مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

دخترم کمکی به والدینش نمی‌کند

جام جم سرا:
شنیدن جملاتی از فرزندان مانند اینکه من در خانه کار نمی‌کنم، به شیوه تربیتی شما در کودکی فرزندتان برمی‌گردد. باید قبول کرد که فرزندانی که وارد سن نوجوانی و تا حدودی جوانی می‌شوند و هیچ مسئولیتی را در خانه بر عهده نمی‌گیرند، سبک تربیتیشان در کودکی اشتباه بوده است. وقتی مادری بیشتر از توانش به فرزندانش خدمات می‌دهد و فرزندان نیز فقط تماشاگر تلاش‌های مادرشان هستند، فرزندان معمولا علاقه‌ای به کار کردن در خانه نخواهند داشت.

عادت کردن بعضی جوانان به آسایش

گاهی بهترین کمک به فرزند، کمک نکردن به او است. این روز‌ها والدین فکر می‌کنند که بهترین کمک به فرزندانشان، انجام همه فداکاری‌ها برای خوشحالی و آسایش آنهاست. در نتیجه گاهی فرزند توانمند است ولی چون پدر و مادرش همه کارهای او را در کودکی و نوجوانی انجام داده، به آن سبک زندگی عادت کرده است و الان هم ترجیح می‌دهد که تماشاگر کار کردن پدر و مادر باشد و حتی گاهی وظیفه پدر و مادر می‌داند که همه کار‌ها را انجام دهند در حالی که پدر و مادر به علت بالارفتن سن، انرژی جوانی را ندارند و نیازمند کمک فرزندانشان هستند.

قطع شدن رابطه فرزند و والدینش

بنابراین مهم‌ترین دلیل اینکه جوانی در خانه کار نمی‌کند این است که تا قبل از آن کار نکرده است که برای آن تشویق شود و برای این کار انگیزه پیدا کند. البته این نکته هم قابل ذکر است در چنین خانواده‌هایی، معمولا رابطه بین جوان و مادر قطع شده است وگرنه جوان به مادرش نمی‌گفت که من در خانه کار نمی‌کنم. اگر مادر و دختر یک رابطه عاطفی و درک متقابل از یکدیگر داشته باشند، تعامل و همکاریشان با هم بیشتر خواهد شد.

اهمیت توجه به روحیات سنی جوان

گاهی مادر‌ها بدون توجه به سن فرزندشان، مدام با او به صورت دستوری برخورد می‌کنند. در چنین مواقعی انجام ندادن درخواست‌های مادر توسط فرزند، نوعی لجبازی یا نشان دهنده اعتراض به وضعیت موجود است. گاهی فرزند توانمندی دارد و در کودکی هم به درستی تربیت شده است، اما والدینش در حال حاضر به جایگاه سنی او توجه نمی‌کنند و فقط با او با جملات دستوری برخورد می‌کنند. به طور طبیعی و در برابر دستورهای مدام والدین، جوان یا کار را انجام نمی‌دهد یا حداقل با کیفیت خوب انجام نمی‌دهد.

استفاده از تکنیک اول شخص

اینکه والدین با چه لحنی از فرزند جوانشان بخواهند که کاری را انجام دهد، نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه ویژه‌ای شود. به نظر من والدین باید از تکنیک اول شخص استفاده کنند. تکنیک اول شخص، یعنی والدین به جای دستور دادن از جمله «من دلم می‌خواهد» یا گفتن احساسشان استفاده کنند. اینکه ما به فرزندمان بگوییم تو باید این کار را انجام بدهی، به احتمال زیاد با واکنش منفی او رو به رو خواهد شد. لحن دستوری برای سن جوانی جواب نمی‌دهد. به طور مثال مادر‌ها باید بگویند که من دلم می‌خواست یا انتظار داشتم که امروز با هم غذا درست می‌کردیم تا فرزندشان، فردا برای آشپزی در کنار مادرش باشد. بنابراین باید جملات دستوری را در ارتباط با جوانان کمرنگ‌تر کنیم و بیشتر از جملاتی مانند «از تو انتظار داشتم یا دارم» استفاده کنیم چون عمل به چنین جمله‌هایی برای جوانان خوشایند‌تر است.(عبدالحسین ترابیان - کار‌شناس و مشاور خانواده/خراسان)

Share


ادامه مطلب ...

شوهرم وقتی به والدینش می‌رسد از من فاصله می‌گیرد

پاسخ مشاور: گفته‌اید که همسرتان تک فرزند است و اراده‌ای از خودش ندارد. باید بدانید که معمولا پدران و مادران در تربیت تک فرزندان دچار اشتباه می‌شوند و با فراهم کردن تمام خواسته‌ها و امکانات برای فرزندشان، آنان را افرادی پر توقع و کم اراده تربیت می‌کنند. توجه داشته باشید که در زندگی با این گونه افراد لازم است واقعیت‌های زندگی را برای آن‌ها بیان و اجازه تجربه کردن را برای آن‌ها فراهم کنیم و در عین حال به آن‌ها مشورت‌های مناسب بدهیم. البته شما هم نباید اطاعت شوهرتان از حرف‌های والدینش را، همیشه پای بی‌اراده بودن او بگذارید و باید به او هم حق بدهید که می‌خواهد احترام پدر و مادرش را حفظ کند.


توقع مخالفت شوهرتان با والدینش بی‌جاست

بیشتر تک فرزندان به والدین خود وابسته‌اند و نمی‌توانند با آنان مخالفت کنند. البته باید این نکته را نیز در نظر داشته باشید که هر نظر متفاوت شوهرتان با شما، نباید به مخالفت شوهرتان با والدینش منجر شود؛ بنابراین توقع مخالفت کردن شوهرتان با والدینش، صحیح به نظر نمی‌رسد.


فرهنگ خانواده شوهرتان را بررسی کنید

گفته‌اید که در حضور والدین همسرتان، نمی‌توانید با یکدیگر صحبت کنید ولی دلیل آن را توضیح نداده‌اید. لازم است هنگامی که با هم تنها هستید در آرامش کامل درباره دیدگاه خود با همسرتان حرف بزنید تا دلایل او را برای این گونه رفتار‌هایش بشنوید. بهتر است بدانید که هر خانواده‌ای رفتارهایی را درست می‌داند و رفتار‌هایی را نادرست. ممکن است این رفتار شوهرتان در جمع‌های خانوادگی به خاطر فرهنگ حاکم بر خانواده او باشد چراکه در بعضی خانواده‌ها رفتار صمیمانه همسران در حضور دیگران یا ابراز علاقه آنان به یکدیگر را زیاد مناسب نمی‌دانند و رفتار همسرتان ممکن است ناشی از این نوع دیدگاه باشد.


بیشتر شباهت‌ها را ببینید نه تفاوت‌ها را

گفته‌اید که وقتی تنها هستید، شوهرتان رفتار خوبی با شما دارد و این می‌تواند نشان دهنده علاقه او به شما باشد. شما می‌توانید از همین علاقه استفاده کنید تا دلایل رفتارهای او را بهتر بشناسید و بیشتر روی شباهت‌هایتان تمرکز کنید تا تفاوت‌هایتان. (حمید شیرازی - کار‌شناس ارشد روان‌شناسی بالینی/ خراسان)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.

92


ادامه مطلب ...

«عقیل»، کودک ۸ ساله‌ای که خرج والدینش را می‌دهد! [+عکس]

تماس تلفنی یکی از معلمان آموزشگاه شهید زارع‌پور واقع در جنوب شهر داراب، خبرنگار ما را از زندگی اسفناک عقیل، پسر بچه ۸ ساله دارابی مطلع کرد. معلمش می‌گفت دو سال است که نامنظم به مدرسه می‌آید و بعد از تعطیلات نوروز ۹۴ دیگر به مدرسه نیامده، خانواده‌اش فقیرند و او امکان تحصیل ندارد.

به همراه معلم آموزشگاه به محل زندگی عقیل رفتیم؛ جنوب شهر، جایی در نزدیکی کارخانه پنبه و کمیته امداد امام خمینی (ره) شهر داراب. وارد کوچه که شدیم «عقیل» به استقبالمان آمد، از او خواستم ما را به خانه‌شان ببرد تا با پدر و مادرش در مورد اهمیت تحصیل صحبت کنیم. او چادری را که پشت یک ساختمان مسکونی برپا شده بود نشانم داد و گفت مادرم آنجاست! باورش سخت بود که آن‌ها در چادر زندگی می‌کنند اما واقعیت داشت. با دیدن وضعیت زندگی عقیل و خانواده‌اش تحصیل و درسش یادم رفت و ناخود آگاه به یاد تصاویر آوارگان جنگی افتادم!

پدر ۷۰ ساله این پسر بچه ۸ ساله، سه سال پیش در اثر یک سانحه رانندگی دچار ضربه مغزی و آسیب جدی پا شد و دیگر قادر به کار کردن و تامین معاش خانواده نیست. عقیل، حاصل سومین ازدواج این مرد با زنی ۳۴ ساله است که او نیز در اثر تصادف قادر به کار و کسب درآمد نبوده و هر دو زمینگیر هستند. عقیل که به پدر و مادرش علاقه زیادی دارد و حاضر نیست حتی یک لحظه از آن‌ها جدا شود، برای تامین هزینه‌های خانواده در کلاس‌های مدرسه حاضر نمی‌شود. او می‌گوید مدرسه را دوست دارم اما خانواده‌اش هیچ درآمدی ندارند.
چند پتو و مقداری ظرف و ظروف تنها دارایی این خانواده است. آن‌ها بدون آب لوله کشی، سرویس بهداشتی و کولر، زیر چادر و در گرمای سوزان داراب روزگار می‌گذرانند و قطعا پرسه زدن یک پسر بچه ۸ ساله برای کسب درآمد در خیابان‌های شهر و زندگی در آن وضعیت، مخاطرات زیادی دارد.
همسایه این خانواده سه نفری می‌گفت، عقیل علاقه زیادی به درس و مدرسه دارد و از استعداد زیادی برخوردار است اما چون مجبور است برای تامین هزینه خانواده‌اش تلاش کند نمی‌تواند در کلاس درس حاضر شود.

(عکس: آرش خواجوی/ داراب آنلاین)


ادامه مطلب ...

دیدار دختر‌ گمشده ایرانی با والدینش ، پس از ۴۲ سال + عکس

دیدار دختر‌ گمشده ایرانی با والدینش ، پس از ۴۲ سال + عکس

هشتم مرداد سال ۱۳۵۱ دختر یک ساله‌ای به نام «زهرا» دریکی از محله‌های اطراف راه‌آهن شهرستان نکا در استان مازندران سر راه گذاشته شد و زنی با یافتن این کودک او را تحویل شهربانی داد. وقتی جستجوی ماموران برای یافتن خانواده این کودک بی‌نتیجه ماند، با دستور قضایی تحویل اداره بهزیستی شد. بعد از چند ماه زوجی که صاحب فرزند نمی‌شدند، سرپرستی زهرا را برعهده گرفته و او را با خود به شهرستان بهشهر بردند. با گذشت ۲۰ سال وقتی زهرا متوجه شد زن و مرد مهربان پدر و مادر واقعی او نیستند، تصمیم گرفت پدر و مادر واقعی خود را پیدا کند.
وی سال ها به جستجو ادامه داد و سرانجام موفق شد بعد از ۴۲ سال، آنها را پیدا کند. برای اثبات این موضوع نیاز به آزمایش دی.ان.ای بود که پس از انجام آزمایش در پزشکی قانونی، متخصصان اعلام کردند، زن چهل و سه ساله دختر این زوج سالخورده است.
زهرا هنوز باور ندارد پدر و مادر واقعی خود را پس از این همه سال پیدا کرده است. او بیش از۲۰ سال چشم انتظار پیدا کردن آنها بود و سرانجام به آرزویش رسید.
زهرا در گفت وگویی با جام جم، از ۴۲ سال دوری و مادربزرگی می گوید که این سرنوشت تلخ را برایش رقم زد.
از خودت بگو؟
اسمم زهراست. ۴۳ سال دارم که حاصل ازدواجم دو فرزند است. دخترم به نام سیما دانشجوی پزشکی است و پسرم محمد هم دانشجوست.
چه زمانی متوجه شدی، زن و مردی که از تو نگهداری کرده اند، والدین واقعی ات نیستند؟
اوایل جنگ تحمیلی بود و من در کلاس چهارم دبستان درس می خواندم. یک روز که به مسجد محل رفته بودم، چند نفر از دخترانی که با من همکلاس بودند گفتند که زن و مردی که مادر و پدر صدایشان می زنم، واقعی نیستند و من یک کودک سرراهی هستم. با شنیدن این حرف ها شوکه شده و گریه کنان به خانه بازگشتم. نمی توانستم حرف های همکلاسی هایم را باور کنم. مادر خوانده ام زمانی که با چهره گریان و رنگ پریده ام روبه رو شد، علت ماجرا را پرسید. زمانی که گفتم تو مادرم نیستی و دروغ می گویی، ناراحت شد. هر چه می گفتم من فرزند شما نیستم و والدین واقعی ام را می خواهم فقط سکوت کرده بود.
گمشدگان دختر ایرانی اخبار جالب

مادر خوانده ام بغلم کرده و مدام می گفت اشتباه می کنم و او و شوهرش والدین واقعی ام هستند. حتی شناسنامه ام را که نام او و همسرش به عنوان والدینم در آن ثبت شده بود به من نشان داد. کمی آرامم کرد و باورم شد گفته های بچه ها دروغ است. اما از آن زمان حسی به من می گفت؛ پدر و مادر خوانده ام واقعیت را نمی گویند و من باید در جستجوی والدین واقعی خودم باشم، اما اطلاعاتی از آنها نداشتم و نمی دانستم حتی کجا زندگی می کنند که سراغشان بروم. ۲۲سال پیش که می خواستم با خواهرزاده مادر خوانده ام ازدواج کنم، از طریق حرف فامیل و آشنا مطمئن شدم که پدر و مادر واقعی ام افراد دیگری هستند. زمانی که با همسرم ازدواج کردم از او قول گرفتم که در پیدا کردن والدین واقعی ام مرا کمک کند که پذیرفت و همراهم شد.
چطور می خواستی والدینت را پیدا کنی؟
من و همسرم بعد از ازدواجمان جستجو برای یافتن والدین واقعی ام را آغاز کردیم، اما هر چه تلاش می کردیم به نتیجه ای نمی رسیدیم تا این که تصمیم گرفتیم تصویری از کودکی ام را در روزنامه سال ۷۵ چاپ کنیم، اما این کار هم بی نتیجه ماند.
بعد از آن جستجو را متوقف کردید؟
نه اما تلاش ما بی نتیجه بود تا این که از بهمن سال گذشته من و همسرم تصمیم گرفتیم تنها ردی را که از خانواده ام در شهرستان نکا یافته بودیم دنبال کنیم و از مسئولان شهری آنجا اجازه گرفتیم تا اطلاعیه و بنرهایی با عکس کودکی ام را در سطح شهر و روستاهای اطراف آنجا نصب کنیم تا شاید از این طریق خانواده ام پیدا شوند. افراد بسیاری با من تماس گرفتند و اطلاعاتی دادند اما هیچ کدام با واقعیت همخوانی نداشت تا این که یک روز زنی تماس گرفت و مدعی شد تصویر را می شناسد. در گفت وگو با آن زن متوجه شدم او در حوالی محله راه آهن شهرستان نکا مرا در حالی که بی رمق و مریض بودم یافته و به خانه اش برده است. حتی دو هفته مثل کودکان خودش از من نگهداری کرده، اما به دلیل مشکلات مالی نمی توانسته از من نگهداری کند و بعد تصمیم می گیرد که مرا به شهربانی ببرد تا شاید آنها بتوانند والدین واقعی ام ر ا پیدا کنند و مرا تحویلشان بدهند.
گمشدگان دختر ایرانی اخبار جالب

نمی توانستم باور کنم که والدینم ۴۲سال پیش مرا سر راه گذاشته باشند. پس از اطلاعات به دست آمده از زن غریبه، همچنان به جستجوهایم ادامه دادم تا این که چند روز بعد زن دیگری با من تماس گرفت و اطلاعات جدیدی را در اختیارم قرار داد که مرا به یک قدمی خانواده ام رساند. در گفت وگو با وی متوجه شدم او پس از مشاهده عکسم مطمئن شده که من دختر یکی از دوستان قدیمی وی هستم که گفته شده بود بر اثر بیماری فوت کرده ام. او به من گفت برادرم ساکن شهرستان ساری است.
از اولین ملاقات با برادرت بگو؟
آن روزبا همسرم به خانه برادرم که چند سالی از من کوچک تر بود و محمد نام داشت، رفتیم. با دیدن او شوکه شدم. باورم نمی شد انگار نیمی از وجود گمشده ام را پیدا کرده بودم. پس از گفت وگو با برادرم متوجه شدم زمانی که من یک ساله بودم بیمار شدم و پدرم مرا تحویل نامادری خود داده تا برای درمان به بیمارستان بیاورد که او روز بعد که بازگشته اعلام کرده من به دلیل شدت بیماری فوت کرده ام وجسد مرا دفن کرده است. پس از چند سال هم برادرم به دنیا می آید.
وقتی اولین بار پدر و مادر واقعی ات را می دیدید چه حسی داشتی؟
هر چه از آن دیدار بگویم کم گفته ام. بعد از ۴۲ سال آنها را دیدم که هر دو پیر شده بودند. من شبیه پدرم بودم. دیدار با آنها برایم مثل یک رویا بود. خیلی خوشحال بودم که آنها را یافته ام اما تا اثبات این که من فرزند واقعی آنها باشم فاصله بسیاری داشتم. از این که کودک سرراهی نبودم خوشحال بودم. نامادری پدرم مرا در کنار راه آهن رها کرده بود و خانواده ام از موضوع بی خبر بودند.
دادخواستی را در دادگاه مطرح کردیم وقاضی پرونده دستور داد تا من و والدین واقعی ام به پزشکی قانونی معرفی و آزمایش دی.ان.ای بدهیم. در این مدت بسیاراضطراب داشتم که نکند جواب آزمایش ها طوردیگری شود و من این روزنه امید را از دست بدهم و کاخ آرزوهایم ویران شود. جواب آزمایش دی.ان.ای چند روز پیش به دستمان رسید و شادی زندگی مان چند برابر شد. بر اساس این آزمایش زن و مرد سالخورده والدین واقعی ام بودند و اکنون بسیار خوشحال هستم که آنها را پس از ۴۲ سال پیدا کرده ام. شادی پس از این همه سال دوباره به من لبخندزده است.
انگیزه مادربزرگ ناتنی ات از این که تو را سر راه گذاشته بود، چه بود؟
مادربزرگم خیلی رنجور و بیمار است و زمانی که درباره علت این کارش پرسیدم مدعی شد، چون من بیمار بودم و خانواده ام قادر به تامین هزینه درمانم و بستری کردن من نبودند تصمیم گرفته مرا سرراه بگذارد تا شاید خانواده ای مرا نجات داده و به خانه شان ببرند.

 

اخبار جالب دختر ایرانی گمشدگان


ادامه مطلب ...