عکس می‌گیرند و ناراحتی خود را ابراز می‌کنند. البته در مقابل هم عده زیادی از مردم با کامنتهایی که برخاسته از خشم طبقاتی است، او و سبک زندگی‌اش را نکوهش می‌کنند.
این دومین‌بار در ماه‌های اخیر است که گروه کثیری از مردم نسبت به سبک زندگی سرمایه‌دارانه واکنش نشان می‌دهند. مورد قبلی به صفحه‌ای به نام «بچه پولدارهای تهران» در اینستاگرام برمی‌گردد و حالا کامنتدانی صفحه پریوش در اینستاگرام.
نه تنها «داریوش»، متخصص پدیده دور دور، بلکه تمام دوردوربازهای سعادت‌آباد و اندرزگو و ایران زمین و جردن او را می‌شناسند و می‌گویند که در جنت‌آباد، غرب تهران، زندگی می‌کرده و وضع مادی خوبی نداشته و می‌خواسته از این طریق به آرزویش (زندگی در مناطق شمالی شهر) برسد.


٩ شب؛ سعادت‌آباد

داریوش، ٣٠‌سال دارد؛ با پورشه سفیدش از قدیمی‌های دور دور به حساب می‌آید. او ١٢سال است که دور دور می‌کند. پسرعمو‌هایش در ‌سال ٧٩ با پراید کره‌ای که داشتند دور دور می‌کرده‌اند و خودش از‌ سال ٨٢ این حرکت را شروع کرده. داریوش دور دور را یک سرگرمی و تفریح می‌داند، سرگرمی‌ای که می‌تواند آخر هفته‌های بچه‌های شمال شهر را به خوبی پر کند.
دور دور از ‌سال ٨٠ نمود خاصی در پایتخت و به‌ویژه مناطق شمالی آن پیدا می‌کند. حرفه‌ای‌های این حرکت که در سطح بالاتری از رفاه زندگی می‌کردند، در خیابان جردن حاضر شده و دوردوربازهای سطح پایین‌تر در خیابان ایران‌زمین جمع می‌شدند. کم‌کم دوردور به خیابان فرشته کشیده می‌شود و حالا با حضور دستگاه‌های نطارتی در این مناطق به سعادت‌آباد و بلوار اندرزگو رسیده است، آن هم با گشت‌های بسیار نامحسوس و ایست‌های متعددِ بازرسی.
سعادت‌آباد یکی از مکان‌های مناسب برای دور دور بازهای حرفه‌ای به حساب می‌آید؛ این منطقه پر است از ماشین‌های شاسی بلند؛ آن‌قدر که این محله توانسته ایران را به صدر کشورهایی برساند که به شدت متقاضی ماشین‌های شاسی بلند (SUV) هستند.
چرخ زدنِ داریوش و پدرام در شبِ پنجشنبه آغاز می‌شود. صدای موزیک نه فقط از ماشین داریوش، بلکه از تمامی ماشین‌های حاضر در خیابان بلند شده و هرکدام با فاصله و سرعت بسیار کم از همدیگر حرکت می‌کنند. آن‌ها به جای نگاه کردن به جلو، چشم‌هایشان دنبال ماشین‌های یکدیگر و سرنشینان آن‌ها است. داریوش و پدرام آن‌قدر در این خیابان‌ها دوردور کرده‌اند که حالا با بسیاری از سرنشینان خودروهای حاضر در خیابان دوست هستند و سلام و احوالپرسی می‌کنند. صدای موزیک کم و زیاد می‌شود؛ داریوش و پدرام یکی از دخترهای سوار بر ماشین شاسی بلند را دنبال می‌کنند؛ داریوش می‌گوید: «سفره پوشیده، بریم کنارش ببینیم چی کارس.»
در حوالی خیابان همه چیز پیدا می‌شود، همه چیز برای داشتن یک تفریح حسابی آماده است؛ اما حرکت آرام و موازی ماشین‌ها آن‌قدر ترافیک ایجاد کرده که داریوش از آن‌ها که به یکباره ثروت هنگفتی را کسب کرده‌اند و نامشان را «آقازاده‌ها» گذاشته، شکایت می‌کند.


تازه‌به‌دوران رسیده‌ها

داریوش که حتی ژشت پشت ماشین نشستن و فرمان به دست گرفتنش نشان می‌دهد که سال‌ها دور دور کردن او را خسته کرده، می‌گوید: «واقعیتش دوردور حالا دیگه مال تازه به دورون رسیده‌هاس، همونا که بعد از‌ سال ٩٠ و بحران اقتصادی یه شبه از نارمک رسیدن به ولنجک.»
داریوش که می‌پذیرد با این حرف خودش را هم زیر سوال برده، صحبت‌هایش را ادامه می‌دهد: «اصلا می‌شه از استایل آدما فهمید که تازه به دورون رسیده ان. اونا معمولا بنزهای سفیدی دارن و تجربه ثابت کرده که اکثرا بازاری هستن. ما اونا رو خیلی خوب تشخیص می‌دیم.»
داریوش فورا با دست یکی از سرنشینان خودروی آبی رنگی را نشان می‌دهد و می‌گوید: «همینو ببین، از کلاه دفرمه و رنگ ماشینش می‌شه متوجه شد. اونا چیزی واسه ارایه کردن ندارن و فقط با ماشین خودشونو نشون می‌دن. همین‌طوریه که با سرعت بیشتر از ٢٠٠کیلومتر می‌رونن و خودشونو به در و دیوار می‌زنن و کشته می‌شن.»
او که حواسش به سرنشینان تمام خودروهای اطرافش هست، صدای موزیک را کمتر می‌کند و ادامه می‌دهد: «تازه به دورون رسیده‌ها توی محلِ دوردور حاضر می‌شن و ماشینشون رو بغل خیابون پارک می‌کنن و شروع می‌کنن به رخ گرفتن، مث همین پسری که نشسته روی کاپراش.»
داریوش معتقد است کسی که دوردور می‌کند، کلا آدم تازه به دوران رسیده‌ای است، اما این حرکت به یک اعتیاد آخر هفته‌ای تبدیل شده و حذف آن سخت است. پدرام هم دنبال حرف‌های داریوش را می‌گیرد و می‌گوید: «تا‌ سال ٨٩، ٩٠ می‌شد آدم خوب توی دور دور پیدا کرد؛ اما بعد از سال ٩٠ که فقرا فقیر‌تر و پولدار‌ها پولدار‌تر شدن، آدمایی رشد کردن که ماشینای مدل بالایی خریدن، در صورتی که هیچی نداشتن، هیچی.»
او فرق خودش با تازه به دوران رسیده‌ها را در این‌جا می‌داند که آن‌ها تمام فکر و ذکرشان این است که پز بدهند و بگویند ما هستیم، درصورتی که او و دوستانش به جنبه تفریحی قضیه هم نگاه می‌کنند. پدرام در یکی از دوردور‌ها با دختری دوست می‌شود که تنها زندگی می‌کرده؛ وقتی که فردای شبِ دوردور از او می‌خواهد که به خانه‌اش برود، می‌گوید: «سر راه یه فرش ١٢متری هم بخر و بیار، من تنها زندگی می‌کنم و وسایل خونم از همین راه تهیه می‌شه.»
پدرام معتقد است بعضی‌ها آن‌قدر راحت پول در می‌آورند که به راحتی هم خرج می‌کنند و آن را از دست می‌دهند و عده‌ای را هم پررو می‌کنند. او این کار را در حالت فعلی مخصوص آقازاده‌هایی می‌داند که با ماشین خود می‌خواهند مخ تعداد بیشتری از آدم‌ها را بزنند. پدرام افرادی را سراغ دارد که با گذر موقت برای ایامی مثل عید ماشین وارد می‌کنند و بعد از تعطیلات آن‌ها را از قشم برمی‌گردانند یا بعضی هم در پارکینگ خانه‌ها خاک می‌خورند تا دوباره عید بیاید و شروع کنند به دور درو کردن.


دور دورِ باکیفیت

دوردوربازهای حرفه‌ای اعتقاد دارند که بهترین حالت برای دوردور این است که ‌ای‌کانتکت (ارتباط دیداری) داشته باشید و در یک خیابان دوطرفه چشم در چشم شوید. شلوغ‌ترین روزهای دوردور هم شب‌های آخر هفته است؛ البته کارکشته‌هایی مثل داریوش و پدرام روزهایی مثل یکشنبه و چهارشنبه را انتخاب می‌کنند؛ چراکه دیگر از شلوغی جمعه و حضور تازه به دوران رسیده‌ها خبری نیست و با دوست‌های فابریک خود مواجه می‌شوند. ظهرهای جمعه خیابان ایران زمین از معروف‌ترین دوردورهای تهران است؛ حوالی ساعت ٣ و ۴ همه آن‌جا جمع می‌شوند و تا ٧ و ٨ دور می‌زنند و بعدش هم به خانه می‌روند و داستان ادامه پیدا می‌کند. جمعه‌ها ساعت ٣ تا ٨ مرده‌ترین زمان روز تعطیل به حساب می‌آید، اما در پاتوق‌های دوردور غلغله است؛ اندرزگو، ایران‌زمین، سعادت‌آباد.
داریوش می‌گوید این میعادگاه‌های مشخص برای دوردور، باعث شده که مردم برای ابراز خوشحالیِ دسته‌جمعی از یک اتفاق مثل پیروزی تیم‌ملی فوتبال در این مکان‌ها جمع شوند.


پلنگ‌ها و خیابان‌ها

چرخ زدن در سعادت‌آباد ادامه دارد، همین‌طور صدای موزیکِ پورشه داریوش و سیگار پدرام. یک ٢٠۶ سفیدرنگ با موزیک خارجی‌ای که صدای آن را به بی‌‌‌نهایت رسانده درحال حرکت است؛ نگاه سرنشینانش مشخص می‌کند که برای دوردور حاضر شده‌اند. آن‌ها نه از چشم داریوش و نه از دید پدرام نمی‌توانند دور بمانند. پدرام می‌گوید: «چه پلنگ‌هایی، خودشونو خفه کردن.»
آن‌ها به دخترهایی که خیلی آرایش می‌کنند «پلنگ» می‌گویند. پلنگ‌ها مشغول کشیدن سیگار در ماشین هستند. جور کردن پلنگ‌ها برای داریوش و پدرام و البته پورشه سفیدرنگی که همراه آنهاست خیلی راحت است؛ با یک تکه‌انداختن و دلقکبازی کوچک و یا یک چشم در چشم شدن و حرکت کردنِ موازی ماشین جذب می‌شوند؛ مخصوصا آن‌که داریوش می‌گوید فردا جمعه است و خیلی از این‌ها دنبال جایی برای گذراندن فردای تعطیلشان هستند. کنار پلنگ دیگری می‌آییم؛ او فورا تقاضای سیگار و سی‌دی می‌کند و با «نه» شنیدن از داریوش گازش را به نشانه اعتراض می‌گیرد و رد می‌شود تا از لکسوس مشکی‌رنگی که جلو‌تر دارد می‌راند لوازم مورد نیازِ امشبش را تهیه کند.
داریوش از قدیمی‌های «دوردور» است و به این راحتی‌ها به کسی باج نمی‌دهد: «من توی سابقه ١٢ساله دوردور کردن، دخترایی رو دیدم که با چشم گریون چرخ می‌زدن، وقتی که سراغشون می‌رفتم از خیانت دوست پسرشون می‌گفتن؛ معمولا راحت‌تر می‌شه مخ اینا رو زد، هرچند که گشت‌های نامحسوس کارو مقداری سخت کردن.»


از ایست بازرسی و گشت نامحسوس تا تصادف

حوالی میدان کاج هم ایست‌های بازرسی وجود دارد و هم گشت‌های نامحسوسی که با موتور و ون سفید چرخ می‌زنند. دور دورِ داریوش و پدرام و همراهانشان که ادامه پیدا می‌کند با ایست بازرسی مواجه می‌شویم؛ صدای موزیک کم، کمربند‌ها بسته و سیگار‌ها غلاف می‌شود. داریوش خبره این کار است و براحتی از ایست عبور می‌کند اما ماشین جوان‌تر‌ها،‌‌ همان پلنگ‌هایی که تقاضای سیگار و سی‌دی داشتند متوقف می‌شود. حرفه‌ای‌های دوردور چَم و خَم کار دستشان آمده و می‌دانند به چه شکل این سد‌ها را دور بزنند و به هدف خود برسند. کمی جلو‌تر یک خودروی بی‌ام‌و متوقف شده و سرنشینان آن درحال سوار شدن در ونِ سفیدرنگی هستند که به‌طور نامحسوس در خیابان حرکت می‌کرد. حواس بچه‌ها حتی به صدای موتور‌ها هم هست؛ هر موتوری که از کنارشان رد می‌شود، دستپاچه می‌شوند؛ چراکه ممکن است گشت باشد و طعم دوردور امشبشان با دستگیری تلخ شود.
ایست‌هایی که در سعادت‌آباد گذاشته شده، آن‌قدر بچه‌ها را ترسانده، که از فرعی‌ها و کوچه پس کوچه‌ها رانندگی می‌کنند و به قرارهای هفتگی و همیشگی خود می‌رسند و با چهره‌های آشنا در خیابان، موازیِ هم، گاز می‌دهند. کار به جایی رسیده که در این فرعی‌ها هم ترافیک قابل توجهی به وجود آمده.
داریوش می‌گوید: «دور دور، پلیس رو کلافه کرده، هرجا رو که می‌بندن، از یه جای دیگ بیرون می‌زنه. الان رو به روی بیمارستان مدرس رو بستن، بچه‌ها از کوچه پس کوچه‌ها خودشونو به میدون کاج می‌رسونن و به جای بالای میدون، پایین اون دور دور می‌کنن.» صدای موزیک باز هم بلند می‌شود، داریوش می‌خواهد سرعتش را زیاد کند که ماشین شاسی بلندی که درحال خوش و بش کردن با ماشین یکی از دخترهاست و طبیعتا حواسش به جلو نیست، با ترمز ماشین دیگری به پشتش برخورد می‌کند و تصادفی شکل می‌گیرد و راه دوباره بند می‌آید.
حالا ماشین‌های دیگر می‌توانند از این موقعیت استفاده کرده و با حذف شدن یکی از گلادیاتورهای سعادت‌آباد، سراغ پلنگی بروند که دنبال یک دوست تازه است.


١١ شب؛ بلوار اندرزگو

ساعت ١١شده؛ خیابان شلوغی خود را حفظ کرده. دوردورباز‌ها از ایست‌ها و گشت‌های سعادت‌آباد خسته شده‌اند و به اندرزگو می‌روند، به میعادگاه مشهور بچه مایه‌دارهای پایتخت؛ بوگاتی، مازراتی، پورشه، کاپرا، بی‌ام‌و. آن‌ها ایستگاهِ هم را می‌گیرند و با اسکل کردن یکدیگر وقت می‌گذرانند. یکی از دختر‌ها که سوار بر یک هیوندای در بلوار حرکت می‌کند، چشم پدرام را می‌گیرد.
«سه جاشو عمل کرده، اگه بهش توراهی نخوره سراغ دوست پسرش می‌ره؛ البته ما یه شانس داریم، مدل ماشینمون بالاتره، اگه مکالمه شو قطع کرد، یعنی می‌خواد پا بده.»
این اتفاق هم می‌افتد؛ به خودرویش که نزدیک می‌شویم، شیشه را پایین می‌دهد و پورشه داریوش قرار با دوست پسرش را به هم می‌ریزد و شکل رابطه‌شان را عوض می‌کند. مسیر را که ادامه می‌دهیم، دختری کنار دوست پسرش سوار بر پرشیا درحال رانندگی است، او به داریوش و پورشه‌اش چشمکی می‌زند و میزان عمق رابطه‌ای که با همراهش دارد را مشخص می‌کند. حالا ممکن است همراه او خیلی دوستش داشته باشد، عاشقش باشد، از کار و زندگی‌اش گذشته باشد، اما پولی ندارد که بخواهد پرشیایش را به پورشه داریوش تبدیل کند. داریوش هم با همه این اوصاف بی‌خیال این مورد می‌شود و با حرف پدرام متوجه دختری با موهای چتری می‌شود که سوار بر یک مازراتی است. ماشین‌ها با یک، دو، سه و یا چهار سرنشین رد می‌شوند؛ اکثرا براساس جنسیت تفکیک شده‌اند. خیلی‌ها از متلک‌هایی که داریوش با پورشه‌اش به آن‌ها می‌اندازد شاد می‌شوند و به خود می‌بالند. پدرام شیشه را پایین می‌دهد و به راننده خانم ٢٠۶ سفیدرنگی می‌گوید: «لاستیک لاستیک، پنچر شده.»
او هم جدی می‌گیرد و دستپاچه می‌شود. بعد از چند لحظه پدرام قهقهه‌ای می‌زند و می‌گوید: «دیدی گولت زدم؟ می‌خواستم سر صحبتو باهات باز کنم.»
او هم که‌ هاج و واج مانده، می‌خندد و از شوخی پدرام استقبال می‌کند؛ اسمش را می‌گوید و شماره‌اش را برای پدرام می‌خواند. پدرام می‌گوید: «اینا همش شگردهایی واسه پایین کشیدن شیشه ماشین دخترهاس، با هر دلقک بازی این کارو انجام می‌دیم. البته اگه ماشینت خوب باشه، پنجره شیشه ماشین اکثر دختر‌ها اتوماتیک پایین میاد.»


وقت‌گذرانی از روی ناچاری

داریوش از آدم‌هایی است که علاقه‌ای به دور دور در آخر هفته‌ها ندارد؛ او می‌گوید: «من اصلا این کارو، کار چیپی می‌دونم. اما خب مسأله اینجاس که ما هیچ تفریح جایگزین دیگه‌ای نداریم. وقتی بچه‌ها حتی نمی‌تونن با هم به ورزشگاه برن، چه انتظاری می‌شه داشت؟»
خیابان برای داریوش و دوستانش به یک پاتوق تبدیل شده، پاتوق جذابی که توانسته جای کافه‌ها را هم بگیرد؛ حالا خیابان به کافه‌ای بزرگ تبدیل شده که آدم‌ها در آن حرکت می‌کنند.
داریوش می‌گوید: «ایران جاهای خوبی واسه گشتن و تفریح کردن داره، اما بحث اینجاس که بچه‌ها جرات نمی‌کنن باهم برن. بچه‌ها توی خیابونا گم و گور شدن و نمی‌دونن چه تفریحای مناسب‌تری می‌تونه وجود داشته باشه. اصلا لذت یه صبحونه توی کافه روباز رو نمی‌شه با هیچی عوض کرد.»
به قول پدرام، دور دور یک تفریح خاص است که نهایتا ٢٠درصد از جوانان تهران می‌توانند آن را انجام دهند؛ چراکه این تفریح توانایی مالی خاصی می‌طلبد. البته این تفریح یا وقت‌گذرانی توانسته برای عده‌ای سود اقتصادی فراوان داشته باشد؛ دوردور باعث پیشرفت و توسعه بسیاری از شغل‌ها شده، داریوش می‌گوید: «امیر چاکلت رو دوردور، امیر چاکلت کرد، حالا چندتا مغازه دیگه هم داره. من یادم میاد اینجا‌ها همش زمین خاکی بود.»


قضیه ماشین و شخصیت

«اونقد دور دور کرده که دیگه نمی‌تونه رانندگی کنه، پاهاش درد گرفته»؛ «با خودش قهره، حرف زدن باهاش حوصله می‌خواد»؛ این‌ها حرف‌های رد و بدل شده بین داریوش و پدرام در بلوار اندرزگو است. نگاه آن‌ها همه بلوار را دربرگرفته و یک نفر هم از زیر دستشان در نمی‌رود؛ با یک نگاه همه را تا آخر می‌شناسند و حتی تا تعداد دوست‌های پسر سابقشان هم پیش می‌روند. داریوش معتقد است که دختر‌ها می‌گویند پول امنیت می‌آورد؛ برای همین دنبال ماشین‌های مدل بالا هستند؛ چراکه پشت‌بندش ویلا و چیزهای دیگر هم هست؛ او می‌گوید: «خرج کردن واسه دختر‌ها یه وظیفه شده. این‌که اونو سوار کنی و بیرون ببری و خرج کنی و بعدشم برسونی خونه. اصلا بین دختر‌ها کل کل شده که دوست کدومشون بیشتر خرج می‌کنه. دختر‌ها با نگاه کردن به ماشین طرف مقابل دوستاشونو انتخاب می‌کنن.»
پدرام هم در ادامه صحبت‌های داریوش می‌گوید: «اتفاق عجیبی که توی چند سال اخیر افتاده اینه که خیلی از دختر‌ها به بهونه این‌که امنیت ندارن، پدر و مادرشون رو مجاب می‌کنن که ماشین داشته باشن، من پدر و مادرهایی رو می‌شناسم که مدل ماشینشون از مدل ماشین بچه‌شون پایین‌تره.»
«آنیتا»، دختر خوش‌چهره و صدایی که در دور دورِ امشب با داریوش دوست شده اما چیز دیگری می‌گوید. او در پاسداران زندگی می‌کند؛ موازی پورشه داریوش حرف‌هایش را با صدای بلند می‌زند: «پسری که توی دوردور باشه تکلیفش مشخصه.»
او نمی‌خواهد قبول کند که تمام دختر‌ها دنبال پول پسر‌ها هستند و برای همین در دور دور‌ها دنبال ماشین مدل بالا می‌گردند.
«البته تجربه به ما دختر‌ها ثابت کرده که آدمایی که سوار ماشینای مدل پایین هستن ممکنه برخوردای مناسبی نداشته باشن و واسه همینه که بچه‌ها با پسرایی که ماشینای گرون‌ قیمت دارن راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کنن.»
آنیتا دوردور را یک هواخوریِ بدون دردسر می‌داند که پیاده‌روی و خستگی هم ندارد و هر وقت که حوصله‌اش سر می‌رود این کار را انجام می‌دهد. او انتخاب‌هایش را تنها براساس مدل ماشین طرف مقابل نمی‌داند و می‌گوید به طرز صحبت کردن و دیگر موارد اخلاقی هم بستگی دارد، وگرنه دوستی به‌‌ همان یک شب و حرکت کردنِ موازی در خیابان خلاصه می‌شود.
آنیتا می‌گوید: «دوردور واسه این به وجود اومده که حوصله آدم سر می‌ره و دنبال دوست جدیده و جای دیگه‌ای هم وجود نداره. موزیک داریم و هوای خنک و هیچ خستگی هم در کار نیس؛ چه چیزی از این بهتر؟ البته خیلی از بچه‌ها واقعا هیچ هدف خاصی از دور دور ندارن و همینجوری میان و حتی دنبال دوست جدید هم نیستن؛ به صورت لحظه‌ای این کارو انجام می‌دن.» به قول داریوش که سرنشین هر ماشینی را که اراده کند به چنگ می‌آورد.


دوستی‌های دور دوری

راه بند آمده؛ دو دختر که سوار یک بنز شده‌اند، از همه سو درخواست دارند. آن‌ها می‌توانند به تنهایی یک خیابان را ببندند و راننده‌های تمام ماشین‌ها را به له‌له بیندازند؛ قدرتی که شاید در ایست‌های بازرسی و گشت‌های نامحسوس هم پیدا نشود.
«آتوسا» نام یکی از آن‌هاست؛ شگردهای داریوش او را به حرف می‌اندازد: «این کار توی هر گروه سنی انجام می‌شه. من خودم دوستای ۴٠ساله‌ای دارم که این کارو انجام می‌دن و دخترهای خوبی هم هستن و فقط دنبال دوست می‌گردن. البته معمولا شکست می‌خورن و اون وقت نسبت به کل افراد جامعه بی‌اعتماد می‌شن. طبیعتا این رابطه‌ها بدون هیچ اعتمادی شکل می‌گیره و هر دو طرف می‌دونن که طرف مقابل همون شب به آدمای زیادی شماره داده و از آدمای زیادی هم شماره گرفته. این رابطه‌ها از اساس با یه اشکال شکل می‌گیره.»
داریوش که دوست‌های دختر زیادی دارد، وقتی کانتکت‌های گوشی‌اش را نشان می‌دهد، بیش از ۵٠درصد از لیست بلندبالای دوست‌های دخترش را در دو دور پیدا کرده: «همه اینا هرزه نیستن. اما خب دوستی‌هایی که با دوردور شکل می‌گیره، پایدار نیس. واقعیتش، این دوستی‌ها بیخوده و با چرخ زدنِ بیشتر می‌شه ده تا دیگه هم پیدا کرد. هرچقدر هم که خوب باشی، ماشینتو نشونه شخصیتت می‌دونن. من آدمایی رو می‌شناسم که توی خونه کوچیکِ اجاره‌ای زندگی می‌کنن اما ماشین مدل بالا سوار می‌شن تا از این طریق شخصیت خودشونو نشون بدن.»
ترافیک سنگین است و کسی نمی‌خواهد از لاین خلوت بلوار عبور کند. در قسمتی از خیابان یک بی‌ام‌و موازی با یک لکسوس درحال حرکت است. پسری می‌خواهد شماره‌اش را به یکی از دخترهای سوار بر لکسوس بدهد، دختر هم با لبخند و روی باز آیفونِ خود را بالا گرفته و در صفحه لاک (قفل) گوشی‌اش ادای ذخیره کردن شماره را درمی‌آورد. دوردور مصافِ کل کل باز‌ها است. سرنشینان پشت ماشین این دختر‌ها هم سگ‌های سفید و سیاهی هستند که سرشان را چند لحظه یکبار از شیشه بیرون می‌آورند.
دور دورباز‌ها هفته‌ای چندبار همدیگر را می‌بینند و ناخودآگاه با هم آشنا شده‌اند، برای همین سعی می‌کنند هر هفته با ماشین جدیدی در صحنه حاضر شوند. ساعت ١١:٣٠ است، موزیک‌ها و سرعت‌ها کم و زیاد می‌شود. خیلی‌ها از دور دورِ خود به نتیجه رسیده‌اند و حالا به مقصد می‌روند. بعضی از دختر‌ها سوار بر ماشین مدل بالایشان چشمکی می‌اندازند و با لبخند رد می‌شوند. داریوش به این لبخند‌ها می‌گوید «خنده حرص»؛ چون نمی‌توان به آن‌ها رسید و تنها می‌خواهند به این ترتیب پسر‌ها را عذاب دهند. آدم‌های داخل ماشین یک پیک‌نیک کوچک راه انداخته‌اند؛ ۴نفره، دونفره، و دنبال آدم‌هایی برای افزایش این تعداد هستند.


١٢ بامداد؛ برگر فکتوریِ سعادت‌آباد

ساعت ١٢ است، دور دور به پایان رسیده و در برگر فکتوری سعادت‌آباد نشسته‌ایم. داریوش دوباره کانتکت‌های گوشی‌اش را نشان می‌دهد و دوست‌هایش را مرور می‌کند: «این الهه‌س، پنجشنبه توی دور دور دوست شدیم و یکشنبه باهم رفتیم استانبول. واقعیتش اینه که دوستی‌های غیردور دور پایدار‌تر بودن و به یه مهمونی رفتن ختم نشدن. واقعیتش اینه که دخترهایی که دور دور نمی‌اومدن حالا ازدواج کردن، اما دور دوری‌ها نتونستن ازدواج کنن، مث خود من که توی ٣٠سالگی همین‌طوری موندم و اونقد دوست زیاد داشتم که دیگه نمی‌تونم ازدواج کنم.»
داریوش که حالا پخته‌تر شده و دیگر مثل جوانی‌اش استفاده از وسایل نقلیه عمومی را ننگ نمی‌داند و تنها به خاطر آن‌که ٣‌سال از تهران دور بوده دلش برای دور دور تنگ شده و هر از گاهی این کار را انجام می‌دهد، می‌گوید: «صحبتِ دور دور توی بقیه کشور‌ها یه چیز مسخره‌س؛ اونجا‌ها اینقد تفریح هست که آدم دنبال این کار‌ها نره. وقتی یکی از دوستام توی ترکیه از من پرسید که تفریح شما چیه و منم قضیه دور دور رو گفتم، اصلا نمی‌تونست باور کنه.»


شاید قرار است تهران به این شکل توسعه یافته شود، از صف مترو و اتوبوس کاسته و به تعداد ماشن‌های مدل بالای تک سرنشین اضافه شود و پدیده «رژه تجمل» روز به روز نمایان‌تر از پیش جلوه کند. پول‌های بادآورده آن‌قدر زیاد شده که دیگر صاحبانش نمی‌دانند با آن چه بلایی باید سر خود و دیگران بیاورند. پول‌های بادآورده‌ای که تنها می‌تواند به خشم طبقاتی بیفزاید و اکثریت جامعه را - که زیر خطی به نام فقر روزگار می‌گذرانند - به فکر تغییر و دگرگونی جهت رفع این اختلاف بیندازد و آن‌ها را از پورشه، پورشه‌سوار و کارخانه تولید پورشه متنفر کند. آدم یاد مادر و پسری می‌افتد که اردیبهشت‌ماه‌ سال ٩٢ با خرید یک خودرو پیکان در خیابان‌ها به تصادف عمدی با خودروهای مدل بالا می‌پرداختند و حداقل به ازای هر تصادف از راننده خودرو دیگر مبلغ ۵٠٠‌ هزار تومان جهت بیعانه، می‌گرفتند تا در ادامه به پلیس مراجعه کرده و میزان خسارت وارده را ارزیابی کنند.
یک سوال، فکر می‌کنید نتیجه شکاف طبقاتی چه خواهد شد؟ (امیر هاتفی‌نیا/شهروند)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...