هر چند که اگر بپذیریم معنی و شکل سواره بودن یا گرسنه بودن تغییر کرده همچنان بشود از این مثل در بسیاری از جاها استفاده کرد.
ساعت 11 قرار داشتم. ده صبح کاپشن بهاری مناسب این روز را که اسمش در بسیاری از شهرهای کشور زمستان است تن کردم و به خیال خودم که با احتساب ترافیک و پیدا کردن جای پارک یک ساعت زودتر راه افتادن زمان مطمئنی است. داخل پارکینگ شدم و ماشین را روشن کردم. ریموت در را زدم. پارکینگ خانه ما طوری است که همیشه دنده عقب بیرون میآیم. نگاهم افتاد به خودرویی که جلوی در را گرفته بود. دو تا بوق ریز زدم که کنار برود تا رد شوم. خوب که نگاه کردم دیدم کسی داخلش نیست. از ماشین پیاده شدم تا داخل کوچه دنبال صاحبش بگردم. داخل کوچه چند نفر بودند اما صاحب آن خودرو نبود. با کلی شرمندگی زنگ خانه همسایهها را میزدم و میپرسیدم که 206 سفید مال شما است؟ بعد از بیست دقیقه زنگ ساختمانهای 16 واحدی و 20 واحدی را زدن به این نتیجه رسیدم که تا دیرتر نشده بی خیال خودروی شخصی شوم و با تاکسی به قرارم برسم. خیلی عصبانی ماشین را سرجای اولش پارک کردم. احساس میکردم نرفته برگشتهام!
با عجله خودم را به خیابان اصلی رساندم. سه کورس باید تاکسی میگرفتم و با نگاهی که به ساعت موبایلم کردم به این نتیجه رسیدم که دربستی بگیرم. کنار خیابان دست تکان میدادم و میگفتم دربست. ماشین اول ایستاد. گفت کجا میروی؟ مقصد را گفتم. قیمت بالایی گفت.گفتم نه آقا چه خبر است؟ همینطور که قیمتش پایین میآمد و من هنوز به نظرم گران بود پشت سر ما ترافیک بیشتر میشد. گفتم آقا بگیر کنار. وسط خیابان نگه داشتی پشت سرت ترافیک شده است. گفت تو دربستی نمیخوای با تاکسی برو مردم رو هم علاف نکن و رفت!
یک تاکسی زرد رنگ بعد از آن نگه داشت. مقصد را گفتم و گفت 15 هزار تومان. گفتم 12 تومان میری سوار شوم. خلاصه 13 تومان معامله جوش خورد. سوار شدم.
کمی جلوتر پرسیدم آقا شما چند ساله رو تاکسی کار میکنید؟ گفت چطور؟ گفتم آخر بین مردم این طور شایع است که راننده تاکسیها هر جا بخواهند نگه میدارند و هر طور بخواهند رانندگی میکنند. شما کاملا کنار ایستادید و رانندگیتان هم خیلی مناسب است. خندید و گفت 16 سال. آقا وقتی هر کسی یک ماشین داشته باشد و بخواهد با ماشینش کار کند همین میشود. تازه همه اینها حرف است؛ اکثر همینهایی که این حرف را میزنند هر جا دلشان بخواهد پارک میکنند. یک بار جلوی یک مدرسه برو ببین پدر یا مادر بچهها دوبله سوبله چطور ترافیک میکنند.
لبخندی زدم. راست میگفت.
به آخرین چهار راه رسیدیم. ساعت نزدیک 11 بود و با خودم فکر میکردم که چند دقیقه تاخیر در این روزگار ترافیک و شلوغی قابل قبول است. چراغ سبز شد اما ماشینها به کندی حرکت میکردند. به راننده گفتم چرا حرکت نمیکنند؟ گفت نگاه کن مردم مدام رد میشوند و ماشینها نمیتوانند براحتی از چراغ رد شوند. بعد با حالتی که انگار جواب سوال اول مرا بخواهد بدهد گفت آقا شما میگویید راننده تاکسی. این پیادهها را ببینید اصلا به اینکه چراغ ما سبز است توجه نمیکنند. یک چیزی شنیدهاند که باید از خطکشی عبور کنند؛ تازه اگر همه از خطکشی عبور کنند. اصلا توجه نمیکنند که وقتی چراغ برای ماشینها سبز است چراغ عبور برای عابرین قرمز است. باید بایستند. فکر میکنند هرجا خطکشی دارد حق با آنهاست. ببین چراغ قرمز شد.
شاید 5 متر جلوتر نرفته بودیم که دوباره چراغ قرمز شد.
راست میگفت عابران بیهیچ ملاحظهای رد میشدند و فرقی هم نداشت که چراغ برایشان قرمز باشد یا سبز. گفت آقا انگار پیاده از سواره خبر نداره و سواره از پیاده. گفتم آقا سواره هم از سواره خبر ندارد. من که الان توی ماشین شما نشستم به خاطر ماشینی است که جلوی در پارکینگ ما پارک کرده بود و نتونستم با ماشین بیام بیرون. خندید و گفت روزی ما بوده. پنچرش نکردی؟ گفتم نه! گفت چه میدونم، اعصاب آدم خرد میشود. چراغ سبز شد.
به این فکر میکردم که آقای راننده ضربالمثل را چه جالب تغییر داده بود. راننده گفت خوب شد پنچر نکردی میگن اگر پنچر کنی صاحب ماشین مزاحم میتواند برود و شکایت کند و حق هم دارد. گفتم بله خسارت زدن به اموال دیگران جرم است. راننده گفت خوب پس حق شما چه میشود که معطل شدید؟
گفتم باید زنگ بزنید پلیس بیاید ماشین را جابهجا کند. راننده گفت خوب شد نزدی. پلیس میآید آن هم بعد از نیم ساعت تا صورتجلسه کند و اگر بخواهد ماشین را جابهجا کند با جرثقیل تماس بگیرد و تا جرثقیل بیاید... همان بهتر که تاکسی گرفتی! تازه شنیدهام باید صورتجلسه را ببری دادگاه شکایت کنی. آقا فکر کن کلی دم خانهات معطل شدی چند روز هم باید بدوی دنبال شکایت کردن. بعد پرسید شماره نگذاشته بود که زنگ بزنی! گفتم نه. گفت اصلا مردم بیملاحظه شدهاند. قدیم این قدر ماشین نبود. این قدر آدم نبود. شما یادت نمیآید؛ خانهها پارکینگ نداشت. ماشین را میگذاشتی دم در. بزرگترین مشکلت این بود که صبح میآمدی میدیدی چرخت را بردند و زیر ماشین آجر گذاشتند.
گفتم آقا مگه دارید در مورد چه سالی حرف میزنید. خوب یادم هست. چند بار ماشین خودم دچار همین بلا شد. حتی یکبار چهارتا چرخش را برده بودند و طرف زیر هیچ کدام آجر نگذاشته بود. پدر هم آمد گفت بیانصاف چهار چرخ را برده آجر هم نگذاشته.
راننده گفت راست میگی آقا. ببین قدیم حتی دزدها هم به فکر صاحب ماشینی که چرخش را میدزدیدند بودند و آجری میگذاشتند. الان انگار هیچکس به فکر هیچکس نیست.
رسیده بودیم. کرایه را دادم به با اندکی تاخیر به جلسه رسیدم.
بعد از جلسه توفیق اجباری بود و وقت کافی که داشتم بیشتر مسیر را پیادهروی کنم. به این فکر میکردم که سواره از پیاده خبر ندارد و پیاده از سواره و حتی سواره از سواره وقتی وسط خیابان نگه میدارد تا کسی سوار شود یا جلوی پارکینگ کسی پارک میکند و میرود. با خودم فکر میکردم که احتمالا پیاده هم از پیاده خبر ندارد با این حساب. از کوچه پس کوچهها رد میشدم و نگاه میکردم به ماشینهای پارک شده به ردیف در دو طرف کوچه. روی در خانهها پر بود از نوشتههای «لطفا پارک نکنید». کلی هم از این برچسبهای تبلیغاتی بود که بعضی شرکتها با لوگوی خودشان به رایگان چسبانده بودند روی در خانهها که پارک ممنوع. تقریبا همه درهای خانه به نوعی این نوشته یا برچسب را داشت.
با خودم فکر میکردم که مگر راننده نمیداند یا نمیفهمد که نباید معارض مسیر دیگران شود که این همه نوشته جلوی در خانههاست. استفاده از لغت «لطفا» توجهم را جلب کرد. آیا رانندهای که جلوی در خانه ما پارک نمیکند به ما لطف میکند؟ آیا میخواهیم با این لطفا گفتنها ادبمان را نشان دهیم یا با آدمهایی که نمیشناسیم تعارف داریم؟ چرا مودبانه و با تعارف مینویسیم لطفا پارک نکنید بعد اگر کسی پارک کرد ناگهان ادب و تعارف نوشتهمان تبدیل به فحش و رفتار غیر متمدنانه خط انداختن و پنچر کردن لاستیک ماشینش میشود. همان بهتر که از اول تعارف نداشته باشیم و صریح بگوییم پارک مطلقا ممنوع.
به خانه رسیدم. هنوز ماشین 206 آنجا پارک بود اما چرخهایش پنچر شده بود. فکر کنم کار همسایه بالایی بوده باشد. خیلی اعصاب درست و حسابی ندارد.
خیلی سخت است که بگوییم لازم نیست در و دیوار شهرمان را پر از نوشته توقف ممنوع کنیم. هر چند که همه میدانند جلوی در و روی خطکشی و محل عبور عمومی نباید پارک کنند. اما بدتر از همه این تهدید «پارک=پنچری» است. از نظر قانون این یک تهدید محسوب میشود و قابل پیگیری است. اما در و دیوار شهر ما پر است از این تهدید.
به این فکر کنید سر در خانه یا محل کارتان جملهای تهدیدآمیز است. چه تصویری از صاحب آن خانه یا محل نشان میدهد. بدتر از آن تابلوی لطفا پارک نکنید در صورت پارک کردن پنچر میشوید است. چه تضادی در وجود صاحب این خانه است؟! (علی ضیائی/دنیای اقتصاد)
به گزارش جام جم آنلاین ، روزنامه «ایران» آورده است: «مادرم معتاد تلگرام و اینستاگرام است. با زنهای فامیل یک گروه تلگرامی دارند که شب و روز با هم در آنجا چت میکنند. هر بار که میخواهم با او حرف بزنم مدام به تلفن همراهش نگاه میکند و تنها با حرکات سر جملاتم را تأیید میکند. زمانی که در میان حرفهایم از او سؤال میکنم هاج و واج مرا نگاه میکند زیرا تمام مدت حواسش به گوشیاش بوده و حتی کلمهای از حرفهایم را نفهمیده است.» اینها گلههای دختر یکی از طرفداران پروپاقرص تلگرام است. هرچند که مادرش اعتقاد دارد حضورش در فضای مجازی لطمهای به رابطهاش با فرزندانش نزده اما با هر کدام از بچههایش که حرف میزنی آه از نهادشان بلند میشود.
ارتباطهای دنیای واقعی به ته خط رسیدهاند، آن هم با شعار دوری و دوستی. به طوری که 28 میلیون ایرانی شب و روزشان راصرف گشتزنی در تلگرام میکنند. این نرمافزار آنقدر در دل برخیها جا باز کرده که خیلیها حتی علاقهای به دید و بازدیدهای خانوادگی ندارند. دلشان میخواهد یک گروه تلگرامی خانوادگی داشته باشند تا خبری از دید و بازدیدهای خانوادگی نباشد. وقت گذرانی در این شبکهها آنقدر وسوسهانگیز شده که برخی از مادران حتی بدون در نظر گرفتن عواقب این کار مدتهای طولانی را صرف گشتزنی در سایتهای مجازی میکنند و شاید حتی فرصتی در نیمههای شب هم پیدا نشود که پای درد دل فرزندان خود بنشینند.
اما در این میان مادرانی هم هستند که وابستگی چندانی به استفاده از شبکههای مجازی ندارند. سپیده مادری است که بودن یا نبودن گوشی همراهش برایش تفاوت چندانی ندارد. هرچند که امید پسر بزرگ او از کم بودن فعالیت مادرش در فضای مجازی گلهمند است و میخواهد او کمی در فضای مجازی سرگرم باشد تا کمتر در طول روز پاپیچش شود: «مادرم اغلب درگیر رسیدگی به من و برادرم است. دائم نگران میشود و روزی چند بار به من زنگ میزند ولی مادران دوستهای من آنقدر سرگرم تلگرام و اینستاگرام هستند که حتی روزی یک بار هم با آنها تماس نمیگیرند.»
اعتیاد به فضای مجازی تا مرز دیوانگی
«یک روز اگر گوشیام کنارم نباشد، دیوانه میشوم» اینها حرفهای سارا مادر یک دختر 16 ساله است: «در گذشته بیشتر با دخترم بیرون میرفتیم و با هم وقت میگذراندیم اما حالا او هم بیشتر دوست دارد در اتاقش با گوشی همراهش سرگرم باشد تا اینکه با هم برای تماشای یک فیلم به سینما برویم.»
مادر الناز هم طرفدار ثابت صفحههای اینستاگرامی است. کار صبح تا شب او تنها باز کردن صفحات سلبیریتیهای دنیاست تا با تقلید از آنها دریچهای به دنیای مد باز کند. وقتی از الناز میپرسی که آیا فعالیت مادرت باعث کم توجهی به تو شده است، پاسخ جالبی میدهد: «وقتی از خانه به دانشگاه میروم تمام مدت نگران هستم، زیرا مادرم از وقتی اینستاگرام را در گوشیاش نصب کرده گاهی یادش میرود که برادر کوچکم، گرسنه است و باید به او شیر بدهد.»
احوالپرسیهای استیکری
فرستادن شکلکهای مختلف و احوالپرسیهای استیکری کار هر روز کاربران تلگرامی است. دنیای مجازی آنقدر گسترش پیدا کرده که حتی راه ارتباطهای واقعی را هم مسدود کرده، به طوری که حتی زمانی که در یک جمع خانوادگی قرار میگیری همه مشغول استفاده از گوشی همراهشان هستند.
آن طور که دکتر مصطفی آب روشن در گفتوگو با «ایران»، میگوید: «وابستگی به شبکههای مجازی یک اصل فراگیر است. این شبکهها یکی از مهمترین ابزارهای نوین ارتباطی محسوب میشوند و در زندگی فردی و اجتماعی ما ایرانیها جایگاه ویژهای پیدا کردهاند. بنابراین به نظر میرسد دنیای مجازی جزو جدا نشدنی مناسبات روز مره افراد قرار گرفته است.»
این جامعه شناس در ادامه بیان میکند: «اغلب در میهمانیهای خانوادگی و دوستانه مشاهده میکنیم که همه در گیر تلفن همراهشان هستند و برخی از نوجوانان به جای ارتباط کلامی با همسالان خود، متأسفانه از طریق شبکههای اجتماعی یا تلگرام با یکدیگر صحبت میکنند، یعنی شخص در میان اعضای خانواده حضور دارد ولی دیواری شیشهای به دور خود کشیده و با اطرافیان ارتباط مؤثری ندارد.»
بچهها میبینند پس یاد میگیرند
دختر شما هم کفشهای پاشنه بلندتون رو به پا میکنه و کیف شما رو بر میداره تا خاله بازی کنه؟، پسر بچه تون رو دیدین که مثل شما راه بره و ادای سیگار کشیدن شما رو دربیاره؟ تا حالا به بازی کردن دختر تون با عروسک هاش دقت کردین؟
برای یادآوری نقش والدین در رفتارهای کودکان میتوان این سؤالها را از آنها پرسید تا به آنها یادآوری کرد که والدین نخستین الگوی کودکان هستنند. به طوری که حتی روانشناسان هم اعتقاد دارند که رفتار والدین تأثیر بسزایی در رفتارهای آینده فرزندان آنها دارد.
دکتر آب روشن هم با تأیید این موضوع میگوید: الگوهای رفتاری فرزندان، وابستگی مستقیمی به رفتارهای مادران دارد لذا نخستین قدم به سوی انحراف از هنجارهای اجتماعی زمانی آغاز میشود که فرزند از حیطه نظارت والدین خارج شود. در واقع مشاهده میکنیم که در خلأ الگوهای رفتاری شایسته، فضای مجازی در اجتماعی کردن فرزند پر رنگ میشود.
او در ادامه بیان میکند: به عبارتی میتوان این قاعده را در حکم یک کفه ترازو در نظر گرفت که یک سوی آن والدین هستند و از سوی دیگر عوامل بیرونی مانند شبکههای اجتماعی که به نوعی فرزندان را اجتماعی میکنند. لذا در نبود الگوهای تربیتی، آموزشی و رفتاری شایسته در نظام خانواده شاهد فرزندانی خواهیم بود که با ما بیگانه هستند. یعنی ظاهر فیزیولوژیکیشان به ما شبیه است اما از لحاظ تفکر، عقیده و سبک زندگی با ما متفاوت هستند. به گفته آب روشن، زمانی که مادر درگیر استفاده از فضای مجازی است به طور ناخواسته فرزند را در مسیری قرار میدهد که از سوی دیگران جامعه پذیر میشود یعنی هنجارها، الگوها و باورهای محیط اجتماعی درونی و تبدیل به رفتار خواهد شد.
جامعه تلگرامی جامعه منزوی
تحقیقات مؤسسه افکار سنجی دانشجویان ایران هم نشان میدهد که از هر ۱۰۰ مرد ایرانی ۵۵ نفر و از هر ۱۰۰ زن ایرانی ۵۱ نفر عضو شبکههای اجتماعی هستند. یکی از آسیبهایی که در اثر استفاده مدام از فضای مجازی ایجاد میشود، منزوی شدن و عدم اعتماد به نفس است که تداوم این مشکلات در آینده میتواند خطرآفرین باشد.
آب روشن هم به این موضوع تأکید کرده و بیان میکند:«زمانی که افراد ترجیح میدهند با دوستان خود از طریق شبکههای اجتماعی ارتباط داشته باشند و تمایلی به ملاقاتهای حضوری احساس نمیشود، به مرور برقراری اینگونه ارتباطات تلگرامی و غیر مستقیم، اعتماد به نفس آنان را کاهش داده و مشاهده میکنیم که مهارتهای ارتباطی برای حضور در محیطهای اجتماعی به شدت تضعیف میشود.»
او با اشاره بر اینکه تداوم استفاده از فضای مجازی ارزشهای خانوادگی را سست میکند، میگوید: ما با نوعی از اولویت بخشی به دنیای مجازی روبهرو هستیم زیرا فرد در جمع خانوادگی بیشترین وقتش را با تلگرام سپری میکند که این به این معنی است که خانواده از اولویت کمتری برخوردار است و شخص به افرادی که در جمع خانوادگی حضور ندارد اولویت بیشتری میبخشد و این اولویت بخشی به سمبلها (sticker) و اپلیکیشنهای ارتباطی جهت ابراز عقیده و احساسات در مناسبات ارتباطی باعث میشود که شخص در مهارتهای ارتباطی دچار مشکل شود.
آب روشن اعتقاد دارد، یکی از عواملی که به روند استفاده گسترده کودکان و نوجوانان از تلفن همراه دامن میزند چشم و هم چشمی خانوادههاست. به طوری که والدین تمایل ندارند که فرزندشان نسبت به بچههای فامیل یا همکلاسیهایش که از تلفن همراههای پیشرفته استفاده میکند کم بیاورد زیرا نداشتن گوشی را به منزله تنزل شخصیت و پایگاه اجتماعی پایین تلقی کرده سعی میکنند با خرید گوشی گرانقیمت برای فرزندشان، از این سرخوردگی و احساس ناکامی جلوگیری کنند در حالی که داشتن تلفن همراههای پیشرفته برای فرزندان نه تنها ضروری نیست بلکه آسیبهای روانی و اختلالات ارتباطی شدیدی را برای فرزندان به ارمغان میآورد.
این جامعهشناس با تأکید بر اینکه شبکههای اجتماعی یا امواج ماهوارهای از عوامل بسیار مؤثر در اجتماعی کردن فرزندان هستند، میگوید: متأسفانه خود والدین بخصوص مادران در موارد زیادی متأثر از این روند تغییرات قرار گرفته و به نوعی جزو آسیبهای جامعه هستند و به جای اینکه راه حلی برای نابسامانیهای ذهنی و وابستگیهای بیمارگونه فرزندشان ارائه دهند متأسفانه خودشان نیز بخشی از صورت مسأله محسوب میشوند.
قهوهخانهها مجهز به پرده نمایش فوتبال و اینترنت پرسرعت شدهاند. با ورود بازیهای کلش آف کلنز و ساکر استارز(فوتبال آنلاین) یکی از واجبات قهوهخانهها برای جذب مشتری اینترنت است. نداشتن اینترنت مساوی است با کمبود مشتری و در نهایت ورشکستگی!
به گفته دکتر محمدرضا مسجدی، دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات ایران موضوع قلیان و بیماریهای ناشی از آن در 10 تا 20 سال آینده به مشکلات بسیار جدی همچون افزایش آمار بیماریهای قلبی و عروقی و تنفسی تبدیل خواهد شد. براساس مطالعهای که چندی پیش در کشور صورت گرفته 43 درصد دختران و 64 درصد پسران عنوان کردهاند که گاهگاهی قلیان میکشند.
سیر تحول قلیان در ایران
«ژان باتیست تاورنیه»، جهانگرد و بازرگان معروف فرانسوی که سفرهای زیادی در قرن دهم هجری شمسی به ایران داشته در سفرنامهاش از قلیان چنین نوشتهاست: «ایرانیان تنباکو را در کوزه گلی دهان گشادی به قطر سه انگشت، تنهای از چوب یا نقره که سوراخی در وسط دارد، قرار میدهند. روی تنه کمی آتش میگذارند و در حالی که نفس را بالا میکشند دود تنباکو با شدت از امتداد سوراخ پایین آمده و داخل آب که به رنگهای مختلف میآمیزد، داخل میشود. این کوزه تا نصفه آب دارد.
دودی که در آب است به سطح میآید و هنگامیکه نفس را بالا میکشند از نی قلیان دود به دهان وارد میشود. بهواسطه آبی که به قلیان میریزند دود تنباکو تصفیه میشود و کمتر ضرر میرساند.
والا با این همه قلیانی که میکشند، مقاومت برای آنها غیرممکن است. ایرانیان زن و مرد، به طوری از جوانی عادت به کشیدن تنباکو کردهاند که کاسبی که باید روزی پنج شاهی خرج کند، سه شاهی آن را به مصرف تنباکو میرساند. میگویند اگر تنباکو نمیداشتیم چطور ممکن بود کیف و دماغ داشته باشیم.»
البته باید اشارهای هم به«جمیز موریه» انگلیسی و نویسنده رمان «حاجیبابای اصفهانی» کنیم که حکایت جوانکی را نوشت که برای امرار معاش قلیان فروشی میکرد و 5 قسم تنباکوی طبسی و شیرازی و شوشتری و کاشانی و اصفهانی میفروخت. شاید موریه فکرش را نمیکرد قلیان پس از چندصد سال همچنان ادامه حیات بدهد و با پیشرفت تکنولوژی و ورود فناوریهای جدید دچار تحول شود. حالا دیگر کمتر خبری از این 5 قسم تنباکو میشنویم.
چیزی که زیاد است تنباکوهای میوهای؛ از دوسیب و پرتقال و لیمو و نعناع گرفته تا تنباکوهای جدیدی مثل پرتقال خامه و آلوورا و گواوا و بلومیس و... اگر جمیز موریه زنده بود حتماً رمان دیگری با جزئیات جدیدی از اقسام تنباکوهای قرن بیست و یکمی و مشتریهای پروپاقرص آن در ایران مینوشت!
قلیانی که بازار را در دست گرفت
یادم میآید 30 سال پیش سر خیابانمان قهوهخانهای بود و مشتریهایش آدمهای سن و سالداری بودند که برای چایی خوردن یا هر از گاهی قلیان کشیدن و گپ زدن دورهم جمع میشدند. شیشههای قهوهخانه از پایین تا وسط رنگ خوردهبودند تا داخل معلوم نباشد. برو بچههای آن دوره و زمانه هم برای دیدن قهوهخانه کنجکاوی بهخرج نمیدادند.
محله قدیمی ما فقط و فقط همین یک قهوهخانه را داشت. مشتریهایش زیاد هم نبودند. فکر کنم پول بخور و نمیری برای صاحب کافه و کارگرهایش میماند، مثل الان نیست که سود میلیونی داشتهباشد!
اوایل دهه 70 سرو کله قلیانهایی پیدا شد که زیاد شبیه به قلیانهای برنجی قدیمی نبودند. جنسشان شیشهای بود و قیمتی هم نداشتند. قسمت بالای تنه چیزی شبیه به مربا میریختند و رویاش را با فویل آلومینیومی میپوشاندند و چند تکه زغال بالایش. برای نوجوانهای همسن و سال ما این قلیانها چیز عجیبی بود.
تنباکوهای شبیه به مربا بوی خوبی هم داشتند. پس از مدتها فهمیدیم که به این مدل از توتونهامیگویند میوهای. آن اوایل استقبال خوبی از قلیانهای میوهای نشد. حتی قهوهخانهداران هم نمیخواستند که قلیانهای جدید را دست مشتری بدهند.
اما چند سالی نگذشت که تب استفاده از این تنباکوی وارداتی افزایش پیدا کرد و همهگیر شد. مشتریهایش جوانهایی شدند که از کام گرفتن از آن خسته نمیشدند. قهوهخانههای بیشتری باز شد و قلیان میوهای مثل ویروس مسری همهجا را گرفت. استقبال از قلیانهای میوهای که ساختار شیمیایی هم دارد بیشتر از پیش شد تا جایی که حتی پایش به شهرهای کوچک و روستاها هم باز شد.
حالا با گذشت 25 سال از ورود قلیانهای میوهای انگار قرار نیست چند درصدی از طرفدارانش کاسته شود. بهطور مثال منطقه 17 تهران که سال 70 تنها 2 قهوهخانه داشت در حال حاضر دستکم 30قهوهخانه دارد. این در حالی است که اگر اداره اماکن نظارتش کمرنگتر شود تعدادشان خیلی بیشتر از این میشود. البته این طبیعی است که وقتی تقاضا بالا باشد عرضه هم بالا میرود.
درآمدهای قهوه خانه داران خوب است. بخیل هم نیستیم. تا زمانی که مشتری باشد و جوانهای بیشغل، کاری جز رفت و آمد به قهوهخانهها نداشتهباشند وضع قهوهچیها بهتر هم میشود.
از نزدیک شاهد بودم که مردی برای اجاره قهوهخانهای 50 متری در جنوب تهران 100 میلیون پول پیش پرداخت کرد با اجاره ماهیانه 10 میلیون. وقتی از یکی از مشتریها پرسیدم که مگر اینجا چقدر درآمد دارد با نیشخندی گفت: «ماهی 30 میلیون فقط سود میماند. اگر خرج کارگرها و پول آب و گاز و برق و اینترنت را کنار بگذارد ته آن 20 میلیون میماند. حالا این بابا اگر 10 میلیون اجاره بدهد برای خودش 12 – 10 میلیونی پول میماند.
اینترنت تکنیکی برای جذب مشتری
عقبگردی کوتاه کنیم به گذشته. قهوهخانهها جز رادیویی که گاهگدار صدایی در همهمه قلیانکشها به گوش میرسید وسیله ارتباطی دیگری نداشتند. ارتباطات بیشتر کلامی و رودررو بود. هر کسی خبری داشت یا خبری از اینور و آنور شنیده بود به بقیه میگفت.
حالا وضعیت تغییر کرده. قهوهخانهها مجهز به پرده نمایش فوتبال و اینترنت پرسرعت شدهاند. با ورود بازیهای کلش آف کلنز و ساکر استارز(فوتبال آنلاین) یکی از واجبات قهوهخانهها برای جذب مشتری اینترنت است. نداشتن اینترنت مساوی است با کمبود مشتری و در نهایت ورشکستگی!
اینترنت با سرعت یک گیگ و دو گیگ با دانلود نامحدود برای مشتریهایی که ساعتها وقت خود را در قهوهخانهها میگذرانند و دست آخر دست کم 20–10 هزار تومان دست به جیب میشوند. بالاخره برای قهوهداران سود دارد که ماهی کم کم 200- 300 هزار تومان برای اینترنت مشتریها هزینه کنند.
اگر خواسته و ناخواسته گذرتان به قهوهخانهها بیفتد دیگر مردان سن و سالدار را نمیبینید. یک مشت جوان و نوجوانی را خواهید دید که در عنفوان عمر انگار قوز درآوردهاند. آنقدر در صفحه تلفن همراه و تبلتشان خم شدهاند که نمیشود نشانهای از شور و نشاط جوانی را در چهرهشان دید.
عرضه قلیانهای نوین در بازار
از نقش تعیینکننده اینترنت در کسب و کار قهوهخانهداران بگذریم عوامل دیگری هم هست که بر تعداد مشتریان این صنف میافزاید مثل عرضه قلیانهایی با تنه چوبی و فلزی طراحی شده و توتونهای خارجی. برخی از کافهداران هم برای اینکه مشتریها کمال رضایت داشتهباشند دستگاه کوچکی کنار قلیان میگذارند به نام «قلیان چاق کن شارژی».
آپشن دیگری هم وجود دارد به نام «شلنگ یخی» که کارش خنک کردن دود قلیان است. به هر حال قاپیدن مشتری و تبدیل آن به مشتری ثابت هنر برخی از قهوهخانهداران است. آنها سعی میکنند متناسب با نوع سلیقه و نیاز مشتری امکاناتشان را به روز کنند.
از سفارش قلیان تلفنی که پیک آن را جلوی خانه مشتریها همراه با قوری چای و مخلفاتاش تحویل میدهد که بگذریم در حال حاضر قهوهخانهداران برای خودشان سایت و وبلاگ و صفحه مجازی و گروه خبری در شبکههای مجازی دارند. کافی است در اینترنت سرچ بزنید قلیان. انواع و اقسام فروشگاههای قلیان همراه با تجهیزات جانبی با جدیدترین مدلها روی صفحهتان نقش میبندد.
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - نفیسه مجیدیزاده:
میگویی بازشدن مدرسهها که آمادهباش ندارد! میگویم دارد؛ هرسال این اتفاق میافتد، چون به یکباره قرار اسـت یک میلیون و ۱۰۰هزار دانشآموز تهرانی همه با هم، راهی مدرسه شوند.
آن هم تقریباً در یک زمان شبیه به هم! و یکباره ترافیک 25درصد افزایش پیدا میکند. حالا باز هم میگویی این آمادهباش ندارد؟
در نیمهی شهریور، شهرداری تهران تشکیل جلسههای «هماهنگی استقبال از مهر» را آغاز کرده اسـت. به گفتهی مازیار حسینی، معاون حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران این جلسهها بهمنظور بهکارگیری تمامی داشتههای شهر برای بهرهوری بیشتر و برگزاری مهری پر مهر اسـت.
حالا شهر در حالت آمادهباش قرار میگیرد. ما هم در حال آمادهشدن برای آغاز سال تحصیلی جدید هستیم، با ترافیک یا بیترافیک!
تجربیات افراد خبره و مسئولان نشان میدهد زمان اوج ترافیک در هفتهی اول مهر اسـت که به گفتهی حسینی، معاون شهردار تهران ممکن اسـت یکی از دلایل آْن ناهماهنگی سرویس مدارس و رساندن دانشآموزان از سوی والدین با خودروهای شخصی اسـت.
مسئولان معتقدند با اطلاعرسانیها دربارهی برنامههای مهرماه که از یک هفته قبل آغاز میشود و با راهاندازی سرویس مدارس و برنامهریزی دقیق، تا حدودی میتوان ترافیک را کاهش داد.
سرویسهای مدرسه خیلی مهماند و اگر نمیتوانیم با سرویس به مدرسه برویم، بهتر اسـت مناسبترین راه را انتخاب کنیم.
مثلاً میتوانیم با دوستانی که نزدیک خانهی ما هستند قرار بگذاریم و به جای این که هر کسی با یک ماشین به مدرسه بیاید، همه در یک ماشین جمع شویم و اینکار را بین پدرها و مادرهایمان تقسیم کنیم هر هفته برای یک نفر.
اگر راه مدرسه نزدیک اسـت و با 10 دقیقه پیادهروی به مدرسه میرسیم، بهتر است10 دقیقه زودتر بیدار شویم و پیادهروی را در هوای دلانگیز صبح تجربه کنیم.
اگر امکان دارد از وسایل نقلیهی عمومی مثل اتوبوس، مترو یا تاکسی استفاده کنیم. حتی ممکن اسـت بتوانیم از دوچرخه استفاده کنیم. دوچرخههایی که خانههای دوچرخهی شهرداری برای یکسال تحصیلی در اختیار دانشآموزان قرار میدهند.
شلوغی خیابانها فقط مخصوص صبحها نیست؛ در زمان تعطیلی مدرسهها هم ترافیک شهر سنگین میشود. اگر برای صبح نمیتوانیم کاری بکنیم حداقل برای زمان بازگشت به خانه برنامهریزی کنیم ماشین کمتری به خیابان بیاید. این برنامهریزی زیاد سخت نیست.
معاون شهردار تهران گفته که امسال تعداد سرویسهای مدارس ٢٠درصد نسبت به سال گذشته، افزایش یافته اسـت.
پارسال ١٥هزار سرویس فعال بودند و سال جاری ١٨هزار سرویس مدرسه تقاضا شده و حتی برخی آمارها نشان از ٣٠هزار تقاضای سرویس مدرسه دارد.
البته آمادگی ارائهی خدمات سرویس مدارس به هرتعداد مورد نیاز وجود دارد. منتها تا این لحظه 18هزار برچسب سرویس مدرسه چاپ شده؛ اما آمادگی داریم که به میزان تقاضا برچسب سرویس مدرسه توزیع کنیم.
سردار تیمور حسینی، رئیس پلیس راهور تهران بزرگ با اشاره به اینکه از روز سوم مهرماه شاهد افزایش ٢٥ تا ٣٠درصدی ترافیک شهر خواهیم بود، گفته که تقویت ناوگان کنترلی و آمادهباش تیمهای انسانی در دستور کار پلیس قرار گرفته اسـت.
پاییز و در پس آن زمستان در راه اسـت. روزهای وارونگی و آلودگی هوا و بخشی از این آلودگی هم به دلیل حضور پر تعداد خودروها در خیابانهای شهر اسـت. شاید از همین روزهای ابتدای مهر بشود کاری کرد برای روزهای خاکستری زمستان!
عکس: محمود اعتمادی
خبرگزاری آریا -
وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است
بررسیها نشان داده که وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است. آنها در پیشبینیهای شغلی بهتر از بدبینها هستند، وضع سلامتیشان اغلب خوب است. همچنین افراد خوشبین در انتخابهای شغلی نیز بهتر از بدبینها عمل میکنند. نکته مهمی که میتوان گفت این است که آزمونها کسانی را به عنوان افراد بدبین شناسایی کردهاند که هرگز فکرش را نمیکردند که بدبین باشند.
در واقع به نظر میرسد که بدبینی عامل ریشهداری باشد، اما تحقیقات نشان میدهد که میتوان آن را تغییر داد. هسته اصلی بدبینی، درماندگی است. در واقع درماندگی مرحلهای است که در آن افراد میپندارند که انتخابهایشان تأثیری بر آنچه برایشان روی میدهد، ندارد. بسیاری از چیزها در زندگی، خارج از کنترل ما هستند مانند رنگ چشم، قد و... اما کارهای زیادی را هم تحت کنترل خویش داریم. شیوهای که با آن با دنیا کنار میآییم، ممکن است این کنترل را کم یا زیاد کند.
این اندیشههایمان نیستند که به رویدادها واکنش نشان میدهند، آنها خود رویدادها را تعیین میکنند. فکر اینکه «کاری از دستم بر نمیآید» ما را از عمل کردن باز میدارد. وقتی احساس درماندگی بر ما تسلط مییابد، کنترل به دست نیروهای دیگر میافتد. پژوهشهای زیادی نشان میدهد که اگر بدبین باشیم، شکستها را مشکل خود میدانیم و براحتی دچار افسردگی خواهیم شد. از ظرفیتهایمان غافل میمانیم و از نظر جسمی زود بیمار میشویم. افراد بدبین از کاه، کوه میسازند و یکی از روشهایی که با کمک آن این کار را انجام میدهند، تبدیل اشتباهها به احساس گناه است. نکته دیگر اینکه افسردگی یعنی اوج بدبینی. افراد افسرده بدبین هستند. یعنی میتوان یک دلیل محکم برای علت بروز افسردگی شدید را بدبینی دانست و کلید رهایی از این اختلال، برگزیدن سبک خوشبینانه است.
اگر بیش از اندازه به مسائل دنیای پیرامونی توجه کرده و آنها را به خود نسبت دهیم، شانس ابتلا به افسردگی در ما بالا میرود، زیرا نسبت دادن مشکلات به خود، ریز بینی و گیر دادن به مسائل در جهت کنترل اوضاعی که شاید در کنترل ما نباشد، ما را از پای در خواهد آورد. این باورها بدبینی را افزایش داده و پس از مدتی دست از تلاش برای درک مثبتتر از وضع خود کشیده و درمانده میشویم. نشخوارکنندههای فکری آنقدر به این گونه تفکرات ادامه میدهند که یک چرخه بزرگ مهارناپذیر از فکرهای منفی و بدبینانه پیرامون آنها را فرامیگیرد و دچار افسردگی میشوند.
وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید
در محیط کار نیز خوشبینی بسیار مهم است. بدبینی و خوشبینی در محیطهای کاری از آن جهت مهم است که بدبینی به علت ایجاد درماندگی، ایجاد سکون میکند و به غمگینی، روحیه پایین، اضطراب و کاهش بازدهی در کار میانجامد. در حقیقت به نظر میرسد افراد مناسب برای کارهای پرچالش باید دارای ویژگی استعداد، انگیزه و خوش بینی باشند.
رفتار شما هنگام برخورد با موانع است که موجب شکست یا پیروزی و ناامیدی یا امید میشود.
رویدادهای تلخ و بدی که در زندگی برای افراد بدبین پیش میآید، همان رویدادهایی است که برای افراد خوشبین اتفاق میافتد اما نگرش این دو فرد نسبت به مسائل و طرز تلقی آنان با هم متفاوت است. فرد خوشبین بعد از روبهرویی با ناکامی به حالت عادی بر میگردد و دوباره آغاز میکند اما یک فرد بدبین دچار رخوت و افسردگی میشود. شما باید به فرزندان خود بیاموزید که از بدبینی بپرهیزند و خوشبین باشند زیرا بدبینی در کودکی منشأ بدبینی در بزرگسالی است. بیشتر کودکان بدبینی را از مادر خود یا از بزرگسالان منتقد پیرامونشان یاد میگیرند اما کودکان همانطور که بدبینی را میآموزند، میتوانند خوشبینی را نیز بیاموزند.
در پایان باید گفت دو راهکار اصلی برای مبارزه با بدبینی وجود دارد: راهکار اول این است که وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و سعی کنید در همان موقع ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید و به چیز دیگری فکر کنید. مثلاً میتوان به افکار بدبینانه و منفی خود فرمان ایست بدهید. یا میتوانید حواس خود را منحرف کنید و به موضوع دیگری بیندیشید.
اما راهکار دوم این است که باورهای غلط و نامعقول خود را زیر سؤال ببرید. اگر این کار بدرستی انجام شود احتمال بازگشتن یک باور نامعقول به ذهن شما بسیار کم خواهد بود.
منبع: سلامت نیوز
قهوهخانهها مجهز به پرده نمایش فوتبال و اینترنت پرسرعت شدهاند. با ورود بازیهای کلش آف کلنز و ساکر استارز(فوتبال آنلاین) یکی از واجبات قهوهخانهها برای جذب مشتری اینترنت است. نداشتن اینترنت مساوی است با کمبود مشتری و در نهایت ورشکستگی!
به گفته دکتر محمدرضا مسجدی، دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات ایران موضوع قلیان و بیماریهای ناشی از آن در 10 تا 20 سال آینده به مشکلات بسیار جدی همچون افزایش آمار بیماریهای قلبی و عروقی و تنفسی تبدیل خواهد شد. براساس مطالعهای که چندی پیش در کشور صورت گرفته 43 درصد دختران و 64 درصد پسران عنوان کردهاند که گاهگاهی قلیان میکشند.
سیر تحول قلیان در ایران
«ژان باتیست تاورنیه»، جهانگرد و بازرگان معروف فرانسوی که سفرهای زیادی در قرن دهم هجری شمسی به ایران داشته در سفرنامهاش از قلیان چنین نوشتهاست: «ایرانیان تنباکو را در کوزه گلی دهان گشادی به قطر سه انگشت، تنهای از چوب یا نقره که سوراخی در وسط دارد، قرار میدهند. روی تنه کمی آتش میگذارند و در حالی که نفس را بالا میکشند دود تنباکو با شدت از امتداد سوراخ پایین آمده و داخل آب که به رنگهای مختلف میآمیزد، داخل میشود. این کوزه تا نصفه آب دارد.
دودی که در آب است به سطح میآید و هنگامیکه نفس را بالا میکشند از نی قلیان دود به دهان وارد میشود. بهواسطه آبی که به قلیان میریزند دود تنباکو تصفیه میشود و کمتر ضرر میرساند.
والا با این همه قلیانی که میکشند، مقاومت برای آنها غیرممکن است. ایرانیان زن و مرد، به طوری از جوانی عادت به کشیدن تنباکو کردهاند که کاسبی که باید روزی پنج شاهی خرج کند، سه شاهی آن را به مصرف تنباکو میرساند. میگویند اگر تنباکو نمیداشتیم چطور ممکن بود کیف و دماغ داشته باشیم.»
البته باید اشارهای هم به«جمیز موریه» انگلیسی و نویسنده رمان «حاجیبابای اصفهانی» کنیم که حکایت جوانکی را نوشت که برای امرار معاش قلیان فروشی میکرد و 5 قسم تنباکوی طبسی و شیرازی و شوشتری و کاشانی و اصفهانی میفروخت. شاید موریه فکرش را نمیکرد قلیان پس از چندصد سال همچنان ادامه حیات بدهد و با پیشرفت تکنولوژی و ورود فناوریهای جدید دچار تحول شود. حالا دیگر کمتر خبری از این 5 قسم تنباکو میشنویم.
چیزی که زیاد است تنباکوهای میوهای؛ از دوسیب و پرتقال و لیمو و نعناع گرفته تا تنباکوهای جدیدی مثل پرتقال خامه و آلوورا و گواوا و بلومیس و... اگر جمیز موریه زنده بود حتماً رمان دیگری با جزئیات جدیدی از اقسام تنباکوهای قرن بیست و یکمی و مشتریهای پروپاقرص آن در ایران مینوشت!
قلیانی که بازار را در دست گرفت
یادم میآید 30 سال پیش سر خیابانمان قهوهخانهای بود و مشتریهایش آدمهای سن و سالداری بودند که برای چایی خوردن یا هر از گاهی قلیان کشیدن و گپ زدن دورهم جمع میشدند. شیشههای قهوهخانه از پایین تا وسط رنگ خوردهبودند تا داخل معلوم نباشد. برو بچههای آن دوره و زمانه هم برای دیدن قهوهخانه کنجکاوی بهخرج نمیدادند.
محله قدیمی ما فقط و فقط همین یک قهوهخانه را داشت. مشتریهایش زیاد هم نبودند. فکر کنم پول بخور و نمیری برای صاحب کافه و کارگرهایش میماند، مثل الان نیست که سود میلیونی داشتهباشد!
اوایل دهه 70 سرو کله قلیانهایی پیدا شد که زیاد شبیه به قلیانهای برنجی قدیمی نبودند. جنسشان شیشهای بود و قیمتی هم نداشتند. قسمت بالای تنه چیزی شبیه به مربا میریختند و رویاش را با فویل آلومینیومی میپوشاندند و چند تکه زغال بالایش. برای نوجوانهای همسن و سال ما این قلیانها چیز عجیبی بود.
تنباکوهای شبیه به مربا بوی خوبی هم داشتند. پس از مدتها فهمیدیم که به این مدل از توتونهامیگویند میوهای. آن اوایل استقبال خوبی از قلیانهای میوهای نشد. حتی قهوهخانهداران هم نمیخواستند که قلیانهای جدید را دست مشتری بدهند.
اما چند سالی نگذشت که تب استفاده از این تنباکوی وارداتی افزایش پیدا کرد و همهگیر شد. مشتریهایش جوانهایی شدند که از کام گرفتن از آن خسته نمیشدند. قهوهخانههای بیشتری باز شد و قلیان میوهای مثل ویروس مسری همهجا را گرفت. استقبال از قلیانهای میوهای که ساختار شیمیایی هم دارد بیشتر از پیش شد تا جایی که حتی پایش به شهرهای کوچک و روستاها هم باز شد.
حالا با گذشت 25 سال از ورود قلیانهای میوهای انگار قرار نیست چند درصدی از طرفدارانش کاسته شود. بهطور مثال منطقه 17 تهران که سال 70 تنها 2 قهوهخانه داشت در حال حاضر دستکم 30قهوهخانه دارد. این در حالی است که اگر اداره اماکن نظارتش کمرنگتر شود تعدادشان خیلی بیشتر از این میشود. البته این طبیعی است که وقتی تقاضا بالا باشد عرضه هم بالا میرود.
درآمدهای قهوه خانه داران خوب است. بخیل هم نیستیم. تا زمانی که مشتری باشد و جوانهای بیشغل، کاری جز رفت و آمد به قهوهخانهها نداشتهباشند وضع قهوهچیها بهتر هم میشود.
از نزدیک شاهد بودم که مردی برای اجاره قهوهخانهای 50 متری در جنوب تهران 100 میلیون پول پیش پرداخت کرد با اجاره ماهیانه 10 میلیون. وقتی از یکی از مشتریها پرسیدم که مگر اینجا چقدر درآمد دارد با نیشخندی گفت: «ماهی 30 میلیون فقط سود میماند. اگر خرج کارگرها و پول آب و گاز و برق و اینترنت را کنار بگذارد ته آن 20 میلیون میماند. حالا این بابا اگر 10 میلیون اجاره بدهد برای خودش 12 – 10 میلیونی پول میماند.
اینترنت تکنیکی برای جذب مشتری
عقبگردی کوتاه کنیم به گذشته. قهوهخانهها جز رادیویی که گاهگدار صدایی در همهمه قلیانکشها به گوش میرسید وسیله ارتباطی دیگری نداشتند. ارتباطات بیشتر کلامی و رودررو بود. هر کسی خبری داشت یا خبری از اینور و آنور شنیده بود به بقیه میگفت.
حالا وضعیت تغییر کرده. قهوهخانهها مجهز به پرده نمایش فوتبال و اینترنت پرسرعت شدهاند. با ورود بازیهای کلش آف کلنز و ساکر استارز(فوتبال آنلاین) یکی از واجبات قهوهخانهها برای جذب مشتری اینترنت است. نداشتن اینترنت مساوی است با کمبود مشتری و در نهایت ورشکستگی!
اینترنت با سرعت یک گیگ و دو گیگ با دانلود نامحدود برای مشتریهایی که ساعتها وقت خود را در قهوهخانهها میگذرانند و دست آخر دست کم 20–10 هزار تومان دست به جیب میشوند. بالاخره برای قهوهداران سود دارد که ماهی کم کم 200- 300 هزار تومان برای اینترنت مشتریها هزینه کنند.
اگر خواسته و ناخواسته گذرتان به قهوهخانهها بیفتد دیگر مردان سن و سالدار را نمیبینید. یک مشت جوان و نوجوانی را خواهید دید که در عنفوان عمر انگار قوز درآوردهاند. آنقدر در صفحه تلفن همراه و تبلتشان خم شدهاند که نمیشود نشانهای از شور و نشاط جوانی را در چهرهشان دید.
عرضه قلیانهای نوین در بازار
از نقش تعیینکننده اینترنت در کسب و کار قهوهخانهداران بگذریم عوامل دیگری هم هست که بر تعداد مشتریان این صنف میافزاید مثل عرضه قلیانهایی با تنه چوبی و فلزی طراحی شده و توتونهای خارجی. برخی از کافهداران هم برای اینکه مشتریها کمال رضایت داشتهباشند دستگاه کوچکی کنار قلیان میگذارند به نام «قلیان چاق کن شارژی».
آپشن دیگری هم وجود دارد به نام «شلنگ یخی» که کارش خنک کردن دود قلیان است. به هر حال قاپیدن مشتری و تبدیل آن به مشتری ثابت هنر برخی از قهوهخانهداران است. آنها سعی میکنند متناسب با نوع سلیقه و نیاز مشتری امکاناتشان را به روز کنند.
از سفارش قلیان تلفنی که پیک آن را جلوی خانه مشتریها همراه با قوری چای و مخلفاتاش تحویل میدهد که بگذریم در حال حاضر قهوهخانهداران برای خودشان سایت و وبلاگ و صفحه مجازی و گروه خبری در شبکههای مجازی دارند. کافی است در اینترنت سرچ بزنید قلیان. انواع و اقسام فروشگاههای قلیان همراه با تجهیزات جانبی با جدیدترین مدلها روی صفحهتان نقش میبندد.
خبرگزاری آریا -
وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است
بررسیها نشان داده که وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است. آنها در پیشبینیهای شغلی بهتر از بدبینها هستند، وضع سلامتیشان اغلب خوب است. همچنین افراد خوشبین در انتخابهای شغلی نیز بهتر از بدبینها عمل میکنند. نکته مهمی که میتوان گفت این است که آزمونها کسانی را به عنوان افراد بدبین شناسایی کردهاند که هرگز فکرش را نمیکردند که بدبین باشند.
در واقع به نظر میرسد که بدبینی عامل ریشهداری باشد، اما تحقیقات نشان میدهد که میتوان آن را تغییر داد. هسته اصلی بدبینی، درماندگی است. در واقع درماندگی مرحلهای است که در آن افراد میپندارند که انتخابهایشان تأثیری بر آنچه برایشان روی میدهد، ندارد. بسیاری از چیزها در زندگی، خارج از کنترل ما هستند مانند رنگ چشم، قد و... اما کارهای زیادی را هم تحت کنترل خویش داریم. شیوهای که با آن با دنیا کنار میآییم، ممکن است این کنترل را کم یا زیاد کند.
این اندیشههایمان نیستند که به رویدادها واکنش نشان میدهند، آنها خود رویدادها را تعیین میکنند. فکر اینکه «کاری از دستم بر نمیآید» ما را از عمل کردن باز میدارد. وقتی احساس درماندگی بر ما تسلط مییابد، کنترل به دست نیروهای دیگر میافتد. پژوهشهای زیادی نشان میدهد که اگر بدبین باشیم، شکستها را مشکل خود میدانیم و براحتی دچار افسردگی خواهیم شد. از ظرفیتهایمان غافل میمانیم و از نظر جسمی زود بیمار میشویم. افراد بدبین از کاه، کوه میسازند و یکی از روشهایی که با کمک آن این کار را انجام میدهند، تبدیل اشتباهها به احساس گناه است. نکته دیگر اینکه افسردگی یعنی اوج بدبینی. افراد افسرده بدبین هستند. یعنی میتوان یک دلیل محکم برای علت بروز افسردگی شدید را بدبینی دانست و کلید رهایی از این اختلال، برگزیدن سبک خوشبینانه است.
اگر بیش از اندازه به مسائل دنیای پیرامونی توجه کرده و آنها را به خود نسبت دهیم، شانس ابتلا به افسردگی در ما بالا میرود، زیرا نسبت دادن مشکلات به خود، ریز بینی و گیر دادن به مسائل در جهت کنترل اوضاعی که شاید در کنترل ما نباشد، ما را از پای در خواهد آورد. این باورها بدبینی را افزایش داده و پس از مدتی دست از تلاش برای درک مثبتتر از وضع خود کشیده و درمانده میشویم. نشخوارکنندههای فکری آنقدر به این گونه تفکرات ادامه میدهند که یک چرخه بزرگ مهارناپذیر از فکرهای منفی و بدبینانه پیرامون آنها را فرامیگیرد و دچار افسردگی میشوند.
وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید
در محیط کار نیز خوشبینی بسیار مهم است. بدبینی و خوشبینی در محیطهای کاری از آن جهت مهم است که بدبینی به علت ایجاد درماندگی، ایجاد سکون میکند و به غمگینی، روحیه پایین، اضطراب و کاهش بازدهی در کار میانجامد. در حقیقت به نظر میرسد افراد مناسب برای کارهای پرچالش باید دارای ویژگی استعداد، انگیزه و خوش بینی باشند.
رفتار شما هنگام برخورد با موانع است که موجب شکست یا پیروزی و ناامیدی یا امید میشود.
رویدادهای تلخ و بدی که در زندگی برای افراد بدبین پیش میآید، همان رویدادهایی است که برای افراد خوشبین اتفاق میافتد اما نگرش این دو فرد نسبت به مسائل و طرز تلقی آنان با هم متفاوت است. فرد خوشبین بعد از روبهرویی با ناکامی به حالت عادی بر میگردد و دوباره آغاز میکند اما یک فرد بدبین دچار رخوت و افسردگی میشود. شما باید به فرزندان خود بیاموزید که از بدبینی بپرهیزند و خوشبین باشند زیرا بدبینی در کودکی منشأ بدبینی در بزرگسالی است. بیشتر کودکان بدبینی را از مادر خود یا از بزرگسالان منتقد پیرامونشان یاد میگیرند اما کودکان همانطور که بدبینی را میآموزند، میتوانند خوشبینی را نیز بیاموزند.
در پایان باید گفت دو راهکار اصلی برای مبارزه با بدبینی وجود دارد: راهکار اول این است که وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و سعی کنید در همان موقع ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید و به چیز دیگری فکر کنید. مثلاً میتوان به افکار بدبینانه و منفی خود فرمان ایست بدهید. یا میتوانید حواس خود را منحرف کنید و به موضوع دیگری بیندیشید.
اما راهکار دوم این است که باورهای غلط و نامعقول خود را زیر سؤال ببرید. اگر این کار بدرستی انجام شود احتمال بازگشتن یک باور نامعقول به ذهن شما بسیار کم خواهد بود.
منبع: سلامت نیوز
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - نفیسه مجیدیزاده:
میگویی بازشدن مدرسهها که آمادهباش ندارد! میگویم دارد؛ هرسال این اتفاق میافتد، چون به یکباره قرار اسـت یک میلیون و ۱۰۰هزار دانشآموز تهرانی همه با هم، راهی مدرسه شوند.
آن هم تقریباً در یک زمان شبیه به هم! و یکباره ترافیک 25درصد افزایش پیدا میکند. حالا باز هم میگویی این آمادهباش ندارد؟
در نیمهی شهریور، شهرداری تهران تشکیل جلسههای «هماهنگی استقبال از مهر» را آغاز کرده اسـت. به گفتهی مازیار حسینی، معاون حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران این جلسهها بهمنظور بهکارگیری تمامی داشتههای شهر برای بهرهوری بیشتر و برگزاری مهری پر مهر اسـت.
حالا شهر در حالت آمادهباش قرار میگیرد. ما هم در حال آمادهشدن برای آغاز سال تحصیلی جدید هستیم، با ترافیک یا بیترافیک!
تجربیات افراد خبره و مسئولان نشان میدهد زمان اوج ترافیک در هفتهی اول مهر اسـت که به گفتهی حسینی، معاون شهردار تهران ممکن اسـت یکی از دلایل آْن ناهماهنگی سرویس مدارس و رساندن دانشآموزان از سوی والدین با خودروهای شخصی اسـت.
مسئولان معتقدند با اطلاعرسانیها دربارهی برنامههای مهرماه که از یک هفته قبل آغاز میشود و با راهاندازی سرویس مدارس و برنامهریزی دقیق، تا حدودی میتوان ترافیک را کاهش داد.
سرویسهای مدرسه خیلی مهماند و اگر نمیتوانیم با سرویس به مدرسه برویم، بهتر اسـت مناسبترین راه را انتخاب کنیم.
مثلاً میتوانیم با دوستانی که نزدیک خانهی ما هستند قرار بگذاریم و به جای این که هر کسی با یک ماشین به مدرسه بیاید، همه در یک ماشین جمع شویم و اینکار را بین پدرها و مادرهایمان تقسیم کنیم هر هفته برای یک نفر.
اگر راه مدرسه نزدیک اسـت و با 10 دقیقه پیادهروی به مدرسه میرسیم، بهتر است10 دقیقه زودتر بیدار شویم و پیادهروی را در هوای دلانگیز صبح تجربه کنیم.
اگر امکان دارد از وسایل نقلیهی عمومی مثل اتوبوس، مترو یا تاکسی استفاده کنیم. حتی ممکن اسـت بتوانیم از دوچرخه استفاده کنیم. دوچرخههایی که خانههای دوچرخهی شهرداری برای یکسال تحصیلی در اختیار دانشآموزان قرار میدهند.
شلوغی خیابانها فقط مخصوص صبحها نیست؛ در زمان تعطیلی مدرسهها هم ترافیک شهر سنگین میشود. اگر برای صبح نمیتوانیم کاری بکنیم حداقل برای زمان بازگشت به خانه برنامهریزی کنیم ماشین کمتری به خیابان بیاید. این برنامهریزی زیاد سخت نیست.
معاون شهردار تهران گفته که امسال تعداد سرویسهای مدارس ٢٠درصد نسبت به سال گذشته، افزایش یافته اسـت.
پارسال ١٥هزار سرویس فعال بودند و سال جاری ١٨هزار سرویس مدرسه تقاضا شده و حتی برخی آمارها نشان از ٣٠هزار تقاضای سرویس مدرسه دارد.
البته آمادگی ارائهی خدمات سرویس مدارس به هرتعداد مورد نیاز وجود دارد. منتها تا این لحظه 18هزار برچسب سرویس مدرسه چاپ شده؛ اما آمادگی داریم که به میزان تقاضا برچسب سرویس مدرسه توزیع کنیم.
سردار تیمور حسینی، رئیس پلیس راهور تهران بزرگ با اشاره به اینکه از روز سوم مهرماه شاهد افزایش ٢٥ تا ٣٠درصدی ترافیک شهر خواهیم بود، گفته که تقویت ناوگان کنترلی و آمادهباش تیمهای انسانی در دستور کار پلیس قرار گرفته اسـت.
پاییز و در پس آن زمستان در راه اسـت. روزهای وارونگی و آلودگی هوا و بخشی از این آلودگی هم به دلیل حضور پر تعداد خودروها در خیابانهای شهر اسـت. شاید از همین روزهای ابتدای مهر بشود کاری کرد برای روزهای خاکستری زمستان!
عکس: محمود اعتمادی