جام جم سرا:برخلاف قانون سابق اکنون دختران مجرد و ایرانیان مقیم خارج نیز میتوانند سرپرستی کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست را به عهده بگیرد، اما نکته اینجاست، با اینکه حدود یک سال از تصویب قانون جدید حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست میگذرد، تاکنون همه آییننامههای اجرای آن تکمیل نشده، بنابراین برای رفع مشکل خانوادهها و کودکان بهزیستی بهتر است این آییننامهها هرچه زودتر تصویب و از سوی دولت ابلاغ شود.
با اجرایی شدن این آییننامهها تعداد کودکان در شیرخوارگاهها و مراکز شبه خانواده سازمان بهزیستی کاهش پیدا میکند، چون براساس قانون جدید شرایط واگذاری تسهیل شده و بچههای بیشتری میتوانند صاحب پدر و مادر شده و پدر ومادرهای زیادی نیز میتوانند صاحب فرزند شوند. اما این آییننامهها اکنون بین لوایح دولت گم شده و در اولویت بررسی مسئولان قرار ندارد.
محمد نفریه، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور درباره آییننامههایی که هنوز آماده نشدهاند به جامجم میگوید: برخی از آییننامههای اجرایی مانند نحوه تنظیم شناسنامه کودکان بهزیستی یا واگذاری سرپرستی آنها به ایرانیان مقیم خارج از کشور تنظیم شده و به هیات وزیران فرستاده شده، اما هنوز تصویب و ابلاغ نشده، چون برای اجرایی شدن باید در کمیسیون اجتماعی مطرح شود و در هیات وزیران به تصویب برسد.
صدور شناسنامه برای کودکان
براساس ماده 22 قانون جدید بعد از صدور حکم قطعی سرپرستی مفاد حکم از سوی دادگاه به اداره ثبت احوال و بهزیستی ابلاغ شده و اداره ثبت احوال مکلف است نام و نامخانوادگی کودک و مفاد حکم سرپرستی را در اسناد سجلی و شناسنامه سرپرست یا سرپرستان وارد کند به این شکل در شناسنامه درج میشود که کودک فرزند خوانده است و اولیای واقعی او کیست.
این درحالی است که این ماده قانون برای زوجهایی که میخواهند سرپرستی کودکی را قبول کنند، خوشایند نیست، چون آنها تمایل ندارند اطرافیانشان از این ماجرا خبردار شوند، اما به اعتقاد برخی کارشناسان اینکه نسب واقعی کودک در شناسنامه اش درج شود از لحاظ شرعی و قانونی مهم است، به همین دلیل در تبصرههای قانون جدید تاکید شده نسب واقعی کودک در اسناد سجلی او درج شود.
فاطمه رضایی، کارشناس حقوق کودکان سازمان بهزیستی به جامجم میگوید:این روند چون جزئیات زیادی دارد، به آییننامه اجرایی ارجاع شده، به همین دلیل هنوز مشخص نیست که مفاد حکم در شناسنامه درج میشود یا شماره حکم، چون شناسنامههای جدید برای درج چنین مطالبی جا ندارند. بنابراین باید منتظر آماده شدن آییننامه اجرایی آن بود که قرار است از سوی سازمان ثبت احوال ارائه شود.
به گفته رضایی، بهزیستی پیشنویسی دراین باره به ثبتاحوال ارائه کرده و مهم این است که بهدلیل منافع کودک و خانواده سوابق مربوط به کودک در اسناد محرمانه درج شود، بنابراین سوابق از بین نمیرود و در اسناد ثبت احوال باقی خواهد ماند.
وی درباره تفاوت قانون قدیم با قانون جدید درباره نحوه تنظیم شناسنامه کودکان بهزیستی ادامه میدهد: براساس ماده 14 قانون سابق اسم واقعی پدرو مادر در شناسنامه کودک درج نمیشد و فقط مفاد حکم در اختیار اداره ثبت قرار میگرفت. این درحالی است که با توجه به فرهنگ کنونی جامعه خانواده تمایل دارد فرزندخواندگی را پنهانی انجام دهد، به همین علت بیشتر خانوادهها برای فرزندخواندگی نوزادان را انتخاب میکنند، اما باید اشاره کرد در جلسات مشاورهای که برای مادر و پدر خواندهها برگزار میشودکارشناسان تاکید میکنند فرزندخواندگی را نباید پنهان کرد، زیرا بهتر است در زمانی مشخص به کودک و اطرافیان او این موضوع توضیح داده شود.
رضایی یادآور میشود: باید فرهنگ حال حاضر جامعه تغییر کند و شخصی از فرزند خوانده شدن یا قبول فرزندخواندگی ناراحت نباشد، وقتی چنین فرهنگی در جامعه ایجاد شود درج مشخصات والدین اصلی کودک در شناسنامه او ایرادی نخواهد داشت.
ایرانیان مقیم خارج و فرزندخواندگی
براساس قانون قبل که مصوب سال 53 بود فقط اشخاص مقیم ایران میتوانستند کودکی را به فرزندخواندگی بگیرند، به این شکل اتباع بیگانه بهدلیل اینکه در کشورمان ساکن بودند میتوانستند فرزند خوانده داشته باشند، اما ایرانیان مقیم خارج از کشور نمیتوانستند براحتی کودکی را به فرزندخواندگی بگیرند، برای رفع این مشکل در قانون جدید، تابعیت ایرانی در نظر گرفته شد، بنابراین چه ایرانیانی که مقیم کشورهستند و چه آنها که خارج از کشور زندگی میکنند، میتوانند سرپرستی کودکی را به عهده بگیرند.
تا قبل از تصویب قانون جدید ایرانیان مقیم خارج کشور برای به فرزندخواندگی گرفتن کودکان دردسرهای زیادی را متحمل میشدند، برای نمونه آنها مجبور بودند اقامتگاهی در ایران را به مسئولان معرفی کرده و بهصورت موقت شش ماه در ایران ساکن شوند. به این ترتیب بعد از این مدت آنها با اخذ اجازه از دادستان از کشور خارج میشدند.
رضایی میافزاید: اما اکنون ابزار نظارت در خارج از کشور نیز فراهم شده و ما میتوانیم از طریق سفارتخانه، سرکنسولگریها یا موسسات فرزند خواندگی کشورهای دیگر از وضع کودکانی که در کشوری بجز ایران به فرزندخواندگی سپرده شدهاند، باخبر شویم. براساس آییننامه اجرایی این قانون ایرانیان مقیم خارج از کشور باید درخواست ومدارک خود را به سفارتخانههای ایران تحویل بدهند و پس از بررسی مدارک اگر شرایط خانواده مناسب بود زوج متقاضی برای انتخاب و تحویل گرفتن کودک به ایران سفر میکنند.
دختران مجرد و فرزندخواندگی
براساس قانون جدید دختران مجرد نیز میتوانند سرپرستی کودکان مونث را به عهده بگیرند، زیرا مسئولان سازمان بهزیستی براین باورند که داشتن یک خانواده تک سرپرست بهتر از نگهداری کودکان در مراکز شبه خانواده است، اما هر دختر و زن مجردی نمیتواند کودکی را به فرزندخواندگی بگیرد، برای نمونه چنین شخصی باید دستکم 30 سال داشته، از موقعیت اجتماعی و فرهنگی مناسبی برخوردار بوده وبه اصول و ارزشهای کشورپایبند باشد، افزون براین دختران مجردی میتوانند سرپرستی کودکی را به عهده بگیرند که شرایط ازدواج برای آنها بعید، سن ازدواج شان گذشته یا سن باروری آنها سپری شده باشد.
به گفته معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور اکنون استانهایی وجود دارند که در آنها سرپرستی کودک به دختران مجرد واگذار شده است. وی درباره صدور شناسنامه برای چنین کودکانی عنوان میکند: فعلا به این افراد سرپرستی کودک به صورت موقت داده میشود و تا مرحله شش ماه واگذاری موقت به پایان برسد آییننامههای مربوط نیز آماده شده و آن وقت میتوان برای کودک شناسنامه صادر کرد.
انتقال اموال به نام فرزندخوانده
براساس ماده 2 قانون قبلی، هدف از سرپرستی تامین منافع مادی و معنوی طفل عنوان شده بود، اما در این باره راهکار مناسبی ارائه نشده بود، به این علت سازمان بهزیستی دستورالعملی داخلی تدارک دیده بود و براساس آن به افرادی که قصد سرپرستی کودکان را داشتند پیشنهاد میداد تا قسمتی از دارایی خود را به نام او کرده یا برای این کار در آینده وصیت یا تعهد به انتقال دهند.
کارشناس حقوق کودکان سازمان بهزیستی درباره تفاوت قانون قدیم و جدید حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست تصریح میکند:در قانون جدید این دستورالعمل به شکل قانون درآمده، اما چون همیشه موضوع سرپرستی نسبت به اموال برای کودک برتری دارد، در ماده 14 و 15 قانون جدید آورده شده اگر سرپرستی به مصلحت طفل باشد و امکان تملیک اموال نباشد، فرد باید تعهد به انتقال اموال بدهد و چنانچه این امکان نیز وجود نداشت دادگاه میتواند این تعهد را نیز نگیرد. این درحالی است که در موارد خویشاوندی این ماجرا به نفع کودک است. برای نمونه چنانچه دایی کودکی بخواهد سرپرستی او را به عهده بگیرد، اما اموالی نداشته باشد قطعا سرپرستی برای کودک مهمتر از داشتن اموال است.
رضایی درباره ازدواج فرزندخوانده با سرپرست نیز عنوان میکند: قانون شرایطی در نظر گرفته که چنین کاری را تقریبا غیرممکن میکند برای نمونه ازدواج باید به مصلحت فرزندخوانده باشد یا برای اینکار سازمان بهزیستی و دادگاه نیز باید مصلحت کودک را تائید کنند.
وی درباره دیگر آییننامههای این قانون یادآور میشود: ارگانهایی مانند نیروی انتظامی، ثبت احوال و دادگاهها، کارگزینی ادارات و سازمانهای بیمه مکلف شدهاند همکاریهای لازم را با سازمان بهزیستی داشته باشند.
افزون براین برخی افراد نیز هستند که بدون مراجعه به سازمان، سرپرستی کودکی را بهصورت غیرقانونی به عهده گرفته و اکنون برای گرفتن شناسنامه با مشکل روبهرو شدهاند، در آییننامه جدید راهکارهایی برای تعیین تکلیف چنین افرادی نیز پیشبینی شده است.
حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی درباره افرادی که میتوانند سرپرستی کودکان را به عهده بگیرند به جامجم میگوید: براساس قانون جدید حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست مصوب مهر 1392 که از سوی ریاست جمهوری ابلاغ شده خانوادههایی که پنج سال از زندگی مشترکشان گذشته و در این مدت صاحب فرزندنشدهاند میتوانند سرپرستی کودکان واجد شرایط را بهعهده بگیرند. علاوه براین زوجهایی که صاحب فرزند هستند نیز میتوانند با رعایت مقررات و براساس قانون فرزندخوانده داشته باشند.
به گفته وی، سرپرستی موقت یا امین موقت و خانواده امین از روشهای دیگر سرپرستی کودکان است.
به این شکل که سرپرستی موقت برخی از بچهها که جد پدریشان در قید حیات است، اما صلاحیت نگهداری از کودکان را بهدلیل حکم مراجع قضایی برای مدت مشخصی از دست دادهاند، می توان به افراد واجد شرایط داد.
این درحالی است که براساس قانون قبلی کودکان با حداکثر 12 سال سن میتوانستند فرزندخوانده شوند، اما در قانون جدید این سن به 16 سال افزایش یافته است، الوند یادآور میشود: شاید این سوال برای برخیها پیش بیاید که چه افرادی راضی به سرپرستی کودکان شانزده ساله میشوند، اما چون دراین قانون بحث سرپرستی موقت نیز مطرح است و کودکانی هستند که اولویت واگذاری سرپرستی موقت آنها به اقوامشان مهیاست این نکته در نظر گرفته شده است.
افزون بر این، سیاست سازمان بهزیستی کشور به شکلی است که اگر بچهها یک روز در محیط خانوادهای مناسب باشند بهتر از این است که تمام عمر خود را در مراکز یا موسسههایی حتی با بهترین امکانات روز دنیا بگذرانند. به گفته وی قانون قبلی سرپرستی کودکانی را امکانپذیر میکرد که پدر مادر و جد پدریشان بهعنوان اولیای قهری در قید حیات نباشند، اما براساس قانون جدید کودکان بد سرپرست نیز براساس ضوابط خاص شرایط فرزندخواندگی پیدا میکنند.
افتخاری به نام سرپرستی کودکان
براساس قانون جدید میتوان سرپرستی کودکان بدسرپرست و بیسرپرستی که تا 16 سال دارند به افراد متقاضی و واجد شرایط سپرد، در این میان اغلب افرادی که قصد به عهده گرفتن سرپرستی کودکی را دارند تمایل دارند نوزادانی را که در شیرخوارگاههای بهزیستی نگهداری میشوند، به فرزندخواندگی بگیرند، این در حالی است که بخش زیادی از کودکان بهزیستی اکنون خردسال هستند، به همین دلیل کمتر شخصی حاضر است سرپرستی دائم آنها را به عهده بگیرد. نکته اینجاست فرهنگی در جامعه حاکم است که فرزند خوانده داشتن یا فرزندخوانده بودن را مناسب نمیداند، به همین دلیل زوجهایی که تصمیم به چنین کاری میگیرند دست به ظاهر سازی میزنند، آنها اغلب نوزاد شیرخوار را انتخاب کرده و در جمع اقوام خود وانمود میکنند که برای انجام کاری مجبور هستند مدتی را در شهر دیگری سپری کنند به این شکل آنها پس از اینکه کار سرپرستیشان انجام شد ادعا میکنند صاحب فرزند شدهاند. نکته اینجاست که به سرپرستی گرفتن کودکان بهزیستی باید مایه افتخار افراد باشد نه اینکه آنها این موضوع را پنهان کرده و با فاش شدن این راز در آینده سبب آسیب دیدن روحی و روانی کودک شوند.
کودکان کمتوان ذهنی و استثنایی مراکز بهزیستی گروه دیگری از کودکان بهزیستی هستند که بیشتراز دیگران در معرض آسیب قرار دارند، اما نیکوکاران آنطور که بایدوشاید برای برطرف شدن نیازهای آنها تلاش نمیکنند، زیرا در بیشتر مواقع خانوادههایی که این کودکان را از نوزادی یا خردسالی به فرزندخواندگی قبول میکنند با گذشت زمان به این نتیجه میرسند که از عهده نگهداری آنها برنمیآیند به همین دلیل این کودکان را به مراکز بهزیستی بر میگردانند.
این درحالی است که افرادی که تمایل به سرپرستی این کودکان دارند باید حساب شده تر عمل کنند، زیرا این کودکان خیلی زودبه آنها وابسته شده و وقتی دوباره به مراکز بهزیستی سپرده میشوند بیشتر از قبل آسیب میبینند. افزون براین باید یاد آور شد هرچند نگهداری از کودکان کمتوان ذهنی و استثنایی دشوار است، اما نیکوکاران میتوانند با مراجعه به مراکزی که از این کودکان نگهداری میشود به آنها روحیه بدهند، برای نمونه افراد خیر میتوانند چنین کودکانی را با هماهنگی با مسئولان مرکز برای تفریح به پارک برده و لحظات شادی را برای آنها فراهم کنند.(مهدی آیینی / گروه جامعه)
مثلا ترسیدن از چیزی، واکنش طبیعی بدن او برای انتخاب گزینه مبارزه یا فرار است. تمام عواطف انسان دلایل خاصی برای بروز دارند و وقتی مردم به اندازه کافی درموردشان آگاهی و دانش لازم داشته باشند، میتوانند آنها را بدرستی مهار کرده و تحت اراده خود درآورند.
احساسی که مردم بیشتر مواقع آن را تجربه میکنند، اما بندرت دربارهاش حرف میزنند، انتقام است. این حس همچون احساسات دیگر با انسان تولد یافته و جزء جدانشدنی وجودش است، اما در کتابهای مذهبی و روانشناسی همیشه مورد نکوهش قرار گرفته و اعتقاد بر این است که انتقام احساسی مخرب است و فرد انتقامجو بیش از همه صدمه میبیند تا آنجا که کنفوسیوس فیلسوف چینی میگوید: هرگاه در مسیر انتقام قرار گرفتید، ابتدا دو قبر آماده کنید. به نظر میرسد انتقام یکی از نافذترین احساساتی است که ما داریم.
کدامیک از ما تا به حال جملاتی مانند این «امیدوارم گرفتار بلای بد شود» یا «مطمئن باشد یک روزی این کارش را حتما تلافی خواهم کرد» را نگفتهایم؟ انتقامگیری بخصوص نوع خارج از کنترل و درواقع حملهکننده آن میتواند کورکننده باشد و زندگی کسانی را که در این انتقامگیری درگیر هستند، ویران و تباه کند.
گاهی اوقات مردم وقتی نمیتوانند در برابر موضوعی ناراحتکننده کار بهتری انجام دهند، دست به حرکات انتقامجویانه میزنند. مثلا همسایهای که از دست همسایه پرسروصدای خود که با مهمانیهای وقت و بیوقت آسایش او را برهم ریخته عصبانی است و بارها تذکر هم افاقه نکرده، ممکن است با پنچر کردن خودروی مهمان یا تخممرغ مالیدن روی شیشه آن خشم خود را نشان دهد و به این ترتیب بیملاحظگی همسایه خود را تلافی کند یا ممکن است یک تاجر در کار کسی که به او ضرر رسانده اخلال به وجود آورد یا دانشآموزی که فکر میکند در مدرسه با او بدرفتاری میشود، به وسایل مدرسه مثل میز و نیمکت صدمه بزند. در حقیقت انتقام نوعی واکنش خشم، صدمه رساندن و ابراز قدرت است.
افرادی که در معرض خیانت یا صدمات دیگران قرار گرفتهاند، بر این باور هستند که پس از انتقام گرفتن مسلما احساس بهتری خواهند داشت و از رنجشان کاسته میشود. اما آیا این واقعا حقیقت دارد؟
انتقام، حال انتقامجو را بدتر میکند
محققان و روانشناسان با تحقیقاتی که روی داوطلبان انجام دادهاند به این نتیجه رسیدهاند که انتقامگیری به جای بهبود عواطف فرد انتقامجو، حال او را بدتر میکند. درواقع انتقام گرفتن به جای اینکه از خشم فرد بکاهد، او را عصبانیتر و آزردهتر میکند، چراکه دچار نشخوار فکری میشود. وقتی فردی سعی میکند عملی را بیپاسخ بگذارد، او موضوع مورد رنجش را بیاهمیت میپندارد و به خودش متذکر میشود مهم نیست و احساسات خشم و انتقامجویی را در خود بزرگ نمیکند و آرام آرام قضیه را فراموش کرده و به آرامش میرسد، اما اگر او تصمیم به انتقام بگیرد، نمیتواند بیتفاوت از موضوع بگذرد و بارها به آن فکر میکند تا جایی که احساسش بد و بدتر میشود به طوری که حتی با انتقام گرفتن هم نمیتواند به آرامش مورد نیاز برسد.
اما گاهی انتقام گرفتن حال فرد را خوب میکند
اگرچه تحقیقات نشان داده است که انتقام گرفتن برای فرد انتقامجو اصلا طعم شیرینی ندارد، اما بنا به گفته روانشناسان گاهی و تحت شرایطی میتواند رضایتبخش باشد، اما چه مواقعی؟ زمانی که فردی به سبب کار بدش مجازات میشود، شرایط را درک میکند. به عبارت دیگر ارتباط بین عمل خود و انتقام را میفهمد و متوجه میشود کار و رفتار بد خودش موجب چنین واکنشی شده است. در چنین مواقعی که بسیار بندرت رخ میدهد، انتقام میتواند با احساس رضایت همراه باشد. درواقع فرد آزاردهنده متوجه اشتباه خود شده و میپذیرد که در حق فرد انتقامگیرنده بیانصافی کرده است، اما اگر او به این درک و آگاهی نرسد و نپذیرد که رفتار خودش چنین وضعیتی را به وجود آورده است، احتمال دارد او نیز تلافی کند و این شرایط در چرخه بیانتهای انتقامگیری بیفتد تا آنجا که هر دو طرف را به تباهی بکشاند، اما چرا افراد حس میکنند باید مدام رفتارهای بد یکدیگر را تلافی کنند؟
همانطور که ابتدا گفته شد، تمام احساسات انسان ریشه در حفظ بقای او دارد، بنابراین تا حدی تعصبهای بیولوژیکی او را به سمت مجازات فرد آزاردهنده پیش میبرد و فکر میکند میتواند با این کار آرام شود.
چگونه انتقام نگیرید؟
1 ـ هرگاه از دست کسی عصبانی بودید و به فکر اقدام تلافیجویانه افتادید با خود فکر کنید که مسلما این واکنش طبیعی شماست و اینکه میخواهید هر طور شده از خود و احساس خود مراقبت کنید. بنابراین هوشیار باشید که این کار را درست انجام دهید، اما وقتی به قضیه از دید منطقی بنگرید متوجه میشوید انتقامگیری بدترین گزینه برای مراقبت از خود است.
2 ـ اگر افکار تلافیجویانه لحظهای رهایتان نمیکند، به جای دست به کار شدن، موضوع آزاردهندهای که برایتان پیش آمده را روی کاغد بنویسید. این روش گاهی اوقات کمک میکند که درد و رنجتان کمتر شود. همچنین کمک میکند نسبت به قضیه بخوبی فکر و افکارتان را مرتب کنید.
3- احساس انتقامجوی درون خود را بشناسید. همه ما چنین احساسی در وجود خود داریم و آنچه ما را از دیگری متمایز میکند نحوه به کارگیری آن و عملکردمان است. بنابراین راهکارهای زیر پیشنهاد میشود:
* سعی کنید از آن بخش از وجودتان که مملو از افکار انتقامجویی است، تصویر ذهنی کاملا واضحی بسازید. سپس آن را با احساس واقعیتان مقایسه کنید. بیشتر مواقع متوجه میشوید این تصویر چندان با خوی انسانی شباهتی ندارد، اما چیزی است که در وجود همه تاحدی هست و کاملا واقعی است. بنابراین نمیتوان آن را موضوعی خارج از وجود انسان دانست و باید حضورش را بپذیرید.
* در این مرحله این بخش از وجود خود را بدجنس، زشت، ظالم یا خطرناک بدانید. این احساس که ابتدا قرار بوده است از شما حمایت کند چنان پر از خشم شده که عقلش را از دست داده و شما را وادار به انتقامگیری حتی به قیمت تخریب روح و جسمتان مینماید. بنابراین باید سعی کنید از آن دوری کنید.
* با آن صحبت کنید. درست است، کمی به نظر عجیب میآید، اما اگر بتوانید این کار را انجام دهید واقعا کمک میکند احساستان بهتر شود. به این حامی و در عین حال گاه مخرب بگویید احساسش را کاملا درک میکنید و میدانید قصد محافظت شما را دارد، اما روش کارش را نمیپسندید. بنابراین به آن اجازه عمل نمیدهید تا همه جا را به هم ریخته و به شما یا دیگران صدمه برساند و آن را مطمئن سازید که با انتخاب روش مناسب از خودتان بخوبی مراقبت خواهید کرد.
* وقتی تصویر ذهنی فوق را ایجاد کردید و با آن به گفتوگو پرداختید، متوجه خواهید شد تصویر بد خوی اندکی تغییر میکند و وقتی احساس انتقامجوی وجودتان متوجه میشود که مسئول حفاظتتان است نه تخریب، بنابراین ملایمتر شده و ممکن است حتی دوستانه نیز به نظر آید.
* این احساس تازه را تا آنجا که میتوانید تقویت کرده و به درون آن بخش از وجودتان که پر از مهر و محبت است راهنمایی کنید و به آن بگویید تو میتوانی در قلبم حضور داشته باشی، اما نمیتوانی به جای من تصمیم بگیری. اما از بخشهای مفید قدرت خود برای حمایت از من استفاده کن.
4 ـ اگر واقعا میخواهید احساس خشمتان را به گونهای کنترل کنید که گرفتار افکار انتقامجویانه نشوید پس روحیه بخشش خود را بالا ببرید تا بر سر هر موضوع آزاردهندهای به فکر تلافی نیفتید.
5 ـ در نظر داشته باشید انتقامگیری بیشتر مواقع سلسله وار تکرار میشود و در نهایت همه کسانی که در این انتقامگیری هستند، صدمه میبینند. اگر به عواقب این نوع رفتارها بخوبی توجه کنید مسلما پیش از هر نوع انتقامگیری کمی فکر کرده و به دنبال روشهای صحیح برای کنترل احساستان میگردید.
Psychologytoday / مترجم: نادیا زکالوند
دکتر مهدی نجمی قبول دارد بیشتر چیزهایی که میخوریم استاندارد نیست و هوایی که تنفس میکنیم مناسب ریههایمان نیست، اما میگوید کنترل این خطرها باری نیست که وزارت بهداشت به تنهایی آن را بلند کند آن هم در شرایطی که مسئولان و ناظران اصلی دست روی دست گذاشتهاند و قوانین را اجرا نمیکنند. ولی گرچه عدهای نشستهاند و تماشا میکنند، اما خطری که ما مردم را تهدید میکند جدی است، آنقدر جدی که به گفته نجمی، متوسط سن سکته قلبی در کشورمان به 63 سال رسیده و هستند زنانی که در سنین کمتر از 55 سال و مردانی که در کمتر از 45 سال سکته میکنند و تا یک قدمی مرگ پیش میروند.
در دوره قبل وزارت بهداشت اعلام میشد روزانه 300 ایرانی به علت بیماریهای قلبی و عروقی میمیرد. این آمار را قبول دارید؟
شاید نشود عددی را به طور مشخص به عنوان مرگ و میر روزانه اعلام کرد، اما بررسیها در سال 89 در 29 استان کشور نشان داد بهازای هر صد هزار نفر 186 مرگ در سال داریم که بیش از 40 درصد از مرگ و میرها (سکتههای قلبی و مغزی و مرگهای ناشی از فشارخون بالا) را شامل میشود. پس اولین علت مرگ و میر ناشی از بیماری در کشور بیماریهای قلبی و عروقی است که روندی افزایشی نیز دارد. دلیل این مساله نیز افزایش عوامل خطر ایجادکننده این بیماریهاست.
به یاد دارم اداره قلب و عروق وزارت بهداشت در دورههای قبل نسبت به سه برابر شدن آمار ابتلا به بیماریهای قلبی و عروقی تا سال 94 هشدار میداد. آیا قبول دارید تا یک سال آینده چنین اتفاقی برایمان رخ میدهد؟
واقعیت این است که نمیتوان با قاطعیت چنین گفت یا اینکه باید پرسید سه برابر در مقایسه با چه زمانی؟ پس مثلا اگر دو سال قبل چنین هشداری داده شده، قطعا این پیشبینی غلط است چون در یک بازه زمانی دو سه ساله شیوع یک بیماری غیرواگیر سه برابر نمیشود. اما این را میشود پذیرفت که بیماریهای قلبی و عروقی در یک دوره زمانی پانزده تا بیست ساله، دو برابر شود.
پس با این تفاسیر میشود پیشبینی کرد در سالهای ابتدایی قرن پانزدهم خورشیدی به جای 40 درصد کنونی، 50 درصد از مرگ و میرها در کشور ناشی از بیماریهای قلبی و عروقی باشد؟
بله، این احتمال وجود دارد. البته این را هم بگویم که مرگ و میر 40 درصدی نیز آمار بسیار بالایی برای بیماریهای قلبی و عروقی است و حتما نباید آمار بالاتر از این برود تا قانع شویم اوضاع وخیم است.
اوضاع ما در مقایسه با کشورهای دیگر چطور است یعنی مردم دنیا تا چه حد بر اثر بیماریهای قلبی و عروقی میمیرند؟
ما با متوسط جهانی زیاد فاصله نداریم بهطوری که در دنیا نیز یک سوم مرگ و میرها به علت بیماریهای قلبی و عروقی اتفاق میافتد. البته در کشورهای جهان سوم که هنوز درگیر یکسری از بیماریهای عفونی هستند ممکن است بخش قابلتوجهی از مرگ و میرها ناشی از این بیماریها باشد، ولی در کشورهای پیشرفته و ما که توانستهایم بر بیماریهای عفونی غلبه کنیم بیماریهای غیرواگیر در صدر قرار دارد که به علت سبک زندگی مردم اتفاق میافتد.
بررسیها نشان داده عواملی مثل فشارخون بالا، چاقی، دیابت، دخانیات، کمتحرکی و استرس در بروز بیماریهای قلبی و عروقی موثر است که تغذیه مردم نیز از عوامل اصلی است. به نظر شما غذاهایی که ما ایرانیها میخوریم تا چه حد ما را مستعد ابتلا به بیماریهای قلبی و عروقی میکند؟
سازمان جهانی بهداشت سه عامل را در بروز بیماریهای قلبی و عروقی موثر و مقدم میداند یعنی مصرف دخانیات، کمتحرکی و تغذیه نامناسب که در کنار اینها فشارخون بالا، دیابت و چربی خون بالا نیز نقش مهمی در بروز این بیماریها دارد. متاسفانه در دنیای امروز تغذیه مردم به سمت الگوهای نامناسب حرکت کرده و تمایل به مصرف غذاهای آماده و فستفود که حاوی مقادیر زیادی از مواد نگهدارنده است، زیاد شده که به علت چربیهای ترانس و اشباع فراوان برای قلب و عروق مضر است.
بهتر است استفاده از روغن پالم را هم اضافه کنیم که مردم ایران سالها بدون اطلاع آن را در محصولات مختلف خوردهاند.
بله، البته پالم فقط یکی از چربیهای مضر است و موضوع فراتر از این است. مصرف فراوان فستفودها الان یکی از مشکلات جامعه ماست چون در این غذاها از روغنهای استاندارد استفاده نمیشود و مواد نگهدارنده در آنها بالاست که باعث میشود مضرات یک ماده غذایی بیش از فواید آن باشد.
علاوه بر روغنهای ناسالم، استفاده فراوان از نمک در این مواد غذایی نیز یک چالش است بهطوری که وزارت بهداشت چندی قبل نسبت به استاندارد نبودن کنسروها در کشور به علت استفاده از نمک فراوان در آنها هشدار داده بود. حالا سوال این است که چرا جلوی تولید این مواد مضر گرفته نمیشود و به بیان چند هشدار بسنده میشود؟
این که انتظار دارند وزارت بهداشت جلوی تولید مواد غذایی ناسالم را بگیرد انتظار غلطی است چون این وزارتخانه در هیچ کجای دنیا نمیتواند به طور مستقیم وارد این موضوعات شود بلکه مجاز است نظارت کند و نسبت به هر آنچه احساس خطر میکند، هشدار دهد.
پس به اعتقاد من بیش از وزارت بهداشت، شورای عالی سلامت در این حوزه وظیفه دارد چون دستگاهها و ارگانهای مختلف عضو این شورا هستند و آنجاست که باید برای کنترل عوامل خطر تصمیمگیری شود.
بله من هم نمیگویم وزارت بهداشت برود یک کارخانه متخلف را پلمب کند، اما قبول کنید این وزارتخانه در بعد نظارتی هم ضعیف عمل میکند. چند روز قبل وزیر بهداشت اعلام کرد در اتاق کار من پر از قوانین و آییننامهها و دستورالعملهایی است که هیچکدام به درد مردم نمیخورد، پس در واقع مشکل ما نبود قانون هم نیست بلکه نظارت بر اجرای قانون است.
درست است، من همه این حرفها را قبول دارم و اشاره وزیر، گله ما هم هست. ما در کشور قانون کم نداریم که نمونه با ارزش قانون جامع کنترل دخانیات است که بسیار کارشناسانه تدوین شده، ولی بسیاری از بندهای آن اجرا نمیشود. ما اینها را میدانیم، اما مشکل این است وقتی قانون به مرحله اجرا میرسد دست وزارت بهداشت کوتاه است و نهادهای نظارتی دیگر موظفند بر نحوه اجرای قانون نظارت کنند مثل نیروی انتظامی، قوه قضاییه، اداره استاندارد و... به طور مثال وقتی مهر استاندارد به یک محصول داده میشود به این معنی است که زیر سایه نظارت بازرسان، دیگر هیچ تخلفی در مراحل تولید صورت نمیگیرد ، در حالی که حجم تخلفات زیاد است.
بیایید برگردیم به بحث تغذیه. شما نگفتید چه میزان از بیماریهای قلبی و عروقی ایرانیان از تغذیه نامناسب و مواد غذایی ناسالم ناشی میشود؟
اعلام دقیق اینکه چند درصد از مرگ و میرهای ناشی از بیماریهای قلبی و عروقی به واسطه غذاهای ناسالم اتفاق میافتد کار بسیار سختی است که نمیگوییم به دست آوردن این عدد نشدنی است بلکه الان این اطلاعات را در اختیار نداریم. ولی وقتی تغذیه نامناسب جزو سه عامل اصلی خطر محسوب میشود در کشور ما نیز اگر تغذیه در صدر عوامل نباشد حتما جزو عوامل خطرساز اصلی است. در سال 90 عوامل خطر برای بروز بیماریهای غیرواگیر در کشور(در جـمعیت 15 تا 64 سال) بررسی شد که نشان داد نزدیک به 88 درصد مردم کمتر از پنج وعده در روز از میوه و سبزی استفاده میکنند یا نزدیک به 15 درصد از جمعیت ما چاق هستند و بـیش از 28 درصد اضافه وزن دارند و نزدیک به 40 درصد از جمعیت کشور هم کمتحرکی دارند که همه اینها نشان میدهد عوامل خطر در کشور ما تا چه اندازه بالاست و سبک زندگی تا چه حد غلط است.
شما گفتید استفاده از میوه و سبزی خطر ابتلا به بیماریهای غیرواگیر از جمله بیماریهای قلبی و عروقی را کم میکند. من یاد میوه و سبزیهایی افتادم که در کشورمان با فاضلاب آبیاری میشود. فکر میکنید این محصولات آلوده میتواند محافظ قلب و عروق ما باشد؟
سوال خیلی سختی است. الان ما خودمان هم ماندهایم به مردم توصیه کنیم میوه و سبزی بخورند یا از خوردنش اجتناب کنند، چون سبزیهایی داریم که با فاضلاب آبیاری میشود و میوههایی داریم که برای تولیدشان از سموم غیراستاندارد استفاده میشود که حتی با شستن هم این سموم از سطحشان پاک نمیشود.
شک نداریم مصرف چنین مواد غذایی نه فقط سلامت مردم را تامین نمیکند؛ بلکه به سلامت آنها آسیب جدی هم وارد میکند. پس بار دیگر برمیگردم به بحث قبلیمان که نیاز بخشهای مختلف به نظارتهای دقیق و مستمر است. باید بررسی شود این سموم غیراستاندارد چطور وارد کشور میشود، چه کسی مجوز ورود میدهد و... اینها دغدغههای وزارت بهداشت است، اما کاری که از ما ساخته است، فقط آگاه کردن مردم و ارائه هشدار به آنها و حساس کردن نهادهای نظارتی است.
البته من معتقدم وزارت بهداشت حتی هشدارهای کارسازی هم نمیدهد. بهترین نمونهاش هم موضوع مرگومیرهای ناشی از آلودگی هوا که وزارت بهداشت حتی حاضر نیست آمار ارائه دهد؛ در حالی که ارائه این آمار میتواند هشداری کارساز باشد.
قبول ندارم که وزارت بهداشت در مورد آلودگی هوا هشدارهای جدی به مردم نمیدهد.
آنچه ما میبینیم وزارت بهداشت فقط اعلام میکند گروههای حساس در روزهای آلوده از خانه خارج نشوند، در حالی که اگر آمار مرگومیرهای ناشی از آلودگی هوا بصراحت اعلام میشد، هم مردم خطر در کمین را بهتر درک میکردند و هم مسئولان عمق فاجعه را.
اینکه بگوییم چند درصد از مرگومیرها ناشی از آلودگی هواست کار سادهای نیست، چون ممکن است مرگومیرها ناشی از چند عامل باشد، نه یک علت.
پس آمارهایی که میگوید سالانه بیش از 3000 نفر بر اثر آلودگی هوا میمیرند، غلط است؟
تعیین سهم عوامل خطر در بروز بیماریهای غیرواگیر الگوی مشخصی دارد و در دنیا براساس این الگو محاسبات صورت میگیرد که البته کاملا هم دقیق نیست، اما این که مطالعهای در کشور با این دقت طراحی شده باشد که آمار مرگومیر ناشی از یک عامل خطر را مشخص کند، صحت ندارد و من نمیدانم افراد این آمارها را از کجا میآورند. با این حال این را میدانیم که وقتی آلودگی هوا افزایش مییابد، شیوع بیماریهای قلبی و تنفسی بیشتر میشود و مراجعات به مطبها و اورژانسها بالا میرود؛ البته ما در اداره قلب و عروق به خلأ وجود این آمار واقفیم و محاسبه آن را جزو اولویتهای خود قرار دادهایم تا سهم منتسب عوامل خطر را (تا دو سه سال آینده) مثل کشورهای پیشرفته دنیا به دست بیاوریم.
اگر فعلا نمیتوانیم در مورد نقش آلودگی هوا در بروز بیماریهای قلبی، عروقی و تنفسی به طور دقیق نظر دهیم، حتما میتوانیم در مورد سهم دخانیات اظهار نظر کنیم؟
نقش دخانیات در بروز بیماریهای قلبی و عروقی اثبات شده و نمیشود در آن تردید داشت. دخانیات و بویژه مصرف قلیان که در بین جمعیت نوجوان کشور رو به افزایش است، از مشکلات ماست و نیاز به مداخلات جدی دارد. این در حالی است که قانون جامع کنترل دخانیات و قانون ممنوعیت عرضه قلیان در سفرهخانهها بدرستی اجرا نمیشود.
با شرایطی که شما ترسیم کردید یعنی عوامل خطر در کشور ما بسیار جدی است و نظارت دقیقی هم برای کنترل این عوامل صورت نمیگیرد، آیا میتوانیم بگوییم بیماریهای قلبی و عروقی در کشورمان به سمت سنین جوانی در حرکت است و سن ابتلا به این بیماریها به مرور کمتر خواهد شد؟
آمار متقنی در این زمینه نداریم، اما از سال 91 مشغول جمعآوری آمارهای مربوط به سکته قلبی در کشور هستیم (کسانی که در سی.سی.یو بستری میشوند). طبق آمارهایی که از دو سال اخیر جمعآوری کردهایم، سن ابتلا به سکته قلبی در هر دو جنس زن و مرد به طور متوسط 63 سال است (5.5 درصد زنان کمتر از 55 سال و 8.5 درصد کمتر از 45 سال) که نسبت به ده یا 20 سال پیش پایین آمده است. اینکه مواردی از سکته قلبی در کشور ما در سنین پایین اتفاق میافتد، هشداردهنده است، همچنین رسیدن متوسط سن سکته قلبی به 63 سال چون در مقایسه با کشوری مثل ژاپن که سن امید به زندگی را به بالای 80 سال رسانده، مرگ در شصت و سه سالگی خیلی زود است.
مریم خباز / گروه جامعه
جام جم سرا: وی افزود: «پارسال چهار پسر و سه دختر حین بازی در نزدیکی محل زندگیشان در روستای نشکاش روی مین رفته و با منفجرشدن مین این هفت کودک دچار آسیبدیدگیهای شدید شدند که متاسفانه پس از گذشت یک سال از این ماجرا، هنوز هیچکس به وضع درمانی و معیشتی این کودکان و خانوادههایشان رسیدگی نکرده است.» گوشهای از زجر این کودکان در عکسها ثبت شده است.
فرماندار مریوان تنها پنج کیلو روغن و پنج کیلو قند به خانواده کودکان زخمی از مین این شهرستان هبه کرده است. این در حالی است که آنها پول درمان ندارند. وکیل کودکان مین در مریوان با انتقاد از عدم رسیدگی فرمانداری وقت به وضع درمانی و معیشتی کودکان آسیبدیده در روستای نشکاش مریوان گفت: «کمک فرمانداری وقت به کودکان مین، اهدای صرفا پنج کیلو روغن و پنج کیلو قند به آنان بوده است.» (فرهیختگان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
نتایج این دستاورد جدید بر اساس تعیین توالی ژنتیک و اطلاعات تاریخی بهدستآمده از این بیماری فراگیر و کشنده منتشر شده است.
هرچند دانشمندان هنوز هم معتقدند اولین انتقال اچآیوی به انسان، قبل از دهه 2019میلادی و به وسیله یک شامپانزه در بخش جنوبی کنگو، که امروزه کامرون نامیده میشود، صورت گرفته است، اما بر اساس این دستاورد جدید میتوان با اطمینان گفت قبل از ورود کارگران و تغییر سبک زندگی در کینشازا، این ویروس نتوانسته بوده آنطور که باید و شاید در جوامع انسانی نفوذ کند و اکنون میتوان مدعی شد که اولین جرقههای انتقال گسترده این بیماری، در این دهکده آفریقایی زده شده است. نکته متأثرکننده در مورد اچآیوی این که امروزه بیش از 75 میلیون انسان در سراسر جهان به این بیماری کشنده مبتلا هستند.
وقتی اولین فرد مبتلا به ایدز وارد کینشازا شد، این منطقه پرتراکمترین محل تجمع انسانی بود؛ چرا که بسیاری از مسیرهای ارتباطی به این شهر ختم میشد و به نوعی از نظر موقعیت جغرافیایی، این ناحیه را منطقهای راهبردی در مسائل تجاری و کاری آن زمان آفریقا میشناختند.
اطلاعات ثبتشده تاریخی مربوط به دهه 40 قرن بیستم میلادی نشان میدهد که در آن دهه بیش از یک میلیون نفر با استفاده از قطار به این شهر وارد و از آن خارج شدهاند. در دهه 60 میلادی سده گذشته نیز میزان رشد تعداد افرادی که به اچآیوی مبتلا بودند از میزان رشد جمعیت شهرنشین آن منطقه پیشی گرفته است.
وقتی قایقها و قطارها با سرعت خیرهکنندهای این ویروس خطرناک را به اقصی نقاط آفریقا و به تبع آن سراسر جهان منتقل میکردند، عوامل دیگری، نظیر کارگران جنسی، نقش مخرب خود را ایفا میکردند.
این تحقیقات را گروهی متشکل از دانشمندان دانشگاه آکسفورد از بریتانیا و دانشگاه لوون از بلژیک انجام دادهاند و موفق به بازسازی اطلاعات ژنتیکی و تاریخی مربوط به اچآیوی بر اساس بررسی عملکرد نمونههای بهدست آمده از دیانای ویروس شدند. بر اساس این اطلاعات، ریشههای اولیه این بیماری به دهه 1950 بازمیگشت. با انجام آزمایشهای بیشتر و پیشرفتهتر اما محققان موفق شدند شجرهنامه ویروس را بهطور کامل ترسیم کنند که ردپای آن در دهه 1920میلادی سده گذشته را بخوبی نشان میداد. متأسفانه هیچگونه اطلاعات ثبتشدهای از افرادی که در آن زمان به این بیماری مبتلا بودند در دست نیست؛ چرا که پزشکان در آن موقع قادر به تشخیص بیماری و نوع آن نبودند. این ویروس پس از ورود به بدن، عملکرد دستگاه ایمنی را به طور کامل مختل و فرد را مستعدِ ابتلا به هر گونه بیماری و هجوم خارجی میکند. با توجه به چنین عملکردی از اچآیوی، تنها راهحل رسیدن به پیشینه تاریخیاش، بررسی اطلاعات ژنتیکی این ویروس است. این اطلاعات به وضوح نشان میدهد که اچآیوی با سرعت خیرهکنندهای در ناحیه مرکزی آفریقا یعنی جمهوری دموکراتیک کنگو تکثیر شده. در بازه زمانی 1930 تا 1950 نیز به کمک راهآهن و قایقها این بیماری با سرعت بسیار بیشتری نواحی شمالی و شرقی آفریقا را درنوردیده است. ابتدا این بیماری مختص افراد خاصی از جامعه بود، اما رفتهرفته طیف گستردهتری از افراد در سراسر جهان به آن مبتلا شدند.
یقینا در اوضاع فعلی نمیتوان با اطمینان از مکان و زمان پیدایش این بیماری صحبت کرد، اما اکنون دیگر مطمئن هستیم که اولین جرقههای ابتلای انسان به این بیماری دهشتناک در دهکده کینشازا و در دهه 1920میلادی زده شده است. (ضمیمه سیب)
مترجم: سیدآرش شیرخورشیدی
منابع: گاردین، ساینس دیلی
جام جم سرا: این بیماری در اثر تشکیل یک سری پروتیینهای دارای فسفر در مغز ایجاد شده که این پروتیینها موجب تحلیل مغز و مراکز حافظه مغزی میشوند. هنوز عامل و علت تشکیل این پروتیینها در مغز کشف نشده است.
اختلال در حافظه، هوشیاری، مکانیابی، حل مسأله و تمرکز و توجه ازجمله علایم بارز بیماری آلزایمر است. در مراحل ابتدایی بیماری، اصلیترین منطقه مغزی یعنی حافظه دچار آسیب خواهد شد که این تضعیف حافظه به ترتیب از حافظه کوتاهمدت شروع شده و سپس به حافظههای میانمدت و بلندمدت نیز خواهد رسید. متاسفانه با تشدید و پیشرفت بیماری در کنار فراموشی علایم دیگری ازجمله اختلالات حرکتی و مهارتی، مکانیابی و نیز توهمات بینایی و شنوایی در فرد بیمار ظاهر میشود.
در مراحل پیشرفته بیماری، بیمار حتی قادر به انجام کارهای شخصی و روزانه خود ازجمله حمام رفتن نخواهد بود و این امکان وجود دارد که فرد به دلیل توهمات بینایی و شنوایی خود به اطرافیان بدبین شود.
درخصوص اعتقاد برخی که آلزایمر را جزو روند طبیعی پیری میدانند، باید گفت این تفکر کاملا اشتباه بوده و اینگونه نیست که هر فردی در دوران پیری به آلزایمر مبتلا شود. ژنتیک، ضربه به سر و برخی عفونتها در ایجاد این بیماری موثرند.
این بیماری عموما از ٥٠ تا ٦٠سال به بالا بروز پیدا میکند و بندرت موردی است که فرد تا پیش از ٥٠ سالگی به آلزایمر مبتلا شده باشد.
در موارد غیردارویی افراد به منظور پیشگیری از ابتلا به این بیماری باید تا حد امکان از سموم محیطی دوری کرده و تغذیه سالمی داشته باشند.
در مجموع داشتن زندگی سالم همراه با تغذیه مناسب و عدم ضربه به سر میتواند تا حد زیادی از ابتلا به آلزایمر پیشگیری کند. همچنین افزایش فعالیتهای فکری و مغزی در جهت پیشگیری از آلزایمر موثر است.
با انجام فعالیتهای مغزی و فکری پتانسیل مغز بالاتر رفته و مسیرهای عصبی بیشتری در مغز فعال میشود. برخی جوانان با علایم کمی حافظه و عدم تمرکز به پزشک مراجعه کرده و نگرانی خود را از اینکه در شرف ابتلا به آلزایمر هستند، ابراز میکنند. اغلب این افراد مبتلا به اختلال شایع اختلال تمرکز و توجه بوده که این اختلال در پی برخی مشکلات روحی یا استرس و مشکلات محیط زندگی یا استرس ناشی از برخی بیماریهای جسمی بروز پیدا میکند. اضطراب و استرس ناشی از محیط زندگی یا محیط کار موجب میشود تا اطلاعات به صورت مناسب در مغز ثبت و بارگیری نشود.
این اختلال تنها عملکرد سلولهای مغزی را با مشکل مواجه کرده و برخلاف آلزایمر سلولهای مغزی از بین نمیرود و به راحتی و با مراجعه به مشاور قابل درمان است.
بیماری آلزایمر درمان ندارد، اما با تشخیص زودهنگام بیماری میتوان از برخی داروها در جهت کاهش روند پیشرفت بیماری استفاده کرد. (دکتر وحید فرنیا - روانپزشک)
جام جم سرا: به همین دلیل نمیتوانند آن طور که باید و شاید به این افراد خدمات ارائه کنند، این در حالی است که نبود آمار سبب شده مسئولان بیشتر روی افرادی که معلولیت شدید دارند، تمرکز کنند، اما باید هشدار داد وقتی معلولیتهای خفیف جدی گرفته نشود، خیلی زود این معلولیتهای کوچک به معلولیتهای شدید بدل میشود و هزینه بیشتری به کشور تحمیل میکند. براساس سرشماری سال 90 و گزارش مرکز آمار ایران از جمعیت 75 میلیون و 149 هزار و 669 نفری آن سال حدود یک میلیون و 200 هزار نفر در کشور معلول هستند.
در این میان 98 هزار و 977 نفر نابینا، 99 هزار و 602 نفر ناشنوا، 136 هزار 829 نفر دارای اختلال در گفتار و صدا هستند، افزون بر این براساس این سرشماری 256 هزار و 15نفر قطع دست،127 هزار و 939 نفر دارای نقص در دست،47 هزار و 278 نفر قطع پا،263 هزار و142 نفر نقص پا،137 هزار و 912 نفر نقص تنه و 333 هزار و 996 نفر اختلال ذهنی دارند. این در حالی است که 74 میلیون و 132 هزار و ده نفر در سرشماری سال 90 در فرمهای ارائه شده در این باره گزینه هیچکدام را انتخاب و تائید کردهاند دچار هیچ کدام از معلولیتهای ذکر شده در فرمهای مرکز آمار نیستند؛ اما نکته اینجاست که براساس آمار سازمان بهداشت جهانی در کشورهای در حال توسعه بین 10 تا 15 درصد افراد جامعه دچار معلولیت شده و بین 4 تا 4.5 درصد اشخاص نیز دچار معلولیت سختی میشوند که باید به آنها خدمات ویژهای ارائه کرد، بنابراین میتوان نتیجه گرفت حدود 12 میلیون معلول در کشور وجود داشته و دست کم حدود سه میلیون و 200 هزار نفر به خدمات تخصصی نیاز دارند، اما نکته اینجاست که این آمار تفاوت زیادی با نتایج آخرین سرشماری در کشور دارد.
آمارهای تخمینی
یحیی سخنگویی، معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی درباره آمار معلولان در کشور به جامجم میگوید: آمار دقیقی از معلولان در کشور وجود ندارد، مرکز آمار در این حوزه کاری کرده و اطلاعات آن ناقص است، دانشگاه بهزیستی نیز چند سال پیش اطلاعاتی جمعآوری کرد، اما بازهم جوابگوی نیازها نیست.
سخنگویی درباره آمارهایی که مسئولان این حوزه ارائه میکنند، میگوید: آمارهای ارائه شده تخمینی است، برای نمونه براساس آمارهای جهانی میگویند 10 تا 15 درصد افراد جامعه را معلولان تشکیل میدهند، بنابراین مسئولان آمار، معلولان کشور را حدود 12 میلیون برآورد میکنند.
وی ادامه میدهد: براساس آمارهای تخمینی حدود یک میلیون ناشنوا و کمشنوا در سطح کشور وجود دارد، اما از این تعداد 127 هزار نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند. آمار بیماران روانی مزمن نیز حدود 300 هزار نفر تخمین زده میشود، اما حدود ده هزار نفر آنها تحت پوشش بهزیستی هستند، آمار معلولان عقبمانده ذهنی نیز حدود 1.5 میلیون نفر برآورد میشود، اما از این تعداد حدود 35 هزار نفر در مراکز بهزیستی خدمات میگیرند.
این در حالی است که معلولان همیشه از تحت پوشش قرار نگرفتن و نبود خدمات گلایه داشتهاند، نکته اینجاست که وقتی مسئولان برآورد دقیقی از تعداد جامعه هدف خود ندارند، چگونه میتوانند به این افراد خدمات مناسبی ارائه کنند؟
افزون بر این تاکنون شدت معلولیتها در کشور مشخص نشده است، برای نمونه در بین معلولان عقبمانده ذهنی افراد آموزشپذیر، دارای معلولیت شدید یا خیلی شدید وجود دارد، یا در بین نابینایان، نابینای مطلق و کمبینا وجود دارد، اما به دلیل ضعفهای آماری، مسئولان تعداد این افراد را فقط تخمین میزنند.
مریم پوررضاانور، رئیس گروه سرشماری مرکز آمار ایران نیز درباره تفاوت اطلاعات مرکز آمار با اطلاعات سازمان بهداشت جهانی در حوزه معلولان به جامجم میگوید: به نظر میرسد در اطلاعات سازمان ملل بحث سنجش ناتوانی نیز مطرح است، اما براساس قانون، مرکز آمار ایران موظف است درباره معلولیت پرسش کند که با مفهوم ناتوانی متفاوت است.
رئیس گروه سرشماری مرکز آمار ایران میافزاید: اطلاعات مرکز آمار براساس تعاریفی که سازمان بهزیستی از معلولیت ارائه کرده، تهیه شده و با تعریف ناتوانی متفاوت است.
وی درباره مشخص نشدن اطلاعاتی مانند تعداد معلولان ذهنی آموزش پذیر در آمارهای این مرکز عنوان میکند: این موارد اطلاعات ریزتری است که محل جمع آوری آنها سرشماریها نیست، اطلاعات کلان مورد نیاز دستگاههای برنامهریز کشور به وسیله سرشماری فراهم میشود، اما بقیه اطلاعات به طرحهای آماری و نمونهگیری نیاز دارد.
رئیس گروه سرشماری مرکز آمار ایران درباره اینکه چنین اطلاعاتی را چگونه باید جمعآوری کرد، تصریح میکند: اگر سازمان بهزیستی به چنین اطلاعاتی نیاز دارد، باید در جلسات با ریاست مرکز آمار در میان بگذارد؛ زیرا مرکز آمار از برآورده کردن نیازهای آماری سازمانها استقبال میکند.
وی درباره نحوه آمارگیری از معلولان ادامه میدهد: در تصمیم گیریهای مشترکی که با سازمان بهزیستی اتخاذ شد و با توجه به تعاریف و مفاهیمی که این سازمان از معلولیت مشخص کرد، آمارهای حوزه معلولان تهیه میشود.
به گفته رئیس گروه سرشماری مرکز آمار ایران، با مشخص شدن تعاریف و مفاهیم، اقلام مورد نیاز سازمانها در پرسشنامههای مرکز آمار گنجانده شده و نسبت به جمعآوری آنها اقدام میشود.
معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی درباره اطلاعات مرکز آمار ایران از جمعیت معلولان میافزاید: چون مامورانی که آمارگیری کردهاند در حوزه معلولان کارشناس نبوده و بسیاری از معلولان و خانوادههای آنها نیز از میزان معلولیت خود و نوع آن اطلاعی ندارند، این اطلاعات دقیق و کامل نیست به عنوان نمونه ما براساس این آمار برای معلولان ویلچر تهیه کرده و به شهرستانها میفرستیم، اما بعد از مدتی مشخص میشود معلولان بیشتری وجود دارند که به این ابزار نیازمندند. رئیس گروه سرشماری مرکز آمار ایران درباره نحوه آموزش ماموران مرکز آمار ادامه میدهد: با ابزارهای آموزشی مانند جزوات آموزشی و اسلایدها به ماموران آموزش داده شده و به این شکل آنها اطلاعات را با تعاریف مشخص شده از مردم می پرسند.
رسول خضری، عضو فراکسیون حمایت از حقوق معلولان مجلس نیز با تائید اینکه تحقیق و پژوهش کاملی برای مشخص شدن آمار معلولیت در کشور انجام نشده، در گفتوگو با جامجم اظهار می کند: تهیه آمار معلولان مربوط به سازمان بهزیستی است، اما بسیاری از معلولان تحتپوشش این سازمان نیستند، چون آماری از آنها گرفته نشده برای نمونه در شهرستان کوچک پیرانشهر که دارای 130 هزار نفر جمعیت است، 640 معلول وجود دارد که تحتپوشش سازمان بهزیستی یا کمیته امداد نیستند.
وی تاکید میکند: وقتی 640 نفر در شهرستان کوچک پیرانشهر تحتپوشش سازمان بهزیستی یا کمیته امداد نیستند، باید گفت چند برابر این افراد در سطح کشور وجود دارند، بنابراین باید آمار دقیقی از معلولان کشور تهیه شود.
ضعف مدیریت و بودجه
عضو فراکسیون حمایت از حقوق معلولان مجلس درباره دلیل اینکه تاکنون آمار دقیقی از معلولان در کشور تهیه نشده، یادآور میشود: دلیل اصلی نبود مدیریت صحیح است البته کمبود بودجه نیز بیتاثیر نیست، در واقع کارهای بهزیستی کافی نبوده و این سازمان باید قدمهای جدیتری بردارد.
بنابراین باید تاکید کرد علاوه بر اینکه آمارهای این حوزه ناقصاند، قدیمی نیز هستند، نکته اینجاست که سازمان بهزیستی به عنوان متولی معلولان در کشور باید این کار را انجام دهد، اما تاکنون مسئولان این سازمان تمایلی به انجام این کار نداشتهاند.
این در حالی است که مسئولان با توجه به همین آمار تخمینی درباره ریزمعلولیتها نیز آمار ارائه میکنند، معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی در این باره اظهار میکند: برای نمونه میگوییم چند درصد از آمار کل معلولان مربوط به معلولان عقبمانده ذهنی است. اما وقتی آمار دقیقی در این حوزه وجود داشته باشد، مسئولان میتوانند از بودجه محدود خود بهتر استفاده کنند، بنابراین واحد پژوهش سازمان بهزیستی باید هر چه زودتر برای تهیه آمار وارد عمل شود؛ زیرا اکنون معلولانی در کشور هستند که نمیدانند به چه معلولیتی دچارند یا از شدت معلولیت خود اطلاعی ندارند.
معلولیت جدی گرفته نمیشود
مرضیه شیرازیخواه، مدیر دفتر مطالعات کاربردی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی نیز در این باره به جامجم میگوید: مشکل اینجاست که ما تعریفهای درستی از معلولیت نداریم، در واقع تعریفهای مرکز آمار با سازمان بهزیستی درباره معلولیت متفاوت است.
وی عنوان میکند: بهزیستی میگوید یک میلیون و 111 هزار معلول تحتپوشش سازمان بهزیستی است، اما مرکز آمار تعداد کل معلولان کشور را حدود یک میلیون و 200 هزار نفر میداند، نکته اینجاست که خیلی از معلولان تحتپوشش سازمان نیستند.
این در حالی است که باید تاکید کرد، نبود آمار دقیق در کشور سبب شده مسئولان به معلولیتهای شدید بیشتر بپردازند، اما نکته اینجاست که معلولیتهای خفیف نیز اگر جدی گرفته نشوند، خیلی زود به معلولیت شدید تبدیل و سبب تحمیل هزینه به کشور میشوند. شیرازیخواه اظهار میکند: معلولیتهای خفیف خیلی مهم است، زیرا بیشترین مداخله را میتوان در این نوع معلولیت انجام داد و اگر افراد دارای معلولیت خفیف تحتدرمان قرار نگیرند، به معلولیت شدید تبدیل میشوند این مساله را میتوان عمده مشکل نبود آمار دقیق در این حوزه دانست.
بنابراین باید تاکید کرد وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و سازمان بهزیستی کشور متولی رسیدگی به این موضوع هستند چون وقتی اطلاعات دقیقی در این حوزه وجود نداشته باشد، بهزیستی نمیتواند ادعا کند پشتنوبتیهای این سازمان به صفر رسیده است؛ زیرا اکنون معلولان زیادی در کشور وجود دارند که تحتپوشش این سازمان نبوده و خدماتی دریافت نمیکنند، این در حالی است که مسئولان میتوانند با آماده کردن لایحه اصلاح حمایت از قانون معلولان که چند سال است مطرح شده، گام موثری در این حوزه بردارند.
مهدی آیینی - گروه جامعه
جام جم سرا به نقل از ایران: «شادی سرخیل» صبح شنبه گذشته ۱۷ آبان هنگام تمرین در پیست قایقرانی تالاب انزلی در اثر واژگون شدن قایق غرق شد.
رئیس هلال احمر بندرانزلی گفت: نیروهای هلال احمر، نیروی دریایی، دریابانی و غواصان از همان دقایق نخست به جستوجوی جسد این دختر ورزشکار پرداختند.
«اکبر صبربخش» با اشاره به شدت جریان آب اظهار کرد: طبق صحبتهای مربی تیم، شادی سرخیل همراه ۱۱ عضو دیگر تیم کایاک با نظارت مربیانشان از درون دو قایق موتوری در پیست قایقرانی تالاب انزلی در حال تمرین بودند که به دلایل نامعلوم قایق وی واژگون شد.
صبربخش با بیان اینکه مربی بلافاصله پس از مشاهده واژگون شدن قایق به سمت آن میرود، تصریح کرد: این ورزشکار یک هزار و ۵۰۰ متر پارو زده و بدنش گرم، ولی آب تالاب سرد بود و وی جلیقه نجات نیز به تن نداشت و احتمالاً بسرعت غرق شده است.
«قاسم روحانیفر» فرماندار انزلی که به منظور بازدید مستقیم از محل حادثه راهی تالاب شده و از نزدیک در جریان اقدامات نیروهای امدادی برای پیدا کردن جسد قایقران جوان قرار گرفته بود، نیز گفت: از همان ابتدای امر که این موضوع به فرمانداری گزارش شد با بسیج و کمک همه دستگاههای امدادی بخصوص نیروی دریایی، هلال احمر و دریابانی عملیات پیدا کردن جسد مرحومه را شروع کردیم. روز یکشنبه تا پاسی از شب چهار گروه دو نفره غواص نیروی دریایی در کنار نیروهای دریابانی و امدادگران هلال احمر مشغول فعالیت و گشتزنی بودند که متأسفانه نتیجهای حاصل نشد. از صبح دوشنبه نیز مجدداً فعالیتها با شش گروه دو نفره غواص ادامه پیدا کرده است.
نماینده دولت در بندرانزلی با اشاره به هماهنگی خوب بین نیروهای امدادی، گفت: امیدوارم جسد این قایقران جوان هر چه زودتر پیدا شود تا برای این خانواده تسلی خاطری باشد.
اکبر صبربخش رئیس هلال احمر بندرانزلی نیز میگوید: پیشبینی ما این است که به دلیل اینکه آب بسیار سرد و بدن قایقران بعد از یک هزار و ۵۰۰ متر پارو زدن قطعاً گرم بوده و نیروهای امدادی پشتیبان نیز میگویند هیچگونه حرکت و تکاپویی پس از واژگونی از او ندیدهاند و در کمتر از ۲۰ ثانیه به او رسیدهاند، این دختر احتمالاً بعد از واژگونی قایق، ایست قلبی کرده و این نشان میدهد که قطعاً دلیل مرگ، غرقشدگی نیست.
«امید عظیمیان» مدیر روابط عمومی هلال احمر استان گیلان نیز درباره چگونگی وقوع حادثه گفت: این گروه از قایقرانان ساعت ۸ صبح روز شنبه برای تمرین به مرداب انزلی رفته بودند، طی روزهای قبل بارندگی زیادی رخ داده و جریان آب کمی تند شده بود. ساعتی بعد بر اثر جریان موج شدیدی که در مرداب رخ میدهد دو تن از قایقرانان با واژگون شدن قایقشان داخل آب میافتند. قایق پشتیبان این گروه بلافاصله خود را به قایقی که نزدیکتر بوده رسانده و او را از آب بیرون میآورند. وقتی آنها برای نجات ورزشکار دوم که دختر قایقران بوده اقدام میکنند حدود ۵ دقیقه از افتادن او به داخل آب میگذشت. آب مرداب بسیار سرد بود و به نظر میرسد که این ورزشکار قایقران در همان لحظات نخستین افتادن به آب دچار گرفتگی عضلات شده و سنکوب کرده باشد. بلافاصله وقتی ما در جریان قرار گرفتیم تیمهای مختلفی از غواصان و قایقهای اداره بنادر و کشتیرانی خود را به محل حادثه رساندند اما متأسفانه اقدامات بینتیجه بوده است. ما احتمال میدهیم جریان آب او را به سمت دریا برده باشد.
جام جم سرا به نقل از مهر: دکتر محمد هادی حیدرزاده افزود: وارد کردن موتورسیکلتهای برقی اقدام بسیار خوبی است که بر اساس مصوبه هیئت وزیران در حال انجام است. اما متاسفانه در این مورد نیز مانند بسیاری از موارد دیگر احساسی برخورد میشود و یا جریانی موج شده و همه به دنبال آن افتادهاند در حالی که برخی زیرساختها مثل ایستگاه شارژ باتری و توپوگرافی شهر تهران در برخی مناطق جوابگوی این اقدام نیست.
مدیرکل محیط زیست استان تهران اظهار داشت: توپوگرافی شهر تهران غالبا شمالی - جنوبی و دارای شیب بوده که در این پروژه این مسئله دیده نشده و متاسفانه تمام دستگاههای دولتی و غیردولتی این پروژه را بدون در نظر گرفتن زیرساختهای مناسب آن آغاز کردهاند. چنین اقدامات شتاب زدهای نه تنها موجب بهبود وضعیت محیط زیست نمیشود بلکه نوعی بیاعتمادی در میان مردم ایجاد میکند که ممکن است کل پروژه را زیر سئوال ببرد.
حیدرزاده تصریح کرد: در حال حاضر اقدامی که باید انجام شود این است که بررسی شود موتورسیکلتهای برقی در چه مناطقی قابل استفادهاند؛ و سپس از آنجایی که در حال حاضر عمدتا دستگاهها با شرکتهای چینی وارد مذاکره میشوند باید دقت شود که استانداردهای لازم را داشته باشند.
مدیر کل محیط زیست استان تهران یادآور شد: البته محیط زیست مسئول رسیدگی به استانداردهای این موتورسیکلتها از نظر آلودگی هوا است اما از نظر کیفی موسسه استاندارد و وزارت صنایع بایستی نظارت کافی را داشته باشند و محیط زیست حساسیتهای مورد نظر خود را به این دستگاهها اعلام کرده که باید آن را در نظر گیرند.
به اعتقاد وی، صرفا وارد کردن خودرو یا موتورسیکلت برقی اقدام زیست محیطی محسوب نمیشود و نباید ورود موتورسیکلتها به گونهای باشد که تنها ۲ ماه دوام داشته باشد و بعد مردم تصور کنند که اساسا این دستگاهها به درد نمیخورد و بیاعتماد شده و کلا این پروژه بسوزد.
آخرین آزمایشهای انجام شده در سال ۹۲ از «ماهان رحیمی» دانشآموز مریوانی بر این اساس بود که وی به بیماری «آلوپسی آره آتا» مبتلا شده است. نتایج آزمایشها حاکی از آن بود که این دانشآموز مریوانی به سرطان مبتلا نبوده و بر اثر داروهای شیمیایی رشد موهای سرش متوقف شده است.
یک سال از آخرین دورههای سخت درمانی این دانشآموز گذشته است و با وجود اینکه تحت درمان متخصصان است و دارو مصرف میکند، اما هنوز موهای سرش رشد نکرده است.
محمد علی محمدیان معلم مریوانی که سال ۹۲ به خاطر همراه شدن با دانشآموز خود اقدام به تراشیدن موهای سر خود کرد تا دانشآموزش تنها نباشد و درد و رنج کمتری را تحمل کند، گفت: آذر ماه سال پیش بود که آخرین آزمایشها انجام و بیماری ماهان مشخص شد، یکسال است که ماهان هنوز تحت درمانهای تخصصی است و تقریباً هر دو ماه یکبار برای معاینه و چکاپ به تهران میآید، اما رشد موهایش تغییر چندانی نیافته است.
این معلم مریوانی با بیان این مطلب که روحیه ماهان در طول این یکسال بشدت بهبود یافته است و انگیزه زیادی برای درس خواندن پیدا کرده، ادامه داد: او از لحاظ روحی در وضعیت مناسبی به سر میبرد و از لحاظ درسی نیز نسبت به سال گذشته وضعیت بهتری پیدا کرده است. سال گذشته مقاومت بدنش به حدی ضعیف بود که در مقابل کوچکترین سرماخوردگی یا بیماری اغلب وقتها در بستر بیماری میافتاد، اما به لطف خداوند در سالجاری مقاومت بدنش افزایش یافته و دیگر به رشد نکردن موهای سرش اهمیت نمیدهد و از وضعیتی که اکنون دارد، راضی است.
ماهان در کنار شوخان
این معلم در ادامه بیان کرد: ماهان شرایط جدید خود را پذیرفته و اکنون در کلاس سوم دبستان مشغول به تحصیل است در طول این یک سال هیچ گلایه و شکایتی از وضعیتش نکرده است و با پشتکار و جدیت درسهایش را دنبال میکند.
نسبت به سال گذشته وضعیت تحصیلیاش بهتر شده است و هر روز با روحیهای شاد در کلاس درس حضور پیدا میکند. محمد علی محمدیان از اینکه هر روز ماهان رحیمی را شاد و خوشحال در مدرسه کنار دوستانش میبیند، اظهار خوشحالی کرد و در ادامه گفت: بارها این موضوع را از زبان مادر ماهان شنیدهام که میگوید: «ماهان خوشحال است از اینکه موهای سرش ریخته و دیگر رشد نمیکند، چون ریزش موهای سرش باعث شده است تا او دوستان زیادی پیدا کند.»
وی با اشاره به این موضوع که با توجه به اینکه بیماری ماهان نادرترین نوع بیماری پوستی است و مصرف داروها در رشد موهای سرش تأثیری ندارد وفقط روند افزایش بیماری را کنترل میکند افزود: در ایران تقریباً صد نفر به این بیماری مبتلا هستند و فاکتورهایی چون ارث، تغییرات آب و هوایی، تغذیهای و... در بروز این بیماری نقش دارد. پزشکان معالج ماهان امیدوار هستند تا چند سال آینده تکنیکهای پزشکی و داروهای جدیدی وارد عرصه پزشکی شود که در بهبودی این نوع بیماری نادر تأثیرگذار باشد.(ایران)