مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

از بامشاد و قل مراد تا بهروز پیرپکاجکی، خانم شیرزاد همه کاراکترهای بامزه سریال‌های طنز

از بامشاد و قل مراد تا بهروز پیرپکاجکی، خانم شیرزاد/ همه کاراکترهای بامزه سریال‌های طنز

محبوبیت کاراکتر مالک بیمارستان با بازی جواد رضویان و همه گیر شدن تکیه کلام های او بهانه ای شد برای مرور ۲۰ شخصیت به یادماندنی کمدی های شبانه؛ از داود برره پاورچین تا زهتاب در حاشیه.
 همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

به بهانه گل کردن نقش زهتاب در در حاشیه، در پرونده ای تمام کاراکترهای مهم مجموعه های روتین کمدی را جمع آوری کردیم؛ کاراکترهای تاثیرگذاری که هنوز بعد از سالیان سال در ذهن هایمان مانده اند.

هنوز در مواقع مختلف، به یادشان می افتیم، از حرکاتشان تقلید می کنیم یا تکیه کلام هایی را از قول آنها می گوییم؛ کاراکترهایی که هنوز زنده اند و جان دارند.

در این پرونده روی ۲۰ شخصیت اصلی آثار کمدی که از ابتدای دهه هشتاد تا امسال در ذهن هایمان مانده اند دست گذاشته ایم؛ ۱۰ کاراکتر بسیار محبوب و ۱۰ کاراکتری که نه به اندازه قبلی ها اما همچنان برایمان زنده اند. البته کاراکتر سریال های کمدی از جنس آثار رضا عطاران، سعید آقاخانی یا … هم می توانستند در این بخش حضور داشته باشند؛ اما تصمیم گرفتیم فقط روی کاراکترهایی دست بگذاریم که در سریال های فانتزی و روتین نقش داشتند و وارد حیطه آن سریال ها نشدیم.

پاورچین

داود برره (جواد رضویان)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: داود در ظاهر یک جوان شهرستانی ساده بود که به خاطر وضعیت نامناسب مالی به تهران آمده و دنبال کار می گشت اما در واقعیت یکی از پیچیده ترین شخصیت های «پاورچین» را داشت.

برای رسیدن به منافعش از هیچ کاری فروگذار نمی کرد. همه را دور می زد. دروغ می گفت. زیرآب می‌زد و … اما دست آخر به خاطر موفقیت اش در مظلوم نمایی، کسی او را مقصر نمی دانست.
مهمترین ویژگی داود، تکیه کلام ها و صحبت با لهجه برره ای بود. در واقع بعد از آمدن داود بود که فرهنگی به نام برره در «پاورچین» شکل گرفت.

تکیه کلام: من چیکاره بیدم، منی ببر، نفس من بیده

مدت زمان پخش: «پاورچین» قرار بود سریالی ۹۰ قستی باشد اما نهایتا بالای ۱۰۰ قسمت روی آنتن رفت. البته رضویان از قسمت بیستم به بعد و تغییر ساختار سریال به عنوان یکی از شخصیت های جدید وارد شد و تا آخر ماند.

تکرار نقش: رضویان بارها و بارها در نقش های مختلف کمدی ظاهر شد اما هیچ وقت مجددا داود برره را تکرار نکرد.

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: بازی در نقش داود برره، بزرگترین اتفاق در زندگی جواد رضویان بود. با اینکه تا پیش از این سریال حضور در تلویزیون را تجربه کرده بود اما هیچ وقت به این اندازه نتوانسته بود مورد توجه قرار بگیرد. محبوبیت شخصیت داود یا همان «داوِنه» باعث شد تا بلافاصله برای کارهای کمدی بعدی پیشنهاد همکاری داشته باشد.


ساختمان پزشکان

خانم شیرزاد (شقایق دهقان)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: در تعریف کلی می شود خانم شیرزاد را یک منشی خنگ و اعصاب خرد معرفی کرد. منشی که آی کیوی به شدت پایینی داشت و کوچکترین مسائل را هم متوجه نمی شد. حماقت ها، سوال های ساده انگارانه، علاقه شدیدش به ازدواج و توهم اینکه همه دل شان می خواهد به او پیشنهاد ازدواج دهند و به طور کلی شیوه صحبت کردن و حرکات دست و سر و خلاصه تکیه کلام های جالب اش باعث شد تا بعد از مدت ها بتواند به عنوان یک بازیگر زن، مهر موفقیت یک سریال را به پیشانی بزند.

در واقع اگر خانم شیرزاد را از سریال «ساختمان پزشکان» بگیریم؛ بخش مهمی از جذابیتش را از دست می دهد. همین الان هم شبکه های مختلف برای میان برنامه هایشان سراغ سکانس هایی از این سریال می روند که حتما خانم شیرازد در آنها بازی کرده باشد.

تکیه کلام: واقعا؟

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: شقایق دهقان خیلی پیش از اینکه به خاطر بازی در نقش خانم شیرزاد مورد توجه قرار بگیرد به عنوان بازیگر کمدی شناخته می شد. او در «پاورچین» با نقش یاسمن، بسیار مورد توجه قرار گرفت اما کاراکتر خانم شیرزاد برای او یک برچسب به همراه آورد؛ یعنی از آن به بعد خیلی ها هنوز با این لقب صدایش می کنند.

تکرار نقش: با وجود بازی در موقعیت های مشابه، هیچ وقت آن را تکرار نکرد.

مدت زمان پخش: «ساختمان پزشکان» ۵۷ قسمت روی آنتن رفت و قرار بود به فصل دوم برسد که امکانپذیر نشد.


بدون شرح

آقای کاووسی (فتحعلی اویسی)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: آقای کاووسی از آن دسته مدیرانی بود که زیاد از اتفاق های دور و برش سر در نمی آورد. بیشتر اطرافیان بودند که وضعیت را تحت کنترل داشتند و آنها هم آدم های چندان موجهی نبودند.

غرغرهای مداوم او در تحریریه، تهدیدهایش درباره اینکه کشتی دارد به گل می نشیند، خساست او در خرید وسایل دیجیتال، اطلاعات ناقصی که از شعرها، ضرب المثل ها و زبان های مختلف داشت و صحبت کردن نصفه و نیمه به زبان عربی، همگی از ویژگی های جذاب شخصیت او بود. با وجود شخصیت های جوانی که در این سریال حضور داشتند، بیشتر از همه بازی خود کاووسی به چشم آمد.

تکیه کلام: دیجیتالم کجا بود، نمی دونم چی چی حافظا و …

مدت زمان پخش: بیشتر از ۱۰۰ قسمت

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: تجربه بازیگری فتحعلی اویسی به سال ها قبل از بازی در «بدون شرح» برمی گشت اما اهمیت نقش کاووسی به قدری بود که خیلی ها بعد از آن فامیلی اصلی او را از یاد بردند و صرفا با اسم کاووسی معرفی اش می کردند.

تکرار نقش: بعد از فصل اول و دوم «بدون شرح» و توجه فراوان مخاطبان به کاراکتر کاووسی، فتحعلی اویسی در سریال «کمربندها را ببندیم» هم همان کاراکتر را حفظ کرد. طرز صحبت کردن، خواندن شعرهای نصفه و نیمه، صحبت کردن به زبان عربی و خلاصه بی اطلاعی اش از اتفاقاتی که در اداره تحت مدیریتش می افتاد، همگی در این سریال هم تکرار شدند. او از این کاراکتر در سریال «بایرام» مسعود نوایی هم استفاده کرد.


زیر آسمان شهر

بهروز پیرپکاجکی (مهران غفوریان)

ویژگی بارز کاراکتر: مهران غفوریان پیش از ساخت و بازی در سریال زیر آسمان شهر، میان مردم چهره ای شناخته شده بود. به ویژه آن که با هژیر در این چند نفر نامش بیش از پیش سر زبان ها افتاد. با نقش بهروز پیرپکاجکی اما شهرتش همه گیر شد. به ویژه اینکه کارگردان سریال هم بود و این مجموعه جزو آثار پرمخاطب سال به شمار می رفت. در این سریال موفق، بهروز خیلی زود به چشم آمد. او جوانی خالی بند بود که در هر موضوعی ادعا داشت تبحر و تجربه دارد. نمونه عینی چنین آدمی در جامعه فراوان است و شکل طنزگونه اش در قالب بهروز پیرپکاجکی نمود یافت.

تکیه کلام: آنچه بهروز پیرپکاجکی را سر زبان ها انداخت، خالی بندی هایش بود. بعد از مدتی اگر کسی در بیان واقعیت اغراق می کرد یا ادعایی بی مورد به زبان می آورد، بهش می گفتند بهروز پیرپکاجکی.

مدت زمان پخش: ۹۰ قسمت

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: همانطور که نوشتیم غفوریان با این نقش جایگاه خود را به عنوان بازیگر تثبیت کرد و میان مردم محبوب شد.

تکرار نقش: غفوریان سری دوم و سوم زیر آسمان شهر را هم ساخت اما موفقیت قبل تکرار نشد. نقش بهروز هم جذابیت قبل را نداشت و شکستی تلخ برای او رقم زد.
این اتفاق تاثیر مستقیم روی مسیر حرفه ای غفوریان گذاشت و مدت ها طول کشید تا به مسیر اصلی بازگردد. دو سال پیش شوخی کردم و در حاشیه رمقی تازه به این بازیگر بخشیده و در اینده می توان شدهد موفقیت بیشترش بود.


نقطه چین

بامشاد (رضا شفیعی جم)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: مدیری «نقطه چین» را بعد از موفقیت «پاورچین» و در فضایی متفاوت آن کار را ساخت. حدود پانزده قسمت از این سریال روی آنتن رفت اما مورد استقبال قرار نگرفت و مدیری ناگزیر به تغییراتی در ساختار شد و همین تغییرات پای چند کاراکتر جدید را به مجموعه باز کرد.

یکی از آنها بامشاد با بازی رضا شفیعی جم بود. شکم برآمده بامشاد و نوع حرف زدنش از ویژگی های بارز کاراکتر شفیعی جم در این سریال بود. لباس های رنگ و وارنگ و اجق وجق بامشاد هم یکی دیگر از ویژگی های منحصر به فرد این کاراکتر بود.

تکیه کلام: بی وفایی بی وفایی دل من از غصه داغون شده

مدت زمان پخش: سریال ۹۰ قسمت بود و حدود ۳ ماه پخش آن از تلویزیون طول کشید.

تکرار نقش: شفیعی جم به شکل بارز مثلا مثل فتحعلی اویسی که کاراکتر «کاووسی» را عینا در چند فیلم وس ریال دیگر تکرار کرد، کاراکتر «بامشاد» را با وجود موفقیت زیادی که به دست آورده بود، تکرار نکرد اما از برخی تکیه کلام ها و ویژگی های شخصی او در خلق برخی دیگر از کاراکترهایش استفاده کرد.


در حاشیه

زهتاب (جواد رضویان)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: زهتاب در حاشیه، آدمی ملموس است. قابل لمس نه از این منظر که عین این شمایل را هر روز می بینیم بلکه رد پررنگش را در رفتار آدم های مثلا موجه جامعه پیدا کرد.

او آدمی است که بدون زحمت به مال و اموال رسیده و حالا خودش را محق می داند در جزیی ترین مسئله یک بیمارستان دخالت کند. در قسمت های اول، دوگانگی شخصیت، از زهتاب کاراکتری جذاب ساخته بود؛ جایی که تظاهر می کرد مایل به حفظ بیمارستان است و در عمل قصد فراری دادن دکترها و فروش آن را داشت. زهتاب در موقعیت جدید هم جذاب است.

تکیه کلام: پیش از شروع در حاشیه، خیلی ها منتظر جا افتادن تکیه کلام های مهران مدیری و حتی مهران غفوریان بودند. کمتر کسی فکر می کرد جواد رضویان به یکباره همه تصورات منفی چند سال اخیر را بشکند و ستاره سریال شود.

خیلی زود اصطلاحاتی مثل «واس ماس»، «آقایون و داداشام»، «داداشای گلم» و… سر زبان ها افتاد و کلمات شکسته اش مورد استقبال قرار گرفت: «اینجی به جای اینجا، رفتیتون به جای رفتید و دیگر اصطلاحات من درآوردی». همچنان می تواند منتظر تکیه کلام های جدید رضویان بود.

مدت زمان پخش: از ششم فروردین تا الان

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: در حاشیه بیش از همه به کام رضویان است و احتمالا بعد از یک دوره فترت با رضویانی متفاوت در آینده روبرو هستیم. او موفقیتش را مدیون همکاری دوباره با مدیری است که دو سال پیش از شوخی کردمش روع شد و حالا به اوج رسیده.


قهوه تلخ

بابا شاه و بابا اتی (هادی کاظمی و جواد عزتی)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: در میان شخصیت های متععدد سریال قهوه تلخ، دو شخصیت رفتارهای اغراق آمیزی داشتند و جنس فانتزی شان بیش از دیگران بود. بابا شاه و بابا اتی قرار بود مدتی در سریال باشند و بعد از آن حذف شوند اما این دو کاراکتر خیلی زود جای خود را میان مخاطبان باز کردند و تکیه کلام شان ورد زبان شد. برای همین مهران مدیری ترجیح داد آنها را تا آخر نگه دارد.

دوئل این دو آدم بازمانده از عهد دور، لحظاتی جذاب رقم می زد و از مخاطب خنده می گرفت. گریم سنگین هادی کاظمی و جواد عزتی هم روی نقش سایه نینداخت و این دو بازیگر یکی از بهترین بازی هایشان را ارائه کردند. برگ برنده دیگر این دو، صداسازی و استفاده از لحنی جذاب بود که به مرور روی چگونگی صحبت کردن برخی مخاطبان اثر گذاشت.

تکیه کلام: بابا شاه بیشتر از «عزیزی ام» استفاده می کرد و بابا اتی «کیه؟ کی بود؟ چی می گه؟» هر دو شخصیت هم این تکیه کلام را با لحنی منحصر به فرد بیان می کردند.

تکرار نقش: این دو بازیگر در کارهای بعدی نقش قهوه تلخ را تکرار نکردند.

مدت زمان پخش: نزدیک به سه سال

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: هادی کاظمی با این نقش جایگاه خودش را در سریال های کمدی یک بار دیگر تثبیت کرد و در بیشتر کارهای بعدی مدیری هم حضور داشت. جواد عزتی اما ترجیح داد در کنار کار کمدی در فیلم و سریال های جدی هم بازی کند. با این حال بابا شاه و بابا اتی از نقش های به یادماندنی این دو است.


زیر آسمان شهر

خشایار مستوفی (حمید لولایی)

ویژگی بارز کاراکتر: رفتن حمید لولایی در قالب پیرمردی ۸۰ ساله، شیوه راه رفتن، حرف زدن، لرزیدن دست و پا و خلاصه تمام ویژگی های رفتاری او از جمله جذابیت های نقش خشایار بود. سرایداری سمج که خودش را یک پا مالک ساختمان می دانست و اجازه نمی داد کسی کاری را بدون اجازه او انجام دهد. مدام غر می زد، رفتاری تهاجمی داشت، با جارو دنبال ساکنان خانه می دوید و از همه مخصوصا پسر خودش گله و شکایت داشت.

تکیه کلام: بزنم تو مخت؟ نه! غلام و …

مدت زمان پخش: «زیر آسمان شهر» در سه فصل ادامه پیدا کرد و حمید لولایی با کاراکتر خشایار مستوفی بیشتر از ۲۰۰ قسمت روی آنتن بود.

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: حمید لولایی با اینکه پیش از «زیر آسمان شهر» در «ساعت خوش» و بسیاری از آثار دیگر حضور پیدا کرده بود اما با نقش خشایار مستوفی وارد مرحله جدیدی از زندگی اش شد. او توانست کاراکتری کاملا متفاوت با خودش خلق کند و او را به حدی بالاتر از محبوبیت خودش به عنوان بازیگر برساند.

خشایار مستوفی حتی همین حالا هم فراتر از یک نقش، به عنوان یک اسم و فامیلی شناخته می شود. خیلی ها هنوز حمید لولایی را فراتر از نقش خشایار نمی شناسند.

تکرار نقش: او بعد از موفقیت نقش خشایار در «زیر آسمان شهر» همان کاراکتر را در سریال «زندگی به شرط خنده» هم عینا تکرار کرد.


ساختمان پزشکان

دکتر نیما افشار (بهنام تشکر)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: نیما افشار، روانشناسی بسیار قانونمند و مبادی آداب بود که خیلی بیشتر از آنچه در واقعیت بود، خودش را جدی می گرفت. مدام احساس می کرد که حقش را خورده اند اما حتی توانایی یک مشاوره دادن معمولی را هم نداشت. اتوکشیده بودن بیش از حد، سادگی و درستکاری او مقابل خانواده و همکارانی که همگی به فکر سوءاستفاده و کلاهبرداری و بهره کشی از دیگران بودند کاملا به چشم می آمد. در واقع بیشتر از اینکه خود شخصیت نیما افشار به چشم بیاید، این تضاد بود که مخاطب را به خنده وادار می کرد.

تکیه کلام: اساسا، من معتقدم

مدت زمان پخش: ۵۷ قسمت

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: بهنام تشکر تا پیش از بازی در این نقش، بازیگر تئاتر بود. در واقع اولین مواجهه مخاطبان با او در همین نقش اتفاق افتاد. با اینکه در قسمت های اول به نظر می رسید نتواند توجه ها را به سمت خودش جلب کند اما خیلی زود توانست خودش را در قالب این نقش ثابت کند و آمادگی این را داشته باشد که مدام از این و آن توسری بخورد. بعد از بازی در این سریال بود که از او مدام برای کارهای مختلف دعوت به همکاری شد. در طول یکی دو سال در چند سریال بازی کرد.


مرد هزار چهره

مسعود شصتچی (مهران مدیری)

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

ویژگی بارز کاراکتر: پیمان قاسمخانی از روی شخصیت داستان «پخمه» عزیز نسین دست به طراحی یکی از شخصیت های جذاب تلویزیون زد و نامش را مسعود شصتچی گذاشت. این کاراکتر، با فاصله بهترین نقش مهران مدیری هم هست. مهمترین ویژگی آن، باورپذیر بودن شخصیت است که در عین بی دست و پایی، مخاطب با کم شانسی و بدشانسی اش همراه می شد و او را در موقعیت های مختلف می پذیرفت.

تکیه کلام: مهران مدیری پیشتاز استفاده از تکیه کلام هایی است که خیلی زود در جامعه رایج می شوند. هنوز می توان ردی از تکیه کلام هایش از جنگ ۷۷ (می شه بسه؟) را در ادبیات شفاهی پیدا کرد.در مرد هزار چهره هم دو تکیه کلام او خیلی زود جا افتاد: به به و خیلی ممنون که هر دو را با لحنی موکد و با حرکت خاص دست بیان می کرد. هنوز هم در جامعه این نوع بیان شنیده می شود. «من اشتباهی بودم» در قسمت آخر مورد استفاده قرار گرفت اما خیلی زود جایش را در جامعه پیدا کرد.

مدت زمان پخش: ۱۳ قسمت

تکرار نقش در مرد دو هزار چهره این شخصیت تکرار شد اما به موفقیت سری اول نرسید و بعد از آن مدیری دنبال خلق کاراکترهای متفاوت برای خود رفت.

تاثیر موفقیت نقش روی بازیگر: مهران مدیری پیش از این نقش، هم به عنوان بازیگر و هم کارگردان خودش را تثبیت کرده بود و محبوبیتی فراوان میان مردم داشت. با مرد هزار چهره و مسعود شصتچی دامنه این محبوبیت تداوم یافت و حتی منتقدان سختگیر هم او را ستودند.


نیمکت ذخیره

رضا شفیعی جم، قل مراد/ باغ مظفر

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

یکی از محبوب ترین شخصیت های کمدی تلویزیون با قل مراد رقم خورده. رضا شفیعی جم در این سریال به تنهایی بخش عمده ای از بار طنز را به دوش کشید و در پاییز سال ۸۵ لحظاتی مفرح برای بیننده های شبکه سه پدید آورد. حتما یادتان هست که قل مراد، پسرعموئی مظفر خان (خان قدیم قلهک با بازی مدیری) برعکس او، آدمی ابله و نابرخوردار از آداب مدنیت بود و حال و احساسش هیچ تغییری نمی کرد.

قل مراد طعنه ای به جمود فکری هم تعبیر می شد اما برای مخاطب تلویزیونی فقط قل مراد به حساب می آمد. تکیه کلامش خیلی زود رایج شد: «ها؟ قل مراد داره می خنده، قل مراد داره گریه می کنه و …» طرز نگاه و سکناتش هم از او شخصیتی محبوب ساخت.

مدیری در گنج مظفر فضای باغ مظفر را ادامه داداما به دلیل پخش با تاخیر در شبکه نمایش خانگی موفق نبود.


هومن برق نورد، داود زییییی/ دزد و پلیس

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

هومن برق نورد پیش از «دزد و پلیس» نقش یک لمپن کوچه بازاری را در سریال «ساختمان پزشکان» بازی کرده بود و این بار قرار بود همان شخصیت را در قالب یک خرده قاچاقچی بی دست و پا در سریال «دزد و پلیس» بازی کند اما او کاراکتری کاملا متفاوت از شخصیت «ناصر» ساختمان پزشکان خلق کرد.

برق نورد در مجموعه «دزد و پلیس» برای داود صداسازی کرد، صدای ویژه ای که کاملا بلاهت و کودکی این کاراکتر را عیان می کرد و موجب شد تا مخاطبان از همان ابتدا با تیپ چدیدی که برق نورد خلق کرده بود ارتباط بگیرند.

موفقیت این تیپ آنقدر زیاد بود که این بازیگر در «روزهای بد به در» این تیپ را عینا تکرار کرد. در اینجا منتها کاراکتر جدید نه بلاهت داشت و نه آدم خلافکاری بود، منتها برق نورد آن را با همان لحن «داود زیییی» اجرا کرد و برای ایجاد تفاوت بین این دوتا تیپ، فقط یک حرکت گردن به کاراکترش در «روزهای بد به در» اضافه کرد.


مهران غفوریان، متهم/ شوخی کردم

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

مهران غفوریان با سریال شوخی کردم بازگشتی دوباره به بازیگری داشت و باعث شد ستاره این سریال لقب بگیرد. اگر شوخی کردم به جای شبکه خانگی از تلویزیون پخش می شد قطعا وضع برای این بازیگر بهتر هم می بود.

او در این سریال دو نقش بازی کرد که یکی از آن مربوط به آیتم آدم های اولیه بود و دیگری در نقش متهم. در اولی خوب بود و اما در نقش متهم توانست یکی از بهترین های کارنامه اش را ارائه دهد.
او در هر قسمت روبروی بازرس می نشست و به سوالات مختلف پاسخ می داد. اتهاماتش عجیب و غریب بود اما غفوریان با آرامشی خاص و انگار که اتفاق خاصی نیفتاده به یک یک آنها جواب می داد.

این گپ و گفت با بازی غفوریان به قدری دلچسب اجرا می شد که خیلی زود به عنوان یکی از برگ های برنده شوخی کردم لقب گرفت. نوع بیان و حرکات صورت این بازیگر در نهایت پختگی قرار داشت.


مهران مدیری، شیر فرهاد برره/ شب های برره

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

شیر فرهاد برره در میان شخصیت های متعددی که مارن مدیری بازی کرده، جایگاهی ویژه دارد. دلیل عمده آن به موفقیت سریال شب های برره برمی گردد که یک جامعه فرضی را به بهترین شکل پایه ریزی کرده بود. همه شخصیت ها به خاطر گویش برره ای محبوب بودند اما شیرفرهاد با تکیه کلام هایی مثل «ها… اییی که گفتی یعنی چه؟» نماینده شمال آدم های مدعی توخالی شد.

شیرفرهاد در آموزش زبان برره ای و برای سوم شخص جمع کلمه ای بسیار عجیب و غریب و منحصر به فرد استفاده کرد: «ووی گولنزجگ»، کلمه ای که هنوز هم در بعضی لطیفه ها و پیامک های طنز از آن استفاده می شود.

شیرفرهاد علاقه خاصی به درآوردن صداهای عجیب و غریب از گلو هم داشت و جالب آن که به ادبیات شفاهی هم راه یافت. به اینها لهجه برره ای را هم باید افزود که شیرفرهاد هم مثل دیگر شخصیت ها از آن استفاده می کرد.


رضا فیض نوروزی، کاپیتان اُف/ کمبرندها را ببندیم

با اینکه کاراکتر کاپیتان اُف به اندازه سایر کاراکترها نقش چندانی نداشت اما حضورش به همان اندازه هم آنقدر تاثیرگذار بود که هنوز به یادها مانده است. اُف یک خلبان روسی بود که از زمان جوانی با هواپیمایی روسی به اسم «وروشکا» پرواز می کرد. آنقدر به آن وفادار بود که حاضر نبود با هیچ هواپیمای دیگری پرواز کند.

یکی از ویژگی های بارز نقش کاپیتان، چشم های چپ او بود. اُف همه چیز را دوتا می دید و این مشکل بینایی آنقدر دراو نهادینه شده بود که حتی در دیالوگ هایش هم به آن اشاره می کرد. مثلا می گفت، هواپیما را از بین قله های دوقلوی دماوند رد کردم یا زیر لب شعر «دوتا چشم سیاه داری» را «چهارتا چشم سیاه داری» زمزمه می کرد و … در تمام طول مدت پخش سریال هیچ وقت نتوانست یک پرواز موفق داشته باشد. همیشه یا هواپیمایش خراب بود یا بنزین نداشت یا قبل از پرواز نقص فنی پیدا می کرد و … با وجود موفقیت این نقش، فیض نوروزی بعد از «کمربندها را ببندید» هیچ وقت آن را در جایی تکرار نکرد.


جواد رضویان، شنبه/ چارخونه

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

بعد از جدایی جواد رضویان از مهران مدیری، شنبه در چارخونه، جزو معدود نقش هایی است که باعث شد طیف گسترده مخاطبان او را دوست داشته باشند و با رفتار و گفتارش سرگرم شوند. ویژگی بارز نقش، فرو رفتن رضویان در کاراکتری افغانی است. او مظلوم نمایی را از داود سریال پاورچین وام گرفت و با لعاب گویش افغانی سعی کرد شخصیتی متفاوت عرضه کند. در نظر مخاطبان تلویزیون موفق هم بود چرا که تا مدت ها تکیه کلام هایش رد و بدل می شد.

حتما نوع واکنش شنبه بعد از اینکه «چهارشنبه» از او نیشگون می گرفت، یادتان هست که با داد و هوار می گفت: «قلوه قلوه» و یا زمانی که با سوز و گداز عشق خود «هینگامه» را مورد خطاب قرار داد.

دیالوگ های دیگر او مثل «چی کار می کنی؟» هم خیلی زود سر زبان ها افتاد. در مجموع موفقیت قالب شنبه مدیون لهجه افغانی او است.


هادی کاظمی، زهره/ شاهگوش

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

سریال خانگی شاهگوش چند شخصیت جذاب داشت که خیلی زود جای خود را میان مخاطبان باز کردند. یکی از آنها زهره خان با بازی هادی کاظمی است. این کاراکتر یک ویژگی منحصر به فرد داشت که باعث می شد در موقعیت های جدی از مخاطبان خنده گرفته شود و آن هم بیماری سلسله بولش بود.

زهره با فاصله کم به توالت احتیاج داشت و کارش برای انجام وظیفه و رساندن متهمان به کلانتری را سخت تر می کرد. زهره از ناحیه چشم هم دچار ضعف بود؛ شخصیتی صاف و ساده داشت و سعی می کرد هر آنچه در پایتخت یاد گرفته در حین انجام وظیفه به کار ببرد. «حرکت کن، حرکت کن…» ممحبوب ترین تکلیه کلامش بود که خیلی زود سر زبان ها هم افتاد. جذاب ترین بازی او در بده بستان هایش با صولت (احمد مهران فر) رقم می خورد.


امیر جعفری، فرید/ بدون شرح

یکی از بازیگران مطرح تئاتری بود که سال ۸۰ برای اولین بار با نقش فرید در سریال «بدون شرح» به تلویزیون آمد. بازی در همان یک اثر کافی بود تا برای همه شناخته شود و پشت سر هم در فیلم ها و سریال های مختلف بازی کند.

فرید سردبیر هفته نامه شهر قشنگ بود اما عملا از خودش اختیار چندانی نداشت. مدام تلاش می کرد، ایده های مختلف می داد و دلش می خواست از سواد ارتباطاتی اش برای بالا بردن سطح هفته نامه استفاده کند اما نهایتا از همه توسری می خورد و کاری از پیش نمی برد.

حتی خودشیرینی هایش برای جلب توجه آقای کاووسی هم جواب نمی داد و همیشه با تمسخر او روبرو می شد. او از طرف دیگر با خواهرزاده زن آقای کاووسی هم ازدواج کرده بود و حتی در خانه هم چندان جدی گرفته نمی شد.

امیر جعفری چند وقت بعد از بازی در «بدون شرح» آن را تا حدی در «کمربندها را ببندیم» تکرار کرد اما بعد از آن به طور کلی از این شخصیت دور شد.


حسن معجونی، بهرام/ مسافران

همسر رضا شفیعی جم همسر جواد رضویان قل مراد سریال شب های برره سریال باغ مظفر سانسور سریال در حاشیه

سریال «مسافران» رامبد جوان در بدترین زمان ممکن یعنی تابستان سال ۸۸ پخش شد و به خاطر همزمانی با حوادث انتخابات، آنطور که باید دیده نشد اما با این حال حسن معجونی با نقش بهرام، بسیار مورد توجه قرار گرفت.

بهرام یکی از چهار آدم فضایی بود که به زمین آمد تا درباره وضعیت این کره، اخباری به سیاره اش مخابره کند. سادگی، تعجب های گاه و بی گاه و شیوه قرار گرفتن او در قالب انسان های زمینی و سوال های جالبی که برایش پیش می آمد باعث۸ شد تا بیشتر از سایرین مورد توجه قرار بگیرد؛ مخصوصا اینکه حسن معجونی بازیگری تئاتری بود و تا پیش از «مسافران»، چهره اش برای بسیاری از مخاطبان آشنا نبود.

نقش بهرام برای معجونی اتفاق مهمی بود اما باعث نشد که او بازیگری در تلویزیون و سینما را ادامه دهد. معجونی بعد از «مسافران» در چند تله فیلم و فیلم سینمایی «خیابان های آرام» بازی کرد اما باز هم فعالیتش را در تئاتر ادامه داد.


رضا شفیعی جم، کامبیز باغی/ جایزه بزرگ

نام یکی دیگر از شخصیت های محبوب تلویزیون در کارنامه رضا شفیعی جم دیده می شود. کامبیز باغی نماینده اغراق شده لات های محل بود که با پشت مو و زنجیر چرخاندن و یکسری ادا و اصول برای خودشان اسم و رسمی به دست آورده بودند.

مهران مدیری این شخصیت را پروراند و در جایزه بزرگ به عنوان برگ برنده سریال رو کرد. خیلی هم محبوب شد و گفتارش به ادبیات عامه راه یافت.

شخصیت کامبیز باغی و آن لحن خاصش در بین شهرستانی ها خیلی محبوب شد؛ دلیلش هم این بود که این شخصیت در تمام برخوردهایش سعی می کرد با اصطلاح معروف «بچه تهرون» شوخی کند. مثلا با گفتن: «داداش بچه تهرونی؟؟ سوسولی که».

لحن لات گونه کامبیز باغی در معرفی خودش: «به من می گن کامبیز، کامبیز چی داداش؟؟ باغی» این شخصیت را بین مردم عادی حسابی محبوب کرد.

سانسور سریال در حاشیه سریال باغ مظفر سریال شب های برره قل مراد همسر جواد رضویان همسر رضا شفیعی جم


ادامه مطلب ...

دره مراد بیگ، بهشتی گم شده در همدان

[ad_1]

بامداد – برای فرار از گرمای طاقت فرسای تابستان ، غرب کشور یک گزینه مناسب محسوب می شود.همدان با داشتن مناظر طبیعی دلفریب در کنار آثار تاریخی این روزها یکی از پررونق ترین مقاصد گردشگری است. دره مرادبیگ با آب و هوای خنک یکی از زیباترین دیدنی های همدان است، که حتما باید در برنامه بازدیدتان قرار بگیرد.

دره مرادبیگ بزرگ ترین دره کوهستان الوند است و در جنوب شهر همدان قرار دارد.این دره در گذشته که شهر چندان گسترده نشده بود، ۴ کیلومتر با شهر فاصله داشت، تا اینکه بر اساس مصوبه شورای عالی شهرسازی در سال ۶۷ شمسی، این دره به محدوده خدمات شهری ملحق و جزو شهر همدان محسوب شد.

آثار یک روستای قدیمی در غرب دره مرادبیگ، در یکی دو کیلومتری روستای دره مرادبیگ به چشم می خورد

دره مرادبیک برخلاف سایر دره های الوند مانند دره «ماوشان رود» و دره «گنج نامه» که در مسیر راه های باستانی قرار داشتند، در منطقه بسته ای قرار دارد و تردد در آن بسیار اندک بوده است. تنها راه ارتباطی، راه مالروی انتهای دره است که از طریق دره چشمه « فرشه » در فصول خشک سال با روستای پشت کوه (یال غربی الوند) امکان دسترسی دارد.

آثار یک روستای قدیمی در غرب این دره، در یکی دو کیلومتری روستای دره مرادبیگ به چشم می خورد.

ir3537-1
از آب شدن برف ها و آب چشمه های فراوان در این دره رود « الوسجرد » تشکیل شده است. این واژه از نام های دوران پارتی است و به احتمال قریب به یقین از نام روستایی که در دوران های گذشته در آنجا بوده، گرفته شده است.

دره مرادبیک برخلاف سایر دره های الوند در منطقه بسته ای قرار دارد

از مکان های معروف دره مرادبیگ می توان به «دره گرگ»، «دره غول»، «دره حاج احمد(حاجمد)»، «لژه»، «شرشرآب»، «گوشتخل دره»، «روستا سیلوار»، «قزوله دره»، «سر دوش»، «حمام خرابه»، «محمود دره»، «قرق»، «ندو خانه»، «منبع»، «پررحمان» و «دره بهشت» اشاره کرد.

از مکان های معروف دره مرادبیگ می توان به «دره گرگ»، «دره غول» نام برد

 منبع:tebyan.net


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت …پس در واقع علامه مجلسیره اینجا می خواسته بفرماید منظور از عرب در این روایت دوستان


ادامه مطلب ...

مراد از زنده بودن شهدا چیست؟+ عکس

[ad_1]

شهید همواره زنده اســت ودر دو آیه از قرآن کریم که در عکس نوشت زیر تقدیم می شود به صراحت زنده بودن شهداء مطرح شده اســت.

زهرا اجلال - بخش قرآن تبیان

مراد از زنده بودن شهدا

شهادت مرگی از راه کشته شدن اســت، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن (فی سبیل الله) انتخاب می کند و چنین مرگی اســت که به تعبیر پیامبر(صلی الله و علیه وآله) شریفترین و بالاترین نوع مردن اســت (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ) و علی (علیه السلام) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند.(اَکْرُمُ المُوًتِ اَلْقُتْلُ)
شهید  همواره زنده اســت و در قرآن کریم به صراحت این مطرح شده اســت.

مراد از زنده بودن شهدا چیست؟

آنچه در این زمینه قطعی می باشد این اســت که منظور از زنده بودن جسم شهداء نیست زیرا همه می دانیم که جسم آنها مانند جسم دیگران متلاشی و از بین می رود . و اما در اینکه مراد از حیات و زنده بودن شهداء چیست، اقوال متعددی وجود دارد:
منظور از حیات و زندگى براى شهید، حیات برزخى اســت که ارواح در عالم پس از مرگ دارند و نه زندگى جسمانى و مادى. حیات برزخى همان عالم قبر اســت که مردگان در آنجا تا قیامت معذّب یا متنعّم خواهند بود.
این نوع حیات به وسیله حواس انسان قابل درک نیست چرا که حسّ انسان از درک ماوراء حیات مادى و جسمانى عاجز اســت و حتّى چه بسا آن را فناء و نابودى بپندارد؛ و به همین دلیل خداوند در اینگونه از آیات برای توجه دادن و آگاه کردن مومنین به اثبات این نوع از زندگی می پردازد.( تفسیر المیزان ،ج 2، ص 343)
این نظریه مورد پذیرش مفسرین بزرگی مانند علامه طباطبایی قرار گرفته و آن را به عنوان مراد از آیات مذکور مطرح نموده اند.


 


 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

الف نظر شما درباره این عکس چیست؟با سلام و احترام برادر یا خواهر گرامی پاسخ شما به نظر بنده فار از مسئولیت می باشدجن چیست؟ درباره فضیلت نماز شب روایت بسیار است خداوند مهربان از خود فرد گاهتر به شب زنده داری ناگفته‌های فساد اخلاقی فرح پهلویعکساخلاقیفرحپهلویعکسناگفته‌های فساد اخلاقی فرح پهلویعکس ورود زنان و نقش وقیحانه آنان در گروهک گل واژه های شهدابرایم سخت است از آنان که ندیده ام سخن بگویم از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند باید که گل واژه های شهدایـادمان باشد شهیدان زنده اند تا ابد اِستـــاده وپاینـــده اند فارسی العربیةفرق بین شیعه و سنی چیست؟ فرق بین شیعه و سنی چیست؟ در رابطه با اختلافات موجود بین شیعه و سنی در مورد نماز توجه به خاطراتی جالب از دهه شصتی ها سرگرمیطنز و کاریکاتورعکس‌های نوستالژی دهه شصتی عکسی جالب از بهترین سریال دهه شصتی ها فرق دهه شصتی ها با جام نیوز خواننده زن، حراج آبروی ایران و زنده خواننده زن، حراج آبروی ایران و زنده شدن طمع شیوخ عربثبت اشعار و دلنوشته ها برای شخصیت های محبوب …کاربران محترم بیوگرافی ها در صورت تمایل میتوانید از بخش نظرات این صفحه اقدام به ثبت


ادامه مطلب ...

داستان حاجی مراد (داستانک)

[ad_1]
مفیدستان:

حاجی‌مراد، به چابکی، از سکّوی دکّان پایین جَست. کمرچینِ قبای بخور خود را تکان داد، کمربند نقره‌اش را سفت کرد..

داستان حاجی مراد

داستان حاجی مراد ,حاجی‌مراد، به چابکی، از سکّوی دکّان پایین جَست. کمرچینِ قبای بخور خود را تکان داد، کمربند نقره‌اش را سفت کرد، دستی به ریش حنابسته‌ی خود کشید؛ حسن، شاگردش را صدا زد، با هم دکّان را تخته کردند؛ بعد از جیبِ فراخ خود، چهار قران درآورد، داد به حسن، که اظهار تشکّر کرد، و با گام‌های بلند، سوت‌زنان، مابین مردمی که در آمد و شد بودند، ناپدید گردید.
حاجی، عبای زردی که زیر بغلش زده بود، انداخت روی دوشش. به اطراف نگاه کرد و سلّانه‌سلّانه به راه افتاد. هر قدمی که برمی‌داشت، کفش‌های نوِ او غِزغز صدا می‌کرد. در میان راه، بیش‌ترِ دکّان‌دارها به او سلام و تعارف می‌کردند و می‌گفتند: «حاجی! سلام. حاجی! احوالت چه طور است؟! حاجی! خدمت نمی‌رسیم … .»

داستان حاجی مراد

از این حرف‌ها، گوش حاجی پر شده بود و یک اهمّیّت مخصوصی به لغت «حاجی» می‌گذاشت! به خودش می‌بالید و با لب‌خند بزرگ‌منشی جواب سلام می‌گرفت. این لغت، برای او حکم یک لقب را داشت، در صورتی که خودش می‌دانست که به مکّه نرفته بود!

تنها وقتی که بچّه بود و پدرش مرد، مادر او مطابق وصیّت پدرش، خانه و همه‌ی دارایی آن‌ها را فروخت، پول طلا کرد و بنه‌کن رفتند به کربلا. بعد از یکی – دو سال، پول‌ها خرج شد و به گدایی افتادند. تنها حاجی به هزار زحمت، خودش را رسانده بود به عمویش در همدان.

اتّفاقاً عموی او مُرد و چون وارث دیگری نداشت، همه‌ی دارایی او رسیده بود به حاجی و چون عمویش در بازار معروف به حاجی بود، این لقب هم با دکّان به او ارث رسیده بود! او در این شهر، هیچ خویش و قومی نداشت، دو – سه بار هم جویای حال مادر و خواهرش که در کربلا به گدایی افتاده بودند، شده بود؛ امّا از آن‌ها هیچ خبر و اثری پیدا نکرده بود.

داستان حاجی مراد

دو سال می‌گذشت که حاجی، زن گرفته بود؛ ولی از طرفِ زن، خوش‌بخت نبود. چندی بود که میان او و زنش، پیوسته جنگ و جدال می‌شد. حاجی همه چیز را می‌توانست تحمّل کند، مگر زخم‌زبان و نیش‌هایی که زنش به او می‌زد؛ و او هم برای این که از زنش چشم‌زهره بگیرد، عادت کرده بود او را اغلب می‌زد!

گاهی هم از این کار خودش پشیمان می‌شد، ولی در هر صورت، زود روی یک‌دیگر را می‌بوسیدند و آشتی می‌کردند. چیزی که بیش‌تر حاجی را بدخلق کرده بود، این بود که هنوز بچّه پیدا نکرده بود. چندین بار دوستانش به او نصیحت کرده بودند که یک زن دیگر بگیرد، امّا حاجی گول‌خور نبود و می‌دانست که گرفتن یک زن دیگر، بر بدبختی او خواهد افزود. از این رو، نصیحت‌ها را از یک گوش می‌شنید و از گوش دیگر بیرون می‌کرد.

وانگهی زنش هنوز جوان و خوش‌گل بود و بعد از چند سال با هم انس گرفته بودند و خوب یا بد زندگی را یک جوری به سر می‌بردند. خود حاجی هم هنوز جوان بود. اگر خدا می‌خواست به آن‌ها بچّه می‌داد. از این جهت، حاجی مایل نبود که زنش را طلاق بدهد، ولی این عادت هم از سر او نمی‌افتاد: زنش را می‌زد و زن او هم بدتر لج‌بازی می‌کرد؛ به خصوص از دی‌شب میانه‌ی آن‌ها سخت شکرآب شده بود.

داستان حاجی مراد

حاجی همان طور که تخمه‌ی هندوانه می‌انداخت در دهنش و پوست دولپّه‌کرده‌ی آن را جلوی خودش تف می‌کرد، از دهنه‌ی بازار بیرون آمد. هوای تازه‌ی بهاری را تنفّس کرد. به یادش افتاد حالا باید برود به خانه، باز اوّل کش‌مکش! یکی او بگوید و دو تا زنش جواب بدهد و آخرش به کتک‌کاری منجر بشود! بعد شام بخورند و به هم چشم‌غرّه بروند، بعد از آن هم بخوابند! شب جمعه هم بود. می‌دانست که امشب زنش سبزی پلو درست کرده.

این فکر‌ها از سر او می‌گذشت. به این سو و آن سو نگاه می‌کرد. حرف‌های زنش را به یاد آورد: «برو برو، حاجی‌دروغی! تو حاجی هستی؟! پس چرا خواهر و مادرت در کربلا از گدایی هرزه شدند؟! من را بگو که وقتی مشدی‌حسین صرّاف از من خواست‌گاری کرد، زنش نشدم و آمدم زن توِ بی‌قابلیّت شدم! حاجی‌دروغی!».

چند بار لب خودش را گزید و به نظرش آمد اگر در این موقع زنش را می‌دید، می‌خواست شکم او را پاره بکند! در این وقت، رسیده بود به خیابان بین‌النّهرین. نگاهی کرد به درخت‌های بید که سبز و خرّم در کنار رودخانه درآمده بودند.

داستان حاجی مراد

داستان حاجی مراد

به فکرش آمد خوب است فردا که جمعه است از صبح با چند نفر از دوستان خودمانی، با ساز و دم و دست‌گاه بروند به درّه‌ی مرادبک و تمام روز را در آن جا بگذرانند. اقلّاً در خانه نمی‌ماند که هم به او و هم به زنش بد بگذرد!

رسید نزدیک کوچه‌ای که می‌رفت به طرف خانه‌شان. یک‌مرتبه به نظرش آمد که زنش از پهلوی او گذشت! رد شد و به او هیچ اعتنایی نکرد! آری، این زن او بود! نه این که حاجی، مانند اغلب مردها، زن را از پشت چادر می‌شناخت؛ ولی زنش یک نشان مخصوصی داشت که در میان هزار تا زن، حاجی به آسانی زن خودش را پیدا می‌کرد! این زن او بود. از حاشیه‌ی سفید چادرش او را شناخت! جای تردید نبود؛ امّا چه طور شده بوده که باز بدون اجازه‌ی حاجی، این وقت روز از خانه بیرون آمده بود؟ درِ دکّان هم نیامده بود که کاری داشته باشد. آیا به کجا رفته بود؟!

داستان حاجی مراد

حاجی، تند کرد. دید بلی، زن اوست! حالا به طرف خانه هم نمی‌رود! ناگهان از جا در رفت. نمی‌توانست جلوی خودش را بگیرد. می‌خواست او را گرفته، خفه بکند. بی‌اختیار داد زد: «شهر بانو!» آن زن رویش را برگردانید و مثل چیزی که ترسیده باشد، تندتر کرد.

حاجی را می‌گویی، سر از پا نمی‌شناخت! آتش گرفته بود! حالا زنش بدون اجازه‌ی او از خانه بیرون آمده هیچ، آن وقت صدایش هم که می‌زد، به او محل نمی‌گذارد! به رگ غیرتش برخورد. دوباره فریاد زد: «آهای! با تو هستم! این وقت روز کجا بودی؟! بایست تا بهت بگویم!»

زن ایستاد و بلند گفت: «مگر فضولی؟! به تو چه؟! مردکه‌ی جلنبری! حرف دهنت را بفهم! با زن مردم چه کار داری؟! الان حقّت را به دستت می‌دهم! آهای مردم! به دادم برسید. ببینید این مردکه‌ی مست‌کرده از جان من چه می‌خواهد؟ به خیالت شهر بی‌قانون است؟! الان تو را می‌دهم به دست آژان … آهای آژان…! ».

داستان حاجی مراد

درِ خانه‌ها، تک‌تک باز می‌شد! مردم از اطراف به دور آن‌ها گرد آمدند و پیوسته به گروه آن‌ها افزوده می‌شد. حاجی، رنگ و رویش سرخ شده، رگ‌های پیشانی و گردنش بلند شده بود! حالا در بازار سرشناس است! مردم هم دوپشته ایستاده‌اند و آن زن، رویش را سخت گرفته، فریاد می‌زند: «آقای آژان! ».

حاجی، جلوِ چشمش تیره و تار شد. پس رفت، پیش آمد و از روی چادر، یک سیلی محکم زد به آن زن و می‌گفت: «بی‌خود … بی‌خود صدای خودت را عوض نکن! من از همان اوّل تو را شناختم. فردا … همین فردا طلاقت می‌دهم! حالا برای من پایت به کوچه باز شده؟

می‌خواهی آب روی چندین و چند ساله‌ی مرا به باد بدهی؟! زنیکه‌ی بی‌شرم! حالا نگذار رو به روی مردم بگویم. مردم! شاهد باشید این زنیکه را فردا طلاق می‌دهم! چند وقت بود که شک داشتم، هی خودداری می‌کردم، دندان روی جگر می‌گذاشتم، امّا حالا دیگر کارد به استخوان رسیده! آهای مردم! شاهد باشید زن من نانجیب شده! فردا … آهای مردم! فردا … ».

داستان حاجی مراد

زن رو به مردم کرده: «بی غیرت‌ها! شماها هیچ نمی‌گویید؟! می‌گذارید این مرتیکه‌ی بی سر و پا، میان کوچه، به عورت مردم دست‌اندازی کند؟! اگر مشدی حسین صرّاف این جا بود، به همه‌تان می‌فهماند. یک روز هم از عمرم باقی باشد، تلافی‌ای بکنم که روی نان بکنی، سگ نخورد!

یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: “ابولی! خرت به چند است؟!” کی هست که خودش را داخل آدمی‌زاد می‌کند؟! برو … برو … آدمِ خودت را بشناس. حالا پدری ازت دربیاورم که حظ بکنی! آقای آژان…! ».

داستان حاجی مراد

دو – سه نفر میان‌جی پیدا شدند. حاجی را به کنار کشیدند. در این بین، سر و کلّه‌ی آژانی نمایان شد. مردم، پس رفته، حاجی‌آقا و زنِ چادرحاشیه‌سفید، با دو – سه نفر شاهد و میان‌جی به طرف نظمیّه روانه شدند. در میان راه، هر کدام حرف‌های خودشان را برای آژان تکرار کردند! مردم هم، ریسه شده، به دنبال آن‌ها افتاده بودند تا ببینند آخرش کار به کجا می‌انجامد؟!

حاجی، خیس عرق، هم‌دوش آژان، از جلوِ مردم می‌گذشت و حالا مشکوک هم شده بود! درست نگاه کرد، دید کفشِ سگک‌دار آن زن و جوراب‌هایش، با مال زن او فرق داشت! نشانی‌هایی هم که آن زن به آژان می‌داد، همه درست بود: او زن مشدی‌حسین صرّاف بود که می‌شناخت! پی برد که اشتباه کرده است، امّا دیر فهمیده بود. حالا نمی‌دانست چه خواهد شد؟! تا این که رسیدند به نظمیّه، مردم بیرون ماندند.

داستان حاجی مراد

حاجی و آن زن را آژان، وارد اتاقی کرد که در آن دو نفر صاحب‌منصبِ آژان پشت میز نشسته بودند. آژان، دست را به پیشانی گذاشته، شرح گزارش را حکایت کرد و بعد خودش را کنار کشید، رفت پایین اتاق ایستاد. رییس رو کرد به حاجی:
– اسم شما چیست؟
– آقا! ما خانه‌زادیم! کوچکیم! اسم بنده حاجی‌ مراد . همه‌ی بازار مرا می‌شناسند.
– چه کاره هستید؟
– رزّاز. در بازار دکّان دار. هر فرمایشی که داشته باشید، اطاعت می‌کنم.

داستان حاجی مراد

– آیا راست است که شما نسبت به این خانم بی‌احترامی کرده‌اید و ایشان را در کوچه زده‌اید؟
– چه عرض بکنم؟! بنده گمان می‌کردم که زن خودم است!
– به کدام دلیل؟!
– حاشیه‌ی چادرش سفید است.
– خیلی غریب است! مگر صدای زن خودتان را نمی‌شناسید؟!

داستان حاجی مراد

حاجی آهی کشید: «آخر شما که نمی‌دانید زن من چه آفتی است! زنم، نوای همه‌ی جانوران را درمی‌آورد! وقتی که از حمّام درمی‌آید، به صدای همه‌ی زن‌ها حرف می‌زند. ادای همه را درمی‌آورد. من گمان کردم می‌خواهد مرا گول بزند! صدای خودش را عوض کرده! ».
زن: «چه فضولی‌ها! آقای آژان! شما که شاهد هستید توی کوچه رو به روی صد کرور نفوس به من چک زد. حالا یک مرتبه موش‌مرده شد! چه فضولی‌ها! به خیالش شهر هرت است! اگر مشدی‌حسین بداند، حقّت را می‌گذارد کف دستت! با زن او؟! آقای رییس…! ».
رییس: «خوب خانم! با شما دیگر کاری نداریم. بفرمایید بیرون تا حساب حاجی‌آقا را برسیم! ».
حاجی: «و الله غلط کردم! من نمی‌دانستم. اشتباهی گرفتم. آخر من رو به روی مردم، آب رو دارم! ».

داستان حاجی مراد

رییس چیزی نوشته، داد به دست آژان. حاجی را بردند جلوِ میز دیگر. اسکناس‌ ها را با دست لرزان شمرد، به عنوان جریمه روی میز گذاشت. بعد به هم‌راهی آژان، او را بردند جلوِ درِ نظمیّه. مردم، ردیف ایستاده بودند و درگوشی با هم پچ‌پچ می‌کردند. عبای زرد حاجی را از روی کولش برداشتند و یک نفر تازیانه به دست، آمد کنار او ایستاد. حاجی، از زور خجالت، سرش را پایین انداخت و پنجاه تازیانه، جلوِ مردم به او زدند؛ ولی او خم به ابرویش نیامد!
وقتی که تمام شد، دست‌مال ابریشمیِ بزرگی از جیب درآورد. عرق روی پیشانی خودش را پاک کرد. عبای زرد را برداشته، روی دوش انداخت. گوشه‌ی آن به زمین کشیده می‌شد. سر به زیر، روانه‌ی خانه شد و کوشش می‌کرد پایش را آهسته‌تر روی زمین بگذارد تا صدای غزغز کفش خودش را خفه بکند! دو روز بعد حاجی زنش را طلاق داد!

داستانک

داستان حاجی مراد


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط

داستان کوتاه حاجی مراد امروز سایز شکم، پهلو و پایی� داستاه صادق هدایت داستان کوتاه صادق هدایت داستان حاجی مرادداستان کوتاه حاجی مرادداستانهای کوتاه صادق هدایتداستان هایی از صادق هدایت بیشتر ریاضیمعما و سرگرمی داستان حاجی مراد از صادق هدایترهیار ۱۳۹۴۵۸ اما از آنها هیچ خبری و اثری پیدا نکرده بود بقیه این داستان رو براتون در ادامه مطلب داستان حاجی مراد صادق هدایت گذاشتم پیشنهاد میکنم حتما حتما بخونید خیلی بیشتر داستان کوتاه حاجی مراد پورتال جامع ایران بانو داستانکوتاهحاجیمراد امروز ولنتاین عشق مان را سورپرایز کنیم چگونه پوستی صاف و بدون لک داشته باشیم؟ اشتراک فیسبوک تویتر گوگل پلاس لینکداین پینترست برچسب ها داستان حاجی مراد داستان کوتاه بیشتر داستان کوتاه حاجی مراد نوشته صادق هدایت پارس پی دی اف دانلود داستانحاجیمرادنوشتهصادقهدایت ۱۳۹۳۹۲۹ هدایت داستان حاجی مراد – نوشته صادق هدایت توسط جواد پست شده در ۱۳۹۰۱۱۲۰ ۰ دیدگاه نام داستان حاجی مراد نویسنده صادق هدایت صادق هدایت صادق هدایت حاجی مراد به چابکی بیشتر داستان حاجی مراد جستجو و دانلود کتابکتابخانه الکترونیکی ویکیو داستان حاجی مراد ۱۳۹۵۹۱۹ کتاب سبز › جستجوی جستجو و دانلود کتاب داستان حاجی مراد » داستان حاجی مراد دانلود کتاب داستان‌های عبرت انگیز دانلود کتاب داستان‌های عبرت انگیزداستان‌های عبرت انگیز اما بیشتر کتاب سبزداستان حاجی مراد داستانحاجیمراد ۱۳۹۴۱۴ داستان حاجی مراد دانلود کتاب شش داستان تحلیل داستان هایی از صادق هدایت دانلود کتاب شش داستان تحلیل داستان هایی از صادق هدایت از رویا وهمی دسته داستان ۱۵۲ صفحه بیشتر داستان کوتاه حاجی مرادمجله یک پارس امروز داستاه صادق هدایت داستان کوتاه صادق هدایت داستان حاجی مرادداستان کوتاه حاجی مرادداستانهای کوتاه صادق هدایتداستان هایی از صادق هدایت بیشتر داستان کوتاه حاجی‌مراد اثر صادق هدایت پرسه در دنیای مجازی داستانکوتاهحاجی‌مراداثرصادقهدای ۱۳۹۴۱۱۹ مجموعه داستان زنده به حاجی‌مراد، به چابکی، از سکوی دکان پایین جَست کمرچین قبای بخور خود را تکان داد، کمربند نقره‌اش را سفت کرد، دستی به ریش حنابسته‌ی خود کشید؛ حسن، بیشتر برای تازه شدن دیر نیست نقد و بررسی داستان کوتاه حاجی مراد ۱۳۹۲۸۸ نقل از فرهنگ معین جلد خلاصه داستان حاجی مراد دکانداری پرفیس و افاده با ظاهری آراسته همراه شاگردش دکان برنج فروشی را میبندد و در بازار به راه می افتداو که شهرت بیشتر کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت کتابداستانحاجیمرادنوشته ۱۳۹۴۱۰۲۳ تاپیک نقل قول شده در پست کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت زبان فارسی کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت نویسنده بیشتر داستان کوتاه حاجی مراد پورتال جامع ایران بانو داستانکوتاهحاجیمراد امروز ولنتاین عشق مان را سورپرایز کنیم چگونه پوستی صاف و بدون لک داشته باشیم؟ اشتراک فیسبوک تویتر گوگل پلاس لینکداین پینترست برچسب ها داستان حاجی مراد داستان کوتاه بیشتر داستان کوتاه حاجی مراد نوشته صادق هدایت پارس پی دی اف دانلود داستانحاجیمرادنوشتهصادقهدایت ۱۳۹۳۹۲۹ هدایت داستان حاجی مراد – نوشته صادق هدایت توسط جواد پست شده در ۱۳۹۰۱۱۲۰ ۰ دیدگاه نام داستان حاجی مراد نویسنده صادق هدایت صادق هدایت صادق هدایت حاجی مراد به چابکی بیشتر داستان حاجی مراد جستجو و دانلود کتابکتابخانه الکترونیکی ویکیو داستان حاجی مراد ۱۳۹۵۹۱۹ کتاب سبز › جستجوی جستجو و دانلود کتاب داستان حاجی مراد » داستان حاجی مراد دانلود کتاب داستان‌های عبرت انگیز دانلود کتاب داستان‌های عبرت انگیزداستان‌های عبرت انگیز اما بیشتر کتاب سبزداستان حاجی مراد داستانحاجیمراد ۱۳۹۴۱۴ داستان حاجی مراد دانلود کتاب شش داستان تحلیل داستان هایی از صادق هدایت دانلود کتاب شش داستان تحلیل داستان هایی از صادق هدایت از رویا وهمی دسته داستان ۱۵۲ صفحه بیشتر داستان کوتاه حاجی مرادمجله یک پارس امروز داستاه صادق هدایت داستان کوتاه صادق هدایت داستان حاجی مرادداستان کوتاه حاجی مرادداستانهای کوتاه صادق هدایتداستان هایی از صادق هدایت بیشتر داستان کوتاه حاجی‌مراد اثر صادق هدایت پرسه در دنیای مجازی داستانکوتاهحاجی‌مراداثرصادقهدای ۱۳۹۴۱۱۹ مجموعه داستان زنده به حاجی‌مراد، به چابکی، از سکوی دکان پایین جَست کمرچین قبای بخور خود را تکان داد، کمربند نقره‌اش را سفت کرد، دستی به ریش حنابسته‌ی خود کشید؛ حسن، بیشتر برای تازه شدن دیر نیست نقد و بررسی داستان کوتاه حاجی مراد ۱۳۹۲۸۸ نقل از فرهنگ معین جلد خلاصه داستان حاجی مراد دکانداری پرفیس و افاده با ظاهری آراسته همراه شاگردش دکان برنج فروشی را میبندد و در بازار به راه می افتداو که شهرت بیشتر کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت کتابداستانحاجیمرادنوشته ۱۳۹۴۱۰۲۳ تاپیک نقل قول شده در پست کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت زبان فارسی کتاب داستان حاجی مراد نوشته صادق هدایت نویسنده بیشتر داستان کوتاه حاجی مراد «صادق هدایت» نت نوشت حاجیمرادصادقهدایت ۱۳۹۵۸۲۰ پیشنهاد شنیدنی گوناگون اجتماعی تاریخی ویدئو عکاسی تبلیغات تماس با ما صادق هدایت حاجی مراد داستان کوتاه داستان کوتاه حاجی مراد «صادق هدایت» حاجی، عبای زردی که زیر بغلش بیشتر داستان کوتاه حاجی مراد داستانکوتاهحاجیمراد امروز بهمن تصاویر جذاب و دیدنی روز – شنبه ۹ بهمن کاه بده، کالا بده، یک قاز و نیم بالا بده کاه بده، کالا بده، یک قاز و نیم بالا بده داستان کوتاه حاجی مراد داستان کوتاه حاجی بیشتر


ادامه مطلب ...