این کار او باعث شده تا مردم بسیاری با تهیه عکس از این منطره و پخش ان در سایت های اجتماعی مانند فیس بوک ، تامبلر و توئیتر دست این رئیس محترم را رو کرده و باعث کاهش خرید مشتریان از این شرکت شده است.
این کار او باعث شده تا مردم بسیاری با تهیه عکس از این منطره و پخش ان در سایت های اجتماعی مانند فیس بوک ، تامبلر و توئیتر دست این رئیس محترم را رو کرده و باعث کاهش خرید مشتریان از این شرکت شده است.
این هفته، انتخابات پارلمانی اسرائیل برگزار میشود و بیشتر اسرائیلیها در آن شرکت میکنند. اما یک جا از رأیگیری خبری نیست. اینجا چهل سال است که یک مرد تنها حکومت میکند.
به گزارش عصرایران ، در شمالیترین نقطه روی جاده کناره اسرائیل، درست زیر لبنان، گذرگاهی است که به سرزمینی منحصربهفرد میرسد. نوشتههای سفید روی دروازههای آهنی بزرگ آبیرنگ مشخص میکند که اینجا مرز است. اما از تشریفات مرسوم گذر از مرز خبری نیست. هرکسی بیاید، رد میشود و مستقیم میرود سراغ رئیسجمهور.
اینجا آخزیو (الزیب) است. این تکه زمین، عجیبوغریبترین قلمرو خاورمیانه است. همه مشخصات یک کشور را دارد: پرچم (که یک پری دریایی است)، ‘سرود’ ملی (که صدای دریاست)، و قانون اساسی که طبق آن، رئیسجمهور به طور دموکراتیک با رأی خودش (که هیچوقت نمیدهد) انتخاب میشود.
آخزیولند (Akhzivland) حتی پارلمان هم دارد – یک سازه چوبی با چند متکا و یک میز گرد – اما پارلمانش نه جلسهای دارد نه نمایندهای. و البته دولتش پاسپورت هم صادر میکند. روی پاسپورتها نوشته شده است که به دارنده اجازه بدهید “آزادانه و بیمحدودیت” به هرجا میخواهد سفر کند.
حاکم این ‘کشور’ مینیاتوری الی اویوی است، قدیمیترین و پیرترین شهروندش. همسر او، رینا، بانوی اول آخزیو-لند و تنها شهروند دیگر ‘کشور’ است؛ ‘کشوری’ که سال ۱۹۷۱ از اسرائیل “جدا شد” و اعلام استقلال کرد.
‘پرزیدنت اویوی’ همراه سلطان ناخوشاحوال عمان، قدیمیترین حاکم خاورمیانه است. تلاشهای یکی از قویترین کشورهای این منطقه برای برکناری او تاکنون به نتیجه نرسیده و ناگفته پیداست که اسرائیل هرگز آخزیو-لند را به رسمیت نشناخته است، اما این ‘کشور’ دو نفره هم هیچگاه عقب ننشسته و با جسارتی که بارها بیش از مساحتش است، به حیات خود ادامه داده است.
الی حالا ۸۵ ساله است. فرتوت شده و گوشش درست نمیشنود. ظاهرش، با آن موی سفید و لباس کتان چوپانی، به شهرت افسانهای او میآید. بیرون ‘کاخ’ – که یک کلبه چوبی با تهویه نسیم دریاست – لم داده و به افق خیره شده، به سرزمینی که از شصت سال پیش در آن زندگی کرده و جنگیده است.
میگوید: “من رئیسجمهور یک کشور خیلی کوچکم، اما همین کشور کوچک هم با دولت اسرائیل مشکل زیادی دارد. هیچوقت نمیخواستند من اینجا زندگی کنم. هر کار از دستشان برمیآمد کردند که بیرونم کنند. مثل جنگ است، منتها بین دولت اسرائیل و من!”
الی در ایران به دنیا آمده است. دو ساله بود که با پدرش از راه دریا به سرزمین فلسطین که آن دوران تحت کنترل بریتانیا بود، آمد. از همان موقع عشق دریا در وجودش مانده است.
در دوره جوانی بارها به خاطر خرابکاری علیه نیروهای بریتانیایی دستگیر و آزاد شد. پانزده ساله بود که به پالیام – نیروی دریایی “مخفی” یهودیان – پیوست. در ابتدا، کارشان آوردن پناهندههای یهودی به فلسطین بود، بعد، جنگ با بریتانیاییها و دست آخر، جنگ با اعراب در سالهای ۱۹۴۹-۱۹۴۸.
اسرائیل که تأسیس شد، او هم به دریا برگشت و مشغول ماهیگیری شد، از آفریقا گرفته تا اسکاندیناوی. حتی یک سال در گرینلند زندگی کرد: “به عنوان یک اسرائیلی کنار اسکیموها.” سرانجام سال ۱۹۵۲ بود که در راه دیدار خواهرش، از آخزیو گذشت.
اینجا تا سال ۱۹۴۸ روستایی عربنشین بود به نام الزیب بود که ساکنانش از ماهیگیری روزگار میگذراندند. سربازان یهودی این روستا را هم مثل صدها روستای دیگر در فلسطین تسخیر کردند. ساکنان الزیب ناچار به شهر عکا رفتند و بعضیهاشان هم راهی لبنان شدند.
_________________________
نمایه: آخزیو-لند
رئیس کشور: الی اویوی (رئیسجمهور مادامالعمر)
نظام سیاسی: “رئیسجمهور بهطور دموکراتیک با رأی خودش انتخاب میشود”
مساحت: ۱.۴ هکتار (یا ۱۴ هزارم کیلومتر مربع)
جمعیت: ۲ نفر
مرز (خودخوانده): شمال – رود کزیو، جنوب – تپه بوکبوک، شرق – جاده آنتیوچ، غرب – دریای مدیترانه
اقتصاد: توریسم، موزه ملی رایگان
پرچم: پری دریایی روی پسزمینه ساختمان قدیمی آخزیو
سرود ملی: صدای دریا
روابط خارجی: “روابط دوستان به همه کشورهای جهان، علاقه خاص به اسرائیل”
تعداد کشورهایی که به رسمیت میشناسند: صفر
نیروی دفاعی: “علاقمندان و طرفداران و دوستان واقعی از همهجای دنیا”
________________________
وقتی الی به الزیب رسید، روستا متروک بود. تصمیم گرفت بعد از سالها سفر، یکجا بماند. ماهی میگرفت و به کیبوتصنشینهای یهودی آن اطراف میفروخت. بعد از مدتی برای خودش خانهای خرید.
الزیب دهکدهای آرام و دور از هیاهو بود. دوستهای جوان الی میآمدند و پیشش میماندند. الی به جز ماهیگیری، و جستجو برای عتیقه، عکاسی هم میکرد – عمدتا از دختران! . امروز بیش از یک میلیون قطعه عکس دارد که طی سالها گرفته و در انباری در آخزیو-لند نگه داشته است.
زندگی، چند صباحی آرام و بیدغدغه بود، تا اینکه ارتش اسرائیل گفت که میخواهد اینجا یک پایگاه بسازد و مشکلات الی و مسئولان آغاز شد. نامهای به دیوید بنگوریون، نخستوزیر وقت اسرائیل، نوشت. بنگوریون طرف او را گرفت. آنطور که رینا میگوید، ارتش اجازه داد که الی بماند به شرط آن که به عنوان مأمور مخفی برای شینبت، دستگاه اطلاعات داخلی اسرائیل، کار کند. رینا میگوید الی پذیرفت. او مصاف اول را برده بود، اما مصافهای بزرگتری پیش رو بود.
الی برای گذران زندگی، اتاقهای دو خانهاش را اجاره میداد. چیزی نگذشت که با آسانگیری و بیخیالی الی، آخزیو بهشت هیپیهای اسرائیل شد. جوانها برهنه میچرخیدند، آهنگ گوش میدادند، مواد مخدر مصرف میکردند و خوش میگذراندند.
شلومو آبراموویچ، که پیش از این در این منطقه خبرنگار بوده است، میگوید: “مردم میآمدند لب دریا، لخت، آفتاب میگرفتند، بیشترشان حشیش میکشیدند. میآمدند اینجا که هر کار میخواهند بکنند.”
چهرههای مشهور هم زیاد به آخزیو میآمدند، از جمله بازیگران هالیوودی. پل نیومن موقع فیلمبرداری فیلم خروج (۱۹۶۰) اینجا سر میزد. سوفیا لورن هم چندینبار آمده بود.
رینا تعریف میکند که “وقتی (سوفیا لورن) آمد، شیفته اینجا شد. من نوجوان بودم. دیوانه او بودم. به من یاد داد که چطور اسپاگتی درست کنم.”
در همین حال، اسرائیل که برنامههای گسترده ساختوساز داشت، اعلام کرد که میخواهد آخزیو را پارک ملی کند. سال ۱۹۶۳ بود که ناگهان بولدوزرها آمدند و بقایای روستای قدیمی را هم خراب کنند. میخواستند همه جا، از جمله اطراف خانه الی، را چمن کنند.
در نگاه الی چنین کاری جز جنایت علیه تاریخ و محیط زیست نبود. روی دیواری ایستاده بود و از تخریب عکس میگرفت که بولدوزر به دیوار کوبید. آنطور که الی میگوید، او از روی دیوار افتاد و چند جای بدنش شکست.
هشت سال بعد (۱۹۷۱) انزوای الی تکمیل شد. دور همان اندک زمین باقیماندهاش حصاری کشیدند که ارتباطش را با دریا قطع کرد.
آن لحظه، لحظه تولد کشور آخزیو-لند بود: الی و رینا گذرنامههای اسرائیلی خود را پاره کردند و اعلام استقلال کردند. نتیجه این بود که دستگیر شدند و کارشان به دادگاه کشید. آنطور که رینا میگوید، قاضی اتهام “تشکیل کشور بدون اجازه” را رد کرد، اما هر یک از آنها را به خاطر از بین بردن گذرنامه، یک لیره جریمه کرد.
الی و رینا بدون دردسر آزاد شدند، اما ماجرای ‘کشور’ مستقل هیپیها توجه رسانهها را جلب کرد. الی هم از فرصت استفاده کرد و در جایگاه رئیسجمهور آخزیو-لند کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد. دهها فعال صلحطلب هم آمدند و در حمایت از او تجمع نشسته برگزار کردند.
در کنفرانس مطبوعاتی، پرزیدنت اویوی رو به دوربینهای تلویزیونی گفت: “این پارک ملی برای جایی مثل تلآویو خوب است، اما برای تلاخزیو نه.” او ادعا کرد که شورای محلی دستور داده است که ساختمان پارلمان را خراب کنند. بلافاصله همه معترضانی را که آنجا جمع شده بودند، نماینده پارلمان اعلام کرد و ازشان خواست برای آخزیو-لند تبلیغ کنند.
رینا میگوید: “همه این کارها را میکردیم که توجهها جلب شود، چون دولت قویتر از ما بود. رسانهها شروع کردند به گفتن و نوشتن از ما. مردم هم باور میکردند. تا وقتی در رسانهها بودیم، احتمال اینکه دولت کاری به کارمان نداشته باشد بیشتر بود.”
البته این بار اولی نبود که الی و رینا خبرساز میشدند. چند ماه پیش از آن، شب اول ژانویه ۱۹۷۱، شش مرد مسلح فلسطینی با قایق از لبنان – که فقط پنج کیلومتر فاصله دارد – آمده بودند که الی و رینا را گروگان بگیرند.
آنطور که رینا تعریف میکند، مردان مسلح خودشان را ماهیگیر جا زده بودند و گارد ساحلی اجازه داده بود که بروند. گفته بودند که میخواهند الی اویوی را ببینند. یکی از آنها وارد خانه شده بود اما رینا با تفنگ جلویش ایستاده بود. مرد اسلحهاش را زمین گذاشته بود و بهقول رینا، “فکر میکرد که با الی روبرو میشود. وقتی یک زن بور و زیبا و تفنگ به دست دید، جا خورد.”
چند دقیقه بعد، نیروهای اسرائیلی رسیدند و جادههای اطراف را بستند. دو مرد مسلح را در قایق دستگیر کردند. سه نفر دیگر را در خشکی. رینا با خنده تعریف میکند که “مردم دیده بودند هزار تا سرباز به این سمت میآیند، اما چون ارتش رسانهها را از خبررسانی منع کرده بود، کسی نمیدانست که ماجرا چیست. همهجا پیچیده بود که جنگ شده، بین اسرائیل و آخزیو-لند!”
به گفته رینا، مردان مسلح عضو فتح بودند و آمده بودند که الی را به لبنان ببرند.
ممنوعیت رسانهای که برداشته شد، روزنامهها ماجرا را گزارش کردند. یکی از روزنامههای زرد تیتر زده بود: ” میخواستند عکاس شماره یک عکسهای لختی اسرائیل را بدزدند!”
این ماجرا الی را مشهورتر از قبل کرد و برگ دیگری شد از داستان زندگی مردی که تشخیص واقعیت و افسانه در آن، روزبهروز سختتر میشد. حالا اسرائیلیها از دور و نزدیک دستهدسته میآمدند که آخزیو-لند را به چشم خودشان ببینند. مقامهای اسرائیلی هم کار چندانی جز حرص خوردن از دست سلطان یکدنده هیپیها از دستشان برنمیآمد.
آخزیو-لند آنقدر محبوب شده بود که در سال ۱۹۷۲ و وقتی تصمیم گرفتند که برای خودشان فستیوال موسیقی راک برگزار کنند – بهقول رینا، “چیزی مثل وودستاک” (در آمریکا) – تا صد کیلومتری ‘کشور’ ترافیک بود.
مئیر کتلر، از برگزارکنندگان آن فستیوال، در مستند جایی برای عشق که سال ۲۰۰۹ در مورد آخزیو-لند ساخته بودند، میگوید: “همه اسرائیل آمده بودند. کار از دست ما خارج شد. مردم مثل یک گله ریختند.”
الی به مرور – و با کمک مهمانهایی که همیشه بودند – کشورش را میساخت. نقل است که میگفته است “آخزیو-لند تنها کشور دنیاست که هیپیهایش کار مفید و سازنده میکنند.”
“موزه ملی” آخزیو-لند از جمله دستاوردهای الی بود که در خانه رئیس دهکده در دوران سکونت اعراب، برپا کرد. هزاران قطعه آثار قدیمی که طی سالها در حفاریها و غواصیهایش پیدا کرده بود، آنجا به نمایش گذاشت؛ از ظرفهای قدیمی که از آنها برای نگه داشتن استخوان مردگان استفاده میشد، گرفته تا جواهرات و ابزار زنگزده دریانوردی.
طبق قانون، بیشتر این قطعهها به سازمان اشیاء قدیمی اسرائیل تعلق دارد که اگرچه “موزه ملی آخزیو-لند” را به رسمیت نمیشناسد، اما اجازه داده است که یافتههای الی به امانت در آنجا بماند. بهقول رینا، “دفتر باستانشناسی تنها نهاد دولتی است که با ما سر جنگ ندارد.”
در سالهای بعد، یک دعوای حقوقی طولانی بین الی، شورای محلی، اداره زمینها، و سازمان طبیعت و پارکها در گرفت. به مرور این نهادهای دولتی بودند که دست بالا را پیدا کردند. بیشتر آخزیو-لند زیرمجموعه پارک ملی شد و حق برگزاری فستیوال از الی سلب شد.
با این حال، الی معتقد است که او را بد درک کردهاند. او میگوید که هیچوقت ضد اسرائیل نبوده است: ” اینها هیچوقت نفهمیدند که من چرا اینجا آمدم. خوششان نمیآمد که من برای خودم یک کشور کوچک درست کنم. فکر میکردند که علیه اسرائیل است، اما اینطور نیست.”
سال ۱۹۷۸ که اسرائیل به گروههای فلسطینی در جنوب لبنان حمله کرد، پرزیدنت اویوی اعلام کرد: “حریم هوایی کشورم را به هواپیماهای اسرائیلی که از مسیر آخزیو-لند به فتح-لند میروند، گشودم.”
الی میگوید که این روزها مقامهای حکومتی دیگر کاری به کارش ندارند. او میگوید: “الان قویتر از پیش هستم. نه کاری میتوانند بکنند نه چیزی میتوانند بگویند.”
بعد از سالها درگیری، دو طرف بالاخره با هم کنار آمدهاند. آخزیو-لند برای دسترسی به دریا و عبور از حصار به دولت پول میدهد. در عوض، کنار جاده اصلی مقامهای گردشگری تابلویی نصب کردهاند که رویش نوشته است: به طرف “الی اویوی” – ننوشتهاند “آخزیو-لند” که احیانا به شناسایی این ‘کشور’ تعبیر نشود.
از آینده که میپرسم، الی میگوید که قصد ندارد جانشین تعیین کند. میگوید: “بعد از من همسرم هر تصمیمی بخواهد میگیرد.”
رینا میخواهد که آخزیو-لند را به بنای یادبود همیشگی الی اویوی – که بهنظرش “بهترین رئیسجمهور تاریخ” است – تبدیل کند.
او میگوید: “آخزیو-لند فروشی نیست. زندگی اینجا فروشی نیست. هرکس اینجا میآید، حس میکند که به بهشت آمده است. نمیشود روی بهشت قیمت گذاشت.”
تولد این نوازد در کمال ناباوری با نوعی خوش بینی و شادی در میان خانواده اش همراه بود؛ زیرا آنها امیدوار هستند که این کودک خوش شانسی و خوش بختی را برای آنها به ارمغان می آورد.
این خانواده هندی به همراه ساکنان محلی، تولد نوازد خود را با مراسم رقص و آواز جشن گرفتند.
این درحالی است که برخی پزشکان محلی بر این باورند که که این کودک نمی تواند زنده بماند زیرا موارد مشابهی از تولد چنین کودکانی مشاهده شده است که در نهایت به مرگ آنها منجر شد؛ با این حال این پزشکان توضیح دادند که می توان این نقص مادرزادی را با عمل جراحی برطرف کرد.
عصمتالدوله (۱۲۳۴، تهران–۱۲۸۵، تجریش) دختر ناصرالدینشاه. مادرش تاجالدوله دومین زن عقدی ناصرالدینشاه و دختر سیفالله میرزا پسر فتحعلیشاه بود. عصمتالدوله نخستین زن ایرانی بود که نواختن پیانو را آموخت. او را در دوازده سالگی به ازدواج دوستمحمدخان معیرالممالک درآوردند. معیر الممالک به خدمت درباری نپرداخت و علایق خود در زمینه عکاسی، خطاطی و موسیقی دنبال می کرد.
ناصرالدینشاه قاجار (۲۵ تیر ۱۲۱۰ – ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵) که پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا خوانده میشد، معروف به قبله عالم، سلطان صاحبقران و بعد شاه شهید، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. وی طولانیترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار داراست. او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت.
ناصرالدین شاه در طول حیات خود هشتاد و پنج زن صیغه و عقدی اختیار کرد. او ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند. زنهای عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، فاطمه پندر، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند. فروغ السلطنه و شکوه السلطنه در حیات ناصرالدین شاه در گذشتند
پدر ناصرالدین، محمدشاه قاجار نوه فتحعلیشاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود. محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۲۳۴ به دستور فتحعلیشاه با دختر عمه چهارده سالهاش ملک جهان ازدواج کرد. این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه بین شاخههای قوانلو و دولو ایل قاجار صورت میگرفت. در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیههای آغامحمدخان به فتحعلیشاه دانستهاند. ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقیمانده این زوج در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد.
عصمت الدوله برای خودش مردی بوده ها.
همانطور که در تصویر زیر نیز مشخص است هواپیمای آنتونف (از نوع مسافربری) که توسط یکی از شرکت های داخلی در مسیرهای مختلف داخل کشورمان مشغول انتقال مسافر است، علی رغم کیفیت و ایمنی بسیار بسیار بالای خود، در اکثر ردیف های نشستن مسافران، فاقد پنجره برای مشاهده فضای بیرون از هواپیماست.
گفتنی است، رنگ اصلی چشمان این زن سبز است اما پس از استفاده از این ریمل رنگ چشمان او قهوه ای شده و یک حلقه قهوه ای نیز دور عنبیه چشم او دیده می شود، او ابتدا این مسئله را باور نمیکرده اما همسر و اقوام او نیز با مشاهده عکس های قدیمی، نشان می دهند که رنگ چشمان این زن واقعا تغییر کرده است.
کارخانه سازنده این محصول آرایشی اعلام کرده که محصولات آن در سراسر جهان به فروش می رسد و این یکی از موارد نادری است که به دلیل ترکیبات شیمیایی سبب تغییر رنگ عنبیه چشم شده است.
کارشناسان به بانوان توصیه می کنند که از انجام آرایش اجتناب کرده و تنها از برندهای دارای تست حساسیت استفاده کنند.
چندی پیش برخی از پایگاههای اطلاع رسانی از وجود کثیف ترین مرد ایرانی در استان فارس نوشتند که نزدیک به یک قرن است به حمام نرفته اگرچه این عنوان این لقب برای “عموحاجی” مشکلات زیادی را به وجود آورد ولی پژوهشگران انگل شناس آزمایش های مختلفی روی او انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که او به رغم عدم رعایت بهداشت فردی و استفاده از گوشت های آلوده، هیچ نوع بیماری انگلی و واگیرداری ندارد.
عمو حاجی ۸۰ سال سن دارد و تا جایی که یادش است حمام نرفته به همین علت چهره ای همانند انسان های غارنشین دارد. رنگ خاکستری با لایه ای ضخیم از چرک بر اندامش او را سنگین وزن نشان می دهد.
او می گوید هیچ وقت حمام نرفته و اصلا از آب می ترسد. با این حال چند نفر از جوانان شهرستان فراشبند استان فارس تصمیم گرفتند او ا به رودخانه ببرند و بشورند. او را پشت وانت گذاشتند ولی وقتی به رودخانه رسیدند دیدند او فرار کرده است. او تصور می کند اگر تمیز شود حتما می میرد.
او از هیچ نوع غذا و آب بهداشتی استفاده نمی کند. لذیذترین غذا برایش لاشه حیوانات است. کسی نمی داند چرا او این نوع زندگی را برای خود انتخاب کرده و چرا از زندگی در میان مردم گریزان است. فقط همه اهالی دهستان دژگاه شهرستان فراشبند می دانند که او مدتهاست زندگی غارنشینی را در کنار چهارپایان و زباله به هر نوع زندگی دیگری ترجیح می دهد.
اما همین مرد به ظاهر کثیف وقتی با مردم عادی صحبت می کند از اطلاعاتی خبر دارد که شاید خیلی از همان مردم توجهی به آن نمی کنند. او می داند انقلاب کبیر فرانسه چیست و چه اتفاقاتی در جریان انقلاب روسیه رخ داده است.
مهر از او درباره رئیس جمهور فعلی ایران پرسید که او هم جواب داد: روحانی برنده شد. عمو حاجی این اخبار و اطلاعات را در جریان صحبت با مردم به دست می آورد. با این حال او از زمانی که عکس و خبرش در رسانه ها نقل زبان مردم شده، می گوید که زندگی را برایش سخت کرده اند. آزارش می دهند و او را کثیف ترین مرد می دانند. حتی برخی از کودکان غریبه به سمتش سنگ پرتاب می کنند درحالی که اهالی روستا احترام او را دارند.
آزار عموحاجی به هیچکس نمی رسد آنقدر که فرماندار فراشبند از وضعیتی که رسانه ها برایش بوجود آورده اند نیز گله می کند و می گوید: متاسفانه چنان وضعیتی از این مرد نشان داده اند که انگار با یک مرد وحشی رو به رو هستیم درحالی که اگر کسی با او هم صحبت شود هیچ وقت از مهربانی او خسته نمی شود.
محسن پورزارعی می گوید که سن تقریبی او ۸۰ سال است در کوهها و جنگل های اطراف دهستان دژگاه زندگی می کند و عاملی که موجب تعجب همه شده این است که او از آب و غذای بهداشتی هیچ وقت استفاده نکرده و اتفاقا این عامل باعث نشده تا به بیماری های مختلفی دچار شود چون گروهی از پزشکان که آزمایش های مختلفی را روی او انجام داده اند متوجه شدند که سالم است و به رغم اینکه بهداشت فردی را رعایت نمی کند اما دچار هیچ نوع بیماری خاصی نیست.
پورزارعی می گوید که با همکاری اداره بهزیستی شهرستان قصد داشتند تا برای او مسکنی تهیه کنند و یا او را به بهزیستی انتقال دهند. برادرش او را متقاعد کرده تا نزد آنها زندگی کند با این حال قصد داریم برایش اتاقکی بسازیم تا اگر این نوع شرایط زندگی را هم نپسندید حداقل به این اتاق برود و دیگر در آن مکان کثیف در دل کوه نباشد.
برای عموحاجی شناسنامه صادر شده و بیمه خدمات درمانی دارد ولی هیچ وقت برگه های دفترچه اش پر نشده چون هیچ دکتری او را ویزیت نکرده است. با این حال او که نه به سرما حساس است و نه به گرما تا به حال بیمار نشده و اگرچه بیشتر ساعات شبانه روز را در میان زباله ها و حیوانات مرده می گذراند اما آزمایش هایی که روی او انجام شده نشان می دهد یک مرد سالم از نظر داشتن هر نوع انگل بیماری زاست.
جواب آزمایش هپاتیت و ایدز عموحاجی هم منفی بود
غلامرضا مولوی دانشیار انگل شناسی دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران اواسط زمستان سال گذشته با کمک همکارانش آزمایشات مختلفی را به منظور شناسایی آلودگی های انگلی روی عمو حاجی انجام داده اند در این باره میگوید: عمو حاجی در مواجهه با مواد غذایی آلوده و محیط زندگی کاملا غیر بهداشتی به هیچ یک از عفونت های انگلی که انتظار آن می رفت آلوده نشده است. همچنین چندی پیش مرکز بهداشت فراشبند نتایج به دست آمده از هپاتیت B و C و ایدز او را نیز منفی گزارش کرده است.
وی ادامه می دهد: تنها آزمایش انگلی که امیدواریم در مورد عموحاجی انجام شود ، عفونت تریشینوز است که در نتیجه خوردن گوشت خوک و یا گراز به انسان سرایت می کند که ایشان سال هاست در شرایط لازم برای ابتلا به آن قرار داشته اند .
مولوی می گوید: در این مدت از عمو حاجی شنیده است که او از لاشه حیوانات از جمله گزار هم تغذیه کرده است. البته نشانه عینی وجود این نوع انگل دردهای عضلانی و اسهال است که عمو حاجی به یاد ندارد دچار چنین مشکلی شده باشد.
مولوی و همکارانش از این جهت عموم حاجی را مورد بررسی قرار دادند که او در شرایط زیستی بسیار آلوده ای بوده و امکان وجود هر نوع انگل و بیماری در بدنش وجود داشته است اما وقتی تمام آزمایشات انجام شده آنها پاسخ منفی داشته بسیار متعجب شده بودند چون امکان دچار شدن او به یک یا چند انگل حتمی بوده است. آن چنان که هر فردی ممکن است به بیماری ها و انگل های مختلفی دچار شود حتی اگر به بهداشت فردی خود نیز اهمیت زیادی بدهد.
مولوی می گوید: بسیاری از ما سعی می کنیم آب آلوده و یا غذای آلوده نخوریم. هر روز حمام می رویم و از دارو برای از بین بردن بیماری استفاده می کنیم. محیطی که در آن زندگی کرده و یا کار می کنیم را هم تمیز می کنیم تا دچار بیماری های انگلی نشویم بنابراین سالم بودن عمو حاجی را تنها می توان به سطح ایمنی او نسبت داد که این مطالعه نیز توسط دیگر همکاران در حال بررسی است.
چگونگی سالم ماندن عموحاجی دربرابر این همه باکتری و انگل پیرامونش، مولوی و همکارانش را به این فکر واداشته که شرایط زندگی اهالی روستا را نیز بررسی کنند. مولوی می گوید: سطح ایمنی عموحاجی در برابر آلودگی های اطرافش قابل اهمیت است. می خواهیم بدانیم بدن مردمی که در آب و هوا و محیط زندگی مشابهی با عموحاجی زندگی می کنند ولی در عین حال مراقب وضع بهداشتی خود هستند چگونه است؟ پرداختن به اینگونه مطالعات پایه به توسعه کرانه های دانش کمک فراوان می کند و همچنین دقت ما را به جنبه هایی از زندگی که احتمالا مورد غفلت واقع می شود جلب می کند. رسیدن به نتایج جامع و قابل استناد علمی نیازمند انجام پژوهش های تیمی و استفاده از همکاری های برون بخشی است.
پسر ۹ ساله چینی به دلیل اینکه داستان پینوکیو را نمیدانست توسط مادرخوانده خود با شلاق تنبیه شد. انتشار تصاویر مربوط به این اتفاق در اینترنت، موج خشم مدافعان حقوق کودکان در چین را به همراه داشت.
این پسر با طناب مخصوص «طناببازی» تنبیه شده و آثار میله آهنی و لوله آب نیز بر روی بدن کودک دیده میشود. پس از اینکه معلمان مدرسه آن پسر در استان نانجینگ از این قضیه مطلع شدند، پلیس را در جریان گذاشتند. مادرخوانده کودک «لی» نام دارد و به اتهام سو استفاده از کودک در بازداشت به سر میبرد.
مادرخوانده ۵۰ ساله این کودک سه سال پیش سرپرستی او را قبول کرد. یکی از اقوام نزدیک او در این اندیشه بود که پسرش را از زندگی روستاییِ محروم به شهر بفرستد تا او بتواند پیشرفت کند. به همین دلیل سرپرستی پسرش را به این زن سپرد.
بنا به گزارشهای رسیده، با یک میله آهنی به گوش او ضربه وارد شده است. همچنین آثار کبودی با لوله آب بر روی دست و پای کودک نیز دیده میشود.
معلمان مدرسه شش ماه پیش نیز چنین موردی را با شدت کمتر مشاهده کردند، اما چون فکر نمیکردند دوباره اتفاق بیفتد آن را گزارش ندادند. اما این بار معلمان مدرسه از کودک بیشتر پرسوجو کردند. کودک نیز به آنها گفتند زمانی که مادرخواندهام از من راجع به داستان پینوکیو سوال کرد و من جواب آنها را نمیدانستم، او شروع به ضرب و شتم من کرد. از مدرسه با آن زن تماس گرفته شد و او نیز قبول کرده که کمی «سختگیری» کرده است. مدرسه نیز بلافاصله با پلیس نانجینگ تماس گرفت.
کودک اکنون نزد پدر و مادر اصلی خود برگشته است.
این روزها برخی افراد در ازای هرکاری که می خواهند انجام دهند اول به دستمزد خود فکر می کنند. انگشت شمار پیدا می شوند افرادی که حاضرند در صورت تنگ دستی کسی، از او پولی نگیرند
پنج – شش سال پیش، خانمش دچار درد و مشکل عجیبی شد. وقتی به بیمارستان مراجعه کرد، جواب معاینات و آزمایش پزشکان خیلی بد بود.
یک تومور بدخیم در سر همسر رضا جا خوش کرده بود.اون قدر وخیم بود که ظاهرا از دکترهای ایرانی کاری برنمی اومد.
به پیشنهاد یکی از دکترها، مدارک رو برای پروفسور سمیعی که خارج از ایران بود، ایمیل کردند. در کنار مدارک پزشکی، آقای دکتر توضیحی هم از وضعیت خانوادگی بیمار و این که شوهر وی جانباز نابیناست، نوشت.
پروفسور سمیعی که ظاهرا در طول سال فقط چند روزی به ایران می آید و به لطف خدا و همت والایش، کولاک می کند و بیماران بسیاری را درمان می کند، پذیرفت که همسر رضا را عمل کند.
مدتی بعد، پروفسور سمیعی به تهران آمد و همسر رضا را خدمت ایشان بردند. پس از معاینات اولیه، برای عمل و برداشتن تومور وقت تعیین کرد.آن طور که می گفتند، احتمال داشت عمل موفق نباشد و همسر آقا رضا …
روز عمل، رضا که تحمل چنین مسئله ای نداشت، همراه خانمش به بیمارستان نرفت.کادر پزشکی و اتاق عمل آماده شدند.بیمار را که به اتاق عمل آوردند، پروفسور سمیعی مکثی کرد. از کادر پزشکی سراغ همسر بیمار یعنی آقا رضا را گرفت که به ایشان توضیح دادند به دلیل اینکه احتمال خطر برای همسرش هست، تحمل نداشته و نیامده است.
پروفسور سمیعی، در اقدامی عجیب گفت:
“تا همسر ایشان نیاید، من عمل را شروع نمی کنم.”
بالاجبار با رضا تماس گرفتند که با آژانس خودش را به بیمارستان رساند.
وقتی رضا وارد بیمارستان شد، پروفسور سمیعی جلو رفت و پس از روبوسی با او گفت:
“من فقط خواستم تو را ببینم تا بهت بگم “کاری که تو و امثال تو برای کشور انجام دادید، از کارهای من خیلی باارزش تر و بزرگتره.”