۱- گالری هنری کوچکی خلق کنید.
۲- نقش و طرح در دکوراسیون اتاق کودک
۳- وسایل و مبلمان متفاوت
۴- اضافه کردن دست دوزها به دکوراسیون اتاق کودک
۵- لوازم دکوری کوچک بسازید
۶- تخت خواب کودک را تزیین کنید.
۷- دیوارهای خلاقانه برای اتاق کودک
۸- استیکر دیواری بزرگ
۹- آویزهای سقفی زیبا بسازید.
هیجان را به اتاق کودک وارد کنید و آویز سقفی را خودتان بسازید. پرنده، پروانه و اشکال هندسی گزینه های خوبی هستند تا آنها را در قالب کاغذ یا پارچه های رنگی برش زده و بعد از چسباندن روی نخ یا کاموا، حلقه ای درست کنید و رشته ها را به دور حلقه ببندید. وقتی آویز سقفی دست ساز را بالای سر کودک بر روی سقف نصب کنید، رویا و خیال پردازی در کودکتان بیدار می شود.
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از عصر ایران ، در محافل فناوری، وی به واسطه نقش خود در توسعه عملکرد جستجوی موبایل گوگل شناخته شده است، اما داخل این غول فناوری، وی احتمالا به واسطه کلاس های تمرکز حواس خود و آموزش آن به کارمندان دیگر گوگل بیشتر مشهور است. این کلاس ها از محبوبیت بسیار بالایی برخوردار شده بودند.
چاد منگ تن به تازگی از گوگل جدا شده است تا رهبری یک موسسه تمرکز حواس را بر عهده بگیرد که کمک به کاهش استرس و یافتن شادی در زندگی را هدف قرار داده است. تن قصد دارد به دیگران نشان دهد که چگونه از یک زندگی تیره و تار و فاقد شادی به سمت یک زندگی سرشار از شادی و خوشحالی حرکت کرده است.
به گفته چاد منگ تن، وی لحظه ای که متوجه شده طرز فکر خود را به طور کامل تحت کنترل دارد، چگونگی شاد بودن را فرا گرفته است. تن طرز فکر خود را تغییر داده است و همه آن چیزی که نیاز داشته تنها یک ترفند سه ثانیه ای ساده بوده است:
توجه به چیزهای کوچکی که شادی به ارمغان می آورند.
این ممکن است اندکی ساده به نظر برسد، اما به گفته تن، هنگامی که توجه بیشتری به چیزهای کوچکی که در طول روز موجب شادی ما می شوند، داشته باشید - چه نوشیدن یک لیوان آب خنک هنگامی که تشنه هستید یا احساس گرمای خورشید در یک روز سرد زمستانی - این موارد کوچک کم کم روی هم جمع شده و پیش از آن که متوجه شوید، دیدگاه و چشم اندازی جدید نسبت به موارد شادی آفرینی که در زندگی ما وجود دارند به دست خواهید آورد.
چاد منگ تن به این لحظه های شادی «برش های نازک شادی» می گوید زیرا ممکن است هر کدام تنها چند ثانیه طول بکشند. به عنوان مثال، نخستین جرعه قهوه صبحگاهی که می نوشید، شنیدن صدای خنده بلند فرزندتان، و یا ورود به خانه ای گرم پس از یک روز سرد. هنگامی که توجه به این لحظه ها را آغاز می کنید و آنها را پشت سر هم قرار می دهید در می یابید روز شما شادتر از آن زمانی است که این لحظات را نادیده می گرفتید.
شاید در نگاه نخست بی پایه و اساس به نظر برسد، اما راز تن برای شادی در واقع بر پایه پژوهش های عصبی درباره چگونگی توسعه عادات در انسان شکل گرفته است. ترفند سه ثانیه ای وی بر پایه یک برانگیزنده (برش نازک شادی)، یک روال (لحظه ای که ما متوجه آن شادی می شویم) و یک پاداش (زمانی که صرف لذت بردن از شادی می کنیم) شکل گرفته است.
سوال ها
1 چقدر فکر میکنید که برای خودتان و دیگران مهم هستید؟امتیازها
اصلا برایم اهمیتی ندارد: 0 امتیازتفسیر آزمون
امتیاز 0 تا 6:
واقعا چرا این قدر ناراحت و ناامید هستید؟! بهتر اسـت که خیلی زود به یک مشاور روانشناس مراجعه کنید و از همین فردا هم سبک زندگیتان را تغییر دهید. زندگی شما به تزریق شادی واقعی و فوری نیاز دارد!امتیاز 7 تا 13:
شما بهطور وحشتناکی از یأس و نارضایتی از زندگی رنج میبرید و این موضوع اصلا برای سلامت روانتان خوب نیست. شما با این سطح از ناامیدی در زندگیتان به مشکل بر خواهید خورد!امتیاز 14 تا 21:
شما دوست دارید که آدم شادی باشید اما این سطح رضایت از خود و زندگیتان نمیتواند باعث غرور و سربلندی شما و نشاندهنده شادبودنتان در زندگی باشد. برخی از مسایلی که باعث دور شدن شما از شادی شدهاند، بسیار پیش پا افتاده و قابل حل هستند بنابراین از همین امروز این مسایل را شناسایی کنید و موانع رسیدن به شادیتان را کنار بزنید. به یاد داشته باشید که گذشتن از خطای دیگران، نگاهکردن به زندگی زیردستان، قانع بودن به داشتهها در زندگی و روزی یکی دو ساعت صحبتکردن با همسر یا پدر و مادر میتواند سطح شادی شما را در زندگیتان به مراتب بالاتر از چیزی که هست ببرد.امتیاز 22 تا 31:
بیشتر افراد جوامع مختلف در این سطح از شادی و رضایت در زندگیشان هستند به دلیل اینکه معمولا ما آدمها در زندگیمان گیج و سردرگم هستیم و نمیتوانیم به راحتی تصمیم بگیریم که کدام راه به صلاحمان اسـت و در نهایت باعث رضایتمان میشود. انسانهایی که در این سطح از رضایت قرار دارند، معمولا از نوعی ترس برای تصمیمگیری و انجام دادن کارهایشان رنج میبرند و همین ترس، اجازه شاد بودن را به آنها نمیدهد. افراد این گروه، معمولا از عوض کردن خانه یا حتی خودروی خود هم میترسند مبادا با فروش آنها، دیگر خانه یا خودروی مناسبی پیدا نکنند! بنابراین اگر شما میخواهید که یک سر و گردن از نظر رضایت درونی و رسیدن به موفقیتهای مورد نظرتان در زندگی نسبت به دیگران بالاتر باشید، بهتر اسـت که کمی به خودتان بیایید و از همین امروز، از پیله ترستان بیرون بیایید و قدرت ریسکپذیریتان را بالا ببرید تا به شادی و رضایت بیشتری در طول زندگیتان برسید!امتیاز 32 تا 41:
شما معمولا آدم شادی هستید اما گاهی هم از دست زمین و زمان شکایت دارید. بهتر اسـت همیشه این نکته را به خاطر بسپارید که زندگی، بالا و پایین دارد و اگر بتوانید کمی خودتان را با شرایط زمانه، بیشتر وفق بدهید. حتما همیشه آدم شادی خواهید بود و این شادی باعث رسیدن شما به اهداف بزرگتان در زندگی هم خواهد شد.امتیاز 42 تا 48:
شما بیشتر وقتها، آدم خیلی شادی هستید و دیگران هم به خاطر همین روحیه شادتان، شما را دوست دارند و همیشه دور و برتان هستند. اما گاهی اوقات کار خیلی زیاد باعث خستگی و از کورهدررفتن شما میشود. بنابراین باید خیلی مراقب باشید که این از کورهدررفتنها روحیه شادتان را تحتتاثیر قرار ندهد و اطرافیانتان را از شما نرنجاند. بهتر اسـت که وقتی خسته هستید، به جای بودن در جمع خانواده یا دوستان، به پارک بروید و کمی قدم بزنید یا حتی یک ساعت بخوابید!امتیاز 49 تا 54:
به شما تبریک میگوییم. شما جزو شادترین افراد روی کره زمین هستید که هیچ چیزی نمیتواند شادی و خوشی شما را خراب کند یا آن را تحتتاثیر قرار بدهد. شما اعتمادبهنفس بالایی دارید و باید از این بابت به خودتان ببالید! بودنتان در جمعهای دوستانه یا خانوادگی به معنای قرارداشتن یک بمب خنده در میان آنهاست و به همین خاطر هم دیگران از صمیم قلب عاشق شما و روحیه شادتان هستند.بچه های قدیم بچه های شادی بودند، گواه این مدعا خود شمایید.
زیباترین دوران زندگی
بچه های امروز با هر تلنگری می شکنند و شادی هایشان به سادگی جای خود را به افسردگی و اضطراب می دهند. بچه های قدیم بچه های شادی بودند، گواه این مدعا خود شمایید. اما بچه های امروز در کجای روزگار سیر می کنند؟
دوران کودکی پر خاطره ترین و زیباترین دوران زندگی اســت. دورانی اســت که هر چند ساله که باشید باز هم بد جور دلتان می خواهد به آن روزها برگردید و به بازیهایش، به همبازیهایش، به فیلمها و کارتونهای بی تکلفش، به خوراکی های خوشمزه اش و به شیطنت هایش فکر کنید. خلاصه دل تان لک می زند برای شادی های آن روزهایش و همه کار می کنید تا بلکه به نحوی دوباره آن شادی ها را در خودتان زنده کنید. اما انگار آن شادی ها مخصوص آن روزها بودند و بس.
امکاناتی که شادی نمی آورد
شاید شما هم مانند من دلتان از این قضیه بگیرد اما وقتی به آن روزهای خودتان فکر می کنید و آن را با این روزهای کودکان مقایسه می کنید، می بینید روز و شب شان شده تلویزیون، تبلت ، انواع و اقسام کلاس های درسی و غیر درسی، کلاس ورزش و وزن کم کردن، به خودتان می گویید «اگر به جای بچه های این زمانه بودم چه؟». واقعیت این اســت که بچه های امروز با اینکه در مقایسه با گذشته از امکانات بیشتری برخوردارند اما به اندازه بچه های دیروز شاد و سر زنده نیستند. فکر می کنید چرا؟
ائتلاف پنهان والدین و تلویزیون
پدر و مادرها در گذشته رابطه خوبی با قصه گفتن و درست کردن سرگرمی های مفید و مفرح برای بچه هایشان داشتند. اما پدر و مادرهای امروزی با اینکه با سواد ترند، آنقدر ها وقت و یا حوصله ندارند، در نتیجه تا صدای کودک در می آید، دکمه تلویزیون را می زنند و سراغ کارهای خودشان می روند. ای کاش لااقل شبکه های مخصوص کودکان را برای آنها روشن می گذاشتند، از آنجا که تبلیغات تلویزیونی جزء شادترین، رنگارنگ ترین و موزیکال ترین بخش ها هستند و در کمترین زمان بیشترین تنوع رنگ و آهنگ را به نمایش می گذارند و به همین دلیل مورد توجه بیشتر بچه ها قرار می گیرند، متأسفانه به دنبال یافتن تبلیغات مدام کانال عوض می کنند.
این جریان تا بزرگ تر شدن کودک ادامه پیدا می کند، تا جایی که دیگر کودک خودش برای تماشای فلان کالای تبلیغی کنترل تلویزیون را به دست می گیرد. تحفه نامیمون این ائتلاف ناخودآگاه، شکل گرفتن این تصور در کودک اســت که «فلان بچه در فلان تبلیغ ، شاد و سر حال بود چون فلان چیز را در دست داشت». به عبارت دیگر بچه از تماشای این برنامه ها یاد می گیرد که فکر کند که برای شاد بودن و آرامش داشتن باید چیزهایی داشت، باید کارهایی کرد که در نگاه دیگران خوب به نظر رسید، باید تأیید دیگران را جلب کرد، خلاصه این که باید شادی را در جایی بیرون از خود جستجو کرد. مسلم اســت کودکی که منابع شادی بخش خود را در بیرون از خود می جوید با فراهم نشدن هر کدام از این منابع به هم می ریزد و دچار اضطراب و افسردگی می شود.
دوران کودکی پر خاطره ترین و زیباترین دوران زندگی اســت.
نچشیدن طعم حمایت همسالان
قدیم تر ها هر خانواده ای دست کم سه چهار تا بچه قد و نیم قد داشت، و در هر کوچه ای چند تا بچه هم سن و سال بودند که هر روز خانه یکی جمع می شدند و چند ساعتی با هم بازی می کردند. آن موقع ها اگر بچه ای مثلاً زمین می خورد حتی اگر رقیب بقیه هم بود، دیگران دستش را می گرفتند، اشکهایش را پاک می کردند، او را قلمدوش خود می کردند و تا رسیدن به خانه و آغوش گرم مادر مشایعت می نمودند. بچه های حالا مزه این حمایتها را درک نمی کنند، چون آن را کمتر چشیده اند. آخر طفلکی ها در هر خانواده یکی دو تا بیشتر نیستند آن هم با چنان فاصله سنی که یکی برای دیگری والدی گری می کند، همسایه ها هم مثل قبل ها نیستند. دیگر پاتوقی برای جمع شدن بچه های کوچه وجود ندارد و بچه ها آنقدر همدیگر را نمی شناسند که بخواهند عصای زمین خوردنهای همدیگر شوند.
فقط شما که طعم حمایت های همسالان تان را چشیده اید درک می کنید که چقدر حال آدم از این وضعیت خوب می شود!
بازیهای کودکی گم شده اند
بچگی کردن با بازی معنا پیدا می کند. بچه های قدیم با همسالان خود بازی می کردند آن هم با هر کس که دوستش می داشتند، هیچ اجباری در انتخاب همبازی و بازی وجود نداشت، یک آزادی ایمن بر بازیهای بچه ها حکمفرما بود، والدین و بزرگترها دورا دور حواسشان به بچه ها بود اما تا زمان اضطرار وارد بازی آنها نمی شدند و دخالتی نمی کردند.
به همین دلیل بچه در بازی یاد می گرفت که علایق فردیشان را بشناسد، بر مبنای علایق درونی شان عمل کند، مشکلاتشان را خودشان حل کند، زندگی خود را کنترل کند و سعی کند همه این ها را در یاد بسپارد. مسلماً این بچه اگر زمین می خورد، به پای روزگار و شانس نمی گذاشت، بلکه به حساب کجی قدم خودش می گذاشت و با تصمیم برای صاف کردن این کجی به طور خود جوش از جا بلند می شد و دویدن را از سر می گرفت.
اما بچه های حالا که نه در مدرسه در انتخاب بازیها و همبازیهایشان آزادی چندانی دارند و نه در خانه می توانند بدون دخالت و نظارت مستقیم والدین قدم از قدم بردارند، نقطه مقابل این موضوع را یاد می گیرند. آنها می آموزند که بدون کنترل دیگران از پس یک بازی هم بر نمی آیند، در نتیجه دنیا را جای نا امنی می بینند که هیچ کنترلی بر اتفاقات آن ندارند.
تبیان
اخبارمرتبط :
شادی خانم خانه یعنی شادی بقیه اهل خانه
شادی روان با رنگ درمانی!
چگونه کودک شادی تربیت کنیم؟
چگونه شاد زندگی کنیم؟
شادی مسری اســت
خبرگزاری آریا -
ورزش منظم برای درمان افسردگی خفیف و متوسط، به اندازه داروی ضد افسردگی مؤثر است.
هر کدام از ما ممکن است ساعاتی از یک روز یا هفته هایی از یک ماه یا ماه هایی از یک سال، اوضاع و احوال مان ابری باشد.
ذهن و روانمان مثل هوای ابری اندوه بار و کسل باشد اما اگر قرار باشد این ابرهای سیاه جزئی از آسمان ذهن و روان ما باشد و هیچ بادی این ابر ها را پراکنده نکند، در آن صورت می شود گفت که ما دچار افسردگی شده ایم، یک افسردگی ساکن که مثل چتر سیاه بالای سر ماست حتی وقت هایی که خوابیده ایم.
این همان تعریفی است که روانپزشک ها و روان شناس ها روی آن تأکید می کنند که: هر غمگینی ای را نمی شود افسردگی نامید. هر اندوهی و ملالی، افسردگی نیست اما اگر این اندوه، تداوم پیدا کند و زندگی عادی یک فرد را تحت تأثیر قرار دهد و فعالیت های روزمره او را کند یا متوقف کند در آن صورت می شود گفت که فرد دچار افسردگی شده است.
چند وقت پیش در سایتی به یک انیمیشین چند دقیقه ای آموزشی درباره افسردگی برخوردم که بسیار جالب توجه بود.
جالب توجه از این رو که در یک زمان کوتاه چهار دقیقه ای، در گام اول به تشریح نشانه ها و علائم این بیماری به شکل ملموس می پرداخت و در گام دوم، این امیدواری را ایجاد می کرد که آدم های مبتلا به افسردگی می توانند بر این تاریکی و ملال درون غلبه کنند و از چاهی که در آن افتاده اند بیرون بیایند.
عنوان این انیمیشن «سگ سیاه» و موضوع آن افسردگی بود و از طرف سازمان بهداشت جهانی تهیه شده بود.
سگ سیاه در واقع نامی است که فرد مبتلا، به افسردگی اش داده است. کار هوشمندانه ای است. در واقع او با این نامگذاری می خواهد بین خود و افسردگی اش فاصله ای بیندازد و خودش را با بیماری اش یکی تصور نکند.
در واقع گام اول همین جا آغاز می شود؛ اینکه آدمی خود را با نقصان و کمبود و بیماری اش یکی نداند و حساب خودش را از حساب بیماری اش جدا کند. در این صورت است که می تواند با بیماری اش به مثابه یک سوم شخص یا دیگری مواجه شود.
سگ سیاه حافظه ام را گاز گرفته بود
اما انیمیشن این طور روایت می شود: من یک سگ سیاه داشتم که اسمش افسردگی بود. هر وقت این سگ سیاه ظاهر می شد، من احساس تهی بودن می کردم و زندگی به نظرم بسیار کند می آمد. او در هر زمان و مکانی ممکن بود بی دلیل ظاهر شود.
سگ سیاه مرا به لحاظ ظاهری و احساسی، پیر تر از سن و سال ام کرده بود. انگار همه دنیا در حال لذت بردن از زندگی بودند اما من تنها می توانستم زندگی را از دریچه سگ سیاه ببینم. فعالیت هایی که قبلاً برایم شادی آور بودند، ناگهان همگی با حضور این موجود، لذتشان را از دست داده بودند.
بزرگترین ترس من این بود که مردم وضعیت مرا بفهمند و مرا قضاوت کنند. به خاطر شرمی که از انگ سگ سیاه داشتم، مدام نگران این بودم که کسی ببیندش، به خاطر همین انرژی زیادی صرف مخفی کردنش می کردم.
مخفی نگه داشتن و دروغ، حسی بسیار سخت است. سگ سیاه باعث می شد فکر ها و حرف هایم همه منفی باشد. او مرا کج خلق می کرد و باعث می شد بودن در کنارم برای دیگران سخت شود.
سگ سیاه می خواست اشتهایم را کور کند. او حافظه و قدرت تمرکزم را خراب کرده بود. انجام دادن هر کاری و رفتن به هر جایی با وجود سگ سیاه، نیازمند قدرتی فراانسانی بود. در موقعیت های اجتماعی به شدت اعتماد به نفسم را از من می گرفت.
این موجود، احساس عشق را در من به کلی نابود کرده بود. او بیشتر از همه دلش می خواست مرا هر روز با افکار منفی تکراری بیدار کند. او همان اول صبح به من یادآوری می کرد قرار است چه روز سخت و خسته کننده ای در پیش رو داشته باشم.
البته داشتن یک سگ سیاه در زندگی به معنای کمی غمگین بودن، بی حوصله بودن و ملال های گذرا نیست، بلکه بسیار بد تر و مجموعه ای از همه این حس هاست.
اما هرچه سنم بالا تر می رفت، سگ سیاه بزرگ و بزرگ تر می شد و بتدریج دیگر همیشه با من بود. من با هر آنچه که از دستم برمی آمد سعی می کردم تا او را از خودم دور کنم اما او بر من غلبه می کرد و هر بار، مغلوب شدن در مقابل او از تلاش برای غلبه کردن بر او راحت تر می شد.
هر غمگینی ای را نمی شود افسردگی نامید.
پذیرفتم که با افسردگی ام روبه رو شوم
اما ادامه انیمیشن به اینجا می رسد که فرد افسرده برای اینکه بتواند بر این ملال همیشگی غلبه کند بهتر است بگوییم این ملال را از یاد ببرد یا پنهانش کند رو می آورد به الکل، اما الکل نه تنها کمکی به او نمی کند بلکه او را منزوی تر و گوشه گیر تر می کند.
اینجاست که دوباره از سگ سیاه یاد می کند و می گوید: او موفق شده بود زندگی ام را از من بگیرد. وقتی تمام لذت های زندگی را از دست می دهی کم کم سؤالی در ذهنت ایجاد می شود که اصلاً زندگی چه فایده ای دارد؟
اینجا در واقع بالا ترین نقطه سربالایی این روایت است و از این نقطه به بعد سرازیری های انیمیشن و روایت آغاز می شود. چالش، زمانی شروع به حل شدن می کند که فرد افسرده می پذیرد که با آن سگ سیاه رودررو شود.
تا اینجا، او همواره پشت به سگ سیاه قرار داشت، به طوری که از بیماری خود فرار می کرد بنابراین ارزیابی او در برابر این سگ سیاه یک ارزیابی وهم آلود بود، اما در یک نقطه او تصمیم می گیرد از یک کمک تخصصی در این زمینه استفاده کند.
در این باره می گوید: خوشبختانه این نقطه زمانی بود که من از کمک تخصصی استفاده کردم. این نخستین قدم بهبود و نقطه عطف بزرگی برای تغییر من در زندگی بود.
من یاد گرفتم که مهم نیست که باشی. سگ سیاه میلیون ها نفر را دچار مشکل می کند و احتمال دچار شدن به این مشکل برای همه یکسان است.
همچنین من یاد گرفتم که هیچ قرص و داروی جادویی وجود ندارد. دارو درمانی می تواند تا حدی کمک کننده باشد و برخی هم در کنار آن نیازمند رویکردهای روان درمانی دیگری هستند.
من همچنین یاد گرفتم که باز و صادق بودن با اطرافیان درباره احساساتم می تواند در تغییر این روند بسیار کمک کننده باشد.
از همه مهم تر من یاد گرفتم که از سگ سیاه نترسم و مهارت هایی را به او بیاموزم. هرچقدر ذهن شما خسته تر و بیشتر تحت فشار باشد، توانایی شما کمتر می شود. پس من آموختم که چطور ذهنم را آرام کنم.
می توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم، اما او برایم موجود بی نظیری بود. او مرا مجبور کرد که زندگی ام را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم.
من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها مواجه شوم. سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند اما دیگر هرگز آن هیولای سابق نخواهد بود. ما با هم کنار آمده ایم.
افسردگی، زلزله خوشایندی در وجودم بود
روایت فرد افسرده از فراز و فرودهای درمان افسردگی اش این گونه پایان می پذیرد: از نظر بالینی اثبات شده که ورزش منظم برای درمان افسردگی خفیف و متوسط، به اندازه داروی ضد افسردگی مؤثر است.
پس قدم بزنید، بدوید و بگذارید سگ سیاه از شما عقب تر بماند. برای خود دفترچه ای تهیه کنید. نوشتن افکار روی کاغذ، موجب تخلیه و همین طور اغلب باعث به دست آوردن بینش می شود. همچنین مواردی که می توانید به خاطرشان خوشحال و قدردان باشید را ثبت کنید.
مهم ترین موضوعی که باید به خاطر داشته باشید این است که هر چقدر هم اوضاع بد شود، اگر مسیر درستی در پیش بگیرید و با افراد درستی مشورت کنید، روزهای سیاه سگی خواهند گذشت.
نمی توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم، اما او برایم موجود بی نظیری بود. او مرا مجبور کرد که زندگی ام را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم. من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها مواجه شوم.
سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند اما دیگر هرگز آن هیولای سابق نخواهد بود. ما با هم کنار آمده ایم. با آگاهی، صبر، نظم و شوخ طبعی می توان بد ترین سگ های سیاه را درمان کرد.
اگر دچار مشکل هستید هرگز از کمک خواستن نهراسید. کمک خواستن به هیچ وجه مایه خجالت نیست، تنها چیزی که مایه خجالت است از دست دادن یک زندگی است.
ناله هایی که حالمان را بد تر می کند
از این سوراخ بار ها گزیده شده ایم اما باز هم امتحانش می کنیم؛ شاید این بار اگر ناله کنم وضعم بهتر شود. اما ناله هرگز جواب نداده است. در واقع ما با هر بار ناله در برابر خودمان و دیگران کوچک تر می شویم.
ناله کردن نه تنها وضعیت یک افسرده را بهتر نمی کند بلکه بیشتر به او صدمه می زند. البته سخن گفتن درباره یک چالش فکری با ناله کردن درباره آن بسیار متفاوت است. فرض کنید یک پیچ باز نمی شود. ممکن است شما بروید سراغ یک ابزار و اهرم قوی تر. ممکن است به این فکر کنید که پیچ هرز شده است.
ممکن است پیچ را روغن کاری کنید تا آن حالت زنگ زدگی از بین برود. اما اگر کسی در برابر پیچ زانو بزند و به او بگوید خواهش می کنم باز شو! التماس می کنم باز شو! حتی شروع کند به گریه یا اینکه به پیچ فحش و بد و بیراه بگوید، پیچ باز نخواهد شد.
نه تنها آن پیچ باز نخواهد شد، بلکه فرد بیشتر باور خوشبینانه اش نسبت به باز شدن پیچ را از دست خواهد داد.
من یک دانای کل هستم
یکی از آفات فکری ما خودمتخصص پنداری در همه امور است که به ما اجازه نمی دهد از کمک تخصصی افراد خبره در این زمینه بهره بگیریم.
اینکه جوشانده ها چقدر خوب است، جای خود، اینکه عسل به درمان برخی از بیماری ها کمک یا دامنه بیماری را محدود می کند، درست، اما واقعیت آن است که نمی شود با جوشانده و عسل، بیماری پارانویا یا اسکیزوفرنی یا افسردگی شدید را درمان کرد چون بیشتر ملال ها و افسردگی های ما جنبه شناختی دارند.
یعنی تا زمانی که آن گره و چالش شناختی برای فرد حل و فصل نشود، در آن صورت خیمه آن ملال و اندوه درونی هم برچیده نخواهد شد.
سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل...
افسردگی های کوچک می تواند مقدمه ای برای ملال های طولانی تر باشد. به تعبیر سعدی در گلستان: « سر چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل» این چکه های کوچک ملال و غصه، آرام آرام می تواند قلب و ذهن ما را مسموم کند.
مولانا در مثنوی معنوی ماجرای مردی را تعریف می کند که در مسیر راه آدم ها خار کاشته بود. آدمیانی که از این گذر عبور می کردند او را ملامت و سرزنش می کردند که این چه کار است تو کرده ای. پاهای ما در این گذر از دست خارهای تو در امان نیست و لباسمان به این خار ها می گیرد و پاره می شود.
اما او مدام امروز و فردا می کرد که حتماً فردا این خار ها را از ریشه خواهم کند. هر هفته وعده شنبه دیگری را می داد اما به وعده خود عمل نمی کرد غافل از اینکه این امروز و فردا کردن ها اتفاق موازی ناخوشایندی را با خود به همراه دارد. آن اتفاق این بود:
خاربُن در قوت و برخاستن
خارکن در پیری و در کاستن
خاربُن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان تر می شود تو پیر تر
زود باش و روزگار خود مبر
خاربن دان هر یکی خوی بدت
بار ها در پای خار آخر زدت
بار ها از خوی خود خسته شدی
حس نداری سخت بی حس آمدی
همچنان که عادت مولانا در روایت حکایت هاست، در بخش دوم حکایت معنای بطنی و درونی تر را تشریح می کند که در واقع خاربُن و خارکن یکی است. آن خار ها، عادت ها و پندار ها و اندیشه های ناصواب و ملال آوری است که آدمی در درون و بطن خود می کارد.
لحظه ای که آدمی این خار ها را در قلب و ذهن خود می پرورد آن فکر ها در مرحله نوزایی و ضعف هستند، مثل علفی که ریشه عمیقی ندارد و می توان آن را با اندک تکانی از خاک بیرون کشید، اما اگر آن فکر ها و عادت ها در درون آدمی بمانند و تغذیه شوند، در آن صورت ریشه دار تر می شوند و به راحتی نمی شود آنها را از فکر و درون آدمی بیرون کشید.
چطور بر افسردگی ام غلبه کنم؟
همه چیز در درون و ذهن ما در جریان است. اگر ما خود را در درون خود کم و بی مقدار پیدا کنیم، در بیرون هم کم و بی مقدار رفتار خواهیم کرد.
اگر کسی از درون دچار بهجت و گشایش باشد، این بهجت و گشایش در صورت او هم پدیدار خواهد شد، بنابراین بزرگ ترین چالش در درمان افسردگی آنجاست که ما می خواهیم با افکارمان دربیفتیم چون این فکر ها و اندیشه ها هستند که می توانند حال ما را خوب یا بد کنند.
حال برای نمونه چند فکر را با هم مرور می کنیم. هر کسی می تواند در درون خود بگردد و ببیند که چرا احساس ملال و اندوه می کند؟ یافتن ریشه های این ملال و اندوه می تواند به او در درمان حس افسردگی کمک کند.
منبع:ایران آنلاین
سه نوع هورمون در بدن مهمترین عواطف و احساسات را تحت تاثیر قرار میدهند که در این مطلب هر کدام با تصویر تشریح شده است.
هورمونى که شادی را به شما هدیه مىدهد
دوپامین یک ماده انتقال دهنده عصبی بوده و تاثیر این ماده در ارتباطات اجتماعی افراد در تحقیقات بسیاری به اثبات رسیده است.
این ماده را که با عنوان "هورمون شادی و سرخوشی" نیز شناخته می شود، در واقع پاداش سیستم مغزی به بدن است.
دوپامین به ما انگیزه میدهد تا در راستای اهداف، خواستهها و نیازهایمان اقدام کرده و هنگام رسیدن به آنها از لذت وافر برخوردار شویم.
به تعویق انداختن کارها، حس تردید، بیاشتیاقی، خستگی و بی حوصلگی با کمبود دوپامین ارتباط مستقیم دارد.
شما می توانید با اهداف واقع بینانه و روش های سالم در زندگی میزان ترشح این انتقال دهنده را در بدنتان افزایش دهید.
افسردگی نتیجه کمبود این هورمون است
سروتونین نیز نوعی انتقال دهنده عصبی است و به طور عمده در دستگاه گوارش، پلاکت ها و سیستم عصبی مرکزی حیوانات و همین طور انسان یافت میشود.
محققان با بررسی اثر اکسی توسین بر زنان به تأثیر این ماده بر میزان رضایتمندی از زندگی پی برده اند. وقت گذراندن با عزیزان و مهربان بودن ناشی از وجود این ماده در بدن است.
این ماده با عنوان "جاری کننده احساس خوب" و "هورمون ضد افسردگی" شناخته می شود.
موثرترین راه برای افزایش سطح سروتونین بدن، ورزش منظم و روزانه است و یکی از دلایلی که پیاده روی سریع خلق و خو را بهبود می بخشد، همین افزایش تولید سروتونین است.
این هورمون زمانی در بدن تولید می شود که شما احساس میکنید مهم یا اثربخش هستید. از طرفی احساس تنهایی و افسردگی زمانی بروز میکند که سروتونین وجود نداشته و شاید به همین دلیل باشد که آدمها درگیر گروههای خلافکارانه و فعالیت مجرمانه میشوند.
زندگی عاشقانه به ترشح این هورمون بستگی دارد
اکسی توسین، یکی دیگر از انتقال دهندههای عصبی بدن و هورمونی مهم محسوب میشود.
این ماده را به نام "ماده عشق" می شناسند و نقش اساسی در ارتباط عاشقانه و مهرورزی ایفا میکند.
این هورمون وفاداری را افزایش داده و برای ایجاد پیوندهای قوی و بهبود تعاملات اجتماعی ضروری است. وقت گذراندن با عزیزان و مهربان بودن ناشی از وجود این ماده در بدن می باشد. از طرفی استرس می تواند میزان اکسی توسین را کاهش دهد، بنابراین سعی کنید بیش از همیشه برای کنترل استرس تان به فکر چاره باشید.
محققان با بررسی اثر اکسی توسین بر زنان به تأثیر این ماده بر میزان رضایتمندی از زندگی پی برده اند. این ماده در واقع نقش فیزیولوژیکی و شادی بیشتری در زنان نسبت به مردان دارد.
وقتی یک فرد هدیه دریافت میکند میزان اکسی توسین در او افزایش مییابد. شما میتوانید با یک هدیه سادهی تولد یا سالگرد ازدواج به افزایش این هورمون و حس خوشبختی در زندگی کمک کنید.
چگونه هورمون های دوپامین،سروتونین،اکسی توسین و اندورفین را افزایش دهیم؟
برای شاد بودن در زندگی راه های زیادی وجود دارد که اگر بخواهید به صورت تخصصی به آن بپردازید میتوانید روی هورمون های مخصوص شادی تمرکز کنید:
به گزارش آلامتو و به نقل از بازده؛ در این مقاله راه های افزایش هورمون های شادی شامل دوپامین سروتونین اکسی توسین و اندورفین را بیان می کنیم.
ما نمیتوانیم درختی داشتهباشیم که میوهی آن پول باشد، اما میتوانیم درختی داشتهباشیم که میوهی آن شادی باشد. دوپامین سروتونین اکسی توسین و اندورفین مسئولان چهارقلوی شادی ما هستند. بسیاری از رویدادها میتواند محرک این انتقالدهندههای عصبی باشد، اما ما میتوانیم به جای اینکه مانند مسافری بیاراده در یک ماشین باشیم، عامدانه این مواد شیمیایی را به جریان بیندازیم.
اینکه وضعیت روحی مثبتی داشتهباشیم تاثیر چشمگیری روی انگیزه، بهرهوری، و بهداشت و سلامت ما دارد. هیچ فردی عاقلی مخالف این نیست که انگیزه، بهرهوری، و سلامت بیشتری داشتهباشد.
هورمون های شادی شامل دوپامین سروتونین اکسی توسین و اندورفین هستند
دوپامین به ما انگیزه میدهد تا در راستای اهداف، خواستهها و نیازهایمان اقدام کنیم، و هنگام بهدست آوردن آنها موجی از لذت قوی را در ما ایجاد میکند. به تعویق انداختن، تردید به خود، و بیاشتیاقی با کمبود دوپامین در ارتباط است. پژوهشی که روی موشها انجام شدهاست نشان میدهد موشهایی که میزان دوپامین در آنها کم است همیشه به دنبال یک گزینهی آسان و غذای کمتر هستند. موشهایی که میزان دوپامین در آنها بالاتر بود تلاش لازم را اعمال میکردند تا ۲ برابر میزان غذا را دریافت کنند.
اگر به جای اینکه فقط به مغزمان اجازه دهیم وقتی به خط پایان رسیدیم جشن بگیرد، اهداف را به بخشهای کوچکتر بشکنیم و تقسیم کنیم، میتوانیم زنجیرهای از خطهای پایان کوچک بسازیم که سبب ترشح دوپامین میشود. و واقعا ضروری است هر بار که به یک هدف کوچک دست پیدا میکنید به رستوران مورد علاقهتان بروید و جشن بگیرید.
برای اینکه با خماری دوپامین تنها نمانید، قبل از دست یافتن به هدف فعلیتان اهداف جدید خلق کنید. این به شما اطمینان میدهد ترشح دوپامین تداوم خواهدیافت. به عنوان یک کارفرما یا رهبر از دستاوردهای تیمتان قدردانی کنید، مثلا به آنها یک ایمیل ارسال کنید یا پاداش بدهید. این باعث میشود دوپامین در آنها افزایش بیابد و در آینده انگیزه و بهرهوری را بالا میبرد.
سروتونین زمانی جریان پیدا میکند که شما احساس میکنید مهم یا اثربخش هستید. احساس تنهایی و افسردگی زمانی بروز میکند که احساس سروتونین وجود ندارد. شاید به همین دلیل باشد که آدمها درگیر گروههای خلافکارانه و فعالیت مجرمانه میشوند. فرهنگ برای آدمها تجربیاتی فراهم میکند که ترشح سروتونین را تسهیل میکند. یک عصبشناس به نام بری جیکوبز در دانشگاه پرینستون توضیح میدهد که بیشتر داروهای ضدافسردگی روی تولید سروتونین تمرکز دارند.
فکر کردن به دستاوردهای گذشته به مغز اجازه میدهد آن تجربه را دوباره زندگی کند. برای مغز ما دشوار است که بین آنچه واقعی است و آنچه خیال است تفاوت قائل شود، بنابراین برای هر دو مورد سروتونین ترشح میکند. این دلیل دیگری است که چرا رفتارهای قدرشناسانه رایج است. قدردانی به ما یادآوری میکند ارزشمند هستیم و در زندگی چیزهای زیادی داریم که ارزشمند هستند. اگر در طول یک روز پراسترس به افزایش سروتونین نیاز دارید، چند دقیقه وقت بگذارید تا به دستاوردها و پیروزیهای گذشته فکر کنید.
نهار یا قهوه را بیرون میل کنید و به مدت ۲۰ دقیقه خودتان را در معرض خورشید قرار دهید. پوست ما اشعههای فرابنفش را جذب میکند. این اشعهها ویتامین D و تولید سروتونین را افزایش میدهد. هرچند بیش از حد قرار گرفتن در معرض اشعه فرابنفش خوب نیست، اما روزانه دریافت کمی از آن برای سلامتی و افزایش سطح سروتونین خوب است.
اکسی توسین سبب ایجاد صمیمیت و اعتماد میشود و روابط سالم را میسازد. این هورمون در طول رسیدن به ارگاسم در مردان و زنان، و هنگام زایمان و شیر دادن به نوزاد در مادر ترشح میشود. حیوانها وقتی ترشح اکسی توسین در بدنشان متوقف میشود فرزندان خود را طرد میکنند. اکسی توسین وفاداری را افزایش میدهد؛ آن دسته از مردانی که فقط با یک خانم رابطه داشتند، وقتی اکسی توسین دریافت میکردند، در مقایسه با مردانی که اکسی توسین دریافت نکردهبودند، هنگام تعامل با زنان مجرد فاصلهی خیلی بیشتری را حفظ میکردند. پرورش اکسی توسین برای ایجاد پیوندهای قوی و بهبود تعاملات اجتماعی ضروری است.
روشی ساده برای حفظ جریان اکسی توسین، که اغلب به آن هورمون آغوش نیز گفته میشود، در آغوش گرفتن یک فرد دیگر است. دکتر پل زاک توضیح میدهد نوازش فرد دیگر نهتنها اکسی توسین را افزایش میدهد، بلکه استرس قلبی عروقی را نیز کاهش میدهد و دستگاه ایمنی را تقویت میکند. دکتر زاک توصیه میکند هر روز به جای اینکه فقط دست بدهید، ۸ بار یکدیگر را در آغوش بگیرید.
وقتی یک فرد هدیه دریافت میکند میزان اکسی توسین در او افزایش مییابد. شما میتوانید با یک هدیهی سادهی تولد یا سالگرد ازدواج روابط کاری یا شخصی را تقویت کنید.
اندورفین در واکنش به درد و استرس ترشح میشود و به تسکین اضطراب و افسردگی کمک میکند. موجی از “جان تازه” و “سرخوشی” که هنگام دویدن تند و پس از آن در دونده ایجاد میشود حاصل اندورفین است. این هورمون درست مانند مورفین، به عنوان داروی مسکن و آرامبخش عمل میکند و درک ما را نسبت به درد از بین میبرد.
علاوه بر ورزش مرتب، خندیدن یکی از آسانترین روشها برای تحریک ترشح اندورفین است. حتی پیشبینی و انتظار خنده، مثلا شرکت در یک برنامهی کمدی، میزان اندورفین را افزایش میدهد. در طول روز حس شوخطبعیتان را به کار بیندازید، آن پیام خندهدار را به دیگران ارسال کنید، و بهانههای مختلفی برای خندیدن پیدا کنید. اینها روشهای فوقالعادهای هستند که از پزشک دوری کنید.
رایحهدرمان (آروماتراپی): بوی وانیل و اسطوخودوس با تولید اندورفین در ارتباط است. پژوهشها حاکی از آن است که شکلات تلخ و خوراکیهای تند میتواند باعث ترشح اندورفین در مغز شود. برای افزایش سریع اندورفین، کمی عصارهی معطر و کمی شکلات تلخ در کشوی میزتان داشتهباشید.
در این مقاله با راه های ساده اما کارآمد افزایش هورمون های شادی شامل دوپامین سروتونین اکسی توسین و اندورفین آشنا شدیم. امیدواریم این مقاله برای شما سودمند بوده باشد و مطالعه آن را به عزیزان تان توصیه کنید.
خبرگزاری آریا -
شاد بودن و لذت بردن از لحظه لحظه زندگی هدف غایی بسیاری از ماست
شاد بودن و لذت بردن از لحظه لحظه زندگی هدف غایی بسیاری از ماست، هدفی که در عین سادگی گاهی مانند فتح یک قله بزرگ و سخت می شود.در واقع، شلوغی ها و دردسرها زندگی امروز آن چنان ما را به خود درگیر می کند که فراموش می کنیم کوچک ترین اتفاقات هم می تواند ما را سرخوش کند.علی رغم تمامی این مسائل رسیدن به چنین نقطه ای کار چندان دشواری هم نیست و می شود با رعایت نکات کوچکی در کسری از ثانیه خودمان را به یک حال خوب مهمان کنیم.
زندگی، برای رسیدن به این نقطه 6 پیشنهاد شگفت انگیزی که در کمترین زمان ممکن خنده را به لب های شما می آورد از دست ندهید.
خوردن شکلات
همه ما در طول روز به مقداری شیرینی برای تأمین قند بدن نیاز داریم و بهترین گزینه برای رفع این میل شکلات است.بنا بر تحقیقات انجام شده، با مصرف شکلات دوپامین موجود در بدن افزایش پیدا می کند و از این طریق فرد احساس نشاط و انرژی بیشتری پیدا می کند. فراموش نکنید، شکلات تلخ در بین انواع بیشماری این خوراکی لذت بخش سالم ترین و مفید ترین انتخابی است که می توانید داشته باشید.
گوش کردن به موسیقی
هر زمان که احساس کرختی و خمودگی کردید به موسیقی با ریتمی شاد و انرژی بخش گوش دهید، اثر معجزه آسای این نواها در کمتر از یک دقیقه حال و هوای شما را عوض می کند.فهرستی از موسیقی های مورد علاقه خودتان را درست کنید و در مواقع بد حالی به سراغشان بروید.
بوسیدن یا بغل کردن عزیزان
تماس فیزیکی با افرادی که دوستشان داریم موجب افزایش اکسی توسین در بدن می شود و به همین واسطه انرژی بی مانند به ما می بخشد. به همین دلیل، بغل کردن یا بوسیدن افرادی که دوستشان داریم تأثیر فوق العاده ای در کاهش استرس، احساس امنیت و در نهایت شادی ما به جای می گذارد.
قدری تمیز کاری کنید
شاید کمی عجیب به نظر برسد؛ ولی نظافت و نظم بخشیدن به اشیا تأثیر شگرفی در بهتر شدن حال بد دارد. این کار به شما نشان می دهد که هم چنان قدرت کنترل بر شرایط و اطراف خود را دارید و از عهده کارها بر می آیید. لازم نیست کار بزرگ یا خاصی انجام بدهید کافی است تخت به هم ریخته خود را جمع کنید تا در کمترین زمان ممکن تأثیر آن بر حالتان را ببینید.
سراغ خورشید بروید
نور آفتاب و قرار گرفتن در هوای تازه بیش از آنچه فکرش را بکنید به شما انرژی می دهد. در چنین فضایی شما نه تنها بهتر نفس می کشید بلکه نور طبیعی آفتاب حال خوش تری به شما می دهد.
حرف بزنید
تلفن را بردارید با بهترین دوستی که دارید صحبت کنید، خواهید دید به سرعت حالتان خوب می شود و فراموش می کنید که تا همین چند لحظه پیش توان و حوصله انجام هیچ کاری را نداشتید.حرف زدن با آنهایی که دوستشان داریم کمک قابل توجهی به بهبود حال و هوای ما می کنند.
منبع: سلامت نیوز
خبرگزاری آریا -
شاد زیستن حقی است که نباید آن را از خودمان دریغ کنیم، اما چگونه؟ مگر میتوان با هزار و یک مشکل باز هم شاد بود و خندید؟ این سؤالی است که همیشه بهانهای میشود برای باز کردن درها به روی غم و اسیر کردن شادی و لبخند در پشت دیوارهای بلند یأس و ناامیدی. اما برای چند لحظه این بهانه را از خود دور کنید و با ما همراه شوید تا سری به متخصصان بزنیم و از آنها بپرسیم آنها که میخواهند شاد باشند ولی نمیتوانند باید چه کنند؟
«چه شادیهایی که زیر پای انسانها سرکوب شدند، زیرا بیشتر افراد به بالا نگاه میکنند و آنچه را که زیر پاهایشان است نادیده میگیرند» این جملهای است از گوته فیلسوف شهیرآلمانی و شاید بهترین شروع برای گزارشی درباره شادی. همان حسی که درون انسانها هرگز نمیمیرد، حتی در آنان که از افسردگی رنج میبرند. در اعماق تاریک و سیاه نا امیدی به خواب میرود و منتظر تلنگری میماند تا دوباره بیدار شود و همه جا را روشن کند. پس شادی درونمان را گم نکنیم و اجازه ندهیم که به خواب رود تا غصهها بیدار بمانند، چرا که شاد بودن و شاد زیستن حقی است که نباید آن را از خودمان دریغ کنیم، اما چگونه؟ مگر میتوان با هزار و یک مشکل باز هم شاد بود و خندید؟ این سؤالی است که همیشه بهانهای میشود برای باز کردن درها به روی غم و اسیر کردن شادی و لبخند در پشت دیوارهای بلند یأس و ناامیدی. اما برای چند لحظه این بهانه را از خود دور کنید و با ما همراه شوید تا سری به متخصصان بزنیم و از آنها بپرسیم آنها که میخواهند شاد باشند ولی نمیتوانند باید چه کنند؟
دکتر بهزادی فر، روانشناس برای این افراد یک نسخه با ارائه 3 روش میپیچد: «اول از هرچیز باید تا حد امکان از معاشرت با آدمهایی که همیشه در حال ناله کردن از زمین و زمان هستند دوری کرد. روش دوم این است که باید افراد شاد را به زندگی خود وارد کنیم و معاشرتمان را با آنها بیشتر کنیم و سوم اینکه به طبیعت برویم و از رنگهای شاد لذت ببریم، رنگهای شاد را به محیط زندگی مان هدیه کنیم و از وسایل روشن و لباسهای رنگی استفاده کنیم و به این ترتیب شادی به خواب رفته درونمان را با چند تکان بیدردسر و بدون خرج بیدار میکنیم.»
اما با مشکلاتی که از صبح تا شب گریبان ما را گرفتهاند چه کنیم؟ مگر آنها مجالی هم برای شاد بودن باقی میگذارند؟
«مشکلات با شادی و آرامش چندان در ارتباط نیست. آدمهایی هستند که با وجود مشکلات زیاد خوشحالند و از طرفی آدمهایی هم هستند که مشکلی ندارند ولی غمگین هستند، این نوع نگرش افراد به زندگی است که تعیین میکند آنها شاد باشند یا غمگین. البته نمیتوان نقش مسائل و مشکلات اجتماعی که ممکن است آرامش ما را برهم زنند یا در مقطعی از زندگی ما را درگیر خود کنند مانند طلاق، مشکلات اقتصادی و... را انکار کرد، ولی فرد باید با تغییر باورها و اصلاح نگرش، یاد بگیرد نگاه خود را به زندگی تغییر دهد و به همه چیز از زاویهای دیگر نگاه کند یا به قول سهراب، چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.»توصیه مهم دکتر بهزادی فر این است که افراد بیاموزند و تلاش کنند تا خودشان، خودشان را شاد کنند.
دکتر بهزادیفر عوامل دخیل در شادی را هم از درون فرد میداند و هم از محیط و پیرامون که البته عوامل درونی بسیار مهمتر هستند: «شادی هم در درون فرد و توسط خود او تولید میشود که مهمترین عامل است و هم یک عامل بیولوژیک و زیستشناختی دارد. عامل ژنتیکی هم بیتأثیر نیست و بهطور وراثتی برخی افراد شادترند. شادی از بیرون نیز به درون انسان تزریق میشود، پس اگر شاد باشید میتوانید شادی را به عزیزان خود نیز هدیه دهید.»
میوههای سرشار از آنتی اکسیدان و شاد بودن
دکترمحمدرضا شکوری، متخصص تغذیه درباره آن دسته از مواد غذایی میگوید که میتوانند باعث شادابی و بهتر شدن خلق و خو شوند: «مواد غذایی که سبب طراوت و به تبع آن شادی میشود آن دسته از مواد هستند که آنتی اکسیدان زیادی دارند. سبزیجات، میوهجات، بویژه میوههای رنگی مانند انگور قرمز و شاتوت. مصرف این مواد فرد را شاداب میکند که این شادابی به بهبود اخلاق و رفتار فرد هم کمک زیادی میکند.
به گفته این متخصص تغذیه، مواد غذایی که حاوی کالری بالا و قند ساده به میزان زیادی هستند باعث ایجاد استرس میشوند و باید کمتر مصرف شوند.
جایگاه شادی در جامعه امروز
شادی مفهوم پیچیدهای است که هر کدام از ما از زاویه دید خودمان آن را تعریف میکنیم. همه ما میدانیم که شادی چیست و غمگین بودن چگونه است و با این مفاهیم بیگانه نیستیم. هر گاه چهرهای شاد و بشاش میبینیم ناخود آگاه شاد میشویم و در عوض دیدن چهرههای عبوس و گرفته حس بدی را به ما منتقل میکند، حسی که از یکی به دیگری و به کل جامعه قابل انتقال است. اما آیا جامعه امروز ما با شادی و نشاط عجین است یا نه؟ آیا جوامع سنتی گذشته شادتر بودند یا جوامع امروزی؟
دکتر آذری، جامعهشناس معتقد است که جوامع گوناگون اعم از سنتی، مدرن و پسامدرن هر کدام متناسب با شرایط تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و روانی خود به مفهومی از شادی رسیدهاند: «در جامعه سنتی سطح انتظارات مردم از زندگی بالا نیست و همین امرهم باعث میشود فرهنگ شاد زیستن و شاد بودن با توجه به ارزشهای اجتماعی و جمعی در جامعه حاکم شود، اما ورود به جامعه صنعتی و مدرن که همراه با افزایش امکانات خدماتی و رفاهی است بیماریهای جدید، گرفتاری شهرنشینی و بالا رفتن انتظارات مردم از زندگی را به عنوان ارمغان دنیای صنعتی به همراه داشته که دلیل کمرنگ شدن شادی در این جوامع است. کشور ما نیز در حال گذر از جامعه سنتی و ورود به جامعه صنعتی و مدرن است، جامعهای که در نگاه سنتی مملو از شادمانی است، زیرا ارزشهای حاکم بر یک جامعه سنتی ایجاب میکرد که همدلی و نوع دوستی در بین مردم رواج بیشتری داشته باشد و این موضوع در نهایت منجر به شادی میشود، اما گسترش شهرنشینی و مهاجرت از روستا به شهر، روح همدلی را کمرنگ میکند و در نهایت باعث کم شدن شادی در میان مردم میشود»
نقش تربیت در شادزیستن
در جوامع در حالگذار پدیده شکاف نسلها و تفاوت ارزشهای نسل گذشته و نسل امروز نیز رخ میدهد که میتواند جامعه را با تعارض و تنش رو به رو کند و بر شاد زیستن جامعه اثر منفی بگذارد. اما در این بین افرادی هستند که غصهها را بیشتر از دیگران جدی میگیرند و به آنها بها میدهند یا به گفته دکترنادیا مدنیپور، روانشناس، این افراد دارای خلق و خوی پایین هستند: «به لحاظ اختلالات، افرادی هستند که خلق و خوی پایین دارند، یعنی همیشه احساس کسالت، افسردگی و نا خرسندی میکنند. همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند و با وجود اینکه در دنیای اطرافشان عوامل شادیبخش زیادی وجود دارد، اما هرگز تمایلی به شاد زیستن ندارند. در مقابل این افراد، کسانی هستند که خلق بالا یا حالت شیدایی دارند، یعنی بیش از حد شاد و خندان هستند، بیمورد میخندند، مدام در حال دست انداختن دیگران هستند و به نوعی باعث آزار دیگران میشوند. هم افراد با خلق پایین و هم با خلق بالا دچار اختلال خلق هستند و گروهی که در این میان قرار دارند از نظر خلق و خو در زمره متعادلها قرار میگیرند. این افراد شادمان هستند که با خلق بالا و شیدایی بسیار تفاوت دارد.کودکانی که در خانوادههایی با خلق پایین بزرگ میشوند دچار افسردگی و انزوا هستند و خانوادههایی با خلق بالا باعث ایجاد اختلالاتی از جمله بیتوجهی، بیمسئولیتی و سردرگمی بچهها میشوند.»
شادی، عصاره جوانی
یافتن عصاره جوانی یکی از رؤیاهای همیشگی بشر بوده، عصارهای که آن را سر بکشد و همیشه جوان و شاداب بماند. اما این عصاره بر خلاف تصور گذشتگان نوشیدنی نیست و بر اساس نتایج تحقیقات علم پزشکی طول عمر و جوانی، رفع چروکهای عمیق پوست و افزایش ضربان قلب که سبب گردش بهتر جریان خون میشود از جمله عواملی است که زمینهساز جوان ماندن است و همه این اتفاقها زمانی میافتد که عمیق بخندیم. اما میزان شاد بودن مردم در نقاط مختلف کشور به یک اندازه نیست و به نظر میرسد مردم بعضی مناطق شادتر هستند. اما دلیل مهم تفاوت میزان شادی در میان مردم چیست؟
ایزدیار محرمی، مردم شناس پاسخ این سؤال را وابسته به شیوه نگرش فرد به جهان و زندگی میداند: «روحیه افراد بستگی زیادی به فلسفه و جهان بینی آنها دارد و اگر چه این وجه از شادی را به خود فرد نسبت میدهیم، اما در سطحی وسیع تر، جهانبینیها ساخته و پرداخته خود فرد نیستند و عوامل تعیین کننده دیگری مانند شیوه معیشت، اقتصاد، سیاست و شرایط فرهنگی در شکلگیری این نگرش مؤثر است و وقتی بخواهیم خارج از حوزه روانشناسی فردی، این موضوع را در میان اقوام مختلف و مناطق گوناگون بسنجیم باید به عوامل مختلفی مانند وضعیت و موقعیت جغرافیایی، اقلیمی، معیشتی، تفریحی، روابط خویشاوندی و قومی، آداب و رسوم اشاره کنیم.»
به گفته این مردم شناس روابط نزدیک قومی و قبیلهای تأثیر زیادی بر حال و هوای مردم یک ناحیه دارد: «هرچه شهرها و روستاها به یکدیگر نزدیکتر باشند، مراوده و ارتباط مادی و معنوی مردم با همدیگر بیشتر است مانند مناطقی که به دلیل وجود آب فراوان، امکان ایجاد مناطق مسکونی در آنها بیشتر است. چنین موقعیتی زمانی در نشاط و شادمانی مردم تأثیرگذار است که روابط خویشی و قومی و قبیلهای هنوز تنگاتنگ است و به هم نزدیکتر هستند وقتی مردم هنوز ارتباط قومی و خویشاوندیشان بیشتر است طبیعی است که امکان برگزاری مراسم و جشنهای بیشتری نیز خواهند داشت واگر بخواهیم بهطور عمومی انعکاس و تجلی شادی را در جوامع بررسی کنیم بهتر است خصوصیات رفتاری آنها را در قالب جشنها و مراسم هم در نظر بگیریم. طبیعی است برپایی جشنها و مراسم سرور مانند نهارخوران، عروسی، حنابندان و پاگشا و جشنهای ملی و مذهبی در جامعهای که به هر دلیلی مردمان آن به آداب و رسوم پایبند هستند بیشتر اتفاق میافتد.»
به اعتقاد محرمی، زمانی این جشنها و مراسم شادی آفرین خواهد بود که مردم برگزار کننده و متولی این جشنها باشند و در مواردی که این جشنها و مراسم از سوی سازمان یا ادارهای بر پا شود حالتی رسمی و تصنعی دارد و نتیجه مطلوب را به دنبال نخواهد داشت.
این مردم شناس، نشاط، امیدواری، غم و یأس را که صورتی جمعی و تاریخی در میان مردمان به خودش میگیرد، بخشی از فرهنگ میداند و معتقد است که مجموعه فرهنگی یک ملت، قوم، قبیله یا خانواده نیز در میزان شادی افراد تعیین کننده است: «حضور هنر در زندگی مردم، نوع تغذیه، پوشاک، قبول و پذیرش دیگران، تعامل و مراوده میان قومیتها و اخلاق پاکیزه و به دور از کدورت و مجموعه بزرگی از عوامل فرهنگی میتواند در این زمینه تأثیرگذار باشد و مردم را به سمت داشتن روحیهای پاک و روشن و درخشان یا کدر سوق دهد و این موضوع در میزان شادی و ناشاد بودن مردم تأثیر زیادی دارد اما به هر حال باز هم منشأ اصلی و سرچشمه شادی و نشاط به عوامل درونی باز میگردد و میتواند عوامل ذکر شده را تحت تأثیر خود قرار دهد.»
شاد بودن و شاد کردن دیگران هنری است که در کنار مشکلات و گرفتاریها متجلی میشود پس این حقیقت را باور داشته باشید که خنده بر هر درد بیدرمان دواست.
منبع: روزنامه ایران
سوال ها
1 چقدر فکر میکنید که برای خودتان و دیگران مهم هستید؟امتیازها
اصلا برایم اهمیتی ندارد: 0 امتیازتفسیر آزمون
امتیاز 0 تا 6:
واقعا چرا این قدر ناراحت و ناامید هستید؟! بهتر است که خیلی زود به یک مشاور روانشناس مراجعه کنید و از همین فردا هم سبک زندگیتان را تغییر دهید. زندگی شما به تزریق شادی واقعی و فوری نیاز دارد!امتیاز 7 تا 13:
شما بهطور وحشتناکی از یأس و نارضایتی از زندگی رنج میبرید و این موضوع اصلا برای سلامت روانتان خوب نیست. شما با این سطح از ناامیدی در زندگیتان به مشکل بر خواهید خورد!امتیاز 14 تا 21:
شما دوست دارید که آدم شادی باشید اما این سطح رضایت از خود و زندگیتان نمیتواند باعث غرور و سربلندی شما و نشاندهنده شادبودنتان در زندگی باشد. برخی از مسایلی که باعث دور شدن شما از شادی شدهاند، بسیار پیش پا افتاده و قابل حل هستند بنابراین از همین امروز این مسایل را شناسایی کنید و موانع رسیدن به شادیتان را کنار بزنید. به یاد داشته باشید که گذشتن از خطای دیگران، نگاهکردن به زندگی زیردستان، قانع بودن به داشتهها در زندگی و روزی یکی دو ساعت صحبتکردن با همسر یا پدر و مادر میتواند سطح شادی شما را در زندگیتان به مراتب بالاتر از چیزی که هست ببرد.امتیاز 22 تا 31:
بیشتر افراد جوامع مختلف در این سطح از شادی و رضایت در زندگیشان هستند به دلیل اینکه معمولا ما آدمها در زندگیمان گیج و سردرگم هستیم و نمیتوانیم به راحتی تصمیم بگیریم که کدام راه به صلاحمان است و در نهایت باعث رضایتمان میشود. انسانهایی که در این سطح از رضایت قرار دارند، معمولا از نوعی ترس برای تصمیمگیری و انجام دادن کارهایشان رنج میبرند و همین ترس، اجازه شاد بودن را به آنها نمیدهد. افراد این گروه، معمولا از عوض کردن خانه یا حتی خودروی خود هم میترسند مبادا با فروش آنها، دیگر خانه یا خودروی مناسبی پیدا نکنند! بنابراین اگر شما میخواهید که یک سر و گردن از نظر رضایت درونی و رسیدن به موفقیتهای مورد نظرتان در زندگی نسبت به دیگران بالاتر باشید، بهتر است که کمی به خودتان بیایید و از همین امروز، از پیله ترستان بیرون بیایید و قدرت ریسکپذیریتان را بالا ببرید تا به شادی و رضایت بیشتری در طول زندگیتان برسید!امتیاز 32 تا 41:
شما معمولا آدم شادی هستید اما گاهی هم از دست زمین و زمان شکایت دارید. بهتر است همیشه این نکته را به خاطر بسپارید که زندگی، بالا و پایین دارد و اگر بتوانید کمی خودتان را با شرایط زمانه، بیشتر وفق بدهید. حتما همیشه آدم شادی خواهید بود و این شادی باعث رسیدن شما به اهداف بزرگتان در زندگی هم خواهد شد.امتیاز 42 تا 48:
شما بیشتر وقتها، آدم خیلی شادی هستید و دیگران هم به خاطر همین روحیه شادتان، شما را دوست دارند و همیشه دور و برتان هستند. اما گاهی اوقات کار خیلی زیاد باعث خستگی و از کورهدررفتن شما میشود. بنابراین باید خیلی مراقب باشید که این از کورهدررفتنها روحیه شادتان را تحتتاثیر قرار ندهد و اطرافیانتان را از شما نرنجاند. بهتر است که وقتی خسته هستید، به جای بودن در جمع خانواده یا دوستان، به پارک بروید و کمی قدم بزنید یا حتی یک ساعت بخوابید!امتیاز 49 تا 54:
به شما تبریک میگوییم. شما جزو شادترین افراد روی کره زمین هستید که هیچ چیزی نمیتواند شادی و خوشی شما را خراب کند یا آن را تحتتاثیر قرار بدهد. شما اعتمادبهنفس بالایی دارید و باید از این بابت به خودتان ببالید! بودنتان در جمعهای دوستانه یا خانوادگی به معنای قرارداشتن یک بمب خنده در میان آنهاست و به همین خاطر هم دیگران از صمیم قلب عاشق شما و روحیه شادتان هستند.