فرآوری: دکتر جعفری – بخش اعتقادات شیعه تبیان
آیا کمال انسانی امر قرا دادی و اعتباری اســت که با یک ابلاغ انجام بشود یا نه یک امر عینی و حقیقی اســت؟
کمال انسان باید از طریق اختیار و سر دو راهی ها قرار گرفتن و امتحان هایی که در طول عمربه تدریج می دهد به دست بیاید. هنگامی که این ظرفیت را به دست آورد خداوند این ظرفیت را از رحمت خودش پر می کند. این طور نیست که خداوند بخواهد این ظرفیت را به انسان بدهد.
اگر کسی با اراده خودش بخواهد انفاق مختصری بکند این انفاق انسان را بالا می آورد و به انسانیت نزدیک می کند. اما همین انفاق اگر از طریق جریمه و اجبار باشد اگر صد برابر هم باشد او را به خدا نزدیک نمی کند. پول از جیبش رفته ولی بخشنده نمی شود.
انسان تا بخشنده نشود نمی تواند از رحمت جواد بودن خداوند بهره ببرد. باید انسان با بخشش ها در مدرسه دنیا به صفت بخشندگی برسد.
گاهی وقتها چیزهایی را از خدا می خواهیم و اعتراض می کنیم چرا خدا به ما نداده در حالی که ظرفیت آن را در وجود خود ایجاد نکردیم. مثلا می خواهیم خدا ما را ببخشد آیا ما بخشنده شدیم؟ می خواهیم که خدا به ما کمک کند آیا ما به دیگران کمک می کنیم؟
ذات حق می آفریند چون آفرینش عین رحمت و کمال اســت. می آفریند چون بدون اینکه کسی از او طلب و استحقاقی داشته باشد این کار را می کند. چرا؟ چون کسی بر گردن خدا حقی نمی تواند داشته باشد ولی خدایی خدا اقتضا می کند که بیافریند. پس آفرینش چیزی جز تجلی فیض و صفات ذات باریتعالی نیست
در واقع ما به محال دعا می کنیم. خواسته مان را تعبیر به محال می کنیم. نه اینکه فاعل قدرت ندارد ما قابل و شایسته نیستیم و ظریفتش را نداریم.
اصلاً چرا خدا انسان را خلق کرد که بعد لازم باشد به کمال برسد؟ چرا از ما نظرخواهی نشد؟ اگر از ما نظرخواهی می کردند می گفتیم نه ما نمی خواهیم آفریده بشویم که بخواهیم بهشت برویم یا نرویم.
در پاسخ به این سوال که به فلسفه حیات بر می گردد چند نکته را باید اشاره کرد :
نکته اول اینکه در جای خودش ثابت شده هستی خیر وجود و رحمت اســت. خود هستی به ما هو هستی خوبی و خیر اســت چنانکه نیستی و عدم ، شر اســت. هر چه موجود از هستی بیشتر و شدیدتری برخوردار باشد این موجود کامل تر و از سرچشمه فیض هستی بیشتر سیراب شده و در واقع به خدا نزدیک تر اســت و از منبع جود فیاض علی الاطلاق که خداوند متعال باشد بیشتر بهره برده اســت. در واقع بحث جنبه حکمت دارد و دقت بیشتر ی را طلب می کند .
نکته دوم اینکه واجب الوجود در جای خودش ثابت شده که از هر حیث واجب اســت یعنی کمال محض و قادر مطلق، رحمان، رحیم، فیاض، خلاق، وهاب و ... اســت. از هر نظر هم بی حد اســت و خلاصه واجد همه کمالات وجودی، آن هم به طور مطلق و بی حد اســت . از هر نقص و عیبی هم باید مبرا باشد که این طور هم هست بطوری که اگر یکی از صفات کمالیه در او نباشد یا محدود باشد او دیگر واجب الوجود و خدا نیست. خدا واجب الوجود من جمیع الجهات و الحیثیات اســت.
نکته سوم اینکه تجلی و تبلور صفاتی از قبیل خلاقیت، فیاضیت، وهابیت همگی آفرینش و بخشیدن موهبت وجود به هر موجودی به قدر ظرفیت وجودیش هست. به عبارت دیگر این صفات، صفات عینی و حقیقی اســت نه صفات تشریفاتی و اعتباری که بگوییم خلاق باشد اما خلق نداشته باشد.
در گذشته در نظام های حکومتی این جوری بود. کسی که هیچ علم و آگاهی هم نداشت به او می گفتند حکیم الحکومه یا صفات تشریفاتی به او می دادند. مثلاً فرض کنید محمدرضا پهلوی را آریامهر می گفتند شما هزار تا آریامهر به او اضافه کنید آریامهر می شود؟ اینکه صفت، صفت شریفی باشد یا نباشد بحث دیگری اســت اما تشریفاتی بود.
اما صفات خداوند تشریفات نیست عینی اســت. واقعاً خلاق اســت. حقیقتاً فیاض هست. فیاضیت در خداوند متعال عینیت دارد. اگر چنین شد تصور فیاض بدون فیض، خلاق بدون خلق، وهاب بدون بخشش مثل تصور بارانی اســت که نبارد. معلمی که درس ندهد و نیاموزد دیگر معلم نیست اینها تصور باطل اســت. نمی توانیم بگوییم خلاق باشد اما خلق نداشته باشد. فیاض باشد اما فیض نداشته باشد. اگر فیاضی فیض نداشت و فاقد فیض بود یا امساک فیض کرد او دیگر فیاض نیست. خدایی که فیاض نباشد یا امساک فیض کند ناقص اســت و خدا نیست.
پس آفرینش چیزی جز تجلی صفات حق تعالی نیست. صفاتی از قبل فیاضیت، رحمانیت الی آخر. این هم نکته سوم که نکته دقیقی اســت.
نکته چهارم انسان از کامل ترین موجودات بلکه اشرف موجودات اســت و بیش از همه موجودات هم از لذت هستی برخوردار هست . به آن میزان که انسان لذت هستی را می چشد و آن مقداری که رحمت و خیر دریافت می کند هیچ مخلوق دیگری به آن حد از هستی برخوردار نیست.
هستی، خیر، رحمت و فیض اســت و چون انسان ظرفیت وجودی بیشتری دارد به همان میزان هم برخوردارتر از سایر مخلوقات اســت. بنابراین انسان کامل بهترین مظهر و عالی ترین جلوه گاه اسماء و صفات خداوند متعال اســت. اوست که آیینه تمام نمای ذات باریتعالی اســت حال چه صفات جلال باشد چه صفات جمال باشد.
بنابراین ذات حق می آفریند چون آفرینش عین رحمت و کمال اســت. می آفریند چون بدون اینکه کسی از او طلب و استحقاقی داشته باشد این کار را می کند. چرا؟ چون کسی بر گردن خدا حقی نمی تواند داشته باشد ولی خدایی خدا اقتضا می کند که بیافریند. پس آفرینش چیزی جز تجلی فیض و صفات ذات باریتعالی نیست و انسان کامل هم بهترین مخلوق و اتم مخلوقاتیست که می تواند در دریافت رحمت الهی بیشتر از همه مخلوقات برخوردار باشد.
این بحث را با شعر مولوی خاتمه می دهم و تقاضا می کنم از دوستان که در این سه چهار نکته عنایت بیشتری بکنند.
ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما می شنود
لذت هستی نمودی نیست را عاشق خود کرده بودی نیست را
لذت انعام خود را وا مگیر نقل و باده جام خود را وا مگیر
ور بگیری کیست جستجو کند نقش با نقاش کی نیرو کند
هستی، خیر، رحمت و فیض اســت و چون انسان ظرفیت وجودی بیشتری دارد به همان میزان هم برخوردارتر از سایر مخلوقات اســت. بنابراین انسان کامل بهترین مظهر و عالی ترین جلوه گاه اسماء و صفات خداوند متعال اســت.
اشکالی که وارد شد با این مضمون که اگر از ما نظرخواهی می شد ... مغالطه ای در آن جمله هست. اول خود را موجود می گیرند بعد معدوم. با اینکه نیستند می گویند چرا از ما نظرخواهی نکردند؟ از کی باید نظرخواهی می کردند؟
نکته دوم اینکه آن جائی نظرخواهی معنا دارد که عقلا نظرشان اختلاف داشته باشد. مثلاً کسی بخواهد یک ماشین بخرد که قیمتش پنج ملیون هست. می گوید من رنگ قرمز دوست دارم به او می گویند این ماشین رنگش قرمز نیست ولی صدهزار تومان ارزانتر اســت. می گوید حاضرم صدهزار تومان بیشتر بدهم اما رنگ مورد علاقه خودم را بخرم. عقلا او را سرزنش نمی کنند. می گویند علاقه دارد و حاضر اســت صد تومان بیشتر بدهد که ماشین مورد علاقه خودش را بگیرد.
اما اگر به او بگویند که این ماشین با اینکه رنگش قرمز نیست به شما می دهیم قیمتش هم یک صلوات اســت اگر معامله را قبول نکند عقلا سرزنشش می کنند و می گویند مرد حسابی یک صلوات می فرستادی بعد می رفتی صدهزار تومان خرج می کردی رنگ ماشین را عوض می کردی.
آنچه گفتیم از این هم خیلی فراتر اســت. چون گفتیم هستی خیر مطلق اســت اگر کسی بخواهد هستی را مرجوح بگیرد یعنی نیستی را بر هستی ترجیح بگیرد عاقل نیست. تکرار می کنم اگر کسی بخواهد نیستی را بر هستی ترجیح بدهد معلوم اســت که عاقل نیست. آنجا دیگر اختلاف نظر نیست که بگوییم من می خواستم باشم یا نمی خواستم باشم. این می خواستم جایی اســت که عقلا با هم اختلاف داشته باشند.
خلاصه:
آفرینش چیزی جز تجلی صفات حق تعالی نیست. ذات حق می آفریند چون آفرینش عین رحمت و کمال اســت. کمال انسان نیز باید از طریق اختیار و سر دو راهی ها قرار گرفتن و امتحان ها به فعلیت برسد .