جام جم سرا به نقل از خبرآنلاین: کافی است از سایتها و خبرگزاریها آمار بگیرید و بپرسید کلیک خبرهای مربوط به مرتضی پاشایی چقدر بود. قطعا بالاتر از خبر معرفی وزیر جدید علوم به مجلس و یا حتی بستری شدن نجف دریابندری، نویسنده و مترجم مطرح بوده است. خبرهای مذاکرات ایران و ۱+۵ هم البته به اندازه خبرهای حول مرحوم مرتضی پاشایی، دیده نشد.
خبر درگذشت این خواننده و آهنگساز جوان حتی در مواردی سرور خبرگزاریها را هم کند کرد. همین حالا انتظار عرض تسلیت از سوی هر فرد و مسئولی میرود. تلویزیون دقایقی را به بزرگداشت او اختصاص داد. حالا با هر کم و کیفی. تجمعات مختلفی برای یادبودش نه فقط در تهران، در شهرهای دیگر هم راه افتاد؛ اتفاقی بدیع در ایران. به روزهای درگذشت چهرههای دیگر در همین سالها، حتی در همین چند ماه نگاه بیندازید. تاکنون اینقدر پر سر و صدا بوده است؟
اما چرا اینگونه شد؟ چرا مرتضی پاشایی و اخبارش، ناگهان به این اندازه مورد اقبال عمومی قرار گرفتند؟ به قول یکی از دوستان، چرا پس از مرگ مرتضی پاشایی، مسابقه بیشتر ناراحت بودن راه افتاده است؟ این تب از کجا آمده؟ معاون اجرایی رییس جمهور و رییس سازمان نظام پزشکی اصلا چقدر شناخت از مرتضی پاشایی و آثارش داشتند که تسلیت گفتند؟ البته که اگر از آنها بپرسید، دقایقی در وصف او حرف خواهند زد و ابراز تاسفهای پی در پی، اما شناخت؟ بعید میدانم. این سوال را اگر از عمده نگرانها و ناراحتها هم بپرسید هم قطعا جواب دقیقی نمیدهند.
هرچند نفس ابراز همدردی، عملی کاملا انسانی و پسندیده است. اما چرا مرتضی پاشایی، پدیده شد؟ شاید باید قدرت رسانههای غیررسمی کنونی را در معادلات سیاسی، اجتماعی بیشتر دخیل کنیم؛ فیسبوک، وایبر، اینستاگرام و...
با این حال این همه ماجرا نیست. از میزان نفوذ شبکههای اجتماعی مدت زیادی است که همه خبر دارند. همه مردم و مسوولان. و البته بسیار هم جدی است. اما ما همان مردمی هستیم که پس از ۱۱ سپتامبرِ، شمع روشن کردیم به سنت شام غریبان هرسال، در میدان محسنی تهران جمع شدیم. یادتان هست؟ و البته اندکی بعد هم از سوی رییس جمهور آمریکا در محور شرارت قرار گرفتیم.
در همین ماجرای اسیدپاشی که چند هفته، همه مردم ایران درگیرش بودند، چه بلوایی راه افتاده بود؟ استیو جابز هم که مرد، عکس پروفایل صفحه فیس بوک بسیاری از ایرانیها، به عکس او تغییر کرد. جریان تغییر نام خلیج فارس هم که البته برای همه آشناست و ماجرا کهنه شده.
اینها نشانه چیست؟ شاید باید واکاوی دقیقی در سبک زندگی اجتماعی جدید ما ایرانیها بشود. سبک زندگی که با هیچ جای دنیا که هیچ، با سابقه فرهنگ عمومی همیشگی خودمان هم همخوانی ندارد. (امید کریمی)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
جام جم سرا به نقل از ریتم زندگی: رابطه و آشنایی ما برمی گردد به ۱۷ سال قبل، یعنی دوستی مرتضی پاشایی با برادرم. اما همکاری و آشنایی نزدیکتر حدود ۵ سال است که بین ما به وجود آمده. به خاطر میآورم برادرم در منزل جشن تولد گرفته بود، گفت یکی از دوستانم را هم دعوت کردهام که صدای بسیار زیبایی دارد. آن دوست مرتضی پاشایی بود؛ او به خانه ما آمد و به افتخار برادرم ترانهای با ساز خواند و اجرا کرد و همه مهمانها با هیجان او را تشویق کردند و از اجرای زیبایش لذت بردند. همانجا به او گفتم که من مطمئنم شما به جاهای خیلی خوبی میرسید.
از آن شب به بعد مرتضی پاشایی را ندیدم تا چند سال بعد که قطعه «یکی هست» را منتشر کرد و من برای تبریک به ایشان پیامی دادم «که یادتان هست که گفتم موفق میشوید؟» همان موقع بعد از کمی گفتگو مرتضی به من گفت که این روزها در حال جمع کردن یک گروه و تدارک دیدن کنسرت هستم و میخواهم از شما برای طراحی لباسهایم کمک بگیرم، چون میدانست که من در این زمینه فعالیت میکنم و من پیشنهادش را قبول کردم و همکاری نزدیک ما آغاز شد.
اوایل اجراها زیاد نبود اما مطمئنم بودم که مرتضی ستاره درخشانی خواهد شد. از آنجایی که قبلا ویولن میزدم کمی گوش موسیقی داشتم و حس میکردم که صدای زیبایش مورد توجه قرار میگیرد. برای طراحی لباس کارم را آغاز کردم، میدانستم که علاقه زیادی به یکی از خوانندگان پاپ معروف دنیا دارد، برای همین در کارهایم فاکتورهایی را در نظر میگرفتم که شبیه ستاره مورد علاقهاش باشد. من از مرتضی خواهش کردم که فرم موهایش را تغییر بدهد. اصلا دلش نمیخواست این کار را انجام دهد و موهایش را کوتاه کند، ولی با اصرار من قبول کرد. تا دو ساعت اول بعد از کوتاهی، خودش از دیدن چهرهاش در آیینه شوکه شده بود، اما بعد به این نتیجه رسید که ای کاش زودتر این کار را میکردم. بخصوص وقتی واکنش دیگران را میدید که همه تایید میکردند و میگفتند چقدر با موی کوتاه زیباتر شدی.
زمان گذشت و این همکاری ادامه داشت. گاهی مرتضی معده درد شدید میگرفت و همین امر باعث شد که تصمیم بگیرد سراغ دکتری برود و آزمایش و عکسی تهیه کند. تا آن روز کذایی که معده درد شدیدی گرفت. این بار خیلی بدتر از دفعات قبل بود و به اصرار دوستان و خانوادهاش برای آزمایش و ویزیت پیش دکتر رفت و متوجه شدند که توموری در معده اوست. باز هم قضیه خیلی جدی به نظر نیامد و در تاریخ ۱۸ آبان ۹۲ در بیمارستان نیکان جراحی کوچکی انجام داد و به خانه آمد. بعد از چند روز جواب آزمایش و نمونه برداریها آماده شد. یک تیم پزشکی و روانکاو سراغ مرتضی آمدند. باورمان نمیشد که آنها پیام آور چه خبر تلخی هستند.
مهربانترین و افتادهترین آدم زندگی من مرتضی پاشایی است. با همه مهربان بود و اصلا اهل غیبت و کینه ورزی و دروغ گفتن نبود. همه دوستان نزدیکش میدانند که تا چه حد شوخ طبع و پر انرژی بود، دل هیچ کس را نمیشکست حتی کسانی که اصلا از نظر راه و روش و شیوه و تفکر زندگی با او همخوانی و همفکری نداشتند |
ابتدا با او صحبت کردند و گفتند که به نظر ما تو خیلی قوی و با اراده هستی و میتوانی از پس مشکل جدیدی که پیش رو داری بربیایی. بیماری معده تو پیشرفتهتر از آن چیزی است که فکر میکنی و باید مراحل درمانی آغاز شود. مرتضی به آرامی پرسید یعنی سرطان؟ دکتر گفت سرطانِ سرطان که نه، ولی خب، تقریبا بله سرطان! شاید اسم سرطان خیلی سنگین و هولناک است اما تو با اراده میتوانی به آن غلبه کنی.
چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت. من و مادر مرتضی کنارش بودیم. او اتاق را ترک کرد و لحظاتی با خودش خلوت کرد. رفتیم تا ببینیم در چه شرایطی است. آن لحظه بود که صدای گریه آرامش را شنیدم و بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون آمد و فقط یک جمله گفت: «من نمیخواهم بمیرم.»
قرار بر آغاز دوره شیمی درمانی شد و اجراهای مرتضی روز به روز بیشتر و فشردهتر میشد. اما اصلا حاضر نبود لحظهای موسیقی را کنار بگذارد و میگفت انرژیای که از مردم و صحنه میگیرم مثل شیمی درمانی به درمانم کمک میکند.
قدر ثانیههایم را میدانم
مرتضی را از زمانی میشناختم که اصلا شناخته شده نبود، ولی این ویژگی او برای من کاملا شناخته شده و بارز بود. عشق به موسیقی، پشتکار و تواضع، بنابراین حتی سرطان هم نتوانست او را از علاقهاش جدا کند، بلکه این بیماری باعث شد که او سرعت کار و موفقیتش را بالاتر ببرد و از همه لحظاتش استفاده مفید بکند، خودش میگفت من قدر تک تک ثانیههایم را میدانم و میدانم که این لحظات ارزشمند است.
مرتضی قبل و بعد از شهرت
مرتضی هیچ فرقی با قبل نکرد، حتی آن دورهای که معروف نبود همین قدر متواضع و فروتن بود. حس میکردم درست شبیه همین مثال است که درخت هر چه پر بارتر افتادهتر و سر به زیرتر. به جرات میگویم افتادهترین آدمی که در زندگی دیدم مرتضی پاشایی بود. دلم نمیآید فعل بود را به کار ببرم. پس میگویم مهربانترین و افتادهترین آدم زندگی من مرتضی پاشایی است. با همه مهربان بود و اصلا اهل غیبت و کینه ورزی و دروغ گفتن نبود. همه دوستان نزدیکش میدانند که تا چه حد شوخ طبع و پر انرژی بود، دل هیچ کس را نمیشکست حتی کسانی که اصلا از نظر راه و روش و شیوه و تفکر زندگی با او همخوانی و همفکری نداشتند.
با آنها هم به روش خودشان برخورد میکرد و به این تفاوت عقیده و سلیقه احترام میگذاشت. حس میکنم او با همه فرق داشت.
روند کاری او بعد از سرطان و تغییر رفتارش
به نظرم مراقب بود تا مبادا کسی را برنجاند، البته قبلا هم هرگز این کار را نمیکرد، اما مراقبتش بیشتر شده بود. همیشه میگفت من اصلا به مرگ فکر نمیکنم.
او این اواخر با خنده میگفت آنقدر شایعه مرگ مرا منتشر کردهاند که اگر این بار واقعا بمیرم یک نفر هم برای خاکسپاری من نمیآید و همه میگویند باز هم شایعه است |
تا لحظات آخر به برنامه اجراهایش فکر میکرد. اول از همه ملودیها را از پشت تلفن برایم میگذاشت و گوش میدادم و به نظر افراد نزدیک زندگیاش توجه میکرد و اهمیت میداد.
تغیر استایل و کلاه و...
همیشه به ست بودن لباسهایش توجه میکردم، چون ظاهر برایش بسیار مهم بود. این به این معنی است که او آراستگی را دوست داشت و همان طور که گفتم از طرح لباسهای مایکل جکسون هم ایده میگرفتم و به نظرم میآمد که باید فرم لباسهایش با لقبش همخوانی داشته باشد. مرتضی لایق و شایسته واژه امپراتور است.
تغییر استایل بعد از بیماری
چون برایش ظاهر بسیار مهم بود، وقتی که موهایش را به خاطر شیمی درمانی از دست داد، گفت که میخواهم کلاه سرم کنم. پس کلاه باید به بقیه لباسهایش میآمد و همین امر باعث شد تا یک تغییر اساسی در تهیه و طراحی لباسها به وجود بیاید. همین جا باید بگویم مرتضی که تا این حد ظاهرش را آراسته میکرد و دلش نمیخواست مردم او را با چهره پریشان و بیمار ببینند و حتی وقتی پرستارها به اتاقش میآمدند عینکش را میزد، حال یک فرد بیمعرفت و از خدا بیخبر میآید و در آن حال دلخراش از مرتضی فیلم و عکس میگیرد. من آن فیلم را ندیدهام و هرگز نمیبخشیم کسی را که چنین بیرحمیای در حق مرتضی کرد...
احساس کلاه و عینک
مدام سوال میکرد بچهها ظاهرم بد نیست، همه ما میگفتیم نه، با موی کوتاه و کت آبی خیلی هم خوش تیپ هستی.
آن زمان شایعه سرطان او بسیار پیچیده بود و مرتضی خودش دوست نداشت کسی علت تغییر استایل و نام بیماری را بداند. ناراحت میشد و غصه میخورد و حتی به خود شما گفت باید یک گفتگو یا مطلبی بنویسید که در آن اشارهای به کلمه سرطان نشود، اما هوادارانم بدانند که من بیماری پیشرفته معده دارم و قاعدتا تحت درمانم. چون این شایعهها انرژی من را میگیرد، وقتی که از خواب بیدار میشوم و مادرم یا دوستی با صدای لرزان به من زنگ میزند و تا گوشی را برمیدارم با گریه میپرسد مرتضی زندهای؟ هم خودم شوکه میشوم و هم عزیزانم آسیب میبینند، اما وقتی که این شایعات بیشتر شد دیگر به آنها اهمیت نداد و با انرژی بیشتر کارش را ادامه داد.
این اواخر با خنده میگفت آنقدر شایعه مرگ مرا منتشر کردهاند که اگر این بار واقعا بمیرم یک نفر هم برای خاکسپاری من نمیآید و همه میگویند باز هم شایعه است.
علایق مرتضی
اول موسیقی، موسیقی، موسیقی و بعد همیشه میگفت من عاشق غذا خوردن هستم، البته این اواخر از خوردن هر غذایی محروم شد، غذای خانگی را به شدت دوست داشت، اما روزهای آخر ناچار بود که از طریق سرم و دارو نیازهای بدنش را تامین کند.
به دنبال معجزه
او فقط میدانست بیماریاش سخت است، به پیمان عیسیزاده سرپرست گروه و دوستش اعتماد کامل داشت و تمام مدارکش را به او سپرد تا با دو سه تیم پزشکی در مورد بیماری و مراحل درمان صحبت کنند. پیمان با کشورهای مختلف و تیمهای پزشکی زیادی مشورت کرد و همه و همه همین نظر را داشتند؛ سرطان، شیمی درمانی، زمان محدود، معجزه.
شنیدم که میگفتند مرتضی روز شنبه به خاک سپرده شده و مراسم یکشنبه نمادین بوده! هرگز این واقعیت ندارد |
مرتضی به تیم پزشکیاش اعتماد کامل داشت اما این را میگفت که اگر کسی بیاید بگوید با هر مبلغی و در هر کجای دنیا امکان درمان تو وجود دارد، لحظهای تامل نمیکنم و همه داراییام را میدهم تا این بیماری از بین برود و درمان شود.
محبوبترین ترانه مرتضی
روز برفی؛ بعد از اینکه در بیمارستان نیکان جراحی شد و بعد از اینکه قرار شد از بیمارستان به خانه بیاید، همه دوستان به خانهاش رفتیم برای استقبال؛ آنجا روی کامپیوتر روز برفی را که خودش خوانده بود، برای اولین بار پخش کرد. وقتی از پشت کامپیوتر بلند شد، تقریبا هیچ کس در اتاق نبود، همه یکی یکی با گریه از اتاق بیرون رفتند اما خودش حتی قطرهای اشک نریخت. غم عجیبی در آن کار موج میزد، هیچ کس جرات نداشت حتی کلمهای در مورد این بیماری لعنتی حرفی بزند. حال آن غم ترانه روز برفی در وجود همه ما ریشه کرده.
خاکسپاری مرتضی
یکشنبه ساعت ۷:۳۰ شب مراسم خاکسپاری انجام شد، شنیدم که میگفتند مرتضی روز شنبه به خاک سپرده شده و مراسم یکشنبه نمادین بوده! هرگز این واقعیت ندارد.
همان طور که میدانید شنبه مرتضی را از بیمارستان بهمن برای شست و شو به بهشت زهرا بردند تا روز یکشنبه جمعیت بدرقه کنندگان مرتضی بعد از تالار وحدت بدون معطلی به قطعه هنرمندان بیایند. اما واقعا این جمعیت و این استقبال با شکوه قابل پیش بینی نبود و یکشنبه ظهر این اتفاق نیفتاد، چراکه حتی آمبولانس حاوی مرتضی نتوانست خودش را به در ورودی قطعه هنرمندان برساند و با آن وضعیت نمیشد که مراسم انجام شود، بنابراین دوباره پیکرش را به سردخانه برگرداندند و قرار بر این شد که خاکسپاری تا قبل از اذان انجام شود، اما هر چقدر صبر کردند بهشت زهرا خلوت نشد، بنابراین تا ساعت هفت و نیم شب صبر کردیم.
مادر مرتضی هرگز راضی نبودند که خاکسپاری فرزندشان انجام شود اما اطرافیان این مادر داغدیده را متقاعد کردند و به یادش آوردند که در دین اسلام هم این اتفاق قبلا افتاده و ایشان قبول کردند و ساعت هفت و نیم شب یک شب پاییزی تلخ با او وداعی ابدی کردیم و در تاریکی شب مرتضی پاشایی برای همیشه ترکمان کرد.
جا دارد که تشکر ویژهای کنم از علی لهراسبی که یک سال زندگی مرتضی را بعد از تشخیص سرطان مدیون او هستیم، مرتضی را از این دکتر به آن دکتر میبرد و ما توانستیم فرصت بیشتری برای بودن در کنار این موجود آسمانی و دوست داشتنی داشته باشیم. (فرشته ملک محمود/تماشاگران امروز)
جام جم سرا به نقل از شرق: حالا که بیش از یکهفته از درگذشت جانگداز مرتضی پاشایی، خواننده جوان پاپ کشورمان میگذرد، شاید امکان فاصله گرفتن از وقایع و تلاش برای فهم ماهیت آن آسانتر باشد. در این یادداشت کوتاه ادعای ارایه تحلیلی جامع ندارم، هرچند شاید بضاعت آن را هم نداشته باشم. بنابراین، چند نکتهای را که به نظرم رسیده به طور خلاصه مطرح میکنم تا مانند صدها نوشته دیگری که طی اینمدت کوتاه شاهد انتشارش بودهام، مورد نقد صاحبنظران قرار گیرد.
1- درگذشت پاشایی، با مقدمات دردناک و سرانجام بهیادماندنیاش، بحثهای زیادی در میان گروههای اجتماعی مختلف، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی پدید آورد.
نفس درگرفتن این مباحثات، فارغ از ارزیابیهای مختلفی که میتوان درباره آن ارایه کرد، حاکی از یکتحول مهم اجتماعی است: جابهجایی مرجعیتهای اجتماعی و دگرگونی کیفی و کمی در شیوههای خردورزی. گستره جغرافیایی این گفتوگوها که بسیار فراتر از پایتخت رفت و بروز آن در شهرستانهای کوچک و بزرگ نیز مشاهده شد، ارتقای محتوای گفتوگوها که از سطح ابراز تاسف و بیان تاثر گذشت و به عمق تحلیل بخشها و ابعاد مختلف ماجرا رسید، کمرنگشدن اهمیت مرزبندیهای سیاسی و جناحی و پذیرش ورود به گفتوگویی عقلایی فارغ از کلیشههای رسمی و پیشی گرفتن وقایع و مباحث از متولیان تبلیغات رسمی، نشانههای روشن چنین تحولی است.
دیگر کسی منتظر نماند ببیند به عنوان مثال صداوسیما چگونه شخصیت و درگذشت پاشایی و وقایع بعد از آن را تعریف میکند تا موقعیت ذهنی خود را نسبت به آن تنظیم کند. دیگر جبههبندیها و مرزبندیهای تصنعی (جوان/سالخورده، زن/مرد و نسل اول/دوم/سوم/چهارم و...) مانع گسترش گفتوگوی عمومی نشد. نقش چهرههای اجتماعی و بهخصوص سیاسی نیز در این رابطه بسیار کمرنگ بود.
بخشی از آن به تحول مورد اشاره باز میگردد و بخشی به دوربودن سیاستورزان حرفهای ما از آنچه خارج از حلقهها و محفلهای محدود پیرامونشان در متن جامعه در جریان است. البته این فاصله تحلیلی را از مدتیپیش و از زمانی که هیچگونه کنش و واکنشی در قبال مسایل اجتماعی (از قبیل مسایل کارگری، عمیقتر شدن فاصله میان ثروتمندان و اقشار کمدرآمد و پدیده روبهگسترش کودکان خیابانی) از سوی سیاستمداران ما دیده نشده، میشد مشاهده کرد.
2- یکی از مناقشات، حول این پرسش شکل گرفت که آیا واکنش اجتماعی در قبال درگذشت این هنرمند منتظره بود یا خیر؟
شاید دوستداران پاشایی که در فضای مجازی با یکدیگر ارتباط پیدا کرده بودند، گمان نمیکردند مابه ازای واقعیشان به لحاظ کمیت این قدر زیاد و به لحاظ کیفیت اینقدر متنوع باشد |
بیشتر نظرات بر غیرمنتظره بودن این واکنش بود و البته برخی هم عقیده داشتند این واکنش برای نسل جوانی که پاشایی و هنرش را میشناختند، غیرمنتظره نبود و کسانی دچار شوک شدهاند که از آنچه در میان بخشهای بزرگی از نسل جوان میگذرد، بیخبرند.
به نظر من برخی از این بحثها بر اساس مبنای درستی صورت نگرفت. در اینکه بیشتر افراد از کثرت حضور افراد در مراسم یادبود و تشییع تعجب کرده بودند؛ کمتر تردیدی وجود دارد. اگر بحثی هست برسرعلل شکلگیری این تجمعات است.
شاید دوستداران پاشایی که در فضای مجازی با یکدیگر ارتباط پیدا کرده بودند، گمان نمیکردند مابه ازای واقعیشان به لحاظ کمیت این قدر زیاد و به لحاظ کیفیت اینقدر متنوع باشد.
3- آنچه از منظر جامعهشناسی سیاسی درخور توجهی ویژه است پررنگ شدن روزافزون نقش مردم پس از انقلاب اطلاعاتی و ارتباطی است که موجهای آن، جامعه ما را هم فرا گرفته است. کسانی که این تحول مهم و سرنوشت ساز را درک کنند، میتوانند از سرمایه اجتماعی و اعتماد شهروندان بهره ببرند.
4- مهمترین ویژگی متمایز فرهنگ سیاسی و اجتماعی دوران ما، پذیرش تنوع و تعدد اعضای جوامع در انتخاب شیوه زندگیشان است. پذیرش این واقعیت محوناشدنی توسط برخی، بهمعنی به رسمیتشناختن تنوع الگوهای زیستی است. ازهمینرو، نهادهای سیاسی مانند مجلس نمایندگان، میتواند در نهایت نماینده اقلیتی از جامعه باشد و نه آینه تمامنمای آن.
در یکی از مناظرههای انتخاباتی سال 88 که در دانشگاه امیرکبیر برگزار شد، قرار بود نماینده هر کاندیدا سخنی کوتاه درباره مهمترین مسالهای که به نظرش میرسد ارایه کند. در آنجا گفتم که حقیقت مطلب این است که تمام اختلافنظرهای ما با کاندیدای رقیب در یک چیز خلاصه میشود: ما خواهان به رسمیت شناختن پلورالیسم هستیم در حالی که طرف مقابل وقعی بهآن نمینهد. به گمانم گذشت زمان نشان داد که آن گفته، صادق بوده است.
5- شاید مهمترین درسی که درگذشت پاشایی از این منظر در پی دارد، این است که امروز برای فهم تحولات پیرامونمان لازم است از مرزهای رایج عرصه سیاسی مانند اصلاحطلبی و اصولگرایی عبور کنیم و واقعیت متکثر جامعه را در سیاستورزیها لحاظ کنیم. این هم طبعا نوعی سیاستورزی است، اما گونهای که سیاستمداران ما کمتر با آن آشنا هستند: «سیاست جامعهمحور».
در این گونه سیاستورزی، نخبگان سیاسی نه برای جهت دادن به آرای مردم در ایستگاههای انتخاباتی، که در جهت فهم مطالبات مردم و چگونگی تحقق آن با یکدیگر رقابت میکنند. اینجا دیگر مردم سیاهی لشکر این یا آن اردوگاه سیاسی نیستند بلکه میداندار اصلی تعیین سرنوشت خودشان هستند (سیدعلیرضا حسینیبهشتی)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
جام جم سرا: دکتر بهمن اکبری در ابتدای این نشست، یکی از علل شکل گرفتن پدیده پاشایی را «اظهار خود» دانست. او در این باره توضیح داد: برخی جوانان به این علت که جایگاه فرهنگی و اجتماعی آنها مشخص نشده است در این تجمع حضور یافتند تا پذیرفته شوند. همچنین تجربهای متفاوت همراه با حس رفاقت و دوستی عمیق به چشم میخورد.
وی ادامه داد: شاید هم بتوان این حضور گسترده را نوعی اعتراض به نسل قبل و قشر نخبگان و رد مرجعیت آنان دانست که دردی مشترک بین جوانان است اما درمانی برای آن پیش بینی نشده است.
دکتر بهمن اکبری در بخش دیگر نشست تحلیل جامعهشناختی «پدیده مرتضی پاشایی» با بیان اینکه این پدیده پیش نظامهایی داشته است، گفت: شبکه ارتباطی جوانان شکل گرفته است و در شکلگیری این پدیده از تکنولوژی استفاد شده است. تا کنون همیشه فرهنگ جلودار بوده و تکنولوژی به دنبال آن، اما در عصر جدید تکنولوژی از فرهنگ جلو افتاده است.
وی با اشاره به شکل گیری هویت موزاییکی جوانان ادامه داد: هویت افراد معمولا ثابت است، اما جوانی و نوجوانی هویت فرد دچار بحران و حالتهای گوناگون است.
این استاد دانشگاه در تحلیل پدیده پاشایی توضیح داد: این پدیده حالتی گفتمانی داشت که به واسطه آن جوانان ابراز میکردند که دیگر نیاز به گروه مرجع ندارند و خود میتوانند کنترل کننده و کنترل شونده باشند.
به گفته وی، پدیده پاشایی پدیدهای مدرن در برابر سنتگرایی افراطی است.
در ادامه نشست «دکترمحمدجواد ادبی» به ارائه تفسیری عرفانی از «پدیده پاشایی» پرداخت و گفت: در شعرهای مرتضی پاشایی نوعی الهیات پویشی وجود داشت. در این الهیات یعنی خدا کنار ماست و اگر ما رنج میکشیم او هم رنج میکشد. پاشایی در برخی اشعارش با خدا راز و نیاز میکند، پس دایره او دایره ایمان و ابزارش موسیقی است. ممکن است اشعار او از نظر فلسفی و ادبیاتی خیلی عمیق نباشد، اما چون حرف دل را میزند به دل مخاطب مینشیند.
رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با بیان اینکه شاید پاشایی در دوران هنری یک پدیده نبود افزود: با این حال او امروزه یک مثال است چون نیازهای دوران مدرن را در قالب موسیقی پاسخ داده است.
به گفته وی، «پاشایی» نشان داد که از موسیقی مدرن میتوان استفاده بهتری کرد و ایمان و ارتباط با خدا را به صورت فرعی و نه امری خیلی سخت مطرح کرد.
«سیدبیوک محمدی» نیز با نگاهی جامعهشناختی به «پدیده پاشایی» در ادامه این نشست پرداخت و اظهار کرد: یک طیف رفتارها فردی و سازمان نیافته و طیفی دیگر سازمان یافته و جمعی هستند که نهایتا تبدیل به حزب میشوند. دستهای از رفتارها نیز بین این دو طیف قرار میگیرند.
وی توضیح داد: بعد از حزب، جنبش مطرح میشود که حرکتی اجتماعی و هدف آن یا ایجاد تغییر اجتماعی و یا جلوگیری از بروز برخی تغییرات اجتماعی است. همچنین جنبش همراه با مساله اجتماعی است و به شرکت فعالانه اعضا نیاز دارد.
عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی ادامه داد: در طیف دیگر که نزدیک به رفتارهای سازمان نیافته است رفتارهای هیستیریک را میبینیم که حالتی جمعی پیدا میکند مثلا وقتی جایی زلزله میآید همه سراسیمه میشوند و به اطراف میدوند.
وی در توضیح رفتارهای هیستیریک گفت: این رفتارها هدفمند نیستند و ناگهانی اتفاق میفتند. مثال این رفتار زمانی است که تیم ایران در فوتبال برنده میشود و افراد به خیابان میآیند.
محمدی، «پدیده پاشایی» را جزو گروه رفتاری «هیستیریک» دانست و بیان کرد: در این گونه رفتارهای جمعی افراد احساس ناآرامی میکنند و این احساس آنها مسری است. در این لحظه نیاز دارند باهم باشند تا آرامش یابند.
وی تاکید کرد: معمولا این رفتارها بیهدف و بیبرنامه است و در اصل معنای آنها سیاسی نیست، اما مردم و حکومت از آنها تعبیر سیاسی دارند، بنابراین پتانسیل سیاسی شدن پیدا میکند.
در پایان این نشست که در جمع دانشجویان و اصحاب رسانه برگزار شد، پرسش و پاسخهایی نیز مطرح شد. از جمله مسائل مطرح شده این بود که گفته میشد در این پدیده جامعهشناسان از جامعه عقب ماندند و همه دچار بهت شدند. آیا چنین اتفاقی افتاده و هم چنین چقدر شاهد فروپاشی مسائل اخلاقی در این مساله بودهایم؟
دکتر اکبری در پاسخ به این پرسش توضیح داد: بله، تحلیلهای جامعهشناسان بهموقع نبوده است و محیطهای علمی آمادگی پاسخگویی به موقع به اتفاقات جاری را ندارند.
وی هم چنین در پاسخ پرسش دوم تاکید کرد: هیچگونه بیاخلاقی از سوی حاضران در مراسم تشییع پاشایی رخ نداد و علت دیر دفن شدن پاشایی نیز زیاد بودن جمعیت بود و تعبیر آن به بیاخلاقی کار درستی نیست.
یکی دیگر از حاضران با طرح این مطلب که، جوانان در ایران جایگاه خاصی ندارند و به همین دلیل هنر را برای مطرح شدن خود انتخاب میکنند. پرسید: تعدادی از کسانی که در مراسمی مانند دفن پاشایی حضور مییابند برای دیدار با هنرمندان و عکس گرفتن با آنهاست. چه باید کرد که جوان ما جایگاهی درست برای عرضه کردن خود پیدا کند؟
اکبری در مقام یک جامعهشناس پاسخ داد: فقط در ایران چنین مسالهای نیست و همه جای دنیا وقتی افراد مشهور وارد فضای عمومی میشوند، افرادی دوست دارند خود را به آنها نزدیک کنند و با آنان عکس یادگاری بگیرند.
هم چنین یکی از حاضران در جمع در نقد مباحث کارشناسان حاضر، ابراز عقیده کرد: صحبتهایی که جامعهشناسان مطرح کردند با عللی که جوانان در فضای مجازی برای تبدیل شدن پاشایی به پدیده مطرح میکنند متفاوت است و شاید علت آن عدم وقوف برخی جامهشناسان به فضاهای مجازی باشد.
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 17:41
برادر زندهیاد مرتضی پاشایی با انتشار عکسی از برادرش در دوران کودکی، یادی کرده از آن دوران. او در حاشیه تصویر مذکور نوشته: «این هم عکسی از دوران کودکی برادر عزیزم - امپراطوره پاپ - اون زمان با هم کلاس کاراته میرفتیم - با هم کمربند مشکیدان یک گرفتیم - چقدر این خاطرات شیرین زود تموم شدند.»