اگر یک تلگرام باز حرفهای باشید، حتما زیاد پیش آمده که هنگام گشت و گذار در کانالهای خبری و یا سرگرمی و … به پیامهایی برخورده باشید و بخواهید آن را برای خود ذخیره کنید. یا هنگامی که قصد دارید صدایی را برای دوستتان ارسال کنید، پیش از ارسال به آن گوش داده و با اطمینان آن را ارسال نمایید.
اگر هم اهل استیکر بازی هستید پس حتما شده که دوست داشته باشید استیکرها را قبل از ارسال با سایز واقعی دیده و از آن مطمئن شوید… همه این موارد و هزاران مورد دیگر در تلگرام وجود دارد که شما مجبورید انجام دهید ولی گزینهای برای چت کردن در اختیار ندارید.
خب، وقتی تلگرام به شما اجازه میدهد که با خودتان چت کنید، دیگر نگران چه هستید؟! برای این کار دو قدم بسیار ساده پیش رو دارید!
پیش از این شاید میبایست ID خود را همراه با یک @ نوشته و آن را لمس میکردید تا بتوانید با خود چت کنید؛ اما دیگر به این عمل هم نیازی نیست.
ابتدا تلگرام خود را به آخرین نسخه آپدیت کنید.
در صفحه اصلی تلگرام آیکون سه خط موازی گوشه سمت چپ بالا را لمس نمایید!
با باز شدن منوی پیش روی خود، آیکون یک ابر سفید رنگ را میبینید!
خوب آن را لمس نمایید!
تمام!
شما میتوانید به راحتی با خودتان چت کنید!
مقایسهکردن خود با اطرافیان نتایج مثبتی ندارد؛
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ چمن همسایه همیشه سبزتر است. من هم این تجربه را داشتهام، وقت گشتن در شبکههای اجتماعی، گفتوگو با دوستان، دیدن آدمهای موفق این طرف و آن طرف. همین وقتهاست که آن احساس آرامآرام به درون ذهن میخزد که «من کمم»، به اندازه کافی انگیزه ندارم، لازم است بهتر باشم.
این طور که به نظر میرسد ما معمولا روی افرادی متمرکز میشویم که به نظر از ما موفقتر بودهاند، نه روی خودمان یا آنهایی که گرفتاری بیشتری دارند.
با خودمان فکر میکنیم، «اگر میتوانستم کاری که او میکند بکنم، پول خرید یک خانه را داشتم که بتوانم در آن راحت زندگیم را بکنم و نگرانیهایم برطرف شدهباشد.»
این عبارت از چند جهت اشکال دارد، اول از همه اینکه نگرانیهای ما هیچ وقت تمام نخواهد شد. در واقع باید گفت وقتی به سطح مشخصی از زندگی میرسید، نگرانیهایتان بیشتر خواهد شد؛ چون تلاش خواهید کرد، چیزهایی که دارید نگهدارید. اگر خانه بخرید، باید نگران تأسیسات و تعمیراتش باشید؛ اگر ازدواج کنید یا بچهدار شوید، باید نگران ایفای نقشتان نسبت به خانواده جدید باشید؛ اگر آن شغل جدید را به دست بیاورید، باید نگران درست انجام دادن و پیگیری ملزوماتش باشید.
من خودم دهسال با شیزوفرنی زندگی کردهام و پیگیری اینها آخرین چیزی است که میخواهم نگرانش باشم.
ایراد مقایسهکردن بین خودتان با بقیه این است که بقیه اصلا قرار است با شما فرق کنند. هر کس مهارتها، امیال و جاهطلبیهای متفاوتی دارد. زندگیهایشان هم متفاوت است. همانطور که زندگی شما فرصتها و سختیهای خودش را دارد، هر کس دیگری هم فرصتها و سختیهای متفاوت خودش را داشته.
مقایسهکردن خودتان با دیگران اساسا دستورالعمل فاجعه است. همیشه کسی خواهد بود که در موقعیت بهتری نسبت به شما بوده باشد یا لااقل اینطور به نظر بیاید. مهمترین مسئله، پیداکردن شادی و رضایت در تلاشهای خودتان است.
به جای اینکه بابت چیزهایی که نیستید خودتان را ملامت کنید، به چیزی که هستید فکر کنید. قدمی به عقب بردارید و کمی زندگیتان را نگاه کنید. احتمالا شما هم سهمی از موفقیت و رشد شخصی در مقابل سختیها و موانع داشتهاید. عادی و بدیهی فرضکردن این نقاط مثبت خیلی راحت است، اما احتمال زیادی هست که شما به نوعی برای اطرافیانتان الهامبخش باشید. به جای اینکه بابت چیزهایی که نیستید خودتان را ملامت کنید، به چیزی که هستید و چیزی که بدست آوردهاید فکر کنید.
اگر میخواهید برای بیشتر از این تلاش کنید، به دنبال رشد شخصی و پذیرش زندگیتان باشید. کمبود پول را با شفقت و قدرشناسی جبران کنید. رفاقت و نوعدوستی را ثروتهای خود کنید.
جام جم سرا: اگر در برنامههایتان چنین مقولهای را درنظر میگیرید بسیار خوب است و هرگز از آن غافل نشوید، زیرا فواید بسیاری دارد. وارد شدن در فعالیتهای تفریحی موجب شادی و آرامش ذهن میشود. تفریح میتواند اشکال متفاوتی داشته باشد مانند شرکتکردن در برنامههای سرگرمکننده، ماجراجویی یا صرفا استراحت و خواندن کتاب مورد علاقه.
تفریح زنگ استراحت برای بازیابی طراوت و کارآیی و رهایی از یکنواختی است. انسان دنیای مدرن با افزایش سرعت زندگی وارد مسابقهای بیپایان شده و چنان غرق کار است که نهتنها برای نزدیکان و عزیزان خود وقتی ندارد، بلکه خود را نیز فراموش کرده است. تفریح فرصتی فراهم میکند تا لحظهای آرام بگیریم و در واقع فرصتی فراهم میکند که بتوانیم کنار عزیزانمان شادی را تجربه کنیم و فواید جسمانی و روحی انکارنشدنی آن فراوان است.
سلامت فیزیکی
فعالیتهای تفریحی بویژه اگر با فعالیتهای فیزیکی همراه باشد مانند پیادهروی و دوچرخهسواری اثرات مثبتی روی سلامت بدن میگذارد. با این نوع تفریحها افراد میآموزند که بتدریج عادات بد زندگیشان را مانند سیگار کشیدن ترک و از سبک زندگی سالمی پیروی کنند. کسانی که به دلیل کمتحرکی و اضطراب ناشی از کار زیاد دچار چاقی و اضافه وزن شدهاند با شرکتکردن در اینگونه تفریحها علاوه بر داشتن آرامش روحی میتوانند از شر اضافه وزن خلاص شوند. چاقی مولد بیماریهای قلبی، تنفسی، دیابت و آرتروز است. بنابراین تا حد زیادی میتوان بر این بیماریها کنترل داشت و از طرفی با قوی شدن سیستم ایمنی بدن از طول عمر بالایی برخوردار شد.
سلامت ذهنی
در جامعه امروز به دلیل روش بد زندگی، افراد بسیاری به اختلالات ذهنی و روحی مبتلا میشوند تا آنجا که سر از بیمارستانها درمی آورند. تفریح میتواند از شدت بسیاری از بیماریهای ذهنی بکاهد و موجب بهبود فرد بیمار شود. از جمله این اختلالات ذهنی میتوان به افسردگی، نگرانی، حمله عصبی، پایین بودن عزت نفس و بدغذایی اشاره کرد، اما تفریح میتواند روی سلامت ذهن، کمکردن شدت افسردگی و رهایی از اضطراب تا بهبود کیفیت زندگی تاثیرگذار باشد و به فرد کمک کند نسبت به خود و محیط اطرافش احساس بهتری داشته باشد.
کاهش افسردگی
افسردگی نوعی بیماری ذهنی است که به اشکال مختلف خود را نشان میدهد و علائمی چون احساس تنهایی، ناامیدی، کم ارزشی، اندوه فراوان، بیمیلی به کار و افکار خودکشی دارد. بنابر تحقیقات، مشخص شده است که تفریح و فعالیتهای سرگرمکننده علائم افسردگی را به مقدار بسیار زیادی کاهش میدهد. در حقیقت شرکتکردن در فعالیتهای مفرح در فرد ایجاد انگیزه کرده و او را به پیش رفتن تشویق میکند. همچنین باعث میشود او احساس تنهایی و اندوه نکند. اشخاصی که به دلایل افسردگی مجبور به مصرف دارو هستند میتوانند با برنامهریزی منظم و شرکتکردن در فعالیتهای سرگرمکننده شاد، از غم رها شوند و نیاز کمتری به دارو داشته باشند.
کاهش اضطراب
استراحت، آرامش روح و تجدید قوا به وسیله شرکت کردن در برنامههای تفریحی و سرگرمی میتواند اضطراب و دلشوره فرد را کنترل کند. در دنیای پرشتاب امروزی هیچ کس در برابر اضطراب و نگرانی مصون نیست و همه ما آن را تا حدی در زندگیمان تجربه کردهایم، اما فعالیتهای تفریحی شاد میتواند در کاهش اضطراب و نگرانی در فرد بسیار موثر عمل کند. بدن انسان هنگام انجام فعالیتهای تفریحی، هورمونهایی ترشح میکند که تنش موجود در بدن را میکاهد و آن را درحالت آرام و بیدغدغه قرار میدهد.
بهبود کلی کیفیت زندگی
افراد با تفریح میتوانند تصویری را که از خود در ذهن دارند به بهترین شکل ممکن تغییر دهند و از زندگی خود احساس رضایت کنند. آنها به چند دلیل کیفیت زندگیشان بالا میرود:
ـ افزایش عزت نفس به دلیل بالا رفتن احساس با ارزش بودن.
ـ رشد شخصی
ـ احساس رضایت از زندگی
عزت نفس
عزت نفس افراد به وسیله انتخاب سبک زندگی که در آن چقدر روی تمام مسائل خود بدرستی تسلط داشته باشند و این که از زندگی شان لذت ببرند بالا میرود و آنها میتوانند از خود تصویری مثبت در ذهن داشته باشند. وقتی روی یک فعالیت تفریحی میتوانیم مهارت کافی بدست آوریم، وجودمان سرشار از اعتماد به نفس میشود و این ویژگی به نوبه خود روی جنبههای دیگر زندگیمان ـ مانند خانواده، محیط کار ـ تاثیر مطلوبی دارد. تحقیقات نشان داده است با شرکت در فعالیتهای تفریحی برای خود و زندگیمان ارزش بیشتری قائل میشویم.
رشد فردی و معنوی
با تفریح میتوانیم بدرستی بیندیشیم و هویت و شخصیت خود را بشناسیم. فعالیتهای تفریحی میتواند به ما در درک وجود و احساسات درونی کمک کند. در حقیقت داشتن یک سرگرمی مانند شنا، بدنسازی یا صرفا تفریح در کنار خانواده بیشتر از داشتن یک موقعیت کاری میتواند به ما در شناختن خود واقعی مان کمک کند. مثلا وقتی کنار خانواده و عزیزان خود (بویژه در دل طبیعت) هستیم، ذهن مان از اندیشیدن به موضوعات مختلف روزمره رها میشود و این آزادی کمک میکند بیش از هر زمان دیگر به خود فکر کنیم و به درک صحیحی از وجود خود دست یابیم.
رضایت از زندگی
افرادی که تفریح، یکی از برنامههای لاینفک زندگیشان است به طور کلی شادتر از دیگران بوده و از زندگیشان راضی هستند. آنها هرگز از انتخابهایشان، حرفه و دوستان و خانوادهشان ناراضی نیستند و به وجود آنها افتخار میکنند و به دلیل این احساس رضایت از زندگی، درستتر میاندیشند و به موفقیت بیشتری دست مییابند.
فواید اجتماعی تفریح
وجود تفریحات سالم در پارکها و مکانهای تفریحی برای حفظ یک جامعه سالم و تقویت آن بسیار ضروری است. تفریحات سالمی که در آن، افراد بسیاری حضور دارند اثرات مطلوبی روی افراد شرکت کننده میگذارد. آنها را به هم نزدیکتر میکند و موجب ایجاد فضای صمیمی، دوستی، طراوت و تازگی میشود. مردم از این فکر که به یکدیگر تعلق دارند و برای یکدیگر ارزش قائل هستند، احساس خوبی خواهند داشت.
کاهش جرایم
بنابر تحقیقات معلوم شده، جامعهای که افرادش به تفریح اهمیت میدهند کمتر گرفتار جرایم خشونتبار میشوند و هرچه خشونت در منطقهای کمتر باشد، سرزندگی و رشد فرهنگی آن منطقه افزایش مییابد.
افزایش داوطلبی
افرادی که در فعالیتهای تفریحی شرکت میکنند احتمال این که به کمک دیگران بشتابند بسیار زیاد است و در امور خیریه بیشتر از دیگران داوطلب میشوند.
مراقبت از محیط زیست
این افراد از آنجایی که از محیطهای تفریحی طبیعی بهرهمند میشوند، به محیط زیستشان علاقه نشان داده و نسبت به آن رفتار مسئولانهای دارند.
افزایش پیوندهای اجتماعی
خانوادههایی که در کنار یکدیگر به تفریح میپردازند بیش از دیگران به یکدیگر احساس نزدیکی میکنند و احتمال این که هرگز از یکدیگر فاصله نگیرند بسیار خواهد بود. همچنین این موضوع در خصوص زن و شوهرها کاملا صحت دارد. اعضای خانواده با شرکتکردن در فعالیتهای تفریحی دستهجمعی، میتوانند نسبت به یکدیگر، احساس وفاداری و اعتماد کنند و با انجام دادن کار گروهی با یکدیگر هماهنگ و همدل شوند. چنین فضایی آنها را تشویق میکند سبک زندگی شادشان را برای همیشه حفظ کنند. این نوع خانوادهها میتوانند در خاطرات مثبت خوبی شریک باشند، خاطراتی که اغلب انگیزهای برای تفریحهای دیگر در آیندهشان میشود.
جوانان
برنامههای تفریحی برای رشد کودکان و جوانان بسیار مفید است. بیشتر مواقع آنها از طریق این فعالیتها مهارتهای تصمیمگیری، همکاریهای گروهی، ایجاد روابط مثبت با دیگران و حفظ آن را میآموزند. جوانان در کنار فعالیتهای تفریحی با بازی و نوآوری، روشهای مختلف حل مشکل را یاد میگیرند. آنها با معیارهای اخلاقی جامعهشان زودتر آشنا میشوند. بازی و تفریح برای کودکان یکی از اصول یادگیری و تمرین مهارتهای زندگی است.
parks.ca.gov / مترجم: نادیا زکالوند
جام جم سرا: در این همایش موسوی تبار گفت: با وجودی که جامعه ما در حال حاضر با مشکلات ناشی از تحریمها و سوءمدیریتها مواجه است، باید از فرصتها استفاده کنیم. در وضعیت موجود کسانی که تفکر و مطالعه دقیقی دارند و فضای بازار را بهدرستی بررسی و رصد میکنند، دغدغهای برای معیشت ندارند. بسیاری از افراد با کسب آموزشهای کوتاهمدت مهارتی و سرمایهای اندک به کارآفرینی و ایجاد کسب و کار میپردازند و موفق میشوند. اگر کسی دغدغه معیشت دارد به احتمال زیاد مطالعه ناقصی داشته و به خوبی شرایط را نشناخته است».
پرسشهای اشتباه؛ پاسخهای تخریبکننده
امیر مهرانی، مربی رشد فردی و سازمانی در این همایش به معرفی روشهای «شناخت تواناییها و کشف شغل» و یافتن «شغل درون» پرداخت. به اعتقاد مهرانی مهمترین ویژگی و کارکرد انسان و مغز او «توانایی پرسشگری و حل مساله» است اما انسان گاهی با پرسشهای نادرست خود را از مسیر رسیدن به موفقیت دور میکند. این کارشناس گفت: پرسشهای اشتباه پاسخ دقیقی ندارند در نتیجه ما تلاش میکنیم به هر شکل ممکن پاسخی برای آنها بیابیم و این پاسخ گاهی تخریبکننده است؛ برای مثال هنگامیکه اتفاق ناگواری برای ما رخ میدهد یا در موقعیت بدی قرار میگیریم نخستین پرسشی که به ذهن بسیاری از ما میرسد این است که «چرا من در چنین شرایطی قرار گرفتم». پاسخ این سوال هم معمولا این است که «من انسان ناتوان و نالایقی هستم».
مهرانی افزود: پرسش درست در چنین مواقعی این است که «با توجه به شرایطی که در آن قرار گرفتهام بهترین کاری که میتوانم انجام دهم چیست». این پرسش به این معناست که ما شرایط و مشکلات را پذیرفتهایم و بهدنبال راهحل برای آنها میگردیم.
وی ادامه داد: بسیاری از کارآفرینان بزرگ و موفق، در ابتدای کار با مشکلات زیادی مانند کمبود سرمایه مواجه بودند، ولی اجازه ندادند این مشکلات مانعی برای آغاز و تدوام کار آنها باشد.
این کارشناس بیان کرد: قبل از آغاز هر کسب و کاری باید به این نکته فکر کنید که آیا به دنبال پول درآوردن مقطعی هستید یا میخواهید شغلی پایدار داشته باشید و به صورت مداوم ارزشآفرینی کنید. اگر هدف شما مورد دوم است نباید صرفا به دنبال این موضوع باشید که در حال حاضر بهترین کار بر اساس نیاز بازار چیست؛ بلکه باید این پرسش را مطرح کنید که چه کاری برای من «مناسبترین» است.
توجه به موفقیتها به جای شکستها
مهرانی به دو پرسش مهمی که هر فردی باید از خود بپرسد اشاره کرد و گفت: نخستین پرسش این است که «در طول زندگی چه موفقیتهایی را به دست آوردهام». بسیاری از ما در مرور گذشته خود معمولا شکستها را به یادمیآوریم و روی آنها متمرکز میشویم، در حالی که شکستها تنها به ما میگویند چه کارهایی را نباید انجام دهیم. برای پاسخ به این پرسش که «چه کاری برای من مناسب است» باید به موفقیتهای خود فکر کنیم.
وی ادامه داد: دومین پرسش مهم این است که «من توانایی انجام چه کارهایی را دارم». توانایی شما نیز ارتباط مستقیمی با موفقیتهایی که کسب کردهاید دارد، البته موفقیتی که یکبار رخ میدهد ملاک نیست و باید کسب آن تداوم داشته باشد.
این کارشناس افزود: برای یافتن تواناییهای خود به چند نکته توجه کنید؛ از انجام چه کارهایی لذت میبرید و میتوانید با انجام آنها روی دیگران تاثیر مثبت بگذارید، برای یادگیری چه مواردی اشتیاق بیشتری دارید و آنها را راحتتر یاد میگیرید و چه اهداف و رویاهایی در سر دارید. البته رویاهای شما نباید دور از دسترس و نشدنی باشد.
باورهای نادرست؛ سد راه موفقیت
مهرانی به دو باور اشتباه نیز اشاره کرد و گفت: یک باور نادرست این است که با افزایش سن شخصیت ما تغییر مییابد، در حالی که کسب تجربه باعث میشود ما یاد بگیریم چگونه رفتارها و احساسهای خود را مدیریت کنیم. شخصیت که به معنای استعدادها و خصلتهای درونی است تغییر پیدا نمیکند. برای موفقیت باید تلاش کنیم زائدههایی را که در طول زمان به پیکره شخصیت ما چسبیده است بتراشیم. در این صورت میتوانیم کاری را بیابیم که با شخصیتمان سازگار است.
وی بیان کرد: دومین باور اشتباه این است که بسیاری از ما تصور میکنیم برای رشد و رسیدن به موفقیت باید تنها نقاط ضعف خود را برطرف کنیم، در حالی که بسیاری از اوقات تقویت نقاط قوت ما را سریعتر به موفقیت میرساند. (کسب و کار)
جام جم سرا: ممکن است بگویید که هرگز دروغ نمیگویید و از این کار نفرت دارید و چنین عملی را بشدت نکوهش میکنید، اما همه ما گاهی اوقات دروغ میگوییم و آن را «مصلحتآمیز» میدانیم. با این حال از یک چیز کاملا مطمئن هستیم و آن اینکه لااقل به خودمان دروغ نمیگوییم. فرض بر این است که انسان به تنها کسی که دروغ نمیگوید، خودش است. زیرا این کار درست مانند این است که جسم نوکتیزی بردارد و عمدا به چشم خود فرو کند. با این رفتار مسلما به خودش صدمه میرساند، اما برخی از افراد در دروغگویی چنان مهارت دارند که گاهی اوقات خودشان را نیز فریب میدهند. اگر اندکی تامل کرده و نگاهی به اطرافتان بیندازید، براحتی افرادی را میبینید که علائمی از خودفریبی دارند و خودشان را به گونهای که شستشان هم خبردار نمیشود، میفریبند. آنها بیشتر مواقع متوجه دروغهایشان نیستند و نمیتوانند ماهیت آن دروغها را بخوبی بشناسند. حتی دروغهایشان را بشدت باور کرده و گاهی اوقات بر مبنای همان دروغها تصمیمگیری میکنند. البته کسانی هم هستند که با وجود آگاهی، خودشان را میفریبند. آنها اگرچه میدانند افکارشان فریبی بیش نیست، اما به دلایلی ـ مانند فرار از مشکلات ـ ترجیح میدهند به خود دروغ بگویند و از رویارویی با حقیقت دوری کنند. خودفریبی همانند دگر فریبی صدمه میزند و میتواند زندگی فرد را به تباهی بکشاند. در حقیقت افراد خودفریب به دلیل اینکه نمیتوانند ارزش وجودشان را بدرستی درک کنند بسیار افسرده و غمگین هستند و کمتر از دیگران لب به خنده میگشایند.
چرا خودفریبی
خودفریبی دلایل بسیاری دارد، اما اصل مشکل در افکارمان و چیزی است که سعی داریم آن را از خودمان مخفی نگهداریم. آن مساله را دوست نداریم و به جای پذیرفتن و روبهرو شدن با آن و حل مشکل، سعی میکنیم وجودش را انکار کنیم. خودفریبی بیشتر اوقات در سطح ناخودآگاه فرد اتفاق میافتد و به او کمک میکند که تعادل روحیاش را با دور شدن از حقیقتی آزاردهنده حفظ کند و وقتی به چنین فردی بگویید در حال گول زدن خودش است، در حالت تدافعی قرار گرفته و رفتارهای تهاجمی از خود بروز میدهد و بشدت این موضوع را انکار میکند.
افراد به خود دروغ میگویند تا از نفس و وجود خود در برابر حقیقتی که گاه تحقیرکننده است، دفاع کنند. یکی از رایجترین مثالهای خودفریبی اعتقاد به شانس است. اگر کسی باور داشته باشد که به سبب بدشانسی در کاری شکستخورده است، خودش را گول میزند. او نمیخواهد این حقیقت را که اشتباه خودش موجب چنین شکستی شده است، بپذیرد و ارزش خود را در خطر میبیند. بنابراین سعی میکند با این ترفند، خود را از چنین حس مخربی محفوظ نگه دارد. در حقیقت با سرزنش عوامل بیرونی ـ عواملی که کوچکترین ربطی به خود فرد ندارند ـ تلاش میکنند نسبت به خود احساس خوبی داشته باشند و بیکفایت و نالایق جلوه نکنند.
برخی نیز برای حفظ تعادل روحی دست به خودفریبی میزنند. مثلا وقتی فردی سیگار میکشد و میداند کار درستی نیست، هربار که لب به سیگار بزند، احساس بدی نسبت به خود خواهد داشت و دچار اضطراب میشود، بنابراین برای اینکه جلوی این احساس را بگیرد با ساختن دروغی، خودفریبی میکند و میگوید هر موقع که سیگار میکشد، احساس خوبی دارد. حتی ممکن است واقعا باور کند سیگار کشیدن برای سلامتاش خوب است. گاهی هم فرد وقتی با فاجعه و مصیبتی دردناک روبهرو میشود، با انکار آن بهطور ناخودآگاه تا مدتی سعی میکند تعادل روانش را حفظ کند، مانند کسی که عزیزش را از دست داده است.
افرادی که کارهای خود را همیشه به تعویق میاندازند، در مقایسه با خودفریبها از همه حرفهایتر هستند. این افراد با این توجیه که منتظر رسیدن زمان مناسبیاند تا حال و روحیهشان در وضع خوبی قرار گیرد و بتوانند کارشان را به بهترین صورت انجام دهند، انجام کارهایشان را به تعویق میاندازند، اما حقیقت چیز دیگری است. بیشتر اوقات این افراد از شکست و عدم توانایی انجام کاری خاص میترسند و نمیخواهند تواناییهای خود را به بوته آزمایش بگذارند و با عدم موفقیت تحقیر شوند یا اینکه صرفا بسیار تنبل و از زیر کار دررو هستند و این موضوع را حتی خودشان دوست ندارند و سعی میکنند انکارش کنند. اکثر این افراد خودفریب با دروغگویی خود را از رویارویی با حقایق زندگی دور نگه میدارند.
برخی افراد نیز وقتی زندگی سخت و مشکل میشود و نمیتوانند براحتی از پس مشکلاتشان برآیند و احساس میکنند مجبورند دست از رویاهایشان بکشند، اما از اعتراف به شکست خجالت میکشند، بهدنبال راهحلی میگردند که این احساس شرمندگی را از خود دور کنند و از مشکلات بدون سرزنش کردن خود فرار کنند، بنابراین شروع به خودفریبی میکنند و میگویند این دنیا برایشان ارزشی ندارد و هرگز دنبال موفقیتهای دنیوی نیستند و فقط به زندگی پس از مرگ میاندیشند. آنها بیش از پیش از زندگی دست میشویند و در این افکار خود غرق میشوند. در حقیقت با این روش از مشکلات و شکستهایشان میگریزند.
سفر کردم که از یادم بره...
برخی دیگر نیز با مسافرتهای پی در پی خودفریبی میکنند. همه ما دوست داریم سفر کنیم و به محض به دست آوردن موقعیتی مناسب به سفرهای دوستداشتنی میرویم، اما برخی از مردم وقتی اوضاع محیط زندگیشان رو به وخامت میگذارد، تصمیم به سفر میگیرند. این افراد نمیتوانند از پس مشکلات موجود برآیند یا حتی در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارند و به این دلیل تصمیم به سفر میگیرند. آنها به اشتباه فکر میکنند با فرار میتوانند خود را از این وضع اسفبار نجات دهند. سپس به دروغ به خود میگویند، من عاشق سفر هستم، اما در حقیقت عاشق فرار از مشکلات هستند.
یکی دیگر از خودفریبیها که بسیار رواج دارد، پرکاری است. گاهی اوقات فرد نمیتواند درخصوص موضوع مورد علاقهاش موفقیتی کسب کند و بارها با شکست مواجه میشود و به علت اینکه درد این شکستها خارج از تحملش است، سعی میکند خود را مشغول نگه دارد. برخی افراد معتاد به کار به دلیل شکست در رویارویی با زندگی اجتماعی با این خودفریبی بسیار عالی که «من کار زیاد دارم» از دیگران فاصله میگیرند و در دنیای پر از اندوه خود تنها میمانند.
حتی برخی مجرمان بویژه دزدها با خودفریبی دست به این اعمال ناپسند میزنند. برخی سارقان با تصور اینکه از ثروتمندانی که پول خود را با فقرا تقسیم نمیکنند، دزدی میکنند، اعمالشان را توجیه و خودفریبی میکنند، زیرا در غیر این صورت باید این حقیقت شرمآور را بپذیرند که راه دیگری غیر از دزدی برای پول درآوردن بلد نیستند.
چگونه جلوی خودفریبی را بگیریم
تنها راه ممانعت از خودفریبی، شجاع شدن است. این افراد باید تصمیم بگیرند انواع خودفریبیها را شناخته و با آنها مبارزه کنند. افکار و سیستم اعتقادی و باورهایشان را بدرستی مرور کنند و آن بخشی را که بوی خودفریبی میدهد از وجود خود بیرون کنند. موثرترین روش مبارزه با خودفریبی این است که برای خود ارزش قائل بوده و به خودتان افتخار کنید. سعی کنید تواناییهای خود را بشناسید و با کمک آنها به جنگ مشکلات دیگرتان بروید. این زندگی شماست و باید نقش خود را در صحنه به بهترین وجه ممکن ایفا کنید و هرگز با مخفی کردن ترسهایتان لذت زندگی خوب را از خود نگیرید. در جهت اصلاح مشکلاتتان قدمهای آرام، اما مطمئن بردارید و خونسردیتان را حفظ کنید. هرگاه دست از خودفریبی برداشتید، لذت آزادی از خود را خواهید چشید و از زندگیتان رضایت کامل خواهید برد. شما بدون ترس و نگرانی با مبارزه با مشکلات احتمالی میتوانید غرور خود را حفظ کنید و روزگارتان را آگاهانه و در نهایت با موفقیت سپری کنید.
بنابراین از همین امروز دیگر به خودتان دروغ نگویید!
knowmyself / مترجم: نادیا زکالوند
جام جم سرا: خیلی از ما مراقب خودمان نیستیم، یعنی آدمهای خودمراقبی نیستیم. گمان میکنیم اگر به کسی که دوستش داریم بگوییم مواظب خودت باش و او هم احتیاط کند که مثلا تصادف نکند یا اگر وقتی هوا سرد میشود حسابی لباس بپوشیم تا لرز نکنیم، روی خط مراقبت افتاده ایم و هوای خودمان و عزیزمان را داریم.
ولی مفهوم خودمراقبتی وسیعتر از این کارهای کوچک است. خود مراقبتی یعنی این که چهار چشمی مراقب سلامتمان باشیم و هم جسممان را بپاییم و هم روحمان را. شخصی که خود مراقب است آگاهانه از خودش و اطرافیانش مراقبت میکند تا نه خودش و نه آنها بیمار نشوند.
پس اصل بر پیشگیری است که کمخرجتر از درمان است. اما گاهی گریزی از بیماری نیست و با وجود خود مراقبتی، از جایی که گمانش را نمیکردی بیمار میشوی. پس خودمراقبها هم مریض میشوند، با این فرق که وقت بیماری، سریع دست به کار میشوند و برای درمان میکوشند، نه این که بگذارند بیماری ریشه بدواند به آن حد که دیگر از دست کسی کاری ساخته نباشد.
اینها یعنی اگر کسی را دیدیم که سرفه میکند، عارضهای پوستی دارد یا نقطهای از بدنش درد میکند، ولی با این حال با آن میسازد و سراغ درمان نمیرود، یعنی او شخصی است که به اصول خودمراقبتی بیاعتناست.
آن بانوی نمکدان به دست که غذایی شور درست میکند و به اهل خانه میخوراند، یا دست و دلبازانه در غذا روغن میریزد با این تصور که آدمها با غذای چرب جان میگیرند یا به رسم عادت قدیم، خوراکیهای شیرین تهیه میکند و هر روز تعارف اهل خانه میکند، ندانسته علیه سلامت خود و خانوادهاش قیام کرده است.
البته نه فقط بانوی خانه، که مردانی که دور از چشم همسر و حتی با اطلاع او هر روز صبح در کلهپزی حاضر میشوند و آب مغز سر میکشند، یا آن عده که سرشان برود، سیگار کشیدنشان نمیرود یا همه آن آدمهایی که نمیتوانند از سوسیس و کالباس و غذاهای کنسرو شده دل بکنند برای سلامت خود خنجر را از رو بستهاند.
پیداست بچههایی هم که تماشاگر این سبک زندگیاند بهتر از این با خود تا نخواهند کرد. این همه کودک مشتاق خوراکیهای شور، این همه نوجوان عاشق پیتزا و بیزار از آبگوشت، این همه کودک کمتحرک که کارشان خوردن خوراکیهای فرآوری شده پای تلویزیون و تبلت و لپتاپ شده، نتیجه این سبک غلط زندگیموروثی است. فقط کافی است چشم بچرخانید. خیلی از این آدمها کنار ما هستند.
یک گشت کوچک در مردم
محبوبه را سالهاست میشناسم. او یک زن میانسال مبتلا به دیابت است. پزشکان گفتهاند اگر مراقب تغذیهاش نباشد باید انسولین تزریق کند و او از ترس انسولین خیلی از خوراکیهای مضر را از زندگیاش حذف کرده است. ولی او همچنان زیاد غذا میخورد، اگر غذا آش است چند کاسه و اگر برنج است چند کفگیر مالامال. میگویم از زخم پای دیابت، نارسایی کلیوی یا نابینایی نمیترسی که این همه غذا میخوری و او میگوید خسته شدم از بس پرهیز غذایی کردم. میگوید اگر ته زندگی مرگ است بگذار بخورم و بمیرم.
محبوبه حق دارد. پرهیز مادامالعمر از خوراکیهای خوشمزه کار سختی است، ولی او یک فرد بیاعتنا به اصول خودمراقبتی است که برای بهبود دیابت که بیماری مزمن در وجود اوست، با جدیت تلاش نمیکند.
مجید پسر همسایه ماست. کودکی پرشر و شور که آرام و قرار ندارد. بیشتر وقتها مشغول مکیدن آبنبات چوبی و له کردن تکههای خشک چیپس زیر دندانهاست. تغذیه او آیینه تمامنمای سبک تغذیه خانواده اوست، مثل عادت او به خوردن میوهها و سبزیهای نشسته مانند کاهو یا کلم. به او میگویم میوههای نشسته پر از میکروب است و او هم کاهو را از دهانش در میآورد و تکههای جویده را قورت میدهد و با خنده میگوید بابام گفته پس اسید معده چه کاره است.
منظورش این بود که اسید معده منتظر ایستاده تا ما هرچه آلودگی است به سمتش بفرستیم و او دست به کار نابودی میکروبها شود که البته تصوری غلط و متاثرکننده است، ولی مدرکی نیز هست بر این که خانواده مجید آدمهای خودمراقبی نیستند.
مسافر اتوبوس بودم و چشم میچرخاندم برای پیدا کردن کسی که نشان دهد خود مراقب نیست. به مسافر کنار دستم نگاهی انداختم که مورد مناسبی بود. او با تلفن همراهش حرف میزد و وقت حرف زدن دندانهای یکدست خرابش نمایان میشد. سخت بود به او بگویم این چه دندانهایی است، ولی صحبتش که تمام شد حرف گرانی خدمات دندانپزشکی را پیش کشیدم تا بلکه حرفی بزند. او هم تائید کرد که توان مالیاش به مخارج دندانپزشکی نمیرسد و منتظر ایستاده تا همه دندانهایش نفسهای آخر را بکشند و آن وقت همه را از ریشه بکند و جایش یکدست دندان عاریه بگذارد.
حرفهای این مسافر، هم درست بود هم غلط. درست بود چون پرداخت هزینههای گران دندانپزشکی از عهده خیلی از مردم قشر ضعیف و متوسط جامعه برنمیآید و غلط بود چون اگر بهداشت را رعایت میکرد و اجازه نمیداد دندانهایش به این روز نیفتد یا اگر هر دندان که خراب میشد بلافاصله ترمیمش میکرد، نه هزینه گزافی را متحمل میشد و نه دندانهای باارزشش را در آستانه میانسالی از دست میداد. اما به هر حال من از دندانهای زنگ زده او و آن ویترین زشت صورتش فهمیدم او آدم خود مراقبی نیست.
حال مراقبت از روان، وخیم است
یا غفلت و ناآگاهی است یا بی پولی، گاهی هم بیحوصلگی و مشغله کاری، برخی اوقات هم آنها که مراقب سلامت خود نیستند به پوچ بودن زندگی اشاره میکنند و این که آدمها مسافری هستند که دیر یا زود دنیا را ترک میکنند و لزومی ندارد مدام خود را زیر ذره بین ببرند.
اینها یعنی این که گروه زیادی از آدمها برای این که مراقب سلامت خود باشند قید و شرط میگذارند و برای خود مراقبتی بند و تبصره قرار میدهند. مثلا میگویند اگر پول داشتم به خودم میرسم یا اگر وقتم آزاد شد دنبال درمانم میروم یا باشد برای وقتی که حوصله داشتم یا طبق یک باور سنتی میگویند نفوس بد نزن، به امید خدا خودم خوب میشوم.
خیلی از ما برای حفظ سلامتمان مایه نمیگذاریم. نه وقت میگذاریم و نه حاضریم به اندازه پولی که مثلا برای لباس و ماشین و لوازم خانه خرج میکنیم، برایش هزینه کنیم.
در واقع خیلی از ما با تغذیه نامناسب، کمتحرکی و دوری از ورزش یا درمان نکردن بموقع بیماریهایمان به سلامت جسمی مان لطمه میزنیم، البته ناخواسته و بیغرض. برای همین است که انواع سرطان این همه میان ما شیوع پیدا کرده و بیماریهای قلب و عروق بعد از تصادفات رانندگی دومین عاملی است که ما را به کام مرگ میکشاند.
اما این حقیقتی است که تعداد بیشتری از ما به سلامت روانمان کمتوجهتریم تا سلامت جسممان. در میان ما آدمهای زیادی هستند که اگر کوچکترین علائم بیماری را ببینند یا متوجه شوند که یک ماده خوراکی برایشان مضر است، دست به کار میشوند و نقصها را اصلاح میکنند، ولی در بین همین آدمها کسانی هستند که حتی باور نمیکنند روانشان هم میتواند دچار بیماری شود، چه رسد به این که بپذیرند بیمار شدهاند و نیاز به درمان دارند. پس در مقایسه با جسم، روان ما آدمها در مضیقه بیشتری است. خیلی از ما برای درمان اختلالات روانی خود اقدام نمیکنیم چون دوست داریم خود را از این اختلال مبرا بدانیم. تعداد بیشتری از ما هم برای مبتلا نشدن به این بیماریها تلاش نمیکنیم و همچنان به روانمان ظلم میکنیم، مدام غصه و افسوس میخوریم، منفی میبافیم، استرس به خود تحمیل میکنیم و با حسادتها و کینهتوزیها و اضطرابها به جان روانمان میافتیم. این که برای شاد بودن و داشتن زندگی بانشاط تلاش نیز نمیکنیم ایراد خیلی از ماست، این که برای هر چیزی پول خرج میکنیم بجز شادیمان و به هر چیز بها میدهیم بجز نیازهای روحیمان یک نقص برای ماست، در حالی که اصول خودمراقبتی به ما یاد میدهد آدمهای خودمراقب کسانی هستند که برای تندرستیشان میکوشند و در تلاشند از سلامت جسم و ذهن خود محافظت کنند.
مریم خباز / گروه جامعه
اسرار زندگی را میتوان مانند مباحث امنیتی اطلاعات به چهار طبقه (بکلی سری، سری، خیلی محرمانه و محرمانه) تقسیم کرد. در زندگی نیز برای مسائل خود طبقه بندی داشته باشید.
۱ - در جلسات اول خواستگاری میتوانید مسائلی را مطرح کنید که دیگران اطلاع و آگاهی دارند ولی خواستگار شما از آن بیاطلاع است. مثلاً در محل و فامیل همه میدانند شما با یک ازدواج غیر موفق روبرو بودهاید بهتر است این نکته را قبل از قرار خواستگاری به اطلاع فرد مورد نظر برسانید که اگر با شنیدن این موضوع نظرش تغییر میکند قبل از جلسات خواستگاری و ایجاد زحمات و مشکلات متوجه شود.
۲ - گاهی ازدواج تا مراحلی پیش رفته است و بعد به دلایلی انجام نشده و در شناسنامه هم ثبت نشده و عروسی هم انجام نگرفته است در این شرایط لازم نیست قبل از خواستگاری اطلاع دهید ولی در آخر جلسه اول خواستگاری باید برای فرد تشریح کنید. برخی از اسرار را که جز خانواده شما کسی از آن اطلاع ندارد نباید در جلسات اول بیان کنید. شما میتوانید در مراحل بعد و به میزان اعتمادی که به فرد مقابل پیدا کردهاید، او را از این اسرار مطلع سازید.
۳ - هرگز نباید از اشتباهات و لغزشهایی که در دوران مجردی انجام دادهاید و کسی هم از آن باخبر نیست و شما نیز توبه کردهاید و یقیناً بعد از ازدواج هم همسرتان متوجه آن نخواهد شد، سخنی به میان بیاورید. زیرا گناهان وخطاها امری ما بین ما و خدای ماست، و هیچ کس اجازه ندارد آبروی خود را جلوی دیگران ببرد. علاوه بر این هرگز از فرد مقابل نخواهید که به اینگونه مسائل اشاره کند.
ولی اگر مسئلهای قبل از ازدواج برای شما پیش آمده و شما مرتکب جرم وخطایی شدهاید و امکان بر ملاشدن آن را پس از ازدواج وجود دارد، باید حتماً به نحوی آن را برای فرد مقابل بیان کنید.
۴ - گفتن تمام جزئیات (عصبانیتهای موردی، بینظمیهای موردی، ضعف در مهارتهای زندگی و...) لازم نیست زیرا مفسده دارد و باعث نگرانی و ایجاد تردید میشود و زمینه وسوسههای شیطانی را فراهم میآورد و ممکن است فرد مقابل اینگونه برداشت کند که مشکل بسیار بزرگ بوده و فقط قسمتی از آن گفته شده است. به همین ترتیب گفتن جزئیات و مسائلی که به زندگی مشترک مربوط نمیشود لازم نیست، پرسیدن از آنها نیز لزومی ندارد بنابراین پرسش درباره اینکه چه گناهی مرتکب شدهای؟، آیا دوست پسر یا دختر داشتهای؟، چند تا خواستگار برایت آمده است؟، به خواستگاری چند نفر رفتهاید؟ و... لازم نیست و گاهی توهین و بیحرمتی به شمار میرود و پیامدهای منفی بسیاری دارد.
۵ - از گفتن عیبی که خواستگاریتان را به هم میزند، ابا نداشته باشید، چون در غیر این صورت خانه را درزمین سستی بنا کردهاید. عیبی که امکان دارد گفتن آن یک خواستگاری را به هم بزند، نگفتن آن یک زندگی را به هم خواهد زد.
۶ - اگر شما دارای نقص عضو یا بیماری هستید باید به طور کامل و به دور از ابهام در مورد شناخت نقص، ناتواناییهای آن و روش درمانش توضیح دهید. بهتر است در این موارد از پزشک بخواهید شرح بیماری شما را به طور دقیق و شفاف به زبان فارسی مکتوب بنویسد و آن را به فرد ارائه دهید وبا معرفی پزشک خود از آنها بخواهید هرگونه سوالی که دارند از پزشک معالجتان بپرسند.
۷ - اگر فرد مقابل شما دارای نقص عضو یا بیماری است، نباید عجولانه و ناآگاهانه تصمیم بگیرید، بلکه باید بر اساس میزان ظرفیت و تحمل خود یا فرد مقابل و به دور از هرگونه ترحمی تصمیم گیری کنید و هرگز به فکر تغییر اوضاع نباشید. (پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده)
ماهی یکی از خوراکی های سبد غذایی هر خانه ای است. نکته ای که مطرح می شود این است که ماهی منجمد بخریم یا ماهی تازه را خودمان منجمد کنیم؟
ماهی منجمد بخریم یا خودمان ماهی را منجمد کنیم؟
خرید محصولات غذایی تازه و فریزر کردن آن برای استفاده در مواقع آتی، عادت ناپسندی است که متاسفانه در طول سالهای گذشته به تدریج در خانواده های ایرانی شکل گرفته است.
با شروع فصل پاییز بسیاری از مصرف کنندگان محصولات غذایی در کشورمان اقدام به فریز کردن انواع مواد غذایی، میوه و سبزی می کنند تا در فصل های پاییز و زمستان از آن استفاده کنند، اما گویی این مسئله یعنی خرید عمده انواع و اقسام مواد غذایی و انبار آن در فریزرهای خانگی برای استفاده در مواقع آتی در تمام فصول سال به تدریج تبدیل به یک فرهنگ عمومی شده است. به طوریکه در بیشتر اوقات به بازار مراجعه می کنیم و با رغبت فراوان کیلو کیلو مواد غذایی از جمله فرآورده های گوشتی آن هم بصورت تازه خرید می کنیم، اما تازه آن را مصرف نمی کنیم، این در صورتی است که دمای فریزر خانگی در مقایسه با دمای تجهیزات برودتی که بصورت تخصصی و صنعتی برای نگهداری مواد غذایی تعبیه شده است بسیار متفاوت و به عبارتی بسیار مناسب تر است.
ضمن اینکه کارشناسان امور تغذیه نیز همواره تاکید می کنند که تا حد امکان مصرف مواد غذایی تازه جایگزین مواد غذایی فریزری شود، چرا که درصد قابل توجهی از میزان پروتئین فرآورده های گوشتی به خصوص فراورده های آبزی با فریزکردن آن در یخچال های خانگی از بین می رود.
در همین ارتباط مدیر کل دفتر بهبود کیفیت، فرآوری و توسعه بازار آبزیان سازمان شیلات ایران معتقد است: کیفیت آبزی که تازه می خریم و در یخچال های خانگی منجمد می کنیم به نسبت ماهی منجمدی که از بازار خرید می کنیم بسیار پایین تر است.
مقام مسئول در سازمان شیلات اظهارکرد: ماهی اگر تازه باشد به لحاظ علمی از خاصیت بیشتری نسبت به ماهی منجمد برخوردار است اما این تفاوت به قدری نیست که ماهی منجمد را کنار بگذاریم.
وی افزود: برای مثال برای فریز کردن ماهی تازه در واحدهای فرآوری، محصول پس از عملیات شست و شو و آماده سازی و پاک کردن وارد یک تونلی برودتی به نام انجماد می شود که میزان دمای آن منفی 40 درجه سانتیگراد است.
مدیر کل دفتر بهبود کیفیت، فرآوری و توسعه بازار آبزیان سازمان شیلات ادامه داد: ماهی در یک روش بین 6 تا 8 ساعت و در روش سریع دیگری بین 20 تا 30 دقیقه در یک تونل انجماد و در دمای منفی 40 درجه سانتیگراد فریز می شود، بنابراین خاصیت ماهی به طور کامل و مناسبی حفظ می شود.
وی افزود: پس از اینکه ماهی از تونل انجماد خارج شد پیش از عرضه به بازار مصرف نیز در محلی بنام سردخانه در دمای منفی 18 درجه سانتیگراد نگهداری می شود چراکه این عملیات انجماد در فروشگاه ها بدین شکل نمی تواند صورت گیرد.
وی به مصرف کنندگان ماهی توصیه کرد به اندازه مورد مصرف ماهی تازه خریداری کرده و مهمتر اینکه به ماهی های منجمد بازار نیز اعتماد کنند چرا که خواص این محصولات با روش های نگهداری مناسب حفظ شده است و از استانداردهای لازم از جمله کد بهداشتی نظارتی سازمان دامپزشکی نیز برخوردارند.
اما یک کارشناس ارشد علوم تغذیه نیز با اشاره به اینکه، در واقع انجماد روشی است برای نگهداری بهتر و طولانی تر یک ماده غذایی، با اشاره به اینکه، گوشت تازه، مرغ و ماهی همیشه با خود مقداری باکتری به همراه دارند و باید پس از شستشو و تمیز کردن در جای سرد نگهداری شوند گفت: رشد باکتری در گوشت پس از نگهداری در یخچال متوقف شده و در ادامه طبخ گوشت نیز این باکتری ها را به صورت کلی نابود می کند.
کارشناس ارشد علوم تغذیه اظهارکرد: اگر بخواهیم ماهی تازه را پس از خرید در فریزرهای خانگی که نسبت به تجهیزات برودتی صنعتی از دمای پایین تری برخوردارند نگهداری کنیم به طور حتم مقداری از کیفیت آن کاسته خواهد شد.
وی افزود: دمای فریزر خانگی که برای انجماد مواد غذایی به ویژه پروتئین در نظر می گیریم معمولا بین منفی 5 تا منفی 18 درجه سانتیگراد است، اما در یخچال های صنعتی این دما بین منفی 35 تا منفی 40 درجه سانتیگراد است.
این کارشناس ارشد علوم تغذیه در عین حال اظهار کرد: زمان لازم برای نگهداری گوشت ماهی کم چرب در یخچال یک تا دو روز و در فریزر 4 تا 6 ماه است، ضمن اینکه این زمان برای نگهداری گوشت ماهی پرچرب مانند ماهی آزاد در یخچال یک تا دو روز و در فریزر نیز دو تا سه ماه است.
این کارشناس ارشد علوم تغذیه همچنین گفت: البته اگر دقت لازم را در بسته بندی و فریز کردن داشته باشیم می توان تا حد زیادی خاصیت ماهی را حفظ کرد.
وی گفت: ماهی را باید پس از شست و شو و خالی کردن محتویات شکم آن با برش های نازک و کوچک بصورتی که دمای سرد فریزر به نقاط میانی گوشت برسد.
کارشناس ارشد علوم تغذیه همچنین با تاکید بر اینکه، قسمت عقب فریزر و یخچال بعنوان خنک ترین و سردترین قسمت یخچال محسوب می شود گفت: مواد غذایی خام مثل ماهی، گوشت و مرغ را باید در قسمت عقب فریزر نگهداری کرد، چرا که قسمت عقب یخچال سردتر است و باکتری در جایی که درجه حرارت پایین و فضا خنک تر است کمتر رشد می کنند.
وی همچنین به مصرف کنندگان ماهی توصیه کرد که به منظور باز شدن یخ قطعات ماهی فریز شده آنرا در آب قرار ندهند، چراکه جذب آب موجب تغییر طعم ماهی می شود، ضمن اینکه انجام این کار برای ماهی کامل و برش نخورده ضرورتی ندارد.
منبع : irna.ir
مواد لازم:
مایکل ویلر نویسنده «هنر مذاکره: چگونه در این دنیای پر هرج و مرج می توان به توافق رسید»، در تحقیقش دریافت که میزان تنش در طرفین میز مذاکرات بسیار بالاست.
ویلر در هاروارد بیزینس ریویو می نویسد: «با هر کسی که مصاحبه کردیم به درصدی از اضطراب در مذاکره اذعان کرد. برای تعداد اندکی از مصاحبه شونده ها این اضطراب به عنوان یک نگرانی ساده نگریسته می شد ولی برای اغلب آنها احساس غالب بود.»
ویلر می گوید موفقیت در یک مذاکره ربطی به بیان احساسات ندارد. مثلا اینکه نیاز نیست خیلی رئوف باشید اما واقعا نیاز است باوقار باشید. به جای نادیده گرفتن این احساسات مهم باید از آنها آگاه باشید و نگذارید به شما غلبه کند. او بیل گیتس را برای مثال «چگونگی اداره خویش» را انتخاب می کند.
گوش دهید و پس از آن نظرتان را مطرح کنید
گیتس را برای مهارت های مذاکره اش می شناسد، مهارت هایی که سال ها پیش در مواجهه ای سخت با استیو جابز پایه گذار اپل به رخ همگان کشید. به گفته نگارنده زندگینامه جابز، والتر ایساکسون، جابز و گیتس پیش از راه اندازی ویندوز کارد و پنیر بودند.
جابز بر این عقیده بود که ویندوز کپی سیستم عامل اپل بود. مشکل در واقع این بود که اپل برنامه نویسی را از شرکت زیراکس به معنی واقعی کلمه «قرض کرده بود.»
هر دو موسس می بایست در مورد اصالت سیستم های عامل در حال رقابت شان به توافقی می رسیدند. ایساکسون می نویسد گیتس به دفتر مرکزی اپل می رود و جابز شروع می کند به طعنه زدن به او در مقابل مدیران اجرایی اپل و در یکی از موارد از کوره در رفتن های زشتش فریاد می زند که: «داری سرمون کلاه می گذاری! من به تو اعتماد کردم و تو الان داری از ما دزدی می کنی!»
ویلر اشاره می کند که از آن پس بود که گیتس دست بالا را داشت. به جای پاسخ دادن به داد و فریاد با فریادهای دوباره، گیتس نظرش را با آرامش چنین بیان کرد: «فکر می کنم مثل این است که ما هر دو همسایه پولداری به نام زیراکس داریم. یک شب من می روم تلویزیون را بدزدم که می بینم تو قبل از من دزدیده ای.»
گیتس بهترین بهره را از یک اصل کلیدی هوش احساسی می برد؛ او در یک موقعیت بسیار متشنج سعی می کند باوقار بماند. آرامشش کمک کرد تا جابز هم آرام شود و هر دو بتوانند مسائل را با دقت و کامل بررسی کنند.
سال ها بعد، گیتس می گوید زمانی که طرف مقابل احساساتی می شود، این اوست که در مذاکره اش موفق می شود زیرا «به نوعی کمتر احساساتی است.» زمانی که گیتس می گوید که او «کمتر احساساتی است» و نه «به هیچ وجه احساساتی»، تفاوتی بزرگ آشکار می شود. ویلر می نویسد: «او می داند که در مواجهه با مردم به ویژه در مذاکرات، احساسات مهم هستند.»
ویلر می نویسد: خلاصه کلام «هوش عاطفی» همان «خودآگاهی» است. یعنی توانایی در حس کردن اولین جرقه های عصبانیت یا اضطراب. این آگاهی باید آمیخته شود با درک علت مشتعل شدن طرف مقابل. بسته به موقعیت، شاید واقعا این نوع پاسخ ها صرفا کاری باشد که فرد دیگری انجام داده است اما عمیق تر که بیندیشیم می بینیم این دیدگاه خود ما است که منبع واقعی پاسخ های درونی و در نتیجه رفتار ما است.