مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

پای صحبت شاعر و ترانه‌سرا: شب‌ عید لباس‌ گشاد نصیبم می‌شد

نوروز هم مثل هر باور دیگری با توجه به آئین‌ها و باورهای مردم هر منطقه، شکل خاص خودش را می‌یابد و در واقع یک حرکت رویشی است. به جهت شرایط و وضعیتی که در خانواده ما وجود داشت، ما معمولاً روزهای نوروز را به تهران مسافرت می‌کردیم و بعد از پایان نوروز به بندرعباس برمی‌گشتیم و وقتی برمی‌گشتیم، تازه متوجه می‌شدیم که نفسمان تازه‌تر شده است و همیشه هم حسرت می‌خوردیم که ایکاش نوروز، تهران نمی‌رفتیم و در بندرعباس می‌ماندیدم.

با اینکه در بندرعباس هم مثل هر بندر دیگری، از جای جای ایران، مردم حضور دارند و تردد می‌کنند، اما آنقدر انسان‌های باصفا و صاف و ساده، آنجا هستند که اگر کسی خرده شیشه‌ای هم داشته باشد و به بندعباس بیاید، این خُرده شیشه‌ها از بین می‌رود. من این را با تمام وجود می‌گویم. به هر حال همانطور که گفتم با توجه به شرایطی که در خانواده بودم، اگر بخواهم درباره نوروز سخن بگویم، ناچارم از خاطراتی که از تهران دارم، بگویم.
یادم می‌آید خانه ما در منطقه دزاشیب در شمیران بود. من حدود ۶ سالم بود. ما را می‌آوردند میدان تجریش، آنجا شب‌ها لباس‌فروشی‌هایی در کنار خیایان بود که در شب عید خیلی هم شلوغ می‌شدند و قیمت‌هایشان هم پائین بود. برای ما لباس می‌گرفتند که معمولاً و بیشتر پسندِ خودشان [پدر و مادر] بود تا ما چون یک یا دو شماره بزرگتر برایمان می‌گرفتند.

یک بار زمانی که لباسی را برای من گرفتند، من همانجا آن را تنم کردم و دیگر هم لباس را درنیاوردم و گفتم من همین را می‌خواهم ولی از شانس بدِ من وقتی می‌خواستیم به خانه برگردیم، باران تُندی گرفت و آن زمان هم چتر معمولاً نبود و در مسیر برگشت به خانه هم هیچ سایه‌‌بانی نبود تا زیر آن کمی بایستیم بلکه خیس نشویم.
خلاصه من آنقدر زیر آن باران خیس شدم که وقتی رسیدم خانه، دیدم لباس نویی که گرفته بودم، حتی کمی برایم تنگ شده است. یادم می‌آید که فردای آن شب من را با همان لباس به آنجا بردند و گفتند این چه لباسی بود به پسر ما دادید؟! ولی فروشنده خیلی زرنگتر از این حرف‌ها بود و تا چشمش به پدر و مادر من و من خورد، گفت به به! چه لباس قشنگی! ماشاءالله پسرتان از دیروز تا حالا چقدر رشد کرده است! آنقدر برای من لباس گشاد گرفته بودند که من زمانی که به خیابان ولی عصر می‌رفتم و درخت‌های این خیابان را نگاه می‌کردم، همیشه با خودم فکر می‌کردم که حتماً این درخت‌ها که در زمستان بی‌برگ بودند و من آنها را عریان می‌دیدم، خیاط‌هایی دارند که اندازه تنِ درخت‌ها، برایشان لباس می‌دوزند و همیشه به حال این درخت‌ها حسودی می‌کردم!


خاطره و در واقع رسم دیگری که وجود داشت و من یادم می‌آید، این بود که مادرم آخر سال و شب عید، لباس‌های کهنه‌مان را دور نمی‌انداخت و به جای آن، از آنها برای خودمان و یا بچه‌ها و به خصوص دخترهای کوچتر فامیل، عروسک درست می‌کرد. اگرچه این عروسک‌ها شکلی نداشتند ولی چون لباس خودمان و خودشان بود، آنها را خیلی دوست داشتند.


یادم می‌آید در سال‌هایی که به شعر گفتن نزدیک شده بودم شاید حدود ۹ سالگی، شعری در همین باره گفتم:

من یک عروسک دارم
اما مثل عروسک‌های زیبا
او چهره‌ای گیرا ندارد
موی طلایی یا چشم‌هایی
آبی‌تر از دریا ندارد
اما من او را مثل عروسک‌های زیبا دوست دارم
روزی لباس مادرم بود
تا هستم او را دوست دارم (مهر)

135



لینک منبع :پای صحبت شاعر و ترانه‌سرا: شب‌ عید لباس‌ گشاد نصیبم می‌شد

Images for پای صحبت شاعر و ترانه‌سرا: شب‌ عید لباس‌ گشاد نصیبم می‌شد پای صحبت شاعر و ترانه‌سرا: شب‌ عید لباس‌ گشاد نصیبم می‌شد jamejamonline.ir/.../پای-صحبت-شاعر-و-ترانه‌سرا-شب‌-عید-لباس‌-گشاد-نصیبم-می‌شد‎Cached25 مارس 2015 ... جام جم سرا- محمدعلی بهمنی با نقل خاطراتی از کودکی خود در نوروز، گفت: «معمولاً لباسی که پدر و مادرم شب عید برایم می‌گرفتند، یک یا دو شماره ... پای صحبت شاعر و ترانه‌سرا: شب‌ عید لباس‌ گشاد نصیبم می‌شد 77.104.65.15/.../پای-صحبت-شاعر-و-ترانه‌سرا-شب‌-عید-لباس‌-گشاد-نصیبم-می‌شد‎‎Cachedجام جم سرا- محمدعلی بهمنی با نقل خاطراتی از کودکی خود در نوروز، گفت: «معمولاً لباسی که پدر و مادرم شب عید برایم می‌گرفتند، یک یا دو شماره بزرگتر از قواره خودم بود ... ذکر شیخ ابوسعید ابوالخیر – چکامه https://xakameh.com/ذکر-شیخ-ابوسعید-ابوالخیر/ ... که ای پسر خواهی که سخن خداگوئی گفتم خواهم گفت: در خلوت این می‌گوی شعر: ..... نقلست که اول که شیخ به نشابور می‌آمد آن شب سی تن از اصحاب ابوالقاسم قشیری به ... پای برهنه کرده برگردند در شرع عدالت ایشان باطل بود وگواهی ایشان نشنوند شیخ در حال ... نقلست که سخنی چند دیگر می‌گفت و سر در پیش افکند ابروی او فرو می‌شد وهمه ... دسته‌بندی شعر دفاع مقدس - در حوالی غروب yasuhito.blogsky.com/category/cat-15‎Cached Similarفسوس که آئینه نصیبش سنگ است ... شعر پایداری فارغ از دلالت های موضوعی از نظرگاه فلسفی و علوم عقلی به اشعاری اطلاق ... دیگر پناه و پشت کسی نیست/ کاین گور دیگری است/ که ایستاده است/ در انتظار شب .... گل اشکم شبی وا می شد ای کاش ..... را در پیش گرفت و در لباس بسیجی عازم جبهه جنگ شد و در دانشگاه دفاع مقدس به مراتب ... گنجور » بیدل دهلوی » غزلیات https://ganjoor.net/bidel/ghazalbi/‎Cachedبرای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیهٔ آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید. مثلاً برای پیدا ... غزل شمارهٔ ۲۳: شب وصل است و نبود آرزورا دسترس اینجا .... غزل شمارهٔ ۲۰۳: تا بوی‌گل به رنگ ندوزد لباس ما .... غزل شمارهٔ ۳۳۸: تا از آن پای نگارین بوسه‌ای‌کرد انتخاب ... غزل شمارهٔ ۳۴۰: چو شمع تا سحر افسانه می‌شود تب وتاب. صائب - گنجور » صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده https://ganjoor.net/saeb/divan-saeb/takbeit/‎Cachedدر آثار همه شاعران, ابن حسام خوسفی, ابوسعید ابوالخیر, ازرقی هروی, اسدی توسی, اقبال لاهوری ... که می‌لرزم ز هر جانب غباری می‌شود پیدا ... کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند ... در گشاد کار خود مشکل‌گشایان عاجزند .... که صبح عید بود روی گلفروش مرا ..... شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت .... نه لباس تندرستی، نه امید پختگی. سایت سارا شعر - گلچین شعر کهن - برگزیده غزلیات انوری sarapoem.persiangig.com/link7/gshk9.htm‎Cached Similarهر شب ز بر شام همی تا به سحرگه رخساره کنم ... خط تو بر خد تو چو بر شیر پای مور زلف تو بر رخ تو ... ز وصل تو نصیبم انتظارست ز باغ وصل تو ... بسا عید و عروسی کز تو بازست نگویی کاین .... چه عجب شعر انوری را نیز معنی اندر ..... هیچ دانی که سر صحبت ما دارد یار سر پیوند ... صبحدم بود که می‌شد به وثاق ..... خونابه ز چشم من گشادی خواندنی هایی در مورد خوانندگان ایران [آرشیو] - P30World Forums ... forum.p30world.com/archive/index.php/t-99401.html‎Similar10 ژانویه 2007 ... این ترانه به خاطر شعر و موسیقی قوی و همچنین اجرای عالی خواننده بسیار مورد توجه ... بله او مدتی با گروه Black cats همکاری کرد و شب های بسیاری را در کاباره ...... گوگوش :سال فکر نمی کنم , هفت تا برنامه پشت سر هم باید اجرا می شد و وقتی ...... در پاریس به نام انزره که یک لباس سرتاسری بود که آستینش گشاد بود و شلوارم ... دیوان کلیات مولانا وحشی کرمانی - قائمیه download.ghbook.ir/download.php?id=16097&file=11756-f...vahshi... موضوع : شعر فارسی -- قرن 10ق .... کار رفت از دست ،وحشی پای بستی کن ز صبر. این بنای طاقت .... باشد کهن پلاس مصیبت لباس ما ... آگهم از طرح صحبت تا شمار نقل بزم ..... شوخی که برون آمده شب مست و سرانداز ...... آنچنان می شد که گویا از همه بیگانه بود ...... یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این ...... خرم و خوش چو عید و فصل بهار ...