مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مراسم ازدواج شیما محمدی و همسرش سینا +عکس

مراسم ازدواج شیما محمدی و همسرش سینا +عکس

عکس های مراسم عقد و ازدواج شیما محمدی و همسرش سینا ،عکس عروسی شیما محمدی و همسرش

شیما محمدی Shima Mohammadi بازیگر زن ایرانی که در سریال شاهگوش نیز نقش آفرینی کرده است با انتشار عکس های عاشقانه و زیبا از مراسم عروسی خود با همسرش سینا خبر ازدواجش را منتشر کرد .

همسر شیما محمدی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی شیما محمدی Shima Mohammadiشیما محمدی و همسرش

شیما محمدی مراسم ازدواج خود را در یک جای رومانتیک برگزار کرده است .

همسر شیما محمدی سینا نام دارد و بر طبق گفته های شیما محمدی اختلاف روز تولد شیما محمدی و همسرش یک روز است و هر دو در اردیبهشت به دنیا آمده اند و مراسم ازدواج خود را نیز در اردیبهشت برگزار کردند .

شیما محمدی  بازیگر ۳۱ ساله به تازگی ازدواج کرده و عکس و متن زیر را منتشر کرده است.

همسر شیما محمدی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی شیما محمدی Shima Mohammadi

من متولّد و آفریده شدم برای کنار تو بودن و کنار تو زیستن و با تو نفس کشیدن

تو سرمایه زندگی منی

تو به من عشق و آموختی و تو به زندگی من رنگی فراتر از صورتی بخشیدی

تو هدیه روز تولّدم از طرف خدایی

همسر شیما محمدی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی شیما محمدی Shima Mohammadi

شیما محمدى  متولد ۱۳۶۴ در تهران میباشد فعالیت هنرى و بازى را در ١٧ سالگى در گروه تى آرت به سرپرستى داوود بنى اردلان شروع کرده است.وى فعالیت تصویرى خود را در فیلم خانم افسانه منادى به تهیه کنندگى آقاى نادر مقدس و با بازى در منار استاد حمشید مشایخى شروع کرده و پس از آن در فیلم نوروزى از راه رسیده به کارگردانى آقاى کامران قدکچیان در نقش اصلى به ایفاى نقش پرداخته،فیلم اینجا بهشت وا در پاییز ٩٢ به اتمام رسانده و در زمستان ٩١ در فیلم تریپ آقاى احمد کیا بازى کرده… هم اینک در سریال شاهگوش در کنار امین زندگانى به ایفاى نقش آزاده پاکباز خبر نگارى جسور در جلوى دوربین داوود میر باقرى در ٢الى ٣قسمت شاهگوش در نقشى طنز و متفاوت بازى بازی داشته است.
 همسر شیما محمدی همسر بازیگران عکس جدید بازیگران بیوگرافی شیما محمدی Shima Mohammadi
اولین باران پاییزى(افسانه منادى،نادر مقدس) از راه رسیده(کامران قدکچیان ) تریپ(احمد کیا) اینجا بهشت(سلیمان انصار) سریال شاهگوش(داوود میر باقرى) باورم کن (محمد حسین پور) سست٢(تله تئاتر)داوود بنى اردلان تئاتر: شاه پرى جون تو شهرى اى یا جنگلى(داوود بنى اردلان) ساده بگویم (استادصدوقى) سیرک(رفیعى) نیستانه(مجتبى عراقى) چاى داغ داغ سرد(على سلامى) و… از جمله کار های ایشان میباشد.
Shima Mohammadi بیوگرافی شیما محمدی عکس جدید بازیگران همسر بازیگران همسر شیما محمدی


ادامه مطلب ...

طلاق “سعید” مجری معروف از همسرش “سیما” بعد از ۱۵سال زندگی

طلاق “سعید” مجری معروف از همسرش “سیما” بعد از ۱۵سال زندگی

دردسرهای مجری معروف و تماس‌های همکاران زن با او باعث شد همسرش با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق بدهد.

 منشی شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده مجتمع قضایی صدر تهران، نام زن و شوهری به نام سعید و سیما را صدا زد و آنها وارد اتاق قاضی شدند.

همسر مجریان همسر مجری معروف طلاق هنرمندان طلاق مجری

زن مصمم به جدایی بود و شوهرش با اصرار می‌خواست به خاطر پسر هشت‌ساله‌شان که ثمره عشق و زندگی ۱۵ ساله آنهاست، کوتاه بیاید و از جدایی منصرف شود اما زن فقط طلاق می‌خواست.

قاضی بهروز مهاجری، دادرس شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده پس از مطالعه پرونده این زوج، از زن جوان خواست درباره علت دادخواست جدایی بگوید.

زن جوان پس از مکثی کوتاه گفت:‌ طاقت ادامه زندگی با یک شوهر مجری را ندارم. این جدایی به نفع هردویمان است. اگر بازگردم، همان زندگی و دردهای قدیمی دوباره سراغم می‌آید.

۱۵ سال قبل با همسرم از طریق اقوام آشنا شدم و ازدواج کردم. از این که شوهرم مجری تلویزیون بود، به خود می‌بالیدم و به او افتخار می‌کردم.

حتی خیلی به او کمک کردم در کارش موفق شود و همیشه آرامش را در خانه برایش فراهم می‌کردم. هر روز که می‌گذشت عشق من و همسرم نسبت به هم بیشتر می‌شد و با به دنیا آمدن پسرمان این شور و علاقه بیشتر شد.

زن جوان تصریح کرد: از چند سال قبل، شرایط کاری شوهرم فشرده‌تر و محبوبیت او در کارش باعث شد با افراد بسیاری همکاری داشته باشد و وقت و بی‌وقت با او تماس گرفته می‌شد.

دیگر زندگی و کارش یکی شده بود و فضای اجرا سایه سنگینی بر زندگی مشترکمان انداخته بود. خانم‌هایی که در پروژه‌های کاری با شوهرم همکاری داشتند، وقت و بی‌وقت به او تلفن می‌زدند و همین سوهان روحم شده بود.

سیما گفت: از شوهرم می‌خواستم، کمی از کارهایش کم کند و مسائل کاری را به داخل خانه نکشد، اما بی‌فایده بود. احساس می‌کردم کار اجرا میان ما و زندگی عاشقانه‌مان فاصله می‌اندازد.

هر روز این مشکلات بیشتر می‌شد و دیگر راهی برای از بین بردن آن نبود و شوهرم نیز به دلیل تعهداتی که دارد، نمی‌تواند دست از کارهایش بردارد.

دیگر نمی‌توانستم این وضع را تحمل کنم. بنابراین به خانه پدری‌ام رفتم و فرزندم را هرازگاهی می‌دیدم. اکنون هم دادخواست طلاق داده‌ام و مهریه ۳۱۵ سکه‌ای‌ام را می‌بخشم تا از این زندگی نجات پیدا کنم. دیگر نمی‌توانم با حرفه شوهرم رقابت کنم.

در ادامه مرد مجری به قاضی گفت: آقای قاضی من عاشق همسر و پسرم هستم و زندگی‌مان را دوست دارم. با توجه به شرایط کاری‌ام افراد و حتی خانم‌های مختلفی با من تماس می‌گیرند و من مجبور هستم پاسخ دهم، اما همسرم نمی‌خواهد با این قضیه کنار بیاید و به جای کمک کردن به حل مشکلات، تصمیم به جدایی گرفته است.

سعید اضافه کرد: همسرم پیش از این که درخواست طلاق بدهد، یک روز خانه را ترک کرد و به خانه پدری‌اش رفت و دیگر بازنگشت. هر چه در این مدت خانواده خودش و خانواده من با او حرف زدیم تا از تصمیمی که گرفته منصرف شود، بی‌فایده بود.

حتی به خاطر فرزندمان هم حاضر نیست از تصمیمش صرف‌نظر کند. عاجزانه از همسرم می‌خواهم به خاطر عشق ۱۵ ساله‌ و تنها پسرمان به زندگی بازگردد. سعی می‌کنم اوضاع زندگی‌مان را سر و سامان بدهم، اما انگار جدایی، همسرم را آرام‌تر می‌کند.

من عاشق او هستم و نمی‌توانم درد کشیدن او را تحمل کنم. اگر او با جدایی راحت می‌شود من هم راضی به این جدایی هستم، اما اگر روزی دوباره خواست به این زندگی بازگردد، بداند که همیشه من و پسرم چشم‌انتظارش هستیم.

بهروز مهاجری، دادرس شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده مجتمع قضایی صدر تهران با شنیدن گفته‌های مرد مجری و همسرش آنها را به مشاور خانواده معرفی کرد تا شاید این زوج از تصمیمی که برای جدایی گرفته‌اند، صرف‌نظر کنند و زندگی مشترک خود را از سر بگیرند.

طلاق مجری طلاق هنرمندان همسر مجری معروف همسر مجریان


ادامه مطلب ...

محمدرضا حیاتی در کنار همسرش +عکس و بیوگرافی

محمدرضا حیاتی در کنار همسرش +عکس و بیوگرافی

محمدرضا حیاتی مجری اخبار تلویزیون (متولد ۲۷ دی ۱۳۳۴ در آبادان)، یکی از گویندگان قدیمی بخش خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. وی دانش‌آموختهٔ رشتهٔ علوم سیاسی است.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

محمدرضا حیاتی و همسرش

حیاتی کار خود را از سال ۱۳۶۰ و از رادیو و در یک برنامهٔ اجتماعی آغاز کرد و مدتی هم در بخش نمایش‌نامه‌های رادیویی فعال بود و درنهایت برای اجرای خبر پذیرفته شد. اولین اجرای خبر را در بخش اخبار ساعت ۱۰ صبح رادیو، با خواندن چند خبر خارجی انجام داد. وی همچنین در برخی برنامه‌های دیگر تلویزیون به‌عنوان مجری حضور داشته‌است. وی تاکنون چندین بار موفق به دریافت جایزهٔ برترین گویندهٔ خبر شبکهٔ جام جم و شبکه‌های داخلی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شده‌است. حیاتی دارای دو پسر به نام‌های علیرضا و امیر است

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتیمحمدرضا حیاتی و همسرش

او از نسل مجریان بدون لایک است. از نسلی که پدرهای مان و لابد پدرهای پدرهای مان هم لحظه هایی از زندگی را بدون او نمی توانند تصور کنند. لحظه هایی از اعلام خبر عملیات در جنگ، اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸، رحلت امام (ره)، و بعدها و بعدها.

او همیشه بوده است. محمدرضا حیاتی که با صورت سنگی اش بیشتر وجهی از جدیت و اقتدار یک نظام را نمایش می دهد تا شیرینی و مفرح بودن زندگی روی کره خاکی را. محمدرضا حیاتی، خبرگوی امروز بازنشسته و همچنان فعال رسانه ملی.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

مثل خیلی دیگر از نام های رسانه ای و سیاسی، چاره ای ندارد جز اینکه زندگی را به قبل و بعد از سال ۸۸ تقسیم کند. او شش سال گذشته را به سکوت گذرانده. و شاید حالا که پس از بازنشستگی، توانسته همچنان روی صندلی قدیمی باقی بماند، فکر می کند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و ممکن است بتواند کمی به بازسازی چهره اش بپردازد. لابد برای همین هم هست که می گویند در ماه های اخیر بیشتر در مراسم مختلف دیده می شود و در هفته های اخیر هم به اندازه تمام عمرش مقابل ریکوردر خبرنگارها نشسته.

محمدرضا حیاتی که به شکل نمایانی می خواهد از احساساتش در همراهی با مردم بگوید. از خوشحالی در روز انتخاب روحانی و روز امضا شدن توافق هسته ای و روزهای دیگری که گرامی داشتن شان برای یکی چون او همان اعتبار و معنای خاص دارد که گمان می کند از او دریغ شده.

آشنای غریبه ای که گمان می کند پس از این همه سال می تواند کمی بیشتر لبخند بزند و کمی بیشتر از علایق و زندگی شخصی و عادی اش بگوید و با زبان بی زبانی درخواست کند که او را از آن طرف پرچین به این طرف بیاورند، که باورش کنند. اینکه خداحافظی همکارش افشار از رسانه را با تاکید، تضمینی غیرسیاسی عنوان می کند و اینکه دلش می خواهد مجری برنامه های عمومی تر باشد و لابد روزی هم بتواند به دور از این کت و شلوار و با لباس اسپرت عکسی بیندازد. سرنوشت او را باید درنگ کرد.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

از ابتدا اهل مطبوعات و … بودید و دنبال می کردید؟

– بله، هم دنبال می کردم و هم جسته و گریخته در بعضی از مطبوعات می نوشتم.

یعنی کار ژورنالیستی هم می کردید؟

– مطلب می نوشتم.

گزارش می نوشتید یا یادداشت؟

– گاهی مقاله بوده و گاهی در قالب مسائل اجتماعی سیاسی می نوشتم اما خیلی پراکنده بود و به صورت مستمر نبود. به درخواست بعضی از دوستان گاهی مقالاتی می دادم. به شکل یک کار دائمی نبود.

الان روزنامه ها را می بینید؟

– اگر اداره باشد می بینم و اگر هم نباشد از طریق اپلیکیشن صفحه اول تمام روزنامه ها را می بینم و اگر چیزی جذاب باشد می خوانم. خبرهای اقتصادی و حتی فوتبالی را هم دوست دارم ببینم.

تیتر یک روزنامه های امروز چه بود؟

– امروز را ندیدم.

حدس بزنید.

– حتما فابیوس بود، چون دیشب خبر اول ما بود.

دوران بازنشستگی خوش می گذرد؟

– برای من فرقی نکرده، همان فعالیت سابق را دارم.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

گفته بودند تا آخر امسال کار شما کمتر می شود.

– نه، برنامه ای برای کم شدن کارم ندارم و به همان روال سابق می روم. در حقیقت فقط از نظر اداری و سازمانی بازنشسته شده ام.

آقای افشار و بابان هم دوره های شما رفتند و شما…

– سابقه آقای بابان از من خیلی بیشتر بود. یعنی زمانی که ایشان رفتند، تقریبا یازده سال بعد از بازنشستگی کار کرده بودند ولی بیرون بیزینس خاصی داشتند و رفتند.

آقای افشار؟

– ایشان هم بیرون است و کار خودش را انجام می دهد.

خودشان خواستند؟

– آقای افشار بله، به خواست خودشان رفتند.

بعد از همان ماجراهای سال ۸۸؟

– بله ولی خواهش می کنم بنویسید رفتن ایشان هیچ ربطی به آن ماجراها نداشت. فقط چون همزمان شد همه این را به آن چسباندند و ی چیزهایی می فرستند که مرد مظلوم رفت و …

مظلوم نبود؟

– منظورم این است که این مطالب دروغ است و من واقعا نمی دانم از کجا می آورند.

یک جا از زبان خودش گفته بودند که به این دلایل رفته اند…

– نه اصلا اینطور نیست. بنده خدا اصلا اهل این حرف ها نبود.

خود آقای افشار تمایلات سیاسی و اینکه پیگیر باشند، ندارد؟

– بالاخره هر کسی تمایلات خودش را دارد ولی اینکه در اعتراض به این وقایع رفته باشد این دروغ است.

مثلا در مورد خود شما می گویند همیشه سعی کرده اید معتدل و میانه رو باشید و هیچ وقت گرایش خاصی از نظر سیاسی نداشته اید.

– بله، همینطور هم هست. به این دلیل که فکر می کنم وقتی یک نفر گوینده خبر یک رادیو تلویزیونی است که رادیو تلویزیون ملی مردم است، نباید طرفدار جناح خاصی باشد. اگر هم در افکار و عقاید خاص خودش چیزی دارد، نباید نشان بدهد.

عملا هم در کار نمی شود نشان داد.

– بله، ولی بعضی ها بودند که در اجرا و خواندنشان کاملا مشخص است.

یک مقدار سخت به نظر می رسد.

– خیلی سخت است.

مثل گزارشگرهای فوتبال؟

– بله، آن هم یک نوع هنر است. الان ما گزارشگر داریم که اصلا نشان نمی دهد که طرفدار چه تیمی است. بالاخره کسی که گزارشگر فوتبال می شود، معلوم است که خیلی فوتبالی است و نمی شود گفت طرفدار هیچ تیمی نیست و حتما طرفدار یکی از تیم ها است ولی من کسانی را می شناسم مثل آقای فردوسی پور، آنقدر هنرمندانه گزارش می کند که هنوز هم بعضی ها می گویند پرسپولیسی است بعضی ها می گویند استقلالی است و هنوز هم کسی نمی داند طرفدار کدام تیم است. وقتی هم با او مصاحبه می کنند می گوید طرفدار هیچ تیمی نیستم در صورتی که نمی شود طرفدار نباشد.

در فوتبال می شود این گرایش کمرنگ تر باشد ولی در مسائل اجتماعی سیاسی سخت تر است.

– خیلی هم سخت تر است. خبرها و اتفاقاتی بوده که خواندنش برای من سخت بود و کنترل کردن خودم هنگام خواندن خبر دشوار بود.

یعنی موافق نبودید یا احساس خاصی نسبت به آن خبر داشتید؟

– بالاخره، یک احساس خاصی داشتم ولی دیدم آنجا وظیفه من نیست که بیایم احساسم را بیان کنم و باید به عنوان یک گوینده حرفه ای خودم را کنترل کنم و این خبر را به اطلاع مردم برسانم. گوینده خبر، موضع گیری با چشم و ابرو و هیجان نباید داشته باشد. البته در مسائل مالی و مسائلی که مربوط به کشور می شود و اتفاق شادی که برای مردم افتاده، اگر عکس العمل نشان بدهم خیلی هم خوب است یا اگر اتفاق ناگواری برای مردم افتاده آنجا هم باید عکس العمل نشان بدهم ولی در مسائل سیاسی به من گوینده مربوط نیست.

من گوینده ای هستم که کار حرفه ای انجام می دهم و در یک کشور افکار و عقاید مختلف وجود دارد. من با خواندن یک خبر ممکن است یک عده را خوشحال کنم و یک عده را ناراحت کنم یا یک عده بگویند چه خبر خوبی بود خوشحال شدیم بعد آن طرف تر بگویند این چی بود خواندی، خجالت نمی کشی؟ ولی من جوری خبر را می خوانم که وظیفه حرفه ای و تخصصی خودم را انجام داده باشم.

خبری بوده که نخواهید بخوانید؟

– مگر دست من است که خبر را نخوانم؟ برای چی نخوانم؟ من گوینده هستم و کسی که حرفه اش و هنرش این است اصلا معنی نمی دهد نخواند. من نمی فهمم مثل این است که به یک پزشک بگویند فلان بیمار قاتل و جنایتکار است، الان تیر خورده، پزشک باید تیر را از بدن این خارج کند و او را درمان کند.

یک مقدار متفاوت است؛ شما ژورنالیست هم هستید…

– اصلا ژورنالیست در نگاه بین المللی فقط روزنامه نگار نیست و به کسی که خبر می خواند هم ژورنالیست گفته می شود.

بالاخره ممکن است این تصور وجود داشته باشد که مسئولیت اجتماعی فرد ایجاب می کند در بعضی موارد موضع خودش را بگیرد.

– این را من قبول دارم. در مسائل ملی، کشوری و مسائلی که به مردم مربوط می شود باید احساس باشد و گوینده حس خودش را منتقل کند و اصلا خواه ناخواه منتقل می شود. دست خودم نبوده.

از نظر اینکه از خبر متاسف بوده یا…

– هم خبر تاسف برانگیز و هم خبرهای شاد.

اینکه حس خوبی به یک خبر داشتید یا از آن ناراحت بودید، به نظرم منتقل نشده.

– در بعضی خبرها که لازم بوده، منتقل شده. نمونه شاخصش خبر رحلت امام یا زدن هواپیمای ایرباس یا قطعنامه ۵۹۸٫

۵۹۸ را با خوشحالی گفتید؟

– طبیعی است که بله. من با شور و هیجان خواندم چون بالاخره خبری بود که برای امردم مهم بود.

توافق هسته ای را هم شما خواندید؟

– آن را هم روزی که اعلام شد، دو ساعت و ۳۵ دقیقه خبر می خواندم و با چه شور و هیجانی هم می خواندم.

یعنی خودتان هم از این بابت خوشحال بودید؟ جزو دلواپس ها نبودید؟

– نه؛ چه دلواپسی؟ من دلواپس کشورم و مردم و اقتصادم هستم. دلواپس جوان های بیکار هستم که برای اینها اشتغال درست شود. برای من هم جالب بود و دوست داشتم آن روز هر طور شده حضور پیدا کنم و این خبر را بخوانم.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

احتمالا از طولانی ترین خبرهایی بود که تا به حال خوانده اید.

– بله. در این چند دهه اخیر این طولانی ترین خبری بود که خواندم. از ساعت یک پشت دوربین نشستم و ساعت ۴ و ۳۵ دقیقه از پشت دوربین بیرون آمدم.

خوشبختانه خبرهای مهمتر اول خوانده می شود.

– آن روز همه خبرها مربوط به همین توافق هسته ای بود و خبر دیگری نداشتیم تا ساعت ۴ و ۳۵ دقیقه در ارتباط با همین مسئله خبر داشتیم. ارتباط مستقیم با ژنو و خبرهای مربوط به توافق و … اصلا خبر دیگری نبود.

این سبک خبرگویی و این شخصیتی که طی این چند دهه از شما در تلویزیون ساخته شده، بازتابش در میان چهره های سیاسی معروف چه بوده؟ هیچ وقت شده شما با یک شخصیت مهم دیدار داشته باشید و مثلا انتقادی به شما داشته باشند یا شما را تشویق کنند؟

– هیچ وقت هیچ نقدی در کار نبوده. من اکثر رییس جمهورها را دیده ام، حالا یا برنامه اجرا کرده ام یا کنفرانس مطبوعاتی آنها را اجرا کرده ام یا در محافلی آنها را دیده ام و با اکثر رییس جمهورهایی که دیدار داشته ام، به من لطف و محبت داشته اند. تشویق خاصی هم نشده ام. تشویق شان زبانی بوده که ما تشکر می کنیم و …

در مورد شما یک نکته ای وجود دارد، می گویند پیام های رهبری را شما می خوانید و تپق نمی زنید. یک یاز دلایلی که شما باید همکاری را ادامه بدهید برای این است که در این مورد، مورد اعتماد هستید.

– نطق های مهم رهبران و شخصیت ها مثل امام و بعد از ایشان حضرت آقا مهم است اینکه چطور کلمات را ادا کنی و تاکیدهای جمله ها را بیان کنی. اینها همه مهم است. اینکه حسش به مردم آنطور که شایسته است و ایشان سخنرانی کرده منتقل شود، این خیلی مهم است. خوشبختانه باعث افتخار من است که خود ایشان تاکید دارند پیام ها و سخنرانی ها را من بخوانم.

به خود شما شخصا نکته ای را نگفته اند؟

– زمستان سال ۹۳ یک مشکلی برای حنجره من به وجود آمده بود که صدای من در اثر لارنژیت گرفته بود. همان زمان یک دیداری با ایشان داشتیم. من خدمت ایشان رسیدم یکی از دوستان بیت وقتی من سلام علیک می کردم به آقا گفتند آقای حیاتی صدایش گرفته، یعنی در این حد بود که من به سختی سلام کردم. آقا پرسیدند چی شده؟ من با صدای خیلی ضعیف گفتم به خاطر سرماخوردگی و گویندگی طولانی مدت این مشکل پیش آمده که ایشان دعا کردند و گفتند حنجره شما برای انقلاب خیلی زحمت کشیده. این خیلی باعث افتخار است و برای من خیلی جالب بود.

نکته ای که بخواهند به شما تاکید کنند، نگفتند؟

– در این دیدار نه اما در یک دیدار عمومی خیلی سال های پیش اوایل دهه ۷۰ همه بچه های خبر و گوینده ها خدمت ایشان رفته بودیم که ایشان نکاتی درباره خبر و درست خواندن و درست ادا کردن آن گفتند.

اینکه گفتید ایشان تاکید دارد پیام های شان را شما بخوانید از کجا به شما رسیده؟

– بعد از رحلت امام یک پیام طولانی آقا برای چهلم امام داده بودند که خواندنش حدود ۷۰ دقیقه طول کشید. برای آن دنبال من فرستادند که یک پیامی آقا داده باید این را شما بخوانید. من رفتم بیت و متن پیام را که خیلی هم طولانی و به شکل یک کتابچه بود به من دادند که خیلی هم متن سنگینی داشت و پر از آیات قرآن و عبارات عربی بود.

آنجا می خواندم و رییس دفتر آقا هم آنجا بودند و از ایشان بعضی چیزها که عربی و قرآنی بود را سوال می کردم. از آن زمان گفتند پیام های آقا را شما بخوانید و اگر هم سخنرانی مهمی داشتند، حتما حضور داشته باشید. از آن زمان اگر هم مسئله خاصی پیش می آمد دنبال من می فرستاند.

من همیشه گفته ام برای یک گوینده دو مسئله وجود دارد، یکی تا زمانی که خدا بخواهد و سلامتی بدهد و دیگر تا زمانی که مردم پذیرای یک گوینده باشند. به نظر من نمی شود گفت یک گوینده مجری تاریخ مصرف ندارد، تاریخ مصرفش تا زمانی است که مردم او را بپذیرند و با توجه به برخوردهایی که من در جامعه با مردم دارم هنوز مشکلی ندارند.

گفته بودید سال ۸۸ یکسری بازتاب های منفی از جامعه گرفته بودید…

– بالاخره جامعه در آن مقطع به دو طیف تقسیم شده بود؛ یک گروهی معترض بودند، کم یا زیاد من کاری ندارم چه تعدادی، یک عده هم… من هم آن زمان شب و ظهر خبر می خواندم و …

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

شما را یکی از سمبل های…

– در صورتی که نباید اینطور باشد و یک گوینده از لحاظ حرفه ای باید هر خبری را بخواند.

شاید انتظار داشتند با آنها همراهی کنید.

– مگر می شود؟ گوینده باید خبر را بخواند. یک عده هم شاید خوشحال بودند.

در همان مصاحبه گفتید تهدید هم شده بودید، جدی بود؟

– پیش می آید دیگر. اعتراضاتی وجود داشت. بعضی ها حضوری به خودم می گفتند چون در یک مقطعی هم بود که دیگر دوستان من هم رفته بودند و نبودند.

آن هم یک مقدار فشار را روی شما بیشتر می کرد.

– بله.

این صحبتی که آقای افشار در اعتراض به این فضا رفته، این خودش باعث می شد فکر کنند چرا آقای حیاتی نرفته، پس حتما نظرش مخالف افشار است و…

– ولی به نظر من باید این مطلب را گفت. مردم خوشبختانه خیلی ها می دانند ولی روزنامه نگارها باید این مطلب را برای مردم جا بیندازند که یک گوینده در هر موقعیتی که باشد وظیفه حرفه ای و شغلی اش این است که کارش را انجام بدهد.

شما در این دوران طولانی که در عرصه خبر حضور داشته اید، خودتان چه تغییراتی نسبت به دهه ۶۰ و ۷۰ حس کرده اید؟ مثلا یک دوره جنگ بود، فضا بسته تر بوده یا یک دوره بهتر شده؟

– تغییرات محتوایی منظورتان است؟

تغییرات محتوایی که در فضای خبر از نظر شما محسوس تر بوده.

– خط مشی سازمان صداوسیما از لحاظ محتوایی تقریبا یک خط مشی ثابتی بوده که خط مشی فکری سازمان است. از الحاظ ساختار هم…

از لحاظ محتوایی یک دوره آقای هاشمی رییس سازمان بودند…

– آن زمان اصلا جو سازمان و جو جامعه متفاوت بود و شرایط فرق می کرد.

بعد آقای لاریجانی

– آقای لاریجانی که آمدند آن زمان بهتر بود.

شرایط کشور سیاسی تر بود؟

– آن زمان سازمان صداوسیما ثبات و آرامش پیدا کرد. از لحاظ فکری وضع جامعه هم بهتر شده بود چون دوران جنگ تمام شده بود.

دوره آقای لاریجانی با دولت اصلاحات همزمان بود. همان موقع هم این نقد به صداوسیما و بخش خبر و بخش های سیاسی وجود داشت که صداوسیما بیشتر یک طیفی از افکار سیاسی و مسئولان را پوشش می دهد. حتی ممکن است به دولت انتقاد جدی داشته باشد و این در رفتار صداوسیما نمود داشت مثل انتخابات که در سال ۷۶ می گویند بخش بزرگی از سپاه هم به آقای خاتمی رأی دادند، در خود سازمان هم اختلاف سلیقه بود؟

– اختلاف سلیقه همه جا وجود دارد. نمی توانیم بگوییم نیروهای سازمان همه یک فکر دارند و همه یک جورهایی در راستای افکار در رأس سازمان هستند، اینطور نیست و هر کس عقاید خودش را دارد. منتها چیزی که عملا اجرا می شود، نظر مدیریت مجموعه است وگرنه نیروهای پایین نمی توانند افکار خودشان را در برنامه خاصی منتقل کنند، مگر اینکه برنامه اجتماعی یا ورزشی خاصی باشد اما سیاست چیزی است که طبعا باید از بالا مشخص شود و ما هم موظف هستیم آن را اجرا کنیم.

با توجه به این حرف، شما تغییرات زیادی را در فضای سازمان ندیده اید؟

– هر چه بوده سلایق مدیریتی بود.

ولی معاونت سیاسی الان به اسم معاونت خبر تغییر پیدا کرده.

– شاید می خواسته حرفه ای تر نمود پیدا کند و بگوید فقط این معاونت خبر و اطلاع رسانی است چون بار سیاسی بودن از یک طرف یک معنای دیگری به این معاونت می داد. از آن نظر خوب بود ولی از یک طرف هم شاید خوب نباشد چون واژه سیاسی در کشور ما یک جوری جا افتاده که مثلا چون سیاسی است پس لابد از جناح خاصی است.

عملا به نظر نمی آید رویکردش با این تغییر اسم خیلی عوض شده باشد و جهت گیری سیاسی نداشته باشد.

– مگر می شود جهت گیری نباشد؟ در کجای دنیا در کدام تلویزیون در جهان داریم که اخبار جهت گیری سیاسی نداشته باشند؟ حتما یک فکر، ایده و عقیده ای پشت این اخبار است.

ولی نقدی که نسبت به سازمان وجود دارد این است که ان گستره ای از عقاید را که باید دربر بگیرد پوشش نمی دهد.

– این نقد را من هم قبول دارم. رسانه ای که می گوید من رسانه ملی هستم باید تمام افکار و عقاید مردم را پوشش بدهد و باید تمام مشکلات اقشار مختلف مردم در آن گفته شود. یعنی تمام مسائلی که مردم با آن درگیر هستند. الان مردم مشکلات اقتصادی زیادی دارند و این مشکلات در جامعه گریبانگیر همه است. اگر بیاییم این مشکلات را بگوییم می گویند علیه دولت کار می کند، در حالی که نباید اینطور باشد و برای ما نباید فرقی کند.

مثلا راجع به توافق هسته ای قابل انکار نیست که بخش بزرگی از مردم خوشحال شدند.

– خیلی خوب بود و جو خیلی خوبی در جامعه ایجاد شد.

ولی در تلویزیون این تصور وجود داشت که صداوسیما هنوز خوشحالی مردم را نمی خواهد منتقل کند.

– همان روز سه شنبه من خودم گوینده بودم و سعی می کردم این شور و هیجان را به مردم منتقل کنم.

یعنی قبول داشتید؟

– بله، همینطور است. جالب است شبی که آقای روحانی برای ریاست جمهوری انتخاب شد من شیفت بودم و با ماشین خودم رفته بودم. آمدم در اتوبان همت راه بندان شدید و جشن و پایکوبی بود. راه را عوض کردم، باز هم راه بندان بود و خلاصه با اضطراب و خیلی دیر رسیدم. برای من خیلی جالب بود، مردم من را می دیدند، شیشه را پایین می کشیدند و ابراز خوشحالی و همدلی می کردند.

این بالا و پایین شدن و خواندن خبرهای مختلف استرس زیادی دارد؟

– قطعا استرس خیلی زیادی را منتقل می کند.

یعنی قبل از خبر هم هیچ وقت بوده که اضطراب داشته باشید؟

– نه، کلا کار ما استرس زا است.

با وجود این همه تجربه ای که شما دارید؟

– بله، بالاخره تجربه تا یک حدودی به مدیریت بحران و استرس کمک می کند. البته من این را بگویم من خبرهای پرهیجان را دوست دارم و رکود را اصلا دوست ندارم. من اصلا روزهایی که خبر نیست و اتفاقی نمی افتد را دوست ندارم. شما هم ژورنالیست هستید و حتما این تجربه را دارید. من روزهای پرهیجان را خیلی دوست دارم؛ مثلا همان روز توافق هسته ای که خبرش را خواندم، ۲ ساعت و ۳۵ دقیقه خبر را می خواندم و یک ساعت هم از قبل آن در استودیو نشسته بودم یعنی ۳ ساعت و ۳۵ دقیقه در استودیو بودم ولی بعد از اینکه خبر تمام شد آنقدر خوشحال بودم که با نیروی تمام بیرون آمدم ولی روزهایی که فقط یک ربع بیست دقیقه خبر می خوانم و خبر خاصی نیست را خیلی دوست ندارم.

رسانه های فارسی زبان خارج از ایران را هم می بینید؟

– بله.

چه نگاه جدید و تجربه ای به شما داده؟ مثلا بی بی سی فارسی با این شکل خبرخوانی جدید، برای شما که بیست سی سال اجرا داشته اید، حالا آدم هایی آمده بودند و روز اول هم خیلی حرفه ای نبودند…

– نیروهایی که آنها آموزش داده بودند، حرفه ای بودند چون کسانی که اینها جذب کردند در مرحله اول نه گوینده بودند و نه مجری ولی کسانی که اینها را آموزش دادند، حرفه ای و فوق حرفه ای بودند و خوب هم آموزش دادند. بعضی هایشان شاید صدای خوبی هم نداشتند و اجرا هم بلد نبودند ولی به مرور زمان یاد گرفتند و اجرا می کنند. این را البته بگویم بی بی سی فارسی هم به همان شکل کلاسیک اجرای ما خبر را اجرا می کند یعنی اینطور نیست که سبک مجله های خبری را اجرا کند.

مثل اتاق خبر من و تو؟

– بله، آن سبک جدیدی بود که روز اولی که اجرا کردند برای من خیلی جالب بود که این سبک می گیرد یا نمی گیرد، یعنی در عین اینکه آن حالت رسمی را برداشته و یک گوینده ایستاده و از دیگر همکارانش که نشسته اند، ماجراها را سوال می کند، برای من خیلی جالب بود و بعد دیدم که خیلی هم خوب جا افتاد.

در مورد بی بی سی فکر می کنید روی فضای رسانه ملی تاثیری گذاشت یا نه همین شکل خبرگویی که تغییر پیدا کرد…

– بله، هم بی بی سی تاثیر گذاشت و هم شبکه من و تو با وجودی که یک شبکه حرفه ای نیست و یک شبکه خصوصی کوچک است که کار خاصی هم انجام نمی دهد ولی همان بخش اتاق خبر خیلی تاثیر گذاشت و از آن الگو گرفتند و استفاده می کنند.

بد هم نیست که از تجربیات دیگران استفاده کنیم.

– بله خوب است ولی تصنعی نباشد.

برای بیننده تلویزیون و برنامه خبری یک مقدار شاید آن شکلی که در بی بی سی خبر می گویند و با وجود آن آدم ها باورپذیرتر می شود تا آن شکلی که در تلویزیون ما خبر می گویند. اینکه به اسم کوچک صدا می کنند چیزی است که اینجا به نظر می رسد بچه ها هنوز خوشان راحت نیستند و به همین دلیل مردم باور نکرده اند.

– شما نحوه اجرا را می گویید ولی مردم بیشتر به دنبال محتوا هستند و نوع خبر برای شان مهم است. کارهای اجرا و گویندگی و دکور و نور و صحنه و جذابیت های تصویری دیگر در مرحله بعد است . اول باید خوراک خبری مناسب و به موقع بدهیم. وقتی عقب نیفتاده ایم با آنها همزمان و همگام بوده ایم. باید همزمان با این روند جذابیت های صحنه و دکور و نور را هم افزایش بدهیم تا بهتر شویم.

راجع به بچه های خبر بی بی سی گفتید از ابتدا حرفه ای نبودند؛ گوینده های تازه وارد خبر سیمای خودمان چطور، اینها با آموزش خوبی وارد شدند؟

– متاسفانه خیر. آموزشها اکثرا خوب نبوده، آموزش هایی که در مورد بی بی سی من اشاره کردم، از طریق نیروهایی که پشت صحنه بی بی سی بودند و واقعا پشتوانه تجربی بالایی داشتند، صورت گرفته است.

رادیو بی بی سی و …

– نه، اصلا همین تلویزیون بی بی سی فارسی؛ آدم هایی که پشت صحنه کار می کنند اکثرا نیروهایی با سی چهل سال تجربه هستند. کسانی هم که در رادیو و تلویزیون و مطبوعات بوده اند و خودشان هم آموزش های حرفه ای بین المللی دیده اند، اینها به نیروهای جدید درس می دهند ولی در ایران ما آموزش درست نداشته ایم. از طرفی جذب نویسنده و گوینده ما غلط است، وقتی شیوه جذب درست نباشد از پایه کسی که وارد این کار شده، حرفه ای نیست. شما هر چقدر هم برای او آموزش بگذارید تا حدودی ممکن است آموزش بگیرد ولی وقتی از پایه غلط باشد و چیزی نداشته باشد.

نسل شما به نظر می رسد هنوز جایگزین های خوبی نداشته اند و از شما هم در آموزش استفاده نشده.

– گاهی اوقات استفاده کرده اند ولی اساتید بزرگ هم رغبت نمی کنند برای آموزش بیایند.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

محمدرضا حیاتی و همسرش در افطاری حسن روحانی

چرا؟

– به این دلیل که دستمزدی که می دهند در حد یک کارگری که بیاید و خانه تمیز کند هم نیست.

ساعتی می دهند؟

– ساعتی ۴۰ تومان! اصلا خنده دار است استادی بیاید درس بدهد، یک ساعت قبل و بعدش وقت بگذارد…

برای مجموعه بزرگی مثل صداوسیما با این همه تعداد پرسنل و تعداد شبکه و … خوب نیست. نتیجه این می شود که یک شبکه کوچک مثل بی بی سی فارسی یا من و تو…

– این می شود که بعضی از اساتید بزرگ حاضر نیستند بیایند یا ترجیح می دهند بروند جاهایی که خصوصی است و حداقل دستمزدی البته نه در حد شخصیت شان ولی قابل تر به آنها بدهند، تدریس کنند. مسئله دیگر هم اینکه خود آقایان از اساتید بزرگ استفاده نمی کنند و می روند سراغ کسانی که در عمرشان ۱۰ دقیقه و شاید هم حتی یک دقیقه گویندگی نکرده اند. چنین فردی می شود استاد گویندگی! من نمی دانم چطور کسی که یک بار در استودیو پشت میکروفن ننشسته، می تواند گویندگی را درس کند، می شود؟

دانشکده صداوسیما را می گویید؟

– هم دانشکده صداوسیما و هم جاهای دیگر که چنین تدریس هایی دارند.

هیچ وقت جای دیگر هم برای تدریس دعوت نشده اید؟

– زیاد دعوت شده ام.

نرفته اید؟

– من چندین سال است نرفته ام چون یک مسئله ای هست من می گویم بنده های خدا جوانانی که برای آموزش می آیند به شوق این می آیند که آینده ای داشته باشند، من را هم نماد صداوسیما و خبر می دانند ولی هیچ کانالی برای معرفی آنها برای کار وجود ندارد. نمونه اش داشته ایم کسی که خیلی هم خوب بود، ولی اینکه چطور اینها را معرفی کنیم بروند مشغول به کار شوند و از هنر و حرفه ای که دوست دارند استفاده کنند، کانالی وجود ندارد.

شما کار دیگری غیر از گویندگی خبر نداشته اید؟ گفتید آقای افشار یا بابان بیزینس داشتند…

– نه، من متاسفانه کار بیزینس بلد نبودم و نکردم و به همین دلیل هم خیلی از دوستان دیگر عقب هستم.

غیر از صداوسیما کار دیگری نداشته اید؟

– من ده دوازده سال کار تبلیغات می کردم.

چرا کنار گذاشتید؟ شما روی فیلم های تبلیغاتی نریشن می گفتید و …

– بله هم می نوشتم و هم خودم می گفتم و در ساخت و بازاریابی و … هم فعال بودم.

چرا آن را کنار گذاشتید؟

– یک مقدار دیدم فضای آنجا با روحیاتم سازگار نیست.

اجرا چطور؟

– بله، به عنوان مجری مراسم های مختلفی رفته ام.

برای انتخاب نوع مراسم سختگیر هستید؟

– من خیلی سختگیر نیستم، منتها هم به خاطر شرایط سازمان و هم اینکه دیدگاه و نظریه ای که برگزارکننده های همایش نسبت به من دارند، برای مراسم های خیلی رسمی و در سطح بالا با من تماس می گیرند و مثلا یک همایش سینمایی یا اقتصادی را با من تماس نمی گیرند چون فکر می کنند به کلاس من نمی خورد یا من قبول نمی کنم.

در صورتی که خودتان دوست دارید؟

– بله، خب حرفه ام است و می توانم در زمینه های مختلف اجرا داشته باشم.

به خصوص گفتید به سینما علاقه دارید.

– بله، علاقه دارم و پیگیر هم هستم.

در این حد که بدانید در سینما چه اتفاقی می افتد و عوامل را بشناسید پیگیر هستید؟

– بله، پیگیر هستم.

سینما هم می روید؟

– نه، متاسفانه مدت هاست سینما نرفته ام.

چرا؟

– بیشتر به خاطر موقعیت کاری سال هاست که نرفته ام اما اگر فیلم خوبی باشد از طریق سی دی می بینم.

فیلم های خارجی چطور؟

– آن هم اگر چیز خیلی شاخصی باشد می بینم.

چه کسی اینها را به شما معرفی می کند؟

– بالاخره از خواندن نشریات و مجلات مختلف آنهار ا پیدا می کنم.

پس اهل مجلات فرهنگی سینمایی هم هستید.

– بله، مرتب می خوانم و خیلی دوست دارم.

الان چه نشریاتی را می خوانید؟

– یک زمانی مجله فیلم و نشریات سینمایی مختلف را می گرفتم و می خواندم ولی الان فرصتم کمتر شده است.

ورزش چطور؟

– بله، فوتبال جذاب است.

در چه حدی؟

– خیلی اطلاعات فوتبالی بالایی ندارم.

مثلا می دانید امروز پرسپولیس با چه تیمی بازی دارد؟

– پسرهای من هر دو پرسپولیسی هستند و چون آنها می گویند، من هم می دانم ولی خودم تنها باشم پیگیر نیستم، مگر اینکه شب قبل در خبر بگویند.

بازیکن های تیم ملی را می شناسید؟

– چند نفری را می شناسم.

ساعاتی که سر کار نیستید و مطالب سیاسی و اخبار را پیگیری نمی کنید، سرگرمی شما چیست؟ چون به نظر می رسد خیلی هم نمی توانید به سفر بروید.

– نه خیلی. اتفاقا چند روز پیش یک جایی بودم. به من گفتند بازنشسته شده ای چرا هنوز سر کار می روی؟ گفتم به این دلیل که من هیچ سرگرمی دیگری ندارم و سرگرمی ام کارم است. یعنی من روزهایی هم که خانه هستم باز تلویزیون. هم تلویزیون خودمان هم تلویزیون های خارجی… را پیگیری می کنم. بعضی ها برای اینکه کلاس بگذارند می گویند من تلویزیون نگاه نمی کنم و تلویزیون خانه همیشه خاموش است و … ولی من برعکس هستم. از زمانی که به خانه می روم فوری تلویزیون روشن می کنم تا زمانی که بخواهم از خانه بیرون بیایم.

اینجوری که خانواده اذیت می شوند.

– نه، تلویزیون من مستقل است.

نگفتید علاقه شما چیست؟

– من شعر و ادبیات خیلی دوست دارم و از جوانی به دنبال آن بودم.

اینجوری که پیگیر باشید و بروید کتابفروشی کتاب بخرید؟

– اگر موردی پیش بیاید بله، ولی متاسفانه تهران است و هزارتا…

یک مقدار کم لطفی می کنید.

– ولی به عرصه شعر و ادبیات خیلی علاقمندم. اشعار شعرا را می خوانم و گاهی هم یک چیزهایی خودم می گویم، نه در حدی که بشود اسمش را شعر گذاشت.

هیچ وقت وسوسه شده اید همین ها را چاپ کنید؟

– به آن مرحله نرسیده گاهی یک غزلی چیزی می گویم ولی بعد با خودم می گویم پاره اش کنم این را اگر یک استاد ادبیات ببیند…

شما که بعد از این همه سال حضور در رسانه باید اعتماد به نفسش را داشته باشید.

– می ترسم بگویند این چی است گفتی؟ خجالت نمی کشی؟

با این روحیه و علاقه به ادبیات، علوم سیاسی خواند شما یک مقدار عجیب به نظر می رسد.

– خواندن علوم سیاسی برمی گردد به سال های شصت و چهار، شصت و پنج. آن زمان یک عده ای از گویندگان و اعضای تحریریه و خبر را به دانشگاه آزاد معرفی کردند که علوم سیاسی بخوانند.

برای پیشرفت شغلی و …

– بله، به ما یک پوئنی داده بودند چون آن زمان دانشگاه آزاد آزمون داشت و ما را بدون آزمون پذیرفتند ولی خیلی ها هم به این امتیاز راغب نبودند چون آن زمان اوایل شکل گیری دانشگاه آزاد بود و می گفتند مدرکش به درد نمی خورد و خیلی ها هم همان اول رها کردند.

شما رفتید و ادامه دادید؟

– نه، من هم نیمه کاره رها کردم.

به علوم سیاسی علاقه نداشتید؟

– اتفاقا در یک مقطعی علوم سیاسی را هم دوست داشتم ولی عشقم ادبیات بوده. ادبیات فارسی و ادبیات انگلیسی را خیلی داشتم ولی گرفتاری هایی که داشتم…

علوم سیاسی را خودشان برایتان انتخاب کرده بودند؟

– نه، چند رشته بود؛ علوم سیاسی، علوم اجتماعی، ارتباطات روزنامه نگاری و بیشتر رشته هایی که در ارتباط با کار روزنامه نگاری و خبر بود.

ادبیات انگلیسی را دنبال کردید؟

– بله، تا حدودی.

یعنی الان در حدی که بتوانید خبر ترجمه کنید مسلط هستید.

– تا حدودی. من اوایل دهه ۶۰ همزمان که خبر می خواندم دبیر زبان هم بودم و دو سال دبیرستان درس دادم.

در کار به شما کمک کرد؟

– خیلی کمک می کند. نه فقط انگلیسی که هر زبانی؛ الان در کار ما که گوینده خبر فارسی هستیم ادبیات و زبان فارسی، عربی و انگلیسی مکمل کار گویندگی هستند و همیشه توصیه من این است که اینها را باید گویندگان بدانند. یعنی لااقل عربی و فارسی را حتما تا حدودی که بتوانند حرف بزنند و قاعده و دستور زبان را بدانند، آ»وزش ببینند. زبان فارسی هم باید از نظر دستوری بلد باشند. الان ۸۰ میلیون ایرانی فارسی حرف می زنند ولی چند درصد دستور زبان را می دانند؟ این است که تاکید من روی آموزش دستور زبان است. یعنی حتما دستور زبان و مکالمه عربی و انگلیسی و فارسی را یاد بگیرند.

خود شما می توانید عربی صحبت کنید؟

– تا حدودی.

می توانید بخوانید؟

– بله.

خبرها را شما برای خواندن تنظیم می کنید؟

– گاهی پیش آمده ولی معمولا گوینده فقط گوینده است.

برخلاف شبکه های خارجی که خودشان خبرها را تنظیم می کنند.

– بله، اینجا گوینده فقط گویندگی می کند ولی مثلا گاهی از نظرات گوینده های پیشکسوتی مثل ما استفاده می کنند.

پس تحریریه کلا جدا است؟

– نه جدا نیست؛ در یک مجموعه هستیم.

وظایفش را می گویم.

– بله کار گوینده گویندگی است و فقط خبرها را می خواند و اشکالاتی اگر باشد می پرسد و برطرف می کند.

یک خاطره گفته بودید که در خبر رادیو با خواندن اسم یک میهمان خارجی خندیدید و نتوانستید خودتان را کنترل کنید؛ بعد از آن هم از این موارد داشتید؟

– اسمی که خارجی باشد مخصوصا کشورهایی که زیاد از لحاظ زبانی به ما نزدیک نیستند مثل اروپای شرقی و … طبعا در مرحله اول تلفظش را نمی دانم.

چه می کنید؟

– معمولا یا در اینترنت دنبالش می گردیم یا مثلا اگر اسپانیولی باشد از بخش اسپانیولی زبان می پرسیم چون آنها تلفظ های خاصی دارند مثل «آ» را «خ» تلفظ می کنند یا در اروپای شرقی «ی» تلفظ می شود.

آقای حیاتی چند فرزند دارید؟

– دو پسر دارم.

پسرهای شما شغل شما را ادامه ندادند؟

– نه. پسر بزرگم مثل خودم علاقه به زبان داشت و مترجم زبان است، پسر دومم هم الان ترم آخر مدیریت بازرگانی است.

شما آنها را به گویندگی تشویق نکردید؟

– نه، من نه تشویق کردم و نه چیز دیگر. به نظرم هر کس در خودش چیزی باید ببیند که سراغ یک کار برود.

شاید کار شما به نظرشان سخت بوده.

– خیلی سخت است و شاید یکی از دلایلی که نخواستند به این حیطه وارد شوند دیدن سختی های این کار بود.

شاید هم همسرتان خیلی به خاطر این کار غر می زند و …

– شاید هم همینطور است! بالاخره یک نگاه منفی برایشان به وجود آمده.

در دو سه سال اخیر بیشتر همسر شما در محافل با شما دیده می شود، قبلا کمتر بیرون می آمدید.

– به خاطر موقعیت ویژه ای که من دارم، همسرم خیلی دوست ندارد با من بیرون بیاید. چون مثلا می خواهیم یک جا برویم آرامش داشته باشیم، یک عده می خواهند عکس بگیرند یا سلام علیک کنند، این را خیلی دوست ندارد.

ولی اخیرا بیشتر دیده می شود.

– چند باری بالاخره اجبارا ایشان را با خودم بردم.

با شغل شما مشکل کلی نداشتند؟

– بالاخره کنار آمدند. شغل من برایشان خیلی مشکل دارد ولی خب کنار آمدند و سال های سال است گذرانده اند.

هیچ وقت از شما نخواستند کارتان را عوض کنید؟

– نه، می دانند من چقدر عاشق این کار هستم.

هیچ وقت نخواستید این شیوه کلاسیک خبرخوانی را کنار بگذارید و وارد شیوه مجله های خبری شوید؟

– نه، لزوما هر گوینده ای نباید هویت و شخصیت خودش را جابجا کند. من در همین چند سال اخیر هم نسبت به گوینده ای که در دهه ۷۰ یا اوایل دهه ۸۰ خبر می خواندم، خیلی فرق کرده ام.

آن موقع رسمی تر بودید؟

– بله، خیلی خشک تر و رسمی تر بودم. الان فضا خیلی عوض شده ولی باز هم یک بخش هایی باید به همان سبک کلاسیک خودش بماند. مثلا بخش خبر ساعت ۲۱ یا ۱۴٫ اینها بخش های اصلی خبر هستند و همیشه به این سبک اجرا شده اند و مخاطب هم به این سبک دوستش دارد. در مجله خبری نوع خبرش، نوع اجرا و دکور و همه چیز فرق می کند.

یک زمانی هم همین خبر ۱۴ را دو نفری می خواندید و به هم پاس می دادید ولی بعد دوباره به شکل سابق برگشت. به نظر می رسد خودتان این سبک رسمی را بیشتر دوست دارید چون الان شبکه های خارجی را هم که می بینیم خیلی این شکل خبرخوانی رسمی دیده نمی شود و در آن گفتگو و ارتباط با خبرنگار و … وجود دارد.

– در همین خبر ۱۴ یا ۲۱ هم این موارد را داریم. یک روز ممکن است دو سه مهمان داشته باشیم و با آنها نرم و راحت صحبت کنیم و مسائل مختلف گفته شود یا گفتگو و ارتباط مستقیم با خبرنگار داشته باشیم. اینها همه در تلویزیون های دنیا هست و در کشور ما هم هست.

شاید شما دیگر می گویید حیاتی را دیگر مردم به همین شکل می شناسند و این را حفظ می کنید.

– من انعطاف لازم را داشته ام و اینطور نیست که بگویم تغییر نکرده ام. اینطور نیست که شیوه ای که دهه ۶۰ تا ۷۰ اجرا می کردم، الان هم همان را اجرا کنم. طبعا نسل های مخاطب عوض می شوند و تنوع و رقابت رسانه ها بیشتر می شود و ما هم انعطاف لازم را به خرج دادیم. منتها من همیشه تاکیدم این است که اخبار ساعت ۱۴ و ۲۱ رسمی ترین بخش های خبری ما هستند و باید در عین اینکه انعطاف لازم را داشته باشند، از رسمیت و جدیت هم نیفتند و نمی شود شیوه اخبار بیست و سی را روی اخبار بیست و یک پیاده کنیم.

هر جا مخاطب خاص خودش را دارد و اینجا هم مخاطب کلاسیک خودش را هنوز دارد و آن مخاطبان اینطور دوست دارند. نمی گویم خشک و بی روح باشد و فکر هم نمی کنم الان اینطور باشد. البته غیر از خبرهایی که رسمی هستند و ما مجبوریم به همان سبک خودش بخوانیم. مثلا بیانات مقام معظم رهبری سبک و سیاق خاص خودش را دارد.

من این را کاری نمی توانم بکنم؛ چه انعطافی باید در آن بدهم؟ یا مثلا سخنرانی رییس جمهوری و دیدارهای رسمی و … خود فرم و محتوای خبر هم ما را به سمت رسمی شدن سوق می دهد. ساختار خبر خیلی مهم است. خبر چهل چهل و پنج دقیقه ای را شما نگاه می کنید، گوینده کار خاصی نمی تواند انجام دهدت و سبک و سوی خبر به صورت رسمی است.

شما اجرا هم داشته اید؟

– من هشت سال در رادیو برنامه اجرا می کردم و مجری برنامه راه شب بودم ولی آنجا حال و هوا و حس کار فرق می کند و من با موزیک شعر می خواندم و کلا فضا متفاوت بود.

در تلویزیون نمی خواستید اجرا را تجربه کنید؟

– در تلویزیون هم اجرا داشتم اما مقطعی بوده. برنامه ای که یک مناسبتی پیش آمده و تهیه کننده تماس گرفته و از من خواسته اجرا کنم. بستگی دارد چه مناسبتی پیش بیاید که از من درخواست کنند.

در شبکه های اجتماعی عضو هستید؟

– من این اپلیکیشن ها را دارم ولی فعال نیستم.

اینستاگرام هم دارید؟

– در حد اینکه ثبت نام کرده ام ولی نه عکس گذاشته ام و نه صفحات بقیه را چک می کنم.

فیس بوک چطور؟

– فیس بوک هم دارم اما مدت هاست به آن سر نزده ام.

یکسری انتقادها به خبر در قالب جوک وجود دارد که مثلا فقط نکات مثبت کشور خودمان را در اخبار می گویند و نکات منفی کشورهای دیگر را بولد می کنند؛ اینها را در شبکه های اجتماعی دیده اید؟

– بله.

هیچ وقت شده اینها را منتقل کنید؟

– من تا حدودی اینها را می پذیرم و قبول دارم.

لایک هم می کنید؟

– من که نمی توانم لایک کنم ولی انتقادها را می پذیرم. باید این دیدگاه ها را قبول کنیم و بپذیریم که نباید از چیزهایی که مطالبه مردم است و مردم دوست دارند خبری را بشنوند، عقب بمانیم. روزی که خبری در رأس اخبار دنیاست و مردم دوست دارند آن را بشنوند نباید ما خودمان را به آن راه بزنیم، انگار اصلا این خبر وجود ندارد. این غلط است. مخاطب می رود راه خودش را پیدا می کند و از بی بی سی فارسی و من و تو و … این خبر را می گیرد. این اصلا کار حرفه ای نیست، اشکال ندارد دیدگاه خودمان را منتقل کنیم ولی آن خبرها را هم به مردم بدهیم؟

اینکه باتجربه ترین گوینده خبر صدا و سیما این ایده را دارد که تلویزیون باید خودش را اصلاح کند، به نظر خیلی خوب است چون الان مدیر سیما هم بیشتر از شما تجربه ندارد؛ خوب است از شما مشورت بگیرند.

– من همیشه دوست داشته ام و فکر می کنم چند فکر روی هم باشد بهتر از یک فکر است. به همین دلیل همین جا هم آمادگی خودم را اعلام می کنم که در هر زمینه ای حاضرم در جهت تغییرات در جهت بهبود و نه خراب شدن کمک کنم.

این شهرت شما بیرون چه بازتابی داشته؟ برای شما مشکل ایجاد می کند یا از آن استفاده می کنید؟

– من تا به حال استفاده ای از آن نداشته ام.

مثلا در بانک…

– من بانک هم که می روم یا جاهایی که صف است، مثل بقیه مردم نوبت می گیرم و در صف می مانم. خیلی وقت ها رییس بانک متوجه می شود و یک نفر را می فرستد و صدا می کند که باز هم من می گویم نه کاری ندارم و منتظر می مانم.

چراغ قرمز رد نکرده اید بعد برای فرار از جریمه خودتان را معرفی کنید؟

– اصلا. امکان ندارد. من از این کار بدم می آید. اصلا پیش نیامده. من خیلی قوانین و مقررات را دوست دارم و رعایت می کنم.

در کشور ما این خیلی پیش پا افتاده است که مثلا بخواهید فرزندتان را ثبت نام کنید و از شهرت تان استفاده کنید.

– من هیچ وقت از شغلم سوءاستفاده نکرده ام. یک وقت هایی یک جایی خود دوستان لطف کرده اند ولی اینکه من خودم پیشقدم بشوم و خودم را معرفی کنم اصلا پیش نیامده.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

در این مدت گویندگی پیش آمده خبری را گوینده های دیگر بگویند نمی خوانیم، شما مجبور شوید بخوانید؟

– مگر می شود؟

اگر خبر سختی باشد یا فضای بدی داشته باشد؟

– برای خبر رحلت امام ده، دوازده نفر گوینده و مجری از بخش های مختلف آمده بودند. هر کس مشکلی برایش پیش آمده بود؛ یکی حالش بد شده بود، یکی گفته بود نمی توانم بخوانم… آخرین لحظه مدیر خبر، آن را به دست من داد و و گفت شما باید بخوانی. اینکه من می گویم گوینده خبر وظیفه حرفه ای اش چیز دیگری است، همین است.

من هم باید می گفتم سخت است، شاید خرابش کردم؟ خبر به این مهمی را هر کس جای من بود قبول نمی کرد. من هم گوینده تازه کاری بودم و اگر خراب می کردم، فاتحه ام خوانده بود ولی یکی اینکه وظیفه حرفه ای من بود و دوم اینکه من همیشه از خبرهای سنگین و سخت استقبال کرده ام. من اصلا دوست دارم خبر را نخوانده در استودیو به من بدهند.

خیلی پیش می آید؟

– بله و من دوست دارم و آنها را بهتر می خوانم. خبری که نخوانده باشم و یکباره در استودیو به من بدهند و خبر مهمی هم باشد را دوست دارم. مثلا یک خبر مهم ده صفحه ای باشد و من نخوانده باشم، این را با لذت می خوانم. معمولا برای سخنرانی های آقا این اتفاق می افتد که مثلا تا پنج دقیقه به ساعت دو من منتظر بوده ام ولی نرسیده، لحظه شیرینی برای من بوده که فکس را صفحه به صفحه بیاورند و زیر دست من بگذارند و من بخوانم.

آقا بعضی اوقات کلمات عربی و … استفاده می کنند، از آن نمی ترسید؟

– نه، با عشق می خوانم.

یا مثلا خبری باشد که یک نفر دیگر خوانده باشد و شما غبطه خورده باشید که کاش شما می خواندید؟

– این هم پیش آمده ولی یادم نیست. البته بیشتر خبرها را من حضور داشته ام و خوانده ام.

خبرها معمولا هم مکتوب است، خبر بدون نوشته نداشته اید؟

– چرا یک چیزهایی را ممکن است سردبیر درگوشی بگوید، مثلا فلان اتفاق افتاده، این را شما بگو تا خبرش بیاید که البته آن هم خبرهای مهم مثل جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه یا یک بمباران باشد که لحظه ها در خواندن آن مهم هستند.

با این چیزهایی که گفتید و با همه سختی هایی که کار شما دارد آقای حیاتی اگر دوباره به دنیا بیایید باز هم گوینده خبر می شود؟

– من واقعا به این کار علاقه دارم و شاید اگر زندگی دوباره ای باشد باز هم به این سمت و سوی رسانه و فرهنگ و ارتباطات می روم.

وسوسه رسانه بزرگتر نداشتید؟ مثلا کاش می شد زبانم خوب بود در سی ان ان خبر می خواندم؟

– اگر زبانم در آن حد بود، بد نبود.

همسر محمدرضا حیاتی همسر مجریان همسر مجری مشهور محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی بیوگرافی محمدرضا حیاتی

تصور اینکه آدم در ابعاد جهانی دیده می شود.

– ده پانزده سال پیش یک بخش عربی در شبکه سه داشتیم، یک سردبیر داشت که خیلی اصرار داشت که بیا از شما تست بگیرم گوینده خبر عربی باش؛ گفتم من فارسی می گویم، دیگر چرا عربی؟

بیوگرافی محمدرضا حیاتی خانواده محمدرضا حیاتی زن محمدرضا حیاتی محمدرضا حیاتی همسر مجری مشهور همسر مجریان همسر محمدرضا حیاتی


ادامه مطلب ...

گرانترین هدیه عباس بابایی برای همسرش +عکس دختر و پسرش

گرانترین هدیه عباس بابایی برای همسرش +عکس دختر و پسرش

صدیقه (ملیحه) حکمت همسر شهید «عباس بابایی» متولد ۱۳۳۷ است. خانم حکمت، دختر دایی شهید بابایی بوده و در سال ۱۳۵۴ با وی ازدواج می‌کند.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

همسر و پسر شهید بابایی

* مادرم نمی‌خواست من با یک نظامی ازدواج کنم

وقتی که عباس از من خواستگاری کرد، ۱۵ ساله بودم و حتی به خانواده اعتراض کردم که آیا من اضافی و سر بار شما هستم که می‌خواهید مرا رد کنید؟! قلبم، عباس را با عنوان پسر عمه دوست داشت اما فکرش را نمی‌کردم که از من خواستگاری کند. بعد هم مادرم گفت: «من نمی‌خواهم دخترم را به نظامی بدهم آن هم شغل حساسی که عباس دارد، پرواز می‌کند و هر لحظه در خطر است». پدر و مادرم فرهنگی بودند. مادر می‌گفت: «حداقل دخترم باید درس را ادامه بدهد و از نظر تحصیلی بالاتر از ما باشد؛ الان برای ازدواج او زود است». تا اینکه، عباس توانست خانواده را راضی کند و به عقد هم درآمدیم. مهریه من ۱۰۰ هزار تومان بود. خود عباس برای من مهریه بود و هیچ وقت مهریه‌ دیگری طلب نکردم.

* گران‌ترین هدیه عباس را به خانواده فقیری بخشیدم

در دوره عقدمان در دانشسرای مقدماتی تحصیل می‌کردم. مدت کمی مانده بود تا ازدواجمان. عباس به من یک پالتو پوست هدیه داد که خیلی زیبا و گران‌قیمت بود. طبیعی بود که از این هدیه خوشحال شوم اما از این کارش تعجب کردم و به او گفتم: «عباس، این پالتو پوست خیلی زیبا و گران است. شما که به دنبال این چیزها نیستی، پس چرا برای من خریدی؟».

چند روزی گذشت. عباس مرا به خانواده‌ای فقیر معرفی کرد. وقتی با آن خانواده صحبت کردم، با خود گفتم باید این پالتو را به این خانواده بدهم. اما چون هدیه بود و برای من ارزشمند، با عباس مشورت کردم و گفتم: «عباس، یک چیزی بگم؟» او لبخندی ‌زد و گفت: «خب بگو چیه؟» گفتم: «من که می‌دانم تو متوجه شدی؛ اما چون احساس کردم هدیه‌ای که به من دادی خیلی ارزشمند است، می‌خواهم آن را به خانواده فقیری که معرفی کردی، بدهم». اشک از چشم‌های عباس جاری شد، خدا رو شکر کرد و گفت: «ممنونم از تو» به او گفتم: «من فکر کردم تو ناراحت می‌شوی؟ و فکر می‌کنی برای من بی‌ارزش بوده که می‌خواهم آن را ببخشم».

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

* نمی‌توانستم لحظه‌ای بدون عباس روی زمین قدم بردارم

بعد از ازدواج‌مان، به دزفول رفتیم. منزل ما در پایگاه هوایی بود. خیلی نگران عباس بودم. هر وقت هواپیمایی از زمین بلند می‌شد، استرس و اضطراب من هم شروع می‌شد؛ اما سعی می‌کردم با خواندن دعا، او را بدرقه کنم و منتظر آمدنش باشم. وقتی هم که می‌آمد، یا دوبار زنگ می‌زد یا دوبار به در می‌زد و من می‌فهمیدم خودش است.

وقتی در کنارم بود، آرام بودم اما وقتی می‌رفت، هر صدای زنگ بی‌موقع یا تلفن غیر منتظره‌ای حالم را متلاشی می‌کرد. حرف‌های عباس در ایامی که در کنار هم بودیم، برای من هدیه بزرگی بود. در آن لحظات، عباس به جای اینکه از مسائل دنیوی حرف بزند، همیشه از رفتن و شهادتش و نگهداری من از فرزندان و خودم حرف می‌زد.

به موضوع سلامتی خیلی اهمیت می‌داد و همیشه تأکید می‌کرد باید مراقب خودم باشم. شفاعت دنیا و آخرت، قیامت، قرآن و شهادت. تمام مدت حرف‌هایمان این گونه بود. من هم از این حرف‌هایش لذت‌ می‌بردم. دراین مدت کوتاهی که در کنار هم زندگی می‌کردیم، همین حرف‌ها را می‌زدیم. همین‌ها بوده که مرا ساخت و آماده شهادت خودش کرد. چون نمی‌توانستم بپذیرم، لحظه‌ای بدون عباس روی زمین قدم از قدم بردارم. اما خانه خدا، صبری که خداوند داد، باعث شد تا بتوانم بعد از شهادت عباس طاقت بیاورم.

* به عباس می‌گفتم: چرا منو بدبخت کردی؟

عباس خود را خاک پای حضرت علی‌ (ع) هم نمی‌دانست اما او واقعاً علی‌وار بود. زندگی کردن با چنین شخصی واقعاً سخت بود. خودش هم می‌گفت: «زندگی کردن با من سخت است» به شوخی به عباس می‌گفتم: «پس چرا منو بدبخت کردی؟» او گفت: «به جز تو کسی رو پیدا نکردم که تحمل زندگی با من را داشته باشد».

* دست‌هایی که بسته بود 

خانه‌ای که در پایگاه هوایی به ما دادند، خانه درجه‌دارها بود نه یک فرمانده. بنده از بس که برای باز کردن لوله چاه فاضلاب آشپزخانه تلمبه زده بودم، دست‌هایم پینه بسته بود. در حالی که همسر فرماندهان دیگر، ماشین و راننده داشتند، خانم‌هایشان در ویلا زندگی می‌کردند و خریدهایشان را هم دیگران انجام می‌دادند با این وجود از زندگی با عباس با اینکه خیلی پایین‌تر از سطح حقیقی‌اش بود، راضی بودم و لذت می‌بردم.

* هیچ کاری را از عباس پنهان نمی‌کردم

ما در زندگی تفاهم داشتیم و همدیگر را درک می‌کردیم. چون من و همسرم خوب همدیگر را می‌شناختیم، از حرف‌های یکدیگر دلخور نمی‌شدیم. او صداقت داشت. به روح خودش قسم من در زندگی اختیار تام داشتم و حتی بدون اجازه‌اش می‌توانستم سفر خارج از کشور بروم اما آب خوردن را هم از او پنهان نمی‌کردم.

وقتی مسئله‌ای را به او می‌گفتم: «او می‌گفت خب خودت می‌دانی چه کار کنی» اما پاسخ می‌دادم «تو همسرم هستی و باید به همه مسائل آگاه باشی».

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی
 

* وقتی شهید بابایی احساس می‌کرد نورانی شده

عباس علاقه خاصی به امام خمینی(ره) داشت. روزی به دیدار امام رفته بود. وقتی آمد به من گفت: «ملیحه، نگاه کن چهره‌ام چقدر نورانی شده. صورتم می‌درخشه». به او ‌گفتم: «حالا این قدر از خودت تعریف نکن». عباس هم در ادامه می‌گفت: « آخه من از پیش امام ‌آمده‌ام».

یک بار توفیق داشتیم که رهبر معظم انقلاب به منزل ما تشریف آورده‌اند، ایشان در خاطره‌ای که از عباس روایت کردند، فرمودند در قضیه بمب‌گذاری مسجد ابوذر عباس هم در کنارشان بوده است.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی
 

* عباس به آنچه اعتقاد داشت، عمل می‌کرد

همسرم، اعتقادات مذهبی بسیار قوی داشت. او اهل شعار نبود و به آن مسائلی که اعتقاد داشت، عمل می‌کرد. چون وقتی می‌خواست به من موردی را نصیحت کند، خودش عمل می‌کرد تا آن حرف روی من تأثیر داشته باشد.

وقتی هواپیما خراب می‌شد، عباس خودش سعی می‌کرد هدایت هواپیما را به دست بگیرد و می‌گفت: «اگر قرار است اتفاقی بیفتد، باید برای من که فرمانده هستم این اتفاق بیفتد نه خلبان».

* اسم‌هایی که برای بچه‌‌هایمان انتخاب کردیم

عباس علاقه عجیبی هم به اولاد داشت. فرزند اول‌مان دختر بود. عباس یک کتاب آورد و گفت: «یک اسم برای فرزندمان انتخاب کن!». اسم «سلما» را انتخاب کردم. سلما دختر عربی بسیار زیبایی بود که یزید ملعون عاشق او می‌شود و سلما هم داخل انگشترش سم می‌ریزد و او را می‌کشد. از طرفی سلما اسم قابله امام حسن(ع) هم بوده است. فرشته‌ای که بالای سر حضرت زهرا(س) حضور پیدا می‌کند هم نامش سلما بوده است. بعد از مشورت با عباس، اسم دخترمان را «سلما» گذاشتیم.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

سلما دختر شهید بابایی

وقتی که فرزند دوم‌مان را باردار بودم، به عباس گفتم: «اسم بچه‌مان را چی بگذاریم؟». گفت:‌ «حسین» به او گفتم: «این قدر مطمئنی که فرزندمان پسر است؟» او گفت: «آن قدر می‌دانم که چشم‌هایش زیبا و جذاب است و مژه‌های چشمش هم تا ابروهایش می‌رسد». فرزند دوم هم که به دنیا آمد، همین ویژگی‌ها را داشت و اسمش را حسین گذاشتیم.

برای فرزند سوم، با عباس صحبت کردم. او گفت: «اگر فرزندمان دختر بود اسمش را بگذاریم فاطمه؛ اگر پسر بود، بگذاریم حسن» به او گفتم: «متأسفم، اسمش را محمد انتخاب کردم». عباس گفت: «یعنی چی؟ اسم دایی و عموی بچه محمد است» گفتم: «چون بچه‌مان تولد حضرت رسول(ص) به دنیا می‌آید» عباس گفت: «یعنی این قدر مطمئن هستی؟» گفتم «آره».

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

همین طور هم شد و فرزند سوممان ساعت ۳ بعد از ظهر روز میلاد حضرت رسول اکرم(ص) به دنیا آمد.

* شیطنت حسین در جبهه

پسرم حسین، از بس که بازیگوش بود، خیلی خسته‌ام می‌کرد. حتی در زمانی که عباس، بالای سر بچه‌ها بود. عباس دو ماه قبل از شهادتش، حسین را به منطقه برد. در آنجا چه بلاهایی که بر سر پدرش در نیاورده بود!

یکبار حسین، اسلحه عباس را برمی‌دارد. دو نفر از دوستان عباس وقتی متوجه کار او می‌شوند، حسین را از پاهایش، از طبقه دهم ساختمان پایگاه هوایی آویزان می‌کنند. یکی از دوستان به حسین می‌گوید: «حسین، اگر بابات بفهمه که اسلحه‌اش را برداشتی، تو را می‌کشد. بگذار خودمان تو را بکشیم. می‌خواهیم تو را الان پرت کنیم پایین». حسین که آن موقع ۹ ساله بود، به آنها می‌گوید: «مرا پرت کنید!» آنها می‌گویند: «پرت کنیم؛ نمی‌ترسی؟!» حسین می‌گوید: «اولاً که نمی‌ترسم؛ دوماً جرأت این کار را نداری اگر جرأت داری پای مرا رها کن، ببین بابای من چه کارت می‌کنه».

* آخرین هدیه تولد عباس

تولد من اول خرداد است. آخرین هدیه تولد عباس برای من خیلی خنده‌دار و ابتکاری بود. در آن روز سلما، حسین و محمد خیلی خوشحال بودند. کیک تولدی گرفته بودند. پیش خودم می‌گفتم: «آفتاب از کدوم طرف درآمده». پنج نفره جشن گرفتیم. عباس دور تا دور یک سیب به اندازه سن من چوب کبریت گذاشته بود و آن سیب مثل جوجه تیغی شده بود.

عباس کبریت‌ها را روشن کرد و گفت: «حالا فوت کن!». برای من خیلی عجیب و جذاب بود که عباس چنین ابتکاری را به خرج داده است.

* دلجویی عباس قبل از شهادتش

گاهی اوقات که عباس از رفتن و شهادت حرف می‌زد، دلتنگ می‌شدم و می‌گفتم: «آخه من با این سه تا بچه چه کار کنم؟» او می‌گفت: «ببین ملیحه، من فقط وسیله هستم. همسرتم. مرد خانه‌ام. امیدتم. سایه من بالای سرتان هست؛ اما سرپرست تو خداست، نه تو، سرپرست همه ما خداست».

او با این حرف‌ها مرا برای شهادتش آماده کرد. زمانی که شهید شد، من ۲۸ ساله بودم.

* با پای برهنه عباس را بدرقه کردم

۱۰ روز زودتر از سفر حج برگشتم، سفر حجی که خداوند توشه مرا صبر و طاقت شنیدن خبر شهادت عباس قرار داد. لحظه‌ای که از هلیکوپتر پیاده شدم، کفشم را کنار گذاشتم و با پای برهنه پیکر عباس را تشییع کردم.

دوستان عباس، بعد از شهادتش چند جا را برای دفنش پیشنهاد دادند. گلزار شهدای اصفهان، بهشت زهرا(س) کنار مزار شهید بهشتی و محل دیگر در جوار مزار شهدای امامزاده حسین(ع) قزوین.

پدر شوهرم اصرار داشت که شهید در قزوین به خاک سپرده شود و که خواست شهید هم این بود که در کنار همرزمانش در امامزاده حسین(ع) با همان لباس پروازش آرام بگیرد.

* اولین خنده بعد از شهادت عباس

بعد از خاکسپاری عباس، یکدفعه به ذهنم رسید که مبادا در کنار او یک زن را به خاک بسپارند. یک هفته از خاکسپاری عباس می‌گذشت و از درد دوری دائم گریه می‌کردم. در این احوالات بودم که یکدفعه خواهر شوهرم آمد و گفت: «ملیحه، یک خانم را کنار عباس دفن کردند» اطرافیان از تعجب و حیرت من به خنده افتادند و به دنبال آنها من هم بعد از یک هفته خیلی خندیدم. این اولین خنده من بعد از شهادت عباس بود.

*خوابی که آرامم کرد

من تا هشت روز بعد از شهادت عباس، نمی‌توانستم چیزی بخورم. حتی آب را به زور به خوردم می‌دادند. می‌گفتم: «اول باید خواب عباس را ببینم و بعد چیزی بخورم». همه می‌گفتند: «این طور که تو بی‌تابی می‌کنی، عباس به خوابت نمی‌آید» اما من قبول نمی‌کردم. بعد از هشت روز بالاخره خواب شهادت و دست کشیدن روی سر و بوسیدن پیشانی‌اش را دیدم و آرام شدم.

* عباس همیشه در کنار‌مان است

دیگر باید من و سه فرزندم بدون عباس زندگی را ادامه می‌دادیم، بچه‌ها را کنارم نشاندم و به آنها گفتم: «بچه‌ها شما پدرتان را از دست دادید و خلأ بزرگی برای شماست. اما لطف خدا شامل حالتان است که مادر در کنارتان است. شاید من نتوانم مثل بابا باشم اما به هر حال نقش نیمی از وجود بابا را می‌توانم برای شما ایفا کنم. پس بنابراین فکر من را هم بکنید که همسرم را از دست دادم. شما باید به من هم کمک کنید».

بعد از آن به همراه بچه‌ها عکس‌های عباس را روی در و دیوار خانه چسباندیم؛ لباس پرواز و کلاه یدک عباس را هم همینطور؛ گاهی صدای عباس و فیلمش را می‌گذاشتم و با بچه‌ها نگاه می‌کردیم و همیشه این احساس را داشتیم که عباس در کنارمان هست و لحظه‌ای ما را تنها نمی‌گذارد.

*رؤیاهایی که رنگ واقعیت دارد

عباس در رؤیاهای من به صورتی است که انگار در بیداری او را می‌بینم. خیلی وقت‌ها درباره مسائل مختلف با هم واضح صحبت می‌کنیم. وقتی هم که با مشکلاتی مواجه می‌شوم، در بیداری با عکسش حرف می‌زنم و به قدری اشک‌ می‌ریزم که قاب عکس‌اش خیس می‌شود.

عباس همیشه وقتی به خانه می‌آمد، گاهی دوبار با دست روی در می‌کوبید یا اینکه دو بار زنگ می‌زد. گاهی صدای در را در بیداری می‌شنوم و زمانی که می‌خواهم بروم در را باز کنم، یادم می‌افتد که عباس شهید شده است.

* نگذاشتم برادرم خلبان شود

بعد از شهادت عباس، برادر کوچکترم، رضا، در رشته‌های مهندسی الکترونیک و خلبانی قبول شد. بنده به صورت پنهانی با شهید اردستانی و یکی دیگر از همکارانش تماس گرفتم که در معاینه پزشکی برادرم را رد کنند. آنها در ابتدا قبول نمی‌کردند و گفتم: «هر مشکلی پیش آمد پای خودم؛ من جوابگو هستم».

برادرم هنوز هم گله می‌کند که چرا نگذاشتم خلبان شود در حالی که استعداد این کار را هم داشت. البته اینها همه‌اش حرف است، انسان روی زمین صاف که راه می‌رود، مرگ به سراغش می‌آید. اما من داغدیده بودم و می‌گفتم: «همسرم رفته، برادرم هم برود؟» در حالی که خیلی از خانواده شهدا، چند شهید دارند که من شرمنده رویشان هستم. اینها لیاقت می‌خواهد که من نداشتم.

همیشه انسان در معرض امتحان الهی است. چه غنی و چه فقیر. در عین حال که شهید بالای سر ما است و خداوند سرپرستی ما را بر عهده دارد، خب با مشکلاتی مواجه هستیم.

الان سه فرزندم متأهل هستند. دخترم سلما، در ابتدا با شهید «عباس داوری» ازدواج کرد. همسرم به خواب یکی از دوستانش آمده و گفته بود: «اسم داماد من هم عباس است». نوه‌ام، پسر داماد اولی است. دامادم عباس، برای مأموریت به زاهدان رفته بود. اشرار او را گروگان می‌گیرند و به پدرش می‌گویند که ۱۰۰ میلیون تومان بیاورید تا او را آزاد کنیم. پدر وی ۵۰ میلیون تومان تهیه می‌کند اما آنها همان روز عید سعید غدیرخم سال ۱۳۸۴ به صورت خیلی فجیعی او را به شهادت رسانده بودند.

بنده با شنیدن خبر شهادت دامادم، به قدری گریه کردم که از شدت فشار یکی از دندان‌هایم به خودی خود افتاد. اکنون دخترم یک پسر ۱۳ ساله دارد. خودش هم سه بار در دانشگاه در رشته‌های مدیریت بازرگانی و پرستاری قبول شد که به دلیل وجود مشکلات زندگی، تحصیل را رها کرد و اکنون کنار همسرش در مرکز پلیس+۱۰ پونک مشغول به کار است.

پسر بزرگم حسین، یک پسر ۹ ساله دارد. اسم او را «امیر عباس» گذاشته است. حسین الان در شرکت ساخت قطعات هواپیما کار می‌کند؛ در کنار دوستان پدرش.

پسر کوچکترم محمد، ۵ ساله بود که پدرش شهید شد. این بچه دست نوازش پدری را احساس نکرد یا اگر هم بوده محمد به یاد ندارد. محمد ۷ سال است که ازدواج کرده و کارمند یک شرکت خصوصی است.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی
 

* عباس در آمریکا هم اعتقاداتش را حفظ کرد

جوان‌ها برای الگو قرار دادن تمام شهدا، باید شخصیت آنها را حتی قبل از انقلاب بررسی کنند. همسرم قبل از انقلاب در آمریکا هم پایبند به اعتقادات مذهبی‌ بود.

عباس قبل از رفتنش به آمریکا خودش را متعلق به من می‌دانست. یعنی برای اینکه خودش را مقید کند که به فکر نامحرم نباشد و نامحرمی در کشور اجنبی نظر او را جلب نکند، و درحقیقت برای دور ماندن از وسوسه شیطان، در ایران تصمیم ازدواج می‌گیرد و عکس مرا هم پنهانی از آلبوم برداشته بود و با خود به آمریکا برده بود. دوستانش تعریف می‌کردند که آن زمان دخترهای ایرانی مقیم در آمریکا و آمریکایی‌ها راحت بودند. عباس هم که خوش سیما بود. دخترهای زیادی تقاضای دوستی و صحبت با عباس می‌کردند اما او سرش را پایین می‌انداخت و عکس مرا به آنها نشان می‌داد و می‌گفت: «ایشون همسر من هستن».

* و حرف آخر

همه ما در هر قشر و مسئولیتی، در قبال خون شهدا مسئول هستیم.

منبع : فارس

بیوگرافی حسین بابایی بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت پسر شهید بابایی خانواده شهید بابایی دختر شهید بابایی همسر شهید بابایی


ادامه مطلب ...

عسل بدیعی در کنار پسرش +علت فوت و عکس همسرش

عسل بدیعی در کنار پسرش +علت فوت و عکس همسرش

عسل بدیعی Asal Badiee (متولد ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۶، تهران) همسر سابق فریبرز عرب نیا.

عسل بدیعی دانش‌آموخته علوم تغذیه از دانشگاه آزاد اسلامی است. فریبرز عرب‌نیا همسر سابق وی بوده است.

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

وی فعالیت حرفه‌ای خود را از سینما و با فیلم بودن یا نبودن در سال ۱۳۷۵ آغاز کرد.

وی در اولین فیلم خود با نام بودن یا نبودن در نقش دختری ایفای نقش می‌کند که با کمک قلبی که از یک پسر جوان دچار مرگ مغزی به او پیوند زده می‌شود از مرگ نجات می‌یابد. حضور موفقش در این فیلم به حدی تأثیرگذار بود که تمامی اهالی سینما معتقد بودند که یک ستاره جدید در سینما ظهور کرده است. فیلم بعدی‌اش، دست‌های آلوده به کارگردانی سیروس الوند بود که در آن، در کنار ستاره‌های مشهور سینمای ایران یعنی هدیه تهرانی، امین حیایی و ابوالفضل پورعرب ایفای نقش می‌کرد. همچنین وی در یکی از آخرین کارهای خود در تله‌فیلمی با نام به «سلامت بانو» در نقش زنی به ایفای نقش پرداخت که دچار بیماری غیرقابل درمانی شده و تنها سه هفته بیشتر از عمرش باقی نمانده است.

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

درگذشت

وی در تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۹۲ به حالت کما رفت و پس از انتقال به بیمارستان لقمان در روز ۱۲ فروردین (۱ آوریل ۲۰۱۳) دچار مرگ مغزی شد، در گزارش‌های اولیه خبرگزاری‌ها در مورد علت مرگ به مواردی همچون مسمومیت شدید دارویی، ایست قلبی و مشکلات تنفسی اشاره شده بود. در واکنش به این اخبار رضا داوودنژاد همسر خواهر عسل بدیعی، مسمومیت دارویی را شایعه دانست و مشکل قلبی ناشی از دشواری تنفسی و در نهایت مرگ مغزی را سبب مرگ وی اعلام کرد. در نهایت در روز ۱۳ فروردین پزشک وی علت مرگ مغزی را پارگی عروق مغزی و به دنبال آن خونریزی مغزی و ایست تنفسی عنوان کرد. دکتر سهرابی اعلام کرد که پس از بررسی‌های پزشکی، مشخص شده ضایعه نخاعی در پشت گردن باعث مرگ مغزی وی گردیده است.همچنین اعلام شد طبق موافقت خانواده وی و هم چنین میل باطنی وی و در خواستش برای اهدای اعضایش همهٔ اعضای داخلی از جمله کلیه، کبد، قلب و ریهٔ وی اهدا خواهد شد.

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

عسل بدیعی و خواهرش غزل بدیعی

بنابر گفته رضا داودنژاد ریه، قلب، دو کلیه و کبد وی در طی روزهای ۱۴ و ۱۵ فروردین به بیماران نیازمند پیوند زده شد. پیکر عسل بدیعی هجده فروردین از روبه‌روی تالار وحدت به سمت بهشت زهرا تشییع شد و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد.

ترانه‌ای نیز با نام «روزهای بی عسل» با صدای امیرمسعود و دکلمهٔ مریم حیدرزاده منتشر شده است.

جوایز و افتخارات

کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در فیلم دست‌های آلوده دوره هجدهم جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) سال ۱۳۷۸

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

غزل بدیعی در مراسم تشییع خواهرش یادداشت عسل بدیعی را قرائت کرد که در بخش‌هایی از آن را آمده است: سال ۹۲ شد و این گذر عمر چیزی است قسمت همه ما. حالا۳۶ سالم است و حتی دهه سی عمرم هم به سرعت گذشت با سرعت‌تر از دهه ۲۰٫ وی ادامه داد: خوشبختانه هنوز توانمند و زنده و زیبا هستم. پسری سراسر از مهر دارم و خانواده‌ای مانند گوهر و دوستان خوبی که در کنارم هستند.دستانم دیگر ضعیف نیست و در این سال، پروژه‌های زیادی برایم به ثمر خواهد رسید و می‌دانم امسال سال من است.

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

جانیار پسر عسل بدیعی و فریبرز عرب نیا

در ادامه جانیار فرزند عسل بدیعی با کمک پدرش فریبرز عرب‌نیا پشت تریبون قرار گرفت و در حالی که به شدت اشک می‌ریخت، گفت: از مادرم تشکر می‌کنم به خاطر همه کارهایی که برای من کرد، اگر او نبود من هم اینجا نبودم. او همه کار برای من کرد و حالا او را از همیشه بیشتر دوست دارم و دلم برایش تنگ می‌شود. وی ادامه داد: او الان بسیار خوشبخت‌تر است و اگر برگردد اینجا برایش مانند زندان است. او همه کار برای من کرد و جلوی شما از او تشکر می‌کنم و قول می‌دهم کاری کنم که تا از من راضی باشد. عرب‌نیا هم در سخنان کوتاهی با اشاره به شلوغی مراسم از مردم خواست مواظب کوچکترها و خانم‌ها باشند.

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

مراسم تشییع عسل بدیعی

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

شاهرخ بدیعی، رئیس روابط عمومی پالایشگاه شیراز و امور کارکنان پالایشگاه تهران بوده و در حال حاضر به عنوان مدیر منابع انسانی یکی از شرکت های خصوصی مشغول فعالیت است.

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

او که اخیرا از طرح ایجاد موزه ها و اسناد صنعت نفت خبردار شده، می گوید: جالب است که بالاخره چنین کاری انجام می شود. من وقتی از این اقدام خبردار شدم، هر چه یادگاری از آن دوران داشتم برایتان آوردم و البته مدارک زیادی داشتم که متاسفانه در طول زمان امکان نگهداری از آنها نبود.

وقتی می پرسیم چگونه این بار سنگین را با خود آوردید و ای کاش می گفتید برایتان وسیله ای می گرفتیم تا به زحمت نیفتید، می گوید: “حاضر بودم از این سنگین تر را هم بیاورم. تاریخ صنعت نفت باید حفظ شود و اگر من بتوانم سهمی در ایجاد موزه ها داشته باشم، خوشحال می شوم.”

از بدیعی در مورد روابط عمومی و نقش آن در نفت سوال می کنیم و می گوید: روابط عمومی پنجره سازمان است و افرادی که در این بخش کار می کنند باید شناخت خوبی از صنعت نفت داشته باشند و بتواند آن را خوب معرفی کنند.”

وقتی از خاطراتش می پرسیم، می گوید: همه خاطراتم در نفت خوب و شیرین بوده است، حتی سختی هایش، اگر یک بار دیگر جوان شوم باز هم همین شغل را انتخاب می کنم.”

همسر فریبرز عرب نیا همسر عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی بیوگرافی شاهرخ بدیعی Asal Badiee

در میان اشیاء اهدایی بدیعی علاوه بر کتب و جزوات انتشار یافته توسط روابط عمومی نفت و تصاویری از همکاران قدیمی در محل خدمت، تندیس پالایشگاه تهران، جا قلمی سنگی، چراغ مطالعه برای کارکنان روابط عمومی، ضبط و پخش و رادیوی قدیمی، دستورالعمل ها و دفترچه های ایمنی و بهداشت و … به چشم می خورد.

سینمایی

  • (۱۳۸۷) شیرین (عباس کیارستمی)
  • (۱۳۸۶) هم‌خانه (فیلم) (مهرداد فرید)[۲۳]
  • (۱۳۸۵) سربلند (سعید تهرانی)
  • (۱۳۸۴) پروانه‌ای در مه (محمدجواد کاسه‌ساز)
  • (۱۳۸۲) شمعی در باد (پوران درخشنده)
  • (۱۳۷۹) از صمیم قلب (بهرام کاظمی)
  • (۱۳۷۹) هفت پرده (فرزاد مؤتمن)
  • (۱۳۷۸) دست‌های آلوده (سیروس الوند)
  • (۱۳۷۶) بودن یا نبودن (کیانوش عیاری)

فیلم تلویزیونی

  • نیلا زنده است
  • به سلامت بانو (۱۳۹۱)
  • خانه پدرم (۱۳۹۱)
  • بلوتوث‌تو روشن کن (۱۳۹۰)
  • نامه‌ای به خواهرم (۱۳۹۰)
  • راه رفتن روی خطوط (۱۳۸۹)
  • روز هشتم (۱۳۸۸)
  • در فلق بود (۱۳۸۸)
  • قفل یعنی کلید (۱۳۸۷)
  • مرد زیبا (۱۳۸۷)
  • آبی گاهی آسمان (۱۳۸۶)
  • اکباتان (۱۳۸۶)
  • مزد عشق (۱۳۸۶)
  • غزل

مجموعه تلویزیونی

  • ششمین نفر (۱۳۹۰)، کارگردان: بهمن گودرزی
  • زمین انسان‌ها (۱۳۸۹)، کارگردان: ابوالحسن داودی
  • تا صبح (مستانه) (۱۳۸۵)، کارگردانان: مجید جوانمرد و محمد علی آهنگر

فیلم کوتاه

  • اصغر پیکان، همسرش و زندگی کمی غیرعادی تر (۱۳۸۸)، کارگردان: هومن سیدی
  • من تنها (۱۳۸۴)، کارگردان: شبنم قلی خانی
  • آخرین ساعات زندگی یک مرد معمولی
Asal Badiee بیوگرافی شاهرخ بدیعی بیوگرافی عسل بدیعی علت مرگ عسل بدیعی فرزند عسل بدیعی همسر عسل بدیعی همسر فریبرز عرب نیا


ادامه مطلب ...

یحیی گل محمدی و همسرش کنار ساحل +بیوگرافی

یحیی گل محمدی و همسرش کنار ساحل +بیوگرافی

یحیی گل‌محمدی Yahya Golmohammadi (متولد ۲۸ اسفند ۱۳۴۹ – اردبیل) بازیکن سابق و مربی فوتبال اهل ایران است. وی سابقه بازی در تیم‌های پرسپولیس تهران، فولاد خوزستان و صباباتری و همچنین ۷۴ بازی و ۵ گل ملی را دارد.

گل‌محمدی مربی‌گری را در تیم تربیت یزد در سال ۱۳۸۸ آغاز کرد، وی در مرداد ۱۳۸۹ به عنوان سرمربی تیم نساجی مازندران انتخاب شد، گل‌محمدی در سال ۱۳۹۰ به عنوان دستیار علی دایی در تیم راه‌آهن به فعالیت پرداخت، در خرداد ۱۳۹۱ وی به عنوان سرمربی تیم صبای قم انتخاب شد اما وی در مهر ماه سال ۱۳۹۱ از این تیم جدا و به عنوان دستیار به تیم پرسپولیس تهران پیوست.

همسر یحیی گل محمدی خانواده یحیی گل محمدی پسر یحیی گل محمدی بیوگرافی یحیی گل محمدی اینستاگرام یحیی گل محمدی Yahya Golmohammadiinstagram yahyagolmohammadi

پس از پایان نیم فصل سال ۱۳۹۱ با برکناری مانوئل ژوزه، گل‌محمدی به عنوان سرمربی پرسپولیس انتخاب شد.گل‌محمدی ۲۹ اسفند ماه ۱۳۹۱ در برنامه ۹۰ از سرمربی‌گری پرسپولیس کناره گیری کرد اما این استعفاء مورد پذیرش مدیر عامل این تیم قرار نگرفت پس از دیدار پرسپولیس مقابل سپاهان در فینال جام حذفی و باخت تیم گل محمدی، وی مورد انتقاد شدید پیشکسوتان باشگاه قرار گرفت و با وجود اینکه در مدتی که سکان هدایت پرسپولیس را در دست داشت فقط دو باخت را در کارنامه خود یدک می‌کشید در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۹۲ بار دیگر استعفای خود را تسلیم محمد رویانیان کرد و ازاین تیم جدا شد. باآغاز فصل سیزدهم لیگ برتر خلیج فارس یحیی گل محمدی سرمربیگری تیم فوتبال نفت تهران را پذیرفت. او حتی در هفته ششم لیگ برتر ایران توانست تیم سابقش را با تک گل دقیقه ۹۲ علی قربانی شکست دهد و در جدول رده‌بندی با سه امتیاز بیشتر، سه پله بالاتر از پرسپولیس علی دایی قرار بگیرد.

وی در بهمن ۱۳۹۳ از طرف کانون مربیان فوتبال ایران به‌عنوان بهترین سرمربی ماه انتخاب شد.

گل‌محمدی در فصل ۹۴-۱۳۹۳ با ذوب آهن قهرمان جام حذفی شد و در لیگ برتر نیز مقام چهارم را کسب کرد.

او در فصل ۹۵-۱۳۹۴ برای دومین سال پیاپی تیم ذوب‌آهن را به مقام قهرمانی در مسابقات جام حذفی رساند.

یحیی گل محمدی با انتشار عکس زیر در اینستاگرام به مناسبت تولد همسرش به وی تبریک گفت.

همسر یحیی گل محمدی خانواده یحیی گل محمدی پسر یحیی گل محمدی بیوگرافی یحیی گل محمدی اینستاگرام یحیی گل محمدی Yahya Golmohammadi

یحیی گل محمدی و همسر و دخترش

یحیی گل‌ محمدی با اشاره به دربی حساس پایتخت که قرار است اواخر این ماه برگزار شود، گفت: «امیدوارم این بازی برنده داشته باشد و تماشاگران از دیدن یک بازی هیجان‌انگیز لذت ببرند.»

 گل‌محمدی که سابقه گل زدن در دربی را هم دارد، در مورد این بازی و مسائل مختلف دیگر صحبت کرد. او در مورد وضعیت ذوب‌آهن هم حرف می‌زند.

 * فکر می‌کنی دربی این بار چطور از آب دربیاید؟

– من هم مثل همه طرفداران فوتبال امیدوار هستم که این بازی با مساوی تمام نشود و برنده داشته باشد. امیدوارم آنهایی که به ورزشگاه می‌روند و همچنین بیننده‌های تلویزیون یک بازی زیبا را شاهد باشند و از تماشای این مسابقه لذت ببرند. به‌ هر ‌حال من پرسپولیسی هستم و دوست دارم تیم محبوبم برنده شود.

 * ولی خیلی‌ها معتقدند دربی مساوی می‌شود؟

– این به خاطر تساوی‌های زیاد در سال‌های اخیر است. واقعاً مردم از مساوی خسته شده‌اند و امیدوارم دیگر این اتفاقات رخ ندهد و دربی برنده داشته باشد.

 * به‌ عنوان یک پرسپولیسی برای استقلالی‌ها کری نمی‌خوانی؟

– من زیاد اهل کری ‌خواندن نیستم البته همسرم کمی استقلالی است و برای همدیگر کری می‌خوانیم. جدا از این بحث‌ها امیدوارم که بازی خوبی را شاهد باشیم و همه از تماشای دربی لذت ببرند.

 * شیرین‌ترین خاطره‌ات از دربی تهران در زمان بازیگری‌ات چیست؟

– من صدمین گل دربی را زدم که آن مسابقه را با گل‌های من و بهنام ابوالقاسمپور بردیم. گل زدن در دربی افتخار بزرگی است و فکر می‌کنم زدن صدمین گل دربی شیرین‌ترین خاطره من از این مسابقه بود.

همسر یحیی گل محمدی خانواده یحیی گل محمدی پسر یحیی گل محمدی بیوگرافی یحیی گل محمدی اینستاگرام یحیی گل محمدی Yahya Golmohammadi
 * نتیجه دربی را چطور پیش‌بینی می‌کنی؟

– نتیجه این بازی ربطی به شرایط تیم‌ها یا بازیکنان ندارد. هر تیمی که بتواند از لحاظ روحی و تمرکزی، شرایط بهتری داشته باشد، شانس بیشتری برای برد خواهد داشت.

 * در مورد دیدار با ملوان و اینکه توسط داور مسابقه اخراج شدی بگو؟

– من معتقدم پنالتی ملوان صحیح نبود، به همین دلیل واکنش نشان دادم و داور هم اخراجم کرد. تیم ما امسال از داوری خیلی ضربه دید و تحمل این اشتباهات حدی دارد. من امیدوارم عملکرد داوران به ‌صورت دقیق مورد بررسی قرار بگیرد تا اشتباهات کمتر شود.

 * برد به موقعی بود، درست است؟

– بله، برد به موقعی بود و بچه‌ها خوب بازی کردند، خصوصاً در نیمه دوم البته در نیمه اول شاهد بازی خوبی از هر دو تیم نبودیم ولی ذوب‌آهن در نیمه دوم با وجود شرایط نامناسب زمین و همچنین جو ورزشگاه که به ضررمان بود، بازی خوبی را انجام داده و باید از تلاش بازیکنانم تشکر کنم. این ۳ امتیاز برای ما با ارزش بود و امیدوارم در هفته‌های آینده نتایج خوبی بگیریم.

خبرورزشی

Yahya Golmohammadi اینستاگرام یحیی گل محمدی بیوگرافی یحیی گل محمدی پسر یحیی گل محمدی خانواده یحیی گل محمدی همسر یحیی گل محمدی


ادامه مطلب ...

زهرا نعمتی در کنار همسرش رهام شهابی +عکس و مصاحبه

زهرا نعمتی در کنار همسرش رهام شهابی +عکس و مصاحبه

جشن ازدواج زهرا نعمتی با رهام شهابی ، یک زوج قهرمان که امروز عروس خانم تاریخ ساز شد. زهرا خانم نعمتی دختر کرمانی تیم ملی تیر و کمان معلولان ایران سال  ۱۳۸۳  در یک حادثه رانندگی ویلچر نشین شد.

زندگی بر زهرا سخت شد ولی تمام نشد با همت و تلاش زیاد ادامه داد و امروز اولین زن طلایی ایران شد .

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور

زهرا نعمتی (متولد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۴) عضو تیم‌ملی تیراندازی با کمان بانوان معلول ایران است. وی نخستین و تنها زن در تاریخ ورزش ایران است که موفق به کسب مدال طلا در سطح بازی‌های جهانی المپیک و پارالیمپیک شده است. او هم‎چنین، در ۲۹ می ۲۰۱۳ (۸ خرداد ۱۳۹۲) در مراسم کمیته بین‎المللی المپیک در سن پترزبورگ روسیه مفتخر به دریافت جایزه معتبر ورزشکار برتر پارالیمپیک ۲۰۱۲ لندن از سوی «بنیاد بین‎المللی اسپورت آکورد» شد. حامی مالی زهرا نعمتی به مدت دوسال تا پایان مسابقات المپیک ۲۰۱۶ شرکت پتروآذرپاد می‌باشد.

زهرا نعمتی همسر «رهام شهابی پور» عضو تیم‌ملی تیراندازی با کمان مردان معلول ایران است. این زوج قهرمان، جشن عروسی خود را پس از دریافت مدال طلای زهرا نعمتی در دهکده المپیک لندن ۲۰۱۲ برگزار کردند.

زهرا نعمتی از ۱۲ سالگی ورزش تکواندو را آغاز کرد و موفق به کسب کمربند مشکی دان یک شد.پله‌های موفقیت در تکواندو را به خوبی طی می‌کرد تا این‌که  از بد روزگار در یک سانحه تصادف کمرش آسیب دید و از آن به بعد ویلچرنشین شد. بعد از آسیب‌دیدگی تصمیم گرفت به ورزش ادامه بدهد. به‌طور اتفاقی وارد رشته تیراندازی با کمان شد و به خوبی پیشرفت کرد.

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور
رهام شهابی پور همسر زهرا نعمتی ۳۳ ساله فوق دیپلم و اهل سیر جان است. جالب این که او هم مانند زهرا نعمتی فرزند چهارم خانواده می‌باشد رشته ورزشی وی هم تیر و کمان است و به دلیل سقوط از ارتفاع معلول شده است .

برخلاف هیجان تمام گفت‌وگوهای قبل، این مصاحبه برای همه رنگ و بوی دیگری داشت. اولین‌بار در بازی‌های پارالمپیک لندن بود که خبر را شنیدیم زهرا نعمتی و رهام شهابی‌پور اعضای تیم اعزامی تیراندازی با کمان ایران در بازی‌های لندن بودند. البته مدال طلای زهرا نعمتی یک امتیاز بسیار بزرگ برای ورزش ایران محسوب می‌شد اما چیزی که تمام این اتفاقات را تحت تاثیر خود قرار داد خبر ازدواج آنها بود. زهرا نعمتی و رهام شهابی مدت‌ها قبل با هم در جریان تمرینات تیراندازی با کمان آشنا بودند ولی دست سرنوشت همه چیز را به بازی‌های لندن کشاند تا خبر اول کاروان ایران پیوند زناشویی آنها باشد.زوج موفق ورزش ایران در این گفت‌وگو به ما می‌گویند دقیقا چه اتفاق‌هایی افتاد تا داستان پرفراز و نشیب زندگی‌‌شان به اینجا رسید. زندگی با امید بزرگ به آینده، چیزی که ممکن است خیلی‌ها با وجود داشتن تمام شرایط از آن دور باشند.

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور

    آشنایی تان با یکدیگر چطور شکل گرفت و چطور تصمیم به ازدواج گرفتید؟

شهابیپور: حدود ۶ سال پیش در کرمان یک انجمن برگزار می‌شد به اسم انجمن نخاعی پویای کرمان که در آنجا بود با خانم زهرا نعمتی آشنا شدم. بعد از این نشست‌ها هر دوی ما با رشته تیراندازی با کمان آشنا شدیم. حدود ۵-۴ سال هم در این باشگاه فعالیت داشتیم در کل آشنایی ما ۶ سال طول کشید بعد از آن، تصمیم به ازدواج گرفتیم.

زهرا نعمتی: من و رهام ۶ سال است که با هم آشنا شدیم و ۴ سال و نیم است که تیراندازی با کمان را با هم شروع کردیم و از وقتی رو به این ورزش آوردیم روزبه‌روز رابطه‌مان بیشتر شد و این صمیمیت و دوستی بین ما شکل گرفت و کم‌کم تصمیم گرفتیم که زندگی خیلی خوبی را با هم بسازیم.

    جالب است همیشه تیراندازی رشته خشنی به نظر می‌رسد اما در مورد شما باعث شکل گرفتن یک عشق شد.

به نظر من نه تنها تیراندازی خشن نیست بلکه رشته‌ای است به شدت لطیف. شاید شما فکر کنید به دلیل علاقه‌ای است که من به این رشته دارم اما کسانی که این رشته را به شکل حرفه‌ای دنبال می‌کنند از لطافت این ورزش خبر دارند، به خصوص که تیراندازی با روح فرد سر و کار دارد و همچنین جسم را هم درگیر می‌کند. خود من از وقتی که تیراندازی با کمان را شروع کردم با روح و خدای خودم ارتباط بهتری برقرار کردم و با تمام وجود از تیراندازی لذت می‌برم و معتقدم تیراندازی با کمان به هیچ وجه رشته خشنی نیست، طبیعی است در هر کاری اگر آرامش‌ات بیشتر حفظ شود موفق‌تر خواهی بود و تیراندازی برای من اینطور است.

   قبل از رشته تیراندازی با کمان هم در رشته خاصی از ورزش فعالیت داشتید؟

شهابیپور: قبل‌ها که مشکل جسمی نداشتم در رشته کاراته فعالیت داشتم و تا کمربند قهوه‌ای پیش رفته بودم.

زهرا نعمتی: من قبل از اینکه دچار سانحه شوم از ۱۲ سالگی تکواندو را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کردم و کمربند مشکی دان یک را داشتم اما بعد از اتفاقی که برایم پیش آمد ۲ سال تمام به فیزیوتراپی می‌رفتم و تمام تلاشم را می‌کردم که به وضعیت جسمی بهتر برگردم اما خدا را شکر امیدم را از دست ندادم و به لطف خدا توانستم تیراندازی را دنبال کنم.

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور

    یعنی این مشکل جسمی به تازگی برای شما پیش آمده است؟

شهابیپور: من سال ۸۰ در اثر یک سانحه دچار مشکل نخاعی شدم آن موقع در اداره برق کرمان پیمانکار بودم و بر اثر برق‌‌گرفتگی از چراغ برق پرت شدم و این مشکل برایم پیش آمد.

زهرا نعمتی: در سال ۸۳ دانشجوی رشته گیاه پزشکی دانشگاه جیرفت بودم و در راه برگشت به کرمان دچار تصادف شدم و بی‌‌احتیاطی راننده باعث شد دچار آسیب‌دیدگی نخاع شوم و به مدت ۳ هفته در بیمارستان بستری شدم. بعد از این اتفاق به خاطر خانواده‌ام سعی کردم روحیه‌ام را حفظ کنم همان‌طور که گفتم تا ۲ سال بعد از این اتفاق درگیر رفت و آمد به فیزیوتراپی بودم و بعد از گذراندن این دوران سراغ رشته تیراندازی با کمان رفتم و در حال حاضر هم یک مزون لباس عروس دارم.ما در شروع زندگی‌مان مطمئنا با مشکلاتی روبه‌رو خواهیم شد باید صبرمان را تقویت کنیم، البته این شرایطی است که من و همسرم با جان و دل برای با هم بودن آن را پذیرفته‌ایم.

    با توجه به اینکه هردوی شما از لحاظ جسمانی شرایط مشابهی را دارید فکر می‌کنید این شرایط مشابه چقدر روی ازدواج‌تان تاثیر گذاشت؟

شهابیپور: خب، این شرایط جسمی به خودی خود یکسری محدودیت‌ها برای آدم به وجود می‌آورد. اما درک این شرایط برای کسی که خودش درگیر این ماجراست ملموس‌تر و  راحت‌تر از کسی است که این شرایط جسمی را ندارد. ما در بین دوستانمان کسانی را دیده‌ایم که تصمیم به ازدواج با کسی گرفته‌ که شرایط سالم داشته و بعد از ازدواج زندگی‌شان درگیر مشکلاتی شده است. منظورم این است که درک شرایط جسمانی برای کسی که خود او هم این شرایط را دارد راحت‌تر است.من در تاریخ ۱۰ آذرماه، سال۸۰ دچار سانحه برق‌گرفتگی شدم و حدود یک‌ماه در بیمارستان بستری شدم تا به شرایط جراحی رسیدم. وقتی از بیمارستان مرخص شدم، دکترها به این نتیجه رسیدند که درمان خاصی برای کسانی که آسیب‌ جدی نخاعی دیده‌اند هنوز وجود ندارد. اینطور شد که نزدیک به ۱۰ سال است که روی ویلچر نشسته‌ام.

    به هر حال این شرایط جسمی سختی‌های خودش را دارد فکر می‌کنید با کنار هم قرار گرفتن شما دو نفر با این شرایط جسمانی مشابه اوضاع بهتر خواهد شد؟

زهرا نعمتی: در طول این چند سال نامزدی به هر دوی ما ثابت شده که با یکدیگر بهتر می‌توانیم با مشکلات‌مان کنار بیاییم و چقدر هم حل کردن این مشکلات برای هر دوی ما لذتبخش است.

   هیچ وقت در تیراندازی طرف مقابل را رقیب خودتان دانستید؟

زهرا نعمتی: بله، ما معمولا رقبای خیلی خوب با هم هستیم و در رشته‌مان با هم شوخی نداریم. به هر حال کار و حرفه هر دوی ما تیراندازی است و شاید این مسئله پوئن مثبتی برای من بوده و شاید دیگر خانم‌ها این شانس را نداشتند که در کنار همسرشان بتوانند تمرین کنند. به هر حال رهام از قهرمانان جهانی است و این اتفاق باعث پیشرفت من می‌شد و سعی می‌کردم هر طور شده خودم را به رهام برسانم و مسلم است که همه این شرایط خیلی به من کمک کرد.

شهابیپور: نمی‌شود گفت رقیبیم اما همیشه حریف تمرینی هم هستیم. اینکه مسابقات به طور جداگانه بین خانم‌ها و آقایان برگزار می‌شود شاید همین شرایط تمرین من و همسرم باعث پیشرفت هر دوی ما در این ورزش شده است.

    کری هم برای یکدیگر می‌خوانید؟

شهابیپور: بله، کری خواندن در همه رشته‌های ورزشی وجود دارد. بعضی وقت‌ها من برای همسرم کری می‌خوانم و گاهی او برای من.

زهرا نعمتی: همان‌طور که گفتم ما در رشته تیراندازی با کمان شوخی نداریم. اما به وقتش کری هم برای هم می‌خوانیم و یکی از دلایل پیشرفت هر دوی ما همین ایجاد رقابت و کری بین ما بود. من کسب مدال طلا را مدیون زحمات رهام هستم. او خیلی برای من واقعا زحمت کشید، به من روحیه داد و اعتمادبه‌نفس در هر شرایطی به من می‌داد.

    چطور از بین همه رشته‌های ورزشی سراغ تیراندازی با کمان رفتید؟

شهابیپور: قبل از اینکه دچار معلولیت شوم به این رشته علاقه داشتم ولی در استان کرمان امکانات تیراندازی فراهم نبود. بعد از سانحه نخاعی، من در انجمن یکسری اطلاعات از این رشته گرفتم و این رشته جزو معدود ورزش‌هایی بود که افراد معلول می‌توانستند همزمان با افراد توانمند رقابت داشته باشند و این قضیه باعث ایجاد انگیزه برای ما شد که این حرفه را دنبال کنیم. البته در ابتدا فعالیتمان به صورت جدی و حرفه‌ای، این رشته نبود و بعد کم‌کم به تیراندازی با کمان علاقه‌مند شدیم و وقتی سازمان بهزیستی کرمان امکاناتی برای این رشته فراهم کرد و در اختیار انجمن قرار داد تصمیم گرفتیم این ورزش را جدی‌تر دنبال کنیم و به مرور زمان علاقه زیادی به این رشته پیدا کردیم.

    در کنار این حرفه شغل دیگری هم دارید؟

شهابیپور: تا قبل از مسابقات پارالمپیک فروشگاه داشتم اما به دلیل شرایط و مسابقات فشرده‌ای که داشتیم، دیگر نتوانستم اداره فروشگاه را دنبال کنم.

زهرا نعمتی: من هم مزون لباس عروس دارم.

    چرا تصمیم گرفتید ازدواج‌تان را در لندن برگزار کنید؟

شهابیپور: اعلام این ازدواج از طریق همکاران شما بود. واقعیت این است که من و خانم نعمتی از مدت‌ها پیش با هم نامزد بودیم اما این مسئله در فدراسیون جانبازان اعلام نشده بود و خیلی از دوستان از این قضیه اطلاع نداشتند و تنها کسانی که از این نامزدی مطلع بودند بچه‌های انجمن تیر و کمان بودند. در لندن آقای خسروی‌وفا، رئیس کمیته پارالمپیک از نامزدی من و خانم نعمتی باخبر شد و برای گفتن تبریک به نزد ما آمد و اینگونه بود که نامزدی ما از طریق خبرنگارها در رسانه‌ها منتشر شد.

اعتراف کنید کدام‌تان در این رشته ورزشی حرفه‌ای‌تر هستید و معمولا کدام یک از شما طرف دیگر را بیشتر راهنمایی می‌کند؟

شهابیپور: خانم نعمتی پدیده این رشته هستند و سال‌ها باید بگذرد تا کسی در رشته تیراندازی با کمان بتواند به این جایگاه برسد. با توجه به اینکه در هر زمینه‌ای به پیشرفت رسیدن با استعداد و اراده و پشتکار میسر می‌شود. من فکر می‌کنم استعداد خانم نعمتی از من بیشتر بوده است، به خصوص که در همه در ورزش‌ها بحث قدرت و فعالیت‌های عضلانی مهم است اما در تیراندازی با کمان  بحث قدرت عضلانی  شاید ۲۰درصد ماجراست و مابقی برمی‌گردد به توانایی‌های ذهنی کسی که بتواند تیراندازی کند و فکر می‌کنم در این قضیه هم خانم نعمتی از من بااستعدادتر است.

زهرا نعمتی: من می‌گویم رهام. او حق مربی را بر گردن من دارد. این مدالی که من کسب کردم نتیجه زحمات اوست. در شرایطی که از لحاظ روحی یا تکنیکی و تاکتیکی به هم می‌ریختم کسی که بیشترین کمک را به من کرد رهام بود. به هر حال ما در ماه فقط ۱۰ روز زیر نظر مربی‌مان کار می‌کردیم و همه کمک‌ها برای من از طرف همسرم بود.

اولین اقدام‌ برای آینده‌تان چیست؟

زهرا نعمتی:  ما تصمیم داریم به یاری خدا و کمک مسئولان در جزیره کیش کار تفریحی راه‌اندازی کنیم و امیدوارم مسئولان از ما حمایت کنند و هدف اول ما برای تشکیل زندگی برپایی این پروژه است.

بیوگرافی رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور همسر زهرا نعمتی ورزش معلولان


ادامه مطلب ...

بیوگرافی محمود پاک نیت و همسرش مهوش صبرکن +مصاحبه با فرزندان

بیوگرافی محمود پاک نیت و همسرش مهوش صبرکن +مصاحبه با فرزندان

محمود پاک نیت و همسرش مهوش صبر کن دارای دو فرزند به نام های مسعود و مهرداد هستند.

محمود پاک نیت و مهوش صبر کن، از جمله زوج های هنری هستند که کارنامه خوبی در زمینه بازیگری دارند، اما مثل تمام زن و شوهرهای دیگر، دارای یک زندگی خانوادگی هم هستند، با دو فرزند پسر به نام های مسعود که متولد ۱۳۶۰ است و مهرداد که در سال ۱۳۶۳ به دنیا آمده است.

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

محمود پاک نیت (متولد ۱۰ دی ۱۳۳۱ در کازرون) بازیگر ایرانی است.

محمود پاک‌نیت، از سال ۱۳۴۸ در زمینهٔ تئاتر شروع به کار کرد و در ۵۲ نمایش حضور یافت. وی در سال ۱۳۵۲ به استخدام اداره کل فرهنگ و هنر درآمد. از سال ۱۳۶۷ به فعالیت در عرصه سینما و تلویزیون پرداخت و موفق به اخذ درجهٔ یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گردید. با مجموعه پرطرفدار روزی روزگاری به محبوبیت دست یافت. و محبوبیت او با مجموعه‌های پدرسالار و پس از باران ادامه یافت. او در سریال یوسف پیامبر در نقش یعقوب ایفای نقش کرده است. محمود همسر مهوش صبرکن (بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون) است.وی هم اکنون در سریال شهرزاد در نقش جمشید پدر شهرزاد ایفای نقش می کند.

فیلم‌شناسی

  • (۱۳۶۶) گشتی‌ها (جواد مرادی) بازیگر
  • (۱۳۶۷) شاخه‌های بید (امراله احمدجو) بازیگر
  • (۱۳۶۸) تابستان ۵۸ (مجتبی راعی) بازیگر
  • (۱۳۷۲) جای امن (مجتبی راعی) بازیگر
  • (۱۳۷۳) آرایش مرگ (افشین شرکت) بازیگر
  • (۱۳۷۴) قله دنیا (عزیزالله حمیدنژاد) بازیگر
  • (۱۳۷۵) لاک پشت (علی شاه‌حاتمی) بازیگر
  • (۱۳۷۵) سرزمین خورشید (احمدرضا درویش) بازیگر
  • (۱۳۷۶) دنیای وارونه (شهریار بحرانی) بازیگر
  • (۱۳۷۷) مرد عوضی (محمدرضا هنرمند) بازیگر
  • (۱۳۷۷) جنگجوی پیروز (مجتبی راعی) بازیگر
  • (۱۳۷۷) سیب سرخ حوا (سعید اسدی) بازیگر
  • (۱۳۷۷) باشگاه سری (جمال شورجه) بازیگر
  • (۱۳۸۰) دعوت به شام (داود موثقی) بازیگر
  • (۱۳۸۱) صنوبر (مجتبی راعی) بازیگر
  • (۱۳۸۱) بی تو تنهایم (قدرت‌الله صلح‌میرزایی) بازیگر
  • (۱۳۸۱) ایستگاه متروک (علیرضا رییسیان) بازیگر
  • (۱۳۸۲) عاشق مترسک (مهدی نوربخش) بازیگر
  • (۱۳۸۴) سفر به هیدالو (مجتبی راعی) بازیگر
  • (۱۳۸۴) شهرآشوب (یدالله صمدی) بازیگر
  • (۱۳۸۷) دل شکسته (علی روئین‌تن) بازیگر
  • (۱۳۸۸) زمهریر (علی روئین‌تن) بازیگر

سریال های تلویزیونی

نام مجموعهسالکارگردانشبکه
سیم حوت۱۳۶۲
بهار بودی، تو بودی۱۳۶۴
روزی روزگاری۱۳۷۰امرالله احمدجو
پدرسالار۱۳۷۳اکبر خواجویی
شیخ مفید۱۳۷۴
کهنه‌سوار۱۳۷۶اکبر خواجویی
فکر پلید۱۳۷۷
چشم‌به‌راه۱۳۷۷
هتل پیاده‌رو۱۳۷۸بهمن زرین‌پور
روشن تر از خاموشی (در نقش شاه عباس)۱۳۷۹حسن فتحی (کارگردان)
پس از باران۱۳۷۹سعید سلطانی
شب دهم۱۳۸۰حسن فتحی (کارگردان)
راز شیوا۱۳۸۰پرویز حسن پور
وارث۱۳۸۲کاظم بلوچی
خانه ای در تاریکی۱۳۸۲سعید سلطانیسه
یوسف پیامبر۱۳۸۷فرج‌الله سلحشوریک
ساختمان ۸۵۱۳۸۹مهدی فخیم‌زادهدو
پشت کوه‌های بلند۱۳۹۱امرالله احمدجوسه
خاطرات مرد ناتمام۱۳۹۱صادق کرمیاریک
خط۱۳۹۳عباس رنجبرسه
هفت‌سنگ (بازیگر میهمان)۱۳۹۳علیرضا بذر افشانسه
پرده‌نشین۱۳۹۳بهروز شعیبییک
شهرزاد۱۳۹۴حسن فتحی (کارگردان)نمایش خانگی
نفس گرم۱۳۹۴محمد مهدی عسگرپوریک

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

مهوش صبرکن (زاده ۱۳۳۹ در شیراز) بازیگر اهل ایران است.

سینما

  • زیباتر از زندگی (۱۳۹۰)
  • زمهریر (۱۳۸۸)
  • جای او دیگر خالی نیست (۱۳۸۴)
  • صنوبر (فیلم) (۱۳۸۰)
  • غزال (فیلم) (۱۳۷۴)
  • در مسیر تندباد (۱۳۶۷)
  • گشتی‌ها (۱۳۶۵)
  • تشریفات (۱۳۶۴)

تلویزیون

  1. پس از باران
  2. پنجمین خورشید
  3. رسم شیدایی
  4. کهنه‌سوار
  5. بگذار آفتاب برآید
  6. یوسف پیامبر
  7. روشن‌تر از خاموشی
  8. پشت کوه‌های بلند
  9. خاطرات مرد ناتمام

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

سال های سال است که این زوج هنرمند را می شناسیم و کارهای زیادی را هم از آنها درعرصه های مختلف شاهد بوده ایم که شاید محبوب ترین آنها سریال پس از باران بوده باشد که در آن، مهوش صبر کن (همسر محمود پاک نیت) نقش مادرزن را ایفا می کرد. در این گفت و گو پای صحبت های شیرین این زوج هنرمند شیرازی نشسته ایم.

لطفا از آشنایی تان با همسرتان برایمان بگویید.

پاک نیت: سال ۵۶ در تئاتری به نام شاتره با خانمم آشنا شدم. شاتره گیاهی است که برای بیماران گرمازده بسیار مفید است و دمای بدن آنها را پایین می آورد. من و همسرم آنجا با هم، همبازی بودیم.

من نقش پسر کارگر را بازی می کردم و همسرم نقش شازده خانم را بازی می کرد که یکدل، نه صددل عاشقش شدم و بعد از ۲ سال هم ایشان جواب مثبت به من دادند و ما زندگی مشترک مان را شروع کردیم. من آن موقع ۲۷ ساله بودم و در حال حاضر هم ۳۶ بهار از زندگی مشترکمان می گذرد و صاحب ۲ فرزند پسر و نوه هستیم.

صبرکن: در زمان ازدواجمان من ۱۸ سال بیشتر نداشتم اما به عشق آقای پاک نیست نسبت به خودم ایمان داشتم.

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

اگر بی صداقتی و دروغ وارد زندگی شد زندگی دوامی نخواهدداشت

مراسم ازدواجتان را چگونه برگزار کردید؟

پاک نیت: شهریور سال۱۳۵۸ جشن عروسی مان را در خانه فرهنگ شماره یک شیراز برگزار کردیم. اقوام و بچه های تئاتر همه دعوت بودند. معمولا بچه های تئاتر شیراز در این مکان فرهنگی عروسی شان را برگزار می کردند. مراسم خوبی برگزار شد و همه بچه های تئاتر کمکمان کردند. مراسم عقدمان را در منزل مادر همسرم برپا کردیم و همان شب هم عروسی مان را گرفتیم.

صبرکن: من با دخترهای همسن و سالم فرق می کردم. به مادیات اهمیت نمی دادم. با اینکه در خانواده مرفهی بزرگ شده بودم، ساده فکر می کردم. همان زمان هم منزل پدری ام شیک و بزرگ بود. خیلی از اقوام در منزل ما مراسم عروسی شان را برگزار می کردند، اما ما فقط مراسم عقدمان را در منزل پدری گرفتیم.

و بعدش از شیراز به تهران مهاجرت کردید؟

پاک نیت: بله، آن زمان مشکلات زیادی در فرهنگ و هنر شیراز برای ما پیش آمد و کسی بود که مانع کار ما می شد. از طرفی، هم من و هم همسرم دوست داشتیم کنار تئاتر در کارهای سینمایی و تلویزیونی هم بازی کنیم. به همین دلیل از سال ۱۳۷۴ در تهران مستقر شدیم و شیراز را ترک کردیم. البته گاهی اوقات برای دیدن پسر، عروس و نوه ام به شیراز می رویم.

صبرکن: من ۷ تا خواهر دارم. مادرم ما را طوری تربیت کرد که احترام هم را نگه داریم و پسوند آقای یا خانم را کنار اسم هم به کار ببریم. مادرم گذشت را هم به ما آموخت.

بعد از ترک شیراز و مهاجرت به تهران، حدود ۲ سال خانه نشین بودم و فرصتی برای کار کردن پیش نیامد. به جایش تا دلتان بخواهد محمود من و بچه ها را رها می کرد و برای بازی به شهرستان می رفت. تا اینکه بعد از ۲ سال، بازی در «کهنه سوار» را شروع  کردم و بعد از آن هم در«فالگیر» و «پس از باران» بازی کردم

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

بعد از ترک شیراز و مهاجرت به تهران، حدود ۲ سال خانه نشین بودم

شما جزو آن گروه از هنرمندانی هستید که زندگی مشترکتان سال های سال ادامه پیدا کرده است. رمز خوشبختی تان را در چه چیزی می دانید؟

پاک نیت: من به این معتقدم که اگر در زندگی راستی، درستی و صداقت وجود داشته باشد زندگی هم دوام زیادی دارد و روز به روز مستحکم تر هم خواهدشد اما اگر بی صداقتی و دروغ وارد زندگی شد زندگی دوامی نخواهدداشت.

صبرکن: همین که زن و شوهر صبور و باگذشت باشند، ناخودآگاه تفاهم هم به وجودمی آید. تفاهم یعنی خوش بودن هم. اگر من در شرایط سختی که محمود ما را رها کرده بود و برای کار به شهرستان می رفت، از سر لج و لج بازی بچه ها را رها می کردم و دنبال علاقه های خودم یا تمرین تئاتر و سینما می رفتم، نمی توانستم از پس زندگی بربیایم.

تفاوت دنیای قبل و بعد از ازدواج تان در چیست؟

من قبل از ازدواج به خیلی چیزها اهمیت نمی دادم و شاید در زندگی نظم نداشت. یعنی آدم ها در دوران نوجوانی و جوانی نظم خاصی در زندگی شان ندارند و وقتی که تشکیل خانواده می دهند، کم کم قانونمند می شوند اما بعد از ازدواج فرد احساس می کند مسئولیتی در قبال یک خانواده دارد که او را قانونمند می کند.

زندگی یک زوج بازیگر چه مشکلاتی دارد:

پاک نیت: ما مشکلی با هم نداریم و خیلی راحت با هم کنار آمده ایم. مثلا من از انجام کار خانه و کمک به همسرم هیچ ابایی ندارم

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

پاک نیت: نه، خیلی با جایگاهی که در ذهنم است فاصله دارم

اوقات فراغت را کنار یکدیگر چطور می گذرانید؟

پاک نیت: سفر می رویم، کتاب می خوانیم، فیلم می بینیم. من عاشق سفر هستم و هر فرصتی که پیش بیاید به شهرهایی سفر می کنیم که تاکنون نرفته ایم. من اهل هواپیما نیستم و با خودروی خود سفر می کنم تا رانندگی کنم و از جاده لذت ببرم.

بهترین نقشی که تا به حال داشتید کدام نقش بوده است؟

صبرکن: من نقش هایی که در تئاتر ایفا کردم را به مراتب بیشتر از نقش های تلویزیونی ام دوست دارم چرا که در تئاتر با نقش یک بازیگر زندگی می کنم.

پاک نیت: من هم نقش هایی که تا به حال بازی کردم را واقعا دوست دارم و مثل بچه هایم برایم عزیز هستند اما گاهی وقت ها، بعضی از نقش ها شیرینی ویژه ای دارند و بیشتر در یاد آدم می ماند. مانند نقشی که روزی روزگاری، خانه ای در تاریکی، پس از باران و سریال حضرت یوسف (ع) داشتم.

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

پاک نیت: صدای گرم آقای اکبر مشکین که گوینده رادیو بودند بزرگ ترین انگیزه من برای ورودم به این عرصه بود

اصلا چه شد که بازیگر شدید؟

پاک نیت: صدای گرم آقای اکبر مشکین که گوینده رادیو بودند بزرگ ترین انگیزه من برای ورودم به این عرصه بود. من خیلی صدای ایشان را دوست داشتم و همیشه آرزو می کردم بازیگر رادیو شوم ولی این اتفاق در نهایت نیفتاد و بازیگر تئاتر شدم.

الان پشیمان هستید؟

پاک نیت: به هیچ وجه، به خاطر دارم زمانی با یکی از دوستانم به نام محمود چوگانی راجع به این مساله که هرکسی می خواهد در آینده چه کاره شود بحث می کردیم نوبت که به من رسید، رسیده بودیم به یک سینما. وقتی محمود از من پرسید می خواهی چه کاری شوی؟ گفتم بازیگر. او شروع کرد به خندیدن اما پس از سال ها یک روز برای تماشای یکی از تئاترهایم به سالن تئاتر شهر آمد و شروع کرد به گریه کردن. متاسفانه دیگر ایشان را ندیدم. به هر حال از اینکه به آرزویم رسیده بودم خیلی خوشحال بودم و هستم.

می شود گفت امروز به جایگاهی که می خواستید رسیده اید؟

پاک نیت: نه، خیلی با جایگاهی که در ذهنم است فاصله دارم. می گویند هنر مانند یک اقیانوس است که هر چه به طرف ساحل حرکت کنی به آن نخواهید رسید و اگر روزی ادعا کنی که به ساحل رسیدی آن روز، روز مرگ هنری است.

به سلامت روان در خانواده تان چقدر اهمیت می دهید؟

پاک نیت: خیلی زیاد. اگر سلامت روان در خانه و خانواده وجود نداشته باشد آرامشی هم وجود ندارد. بنابراین سلامت روان مهم تر از هر چیز دیگری است.

صبرکن: من معتقدم اگر سلامت روان وجود نداشته باشد سلامت جسم هم وجود ندارد بنابراین من به عنوان یک زن و مادر همیشه سعی کرده ام آرامش و امنیت روانی را در خانه ام برقرار کنم.

آقای پاک نیت! تا چه حد به تغذیه تان اهمیت می دهید؟

پاک نیت: خیلی زیاد. من اصلا با خوردن غذاهای چرب و فست فود موافق نیستم و معتقدم هیچ غذایی نمی تواند جایگزین غذاهای ایرانی باشد.

معمولا برای عزیزترین مهمانتان چه غذایی درست می کنید؟

صبرکن: همه مهمان ها برای من عزیزند، تفاوتی نمی کند. اگر تازه با آنها آشنا شده باشم، معمولا غذای خاص شیرازی مثل کلم پلو درست می کنم یا ماهی های جنوب به صورت شکم پر یا شکرپلوی شیرازی تهیه می کنم. تا به حال یاد ندارم که برای مهمانم قورمه سبزی یا غذاهایی که در اغلب خانه ها پخته می شود تهیه کرده باشم. در قدیم رسم بود که در مجالس عروسی حتما شکرپلو سرو می شد و هنوز این رسم در خیلی از خانواده ها ادامه دارد.

پاک نیت: معمولا شیرازی ها لوبیاپلو یا همان «شوید لوبیا با مرغ یاماهی» درست می کنند.

درست کردن این غذاهایی که گفتید باید خیلی سخت باشد. فکر می کنید هر کسی می تواند با آموزش آن را درست کند یا بایدآشپزی در خون آدم باشد؟

صبرکن: مسلما آشپزی امری آموختنی است. ژن در امر آشپزی هیچ تاثیری ندارد. آشپزی استعداد و علاقه است. بچه ها از سن کم، بزرگ ترها خصوصا مادر را در حال آشپزی می بینند و می آموزند. همان طور که ما این تجربه را در خانواده داریم. پسرهای من چون همیشه در این مسائل دخیل بودند، خیلی خوب از پس آشپزی بر می آیند و حتی بعضی وقت ها غذاها را بهتر از خانم هایشان درست می کنند.

پاک نیت: به نظر من هم، همه جوره می تواند باشد. یکی آشپزی را دوست دارد. یکی آشپزی را با ظرافت انجام می دهد و یکی دیگر به صورت درهم هر کاری که بخواهد انجام می دهد و یکی هم به صورت آموزشی کار می کند. به هر حال هر ۳ نوع آن در آشپزی موثر است و روی آشپزی تاثیر می گذارد.

چقدر در مورد تربیت فرزندانتان از نظر فکری با یکدیگر همسو بودید؟

پاک نیت: خیلی زیاد، همیشه در این مورد با هم صحبت می کردیم و اگر مشکلی پیش می آمد سعی می کردیم با مشورت با یکدیگر و هم چنین کمک از اهالی فن مشکل را برطرف کنیم.

چرا آدم های امروز احساس تنهایی بیشتری نسبت به گذشته دارند؟

پاک نیت: چون زندگی ها دیگر مانند گذشته نیست و با ورود تکنولوژی خیلی چیزها عوض شده است.

صبرکن: دقیقا همین طور است. مثلا آدم ها امروزه به جای اینکه با هم رو در رو حرف بزنند پشت تلفن همراه و شبکه های اجتماعی خودشان را معرفی می کنند. به هر حال زندگی های امروز خیلی گرم و صمیمانه نیستند.

همسر مهوش صبرکن همسر محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت فرزندان محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن بیوگرافی محمود پاک نیت

داوری هنردوستان در مورد این زن و شوهر محبوب و موفق مشخص است، اما خیلی ها دوست دارند محمود پاک نیت و مهوش صبرکن را از دیدگاه فرزندان آنها ببینند. به همین جهت در اینجا خبرنگارمان با فرزندان آنها گفت و شنودی انجام داده که می خوانید.

از چه زمانی احساس کردید پدر و مادرتان در عرصه بازیگری فعالیت دارند؟

مسعود: از کودکی. به دلیل اینکه من و برادرم، اغلب پشت صحنه تئاتر بازی می کردیم تا پدر و مادرمان تمرین یا اجرای خود را تمام کنند و با هم به خانه برگردیم.
مهرداد: از زمانی که من خیلی کوچک بودم و هنوز مدرسه هم نمی رفتم، می دانستم که بابا و مامان فرهنگی هستند. آن موقع، در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شیراز کار می کردند و من، اغلب روزها، وقتی برادرم به مدرسه می رفت و کسی در خانه نبود تا از من نگهداری کند، همراه مامان یا بابا به محل کارشان می رفتم. آن زمان مامان بیشتر تئاتر کار می کرد و بابا اگر کار سریال یا فیلم سینمایی داشت، به تهران می رفت.

پدر و مادرتان در خانه و در حضور شما تمرین می کردند؟

مسعود: بله. یکی از کارهای اصلی هر بازیگر، تمرین است.
مهرداد: بابا و مامان، همیشه و بدون استثنا، برای تمامی نقش هایی که می خواستند کار کنند، در خانه تمرین می کردند، یا مشغول حفظ کردن دیالوگ ها می شدند.

در مجالس میهمانی، که مامان یا بابا نمی توانستند شما را همراهی کنند، چه احساسی داشتید؟

مسعود: کمتر یاد دارم که چنین حادثه ای اتفاق افتاده باشد. این امر فقط در سال های اخیر که حجم کارشان زیاد شده، گاهی اتفاق افتاده است.
مهرداد: بازیگری کار واقعاً مشکلی است و ما خودمان را با وضعیت، بابا و مامان تطبیق داده ایم. به خصوص که مامان چون خودش همیشه همکار پدرمان بوده، ما را برای روزهای تنهایی آماده می کرد. به عنوان مثال یادم می آید موقع ساخت فیلم «سرزمین خورشید»، پدرم مدت هفت ماه نتوانست به خانه بیاید و ما موضوع را به راحتی هضم کردیم، اما وقتی کوچکتر بودیم، قضیه برایمان کمی بغرنج بود. مثلاً یادم می آید زمانی که کلاس اول یا دوم دبستان بودم، وقتی مامان و بابا هر دو برای اجرای تئاتر به تهران می رفتند، با وجودی که مرحومه مادربزرگ مان از من و برادرم نگهداری می کرد، همیشه دلتنگ مامان و بابا بودم.

شما هم به بازیگری علاقمند هستید؟

مسعود: به هیچ وجه، اما گاهی به شوخی به پدرم می گویم که اگر من بازیگر شده بودم، کارگردان ها مرا به جای شما انتخاب می کردند.
مهرداد: خیلی زیاد. یکی دو تا کار هم کرده ام. قبل از آن هم با دوستانم در فرهنگسرا کار تئاتر می کردم. البته بابا موافق نیست که من در این زمینه فعالیت کنم، اما مامان بدش نمی آید.

دل تان می خواست در فیلم یا سریالی با مامان و بابا همبازی باشید؟

مسعود: من وقتی سه سال داشتم، در فیلم «تشریفات» به کارگردانی مهدی فخیم زاده با مادرم همبازی شده ام.
مهرداد: در تئاتر قسمت نشده، اما چند سال پیش در یکی دو سکانس از سریال «خانه ای در تاریکی»، به کارگردانی سعید سلطانی نقش شاگرد یک دفتردار را بازی کردم. بلندترین نقشم در سریال «وارث» به کارگردانی کاظم بلوچی بود که با خود بابا بازی داشتم و نقش پدر و پسر را ایفا کردیم.

در تعلیم و تربیت شما، مامان بیشتر نقش داشته یا بابا؟

مهرداد: مهر دو برای ما زحمت کشیده اند. من همیشه به همسرم می گویم که قلباً دوست دارم بچه هایمان را به شیوه پدر و مادرم تربیت کنیم.

کدام صفت پدر یا مادرتان را بیشتر دوست دارید؟

مسعود: در مادر، صبوری را، که از مادرش به ارثبرده است.
مهرداد: مهمترین خصلت پدرم منطقی بودن و قاطعیت است، اما پشت قاطعیت و راسخ بودن او، قلبی شیشه ای و نازک قرار دارد که با تلنگری می شکند.

موقع نوجوانی، پدر و مادرتان چقدر به شما استقلال می دادند؟

مسعود: محدودیت خاصی نداشتیم، آنچه را که باید در یک خانواده طبیعی ایرانی باشد، ما نیز داشتیم.
مهرداد: زیاد اما کنترل شده. در هر خانه قواعد و دستوراتی هست که تمام افراد خانواده باید از آنها تبعیت کنند. در خانه ما هم از این نوع قوانین وجود داشت که اگر رعایت نمی کردیم، مواخذه می شدیم. اخلاق من و برادرم خیلی با هم فرق دارد، برادرم از بچگی آرام بود، در حالی که من خیلی شیطان بودم. به خاطر همین مامان و بابا روی اخلاق و رفتار من، بیشتر تمرکز می کردند، اما در کل مادرم بیشتر از پدر به من استقلال می داد.

هیچ وقت اتفاق افتاده که بر سر موضوعی از مامان یا بابا رنجیده شده باشید؟

مسعود: این کاملاً طبیعی است، بچه ها وقتی ببینند پدر یا مادرشان نظری مخالف آنها دارد، دلگیر می شوند، اما به طول کلی بعد از مدتی متوجه می شوند حق با پدر یا مادرشان بوده.
مهرداد: آره خب. مگر می شود فرزندی با پدر و مادرش بحثو جدل نداشته باشد؟

کدام نقش پدر یا مادرتان را بیشتر دوست دارید؟

مسعود: نقش مادرم را در مجموعه های «پس از باران» و «یوسف پیامبر(ع)» دوست دارم.
مهرداد: از کارهای پدرم، مجموعه «روشن تر از خاموشی» که زندگی ملاصدرا و شاه عباس صفوی را روایت می کرد و از بین کارهای مادر نیز مجموعه «پس از باران» را خیلی می پسندم.

خاطره ای از کارهای هنری مامان و بابا دارید؟

مسعود: موقع پخش «پس از باران» هر کس مامان را در کوچه و خیابان می دید از اینکه نقش مادرزن پدرم را به عهده گرفته بود تعجب می کرد و به او می گفتند شما جوان تر از آن هستی که مادرزن باشی.
مهرداد: در سریال «وارث» قسمتی بود که من باید در برابر پدرم می ایستادم و داد و بیداد می کردم که دوستم تیر خورده و باید برویم و او را پیدا کنیم و پدرم داد می زد که نباید چنین کاری بکنیم، چون خطر دارد و ممکن است پلیس ها ما را بگیرند. من آن قدر سماجت می کردم تا بالاخره پدر عصبانی می شد و یک سیلی محکم به من می زد. آن پلان بارها تکرار شد و من به همین دلیل بارها سیلی خوردم.

اینکه پدر و مادرتان در زمینه هنری فعال هستند، چه احساسی به شما می دهد؟

مسعود: برایم مایه افتخار است که در یک خانواده اهل هنر بزرگ شده ام.
مهرداد: خوشحالم که پدر و مادرم کاری انجام می دهند که بر ارتقاء سطح فرهنگ مردم و مملکت اثرگذار است.

نظر دوستان شما درباره پدر و مادرتان چیست؟

مسعود: دوستانم از مادر، به عنوان شخصی یاد می کنند که همیشه با انرژی است و بین دوستان و آشنایان به جنب و جوش زیاد معروف است.
مهرداد: دوستان همیشه نسبت به من و خانواده لطف داشته اند و همیشه با اظهار لطف خودشان مرا شرمنده کرده اند.

از اوقات فراغت دوران کودکی بگویید.

مسعود: مادرم هم ما را به سینما می برد، هم برایمان کتاب می خواند. از جمله کتاب هایی که مادرم برای ما می خواند مجموعه ۹ جلدی «به من بگو چرا» بود که مسائل علمی را به زبان ساده بیان می کرد.
مهرداد: بابا بیشتر ما را به سینمنا می برد و مامان بیشتر برایمان کتاب می خواند.

بهترین هدیه ای که در کودکی از پدر یا مادرتان گرفتید چه بود؟

مسعود: یک عدد شطرنج که مهره هایش حالت حلبی داشت.
مهرداد: یک دوچرخه شماره ۱۶ که با برادرم به صورت مشترک از آن استفاده می کردم و مجموعه کتاب های «به من بگو چرا؟»

بیوگرافی محمود پاک نیت بیوگرافی مهوش صبرکن فرزندان محمود پاک نیت مسعود و مهرداد پاک نیت همسر محمود پاک نیت همسر مهوش صبرکن


ادامه مطلب ...

بهرام عظیمی در کنار همسرش +بیوگرافی ،جوایز و انیمیشن ها

بهرام عظیمی در کنار همسرش +بیوگرافی ،جوایز و انیمیشن ها

بهرام عظیمی (متولد ۱۳۴۵ در تهران)، کارگردان انیمیشن، فیلمنامه‌نویس، طراح کاراکتر و کاریکاتوریست است. او فارغ‌التحصیل رشته صنایع دستی از دانشگاه هنر تهران بوده و دارای نشان درجه ۲ هنری معادل با فوق لیسانس انیمیشن می‌باشد.

همسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی

از جمله معروفترین آثار او انیمیشن‌های تبلیغاتی راهنمایی و رانندگی (سیاساکتی و داوودخطر)، انیمیشن‌های آقای ایمنی (حسن خطرناکه حسن)، انیمیشن‌های بابابرقی، انیمیشن کوتاه «ماسوله» و کارگردانی فیلم بلند انیمیشن تهران ۱۵۰۰ است.

الان بعد از تهران ۱۵۰۰ تعداد دشمنان شما زیادتر است یا دوستان‌تان؟

هر کسی در این مملکت چهره می‌شود، دشمن دارد. من میان همدوره‌ای‌های خودم، تابلو شده‌ام. خیلی هم به انیمیشن ربط ندارد. من برنامه پزشکی هم رفته‌ام و درباره جراحی زیبایی هم صحبت کرده‌ام. آخر سر هم بین دکتر زیبایی و من، حرف‌های من برای مردم جذاب‌تر بوده است. چون من نیامدم آنجا تعریف کار خودم را بکنم، به عنوان کسی که کاراکتر زشت و زیبا خلق می‌کند، راجع به زیبایی صحبت می‌کنم.

چون حضور فعالی دارید و دیده می‌شوید؛ دیگران را اذیت می‌کند؟

بله، اما همه این طور نیستند. یکسری می‌گویند چرا عظیمی. از رادیو به من زنگ می‌زنند و می‌گویند عظیمی بیا فلان برنامه، می‌روم. البته حالا از بین پیشنهادها انتخاب می‌کنم، اما ده سال قبل، سر هر برنامه‌ای دعوتم می‌کردند، می‌رفتم. چون دوست داشتم مطرح شوم. من هم مثل سایر آدم‌های هنری احساس می‌کردم‌ حرف خاصی برای گفتن دارم.

حالا این حضور به واسطه کارشناس انیمیشن بودنم هست یا این که کارهایم تابلو بوده است. اتفاقا همین تابلو‌بودن باعث می‌شود شما دشمن داشته باشید. مثلا بعضی‌ها اعتراض کردند ‌چرا بهرام عظیمی در برنامه تلویزیونی که درباره عمل‌های زیبایی است هم باید حضور داشته باشد؟ کاش دوستان این برنامه را تا انتها می‌دیدند و علت آن را می‌فهمیدند. من انتهای برنامه گفتم آقا اگر پول داشته باشی، می‌توانی بروی جراحی زیبایی کنی ولی اگر اعتماد به نفس داشته باشی، زیبا می‌شوی.

من خودم را مثال زدم، گفتم تا قبل از این که دانشگاه بروم، جرات نداشتم از نیمرخ با کسی رودررو شوم، چون بینی‌ام بزرگ بود و قیافه جذابی نداشتم، اما بعد از این که دانشگاه رفتم، دیدم با کارهای هنری‌ام می‌توانم جلوه کنم و آدم مقابل من می‌گوید عجب کار خوبی و صرفا قیافه مرا نمی‌بیند.

همسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی

به همین شیوه ازدواج کردید؟

خانم من همکلاسی‌ام بود و در دانشگاه الزهراء‌ درس می‌خواند و به خاطر همین کارهای هنری‌ام بود که از من خوشش آمد. هیچ وقت از قیافه من تعریف نمی‌کند ولی از کارهایم چرا. در آن برنامه تلویزیونی هم همین را گفتم. گفتم اگر اعتماد به نفس داشته باشی، بی‌خیال قیافه‌ات می‌شوی. زمانی می‌روی بینی‌ات را عمل می‌کنی که به بینی‌ات فکر می‌کنی.

اعتماد به نفس باعث می‌شود تو خوش‌قیافه شوی. من این حرف‌ها را در آن برنامه زدم ولی بعضی‌ها می‌گویند چرا عظیمی در آن برنامه شرکت کرد، اما من به این حرف‌ها بی‌توجه هستم. موفقیت تهران ۱۵۰۰ به درد تمام بچه‌های انیمیشن می‌خورد. مخصوصا کسانی که در سایت‌های مختلف گفته‌اند که فلانی کلاهبردار است و آشنا و پارتی دارد. اگر مرا با این چیزها موفق می‌دانید، مرا الگو قرار دهید و ببینید چگونه موفق شده‌ام. به نظرم هر کس باید اعتماد به نفس و روابط عمومی، داشته باشد. این دو جنبه را بچه‌های انیمیشن در نظر نمی‌گیرند و می‌گذارند روی حساب چیزهای دیگر.

سمت‌ها و فعالیت‌ها

  • مدرس خانه کاریکاتور ایران از سال ۱۳۷۶ تا کنون و مدرس دانشگاه‌های هنر تهران.
  • مدیر خانه انیمیشن شهرداری تهران به مدت سه سال.
  • برنده۹۶ جایزه ملی و بین‌المللی در رشته‌های کاریکاتور، انیمیشن، نقاشی و تصویر سازی از سال ۱۳۶۵ تا کنون.
  • عضو هیئت داوران بیش از ۱۰۰ جشنواره ملی و بین‌المللی انیمیشن، فیلم و کاریکاتور.
  • ایده پرداز، کارشناس و مجری چندین برنامه تخصصی دربارهٔ انیمیشن، سینما، کاریکاتور و طنز در تلویزیون از سال ۱۳۸۴ تا کنون
  • نویسنده فیلمنامه فیلم‌های سینمایی «آل» و «تهران ۱۵۰۰»
  • کارگردان فیلم سینمایی «تهران ۱۵۰۰» و کارگردانی فیلم‌های کوتاه انیمشن و فیلم‌های انیمیشن آموزشی و تبلیغاتی از سال ۱۳۷۲ تاکنون

مهمترین جوایز

  1. جایزه دوم جشنواره کاریکاتور «آنکونای» ایتالیا سال ۱۹۹۳
  2. جایزه دوم جشنواره «آسمان آبی تهران» ایران سال ۱۹۹۵
  3. جایزه اول جشنواره کاریکاتور «پراسیکابای» برزیل سال ۱۹۹۶
  4. جایزه دوم جشنواره کاریکاتور «اولنس» بلژیک سال ۱۹۹۹
  5. جایزه دوم جشنواره کاریکاتور «طنز» ایتالیا سال ۲۰۰۰
  6. جایزه اول جشنواره کاریکاتور «گاز»، ایران سال ۲۰۰۰
  7. جایزه ویژه جشنواره کاریکاتور «سورگوت» روسیه سال ۲۰۰۱
  8. جایزه اول جشنواره کاریکاتور «صلح» ایران سال ۲۰۰۲
  9. جایزه سوم جشنواره کاریکاتور «انتخابات»، اکراین سال ۲۰۰۳
  10. جایزه دوم جشنواره کاریکاتور «تایجون»، کره جنوبی سال ۲۰۰۳
  11. جایزه ویژه جشنواره کاریکاتور چین سال ۲۰۰۴
  12. جایزه ویژه جشنواره کاریکاتور «ضدجنگ»، صربستان سال ۲۰۰۶
  13. جایزه ویژه «کلید طلایی» نخبگان تهران، ایران سال ۲۰۰۶
  14. جایزه دوم جشنواره کاریکاتور گل آقا ایران سال ۲۰۰۵
  15. جایزه ویژه دومین جشنواره طنز تهران، ایران سال ۲۰۰۷
  16. جایزه ویژه اولین دوره جشنواره فیلم «شهر» ایران سال ۲۰۰۷
  17. جایزه اول جشنواره کاریکاتور سوریه سال ۲۰۰۸
  18. جایزه ویژه سامانه ۱۳۷ شهرداری تهران ایران سال ۲۰۰۹
  19. جایزه بزرگ جشنواره «دن کیشوت» آلمان-آذربایجان سال ۲۰۱۰
  20. جایزه اول انیمیشن جشنواره «رسانه‌های دیجیتال» ایران سال ۲۰۱۱
  21. جایزه ویژه جشنواره انیمیشن «کات اوت» مکزیک سال ۲۰۱۱
  22. دیپلم افتخار و جایزه نقدی بهترین دستاورد فنی و هنری از سی امین جشنواره بین‌المللی فیلم «فجر» ایران سال ۲۰۱۱
  23. جایزه ویژه شرکت ملی فرش ایران برای فیلم سینمایی «تهران۱۵۰۰» ایران سال ۲۰۱۱
  24. جایزه بهترین دستاورد فنی و هنری برای فیلم «تهران ۱۵۰۰» از انجمن منتقدان فیلم ایران سال ۲۰۱۲
  25. جایزه اول انیمیشن جشنواره بین‌المللی «رشد» ایران سال ۲۰۱۲
  26. جایزه اول جشنواره فیلم وانیمیشن «کازان» روسیه سال ۲۰۱۳
  27. جایزه اول کاریکاتور جشنواره «مشکات» تهران ایران سال ۲۰۱۳
  28. جایزه دوم جشنواره فیلم وانیمیشن «شوالیه طلایی» روسیه سال ۲۰۱۴
  29. جایزه ویژه چهل و چهارمین جشنواره بین‌المللی «رشد» ایران سال ۲۰۱۴
  30. جایزه اول بهترین فیلم انیمیشن با رویکرد خانواده از نهمین دوره جشنواره «رویش» ایران سال ۲۰۱۵
  31. جایزه اول بهترین انیمیشن دینی از «نهمین دوسالانه بین‌المللی انیمیشن تهران» ایران سال ۲۰۱۵
  32. جایزه ویژه پنجمین دوره جشنواره فیلم «شهر» ایران سال ۲۰۱۵
  33. جایزه اول بهترین کارگردانی انیمیشن از «دومین جشنواره ملی فیلم سما» ایران سال ۲۰۱۶

و برنده جوایز دیگر و لوح تقدیر از کشورهای ایران، ترکیه، آرژانتین، یوگسلاوی، هند، چین، امارات، قبرس، تایوان، کلمبیا و آذربایجان.

همسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی

فیلم شناسی

مؤسسه حور ۸۴–۱۳۷۲

سالنامنویسندهطراح کاراکترکارگردانمدت
۸۱–۱۳۷۹سریال میدان ۱۰۱همسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی۷ قسمت
۸۰–۱۳۷۶انیمیشن‌های بابا برقیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی۷ قسمت
۱۳۷۹انیمیشن‌های محصولات دلپذیرهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی۱۸ قسمت
۸۲–۱۳۸۰انیمیشن‌های راهنمایی و رانندگیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی۴۵ قسمت
۱۳۸۴انیمیشن‌های سازمان بازیافتهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی۲۶ قسمت
۱۳۸۲انیمیشن‌های سازمان بازیافت مشهدهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمیهمسر بهرام عظیمی نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی سیاساکتی و داوود خطر حسن خطرناکه حسن تهران 1500 بیوگرفی بهرام عظیمی۴ قسمت
انیمیشن‌های تاکسیرانی اصفهان، شرکت مخابرات و…YesYesYes
  • مسئول بخش کامپیوتر و نقاشی زمینه سریال ۲۶ قسمتی (یار مهربان) سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۶
  • مسئول بخش کامپیوتر و نقاشی زمینه انیمیشن‌های داستان تاریخ سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۸
  • مدیر تکنیکی انیمیشن‌های شاهنامه سال ۱۳۷۸
  • مدیر تکنیکی و مسئول لی اوت تیتراژ برنامه کودک شبکه دو سیما
  • کارگردان وانیماتورانیمیشن کوتاه «بنگ بنگ» ۱۳۷۶
  • انیمیشن‌های تبلیغاتی تولید شده از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۴ در مؤسسه حور با سمتهای مختلف مانند
  • کارگردان، فیلمنامه‌نویس، انیماتور، مدلساز و …

رنگ سمن – سطل آشغال شهرداری – کیک پم پم- جاروبرقی خزر – کفش نگهدار – فیلتر تام – اسکاچ مطلوب – کمک فنر فن آوری – کیان تایر – بانک صنعت و معدن – تلویزیون شهاب – املاک و مسکن – روغن ترمز پارس لاک – چی توز – شامپو صحت – جارو برقی صنام – بیسکویت گرجی – واکس پاندا – محصولات ببک – نخودی نمکی – ایران تایر – شامپو بس – مایع ظرفشویی پارتیس – روغن بن فلون – روغن جت کین – لامپ نورافشان- سنگ آذرنخجوان – مانیتور ADI – آب معدنی کولاک – اسکلت آموزش سالار – شکوبیس گرجی – محصولات دلپذیر – شامپو بس عروسکی – شکلات سنم – آلوچه کیهان-

مؤسسه نسل اندیشه سبز و شهرداری تهران ۱۳۸۴–۱۳۹۴

سالنامنویسندهطراح کاراکترکارگردانمدت
۱۳۸۵انیمیشن‌های «سازمان فرهنگی هنری شهرداری»YesYesYes۴۵ دقیقه
۱۳۸۶انیمیشن‌های «راه آهن جمهوری اسلامی»YesYesYes۳ قسمت
۱۳۸۵–۸۷انیمیشن‌های «شرکت گاز»YesYesYes(سری جدید) ۵۰ قسمت
۱۳۸۵–۸۷انیمیشن‌های «بهینه‌سازی»YesYesYes۵۰ قسمت
۱۳۸۶انیمیشن‌های «سازمان میراث فرهنگی»YesYesYes۸ قسمت
۱۳۸۶انیمیشن‌های «پالایش پخش»YesYesYes۳۰ قسمت
۱۳۸۵انیمیشن «سحر نزدیک است»YesYesYes۱۲ دقیقه
۱۳۷انیمیشن‌های «سامانه» ۱۳۷YesYesYes۳ قسمت
۱۳۸۷انیمیشن‌های «برق خوزستان»YesYesYes۵ قسمت
۱۳۸۷–۸۸انیمیشن‌های «بیمه کشاورزی»YesYesYes۵ قسمت
تبلیغات بانک اقتصاد نوین – بانک ملت –پودر تاپ و…YesYesYes
۱۳۸۹مجموعه انیمیشن‌های «سازمان ملی جوانان»YesYesYes۱۰ قسمت
۱۳۸۹مجموعه انیمیشن‌های «عوارض شهرداری تهران»YesYes۵ قسمت
۱۳۹۰انیمیشن کوتاه» ماسوله»YesYesYes۱۰ دقیقه
۱۳۹۰مجموعه انیمیشن‌های «همت مضاعف-کار مضاعف»YesYes۱۰ قسمت
۱۳۹۱مجموعه انیمیشن‌های «مین زدایی»YesYesYes۵ قسمت
۱۳۸۷–۹۱فیلم انیمیشن سینمایی «تهران ۱۵۰۰»YesYes۹۰ دقیقه
۱۳۹۱انیمیشن‌های «تتراپک» (شیر)YesYes۸ قسمت
۱۳۹۱آرم استیشن همیشگی جشنواره «فیلم فجر»YesYesYes۴۵ ثانیه
۱۳۹۱آرم استیشن مجله «دنیای تصویر»YesYesYes۴۵ ثانیه
۱۳۹۱انیمیشن‌های «متروی تهران»YesYesYes۲ قسمت
۱۳۹۲آرم استیشن «انجمن سینمای جوان»YesYesYes۴۵ ثانیه
۱۳۹۰–۹۲مجموعه انیمیشن‌های «بزن بریم سینما»YesYes۱۳ قسمت
۱۳۹۲–۹۳مجموعه انیمیشن‌های «قوه قضاییه»YesYesYes۴ قسمت
۱۳۹۲–۹۴مجموعه انیمیشن‌های «۱۰ روستا»Yes۴ قسمت
۱۳۹۲–۹۳انیمیشن کوتاه «بابا»YesYes۱۳ دقیقه
۱۳۹۴آرم استیشن جشنواره «یاس»YesYesYes۴۵ ثانیه
۱۳۹۳–۹۴انیمیشن‌های «شرکت گاز»YesYesYes(سری ۹۳–۹۴) ۱۵ قسمت
۱۳۹۴تیتراژ برنامه «ستاره شو»YesYesYes۶۹ ثانیه
۱۳۹۴تیتراژ شروع برنامه «خندوانه»YesYesYes۹۲ ثانیه
۱۳۹۴–۹۳مجموعه انیمیشن‌های «آسمان آبی، زمین پاک»YesYesYes۱۰ قسمت
۱۳۹۴–۹۳مجموعه انیمیشن‌های «سالم و ناسالم»YesYesYes۱۰ قسمت
۱۳۹۵انیمیشن کوتاه «ابیانه»Yes۹ دقیقه

فعالیت‌های سینمایی

  • نویسنده فیلم سینمایی آل، به کارگردانی بهرام بهرامیان ۱۳۸۸
  • سازنده بخش انیمیشن فیلم سینمایی «خیابان‌های آرام» به کارگردانی کمال تبریزی ۱۳۸۹
  • یکی از دو نویسنده فیلم سینمایی «تهران ۱۵۰۰»
بیوگرفی بهرام عظیمی تهران 1500 حسن خطرناکه حسن سیاساکتی و داوود خطر نخستین انیمیشن ایرانی بهرام عظیمی همسر بهرام عظیمی


ادامه مطلب ...

مژده خنجری در کنار همسرش +اینستاگرام و بیوگرافی

مژده خنجری در کنار همسرش +اینستاگرام و بیوگرافی

بیوگرافی مژده خنجری و همسرش ، عکس اینستاگرام ، مژده خنجری متولد (۲۳ مرداد ۱۳۷۲ در تهران)

مژده خنجری مجری برنامه های ویتامین ۳ و به روز در شبکه سه سیما و مجری شبکه سحر (سیمای فرانسه). مژده خنجری تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را در فرانسه پشت سر گذرانده و مسلط به دو زبان انگلیسی و فرانسوی است. مجری محجبه سیما در کنکور سراسری رتبه ۱۴ را بدست آورد و هم اکنون دانشجوی ترم آخر روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی است.

همسر مژده خنجری همسر مجری ویتامین 3 همسر مجری مشهور بیوگرافی مژده خنجری اینستاگرام مژده خنجریinstagram mozhdeh_khanjari_tv

مجری با حجاب تلویزیون در کنکور سراسری رتبه ۱۴ را به دست آورد و هم اکنون دانشجوی ترم آخر روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی است.

همسر مژده خنجری همسر مجری ویتامین 3 همسر مجری مشهور بیوگرافی مژده خنجری اینستاگرام مژده خنجریعکس های جدید مجری ویتامین ۳ و همسرش

مژده خنجری تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را در فرانسه پشت سر گذرانده و مسلط به دو زبان انگلیسی و فرانسوی است.

مژه خنجری با انتشار عکس زیر نوشت :

هسنا خانوم

همسر مژده خنجری همسر مجری ویتامین 3 همسر مجری مشهور بیوگرافی مژده خنجری اینستاگرام مژده خنجری

Hosna khanum az avalin barname ( ke 2mahe bud ta Emruz ke hodode 7 maheshe)
Mage Mishe adam in mojode shirino doost nadashte bashe???? Mishe???

 همسر مژده خنجری همسر مجری ویتامین 3 همسر مجری مشهور بیوگرافی مژده خنجری اینستاگرام مژده خنجری

 خانم مژده خنجری  و پدر جانبازشون

همسر مژده خنجری همسر مجری ویتامین 3 همسر مجری مشهور بیوگرافی مژده خنجری اینستاگرام مژده خنجریعکس های جدید مژده خنجری و همسرش

همسر مژده خنجری همسر مجری ویتامین 3 همسر مجری مشهور بیوگرافی مژده خنجری اینستاگرام مژده خنجریمصاحبه با مژده خنجری

همسر مژده خنجری همسر مجری ویتامین 3 همسر مجری مشهور بیوگرافی مژده خنجری اینستاگرام مژده خنجری

اینستاگرام مژده خنجری بیوگرافی مژده خنجری همسر مجری مشهور همسر مجری ویتامین 3 همسر مژده خنجری


ادامه مطلب ...