عقل چون جبریل گوید احمدا *** گر یکی گامی زنم سوزد مرا
اما پیامبر از آنجا هم گذشت تا به مرتبهی «قاب قوسین اَو اَدنی» رسید. از آن هم درگذشت و مقام تدلّی پیش آمد.
جبرئیلِ عشقم و سدرهم توئی *** من سَقیمم، عیسی مریم توئی (22)
جبرئیل همیشه با رسول خدا بوده، تنها سه سال را گفتهاند که اسرافیل قرین وی بوده اســت. (23) هر شب ماه رمضان به دیدار نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) میآمد (24) و قرآن را تا جایی که نازل شده بود با پیامبراکرم مقابله میکرد. (25) پیامبر دو سه بار او را به صورت اصلی خود رؤیت کرده اســت. (26) قرآن مجید نیز رؤیت فرشتهی وحی را در دو جا شهادت میدهد: «و (پیامبرخدا) هرگز به هوای نفس سخن نمیگوید. سخن او چیزی جز وحی خدا نیست. او را، (فرشتهی) بسیار توانا آموخته اســت. همان فرشتهی مقتدری که به خلقت کامل جلوه کرد. و او در افق اعلی بود. آنگاه نزدیکتر آمد و بر او نازل گردید. بدان نزدیکی که با او به قدر دو کمان و یا کمتر نزدیک شده بود. پس خداوند به بندهی خود وحی کرد آنچه وحی کرد، آنچه دید بر دلش هم نشست. آیا بر آنچه به چشم دیده انکار میکنند؟ یکبار دیگر هم او را دید. نزد سدرة المنتهی...» (53: 14-3) جای دیگری فرمود:
«همانا «قرآن» کلام رسول بزرگوار حق اســت و (این رسول) فرشتهی با قوت و قدرتی اســت که نزد خدای مقتدر عرش با جاه و منزلت اســت. او فرمانده فرشتگان و امین وحی خداست. پیامبر زمان شما هرگز دیوانه نیست و او این امین وحی را در افق آشکار دید...» (81: 19 به بعد.)
اما بیشتر اوقات وحی شنیده میشد و خود جبرئیل دیده نمیشد. در سورههای دیگر اشاره اســت که وحیها شفاهی بوده. مثلاً وقتی فرمان رسیده که «با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشای که ما خود آن را مجموع و محفوظ داریم و آنگاه که بر تو خواندیم از آن خواندن پیروی کن...» (75: 16 به بعد) از این فهمیده میشود که القاء وحی شفاهی و شنیدنی بوده اســت. اضافه بر آن، در تمام آیاتی که با «قُلْ» «بگو» شروع میشود، توان گفت که وحی شفاهی و شنیدنی بوده، یعنی فرشتهی وحی دیده نمیشده اما وحی شنیده شده و ضبط گردیده اســت. قسمتی دیگر از این نوع وحیها را در سیرهی رسول خدا و یا کتب حدیث باز گفتهاند که از آنجا میشود آنها را استخراج کرد.
پینوشتها:
1.المحتسب1: 97، التیسیردانی75، النشر ابن جوزی2: 219، اتحاف 144، البحر ابن حیان 1: 317-318، القراءات الشاذة ابن خالویه8، المعرب جوالیقی113، 114، تفسیر طبری1: 346.
2.بخاری: تفسیر سورهی 2 باب2، الروض2: 402 تفسیر طبری1: 347.
3.دانیال 8: 16-27.
4.ایضاً 9: 21-27 (اشاره به ارمیا 25: 11 و 29: 10).
5.لوقا 1: 19
6.ایضاً 1: 26-38.
7.تلمود بمیدبار ربا 2: 9.
8.جبرائیل و میکائیل با هم، ساقدوشهای ازدواج آدم و حوا بودند. (برشیث ربا 8: 15) و شاهد دفن موسی (دواریم ربا11: 6)
9.تلمود: باوامصیما 86ب.
10.تلمود: پساحیم118 الف.
11.خنوخ9: 1 و 10: 9.
12.ایضاً 20: 7.
13.بخاری: الانبیاء1، ابن سعد 1/ 1/ 116؛ احمد 1: 274، 278، طیالسی: ح2731.
14.مقدمهی بل 19، 23، نولدکه1: 20 و بعد.
15.السیاسة المدنیة 49 به بعد.
16.تفسیر طبری1: 342، ابن سعد 1/ 1/ 115-116، مجمع الزواید8: 241-242، تفسیر ابن کثیر1: 238.
17.طبری1: 1890، بلاذری 96.
18.بخاری: صلاة1، حج76، احمد3: 121، 149، 288و 4: 207 و 5: 122 و 143، ابن سعد 1/ 1/ 70 و 96. مسلم: صلاة 260-266.
19.ابن هشام1: 260 (158 گوتینگن)، احمد4: 161، تاریخ طبری1: 1157.
20.بخاری: مواقیت الصلاة1، بدء الخلق6، مغازی12، مسلم: مساجد، ح166، 167، موطا: و قوت الصلاة1، مسند زید بن علی: ح109، تاریخ طبری1: 1157.
21.تفاسیر در سورهی إسرا (سورهی 17)، سفینة البحار2: 173 تا جایی که جبرئیل گفت: «لوْدَنوتُ انملةً لاحتَرقتُ» بحارالانوار6: باب33 معراج، شرح تعرف2: 44. به نقل از احادیث مثنوی فروزانفر.
22.مثنوی معنوی6: 386 نیکلسن.
23.سفینة البحار1: 143، تاریخ طبری1: 1249، 1255.
24.بخاری: بدء الوحی 5، احمد1: 288 و 363.
25.بخاری: الانبیاء1، ابن سعد 1/ 1/ 116.
26.مجمع البیان9: 173، 175 و 10: 446، صافی2: 618، الدرالمنثور سیوطی6: 123، بخاری: بدء الخلق7، مسلم: ایمان 280-287، سیرة حلبیه1: 268، موطأ: 70، نولدکه1: 22 و بعد، شپرنگر 1: 272، احمد 1: 395، 407 و 6: 50، 236 و 241، ترمذی، تفسیر سورهی والنجم3، سورهی 6: 5. بعضی از متصوّفه آن را اشارهای به رؤیت الهی میدانند. (کتاب التعرف کلاباذی 20-22.)
برترین ها: در زندگی، با مسائل و مشکلات متعددی روبرو شده ام. در این بین، چیزهای زیادی یاد گرفتم که از جمله آنها پاسخ به همین سوال اسـت.
دوران کودکی من در کشور اسکاتلند سپری شد. من در خانواده ای نه چندان عالی بزرگ شدم. در 10 سالگی، رازی توسط پدر و مادرم به من گفته شد که تحمل زندگی در آن خانه را برایم دشوار تر کرد. آن راز این بود که من فرزندخوانده این خانواده هستم.
این راز مرا به شدت تکان داد و از شنیدن آن شوکه شدم. پس از دانستن این حقیقت تلخ، افسردگی به سراغم آمد. در مدرسه مورد تمسخر هم کلاسی هایم قرار می گرفتم. بعضی وقت ها از این رفتارها عصبانی می شدم و در بعضی موارد، در خلوت خود می گریستم.
هویت واقعی خود را نمی دانستم و فقط این حس در درون من بود که یک پسر طرد شده از سوی پدر و مادر واقعی خود می باشم. در آن زمان حتی به نوشیدنی های الکلی پناه بردم ولی در تسکین دردهایم موثر نبود. تا اینکه در سن 23 سالگی، اتفاقی به وقوع پیوست که زندگی مرا تغییر داد.
تمامی فرزندخوانده ها دوست دارند والدین حقیقی خود را بشناسند. من هم که مثل تمامی آن ها، به دنبال پدر و مادر واقعی خود بودم، از روی نشانی که در گواهی تولد من درج شده بود، توانستم خاله مادرم را پیدا کنم. در تماسی که با او داشتم، به من قول داد شماره تلفن و پیغام مرا به مادر واقعی ام برساند.
دو روز بعد، زنگ تلفن به صدا در آمد. در آن سوی خط، مردی با لهجه عجیب استرالیایی به من گفت: « سلام. من پدرت هستم.»
ما کلی با هم صحبت کردیم و او اطلاعاتی به من داد که بتوانم بخشی از هویت خود را در یابم و بدانم که سرگذشت زندگی من چگونه بوده اسـت. پدرم به من گفت که مادرم هم استرالیایی اسـت و مادرم زمانی که مرا باردار بود، به طور رسمی با پدرم ازدواج نکرده بود. مادرم برای به دنیا آوردن من به نزد خاله خود در اسکاتلند می آید. او بعد از به دنیا آمدن من؛ مقدمات کار را فراهم می کند و پس از پیدا شدن خانواده ای که مرا به فرزندی بپذیرند، به استرالیا باز می گردد. پدرم گفت که به زودی برای دیدن من به اسکاتلند سفر خواهد کرد. این خبر مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد و از شنیدن آن بسیار خوشحال شدم.
در لحظه ملاقات من و پدر واقعی ام، هر دو بسیار هیجان زده بودیم. اما او مرد بسیار خوب و مهربانی بود. او گفت که سال هاست که با مادرم ارتباط و تماس نداشته اسـت. پدرم مرد موفقی در زندگی اسـت که شغل خوبی دارد و ازدواج نکرده و فرزند دیگری ندارد. او حتی به من در بازپرداخت بدهی هایم کمک کرد.
پس از این دیدار، پدرم برای چند سال پیاپی، به دیدن من می آمد. در یکی از این سفرهایش به اسکاتلند، به من گفت: «رفیق! فکر می کنم وقت آن رسیده که تفریح را کنار بگذاری و برای زندگی برنامه ریزی کنی.»
با این پیشنهادش موافقت کرده و در رشته اقتصاد مشغول تحصیل شدم.
جشن تولدم در سال 2002 میلادی را در کنار پدرم در استرالیا برگزار کردم. این اولین سفر من به استرالیا بود. در همان روزها، پدرم از من پرسید: «در سفر به استرالیا، چه برنامه ای داری؟» بی درنگ پاسخ دادم: «دوست دارم مادرم را ببینم.»
پدر، به مادرم تلفن کرد اما از لابلای حرف هایشان متوجه شدم که مادرم از آمدن من به استرالیا خیلی خوشحال نشده اسـت. او می گفت که زندگی اش آشفته اسـت. اما بالاخره قرار شد که با هم ناهار بخوریم و همدیگر را ببینیم.
من مادر واقعی خود را برای اولین بار در هتل محل اقامتم که مشرف به دریا بود ملاقات کردم. او کمی سراسیمه و مضطرب بود و هر از گاهی برای کشیدن سیگار، میز را ترک می کرد. او به من گفت که 3 فرزند دارد، اما ازدواج اش موفقیت آمیز نبوده و از همسرش جدا شده اسـت. در هنگام خداحافظی، او بسیار ناراحت و آشفته بود.
در مدت اقامت در استرالیا، دوستان زیادی پیدا کردم. استرالیا کشور زیبایی اسـت و من آنجا را دوست داشتم. از آنجا که پدر و مادر واقعی من استرالیایی هستند، حس می کردم استرالیایی هستم و در وطن و خانه واقعی خود می باشم.
واژه پدر در مدت 10 سالی که پدر واقعی خود را شناخته بودم برایم معنا پیدا کرده بود. او الگوی من بود. من با اطمینان کامل به او تمامی حرف های خود را با او در میان می گذارم.
پس از مدتی، از طریق دوستان و اطرافیانم مطلع شدم در صورتی که مادرم فرم درخواست مربوطه را امضاء کند می توانم تابعیت کشور استرالیا را دریافت کنم. زمانی که موضوع را با او در میان گذاشتم، منافع 3 فرزندش را پیش کشید و درخواست مرا رد کرد. پدرم که از موضوع آگاه شد، مرا دلداری داده و گفت: «ناراحت نباش. با انجام آزمایش دی.ان.اِی در مورد قطعیت رابطه پدر و فرزندی بین من و تو، خودم برایت تقاضای تابعیت استرالیایی می کنم.»
با خوشحالی آزمایش دی.ان.اِی را انجام دادیم. یک هفته بعد، نتیجه تشخیص مشخص شد و دومین آوار زندگی بر سر من خراب شد. نتیجه آزمایش نشان می داد مردی که من 10 سال بود فکر می کردم پدر واقعی من اسـت، هیچ نسبت خونی با من ندارد و پدرم نیست! این نتیجه باورکردنی نبود. ظاهراً مادر من از مرد دیگری مرا حامله شده بود و پدرم هم برای اولین بار از این موضوع باخبر شده بود. هر دو ناراحت بودیم و پدرم به خاطر این موضوع، احساس گناه می کرد.
اما موضوع جالبی که پس از این واقعه رخ داد این بود که روابط بین من و پدر استرالیایی و نیز خانواده ای که مرا به فرزندی پذیرفته اند محکم تر شد. همه مرا مورد حمایت قرار می دادند و پدر خوانده و مادرخوانده ام به گونه ای رفتار می کردند که به من بفهمانند «ما تو را به فرزندی انتخاب کرده ایم». من و پدر استرالیایی ام هم، یکدیگر را انتخاب کرده بودیم.
وضع زندگی من کمی عجیب به نظر می رسد. من در این دنیا 3 پدر دارم. پدرخوانده، پدر استرالیایی و پدر خونی خود که نمی دانم کیست و کجاست.
اما پس از این همه سال و در آستانه 42 سالگی، به این نتیجه رسیده ام که به دنبال پدر واقعی خود نباشم و تمایلی هم به شناختن وی ندارم. من 2 پدر خوب دارم و در زندگی، به پدر دیگری نیاز ندارم.
حالا، دوباره به سوال اول این داستان رسیدم که «پدر واقعی کیست؟» فکر می کنم پدر، فقط آن مردی نیست که به من حیات و زندگی داده اسـت. او کسی اسـت که مورد احترام من باشد و در مواقع نیاز کمکم کند و در کنارم بایستد.
بازی پوکمون گو کمتر از یک ماه پس از معرفی توانست یک تحول در صنعت بازی ایجاد کند، اما نکته قابل تامل زندگی مردی است که ایده ساخت این بازی به ذهنش خطور کرد.
"جان هانکه" نام خالق پوکمون گو است . کار آفرینی آمریکایی که 49 سال سن دارد و تحصیل کرده دانشگاه برکلی در رشته MBA بوده و اکنون مدیر عامل شرکت نیانتیک "Niantic" است. این شرکت پیش از پوکمون گو بازی به نسبت پرطرفدار دیگری هم به نام "Ingress" را هم در کارنامه دارد که اواخر سال 2013 ارائه شده بود. اما مسلما شهرت و درآمدی که پوکمون گو برای هانکه و شرکتش آورده است بسیار بیشتر از تولیدات دیگر شرکت نیانتیک است. بازی که هر روز در حال خبرسازی و رکوردشکنی بوده و مخاطبنیش به سرعت در حال افزایش است.
از بازی با آتاری تا هیجان زده شدن هنگام صحبت با استیو جابز
یان هانکه در مصاحبه با مجله فوربس خاطرات جالبی از زندگی خود بیان می کند.
وی میگوید با یک رایانه خانگی 8 بیت بزرگ شده و اولین بازی رایانه ای که خریده است بازی "Climber" در سال 1983 بوده و یک بار نیز با با کارکردن بسیار توانسته یک دستگاه آتاری 400 بخرد. او از کودکی علاقه شدیدی به بازی داشته است و حتی در آستانه 50 سالگی هم این علاقه وجود دارد.
هانکه کار خودرا در شرکت " Keyhole" آغاز کرد. در این شرکت بر روی نرم افزاری کار میکرد که به تصاویر باکیفیت بالای ماهواره ای مربوط میشد و "space to face” نام داشت . اما با خریداری شرکت " Keyhole" توسط گوگل در سال 2004 ، این نرم افزار با کمی تغییر و توسعه تبدیل به نرم افزار معروف "Google earth " شد.
جان هانکه یکی از خاطرات خوبش را تماس استیو جابز به منظور میانجیگری وی برای استفاده از گوگل مپ در آیفون میداند، کسی که روزی در رویا هایش بود با او تماس گرفته بود.
نیانتیک استارت آپی که قدم هایش را محکم برداشت
خالق پوکمون گو در سال 2010 تصمیم به ترک گوگل گرفت و شرکت نیانتیک را ایجاد کرد.
این شرکت در اولین پروژه نرم افزار "Field Trip" را ارائه کرد که مبتنی بر GPS بود و اطلاعات مهم اطراف را زمان حرکت در شهر به کاربران می داد.
همچنین به طور همزمان وی در پروژه کار بر فناری واقعیت افزوده "AR" و واقعیت مجازی "VR" همکاری می کرد.
شرکت نیانتیک در سال 2013 بازی "Ingress" را ارائه کرد و به گفته هانکه با ایده برداری و استفاده از تجربیات این بازی ، پوکمون گو ساخته شد .
هانکه در مصاحبه با مجله فوربس گفته است که در نسخه آزمایشی پوکمون گو تا سطح 11 پیش رفته است . این بازی در نسخه آزمایشی 16 سطح داشته است .
اما در نسخه رسمی به دلیل عدم امکان انتقال حساب کاربری اش اکنون در سطح 5 است ، البته وی مشغله زیاد را دلیل این امر دانسته است. او همچنین سطح 14 ، 15 و 16 این بازی را بسیار سخت توصیف کرده است .
جان هانکه میگوید فرزندانش در سطح 12 یا 14 بازی قرار دارند و همسرش نیز این بازی را خیلی دوست دارد اما دلیلش از این امر بیشتر برای جنب و جوش و بیرون رفتن فرزندان از خانه است.
شرکت در جلسات Cia و سازمان های جاسوسی
با این وجود برخی از منتقدین این بازی با توجه به پیشینه "جان هانکه " و ارتباط این فرد با سازمان هایی مانند CIA و NSA در پروژه گوگل ارث و برخی حمایت های مالی خاص و همینطور استفاده از دوربین و GPS در بازی پوکمون گو این بازی را هم همانند گوگل ارث پروژه مورد حمایت این سازمان ها برای جاسوسی میدانند . که البته نیاز به ارائه دلایل مستند تر دارد.
با تمام این تفاسیر شناخت افراد پشت صحنه بازی ها و نرم افزار های مختلف که تحول خاصی را ایجاد میکنند میتواند بسیار جذاب باشد و یا حتی به روش منتقدین رمز و رازهایی را هم افشا کند.
بخش نظارتی سرپرست بر کار نیروهای فروش، از مدیر فروش بیشتر اســت و مدیر فروش، نقش برنامه ریزی و سازماندهی را بر عهده دارد و به نوعی بُعد مدیریتی کارش افزایش می یابد، اما سرپرست باید روی مسیربندی متمرکز شود و بر کار فروشندگان نظارت داشته باشد و تعدد فروش روزانه محصول را کنترل کند. در رده های واحد فروش، سرپرست فروش نسبت به مدیریت فروش به مهارت های فنی بیشتری نیاز دارد، چرا که با رده های عملیاتی و نیروهای فنی در ارتباط اســت.
پس سرپرست فروش دارای مسئولیتی دو سویه اســت؛ هم با نیروهای فروش در ارتباط اســت و هم با مدیر فروش، و برای برنامه ریزی و سازماندهی بهتر باید به او کمک کند.
در مواقعی با توجه به معنای کنترل که برگردان به مسیر صحیح تعریف می شود، وقتی که راننده یا موزع یا ویزیتور مرتکب اشتباهی می شود، با توجه به نوع کار اشتباهی که انجام داده و شرایطی که در آن اشتباه رخ داده، با معلمی، تذکر، تشویق و تنبیه، نیرو را به مسیر اصلی باز می گرداند و یا در نهایت به این نتیجه می رسد که آن شخص، نیروی شایسته و مناسبی برای سازمان نیست و آموزش و کنترل و نظارت نتوانسته شخص را به راننده، موزع و ویزیتوری شایسته تبدیل کند و تیپ شخصیتی فرد مناسب این کار نیست و از ابتدا به خوبی انتخاب نشده اســت.
نکته اجرایی ساده ای نیز می توان افزود و آن دوره های آزمایشی برای نیروهایی اســت که در آغاز و یا حین استخدام، فعالیت می کنند. قطعا زیر نظر گرفتن نیروها، هم قابلیت ها را آشکار می سازد و هم نقایص و کاستی ها را. تشخیص زمان آزمایشی با چه کسی اســت؟ گاه اسیر رفتارهای کلیشه ای و ضوابط و قوانین و آئین نامه هایی هستیم که به زمان مشخص چند ماه اشاره می کند؛ در حالی که بهتر اســت بدانیم افراد می کوشند در همین ظرف زمانی مشخص، رفتارهای شان را متناسب با علائق سرپرستان هماهنگ سازند اما پس از اتمام دوره های آزمایشی عملا رفتارها تغییر می یابند.
سرپرستان باید به شدت مسئولیت پذیر باشند و بتوانند در نیروها انگیزه سازی کنند و با اطلاعات کاربردی و عملی و آموزش مفیدی که به فروشندگان می دهند، آنها را با انرژی مضاعف راهی بازار کنند تا در مسیرشان موفقیت بیشتری داشته باشند.
همچنین سرپرست باید نوع عملیات و فعالیت های رقبا را نیز پیگیری کند و گزارش دهد. او باید به مسئولیت مقایسه کنندگی در بازار را میان سازمان خود و سایر سازمان ها برای خود متصور شود. حجم و نوع فعالیت های سرپرستان فروش فوق العاده بالا و حساس اســت. با وجود این، بعضی از سرپرستان فروش به اشتباه تصور می کنند که با رسیدن به سمت سرپرستی، کارشان کمتر و استراحت و فراغت شان بیشتر شده اســت. ضروری اســت و به الزام، مسئولیت و انرژی سرپرست فروش از نیروهای زیرمجموعه اش بیشتر باشد و باید بازارگردی بالایی داشته باشد.
نکته آخری که می توان افزود این اســت که بعضی افراد در شغل فروشندگی خیلی موفق هستند اما در شغل سرپرست فروش اصلا موفق نیستند؛ در واقع به صورت فردی مدیریت بر خودشان قوی اســت اما این به معنای آن نیست که اگر فردی به خوبی خودش را مدیریت می کند و فروشنده خوبی اســت، پس الزاما سرپرست و یا مدیری قوی هم خواهد شد. خیلی از نیروهای فروش تصور می کنند حتما بعد از چند سال باید سرپرست فروش شوند؛ در صورتی که اینگونه نیست.
کار آفرین هستید؟ آیا میدانید در کدام دسته از کارآفرینان قرار دارید؟
به گزارش آلامتو و به نقل از بازده؛ در این مطلب با انواع کارآفرینان برتر آشنا خواهید شد. تمرکز این نوشتار بر انواع طبقه بندی از انواع کارآفرینان است. از این رو انواع کارآفرینان در ۷ نوع طبقه بندی مرسوم به همراه توضیحات مختصر فهرست می شوند:
۱. کارآفرین تاجر
همانطور که از نام آن بر میآید، کارآفرینان تاجر عهدهدار فعالیتهای تجاری هستند. آنها محصول نهایی تولیدشده را از تولیدکنندگان میخرند و آنها را مستقیما یا از طریق خردهفروشی به مشتریان میفروشند. آنها به عنوان واسطه، عمدهفروش، دلال، و خردهفروش بین تولیدکننده و مشتری ارتباط برقرار میکنند.
۲. کارآفرین تولیدکننده
کارآفرینان تولیدکننده، اقدام به تولید محصول میکنند. آنها نیازهای مشتریان را شناسایی میکنند، و سپس، به تحقیق و کاوش در مورد منابع و فناوری مورد نیاز برای تولید محصولاتی میپردازند که بتوانند نیازهای مشتریان را برطرف کنند. به عبارت دیگر، کارآفرینان تولیدکننده مواد اولیه را به محصول نهایی تبدیل میکنند.
۳. کارآفرین کشاورز
کارآفرینانی را که عهدهدار حرفهی کشاورزی هستند کارآفرینان کشاورزی میگویند. آنها طیف گستردهای از فعالیتهای کشاورزی نظیر کشت، بازاریابی محصولات کشاورزی، آبیاری، مکانیزاسیون، و فناوری را پوشش میدهند.
۱. کارآفرین فنی
کارآفرینانی که صنایع را بر پایهی علم و فناوری ایجاد و هدایت میکنند، کارآفرینان فنی نامیده میشوند. به عبارت دیگر، این افراد کارآفرینانی هستند که در کسب و کار خود از علم و فناوری بهره میبرند. طبق انتظار، آنها در کسب و کارشان از روشهای نوین و نوآورانه استفاده میکنند.
۲. کارآفرینان غیرفنی
از جنبهی کاربرد فناوری در کسب و کار، به آن دسته از کارآفرینانی که فنی نباشند کارآفرینان غیرفنی میگویند. علم و فناوری به عنوان نقطهی قوت آنها در کسب و کار به حساب نمیآید. آنها برای بقای کسب و کارشان، و دستیابی به رشد و موفقیت در بازار رقابتی از روشهای جایگزین و تقلیدی استفاده میکنند.
۱. کارآفرین خصوصی
کارآفرین خصوصی کسی است که به تنهایی یک کسب و کار را راهاندازی میکند. وی تنها صاحب آن کسب و کار است و همهی خطرات پیش رو را به تنهایی متحمل میشود.
۲. کارآفرین دولتی
هنگامی که دولت یا حکومت عهدهدار سرمایهگذاری صنعتی یا تجاری باشد، به آن کارآفرین دولتی میگویند.
۳. کارآفرین مشترک (مشاعی)
هنگامی که یک کارآفرین خصوصی با همکاری دولت اقدام به راهاندازی یک تشکیلات کسب و کاری میکند، به آن کارآفرین مشترک میگویند.
۱. کارآفرین مرد
وقتی یک تشکیلات کسب و کاری متعلق به مردان باشد و توسط آنها اداره و کنترل شود، به آنها کارآفرینان مرد میگویند.
۲. کارآفرین زن
کارآفرین زن به زنانی گفته میشود که صاحب یک تشکیلات کسب و کاری هستند و آن را با حداقل درصد ۵۱ قدرالسهم سرمایه اداره میکنند و حداقل ۵۱ درصد از نیروی کار آن تشکیلات را به زنان اختصاص میدهند.
۱. کارآفرین خُرد
به کارآفرینی که تا ۱۵۰،۰۰۰ دلار در کارخانه و ماشینآلات سرمایهگذاری کند، کارآفرین خرد میگویند.
۲. کارآفرین متوسط
به کارآفرینی که بین ۱۵۰،۰۰۰ تا ۷۵۰،۰۰۰ دلار در کارخانه و ماشینآلات سرمایهگذاری کند، کارآفرین متوسط گفته میشود.
۳. کارآفرین کلان
به کارآفرینی که بیش از ۷۵۰،۰۰۰ دلار در کارخانه و ماشینآلات سرمایهگذاری کند، کارآفرین کلان میگویند.
کلارنس دانهوف (۱۹۴۹)، بر اساس مطالعاتاش در زمینهی کشاورزی در امریکا، به این حقیقت دست یافت که در مرحلهی اولیهی رشد اقتصادی، کارآفرینان از انگیزه و ابتکار کمتری برخوردارند و با شروع رشد اقتصادی اشتیاق و نوآوریشان افزایش مییابد؛
بر همین اساس، وی انواع کارآفرینان را در چهار گروه طبقهبندی میکند که هر یک را به صورت مجزا توضیح میدهیم:
۱. کارآفرینان نوآور
کارآفرینان نوآور افرادی هستند که کالاهای جدید معرفی میکنند، روشهای نوینِ تولید ایجاد میکنند، بازارهای جدید پیدا میکنند و تشکیلات کسب و کار را از نو ساماندهی میکنند. لازم به ذکر است چنین کارآفرینانی تنها زمانی به صورت موثر کار میکنند که تشکیلات کسب و کاری به سطوح خاصی از پیشرفت رسیده باشد، و افراد آن به دنبال تغییرات و اصلاحات باشند.
۲. کارآفرینان مقلد
ویژگی اینگونه افراد این است که میتوانند نوآوریهای موفقی را به کار ببندند که توسط کارآفرینان نوآور ایجاد شدهاند. کارآفرینان مقلد هیچگونه تغییراتی را از جانب خودشان نوآوری نمیکنند، بلکه تنها فنون و فناوریهایی را تقلید میکنند که توسط دیگران نوآوری شدهاند. این گونه کارآفرینان به صورت ویژهای مناسبِ مناطق توسعهنیافته هستند زیرا میتوانند برای تقلید و ایجاد ترکیبی جدید از عوامل تولیدی که در مناطق توسعهیافته وجود دارند، روحیه و انگیزهی سریع و ناگهانی به تشکیلات کسب و کاری وارد کنند.
۳. کارآفرینان محافظهکار
کارآفرینان محافظهکار در تجربهی هرگونه تغییری در کسب و کار، احتیاط و تردید زیادی به خرج میدهند. آنها تنها وقتی دست به تقلید فنون و روشها میزنند که کاملا برایشان محرز شده باشد که شکست در انجام آن کار تنها به تغییرات نسبی و خفیفی در جایگاه کسب و کارشان منجر شود.
۴. کارآفرینان متعصب
اینگونه کارآفرینان با هر فرصتی برای تغییر در ساختار تولید مخالف هستند؛ حتی به این قیمت که نسبت به دیگران شدیدا دچار کاهش بازده شوند. چنین کارآفرینانی ممکن است دچار ضرر و زیان شوند ولی حاضر نیستند در روشهای جاری تولیدشان هیچگونه تغییری اعمال کنند.
در ادامه به یکی دیگ از تقسیم بندی های انواع کارآفرینان اشاره میشود که توسط برخی دانشمندان علوم رفتاری طبقهبندی شدهاند:
۱. گردانندگان تنها
این قبیل کارآفرینان اساسا به تنهایی کار میکنند، و یا در صورت لزوم، چند کارمند استخدام میکنند. در آغاز، بیشتر کارآفرینان کسب و کارشان را اینگونه راه میاندازند.
۲. شرکای فعال
شرکای فعال، نوعی از کارآفرینانی هستند که یک تشکیلات کسب و کاری را به صورت سرمایهگذاری مشترک آغاز/ اداره میکنند. نکتهی حائز اهمیت در موردشان این است که آنها به صورت فعال در گرداندنِ کسب و کار مشارکت میکنند. کارآفرینانی را که فقط عهدهدار تامین مالی برای تشکیلات کسب و کاری هستند و مشارکت فعالی در فعالیتهای کسب و کاری ندارند، صرفا “شریک” مینامند.
۳. مخترع
چنین کارآفرینانی میتوانند با شایستگی و نوآوری محصولاتی جدید اختراع کنند. علاقهی اساسی آنها در پژوهش و فعالیتهای نوآورانه نهفته است.
۴. چالشپذیر
این گروه از کارآفرینان تنها به این دلیل خود را وقف صنعت کردهاند که مملو از چالش است. هرگاه به نظرشان برسد از عهدهی یک چالش بر آمدهاند، دنبال چالشهای جدید میگردند.
۵. خریدار
اینها کارآفرینانی هستند که علاقهی چندانی به تحمل ریسک ندارند. بنابراین، برای کاهش ریسک موجود در راهاندازی یک تشکیلات کسب و کاری جدید، ترجیح میدهند تشکیلات در حال پیشرفتی را خریداری کنند.
۶. کارآفرینان دائمی
کسب و کار برای این گروه از کارآفرینان به عنوان بخش جداییناپذیر زندگی تلقی میشود. معمولا، تشکیلات و کسب و کارهای خانوادگی که عمدتا بر مهارتهای فردی وابستهاند، جزء اینگونه کارآفرینیها طبقهبندی میشوند.