کودکان عقبمانده ذهنی در بسیاری مواقع مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند
او با تأکید بر آسیبپذیر بودن افراد عقبمانده ذهنی گفت: کودکان عقبمانده ذهنی نسبت به کودکان عادی آسیبپذیرتر هستند. آمارها نشان میدهد که در بسیاری مواقع این کودکان مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتهاند یا ممکن است در رفتار جنسیشان پختگی و دانش لازم را نداشته باشند. عموماً خانوادهها براساس تفکرات خود یا مربیان، دانش جنسی لازم را به این کودکان آموزش نمیدهند. گاهی نیز خانواده اصلاً نمیداند چه بکند. گاهی مهارتهای پیشگیرانه یا بستر فرهنگی اجتماعی باعث میشود این مسائل را به بچههای عقبمانده ذهنی آموزش ندهند. بنابراین فقدان دانش بهخصوص فقدان دانش جنسی، فقدان آموزشهای جنسی، وابستگی عاطفی به بزرگسالانشان در کودکان عقبمانده ذهنی علیالخصوص در عقبماندگی خفیف، باعث میشود که خیلی آسیبپذیرتر شوند. لذا حتماً لازم است که خانوادهها برنامه پیشگیری داشته باشند. متأسفانه آمار سوءاستفاده جنسی از این افراد به خصوص در دخترها خیلی زیاد است زیرا اطلاعات و دانش لازم را نداشتند.
رفتارهای اشتباه به دلیل فقدان دانش
کریمزاده به رفتارهای غلط این گروه از کودکان اشاره کرد و افزود: این کودکان و نوجوانان به این دلیل که شناخت ندارند، حتی در زمینه رفتارهای جنسیشان ممکن است ندانند در موقعیتهای مختلف چگونه رفتار کنند. از جمله رفتارهای غلط میتوان به موضوع استمناء و و رفتارهای نامناسب (عریانکردن بدن در اماکن عمومی) به دفعات زیاد و طولانیمدت اشاره کرد. به هر حال آنها هم غرایز دارند اما دانش مدیریت غرایز و مهارتهای ارتباطی را ندارند. خانواده هم فکر میکند چون این کودک عقبمانده ذهنی است تمایلات چندانی ندارد و بنابراین دنبال این نیستند که دانش، تجربه و آگاهی لازم را به بچهها بدهند. همینطور این کودکان ممکن است به کسی علاقهمند و دلبسته شوند و سعی میکنند به اجبار به این فرد نزدیک شوند. اینها آسیبهایی است که میبینند. مراکزی که این بچهها را نگهداری میکنند، نقش تعیینکنندهای دارند. در این مواقع، هم مراکز مشاوره و هم مشاورانی که با این بچهها کار میکنند، میتوانند آموزشهای لازم را بدهند. گاهی خانوادهها میگویند که اصلاً نمیخواهیم آموزش دهیم زیرا در این صورت غرایزش بیدار میشود، یا ممکن است خوب نتواند مدیریت کند، یا باعث بلوغ زودرس شود یا تمایل به تجربه پیدا کند.
مراجعه به روانشناس برای آموزش صحیح به این افراد
این روانشناس کودک بهترین اقدام برای آموزش را مراجعه به روانشناسان دانست و ادامه داد: باید به سراغ مشاوران، روانشناسان و مراقبانی بروند که در این زمینه تجربه و اطلاعات لازم را دارند زیرا این غریزه وجود دارد. گاهی میبینیم نوجوانی که دچار عقبماندگی ذهنی است، به دلیل اینکه این غرایز در او وجود دارد اما درست مدیریت نشده است، با توجه به اینکه آن هورمونها مثل فرد عادی ترشح میشود، رفتارهای جنسی را بیپروا یا در ملأعام انجام میدهند. قصد و هدفی هم ندارند؛ ممکن است گاهی با دیدن محرکهای عادیتری برانگیخته شوند. مثلاً حتی با پوشش افراد برانگیخته شوند و وقتی این حالت برایشان پیش میآید ممکن است در ملأعام خودارضایی کنند یا سعی کنند تماس فیزیکی نامناسب داشته باشند یا بخواهند به زور و اجبار و با فشار به فرد مورد نظر نزدیک شوند. ممکن است در پوشششان رعایت نکنند؛ مثلاً جلوی جمع برهنه شوند. یا با اندامهای تناسلی خود بازی کنند. به هر حال به دلیل اینکه آموزش جنسی مناسب را ندیدهاند، دانش لازم و مهارت مدیریت روابطشان را ندارند و نمیدانند چگونه احساسات و هیجانات خود را مدیریت کنند، یاد نگرفتهاند که چه رفتارهایی در اجتماع ضدارزش است یا عرف نیست، اطلاعاتی درباره اینکه چطور افراد پدر و مادر میشوند را ندارند و همین باعث میشود که به خاطر ضعف دانش، رفتارهای جنسی نامناسب را در ملأعام و در جلوی جمع داشته باشند که اغلب برای افراد خوشایند نیست.
نقش تعیینکننده مراکز نگهداری
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی به نقش تعیینکننده مراکز نگهداری از این کودکان اشاره کرد و افزود: به نظر میرسد که اغلب کودکان عقبمانده ذهنی در مراکز ویژه نگهداری میشوند. از دو جنبه این مراکز میتوانند نقش تعیینکنندهای داشته باشند؛ یکی اینکه والدین و مراقبان را آموزش دهند تا باور داشته باشند که این کودکان علیرغم ضعف در جنبههای رشد شناختی، رشد فیزیولوژیکی طبیعی خود را دارند. در نتیجه اطلاعات پایهای به آنها بدهند که خانواده بداند در چنین موقعیتهایی باید چگونه رفتار کند. گاهی خانواده سردرگم میشود. دریافت دانش تخصصی از افراد صاحبنظر میتواند کمک بزرگی به خانوادهها باشد. جنبه دوم، آموزش به خود این بچههاست؛ زیرا کودکان عقبمانده ذهنی به دلایل مختلف متوجه آزارهای جنسی نمیشوند. این دلایل شامل ترس، تهدید، نگرانی برای از دست دادن حامی و عدمآشنایی با آزار جنسی یا تماس فیزیکی است. باید آموزشهای لازم را به والدین و این کودکان بدهیم تا این نوجوانان چنین تجربههای تلخی را نداشته باشند. بنابراین فکر میکنم این مراکز میتوانند هم به سلامت جنسی خود فرد و هم درگیر کردن و آموزش لازم به خانواده کمک کنند و آگاهیبخشی داشته باشند که با این بچهها به چه شکلی تعامل صورت گیرد و چه اطلاعاتی را به چه نحوی به آنها منتقل کنند و چطور از سلامتشان مراقبت کنند.
برنامههای آموزشی براساس میزان عقبماندگی در افراد مختلف، متفاوت است
او در مورد کودکان و نوجوانانی که در مراکز ویژه کودکان عقب مانده نگهداری نمیشوند، گفت: کسانی که فرزندشان در این مراکز نیستند باید به گونهای با این مراکز مرتبط شوند و اطلاعات حداقلی را داشته باشند. رسانهها هم شاید بتوانند آگاهی و اطلاعات کلی در اختیار خانوادههای دارای کودک عقبمانده قرار دهند؛ البته باید دقت کرد که همه این بچهها با توجه به نوع و درجه ضعفهایی که دارند، منحصر به فرد هستند ولذا با توجه به اینکه در چه درجهای از عقبماندگی هستند، برنامههای آنها هم باید متفاوت باشد. کودکان عقبمانده خفیف که به اجتماع میآیند و در معرض ارتباط بیشتری هستند، بیشتر احتمال دارد آسیب ببینند تا آنهایی که در درجات پایینتری از عقبماندگی قرار دارند و ضریب هوشیشان پایینتر است. زیرا خانواده، آنها را بیشتر تحت مراقبت دارد. بنابراین باید متناسب با درجه عقبماندگیشان برنامهای برایشان پیشبینی شود که چه کمکهایی، چه اطلاعاتی و چگونه منتقل شود.
لزوم ورود دولت به آموزش
دکتر کریمزاده با تأکید بر اهمیت ورود دولت در پوشش خدماتی کودکان عقبمانده ذهنی بیان کرد: لازم است که دولت به سراغ این خانوادهها و کودکان برود و برای آموزش آنها وارد شود زیرا هرچه آموزش این افراد در زمان مورد نیاز بیشتر باشد، هزینه جامعه در آینده کمتر خواهد شد؛ این افراد بهویژه عقبماندههای خفیف، توانمندیهای زیادی دارند. خیلیهایشان ممکن است یکسری کارها و مشاغل را یاد بگیرند و بار مالی و روانی را از روی دوش جامعه و خانواده بردارند. یکی دیگر از دلایل لزوم ورود دولت این است که خیلی از مواقع میبینیم خانواده قدرت تأمین آموزش و نگهداری این نوع کودکان را ندارد. دولت میتواند حتی با در نظر گرفتن یارانه، آنها را تحت پوشش قرار دهد تا آموزش ببینند. این دقیقاً نوعی سرمایهگذاری است و باعث میشود در آینده از هزینههای دولت کاسته شود. در بسیاری از کشورهای دنیا خانواده حتی حق ندارد بچه زیر سه سال عادی را در خانه نگه دارد. دولت خانوادهها را موظف میکند که کودکانشان را به مهدکودکها و مراکز پیش از دبستان بفرستند. ما اگر نمیتوانیم برای بچههای عادی این امکان را فراهم کنیم، باید برای بچههای خاص و با نیازهای ویژه که ضعف دارند، حتماً این سیاست را داشته باشیم. البته به نظرم دولتها تا حدود زیادی این کار را انجام دادهاند.
برانگیختگی جنسی نوجوانان عادی و عقبمانده ذهنی برابر است
این روانشناس کودک درباره موارد مورد نیاز برای آموزش به این افراد بیان کرد: اول از همه باید خانوادهها آموزش ببینند. سپس وظیفه معلمان و مراقبان این کودکان است که اگر والدین آگاهی لازم را ندارند، به آنها اطلاعات لازم را بدهند و این مستلزم داشتن آگاهی و دانش تخصصی خود مربیان است. در آموزشها باید مهارتهای ارتباط با دیگران و حدود این ارتباط بهدرستی تعریف و تعیین شود؛ به عنوان مثال به بچهها بگویند که نزدیک شدن به شما، بغل کردن، لمس کردن و بوسیدن شما تا چه حدی مشکل ندارد و باید به آنها مدیریت احساسات را بیاموزند. درباره ازدواج و فرزندآوری اطلاعاتی که فکر میکنیم از نظر شناختی برای کودکان هم سن مناسب است، باید به آنها یاد داد. یکی دیگر از حوزههای مورد نیاز این بچهها آموزش توانایی تصمیمگیری، رشد مهارتهای اجتماعی و آشنا کردن با آداب و عرف و هنجارها و ارزشهای اجتماعی است. یادمان باشد که همیشه بیخبری و جهل خودش آفت بسیار بزرگی است.
همه ی کسانی که برای رقابت در برابر بهترین قهرمانان ورزشی دنیا در مسابقات بزرگی مثل المپیک ظاهر می شوند، برای قرار گرفتن در بهترین حالت جسمانی و کسب بهترین نتیجه در حوزه ی فعالیت خود سال ها تلاش کرده اند.
اما موفقیت ورزشکاران در میادین ورزشی صرفاً به آمادگی جسمانی آنها خلاصه نمی شود. ورزشکاران المپیکی بسیاری هستند که به شما خواهند گفت موفقیت محصول چارچوب ذهنی و توانایی فرد در اجتناب از بازی روانی حریف و مقاومت در برابر فشار مسابقه نیز هست. اما برای نیل به این مهم، هر کسی استراتژی خاص خودش را دارد.
در ادامه می توانید به استراتژی های روانی ورزشکاران پر افتخار ترین کشور شرکت کننده در رقابت های المپیک با ۱۰۰۰ مدال طلا را از نظر بگذرانید. روشن ترین نکته ی مثبت این استراتژی ها آن اســت که هر کسی می تواند نسخه ی شخصی سازی شده ی خودش را از روی آنها بسازد و به کار بگیرد. هدف از انجام این کار می تواند از حفظ خونسردی در یک جلسه ی کاری گرفته تا تقویت روحیه پیش از سخنرانی متفاوت باشد.
الیسون فلیکس، ستاره ی ۳۰ ساله ی مسابقات دو و میدانی می گوید: «وقتی به سمت محل قرارگیری خود در میدان دو و میدانی قدم می گذارم، تمرکز کامل دارم. هر چقدر هم که دوربین و فلاش در اطرافم باشد، من حواسم به هیچ کدام از آنها نخواهد بود. هیچ صدایی را نمی شونوم. من صد درصد حواسم را متوجه کاری می کنم که باید انجام دهم».
سال ۲۰۱۶ پنجمین حضور مایکل فلپس در المپیک را رقم زد. مربی همیشگی او باب باومن در سال ۲۰۱۲ در مورد آمادگی ذهنی این فوق ستاره ی ورزش شنا اینگونه توضیح داده اســت: «او بهترین مسابقه ی ممکن را در ذهن خود تجسم می کند. آنقدر قوی این کار را انجام می دهد که انگار واقعاً مسابقه را تجربه می کند و در آب شیرجه می زند. سپس سناریو های مختلف را یکی یکی بررسی می کند».
فلپس در تکمیل صحبت های مربی اش افزوده اســت: «تصور می کنم که مثلاً اگر لباسم پاره شد، یا عینکم شکست، یا این قبیل مسائل، چه کار باید بکنم».
باومن ادامه داده اســت: «به این ترتیب او تمام این سناریو ها را در دیتابیس ذهنی اش نگه می دارد. سپس وقتی مسابقه می دهد سیستم عصبی اش از قبل برای انجام هر یک از این کار ها برنامه ریزی شده اســت. هر وقت هر کدام از این اتفاقات رخ داد، او بلافاصله واکنش مناسب را از خود نشان خواهد داد».
لکسی تامپسون که اکنون ۲۱ سال دارد، در ۱۲ سالگی جوان ترین بازیکن گلف حاضر در مسابقات گلف زنان آمریکا بود. او در مصاحبه ای گفت که هنگام تمرین، به کمک یک مربی به تقویت آمادگی ذهنی خود می پردازد: «مربی من معمولاً قبل از هر کاری آرامش من را می سنجد چون اگر به چیزی فکر کنم که آرامشم را از من بگیرد، ضربان قلبم بالا می رود. وقتی این اتفاق می افتد او از من می خواهد نفس عمیق بکشم و به چیزی فکر کنم که من را شاد می کند».
او ادامه داده اســت: «به این ترتیب شروع می کنم به تکرار فکر های مثبت؛ مثلاً به این فکر می کنم که من خیلی با استعداد هستم. این کار بلافاصله ضربان قلبم را پایین می آورد. من یک تکنیک تنفس نیز دارم که از آن در زمین مسابقه هم استفاده می کنم. پیش از انکه بخواهم به توپ ضربه بزنم، ضربه ی دلخواهم را در ذهنم تجسم می کنم تا از شر تمام افکار منفی خلاص شوم. باید چارچوب ذهنی مثبت خودم را حفظ کنم، چون ۸۰ درصد بازی گلف، ذهنی اســت».
داریل هومر، شمشیرباز ۲۶ ساله، در المپیک ۲۰۱۲ نیز حضور داشته اســت. او درباره ی تکنیک های مورد استفاده اش برای موفقیت در مسابقات گفته اســت: «من پیش از مسابقه، زمانی را به قوت قلب دادن به خودم اختصاص می دهم. مدام برای خودم تکرار می کنم که من بهترین هستم و سعی می کنم حواسم فقط به لحظه باشد. چند موسیقی انرژی بخش گوش می کنم و سپس سعی می کنم خوش باشم و فقط برای مسابقه آماده شوم».
گرت وبر گیل، شناگر ۳۱ ساله تا اینجا ۲ مدال طلای المپیک کسب کرده اســت. او در مصاحبه ای گفته اســت: «اول از همه اینکه من هیچ وقت به شکست خوردن فکر نمی کنم. اگر هنگام مسابقه به شکست خوردن فکر کنید احتمال آنکه واقعاً ببازید و به خانه برگردید خیلی زیاد خواهد بود. دوم اینکه مشخصاً به پیروزی هم فکر نمی کنم. من به تلاشی که برای کسب آمادگی انجام داده ام مطمئن هستم و این را به خوبی می دانم که تمرینات من از تمام رقبایم در مسابقه بهتر و بیشتر بوده اند».
او در ادامه می افزاید: «من به بدنم، تمریناتم، مربی ام، تلاش هایم و آمادگی ام اعتماد می کنم. روی شنا کردن خودم متمرکز می شوم چرا که می دانم با این کار، برای پیروزی در موقعیت خوبی قرار می گیرم».
کایلا هریسون، که اکنون ۲۶ سال دارد در سال ۲۰۱۲ اولین مدال طلای آمریکا در رشته ی جودو را به ارمغان آورد. او در مصاحبه ای عنوان کرده اســت هر شب ۱۰ دقیقه از وقت خود را به تجسم خودش در المپیک اختصاص می دهد؛ از لحظه ی بیدار شدن از خواب گرفته تا گوش سپردن به موسیقی در مسیر رسیدن به محل مسابقه و خود مسابقه.
او می گوید: «من خودم را در حال شکست رقیبم در مسابقه ی فینال و قرار گرفتن روی سکوی اول و تماشای به اهتزاز در آمدن پرچم کشورم تصور می کنم. قرار گرفتن مدال طلا دور گردنم و در آغوش گرفتن مربی ام را حس می کنم. من هر شب تمام اینها را در ذهنم تجسم می کنم». او به خبرنگاران گفته اســت برای المپیک ۲۰۱۲ نیز همین کار را کرده بود.
مریل موزس، دروازه بان ۳۸ ساله ی تیم واترپلو می گوید اطمینان دارد اعضای تیمش هرچه در توان دارند انجام می دهند. او گفته اســت: «تا وقتی خودتان بدانید ۱۰۰ درصد توان خود را گذاشته اید و برای رسیدن به حداکثر پتانسیل خود تلاش کرده اید، اتفاقی که قرار باشد بیافتد می افتد؛ نمی توان همه چیز را کنترل کرد».
او در عین حال گفته اســت اجازه نمی دهد موانع و مشکلات مزاحمتی برای اعتماد به نفسش ایجاد کنند و می گوید: «ذهنیت من همیشه این بوده اســت که اگر نسبت به هر کس دیگر بیشتر تمرین کنم و انرژی بیشتری بگذارم، از همه آماده تر خواهم بود. فکر می کنم اعتماد به نفسی که دارم از همین جا ناشی می شود».
او در ادامه افزوده اســت: «مادامی که خودم را به خوبی آماده کنم، می دانم تمام انرژی ام را برای این کار خواهم گذاشت. استعداد و شرایط فیزیکی خوبی هم نصیبم شده که می توانم با به کارگیری آنها در این سطح بازی کنم».
هر کدام از ما در زندگی خود موفقیت ها و شکست هایی داشته ایم. گاهی اوقات اوضاع کاملاً مساعد پیش می رود، گاهی اوقات نیز همه چیز به بدترین شکل ممکن رقم می خورد.
جان اکاف، نویسنده ای موفق و سخنرانی پر طرفدار اسـت. او در تازه ترین کتاب خود به توصیف چهار گذار می پردازد که هر کسی در زندگی حرفه ای با آنها روبرو می شود و به سراغ چهار منبع لازم برای پشت سر گذاشتن هر یک از این چهار دوره نیز می رود. اکاف در میانه ی صحبت هایش در مورد شغل و زندگی حرفه ای، به نکات جالبی در مورد ۲ عامل کلیدی اشاره می کند که در نهایت برای موفقیت یا شکست هر کسی در زندگی شخصی و شغلی، تعیین کننده محسوب می شوند.
به اعتقاد اکاف، یکی از این دو عامل کلیدی، بهره مندی از نگرش مثبت به جای نگرش منفی اسـت. او می گوید: «نگرش منفی قاتل زندگی شغلی شماست. من به عنوان کسی که در گذشته نگرشی منفی داشته و به خاطر همین نگرش منفی حتی اخراج شده، این را از روی تجربه می گویم. به طور خلاصه، نگرش منفی، فرصت های مثبتی که همیشه در دسترس انسان های فوق العاده قرار دارند را از بین می برند».
این جمله ی آخر به طور قطع جمله ی تأمل برانگیزی محسوب می شود، چرا که نه تنها درست اسـت بلکه صحت آن می تواند به حوزه های دیگر زندگی نیز تعمیم یابد.
یکی از کارآمد ترین نکاتی که اکاف به آنها اشاره می کند تمایز قائل شدن میان انتخاب یک نگرش و تغییر آن اسـت.
او در این باره می گوید: «تغییر یک نگرش خیلی طول می کشد، اما در هر لحظه می توان نگرش تازه ای انتخاب و اتخاذ کرد. رمز این کار آن اسـت که هر روز آگاهانه نگرش مورد نظر خود را انتخاب کنید تا اینکه بالاخره نگرش مد نظر شما در وجودتان نهادینه شود».
جنبه ی دیگری که علی رغم اثرگذاری اش بر موفقیت یا شکست افراد در زندگی، اغلب مغفول واقع می شود انتظارات آنهاست. اکاف اظهار می کند همان گونه که باید هر روز نگرش مورد نظرمان را انتخاب کنیم، به تبع این نگرش باید دست به تعدیل انتظاراتمان نیز بزنیم.
او می گوید: «چالش موجود در این کار آن اسـت که در بسیاری از موارد، ما انتظارات ناگفته و نادانسته ای از شغل خود داشته و توقع داریم کارمان چیزی باشد که در واقع نیست. این برای هیچ کس چندان جالب نیست؛ نه شما، نه همکارتان، نه رئیس یا سازمانتان».
یکی از راهکار های پیشنهادی او برای تعدیل این عامل آن اسـت که انتظارات خود از شغل، زندگی شغلی و یا هر حوزه ی دیگری را دقیقاً شناسایی و تبیین کنید.
او در این باره می گوید: «صادقانه از خودتان بپرسید از کارتان چه انتظاراتی دارید؟ خواسته ی شما از شغلی که دارید چیست؟ پول؟ شهرت؟ انعطاف پذیری؟ تعامل با دیگران؟».
همان طور که هیچ کس نمی تواند به جای شما ورزش کند و وزن کم کند، هیچ کس هم نمی تواند به جای شما پاسخ این سؤالات را بدهد؛ خودتان باید این کار را انجام دهید. باید این سؤال ها را از خودتان بپرسید و صادقانه به آنها پاسخ دهید.
اکاف می گوید وقتی انتظارات خود از شغلتان را مشخص کردید می توانید قدم های لازم برای پر کردن خلاء های احتمالی را بردارید.
او در توضیح می افزاید: «برای مثال اگر شغلتان شما را منزوی می کند در حالی که واقعاً دوست دارید با دیگران در تعامل باشید، شاید بد نباشد خارج از حوزه ی مسئولیت های رسمی تان دست به فعالیت های داوطلبانه بزنید. مثلاً می توانید برای ارائه ی مشاوره به صورت نیمه وقت درون شرکت خود داوطلب شوید تا به این بخش از روحیات خود نیز توجه کرده باشید. اما قدم اول آن اسـت که انتظارات شخصی خود را صادقانه ارزیابی و درک کرده باشید».
با اینکه اکاف نگرش و انتظارات را در حیطه ی موفقیت های شغلی مطرح کرده، به راحتی می توان دریافت که این دو را می توان به تمام جنبه های زندگی تعمیم داد؛ بخش بزرگی از نارضایتی ها و ناراحتی های ما در زندگی از همین نگرش های نادرست و انتظارات نابجا ناشی می شوند.
به این ترتیب بازنگری در این دو بعد در هر حوزه ای، اعم از روابط شخصی، تعاملات خانوادگی یا دوستانه، می تواند برای هر کسی مفید واقع شود.
اگر می خواهید تغییر کنید اما نمی دانید از کجا باید شروع کنید، رجوع به یک مشاور مناسب یا دوست معتمد را مد نظر قرار دهید و در این باره با او صحبت کنید. تنها کاری که باید انجام دهید این اسـت که از شر انتظارات و نگرش های محدود کننده ی خود خلاص شوید.
خبرگزاری آریا -
همه ما این مرحله را پشت سر گذاشته ایم: اینکه می خواهیم عادت های پیشین خود را کنار بگذاریم و روش های جدیدی در زندگی آغاز کنیم. اما خیلی زود این تصمیمات کمرنگ می شوند و ما دست به هیچ کاری نمی زنیم.
به جای یافتن موفقیت های خود، چراغی برای شکست های خود روشن می کنیم. هرگز تلاش نمی کنیم تا متوجه اشتباهات خود بشویم. هرگز پیگیر دلیل این اشتباهات نبوده ایم و فقط خودمان را سرزنش می کنیم که چرا به هدف خود نرسیده ایم. خودمان هم می دانیم بخشی از این کارشکنی خودمان هستیم. ما خوشی های لحظه ای خود را به برنامه های طولانی مدت می فروشیم و انتظار داریم موفق نیز بشویم.
همیشه افکار ناخودآگاهی در پس هر عملی وجود دارد. باید ذاتا و واقعا بخواهید به هدفی برسید و این کار را انجام دهید. شما باید برای پیشرفت روحی و شخصیتی خود تلاش کنید. باید ریشه ای و عمیق افکار خود را شخم بزنید. باید وارد وجود خود بشوید و افکار هرز را هرس کند.
باید بهترین برنامه ریزی را داشته باشید
سیستم عملکردی درونی ما می توانند مانع از رسیدن ما به اهدافمان باشند. این فراخوان واقعی هر انسان است. هر فردی باید اعتقادات و طرز فکر خاص خودش را داشته باشد و آنها را در هر زمینه ای و همیشه زنده نگه دارد. اگر تاکنون احساس کرده اید که زندگی شما از برخلاف مسیر آب شنا کردن، سختتر است، این دقیقا مصداق این موضوع است. به جای اینکه به افکار و اعتقادات خود فکر کنید، آنها را رها کنید تا به روش ذات خود عمل کنند.
فکر و اعتقادات درونی، کارگردان های اصلی زندگی همه افراد هستند. هر دو آنها در ابتدای جوانی شکل می گیرند و در ادامه زندگی، تعیین کننده رفتارهای شخصی می شوند. فرهنگ نیز در این روند تاثیر دارد و به همین دلیل باید گفت در واقع هیچ کس هیچ نوع خلاقیتی از خود نشان نمی دهد و فعلی واقعی در زندگی صورت نمی گیرد.
تقریبا همه کارهای بزرگ قبلا انجام شده اند. همچون نقشه، دیگران هستند که برای ما تعیین می کنند در کدام مسیر حرکت کنیم. ما نیز خوشحال در راه معین شده توسط دیگران حرکت می کنیم و اصلا تصور نمی کنیم خودمان هم می توانیم کنترل مسیر را به دست بگیریم.
ما تصور می کنیم باید مشکلات خود را باندپیچی کنیم
با نگاه کردن به دنیای درونی خود می توانیم ببینیم زمان هایی وجود داشته است که مشکلات خود را زخمبندی کرده ایم. تقریبا همه دوست داریم همه مسایل را از هم جدا کنیم. خودمان را از محیط اطراف یا انسان های دیگر جدا می کنیم. خود را از ملل دیگر جدا می کنیم. حتی هوایی که در آن نفس می کشیم را نیز ا هوای خود جدا می کنیم.
این چیزی جز یک دروغ بزرگ نیست
ما هیچ گاه به عمق مساله توجه نمی کنیم و در عوض، ساده ترین و سطحی ترین راه حل ممکن برای برطرف کردن هر مشکل را می یابیم و با انجام آن، خودمان را گول می زنیم. این مساله شاید در کوتاه مدت جواب بدهد اما در طولانی مدت میسر نیست و زخم های کهنه دوباره باز خواهند شد و در موقعیت های مشابه دوباره دردی مشابه ایجاد خواهند کرد.
برای ایجاد یک تغییر اساسی، باید به عمق مسایل پی ببریم. باید همه چیز را ریشه یابی کنیم. این سفر به اعماق وجودِ خود، نیازمند رشد فکری و روحی است و باعث ارتقا سطح تفکر و اعتقادات فرد نیز می شود. وقتی ریشه مشکل را بیابید، از آن پس می توانید همه مشکلات مشابه را به روش صحیح حل و فصل کنید.
با نادیده گرفتن مشکل و پاک کردن صورت مساله خود را گول نزنید. اولین قدم برای حل مشکل باور کردن آن است. سپس باید راهکار اساسی برای برطرف کردن آن بیابید.
به لایه های عمیق تر سفر کنید
همیشه از عمق مساله آغاز کنید. شخم بزنید و بالا بیایید. اگر بتوانید به اعماق و هسته ناخودآگاه خود برسید، می توانید عقاید و افکار سطحی خود را به واسطه آن تغییر دهید. برای رفتن به عمق وجود باید تفکرات احساسی، خلاقانه و پرحرارت داشته باشید. باید بتوانید در فازهای مختلف فکر کنید.
نتیجه این سفر بسیار پایدار و ماندگار است.
با کاشتن دانه در عمق ذهن خود و هرس کردن افکار نامربوط و اضافه، می توانید همه زندگی خود را تغییر دهید و طرز فکر نو و جدید پیدا کنید. بسیاری از اعتقادات قدیمی و کهنه که از کودکی و نوجوانی در وجود آدمی ریشه می کنند، باعث محدودیت های فکر او می شوند. باید در برابر آنها قیام و آزادی خود را طلب کنید. این مبارزه به آرامی در زندگی شخصی شما تغییرات بزرگ به وجود می آورند. عادت های مثبت را راحت می توان تصحیح کرد و باید عادات و افکار محدودکننده را از ذهن خود بیرون کنید.
لحظه های هر انسان با افکاری رنگآمیزی می شوند که در عمیق ترین بخش ذهن و قلب او وجود دارند. باید بدانید، ایده هایی که برای دنیای خود دارید گویاتر از اعمالی هستند که در این دنیا انجام می دهید.
دانه کاشتن را بیاموزید و شاخ و برگ اضافه را هرس کنید
این کار در واقع پاکسازی درونی است. پالودن خود از اشتباهات است. اصلاح فکر و ایده و ایمان است. اگر مراقب تفکرات خود باشید، اگر آن را پرورش دهید، اگر در مواقع لازم آن را شخم بزنید و همچون زمینی حاصلخیز با آن رفتار کنید، آرامش عمیق تر و طولانی تر به دست خواهید آورد.
برای رسیدن به اعماق تفکرات خود باید آنها را پاکسازی کنیم. باید همه فکرهای بیهوده را ریشه کن کنیم. باید چارچوب فکری خود را از نو بسازیم. این کار باعث می شود تا تنش های احساسی که باعث محدود کردن الگوی فکری شما شده اند نیز تا حد زیادی از بین بروند. شاید در حال حاضر احساس غم، عصبانیت، خشم یا دیگر احساسات منفی داشته باشید اما می توانید با روش هایی که در ادامه ذکر کرده ایم، آنها را برطرف کنید.
1. تفکرات ارزشمند را شعار زندگی خود کنید
بهترین و آسان ترین روش برای تغییر ساختار ذهنی، جایگزین کردن افکار منفی با افکار مثبت و ارزشمند است. یکی از بهترین شعارهایی که می توانید برای خود تعیین و به طور مدام آن را تکرار کنید این است: «من عاشق خودم هستم.»
هر زمان می خواستید در مورد خود منفی فکر کنید و مهارت های درونی خود را نادیده بگیرید، این جمله را تکرار کنید: «من عاشق خودم هستم.» این جمله را هزاران بار تکرار کنید. در تکرار آن خساست به خرج ندهید. آن قدر به خود عشق بدهید تا باور کنید. تا آن ر ابا همه وجود احساس کنید.
این روشی کاملا کارساز و موثر برای کنار گذاشتن افکار منفی و تنش های روحی است.
2. کنترل رشته افکار خود را به دست بگیرید
به دست گرفتن کنترل رشته افکار همچون مدیتیشن است. هنگامی که افکار منفی به سراغ شما می آیند و می خواهند همچون خوره مغز شما را بخورند و مثلا به شما تلقین می کنند: «من توان انجام کاری مانند این را ندارم»، سریع آنها را از بین ببرید.
وقتی به یک عقیده زیاد فکر کنیم، آن را باور خواهیم کرد. ما ناخواسته به آنها پروبال می دهیم و به نوعی تیشه بر ریشه خود می زنیم. هرگاه سپاه افکار منفی به شما حمله کردند با قدرت در مقابل آنها دفاع کنید. نترسید. فرار نکنید. بایستید و مبارزه کنید. شما از آنها قوی تر هستید. این را به یاد داشته باشید خود شما آنها را ساخته اید پس توان نابود کردن آنها را نیز دارید.
در فضایی آرام بنشینید و نفس های عمیق بکشید. برای خود تصویرسازی کنید. تصور کنید درون غاری در پشت آبشار نشسته اید و آب بدون توجه به وجود شما و کارهایی که انجام می دهید جریان دارد. شما نیز همان طور روان و جاری باشید. افکار خود را به آب روان تشبیه کنید. آنها می آیند و می روند و همیشه جریان دارند.
این تمرین باعث می شود تا واقعی تر فکر کنید، واقعی تر زندگی کنید و بیننده منفعلی باشید. فقط به افکاری بها دهید که باعث پیشرفت شما می شوند.
اگر این تمرین را هر روز انجام دهید می توانید از زیبایی های دنیای اطراف لذت ببرید و در مسیری جدید قدم بگذارید.
منبع:برترین ها
از آنجا که ما میدانیم افرادی با ذهنی قدرتمند چه کارهایی را انجام نمیدهند، بنابراین از مورین دربارهی عادات مهم چنین افرادی سؤالاتی مطرح کردیم.
در ادامه، ۹ کاری را که افرادی با ذهن قدرتمند هر روز انجام میدهند، میخوانید:
۱. هیجاناتشان را تحت نظر دارند
اکثر مردم اینطور فکر میکنند که افرادی با ذهن قدرتمند هیجاناتشان را سرکوب میکنند، در حالی که مورین میگوید: «چنین افرادی کاملا از هیجاناتشان آگاهند. آنها در طول روز هیجاناتشان را پایش میکنند و متوجه هستند که احساساتشان چگونه روی افکار و رفتارشان تأثیر میگذارند. آنها میدانند که گاهی برای دستیابی به بالاترین حد از پتانسیلهایشان باید کاملا مخالف چیزی که احساس میکنند، رفتار کنند.»
۲. خوشبینیِ واقعبینانه را تمرین میکنند
داشتن دیدگاه مثبت همیشه ممکن نیست و منفینگریِ بیش از اندازه نیز نتیجهی عکس دارد.
مورین میگوید: «افرادی با ذهن قدرتمند درک میکنند که افکارشان همیشه درست نیستند و تلاش میکنند تا ساختار منفینگریشان را تغییر دهند. آنها افکار بیش از حد منفی را با مکالمهای درونی و واقعبینانه با خودشان جایگزین میکنند.»
۳. مشکلات را حل میکنند
مورین در این باره میگوید: «اگر بخواهیم ساده بیانش کنیم، افرادی با ذهن قدرتمند خودشان را درگیر فعالیتهای بیبازده نمیکنند.» پس به جای اینکه بنشینید و از روز بدی که در محل کارتان داشتهاید، شکایت کنید و آرزو کنید که ای کاش اتفاقات بد رخ نمیدادند، دلیل اینکه چرا اشتباهی رخ داده را بررسی و ارزیابی کنید و سپس تلاش کنید تا آن را درست کنید. او میگوید: «محاسبهی ریسکها و خطرات را بیاموزید و از آنجا به بعد رو به جلو حرکت کنید.»
۴. با خودشان مهربان هستند
مورین میگوید: «افرادی با ذهن قدرتمند به جای اینکه خودشان را به خاطر اشتباهاتشان تنبیه کنند، با خودشان مهربان هستند و طوری با خودشان صحبت میکنند، گویا دارند با یک دوست صمیمی حرف میزنند.»
او در ادامه میگوید: «آنها به ندای انتقادکنندهی درونشان طوری واکنش نشان میدهند که انگار در مقابل بچه قلدرهای مدرسه قرار گرفتهاند. به خاطر اشتباهاتشان خودشان را میبخشند و همانطور که به سمت اهدافشان در حرکتند، به خودشان روحیه میدهند.»
۵. مرزبندیهای درست دارند
یکی از مواردی که افرادی با ذهن قدرتمند از آن دوری میکنند، کنار گذاشتن قدرتشان است. مورین توضیح میدهد که: «افراد هنگامی که مرزهای فیزیکی و احساسی درستی ندارند، قدرتشان را از دست میدهند. اما افرادی با ذهن قدرتمند با رفتاری قاطعانه، مرزبندیهای صحیحی برای خودشان ایجاد میکنند.»
او ادامه میدهد: «آنها مسئولیت کامل افکار، احساسات و رفتارشان را میپذیرند و به هیچ کس اجازه نمیدهند که خوب یا بد بودن روزهایشان را برایشان تعیین کند.»
۶. زمان را عاقلانه مدیریت میکنند
مورین میگوید: «افرادی با ذهنی قدرتمند زمان را منبعی محدود میدانند.» به همین دلیل سعی میکنند که به روشی معنادار از آن استفاده کنند. او میگوید: «این افراد به جای اینکه انرژیشان را با نشخوار کردنِ گذشته یا نفرت از دیگران به خاطر تلف کردن وقتشان، هدر دهند، روی فعالیتهایی پربازدهتر تمرکز میکنند.»
۷. تمام تلاششان را برای عملی کردن اهدافشان میکنند
عملی کردن اهدافِ زندگیتان، آن هم به طور موفقیتآمیز، نیازمند صرف زمان است. افرادی با ذهنی قدرتمند این را میدانند و روی اصلِ مطلب تمرکز میکنند و به یاد دارند که انتخابهای امروزشان آینده را تحت تأثیر قرار میدهند.
۸. در پیِ قویتر شدن هستند
مورین میگوید: «افرادی با ذهنی قدرتمند چالشهای هرروزه را به شکل فرصتهایی برای توانمندتر شدن میبینند.» به علاوه، آنها هرگز از پای نمینشینند و خودشان را به اندازهی کافی قدرتمند نمیدانند. از دید آنها همیشه جای پیشرفت وجود دارد.
او میگوید: «آنها میدانند همانطور که افرادی با بدنی قدرتمند برای خوشاندام ماندن نیاز به تمرینات ورزشی دارند، خودشان نیز برای پیشگیری از ضعیف شدن ذهنشان، باید عضلات آن را تمرین دهند.»
۹. پیشرفتشان را بررسی میکنند
اینکه هر کاری که در توانتان است، انجام دهید، میتواند شما را در دستیابی به بالاترین و بیشترین حد از استعدادهایتان یاری کند. این راه با شناسایی نقاط ضعفتان و سپس در پیش گرفتن روشِ «بهانه بی بهانه!» آغاز میشود.
مورین میگوید: «افرادی با ذهن قدرتمند به جای بهانه تراشیدن برای اشتباهات یا شکستهایشان، توضیحاتی مییابند که برای بهتر پیش رفتن به آنها کمک خواهد کرد.»
کودکان عقبمانده ذهنی در بسیاری مواقع مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند
او با تأکید بر آسیبپذیر بودن افراد عقبمانده ذهنی گفت: کودکان عقبمانده ذهنی نسبت به کودکان عادی آسیبپذیرتر هستند. آمارها نشان میدهد که در بسیاری مواقع این کودکان مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتهاند یا ممکن است در رفتار جنسیشان پختگی و دانش لازم را نداشته باشند. عموماً خانوادهها براساس تفکرات خود یا مربیان، دانش جنسی لازم را به این کودکان آموزش نمیدهند. گاهی نیز خانواده اصلاً نمیداند چه بکند. گاهی مهارتهای پیشگیرانه یا بستر فرهنگی اجتماعی باعث میشود این مسائل را به بچههای عقبمانده ذهنی آموزش ندهند. بنابراین فقدان دانش بهخصوص فقدان دانش جنسی، فقدان آموزشهای جنسی، وابستگی عاطفی به بزرگسالانشان در کودکان عقبمانده ذهنی علیالخصوص در عقبماندگی خفیف، باعث میشود که خیلی آسیبپذیرتر شوند. لذا حتماً لازم است که خانوادهها برنامه پیشگیری داشته باشند. متأسفانه آمار سوءاستفاده جنسی از این افراد به خصوص در دخترها خیلی زیاد است زیرا اطلاعات و دانش لازم را نداشتند.
رفتارهای اشتباه به دلیل فقدان دانش
کریمزاده به رفتارهای غلط این گروه از کودکان اشاره کرد و افزود: این کودکان و نوجوانان به این دلیل که شناخت ندارند، حتی در زمینه رفتارهای جنسیشان ممکن است ندانند در موقعیتهای مختلف چگونه رفتار کنند. از جمله رفتارهای غلط میتوان به موضوع استمناء و و رفتارهای نامناسب (عریانکردن بدن در اماکن عمومی) به دفعات زیاد و طولانیمدت اشاره کرد. به هر حال آنها هم غرایز دارند اما دانش مدیریت غرایز و مهارتهای ارتباطی را ندارند. خانواده هم فکر میکند چون این کودک عقبمانده ذهنی است تمایلات چندانی ندارد و بنابراین دنبال این نیستند که دانش، تجربه و آگاهی لازم را به بچهها بدهند. همینطور این کودکان ممکن است به کسی علاقهمند و دلبسته شوند و سعی میکنند به اجبار به این فرد نزدیک شوند. اینها آسیبهایی است که میبینند. مراکزی که این بچهها را نگهداری میکنند، نقش تعیینکنندهای دارند. در این مواقع، هم مراکز مشاوره و هم مشاورانی که با این بچهها کار میکنند، میتوانند آموزشهای لازم را بدهند. گاهی خانوادهها میگویند که اصلاً نمیخواهیم آموزش دهیم زیرا در این صورت غرایزش بیدار میشود، یا ممکن است خوب نتواند مدیریت کند، یا باعث بلوغ زودرس شود یا تمایل به تجربه پیدا کند.
مراجعه به روانشناس برای آموزش صحیح به این افراد
این روانشناس کودک بهترین اقدام برای آموزش را مراجعه به روانشناسان دانست و ادامه داد: باید به سراغ مشاوران، روانشناسان و مراقبانی بروند که در این زمینه تجربه و اطلاعات لازم را دارند زیرا این غریزه وجود دارد. گاهی میبینیم نوجوانی که دچار عقبماندگی ذهنی است، به دلیل اینکه این غرایز در او وجود دارد اما درست مدیریت نشده است، با توجه به اینکه آن هورمونها مثل فرد عادی ترشح میشود، رفتارهای جنسی را بیپروا یا در ملأعام انجام میدهند. قصد و هدفی هم ندارند؛ ممکن است گاهی با دیدن محرکهای عادیتری برانگیخته شوند. مثلاً حتی با پوشش افراد برانگیخته شوند و وقتی این حالت برایشان پیش میآید ممکن است در ملأعام خودارضایی کنند یا سعی کنند تماس فیزیکی نامناسب داشته باشند یا بخواهند به زور و اجبار و با فشار به فرد مورد نظر نزدیک شوند. ممکن است در پوشششان رعایت نکنند؛ مثلاً جلوی جمع برهنه شوند. یا با اندامهای تناسلی خود بازی کنند. به هر حال به دلیل اینکه آموزش جنسی مناسب را ندیدهاند، دانش لازم و مهارت مدیریت روابطشان را ندارند و نمیدانند چگونه احساسات و هیجانات خود را مدیریت کنند، یاد نگرفتهاند که چه رفتارهایی در اجتماع ضدارزش است یا عرف نیست، اطلاعاتی درباره اینکه چطور افراد پدر و مادر میشوند را ندارند و همین باعث میشود که به خاطر ضعف دانش، رفتارهای جنسی نامناسب را در ملأعام و در جلوی جمع داشته باشند که اغلب برای افراد خوشایند نیست.
نقش تعیینکننده مراکز نگهداری
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی به نقش تعیینکننده مراکز نگهداری از این کودکان اشاره کرد و افزود: به نظر میرسد که اغلب کودکان عقبمانده ذهنی در مراکز ویژه نگهداری میشوند. از دو جنبه این مراکز میتوانند نقش تعیینکنندهای داشته باشند؛ یکی اینکه والدین و مراقبان را آموزش دهند تا باور داشته باشند که این کودکان علیرغم ضعف در جنبههای رشد شناختی، رشد فیزیولوژیکی طبیعی خود را دارند. در نتیجه اطلاعات پایهای به آنها بدهند که خانواده بداند در چنین موقعیتهایی باید چگونه رفتار کند. گاهی خانواده سردرگم میشود. دریافت دانش تخصصی از افراد صاحبنظر میتواند کمک بزرگی به خانوادهها باشد. جنبه دوم، آموزش به خود این بچههاست؛ زیرا کودکان عقبمانده ذهنی به دلایل مختلف متوجه آزارهای جنسی نمیشوند. این دلایل شامل ترس، تهدید، نگرانی برای از دست دادن حامی و عدمآشنایی با آزار جنسی یا تماس فیزیکی است. باید آموزشهای لازم را به والدین و این کودکان بدهیم تا این نوجوانان چنین تجربههای تلخی را نداشته باشند. بنابراین فکر میکنم این مراکز میتوانند هم به سلامت جنسی خود فرد و هم درگیر کردن و آموزش لازم به خانواده کمک کنند و آگاهیبخشی داشته باشند که با این بچهها به چه شکلی تعامل صورت گیرد و چه اطلاعاتی را به چه نحوی به آنها منتقل کنند و چطور از سلامتشان مراقبت کنند.
برنامههای آموزشی براساس میزان عقبماندگی در افراد مختلف، متفاوت است
او در مورد کودکان و نوجوانانی که در مراکز ویژه کودکان عقب مانده نگهداری نمیشوند، گفت: کسانی که فرزندشان در این مراکز نیستند باید به گونهای با این مراکز مرتبط شوند و اطلاعات حداقلی را داشته باشند. رسانهها هم شاید بتوانند آگاهی و اطلاعات کلی در اختیار خانوادههای دارای کودک عقبمانده قرار دهند؛ البته باید دقت کرد که همه این بچهها با توجه به نوع و درجه ضعفهایی که دارند، منحصر به فرد هستند ولذا با توجه به اینکه در چه درجهای از عقبماندگی هستند، برنامههای آنها هم باید متفاوت باشد. کودکان عقبمانده خفیف که به اجتماع میآیند و در معرض ارتباط بیشتری هستند، بیشتر احتمال دارد آسیب ببینند تا آنهایی که در درجات پایینتری از عقبماندگی قرار دارند و ضریب هوشیشان پایینتر است. زیرا خانواده، آنها را بیشتر تحت مراقبت دارد. بنابراین باید متناسب با درجه عقبماندگیشان برنامهای برایشان پیشبینی شود که چه کمکهایی، چه اطلاعاتی و چگونه منتقل شود.
لزوم ورود دولت به آموزش
دکتر کریمزاده با تأکید بر اهمیت ورود دولت در پوشش خدماتی کودکان عقبمانده ذهنی بیان کرد: لازم است که دولت به سراغ این خانوادهها و کودکان برود و برای آموزش آنها وارد شود زیرا هرچه آموزش این افراد در زمان مورد نیاز بیشتر باشد، هزینه جامعه در آینده کمتر خواهد شد؛ این افراد بهویژه عقبماندههای خفیف، توانمندیهای زیادی دارند. خیلیهایشان ممکن است یکسری کارها و مشاغل را یاد بگیرند و بار مالی و روانی را از روی دوش جامعه و خانواده بردارند. یکی دیگر از دلایل لزوم ورود دولت این است که خیلی از مواقع میبینیم خانواده قدرت تأمین آموزش و نگهداری این نوع کودکان را ندارد. دولت میتواند حتی با در نظر گرفتن یارانه، آنها را تحت پوشش قرار دهد تا آموزش ببینند. این دقیقاً نوعی سرمایهگذاری است و باعث میشود در آینده از هزینههای دولت کاسته شود. در بسیاری از کشورهای دنیا خانواده حتی حق ندارد بچه زیر سه سال عادی را در خانه نگه دارد. دولت خانوادهها را موظف میکند که کودکانشان را به مهدکودکها و مراکز پیش از دبستان بفرستند. ما اگر نمیتوانیم برای بچههای عادی این امکان را فراهم کنیم، باید برای بچههای خاص و با نیازهای ویژه که ضعف دارند، حتماً این سیاست را داشته باشیم. البته به نظرم دولتها تا حدود زیادی این کار را انجام دادهاند.
برانگیختگی جنسی نوجوانان عادی و عقبمانده ذهنی برابر است
این روانشناس کودک درباره موارد مورد نیاز برای آموزش به این افراد بیان کرد: اول از همه باید خانوادهها آموزش ببینند. سپس وظیفه معلمان و مراقبان این کودکان است که اگر والدین آگاهی لازم را ندارند، به آنها اطلاعات لازم را بدهند و این مستلزم داشتن آگاهی و دانش تخصصی خود مربیان است. در آموزشها باید مهارتهای ارتباط با دیگران و حدود این ارتباط بهدرستی تعریف و تعیین شود؛ به عنوان مثال به بچهها بگویند که نزدیک شدن به شما، بغل کردن، لمس کردن و بوسیدن شما تا چه حدی مشکل ندارد و باید به آنها مدیریت احساسات را بیاموزند. درباره ازدواج و فرزندآوری اطلاعاتی که فکر میکنیم از نظر شناختی برای کودکان هم سن مناسب است، باید به آنها یاد داد. یکی دیگر از حوزههای مورد نیاز این بچهها آموزش توانایی تصمیمگیری، رشد مهارتهای اجتماعی و آشنا کردن با آداب و عرف و هنجارها و ارزشهای اجتماعی است. یادمان باشد که همیشه بیخبری و جهل خودش آفت بسیار بزرگی است.
در مورد عقب ماندگی ذهنی و علت آن چه میدانید ؟ با دلگرم همراه باشید.
به معنای نقص هوشی در اوئل زندگی- در مقابل دمانس می باشد که با محدود شدن عملکرد اجتمائی همراه است. با اقدامات آموزشی و اجتمائی می توان یک زندگی طبیعی در خارج از بیمارستان را برای این افراد فراهم کرد که شامل مدارس ویژه, انجام کار های خانه داری و صنایع دستی و حمایت از این افراد و خانواده آنان می باشد.
کمتوانی ذهنی mental Retardation یا «عقبماندگی ذهنی» اختلالی است که با عملکرد هوشی زیر حد طبیعی و اختلال در مهارتهای انطباقی مشخص میگردد. کمتوانی ذهنی از لحاظ آماری به این صورت تعریف میشود عملکرد شناختی که بر اساس آزمون استاندارد هوش، معادل دو انحراف معیار زیر میانگین جمعیت عمومی باشدسن شروع کمتوانی ذهنی زیر ۱۸ سال است و منظور از مهارتهای انطباقی انجام کارهای است که در هر سن خاص به طور معمول از فرد انتظار میرود.
با اقدامات آموزشی و اجتمائی میتوان یک زندگی طبیعی در خارج از بیمارستان را برای این افراد فراهم کرد که شامل مدارس ویژه، انجام کارهای خانهداری و صنایع دستی و حمایت از این افراد و خانواده آنان میباشد.
در جمعیت ۱۵-۱۹ سال شیوع موارد متوسط و شدید حدود ۳-۴ مورد در ۱۰۰۰ است. معادل ۶-۸ مورد در ۲۰۰۰بیمار یک پزشک عمومی. این شیوع از سال ۱۹۳۰ اندکی تغییر کرده اما بروز موارد شدید به علت مراقبت های خوب نوزادی و جنینی تا حد یک سوم تا یک دوم کاهش یافته است. علت ثابت ماندن شیوع, زندگی طولانی تر افراد عقب مانده ذهنی است.
تعریف هوش
وکسلر هوش را به عنوان توانایی کلی جامع فرد برای این که به طور هدفمند عمل کند و به طور منطقی بیاندیشد و به طور موثر با محیطش به مبادله بپردازد ، تعریف کرده است.
تعریف رفتار سازشی
ثمر بخشی یا درجه ای که افراد می توانند استاندارد های مانند استقلال شخصی و مسئولیت اجتماعی را که از سن و گروه فرهنگی آنها انتظار می رود از خود نشان دهد. به همین سبب انتظارات از گرووه های سنی مختلف متفاوت خواهد بود(گروسمن ،۱۹۷۳).
دوران رشد وتحول
دوران رشد وتحول از تولد تا هجده سالگی است.
به طور معنی دار پایین تر متوسط
ناظر است بر نمره ای بیش از دو انحراف استاندارد زیر میانگین (متوسط)در یک آزمون میزان شده هوشی.
عقب ماندگی ذهنی بر اساس میزان بهره هوشی از خفیف تا بسیار شدید (عمیق) تعیین می گردد. که به چند طبقه بندی اشاره می شود.
کدام دسته از عقبماندههای ذهنی میتوانند بچههای سالمی داشته باشند؟
عقبماندههای ذهنی متوسط (تعلیمپذیر) معمولا شکل ظاهری مشخصی دارند. اکثرا از ابتدای تولد در کلیهی فعالیتهای ذهنی و جسمی عقب هستند. به مدرسه میروند ولی از همان سال اول دبستان مردود میشوند. بعضیها با کمک زیاد و با تجدید در امتحان قبول میشوند. بیش از دو تا چهار کلاس نمیتوانند درس بخوانند؛ لذا بهتر است این افراد از ابتدا در مدرسه مخصوص تحصیل کنند. کارهای ساده را در مدت طولانی میتوانند فراگیرند و انجام دهند. ندرتا ازدواج میکنند، ولی به نظارت و کمک در امور خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی احتیاج دارند.
فرزندان آنها ممکن است کاملا سالم باشند، به شرطی که علت عقبماندگی ذهنی این دسته به خاطر عوامل ارثی نبوده باشد و به علل دیگر مانند عفوت مغزی و یا ضربه مغزی و نظایر آن ایجاد شده باشد. از نظر رشد هوشی، حداکثر به اندازه یک کودک 8-7 ساله رشد میکنند. تعداد آنها نسبت به عقب ماندههای خفیف خیلی کمتر است. به خاطر وخامت اختلال و بار سنگین مالی، روانی، عاطفی و اجتماعی که بر فرد، خانواده فرد مبتلا به عقب ماندگی ذهنی و به تبع آن بر جامعه تحمیل میشود و نیز به دلیل بار سنگینی که این اختلال بر روی خدمات بهداشتی جامعه مینهد، انجام هر گونه اقدام و تلاش جهت بررسی عللی که در هر منطقه در ایجاد عقب ماندگیهای ذهنی بیشترین نقش را دارند و تلاش در راه پیشگیری از موارد ابتلا به عقب ماندگی ذهنی در حدد ممکن ضروری است.
در ایران از سال 54 مستندات مربوط به تحقیقات در زمینه عقب ماندگی ذهنی در دسترسی هستند، که عمده این مطالعات نیز به بررسی کودکانی پرداختهاند که از خدمات ویژه از قبیل بهزیستی استفاده میکردهاند و از قیاس با گروههای مقایسه بهره نبردهاند. لذا با توجه به فقدان بررسی تحلیلی در این زمینه و نیز امکان تاثیر عوامل خاص وابسته به منطقه ( از جمله غرق شدگی، مصرف قلیان و نیز رعایت مسایل مرتبط با تنظیم خانواده) پژوهشی در شهر بندرعباس برای تعیین عوامل خطر عقب ماندگی متوسط ذهنی صورت گرفته است.
این مطالعه که از نوع مورد شاهدی است بر روی 93 بیمار با تعداد مشابهی از شاهدهای بیمارستانی که از نظر سن به صورت گروهی همسان بودند، مقایسه شده و نسبت شانس متغیرهای مستقل (نسبت فامیلی والدین، تفاوت سنی کودک مورد نظر با فرزند قبلی و بعدی خانواده ، سن مادر هنگام زایمان، محل زایمان، مراقبتهای دوران بارداری ، سابقه وجود فرد مبتلا به عقبماندگی ذهنی در خانواده و بستگان ، وضعیت اقتصادی – اجتماعی خانواده برای وقوع عقبماندگی متوسط) برآورد شده است.
مهمترین یافته مطالعه حاضر ارتباط معنیدار فاصله با تولد بعدی است. در تحقیق حاضر، تفاوت سنی با فرزند قبلی اثر معنیداری در وقوع عقبماندگی ذهنی کودک نداشت؛ اما تفاوت سنی با فرزند بعدی با وقوع عقبماندگی ذهنی ارتباط معنیداری داشت.
میتوان چنین فرض کرد که چنانچه پس از تولد طفل با فاصله کمتر از سه سال، کودک دیگری متولد شود، انحراف توجه از کودک به فرزند جدید و در نتیجه عدم دریافت تحریکات مناسب روانشناختی در سالهای اولیه عمر، منجر به وقوع عقبماندگی ذهنی متوسط میشود. به نظر میرسد این تحقیق اولین گزارش باشد که نشان میدهد فاصلهگذاری کمتر از 36 ماه میتواند منجر به شانس بیشتر وقوع عقبماندگی ذهنی در طفل شود، هر چند احتیاج به تحقیقات بیشتری است تا تاثیر این فاکتور به شکل مشروحتری مورد بررسی قرار گیرد.
سایر عوامل موثر در عقبماندگی ذهنی کودکان
از عوامل ایجادکننده عقب ماندگی ذهنی میتوان به اختلالات پیش از تولد (اختلالات ژنی، ناهنجاریهای کروموزومی، آنومالیهای میتوکندریال، سندرمهای پلی ژنتیک فامیلیال، عفونتهای داخل رحمی، تراتوژنها، اختلال کارکرد جفت، آنومالیهای ایدیوپاتیک مادرزادی CNS ، سموم، مسایل حوالی تولد ( نارس بودن بسیار شدید، صدمات ناشی از هیپوکسی وایسکمی، خونریزیهای داخل جمجمه، اختلالات متابولیک، عفونتها) و نیز صدمات مغزی، غرق شدگی و خفگی، اختلالات متابولیک، سموم از جمله سرب، خونریزیهای داخل مغز، سوء تغذیه) و عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (فقر، از هم گیسختگی خانواده، اختلال ارتباط بین شیرخوار و مراقب، بیماریهای روانی والدین و اعتیاد آنان) اشاره کرد.
اگرچه شانس خطر مصرف مواد دخانی (قلیان و سیگار) در بروز عقبماندگی ذهنی کودک وجود دارد و محققان بسیاری نیز بر این رابطه نظر داشتهاند اما یافتههای تحقیق تاکید کرده است که درخصوص مصرف دخانیات در دوران بارداری چه به صورت سیگار و چه به صورت قلیان ، تفاوت معنیداری در موارد این تحقیق دیده نشده است.
خوشبختانه مصرف سیگار در میان مادران مورد مطالعه اعم از مورد و شاهد بسیار کم بوده است که این مساله حاکی از آن است که در منطقه تحقیق (بندرعباس) مصرف قلیان رایج است نه سیگار، و قلیان نیز به صورت ذاتی نمیتوانند به فراوانی سیگار مورد استفاده قرار گیرد. در تحقیق حاضر رابطه معنیداری بین مصرف قلیان در دوران بارداری و عقب ماندگی ذهنی بچه پیدا نشد.
نقش اساسی سه سال اول زندگی والدین در شانس عقبماندگی ذهنی کودکان
وضعیت زندگی والدین در سه سال اول زندگی کودک که مورد بررسی این تحقیق بوده و حتی بعد از سه سال اول که این تحقیق به آن نپرداخته است، از دیگر عواملی است که در دو گروه عوامل فرهنگی، خانوادگی و اجتماعی موثر بر عقبماندگی ذهنی کودک مطرح است. به هر حال همانطور که انتظار میرود عدم رعایت آرامش در فضای خانوادگی منجر به بالا رفتن شانس عقب ماندگی ذهنی میشود.
تاثیر محل زندگی خانواده بر بروز عقبماندگی ذهنی کودک
از نظر تئوریک پارامترهای زیادی را میتوان در مورد تاثیر محل زندگی خانواده بر زمان تولد کودک و وقوع عقبماندگی ذهنی کودک برشمرد، از جمله دسترسی به امکانات زایمان و تولد بهداشتی، وجود تحریکات مناسب بعد از تولد، سطح تحصیلات والدین، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، آلایندههای محیطی (مثل سرب) و ....در تحقیق فعلی گر چه زندگی در روستا با احتمال عقب ماندگی ذهنی بیشتری همراه بوده اما این فاکتور معنیدار نبوده است.
وضعیت اقتصادی – اجتماعی خانواده میتواند از طرق گوناگون باعث تاثیر در ابتلا یا بروز عقب ماندگی ذهنی شود، از جمله بارداری در سنین پایین، نداشتن مراقبتهای دوران بارداری و زایمان، تغذیه نامناسب، ابتلا به عفونتها و غیره. در تحقیق فعلی تاثیر وضعیت اقتصادی – اجتماعی پایین بر عقبماندگی ذهنی کودک، به طور مشخص از نظر آماری، تقریبا نزدیک به معنیدار بود.
آیا زردی دوران نوزادی، باعث عقبماندگی ذهنی کودکان میشود؟
این تحقیق تاکید کرده است که تقریبا تمامی منابع موجود در زمینه عوامل عقبماندگی ذهنی کودکان، به نقش عوامل «پری ناتال» مانند زردی دوران نوزادی هشدار دادهاند، اما از نظر میزان ارتباط بین وقوع این عوامل و احتمال عقب ماندگی ذهنی یافتههای دقیقی در دست نیست.
در تحقیق حاضر اما، نقش زردی دوران نوزادی در ایجاد عقب ماندگی ذهنی خیلی بزرگ نبوده است. در مجموع زردی، در 27 درصد موردها و 25 درصد شاهدها دیده شده که نشان دهنده آن است که حتی اگر اثر معنیدار باشد، بزرگی زیادی ندارد.
تاثیر بسیار قوی صدمات مغزی در بروز عقبماندگی ذهنی کودکان
سابقه نیمه غرق شدگی و ابتلا به مننژیت، جزء صدمات مغزی بعد از تولد است که بر عملکرد آنها در بعد کلان تردیدی نیست. در تحقیق حاضر عملکرد بسیار قوی ولی از نظر آماری غیر معنیدار از غرق شدگی دیده شده است که در این زمینه کم بودن تعداد مشاهدات مهمترین دلیل وقوع این تناقضهاست.
یک تحقیق بر روی 175 کودک معلول و عقب مانده ذهنی کمتر از 15 سال هم نشان داده است که سن مادر، سیانوز هنگام تولد، عدم مراقبت مادر در دوران بارداری و نسبت فامیلی والدین در بین کودکان رایج بودهاند.
سرخچه ( سرخجه )
بیماری عفونی و ویروسی است که این بیماری اگر در سه ماهه اول بار داری پدیدار شود ، موجب نارسایی هوشی ، نابینایی، ناشنوایی و ... می شود. واکسن این بیماری باعث پیشگیری از ابتلاء به این بیماری شده و دخترانی که قبل از ازدواج به سرخچه مبتلا نشده اند تزریق واکسن این بیماری توصیه شده است.سایر عفونت ها ی ویروسی مانند تب خال ،آنفلانزا ، اوریون و ... ممکن است آثار مختلف و ناهنجاری های گوناگون و نارسایی هوشی در کودک ایجاد کند.
عامل همخونی Rh
این عامل در ایجاد ناهنجاری های هوشی تاثیر فراوان دارد ، عدم تجانس عاملRh مادر و پدر اهمیت بسیاری دارد بویژه هنگامی که Rh مادر منفی و Rh پدر مثبت باشد. در بارداری اول مقداری از Rh مثبت جنین از پدرش گرفته داخل خون مادر می شود و در خون مادر ماده ضد Rh را می سازد که همین آنتی کور در زایمان های بعدی باعث خراب شدن خون جنین شده و بیماری کرن ایکتروس را به وجود می آورد که باعث رسوب املاح آهن حاصل از خراب شدن گلبول های قرمز کودک در سلول های مغز می باشد ، یرقان حاصل از این بیماری باعث عقب ماندگی ذهنی ، فلج مغزی و ... می شود.
عوامل تراتوژیک ( عوامل آسیب زا بر جنین )
این عارضه شامل عواملی است که اگر مادر در دوران بارداری در معرض آن ها قرار گرفته و یا مورد استفاده قرار دهد برای جنین مضر است ؛ مانند پرتو نگاری ( اشعه X ) ،مصرف دارو ها ( تالیدومید ) ،فلزات سنگین ( سرب و جیوه) و هرمون های جنسی ،کمبود ویتامین ها مخصوصاَ AوD و مصرف بیش از اندازه ویتامین ها از جمله A وK ، مصرف زیاد ویتامین D که باعث افزایش کلسیم در خون نوزاد می شود.
تاثیر اشعه X
قرار گرفتن مادران باردار به دفعات و به مدت طولانی در ماههای اول بارداری در معرض تابش اشعه X ( مخصوصاً به شکم و ناحیه لگن مادر) باعث اختلالاتی از قبیل عدم رشد جنین، کمبود وزن، عدم رشد مغز، میکروسفالی ، هیدروسفالی ، و نارسایی های هوشی و نقایص بدنی می شود.
تاثیر داروهای شیمیایی
مصرف هر دارویی بیجا در زمان بارداری مخصوصاً در سه ماهه اولیه بارداری ، اگر به مدت طولانی هم مصرف نشود خالی از ضرر نیست.
مسمومیت سرب
در مسمومیت شدید سرب نرخ مرگ و میر بالاست و آسیب دیدگی دایمی رواج کامل دارد. در بزرگسالان عوارضی چون کم خونی، دردهای حاد روده ای و بیماری های سیستم عصبی پیرامونی مشاهده می شود. در کودکان ممکن است آنسفالوپاتی ، عقب ماندگی ذهنی، صرع های قابل بازگشت و فلج مغزی رخ دهد.
اعتیاد
والدین به مشروبات الکلی موجب مسمومیت شده و ژن مسموم باعث نقص هوشی و ضعف عمومی در رشد طبیعی و ناهنجاری های حسی و حرکتی و گاهی سبب عقب ماندگی ذهنی و ناهنجاری های مغزی نیز می گردد .
همچنین تحقیقات نشان می دهد که مصرف مواد مخدر به علت خاصیت تنگ کنندگی رگها که توسط نیکوتین اعمال می شود و وجود مونواکسید کربن موجود در سیگار، از عوامل موثر در به وجود آمدن نوزادان سبک وزن و نارس می باشد و نوزادان سبک وزن تر از حد طبیعی گاهی دچار بعضی از ناهنجاری های بدنی و ذهنی و عاطفی می گردند.
هیجانات مادر
هیجان های ناگهانی و شدید و یا دائمی مادر بر روی جنین تاثیر می گذارند علت این تاثیر، تغییرات اساسی بیوشیمیایی است که به خاطر چگونگی ترشح هورمون های غدد داخلی در ارگانیسم مادر روی می دهد. مادرانی که در دوران بارداری با استرس ها و مشکلات گوناگونی روبه رو هستند، این مشکلات در آن ها ایجاد تنش می کند و نوزاد کم وزن متولد می شود.
سوء تغذیه مادری در دوران آبستنی
سوء تغذیه مادری به هنگام دوران آبستنی به کم وزنی نوزاد در وقت تولد منتهی می شود.
سن والدین
همانطور که نتایج تحقیقات نشان می دهد که کروموزم ها در خانم ها از سی سالگی به بعد تغییراتی پیدا می کند و ممکن است باعث تولد کودک عقب مانده ذهنی شود. بهترین سن ازدواج و زایمان طبق تحقیقات انجام شده بین ۲۰ تا ۲۸ سالگی گزارش شده است، قبل از این دوران به علت عدم رشد کافی اعضای تناسلی احتمال زایمان های مشکل زیاد است و بعد از سن نیز مخاطرات آوردن کودک عقب مانده بیشتر می شود.
چسبندگی کروموزومی با افزایش سن مادر بطور قابل ملاحظه ای افزایش می یابد و عوارض دیگر مربوط به دوره ی آبستنی نیز تا حدی با افزایش سن، بیشتر می شود. در مطالعه ای که لیلین فلد ، پاسامانیک انجام دادند و مکرراً به آن استناد می شود، از ۱۱۰۷ کودک عقب مانده ذهنی و همین تعداد افراد گروه گواه ، ریسک عقب ماندگی ذهنی در کسانی که مادرنشان بعد از ۳۵ سالگی صاحب اولین فرزند شده بودند، بسیار بالا بود.
حوادث حین زایمان
نارسی جنین
بعضی از نوزادان به هنگام تولددر حدود ۵/۲ کیلوگرم یا کمتر وزن ارند ، نوزادان کم وزن بخش بزرگی از کسانی که در دوران نوزادی می میرند و یا معمولا نابهنجاری های عصب شناختی از خود نشان می دهند، را تشکیل می دهد. بین نارسی و طبقه اجتماعی پایین پیوند مستحکمی وجود دارد . در مطالعات مختلف نشان داده شده که مادران متعلق به طبقات اجتماعی اقتصادی پایین تر آمادگی بیشتری برای داشتن کودک کم وزن دارند.
دیررسی جنین
با توجه به تاریخ آخرین دوره قاعدگی ،مدت حدود چهار درصد از آبستنی ها ، بیش از ۴۲ هفته یا بیشتر ادامه می یابد . اثرات آبستنی طولانی کاملا متغیر است . گاه جنین به رشد خود ادامه داده و به وزنش اضافه می شود و به نظر می رسد که خطری متوجه نمی باشد. در دیگر موارد، جنین در بدست آوردن مواد غذایی نا کام شده و در رحم گرسنه می ماند ،به طوری که وزن خود را از دست می دهد . در حالی که دوره آبستنی به سرآمده باشد ماما های انگلیسی زایمان غیر طبیعی (سزارین )را توصیه می کنند و در آمریکا اغلب ماماها تر جیح می دهند که دوران آبستنی تا سه هفته پس از تاریخ مقرر ادامه یابد.
زایمان های طولانی
در بعضی از مواقع بواسطه طول مدت زایمان و ایجاد شرایط نامساعد برای جنین ، فشار های غیر طبیعی بر نوزاد وارد آمده و سبب اختلالات ذهنی می گردد. معمولاً علل زایمانهای طولانی عبارتند از : عدم تناسب بین جمجمه کودک و استخوان لگن مادر ، حالت کم حرکتی رحم ، بزرگی غیر عادی نوزاد ،قرار گرفتن غیر عادی کودک در رحم مادر ، واکنش های هیجانی و غیر عادی مادر که سبب جلوگیری از تولید به موقع نوزاد و فشار وارد بر وی می شود .
پیچیدگی بند ناف به دور گردن نوزاد، نارسی کودک، نارسی تنفسی و ... معمولاً در اثر زایمانهای طولانی، سختی تولد نوزاد چند برابر شده و در نتیجه نوزاد از همان لحظات اول خسته و آسیب دیده یا احیاناً نیمه جان به دنیا می آید . معمولاً بر اثر فشار زیاد یا طولانی ، ناحیه سر صدمه دیده و گاهی نوزاد دچار بی حالی و خفگی می شود و از نخستین مرحله تولد که آغاز سازگاری فیزیولوژیکی و بیولوژیکی با محیط است ، کودک از فعالیت باز می ماند و هوای کافی و لازم به سلول های او نمی رسد و همین وقفه موجب نقصان رشد عمومی و عقب ماندگی ذهنی نوزاد می شود.
صدمه مستقیم به سر
وضع حمل نوزاد از کانال طبیعی تولد می تواند فرآیندی مشکل و پر حادثه باشد ، در بعضی از مواقع ضربه ها و لطمه های وارده بر مغز از جمله عوارض متداول عقب ماندگی ذهنی است.استفاده از وسایل فیزیکی و مکانیکی پزشکی مانند فورسپس در بسیاری از موارد اگر با دقت لازم نباشدباعث وارد آمدن فشار بر جمجمه و مغز نوزاد شده و عوارض گوناگونی از جمله نارسائی ذهنی و اختلالات حسی و حرکتی را سبب می شود . در مطالعات مربوط به رابطه ی عملکرد هوشی و وضعیت سر جنین در طول وضع حمل ، معلوم گردید که بین نوزادانی که عادی متولد شده اند ، و نوزادانی که دچار آسیب شده اند ، از نظر هوش و کنترل بدن تفاوت هایی وجود دارد.
بطور کلی عللی که در هنگام بارداری و زایمان و تولد کودک سبب عقب ماندگی ذهنی می گردد اکثراً قابل پیشگیری است. بنابراین حفظ کردن مادر از برخورد با عوامل سوء در دوران بارداری و امکانات صحیح و زایمان بموقع و مراقبت کافی و کامل از نوزاد ( پیشگیری از کمبود اکسیژن در نوزاد، جلوگیری از اسیدوز، اصلاح کمبود قند خون و اختلالات بیوشیمی دیگر نوزاد) از اثر گذاشتن بر روی مغز کودک، و در نتیجه از عقب افتادگی ذهنی جلوگیری خواهد کرد .
حوادث بعد از تولد
عفونت ها:
عفونت ها دو نوع هستند : مننژیت و آنسفالیت.
التهاب مغز(آنسفالیت) یا التهاب پرده های مغز را (مننژیت) در اثر عفونت های باکتریایی، یا ارگانیسم های سلی بوجود می آید. گاه التهاب مغز به ضایعاتی منجر می شود که گردش ماده مغزی ـ نخاعی را متوقف کرده و موجب هیدروسفالوس (تجمع مایع در مغز) می گردد. مننژیت در اوان کودکی رخ می دهد و با آنتی بیوتیک ها قابل درمان است، ولی آنسفالیت معمولاً معلول ویروس هایی چون سرخک، آبله مرغان، سیاه سرفه، آنفلونزا است. بنابراین معالجه آن با آنتی بیوتیک ها نتیجه بخش نیست.
مسمومیت ها:
در برخی از مسمومیت ها ی غذایی و دارویی در کودک بویژه در دوران شیرخوارگی و خردسالگی سبب ضایعاتی در سیستم عصبی و مغزی و بالنتیجه عقب ماندگی ذهنی می گردد.
ضربه های وارده به مغز کودک:
در بسیاری از موارد ضربه های وارده بر مغز کودک مخصوصاً در سنین اولیه که هنوز جمجمه کودک محکم و استخوانی نشده است، هر ضربه و فشار بسهولت بر مغز اثر می گذارد و سبب ضایعات مغزی و بالطبع عقب ماندگی ذهنی و یا اختلالات حسی و حرکتی می شود. مراقبت از کودک در این شرایط از اهمیت بسزایی برخوردار است.
اختلالات غدد داخلی کودک:
در بعضی از موارد به علت اختلالات غدد داخلی بویژه غده های هیپوفیز و تیروئید نارسایی هایی در سوخت و ساز بدن کودک فراهم می شود که از جمله مانع رشد طبیعی دستگاه مغز و اعصاب کودک می گردد. و این نقص در غدد و متابولیسم بدن تولید ناهنجاری می نماید که موجب اختلالات گوناگون در فعالیت های ذهنی و حسی و حرکتی می شود.
کمبود غذا و سوء تغذیه :
سوء تغذیه و فقدان یا نارسایی بعضی از مواد غذایی لازم برای رشد طبیعی کودک موجب اختلال در رشد عمومی و بعضاً ناتوانی عصبی و ناهنجاری روانی گشته و عقب ماندگی ذهنی را سبب می گردد. بطوری که بسیاری از کودکان و نوجوانان که از تغذیه لازم برخوردار نبوده بر اثر گرسنگی مستمر تا حدود سه سال نسبت به همسالان خود عقب ماندگی ذهنی داشته اند که جبران آن در سنین بالاتر به سختی انجام پذیر است.
خستگی های جسمی و روانی :
در بسیاری از موارد فرسودگی های شدید موجب ضعف و مسمومیت تدریجی بدن شده و بر مغز و اعصاب کودک اثر نامطلوب می گذارد و کودک را از رشد طبیعی تن و روان باز می دارد. همچنین خستگی های ذهنی روانی که بعلت تعارض و کشمکش های شدید طولانی عاطفی و اضطراب و هیجانات منفی عارض می گردد موجب فرسودگی و اختلالات و کندذهنی می گردد.
عقب ماندگی به علت عوامل محیطی ، اجتماعی و فرهنگی
عوامل محیطی بسیاری در هوش و سازگاری همه ی کودکان از جمله عقب ماندگان ذهنی تاثیر دارد. تاثیرات محدودتری در بروز عقب ماندگی ذهنی دارند و شامل فقر، تغذیه، ناپایداری خانواده، وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی بد و محرومیت های فرهنگی و استرس های مکرر و فوق تحمل در محیط زندگی کودک می باشد. عدم ارائه تسهیلات و برنامه های آموزش و پرورش که معمولاً بر اثر فقر فرهنگی و محیطی و اقتصادی و اجتماعی می باشد.
ازجمله عواملی است که در رکود هوشی کودکان موثر است. در این صورت عقب ماندگی بیشتر به فقر فرهنگی و ضعف انگیزه ها و محرکات لازم و ضروری محیط تربیتی کودک است. فقدان محرکات محیطی مناسب موجب می گردد که کودک انگیزه های لازم در تحرک و تلاش و تفکر وکسب تجارب تازه که در پرورش رشد هوشی کودک بسیار مهم می باشد، نداشته باشد.
همچنین وجود خانواده ها و محیط های مضطرب و پرتشنج و حضور والدین ناراحت و پرخاشگر که مرتب بی دلیل کودک خود را سرزنش نموده و تنبیه می نمایند، باعث می شود که کودک از نظر عاطفی رشد سالم و طبیعی و سازگار با محیط نداشته و دچار خمودگی و نارسایی هوشی گردد.( اکثریت کودکان عقب مانده ذهنی جامعه متعلق به گروه عقب مانده های روانی اجتماعی می باشند. (فقر فرهنگی) و بیشتر در سطح آموزش پذیر هستند
57 درصد از علل عقب ماندگیهای ذهنی مربوط به دوره قبل از تولد
یک مطالعه توصیفی نسبتا مفصل نیز بر روی 700 کودک عقب مانده ذهنی 14-1 ساله نشان داد که 57 درصد از علل عقب ماندگیهای ذهنی مربوط به دوره قبل از تولد است.
طبق همین تحقیق، در مجموع مهمترین عوامل عقبماندگی ذهنی کودکان به ترتیب عبارتند از: بالا رفتن سن مادر به بیش از 35 سال، ازدواج فامیلی والدین و سابقه نقص ذهنی در خانواده.
تاثیر مصرف داروهای روانی و ضداستفراغ بر عقبماندگی ذهنی کودکان
در این تحقیق برای اولین بار در ایران در خصوص مصرف داروها و تاثیر آن بر بروز عقبماندگی ذهنی کودکان تحقیق شده که بیشترین دخالت را مربوط به مصرف داروهای روانی و ضد استفراغ گزارش کرده است. از دیگر عوامل قبل از تولد نیز از ضربههای وارده به شکم مادر در زمان حاملگی یاد شده است.
پسران بیش از دختران در معرض خطر ابتلا به عقبماندگی ذهنی هستند
در این تحقیق علل حین تولد، تاثیر کمی در ایجاد عقب ماندگی ذهنی کودکان داشتهاند. علل بعد از تولد پس از علل قبل از تولد، بیشترین سهم را در ایجاد عقب ماندگی ذهنی داشتهاند و از این میان این علل بیشترین تاثیر مربوط به تب و تشنج کودکان و پس از آن ضربههای وارده به سر کودک بوده است. همچنین طبق گزارش این تحقیق پسران بیشتر از دختران در معرض خطر ابتلا به عقب ماندگی ذهنی بودهاند.
کودکان استثنایی
همواره یکی از دلایلی که ما نمی توانیم اطلاعات کاملاً مربوط و جامعی در مورد کودکان و دانش آموزان استثنایی بدست بیاوریم اینست که معمولاً وقتی با کودک استثنایی مواجه می شویم ذهن ما بخاطر انباشته شدن ، از غیر عادی بودن ذهنی یا جسمی کودک پیشداوری می کند و غالباً ویژگیهای خاصی که کودکان استثنایی دارند ( نابینایی – ناشنوایی – عقب ماندگی و ) مشخصه اصلی آنها می شود .
متاسفانه اکثر والدین از داشتن چنین فرزندانی احساس شرمندگی می کنند ودر قالب موارد سعی در مخفی کردن کودکشان در انظار عمومی دارند .
تعریف کودک استثنایی
کودک استثنایی اول یک کودک است ( انسان است با همه خصوصیات و صفات یک انسان و بعد کودکی است با خصوصیات و تفاوتهای استثنایی نسبت به سایر کودکان . و همین ویژگیها و خصوصیات است که معلمان و اولیا باید خودشان را با آن سازگار کنند .
در واقع بین تمام خصوصیات روانی و جسمانی و تمام استعدادهای مختلف هر فرد تفاوتهای مشهودی موجود است پس می توان گفت که هر فرد نسبت به افراد دیگر استثنایی است و کلمه استثنایی بطور اعم و به معنای دقیق علمی خود نمی تواند فقط به گروههای خاصی از افراد جامعه اطلاق شود .
بنابراین آنچه که ما اصطلاحاً « کودک استثنایی » می گوئیم بدین معناست که کودک از نظر هوشی و جسمی و روانی و اجتماعی بمیزان قابل توجهی نسبت به دیگر همسالان خود متفاوت می باشد و نمی تواند بنحو مطلوب حداکثر استفاده از برنامه های آموزش و پرورش عادی ببرد .
در اینگونه کودکان واکنشها ، ویژگیهای خاص دارد بدلیل اینکه کودک رشد فکری کامل ندارد و بدلیل اینکه نمی تواند بر رفتارهای خود کنترل داشته باشد و یا اگر عمل خلافی از او سر زد احساس گناه و تقصیر کند ، چون از نظر شخصیتی نارس و نابالغ است ، ناگزیر نیازمند به توجه خاص و آموزش و خدمات فوق العاده ای است .
عنوان کودکان استثنایی در مکاتب امریکا و انگلستان فرق می کند . در امریکا به تمام کودکانی که بنحوی با کودکان طبیعی و همسن خود از نظر فکری ، جسمی ، عاطفی . عقلانی ، رفتاری و ... فرق داشته باشد استثنایی گفته می شود و مسلماً با قبول این تعریف یک کودک نابغه ، نابینا ، ناشنوا و عقب مانده ذهنی همه استثنایی هستند .
پیشگیری
پیشگیری اولیه
جلوگیری از ظهور عوامل ایجادکننده عقب ماندگی ذهنی بخصوص عوامل قبل از تولد، اهمیت ویژهای دارند. آموزش خانواده، ممانعت از ازدواجهای فامیلی، جلوگیری از حاملگی بعد از سنین ۳۵ سالگی، رعایت بهداشت حاملگی (پرهیز از اشعه، دارو، ضربه به شکم، تغذیه مناسب مادر، جلوگیری و کنترل نمودن عفونتهای مادرزادی و ...) در پیشگیری اولیه بسیار مؤثر هستند. محافظت کودک پس از تولد بخصوص در دوره نوزادی و مداخلهٔ درمانی به موقع در موارد بیماری، مثل کمکاری تیروئیدی (هیپوتیروئیدی) نیز در جلوگیری از بروز عقب ماندگی ذهنی اهمیت دارد.
پیشگیری ثانویه
عقب ماندگی ذهنی درمان ندارد و بهترین راه کنترل آن جلوگیری از بروز آن است. به نظر نمیرسد داروهای خاصی نیز در کنترل پیشرفت اختلال مؤثر باشد. مهمترین روش درمانی افراد عقب مانده ذهنی افزایش میزان سازگازی آنها، محیط زندگی و تنظیم توقعات محیطی و سطح کارایی این افراد در خانواده و جامعه است.
پیشگیری ثالث
انجام مشاوره خانواده و مشاوره فردی در جهت محدود کردن تأثیرات عقب ماندگی ذهنی ضرورت دارد. استفاده از روشهای توصیه شده توسط افراد متخصص در تقویت و حفظ کارایی عملی این افراد میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس و سازگاری مناسب تر با استرسهای معمول زندگی افراد عقب مانده ذهنی گردد. آموزش کودک و خانواده، آموزش مهارتهای کلامی، محیطی، ارتباطی، اجتماعی، همچنین آموزشهای ویژه و فیزیوتراپی و آموزشهای مهارتهای جسمی همگی میتوانند در سازگاری و رشد بهتر این افراد و توانبخشی آنان کمک مؤثری باشند.
گردآوری شده ی مجله اینترنتی دلگرم
مرجان امینی
خبرگزاری آریا -
همه ما این مرحله را پشت سر گذاشته ایم: اینکه می خواهیم عادت های پیشین خود را کنار بگذاریم و روش های جدیدی در زندگی آغاز کنیم. اما خیلی زود این تصمیمات کمرنگ می شوند و ما دست به هیچ کاری نمی زنیم.
به جای یافتن موفقیت های خود، چراغی برای شکست های خود روشن می کنیم. هرگز تلاش نمی کنیم تا متوجه اشتباهات خود بشویم. هرگز پیگیر دلیل این اشتباهات نبوده ایم و فقط خودمان را سرزنش می کنیم که چرا به هدف خود نرسیده ایم. خودمان هم می دانیم بخشی از این کارشکنی خودمان هستیم. ما خوشی های لحظه ای خود را به برنامه های طولانی مدت می فروشیم و انتظار داریم موفق نیز بشویم.
همیشه افکار ناخودآگاهی در پس هر عملی وجود دارد. باید ذاتا و واقعا بخواهید به هدفی برسید و این کار را انجام دهید. شما باید برای پیشرفت روحی و شخصیتی خود تلاش کنید. باید ریشه ای و عمیق افکار خود را شخم بزنید. باید وارد وجود خود بشوید و افکار هرز را هرس کند.
باید بهترین برنامه ریزی را داشته باشید
سیستم عملکردی درونی ما می توانند مانع از رسیدن ما به اهدافمان باشند. این فراخوان واقعی هر انسان است. هر فردی باید اعتقادات و طرز فکر خاص خودش را داشته باشد و آنها را در هر زمینه ای و همیشه زنده نگه دارد. اگر تاکنون احساس کرده اید که زندگی شما از برخلاف مسیر آب شنا کردن، سختتر است، این دقیقا مصداق این موضوع است. به جای اینکه به افکار و اعتقادات خود فکر کنید، آنها را رها کنید تا به روش ذات خود عمل کنند.
فکر و اعتقادات درونی، کارگردان های اصلی زندگی همه افراد هستند. هر دو آنها در ابتدای جوانی شکل می گیرند و در ادامه زندگی، تعیین کننده رفتارهای شخصی می شوند. فرهنگ نیز در این روند تاثیر دارد و به همین دلیل باید گفت در واقع هیچ کس هیچ نوع خلاقیتی از خود نشان نمی دهد و فعلی واقعی در زندگی صورت نمی گیرد.
تقریبا همه کارهای بزرگ قبلا انجام شده اند. همچون نقشه، دیگران هستند که برای ما تعیین می کنند در کدام مسیر حرکت کنیم. ما نیز خوشحال در راه معین شده توسط دیگران حرکت می کنیم و اصلا تصور نمی کنیم خودمان هم می توانیم کنترل مسیر را به دست بگیریم.
ما تصور می کنیم باید مشکلات خود را باندپیچی کنیم
با نگاه کردن به دنیای درونی خود می توانیم ببینیم زمان هایی وجود داشته است که مشکلات خود را زخمبندی کرده ایم. تقریبا همه دوست داریم همه مسایل را از هم جدا کنیم. خودمان را از محیط اطراف یا انسان های دیگر جدا می کنیم. خود را از ملل دیگر جدا می کنیم. حتی هوایی که در آن نفس می کشیم را نیز ا هوای خود جدا می کنیم.
این چیزی جز یک دروغ بزرگ نیست
ما هیچ گاه به عمق مساله توجه نمی کنیم و در عوض، ساده ترین و سطحی ترین راه حل ممکن برای برطرف کردن هر مشکل را می یابیم و با انجام آن، خودمان را گول می زنیم. این مساله شاید در کوتاه مدت جواب بدهد اما در طولانی مدت میسر نیست و زخم های کهنه دوباره باز خواهند شد و در موقعیت های مشابه دوباره دردی مشابه ایجاد خواهند کرد.
برای ایجاد یک تغییر اساسی، باید به عمق مسایل پی ببریم. باید همه چیز را ریشه یابی کنیم. این سفر به اعماق وجودِ خود، نیازمند رشد فکری و روحی است و باعث ارتقا سطح تفکر و اعتقادات فرد نیز می شود. وقتی ریشه مشکل را بیابید، از آن پس می توانید همه مشکلات مشابه را به روش صحیح حل و فصل کنید.
با نادیده گرفتن مشکل و پاک کردن صورت مساله خود را گول نزنید. اولین قدم برای حل مشکل باور کردن آن است. سپس باید راهکار اساسی برای برطرف کردن آن بیابید.
به لایه های عمیق تر سفر کنید
همیشه از عمق مساله آغاز کنید. شخم بزنید و بالا بیایید. اگر بتوانید به اعماق و هسته ناخودآگاه خود برسید، می توانید عقاید و افکار سطحی خود را به واسطه آن تغییر دهید. برای رفتن به عمق وجود باید تفکرات احساسی، خلاقانه و پرحرارت داشته باشید. باید بتوانید در فازهای مختلف فکر کنید.
نتیجه این سفر بسیار پایدار و ماندگار است.
با کاشتن دانه در عمق ذهن خود و هرس کردن افکار نامربوط و اضافه، می توانید همه زندگی خود را تغییر دهید و طرز فکر نو و جدید پیدا کنید. بسیاری از اعتقادات قدیمی و کهنه که از کودکی و نوجوانی در وجود آدمی ریشه می کنند، باعث محدودیت های فکر او می شوند. باید در برابر آنها قیام و آزادی خود را طلب کنید. این مبارزه به آرامی در زندگی شخصی شما تغییرات بزرگ به وجود می آورند. عادت های مثبت را راحت می توان تصحیح کرد و باید عادات و افکار محدودکننده را از ذهن خود بیرون کنید.
لحظه های هر انسان با افکاری رنگآمیزی می شوند که در عمیق ترین بخش ذهن و قلب او وجود دارند. باید بدانید، ایده هایی که برای دنیای خود دارید گویاتر از اعمالی هستند که در این دنیا انجام می دهید.
دانه کاشتن را بیاموزید و شاخ و برگ اضافه را هرس کنید
این کار در واقع پاکسازی درونی است. پالودن خود از اشتباهات است. اصلاح فکر و ایده و ایمان است. اگر مراقب تفکرات خود باشید، اگر آن را پرورش دهید، اگر در مواقع لازم آن را شخم بزنید و همچون زمینی حاصلخیز با آن رفتار کنید، آرامش عمیق تر و طولانی تر به دست خواهید آورد.
برای رسیدن به اعماق تفکرات خود باید آنها را پاکسازی کنیم. باید همه فکرهای بیهوده را ریشه کن کنیم. باید چارچوب فکری خود را از نو بسازیم. این کار باعث می شود تا تنش های احساسی که باعث محدود کردن الگوی فکری شما شده اند نیز تا حد زیادی از بین بروند. شاید در حال حاضر احساس غم، عصبانیت، خشم یا دیگر احساسات منفی داشته باشید اما می توانید با روش هایی که در ادامه ذکر کرده ایم، آنها را برطرف کنید.
1. تفکرات ارزشمند را شعار زندگی خود کنید
بهترین و آسان ترین روش برای تغییر ساختار ذهنی، جایگزین کردن افکار منفی با افکار مثبت و ارزشمند است. یکی از بهترین شعارهایی که می توانید برای خود تعیین و به طور مدام آن را تکرار کنید این است: «من عاشق خودم هستم.»
هر زمان می خواستید در مورد خود منفی فکر کنید و مهارت های درونی خود را نادیده بگیرید، این جمله را تکرار کنید: «من عاشق خودم هستم.» این جمله را هزاران بار تکرار کنید. در تکرار آن خساست به خرج ندهید. آن قدر به خود عشق بدهید تا باور کنید. تا آن ر ابا همه وجود احساس کنید.
این روشی کاملا کارساز و موثر برای کنار گذاشتن افکار منفی و تنش های روحی است.
2. کنترل رشته افکار خود را به دست بگیرید
به دست گرفتن کنترل رشته افکار همچون مدیتیشن است. هنگامی که افکار منفی به سراغ شما می آیند و می خواهند همچون خوره مغز شما را بخورند و مثلا به شما تلقین می کنند: «من توان انجام کاری مانند این را ندارم»، سریع آنها را از بین ببرید.
وقتی به یک عقیده زیاد فکر کنیم، آن را باور خواهیم کرد. ما ناخواسته به آنها پروبال می دهیم و به نوعی تیشه بر ریشه خود می زنیم. هرگاه سپاه افکار منفی به شما حمله کردند با قدرت در مقابل آنها دفاع کنید. نترسید. فرار نکنید. بایستید و مبارزه کنید. شما از آنها قوی تر هستید. این را به یاد داشته باشید خود شما آنها را ساخته اید پس توان نابود کردن آنها را نیز دارید.
در فضایی آرام بنشینید و نفس های عمیق بکشید. برای خود تصویرسازی کنید. تصور کنید درون غاری در پشت آبشار نشسته اید و آب بدون توجه به وجود شما و کارهایی که انجام می دهید جریان دارد. شما نیز همان طور روان و جاری باشید. افکار خود را به آب روان تشبیه کنید. آنها می آیند و می روند و همیشه جریان دارند.
این تمرین باعث می شود تا واقعی تر فکر کنید، واقعی تر زندگی کنید و بیننده منفعلی باشید. فقط به افکاری بها دهید که باعث پیشرفت شما می شوند.
اگر این تمرین را هر روز انجام دهید می توانید از زیبایی های دنیای اطراف لذت ببرید و در مسیری جدید قدم بگذارید.
منبع:برترین ها
از آنجا که ما میدانیم افرادی با ذهنی قدرتمند چه کارهایی را انجام نمیدهند، بنابراین از مورین دربارهی عادات مهم چنین افرادی سؤالاتی مطرح کردیم.
در ادامه، ۹ کاری را که افرادی با ذهن قدرتمند هر روز انجام میدهند، میخوانید:
۱. هیجاناتشان را تحت نظر دارند
اکثر مردم اینطور فکر میکنند که افرادی با ذهن قدرتمند هیجاناتشان را سرکوب میکنند، در حالی که مورین میگوید: «چنین افرادی کاملا از هیجاناتشان آگاهند. آنها در طول روز هیجاناتشان را پایش میکنند و متوجه هستند که احساساتشان چگونه روی افکار و رفتارشان تأثیر میگذارند. آنها میدانند که گاهی برای دستیابی به بالاترین حد از پتانسیلهایشان باید کاملا مخالف چیزی که احساس میکنند، رفتار کنند.»
۲. خوشبینیِ واقعبینانه را تمرین میکنند
داشتن دیدگاه مثبت همیشه ممکن نیست و منفینگریِ بیش از اندازه نیز نتیجهی عکس دارد.
مورین میگوید: «افرادی با ذهن قدرتمند درک میکنند که افکارشان همیشه درست نیستند و تلاش میکنند تا ساختار منفینگریشان را تغییر دهند. آنها افکار بیش از حد منفی را با مکالمهای درونی و واقعبینانه با خودشان جایگزین میکنند.»
۳. مشکلات را حل میکنند
مورین در این باره میگوید: «اگر بخواهیم ساده بیانش کنیم، افرادی با ذهن قدرتمند خودشان را درگیر فعالیتهای بیبازده نمیکنند.» پس به جای اینکه بنشینید و از روز بدی که در محل کارتان داشتهاید، شکایت کنید و آرزو کنید که ای کاش اتفاقات بد رخ نمیدادند، دلیل اینکه چرا اشتباهی رخ داده را بررسی و ارزیابی کنید و سپس تلاش کنید تا آن را درست کنید. او میگوید: «محاسبهی ریسکها و خطرات را بیاموزید و از آنجا به بعد رو به جلو حرکت کنید.»
۴. با خودشان مهربان هستند
مورین میگوید: «افرادی با ذهن قدرتمند به جای اینکه خودشان را به خاطر اشتباهاتشان تنبیه کنند، با خودشان مهربان هستند و طوری با خودشان صحبت میکنند، گویا دارند با یک دوست صمیمی حرف میزنند.»
او در ادامه میگوید: «آنها به ندای انتقادکنندهی درونشان طوری واکنش نشان میدهند که انگار در مقابل بچه قلدرهای مدرسه قرار گرفتهاند. به خاطر اشتباهاتشان خودشان را میبخشند و همانطور که به سمت اهدافشان در حرکتند، به خودشان روحیه میدهند.»
۵. مرزبندیهای درست دارند
یکی از مواردی که افرادی با ذهن قدرتمند از آن دوری میکنند، کنار گذاشتن قدرتشان است. مورین توضیح میدهد که: «افراد هنگامی که مرزهای فیزیکی و احساسی درستی ندارند، قدرتشان را از دست میدهند. اما افرادی با ذهن قدرتمند با رفتاری قاطعانه، مرزبندیهای صحیحی برای خودشان ایجاد میکنند.»
او ادامه میدهد: «آنها مسئولیت کامل افکار، احساسات و رفتارشان را میپذیرند و به هیچ کس اجازه نمیدهند که خوب یا بد بودن روزهایشان را برایشان تعیین کند.»
۶. زمان را عاقلانه مدیریت میکنند
مورین میگوید: «افرادی با ذهنی قدرتمند زمان را منبعی محدود میدانند.» به همین دلیل سعی میکنند که به روشی معنادار از آن استفاده کنند. او میگوید: «این افراد به جای اینکه انرژیشان را با نشخوار کردنِ گذشته یا نفرت از دیگران به خاطر تلف کردن وقتشان، هدر دهند، روی فعالیتهایی پربازدهتر تمرکز میکنند.»
۷. تمام تلاششان را برای عملی کردن اهدافشان میکنند
عملی کردن اهدافِ زندگیتان، آن هم به طور موفقیتآمیز، نیازمند صرف زمان است. افرادی با ذهنی قدرتمند این را میدانند و روی اصلِ مطلب تمرکز میکنند و به یاد دارند که انتخابهای امروزشان آینده را تحت تأثیر قرار میدهند.
۸. در پیِ قویتر شدن هستند
مورین میگوید: «افرادی با ذهنی قدرتمند چالشهای هرروزه را به شکل فرصتهایی برای توانمندتر شدن میبینند.» به علاوه، آنها هرگز از پای نمینشینند و خودشان را به اندازهی کافی قدرتمند نمیدانند. از دید آنها همیشه جای پیشرفت وجود دارد.
او میگوید: «آنها میدانند همانطور که افرادی با بدنی قدرتمند برای خوشاندام ماندن نیاز به تمرینات ورزشی دارند، خودشان نیز برای پیشگیری از ضعیف شدن ذهنشان، باید عضلات آن را تمرین دهند.»
۹. پیشرفتشان را بررسی میکنند
اینکه هر کاری که در توانتان است، انجام دهید، میتواند شما را در دستیابی به بالاترین و بیشترین حد از استعدادهایتان یاری کند. این راه با شناسایی نقاط ضعفتان و سپس در پیش گرفتن روشِ «بهانه بی بهانه!» آغاز میشود.
مورین میگوید: «افرادی با ذهن قدرتمند به جای بهانه تراشیدن برای اشتباهات یا شکستهایشان، توضیحاتی مییابند که برای بهتر پیش رفتن به آنها کمک خواهد کرد.»
به گزارش ستاره ها؛ سعیده میری افزود: فعالیتهای بدنی یکی از راهکارهای مبارزه با هیجان است، عامل افسردگی را از کودکان دور میکند، باعث میشود به دنیای پیرامون خود بیشتر توجه کنند و سلامت فکر، روح و ذهن کودک را تضمین کند.
میری افزود: پیادهروی کودکان با همراهی والدین میتواند ورزش مناسبی باشد و باعث تناسب اندام و سلامت روزافزون کوکان میشود.
به گفته وی، رعایت اصول امنیتی مهمترین عامل در ورزش است که والدین باید به آن توجه خاصی داشته باشند.
میری اظهار داشت: اولیاء باید به طور کامل توجه داشته باشند مکانهایی که کودکان در آن ورزش میکنند دارای نکات ایمنی و استاندارهای لازم باشد.
وی بیان کرد: تشخیص اضطراب و درمان در کودکان و نوجوانان بسیار مهم است و با ورزش کردن بسیاری از مشکلات ناشی از اضطراب پیش روی کودکان از بین میرود.
میری گفت: فراهم آوردن امکانات ورزشی مناسب در منازل و همچنین حضور کودکان در پارکها و فضاهای مناسب ورزشی میتواند در سلامتی جسمی و روحی کودکان موثر باشد و باعث رشد اجتماعی کودکان شود. در این خصوص والدین باید با برنامهریزی خاص، ساعاتی از روز را به ورزش کردن اختصاص دهند.