این تکرار برخی وقتها میتواند به یک آسیب برای زندگی خانوادگی تبدیل شود، موسیقی یکنواخت زندگی مشترک برای برخی از زوجها اصلا گوشنواز نیست؛ زوجهای شیدای دیروز در سریال روزگار گاهی دل هم را میزنند.
سطح دیگری از این تکرار به آسیبهای اجتماعی مربوط است؛ دیدن هر روزه متکدیان، معتادان، کودکان کار و خیابان و... دیگر دل هیچ رهگذری را نمیلرزاند از بس که تکرار شدهاند در نگاه ما. کارشناسان از واکسینهشدن جامعه و مسئولان در برابر آسیبهای اجتماعی به نام یک آسیب اجتماعی خطرناک دیگر یاد میکنند. «از زندگی از این همه تکرار خستهام/ ازهای و هوی کوچه و بازار خستهام» سروده محمدعلی بهمنی، شاعر نامدار است و اما داستان آسیب تکرار در چند پرده...
زندگی تکراری و تکرار زندگی
اگر شما از بیشتر آدمها درباره زندگی و کیفیت آن سوال کنید کلمهای نمیگویند جز «ملالآور». همان زوج جوان که تا دیروز سر از پا نمیشناختند برای وصال و آغاز یک زندگی رویایی؛ امروز اما تکرار دلشان را زده است. در این میان اما گاهی هر کدام از زوجین دیگری را مقصر میدانند از این همه بیهیجانی و تکرار، مقصر کیست؟
یک کارشناس مشاوره با اذعان به این که وجود هیجان، شور و صمیمیت در ابتدای زندگی و شروع یک رابطه امری عادی است تصریح میکند که این زندگی پس از مدتی دچار یکنواختی میشود. صفورا افشار نیاکان علل آن را چنین ذکر میکند: بیتوجهی و تلاشنکردن همسران برای حفظ روابط صمیمانه، سرکوب احساسات ناخوشایند و فراموش کردن اولویتهای زندگی مشترک. وی بر این باور است که بسیاری پس از ازدواج، احساسات و روابط زناشوییشان را فراموش کرده و در مسائل حاشیهای خانواده، کار، فرزندان و... غرق میشوند.
همین یکنواختی خود عاملی میشود برای بروز افسردگی و اگر با همین عینک به حال و آینده زندگی نگریسته شود بدون هیچ فلسفه و هدفی مشخص برای تداوم زندگی، حتی زوجین تا مرز جدایی از هم پیش خواهند رفت. اصلا هیچ فکرش را هم نکنید که «تنوعطلبی» دلیل خوبی خواهد بود برای گریز از تکرار قصه زندگی. بزرگی نقل میکند: «هیچ عیبی بیجمال نیست. اگر زیبایی تمام میبود، هرگز به این زیبایی که هست نمیبود. یک وقتی یک کسی... کار جالبی کرده بود. زیباترین اجزای صورت زیباترین زنان دنیا را جدا کرده و با هم مونتاژ کرده بود. حاصل کار یک صورت زشت بود.» پس فکر داشتن بهترینها را که میتواند زندگی شما را رنگین کند از سر خود بیرون کنید لطفا!
پرویز رزاقی، روانشناس، جامعه را در روند ابتلا به روزمرگی دارای نقش مهمی میداند. به باور او اگر این موضوع درمان نشود مسائل خلقی مثل افسردگی و نارضایتی به کمین افراد مینشیند. در واقع به اعتقاد وی احساس افسردگی نیز بیش از پیش افراد را به سمت روزمرگی سوق میدهد.
تکرار زندگی چیز جدیدی نیست و نخواهد بود انسانهای اولیه به این موضوع اندیشیدهاند و فلاسفه و جامعهشناسان بسیار درباره آن نظریه دادهاند.
اصلا میشود حداقل در سطح زندگی فردی از چیزهای جزئی شروع کرد؛ به باور برخی مطالعه کتاب، جابه جایی محل وسایل و تزئینات خانه، پرورش گل و گیاه خانگی، خودآموزی یک زبان غیر از زبان مادری، هنرهای دستی، موسیقی، تغییر راه و مرکز خرید موجب ایجاد تحول روحی و فکری شخص میشوند.
اما برای زوجهای جوان گویی هیچ چیز آنها را از قصه تکرار نمیرهاند. روانشناسان برای حل این موضوع چنین پیشنهادهایی دارند؛ ابتدا خودتان تغییر کنید، انتظارات معقول از زندگی زناشویی داشته باشید، دوست داشتن بدون قید و شرط را از سر بگیرید، روزها و تاریخهای مهم را زنده کنید، به خاطرات و علایق مهم هم توجه کنید، فکر کنید تازه ازدواج کردهاید، از بودن همدیگر تشکر کنید، حداقل هفتهای یک بار ساعتی با هم باشید، از مقایسه زندگیتان بپرهیزید، اجازه ندهید کدورت به درازا کشیده شود و برای آرامش خود تلاش کنید.
واکسینه شدن در برابر آسیبهای اجتماعی
قصه این تکرار اما متفاوت است. شاید لویی پاستورکه گامی جدی برای کشف اولین واکسن در سال 1885 برداشت، هیچگاه فکر نمیکرد روزگاری فرا رسد که تن جامعه در برابر خیلی دردها بیهیچ تزریق و دارویی واکسینه شود، اما این واکسیناسیون یک تفاوت اساسی با اختراع پاستور داشت. او تن آدمها را در برابر بیماریها مقاوم کرد و این واکسن کالبد جامعه را در برابر آسیبهای اجتماعی بیخیال!
این بار ما بیدرد و دارو واکسینه شدیم، بیآنکه بخواهیم. واکسن بیخیالی و بیمبالاتی ما را از هر احساسی، کمکی، فکر و چارهای واکسینه کرده است. صد البته مسئولان هم بیش از ما واکسینه شدهاند. جالب این که آن را به خیلیها که بگویی از ریشه منکرش میشوند و صد البته انکار مسئولان جدیتر.
قصه ما به پرستار یا مددکاری میماند که با شور وارد این حرفه میشود، اما به مرور زمان و با مشاهده و تکرار هر روزه دردمندان، موضوع برای او عادی و تکراری میشود.
واقعیت این است که دستکم برای رسانهها و مطبوعات، آسیبهای اجتماعی سوژههای داغی هستند، البته خود تصور میکنند که داغند چون تا به حال حتی انبوه واژگان سوزناک تن جامعه را هیچ گرم نکرده است خیلی هم سرد و بینمکند برای جامعه. به باور کارشناسان خطرناکتر از آسیبهای اجتماعی، عادی شدن آن رخداد است و با سیاسی برخورد کردن در برابر این آسیبها خطر وقوع آن در جامعه بیشتر خواهد شد.
سفت کردن تکراری پیچهای زندگی
چارلی چاپلین را در فیلم عصر جدید به یاد بیاورید. او کارگر یک کارخانه است و کارش سفت کردن پیچها روی نوار خط تولید است. چارلی چاپلین به جای حل شدن در دنیای قدیمی و حل مشکلات قدیمی به رویارویی با دنیای جدید میپردازد. در این فیلم ماشینها حرف میزنند و انسانها چیزی نمیگویند. او بیآن که درباره کارش بیندیشد تنها یک کار ملالآور را تکرار و تکرار میکند گویی خود قطعهای از این ماشین شده است. عصر جدید فیلمی است علیه انسان ماشینی. این ماشینی شدن در یک شب و روز تکراری برای بسیاری از ما رخ میدهد حال آن را اضافه کنید به تکرار روزهای زندگی خانوادگی، تکرار شبهای همنشینی دوستانه و... .
باور کنید زندگی عین خلاقیت است و این نیز مخالف تکرار؛ چنانچه شوپنهاور میگوید: زندگی صرفا مایوسکننده، حقیر و منحصر به جنبه زیستی نیست.
میشود از تکرار رست باید تنها کمی نظم را شکست، منظور از نظم همان کلیشههای سخت و محکم ذهنی است که همچون پردهای فرا روی ما را پوشاندهاند. به مثال هایدگر توجه کنید؛ او به شخصی اشاره میکند که یک کارگاه نجاری دارد، در این کارگاه فرد در حال چکش زدن به میخ است، که ناگهان چکش میشکند. او تا پیش از این غرق در کار و فعالیت خود بود و درکی از محیط نداشت، آنچه ما را خود آگاه میسازد گسستن تار و پود ریتم تکراری و یکنواخت زندگی است. شاید مهمترین راهکار جلوگیری و مقابله با یکنواختی این است که مقداری از خلاقیت خود استفاده کنید تا اتفاقات جدید و متنوعی را در زندگی زناشویی، شغل و روابط خود ایجاد کنید، گاه این خلاقیت عین سادگی خواهد بود.
و دیگر مباد...
زندگی را باید رنگی دیگر بخشید، میشود آن را با موسیقی کودکان دورهگرد خوش آهنگ ساخت، میشود حتی در شادی یک کارتن خواب سهیم شد.
میشود خانه را از تکرار رهاند حتی با کمی تغییر. هرچه هم روز و شب و اشیا تکراری باشند، اما تبسم شما به همسرتان تکراری نخواهد بود.
و دیگر مباد که هر روز متکدیان نالان، کودکان کار، معتادان در هپروت، آدمهایی تا کمر فرو رفته در سطلهای زباله سطح شهر، کارتن خوابها و... را ببینیم و بگذریم، چون آنها از ما در نمیگذرند. زندگی تکرار میشود؛ تاریخ نیز. آنگونه که گفته شده؛ «نخست به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی!»
سامان عابری / جامجم
شاید اصلا حرف دل خودمان باشد. واژه تنهایی یا بهتر بگوییم احساس تنهایی، غریبه نیست؛ چرا که بیشتر ما، آن را حتی برای یک لحظه یا در دورهای مشخص یا شاید هم برای سالها لمس کردهایم.
تنهایی را نبود روابط دلسوزانه یا مهربانانه تعریف کردهاند و از آن به عنوان بزرگترین فاجعه برای انسان امروزی یاد میکنند. میتوان گفت هیچکس از تنهایی ایمن نیست، هرکس با توجه به نیازها، روابط و اوضاع و احوال زندگی ممکن است در دام تنهایی بیفتد و معمولا هم با سه حالت انزوا (نداشتن یا دوری از فرد مورد علاقه)، احساس قطع ارتباط (نداشتن دوستان صمیمی) و احساس تعلق نداشتن (پذیرفته نشدن از سوی گروههای اجتماعی باارزش یا احساس همدردی نکردن) مشخص میشود.
بسیاری از افراد تنها، ویژگیهای اجتماعی مشخصی دارند که ایجاد و حفظ روابط را برای آنها دشوار میکند؛ مثلا ممکن است بسیار کمرو یا بدون عزت نفس باشند و زمانی که با کسی گفتوگو میکنند به گفتههای طرف مقابل با تانی پاسخ دهند. اغلب موضوع را عوض میکنند، درباره خودشان بیشتر حرف میزنند و پرسشهای کمتری از دیگری میکنند، به همین دلیل پژوهشگران بر این عقیدهاند که افراد تنها متمرکز بر خود و غیر پاسخگو هستند. معمولا تنهایی برای زنان کمتر از مردان مشکلآفرین است، زیرا آنها تنهاییشان را بهتر میپذیرند و میکوشند روابط عمیق و صمیمی برقرار کنند. آنها معمولا دوست باقی میمانند و با دیگران گفتوگوهای شخصی و صمیمی دارند. زنان همچنین بیشتر از مردان درباره احساساتشان حرف میزنند، در حالی که مردان درباره مسائل دیگری غیر از احساسشان با همجنسان خود صحبت میکنند، به همین دلیل هم در ملأعام احساس تنهایی مردان قابل رویتتر از احساس تنهایی زنان است. با توجه به اهمیت مساله تنهایی، در ادامه به تشریح احساس تنهایی، دلایل و راههای کنار آمدن با آن میپردازیم.
احساس تنهایی و انتخاب آگاهانه آن
تا به حال با خود فکر کردهاید احساس تنهایی به چه معنی است و چه حسی به ما دست میدهد که احساس تنهایی میکنیم؟ دکتر پیمان آزاد در کتاب خود «غلبه بر خشم و احساس تنهایی» آن را اینگونه تعریف میکند: احساس تنهایی، احساسی است منفی و بازدارنده که در خلوت و در جمع آن را احساس میکنیم؛ در خانواده بودن و تنها بودن، در اجتماع بودن و تنها بودن، در کلاس درس بودن و تنها بودن و.... خود را در همه حال تنها و بیکس احساس کرده، آرزو میکنیم حامی داشته باشیم و بتوانیم به کسی تکیه کنیم؛ احساس ناامنی میکنیم، احساس ترس داریم و همه اینها به صورت عامل بازدارنده در میآیند تا نتوانیم با دیگران رابطه معقول و مطلوبی برقرار کنیم.
اگر بخواهیم این احساس را ریشهیابی کنیم بدون شک میتواند ناشی از فشارهای شدید دوران کودکی ما باشد. کودکی که روحش آسیبدیده و مجروح شده، احساس تنهایی را به جوانی، بزرگسالی و میانسالی خود میبرد. البته تمایل به تنهایی و درلاک خود فرو رفتن میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد. اطرافیان ما، در دوران مختلف زندگی میتوانند به ما آسیب برسانند. پدر و مادری که فقط اسم آن را یدک میکشند، دوستی که به نام دوستی بدترین ضربههای روحی را به ما وارد میکند، همسری که گاه آزارهایش مانند مرگ تدریجی میماند و حتی بیگانهای که یکباره در زندگی مان ظاهر میشود و جراحت روانی به ما میزند و تا آخر عمرهم جای آن خوب نمیشود و... به مرور باعث کنارهگیری شخص از دیگران میشود و ترجیح میدهد با کسی ارتباط قوی نداشته باشد تا آسیب هم نبیند.
ارتباطگریزی
یکی از دلایل مهم تنهایی فرد حتی به صورت موقتی، تمایل وی به ارتباطگریزی است. ارتباطگریزی را تشویش یا اضطراب ناشی از ارتباط واقعی یا مورد انتظار با فرد یا افراد دیگر تعریف کردهاند. ارتباطگریزی ممکن است معلول شرایط اجتماعی یا منشأ آن، محیط خانوادگی فرد باشد. افراد با ارتباطگریزی بالا، هنگام برقراری ارتباط، اضطراب زیادی دارند و در انزوا و تنهایی احساس راحتی بیشتری میکنند؛ اما افراد با ارتباطگریزی کم با این که در برقراری ارتباط مشکل دارند، اما قادر به کنترل اضطرابشان هستند.
ارتباطگریزی انواع مختلفی دارد. دکتر علی اکبر فرهنگی در کتاب خود «ارتباطات انسانی» انواع ارتباطگریزی را چنین دستهبندی میکند:
ارتباطگریزی شخصیتی: این نوع ارتباطگریزی به ویژگیهای شخصیتیشان مربوط میشود و در زمان طولانی نیز با آن دست و پنجه نرم میکنند. ارتباطگریزی در ارتباطات شفاهی و ارتباطات نوشتاری از مهمترین اشکال ارتباطگریزی شخصیتی است که هنگام تهدید تغییر مییابد.
ارتباطگریزی موقعیتی: فرد در یک موقعیت خاص مانند سخنرانی کردن دچار این حالت میشود؛ اما در موقعیتهای دیگر ارتباطی مثل ارتباط گروهی، ارتباطگریزی او ناچیز یا صفر است.
ارتباطگریزی وابسته به مخاطب: این نوع ارتباطگریزی به شرایطی که فرد در آن قرار گرفته و نوع رابطه او با دیگران بستگی دارد؛ برای مثال ممکن است فردی در ارتباط با رئیس خود یا افراد قدرتمند دچار اضطراب شدید شود ولی در ارتباط با دوستان خود مشکلی نداشته باشد.
ارتباطگریزی وضعیتی: تغییرات محیطی ارتباط در این نوع ارتباطگریزی، نقش برجستهای ایفا میکند. شرایطی که باعث این نوع ارتباطگریزی میشود شامل محیط رسمی، زیر دست بودن فرد، مشخص نبودن موقعیت، ناآشنایی با وضع پیش آمده، میزان توجه دیگران و تازگی موقعیت است. این نوع ارتباطگریزی تنها یک بار و در یک موقعیت خاص تجربه میشود. میتوان گفت ارتباطگریزی آشفتگی یا بینظمی فکری یا روانی نیست. در واقع شخص این حالت را به خود تلقین میکند، پس براحتی میتواند بر آن غلبه کند. کافی است با القائات فکری مبارزه کند. آموزش مهارتهای ارتباطی، حساسیت زدایی منظم و تعدیل ادراکات به درمان این عارضه کمک میکنند.
تنهاییم، چون از غریبهها میترسیم
ترس از غریبهها هم میتواند یکی از علتهای مهم تنهایی باشد. این ترس معمولا ریشه در افکار منفی فرد دارد؛ برای مثال وقتی فردی هنگام ارتباط با طرف مقابل تصور میکند «او به احتمال زیاد از من خوشش نمیآید» یا «او دلش نمیخواهد با من ارتباط داشته باشد» باعث میشود خود را دستکم بگیرد و احساس کند از دیگری پایینتر است. چنین فردی بیشتر مواقع خود را بیارزش یا بسیار غیر جذاب فرض میکند و افکار منفی خود ساخته را در سر میپروراند و چون به آنها عادت کرده است، بسختی متوجه نادرست بودنشان میشود. راهحلش فقط این است که آن را حل کنیم و اجازه ندهیم بر ما غالب شود. برای این کار هم پیشنهاد وجود دارد:
ـ فهرستی از مهمترین صفات مثبت و منفی خود تهیه کنید. صفات مثبت شما آنهایی هستند که از وجودشان در شخصیت خود راضی هستید. هر بار احساس میکنید تمایل دارید به فرد مورد نظرتان نزدیک شوید آن فهرست را در ذهن خود مرور کنید و اجازه بدهید به جای انگها و قضاوتهای نادرست و کهنه، واقعیتها را در ذهنتان جا بیندازید.
ـ این مهم را به خود بقبولانید که اصلا قرار نیست برای همه موردپسند و مقبول باشید. هیچ وقت احساس نکنید طرف مقابل حتما به خاطر اشکالات شما طردتان کرده است. شاید فردی که خواستار ارتباط با شما نیست به یکی از صدها دلیل ممکن ـ که مربوط به خودش است ـ علاقهای به ارتباط با شما ندارد.
ـ وقتی از ارتباط اولیه با فردی میترسید همیشه این اصل را در نظر داشته باشید که برای برقراری ارتباط موفقیتآمیز، دو قانون اصلی وجود دارد. نخست آن که باید آنچه را مایلید دریافت کنید، به طرف مقابل نشان دهید. یعنی اگر خواهان احترام، توجه، علاقه و محبت هستید، ابتدا باید به دیگران آنها را ارزانی کنید. دوم این که بیش از توجه به درون خود، به بیرون توجه داشته باشید. به عنوان مثال وقتی با طرف مقابلتان صحبت میکنید، به جای این که تمام حواستان به ظاهرتان باشد یا این که درباره جواب بعدیتان به پرسش طرف مقابل فکر کنید، به حرفهای او با دقت گوش دهید.
کمی خلاقیت داشته باشیم
اصلا لازم نیست برای این که از احساس بد تنهایی رها شوید ساعتها گوشی تلفن در دستتان باشد و با کسی صحبت کرده یا وقت ارزشمند خود را صرف چت کردن کنید. پیشنهاد میکنیم در هر سنی با توجه به علاقهتان کارهای سودمند متفاوتی انجام دهید که برخی از آنها به شرح زیر است:
ـ یادگرفتن تکنیکهای جدید
ـ بازدید از نمایشگاهها و موزهها
ـ گذراندن دورههای تخصصی کوتاهمدت مانند یادگیری فنبیان، فراگیری هنر و...
ـ ورزش کردن (اگر امکان کلاس رفتن ندارید میتوانید پیادهروی را انتخاب کنید.)
ـ مطالعه کتاب
ـ پیدا کردن دوست و حامی خوب
ـ رفتن مسافرت
ـ پارک رفتن و دوستیابی مناسب در پارک بخصوص در سنین بالا
ـ خرید رفتن (البته در این مورد لازم است مدبرانهتر عمل شود.)
ـ پرداختن به کارهای شخصی و عقبافتاده
ـ آشپزی کردن (اگر این هنر را بلد نیستید حتما به دنبال یادگیری آن باشید.)
ـ یادگیری زبان جدید
ـ خیاطی کردن
ـ باغبانی کردن
ـ یاد گرفتن موسیقی
تنهایی در زندگی زناشویی
بسیاری از زوجین احساس تنهایی شدیدی دارند. اگر شما هم جزو آنهایی هستید که رابطه صمیمی دوران اولیه آشناییتان را ندارید یا به بهانههای مختلف، خود را سرگرم کار میکنید تا زمان کمتری کنار همسرتان باشید و این را به حساب پر مشغله بودن میگذارید و هیچ گونه احساس تعلق خاطری نسبت به او ندارید، این زنگ خطر بزرگی است و در ابتدای احساس تنهایی قرار دارید. برخی از ما به اشتباه بر این باوریم که فقط مجردها و افرادی که به اصطلاح بی کس و کارند احساس تنهایی میکنند غافل از این که داشتن حس انزوا و تنهایی در زندگی زناشویی بر چسب خاص خود را دارد و با دیگر تنهاییها بسیار فرق میکند. این تنهایی از یک افسردگی خبر میدهد و اغلب باعث دردهای روحی و جسمی یکی از همسران یا هردو میشود. همسر حساس مدام از سردرد، کمردرد یا مشکلات قلبی شکایت میکند که در پشت تمامی این دردها، حس تنهایی عمیقی وجود دارد.
افا ولدارک در کتاب «هم اکنون دست به کار خواهم شد» تنهایی زوجین را اینچنین تشریح میکند: ما از افرادی که دوستشان داریم توقعات بخصوصی داریم. دوست داریم او به ما نزدیک شود، هیچ وقت از ما فاصله نگیرد، دائم به ما توجه کند، افکار و احساساتش را با ما تقسیم کند و برای همیشه دوستمان داشته باشد و اگر این عطش سیراب نشود بلافاصله به دام انزوا و تنهایی سقوط میکنیم.
معمولا افرادی که به طریقی از تنهایی خود در زندگی مشترک رنج میبرند نقاط مشترک زیادی دارند که شامل موارد زیر است:
ـ بسیار حساس هستند یا واکنشی منفعلانه دارند یا کلا تسلیم میشوند.
ـ با این که همسر خود را مقصر میدانند، ولی خودشان هم توجهی به خود نمیکنند.
ـ درخواستهای خود را در شرایط بدی عنوان میکنند.
ـ به ارزشهای خود مانند استعدادها، هوش، زیبایی، عرضه و لیاقت اشراف ندارند.
ـ سابقه یک بیماری یا تحقیر را در دوران کودکیشان دارند.
ـ اغلب احساس ضعف، ناتوانی یا بیقدرتی میکنند.
ـ خیلی زود احساس گناه و تقصیر میکنند یا دچار عذاب وجدان میشوند.
در ارتباط با تنهایی در زندگی زناشویی توجه به این نکته ضروری است که بیشتر ما براین باوریم فردی را که به عنوان همسر انتخاب میکنیم باید کامل و بیعیب و نقص باشد. متاسفانه این فقط افسانه و رویاست. پس باید پذیرفت زندگی زناشویی مشکلات خاص خود را دارد و برای حل آن باید کوشید.
معصومه اسدی / جامجم
پاسخ مشاور: این که شما از ویژگیهای شخصیتی خود آگاهی دارید بسیار خوب است. با توجه به اینکه چنین رفتاری در شما عادت شده است، برای تغییر آن باید رفتارهای تازهای را جایگزین کنید.
علت رفتارتان را بیابید
اگر علت رفتار درک شود، اصلاح آن محتملتر می شود. برای درک علت رفتار، مشاهده پیش زمینهها و پس زمینه ها کمک کننده است. تمامی موقعیتهایی را که در آنها عجولانه تصمیم گرفتهاید فهرست کنید. علت اینکه در هر مورد پشیمانی را تجربه کردهاید شناسایی و یادداشت کنید. خوب فکر کنید و ببینید که چه فکرها یا احساسهایی داشتید. سپس رفتار درست در هر موقعیت را در مقابل آن بنویسید. با این روش فهرستی از عوامل احتمالی را که باعث میشود شما عجولانه تصمیم بگیرید، به دست میآورید.
هدفتان را مشخص کنید
با پرسیدن سوالاتی از خودتان، هدف خود را از خرید یا فروش روشن سازید. فکر شماست که چگونگی رفتار شما را تعیین میکند. از طریق گفت وگو با خود، میتوانید توجیهها، بهانهها و ... را کشف و اصلاح کنید. در نتیجه میتوانید رفتارتان را طوری هدایت کنید تا به اهدافتان دست یابید. مثلا: «الان هدفم از خرید این خودرو چیست؟» یا «چه اطلاعاتی لازم است که بدانم؟»
صحت اطلاعات را بررسی کنید
هرچه اطلاعات بیشتری درباره موضوع مورد نظرتان، از منابع مختلف و معتبر به دست آورید، با قاطعیت و اطمینان بیشتری میتوانید تصمیم بگیرید. اطلاعات گردآوری شده را بررسی کنید که با هم تناقض نداشته باشند. توجه به این نکته ضروری است که پس از اینکه صحت اطلاعات را زیر سوال بردید و از درستی آنها اطمینان حاصل کردید، اقدام به عمل کنید.
از مشورت دیگران استفاده کنید
از تجربیات دیگران بهره ببرید. دقت کنید که در هر موضوعی، مشورت با افراد کاردان و امین راهگشاست وگرنه مشورت با افرادی که تخصصی در آن زمینه ندارند ممکن است زمینه گمراهی را نیز فراهم سازد. علاوه بر این فردی را که در زمینه موردنظر از نگاه شما شایسته است به عنوان الگو در نظر بگیرید و به مشاهده رفتارهایش که باعث موفقیت وی در آن موضوع شده است، بپردازید. با این روش رفتارها و افکار جدیدی در حوزه موردنظر، به خزانه رفتاری شما اضافه میشود.
اطلاعاتتان را یادداشت و ارزیابی کنید
پس از در نظر گرفتن نکات پیشین، تمامی اطلاعاتتان را روی کاغذ بیاورید بدین شکل که برای آن موضوع دو ستون مزایا و معایب ترسیم کنید و اطلاعات را بر اساس ارزششان، در آن بگنجانید. در این صورت همه اطلاعات را یکجا و به صورت منظم دارید و میتواند به شما کمک کند که کدام اقدام با توجه به شرایط موجود مناسبتر است. (فاطمه شیبک - کارشناس ارشد روانشناسی/ خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
دانش > پزشکی - همشهری آنلاین:
یک بررسی جدید نشان میدهد که نداشتن فعالیت جسمی حتی در بزرگسالانی که وزن طبیعی دارند، با افزایش خطر دچار شدن به پیشدیابت همراهی دارد.
به گزارش رویترز پژوهشگران دانشگاه فلوریدا که این بررسی را انجام دادهاند، میگویند این یافتهها ممکن است توضیح دهد که چرا یک سوم بزرگسالان آمریکایی با وجود لاغر بودن دچار پیشدیابت - بالا بودن قند خون اما نه در حدی که تشخیص دیابت داده شود- هستند.
آرک ماینوس، پژوهشگر ارشد در این بررسی گفت: «ما دریافتهایم که بسیاری از افرادی که ما آنان را دارای وزن طبیعی میشماریم- افرادی که اضافه وزن یا چاق نیستند- از لحاظ سوختوساز یا متابولیسم سالم نیستند.»
ماینوس و همکارانش دادههای به دست آمده از بیش از ۱۰۰۰ نفر در سنین ۲۰ و بالاتر در انگلستان را تجزیهوتحلیل کردند. همه این افراد وزن طبیعی داشتند و تشخیص دیابت در آنان داده نشده بود. افرادی که سبک زندگی غیرفعال داشتند با احتمال بیشتری نسبت به افراد فعال قند خون ۵.۷ میلیمول در لیتر و بالاتر (۱۰۰ میلیگرم در دسیلیتر) داشتند که انجمن دیابت آمریکا آن را پیشدیابت تعریف میکند.
بر اساس این بررسی، حدود یک چهارم از افراد غیرفعال و بیش از ۴۰ درصد از افراد غیرفعال ۴۵ ساله و بالاتر معیارهای تشخیصی برای پیشدیابت یا دیابت را داشتند.
این بررسی رابطه مستقیم علت و معلولی را ثابت نمیکند. با این وجود، این افراد غیرفعال ممکن است دچار «چاقی با وزن طبیعی» یعنی نسبت بالای چربی به عضله لخم (بدون اینکه وزنشان بالا باشد) باشند.
این پژوهشگران میگویند از آنجایی که پیشدیابت خطر دیابت و سایر مشکلات را افزایش میدهد، یافتههای این بررسی به شواهد فزایندهای افزوده میشود که نداشتن فعالیت جسمی را خطری برای سلامت میشمارد.
ماینوس میگوید: «فقط بر ترازو متمرکز نباشید و فکر کنید که حالتان خوب است. اگر سبک زندگی نشسته دارید، باید از جا برخیزید و فعالیت جسمی انجام دهید.»